راهبرد نيايش در صحيفه سجاديه


چکيده

همپايى قرآن و عترت حاوى اين نکته است که تفسير قرآن را بايد از عترت جست. همين موضوع ضرورت آشنايى بيشتر با سخنان اهل بيت را آشکار مى سازد و صحيفه سجاديه، خود ترجمان قرآن است. آشنايى بهتر با اين کتاب آسمانى از نظر سند، شرحهاى آن، زمان، معارف مندرج درآن، ساختار و سرانجام کتابهاى ديگرى که در حکم جلدهاى بعدى آن هستند، از اهداف اين نوشته است و اميدوار است به اين پرسش ها پاسخ دهد که صحيفه سجاديه چگونه کتابى است و امام سجاد (ع) چرا معارف بلند الهى را در قالب نيايش بيان کرده است و سرانجام راهبرد نيايش در اين زبور آل محمد (ص) چيست؟
مقاله «توصيفي» است و به روش کتابخانه اى تهيه و تدوين گرديده است و اشاره به عناوين معارف بلندى را که در صحيفه موجود است، مى توان از نکته هاى محورى تحقيق بر شمرد، از جمله: ژرفاى توحيد، نبوت، امامت، تمسک به قرآن مجيد.
کليد واژه ها: نيايش، عترت، صحيفه، معارف الهي.

مقدمه

فرهنگ غنى و بى پايان دين جاويد و جهانى اسلام، توانايى اشباع و ارضاى نيازهاى فکرى همه انديشمندان تا فرجام دنيا را دارد. امام زين العابدين (ع)، از آيات قرآن مجيد با عنوان گنجينه هاى اسرار الهى ياد مى کند:
آياتُ القُرآنِ خَزائِنٌ فَکُلَّما فُتِحَت خَزائِنَهُ يَنبَغى لَکَ اَن تَنظُر مَا فِيهَا.
آيات قرآنى گنجينه هايى است که هر گاه گشوده مى شود شايسته است که در آنها دقت کني.
رسول خدا (ص) کليدهاى رمز اين گنجينه هاى بى پايان را به «عترت» سپرده و در حديث قطعى و متواتر «ثقلين» قرآن و عترت را همتايانى ناميده که هرگز از يکديگر جدا نمى شوند تا در روز رستاخيز کنار حوض کوثر به پيامبر بپيوندند. همتايى قرآن و عترت، موضوعى ظاهرى و شعارى نيست، بلکه حقيقتى است که از زبان پيامبر خدا بيان شده و هيچ فرد ديگرى شايستگى همتايى قرآن را ندارد، چنان که هيچ پديده ديگرى جز قرآن، شايسته همتايى عترت نيست. به تعبير امير مؤمنان (ع):
نَحْنُ اَهْلَ البَيْتِ لا يُقاسُ بِنا اَحَدٌ؛ فَبِنا نَزَل القُرآن وَ فينا مَعْدِنُ الرِّسالَةِ.
ما اهل بيتى هستيم که هيچ کس با ما مقايسه نمى شود، قرآن در ميان ما فرود آمده و کانون رسالت نيز در ميان ماست.
همپايى قرآن و عترت نيز نکته ظريف و حقيقت ديگرى است که در خور توجه شايان اهل نظر است و آن، اين که پيروان عترت بايد پا به پايِ قرآن به تفسير و تبيين و شرح و اجراى آن بپردازند و حقايق و احکام و گنجينه هاى آن را براى ديگران باز گويند. مفهوم نزول قرآن در ميان اهل بيت نيز همين است که ديگران ـ هر اندازه از علم و عقل و نبوغ برخوردار باشند، هرگز نمى توانند مانند اهل بيت، به همه معارف قرآن دست يابند و گنجور گنجينه هاى قرآن کسى جز عترت نخواهد بود.
بهترين دليل بر مدعاى ما آثار به جاى مانده از عترت معصوم و پاک پيامبر است که جملگى چون درّ شاهوار در ميان آثار اسلامى مى درخشد و هيچ کلام و مرامى همسنگ کلام و مرام آنان نبوده و نيست و به تعبير آية اللّه حسن زاده آملى «معجزات قولي» است؛
«معجزات قولى علوم و معارف و حقايقى است که به تعبير حضرت امير (ع) ـ در خطبه اشباح نهج البلاغه ـ از ملائکه اهل امانت وحى، از حظائر قدس ملکوت بر مرسلين نازل شده است. سرسلسله معجزات قولى، قرآن مجيد است و معارف صادر از اهل بيت عصمت و وحى و منطق صواب و فصل خطاب چون نهج البلاغه و صحيفه سجاديه و جوامع روايى، تالى آن است.
و همان گونه که امام معصوم «قران ناطق» است، سخنان آنان نيز ترجمان قرآن است و در ميان آنها «صحيفه سجاديه» حضرت سيدالساجدين (ع) از لطافت خاصى برخوردار است.
در اين دفتر آسمانى هرگونه جسم و جان عالم را سود است که چون خداشناس شديد، هر خير و سعادت از او بطلبيد به شما عطا مى کند بلکه هر چه به شما عطا کرد، سعادت خيرخود را در آن مشاهده مى کنيد. اين دفتر، خلاصه درس مقام رضا و تسليم در مقابل فرمان سلطان حقيقت است و جهان را بر شما بهشت رضوان مى گرداند وهر رنج و آلام عالم را بر شما راحت و نعمت مى سازد و کيميايى است که هر ناراحتى و سختى و بدبختى را راحتى و خوشبختى مى گرداند و اين عالم پر رنج و الم را بر شما بهشت برين مى کند و کار آن جهان ابد و عالم آخرت را هم در صورت علم و عمل به اين صحيفه شريفه در کمال خوبى اصلاح مى کند.
با اين اميد نخست بر آستان سراسر قدس و قديس حضرت زين العابدين (ع) سر مى ساييم سپس با استمداد از روح زيباى بهترين پرستنده اش براى ورود به گلستان توحيدى صحيفه سجاديه استمداد مى طلبيم.

