مردم شناسى کوفه


اشاره

بررسى تحليلى نهضت امام حسين، عليه السلام، سهم وسيعى از نوشته هاى متفکران اعم از مسلمان و غيرمسلمان و نيز شيعه و غيرشيعه را در ميان مباحث شيعه شناسى به خود اختصاص داده است.
اما وجه مشترک عمده اين نوشته ها آن است که به بررسى يک سويه نهضت پرداخته و بيشتر تلاش خود را صرف بررسى شخصيت رهبر اين نهضت يعنى امام حسين، عليه السلام، نموده و سعى در شناختن ديدگاه آن حضرت کرده اند.
ولى بايد توجه داشت که سوى ديگر نهضت، يعنى مردم کوفه که با نامه نگاريهاى خود موجبات سفر امام حسين، عليه السلام، به سمت شهرشان را فراهم آوردند، نيز از اهميت خاصى در تحليل اين نهضت برخوردار است که بى توجهى به آن مى تواند تحليلگر را به بيراهه کشاند.
آنچه در اين مقاله مورد نظر است آن است که اطلاعاتى را عمدتا به عنوان مواد خام دراختيار تحليلگران قرار دهد تا آنها را در شناخت بهتر اوضاع آن زمان کوفه و تحليل دقيقتر حوادث يارى نمايد. (×)

جمعيت شناسى کوفه

الف) جمعيت کوفه در زمان نهضت شهر کوفه در سال 17 هجرى به دستور عمر خليفه دوم و به دست سعدبن ابى وقاص فرمانده سپاه مسلمانان در جنگ با ايرانيان پى ريزى شد. هدف از تاسيس اين شهر، بنيانگذارى يک پادگان نظامى در نزديکى ايران به منظور پشتيبانى نيروهاى عمل کننده در داخل ايران بود. (1) عمر دستور داده بود که گنجايش مسجد اين شهر به گونه اى باشد که بتواند تمام جمعيت نظامى را درخود جاى دهد و مسجدى که طبق اين دستور ساخته شد، مى توانست چهل هزار نفر را درخود جاى دهد، (2) بنابراين مى توانيم به اين نتيجه برسيم که شهر کوفه در آغاز تاسيس حدود چهل هزار نفر جمعيت نظامى داشته است و با توجه به اينکه بسيارى از افراد اين جمعيت، زن و فرزند خود را نيز همراه داشته اند، با احتساب حداقل يک زن و يک فرزند براى هر سرباز به جمعيتى معادل يکصد و بيست هزار نفر براى اين شهر در هنگام تاسيس دست مى يابيم.
پس از بنيانگذارى کوفه، به عللى همچون داشتن آب و هواى خوش، نزديکى به رود پرآب فرات، مجاورت با ايران و وضعيت اقتصادى مناسب که از راه خراج و غنايم سرزمينهاى فتح شده به دست آمده بود، اين شهر پذيراى سيل مهاجرت اقوام، قبايل و مردم مختلف از سرتاسر مملکت وسيع اسلامى اعم از حجاز، يمن و ايران گرديد، به گونه اى که پس از مدتى کوتاه شهر آباد و تاريخى حيره را که پايتخت دودمان عربى آل منذر بود، تحت الشعاع قرار داده و آن را به سمت ويرانى کشانيد.
اين مهاجرتها در سال 36 هجرى که حضرت على، عليه السلام، اين شهر را پايتخت خود قرار داد، شدت بيشترى يافت، به گونه اى که مورخان در بيان تعداد سپاهيان کوفى حضرت على، عليه السلام، در جنگ صفين (در سال 37 هجري) ارقامى چون 65 هزار (3) ، 90 هزار (4) و 120 هزار (5) را ذکر مى نمايند. چنانچه روشن است اين اعداد تنها بيانگر قسمت اعظم نيروى نظامى مستقر در آن شهر مى باشد (و نه تمام نيروى نظامى و نه همه جمعيت کوفه).
در سال 50 هجرى که زيادبن ابيه از سوى معاويه عهده دار امارت کوفه شد، با توجه به فراوانى شيعيان حضرت على، عليه السلام، در کوفه و ترس شام از کوفيان، دست به انتقال عظيم نيروى انسانى از کوفه به شام، خراسان و نقاط ديگر زد، به گونه اى که گفته شده او تنها 50 هزار نفر را به خراسان منتقل نمود (6) در دوران حکومت زياد جمعيت کوفه به 140 هزار نفر تقليل پيدا کرد به گونه اى که «زياد» هنگامى که اقدام به گسترش مسجد جامع کوفه کرد، آن را به اندازه گنجايش 60 هزار نفر وسعت داد. (7) پس از مرگ معاويه در سال 60 هجرى، بعضى از کوفيان با نوشتن نامه به امام حسين، عليه السلام، سخن از سپاه صدهزار نفرى آماده به دمت به ميان آوردند. (8) اين سخن گرچه نسبت به آمادگى کوفيان اغراق آميز است، اما مى تواند تعداد تقريبى جمعيت نظامى کوفه را در آن زمان مشخص نمايد.
از مطالب فوق مى توانيم به نتايج زير برسيم:
1- ذکر رقم 12 هزار نامه از سوى کوفيان خطاب به امام حسين، عليه السلام، رقم معقولى به نظر مى رسد.
2- تعداد بيعت کنندگان با مسلم را از 12 هزار تا 40 هزار نفر (9) نوشته اند، اما در حديثى که منسوب به امام باقر، عليه السلام، (10) است، تعداد آنها 20 هزار نفر ذکر شده است (11) که حدود يک پنجم نيروى جنگجوى کوفه در آن زمان مى باشد.
