گنجينه جواهر يا كشكول ممتاز

گنجينه جواهر يا كشكول ممتاز0%

گنجينه جواهر يا كشكول ممتاز نویسنده:
گروه: سایر کتابها

گنجينه جواهر يا كشكول ممتاز

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: حاج شيخ مرتضى احمديان
گروه: مشاهدات: 18919
دانلود: 3716

توضیحات:

گنجينه جواهر يا كشكول ممتاز
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 433 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 18919 / دانلود: 3716
اندازه اندازه اندازه
گنجينه جواهر يا كشكول ممتاز

گنجينه جواهر يا كشكول ممتاز

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نام كتاب : گنجينه جواهر يا كشكول ممتاز

مؤ لف : حاج شيخ مرتضى احمديان

فضليت بسم الله و ثواب عظيم آن

بسم الله الرحمن الرحيم

(( الحمدلله رب العالمين و صلى الله على محمد و آله الطاهرين

و لعنة الله على اعدائهم اجمعين

عن سيف بن هارون مولى آل جعده قال :

قال ابوعبداللهعليه‌السلام :

اكتب بسم الله الرحمن الرحيم من اجود كتابك ،

و لا تمد الباء حتى ترفع السين ))(1)

سيف بن هارون گويد: امام صادقعليه‌السلام فرمود:بسم الله الرحمن الرحيم را با بهترين خط خود بنويس ، و باء را نكش تا سين را بردارى (بلكه سين را با دندانه بنويس ).

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم:

من قرا بسم الله الرحمن الرحيم بنى الله له فى الجنة سبعين الف قصر...

حضرت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: كسي كهبسم الله الرحمن الرحيم را بخواند، خداى متعال هفتاد هزار قصر (كاخ ) از ياقوت سرخ در بهشت براى او بسازد، در هر قصرى هفتاد هزار خانه از در سفيد و...

و در حديثى طولانى در مورد خلقت و آفرينش قلم از نور محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خداى متعال فرموده : به عزت و جلالم ، هر كس از امت محمدبسم الله الرحمن الرحيم بگويد: در كتاب حسناتش عبادت هفتصد سال را براى او مى نويسم

و نيز حضرت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: كسى كهبسم الله الرحمن الرحيم را بگويد: خداى متعال براى هر حرفى از آن چهار هزار حسنه (پاداش ‍ نيك ) براى او بنويسد، و چهار هزار سيئه و بدى از او محو نمايد، و چهار هزار درجه و مقام براى او بالا برد.

و در حديثى سئوال ساير امتها را از پيامبرانشان در روز قيامت ذكر مى كند، و از كثرت حسنات اين امت سئوال مى شود، حضرت مى فرمايد: اين امت (من ) قائلند كه براى خداى متعال سه اسم است ، كه اگر در كفه ميزان گذاشته شود و همه حسنات و سيئات (خوبيها و بديهاى ) فرزندان آدم را در كفه ديگر قرار دهند، آن كفه اى كه سه اسم خداوند در آن است از همه آنها سنگين تر خواهد بود و آن سه اسمبسم الله الرحمن الرحيم است

و حضرت امير المؤ منينعليه‌السلام فرمود: چون (آيه )بسم الله الرحمن الرحيم نازل شد حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: نخستين مرتبه اين آيه بر (حضرت ) آدم نازل شد، آن حضرت فرمود: ذريه و نسل من از عذاب در امان هستند مادامى كه قرائت و خواندن بسم الله را ادامه دهند، پس از آن به آسمان رفت و سپس بر حضرت ابراهيمعليه‌السلام نازل شد و آن حضرت در حالى كه در كفه منجنيق بود قرائت كرد، خداى متعال آتش را براى او سرد و سلامت گردانيد باز به آسمان رفت و ديگر نازل نشد مگر براى حضرت سليمان ، در اين هنگام ملائكه به او گفتند: به خدا سوگند ملك و سلطنت تو تكميل شد.

باز به آسمان رفت و پس از آن بر من نازل شد، پس روز قيامت امت مرا مى آورند و آنها در اين هنگام مى گويند:بسم الله الرحمن الرحيم پس ‍ وقتى اعمال آنها را در ترازو قرار دهند حسنات و خوبيهاى آنها زيادتر از بديهايشان مى شود.

و حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: وقتى مؤ من بر صراط عبور كند و بگويد:بسم الله الرحمن الرحيم شعله هاى آتش جهنم خاموش مى شود و شعله هاى جهنم مى گويد: بگذر (از روى من ) اى مؤ من ، چون نور تو شعله مرا خاموش كرد.

و حضرت امام رضاعليه‌السلام فرمود:بسم الله الرحمن الرحيم به اسم اعظم خداوند نزديكتر است از مردمك چشم به سفيديش

پاداش معلمى كه به كودك بسم الله ، ياد دهد

و حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: وقتى معلمبسم الله الرحمن الرحيم را به بچه تعليم داد خداى متعال آزادى (از آتش ‍ جهنم ) را براى بچه و پدر و مادرش و براى معلمش بنويسد.

و روايت شده كه پيامبرى از پيامبران خدا بر قبرى كه صاحبش عذاب مى شد مرور كرد سپس مدتى بعد از آنجا گذشت ، او را در عذاب نديد، اصحابش از سبب بر طرف شدن عذاب از او سئوال كردند، آن حضرت فرمود: او بچه اى را از خود به يادگار گذاشته و مادرش او را پيش معلم آورد و معلمبسم الله الرحمن الرحيم را به او تلقين كرده ، پس من حيا مى كنم مردى را عذاب كنم كه بچه اش بگويدبسم الله الرحمن الرحيم (و نام مرا به عنوان رحمانيت و رحيميت ببرد و از رحمانيت و رحيم بودن من نيست كه كسى را عذاب كنم كه فرزندش نام مرا به اين عنوان ببرد).

و از حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل است كه فرمود: كسي كه كاغذى را كه بسم الله در آن نوشته براى احترام به پروردگار از مصدقين و تصديق كنندگان به حساب مى آيد، و عذاب از پدر و مادرش تخفيف داده مى شود اگر چه مشرك باشند.

و فرمود: كسى كه در اول وضويش بسم الله بگويد جميع بدانش طاهر شود و از اين وضو تا وضوى بعدى كفاره گناهانش مى گردد، و كسى كه بسم الله نگويد بدنش (از گناهان ) پاك نشده مگر همانجا كه آب به آن رسيده است

سبب توبه بشر حافى

و اينكه بشر حافى از خوردن عرق و شراب و ساز و آواز و معصيت توبه كرد و با زهد و تقوا به آن مقامات رسيد سببش اين بود كه در راه قطعه (كاغذى ) را ديد كه در آن نوشته شده بودبسم الله الرحمن الرحيم و زير پاى مردم افتاده بود پس آن را برداشت و با پولهائى كه همراه داشت عطر خريد و آن كاغذ را پاك و معطر كرد و در وسط سوراخ ديوارى گذاشت پس در خواب ديد كه گوينده اى به او مى گويد: اى بشر، اسم مرا پاك و پاكيزه كردى ، من هم قطعا نام تو را در دنيا و آخرت پاك و پاكيزه گردانم ، پس چون صبح شد، توبه كرد.

خواص و فائده بسم الله بر سر سفره

حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به حضرت علىعليه‌السلام فرمود: يا على وقتى غذا خوردى بگو بسم الله و وقتى از غذا خوردن فارغ شدى بگو الحمدلله ، زيرا دو فرشته (موكل ) تو پيوسته براى تو حسنه و ثواب مى نويسند تا وقتى كه آن غذا هضم شود.

و باز حضرت فرمود: هيچ مردى جمع نمى كند اهل و عيالش را و سفره را پهن نمى كند كه در اول آن بسم الله و در آخرش الحمدالله بگويد و سفره را جمع كند مگر اينكه خدا او را بيامرزد. (يعنى هر كه اول سفره بسم الله و در آخرش الحمدالله بگويد خداوند گناهان او را ببخشد و بيامرزد).

و در بحار از امام محمد باقرعليه‌السلام روايت شده است كه علىعليه‌السلام مى فرمود: كسى كه طعامى را بخورد، پس در اولش بسم الله و در آخرش الحمدالله بگويد خدا از آن نعمت (روز قيامت ) پرسش ‍ نكند هر چه مى خواهد باشد.