موقعيت استثنايى صحيفه

سوگمندانه بايد گفت وضعيت اسلام و مسلمانان در نيم قرن دوم حيات خود بسيار تأسفبار و خطرناک شد، به گونه اى که بى محابا احکام اسلامى بازيچه دست بنى اميه قرار گرفت و جرأت و جسارت آنان به جايى رسيد که نوه پيامبر را به شکلى فجيع به قتل رساندند و کفر و الحاد خويش را بر ملا ساختند و همگان نيز نظاره گر شدند. ايمان مردم به مبانى دين سست شده بود، دستگاه جبار اموى، مسلک جبر را ترويج مى کرد و هرگونه تفسير و تبيين صحيح مسائل دينى در طول بيست سال حکومت معاويه ممنوع شده بود. از سوى ديگر فساد و فحشاى درباريان به کل جامعه سرايت کرده، همان گونه شد که امام حسين (ع) تحليل کرده بودند:
وَ عَلَى الاِسْلامِ السَّلامُ اِذْ قَد بُليَتِ الُاَمةُ بِراعٍ مِثْلِ يَزيدَ.
هنگام خداحافظى با اسلام فرا رسيده چرا که امت، رهبرى چون يزيد دارد؟!.
امام صادق (ع) وضع دينى، فرهنگى و اخلاقى مردم را پس از حادثه عاشورا در يک جمله چنين بيان مى کند:
اِرْتَدَّ الناسَ بَعْدَ الحُسَينِ (ع) اِلاّ ثَلاثَةٌ، اَبُوخالِدٍ الکابُلى، يَحييَ بنُ اُم الطَّويِل، وَ جُبَيرَ بنَ مُطْعِم. ثُمَّ اِنَّ النَّاسَ لَحقوا و کَثْروا.
مردم پس از (حضرت امام) حسين (ع) از دين خارج شدند جز سه نفر؛ ابو خالد کابلى، يحيى بن ام طويل و جبير بن مطعم. سپس مردم (بازگشتند و) ملحق شدند و جمعيت مسلمانان فراوان شد.
و نيز مردم آن قدر از اهل بيت (ع) فاصله گرفته بودند که از امام سجاد (ع) نقل شده که فرمود: «در شهر مکه و مدينه بيست نفر يافت نمى شود که ما را دوست داشته باشند.»
درچنين وضعيتى، مسئوليت حفظ اسلام، تبيين صحيح معارف دينى و بازگرداندن مردم به سوى دين درحالى برعهده امام سجاد (ع) قرار گرفت که حتى کمترين وسائل وامکانات تبليغى در اختيار امام نبود و به تعبير مقام معظم رهبرى ـ حضرت آية اللّه خامنه اى ـ :
اختناق در آن دوران و نامساعد بودن وضع، اجازه نمى داد که امام سجاد (ع) با آن مردم بى پرده و صريح حرف بزند، نه فقط دستگاهها نمى گذاشتند، مردم هم نمى خواستند، اصلا آن جامعه يک جامعه نالايق و تباه شده و ضايع بود که بايد بازسازى مى شد.»
تنها راهى که پيش روى امام باز بود، دعا و نيايش و سخن گفتن با خدا بود و ايشان از هيمن راه به بازسازى جامعه پرداخت و معارف عالى دين را در قالب دعا منتشر ساخت و دلها و ذهن هاى تشنه را از آبشخور وحى سيراب نمود و صحيفه سجاديه ـ نه يک کتاب دعا بلکه ـ دانشگاه عميق و روحانى و فراگيرى شد که مرزهاى اختناق و تعصب و کفر و الحاد و زور و تزوير را در نورديد و خورشيد وش بر آسمان فرهنگ و دانش برآمد و جامعه مرده را نور و گرماى معنويت و ديانت بخشيد و يخ هاى جمود و تعصب را ذوب کرد و زمينه بازگشت مردم را فراهم ساخت؛ همانطور که در انتهاى حديث امام صادق (ع) ياد شد که مردم کم کم روشن شدند و بازگشتند و تعداد انسان هاى فهميده و روشن بين فزونى گرفت. مرحوم محمد جواد مغنيه در اين باره مى نويسد: «صحيفه سجاديه تنها يک کتاب دعا نيست بلکه مدرسه اى است که درس توحيد و عقيده و صبر و فداکارى و گذشت و مهربانى مى دهد و آدمى را در برابر بدى و تباهى ـ به هر شکل و رنگى که باشد ـ به انقلاب وا مى دارد»
و برخى ديگر از نويسندگان نوشته اند: «مجموعه صحيفه سجاديه ـ که در 19 باب جمع بندى و به صورت فهرست موضوعى ارائه شده، نشان دهنده يک تشکيلات سازمانى انسان ساز است که ظاهرش دعا و باطنش ساختن گروه هاى ويژه مقابله گر با ظلم و ستم است، حتى عنوان اول دعاها نيز پوشش است، يعنى عناوين بازگو کننده محتوا نيست؛ محتوا سازنده است و عنوان دعا و التجا... به نظر مى رسد صحيفه ـ که امام سجاد (ع) آن را بر فرزندانش امام باقر (ع) و زيد املاء کرده و پس از آن امام باقر (ع)، امام صادق (ع) زيد و يحيى همگى خود را موظف مى ديدند آن را حفظ کنند تا به دست ديگران به خصوص زمامداران نيفتد ـ يک جزوه سازمانى و تشکيلاتى بوده که در صورت دسترسى دشمن به آن، تلاش هاى امام سجاد (ع) و ائمه بعد (ع)، خنثى مى شده است و گرنه دعا به معناى آنچه مرتکز اذهان است (نه به معناى آنچه در صحيفه و امثال آن آمده) دليلى بر اخفاى آن وجود ندارد... پس بايد گفت صحيفه عنوان دعا داشته ولى در حقيقت کار ديگرى را انجام مى داده است.»
مطلب را از منظر ديگر مى توان چنين تحرير کرد که نهايت تعليم و تربيت الهى و عالى ترين آرمان انبيا و عالمان ربانى، بسط توحيد و آشنا کردن مردم با مبانى توحيدى و توجه آنان به ساحت قدس ربوبى است، همان طور که ساختار همه شرايع و مذاهب الهى و به تعبير قرآنى شاکله اصلى دين چيزى جز توحيد ناب نيست و تعاليم و تزکيه، مبارزه، جهاد، شهادت، نيايش، احکام و مقررات و قوانين و... همگى در پرتو اصل توحيد معنا پيدا مى کند:
آنچه که انبيا براى او مبعوث شده بودند و تمام کارهاى ديگر، مقدمه اوست بسط توحيد و شناخت مردم از عالم است که چطور است؟ ارائه عالم به آن طورى که هست ـ نه به آن طورى که ما ادراک مى کنيم و دنبال اين بودند که همه تهذيب ها، تعليم ها و همه کوشش ها در اين باشد که مردم را از اين ظلمتکده هايى که همه عالم ظلمت است، نجات بدهند و به نور برسانند، غير حق تعالى نور نيست، همه ظلمتند...»
و خدا خدا کردن امام در صحيفه در حدود چشاندن محبت او به جامعه شرک زده و طاغوت زده و آشنا ساختن آنان با صفات و اسماى حسناى الهى است که سرچشمه اصلاح همه مفاسد و در رأس آنها حکومت فاسد طاغوتى و غير اسلامى است. اگر بر تاريکخانه دل مردم نور خدا بتابد و ايمان زينت بخش آن گردد طبيعى است که ظلمت فساد و فحشا و ستم و ستم پذيرى و انحراف رخت بربندد و جامعه رو به صلاح و تکامل رود؛
وَ لَـکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْکُمُ الاْءِيمَـانَ وَ زَيَّنَهُو فِى قُلُوبِکُمْ وَکَرَّهَ إِلَيْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيَانَ أُوْلَـآلـءِکَ هُمُ الرَّ شِدُونَ (حجرات: 7)
و ليکن خدا ايمان را براى شما دوست داشتنى گردانيد و آن را در دلهاى شما بياراست و کفر و پليدى و سرکشى را در نظرتان ناخوشايند ساخت، آنان (که چنين اند) ره يافتگانند.
امام سجاد (ع) با زيباترين روش يعنى ارتباط صادقانه همراه با شور و احساس وصف ناشدنى نيايش جانانه با خدا به شکل زنده و عملى، عالى ترين و کامل ترين نوع تکامل را به منصه ظهور گذاشت و به مردم آموخت که چگونه باشند، چگونه بينديشند، چگونه تصميم بگيرند و چگونه زندگى کنند و او نماينده خدا بود که ايمان و ارتباط با خدا را در دل مردم محبوب مى ساخت و زينت بخشيد تا به رشد کافى برسند و رسم و آيين و حکومت جاهلى را کنار بگذارند وزندگى پاک و نوينى را براساس مترقى ترين قانونى که امکان تدوين يافته ـ يعنى اسلام ـ پى ريزى کنند. در دعاى نخست صحيفه مى خوانيم:
اِبْتَدَع بِقُدرَتِهِ الخَلقَ ابتِداعا و اختَرَعَهُم عَلى مَشِيتِه اِختراعا ثُمَّ سَلَکَ بِهِمْ طَريقَ اِرادَتِهِ وَ بَعَثَهُمْ فى سَبيل مَحبَّتِهِ...
او آفريدگان را به شکلى بديع (و بدون نمونه قبلي) آفريد و در واقع آنها را بر اساس مشيت خويش اختراع کرد و سپس در شاهراه اراده خود به حرکت درآورد و در راه محبت خويش برانگيخت.

سند صحيفه

صحيفه کامله سجاديه از جمله کتابهايى است که انتسابش به امام زين العابدين (ع) ثابت شده و علماى بزرگ شيعه از آن در «اجازات روايت» خويش نام برده و به افراد مورد اعتماد اجازه نقل آن را داده اند.
سند صحيفه معروف به اتفاق آرا از عالى ترين موقعيت برخوردار است و به حضرت امام باقر (ع) و برادر شهيدش ـ زيد بن على ـ منتهى مى شود و راويان آن عبارتند از:
1. سيد نجم الدين بهاء الشرف محمد بن حسن علوى حسيني.
2. ابو عبداللّه محمد بن احمد بن شهريار خزانه دار آستان مقدس امير مؤمنان (ع)
3. ابو منصور محمد بن محمد بن احمد بن عبدالعزيز عکبري.
4. ابوالمفضل محمد بن عبداللّه بن مطلب شيباني.
5. شريف ابوعبداللّه جعفر بن محمد (از نواده هاى امام حسن مجتبى (ع)).
6. عبداللّه بن عمر بن الخطاب الزيات.
7. على بن نعمان اعلم.
8. عمير بن متوکل؛ از پدرش
9. متوکل بن هارون.
متوکل بن هارون پس از انجام مناسک حج با يحيى بن زيد بن على (امام سجاد (ع)) ملاقات مى کند و پس از پرسش هايى، يحيى از متوکل پرسيد: آيا مطلب مکتوبى از پسر عمويم ـ امام جعفر صادق (ع) ـ همراه داري؟ متوکل برخى از مطالب مهم از جمله مجموعه دعايى را به او نشان داد که از امام صادق (ع) فرا گرفته بود. يحيى نسخه اى از آن دعاها را براى خود نوشت. آنگاه صحيفه اى را از صندوق بسته اى بيرون آورد، آن را بر چشم نهاد، بوسيد و گريست و گفت بيم آن دارم که اين صحيفه به دست نااهلان بنى اميه بيفتد، اين را به عنوان امانت نزد خود نگه دار و به پسر عموهايم ـ محمد و ابراهيم فرزندان عبداللّه بن حسن بن حسن بن على (ع) ـ تحويل بده.
متوکل مى گويد: صحيفه يحيى را نزد خود نگه داشتم. طولى نکشيد که يحيى در مبارزه با بنى اميه به شهادت رسيد. من به مدينه رفتم و به محضر امام صادق (ع) شرفياب شدم و داستان يحيى و صحيفه را برايش نقل کردم. امام بر حال يحيى رقت کردو فرمود: خدا پسر عمويم را رحمت کند و با پدرانش محشور سازد. آنگاه صحيفه را طلبيد وقتى چشمش بر آن افتاد فرمود: به خدا سوگند به خط عمويم زيد و دعاى جدم على بن الحسين است. سپس به فرزندش اسماعيل دستور داد تا صحيفه اى را آورد که شبيه صحيفه يحيى بود. امام نيز آن را بوسيد و بر چشمش نهاد و فرمود: اين خط پدرم و املاى جدم است که در حضور من نوشته شد.
متوکل مى گويد: از امام صادق (ع) اجازه گرفتم و دو صحيفه را با يکديگر مقابله کردم، ديدم هر دو يکى است و حتى يک واو با هم تفاوت ندارند. آنگاه امام، محمد و ابراهيم پسران عبداللّه را خواست و صحيفه يحيى را به آنان تحويل داديم و امام صادق (ع) به آنها سفارش کرد که در شرايط آن روز، صحيفه را از مدينه خارج نسازند چرا که امکان دارد مانند يحيى به دست بنى اميه کشته شوند و صحيفه به دست نا اهلان بيفتد. سپس امام (ع) ادعيه صحيفه را بر من املا کرد و من آنها را يادداشت کردم، مجموع آن دعاها 75 باب بود که 11 باب آن مفقود شد و من تنها 64 باب آن را حفظ کردم.
سند ديگر که به «سند مطهري» معروف است بدين صورت است. 1. ابوالمفضل 2. محمد بن حسن بن روزبه ـ ابوبکر مدائنى کاتب، 3. محمد بن احمد بن مسلم مطهرى 4. عمير بن متوکل بلخى از پدرش 5. متوکل بن هارون
گرچه علمايى که صحيفه سجاديه را با دو سند بالا ذکر کرده اند، خدشه اى بر آنها وارد ندانسته اند ولى گفتنى است که متن محکم، معارف بلند، اسلوب زيبا و بديع و آهنگ عرفانى و عالى هر يک از دعاهاى گوياى آن است که از زبان عصمت تراويده و به عرش اعلا صعود کرده است و کسى جز معصوم را ياراى ابداع چنين دعاهايى نيست. مرحوم مغنيه براى دفع چنين دخل مقدرى گفته است: «ممکن است کسى بگويد: گرچه متن صحيفه جملگى نغز و پر مغز و حق است، ولى ممکن است در نسبت آن به امام سجاد (ع) ترديد کرد. پاسخ اين است که آنچه در صحيفه آمده بهترين دليل است که همگى از آن امام همام صادر شده هم از جنبه لفظى هم از جنبه محتوايى چرا که کلمه به کلمه آن دعاها نفس هاى پاک آن امام را با خود دارد و منعکس کننده حالت با صفا و پاک آن امام معصوم است و اگر به جز آن حضرت نسبت دهيم، جاى انکار و استفهام است.»
شيخ آقا بزرگ تهرانى در اين باره نوشته است: «صحيفه سجاديه نخستين، سندش به امام زين العابدين (ع) مى رسد و از آن به «اخت القرآن، انجيل اهل بيت و زبور آل محمد (ص)» تعبير مى شود که به «صحيفه کامله» مشهور است و علماى شيعه به روايت کردن آن و اختصاص دادن آن به اجازه روايت اهتمام مى ورزيدند. صحيفه سجاديه از روايات متواتر است به علت همان اجازه روايت و شيوع آن در هر يک از طبقات راويان در هر زمان و سند روايت منتهى مى شود به امام باقر (ع) و شهيد زيد بن على (ع) ـ فرزند گرامى امام سجاد (ع) و هر دو برادر از پدرشان امام زين العابدين (ع) روايت مى کنند.
گفتنى است که امام سجاد (ع)، دعاهاى صحيفه را به شکل مکتوب و تصنيف به دو فرزند خويش املا کرده و آن دو آنها را نوشته و نزد خود نگه دارى کرده اند. ابن شهر آشوب گفته است؛ «اولين کسى که (در اسلام) کتاب نوشت حضرت على (ع) بود، دوم سلمان فارسى، سوم ابوذر، سپس اصبغ بن نباته و عبيداللّه بن ابى رافع. آنگاه نوبت به نوشتن صحيفه سجاديه رسيد.»
مرحوم ميرزا عبداللّه تبريزى اصفهانى، معروف به افندى و فاضل اصفهانى، سومين صحيفه سجاديه را گرد آورى کرد. وى مى نويسد: «دعاهاى امام سجاد (ع) با همه فراوانى از ديگر دعاهاى معصومين (ع) ممتاز است و در آن، اسلوب تضرع و اظهار کوچکى و نياز به درگاه خدا موج مى زند و بايد گفت خداوند، حضرت امام سجاد (ع) را به رقت قلب و سوز و گداز در دعا اختصاص داده به ويژه در دعاهاى صحيفه کامله که حتى از ديگر دعاهاى امام (ع) برجسته تر است چرا که فضايل بى شمار آن حتى الفاظ دعاها بر اين گواه است که از سوى آن امام صادر شده، همين طور بروز فصاحت و بلاغت و شکوهى که دارد.»