3- رقم 30 هزار نفرى لشکر عمربن سعد که در روايتى از امام صادق، عليه السلام، نقل شده است، (12) با توجه به بسيج عمومى اعلان شده از سوى عبيدالله بن زياد، رقم معقولى به نظر مى رسد واز اين جا نيز مى توانيم کثرت سپاهيان مختار را که 60 هزار نفر ذکر شده (13) توجيه نماييم. زيرا سپاهيان او را افرادى تشکيل مى دادند که در کربلا جزو سپاهيان عمربن سعد نبودند.
4- از اينجا دور از واقعيت بودن بعضى از ارقام که در کتب غير معتبره اما مورد استناد بعضى از واعظين وارد شده روشن مى گردد، به عنوان مثال در اين نوشته ها چنين آمده که تعداد لشکريان ابن سعد در روز ششم محرم يک ميليون پياده نظام و 600 هزار سواره نظام بوده است که از اين تعداد 150 هزار نفر کشته شدند که تنها 50 هزار يا صد هزار نفر آنها به دست امام حسين، عليه السلام، به هلاکت رسيدند. (14)

ب) ترکيب جمعيتى کوفه 1- ترکيب قومي: جمعيت کوفه به دو بخش عرب و غيرعرب تقسيم مى شد. بخش عظيمى از عربهاى ساکن کوفه قبايلى بودند که با آغاز فتوحات اسلامى در ايران، ازنقاط مختلف شبه جزيره عربستان براى شرکت در جنگ، به عراق کوچ کردند و سرانجام پس از پايان يافتن فتوحات در دو شهر بزرگ کوفه و بصره سکنى گزيدند.
عرب ها که هسته اوليه شهر کوفه را تشکيل مى دادند، از هر دو بخش اصلى قوم عرب يعنى قحطانى و عدنانى بودند که در اصطلاح به آنها يمانى و نزارى اطلاق مى شد.
در آغاز يمانيها علاقه بيشترى نسبت به اهل بيت ابراز مى داشتند، به همين جهت معاويه سرمايه گذارى بيشترى روى آنها نموده و آنها را به خود نزديکتر ساخت. (15) بخش ديگرى از عربها را قبايلى همچون «بنى تغلب» تشکيل مى دادند که قبل از اسلام در عراق سکنى گزيده و پيوسته با ايرانيان در جنگ بودند. پس از آغاز فتوحات اسلامى اين قبايل به مسلمانان پيوستند و آنها را در فتوحات يارى نمودند و سپس بخشى از آنها در کوفه سکنى گزيدند. (16) عناصر غيرعرب کوفه را گروههايى همچون موالى، سريانيها و نبطيها تشکيل مى دادند. (17) «موالى» که بزرگترين گروه غيرعرب کوفه را شامل مى شد، عمدتا ايرانيهاى مسلمانى بودند که با قبايل مختلف عرب پيمان بسته و ازنظر حقوقى همانند افراد آن قبيله به شمار مى آمدند. رشد جمعيت موالى در کوفه بيشتر از عربها بود، به گونه اى که پس از گذشت چند دهه از آغاز فتوحات، نسبت يک به پنج بين جمعيت موالى و عربها برقرار بود، (18) و همين رشد معاويه را به هراس افکند و به زياد دستور انتقال آنها را از کوفه به شام، بصره و ايران را داد. (19) اما با اين حال کثرت وجود موالى در سپاه مختار در سال 66 هجرى - که بعضى تعداد آنها را 20 هزار نفر نوشته اند (20) نشانگر فراوانى اين گروه در زمان شروع نهضت امام حسين، عليه السلام، در کوفه است.
«سريانيها» قومى سامى نژاد بودند که در شمال عراق (بين النهرين) و سوريه اقامت داشتند. (21) و عده اى از آنها از زادگاه خود مهاجرت کرده و در ديرهاى اطراف حيره در نزديکى کوفه سکنى گزيده و دين مسيحيت را پذيرفته بودند و پس از فتوحات عده اى از آنها به شهر کوفه آمده بودند. (22) «نبطيها» که بعضى آنها را تيره اى از عرب مى دانند، به کسانى گفته مى شد که قبل از فتوحات در اطراف و اکناف عراق و در سرزمينهاى جلگه اى زندگى مى کردند و پس از تاسيس کوفه به اين شهر آمده و به زراعت مشغول گشتند. (23) دو گروه اخير بخش اندکى از جمعيت کوفه را تشکيل مى دادند.
2- ترکيب عقيدتي: ازنظر عقيدتى مى توان جامعه آن روز کوفه را به دو بخش مسلمان و غيرمسلمان تقسيم کرد: بخش غيرمسلمان کوفه را مسيحيان عرب بنى تغلب، نجران، نبطى و نيز يهوديانى که در زمان عمر از شبه جزيره عربستان بيرون رانده شده بودند و همچنين مجوسيان ايرانى تشکيل مى دادند که در مجموع بخش ناچيزى از کل جمعيت کوفه را دربر مى گرفتند. (24) بخش مسلمان کوفه را مى توان شامل شيعيان، هواداران بنى اميه، خوارج و افراد بى طرف دانست که شيعيان خود به دو قسمت رؤسا و شيعيان عادى تقسيم مى شدند.
از رؤساى شيعه مى توان از افرادى همچون سليمان بن صرد خزاعى، مسيب بن نجبه فرازى، مسلم بن عوسجه، حبيب بن مظاهر اسدى و ابوثمامه صائدى نام برد که از ياران حضرت على، عليه السلام، در صفين بودند.
