شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)

سيره پيامبر اعظم (ص) در جنگها

1 نظرات 04.0 / 5

مقدمه

هدف از بعثت انبيا عليهم السلام تعليم و تربيت و رهنمون شدن بشريت را به سوى سعادت است. خداوند متعال دين اسلام را بعنوان دين واقعى در نزد خود [1] و حضرت پيامبر اعظم را بعنوان آخرين پيامبر [2] و قرآن مجيد را به حيث آخرين کتاب آسمانى برگزيده است. [3] و پيامبر اعظم- را الگوى تمام عيار بشريت قرارداد ]لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِيراً [ [4] و به انسان ها فرمان اطاعت از رسول الله را صادر نمود. [5] و تمسک به قرآن و اهل بيت را ضامن سعادت بشر قرار داد. [6] از آنجا که پيامبر اعظم، يکى از افراد جامعه بودند در سيره آنحضرت ابعاد زيادى به چشم مى خورد که يکى از آنها سيره ى آن حضرت- در جنگها است که اجمالاً به تبيين آن مى پردازيم.
سيره
«سيره» در لغت بر وزن فِعله بمعناى کيفيت رفتن است [7] اما در اصطلاح بمعناى شرح احوال و تاريخ زندگى پيامبر است. شهيد مطهرى در توضيح آن مى فرمايد: سيره ى آن حضرت- يعنى
متدى که پيامبر در عمل و در روش براى مقاصد خودش بکار مى برد ... [8] پيامبر تبليغ مى کرده روش آن حضرت در تبليغ چگونه بوده؟
پيامبر جنگهاى زيادى جنگيده سيره ى آن حضرت در جنگها چگونه بوده؟

سيره ى پيامبر درجنگها

پيامبر اعظم- در دروان اقامت در مکه، عملاً يک پيشواى الهى بود و فعاليتهاى او در جهت هدايت و مردم و مبارزه فکرى و اعتقادى با مشرکان و بت پرستان مکه محدود مى شد.
اما پس از استقرار در مدينه، علاوه بر ابلاغ رسالت دينى و رهبرى مذهبى، بايد رهبرى سياسى مسلمانان را نيز بعهده مى گرفت. زيرا در مدينه وضع جديدى پيش آمده بود او گامهاى نخست را در جهت پى ريزى يک جامعه نوين براساس تعليمات اسلام برداشت. از اين رو خطرها و مشکلات احتمالى را پيش بينى کرده بصورت يک رهبر آگاه، شايسته و دورنگر چاره انديشى مى کرد.
عقد پيمان برادرى ميان دو گروه از مسلمانان، تنظيم و تصويب پيمان نامه ى عمومى و نيز امضاى عدم تجاوز با يهود، نمونه اى از اين اقدامات پيشگيرانه بود.
سوره ها و آياتى که (احکام و دستورات سياسى و اجتماعى را در بردارند) در مدينه نازل شد راه گشاى پيامبر اعظم در اين حرکتهاى سياسى بود چنانکه از طرف خداوند اجازه ى دفاع و جهاد صادر شد: ]الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ [ [9] اين آيه ى شريفه متضمن اذن مومنين به قتال با کفّار است و اين اوّلين ايه اى است که درباره ى جهاد نازل شده است و به دنبال آن پيامبر اعظم- تصميم به تشکيل يک نيروى دفاعى گرفت، البته تشکيل چنين نيرويى با توجه به اينکه با هجرت پيامبر اعظم و ديگر مسلمانان از مکه به مدينه دست مشرکان مکه از آزار و اذيت و شکنجه هاى مسلمانان کوتاه شده بود و پس از هجرت احتمال حمله ى نظامى به مرکز اسلام (مدينه) بود اهميت بسيارى داشت لذا در سيره ى آن حضرت مى بينيم که پس از تشکيل نيروى دفاعى، ستونهاى اعزامى براى مأموريتهاى نظامى يا عمليات گشتى در اطراف مدينه ديده بانى مى کردند.
در اسلام ناب محمدى هدف از تشکيل نيروهاى مسلح و جهاد، خشونت طلبى نيست بلکه هدف حقيقى اش تأمين امنيت و صلح است صلحى که همراه با تبعيت از قوانين يکتاپرستى باشد. هدف پيامبر اسلام تأمين آرامش عمومى و ترويج جامعه توحيدى و تعميم عدالت و مساوات اسلامى و زدودن شرک از صفحه گيتى و گسترش دار الاسلام بود. [10] اين موضوع را مى توان از مطالعه ى سيره ى پيامبر در جنگها بدست آورد.

