شيوه هاى تبليغى حضرت زينب


دورنمايى از زندگى

حضرت زينب - سلام الله عليها - در پنجم ماه جمادى الاولى سال پنجم و يا ششم هجرى (1) - يعنى دو يا سه سال پس از ولادت برادر بزرگوارش امام حسين عليه السلام - در شهر مدينه ديده به جهان گشود، او سومين ثمره ى پيوند فرخنده ى على عليه السلام و حضرت فاطمه عليها السلام بود، کنيه ى آن حضرت. ام کلثوم و ام الحسن بوده است. (2)

لقب هاى حضرت زينب (س)

1- عقيله. عقيله ى بنى هاشم. عقيلة الطالبين. عقيلة النساء. عقيله ى قريش.
2- زينب کبرى 3- صديقه صغرى 4- عالمه غير معلمه 5- عارفه 6- عامله 7- شريکة الحسين 8- شجاعة 9- محبوبه مصطفى 10- زاهده 11- باکيه.
زينب کبرى در سال هفدهم هجرى با پسر عموى خود، عبدالله بن جعفر بن ابى طالب ازدواج کرد و اين ازدواج بر اساس اشاره اى که پيامبر خدا صلى الله عليه و آله داشت، صورت گرفت زيرا که حضرت فرمود: «بناتنا لبنينا وبنونا لبناتنا» (3) .
و ثمره اين ازدواج چهار يا پنج فرزند به نام هاى محمد، جعفر، عون، على و ام کلثوم بود که دو تن از فرزندان آن حضرت به نام هاى «عون» و «محمد» در رکاب دايى گرامى شان امام حسين عليه السلام شهيد شدند.
حضرت زينب در طول سال هاى زندگى خود با حوادث و مصيبت هاى بسيار تلخى رو به رو شد تا آنجا که به «ام المصائب» شهرت يافت.
برخى از آن حوادث عبارتند از:
1- رحلت جد بزرگوارش، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، در سال دهم هجرى - در سن پنج سالگى - .
2- پيدايش اختلاف درباره جانشينى پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله، در سال دهم هجرى که اين خود از بزرگترين مصايب جهان اسلام است.
3- شهادت مادرش زهراى اطهر عليها السلام در سال دهم هجري.
4- مشکلات و مصايب دوران خلافت على عليه السلام (جنگ جمل، صفين و نهروان در سال هاى سى و پنج تا چهلم هجري) .
5- شهادت پدر بزرگوارش، على عليه السلام در سال چهلم هجري.
6- شهادت برادر بزرگوارش امام حسن عليه السلام و جريان دفن آن حضرت در بقيع در سال پنجاهم هجري.
7- جريان عاشورا در سال شصت و يکم از هجرت و شهادت امام حسين عليه السلام و يارانش و شهادت فرزندانش در کربلا.
8- اسارت.

فضايل و مناقب حضرت زينب (س)

زينب کبرى داراى فضايل و مناقب بسيارى بود، برخى از القاب آن حضرت خود گوياى فضيلت هاى بى شمار آن بانوى بزرگوار است. تا آنجا که يکى از بزرگان در اين باره مى گويد:
«فان فضايلها وفواضلها وخصالها وجلالها وعلمها وعملها وعصمتها وعفتها ونورها وضيائها وشرفها وبهائها تالية امها صلوات الله عليها» (4) .
فضائل و برترى هاى او و خصلت هاى جلالت قدر و علم و عمل و عصمت و عفت و نورانيت و روشنايى و شرف و زيبايى اش همچون مادرش زهرا عليها السلام است.