صحيفه يا صحايف؟

آنچه در ميان علما و مردم، مرسوم و مشهور به «صحيفه سجاديه» است، همان صحيفه معروفى است که با سند و اجازه روايت به امام باقر (ع) و برادرش «زيد» مى رسد و هر يک از دو نسخه اى که نزد امام صادق (ع) و يحيى فرزند زيده بوده مطابق يکديگر و عين املاى امام سجاد (ع) به هريک از دو فرزند خويش است.
چنان که از سخنان متوکل بن هارون ـ راوى صحيفه ـ بر مى آيد، تعداد ابواب يا دعاهاى صحيفه نخستين 75 باب بوده که 11 باب آن نزد متوکل مفقود شده و او تنها 64 باب آن را حفظ و روايت کرده است ولى صحيفه معروف ـ که به صحيفه کامله موسوم است ـ اينک 54 باب است و اطلاعى از ده باب ديگر آن نيست؛
آيا به مرور زمان، باب ها در يکديگر ادغام شده است؟ يا ده باب از صحيفه متوکل جدا شده است؟ کسى پاسخ آن را نمى داند. شايد تدوين صحيفه هاى ديگرى ـ غير از صحيفه کامله ـ در پاسخ به اين پرسشها انجام گرفته يا انگيزه هاى مقدس ديگرى سبب تدوين چندين صحيفه ديگر شده است که به معرفى تعداد صحيفه هاى موجود مى پردازيم:
1. صحيفه سجاديه ثانيه: چنان که از نامش پيداست نخستين صحيفه پس از صحيفه سجاديه کامله است که توسط محدث بزرگ، مرحوم شيخ حرّ عاملى ـ مؤلف کتاب پر ارج وسائل الشيعه ـ تدوين يافته است. او دعاهايى را از کتاب هاى مورد اعتماد استخراج کرده و گفته است: اينها دعاهاى امام سجاد (ع) است که در صحيفه سجاديه معروف موجود نيست و نام آن را نيز «اخت الصحيفه» گذاشته است و در ماه رمضان سال 1053 ق آن را به پايان رسانده است.
2. صحيفه سجاديه ثالثه: اين صحيفه توسط ميرزا عبداللّه افندى ـ شاگرد علامه محمد باقر مجلسى ـ جمع آورى شده و نام آن «الدرر المنظومة المأثوره» است و در سال 1364 ق به چاپ رسيده است.
3. صحيفه سجاديه رابعه: اين صحيفه را محدث نورى تدوين کرده و تعداد 77 دعا که در سه صحيفه پيشين يافت نمى شود در آن گرد آورده و به چاپ رسانده است.
4. صحيفه سجاديه خامسه: تدوين اين صحيفه در سال 1330 ق انجام گرفته و در همان سال نيز به چاپ رسيده و گردآورنده آن مرحوم سيد محسن امين ـ نويسنده پرتلاش اعيان الشيعه ـ است. اين صحيفه مجموع دعاهاى صحيفه سوم و چهارم را در خود دارد و 52 دعا نيز خود بر آن اضافه کرده و در مجموع 183 دعا را شامل مى شود: طولانى ترين دعاى آن به «مناجات انجيليه کبري» موسوم است و کوتاه ترين دعاى آن نيز يک جمله است که در آخر کتاب آمده. اين دعا در مسجد الحرام در کنار کعبه ايراد شده است. عبدالملک ـ خليفه اموى ـ مشغول طواف خانه خدا بود و امام سجاد (ع) نيز در حال طواف بود و هيچ توجهى به عبدالملک نمى کرد. پس از اتمام طواف، خليفه امام را طلبيد و اظهار داشت: من که قاتل پدرت نيستم، چرا نزد ما نمى آيى تا از دنياى ما بهره مند شوي؟! امام (ع) نشست و عبايش را روى زمين پهن کرد و گفت: «خدايا منزلت دوستانت را به او نشان بده» در اين هنگام عباى ايشان با جواهراتى که از درّ و جواهر پر شد چشمها را خيره ساخت. آن گاه بر عبدالملک گفت: «کسى که چنين منزلتى نزد پروردگار دارد چه نيازى به دنياى تو بايد داشته باشد؟ سپس گفت: خدايا اينها را بردار من نيازى بدانها ندارم.»
مرحوم امين در تاريخ شوال 1323 ق در دمشق، صحيفه پنجم را به پايان رسانده است.
5. صحيفه سجاديه سادسه: گردآورنده اين صحيفه مرحوم محمد صالح مازندرانى حائرى است.
6. صحيفه سجاديه جامعه: گرد آورنده اين صحيفه محمد باقر ابطحى اصفهانى است. مؤلف در مقدمه آن مى نويسد: «من کوشش کرده ام که دعاهاى امام سجاد (ع) را به گونه اى جمع آورى و تنظيم کنم که نظم دعاهاى صحيفه کامله محفوظ بماند و دعاهايى که با هر يک از ادعيه موجود در صحيفه مناسبت داشته استخراج و بر آن اضافه کرده ام مثلا دعاى 44 و 45 که مربوط به ماه رمضان است، من 27 دعاى ديگر را که مربوط به ماه رمضان بوده در پى آنها آورده ام.»
مجموع دعاهاى اين صحيفه به عدد 270 ختم مى شود و علاوه بر شماره گذارى کلى، شماره هاى دعاهاى صحيفه کامله نيز به طور جداگانه مشخص شده است و چاپ دوم آن به تاريخ دوم ذى القعده 1413 ق است.