مشورت و شورى

موضوع مشورت در جامعه خصوصاً براى رهبرى، آنقدر مهم است که خداوند متعال به حبيب خود دستور مشاوره را صادر نموده است: ]... فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِى الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِينَ [ [11] پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب و در کارها با آنها مشورت کن امّا هنگامى که تصميم گرفتي. قاطع باش و بر خدا توکل کن زيرا خداوند متوکلان را دوست دارد. خداوند در آيه ى ديگر مشورت کردن را از صفات نيکان شمرده است ] ... و امرهم شورى بينهم [ [12] کارهايشان بصورت مشورت انجام مى گيرند در ميان آنهاست.
البته پيامبر- هرگز در احکام الهى مشورت نمى کرد بلکه در آنها صرفاً تابع وحى بود. بنابراين، مورد مشورت، تنها طرز اجراى دستورات و نحوه ى پياده کردن احکام الهى است؛ بعبارت ديگر آن حضرت- در قانون گزارى هيچوقت مشورت نمى کرد و تنها در شيوه ى اجراى قانون، نظر مسلمانان را مى خواست. لذا وقتى پيامبر اعظم پيشنهادى را مطرح مى کرد و مسلمانان، نخست سؤال مى کردند که آيا اين يک حکم الهى و يک قانون است که قابل اظهار نظر نيست يا مربوط به چگونگى تطبيق و اجراى قانون؟
البته خداوند متعال، تصميم نهايى در باب مشورت رسول خدا- را به خود آن حضرت واگذار کرده است چنانکه مى فرمايد: ]فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ ... [ [13] هنگامى که تصميم گرفتى، قاطع باش و بر خدا توکل کن. پيامبر اعظم نيز به حکم آيه ى ]وَشَاوِرْهُمْ فِى الأَمْرِ [ [14] با مردم در کارهاى ضرورى به مشورت مى نشست و با تشکيل جلسات شورا به آنان حق رأى مى داد و آنجا که حکم قطعى الهى نبود، نظرات ديگران را مى شنيد و با گزينش برترين آراء، با توکل بر خدا و عزم و اراده، در انجام آن کار مى کوشيد، نظرات و انتقادات اشخاص را با سعه ى صدر مى شنيد [15] که در ذيل به چند مورد اشاره مى گردد:
الف) مشورت در جنگ بدر
آن حضرت در جنگ بدر در سه مرحله اصحاب خود را به مشاوره دعوت نمود:
1. در اينکه آيا با قريش بجنگند يا خير؟ نخست ابوبکر گفت: بزرگان قريش و دلاوران در اين جنگ شرکت دارند و ما نيز با آمادگى کامل از مدينه بيرون نيامديم. پيامبر- فرمود: بنشين. سپس عمر برخاست همين حرفها را تکرار کرد. پيامبر اعظم دستور داد بنشين [16] . سپس مقداد بلند شد و گفت: اى پيامبر خدا، قلوب ما با شماست آنچه را خدا به تو دستور داده همان را تعقيب کن و ما نيز در رکاب شما نبرد مى کنيم. پيامبر- در حق او دعا کرد. [17] در آخر سعدبن معاذ انصارى گفت: اى پيامبر! ما به تو ايمان آورده ايم هر چه تو تصميم بگيرى ما از تو پيروى مى کنيم... و هرگز از روبرو شدن با دشمن نمى ترسيم ما را به فرمان خداوند به هر نقطه اى که صلاح است روا کن. پيامبر- بلافاصله فرمان حرکت صادر نمود و فرمود: حرکت کنيد و بشارت باد به شما که ... [18] .
2. در اينکه محل اردوگاه کجاى ميدان باشد به مشورت پرداخت بالاخره با مشورت اصحاب، پيامبر اعظم- اردوگاه را کنار چاه بدر قرار دادند.
3. در خصوص چگونگى رفتار با اسراى جنگ بدر نظر خواست، برخى کشتن آنها را ترجيح دادند و بسيارى به آزادى آنها در قبال پرداخت فديه و سربها رأى دادند نظر دوّم با اکثريت تصويب شد و پيامبر نيز همين رأى را پذيرفت. [19]
ب) مشورت در جنگ احد
پيامبر اعظم درباره ى شيوه ى جنگ احد که آيا در شهر بمانيم و از مردم دفاع کنيم يا اينکه از مدينه بيرون رويم و با دشمن بجنگيم به مشورت پرداخت. در نتيجه، آن حضرت خروج از شهر را بر قلعه دارى و جنگ تن به تن در مدينه ترجيح داد و پس از تعيين شيوه دفاع وارد خانه شد و زره پوشيد. [20]
ج) مشورت در جنگ خندق
هنگاميکه پيامبر توسط دستگاه اطلاعاتى مسلمانان، از نقشه نظامى احزاب بر ضد اسلام اطلاع يافت فوراً شوراى دفاعى تشکيل داد و درباره ى روش دفاع به مشورت پرداخت و رأى سلمان فارسى که کندن خندق بود به اتفاق آراء تصويب گرديد. [21] و پيامبر در کندن خندق مانند ديگران کلنگ بدست گرفت. [22]
د) مشورت در جنگ خيبر
پيامبر درباره فتح قلعه ى خيبر به مشورت پرداخت و پس از بررسى اراضى خيبر به رأى يکى از دلاوران اسلام بنام «حباب بن منذر» اتفاق کردند و ستاد جنگ را به پشت نخلها انتقال دادند و در طول تسخير خيبر، هر روز افسران و پيامبر- از آنجا بسوى دژها مى آمدند و شبانگاه به ستاد ارتش باز مى گشتند و با مشورتهاى سربازان اسلام قلعه هاى خيبر يکى پس از ديگرى بدست آنان فتح شدند. [23]
هـ) مشورت در جنگ تبوک
وقتيکه ارتش اسلام براى جلوگيرى از حمله احتمالى سپاه روم، به سرزمين تبوک رسيد و اثرى ازاجتماع سپاه روم نبود، پيامبر اعظم- پيرامون پيشروى در خاک دشمن و يا بازگشت به مدينه با سپاهيان خود به مشورت پرداخت. نتيجه مشورت اين شد که سپاه اسلام بر اثر سختيهاى زيادى که در طى راه تبوک ديده اند براى تجديد قوا به مدينه باز گردد علاوه بر اين، مسلمانان در اين مسافرت به هدف عالى خود، که پراکنده ساختن سپاه روم بود رسيده بود و رعب و هراس شديدى در دل روميان افکنده بودند و آن حضرت فرمود: من نظر شورا را محترم شمرده از همين جا به مدينه باز مى گرديم. [24]

