تسنیم تفسیر قرآن کریم جلد ۳

تسنیم تفسیر قرآن کریم0%

تسنیم تفسیر قرآن کریم نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تسنیم تفسیر قرآن کریم

نویسنده: آية الله جوادى آملى
گروه:

مشاهدات: 19797
دانلود: 3067


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 34 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 19797 / دانلود: 3067
اندازه اندازه اندازه
تسنیم تفسیر قرآن کریم

تسنیم تفسیر قرآن کریم جلد 3

نویسنده:
فارسی

اقسام عرضه و انواع حجاب

مقصود از عرضه كه در جمله ثم عرضهم... مطرح شده در معرض ‍ گذاشتن و آگاهى دادن اجمالى از طريق الهام و مانند آن است؛ زيرا عرضه بر دو قسم است: يكى عرضه جسمانى، مانند اين كه جسم سنگينى را به انسان مدعى قدرت عرضه كنند و بگويند اگر توانمندى اين جسم سنگين را برار. ديگرى عرضه علمى، مثل اين كه به انسان مدعى علم و ملكه اجتهاد مساله اى عرضه شود كه اگر مجتهد هستى آن را حل كن و در واقع آن مساله بر فكر او عرضه و بر روح علمى وى حمل مى شود. شكى نيست كه عرضه در محل بحث از قسم دوم است.

حجاب و مانعى كه پس از عرضه كردن مطرح مى گردد و مانع حمل يا حل و فهم مى شود نيز بر دو قسم است: يكى حجاب مادى و ظلمانى است كه مانع حمل چيزهايى مادى مى شود. ديگرى حجاب معنوى و نورانى است كه مانع فهم و حل معارف معنوى مى گردد كه در واقع عبارت از نفس مطلب عميق علمى است و هر چه عمق آن مطلب بيشتر باشد نورانيتش بيشتر است و چشم دل اگر ضعيف باشد كمتر توان ديد علمى آن را دارد.

مراد از جمله:وانر ابصار قلوبنا بضيأ نظرها اليك حتى تخرق ابصار القلوب حجب النور(369) نيز همين است كه چنان توانمند شويم كه همه مسائل عميق علمى و معارف دينى كه حجاب هاى نورانى است يكى پس ‍ از ديگرى خرق شود.

مانع فهم فرشتگان پس ار عرضه نيز همين حجاب هاى نورانى بود كه چيزى جز عمق اسماى الهى و ارتفاع سمك و سقف آنها نيست و ملائكه قدرت آن را نداشتند كه از اين مقام هاى معين، تعدى و آن حجاب هاى نورانى را خرق كنند:( و ما منا الا له مقام معلوم ) (370) از اين رو عرض كردند: ما ذاتا به معارف، عالم نيستيم و علم به اسمأ را هم كه به ما نياموختى و از اين رو از اين حقايق خبر نداريم.

خلاصه آن كه، اولا، حجاب عبارت از مانع است. ثانيا، مانع گاهى مادى است، مانند ديوار و گاهى مجرد و معنوى است، مانند ثقل علمى مبادى تصورى و تصديقى مطالب نظرى:( انا سنلقى عليك قولا ثقيلا ) .(371) ثالثا، عبور از مبادى وزين براى قاصران، دشوار است و آنها محجوب به چنى حجاب نورى علمى هستند. رابعا، عبور از رياضت و تمرين عملى در تحصيل ملكات راقى عملى هستند. رابعا، عبور از رياضت و تمرين عملى در تحصيل ملكات راقى عقل عملى براى سالكان ضعيف، سخت است و آنان محجوب به چنين حجاب نورى عملى هستند. خامسا، اسماى حسناى الهى به مثابه قول ثقيل است كه خود آنها همانند نور شديد آفتاب مانع ديد علمى فرشتگان است؛ يعنى حاجب، همان شدت نورانيت محجوب عنه است، نه شى ء زايد. سادسا، مبادى عميق گرچه نسبت به ذى المبادى حاجب است، ولى خودش، هم حاجب است و هم محجوب عنه؛ يعنى صاحب نظر قاصر، محجوب است و توان ديد علمى مبادى عميق را ندارد تا اولا آنها را بفهمد و ثانيا از آنها عبور كند و به نتيجه برسد.