زبور آل محمد (ص)

«امام» به معناى واقعى کلمه، که همان انسان کامل و معصوم است، در مسير تکامل بشر و قرب الى اللّه ، هميشه و در هر حال و کمالى پيشتاز و پيشواى همه انسانها است و امکان ندارد که کمال و درجه قرب و منزلتى نصيب کسى جز امام شود و امام فاقد آن باشد.
حتى هر کمال و منزلتى که نصيب ديگران مى شود از طريق انسان معصوم بايد برسد و معارف دينى، احکام و شريعت، اخلاق و معنويت و توفيق عرفان و سير الى اللّه و... جملگى توسط انسان کامل به ديگران مى رسد.
امير مؤمنان (ع) حتى در مورد سخن گفتن مى فرمايد: «اِنّا لَاُمَراءُالکَلامِ» (ما فرمانروايان سخن هستيم) پس هيچ کس مانند امام، سخن نيز نمى تواند بگويد و امام در ايمان، عقيده، عمل، اخلاص، اجراى اسلام... و سخن گفتن امام همه است و ديگران در مرتبه بعد قرار دارند. معصومين در عين اينکه بهترين سخن را به بهترين شيوه ادا مى کنند، حال و موقعيت سطح فکر و انديشه مخاطبان را نيز در نظر مى گيرند. رسول گرامى اسلام (ص) فرمود:
اِنّا مَعاشِرُ الاَنبِياءِ اُمِرنا اَنْ نُکَلِّمُ النّاسَ عَلى قَدْرِ عُقُولِهِمْ
ما گروه پيامبران فرمان يافته ايم که با مردم به اندازه خردشان سخن بگوييم.
ولى در دعا و سخن گفتن با خدا چنين محذورى در کار نيست ومعصوم (ع) آنچه در دل و توان دارد با خدا در ميان مى گذارد و آن را با سوز و گذاز و عشق و احساس مى آميزد.
آية اللّه حسن زاده آملى در اين باره مى نويسد:
ادعيه مأثور هر يک مقامى از مقامات انشائى و علمى ائمه دين است. لطائف شوقى و عرفانى و مقامات ذوقى و شهودى که در ادعيه نهفته اند و از آنها مستفاد مى شوند در روايات وجود ندارند و ديده نمى شوند، زيرا در روايات، مخاطب مردم اند و با آنان مجاورت داشتند و بر فراخور عقل و فهم و ادراک و معرفت آنان با آنان تکلم مى کردند و سخن مى گفتند نه با کنه عقل خودشان... اما در ادعيه و مناجاتها با جمال و جلال و حسن مطلق، و محبوب و معشوق حقيقى به راز و نياز بودند، لذا آنچه در نهانخانه سرّ و نگارخانه عشق و بيت المعمور ادب داشتند به زبان آوردند و به کنه عقل خودشان مناجات و دعا داشتند.»
وقتى چنين است، درک و فهم ادعيه ائمه به آسانى درک روايات نيست امام راحل (ره) بر اين نکته دقيق اشاره کرده، مى فرمايد:
ادعيه ائمه ما (ع)، به حسب تعبير بعضى مشايخ، «قرآن صاعد» است و هرچه مسائل بخواهيد در ادعيه هست، زبان ادعيه با زبان عادى اى که احکام مى خواهند بگويند دو تاست، زبان ادعيه با زبان فلسفه هم دوتاست، با زبان عرفان علمى هم دوتاست، يک زبان ديگرى است مافوق اينها، منتها زبان فهم مى خواهد، بايد کسانى که آن زبان را مى فهمند توجه کنند.»
با سخن امام، تکليف اين مقاله با صحيفه سجاديه نيز روشن مى شود! و بايد گفت.

جايى که عقاب پر بريزد / از پشه لاغرى چه خيزد؟!
با اين وصف از لطف خدا نااميد نمى شويم و در حد توان و گنجايش اين مکان، خوشه چين زبان فهم هايى مى شويم که در اقيانوس بيکران معارف اهل بيت (ع) به غواصى پرداخته اند و گوهرهاى بى شمارى را صيد نموده اند و برخى از آن معارف را واگويه مى کنيم همان طور که رهبر عزيزمان ـ حضرت آية اللّه خامنه اى دام عزه ـ فرمودند:
صحيفه سجاديه... در بين قدما به زبور آل محمد (ص) معروف است، دعاهاى اين بزرگوار ضمن اينکه در حد اعلا استغاثه به خداست، از معارف اسلامى هم پر است، يعنى صرفا دعا نيست، بلکه در لباس دعا، همه معارف اسلامي؛ توحيد، نبوت و... تعليم داده شده است.
قطعا آنچه در اين مقال در پى بيان آنيم، همه آنچه در صحيفه سجاديه آمده، نيست بلکه دورنمايى از آن بوستان باطراوت و هميشه سبز است که در معنويت و شادابى و روح بخشى تنه به بهشت برين مى زند و روح و جان و دل را صفا مى بخشد؛ چرا که با انفاس قدسى فرزند وحى همراه است و قادر است تشنگان معنويت و حقيقت را دمادم سيراب سازد.

معارف صحيفه سجاديه

1. ژرفاى توحيدى معصوم (ع)، همان گونه که در حيطه اجراى دين خدا و امر و نهى تشريعى او خليفه و نماينده خداست، در حيطه شناخت و معرفت و حکمت نظرى نيز نماينده اوست. شناخت صحيح معارف الهى نيز تنها از طريق انسان هاى معصوم به دست مى آيد چرا که معصومين (ع) به دليل داشتن افکار صائب و قلوبى پاک شايستگى دريافت معارف عميق و بلند الهى را دارند و ديگران موظف اند معارف ناب و صواب را از ناحيه ايشان دريافت کنند؛ در غير اين صورت گرفتار شرک و انحراف و التقاط و ارتداد مى گردند و از صراط مستقيم فکرى و عملى الهى فاصله مى گيرند.
نيز غير معصوم، همان گونه که در عمل مصون از خطا و اشتباه نيست از نظر فکرى نيز کم و بيش دچار لغزش خواهد شد بويژه در موضوعات مهمى چون شناخت ذات و صفات الهى، عالم غيب و آخرت، جهان ملکوت مانند آن. به همين دليل خداوند چنين مسئوليتى را بر عهده بندگان «مخلص» يا همان معصومين نهاده، و در واقع از ديگران سلب مسئوليت کرده و فرموده است:
سُبْحَـانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ * إِلاَّ عِبَادَ اللَّهِ الُْمخْلَصِينَ
خدا منزه است از آنچه در وصف آورند به استثناى بندگان پاکدل خدا.
امام سجاد (ع) در لابه لاى دعاهاى صحيفه به اين مهم پرداخته و مسائل ژرف توحيدى را به خوبى بيان کرده است. در دعاى 47 مى خوانيم:
أَنْتَ الَّذِى قَصُرَتِ الْأَوْهَامُ عَنْ ذَاتِيّتِکَ، وَ عَجَزَتِ الْأَفْهَامُ عَنْ کَيْفِيّتِکَ، وَ لَمْ تُدْرِکِ الْأَبْصَارُ مَوْضِعَ أَيْنِيّتِکَ. أَنْتَ الّذِى لَا تُحَدَّ فَتَکُونَ مَحْدُوداً، وَ لَمْ تُمَثّلُ فَتَکُونَ مَوْجُوداً، وَ لَمْ تَلِدْ فَتَکُونَ مَوْلُوداً.
فيلسوفى چون محى الدين الهى قمشه اى در شرح اين فراز دعا چنين آورده است:
از درک کنه ذاتت، عقل و فکرتها عاجز و از کيفيت اوصافت فهم و دانشها قاصر است، بصرها و بصيرتها از ادراک انيت ات محروم است، يعنى چون چشم سر و ديده خيال مى خواهد خدا را در اين و مکان مشاهده کند و نمى داند که «هُوَ فى کُلِ مَکانٍ وَ لا فى شَى ءآٍ مِنَ المَکانِ» خدا در هر مکان هست و در هيچ مکان نيست به اين معنا که به نحو احاطه وجودى در هر مکان هست و به نحو محاطيت در هيچ مکان نخواهد بود. او از زمان و مکان مجرد و از ماده و مدت منزه است چنانکه روح ما هم مجرد و حد زمان ومکان در او منطوى است، وجود برتر از محوطه تنگ ماده ومدت است که:

زير و بالا پيش و پس وصف تن است / بى جهت آن جان پاک روشن است
پس چشم حسّ و خيال که خدا را در مکان مى طلبد از ديدن حق متعال، محجوب و محروم است، بلکه چشم و عقل و فکرت هم تا او را به اشاره عقلى محدود گرداند در حجاب ابد خواهد ماند.

هر چه انديشى پذيراى فناست / آنچه در انديشه نايد، آن خداست
تو (اى خدا) آن ذات يکتاى بى حد و نهايتى که در هيچ حدّ محدود نخواهى بود و در انديشه متمثل نخواهى شد تا موجود (متناهي) شوى و مانند مخلوق چيزى از ماهيات ممکنه که به وجود موجود است باشى بلکه حقيقت ذات يکتايت کل الوجود و وجود کل بى حد و نهايت و فوق بى نهايت است که ابدا به ماهيت محدود نيستى، بلکه صرف الوجود و وجود صرف بلا مهيت و بلاحد و نهايت خواهى بود از چيزى ذات بسيطت توليد نيافته تا مولود و حادث و محتاج به علت باشى، چون خدا علت اولى و مبدأ اول آفرينش است: پس اگر مولود چيزى باشد معلول اوست و محتاج به علت در وجود و حادث ذاتى و متأخر الوجود و ممکن الوجود (خواهد بود) و چنين چيزى البته خدا ـ که مبدأ اول و علت کل آفرينش است ـ نخواهد بود.»
چنانکه ملاحظه مى کنيد امام (ع) مسائل مهمى چون؛ أيْن، کيف، ماهيت، حدّ، صرف الوجود، وجود صرف، ذات بسيط، علت اولى، مبدأ اولى، حادث، متأخر الوجود، ممکن الوجود، کل الوجود و... را که از مباحث مهم فلسفى است در عبارتى ساده و رسا و بدون تکلف بيان کرده بدون اينکه نيازى به چنين اصطلاحاتى داشته باشد و يا در صدد بيان فلسفه يا عرفان نظرى باشد.

