شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)

روشنگران کربلا و مخاطبان معاصر

0 نظرات 00.0 / 5


تبيين درست واقعه کربلا در عصر حاضر، پژوهش هاى ويژه اى مى طلبد. پاسخ گوئى به شبهات و اشکالات، نقد حکايت ها، منابع غيرمعتبر و تحريفات عاشورا مقتضى بررسى همه جانبه است. براى نگارش درست و کامل اين رويداد مهم تاريخى و انتقال آموزه هاى آن به نسل معاصر لازم است به شاخص هاى ذيل توجه کرد :

1. استناد به سخنان امام حسين عليه السلام

براى تحليل و تبيين واقعه کربلا بايد توجه ويژه به سخنان امام حسين عليه السلام داشت. بازيابى فرمايشات ايشان از منابع گوناگون ما را در بررسى و تبيين اهداف نهضت کربلا يارى مى نمايد. درگذشته به خاطر محدوديت هاى منابع عده اى از نويسندگان از دسترسى به برخى منابع محروم بودند و در نتيجه از اهداف رهبر نهضت کربلا وسخنان وى در اين ارتباط اطلاعى نداشتند. و فقط افرادى که از امکانات مالى زياد برخوردار بودند
مى توانستند به منابع بيشترى دست بيابند. اما امروزه با وجود کتابخانه ها و گسترش صنعت چاپ و تبادلات فرهنگى، بسيارى از منابع تاريخى شيعه و سنى در دسترس محقق است. يک نويسنده متتبع و توانا مى تواند از آنها بهره ببرد. اگر ما بخواهيم اهداف قيام امام حسين عليه السلام با توجه منابع تأثيرگذار مانند : لهوف، ارشاد شيخ مفيد، مقتل ابومخنف، تاريخ طبرى و. . . مورد ارزيابى قرار دهيم به نتايج يکسانى نمى رسيم. چنانچه ما سه مورد از سخنان حضرت را که عبارتند از :
1. وصيت نامه حضرت به محمد بن حنفيه.
2. نامه حضرت به مردم کوفه همراه با مسلم.
3. خطبه حضرت در برابر لشکر حرّ.
در اين منابع جستجو کنيم اين نتايج بدست مى آيد.
الف : در تاريخ مشهور مقتل ابى مخنف که با جلد دهم بحارالانوار چاپ و به طور مستقل نيز اين تاريخ در نجف و قم منتشر شده است. هيچ يک از اين سه سخن نيست. (1)
بنابراين هدف امام حسين عليه السلام را آن گونه که بايسته است در نمى يابيم و نظرات انحرافى قابل طرح و ارائه است.
ب : منابع مشهورى مانند : لهوف و ارشاد مفيد که محور عزادارى هاى سيدالشهداء بوده اند، فقط يک سخن از اين سه گفتار حضرت را نقل کرده اند و آن نامه حضرت به مردم کوفه است. لهوف متن نامه را نياورده اما اشاره به نگارش نامه کرده است. حضرت در پايان آن مى فرمايد :
فلعمرى ما الامام إلاّ العامل بالکتاب و الآخذ بالقسط و الدائن بالحق و الحابس نفسه على ذات الله والسلام. (2)
به جان خودم سوگند امام و رهبر نيست جز آن که به کتاب خدا عمل نمايد و به عدل رفتار کند و پايبند به حق باشد و نفس خود را براى خدا از گناه حفظ کند.