چگونگى عرضه اسمأ بر فرشتگان

براى عرضه اسمأ يا مسميات بر ملائكه همانند تعليم آدم چند وجه متصور است؛ مانند عرضه تفصيلى با حفظ كثرت خارجى و عرضه اجمالى در عين كشف تفصيلى بدون كثرت عينى. محتمل است كه عرضه اسمأ بر فرشتگان همان ارائه حقيقت انسان كامل كه مظهر همه اسماى حسناى الهى است باشد؛ يعنى انسان كامل كه عامل كبير در او منطوى است به فرشتگان عرضه شد و به آنها گفته شد چنين حقيقتى را كه كون جامع و مجمع اسماى الهى است تعريف كنيد و هويت جمعى او را گزارش دهيد.

به هر تقدير، توجه به اين نكته سودمند است كه برخى از اسماى الهى، وجود عينى دارد و بعضى از آنها جزو معارف و اخلاق محسوب مى شود و وجودى در خارج از نفس ندارد، ليكن مى توان گفت همه اوصاف و معانى اخلاقى، صورتى زشت يا زيبا در ملكوت و عالم مثال دارد. عرضه آن گونه از معانى اخلاقى مى تواند همراه با عرضه صورت هاى مثالى آنها باشد.

تذكر 1 اگر اولا عرضه، ناظر به مسما باشد، و ثانيا منظور از اسمأ، الفاظ دال بر آنها باشد و ثالثا نقل ابن عباس(372) هم مقصود باشد و رابعا توجيه ارائه شده، مورد قبول واقع نشود، اوج مطلب قرآنى به حقيقتى تنزل مى كند كه نمى توان به آن ملتزم شد.

2 برخى كه تكليف به محال را جايز مى دانند، به انبونى باسمأ هولأ استشهاد كرده اند؛ زيرا با علم به عجز ملائكه از انباى اسمأ، به آنان امر به گزارش شد. پاسخ اين توهم آن است كه امر مزبور از سنخ تعجيز است، نه تكليف؛ يعنى براى اظهار عجز مخاطب است، نه براى طلب چيزى از او.

نشانه فاصله وجودى انسان و فرشته

آنچه درباره آدم (انسان كامل ) مطرح شد اولا تعليم بود و ثانيا حقيقت اسماى الهى بود و آنچه درباره فرشتگان مطرح شد اولا انبأ بود و ثانيا اسماى اسماى الهى بود؛ يعنى به فرشتگان گفته شد شما از حقيقت اسمأ و نيز از كنه اسماى اسمأ آگاه نبوده و به آنها عالم نيستند. دست كم در حد انبأ و گزارش از اسماى اسماى حسناى خدا سخن بگوييد: انبونى باسمأ هولأ.

ملائكه از انبأ هم عاجز بودند و امر مزبور، امر تكوينى نبود وگرنه توانمند مى شدند و دستور جدى هم نبود؛ زيرا تكليف به محال مى شد، بلكه تعجيزى بود و براى فرشتگان روشن شد كه آنان از خلافت الهى چندى مرحله دورند؛

زيرا اولا، از انباى محض (چه رسد به ابراز علم )، عاجزند. ثانيا، از انبأ و گزاش اسماى اسماى الهى عاجزند، چه رسد به گزارش از خود اسماى حسنا. ثالثا، كسى كه از صرف انبأ و گزارش ناتوان است چگونه مى تواند مظهر آن اسمأ قرار گرفته، آنها را در هويت جمعى خويش محقق سازد و به آنها متحلى و مزين گردد. رابعا، مهمترين شرط مدير موسسه عالم و سرپرست كشور جهان، تحلى و تزين وى به اسماى حسناى الهى است. كسى كه ركن ركين خلافت را ندارد چگونه به سرپرستى جهان گمارده مى شود؟ براى افاده فاصله وجودى آدم و ملك از كلمه، فأ استفاده شده است: ثم عرضهم... فقال انبونى....

آنچه بين خداوند و فرشتگان گذشت گرچه محتمل است از سنخ محاوره حضورى و برتر از علم حصولى باشد، ليكن هنگام نقل آن به صورت كتاب هدايت، حتما صبغه علم حصولى و قوانين و احكام آن را دارد. جريان تحدى و دعوت به همايش و مبارزه و همارودى مشابه در دعوت نبوت، رسالت، اعجاز و مانند آن مطرح است. آنچه خداى سبحان با فرشتگان مستخبر در ميان گذاشت و از آنان انباى اسماى مظاهر الهى را درخواست كرد از سنخ تحدى درباره خلافت الهى بود.