مقام علمى

يکى از فضايل و خصايص حضرت زينب (س) مقام علمى اوست، او زنى دانشمند، سخن ور، فصيح و بليغ بود و نايب خاص امام حسين عليه السلام در بيان حلال و حرام الهى بود و روايت است که در اسارت هنگامى که امام سجاد عليه السلام بيمار بودند مردم در حلال و حرام به زينب (س) مراجعه مى کردند و او هم پاسخ آنان را مى داد (5) .
امام صادق عليه السلام براى جواز چاک دادن گريبان در مصيبت فقدان پدر و برادر و... به فعل و عمل زينب عليها السلام در جريان کربلا استناد مى کند (6) .
و از اين سخن امام سجاد عليه السلام که در خطاب به عقيله ى بنى هاشم مى فرمايد:
«يا عمه انت بحمد الله عالمه غير معلمه وفهمه غير مفهمه» (7) .
«عمه جان تو بحمد الله عالمه اى هستى بدون اين که معلم داشته باشى و تو فهميده اى هستى بى آن که کسى مطالب را به تو ياد داده باشد» . پى مى بريم که زينب کبرى (س) علم و دانش خود را از طريق ديدن استاد و معلم به دست نياورده، بلکه از جانب خداى تعالى به آن حضرت اعطاء شده است.
درباره ى پايان زندگى آن شيرزن کربلا اختلاف است و روشن نيست که در کجا به جوار حق رفته است در مدينه؟ دمشق؟ يا قاهره؟ ولى آنچه مسلم است اين است که پس از بازگشت از شام مدت زيادى زنده نبود و در غروب روز پانزدهم رجب سال 62 هجرى به جوار حق شتافته است. (8)

شيوه ها و سياست هاى تبليغى زينب عليه السلام

چنانچه عاشورا را پديده اى بدانيم که به وجود آورنده آن حسين بن على عليهما السلام باشد پرورش دهنده اين پديده زينب دختر على عليهما السلام خواهد بود.
وظيفه ى مهم او پس از عصر عاشورا، پاسدارى از نهضت خونين امام حسين عليه السلام و رساندن پيام «هيهات منا الذله» او براى جهانيان است.
او راه سخت و دشوارى را در پيش دارد. او بايد در بين جمعيتى سخن بگويد که گويى گوششان ناشنوا و چشمانشان نابيناست و در حماقت و نادانى کامل به سر مى برند.
او بايد از اين پس آگاهانه بيانديشد و تصميم بگيرد و بايد از هر حال و شرايط و از هر وضعيت و موقعيت خوب استفاده کند و با زبان حال و قال آنان را از غفلت بيدار کند و به آنان آگاهى و شناخت بدهد تا احساس مسئوليت کنند و آنگاه خواه ناخواه شورش و انقلاب پديد آيد.
خطبه هاى آتشين و بلند پايه ى حضرت زينب (س) همه نقشه هاى شوم يزيديان را بر آب کرد و همچون رعد و برق، روشنگر و کوبنده بود که تمامى بافته هاى سى و چند ساله ى بنى اميه را از بين برد و شورشى بنيادين عليه بنى اميه برنامه ريزى کرد و کاخ امويان را براى هميشه لرزاند و واژگون کرد.
سياست ها و شيوه هاى تبليغى آن بانوى بزرگوار:

1- گريه و فغان و برپايى مجالس عزادارى و سوگواري: پس از اين که امام عليه السلام و اصحاب باوفايش به شهادت رسيدند زينب (س) به سرعت به طرف ميدان حرکت کرد و وقتى که بدن خونين و پاره پاره برادر را ديد شيوه کنان گفت:
«وا اخاه وا سيداه وا اهل بيتاه و سپس گفت: ليست السماء اطبقت على الارض وليت الجبال تدکدکت على السهل» (9) .
«اى کاش آسمان بر زمين ويران مى شد و اى کاش کوه ها از هم مى پاشيدند و به بيانان ها مى ريختند.» و زمانى که به پيشنهاد شمر لعين کاروان اسيران را از کنار بدن هاى قطعه قطعه شده ى شهيدان عبور مى دادند و زينب (س) پيکر شهدا و بدن پاره پاره شده برادرش را ديد خم شد و بدن پاره پاره برادر را در آغوش گرفت و دهانش را روى حلقوم بريده برادر نهاد و مى بوسيد و مى گفت:
«يا اخى لو خيرت بين الرحيل والمقام عندک لاخترت المقام عندک ولو ان السباع تاکل من لحمي» (10) .
«برادرم، اگر مرا بين سکونت در کنار تو - کربلا - و بين رفتن به سوى مدينه مخير مى نمودند، سکونت در نزد تو را برمى گزيدم، گرچه درندگان بيابان گوشت بدنم را بخورند.
و در برخى از مقاتل آمده است: در اين هنگام رو به مدينه کرده و مى گويد:
«وا محمداه صلى عليک ملائکة السماء، هذا حسين مرمل بالدماء مقطع الاعضاء وبناتک سبايا» (11) .
فرياد اى محمد صلى الله عليه و آله درود فرشتگان آسمان بر تو باد اين حسين تو است که در خون غوطه ور است، اعضايش قطع شده و دختران تو به عنوان اسير عبور داده مى شوند...» راوى مى گويد: زينب کبرى - سلام الله عليها - به گونه اى روضه خواند و گريه کرد که:
فابکت والله کل عدو وصديق (12) «سوگند به خدا هر دوست و دشمن از گريه و گفتار زينب (س) گريه کرد» .
محتشم کاشانى در دوازده بند معروف خود در اين باره چنين سروده است:
«ناگاه چشم دختر زهرا در آن ميدان بر پيکر شريف امام زمان فتاد
بى اختيار نعره ى «هذا حسين» از او سر زد چنان که آتش ازو در جهان فتاد
پس با زبان پرگله آن بضعة الرسول رو در مدينه کرد که يا ايها الرسول
اين کشته فتاده به هامون حسين توست وين صيد دست و پا زده در خون حسين توست
اين نخل تر کز آتش جان سوز تشنگى دود از زمين رسانده به گردون حسين توست
اين ماهى فتاده به درياى خون که هست زخم از ستاره بر تنش افزون حسين توست
اين خشک لب فتاده ى دور از لب فرات کز خون او زمين شده جيحون حسين توست
اين شاه کم سپاه که با خيل اشک و آه خرگاه زين جهان زده بيرون حسين توست
اين قالب طپان که چنين مانده بر زمين شاه شهيد ناشده مدفون حسين توست» (13)
آنچه از اين گونه اقدامات آن حضرت به دست مى آيد. اين است که او مى خواهد با اين ناله هاى جان سوز ولى آگاهانه و بيدار کننده.
درس هاى آموزنده به لشکريان فرومايه دشمن دهد او بايد به آنان بفهماند که چه جنايت هايى کرده اند و بايد به آن لشکر جنايت کار کوفه بفهماند که جنگ شان، جنگ با قرآن، آورنده قرآن، و ايمان آورندگان به قرآن بوده است.
او مى خواهد با اين ناله هاى جان سوز عواطف و احساسات مردم را تحريک نمايد و آنان خود به خود عليه استبداد و يزيديان قيام و شورش کنند و مى بينيم که چنين کرد.
مدتى که در شام اقامت داشت در محله اى به نام «دار الحجارة» مراسم عزادارى برپا کرد و آن چنان عزادارى و نوحه سرايى و گريه و زارى مى کردند که مردمى که در آنجا شرکت مى کردند تصميم گرفتند به خانه يزيد هجوم برند و او را به قتل برسانند (14) .
و باز آن بانوى ستمديده را مى بينيم که پس تحمل آن همه مصيبت ها و رنج ها به مدينه بازگشته و در شهر پيامبر صلى الله عليه و آله و در خانه خود به سوگوارى بر امام عليه السلام و ديگر ياران او مى پردازد، در اين مراسم عزادارى، هر روز گروه گروه از زنان مدينه به خدمت آن حضرت آمده، ضمن تسليت به ايشان، به ندبه و گريه مى پردازند تا آنجا که به تدريج زنان قبايل و عشاير، تصميم به خونخواهى شهداى کربلا مى گيرند و قيام مى کنند (15) .