اين افراد عميقا به خاندان اهل بيت، عليه السلام، عشق مى ورزيدند و همانها بودند که پس از مرگ معاويه، باب نامه نگارى با امام حسين، عليه السلام، را گشودند. (25) شيعيان عادى که بخش قابل توجهى از مردم کوفه را تشکيل مى دادند، گرچه به اهل بيت علاقه وافرى داشتند، اما در دوره تسلط بنى اميه و بخصوص در زمان واليانى چون زياد و پسرش عبيدالله، زهرچشم سختى از آنها گرفته شده بود، به گونه اى که تا احتمال پيروزى را قطعى نمى ديدند وارد نهضتى نمى شدند و شايد علت اصلى نامه نگارى آنها و نيز پيوستنشان به نهضت مسلم و قيام مختار به جهت قطعى ديدن پيروزى آنها بوده است و لذا پس از استشمام بوى شکست نهضت مسلم از دور او پراکنده شدند. اما اينکه چه تعداد از اين افراد در لشکر عمربن سعد شرکت کرده اند، اطلاع دقيقى دردست نداريم. با توجه به تعداد فراوانى اين افراد در نهضتهايى همچون توابين و قيام مختار و با عنايت به اينکه تنها کسانى در اين نهضت ها شرکت مى نمودند که در جنگ کربلا بى طرف بوده و جزو سپاهيان عمربن سعد نبوده اند، مى توان گفت که تعدادى از اين گروه در لشکر عمربن سعد حضور نداشته اند. اين نکته را نيز نبايد از ياد ببريم که امضاى هر فردى در پاى نامه به امام حسين،عليه السلام، دليل بر تشيع او نمى شود; زيرا در آن زمان با نزديک ديدن پيروزى، حتى افراد باند اموى نيز به امام حسين، عليه السلام، نامه نوشته بودند.
هواداران بنى اميه که از آنها با عنوان «باند اموى» ياد مى کنيم، درصد قابل توجهى از مردم کوفه را تشکيل مى دادند و در مدت بيست سالى که از حکومت بنى اميه بر کوفه مى گذشت، آنها بسيار قوى شده بودند. افرادى همچون عمروبن حجاج زبيدى، يزيدبن حرث، عمروبن حريث، عبدالله بن مسلم، عمارة بن عقبة، عمربن سعد و مسلم بن عمر و باهلى را مى توان از سران اين باند به شمار آورد. (26) رؤسا و متنفذان بيشتر قبايل نيز جزو اين باند بودند و اين امر خود باعث گرايش بسيارى از مردم به اين گروه شده بود.
افراد همين باند هنگامى که از پيشرفت کار مسلم بن عقيل و ضعف و فتور نعمان بن بشير، حاکم کوفه احساس خطر نمودند، به شام نامه نوشتند و به يزيد هشدار دادند. (27) خوارج کوفه در زمان معاويه، قوت گرفته بودند و در دوره تسلط بنى اميه توانسته بودند شورشهاى متعددى را عليه واليان کوفه ساماندهى نمايند; اما در آخرين قيام خود در سال 58 قمرى بشدت سرکوب شدند. (28) شايد بتوان گفت بيشترين بخش جمعيت کوفه را افراد بى تفاوت و ابن الوقتى تشکيل مى دادند که همتى جز پر کردن شکم و پرداختن به شهواتشان نداشتند. آنها هنگامى که پيروزى مسلم را نزديک ديدند، به او پيوستند، اما با ظهور آثار شکست بسرعت صحنه را خالى کردند و فشار روانى فراوانى به طرفداران واقعى نهضت وارد آوردند. سپس به دنبال وعده و وعيدهاى «ابن زياد» به سپاه عمر سعد پيوستند و به جنگ با امام حسين، عليه السلام، پرداختند و او را به شهادت رساندند، درصورتى که اگر نهضت مسلم به پيروزى مى رسيد، همين افراد بيشترين طرفدارى را از حکومت او مى کردند و شايد همينها باشند که فرزدق در ملاقات خود با امام حسين، عليه السلام، اين چنين به معرفى آنها مى پردازد: «قلبهاى آنها با تو است، اما شمشيرهايشان عليه تو کشيده شده است». (29)
3-ترکيب طبقاتي:
مردم کوفه به دو گروه اجتماعى اشراف و عادى تقسيم مى شده اند.
از زبان يکى از ياران امام حسين، عليه السلام، نقل شده است هنگامى که در کربلا به امام پيوست و امام، عليه السلام، احوال کوفيان را از او پرسيد، در جواب گفت: «اما اشراف مردم، به وسيله رشوه هاى کلان، محبت آنها به حکومت خريده شده است و اما ساير مردم، دلهايشان با تو و فردا شمشيرهايشان عليه تو کشيده خواهد شد.» (30) از اشراف کوفه مى توان افرادى همچون «عمرو بن حريث»، «اشعث بن قيس» و پسرانش و «شبث بن ربعى» را نام برد.
مردم عادى شامل طبقات مختلف اجتماعى همچون کشاورزان، پيشه وران و صنعتگران مى شد. اما مهمترين گروه، اين طبقه، موالى بود که يکى از ضعيفترين طبقات اجتماعى کوفه به شمار مى رفت و بعد از آن طبقه عبيد (بردگان) قرار داشت.با آنکه طبق عقد ولاء، مولى بايد همانند ديگر افراد قبيله از همه حقوق اجتماعى برخوردار باشد
و با آنکه پيامبر اکرم، صلى الله عليه وآله، فرموده بود: «مولى القوم مثلهم، يعني; مولاى هر قومى مانند افراد آن قوم است»
اما تا قبل از حکومت حضرت على، عليه السلام، حاکمان عرب آنها را از بسيارى از حقوق اجتماعى خود محروم مى کردند. (31) که يکى از آنها حق مساوات در تقسيم بيت المال بود و حضرت على، عليه السلام، براى اولين بار موالى را با ديگر کوفيان در پرداخت «عطاء» يکسان قرار داد.
يکى ديگر از تبعيضاتى که اعراب کوفه نسبت به موالى روا مى داشتند، اين بود که از آنها زن مى گرفتند، اما زن عرب به آنها نمى دادند.
