نيم نگاهى به وکالت در عصر امام حسن عسکری


شرايط خاص سياسى ـ اجتماعى عصر امام (ع)

امام حسن عسکرى (ع)، يازدهمين امام شيعيان در سال 232 هـ. ق در مدينه به دنيا آمد. 1 دوران زندگانى اين بزرگوار، هم زمان با حکومت عباسيان بود؛ حکومتى که ظلم و ستم به مردم و آشفتگى در اوضاع سياسى ـ اجتماعى از ويژگى هاى اصلى آن به شمار مى آمد؛ زيرا خلفاى عباسى، مانند خلفاى بنى اميه و بلکه بدتر از آنان ستمگرى و خودکامگى را شيوه و روش حکومتى خود قرار داده بودند. تسلط ترکان بر خليفه و حکومت و قيام هايى که بر ضد حکومت صورت مى گرفت نيز، سامراء، مقر حکومت عباسيان را دچار مشکلات فراوانى کرده بود.
امام حسن عسکرى (ع) با منتقل شدن پدر بزرگوارشان توسط حکومت به سامراء، به اين شهر وارد شدند و به علت سکونت در محله اى از اين شهر که به عسکر مشهور بود، به «عسکري» شهرت يافتند. 2
اعمال فشار بر امامان شيعه و نظارت دقيق بر رفت و آمدها و زندگى شخصى ايشان، در زمان امام حسن عسکرى (ع) به اوج خود رسيده بود که اين امر چند علت داشت:
1. تبديل شيعه به يک قدرت عظيم و مخالف حکومت و عدم مشروعيت حکومت عباسيان و در پى آن، ترس از ايجاد حرکت هاى انقلابى به رهبرى امامان شيعه.
2. دست يابى به مهدى موعود (عج) و از بين بردن ايشان (با علم به اينکه مهدى موعود (عج) که نابود کننده حکومت هاى خودکامه است، از نسل امام حسن عسکرى (ع) است). 3
3. ايجاد فاصله ميان مردم و اهل بيت (ع) (جانشينان واقعى پيامبر (ص) به خاطر استمرار تسلطشان بر مردم. 4
کنترل و نظارت همه جانبه از طرف حکومت، بر امام به اندازه اى بود که امام مجبور بود، هر دوشنبه و پنج شنبه در دربار حضور يابد. 5 همچنين حضرت در طول امامت شش ساله شان، چندين بار توسط خلفاى عباسى زندانى شد که گزارش آن ها در کتب مربوطه آمده است. 6 خلفاى عباسى نيز گاه جسارت را به اندازه اى مى رساندند که دستور قتل حضرت را صادر مى کردند. ابن شهرآشوب در اين رابطه آورده است: «معتز به سعيد حاجب دستور داد که ابامحمد را به سمت کوفه ببر و در بين راه گردنش را بزن» .
راوى در ادامه مى گويد: «نامه اى از امام به ما رسيد که در آن آمده بود: «آنچه را که شنيديد، به وقوع نخواهد پيوست» و معتز بعد از سه روز از خلافت خلع شد و به قتل رسيد» . 7
نيم نگاهى به تاريخ زندگى امام (ع)، بيانگر آن است که در مقطعى از دوران زندگانى ايشان امکان ديدار مستقيم ميسر نبوده و مردم تنها در مجامع عمومى امام را مى ديدند، بدون اينکه بتوانند ابراز احساساتى داشته باشند؛ على بن جعفر از حلبى نقل مى کند: «در يکى از روزها که قرار بود امام به دارالخلافه برود، ما در عسکر به انتظار ديدار وى جمع شديم. در اين حال از سوى آن حضرت توقيعى به اين مضمون به دست ما رسيد: «ألا يسَلِمَنَّ عَلى أحدٌ ولايشيرُ إلى بيده و لا يؤمى فإنکم لاتؤمنون على أنفسکم؛ کسى بر من سلام و حتى به طرف من اشاره هم نکند؛ زيرا در امان نيستيد» . 8
اين دستور امام در حقيقت دستور به تقيه از سوى شيعيان بود تا حضرت به اين وسيله بتواند از شيعيان خود پاسدارى کند و آن ها شناخته و در دام هلاکت حکومت گرفتار نشوند؛ زيرا حرکت هاى غير اصولى، خطر بزرگى براى نهضتى مانند نهضت شيعه در آن زمان بود و امکان داشت بود آنان را به سمت نابودى پيش برد؛ بنابراين امام با ايجاد رابطه هاى تشکيلاتى، مکاتباتى و تدابير امنيتى، ياران و شيعيان خود را هدايت مى کرد. در روايتى از احمدبن اسحاق آمده است:
«به حضور امام رسيدم و از ايشان درخواست کردم چيزى بنويسد تا من خط او را ببينم که اگر نامه اى از او رسيد، خطش را بشناسم. امام فرمود: خط من گاهى با قلم باريک و گاهى با قلم پهن است، اگر چنين تفاوتى مشاهده کردى، نگران نباش» . 9
با توجه به اوضاع سياسى ـ اجتماعى دوران امام حسن عسکرى (ع) مى توان دلايل وجوب نظام وکالت در آن دوران را اين گونه بيان کرد:
1. وجود فشارهاى شديد بر حضرت و عدم امکان ارتباط آزاد و مستقيم با شيعيان.
2. لزوم ارتباط ميان امام و شيعيان براى ارشاد و هدايت جامعه.
3. گستردگى جهان اسلام و پراکندگى شيعيان در عراق، حجاز، ايران، يمن و مصر و عدم دسترسى به آن حضرت.