2- خطابه و سخنرانى هنگامى که کاروان اسيران، در آن جو پر از ظلم و خفقان به کوفه رسيد، زنان، مردان و کودکان کوفه همه به معابر آمده تا مغلوبين و اسراء را تماشا کنند، برخى ناراحت و برخى بهت زده و گروهى از شدت تاثر اشک مى ريختند.
حضرت زينب (س) موقعيت را تشخيص داد و نگاهى به مردم کرد و با اشاره خواست همه سکوت کنند و با انتخاب بهترين فرصت ها و زيباترين کلمات و جملات و با شجاعتى بى نظير و على وار بر مسند خطابه ايستاد.
فرازهايى از خطبه هاى آن مظلومه را در اين قسمت نقل نموده و به تحليل برخى از نکات آن مى پردازيم:
«الحمد لله والصلوة على ابى محمد و آله الطيبين الاخيار، اما بعد يا اهل الکوفه، يا اهل الختل والغدر ا تبکون؟ فلا رقات الدمعة و لا هدات الرنة، انما مثلکم کمثل التى نقضت غزلها من بعد قوة انکاثا تتخذون ايمانکم دخلا بينکم، الا و هل فيکم الا الصلف و النطف و الصدر الشنف و ملق الاماء و غمز الاعداء و هل انتم الا کمرعى على دمنة او کفضة على ملحودة..» . (16) .
«حمد و سپاس مخصوص خداوند است و درود بر پدرم محمد و اهل بيت پاک و برگزيده او باد، اما بعد هان اى مردم کوفه اى اهل نيرنگ و فريب، گريه مى کنيد؟ اى کاش هيچ گاه اشک چشمهايتان تمام نشود و هرگز ناله هايتان خاموش نگردد، همانا مثل شما مثل زنى است که رشته ى خويش را پس از خوب تابيدن، باز مى کرد، شما سوگندهاى خود را دست آويز فساد، در ميان خويش قرار داده ايد، آيا در شما جز چاپلوسى و آلودگى و سينه هاى پرکينه و تملق گويى کنيزان و خريدن ناز دشمنان دين، خصلتى هست؟ مثل شما، مثل گياه و علفى است که در مزبله مى رويد يا نقره اى آلايش قبيرى به آن عوده مى شود...
او در ابتداى خطبه از پيامبر صلى الله عليه و آله تعبير به پدر مى کند و با انتخاب اين کلمه، مى خواهد خود و قافله اسيران را معرفى کند و نسبت خويش را با پيامبر روشن سازد تا همگان دريابند اهل اين قافله از کدام دودمان و قبيله اند و از اين راه افکار و احساسات مردم را در اختيار بگيرد و مردم آنان را با ديده اسير ننگرند و سپس به بزرگترين نقطه ضعف کوفيان يعنى سست عنصرى و پيمان شکنى آنان اشاره مى کند و با اين کلمات و جملات مى خواهد آنان را بر اين خصلت آگاه سازد.
و در فرازى ديگر از خطبه با نگرش دقيق و ظريف با صفاتى همچون «درمان دردها» ، «چراغ راه امت» ، «پناهگاه جمع» و... به معرفى شخصيت امام عليه السلام مى پردازد تا جاى شک و ترديدى براى آن قوم سست عهد باقى نماند. او همچنان با مردم سخن مى گفت و آنان را کشنده حسين عليه السلام و خانواده پيامبر صلى الله عليه و آله معرفى مى کرد. سخنان او کاملا صحنه را تغيير داد تا آنجا که صداى مردم کوفه به گريه بلند شده بود. زنان موهاى خود را افشان کرده بودند و خاک بر سر و روى خود مى ريختند.
او صحنه ى ديگرى از قيامت را در برابر مردم قرار داد، در آن روز مردم کوفه از شنيدن اين سخنان، همچون ستمکاران در قيامت، حيران و سرگردان شده و دست هاى خود را به دهان مى گزيدند (17) .
آن استاد بى معلم نه تنها با مردم کوفه سخن گفت و آنان را بر آن کار زشتى که مرتکب شده بودند ملامت و سرزنش کرده، در دار الاماره ابن زياد نيز چنان نيرومندانه ايستاد و پرخاش گرانه سخن گفت و او را حقير و کوچک شمرد که توان سخن گفتن را از او گرفت.
و پس از ورود به شام و حضور در مجلس يزيد با سخنان على گونه اش چنان او را رسوا کرد و او را به گريه واداشت که توان پاسخ گفتن از او سلب شد.

