دفاع عقلانى از ارزش هاى دينى



(رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا) (1)
استوارى مکتب و تفکر ارزشمند در گرو دو چيز است: در وهله اول بايد آن مکتب و انديشه داراى اتقان و استحکام باشد. فکرى داراى اتقان و استحکام است که با قوانين آفرينش مخالف نباشد وعقل آن را تخطئه نکند و براهين عقلى براى اثبات آن وجود داشته باشد. شرط دوم براى ماندگارى هر مکتب، پاسداران آن انديشه هستند. دفاع عقلانى در قبال شبهه ها و پرسش ها و تبيين و توضيح مبانى آن مکتب برعهده اين افراد است. اگر اين دو شرط محقق شد،آن انديشه و فکر پايدار و در جهان باقى خواهد ماند. در زمان پيغمبر اکرم (ص) مسلمين داراى مکتبى مستحکم و متقن شدند. بعداز پيامبر (ص) نيز اعتراض ها و اشکال ها و تهمت هايى بر اسلام وارد شد، ائمه عليهم السلام و مردان بزرگ و تربيت يافتگان مکتب اهل بيت عليهم السلام به دفاع و پاسخ گويى پرداختند و مکتب اسلام پا بر جا ماند.
اصولا يکى از وظايف و شئون پيغمبر اکرم (ص) پاسدارى از مکتب بود آن چنان نبود که پيامبر (ص) مکتب را بياورد اما از حريم عقايد پاسدارى نکند. سوالاتى که از پيغمبر (ص) شده و قرآن آن را بازگو کرده به ويژه آن چه مربوط به عقايد است نشانه اين است که پيغمبر اکرم (ص) اولين پاسدار عقايد اين مکتب بوده است.
کتاب احتجاج احمد بن على بن ابى طالب طبرسى (مناظرات پيغمبر (ص) با علماى نصارا و يهود و مشرکين) حاکى از اين است که بايد درکنار مکتب پاسدارانى باشند که از آن دفاع کنند.
بعد از پيغمبر اکرم (ص) پاسدارى از مکتب بر عهده امير بيان امير المومنان (ع) قرار گرفت.