و در قرآن كه خداوند مى فرمايد:((لتسئلن يومئذ عن النعيم )) شامل نعمت هاى ظاهرى مى شود ولى مشروط است به بسم الله نگفتن و الحمدالله نگفتن و اگر گفتى سئوال نشود و منافات ندارند تاءويلش در بسيارى از اخبار به ولايت ، چون ولايت از عظيم ترين نعمتها است(2)

گفتن بسم الله ضرر غذاها را دفع مى كند

اميرالمؤ منين علىعليه‌السلام مى فرمايد: من براى كسى كه بر سر سفره بنشيند و بسم الله بگويد ضامن هستم كه از (ضرر زدن ) غذا شكايت نكند، ابن كوا گفت : يا امير المؤ منين من ديشب بسم الله گفتم و غذا خوردم در عين حال غذا به من اذيت و آزار رساند، حضرت فرمود: شايد تو چند نوع غذا خورده اى و براى بعضى بسم الله گفته اى ولى براى بعضى نگفته اى لكع ( در كتاب دعائم اين جمله را زياد عرض كرده: بلى ، چنين است به خدا قسم اى امير مؤ منان ) لكع به معنى پست و برده و احمق آمده ).(3)

امير المؤ منين علىعليه‌السلام فرمود: من هيچ وقت دچار تخمه نشدم ، به او گفته شد چطور؟ فرمود: چون لقمه اى به دهان نگذاشتم مگر اينكه نام خدا را (بر زبان ) جارى ساختم (و بسم الله گفتم ) و باز امير المؤ منين به كميل فرمود: اى كميل : هر موقع غذا خوردى بگو(( (بسم الله الرحمن الرحيم ) باسم الذى لايضر مع اسمه و فيه شفاء من كل الا سواء. (4)

(به نام خداوند بخشنده مهربان ) به نام كسى (غذا خوردن را شروع مى كنم ) كه با اسم و نام او هيچ ضرر و آسيبى (به من ) نمى رسد و در (نام ) نمى رسد او شفاء هر بدى و دردى است

داود گفت : به امام صادقعليه‌السلام عرض كردم : چگونه و چطور بسم الله بگويم ؟ حضرت فرمود: هنگامى كه ظرفهاى مختلفى (سر سفره ) است براى هر ظرفى يك بسم الله بگو، عرض كردم : اگر فراموش كردم كه بسم الله (براى هر كدام ) بگويم ، حضرت فرمود: ميگوئى(( بسم الله على اوله و اخره .)) به نام خدا بر اولين و آخرين آنها.

داستان بسم الله گفتن حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و دفع سم

در مفتاح النبوة روايت شده چون پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اسلام را در مدينه آشكار كرد و مردم را علنا به اسلام دعوت نمود، حسد عبدالله بن ابى (رئيس منافقان ) بر پيامبر خدا شدت يافت پس آن حضرت را با اصحابش بر طعام مسمومى دعوت نمود تا او را شهيد نمايد پس جبرئيل نازل شد و آنچه او اراده كرده بود به حضرت خبر داد. پس وقتى بر سر سفره نشستند، پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به امير المؤ منينعليه‌السلام فرمود:(( يا على تعويذ و دعاى مفيد را بر اين طعام بخوان ، پس آن حضرت اين دعا را خواند. بسم الله الشافى ، بسم الكافى ، بسم الله المعافى ، بسم الله الذى لايضر مع اسمه شى ء و لاداء فى الارض و لافى السماء و هو السميع العليم .))

پس حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وحضرت علىعليه‌السلام و هر كه با آنها بودند از آن غذا خوردند تا سير شدند، و سالم از سر سفره بر خواستند، پس چون عبدالله بن ابى اين قضيه را مشاهده كرد، خيال كرد و غذا را مسموم نكرده ، پس با دوستان خود بر سر سفره نشستند و بقيه طعام را خوردند و همگى هلاك شدند.(5)

در هنگام جماع بسم الله بگوييد تا شيطان نطفه شما شريك نشود

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد: هنگامى كه مرد نزديك به زن شد و با او خلوت نمود شيطان در آن هنگام حاضر مى شود پس اگر او بسم الله گفت و نام خدا را برد، شيطان از او دور مى شود، و اگر جماع كرد و بسم الله نگفت شيطان هم با او در عمل وارد مى شود، پس عمل از هر دو سر مى زد ولى يكى است ، راوى مى گويد: (گفتم ) اين به چه چيزى شناخته مى شود، حضرت فرمود: به دوستى با ما و به دشمنى عليه ما.

