شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)

روحانيت در شيعه و کاتوليسم

0 نظرات 00.0 / 5


معمولاً در ايران در مورد مسيحيت اين تصور هست که کليسا مجموعه اى يک پارچه است، اما عملاً اين طور نيست. کليساى کاتوليک با کليساى ارتدوکس فرق دارند؛ از جمله سابقه و تجربه تاريخى اين دو متفاوت است.
براى اين که روحانيت کاتوليکى درست معنا شود، بايد تئولوژى و کلام مسيحى در مفهوم کاتوليکى اش معلوم بشود. مفهوم کشيش، چيزى غير از اهل علم در نزد ماست. اولاً، انتخاب کشيش تابع ضوابط و مقرراتى است. ثانيا، يک مسيحى نمى تواند عبادتش را در هر جايى انجام بدهد؛ بلکه با حضور کشيش دست گذارى شده مى تواند عبادت کند، آن هم در مکان خاصى که جنبه کليسا دارد و خصوصيات ديگر. آنچه مهم است، اين است که تعريف و شناخت روحانيت کاتوليکى متکى بر بررسى دقيق بنيادهاى کلامى کاتوليسم است. پاپ هم داراى مفهوم کلامى است. اين طور نيست که از رده بالا کسى را انتخاب کنند و او را واجب الاطاعه بگردانند.
در رأس اين مجموعه پاپ قرار دارد. واتيکان، تشکيلات ادارى اين مجموعه به شمار مى رود که کليسا را با توجه به تجربه تاريخى اش اداره مى کند. نقش روحانيت مسيحى که در همه مناطق کاتوليک نشين حضور دارد و همه اين مجموعه که به مثابه يک واحد و نهاد عمل مى کند، دقيقا در مقدمات و اصول کلامى کاتوليک وجود دارد. در واقع تحقق تاريخى و اجتماعى، به اين نهاد روحانيت تبديل شده.
اجازه بدهيد به روحانيت خودمان برگرديم: همه ما تصور مشخصى از روحانيت شيعه داريم. در روحانيت ما به لحاظ طبقات اجتماعى موجود در ايران، تکثر وجود دارد؛ يعنى از همه طبقات اجتماعى، روحانى هست و همان گونه که در ميان مردم، روستايى، شهرى، متجدد، سنت گرا، و به لحاظ اقتصادى ثروتمند، فقير و متوسط الحال هست، روحانيِ روستايى، شهرى، فقير، ثروتمند و ... نيز وجود دارد. اين گونه تکثر تقريبا در هيچ جاى دنيا به اين شکل وجود ندارد. پس روحانيت ايران، متکثر به تکثر طبيعى جامعه است. در نتيجه نمى توانيد براساس اصطلاحات علوم اجتماعى يا علوم ديگر، ما به ازاى ديگرى براى آن معرفى کنيد. اين پديده اى منحصر به فرد است. در دنياى غرب هم نهادهايى شکل گرفته اند که به دلايل مختلف اصلاً ما به ازايى در اين طرف ندارد. بنابراين يک تفاوت نهاد و روحانيت شيعه با روحانيت کليسا، در همين نکته است.
اما جايگاه سياسى روحانيت شيعى و کاتوليک در دنياى جديد چيست؟ واقعيت اين است که در درون دنياى کاتوليک هم تکثر وجود دارد. البته تکثرش کمتر از ايران است؛ مثلاً نقش روحانيت کاتوليک معاصر در دو قرن اخير در جايى مانند ايرلند با جايى مثل اسپانيا کاملاً فرق مى کند و همين طور است تفاوت ميان کاتوليک اسپانيا، فرانسه، کرواسى و پرتغال.
فرض کنيد در جايى مانند فيليپين که مذهب اکثريت آنها کاتوليک است، همه عناصر مسيحى به معناى کامل با آنچه در اروپاست، فرق مى کند. ممکن است در فيليپين کشيش و اسقف يا کاردينال به معناى دقيق کلمه متعبد از نوعِ اخبارى ها در ميان ما باشند. آنها يک نوع التزام عملى سخت گيرانه همراه با احتياط دارند، برخلاف جايى مانند فرانسه که کشيش يا اسقف از ترس اين که مبادا سخنانى بگويد که مردم نمى پسندند، اصلاً مصاحبه تلويزيونى نمى کند.