شبهات فکرى در سده اول هجرى

شبهاتى که مسلمين در ظرف يک قرن بعد از وفات رسول الله (ص) باآن روبه رو شدند و ائمه عليهم السلام در قبال آن دفاع فکرى کردند را جمع آورى کرده ام حدود ده شبهه مهم شده است.
شبهه اول، مساله مرتکب کبيره بود. چون بعضى از کارگزاران عثمان اموال مسلمين را حيف و ميل مى کردند و مرتکب گناه کبيره مى شدند، اين مساله در ميان مسلمين مطرح شد که آيا مرتکب کبيره مومن فاسق است يا کافر؟ و يا بين اين دو مرزى قراردارد؟! اولين مساله عقيدتى که در سطح عام منتشر شد، اين مساله است. مساله دوم; «تحکيم» است که در صفين از سوى جناح تندرو و به اصطلاح منحرف مطرح شد در حالى که قرآن کريم مساله حکميت بيان کرده است، اينان گاهى که مى گفتند: «لا حکم الا لله» و امير مومنان (ع) مى فرمود: «کلمه حق يراد بهاالباطل».
شبهه سوم; «مفهوم ايمان» بود، آيا مومن همان مومن عقيدتى است يا علاوه بر ايمان عقيدتى، عمل هم جزء ايمان است؟
شبهه و مساله چهارم که خطرناک هم بود، مساله ارجاء و مرجئه بود. يک جمعيت خطرناک که در واقع طرفداران آزادى و بى بند وبارى به شکل امروزى بودند. مرجئه کسانى هستند که شعارشان «ارجئوا العمل و قدموا الايمان» است. آنان مى گفتند: ايمان به تنهايى کافى است و عمل مهم نيست و اين جمعيت خطرناک تر ازخوارج بودند.
لذا امام صادق (ع) مى فرمايد: «بادروا اولادکم قبل ان تسبقکم المرجئه» شبهه پنجم; «قضا و قدر» بود. اموى ها بيشتر از«قدر» بهره مى گرفتند. تبيين ناصحيح قضا و قدر مايه گمراهى مى شد. اينان «قدر» را «سلب اختيار» معنا مى کردند در حالى که «قدر» مساله روشنى است و همه بايد به آن معتقد باشيم. اما«قدري» که سلب اختيار کند.
شبهه ششم مساله اى وارداتى به نام «تنزيه و تشبيه» بود اين شبهه را غالبا يهوديان منتشر مى کردند، چون کتاب آنان سر تا پاتجسيم است. اساس يهوديت تجسيم است. رواياتى که اهل سنت درتجسيم دارند، غالبا از طريق يهود نقل شده است. شبهه هفتم که آن هم از طرف يهود مطرح شد «النسخ فى الشريعة» است. مى گفتند:نسخ محال است. نسخ معنايش بدا است. مى خواستند بگويند شريعت حضرت موسى (ع) يا شريعت حضرت عيسى (ع) به قوت خود باقى است واسلام حق نسخ کردن آن ها را ندارد.
شبهه هشتم; عصمت انبيا بود که با آن عقايد جوانان را به تاراج بردند. در کتاب هاى فعلى عهدين مساله عصمت بر عکس اسلام است.
در اين کتب منحرف با عباراتى که قابل بيان نيست انبياى عظام را مرتکب بدترين گناهان مى دانند.
شبهه نهم; «حدوث و قدم» قرآن است. مى خواستند بگويند قرآن قديم است، سلفى ها را گول زدند و آنان معتقد به قدم قرآن شدند.
شبهه دهم; رويت خدا است. طرفداران آن نصارا و به ويژه يهودبودند.