حلبى مى گويد امام صادقعليه‌السلام فرمود: مرد هنگامى كه پيش ‍ عيال خود مى آيد و مى ترسد كه شيطان با او شريك شود (همانطور كه خداى متعال در قرآن مجيد مى فرمايد:(( ((و شاركهم فى الاموال و الاو لاد)))) يعنى شيطان در اموال و اولاد انسانها شركت مى كند) بگويد: بسم الله و پناه ببرد به خدا از شر شيطان

و امير مؤ منان علىعليه‌السلام فرمود: وقتى كسى از شما خواست مجامعت كند بگويد: (( بسم الله و بالله اللهم جنبنى الشيطان ما رزقتنى

سپس حضرت فرمود: اگر خداوند بچه اى به شما عطا كرد، شيطان به هيچ وجهى نمى تواند به او آسيب و ضررى برساند.

و روايت شده كه در هنگام لباس بيرون آوردن از بدن و هنگام سوار شدن بر مركب (ماشين ) و وارد شدن به منزل بسم الله بگوييد و روايت شده هر امر مهمى و هر كار مهمى كه با بسم الله شروع نشود ناقص خواهد ماند(6)

برخى از مزاحهاى پيامبرو اميرمؤ منان

روايت شده كه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از پشت سر بعضى از اشخاص مى آمد بطورى كه او نفهمد و دستهاى مبارك خود را بر چشمان او مى گذاشت كه او را امتحان كند و بدينوسيله مزاح مى نمود.

و نيز نقل شده است كه آن حضرت با پسر عمويش امير المؤ منين علىعليه‌السلام رطب مى خورد و هسته هاى رطب را پيش حضرت علىعليه‌السلام مى گذاشت ، پس وقتى از خوردن فارغ مى شدند، همه هسته ها در پيش حضرت

علىعليه‌السلام بود، آن حضرت مى فرمود: يا رسول الله پرخور آن است كه ، رطب ها و هسته ها را با هم بخورد.

و از مزاحهاى آن حضرت است كه پيره زنى از انصار گفت : يا رسول الله براى من دعا كن كه خدا مرا بيامرزد، آن حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: آيا نمى دانى كه پيره زنها داخل بهشت نمى شوند؟ پيره زن فرياد كرد، پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تبسم فرمود و به آن پيره زن فرمود: آيا فرمايش خدا را در قرآن نخوانده اى ؟

(( ((انا انشانا هن انشاء فجعلنا هن ابكارا عربا اترابا)). )) (7)

يعنى ما آنها را (زنها را دوباره ) ايجاد مى كنيم و آنها را باكره مى گردانيم ، و آنها را شوهر دوست و همسال قرار مى دهيم

و نيز روايت شده : كه زنى به پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيده ، و حاجتى مربوط به شوهرش داشت ، حضرت فرمود: شوهر تو كيست ؟ آن زن گفت : فلانى است ، آن حضرت فرمود: آنكه در چشمش سفيدى است زن گفت : نه ، حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: چرا، پس آن زن با شتاب به پيش شوهر خود رفت و در چشمش دقت مى كرد، شوهرش گفت : چه كار دارى ؟ زن گفت : پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به من خبر داده كه در چشم تو سفيدى است شوهرش گفت : آيا نمى بينى كه سفيدى چشم من بيشتر از سياهى آن است ؟.

و نيز نقل است ، كه مردى زنى داشت كه با هم نزاع و دعوا مى كردند وقتى زن دعوا را شروع مى كرد مرد، بلند مى شد و با او...

زن گفت : واى بر تو، هر وقت دعوا كنيم ، شفيعى را مى آورى كه قدرت بر رد او ندارم(8)

و روايت شده كه مردى به خدمت امير المؤ منين علىعليه‌السلام رسيد، و به او عرض كرد: زنى دارم كه هر وقت به نزديك او مى روم ، مى گويد: مرا كشتى مرا كشتى ، حضرت فرمود: او را با اين كارت بكش ، گناهش به گردن من

لطيفه

روزى عبدالرحمن جامى شعرى سرود:

بس كه درجان فكار و چشم بيدارم

توئى هر كه پيدا مى شود از دور پندارم

توئى شخصى به او گفت : اگر خرى پيدا شود

جامى به او گفت : پندارم توئى(9)

لطيفه

عربى نماز خود را بسيار طول داد، مردم او را مدح و تعريف كردند، وقتى از نماز خود فارغ شد گفت : روزه هم هستم