در زمان تسلط بنى اميه، اين تبعيضات بيشتر شد که در اينجا به چند نمونه اشاره مى کنيم:
1- اجازه نمى دادند موالى با عربها در يک صف حرکت کنند;
2- براى توهين به موالى مى گفتند: نماز را تنها [ديدن] سه چيز باطل مى کند: الاغ، سگ و موالى (32) و گاهى از آنها با عنوان «عکوج» يعنى خر وحشى فربه ياد مى کردند; (33)
3- هيچگاه آنها را با کنيه که نشانه احترام بود، صدا نمى زدند;
4- در بعضى از مواقع در محاکمه قضايى گواهى موالى را نمى پذيرفتند; (34)
5- در جنگها به آنها اجازه سوار شدن بر اسب نمى دادند و تنها به عنوان پياده نظام از آنها استفاده مى کردند. لذا هنگامى که مختار به موالى اجازه سوار شدن بر اسب را داد، عده زيادى از آنها به سوى او جذب شدند; (35)
6- پستهاى مهمى همچون فرماندهى لشکر را به آنها نمى دادند. (36) همين تبعيضات باعث مى شد تا موالى به جريانهاو شورشهاى مخالف حکومت اموى همچون خوارج و علويان بپيوندند. (37) اما ازنظر اقتصادى موالى که خود را محروم از عطاى مناسب مى ديدند، بنا به سفارش حضرت على، عليه السلام، به امر تجارت پرداختند. (38) و در آغاز به کارهايى همچون نظافت جاده ها، کفشدوزى، لباس دوزى و حجامت پرداختند، (39) اما طولى نکشيد که به علت مهارت آنان در امر صنعت و تجارت و نيز سرباز زدن عربها از صنعت و حرفه، بيشتر کارهاى صنعتى و تجارى کوفه به دست آنان افتاد. (40) بردگان که پايين ترين طبقه اجتماعى کوفه بودند، در کارهاى دولتى همچون پاسدارى از شهر و زندان و بيت المال و حفر کانالها و قناتها مشغول شدند، بدون اينکه مزدى به آنها پرداخت شود.
کنيزکان نيز براى کارهايى همچون کارهاى خانه و نيز آوازه خوانى و استفاده جنسى نگهدارى مى شدند. (41)

روان شناسى جامعه کوفه

هر ملت و امتى ممکن است تلفيقى از صفات و خلقيات مثبت و منفى را دارا باشد و به تناسب زمان و در مقاطع مختلف تاريخ خود يک يا چند صفت را آشکار کند، به گونه اى که در آن مقطع صفات ديگر تحت الشعاع آن صفت قرار گرفته و حوادثى متناسب با آن به وجود آيد. اين امر سبب خواهد شد که تاريخ، مردم آن سامان را با آن صفت يا ويژگيها بشناسد.
مردم کوفه نيز در مقطع تاريخى مورد بحث، داراى هر دو دسته صفات فضايل و رذايل بودند، اما از آنجا که صفات و خلقيات منفى آنها در برخورد با امامان شيعه همانند امام على، عليه السلام، امام حسن و امام حسين، عليهماالسلام، و نيز ديگر افراد خاندان اهل بيت همانند زيدبن على، عليه السلام، نقش ماندگار زشتى بر روى اين شهر گذاشته است، لذا بيشتر نويسندگان و تحليلگران تاريخ اسلام، اين صفات را به عنوان ويژگيهاى کوفيان ذکر نموده و از صفات مثبت آنان غافل مانده اند.

1- صفات و ويژگيهاى مثبت کوفيان الف) شجاعت: هسته اوليه جمعيت کوفه را مردمى تشکيل مى دادند که جهت جنگ با امپراطورى پرقدرت ايران از سراسر شبه جزيره عربستان به سمت مرزهاى ايران سرازير شده بودند. (42) اين مردم با سلاحهاى ابتدايى در مقابل سپاه تا دندان مسلح ايران با شجاعت تمام جنگيدند و در معرکه هايى همچون قادسيه، نهاوند و جلولا سپاهيان ايرانى را شکست دادند و سرانجام موجبات سقوط اين امپراطورى را که روم نتوانسته بود آن را نابود سازد، فراهم آوردند.
حضرت على، عليه السلام، هنگام حرکت به سمت بصره براى رويارويى با ناکثين، وقتى که سپاهيان کوفه در «ذى قار» به او پيوستند، به آنها خوشامد گفت و از شجاعت آنان در شکست شوکت ايرانيان چنين ياد کرد:
اى اهل کوفه! شما شوکت عجم و پادشاهان آنها را دگرگون ساختيد و جمعيت آنها را پراکنده کرديد تا آنکه ميراثهاى آنها به شما رسيد و حوزه خود را با آنها بى نياز ساختيد و مردم را در مقابله با دشمنانشان يارى نموديد... (43) عنصر شجاعت کوفيان درجنگهاى سه گانه حضرت على، عليه السلام، يعنى جمل، صفين، (تا قبل از پيش آمدن جريان قرآن بر سر نيزه کردن) و نهروان به يارى آن حضرت آمده و موجبات پيروزى سپاه حضرت را فراهم آورد. اما پس از وقوع اختلاف در ميان آنان در جنگ صفين، اين عنصر کم کم رنگ باخت به گونه اى که ترس از سپاه شام در دل آنها جاى گرفت و لذا در مقابل شبيخونها و غارتهاى شاميان به شهرهاى تحت فرمان حضرت على، عليه السلام، در سال 39 هجرى عکس العمل مناسبى از خود نشان ندادند و همين امر موجب گلايه شديد حضرت على، عليه السلام، از آنها شد، به گونه اى که خطاب به آنان فرمود:
اى اهل کوفه [شما را چه شده است] هرگاه خبر حرکت لشکرى از سپاه شام را مى شنويد، به خانه هاى خود پناه مى بريد و در خانه را به روى خود مى بنديد، چنانچه سوسمار و کفتار به خانه خود مى خزد! (44) اين عنصر در زمان حکومت عبيدالله زياد در کوفه نيز به علت دنياپرستى کوفيان کارآيى خود را ازدست داد و باعث تنها گذاشتن مسلم در مقابل سپاه عبيدالله گرديد. (45) اما بعد از جريان کربلا در قيامهايى همچون قيام توابين و مختار شاهد بروز دوباره اين عنصر هستيم.