2. تبيين حقيقت امامت موضوع جانشينى رسول خدا (ص) و امامت، پس از ارتحال آن حضرت با چالش جدى روبرو شد و منافقان و بدخواهان اسلام ناب آن را از مسير صحيح خود منحرف کردند و چنين چالشى با قتل حضرت سيد الشهداء (ع) در سال 61 هجرى به اوج خود رسيد و مى رفت تا در نسل سوم، اسلام به فراموشى سپرده شود. از اين رو حضرت امام سجاد (ع) وظيفه خود مى دانست که آن را احيا سازد و دسيسه غاصبان خلافت به ويژه حزب اموى را نقش بر آب نمايد به تعبير رهبر عزيز انقلاب ـ حضرت آية اللّه خامنه اى ـ:
مسأله امامت که يک مسأله مهجورى شده و کلا از ذهن ها دور شده، بايد معنا شده، براى مردم تشريح و در ذهن هاى مردم بازسازى شود؛ امامت يعنى چه؟ کى بايد امام باشد؟ امام چه شرايطى دارد؟ امام سجاد (ع) بايد براى مردم، معناى امامت را، جهت امامت را، شرايط امامت را، آن چيزهايى که امام ناگزير از آنهاست، و آن چيزهايى که اگر نباشد، کسى نمى تواند امام باشد، اينها را براى مردم تشريح کند.
براى انجام اين مهم، امام در دعاهاى متعدد صحيفه به تبيين حقيقت امامت پرداخت از جمله در دعاى 47 مى گويد:
بار خدايا در هر زمان دين خود را به وسيله امامى تأييد کرده اى که او را براى بندگانت به عنوان علم و نشانه و در شهرهايت به عنوان چلچراغ هدايت برافراشته اى و چنين مهمى پس از آن انجام گرفته که رشته ارتباط او را به رشته خودت پيوند زده اى و او را وسيله خشنودى خود قرار دادى و اطاعتش را واجب و از نافرمانى اش برحذر داشته اى و به فرمانبردارى از اوامرش فرمان دادى و نيز خوددارى از نهى اش را و اينکه هيچ کس بر او پيشى نگيرد و از همراهى اش باز نماند. بنابراين او نگهدار پناهندگان، ملجأ مؤمنان، تکيه گاه متمسکان و جمال و زيبايى جهانيان است.
و به وسيله او کتاب خود و حدود و شرايعت و سنت هاى پيامبر را ـ که درود تو اى خدا بر او و خاندانش باد ـ بر پاى دار و آنچه را که ستمگران از نشانه هاى دينت از بين برده اند زنده کن و توسط او زنگارهاى جور و ستم را از شريعت خويش بزداى و نيز به وسيله او پيچيدگى هاى راه خويش را برطرف ساز و منحرفان از صراط خود را از ميان بردار.
همان طور که ملاحظه مى کنيد امام سجاد (ع) در اين دعا شرايط، وظايف و ويژگى هاى امام حقيقى را بيان نموده و به تبيين اصول کلى امامت پرداخته است از جمله:

الف: اصول کلى امامت: 1. خداوند در هر زمان، دين خويش را به وسيله امام تأييد مى کند.
2. امام بسان درفش هدايت و چلچراغ روشن، آشکار و نورانى است و راه و رسم ديندارى را به مردم نشان مى دهد.
3. امام همچون ريسمانى محکم، رشته دين و ملت را به خدا پيوند مى زند.
4. اطاعت و فرمانبردارى از امامى واجب و ضرورى است که با درايت و راهکارهاى الهى مردم را به سوى بهشت سعادت رهنمون باشد.
5. امام محور سلوک جمعى است و هيچ کس نبايد با افراط و تفريط و تندروى و کند روى از او فاصله بگيرد.
6. امام در پيچ و خم زندگى و بر سر دو راهى هاى حق و باطل، پناهگاه مطمئن مردم و گرانيگاه جامعه اسلامى است.
7. آنچنان به کمال و دانش و معنويت و صفات نيکوى اخلاقى و مديريت و هدايت آراسته است که مايه افتخار و ارزش همه مردم محسوب مى شود.
8. توانايى، دانايى و شايستگى همه جانبه اجراى کتاب و حدود الهى را دارد.
9. به سبب نزديکى و اثرپذيرى از رسول خدا (ص) تنها او مى تواند سنت پيامبر را ـ که بخش مهمى از دين اسلام را تشکيل مى دهد ـ بر پاى دارد و روش صحيح مسلمانى را به مردم بياموزد.
10. امام وظيفه دارد انحرافات و کجروى ها و تحريفاتى را که نااهلان در دين و شريعت ايجاد کرده اند، اصلاح کند و جامعه را در صراط مستقيم الهى استوار دارد.
11. همچنين بر او فرض است که با هر گونه بدعت و تحجر و التقاط مبارزه کند و دين مبين اسلام را آن گونه که خدا فرستاده و پيامبر تبيين کرده به مردم بنماياند.
امام سجاد (ع) ضمن تبيين اصول کلى امامت و با توجه به جو خفقان حاکم بر آن زمان، «اهل بيت» را به عنوان مرجعيت دينى مردم معرفى مى کند و در واقع پنبه هاى غفلت را از گوش امت اسلامى کنار مى زند تا از لابه لاى نيم قرن، صداى پيامبر خود را بشنوند که در حديث متواتر «ثقلين» به آنان گوشزد کرده که دو رکن مهم و اساسى ديندارى ـ يعنى قرآن و عترت را ـ در ميان آنان به وديعت نهاده که در صورت اتکاى به آن دو هرگز گمراه نخواهند شد. از اين رو عرضه مى دارد:
پروردگارا بر پاکيزه ترين از اهل بيت پيامبر درود فرست همانها که براى امر (امامت) خويش برگزيده اى و ايشان را خزينه دانش خود قرار داده اى و نگهبانان دينت کرده اى و جانشينان خويش در روى زمينت نموده و حجت بر بندگانت ساخته اى و آنان را از هر گونه آلودگى و پليدى به طور کامل و با اراده خويش مبرّا کرده اى، آنگاه آنان را وسيله درگاه خويش و راه رسيدن به بهشتت قرار داده اي.

ب: معرفى امامان واقعي: در واقع، امام با اين فراز دعا مصداق روشن آن اصول کلى را به مردم معرفى مى کند و با زبان دعا و شاهد گرفتن خدا و سخن گفتن با او به طورى که همگان بشنوند و ببينند، امامان واقعى را به مردم معرفى مى کند و در حضور خدا به مردم مى فهماند که تنها اهل بيت پيامبر (ص) شايستگى رهبرى امت اسلامى را دارند و بس چرا که؛
1. خداوند آنان را براى اين امر مهم برگزيده و آنان از سوى خدا منصوب شده اند و کسى حق ندارد با کودتا و دسيسه و اجماع و انتخاب و... مسند خلافت و رهبرى را در اختيار بگيرد و همه کسانى که چنين کرده و مى کنند در برابر خدا جبهه گيرى کرده اند.
2. شرط لازم رهبرى مردم، علم به معارف و احکام و نحوه اجراى اسلام است و خزينه و مرکز چنين دانشى اهل بيت (ع) هستند و ديگران فاقد اين شرط ضرورى هستند.
3. اهل بيت با داشتن علم و درايت و مديريت و توانمندى هاى ديگرى که خدا بدانان عطا فرموده، قدرت آن را دارند که از کيان دين و دينداران حفاظت کنند و جز آنان از عهده چنين مهمى برنمى آيند.
4. کسى شايستگى خلافت الهى را دارد که به عنوان حجت خدا نيز شناخته شود و همانطور که حجت خدا از سوى خدا تعيين و به مردم معرفى مى شود، خليفه خدا نيز چنين است و چنين کسى قطعا توسط پيامبر به مردم معرفى شده که همان اهل بيت (ع) هستند.
5. خداوند با اراده خويش، اهل بيت (ع) را از هر گونه آلودگى فکرى، اخلاقى و عملى مصون داشته و هرگز در افکار، اخلاق و کردار و گفتار ايشان کمترين انحراف رخ نمى دهد و از هر گونه خطا و اشتباه نيز در امان هستند.
6. اهل بيت انسان هاى کاملى هستند که با برخوردارى از دانش و بينش و گرايش صحيح، قطعا در صراط مستقيم الهى حرکت مى کنند و به سر منزل سعادت مى رسند و روش و منش و سخن و سيره آنان، همانى است که خدا از آدميان خواسته و راه ايشان، راه خداست و هر کس بخواهد به قرب الهى نايل آيد بايد از آنان سرمشق بگيرد و راه و رسم سعادت را بياموزد.
همچنين امام زين العابدين (ع) به طور پيوسته در دعا بر خاندان عصمت و طهارت درود مى فرستد، چنين کارى ضمن اينکه يکى از اصول و آداب دعا محسوب مى شود، دستاوردهاى چندى را نيز در پى دارد؛ اولا نام و ياد آل محمد بر سر زبانها مى افتد و دروازه گوشها را مى نوازد و مردم را به قهرمان هاى دانش و معنويت و اسوه هاى توحيد و تقوا و اخلاص آشنا مى سازد. ثانيا امام به طور عملى اهل بيت را براى درخواست هاى مشروع خويش در درگاه الهى وسيله قرار مى دهد که حاکى از منزلت والاى آنان نزد خداوند متعال است. ثالثا به همگان اعلام مى کند که هيچ کس جز معصومين شايستگى مقام توسل را ندارد و آنان همان وسيله اى هستند که خداوند از مردم خواسته که آن را براى ورود به درگاه ربوبى واسطه قرار دهند؛ «يا اَيُّها الَّذينَ آمَنُوا اتَقُوا اللّه َ وَ ابتَغُوا اِلَيهِ الوَسيِلَه» اى کسانى که ايمان آورده ايد، تقواى الهى پيشه کنيد و براى تقرب به او وسيله اى بجوييد.