سازماندهى جنگها

پيامبر اعظم بعنوان فرمانده ى کل قوا، همه ى جنگها را سازماندهى مى کرده است مانند تصميم گيرى سريع و صحيح، شجاعت فردى و قدرت جسمى، دور انديشى، شناخت روحيات و استعدادها، اعتماد متقابل و دوستى دو جانبه، بهره گيرى از شيوه هاى نو، آشنائى و بکارگيرى اصول جنگ از جمله تعيين و تداوم اهداف، بهره گيرى از اصل غافلگيرى، پايبندى به اصل رازدارى، تمرکز نيروها و صرفه جويى در قوا و بهره گيرى از اصل تهاجم در مواقع ضرورى
که همه اينها را در ميدانهاى نبرد رعايت مى کرده و در بسيارى از نبردها و مأموريتهاى جنگى، مقاصد نهايى را مخفى مى داشت. حتى در مواردى که کسى را به فرماندهى گروهى، منصوب مى کرد؛ نامه ى مهر شده اى را مى داد و مى فرمود: «بعد از آنکه –مثلاً- دو روز به فلان جهت راه سپردى، نامه سر به مهر را باز کن و به دستور آن عمل کن. [25]

بسيج عمومى

پيامبر گرامى اسلام هرگاه براى پيکار با خصم آماده مى شد، از همه مسلمانان براى کمک مالى و جانى دعوت مى کرد و نيز به جنگ و جهاد ترغيب و وادار مى کرد همچنين به مسلمانان امر مى کرد تا صدقات زيادى را به سپاهيان عنايت نمايند و افرادى که داراى موقعيت شرکت در جهاد نبودند کمکهاى مالى مى کردند تا هزينه سپاهيان کفايت کند. [26]
آن حضرت قبل از رفتن به جنگ، مردم را آماده مى کرد و اهميت جنگ و جهاد و شهدا را مطرح مى نمود. چنانکه آيه ى شريفه درباره ى بسيج عمومى سفارش زيادى کرده: ]انْفِرُواْ خِفَافًا وَثِقَالاً وَجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ فِى سَبِيلِ اللّهِ ذَلِکُمْ خَيْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ [ [27] خداوند در اين آيه ى شريفه هر صفى از افراد جامعه (که داراى قدرت جانى و مالى است) اعم از فقير و غنى، جوان و پير، سواره و پياده را ملزم به شرکت در جهاد کرده است. [28] آنوقت ابن مکتوم (شخص نابينا) خدمت پيامبر حاضر شده گفت: يا رسول الله! من هم بايد شرکت کنم؟ فرمود: بله، تا آيه شريفه ى «ليس على الاعمى حرج» [29] نازل شد. البته خداوند متعال مردم را موظف مى کند تا زمانى که پيامبر آنها را بسيج مى کند بر حرف پيامبر عمل کنند و نبايد از قول رسول الله سرپيچى کنند چنانکه مى فرمايد: ]يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَا لَکُمْ إِذَا قِيلَ لَکُمُ انفِرُواْ فِى سَبِيلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرْضِ أَرَضِيتُم بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِى الآخِرَةِ إِلاَّ قَلِيلٌ` إِلاَّ تَنفِرُواْ يُعَذِّبْکُمْ عَذَابًا أَلِيمًا وَيَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَکُمْ وَلاَ تَضُرُّوهُ شَيْئًا وَاللّهُ عَلَى کُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ [ [30] و نيز خداوند متعال دستور مى دهد که در هر زمانى آماده باش کامل داشته باشند چنانکه مى فرمايد: ]و اعدّوا لهم ما استطعتم من قوه... [ [31].
سيره ى عملى پيامبر اعظم- و پيشوايان بزرگ اسلام نيز نشان مى دهد که آنها براى مقابله با دشمن از هيچ فرصتى غفلت نمى کردند، در تهيه سلاح و نفرات، تقويت روحيه سربازان، انتخاب محل اردوگاه مناسب براى حمله به دشمن و به کار بستن هرگونه تاکتيک جنگى، هيچ مطلب کوچک و بزرگى را از خود دور نمى ساختند.
در ايام جنگ حنين به پيامبر- خبردادند که سلاح تازه و موثرى در يمن اختراع شده است، پيامبر فوراً کسانى را به يمن فرستاد تا آن سلاح را براى ارتش اسلام تهيه کنند. [32] خداى متعال نيز به پيامبر- دستور مى دهد که مؤمنان را به جنگ (با دشمنان) تشويق کند: ]يا ايها النبى حرّض المومنين على القتال [. [33]