ب) حميت ديني: ايمان اعراب، نقش عظيمى در پيروزى آنان بر سپاه ايران ايفا کرد. همين ايمان و حميت دينى آنان بود که در سال 30 هجرى باعث عزل فرماندار شرابخوار و فاسق کوفه يعنى وليدبن عقبه گرديد، به گونه اى که عثمان خليفه سوم را مجبور به اجراى حد شرابخوارى بر او در مدينه نمودند. (46) اين حميت و تعصب دينى باعث شد تا کوفيان با ديدن خلاف کاريهاى عثمان و زيرپا گذاشته شدن بعضى از مقررات اسلامى، به صورت يکى از کارگردانان قيام عليه او درآيند و عاقبت، او را از خلافت عزل کنند. (47) حضرت على، عليه السلام، قبل از شروع جنگ صفين اين چنين از ايمان کوفيان ياد مى نمايد:
اهل شام نسبت به دنيا حريصتر از اهل کوفه نسبت به آخرت نيستند. (48)
اما اين ايمان و حميت دينى با مسلط شدن بنى اميه و تبليغات آنان و اجتهادات نابجا و سستى هاى آنان در دفاع از حضرت على، عليه السلام، و بالاخره با تمايل هرچه بيشتر آنها به دنياطلبى، کم رنگتر شد، به گونه اى که در سال 61 هجرى فرزند رسول خدا، صلى الله عليه وآله، را تنها گذاشتند و به جنگ با او اقدام نمودند. و نيز مى توان ايمان سخت و بدون بينش صحيح را در پيدايش گروه خوارج که نقش عظيمى در اضمحلال حکومت حق ايفا نمودند، مؤثر دانست.
ج) علم: کوفه برخلاف شام شهرى مملو از عالمان به قرآن و حديث نبوى بود، زيرا اين شهر نوبنياد به وسيله سپاهى ساخته شده بود که بسيارى از آنان دوران پيامبر اکرم، صلى الله عليه وآله، را درک کرده و به وسيله آن حضرت، صلى الله عليه وآله، با معارف اسلامى آشنا گشته بودند. شاهد اين مطلب آن است که عمر خليفه دوم هنگامى که بعضى از انصار را که به سوى کوفه عازم بودند، مشايعت مى کرد، خطاب به آنها چنين گفت:
شما به سمت مردمى مى رويد که قرآن در سينه هاى آنان است و صداى قرآن خواندن آنان همانند همهمه زنبوران عسل به گوش مى رسد. (49) با پايتخت قرار دادن اين شهر توسط حضرت على، عليه السلام، در سال 36 هجرى، مهاجرت اصحاب از شهرهاى بزرگ اسلامى به کوفه رشد بيشترى يافت، به گونه اى که تعداد اصحاب شرکت کننده در جنگ صفين را 2080 نفر ذکر کرده اند که 900 نفر آنان از شرکت کنندگان در بيعت شجره و 78 نفر آنان از شرکت کنندگان در جنگ بدر بودند. (50) درباره رشد آگاهى کوفيان نسبت به بعضى از علوم اسلامى ذکر همين نکته کافى است که اکثريت گروه 12 هزار نفرى خوارج را که بعد از جنگ صفين از سپاه حضرت على، عليه السلام، کناره گرفتند، قراء و حافظان قرآن تشکيل مى دادند. (51) به نظر مى رسد مجموع صفات سه گانه فوق است که باعث ورود رواياتى از زبان ائمه اطهار در مدح کوفه گرديده است. رواياتى که در آنها از کوفه با عناوينى همچون «جمجمة الاسلام»، «کنزالايمان»، (گنج ايمان) و «شمشير و نيزه خدا که آن را هرجا بخواهد قرار مى دهد» ياد شده است. (52)

2- صفات و ويژگيهاى منفى کوفيان قبل از بيان اين صفات دو نکته قابل ذکر است:
اول آنکه اين صفات و ويژگيها درباره همه افراد اهل کوفه صادق نيست و دوم آنکه اين صفات خود را در مرحله خاصى بروز داده است و چه بسا در مراحل ديگر به ضد اين صفات در ميان کوفيان برخورد نماييم.
الف) دنياطلبي: گرچه بسيارى از مسلمانان صدر اسلام با هدفى خالص و به جهت پيشرفت اسلام و به دست آوردن رضاى خداوند در فتوحات اسلامى شرکت جستند، اما افراد و قبايل فراوانى نيز وجود داشتند که به قصد به دست آوردن غنايم جنگى در اين جنگها شرکت کردند. (53) اين عده که پس از تاسيس کوفه در آن ساکن شده بودند، بر اخلاقيات ديگر مردم نيز تاثير مى گذاشتند. اينان حاضر به ازدست دادن دنياى خود نبودند و به محض احساس خطرى نسبت به دنياى خود عقب نشينى کرده و برعکس هرگاه احساس حظ و بهره اى مى نمودند، فورا در آن داخل مى شدند. وجود اين خصيصه در کوفيان باعث شده بود از هر جريان و حکومتى که دنياى آنان را تامين نمايد، طرفدارى نمايند که جريانات مختلف تاريخى مؤيد اين مدعاست.