ج: حقيقت مودّت و ولايت: موضوع ديگرى که در بحث امامت با ظرافت خاصى در دعاهاى صحيفه مطرح شده، ترسيم خط صحيح و مشى سياسى ـ اجتماعى امت اسلامى است. به اين فراز از دعاى 47 دقت کنيد:
بار خدايا، بر دوستان آل محمد نيز درود فرست؛ همانها که به مقام ايشان معترف اند و پيروان راه آنان و پيگير آثارشان هستند، به دستگيره محکم آنان چنگ زده و خويشتن را به ولايتشان نزديک ساخته، به امامتشان اقتدا نموده و تسليم فرمانشان هستند. و نيز در فرمانبرى از آنان کوشا و در انتظار حکومت ايشان و چشم به راهشان هستند.
در اين گونه دعاها امام به تبيين و تفسير صحيح مودت و ولايت ـ که در قرآن بدانها تصريح شده مى پردازد و مفهوم واقعى مودت خواسته شده در آيه «قربي» را چنين بيان مى کند که ولى و حجت واقعى اهل بيت (ع) کسانى هستند که:
1.به مقام علمى، عرفانى و اجرايى آنان اعتراف کنند و آنان را بر همگان مقدم بدارند.
2. مشى سياسى، عبادى، علمى و سلوکى آنان را در پيش گيرند و به اسلامى گرايش يابند که از سوى اهل بيت (ع) بيان مى شود؛ چرا که «اجر رسالت» حد وسط ميان آيه 23 سوره شورى و آيه 57 سوره فرقان قرار گرفته و نتيجه آن اين است که پاداش رسالت پيامبر (ص) گام نهادن در مسير خدايى است و آن هم منحصر در مودت قربى يعنى معصومين (ع) است. به اين بيان:
الف. خداوند در آيه 23 سوره شورى به پيامبر (ص) مى فرمايد: «بگو من در برابر انجام رسالت خويش هيچ مزدى از شما نمى خواهم جز اينکه نزديکان (قربي) مرا دوست داشته باشيد. ب. در آيه 57 سوره فرقان مى فرمايد: «بگو من در برابر رسالت هيچ پاداشى از شما نمى طلبم مگر اينکه کسى بخواهد راهى به سوى پروردگارش برگزيند.»
اين دو آيه معادله زير را تشکيل مى دهد:
معادله اول: مودت اهل بيت = پاداش رسالت
معادله دوم: برگزيدن راه خدا = پاداش رسالت
با توجه به متساوى بودن يک طرف هر دو معادله نتيجه چنين مى شود: مودت اهل بيت = گزيدن راه خدا.
3. مردم بايد مودت و ادعاى پيروى از اهل بيت را در عمل ثابت کنند و دستورالعمل هاى علمى، اجتماعى، اقتصادى، سياسى و نظامى اهل بيت را اجرايى کنند تا هدف تبعيت و پيروى برآورده شود.
4. واقعا آنها را امام و پيشرو خويش بدانند و بدون چون و چرا از ايشان فرمان ببرند، نه اينکه ادعاى فرمانبرى کنند و در عمل خواست خويش را بر خواست آنان تحميل کنند.
5. امور دين و دنياى خود را به اهل بيت واگذارند و تسليم خواست ايشان شوند به گونه اى که معصوم روى نيروى کار و وفادارى آنان حساب کند و با پشتوانه آنان درصحنه حضور يابد.
6. از هيچ کوشش و کمکى در راه اجراى خواست اهل بيت ـ که همان خواست خداست ـ دريغ نورزند و در پشتيبانى حکومت عادلانه ايشان واقعا کوشا باشند و از پاى ننشينند تا طرح هاى کوتاه و دراز مدت آنان به ثمر نشيند.
7. براى تحقق آرمان هاى بلند خدايى فقط به اهل بيت اميد ببندند و چشم طمع و يارى به سوى کسى يا گروه يا مکتب ديگرى نورزند.

3. در انديشه تماميت ارضى سرزمين اسلام مملکت اسلامى و حکومت و امت آن با زحمت و خون دل و جهاد و ايثار و از جان گذشتگى مسلمانان صدر اسلام ـ به ويژه شخص رسول اکرم و اميرمؤمنان (ع) ـ بر پا و پويا شده بود و حفظ اين دستامدهاى ارزشمند بر همگان لازم و ضرورى بود و امام به عنوان حافظ شريعت، آنان را از وظايف نخستين خود مى شمارد از اين رو امام سجاد (ع) در دعاهاى 4، 5، 6، 20، 27،42، 47،57 به موضوعات مهم جهاد و شهادت، مرزدارى، آمادگى دفاعى، امر به معروف و نهى از منکر، توان رزمى، ناتوانى دشمن، هشيارى، تجهيز نظامى و... را بيان کرده است. ضمن آنکه عقايد صحيح، اخلاق نيکو و صفات و ويژگى هاى مجاهدان راه خدا، مسئولان و مرزداران را بيان و نظر صحيح اسلامى را تشريح مى کند و حق را از باطل و سره را از ناسره باز مى نمايد، در اينجا به چند فراز اشاره مى کنيم.
1 ـ 3. در دعاى ششم از خدا چنين مى خواهد:
بارخدايا بر محمد و دودمانش درود فرست و ما را در اين روز و شب و همه روزها توفيق ده که نيکى کنيم و از بدى بپرهيزيم و سپاسگزار باشيم و از سنت ها پيروى کنيم و از بدعتها اجتناب نماييم، امر به معروف و نهى از منکر نماييم، اسلام را پاس داريم و در باطل کاستى آريم و آن را خوار شماريم و حق را يارى رسانيم و عزيز داريم.
2 ـ3. دعاى 27 صحيفه به مرزدارى و مرزداران اختصاص دارد. امام در فراز نخست آن، مرزداران را چنين دعا مى کند:
(خدايا) مرزهاى مسلمانان را به عزت خويش نگه دار و نگهبانهاى آن را به نيروى خود تأييد کن، تعدادشان را افزون فرما و سلاحشان را بران ساز و حوزه (نگهباني) شان را حراست نما و نقاط حساس جبهه شان را نفوذناپذير ساز، جمعشان را صميمى و کارشان را تدبير فرما... آنچه را نمى دانند به آنان بياموز و از آنچه بى خبرند آگاهشان ساز و به آنچه نمى بينند بينايشان گردان. هنگام رويارويى با دشمن، ياد دنياى نيرنگ باز و فريبا را يادشان ببر و وسوسه ثروت فتنه انگيز را نيز از خاطرشان بزداى و بهشت را همواره در برابر ديدگانشان جلوه گر ساز.
در فراز ميانى، امام (ع) تيرهاى سهمگين نفرين را به سوى جبهه دشمن نشانه مى گيرد و عرضه مى دارد:
بارخدايا، با اين کار، دشمنانشان را در هم شکن و چنگال قدرت آنان را از اينان کوتاه فرما و ميان آنان و سلاحشان جدايى افکن و بندهاى دلهايشان را بگسل و ميان آنها و توشه هايشان فاصله انداز و در راه ها سرگردانشان ساز و از مقصد گمراهشان کن، پشتيبانى شان را قطع کن و از نفراتشان بکاه و دلهايشان را از ترس آکنده ساز.
سپس امام (ع) به فلسفه جهاد و مرزدارى و هدف عالى آن اشاره مى کند و مى گويد:
بارخدايا بدين سان، تدابير اسلاميان را شدت بخش و ديارشان را مصون دار و به اموالشان بهره رسان و ايشان را از نبرد با دشمن به پرستش خود آسوده ساز و از درگيرى با دشمن به خلوت خويش خوان چنان که در گستره زمين جز تو پرستيده نشود و کسى جز در درگاه تو پيشانى بر خاک نسايد.
امام (ع) در اين فراز به آرمان سترگ انسانيت اشاره کرده و از اين حقيقت پرده سترده که امنيت و آسايش و رفاه و آسودگى آدمى بايد هدفمند و کمالزا باشد و او را از بند دنيا و بندگى دنياداران رها سازد و با فرشتگان و افلاکيان دمساز نمايد.

خيز تا قصد کوى يار کنيم / گذرى بر در نگار کنيم
روى در خاک کوى او ماليم / و زغمش ناله هاى زار کنيم
به زبانى که بيدلان گويند / رمزکى چند آشکار کنيم
هجر او را که جان ما خون کرد / به کف وصل در سپار کنيم
«عراقي»
همان طور که قرآن مجيد هدف غايى خلقت را پرستش خدا معرفى کرده است:
وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاْءِنسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ
و جن و انس را نيافريدم جز براى آنکه مرا بپرستند.
بنابراين، اساسى ترين انگيزه و پاينده ترين هدف جهاد و مرزدارى و جنگ با دشمن را همان سنگ زيرين و ساختار بنيادين شريعت آسمانى، يعنى توحيد، تشکيل مى دهد و اصولا هر کارى جز در پرتو توحيد، نامعقول و بى ثمر است و امنيت و رفاه و آسودگى منهاى توحيد و پرستش حق تعالى اگر زيانبار نباشد، دست کم خنثى و بى حاصل است و به پوچى و هدر دادن حاصل عمر آدمى مى انجامد و پيکار در راه حفظ ميهن و يا مجاهده براى مرزدارى آن نيز هيچ گونه ارزشى ندارد و همين نکته اساسى ماهيت جهاد فى سبيل اللّه و مرزبانى از کشور اسلامى و تفاوت آن با ديگر پيکارها را روشن مى سازد.
جهاد اسلامى براى کشورگشايى و ضميمه کردن شهر و ديار ديگران به قلمرو اين و آن نيست بلکه مبارزه با مظاهر شرک وکفر ونابودى پيشوايان ستمکارى است که بندگان خدا را استثمار کرده اند و به آنان اجازه نمى دهند که آزادانه و براساس خرد خويش، مکتب و مذهب صحيح را انتخاب کنند و بر سرنوشت و حقوق انسانى خود حاکم شوند. به همين دليل «جهاد ابتدايي» يعنى حمله نيروهاى اسلامى به کشور غير اسلامى، تنها در صلاحيت امام معصوم است. عباد بصرى ـ که مدعى رهبرى دينى و در جبهه مخالف اهل بيت (ع) بود ـ روزى امام سجاد (ع) را در راه سفر مکه ملاقات کرد و به طعنه گفت: جهاد و سختى آن را رها کرده و به حج و مناسک بى زحمت و راحت روى آورده اى، مگر خداوند نفرموده:
إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوَ لَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ
در حقيقت خدا از مؤمنان، جان و مالشان را در ازاى بهشت خريده است، همان کسانى که در راه خدا مى جنگند و مى کشند و کشته مى شوند؟
امام فرمود: آيه بعدى را هم تلاوت کن:
التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّآئِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الاْمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ الْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ
(آن مؤمنان) مجاهد همان توبه کنندگان، پرستندگان، سپاسگزاران، روزه داران، رکوع کنندگان، سجده کنندگان، وادارندگان به کارهاى پسنديده، بازدارندگان از کارهاى ناپسند و پاسداران مقررات خدايند و مؤمنان را بشارت ده.
آنگاه فرمود:
اگر چنين کسانى را بيابيم قطعا جهاد همراه آنان از حج (مستحبي) برتر است.