اين گونه از تحدى و پيشنهاد هماوردى درباره منكران نبوت طرح شده كه در تفسير آيه 23 همين سوره گذشت(373) و دباره مدعيان مونث بودن ملائكه و اين كه اينان دختران خداى منزه از همه انحاى ميلادند وارد شده است. سخن قرآن كريم در اين باره چنين است:( اصطفى البنات على البنين... فاتوا بكتابكم ان كنتم صادقين ) .(374)

تذكر 1 فرشتگان در خلافت انسان مستخبر بودند، نه مستنكر و نه مستكبر. از اين رو پس از روشن شدن مطلب فورا به پذيرش آن مبادرت و به قصور خويش اعتراف كردند، ليكن مشركان درباره رسالت بشر عموما و رسالت حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خصوصا، مستنكر و مستكبر بودند. از اين رو پس از اتمام حجت همچنان بر نكول خويش اصرار مى روزيدند و شعار جاهلانه:( ابشر يهدوننا... ) (375) به جاى شعور علاقه نه:( الله اعلم حيث يجعل رسالته... ) (376) سر مى دادند.

2 فرشتگان دو ادعا داشتند: يكى مثبت كه صلاحيت آنان براى خلافت بود و ديگرى منفى كه نفى صلاحيت انسان براى خلافت بود. پس از تحدى و ظهور عجز آنان از انباى اسماى الهى دعوى مثبت آنها باطل شد و پس از انباى آدم و فراگيرى آنان و ثبوت معلم بودن آدم و متعلم بودن آنها دعوى منفى آنان باطل شد. بنابراين، صلاحيت آدم براى خلافت با عجز فرشتگان ثابت نشد، بلكه با معلم شدن آدم براى فرشتگان ثابت شد.

مدعاى فرشتگان

درباره جمله ان كنتم صادقين دو سوال مطرح است: نخست اين كه مدعاى فرشتگان چه بوده كه امكان صدق و كذب در آن راه داشت و ممكن بود در آن ادعا صادق يا كاذب باشند؟

در پاسخ اين سوال چند احتمال مطرح است. از جمله اين كه، مراد ادعاى بى مصلحت بودن جعل خلافت آدم باشد؛ بدين معنا كه اگر در اين زعمتان كه جعل خلافت آدم، كار بى حكمت و مصلحت است راستگو هستيد... ديگر اين كه، مراد ادعا و گمان شايسته تر بودن آنان براى خلافت باشد.(377)

استاد علامه طباطبايى رحمة الله عليه مى فرمايد: آمدن جمله مزبور در ذيل سوال انبئونى باسمأ هولأ، مشعر به اين است كه آنان چيزى را ادعا كرده بود كه لازمه اش علم به اسمأ است و آن، شايستگى خودشان براى خلافت و عدم شايستگى آدم براى آن است.(378)

اين بيان كه به يك معنا همان احتمال دوم مزبور است مويد به روايتى از امام صادقعليه‌السلام است كه فرمودند:ان الله تبارك و تعالى علم آدم اسمأ حجج الله كلها. ثم عرضهم و هم ارواح على الملائكه: فقال انبئونى باسمأ هولأ ان كنتم صادقين بانكم احق بالخلاقه فى الارض لتسبيحكم و تقديسكم من آدم...(379) ؛ زيرا جمله ان كنتم صادقين بر احقى و شايسته تر بودن فرشتگان براى خلافت تطبيق داده شده:ان كنتم صادقين بانكم احق بالخلافه، گرچه ممكن است اين تطبيق صرفا از باب جرى و تطبيق مصطلح باشد نه تفسير مفهومى، تا قابل جمع با وجه اول نباشد، چنان كه صدر روايت كه اسماى تعليم شده را اسماى حجت هاى الهى دانسته نيز از سنخ جرى و تطبيق است و منافاتى با تعليم ساير اسمأ و حقايق عالم ندارد.

وجه سومى نيز در پاسخ سوال اول ممكن است گفته شود و آن اين كه، آنچه فرشتگان از آن خبر دادند همراهى تسبيح و تقديس آنان با حمد كامل است و نحن نسبح بحمدك و نقدس لك و شكى نيست كه كمال حمد، بر شناخت همه حقايق جهان كه همگى نعمت هاى خداست متوقف است و از جمله اين حقايق و نعمت ها، معارف غيبى است و كسانى چون فرشتگان كه عالم به اين معارف نيستند يا علم آنها نسبت به آن ناقص است توان حمد در مقابل آن را فاقدند. در نتيجه نمى توانند مدعى تسبيح مصحوب به حمد كامل باشند.

