عالم ذر: آغاز شگفت انگیز زندگی انسان

عالم ذر: آغاز شگفت انگیز زندگی انسان0%

عالم ذر: آغاز شگفت انگیز زندگی انسان نویسنده:
گروه: سایر کتابها

عالم ذر: آغاز شگفت انگیز زندگی انسان

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمد رضا اكبرى
گروه: مشاهدات: 16280
دانلود: 2621

توضیحات:

عالم ذر: آغاز شگفت انگیز زندگی انسان
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 79 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 16280 / دانلود: 2621
اندازه اندازه اندازه
عالم ذر: آغاز شگفت انگیز زندگی انسان

عالم ذر: آغاز شگفت انگیز زندگی انسان

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

اشکال ششم‌

یکی از محققان معاصر در دروس تفسیری خود در ذیل آیه 172 سوره اعراف می‌فرماید:

در برخی روایات آمده است که عدّه‌ای در پاسخ به«الست بربکم» از روی تقیه «بلی گفتند و حقیقتاً نپذیرفتند و این با آیه هماهنگ نیست زیرا آیه می‌گوید: همه پذیرفتند. پس مراد از تقیه و نفاق، این‌است که خدا می‌دانست که آنها پس از سپردن پیمان، آن را در عالم دنیا رد می‌کنند چون آنجا نشأت شهود است و نمی‌شود ببیند و انکار کند مثل اینکه انسان در هنگام خطر خدا را می‌بیند و انکار نمی‌کند. اینها هم آنجا انکار و معصیت نمی‌کنند.

در پاسخ به این اشکال می‌گوییم: هماهنگ نبودن روایات تقیه در عالم ذرّ با آیه«الست بربکم قالوا بلی پذیرفته نیست زیرا آیه بیانگر پاسخ «آری» انسان‌هاست. امّا اینکه «آری» آنها از روی حقیقت بود یا تقیه کردند، آیه از آن ساکت است و روایات، ما را از تقیه عدّه‌ای از آنها آگاه کرده است بنابراین از این جهت در میان آیه و روایات تقیه عدم هماهنگی وجود ندارد.

امّا این توجیه و تفسیر برای تقیه که خدا می‌دانست آنها در دنیا پیمان خود را رد می‌کنند زیرا نمی‌شود در آن عالم حق را ببینند و آن را نپذیرند خلاف ظاهر روایات بوده و هیچ دلیل عقلی و نقلی هم آن را تأیید نمی‌کند زیرا کسی که حقیقتی را با صداقت بپذیرد امّا در آینده آن‌را رد کند سازشی با معنای تقیه ونفاق ندارد. حقیقت تقیه و نفاق این است که مخالفت قلب و زبان در یک زمان انجام گیرد وگرنه اگر قلب و زبان هماهنگ باشند تقیه و نفاق معنا ندارد. اینکه کسی ایمان آورد و سپس از ایمان خود منصرف شود ارتداد است نه تقیه و نفاق.

امّا دلیلی که بر این توجیه بیان کرده است که نمی‌شود انسان شاهد حقیقت باشد امّا آن را رد کند هم پذیرفته نیست زیرا چه بسیار که انسان با وجود یقین به چیزی از روی سرکشی آن را نمی‌پذیرد همان‌گونه که قرآن به این موضوع اشاره کرده می‌فرماید:

«وَجَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوّاً). (13)

(فرعون و قوم او) آیات ما را از روی ظلم و سرکشی انکار کردند درحالی‌که در دل به آنها یقین داشتند.

در روز غدیر خم صدها هزار نفر از کسانی که به خدا و رسولش ایمان آورده بودند با چشم خود پیامبر را دیدند و از زبان او مسئله جانشینی امیرالمؤمنین‌عليه‌السلام را شنیدند و آن را یک امر الهی که همان هنگام جبرئیل‌عليه‌السلام بر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله نازل کرده بود تلقی کردند امّا ولایت را نپذیرفتند و به ارتداد گراییدند. واقعه غدیرخم چیزی شبیه عالم میثاق بود که همه در آن روز تاریخی به پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله «بلی گفتند امّا بسیاری از آنها در دل آن را انکار کردند. امام باقرعليه‌السلام فرمود:

فایّ میثاق اوکد من قول رسول اللَّه‌صلى‌الله‌عليه‌وآله فی علیّ‌بن ابی‌طالب‌عليه‌السلام ؟

فواللَّه ماوفوا به بل جحدوا و کذّبوا .(14)

چه پیمانی استوارتر از سخن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله درباره علی‌بن ابی‌طالب‌عليه‌السلام ؟ به خدا قسم به آن وفا نکردند بلکه انکار و تکذیب نمودند.