برخورد پيامبر اعظم با فراريان از جنگ

فرار از جنگ يکى از بزرگترين گناهان در اسلام محسوب مى شود و خداوند متعال به فرارکنندگان وعده ى عذاب داده است. ]يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ کَفَرُواْ زَحْفاً فَلاَ تُوَلُّوهُمُ الأَدْبَارَ` وَمَن يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلَى فِئَةٍ فَقَدْ بَاء بِغَضَبٍ مِّنَ اللّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ [ [34] چون فرار از جنگ باعث مى شود دين سست شود و پيامبران و امامان عادل سبک شمرده شوند و يارى آنها عليه دشمنان دين ترک شود. [35] اما بعضى از افراد مانند عثمان بن عفان و ديگران بودند که در جنگ احد از فرمان رسول خدا- سرپيچى نموده پا به فرار گذاشتند؛ امّا پيامبر اعظم از پشت سرآنها فرياد مقاومت مى زد و فرمود: بسوى من بيائيد، من رسول الله هستم و هرکس برگردد بهشت براى اوست. [36]
با توجه به اهميت استقامت در جنگ، آن حضرت فرمود: سه عمل است که در صورت انجام آنها در برابر هيچ کار نيکى بر انسان سود نمى بخشد، شرک به خدا، عقوق والدين و فرار از جنگ [37] لذا آن حضرت روحيه ى سربازان اسلام را تقويت مى کرد تا عليه دشمنان اسلام بجنگند و کلمه الله را سربلند کنند.

کسب اطلاعات از دشمن

از آن زمانى که پيامبر در مدينه سکنى گزيد، پيوسته مأموران زيردست را روانه ى اطراف مى کرد تا حضرت را از اوضاع و خارج مدينه آگاه سازند و پس از گزارش کارها و حرکات دشمنان آن حضرت کارهاى لازم را براى دفع حرکات دشمنان فراهم مى ساخت.
و اين يکى از مهمترين روش هاى رسول الله در سيره ى سياسى آن حضرت است که به برخى از آنها اشاره مى شود.
1. عباس عموى پيامبر هجرت نکرد بلکه در مکه ماند و هميشه جريانات مکه را به پيغمبر گزارش مى داد، لذا پيامبر توانست جلو کاروان قريش را بگيرد. [38]
2. پيامبر اکرم- دو نفر بنامهاى «سببس بن جهني» و «عدى بن ابى الزغبا» را جهت کسب اطلاعات از کاروان قريش و ابوسفيان روانه بدر کرد آنها در مأموريت خود اين خبر را بدست آوردند که پس فردا کاروان قريش به اينجا (بدر) مى رسند و اين خبر مهم را با سرعت به رسول خدا- رساندند. [39]
3. قبل از جنگ احزاب گزارشگران، به پيامبر- اطلاع دادند که اتحاديه نظامى نيرومندى بر ضد اسلام تشکيل شده و اين اتحاديه در روز معينى حرکت و قصد دارند مدينه را محاصره نمايند. پيامبر- فوراً به مشورت پرداخت، سپس به مسلمانان دستور داد که اطراف شهر را خندق حفر کنند. [40]
4. آن حضرت- حذيفه بن يمان را مأمور ساخت که شب هنگام، ميان قريش در جنگ خندق برود و از وضع و تصميم آنها رسول خدا را با خبر سازد و حذيفه مأموريت خود را انجام داد.
5. در فتح مکه يکى از مسلمين مدينه به دوستش در مکه، نامه اى نوشت و به وى اطلاع داد که محمد شايد بقصد تسخير مکه تجهيزات جنگى زيادى براى يک سفر جنگى تهيه نموده و به شهر حمله کند. پيامبر از اين جريان مطلع شد و علي(ع) را فرستاد تا زنى را که بطرز مرموزى، از مدينه حرکت کرده و سوار بر شتر بود، دستگير کند. علي(ع) با سرعت خود را به آن زن رساند و نامه را طلب نمود، زن منکر شد بالاخره به او اخطار شد که اگر نامه را ندهد لباسهاى او را از تنش درخواهد آورد، آنگاه مجبور شد که نامه را از ميان موهاى سرش درآورد و تسليم حضرت على کند، علي(ع) نامه را نزد پيامبر آورد. [41]