سابقه پيدايش نظام وکالتى

وجود نظام وکالت به قبل از دوران امامت حسن عسکرى (ع) باز مى گردد. در حقيقت با شروع کنترل روابط امامان معصوم (ع) و محصور شدن ايشان توسط دستگاه حکومتى، روش نوين ارتباطى وکالت و نظام نمايندگان توسط امامان معصوم (ع) ايجاد شد. براى مثال در زمان امام جواد (ع) کارگزاران ايشان در مناطق سيستان، بست، رى، کوفه و قم فعاليت داشتند. 10 امام هادى (ع) نيز وکلايى را در مناطق و شهرهاى مختلف منصوب کردند که از مهم ترين آن ها، على بن مهزيار و ابراهيم بن محمد همدانى بودند. برخى از وکلاى امام در بغداد، مدائن، کوفه و. . . زير شکنجه به شهادت رسيدند و عده اى ديگر زندانى شدند. 11
پس از شهادت امام هادى (ع) و به امامت رسيدن امام حسن عسکرى (ع)، نظام وکالتى همچنان به فعاليت خود ادامه داد و با توجه به گسترش و پراکندگى شيعيان در شهرهاى گوناگون، به خصوص مناطقى همچون نيشابور، بيهق، کاشان، رى و قم ارتباط منظم و دقيقى مورد نياز بود تا خيل عظيم شيعيان، رهبرى و هدايت شوند. به گواهى اسناد و شواهد تاريخى، امام (ع) نمايندگانى را از ميان چهره هاى درخشان و برجسته شيعيان انتخاب و در مناطق متعدد منصوب کرد.