امام حسين عليه السلام با بيان شرائط امام مسلمين مى خواهد شايستگى يزيد را براى خلافت سلب کند. و خود را واجد چنين شرائطى مى داند. بديهى است چنانچه کسى مدعى شود که امام در کلام حضرت به معناى امام معصوم است آن گونه که در کلمات فقهاء شيعه امام به معصوم تفسير شده. در اين صورت اين سخن، در محدوده مبارزه امام حسين عليه السلام و يزيد باقى مى ماند. و براى افراد ديگر الگو نيست و ملاک نقد حکومت ها نخواهد بود و مى توان براى امام حسين عليه السلام هدفى ويژه ترسيم کرد.
در ارشاد و لهوف،از خطبه حضرت و وصيت نامه ايشان خبرى نيست. آيا اين دو بزرگوار دسترسى به اين دو سخن نداشته اند يا از باب اختصار نقل نکرده اند. يا جهتى ديگر داشته، بر ما معلوم نيست.
بنابراين اگر کسى فقط از اين دو منبع استفاده کند شناخت هدف امام حسين عليه السلام براى وى آسان نخواهد بود؛ بويژه که انگيزه ها و تلاش هايى براى ايجاد انحراف در هدف قيام حسين (ع) مطرح بوده است.
ج : در تاريخ طبرى افزون بر نامه حضرت به مردم کوفه (3)، خطبه ايشان در برابر لشکر حرّ نيز آمده است. (4)
و جالب است که هر دو از مقتل ابى مخنف ذکر شده است. در حالى که در مقتل مشهور ابى مخنف، هيچ يک از اين دو سخن نيامده است.
حضرت با استناد به سخن رسول خدا، صلى الله عليه وآله، مبارزه با سلطان جائر را لازم مى شمارد و حکومت بنى اميه را از هر جهت فاسد مى داند که بايد به آن اعتراض کرد و خود را براى ديگران در مبارزه الگو مى شمارد. فلکم فيّ اسوه. وجود چنين خطبه اى در مقاتل جهت قيام حضرت را روشن مى کند که نه تنها او بلکه ديگران نيز بايد در برابر سلاطينى که دستورات الهى را زير پا مى گذارند بايستند. اما اين سخن در بسيارى از مقاتل در
دسترس عموم، وجود نداشته و ندارد. حتى در کتاب تاريخ حبيب السير خواند مير، فقط نامه حضرت به مردم
کوفه آمده (5) و از اين خطبه و وصيت نامه،خبرى نيست.
اما اين سه سخن، در بحارالانوار علامه مجلسى وجود دارد (6)؛ ولى بايد توجه داشت که بحارالانوار عربى است و در دسترس عموم نيست. حتى پيش از پيروزى انقلاب اسلامى که مى خواستند کتاب بحار را به تحقيق و حروف چينى جديد منتشر کنند کوپن هايى چاپ و به شهرهاى مختلف ايران فرستادند تا سرمايه لازم براى چاپ داشته باشند و مطمئن به بازگشت سرمايه خود شوند.
در تاريخ اعثم کوفى (7) و مقتل خوارزمى (8) نيز هر سه سخن آمده و به نظر مى رسد منبع اصلى وصيت نامه کتاب اعثم باشد. گرچه علامه مجلسى (9) آن را از کتاب تسلية المجالس، محمد بن ابى طالب موسوى نقل کرده) (10) و بخش عمده آن را ابن شهر آشوب آورده است. (11) بايد توجه داشت که تاريخ الفتوح ابن اعثم، در دسترس عموم نبوده و الان نيز نيست. و ترجمه آن به جهت اين که به تاريخ خلفاء پرداخته مورد توجه نبوده است. امروز همه اين کتاب ها براى محققين حوزه علميه قم قابل دستيابى است و در تبيين درست واقعه کربلا مى توان به آنها استناد جست. و از سخنان حضرت اهداف و انگيزه قيام ايشان را دريافت.