ايجاد اختلاف در اردوى دشمن

در جنگ احزاب که مدينه حدود يکماه در محاصره دشمن بود روزى، نعيم بن مسعود تازه مسلمان خدمت پيامبر- آمد و عرض کرد: يا رسول الله من تازه مسلمان شدم و براى اطاعت از دستور شما حاضرم. آن حضرت فرمود: تو در ميان ما يک نفر بيش نيستى ولى اگر مى توانى بوسيله اى، ميان دشمن اختلاف بيانداز، زيرا نيرنگ در جنگها بکار مى رود. [42] نعيم يکسره به نزد بنى قريظه رفت و گفت: دوستى مرا که ميدانيد، بدانيد که قريش و غطفان مانند شما نيستند اينجا شهر شما و سرزمين شما است و هميشه اينجا مستقر هستيد اما قريش و غطفان از جاى دور آمدند اگر پيروز شوند غنيمتى بدست مى آوردند و مى روند اگر اوضاع تاريک بود و شکست بخورند به شهرهايشان مى روند و شما هميشه در مقابل محمد هستيد و در تهديد بسر مى بريد و توان مقاومت با محمد- را نداريد، لذا پيشنهاد مى کنم به نيروى احزاب بگوئيد براى اطمينان، چند نفر از بزرگان قريش و غطفان را بعنوان گروگان نزد ما بگذاريد والا به جنگ با محمد اقدام نکنيد. بنى قريظه حرف نعيم بن مسعود را با دل و جان شنيدند و پذيرفتند.
از آن سو به نزد قريش آمده به ابوسفيان و ساير سران آنها گفت: من نسبت به شما علاقه زيادى دارم که آگاهيد و خبرى شنيدم که بايد شما را آگاه سازم و آن اين که يهوديان از شکست پيمان خود با محمد پشيمان شده اند و مى خواهند به هر صورت شده آن را به نوعى جبران کنند، لذا تصميم دارند چند نفر از بزرگان شما را بعنوان گروگان بگيرند و به محمد تحويل دهند و از اين راه، صداقت خود را نشان دهند و محمد را از خود راضى کنند و نيز به او قول داده اند تا آخر جنگ، مسلمين را يارى خواهند کرد، لذا شما نبايد گروگان دادن بزرگان را بپذيريد. سپس نعيم نزد قبيله غطفان رفت و همان حرفها را تکرار کرد و از گروگان گذاشتن بزرگان بر حذر داشت. خبر نعيم بن مسعود نيروهاى احزاب را به شدت نگران ساخت در نتيجه سران قريش و غطفان نمايندگان تعيين نمودند تا با بنى قريضه مذاکره کنند و فردا حمله را آغاز کنند.
بنى قريضه در جواب آنها گفتند: فردا که شنبه است و ما به هيچ کارى دست نمى زنيم و از اين گذشته، تا چند نفر از بزرگان تان را بعنوان گروگان به ما ندهيد ما اقدام به جنگ نمى کنيم زيرا ممکن است جنگ ادامه پيدا کند و شما به شهرهاى خود برگرديد و ما را در مقابل محمد- تنها بگذاريد، آن وقت ما نيروى مقاومت با او را نداريم. از اين سخن دلسردى عجيبى در ميان آنها بوجود آمد و اين مطلب شايع شد و موجب متفرق شدن آنها گرديد. [43]