تلاش هاى فکرى ائمه در دفاع از دين

با اين مطالبى که ذکر شد، روشن مى شود که ائمه و اهل بيت عليهم السلام و تلاميذ آنان در محيطى آرام نبوده اند، بلکه فعاليت فکرى و فرهنگى گسترده اى داشته اند و همواره در حال دفاع عقلانى وپاسخ گويى به شبهات بوده اند.
شما کمتر مناظره اى از غير از ائمه عليهم السلام مى بينيد. کتاب احتجاج مناظرات و احتجاج هاى پيغمبر اکرم (ص) تا حضرت بقية الله(عجل الله تعالى فرجه الشريف) را ذکر مى کند، اين مناظرات آن چنان با ظريف کارى همراه است که انسان از ظرافت آن لذت مى برد.
به عنوان مثال مناظره کوتاه على بن موسى الرضا (ع) با يک دانشمند مسيحى يکى از اين موارد است.
حضرت مى فرمايند: مى گويند: «کان المسيح قليل الصلاة و قليل الصوم»، حضرت مى خواهد مساله تثليث را ابطال کند لذا اين فرضيه را مطرح مى کند.
آن شخص در پاسخ مى گويد: تاريخ خلاف اين را مى گويد: حضرت مسيح شب ها عبادت مى کرد و روزها روزه مى گرفت و خاضع و خاشع بود.
امام مى فرمايد: اگر چنين است چه کسى را عبادت مى کرد؟ براى چه کسى نماز مى خواند؟! براى چه کسى روزه مى گرفت؟! اگر مسيح خدااست خودش را مى پرستيد؟! حرف شما دليل بر اين است که ايشان بنده خدا بود و در عمل خداى بزرگ را عبادت مى کرد. او نه خدابود و نه سهمى از الوهيت داشته است.
تلاش شاگردان ائمه عليهم السلام هم در هر قرن دفاع عقلانى از دين بوده است. حسن بصرى حين پرسشى از مساله قدر در نامه اى به امام مجتبى (ع) مى نويسد: «انکم معشر بنى هاشم الفلک الجاريه فى اللجج الغامرة و الاعلام النيرة الشاهرة او کسفينة نوح».
حضرت على بن الحسين (ع) حلقله ارشاد و دعوت و بيان عقايد درضمن ادعيه و غير ادعيه داشت. در مقدمه نهايه المرام علامه يک،يک تلاميذ آن حضرت که امام آنان را براى دفاع از عقيده پرورش داده بود، فهرست کرده است.
زراره بن اعين از متکلمن زمان امام صادق (ع) بوده است. ابن نديم مى گويد: «کان متکلما حاذقا».
مومن الطاق متکلمى عظيم در بغداد و کوفه است، بعد از اين هاشخصيتى مثل هشام بن حکم است.
در قرن سوم ابن ابى عقيل است که «کان فقيها متکلما» و جناب صدوق که محدثى بنام و متکلم است کتاب توحيد او سراپا فلسفه وحکمت است. اين کتاب يکى از بزرگ ترين افتخار شيعه است. شماتوحيد صدوق را کنار توحيد ابن خزيمه بگذاريد، هر دو در عصرواحد زندگى کرده اند. توحيد ابن خزيمه را وهابى ها کرارا درميليون ها جلد چاپ کرده و به عنوان توحيد اسلام منتشر مى کنند.
نشانه حق و باطل، اين دو کتاب را است. اين دو کتاب با هم مقايسه کنيد تا روشن شود که کدام توحيد، توحيد حق است و عقل وعلم، کدام را تاييد مى کند.
توحيد ابن خزيمه سر تا پا تجسيم و تشبيه و جبر است.
در قرن چهارم،محققان عالى قدر و مناظران بزرگى داشته ايم.
بزرگ ترين متلکم قرن چهارم مرحوم مفيد است.
ايشان شاگردان بزرگى را تربيت کرده اند يکى از آنان سيد مرتضى است. شيخ طوسى (م 460) و ابو الصلاح مولف الکافى و تقريب المعارف نيز تربيت شده شيخ مفيد هستند. در قرن بعد شخصيت هاى عظيمى پاسداران عقيده بوده اند بزرگ ترين متکلم در اين قرن، ابن زهره صاحب غنيه است جلد اول اين کتاب در معارف و جلد دوم آن در فقه است. فريد الدين حمصى صاحب کتاب المنقذ من التقليد يکى ديگر از متفکران اين قرن است. او در يک دوره توقف در حله اين دوره معارف را در سه جلد تنظيم کرده است.
در تمام اين دوران تا اين عصر ستاره هاى درخشانى در دفاع ازحريم تشيع درخشيده اند که به بعضى از آنان اشاره مى شود مرحوم آيه الله شيخ جواد بلاغى مولف کتاب الهدى و المدرسه السياره و شيخ محمد حسين کاشف الغطاء نويسنده کتاب اصل الشيعه و شرف الدين عاملى متوفاى 1377 .ق و مرحوم علامه امينى و شخصيت والامقام معاصر استاد بزرگ حضرت امام خمينى (ره) که با کتاب هاى مختلف وبالاخص کشف الاسرار از حريم اسلام و تشيع دفاع کرده است.
استاد بزرگوار علامه طباطبايى متفکر و فيلسوف گران مايه و ديگرشخصيت هاى پرورش يافته دست ايشان نيز از مدافعان شايسته دين به شمار مى روند.