در جنگ جمل که احتمال پيروزى حضرت على، عليه السلام، بر سپاه دشمن کم بود، تعداد کمى از کوفيان به آن حضرت پيوستند، يعنى دوازده هزار نفر (54) که شايد حدود ده درصد جمعيت کوفه را تشکيل مى داد. گرچه اين تعداد کم از ميان افراد با ايمان و شجاع کوفه بودند و توانستند سرنوشت جنگ را تغيير دهند. اما در جنگ صفين که حکومت على، عليه السلام، را سامان يافته ديدند و اميد فراوانى به پيروزى داشتند، رغبت بيشترى به شرکت در جنگ نشان دادند، به طورى که تعداد سپاهيان آن حضرت، عليه السلام، را در اين جنگ بين 65 تا 120 هزار نفر نگاشته اند (55) که تعداد افراد غيرکوفى آن، ناچيز بود.
پس از حضرت على، عليه السلام، تعداد فراوانى از کوفيان به سپاه امام حسن، عليه السلام، پيوستند، اما هنگامى که ضعف آن سپاه را مشاهده نمودند، دسته دسته خود را از آن بيرون کشيدند.
تعداد فراوان بيعت کنندگان با مسلم که رقم آنها را بين 12 تا 40 هزار نفر نوشته اند، (56) نيز مى توان طبق همين اصل توجيه نمود; زيرا در آن هنگام از سويى به علت مرگ معاويه و جوانى و خامى يزيد، حکومت مرکزى شام را در ضعف مى ديدند و از سوى ديگر به علت ضعف فرماندار کوفه يعنى «نعمان بن بشير» او را قادر به مقابله با يک قيام جدى نمى دانستند.
حتى پس از ورود عبيدالله به کوفه و تهديد کردن مردم، هنوز اميد به پيروزى داشتند و لذا تعداد زيادى از آنها به همراه مسلم در محاصره قصر عبيدالله شرکت کردند; (57) اما هنگامى که احساس خطر نمودند، مسلم را تنها گذاشته و به خانه هاى خود گريختند، اين احساس خطر هنگامى شدت گرفت که شايعه حرکت سپاه شام از سوى طرفداران عبيدالله ميان مردم انتشار يافت، (58) ترس از سپاه شام را نيز مى توان يکى از نتايج دنياطلبى کوفيان دانست.
و از اينجا به عمق کلام امام حسين، عليه السلام، هنگام فرود در سرزمين کربلا پى مى بريم که فرمود:
الناس عبيد الدنيا والدين لعق على السنتهم يحوطونه ما درت معائشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الديانون
مردمان بندگان دنيايند و دين مانند امرى ليسيدنى بر زبان آنها افتاده است،تا هنگامى به دنبال دين مى روند که معيشت آنها برقرار باشد، اما هنگامى که در امتحان افتند، دينداران اندک خواهند بود. (59)
ب) نظام ناپذيري: بيشتر ساکنان کوفه را مردمى تشکيل مى دادند که قبل از شهرنشين شدن، در ميان قبايل خود، در صحراها و بيابانها ساکن بودند و بدويت عربى بر آنها حاکم بود و اين اولين بار بود که شهرنشينى را تجربه مى کردند. (60) يکى از ويژگيهاى اين صحرانشينان، آزادى بى حدو حصرى بود که در صحرا و بيابان داشتند، اين ويژگى باعث مى شد تا در مقابل قوانين و مقررات يک نظام منسجم تحمل کمترى داشته باشند و اين درست نقطه مقابل مردم شام بود که قرنها از شهرنشينى آنها مى گذشت و لذا در مقابل حکومت، مردمى مطيع و آرام بودند.
معاويه هنگام شمردن برتريهاى خود بر حضرت على، عليه السلام، مى گويد:
من در ميان مطيعترين لشکريان بودم، درحاليکه او (حضرت على، عليه السلام،) در ميان نافرمانترين سپاه به سر مى برد. (61) نظام ناپذيرى کوفيان باعث مى شد تا آنها از آغاز تاسيس کوفه دائما با اميران و واليان خود در کشمکش باشند، به گونه اى که عمر خليفه دوم را ازدست خود به ستوه آوردند، او در مقام شکوه از آنها گفت:
چه مصيبتى بالاتر از اين که با صدهزار جمعيت (مقاتل) روبرو باشى که نه آنها از اميران خود خشنودند و نه اميران ازدست آنها رضايت دارند. (62) در ميان قومى اين چنين تنها واليانى مى توانند حکومت کنند که يا چنان رفتار نمايند که با عقايد و خواست هاى مردم برخوردى نداشته باشند و يا آنکه با شدت عمل و ديکتاتورى به سرکوب اعتراضات مردم بپردازند.
لذا مى بينيم يکى از حاکمانى که طولانى ترين مدت حکمرانى را تا سال 61 هجرت در کوفه داشت مغيرة بن شعبة است که از سال 41 هجرى تا سال مرگش در سال 50 هجرى از سوى معاويه عهده دار حکومت کوفه بود. او سعى مى کرد، طورى رفتار نمايد که کمترين تعارض را با مردم وگروه هاى مختلف داشته باشد و لذا وقتى به او مى گفتند: فلانى داراى عقيده شيعى يا خارجى است، جواب مى داد: خداوند چنين حکم کرده که مردم مختلف باشند و او خود بين بندگانش حکم خواهد کرد. (63) مى توان چنين گفت که چنين جامعه اى امير عادل و آزادانديش را برنمى تابد، در اين جامعه از اينگونه واليان سوءاستفاده مى کنند و در مقابل آنها به معارضه برمى خيزند که نمونه آن را در رفتار کوفيان با حضرت على، عليه السلام، مشاهده مى کنيم.
امير مناسب اين جامعه افرادى همانند «زياد بن ابيه»، «عبيدالله بن زياد» و «حجاج بن يوسف ثقفى» مى باشند که با خشونت و ظلم آنها را وادار به اطاعت از حکومت نمايند.