يکى از ويژگى هاى روحانيت شيعه آن است که تا 150 سال پيش، هر شهر و روستايى يک روحانى داشت که ممکن بود آن روحانى به درجه اجتهاد هم رسيده باشد و حتى او گاهى حوزه اى داشت. اين روحانى به صورت خودکفا همه چيز محل سکونت خود را در مسائل دينى و غيردينى مانند بهداشت، تغذيه و ... اداره مى کرد.
از زمان مرحوم ميرزاى شيرازى، به تدريج روحانيت متناسب با توسعه شهرى و ارتباطات، از حالت پراکنده اى که هر منطقه اى که به صورت خودکفا خود را اداره مى کرد، خارج و به تدريج متمرکز مى شود. اين تمرکز ابتدا با تمرکز در تصميمات مهم آغاز شد. به نظر من اولين جرقه تمرکزگرايى در کل ساختار روحانيت، همين داستان تنباکو است که يک تصميم کلى گرفته مى شود و متعلق به مجموعه روحانيت است. اين يک جريان جديد است که به لحاظ تاريخى سابقه طولانى ندارد. در تاريخ معاصر روحانيت ايران، نقش تأثيرگذار و متمرکز روحانيت را در قضيه تنباکو، داستان مشروطيت، واکنش در برابر اقدامات رضاشاه مى بينيم، به ويژه در دهه بيست که خطر تجزيه ايران و توسعه انديشه هاى مارکسيستى وجود داشت. در اين موارد عمدتا روحانيت و طبقات مذهبى نقش نجات دهنده اى در تاريخ ايران ايفا مى کنند؛ همچنين در ملى شدن نفت، قيام 15 خرداد و بالأخره انقلاب اسلامى بهمن 57 . اين حوادث مهم ترين فرازهاى سياسى روحانيت ايران در تاريخ معاصر ايران است. حضور جامعه روحانيت کاتوليکى در تاريخ معاصر ايتاليا عملاً به مثابه يک نهاد بوده است که طبق منافع و مصالح يا ضرر و زيان عمل مى کند. به عنوان نمونه، در انقلاب فرانسه آشوب و بلوا همه فرانسه را فرا گرفت و کليساى غالب در جنگ هاى قرن هاى هفدهم کليساى کاتوليک بود و همين کليسا به عنوان يک نهاد در کنار سلطنت قرار گرفت.
تا پيش از سال 1971 که شروع وحدت ايتالياست، اين کشور به صورت ايالت بود و رم و اطراف آن تحت حاکميت ـ يعنى پادشاهى ـ پاپ قرار داشت. در رأس موج وحدت خواهى هم گاريبالدى قرار داشت. وى بخش هاى مختلف ايتاليا را به کشور واحد تبديل کرد. گاريبالدى در مبارزه خود براى وحدت ايتاليا، با پاپ يعنى پادشاه رم هم به مبارزه برخاست که باعث شد، هم واتيکان و هم کاتوليک در انزواى بزرگ قرار گيرند. پاپ در مدت انزوا از واتيکان خارج نمى شد. اين انزوا هم به لحاظ سياسى بود و هم از آن رو که تفکر غالب آن روز وحدت ايتاليا بود و اينها در مقابل آن بودند؛ تا اين که بين موسولينى و پاپ قراردادى منعقد مى شود که پس از نزديک به پنجاه سال انزواى کامل تشکيلات دينى ايتاليا، پاپ هم مى تواند از واتيکان خارج بشود. در ايتالياى آن موقع، انديشه هاى راست گرايانه و فاشيستى اوج گرفته بود. البته فاشيست ها و راست گرايان اروپا در آن زمان ضديت خاصى با کاتوليک ها نداشتند، ولى اصولاً براى کاتوليک ها ارزش قائل نبودند؛ چون مصلحت مشترک بين آنها وجود نداشت. عملاً تا پايان جنگ دوم، کليساى کاتوليک در حد زندگى روزمره خود حضور داشت و در واقع، اصلاً معنا ندارد که بگوييم گرايش هاى سياسى کليسا در آن دوره چه بوده؛ تا اين که در سال 1945 جنگ به نفع متفقين تمام مى شود. از اين جا نقش و اجتماعى سياسى کليسا شروع مى شود. از سال 1945 تا حدود 1960 خطر بزرگى که کل اروپا و مخصوصا ايتاليا را تهديد مى کرد، خطر چپ بود و مهم ترين چيزى که در مقابل اين خطر وجود داشت، در واقع کليساى کاتوليک با همه امکاناتش بود و اين دو دليل داشت: اوّلاً، خود کليساى کاتوليک خصلت محافظه کارانه و ضدترقى خواهانه اى دارد. البته برخى با گرايش ترقى خواه موافق اند، ولى اصولاً ساختار تاريخى اش، ضدانديشه هاى ترقى خواهانه است.