لطيفه

شيخ بهائى در كشكول نقل كرده مردى كه نامش آزاد مرد بود، پيش ‍ حجاج از او باد صدادارى خارج شد، پس شرمنده گشت ، حجاج خواست خجالت او را رفع و جبران كند، گفت : ماليات را از تو برداشتم ، آيا حاجت او را حجاج يك عربى را احضار كرده بود كه او را به قتل برساند، آن شخص گفت : اين عرب را به خاطر من ببخش و او را نكش ، حجاج هم عرب را ببخشد، آن عرب بيرون كه آمد، مقعد اين شخص را مى بوسيد و مى گفت : پدرم به فداى مقعدى كه ماليات را بردارد و يك اعدامى را از مرگ نجات بخشد، مدح و ثنا بر هيچ كس سزاوار نيست جز بر اين مقعد.(10)

لطيفه

ابوبكر از واعظى كه روى منبر بود مسئله اى را پرسيد، واعظ گفت : نمى دانم ، به او گفته شد كه منبر جاى انسانهاى جاهل و نادان نيست ، واعظ در جواب گفت : من به قدر علمم بالا رفته ام ولى اگر مى خواستم به اندازه جهلم بالا بروم بايد تا به آسمان بالا مى رفتم. (11)

لطيفه

عالمى مسئله اى سئوال شد، او در جواب گفت : نمى دانم ، سائل گفت : اينجا جاى جهال نيست عالم در جواب گفت : اينجا جاى آن كسى است كه مقدارى مى داند و مقداى نمى داند، ولى آنكه همه چيز مى داند، مكان ندارد.

قصه برده سخن چين

مردى بنده اى را فروخت و به مشترى گفت : عيبى ندارد جز سخن چينى ، مشترى گفت : باشد، من راضى هستم ، پس او را خريد، بنده و غلام مدتى را آنجا ماند، بعد رفت پيش همسر مولايش و گفت : شوهر تو، تو را دوست ندارد و مى خواهد مخفيانه تو را رها كند پس يك تيغى بگير و از پشت سر او چند تار موئى بتراش و بياور تا من سحر و جادو كنم تا او تو را دوست بدارد، سپس رفت پيش مولايش و گفت : زن تو، براى خودش دوست گرفته ، و مى خواهد تو را بكشد پس خود را به خواب در آور، تا بفهمى ، پس مرد خود را به صورت خواب در آورد، زن با تيغ آمد، مرد خيال كرد زن مى خواهد او را بكشد، پس بلند شد و زنش ‍ را كشت ، پس خويشاوندان زن آمدند و اين مرد را كشتند و جنگ بين دو طائفه در گرفت و ادامه پيدا كرد.

مذمت سخن چينى

در كافى است كه امام صادقعليه‌السلام فرمود: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم (به اصحاب ) فرمود: آيا شما را به بدترينتان آگاه نكنم ؟ عرض كردند: بله يا رسول الله ، فرمود: آنان كه سخن چينى كنند و ميان دوستان جدائى افكنند،

و براى مردمان پاك عيب جوئى كنند.

بهشت بر سخن چينان حرام است

(( ((عن ابى جعفرعليه‌السلام قال : محرمة الجنة على القتاتين المشائين با لنميمة .)) ))

حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام فرمود: بهشت بر دروغ پردازان و سخن چينان حرام است

سعدى گويد

ميان دو كس جنگ چون آتش است

سخن چين بدبخت هيزم كش است

كنند اين و آن خوش دگر باره دل

وى اندر ميان كور بخت و خجل

اسلام آوردن مجوسى

حضرت ابراهيمعليه‌السلام يك مجوسى را به ميهمانى دعوت كرد، و به او گفت : به شرط اينكه اسلام آورى ، ميهمانت مى كنم ، مجوسى رفت پس خدا وحى كرد به حضرت ابراهيمعليه‌السلام ، كه من پنجاه سال است او را بر كفرش رزق و روزى مى دهم چه مى شد كه لقمه اى به او بدهى بدون اينكه دينش را تغيير دهد، حضرت ابراهيمعليه‌السلام به دنبال مجوسى رفت ، و از او عذر خواهى كرد، مجوسى سببش را پرسید او هم وحى خدا را به او فرمود، مجوسى هم اسلام اختيار كرد. (12)

لطيفه

جاحظ از علماء ناصبى بود و بسيار زشت رو بود بطورى كه شاعر عرب در باره او گفته : (( لو يمسخ الخنزير مسخا ثانيا ما كان الادون قبح الجاحظ.))

(اگر خوك دوباره مسخ شود زشت تر از قبح و زشتى جاحظ نخواهد شد بلكه جاحظ زشت روتر از او است ).