اهداف ايجاد نظام وکالتى

امامان معصوم (ع) با ايجاد نظام وکالتى، اهداف والايى را دنبال مى کردند که بسيارى از اين اهداف (با توجه به شرايط خاص آن دوران) در غير نظام وکالت قابل دست يابى نبود که برخى از اين اهداف عبارتند از:
1. حراست از نظام تشيع
از مهم ترين اهداف اين سيستم ارتباطى، محافظت و حراست از شيعيان و حفظ نظام تشيع بود؛ زيرا شيعيان در مناطق مختلفى گسترده شده بودند و امام از ارتباط علنى با آن ها معذور بود. اگر اين نوع ارتباط سرّى توسط وکلا و نمايندگان امام برقرار نمى شد، به طور حتم هر روز بر ضعف شيعيان افزوده مى شد که اين امر، خطر انحطاط جامعه شيعى را در پى داشت؛ بنابراين نظام وکالت بهترين راه براى پيوند شيعيان با امامان معصوم (ع) و يا به تعبير ديگر حلقه وصل ميان امامان معصوم (ع) و شيعيانشان بود که مهم ترين ثمره اين اتصال، محافظت از شيعه و جلوگيرى از تجزيه جامعه شيعى بود.
2. وصول واجبات مالى
يکى از وظايف وکلا، جمع آورى خمس، زکات، نذورات و. . . و در مجموع واجبات مالى شيعيان و رساندن آن ها به امامان معصوم (ع) بود. جمع آورى اين اموال، اهميت به سزايى در تقويت و تحکيم وضعيت اقتصادى تشيع داشت و امام (ع) از اين اموال براى رسيدگى به اوضاع شيعيان بهره مى برد. در روايات بسيارى از کمک هاى مالى امام حسن عسکرى (ع) به فقرا و مستمندان شيعه سخن به ميان آمده است که از اين اموال جمع آورى شده، تأمين مى شد. در نامه اى که امام حسن عسکرى (ع) به «عبدالله بن حمدويه بيهقي» نوشته، آمده است:
«من ابراهيم بن عبده را براى دريافت حقوق مالى آن سامان و ناحيه شما منصوب کردم و او را وکيل، امين و مورد اعتماد خويش نزد پيروان خود قرار دادم. تقوا در پيش بگيريد و مراقب باشيد، وجوه مالى را بپردازيد که هيچ کس در تأخير و ترک پرداخت آن معذور نيست» . 12
ابراهيم بن مهزيار اهوازى نيز يکى از وکلاى امام بود که اموالى نزد او جمع آورى شده و موفق نشده بود که آن ها را تحويل دهد. پس از شهادت حضرت و هنگامى که ابراهيم بيمار شد، به فرزندش محمد وصيت کرد که آن اموال را به محضر حضرت صاحب الزمان (عج) برساند. او نيز اين مأموريت را انجام داد و به جاى پدرش به نمايندگى امام دوازدهم منصوب گرديد. 13
3. گسترش آموزه هاى شيعيه در قالب کلام و حديث
وکلاى ائمه (ع) بيشتر به وسيله نامه و توسط افراد مطمئن با ايشان در ارتباط بودند. در طى اين نامه ها بخش عمده اى از معارف فقهى و کلامى آن بزرگواران به شيعيان مى رسيد و گاه سؤالات و معضلات آن ها را برطرف مى ساخت. طولانى ترين آن ها يکى از توقيعات امام حسن عسکرى (ع) به اسحاق بن اسماعيل نيشابورى است که سراسر پندهاى اخلاقى و رهنمودهاى با ارزش است. امام در آغاز نامه پس از مقدمه اى طولانى درباره اهميت هدايت الهى از طريق اوصيا و اينکه ائمه (ع) ابواب علم الهى هستند، آيه (الْيوْمَ أکمَلْتُ لَکمْ دينَکمْ) را دليل و منت خدا بر انتخاب آنان از جهت هدايت مردم برشمرده است. 14
به برکت وجود نظام وکالت و نامه هايى که ميان امامان معصوم (ع) و شيعيان رد و بدل مى شد، به سؤالات بسيارى توسط امامان جواب داده مى شد. از طرفى نيز به دليل نظارت زيادى بر امامان از سوى حکومت، آن ها نمى توانستند مواضع سياسى خود را به طور صريح بيان کنند؛ از اين رو وکلا اين نقش را به عهده مى گرفتند و نظرات سياسى و مواضع ايشان در مقابل حکومت جور را به گوش شيعيان مى رساندند.
4. دفع افکار انحرافى از بين شيعيان
نفوذ واقفيه، غاليان، زنادقه و ساير افکار انحرافى در ميان شيعيان، به ويژه مناطقى که به دور از محل زندگى امام بود، از طريق سيستم وکالت دفع مى شد و اين امر در حفظ اصالت فرهنگى شيعى و جلوگيرى از آلودگى ديدگاه هاى آنان، نقش به سزايى داشت.