وحشت انداختن در دل دشمن

يکى از تاکتيک هاى مهم نظامى ايجاد وحشت و رعب در دل دشمن است و اين موضوع در شکست دادن دشمن سهم به سزايى دارد. پيامبر اعظم- در رويارويى با دشمن از اين امر مهم استفاده مى کرد. چنانکه فتح مکه نتيجه ى ايجاد وحشت در دل دشمنان است. پيامبر براى فتح مکه و گشودن محکم ترين دژهاى بت پرستى و برانداختن حکومت ظالمانه قريش (که بزرگترين سد در راه پيشرفت آئين توحيد بود) بسيج عمومى اعلام کرد و همراه ده هزار نفر سپاهيان اسلام به منطقه «مرّالظهران» (چند کيلومترى مکه) رسيدند و براى ايجاد رعب و هراس در دل مردم مکه، دستور داد که سربازان اسلام در نقاط مرتفع آتش افروزند و هر کسى بطور مستقل آتش افروخته تا نوارى از شعله هاى آتش، کليه کوهها و نقاط مرتفع را فراگيرد. مردم مکه يکباره متوجه شدند که در محاصره کامل قرار گرفته اند و آتش همچون دايره اى، شهر مکه را احاطه نموده است. در اين لحظه سران قريش مانند ابوسفيان بن حرب و حکيم بن حزام براى تحقيق از مکه بيرون آمده و به جستجو پرداختند. در آن وقت عباس عموى پيامبر از مکه بسوى مدينه هجرت کرده بود به آن منطقه رسيد و سران قريش را مطلع ساخت که اين آتش و شعله ها مربوط به سربازان محمد است و محمد با قدرتى بزرگ آمده که قريش تاب مقاومت آن را ندارند. ابوسفيان ترسيد و چاره پرسيد، عباس گفت بيا تو را به ملاقات پيامبر مى برم تا از او پناه بجويى وگرنه جان قريش در خطر است. ابوسفيان خدمت پيامبر رسيد و پس از گفتگو اعتراف به يگانگى خداوند و رسالت پيامبر نمود. با اين حال پيامبر اعظم دستور آزادى ابوسفيان را صادر نکرد بلکه به عباس دستور داد او را در تنگناى دره اى نگاه دارد تا واحدهاى ارتش نوبنياد اسلام، با تجهيزات و ساز و برگ خود در برابر او رژه روند و او در روز روشن از قدرت نظامى اسلام آگاه گردد و پس از بازگشت به مکه، مردم را از قدرت اسلام بترساند و آنها را از فکر مقاومت بازدارد. [44] پس از مراسم رژه، ابوسفيان به دستور رسول اکرم آزاد شد و او به سرعت روانه مکه شد و به مردم خبر داد که اين محمد است که با نيرويى آمده که هيچ کس را ياراى مقاومت با آن نيست و اين ترس و وحشت سبب شد که مکه بدون خونريزى بدست پيامبر اعظم- و سربازان اسلام فتح گرديد. البته پيامبر اعظم- وقتيکه در مـکـه بـودند آزار و اذيـت فـراوانى از دست قريش ديده بودند حتـى بعضى ها فکر مى کردند که محمد شايد انتقـام بگيـرد، امـا پيـامبر پـس از فتـح مکه فرمود: «اذهبوا فانتم الطلقاء» [45]

در صحنه جنگ

پيامبر اعظم- در جنگهايى که خودش شرکت مى کرد، شخصاً فرماندهى را به عهده داشت و دستورات لازم را صادر مى کرد و با سپردن مأموريت مناسب به هر يک از يگانهاى لازم، اصل همکارى را در همه ى غزوه ها حفظ مى کرد و با ايجاد همکارى ميان صفوف گوناگون در زمان مناسب، راه پيروزى سپاه خويش را هموار مى ساخت.
درباره ى حضور آن حضرت در جنگ بدر آمده است که حضرت از مقر فرماندهى دستور داد از حمله خوددارى نمايند و با تيراندازى از پيشروى دشمن جلوگيرى کنيد [46] خودش نيز شجاعانه به جنگ مى پرداخت طورى که علي(ع) مى فرمايد: هرگاه آتش جنگ شعله مى کشيد ما به رسول خدا پناه مى برديم که در آن لحظه کسى از ما همانند پيامبر- به دشمن نزديکتر نبود. [47]
آن حضرت قبل از آغاز جنگ، لشکر خود را منظم مى ساخت و تبليغ مى کرد و روحيه ى سربازان اسلام را تقويت مى کرد و فنون و تاکتيکهاى نظامى را به آنها آموزش مى داد. چنانکه در جنگ احد براى خالى نگذاشتن سنگرهاى مهم، توصيه ى فراوان نموده بود تا دشمن از پشت بر مسلمانان حمله نکند اما آينده ى احد و شکست مسلمانان نشان داد که اين شکست در نتيجه ى سرپيچى از فرمان پيامبر و بخاطر خالى گذاشتن سنگر حساس بود.

تعيين پرچمدار

از چيزهائى که در جنگ وجود آن ضرورى است پرچم و شعار است و مرکز نيروهاى رزمنده را مشخص مى کند اين کار پيشينه ى طولانى دارد. امام صادق(ع) فرمود: نخستين کسى که در جنگ با روم پرچم را گرفت ابراهيم خليل بود و بر آن پرچم نوشته شده بود: لا اله الا الله [48] طبق اين سنت در کارزارهاى مسلمانان پرچم بوسيله ى پيامبر اعظم به شخص مورد نظر داده مى شد، چنانچه در جنگ «ودان» يا «ابواء» نخستين جنگ پيامبر پرچم بدست علي(ع) داده شد و اولين پرچمى که در اسلام بسته شد علمى سپيد بود که بدست حمزه سيدالشهداء حمل مى شد [49] و در جنگ خيبر پرچم اسلام بدست ابوبکر در روز بعد بدست عمر بود ولى هر دو بدون نتيجه بازگشتند، آن وقت رسول الله فرمود: «اين پرچم را فردا به دست کسى مى دهم که خدا و پيامبر را دوست دارد و خدا و پيامبر او را دوست دارند و خداوند اين دژ را بدست او مى گشايد او مردى است که هرگز پشت به دشمن نکرده و از صحنه ى نبرد فرار نمى کند. [50] فردايش علي(ع) را طلبيد و فرمود: اين پرچم را بگير و پيش برو تا خدا قلعه را برايت بگشايد.