روزى جاحظ به شاگردانش گفت : مرا شرمگين نساخت مگر يك زنى كه مرا پيش زرگر برد، و به زرگر گفت : مثل اين در كلام او حيران ماندم ، وقتى آن زن رفت از زرگر پرسيدم او چه گفت ؟ زرگر گفت : از من خواست تا عكس و صورت يك جن را براى او حكاكى و زرگرى كنم ، گفتم : نمى دانم صورت جن به چه شكلى است ، از اين رو تو زا پيش من آورد تا مانند تو برايش تصوير كنم. (13)

معما به اسم على

چو نام او گذرد بر صوامع ملكوت

به قدر مرتبه هر يك زجا بلند شوند

يعنى هر يك از حروف ((زجا)) كه (ز) و (جيم ) و (الف ) است بقدر مرتبه خود ترقى كنند يعنى از آحاد به عشرات روند، پس ((ز)) عين مى شود و ((جيم ))لام و ((الف )) ى و از جمع مجموع اسم على حاصل مى شود.

حكايت

اصمعى گفت : داخل باديه شدم و كيسه اى پر از دينار برداشتم ، پيش زنى از اعراب به امانت گذاشتم پس چون طلب نمودم ، انكار كرد، پس آن زن را بردم به نزد شيخى از خود آن طائفه ، پس شيخ عرب گفت : او جز قسم راه ديگرى ندارد و من مى دانم تا او منكر شد فورى قسم مى خورد كه پول پيش من نبوده ، پس به او گفتم : اى شيخ عرب گويا تو اين آيه را نخوانده اى

(( ((و لا تقبل لسارقة يمينا و لو حلفت برب العالمينا)). ))

پس شيخ عرب گفت : راست گفتى و آن زن را تهديد كرد، او هم اقرار كرد و دينارهايم را برگرداند.

اصمعى گويد: پس شيخ عرب رو كرد به من و گفت : آن آيه كه خواندى در كدام سوره است ؟ گفتم : در قول خداى متعال كه مى فرمايد:(( ((الاهى بصبحك فا صبحينا و لا تبقى خمور الاندرينا.)) ))

پس شيخ عرب گفت : سبحان الله ، من خيال مى كردم اين آيه در سورهانا فتحنالك فتحا مبينا است

مطايبه

راغب در محاضرات نقل كرده كه يكى از امراء بغداد كه نامش كوتكين بود، قولنجى او را عارض شد و طبيب دستور داد كه بايد حقنه (اماله ) كنى ، گفت : حقنه چيست ؟ طبيب حقنه را تعريف كرد كه بايد لوله را داخل در ماتحت (مقعد) كند تا رگها باز شود. آثار غضب و خشم در صورت امير ظاهر شد، لوله را در مقعد چه كسى داخل كند؟ طبيب ترسيد و گفت : داخل مقعد من !(14)

فائده

يكى از شعرا در كتابى كه در علم عروض تاءليف نموده است گفته است هر كه به سرعت تمام چند مرتبه پشت سر هم بگويد: ((خواجه تو چه تجارتى دارى ؟ به تو چه كه چه تجارتى دارم )).

باز گويند

هر كه پشت سر هم با سرعت تمام بگويد: ((سر شير و سركه هر سه سير، سيرى سى شاهى )) و اشتباه نكند فصيح است

فايده طبى و بهداشتى

سر بعد الطعام و لو خطوة ،

نم بعد الحمام و لو لحظة

بل بعد الجماع و لو قطرة

بعد از طعام راه برو اگر چه به يك گام باشد، پس از حمام بخواب اگر چه به يك لحظه باشد، و پس از جماع و آميزش ادرار كن و لو به يك قطره باشد.

معما به اسم مسعود

دانه ها بهر نثار افشاند و دل بر سر نهاد

شمع در بزم تو و دودش زسر بگذشته بود

مقصود از ((دانه ها)) نقطه هاى شين شمع است و مراد از ((دل )) ميم شمع است و مراد از ((سر)) دودال اول است ، و بقيه هم واضع است

دفع سرعت انزال

بدان كه از جمله چيزهايى كه رفع سرعت انزال مى كند و از جمله مجربات است تخم انجره را كوبيده و با پيه بى نمك ممزوج كنند، و چند مرتبه بر قضيب بمالند، كاملا مفيد و نافع خواهد بود.