مطهرى مدافع شايسته دين

يکى از نمونه هاى بارز در دفاع از حريم تشيع و پاسخ به شبهات روز، شهيد آيه الله شيخ مرتضى مطهرى بود. او فرزانه اى بود که هم اسلام و تشيع را فهميد و هم به شايستگى از آن دفاع کرد. او60 سال تمام عمر با برکت داشت و هر اثر او با چندين اثر ديگربرابرى مى کرد.
حرف مى زد و بيشتر فکر مى کرد. در درس سيدنا الاستاد با هم شرکت مى کرديم بعضى ها هر روز اشکال مى کردند اما ايشان هفته اى يک بارحرف مى زد ولى همان حرف را اثبات مى کرد حرف هاى او گاهى به گونه اى بود که حضرت استاد تمايل پيدا مى کرد که از مبانى خودعدول کند.
شهيد مطهرى حتى در مسلمات هم فکر مى کرد و يک انسان متفکر به تمام معنا بود. تا خودش قانع نمى شدند نه تدريس مى کرد و نه مى نوشت. ايشان حاشيه هايى بر اصول فلسفه دارد. جلد اول، دوم،سوم و پنجم را منتشر کرد. ولى جلد چهارم را به تاخير انداخت.
يکى از دوستان سوال کرده بود که چرا چاپ اين جلد را به تاخيرانداخته اي؟ گفت اين جلد مربوط به مساله حرکت است. ما به حرکت جوهرى قائل هستيم و من خودم تا اين مساله را هضم نکنم اين کتاب را منتشر نمى کنم.

کتاب نويسى براى رفع کمبودها

ويژگى ديگر اين مرد بزرگ آن بود که براى رفع کمبودها دست به قلم مى برد و کتاب مى نوشت مارکسيست ها در سال هاى 1330 تا حدودسال 1335 تبليغات زيادى داشتند و در مجلات و دانشگاه ها نفوذکرده بودند. اول اثرى که مرحوم مطهرى منتشر کرده پاورقى هاى ارزنده بر اصول فلسفه و روش رئاليسم علامه است که کارى بزرگ بود. کتاب ديگرش عدل الهى است، مساله عدل الهى از مشکلات فن است. عدل الهى هم با صفات خدا و هم با بلاها و هم مسايل ديگرارتباط دارد. او عدل الهى را آن چنان روشن بيان و اشکالات را برطرف مى کند که انسان واقعا قانع مى شود. اى کاش قلم به دست هاى ماهم اين مساله را الگو مى کردند. و کتاب هايشان را براى جبران کمبودها مى نگاشتند.
موضوعاتى در اسلام هست که همانند جاده نکوبيده است. مطالبى است که بايد تبيين شود.
اين روشى است که مرحوم شهيد مطهرى برگزيده بود و براى ما نيزبايد سرمشق باشد. در پايان اشاره اى به بحث آزادى به شکلى که امروز مطرح است مى نمايم. امروز به بهانه آزادى به اصول ومقدسات يک ملت هجمه مى شود. عده اى مى گويند بگذاريم آنان هرچه مى خواهند بگويند و ما پاسخ آن را بدهيم. اين حرف درستى است،اما مجلات و نشريات عمومى محل مناسبى براى طرح و بيان هر حرف وهر شبهه اى نيست و توهين و کوبيدن عقايد و مقدسات که آزادى نيست. بهاى گزاف اين روش از دست دادن خودى هاست.
اخيرا در اولين شماره مجله اى انديشه هاى يکى از نويسندگان حنفى مصر که فردى به انديشه و مطرود اخوان المسلمين است را در بحث وحى و نبوت مطرح و منتشر کرده اند.
آيا نشريات بايد چنين مطالبى را منتشر کند؟ و آيا نشريات عمومى محل انتشار اين عقايد سخيف است و يا اين که در صورت لزوم بايد در نشريات تخصصى و اختصاصى باشد.
افرادى که مى گويند آزادى و دمکراسى، حد اين دمکراسى بايد مشخص باشد. بشر آزاد آفريده نشده. قوانين خلقت ما را محدود کرده،آفرينش، آفرينش محدود است. آزادى بايد يک حد و حدودى داشته باشد و الا آزادى به آن معنا که هرکس هرچه بخواهد منتشر بکند،فکر نمى کنم در دنيا يک عاقل طرفدار اين باشد. اگر اکثريت هم مقياس قرار گيرد اکثريت ملت ما اجازه يغماگرى فرهنگى رانمى دهند. بنابراين حريت و آزادى محترم است اما به شرط اين که به سرمايه هاى معنوى ما لطمه نزند.

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1- احزاب 23