3- سياه پوشى يکى از عواملى که سبب موفقيت زينب (س) شد عقل و تدبير او بود، اصلا قبل از اين که عاشورايى و اسارتى در کار باشد، زينب به عقل و تدبير معروف و مشهور بود به طورى که به او القاب، عقيله بنى هاشم عقيلة النساء و... لقب داده اند.
عقل و تدبير زينب به گونه اى بود که توانست در کارهايش بيشتر موفق شود و در غير اين صورت نمى توانست در برابر يزيد و اطرافيان حيله باز و مزورش موفق شود.
از جمله کارهاى مدبرانه حضرت زينب (س) برگزارى مجالس سوگوارى و عزادارى در شام و مدينه و دستور وى مبنى بر سياه پوش نمودن محمل ها بود که فرمود:
«اجعلوها سوداء حتى يعلم الناس، انا فى مصيبة وعزاء لقتل اولاد الزهراء (س)» .
«محمل ها را سياه پوش کنيد تا مردم بدانند که ما در مصيبت و عزادارى براى کشته شدن فرزندان زهرا هستيم» .
هر چند اين گونه امور از نظر دشمنان ساده و بى ارزش بود ولى در حقيقت همين کارهاى باارزش زمينه ساز قيام و انقلاب مردم عليه قاتلان امام حسين عليه السلام بود که توانست کاخ يزيديان را متزلزل کند.

4- رفتارهاى عالمانه يکى از عوامل موفقيت زينب (س) در رساندن پيام حسين عليه السلام به جهانيان، تبليغ با عمل بوده است او همواره تلاش مى کرد که به وظيفه الهى خود عمل کند و در رعايت حلال و حرام الهى هيچ گونه سهل انگارى نمى کرد و از هيچ وظيفه شرعى فروگذار نمى کرد.
نقل است که وقتى اسرا را وارد کوفه کردند، مردم کوفه از روى ترحم به اطفال و اسيران نان و خرما مى دادند، ام کلثوم (18) فرياد مى زد: اى اهل کوفه! صدقه بر ما حرام است و آنان را از دست و دهان بچه ها مى گرفت و به سوى مردم مى انداخت (19) .
حتى حاضر مى شود نان و غذاى خود را بين بچه ها تقسيم کند و سه روز يا بيشتر چيزى نخورد ولى اجازه نمى دهد که ذره اى از صدقه را تناول کنند.
يکى از موارد عملى تبليغ حضرت زينب (س) حفظ حجاب است، او نه تنها در حالت عادى، بلکه در بحرانى ترين لحظات زندگى اهتمام زيادى در حفظ خود از انظار و ديده هاى مردم داشت.
راوى مى گويد: وقتى از حج برمى گشتم، وارد کوفه شدم، ديدم اسرا را وارد کوفه کرده اند امام سجاد عليه السلام را ديدم که بر شترى بدون روپوش سوار بوده و از پاهايش خون جارى بود در اين هنگام بانويى را ديدم که بر شترى برهنه سوار است، سؤال کردم، او کيست؟
گفتند: زينب کبرى است. فرياد مى زد: اى مردم چشم هاى خود را از ما بپوشانيد آيا از خدا و رسولش حياء نمى کنيد که به حرم رسول خدا صلى الله عليه و آله در حالى که پوششى ندارند مى نگريد (20) .
او مى خواهد با عمل و رفتار خود به جهانيان بفهماند که حسين عليه السلام و يارانش براى احياى احکام الهى شهيد شده اند و زنان و کودکانش به همين دليل به اسارت مى روند و بنى اميه و دستگاه حاکمه يزيد نسبت به احکام الهى نه تنها بى اعتنا هستند بلکه احکام الهى را واژگون کرده اند.