در عصر امام زمان‌عليه‌السلام هم این مسئله تکرار خواهد شد و علی‌رغم معجزات روشنی که دارد، عدّه‌ای از مدعیان اسلام قلباً او را نمی‌پذیرند چنان‌که از امام صادق‌عليه‌السلام نقل شده است: یدخلون کرها تحت حکمه خوفا من سیفه (حکم او را به خاطر ترسی که از شمشیر او دارند از روی اکراه می‌پذیرند).(15)

امّا مثالی که آورده شده که انسان به هنگام خطر خدا را احساس می‌کند و هرگز او را رد نمی‌کند، نیز مقایسه صحیحی با پذیرش ربوبیّت خداوند در عالم ذرّ نیست. زیرا وجود خطر، آن هم خطر مرگ می‌تواند انسان را متوجه نجات دهنده خود یعنی خداوند کند امّا اگر خطری نباشد چنین توجه و پذیرشی قطعی نیست و حقایق آشکار را به راحتی انکار می‌کند چه اینکه مردم، انبیاء را با معجزات روشن و صریحی که داشتند نپذیرفتند و این همان انکار حقایقی است که در قرآن به آن اشاره شده‌است. محقق مذکور در ادامه تفسیر همان آیه می‌گوید:

اینکه از امام می‌پرسند که (در عالم ذرّ) اینها به زبان «بلی گفتند و امام‌عليه‌السلام می‌فرماید:«بل و بقلوبهم» یعنی نه تنها زبان که با دل هم گفتند. پس اگر روایتی هست که می‌گوید با دل نگفتند (تقیه کردند) با این روایت و آیه معارض است و اگر دو روایت با یکدیگر معارض بودند یکی می‌گوید بعضی با قلب گفتند و یکی می‌گوید همه با قلب گفتند اگر ما نتوانستیم جمع دِلالی کنیم، مرجع قرآن کریم است و ظاهر قرآن هم این است که همه گفتند: بلی نه اینکه به زبان گفتند: بلی و با قلب انکار کردند.

امّا در جواب این اشکال می‌گوییم: آنچه در قرآن آمده‌است، اصل پاسخ انسان‌هاست که همه «بلی» گفتند امّا اینکه پاسخ‌ها با قلب‌ها همراه بود یا همراه نبود، قرآن نسبت به آن ساکت است.امّا روایات دو گونه‌اند، مفاد جمع زیادی از آنها این است که «بلی» در عدّه‌ای از مردم از هماهنگی زبانی و قلبی برخوردار بود و در عدّه‌ای چنین هماهنگی وجودنداشت و تعداد این روایات که از آنها استفاده می‌شود «بلی» با صدق یا کذب همراه بود زیاد است و ما آنها را در فصل اسناد و مدارک روایات عالم ذرّ نقل خواهیم کرد و تنها یک روایت داریم که قلب و زبان آنها با هم همراه بود و این روایت مرفوعه و ضعیف است و از طرفی نمی‌تواند در برابر جمع روایات دیگر قرارگیرد ضمن اینکه این روایت می‌تواند با توجه به جمع روایات مقابل آن تنها به کسانی مربوط شود که قلب و زبان آنها با یکدیگر هماهنگ بود. بنابراین بحث ارجاع به قرآن و تعارض روایات منتفی است و دوگانگی قلب و زبان مورد تأیید روایات است.

بحث تقیه در میان مفسران اهل‌سنت نیز مطرح است.

خواجه عبداللَّه انصاری می‌گوید:

ایشان را گفت: نه‌ام من خداوند شما؟ همه پاسخ دادند: بلی،انت ربنا. تویی خداوند ما. همه اقرار دادند؛ امّا قومی به طوع از میان جان و قومی بر تقیه از بن

دندان.(16)

و در اینجا بحث را با روایت صحیحی از امام‌صادق‌عليه‌السلام به پایان می‌بریم که فرمود:

فَثَبَتَتِ المَعْرِفَةُ و نَسُوا المَوقِفَ وَ سَیَذْکُرُونَهُ، و لولا ذلِکَ لَمْ یَدْرِ اَحَدٌ مَنْ خالقُهُ وَ رازُقُه فَمِنُهم مَنْ اَقَرَّ بِلِسانِهِ فی الذَّرِّ وَ لم یؤمِنْ بِقَلْبِهِ، فقالَ اللَّهُ: «فما کانوا لیؤمِنوا بما کَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ»(17)و(18)

معرفت پایدار ماند و محل پیمان سپاری را فراموش کردند و به زودی آن را به یاد می‌آورند. و اگر این معرفت نمی‌بود کسی نمی‌دانست آفریننده و روزی دهنده او کیست. پس بعضی از آنها در عالم ذرّ به زبان اقرار کرد و با قلب خود ایمان نیاورد. خداوند فرمود: پس ایمان نمی‌آورند به آنچه از گذشته آن را تکذیب کردند.