از اين رو به آنان خطاب مى شود: اگر در اين ادعا صادق هستيد مرا از اين معارف خبر دهيد.

شايد غرض بعضى كه تسبيح را در برابر نعمت تجلى اسمأ مطرح ساخته اند همين باشد. وى مى گويد:

فرشتگان ضمن سوال درباره جعل مفسد و سفاك، ادعاى تسبيح و تقديس ‍ داشتند و هر تسبيحى به لحاظ اسماى خاصى است كه خداوند بر آنها افاضه مى كند. برخى از اسمأ مايه تجلى همان ملائكه شده و بعضى از اسماى ويژه، سبب افاضه ذوات فرشتگانى برتر از آنان يا افاضه قلم و لوح محفوظى كه والاتر از آنان است شده و مادامى كه اسماى مخصوص، معلوم نباشد، تسبيح مناسب و تقديس شايسته آنها ميسور نخواهد بود.(380)

به هر حال، اين جواب در صورتى تام است كه مدعاى فرشتگان، تسبيح در صحابت حمد مطلق و بالجمله باشد نه فى الجمله، در حالى كه از بحمدك در جمله ونحن نسبح بحمدك بيش از حمد فى الجمله استفاده نمى شود.

تذكر 1 با توجه به اين كه فرشتگان از تعمد كذب مصونند آنچه در دعوى مزبور، حاصل نبوده، صدق خبرى است، نه صدق مخبرى. صدق و كذب، هم از اوصاف خبر است و هم از اوصاف مخبر (البته بين صدق و كذب خبرى و صدق و كذب مخبرى، تفاوتى است ).

2 صدق و كذب ارزشى و اخلاقى كه حكم تكليفى را به همراه دارد درباره فرشتگان ارضى تصور دارد، ليكن صدق و كذب فرشتگان مافوق طبيعت كه از تجرد تام عقلى برخوردارند و احكام تكليفى درباره آنان راه ندارد از سنخ كمال و نقص وجودى است؛ نظير آنچه درباره خداى سبحان مطرح است كه خداوند صادق است و كاذب نيست؛ يعنى از كمال وجودى بر خوردار است كه همه گزارش هاى صادر از آن ذات اقدس مطابق با واقع است و هرگز نقصى از لحاظ علم و قدرت در او راه ندارد تا برخى از گزارش هاى آن ذات مطابق با واقع نباشد.

خلاصه آن كه، صدق و كذب در موجود مجرد تام، به بود و نبود باز مى گردد، نه به بايد و نبايد.

وجوه ديگرى نيز مى توان در پاسخ سوال مزبور مطرح ساخت. سوال دوم اين كه، تحقق صدق و كذب، فقط در مدار خبر است و آنچه فرشتگان اظهار داشتند استخبار بود نه خبر، و استخبار كه همان استفهام باشد از سنخ انشأ است، نه خبر. انشأ به صدق و كذب متصف نمى شود و قرآن كريم نيز عنوان صدق و كذب را در موارد ادعا و خبر بازگو كرده است؛ مانند:( فتمنوا الموت ان كنتم صادقين ) ،(381) ( قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين.... ) (382)

در پاسخ اين سوال، يعنى در تبيين كيفيت به كارگيرى عنوان صدق در آيه محل بحث، وجوهى ارائه شده كه برخى از آنها عبارت است از:

1 برخى از خبرها معناى انشايى و بعضى از انشأها معناى خبرى را در بردارد. گاهى جمله خبرى به داعى انشأ و زمانى جمله انشايى به داعى خبر القا مى شود. جمله: اتجعل فيها... از لحاظ صورت، انشأ است، ولى پيام ضمنى آن اين است كه ما اعلم و افضل ار آدم و براى خلافت الهى از او شايسته تريم و اين ادعا اخبار و متصف به صدق و كذب است و فرشتگان خود را در اين دعوى و اخبار صادق مى دانستند.(383)

2 آنچه فرشتگان اظهار داشتند تنها يك استفهام نبود، بلكه پس از استفهام، از تسبيح و تقديس مصحوب به حمد نيز خبر دادند و ممكن است صدق ماخوذ در آيه به لحاظ اين خبر باشد، نه آن استفهام.