5- دعا و عبادت يکى ديگر از شيوه هاى تبليغى حضرت زينب - سلام الله عليها - دعا و عبادت است. او همواره مى دانست که دشمنان در انتظارند تا کوچک ترين واکنش يا کلامى را جستجو کنند که نشانه اى از ضعف خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله باشد و از اين رو او براى اين که دشمنان را مايوس کند در روز يازدهم وقتى که در کنار جسد برادر آمد توقف کرد و با خلوصى خاص متوجه خدا گرديد و عرض کرد:
«اللهم تقبل منا قليل القربان» (21) خداوندا اين قربانى کوچک را از ما قبول کن.
از دعايى که حضرت زينب (س) نمود مى توان دريافت که با همه اين مصايب و مشکلات باز هم در برابر توفان هاى کوبنده ايستاده است و با خداى خود مى گويد: «يا عماد من لا عماد له ويا سند من لاسند له يا من سجد لک سواد الليل وبياض النهار وشعاع الشمس وحفيف الشجر ودوى الماء يا الله، يا الله، يا الله» (22) .
اى پناهگاه آن که جز تو پناهى ندارد، اى تکيه گاه آن که جز تو پشتوانه اى نمى شناسد، اى خدايى که سياهى شب و سپيدى روز و روشنايى خورشيد و صداى آرام درخت و آب بر تو سجده مى کنند، اى خدا، اى خدا، اى خدا. و نيز در خطبه اى که در مجلس يزيد بيان کرد اين گونه دعا مى کند:
«... اللهم خذ بحقنا وانتقم من ظالمنا واجعل غضبک على من سفک دمائنا ونقض دماؤنا وقتل حماتنا وهتک عنا سدولنا» (23) .
خدايا حق ما را باز گير و از آن کس که به ما ستم کرد انتقام بگير و خشم خود را بر کسى که خون هاى ما را ريخت و عهد ما را شکست، و ياران ما را کشت و از ما پرده درى کرد فرود آر.