براى مثال، در مورد احمدبن هلال که عمرى را در مصاحبت ائمه (ع) سپرى کرده، اما در نهايت به صوفيه گرايش پيدا کرده بود، توقيعاتى از سوى امام عسکرى (ع) صادر گرديد و حضرت به وکلاى خود در عراق نوشت: «إحذروا الصوفى المتصنّع؛ از صوفى رياکار دورى کنيد» . برخى از شيعيان به دليل شدت اعتمادشان به احمد، در صحت توقيع به ترديد افتادند، اما امام نامه مفصل ترى خطاب به شيعيان نوشته و خطاهاى او را که عمده ترين آن ها بى اعتنايى به دستورات امام و خودرأى بودن در مقابل حضرتش بود، برشمرد. 15
5. ايجاد آمادگى در جامعه شيعى براى آغاز غيبت صغرى
با نزديک تر شدن امامت حضرت ولى عصر (عج) و آغاز غيبت صغرى، نقش سيستم ارتباطى وکالت پررنگ تر و بر اهميتش افزوده مى شد؛ زيرا در دوران غيبت، امکان ديدن امام براى شيعيان وجود نداشت و تنها راه ارتباطى شيعيان با امام معصوم (ع)، نمايندگان و وکلا بودند. بنابراين بايد ائمه اطهار (ع) با اعتماد به افراد ثقه و مورد اطمينان خويش و ايجاد ارتباط ميان اين افراد و شيعيان، چنين سيستمى را ايجاد مى کردند تا اعتماد جامعه شيعى نيز به آن جلب شود. تأسيس چنين نظامى به صورت ناگهانى و در دوران غيبت ناممکن بود و ثمره اى نداشت؛ از اين رو اين نظام بايد از ساليان قبل ايجاد مى شد و شايستگى خود را در امر نمايندگى و وکالت به اثبات مى رسانيد. 16
6. استفاده از وکلا براى معرفى حضرت ولى عصر (عج) به شيعيان
در اثر فشارهاى سياسى و اختناق شديدى که از سوى حکمرانان عباسى اعمال مى شد، موضوع جانشينى پس از امام عسکرى (ع) در هاله اى از ابهام قرار داشت. امام (ع) در فرصت هاى مناسب تلاش مى کرد تا شيعيان را با جانشين خويش آشنا کرده و زمينه امامت حضرت ولى عصر (عج) را آماده نمايد؛ در همين راستا، امام (ع) از وجود وکلا و نمايندگان خويش بهره برد و مسئوليت معرفى فرزند خويش به شيعيان را به آن ها سپرد.
احمدبن اسحاق اشعرى، وکيل تام الاختيار امام در شهر قم، از سوى شيعيان مورد سؤال قرار مى گرفت و شيعيان براى شناخت جانشين امام حسن عسکرى (ع) به او رجوع مى کردند. او براى اينکه در اين مورد اطلاع بيشترى کسب کند و جانشين حضرت را با چشم خود ببيند، عزم سفر کرد و در شهر سامرا به محضر حضرت عسکرى (ع) شرفياب شد. قبل از اينکه لب به سخن بگشايد و در مورد جانشين آن حضرت سؤال کند، امام حسن عسکرى (ع) فرمود:
«اى احمدبن اسحاق، خداوند متعال از اول خلقت عالم تا امروز زمين را خالى از حجت قرار نداده است و تا قيامت هم خالى نخواهد گذاشت؛ حجتى که به واسطه او گرفتارى ها را از اهل زمين دفع مى کند و به سبب او باران نازل مى شود و به ميمنت وجودى وى، برکات نهفته در دل زمين را آشکار مى سازد» .
احمد پرسيد: يابن رسول الله! حجت خدا پس از شما کيست؟ حضرت به درون خانه رفت و لحظه اى بعد کودکى سه ساله را که رخسارش همچون ماه شب چهارده مى درخشيد، در آغوش گرفته و بيرون آورد و گفت:
«اى احمدبن اسحاق! اگر در نزد خداوند متعال و ائمه اطهار مقامى والا نداشتى، فرزندم را به تو نشان نمى دادم. اين کودک هم نام و هم کنيه رسول خدا و هم اوست که زمين را بعد از آنکه از ظلم مملو گرديد، پر از عدل خواهد کرد» .
احمد از امام پرسيد: سرورم! آيا نشانه اى هست که مطمئن شوم، اين کودک همان قائم آل محمد (ص) است؟ در اين هنگام کودک لب به سخن گشود و گفت:
«أنا بقية الله فى أرضه و المنتقم من أعدائه فلا تطلب أثراً بعد عَينٍ يا أحمدبن إسحاق؛ من آخرين حجت خدا در زمين و انتقام گيرنده از دشمنان او هستم. اى احمدبن اسحاق! وقتى حقيقتى را با چشم خود ديدى، ديگر نشانه اى مخواه» . 17