شعر

درداكه دواى درد پنهانى ما

افسوس كه چاره پريشانى ما.

در عهده جمعى است كه پنداشته اند

بادى خود را زويرانى ما

گيرم كه فلك همدم هم راز آيد

ناسازى دهر بر سر ساز آيد

ياران گذشته از كجا جمع شوند

وين عمر گذشته از كجا باز آيد

تو نام نيك حاصل كن در اين بازار اى زاهد

كه در كويى كه ما هستيم نام نيك بد نامى است

لطيفه

راغب در محاضرات گويد: در قزوين دهى است شيعه نشين ، شخصى در آن ده رفت ، مردم آنجا نام او را پرسيدند، گفت : نام من ((عمر))است ، او را كتك زيادى زدند، آن شخص گفت : اشتباه كردم نام من ((عمران ))است او را بيشتر زدند، و به او گفتند اين حكمش از اولى سخت تر است زيرا دو حرف ((ان )) از عثمان را هم دارد.

لطيفه

روزى مجمعى آراسته شد و در آن جمعى نشسته ، يكى از آنان كه بر صدر مجلس نشسته بود، آغاز نصيحت و موعظه كرد، در اثناى گفتگو گفت كه به جان آمدم ، از بس كه زحمت كشيدم و كار كردم و شكم خورد يكى از حاضرين كه در پايين مجلس نشسته بود، گفت : آقاى من ، حالا مدتى امر را بر عكس گذشته كنيد، گفت : چه كنم ؟ گفت : شكم كار بكند و شما بخوريد.

معما به اسم مسعود

اى قاصر از ادراك تو تقرير بيان

روشن به تو نور ديده عالميان

خورشيد سر اندازد و گل دل بازد

هر گاه كه عشقت آورد سر به ميان

مراد از سر خورشيد شين شمس است و مراد از دل گل راء ورد است و مراد از سر عشق عين است و مابقى آن هم واضح است

حكايت

گويند مورى حضرت سليمان را با جميع لشكرش به مهمانى دعوت نمود و گفت وعده گاه كنار فلان درياست ، بعد از آمدن سليمان و جمع شدن لشكر در كنار دريا، مور حاضر شد، و پاى ملخى كه با خود داشت در دريا انداخت ، و عرض كرد سليمان ((كل ان فاتك اللحم فلم يفتك المرق )) يعنى بخوريد آب اين دريا را اگر گوشت نيست آبگوشت هست

حكايت

زنى از دست شوهرش پيش قاضى رفت و شكايت كرد و گفت : مى خواهم طلاق بگيرم ، قاضى گفت : به چه علت ؟ زن گفت : چون او هر شب در رختخوابش ادرار مى كند، قاضى گفت : آيا حيا نمى كنى كه هر شب در رختخواب ادرار مى كنى ؟.

مرد گفت : آقاى قاضى عجله نكن ، تا داستان را برايت تعريف كنم من در خواب ديدم كه در جزيره اى در دريا هستم و در آن جزيره كاخى بود و بالاى كاخ منارى بسيار بلند و بالاى منار يك شتر نرى بود و من بر پشت آن شتر بودم و شتر بسيار تشنه بود، سر خود را پايين نمود تا از دريا آب بخورد، من هم از ترس در رختخواب خود ادرار كردم ، قاضى چون اين داستان را شنيد از ترس در لباس خود ادرار كرد، قاضى به زن گفت : اى زن من از شنيدن داستانش از ترس ادرار كردم تا چه رسد به اين بدبخت ، پس از او عذر بخواه و برو با او زندگى كن

امتحان مردم بعد از پيامبر

از حضرت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مروى است كه فرمود: (( ((يا على ان القوم سيفتنون بعدى باموالهم و يومنون بدينهم على ربهم و يتمنون رحمنه ، و يامنون سطوته و يستحلون حرامه بالشبهات الكاذبة و الاهواء الساهيه ، فيستحلون الخمر بالنبيذ و السحت بالهبة و الرباء بالبيع .)) ))(15)

اى على مردم پس از من به اموالشان امتحان شوند، و به دينشان بر پروردگارشان منت گذارند و آرزوى رحمت خدا نمايند و ايمن از هيبت او هستند و حرام خدا را به شبهات دروغين و هواهاى فراموشى آورنده حلال مى نمايند پس شراب را به شبهه نبيذ حرام را به شبهه هديه و ربا را به شبهه بيع حلال مى كنند.