4. تمسک به قرآن در حديث شريف ثقلين که ميان شيعه و سنى متواتر و قطعى است، رسول خدا (ص) «قرآن و عترت» را همتا و همپاى يکديگر معرفى کرده و تأکيد فرموده که آن دو هرگز از يکديگر جدا نخواهند شد و اگر مسلمانان به هر دو آنها تمسک بجويند، هيچ گاه از صراط مستقيم الهى منحرف نخواهند شد. بدين ترتيب طبيعى است که آيه آيه قران مردم را به سوى عترت فرا خواند؛ چنان که لحظه لحظه عمر عترت همگان را به سوى قران دعوت مى نمايد و امام زين العابدين (ع) در دعاهاى 44، 45، 47، 48 و 52 به اختصار و در دعاى 42 با تفصيل بيشتر به اين مهم پرداخته است؛
1/4 ـ (خدايا) قرآن را نورى قرار دادى که ما با پيروى از آن از تاريکى هاى گمراهى و نادانى (نجات و) هدايت يابيم و آن را براى کسى که به قصد تصديق، آن را بشنود شفا قرار دادى و نيز آن را ترازوى عدلى قرار دادى که زبانش هرگز از بيان حق در نمى ماند.
پس از تبيين جايگاه والاى آخرين کتاب آسمانى، در فرازى ديگر به ارتباط ضرورى و تنگاتنگ قرآن با عترت مى پردازد و اظهار مى دارد:
2/4 ـ خدايا تو قرآن بر پيامبرت ـ محمد که درود خدا بر او و دودمانش باد ـ به طور مجمل فرو فرستادى و دانش شگفتى هايش را کاملا بدو الهام کردى، چنان که ما (اهل بيت) را وارث علم تفسير شده اش کردى و بر همه کسانى که از علم آن بى خبرند برترى بخشيدى و نيز ما را چنان نيرويى بخشيدى که بر تمامى کسانى که توان حمل آن را ندارند رخصت دهي.
در فرازهاى ديگر امام (ع) با زبان دعا و درمحضر ذات اقدس الهى ازتأثير شگفت انگيز قرآن در افراد و جامعه ها سخن مى گويد و اين حقيقت را بيان مى کند که تنها راه سعادت جوامع بشرى پيروى بى چون و چراى از قرآن و اجراى دستورات اين کتاب آسمانى است و از خدا چنين مى خواهد؛
3/4 ـ قرآن را در تاريکى هاى شبهاى تار، مونس ما و از فريب هاى شيطان و خطرات وسوسه ها نگهبان ما فرماى و مانع حرکت گامهاى ما به سوى گناهان قرارش ده و زبان هاى ما را به وسيله قرآن از گفتار ياوه بازدار بدون آنکه آفتى به آنها رسد. و نيز به وسيله آن، اعضاى ما را از آلوده شدن به گناهان پرهيزده.
هيمن طور در فرازى ديگر به نقش کليدى قرآن در سعادت و آسايش آن جهان اشاره مى کند:
4/4 ـ به حرمت قرآن، بر خوارى رويارويى ما با خودت رحمت آور و هنگام لرزش پل دوزخ در زيرگامهاى عابران گامهاى ما را به وسيله قرآن استوار دار و پيش از رستاخيز گورهاى ما را بدان منور ساز و نيز به وسيله آن ما را از تمامى اندوه روز قيامت و سختى هاى آن هنگامه بزرگ رهايى بخش.

5. گشودن افق هاى جديد علمى صحيفه سراسر نور سجاديه، حاوى مطالب بکر و بديعى است که تا آن زمان سابقه نداشت و چنين موضوعاتى تنها در کلام نورانى معصوم يافت مى شود که ريشه در وحى الهى دارد و نشان از ارتباط قلبى با عرش خدا. به عنوان نمونه:
1/5 ـ دردعاى سوم سخن از فرشتگان حامل عرش است و امام درباره آن مى گويد:
خدايا حاملان عرشت همانانى هستند که از تسبيح تو سست نمى گردند و از تقديست ملول نمى شوند و از پرستش تو در نمى مانند و هيچ گاه در جديت در امرت کوتاهى نمى ورزند و از شيدايى به سوى تو غافل نمى شوند.
سپس به هر يک از فرشتگان مقرب همچون اسرافيل، ميکائيل و جبرئيل و جايگاه رفيع آنان اشاره مى کند و از «روح» سخن به ميان مى آورد و بر همه آنها درود مى فرستد. در ادامه به توصيف و تشريح حالات و فعاليت هاى ديگر فرشتگان مى پردازد و سخنان آنان را بازگو مى کند تو گويى بر فراز آسمان ها همراه آنان بوده و بال در بال آنها به پرواز رفته است؛
و (درود فرست بر) قبيله هايى از فرشتگان، همانانى که ويژه خود ساخته اى و به جاى هر نوع خوردنى و آشاميدنى از تقديس خويش سرشارشان کرده اى و ايشان را در لابلاى طبقات آسمانها مستقر نموده اي.
در ادامه دعا به کار و تلاش فرشتگان مى پردازد از قبيل حرکت دادن ابرها و ريزش برف وباران وچگونگى رعد و برق و وزش باد وفرشتگان مأمور کوهها و آبهاى درياها، همچنين از عزرائيل و دستيارانش و فرشتگانى که در قبر و برزخ و يا در بيت المعمور فعاليت مى کنند. همين طور از مأموريت فرشتگان ثبت اعمال، دربان هاى بهشت و دوزخ وخوشامدگويى آنان به بهشتيان و پرخاش به دوزخيان سخن به ميان آورده و از خداوند مى خواهد که بر همه آنها درود بفرستد.
2/5 ـ دعاى 43 صحيفه مربوط به مشاهده هلال اول ماه است و امام خطاب به آن مى فرمايد:
اى پديده فرمانبردار، واى رونده پرشتاب که در منزل هاى اندازه شده در رفت و آمدى و در چرخ تدبير تصرف مى کنى، من به آن کسى که تاريکى ها را به وسيله تو رخشان نموده و مبهمات را به وسيله تو آشکار ساخته و تو را نشانى از نشانه هاى فرمانروايى خويش قرار داده و علامتى از علائم قدرتش کرده ايمان آوردم.
3/5 ـ دعاى 45 صحيفه در توديع و خداحافظى ماه مبارک رمضان است؛ امام با حالت اندوه و سوگ در انتهاى ماه خدا با خدا سخن مى گويد و از اينکه ماه رمضان به پايان رسيده اظهار حزن و تأسف مى کند آنگاه خطاب به آن ماه پر برکت مى گويد:
درود بر تو اى بزرگترين ماه خدا و اى عيد دوستان او. درود بر تو اى گرامى ترين زمانهايى که همراه ما بودى و اى نيکوترين ماه در روزها و ساعتها. درود بر تو اى ماهى که آرزوها د رتو نزديک و اعمال نيکو در آن فراوان شد.
در اين دعا امام بيست بار بر ماه رمضان درود مى فرستد و در هر فرازى برکات و خيرات اين ماه را بر مى شمارد و از فضل و رحمت الهى و عنايات و بخشش او سخن به ميان مى آورد. که در نوع خود بديع و بى نظير است، اما نکته بسيار جالب و شگفت انگيز، سخن گفتن امام (ع) با کره ماه و ماه رمضان است که از قبيل سخنان شاعرانه و خيال پردازانه و مجازى نيست بلکه عرفانى، حقيقى و واقعى است. در قرآن مجيد مى فرمايد:
تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَـوَ تُ وَ الاْءَرْضُ وَ مَن فِيهِنَّ وَ إِن مِّن شَيْ ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِى فوَ لَـکِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُو کَانَ حَلِيًما غَفُورًا
آسمان ها و زمين و هرکس که در آنهاست او را تسبيح مى گويند و هيچ چيز نيست مگر اينکه در حال ستايش، تسبيح او مى گويد ولى شما تسبيح آنها را در نمى يابيد به راستى که او همواره بردبار و آمرزنده است.
علامه طباطبايى در تفسير اين آيه به سه نکته ظريف اشاره مى کند؛
1. لزومى ندارد که سخن و ذکر و تسبيح حتما با زبان انجام گيرد، حقيقت کلام عبارت است از فهماندن و کشف مافى الضمير و اشاره و راهنمايى به قصد خود و اين فهماندن و کشف به طريقى که صورت گيرد کلام خواهد بود، چنانکه خداوند متکلم است ولى نه با زبان.
2. از آيه شريفه استفاده مى شود که مسأله علم نيز در تمامى موجودات هست و هر جا که خلقت راه يافته علم نيز بدانجا رخنه کرده است و هر يک از پديده ها به اندازه حظّى که از وجود دارد بهره اى از علم نيز دارد. گرچه لازمه اين سخن اين نيست که بگوييم تمامى آفريدگان از نظر علم با هم برابرند و يا بگوييم علم در همه آنها يک نوع است و يا همه آنچه را که انسان مى فهمد مى فهمند.
3. آيه، تسبيح حقيقى را ـ که عبارت است از تکلم ـ براى هر وجودى اثبات مى کند. آرى هر موجودى با وجودش و آنچه مربوط به وجودش مى باشد و با ارتباطى که با ساير موجودات دارد خداى را تسبيح مى کند.
جمله «و لکن لا تفقهون تسبيحهم» عموميت ندارد و دست کم خليفه و جانشين خدا را در بر نمى گيرد و انسان کاملى که معصوم و نماينده خدا در زمين است حمد و تسبيح آفريدگان را مى شنود، حتى آنها را به سخن مى آورد و ديگران نيز مى شنوند چنانکه علقمه و ابن مسعود گفته اند: ما کنار پيامبر (ص) نشسته بوديم و غذايى که ايشان مى خورد تسبيح خدا مى گفت.
ابن عباس نيز گفته است: پادشاهان حضرموت خدمت پيامبر (ص) رسيدند و گفتند ما چگونه بفهميم که شما پيامبر خدا هستيد؟ رسول خدا مشتى سنگريزه برداشت و فرمود: اينها گواهى مى دهند که پيامبر هستم. آنگاه سنگريزه ها در دست ايشان تسبيح خدا گفتند و شهادت به نبوت آن حضرت دادند.
ابوحمزه مى گويد: در محضر امام زين العابدين (ع) بوديم که دسته اى گنجشک جيک جيک کنان از آنجا گذشتند. امام پرسيد: آيا مى دانيد اين گنجشکان چه مى گويند؟ پاسخ داديم: خير، فرمود: من ادعا نمى کنم که علم غيب مى دانم ولى از پدرم شنيدم که امير مؤمنان (ع) فرمود: پرندگان بامدادان تسبيح خدا مى گويند و روزى همان روز را از خدا مى طلبند، اين گنجشک ها نيز تسبيح خدا مى گويند و روزى خويش را طلب مى کنند.
سخن گفتن امام سجاد (ع) با ماه رمضان و کره ماه نيز از همين قبيل است و اشعار مى دارد که پديده ها حتى زمان (ماه رمضان) از استعداد و قابليتى برخوردارند که جملگى شنوا و گويا هستند و اگر طرف مقابل نيز همچون امام معصوم قابليت و ظرفيت کافى داشته باشد مى تواند با آنها ارتباط برقرار کند و امام سجاد (ع) چنين کرده است و امام صادق (ع) نيز در روايتى فرمود:
روزى بر انسان نمى گذرد جز آنکه آن روز به آدمى مى گويد: اى آدمى زاد، من روز جديدى هستم و گواه بر کارهايت مى باشم. پس با من نيکى کن و در من کار نيکو انجام ده تا روز قيامت گواهت باشم.
مرحوم الهى قمشه اى، مطلب متين و مبرهنى پيرامون سخن گفتن امام با ماه مبارک رمضان ارائه کرده است:
براى زمان و زمانيات يک وجود ثابت وباقى جوهرى است که گفته شد وجود ملکوتى و دهرى است و اثبات اين نحوه وجود به دليل نيازمند است و برهان بر اين وجود بسيار است. اول مقصود از وجود ملکوتى تأثير و انعکاسات اعمال ناسوتى بدن است، در روح ملکوتي. چنانکه طفل در هفت سالگى به مدرسه مى رود که روحش لوحى ساده و صفحه اى بى نقش است و پس از چند سال شنيدن سخنان زمانى و بى قرار معلم، داراى علم و ملکات اخلاق و عقايد و آداب انسانيت شود و ملکات علوم و صنايع و قدرت اختراع و طبابت و طياره سازى و فلسفه و حکمت و حقوق و سياسات و الهيات و علوم روانى و غيره دارا خواهد گشت و آنچه بر گوش طفل رسيد کلمات و اصواتى بود زمانى ناثابت بى قرار و آن وجود زمانى ناسوتى به همراه زمان معدوم شد اما تأثير و انعکاس آن اصوات و کلمات که وجود جوهرى و ملکوتى آنهاست در روح ملکوتى طفل ثابت و برقرار و پايدار ابدى است. نتيجه آنکه زمان و اعمال زمانى را يک وجود دهرى و ملکوتى ثابت است و ماه رمضان را هم يک نحو وجود ملکوتى جوهرى با علم و حيوة خواهد بود. پس خطابات امام (ع) با آن وجود ملکوتى باهر جوهرى است و بى هيچ مجاز، لايق خطاب و تحسين و درود خواهد بود.
وجه ديگر خطاب امام سجاد (ع) با ماه رمضان مانند ستون خانه ـ که رسول خدا (ص) با او خطاب و گفت و شنيد داشت ـ مى باشد.