اسيران جنگى

خداوند متعال مى فرمايد: ]فَإِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِکَ وَلَوْ يَشَاء اللَّهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَکِن لِّيَبْلُوَ بَعْضَکُم بِبَعْضٍ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِى سَبِيلِ اللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ [ [51] و در جاى ديگر مى فرمايد: ]يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّمَن فِى أَيْدِيکُم مِّنَ الأَسْرَى إِن يَعْلَمِ اللّهُ فِى قُلُوبِکُمْ خَيْرًا يُؤْتِکُمْ خَيْرًا مِّمَّا أُخِذَ مِنکُمْ وَيَغْفِرْ لَکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ [ [52].
از آيات مذکور بدست مى ايد که رهبر مسلمين مى تواند يکى از اين کارها را بکند يا اينکه بر آنها منت گذارد و آزادشان کند يا با فديه گرفتن، اسراء را آزاد کند و يا اينکه براساس تشخيص رهبر، اسيران را بکشد. چنانچه در سيره ى پيامبر اعظم اين موارد را مشاهده مى کنيم که بعضى از اسراء جنگ بدر را بدون پول آزادشان کرد و آنها به اسلام نايل آمدند مانند ابوالعاض بعضى ها مانند عباس بن عبدالمطلب نوفل ... با پرداخت فديه آزاد شدند و بعضى که سربها نداشتند موظف شدند که مسلمانان را نوشتن ياد دهند و دو نفر از اسيران را به تشخيص پيامبر اعظم کشتند که عقبه بن ابى معيط و نضر بن حارث بودند. [53]
اما بطور کلى رفتار کريمانه اى که رسول خدا با اسيران داشت براى همه عجيب بود چون همين آدمها، آن حضرت را در مکه بيش از حد آزار داده بودند اما پيامبر- که جان نيرومند را از رحمت الهى سيراب کرده بود با رأفت و مهربانى رفتار مى کرد و به مسلمانان نيز سفارش مى کرد که مهربان و خوش رفتار باشند.

هزينه جنگها

آمادگى براى جنگ به منظور دفاع از اسلام، پشتيبانى از دولت اسلامى و گسترش نفوذ اسلام امر بسيار مهم بود. اما وضعيت معيشتى مسلمانان بنحوى بود که هر کس نمى توانست هزينه و تجهيزات جنگى را آماده سازد، جز ثروتمندان که توانايى هزينه مورد نياز جنگ را داشتند. تا آنکه ايه ى وجوب زکات و ايه ى انفاق در راه خدا نازل شد ]وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَيْءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيمٌ [ [54] ، ]إِنَّ اللّهَ يَجْزِى الْمُتَصَدِّقِينَ [ [55] و ]وَأَنفِقُواْ فِى سَبِيلِ اللّهِ [ [56] و آيات ديگرى که بر انفاق در راه خدا تأکيد فراوان دارند و مقصود قرآن، انفاق به فقرا، به ويژه تأمين هزينه هاى جبهه هاى جنگ است. [57] فرمايشات قرآن کريم باعث شد تا بسيارى از زنان مسلمان زيورهاى خود را به منظور تجهيز سپاه اسلام، به پيامبر اسلام هديه کنند.
شخصى بنام «علبه بن زيد حارثي» يک صاع خرما آورد و گفت: اى رسول خدا- در نخلستان کار مى کردم و دو صاع خرما اجرت گرفتم يکى را براى خانواده ى خود گذاشتم و يک صاع ديگر را هم براى هزينه ى جنگ آوردم. [58]
هزينه ديگرى که براى جنگيدن لشکريان اسلام با کفر بدست مى آمد، غنايم بدست آمده از يهوديان مدينه بود، که يکى از منابع اصلى تأمين جبهه هاى جنگ به شمار مى آمد. جنگجويان علاوه بر استفاده از حق خود، لباس و اسلحه مقتول را از آن خود مى ساختند. علاوه بر آن، غنايم بدست آمده در غزوات و جنگا، بطور مساوى ميان شرکت کنندگان در جنگ تقسيم مى شد. سواران سه برابر پياده ها سهم مى بردند.
پس اگر چه بيش تر درآمدهاى مالى دولت اسلام در اواخر عهد پيامبر- از راه جزيه، خمس، غنايم، زکات، صدقات واجبه و خراج يا ماليات بر زمينها، تأمين مى شد اما اولين منبع درآمد دولت اسلامى و هزينه جنگها، غنايم جنگى، بخششهاى مسلمانان و انفاق بوده است.
خداوند ما را توفيق عمل بر سيرت رسول اعظم- عنايت نمايد.