لطيفه

گويند ابن الجصاص روزى با وزير به طرف دجله رهسپار شدند و ابن الجصاص با وزير سوار بر مركب و موكب عظيم شد و وزير او را زياد استهزاء و مسخره مى كرد و در دست ابن الجصاص سيبى بود او خواست سيب را به وزير دهد و در دجله تف بيندازد، اشتباه نموده تف را در صورت وزير انداخته و سيب را در دجله

لطيفه

نقل است كه شخصى زنى داشت حور نام او به جهاد رفت ، و بعد از آن كه ديد جمعى شهيد شدند، آن شخص فرار كرد، ديگرى او را ديد، گفت اى فلانى از جهاد فرار مى كنى و حال آنكه اگر كشته شوى به وصال حورالعين مى رسى ! آن شخص گفت : اى نادان حور را كه خودم دارم آيا براى يك عين خود را به كشتن بدهم

عمرهاى بعضى از پيامبران به سالهاى شمسى

آدم 930 سال ، حوا 937، شيث 712، ادريس كه به آسمان رفت 350 سال ، نوح 950، هود 800 سال ، صالح 136 سال ، حضرت ابراهيم 175 سال ، اسماعيل 137، اسحق 180 سال ، حضرت يعقوب 147، يوسف 110 سال ، موسى 120 سال ، هارون 117 سال ، سليمان 52 سال ، حضرت داود 100 سال ، حضرت زكريا گفته اند 97 سال

سكوت عرب

به عربى كه هميشه سكوت مى كرد، گفتند چرا سكوت كرده اى و در جمع مردم نشسته اى و سخنى نمى گوئى گفت : با گوش دادن انسان براى خود بهره اى مى برد، و بهره زبان براى ديگرى است

قطرات سيل شد

شير فروشى شير را با آب مخلوط مى كرد و مى فروخت ، پس سيلى آمد، و گوسفندانش را برد و فريادش بلند شد و جزع بسيار كرد يكى از عرفاء او را ديده و به او گفت : آن قطره ها جمع شد تا اينكه سيل شد.

ده خيار به يك درهم

يكى از صوفى ها در بغداد مى گذشت كه ديد يك بازارى مى گويد ده خيار به يك درهم ، صوفى محكم بر صورت خود زد و گفت : وقتى ده تا خيار فقط يك درهم ارزش دارد پس اشرار چند قيمت دارند. (خيار يعنى نيكان و اشرار يعنى بدان )

مرد زشت روى

محمد ابن ابراهيم موصلى گويد: در بعضى از سفرهايمان به محله اى از محله هاى عربها رسيديم ، پس مرد زشت روى و لوچى را ديديم كه داراى ريش بلند و سفيدى بود كنيزك زيبا روى و سفيدى كه مانند ماه شب چهارده مى درخشيد را ديديم كه براى او مى زند و مى رقصد ما او را از زدن منع كرديم و گفتيم مانند همچون توئى براى اين پيرمرد زشت روى ميزنى ؟ گفت كارى نداشته باشيد، او حسنه اى بجاى آورده و من گناهى كرده ام خدا مرا براى كار ثواب او قرار داده و او را براى عقاب من

بايد كار كرد و خورد

از امير المؤ منينعليه‌السلام نقل شده است كه فرمود: روزى در مدينه گرسنه شدم ، پس به دنبال كار در اطراف مدينه رفتم ، ديدم زنى دلوهائى را جمع نموده ، گفتم : هر دلو آبى كه برايت آورم يك خرما بايد بدهى و با او اين چنين قرار داد بستم ، پس شانزده دلو آب براى او آورم تا اينكه دستهايم را باز كرده و شانزده خرما گرفتم و آمدم و به پيغمبر خبر دادم ، و با هم تناول كرديم

عاقبت نكو خواهد بود

يكى از افراد صالح و شايسته اباسهل زجاجى را با يك شكل و قيافه بسيار زيبائى در خواب ديد در حالى كه او معتقد بود به وعيد به و ترس ‍ ابدى و عذاب الهى ، پس او در خواب از اباسهل سئوال كرد، حالت چطور است ، گفت : ما كار را بهتر از آنچه خيال مى كرديم يافتيم ، و چه خوب گفته شيخ عارف ابوسعيد ابوالخير:

گويند بحشر گفتگو خواهد بود

و ان يار عزيز تندخو خواهد بود

از خير محض جز نكوئى نايد

خوش باش كه عاقبت نكو خواهدبود