دليل دوم اين بود که در آن موقع آمريکايى ها و متحدان اروپايى شان، واقعا خواهان حضور نيروهاى مذهبى در صحنه بودند و بى دريغ هم حمايت مى کردند. در اين جا بايد اين نکته را گوشزد کنم که ماهيت روحانيت در ايران و اصولاً ساختار جامعه ايران، به گونه اى است که به راحتى مردم را به صحنه خيابان مى کشاند؛ اما در جاى ديگر اين سخن چندان قابل درک نيست و مقدور هم نيست. در نتيجه هرگاه کليسا يا تشکيلاتى ديگر بخواهد مقابله بکند، مجبور است از طريق سلسله نهادهايى مخالفت يا حضور سياسى خود را نشان دهد. بهترين نهادى که کليسا مى توانست از آن بهره بگيرد، همين حزب دمکرات مسيحى بود که الآن هم وجود دارد. احزاب دمکرات مسيحى در کل اروپا به ويژه در آلمان و يا در خود ايتاليا خيلى قوى بود که البته الآن قدرت آن کم رمق تر است. هدف اين حزب اين بود که با کمک گرفتن از تمامى عناصر مذهبى يا متمايل به دين، در داخل جامعه ايتاليا در درجه اول نه تنها قدرت را به دست بگيرد، بلکه مانع از حضور و پيروزى گروه هاى چپ يا متمايل به چپ بشود. پس از سال 1871 که وحدت ايتاليا انجام گرفت، کليساى کاتوليک در ايتاليا با تأسيس حزب دمکرات مسيحى، نقش خود را احيا و بازسازى مى کند. بعدها هم مخصوصا در سال 1960 اين شيوه را در کشورهاى ديگر اروپايى مثل اسپانيا و پرتغال که خطر چپ کم و بيش براى آنها وجود داشت، اجرا کردند.
در اين جا باز يکى از تفاوت هاى روحانيت شيعه با کاتوليک را عرض مى کنم و آن اين است که تقابل يا عدم تفاهمى که بين طبقات مذهبى و بعضا بين روحانيت ما با مسائل مدرن وجود داشته، اصولاً در آن جا وجود نداشته است؛ چون مسيحيت محذوريت هاى کمترى دارد و به علاوه، خود کليسا در ايجاد تمدن جديد در مفهوم کاتوليکى نه پروتستانى، مشارکت خيلى فعالى داشته است. همه عناصر تمدن جديد اعم از هنر، نقاشى، معمارى و جنبه هاى ديگر در کليساى کاتوليک وجود دارد و بنابراين با تمدن جديد تعارضى نداشته است. لذا مفهوم سنت گرايى و مدرن گرايى به شکلى که در ميان ماست، در آن جا مطرح نبود و نمى توانست هم مطرح باشد و اين نکته کليدى خيلى مهمى است براى درک اين که چگونه اين دو در برابر مسائل جديد به دو شيوه عمل کردند.
به هر حال، در سال 1974 طرحى براى کنفرانس امنيت اروپا ارائه شد که طراح آن يکى از اعضاى واتيکان بود. دهه شصت بسيار پرتنش بود و در بلوک شرق سخت گيرى زيادى وجود داشت. هدف اين طرح آن بود که با استفاده از عناصر دينى، مفرهايى در آن طرف ديوارهاى آهنين، در آن جا که مربوط به کليساى کاتوليک بود، ايجاد بکند. طرح اين بود که در کشورهاى کاتوليک نشين شرق مثل: چک، اسلواکى و مجارستان و لهستان که اکثرا کاتوليک هستند، راهکارى براى کمک به آنها پيدا کنند. در اين طرح آزادى هاى انسانى، حقوق بشر و آزادى هاى دينى را مطرح کردند که البته دقيقا مى خواستند کار سياسى انجام بدهند، نه کار دينى، و موفق هم شدند. اين طرح در دهه هفتاد پايه گذارى شد و در دهه هشتاد ثمره داد.