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
[1]. ال عمران، 19.
[2]. احزاب، 40.
[3]. بقره، 2.
[4]. احزاب، 21.
[5]. نساء، 59. نساء، 80. حشر، 7.
[6]. انى تارک فيکم الثقلين کتاب الله و عترتى اهل بيتى ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدى حتى يردا على الحوض. القدير 10/278؛ المعجم الکبير، 5، 154.
[7]. لسان العرب، 7/454.
[8]. سيرى در سيره ى نبوى، ص 52.
[9]. حج، 40-39.
[10]. تاريخ و مقررات جنگ در اسلام، صص 129-126.
[11]. آل عمران، 159.
[12]. شورى، 38.
[13]. آل عمران، 159.
[14]. همان.
[15]. سيره ى حکومتى پيامبر-، ص 134.
[16]. المصنف 5/35؛ فروغ ابديت 2/493.
[17]. المغازى، 1/48.
[18]. تفسير الثعابى، 2/117؛، التبيان 5/82؛ جوامع الجامع 7/7، تفسير ابن کثير 2/301؛ الدور المنثور 3/169، سلام بر خورشيد 2/172.
[19]. تفسير ابن الثعلبى 2/238؛ ارواء الغليل 5/47؛ الدورالمنثور 3/169.
[20]. تاريخ پيامبر اسلام، ايتى، ص 310؛ فروغ ابديت، 2/37.
[21]همان.
[22]. تاريخ طبرى، 2/92.
[23]. فروغ ابديت2، صص 246-243.
[24]. همان، ص 400.
[25]. دکتر صادق آئينه وند، تاريخ اسلام، ص 88.
[26]. المغازى، ج 2، صص 991-990.
[27]. توبه، 41.
[28]. ترجمه تفسير مجمع البيان، 11/100.
[29]. تفسير منهج الصادقين 4/262.
[30]. توبه، 39-38.
[31]. انفال، 60.
[32]. تفسير نمونه، ج 7، ص 224.
[33]. انفال، 65.
[34]. انفال، 15 و 16.
[35]. بحارالانوار، 6/98؛ تفسير نورالثقلين، 2/138.
[36]. النص و الاجتهاد، ص 327؛ تفسير مجمع البيان، ج2، ص 419؛ تفسير الآصفى، ج1، ص 177.
[37]. الهود المحديه، ص 724.
[38]. رسول اکرم در ميدان جنگ، ص 178.
[39]. زندگانى پيامبر اسلام، ابن هشام، ج2، ص 15.
[40]. همان، ص 154؛ سلام بر خورشيد، ج 3، ص 263.
[41]. سيره ى حلبى، ج 2، ص 327-326؛ ابن هشام، زندگانى پيامبر اسلام، ج 2، ص 172-171.
[42]. سلام بر خورشيد، ج 3، ص 26.
[43]. ابن هشام، زندگانى پيامبر اسلام، ج2، ص 180-168؛ نظام دفاعى اسلام، ص107؛ با نخستين حکومت اسلامى در مدينه، ص131.
[44]. المغازى، ج 2، ص 818.
[45]. بحار الانوار، 44/5؛ شرح الاخبار، 101؛ فتح القدير، 2/60؛ السيره النبويه، ابن کثير، 3/570؛ الصحيح من السيره 7/132.
[46]. موسوعه التاريخ الاسلامى، ج 2، ص 123؛ ابن هشام، سيره النبى، ج 2، 457؛ ابن کثير، السيره النبويه، ج2، ص 410.
[47]. نهج البلاغه، ترجمه دشتى فصل غرائى الکلام، ش 9، ص 691.
[48]. درسهائى از نظام دفاعى اسلام، ص146.
[49]. تاريخ مقررا تجنگ در اسلام، ص 308.
[50]. تاريخ طبرى، ج 2، ص 126؛ ابن هشام، زندگانى پيامبر اسلام، ج 2، ص 229؛ سلام بر خورشيد، ج4، ص 94.
[51]. محمد، 4.
[52]. انفال، 70.
[53]. ابن هشام، زندگانى پيامبر اسلام، ج 2، ص 42.
[54]. آل عرمان، 92.
[55]. يوسف، 88.
[56]. بقره، 195.
[57] ـ دولت رسول خدا، ص 342.
[58]. آيتى، تاريخ پيامبر اسلام، ص 623.

نظر خود را اعلام كنید

نظرات كاربران

نظری وجود ندارد
*
*

شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)