آیات دیگر

آیات دیگری درباره عالم ذرّ وجود دارد که به اختصار به بیان آنها می‌پردازیم:

«فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما کَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ». (19)

به چیزی که از پیش آن را تکذیب کرده‌بودند ایمان نیاوردند.

امام صادق‌عليه‌السلام درباره این آیه فرمود:

خداوند فرستادگان خود را به سوی خلق فرستاد در حالی‌که در پشت مردان و رحم زنان بودند، پس کسی که در آن هنگام تصدیق کرد پس از آن هم تصدیق نمود و کسی که در آن هنگام تکذیب کرد بعد از آن هم تکذیب نمود.(20)

روایات دیگری در فصل هفتم این کتاب تحت رقم 109 و 113 در این باره آورده شده است.

«هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ فَمِنْکُمْ کافِرٌ وَ مِنْکُمْ مُؤْمِنٌ» (21)

او کسی است که شما را آفرید، گروهی از شما کافر و گروهی مؤمنید.

امام صادق‌عليه‌السلام درباره این آیه فرمود:

خداوند ایمان و کفر آنها را به ولایت ما شناخت، روزی که در صلب آدم از آنها پیمان گرفته شد در حالی‌که ریز بودند:(22)

«هذا نَذیرٌ مِنَ النُّذُرِ الْاُولی»( 23)

این (پیامبر) بیم دهنده‌ای از بیم دهندگان پیشین است.

امام صادق‌عليه‌السلام در توضیح این آیه می‌فرماید:

خداوند خلق را آفرید در حالی که در سایه بودند پس رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله را به سوی آنها فرستاد و بعضی از آنها به او ایمان آورده و برخی به او کفر ورزیدند آنگاه او را در آفرینش دیگری برانگیخت پس ایمان آورد به او کسی که در سایه (عالم ذرّ) به او ایمان آورده بود و او را انکار کرد کسی که در آن روز او را انکار کرده بود.(24)

و در حدیث دیگری فرمود:

مراد از بیم دهنده محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله است آنگاه که آنها را که در عالم ذرّ بودند به سوی خدا دعوت کرد.(25)

«وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ کَما لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ) .(26)

و ما دل‌ها و چشم‌های آنان را واژگون می‌کنیم (و ایمان نمی‌آورند) همان‌گونه که در بار اول به آن ایمان نیاوردند.

امام باقرعليه‌السلام در تفسیر این آیه فرمود:

قلب‌های آنها را واژگون می‌کنیم پس پایین آنها بالای آنها می‌گردد و چشمان آنها کور می‌شود و هدایت را نمی‌بینند «همان‌گونه که بار اول ایمان نیاوردند» یعنی در عالم ذرّ و میثاق.(27)

روایات دیگری در فصل هفتم این کتاب تحت رقم 117 و 118 و 120 در این باره وارد شده است.

«اَلَّذینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا یَنْقُضُونَ الْمیِثاقَ). (28)

کسانی که به عهد خدا وفا می‌کنند و پیمان را نمی‌شکنند.

محمدبن فضیل از ابی‌الحسن‌عليه‌السلام (امام کاظم یا امام رضاعليه‌السلام ) نقل می‌کند که فرمودند: رحم آل محمد به عرش آویزان است و می‌گوید: خدایا! پیوند داشته باش با کسی که با من پیوند دارد و پیوند را قطع کن با کسی که پیوند خود را با من قطع کرده‌است و آن در هر رحمی وجوددارد و این آیه درباره آل محمد و کسانی است که بر آن پیمان بستند و آنهایی که در عالم ذرّ بر ولایت امیرالمؤمنین‌عليه‌السلام و پس از او بر ولایت ائمهعليهم‌السلام از آنها پیمان گرفته شد و این همان سخن خداونداست که فرمود: «کسانی که به عهد خدا وفا می‌کنند و پیمان را نمی‌شکنند.(29)

«یا ایُّها النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنا کُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَة ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَةٍ» (30)

ای مردم! اگر در رستاخیز شک دارید، ما شما را از خاک آفریدیم، آنگاه از نطفه و سپس از خون بسته شده، و پس از آن از مضغه (چیزی نظیر گوشت جویده شده) که برخی دارای خلقت و شکل است و برخی این گونه نیست.