ج) اجتهادات نابجا: اين خصيصه را درحقيقت مى توان از نتايج خصيصه قبل دانست.
کوفيان که در ميان آنها صحابه و قاريان فراوانى بودند، خود را در بيشتر مسائل و حتى مسائل حکومتى و جنگى صاحب نظر دانسته و در مقابل حکومت بر ديدگاه خود پافشارى مى کردند. (64) نمونه بارز اين نوع اجتهاد را مى توانيم در جنگ صفين ببينيم که مخالفت با آن حضرت از سوى تعداد فراوانى از قراء ابراز شد و به تشکيل گروه خوارج منجر گرديد. همچنين در جريان صلح امام حسن، عليه السلام، با اظهار نظر گروههاى مختلف در مقابل امام برخورد مى نماييم.
د) احساساتى بودن: اين خصيصه را مى توان با مطالعه مقاطع مختلف تاريخ کوفه بخوبى مشاهده نمود. شايد بتوان علت اصلى آن را عدم رسوخ ايمان در قلبهاى بسيارى از آنها دانست.
در طول تاريخ کوفه و بويژه در همان نيم قرن اول حيات آن به بسيارى از جريانها برخورد مى نماييم که کوفيان تحت تاثير احساسات و به وسيله سخنرانى و يا هر عامل ديگرى وارد جريانى شده، اما پس از فروکش نمود. احساسات از عزم خود برگشته و از ادامه کار منصرف شده اند. نمونه هاى واضح آن را مى توانيم درمواردى همچون بيعت با مسلم، حمله به قصر عبيدالله بن زياد و سپس تنها گذاشتن مسلم (65) و همچنين محاصره قصر عبيدالله به وسيله قبيله «مذحج» در اعتراض به دستگيرى «هانى» (66) و نيز گريه کردن کوفيان بعد از جريان کربلا و پس از سخنرانى ام کلثوم و امام سجاد، عليه السلام، (67) مشاهده نماييم.
اين خصيصه در ميان کوفيان تا به آن حد رسيده بود که فرماندهان و حکمرانان لايقى همچون حضرت على و امام حسين، عليه السلام، نيز براى تشويق و ترغيب مردم به جنگ، چاره اى جز استفاده از ابزار تحريک کننده احساسات يعنى سخنرانى نداشتند نمونه آن را در جنگ جمل مشاهده مى کنيم که بالاخره با سخنرانى افرادى همچون امام حسين، عليه السلام، و عمار ياسر نيرويى درخور توجه به کمک حضرت على، عليه السلام، شتافتند. (68) و طبعا هرگاه طرف مقابل نيز از ابزار تحريک احساسات استفاده مى نمود، اين حکمرانان دچار مشکل مى شدند، چنانچه اين امر را در جنگ صفين و هنگام برافراشتن قرآن ها بر سر نيزه ها بخوبى مى توانيم ببينيم (69) يکى از موفق ترين افرادى که توانست از احساسات کوفيان بخوبى بهره بردارى نمايد، مختار بن ابى عبيد ثقفى بود که البته باز همين که کوفيان احساس نمودند ورق عليه او برگشته است، دور او را خلوت کردند تا براحتى به دست مصعب بن زبير کشته شود. (70)
ه) غدر و فريبکاري: اين خصيصه بقدرى در ميان کوفيان مشهور شد که عرب ضرب المثل هاى «الکوفى لا يوفي; کوفى وفا ندارد» و «اغدر من الکوفي; فريبکارتر از کوفى» را از آن ساخت.
اين خصيصه، معلول دنياطلبى و احساساتى بودن آنان است. در ذيل به ذکر بعضى موارد دراين باره مى پردازيم:
1- حضرت على، عليه السلام، خطاب به کوفيان مى فرمايد:
شما در هنگام آرامش مانند شير هستيد و در هنگام جنگ شبيه روباهيد. (71)
2- و نيز آن حضرت در مقام شکايت به خداوند از دست کوفيان مى گويد:
خدايا هرچه براى آنان خيرخواهى کردم، جواب مرا با فريب دادند و هرگاه آنان را امين شمردم، به من خيانت کردند. (72)
3- جناب مسلم در آخرين لحظات زندگى خود مى گويد:
خدايا تو خود ميان ما و گروهى که ما را فريب دادند و تکذيب نمودند و آنگاه ما را خوار کرده و کشتند، حکم فرما! (73)
4- امام حسين، عليه السلام، در آخرين ساعات حيات خود مى گويد:
اللهم ان اهل العراق غرونى و خدعوني. (74)

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
×. برگرفته از ره توشه راهيان نور، ج 1، ويژه محرم الحرام و صفر المظفر 1422، دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم.
1. تاريخ الطبرى، محمد بن جرير طبرى، بيروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، ج 3، ص 145.
2. معجم البلدان، ياقوت حموى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1399 ق، ج 4، ص 491.
3. تاريخ الطبرى، ج 4، ص 49.
4. مروج الذهب و معادن الجوهر، على بن حسين مسعودى، تحقيق محمد محيى الدين عبدالحميد، بيروت، دارالمعرفة، ج 2، ص 385.
5. همان، ج 2، ص 385.
6. حياة الامام الحسين بن على، عليه السلام، باقر شريف القرشى، چاپ دوم: قم، دارالکتب العلمية، 1397، ق، ج 2، ص 178.
7. معجم البلدان، ج 4، ص 491.
8. تاريخ الطبرى، ج 4، ص 494.
9. بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، تصحيح محمد باقر بهبودى، تهران، المکتبة الاسلامية،44،334.
10. همان، ص 337.
11. همان، ص 68.
12. همان، ج 45، ص 4.
13. الاخبار الطوال، ابوحنيفه احمد بن داود دينورى، تحقيق عبدالمنعم عامر، چاپ اول: قاهره، دار احياء الکتب العربية، 1968 م، ص 305.