از اوايل دهه هفتاد، کليسا شروع کرد به ارائه خدمات اجتماعي؛ مانند ارائه خدمات به جوانان، مهاجران و بى بضاعت ها. البته اين فعاليت ها قبلاً هم به طور محدودترى وجود داشت. در حال حاضر هم عملاً کليسا مهم ترين عامل حفظ سلامت اخلاق و روحى و جلوگيرى از فاسد شدن جامعه به شمار مى رود. خليفه گرى معمولاً توجه خاصى به تربيت جوانان مسيحى دارد؛ به طورى که حتى افراد غيرمتعهد مسيحى هم اعتراف دارند که ماليات نُه در هزار که به کليسا مى دهند، در جهت حفظ فرزندانشان هزينه مى شود.
بنابراين از دهه هفتاد، اقدامات اجتماعى کليساى کاتوليک شروع شد. در دهه نود کارهاى مهمى انجام گرفت؛ از جمله تلاش کرد با کليساى ارتدوکس ارتباط بيشترى برقرار کند و با مشارکت آنها به مسائل بالکان، بوسنى و آلبانى پرداخت. مردم آلبانى هيچ سنخيتى با اروپا نداشتند. بنابراين لازم بود تا اين جامعه تعديل و اروپايى بشود و بتواند ـ البته نه به لحاظ سرزمينى، بلکه به لحاظ کلى ـ به عنوان بخشى از اروپا باشد و کليساى کاتوليک در اين زمينه خيلى فعاليت کرد. تلاش هاى بعدى شان براى گسترش اروپا بسيار بود تا بتوانند اعضاى جديد يعنى کشورهاى شرق اروپا را ضميمه اتحاديه بکنند. واقعيت اين است که اين حرکت مقدار زيادى متأثر از اهداف خاص کليساى کاتوليک بود، مخصوصا پاپ سابق به آن اصرار زيادى داشت و کليسا را هم به دنبال خود کشيد. اين تلاش ها براى اين است که بنيان هاى اتحاديه اروپا را هر چه بيشتر مسيحى بکند، مخصوصا کليساى ايتاليا اهتمام خاصى به اين کار دارد.
نکته ديگر در مورد کليساى کاتوليک در ايتاليا، دفاع آنها از وحدت ايتالياست؛ چون ايتاليا شرايط بدى دارد و زمينه گريز از مرکزشان زياد است. کليسا به صورت خيلى آرام، ولى بسيار مؤثرى يکى از اهداف مهم سياسى داخلى خود را وحدت ايتاليا قرار داده است که الحق مؤثر بوده است. دفاع از دموکرات مسيحى ها و مخالفت با قوانينى مانند سقط جنين و رفتارهاى جنسى هم از مسائلى است که جزء سياستشان بوده و تاکنون ادامه داشته است. اگر بخواهيم موقعيت کليساى واتيکان را در اروپا در يک جمله بيان کنيم، بايد همان جمله اى را بگوييم که يک اسقف کاتوليک ارمنى گفته بود. ايشان حدود 35 سال در ايران زندگى کرد و چند سال پيش در گذشت. اين اسقف در مراسمى که من هم حضور داشتم، گفته بود: ايران، ايتاليايِ آسياست و ايتاليا، ايرانِ اروپاست. اين جمله زيبا، نشان دهنده وجود شباهت هايى ميان شيعه و کليساى کاتوليک است.

* در تاريخ 13/2/1386، جناب حجت الاسلام دکتر محمد مسجدجامعى (سفير سابق ايران در واتيکان)، در جمع تعدادى از محققان گروه علوم سياسيِ پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى حضور يافت و ضمن سخنانى، به سؤالات حاضران درباره «کارويژه هاى روحانيت شيعى و کاتوليک» پاسخ گفت. آنچه پيش رو قرار دارد، حاصل اين گفتگوهاست.

نظر خود را اعلام كنید

نظرات كاربران

نظری وجود ندارد
*
*

شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)