سلام بن مستنیر گوید: از امام باقرعليه‌السلام درباره این سخن خدا «مخلّقة و غیر مخلّقة» سؤال کردم و ایشان فرمود «مخلّقة» همان ذرّات ریز هستند که خداوند آنها را در صلب آدم‌عليه‌السلام آفرید و از آنها پیمان گرفت و سپس در پشت مردان و رحم‌های زنان جاری ساخت.و همان‌هایی هستند که به دنیا می‌آیند تا از پیمانی که بستند سؤال شوند. امّا «غیر مخلّقة» هر جنبنده‌ای است که وقتی خداوند ذرّ را آفرید و از آنها پیمان گرفت آنان را در پشت آدم قرار نداد و آنها همان نطفه‌هایی هستند که عزل شده و یا قبل از آنکه روح در آنها دمیده شود و حیات و بقاء پیدا کنند سقط می‌شوند.(31)

«فِطْرَةَ اللَّه الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها»( 32)

سرشت الهی که خداوند انسان‌ها را بر آن آفرید.

عبداللَّه بن سنان گوید: درباره این سخن خدای عزّ و جلّ از امام صادق‌عليه‌السلام سؤال کردم که این فطرت چیست؟ و حضرت فرمود: اسلام است. خداوند وقتی از آنها پیمان گرفت، آنان را بر توحید آفرید و فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم و در جمع آنها مؤمن و کافر وجود داشتند.(33)

«السّابِقُونَ السّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ). (34)

سبقت گیرندگان مقدّمند، آنها مقربانند.

داود بن کثیر گوید: به امام صادق‌عليه‌السلام عرض کردم فدایت شوم مرا از این سخن خداوند«السابقون السابقون اولئک المقربون » آگاه گردان. امام‌عليه‌السلام فرمود: خداوند این سخن را در روزی که خلق را در عالم میثاق آفرید و دو هزار سال پیش از آنکه آنها را بیافریند (عالم ارواح) بیان کرد. عرض کردم: برایم توضیح دهید؟

حضرت فرمود: خدای عزّ و جلّ وقتی خواست خلق را بیافریند آنها را از خاک آفرید و آتشی برافروخت آن‌گاه فرمود: وارد آن شوید. اولین کسی که وارد آن شد محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله و امیرالمؤمنین و حسن و حسین و نه امام دیگر، یکی پس از دیگری بودند سپس شیعیان آنها به دنبالشان تبعیّت کردند. به خدا قسم آنها سابقون هستند.(35)

«صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنْ اللَّهِ صِبْغَةً» (36)

رنگ خدایی (بپذیرید) و چه کسی است که رنگی بهتر از رنگ خدا دارد.

امام صادق‌عليه‌السلام درباره این آیه فرمود: مراد از رنگ خدا، رنگ مؤمنین به ولایت در عالم میثاق است.(37)

«لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ» (38)

ایمان آوردن کسی که از قبل ایمان نیاورده‌است سودی ندارد.

هشام بن حکم گوید: امام صادق‌عليه‌السلام درباره این سخن خدای عزّ و جلّ فرمود: «من قبل» یعنی در عالم میثاق؛ «او کسبت فی ایمانها خیرا» اقرار به انبیاء و جانشینان آنها بویژه امیرالمؤمنین‌عليه‌السلام است و ایمان آنها سودی ندارد زیرا از آنها سلب می‌گردد.(39)

فصل سوم ویژگی‌های عالم ذرّ)

بررسی ویژگی‌های عالم ذرّ

عالم ذرّ مثل عوالم دیگر دارای ویژگی‌هایی است که آنها را مورد بحث قرارمی‌دهیم:

زمان عالم ذرّ

ذهن جستجوگر انسان می‌خواهد بداند که این واقعه بسیار مهم بشری در کدام زمان اتفاق افتاد.

بدون شک زمان تحقق ماجرای بزرگ عالم میثاق، قرین خلقت آدم‌عليه‌السلام بوده است زیرا از روایات استفاده می‌شود که خداوند همه انسان‌ها را از خاک آفرید و از آنها پیمان گرفت. طبعاً آدم‌عليه‌السلام هم یکی از آنان بود که پیمان سپرد و آن‌گاه پا به عرصه آفرینش خود در نشأت فعلی گذارد.

از دسته دیگری از روایات استفاده می‌شود که این پیمان سپاری، پس از خلقت آدم‌عليه‌السلام در آفرینش فعلی بوده است و پس از اتمام آن، همه به صلب او بازگشتند که در این صورت، عالم میثاق همزمان با اوایل خلقت آدم‌عليه‌السلام بوده است.