14. اسرار الشهادة، فاضل دربندى، تهران، منشورات اعلمى، ص 418.
15. تاريخ التمدن الاسلامى، جرجى زيدان، بيروت، منشورات دار مکتبة الحياة، ج 4، ص 338.
16. الحياة الاجتماعية والاقتصادية فى الکوفة فى القرن الاول الهجرى، محمد حسين زبيدى، بغداد، جامعة بغداد، 1970، ص 42.
17. حياة الامام الحسين، عليه السلام، ج 2،438.
18. تاريخ التمدن الاسلامى، ج 4، ص 370.
19. فتوح البلدان، ص 279.
20. الاخبار الطوال، ص 288.
21. فرهنگ فارسى، محمد معين، چاپ هشتم: تهران، انتشارات اميرکبير، 1371، ج 5، ص 754.
22. تخطيط مدينة الکوفة عن المصادر التاريخية والاثرية، کاظم جنابى، چاپ اول، بغداد، مجمع العلمى العراقى، 1386 ق، ص 26.
23. همان، ص 43.
24. حياة الامام الحسين، عليه السلام، ج 2، ص 441 و پس از آن.
25. تاريخ الطبرى، ج 4، ص 261.
26. مقتل الحسين، عليه السلام، عبدالرزاق موسوى مقرم، چاپ پنجم: [قم]، دارالکتاب الاسلامى، 1399 ق، ص 149; حياة الامام الحسين، عليه السلام، ج 3، ص 441.
27. الکامل فى التاريخ، عزالدين ابوالحسن على بن ابى الکرم معروف به ابن اثير، تحقيق على شيرى، چاپ اول: بيروت، دار احياء التراث العربى، 1308 ق، ج 2، ص 535.
28. تاريخ الطبرى، ج 4، ص 132.
29. تجارب الامم، ابوعلى مسکويه رازى، تحقيق ابوالقاسم امامى، چاپ اول، تهران، دار سروش للطباعة والنشر، 1366، ج 2، ص 57.
30. حياة الامام الحسين، عليه السلام، ج 2،370.
31. تاريخ التمدن الاسلامى، ج 3، ص 326.
32. همان، ج 4، ص 341.
33. همان، ج 2، ص 271.
34. الحياة الاجتماعيه...، ص 78-77.
35. همان، ص 91.
36. تاريخ التمدن الاسلامى، ج 2، ص 271.
37. الحياة الاجتماعيه...، ص 83.
38. وسائل الشيعه، محمدبن حسن حر عاملى، تصحيح عبدالرحيم ربانى شيرازى، چاپ ششم: تهران، مکتبة الاسلاميه، 1403 ق، ج 14، ص 46، ح 4.
39. تاريخ التمدن الاسلامى، ج 4، ص 341.
40. الحياة الاجتماعية...، ص 81.
41. همان، ص 101-96.
42. به عنوان مثال براى آگاهى از قبايل شرکت کننده در جنگهايى همچون قادسيه و تعداد نفرات آنها ر.ک: به کوفه، پيدايش شهر اسلامى، هشام جعيط، ترجمه ابوالحسن سرو مقدم، چاپ اول، مشهد، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1372، ص 40 و 41.
43. تاريخ الطبرى، ج 2، ص 502.
44. همان، ج 4، ص 103.
45. مروج الذهب، ج 3، ص 69; تجارب الامم، ج 2، ص 50; الاخبار الطوال، ص 239.
46. تاريخ الطبرى، ج 3، ص 329 و پس از آن.
47. الحياة الاجتماعية...، ص 263.
48. مروج الذهب، ج 3، ص 23.
49. الطبقات الکبرى، محمدبن سعد کاتب الواقدى، تحقيق سخاد، بيروت، دار صادر، 1377 ق، ج 6، ص 7.
50. مروج الذهب، ج 2، ص 347.
51. همان، ص 405.
52. فضل الکوفه و مساجدها، محمد بن جعفر مشهدى حائرى، تحقيق محمد سعيد طريحى، بيروت، دارالمرتضى، ص 71.
53. کوفه، پيدايش شهر اسلامى، ص 129.
54. تاريخ الطبرى، ج 3، ص 513.
55. تاريخ التمدن الاسلامى، ج 4، ص 64.
56. حياة الامام الحسين، عليه السلام، ج 3،327.
57. الاخبار الطوال، ص 38.
58. تاريخ الطبرى، ج 4، ص 277.
59. موسوعة کلمات الامام الحسين، عليه السلام، محمود شريفى و ديگران، چاپ اول: قم، معهد تحقيقات باقرالعلوم، 1415 ق، ص 373.
60. کوفه، پيدايش شهر اسلامى، ص 80.
61. العقد الفريد، احمدبن محمد بن عبدربه اندلسى، تحقيق عبدالمجيد الترحينى، بيروت، دارالکتب العلميه، 1317 ق، ج 5، ص 115.
62. تاريخ الطبرى، ج 30، ص 243.
63. تجارب الامم، ج 2، ص 15.
64. الامامة والسياسة المعروف بتاريخ الخلفا، ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتيبه دينورى، تحقيق على شيرى، چاپ اول، قم، منشورات الشريف الرضى، 1371، ج 1، ص 127.
65. تاريخ الطبرى، ج 4، ص 275 و 276.
66. همان، ص 274.
67. مقتل الحسين، عليه السلام، مقرم، ص 316 و 317.
68. تاريخ الطبرى، ج 3، ص 500.
69. همان، ج 4، ص 34.
70. همان، ص 558 و پس از آن.
71. مهرة خطب الوب، ج 1، ص 420 و پس از آن.
72. مختصر کتاب البلدان، ص 171.
73. مروج الذهب، ج 3، ص 69.
74. موسوعة کلمات الامام الحسين، عليه السلام، ص 500.