6- بکارگيرى اصول روان شناسى لازم به ذکر است گرچه اصول روانشناسى در تبليغ به صورت کلاسيک از ابتکارات علوم معاصر است ولى در تبليغات اصيل آسمانى نيز مورد توجه قرار گرفته است و سيره رهبران و ائمه اطهار عليهم السلام نشان مى دهد که آنان در تبليغ به اصول روانشناسى فردى و اجتماعى توجه کامل داشته اند.
حضرت زينب (س) نيز، در امر رساندن پيام امام حسين عليه السلام به جهانيان از اين اصول از جمله تحقير دشمنان، تکريم دوستان، تحريک عواطف و مخاطب شناسى استفاده نموده است.
وقتى که با کوفيان سخن مى گويد، در آغاز خطبه بر اصالت خاندان خودش تاکيد مى ورزد و از پيامبر صلى الله عليه و آله تعبير به پدر مى کند تا عواطف و احساسات مردم را در اختيار بگيرد و آنان خود بخود آماده قيام و شورش شوند.
و در فراز اول خطابه خود به بزرگترين نقطه ضعف کوفيان يعنى سست عنصرى و عهد شکنى اشاره مى کند و آنان را از اين راه تحقير مى کند.
و باز آن بانوى بزرگوار را مى بينيم که در کاخ ابن زياد، او را «پسر مرجانه» مى خواند که براى عبيدالله توهين آميزترين و رسوا کننده ترين القاب است که حاکى از نامشروع بودن وجود وى و بدنام بودن مادرش مى باشد و آن چنان ضربه بر پيکر لرزان عبيدالله مى زند که تصميم به قتل زينب (س) مى گيرد.
و در فرازى از خطبه آتشين خود در خطاب به يزيد به معرفى يزيد، پدر، جد و جده اش مى پردازد و بر اصالت خاندان خود تاکيد مى ورزد و مى فرمايد:
«وکيف يرتجى مراقبة من لفظ فوه اکباد الاذکياء ونبت لحمه من دماء الشهداء..» . (24) .
«و چگونه توقع و اميد دلسوزى از آن کسى باشد که دهانش جگر پاکان را جويد و بيرون انداخت و گوشتش از خون شهيدان روئيد. ..» و نيز از مقايسه بين دو خطبه اى که در کوفه و شام بيان فرمود به اين نتيجه مى رسيم که اصل مخاطب شناسى را کاملا رعايت کرده است، زيرا که در کوفه اکثر مخاطبين او عموم مردمند که در جهل و ناآگاهى به سرمى برند و به مقتضاى حال، سخن را در خور فهم مخاطبين بيان مى نمايد. و آنان را از جنايتى که مرتکب شده اند و نيز از شخصيت شهيدان آگاه مى سازد. ولى در شام در مجلس يزيد، چون خواص حضور دارند و همه داراى آگاهى نسبت به امور هستند لحن خطاب فرق مى کند و در نتيجه به رسوا کردن و مايوس نمودن يزيديان مى پردازد.
آنچه اشاره شد اجمالى از سياست ها و شيوه هاى تبليغى آن بزرگوار بود. شيوه هاى ديگرى از قبيل شجاعت، شهامت، فصاحت و بلاغت و وقت شناسى از ديگر روش هاى تبليغى آن بزرگوار بوده است.

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1) اخبار الزينبات، ابوالحسن يحيى بن حسن علوى، ص 23 .
2) زينب کبرى (س)، عقيله بنى هاشم، حسن الهى (بوته کار)، ص 62 .
3) من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 293 .
4) طراز المذهب، ص 6 به نقل از کتاب زينب کبرى (س) عقيله ى بنى هاشم، حسن الهى، ص 84- 83 .
5) زينب کبرى، نقدى، جعفر، ص 35 .
6) جواهر الکلام، ج 4، ص 307 .
7) بحار الانوار مجلسى، ج 45، ص 64 .
8) زندگانى فاطمه زهرا، شهيدى، جعفر، ص 262- 261 .
9) بحار الانوار، ج 6، ص 54 .
10) معالى السبطين، ج 2، ص 55 .
11) سوگنامه آل محمد، ص 393 .
12) معالى السبطين، ص 31; بحار ج 45 ص 59; نفس المهموم، ص 210.
13) ديوان محتشم، بند 8 و 9 .
14) جزايرى، سيد نور الدين، خصايص زينبيه، ص 296 .
15) عمادزاده، حسين، حضرت زينب کبرى (س)، ص 150 .
16) ترجمه لهوف ص 146- 148 .
17) فرقان 25: «ويوم يعض الظالم على يديه يقول يا ليتنى اتخذت مع الرسول سبيلا» روزى که ستمگر دستان خود را به دندان گزد و مى گويد: اى کاش راهى را که رسول در پيش گرفته بود، در پيش گرفته بودم.
18) برخى بر اين باورند که ام کلثوم در اينجا همان زينب (س) است.
19) بحار الانوار، ج 4، ص 114 .
20) مقتل مقرم، ص 371 .
21) همان ص 307 .
22) آل بيت النبى فى مصر، ص 53- 52 به نقل از کتاب پيام آور عاشورا، ص 288 .
23) بحار الانوار، ج 45، ص 135- 133 .
24) بحار، ج 45، ص 133- 135 .