از آنچه بیان گردید معلوم می‌شود که زمان گرفتن پیمان با آفرینش آدم‌عليه‌السلام

قرین بوده و فاصله‌ای هم که می‌تواند به خاطر اختلاف روایات در میان اول خلقت او و قبل از آن باشد طولانی نبوده‌است. همچنین معلوم گردید این واقعه در روزهای معمول دنیا یعنی روزهایی که از حرکت زمین به دور خورشید پدید می‌آیند اتفاق افتاده است. امّا این روز چه روزی از ایام سال و یا هفته بوده است چند روایت وارد شده است که آن‌را روز اول فروردین که مصادف با روز جمعه بوده است معرفی کرده‌اند.

امام صادق‌عليه‌السلام به معلّی فرمود:

ای معلّی نوروز همان روزی است که خداوند از بندگان پیمان گرفت که او را بپرستند و به او شرک نورزند و با تعالیم رسولان و حجت‌ها و اولیاء او دینداری کنند.(40)

و امام کاظم‌عليه‌السلام فرمود: خداوند پیامبران و جانشینان آنها را روز جمعه آفرید و جمعه همان روزی است که خداوند از آنها پیمان گرفت.(41)

همان‌گونه که در روایات فراوانی آمده است؛ روز جمعه و روز اول فروردین که نوروز خوانده می‌شود از اهمیّت بسزایی برخوردارند و وقایع بسیار مهمی در آنها تحقق یافته و خواهد یافت. گویا نوروز معتدل‌ترین روز سال و جمعه مبارک‌ترین روز هفته است که اگر این دو روز مطابق گردند، آن روز از اهمیّت و برکات فوق‌العاده‌ای برخوردار خواهد شد. واقعه پیمان‌گیری خدای تعالی و امور جانبی آن در روز جمعه‌ای انجام گرفته که نوروز بوده است و انتخاب چنین روزی از عنایات خدای مهربان و مصالح الهی او نشأت گرفته است.

مکان عالم ذرّ

اگرچه اختلاف نظرهایی درباره مکان پیمان سپاری انسان وجود دارد، دست‌یابی به شناخت این مکان چندان کار دشواری نیست.

ابن عباس گوید:

وقتی آدم از اعمال حج خود فارغ شد و در وادی نعمان که پشت کوه عرفات است خوابید، خدای تعالی همه ذرّیه او را تا روز قیامت از پشت او بیرون آورد و آدم آنها را مشاهده کرد.(42)

خواجه عبداللَّه انصاری می‌نویسد:

این عهد گرفتن و پیمان بستن پیش از آن بود که آدم در بهشت شد؛ یعنی میان مکه و طائف به قول کعبی، و ابن عباس گفت: به بطن نعمان بود وادی جنب عرفه، قومی گفتند در بهشت (آدم‌عليه‌السلام ) بود. سدی گفت: در آسمان بود از بهشت به در آمده و به زمین نرسیده بود. قومی گفتند: به دهنا بود زمینی است در هند، آنجا که آدم از آسمان فرود آمد و آن فرزندان که از پشت‌های ایشان بیرون آمدند و بر مثال ذرّ بودند، روی زمین از ایشان پر، بر هیأت مردان و زنان و بر صورت ایشان، عقل و فهم و نطق در ایشان آفریده.(43)

واقعه عالم ذرّ بر روی زمین انجام گرفت چه اینکه «ارض» در بسیاری از روایات مربوط به عالم ذرّ آمده‌است و بالاتر اینکه آفرینش انسان‌ها در آن نشأت، از خاک زمین بوده‌است امّا اینکه در کدام نقطه از زمین صورت گرفته حقیقتی است که جز با بهره‌گیری از معارف اهل‌بیتعليهم‌السلام نمی‌توان به آن دست یافت و نقاطی را هم که برخی از مفسران به آن اشاره کرده‌اند که غیر از مکان معرفی شده از سوی معصومینعليهم‌السلام است، ظن و گمان‌هایی است که دلیلی بر آنها وجود ندارد.

امّا مکانی را که روایات به آن اشاره دارند، مکّه و در کنار حجرالاسود است. این نقطه از زمین از اهمیّت بالایی برخوردار است، همه انبیاء در آنجا حضور یافته‌اند و آخرین ذخیره الهی نیز قیام جهانی خود را از آن آغاز خواهد کرد و یاران او در همان‌جا، با مولای خود حضرت مهدی‌عليه‌السلام پیمان می‌بندند و میثاق مردم بر ولایت امیرالمؤمنین‌عليه‌السلام هم فاصله چندانی با آن وادی نداشت.