نظارت بر عملکرد وکلا

الف) تأييد و توثيق وکلا از طرف امام
گاه امام براى تقويت و تثبيت موقعيت وکلا و روشن ساختن محدوده فعاليت هاى آن ها، نامه هايى را ارسال مى کردند و موقعيت آن ها را به شيعيان يادآورى مى نمودند. در نامه اى از امام حسن عسکرى (ع) به عبدالله بن حمدويه آمده است:
«من ابراهيم بن عبده را بر شما نصب کردم تا اهالى آن نواحى و ناحيه شما حقوق واجب ما را به او بپردازند. من او را امين خود براى دوستانم در آن نواحى قرار دادم» . 18
گويا بعضى شيعيان درباره اصالت و صحت خط امام (ع) درباره ابراهيم دچار ترديد شدند که به دنبال آن، امام (ع) نامه اى به اين شرح نوشت: «نامه اى که در آن ابراهيم به عنوان وکيل من، تعيين و به وى مأموريت أخذ حقوق من از دوستانم داده شده است، از خود من است و آن را به خط خود نوشته ام. من او را در شهر خودشان به حق منصوب کردم. از خدا بترسيد. . . » . 19
ب) طرد بعضى از وکلا توسط امام
با آنکه امامان معصوم (ع) در تعيين و نصب وکلا و نمايندگان خود، احراز شرايطى همچون وثاقت، رازدارى و غير آن را لازم مى ديدند، اما برخى از آنان در صحنه امتحانات الهى شکست خورده و راه خيانت و انحراف را پيشه خود ساختند و گاه آنچنان بر انحراف و فساد خود اصرار مى ورزيدند که مشمول لعن و نفرين ائمه (ع) واقع مى شدند.
يکى از اين افراد «عروه بن يحيي» معروف به دهقان از وکلاى بغداد بود که توسط امام (ع) توثيق و پس از ابوعلى بن راشد، مسئول خزانه امام (ع) شده بود. تجمع اموال که گاه به مبالغ هنگفتى مى رسيد، موجب تحريک مال دوستى و دنياطلبى او شد؛ به طورى که بخشى از آن اموال را براى خود برداشت و بخشى ديگر را براى به خشم درآوردن امام (ع) به آتش کشيد و خود را مشمول خسران ابدى ساخت. 20
نظارت بر اعمال وکلا از سوى امامان (ع) به اين دليل بود که برخى از نمايندگان، در زمينه انتقال نظرات و مواضع سياسى امامان به شيعيان و در مسائل مبارزاتى فعاليت مى کردند؛ پس بايد کاملاً مورد اعتماد و رازدار و محرم اسرار باشند.

معرفى برخى از وکلاى امام حسن عسکرى (ع)