اُستُن حنّانه از هجر رسول / ناله ها مى زد چو ارباب عقول
و مانند سنگريزه و ذکر و تسبيحش در دست رسول اکرم (ص) و مانند تسبيح کليه اشياء و تسبيح وحش و طير و ثناى کوهها با ذکر و نغمه حضرت داود و... بسيارى ديگر که همه وجود ملکوتى براى موجودات عالم زمان اثبات مى کند و همه اجزاى عالم را حى و ناطق و لايق خطاب داند اما مردم جاهل ناسوتى مادى عاشق ماديات و جمادات از اين حقيقت آگاه نيستند...

گر چشم پاک عشق بگشايى به عالم / و زخاک راه دوست يابى توتيا را
ز آوازه تسبيح و تقديس و ستايش / عرش ملايک بينى اين بى حد فضا را
تسبيح ايزد بشنوى ز افلاک و انجم / هم نطق آب و آتش و خاک و هوا را
چنانکه ياد شد، امام و پيامبر نه تنها صداى تسبيح و تحميد همه پديده ها را به طور واقعى مى شنوند بلکه از توانايى ويژه اى برخوردارند که مى توانند آنها را براى ديگران نيز به سخن درآورند وامام سجاد (ع) نيز چنين کرده است:
ابوجبير ـ دانشمند اهوازى ـ مى گويد: من زمانى به امامت محمد بن الحنفيه ـ فرزند على (ع) ـ معتقد شدم و براى انجام حج به مکه رفتم. روزى همراه محمد حنفيه بودم که مرد جوانى با او ملاقات کرد و محمد برخاست او را در آغوش گرفت و پيشانى اش را بوسيد و او را آقاى خود خطاب کرد. پس از عزيمت آن جوان، من گفتم خدا به فرياد من برسد! محمد گفت: مگر چه شده است؟ گفتم ما گمان داشتيم که شما امام واجب الاطاعه ما هستيد حال ديدم به جوانى اظهار ارادت و کوچکى کرديد! محمد در پاسخم گفت: همين طور است، به خدا سوگند او امام من است، گفتم او کيست؟ گفت على فرزند برادرم حسين (ع)است. من و او بر سر مسأله امامت ادعا داشتيم، او گفت: آيا حاضرى حجر الاسود ميان ما داورى کند؟ گفتم چگونه براى داورى پيش سنگ ـ که جماد است ـ برويم؟ فرمود: کسى که نتواند با جماد سخن بگويد امام نيست! من شرمنده شدم و پذيرفتم که براى داورى نزد حجرالاسود برويم. در کنار حجر من و على بن الحسين نماز گزارديم. آنگاه ايشان پيش رفت و گفت: «تو را به آن کس که پيمان هاى بندگان را نزدت به امانت نهاده تا گواهشان باشي. سوگند، به ما بگو کدام يک از ما امام هستيم؟ به خدا سوگند حجر الاسود به سخن آمد و گفت: اى محمد! کار امامت را به فرزند برادرت واگذر که او لايق آن است و امام توست و هنگام اداى اين سخنان لرزه بر حجر الاسود افتاده بود به گونه اى که گمان کردم بر زمين خواهد افتاد. از آن پس يقين کردم که او امام و جانشين پيامبر است. ابوجبير مى گويد پس از شنيدن اين ماجرا، خدمت امام زين العابدين (ع) رسيدم و به امامت ايشان پايبند شدم.

شرح هاى صحيفه

غواصان زبردستى کوشيده اند که در اقيانوس بى کرانه صحيفه سجاديه به صيد گوهر بپردازند و يافته هاى خويش را توصيف و عرضه کنند. شيخ آغا بزرگ تهرانى حدود 70 شرح را براى صحيفه نام مى برد که دانشمندان و عالمان فرهيخته اى به شرح و بيان زبور آل محمد (ص) توفيق يافته اندو فقيه پرآوازه «ابن ادريس حلي» (م 598 ق) در ميان آنان، رتبه زمانى نخست را به خود اختصاص داده است و نامورانى چون شيخ کفعمى (م 905)، محقق کرکى (م 940)، ميرداماد (م 1040)، محمد تقى مجلسى (م 1070)، فيض کاشانى (م1091) پس از ابن ادريس به شرح صحيفه سجاديه پرداخته اند. چنانکه شيخ بلاغى نجفى صاحب تنقيح المقال در سال 1105 ق به نوشتن شرح صحيفه اقدام نموده و مرحوم مجلسى دوم (م 1111) نيز چنين کرده است.
برخى ديگر از عالمان مشهورى که بر صحيفه شرح نوشته اند عبارتند از: مولى عبدالرزاق لاهيجى، شيخ عزالدين حسينى عاملى (پدر شيخ بهايي)، شيخ بهايى، شيخ طريحى، سيد نعمت اللّه جزايرى، وثوق الحکما، آقا حسين خوانسارى، محمد جواد مغنيه، ميرزا محمد على چهاردهى رشتى، محمد حسين مظفر، سيد صدر الدين دشتکى، ميرزا عبداللّه افندى و شرح جامع و محققانه مرحوم سيد عليخان مدنى با عنوان «رياض السالکين فى شرح صحيفه سيد الساجدين».
ترجمه و شرح صحيفه سجاديه مرحوم سيد على نقى فيض الاسلام نيز مانند ترجمه و شرح نهج البلاغه در ميان مردم، مشهور و متداول است. همچنين مرحوم حکيم الهى قمشه اى نيز با ترجمه سليس صحيفه در لابه لاى ترجمه به شرح حکيمانه دعاها به اختصار پرداخته که در نوع خود، مبتکرانه و بسيار سودمند است.
و در اين زمان خطيب مشهور، آقاى حسين انصاريان به شرح و تفسير صحيفه همت گماشته به نام «ديار عاشقان»و آن را در هفت مجلد به پايان رسانده است. نويسنده، کتاب را با اشعار عرفانى و پندآموز و نيز داستان و تمثيل و استفاده از روايات اهل بيت (ع) سرشار کرده است. چنانکه مرحوم مغنيه بيشتر فرازهاى ادعيه را با آيات قرآن مقايسه و ميانشان مقارنه برقرار کرده است.