روایات فراوانی وارد شده است که خداوند حجرالاسود را که از فرشته‌های بزرگ بود در کنار کعبه قرار داد و او را شاهد بر پیمان انسان‌ها کرد و در آینده یعنی روز قیامت به این پیمان‌ها اقرار خواهد کرد و برای همین است که به فتوای فقهاء، مؤمنین به هنگام دست کشیدن بر حجرالاسود این پیمان را یادآوری می‌کنند و ما در اینجا به برخی از روایات اشاره می‌کنیم و بقیه آنها را در فصل اسناد روایات عالم ذرّ نقل خواهیم کرد.

بکیر بن اعین گوید: امام صادق‌عليه‌السلام به من فرمود آیا می‌دانی حجرالاسود چه بود؟ عرض کردم: نه. فرمود: فرشته بزرگی از فرشتگان عظیم نزد خدای عزّ و جلّ بود. وقتی خداوند از فرشته‌ها پیمان گرفت، اولین کسی که به او اقرار کرد این فرشته بود و برای همین او را بر همه خلقش امین قرار داد و پیمان آنها را در وجود او به ودیعه گذارد و از آنها خواست در هر سال که به حج می‌روند عهد و پیمانی را که به آن اقرار کردند تجدید نمایند. وقتی خداوند کعبه را بنا نهاد حجرالاسود را در این مکان قرارداد زیرا هنگامی که خداوند از فرزندان آدم پیمان ستاند در این مکان بود و در همین مکان این فرشته پیمان آنها را در خود گرفت.(44)

و امام رضاعليه‌السلام فرمود:

علّت دست کشیدن بر حجرالاسود این است که وقتی خدای‌تعالی از فرزندان آدم پیمان گرفت آن پیمان را در خود جای داد و از همین روست که مردم مکلّف شدند این عهد را تازه کنند و به خاطر همین است که نزد حجرالاسود گفته می‌شود: «اَمانَتِی اَدَّیْتُها وَ مِیثاقِی تَعاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَلِی بِالْمُوافاةِ»؛ «امانتم راادا کردم و پیمانم را تازه کردم تا شهادت دهی که به عهدم وفا کردم» سخن سلمان هم از اینجا نشأت می‌گیرد که روز قیامت حجرالاسود مانند ابی‌قبیس خواهد آمد در حالی‌که یک زبان و دو لب دارد و برای هر کس که به عهد خود وفا کرد شهادت می‌دهد.(45)

از روایتی که نقل گردید و روایات دیگر که در وسایل الشیعه نقل شده است مکان عالم میثاق معلوم می‌باشد و با وجود این احادیث صریحی که از اهل‌بیتعليهم‌السلام نقل شده‌است و فقهاء نیز به مفاد آن فتوا داده‌اند جایی برای اظهار نظرهای فاقد دلیل برای مکان عالم ذرّ وجود ندارد.

پاسخ به یک شبهه‌

برخی عالم میثاق را همین نشأت فعلی پنداشته و گفته‌اند: خداوند انسان را آفرید و به او عقل و فطرت توحیدی داد و اگر به عقل و فطرت خود بیندیشد می‌فهمد بنده پروردگار خویش است؛ بنابراین، پیمان با خدا در همین عالم است.

در تفسیر نمونه ذیل آیه 172 سوره اعراف آمده است:

منظور از این عالم و این پیمان همان «عالم استعدادها» و «پیمان فطرت» و تکوین و آفرینش است،به این ترتیب که به هنگام خروج فرزندان آدم به صورت «نطفه» از صلب پدران به رحم مادران که در آن هنگام ذرّاتی بیش نیستند خداوند استعداد و آمادگی برای حقیقت توحید به آنها داده است.(46)

اگر چه ما در فصل عالم ذرّ از نگاه قرآن این نظریه را که در تفسیر نمونه مطرح شده است مورد نقد و ایراد قرار دادیم و اشکال آن را در ابعاد مختلف بیان کردیم امّا در اینجا نیز به این بخش از آن پاسخ می‌دهیم که عالم ذرّ عالم فعلی نیست که فرزندان آدم به صورت نطفه از صلب پدران به رحم مادران منتقل گردند.

ظاهر روایات و کلمات آیه 172 سوره اعراف(47) این است که پیمان سپاری در گذشته انجام گرفته است و نشأت فعلی، نه ظرف انجام آن بلکه ظرف یادآوری آن است زیرا آیه با کلمه «اذ» آغاز شده‌است و «اذ» به اتفاق ادبا و مفسران برای زمان گذشته استعمال می‌شود از همین رو در همان تفسیر نمونه آمده است:

تنها ایراد مهمی که بر تفسیر دوم (که عالم ذرّ عالم فطرت و استعدادها باشد) متوجه می‌شود این است که سؤال و جواب در آن، جنبه کنایی به خود می‌گیرد.(48)

ایرادی که تفسیر نمونه گرفته این است که تفسیرش بر خلاف ظاهر آیه می‌باشد و چه اشکالی بالاتر از اینکه تفسیر آیه‌ای بی‌ارتباط با آن آیه و برخلاف ظواهر الفاظ آن باشد و این بی‌ارتباطی اعتبار این نظریه را از میان می‌برد. ضمن اینکه اگر مراد، تفاوت قابلیت‌ها بود روایات به آن اشاره می‌کردند.