به علت وسعت مناطق شيعى نشين در عصر امام حسن عسکرى (ع)، ايشان نمايندگان متعددى در مناطق مختلف داشتند که اسامى و شرح احوال آن ها در کتب رجالى آمده است و عموم اين افراد، مورد اعتماد و با تقوا بودند. برخى از اين افراد که نسبت به بقيه وکلا برجسته تر بودند؛ عبارتند از:
1. احمدبن اسحاق قمى اشعرى
احمدبن اسحاق، علاوه بر امام حسن عسکرى (ع) با ديگر امامان معصوم (ع) نيز همنشين بوده است و از ياران راستين امام جواد (ع)، امام هادى (ع) به شمار مى آيد. او محدثى جليل القدر، فقيهى پرهيزکار و نماينده و مورد اعتماد امام حسن عسکرى (ع) در شهر قم بود و بارها براى تحصيل دانش و کسب فيض از محضر ائمه هدى (ع) به سامرا و حجاز مسافرت نمود که در کتب رجالى نيز از او با عنوان «کان وافد القميين» ياد شده است و امام حسن عسکرى (ع) به خاطر مقام والاى وى نزد خداوند و ائمه اطهار (ع)، فرزند بزرگوارش حضرت حجت (عج) را به وى معرفى نمود.
شاهد ديگر بر شأن و منزلت وى، جريان رحلتش مى باشد که در کتاب منتهى الآمال آمده است. شيخ صدوق در کمال الدين، حديثى از سيوطى نقل کرده که در آن آمده است: احمد در سر من رأى از حضرت امام حسن عسکرى (ع) پارچه اى خواست به جهت کفن خود؛ پس حضرت سيزده درهم به او داد و فرمود: «اين را خرج مکن، مگر براى مصارف نفس خودت و آنچه خواستى به تو مى رسد» . شيخ جليل سعدبن عبدالله، راوى خبر مى گويد: چون از خدمت مولاى خود مراجعت کرديم و به سه فرسخى حلوان (پل ذهاب) رسيديم، احمدبن اسحاق تب کرد و سخت ناخوش شد که ما از او مأيوس شديم. چون وارد حلوان شديم، در کاروانسرايى منزل کرديم و احمد فرمود: مرا امشب تنها گذاريد و به منازل خود رويد. هر کس به منزل خود رفت. نزديک صبح در فکر افتادم، پس چشم باز کردم که ناگاه کافور، خادم مولاى خود أبى محمد را ديدم که مى گويد: «فأحسن الله بالخير عزاکم و جبر بالمحبوب رزيتکم» ؛ از غسل و کفن صاحب شما يعنى احمد فارغ شديم. پس برخيزيد و او را دفن کنيد؛ پس به درستى که او عزيزترين شماهاست، به جهت قرب به خداوند در نزد آقاى شما. سپس از چشم ما غائب شد. 21
2. عثمان بن سعيد عَمرى
در ميان وکلاى امام (ع)، سلسله مراتب وجود داشت. عثمان بن سعيد مشهور به سمّان در رأس اين سلسله قرار داشت و بقيه نمايندگان موظف بودند به وى مراجعه کنند. او شأن و مقام والايى داشت که بعدها نيز به نيابت خاص در غيبت صغرى رسيد. او به تجارت روغن مشغول بود تا از آن به عنوان سرپوشى براى کار اصلى خود، يعنى وکالت بهره بگيرد و به خاطر همين شغلش به سمّان معروف شده بود. هنگامى که مالى از شيعيان به او مى رسيد، آن را در ظرف روغن جاسازى مى کرد و پنهانى نزد امام (ع) مى فرستاد. 22
شيخ طوسى در کتاب الغيبه آورده است که محمدبن اسماعيل حسنى و على بن عبدالله حسنى برايم حديث کردند که در سامرا به حضور امام حسن عسکرى (ع) رسيديم. گروهى از دوستداران و شيعيان آن حضرت حضور داشتند. خدمتکار حضرت به خدمت ايشان رسيد و گفت: سرورم گروهى پريشان حال پشت در هستند. حضرت به او فرمود: «اينان گروهى از شيعيان ما از يمن هستند. حال برو و عثمان بن سعيد عمرى را نزد ما بياور» . طولى نکشيد که عثمان وارد شد و امام حسن عسکرى (ع) به او فرمود: «عثمان تو وکيل هستى، در مورد مال الله و مورد اعتماد و امين هستي. برو و اموالى را که اين گروه يمنى با خود آورده اند، از ايشان بگير» . آن گاه همگى گفتيم: سرور ما! به خدا سوگند که عثمان از نيکان شيعيان شماست و از اينکه نقش او را برايمان گفتيد و اينکه وکيل و مورد اعتماد شماست، سپاسگزاريم.
حضرت فرمود: «آرى و حال شهادت دهيد که عثمان بن سعيد وکيل من است و فرزندش محمد نيز وکيل فرزندم مهدى خواهد بود» . 23
در مجموع مى توان گفت، وظيفه اصلى و خطير امامان شيعه (ع)، رهبرى و هدايت امت پيامبر (ص) مى باشد که با توجه به شرايط و مقتضيات زمان، شيوه رهبرى مى تواند با زمان هاى ديگر متفاوت باشد. در عصر امام حسن عسکرى (ع) بهترين روش براى هدايت امت اسلام و حفاظت از نظام تشيع و هماهنگ کردن فضاى جامعه با شرايط عصر غيبت، استفاده از سيستم ارتباطى غير مستقيم و بهره گيرى از نمايندگان بود که شايد بتوان گفت، مهم ترين دستاورد آن، ايجاد اعتماد در ميان جامعه شيعى براى پذيرفتن نظام وکالتى بود تا جامعه آماده پذيرش غيبت صغرى و ارتباط از طريق نمايندگان و نواب باشد.

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1. بحارالانوار، ج 50، ص 235.
2. اعلام الورى بأعلام الهدى، فضل بن الحسن طبرسى، ج 2، ص 131.
3. سيره پيشوايان، مهدى پيشوايى، ص 632.
4. اعلام الهدايه، ج 13، ص 106.
5. مناقب آل ابى طالب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 434.
6. کشف الغمه، ج 4، ص 78.
7. مناقب آل ابى طالب، همان، ص 432.
8. بحارالانوار، ج 50، ص 269.
9. اصول کافى، ج 2، ص 448.
10. همان، ج 1، ص 548.
11. رجال کشى، ص 603 و 607.
12. همان، ص 482.
13. اصول کافى، ج 2، ص 456.
14. رجال کشى، ص 481.
15. همان، ص 535 و 536.
16. اعلام الهدايه، همان، ص 163.
17. بحارالانوار، ج 52، ص 23.
18. رجال کشى، ص 580.
19. همان.
20. همان، ص 513 و 514.
21. رجال نجاشى، ص 61.
22. منتهى الآمال، ج 2، ص 551.
23. حيات فکرى و سياسى امامان شيعه، رسول جعفريان، ص 552.