نظریه علاّمه طباطبایی‌رحمه الله درباره مکان عالم ذرّ

علاّمه طباطبایی‌رحمه الله که نظریه قبلی را به خاطر مخالفتی که با ظاهر آیه داشته و با معنای «اذ» - که در اول آیه است - سازش ندارد، مردود می‌داند، - نظر دیگری را مطرح می‌کند که معنای «اذ» حفظ شود. خلاصه آن نظریه این است که:

از آیه 172 سوره اعراف استفاده می‌شود که انسان در یک نشأتی بود و پیمان سپرد و با توجه به ذکر برخی آیات، آن نشأت را نشأت ملکوت می‌داند و توضیح می‌دهد که انسان دارای دو وجهه ملک و ملکوت است و وجهه ملکوتی او مقدم بر وجهه دنیایی‌اش می‌باشد و تفاوت ملکوت و ملک همان تفاوت «کن» (باش) و «یکون» (می‌باشد) خواهد بود.انما امره اذا اراد شیئاً ان یقول له کن فیکون . انسان‌ها در ملکوت خود غافل از ربوبیّت خدا نیستند و وحدانیت او را مشاهده می‌کنند و این مشاهده از طریق استدلال نیست بلکه از طریق مشاهده نفس خودشان می‌باشد که از او منقطع نیستند و حتی یک لحظه هم او را غایب نمی‌بینند و از همین رو به وجود او و هر حقی که دارد اعتراف دارند و از هر گونه شرک و معصیت که از احکام دنیاست بدورند چرا که آن نشأت، قائم به فعل خداست و جز فعل خداوند کسی فعلی ندارد. پس آیه اشاره به نشأتی دارد که سابق بر نشأت دنیایی اوست و خداوند انسان‌ها را از یکدیگر متمایز کرد و شاهد بر نفس خود قرارداد که«الست بربکم» (آیا من پروردگار شما نیستم) و آنها هم «آری» گفتند. با این نظریه ظاهر آیه که مربوط به گذشته است حفظ شده است. البته تقدم، یک تقدم زمانی نیست زیرا جدایی بین دو نشأت ملکی و ملکوتی انسان نمی‌باشد و تقدم ملکوت بر ملک همان تقدم «کن» بر «یکون» می‌باشد. همچنین اشکال‌هایی که بر منکرین و مثبتین عالم میثاق وارد بود بر این نظر وارد نخواهد بود. کسانی که عالم میثاق را انکار کرده‌اند ظاهر آیه را در نظر نگرفته‌اند که به گذشته برمی‌گردد و آنان که آن عالم را پذیرفته‌اند، تقدم را، زمانی فرض کرده‌اند که در این صورت باید عالمی را در گذشته در نظر گیرند که اثبات آن دشوار است امّا نظر ما که آن عالم، عالم ملکوت باشد همه این اشکال‌ها را برطرف می‌سازد.(49)

بررسی این نظریه‌

یکی از محققان معاصر در دروس تفسیری خود آورده است

چند اشکال بر این نظریه سیّدنا الاستاذ که عالم ذرّ را ملکوت دانسته است وارد است:

1 - عالم ملکوت ترتیب ندارد امّا عالم اشهاد بنابر آیه 172 سوره اعراف دارای ترتیب است به این صورت که خداوند فرزندان بنی‌آدم را از آنها برگرفت.

2 - خداوند می‌فرماید: ما از شما این پیمان را گرفتیم که مبادا بگویید غافل بودیم یا پدران ما مشرک بودند و ما مشرک شدیم. در حالی‌که در ملکوت که شرکی نبود که کسی چنین بهانه‌ای آورد.

3 - این چه احتجاجی است که خداوند در موطن «کن» پیمان بگیرد برای موطن «یکون» که موطن غفلت است. در موطن «کن» جایی برای غفلت و حجاب نیست آنجا جای شهود است. آنجا که ظرف امتثال نیست تعهد بگیرند برای اینجا که ظرف امتثال و غفلت است این آسان نیست».

اشکال اول بر نظریه علاّمه وارد است امّا اشکال دوم و سوم وارد نیست زیرا ملکوت هر کسی مطابق اوست چه مشرک بوده و یا موحد باشد. این گونه نیست که سیمای مشرکان در عالم ملکوت یک سیمای توحیدی باشد.

امّا اینکه نمی‌شود در موطنی پیمان گرفت که در موطن دیگر به آن عمل کند منع عقلی و شرعی ندارد و آیه و روایات همین را می‌گویند.

علاوه بر اشکال اول، اشکال‌های دیگری هم ما بر تفسیر عالم ذرّ به عالم ملکوت داریم که به آنها می‌پردازیم:

1 - آیه با یک تقدم زمانی آغاز شده است و کلمه «اذ» (به خاطر بیاور) بیانگر توجه به چیزی‌است که در گذشته انجام گرفته است و تفسیر آن به تقدّم رتبی، خلاف ظاهر الفاظ آیه است. البته صاحب تفسیرالمیزان می‌نویسد:

علّت تقدم رتبی بر تقدم زمانی این است که تقدم زمانی که خداوند انسان‌ها را بیافریند و از آنها پیمان گیرد و دوباره آنها را به صلب آدم بازگرداند تا با سیری طبیعی به دنیا بیایند محال است و آیه هم از آن به دور است و سرِّ محال بودن آن هم این است که انسان با شخصیت دنیایی خود دوبار در دنیا موجود می‌شود و این مستلزم آن است که شی‌ء واحد به خاطر تعدد شخصیت، غیر خودش بشود. ریشه همه اشکال‌های این فرض (تقدم زمانی) تنها همین اشکال است.(50)

امّا پاسخ این اشکال که ریشه همه اشکال‌ها معرفی شده، آن است که آیه از چنین فرضی که تقدم، یک تقدم زمانی باشد دور نیست بلکه با توجه به کلمه «اذ» تقدم یک تقدم زمانی است، به ویژه اینکه روایات فراوانی از معصومینعليهم‌السلام تقدم را زمانی معرفی کرده‌اند و هیچ اثری در منابع دینی بر تقدم مورد اشاره در تفسیر المیزان وارد نشده است.

امّا اینکه فرض تقدّم زمانی امر محالی است پس سبب می‌گردد شی‌ء واحد به خاطر تعدد شخصیت، غیر خودش شود هم پذیرفته نیست زیرا تعدد شخصیتی وجود ندارد، یک روح است و یک شخصیت. بله روح دوبار به جسم تعلق می‌گیرد که این محال نیست و روح هم یک بار بیشتر موجود نمی‌شود و ما در بحث ویژگی‌های جسمانی انسان در عالم ذرّ در همین فصل معارف بیشتری را در این باره ارائه خواهیم کرد.

2 - اینکه عالم ملکوت را به «کن» تفسیر کنیم پذیرفته نیست و دلیلی هم برآن نداریم. اساسا «کن» یک عالم نیست و به فرض که باشد چیزی در آن نیست وگرنه عالم «کن» نبود بلکه عالم «یکون» بود.

ملکوت یک عالم است و مراد از عالم ملکوت عالم غیب و پنهان است که اکنون هم وجود دارد. امّا عالم میثاق بنابر ظاهر الفاظ آیه و مفاد روایات در گذشته واقع شده‌است و اکنون وجود ندارد.

3 - تفاوتی که میان «کن» و «یکون» لحاظ شده‌است مبنایی ندارد؛ زیرا «کن» و «یکون» خداوند یکی است و همین که خدا بفرماید: باش! می‌باشد و امر الهی همانا تحقق آن است و فاصله‌ای در بین نیست که بخواهد مسئله اشهاد و پیمان سپاری در آن صورت گیرد.

4 - این نظریه بر خلاف ظاهر آیه و محتوای روایات فراوانی است که عالم میثاق را در همین نشأت دنیا و در کنار خانه خدا و حجرالاسود دانسته‌اند.

5 - اگر عالم میثاق عالم ملکوت بود، با توجه به احادیث زیادی که درباره آن وارد شده است و بسیاری از آنها در پاسخ به ویژگی‌های آن عالم مطرح شده‌اند، معصومینعليهم‌السلام به ملکوت بودن آن عالم اشاره می‌کردند، در حالی‌که نه در روایات و نه در اقوال مفسران چنین مطلبی وجود ندارد.

6 - اگر عالم میثاق عالم ملکوت باشد نیازی نخواهد بود که به اندازه ذرّه باشند.

نتیجه اینکه عالم میثاق عالم ملکوت نیست بلکه مقطعی از همین نشأت دنیوی بوده است و بنابر روایات، در مکه و در محضر حجرالاسود انجام گرفته است.