2. بهره برى از منابع معتبر

اساس يک تحقيق تاريخى درست را، منابع معتبر تشکيل مى دهد. غفلت از اين موضوع باعث رهزنى در تحقيق و نگارش مى گردد. اعتماد به منابع غيرمعتبر اوليه، يا دست دوم باعث مى شود که اخبار نادرست و ضعيف رائج گشته و نگارش از چارچوب اصلى خود فاصله گيرد. در يک کتاب مانند ناسخ التواريخ که آميخته اى از گزارش هاى کتاب هاى معتبر و غيرمعتبر است. اعتماد به آن، باعث مى شود آنچه در آنجا وجود دارد مورد استفاده قرار گيرد و به جهت جاذبه اخبار نادرست از جهت تأثيرى که بر خواننده و شنونده دارد، مورد استقبال واقع شود و با ذکر منبع و ماخذ آن، براى مداح و منبرى عذرآور گردد.
يا زمانى که علامه مجلسى برخى اخبار منتخب طريحى را با عنوان «بعض الکتب المعتبره» نقل مى کند که مورد نقد ديگران قرار گرفته اين استفاده و نقل باعث مى شود که ديگران به اين کتاب که بسيارى از تحريفات عاشورا و مشکوکات، به واسطه آن به ديگر منابع راه يافته توجه کنند، به گونه اى که برخى علامه مجلسى را شاگرد طريحى دانسته اند. (12) در حالى که هيچ دليلى بر اين مدعا نيست؛ زيرا طريحى (م 1085) در نجف بوده و مجلسى (م 1110) در اصفهان و در اجازات و مشايخ مجلسى نيز نامى از وى برده نشده است.
زمانى که ما اعتماد را بر منابع معتبر گذاشتيم، بخشى از سالم سازى متن را تضمين کرده ايم. اين سخن که برخى گويندگان منبرى مى گويند : «العهدة على الراوي؛ مسئوليت مطلب به عهده گزارشگر است»، تنها اين مطلب را ثابت مى کند که گوينده خود مطلب را نساخته و آن را در کتابى ديده و يا از «لسان الذاکرين» شنيده است. اما آيا با گفتن آن مسوءوليت وى مرتفع مى شود و نبايد در اين باره تحقيق و جستجو کند و از صحت و اعتبار مطلب اطمينان بيابد، نکته ديگرى است. بسيارى از لغزش ها و اشتباهات رايج به جهت اعتماد به منابع غير معتبر به وجود مى آيد.
آقا دربندى، نويسنده اسرار الشهادة، به جهت اعتماد به منبع غير معتبر و ناشناخته اى که به يکى از علماى بحرين نسبت داده شده (13)، اخبار عجيب و غريبى را که مخالف عقل و منطق است، در واقعه عاشورا گزارش کرده است. پيادگان لشکر عمر سعد را يک ميليون نفر و سوارگان را ششصد هزار تن (14) و کشته هاى آنها را بين 300 تا 400 هزار نفر (15) و روز عاشورا را هفتاد ساعت دانسته است. (16)
اصولاً اعتماد به منابع غيرمعتبر و نقل مطالب آن در منابر و مراثى و مجالس عزادارى که در آن خرد و کلان، عالم و عامى شرکت مى کنند، باعث مى شود ذهن يک کودک مسلمان آميخته به اخبار نادرست شود و بعدها ممکن است همين کودک، جزو علماى طراز اول بشود، به طور طبيعى قبل از رسيدن به مرحله تحقيق و کمال با مطالبى انس بگيرد که واقعيت ندارد. اين مطالب هيچ وقت باعث شک و ترديد او نشود تا به فکر تحقيق و مراجعه به منابع اوليه و معتبر بيفتد؛ بويژه که مسائلى مانند مظلوميت امام حسين عليه السلام و دلخراش جلوه دادن وقايع کربلا، براى افراد جاذبه دارد و همه افراد جامعه ممکن است گرفتار از دست دادن پدر، مادر، فرزند و يا نزديکان خود بشوند و نوعى سنخيت بين وقايع و مصائب کربلا و مصيبت هاى خود ايجاد نمايند. اين سبقه ذهنى است که گاهى بزرگان را نيز گرفتار کرده و مطالب تاريخى نادرستى در منابر خود و کتاب هاى خويش نقل کرده اند. اين مطلب امروزه اهميت بيشترى دارد؛ زيرا بسيارى از سخنرانى ها به صورت کاست و سى دى پخش و بعداً تبديل به کتاب مى شود.
به هر حال کتاب هايى مانند : نورالعين اسفرائنى (م 418)، منتخب طريحى، اسرارالشهاده دربندى، طريق البکاها و طوفان البکاها، محرق القلوب، ناسخ التواريخ، مقتل مشهور ابى مخنف و. . . جزو منابعى هستند که نبايد به آنها اعتماد کرد. مگر اين که مطالب آنها در منابع معتبر ديگر آمده باشد.

3. توجه به روايت و درايت

گفته شد که بايد در گزارش واقعه کربلا و تبيين درست آن، به منابع معتبر اعتماد کرد. معتبر بودن يک منبع به معناى معتبر دانستن تمام مطالب آن نيست. بلکه در مواردى براى رسيدن به مطلب درست لازم است دو کار ديگر نيز انجام پذيرد :
الف : بررسى سند روايت
ب : توجه به درايت و فهم خبر

بررسى سند روايت بررسى سند يک نقل، يکى از کارهاى معمول براى اطمينان به گزارشى است که نقل شده ؛زيرا انسان هاى غير ثقه به داستان سرائى مى پردازند و وقايع را آن گونه که خود تصور مى کنند و مى پسندند نقل مى نمايند. گاهى نيز به تصور خود براى بزرگ کردن موضوعى ،به جعل مطلب پيرامون آن مى پردازند. مانند آن فردى که براى روى آورى مردم به قرائت قرآن، احاديثى در اهميت ثواب قرائت سوره ها جعل مى کرد. (17) چنانچه کتاب تاريخى معتبر باشد و سندى براى گزارش هاى خود نقل نکرده باشد که در بسيارى از منابع تاريخى ممکن است، چنين باشد. بايد به ارزيابى آن نقل پرداخت. همان گونه که بررسى محتوائى اخبار مسند و درست گاهى لازم مى شود.

درايت خبر در بررسى و تبيين درست واقعه کربلا و حوادث تاريخى مشابه آن، بايد بيشترين توجه به نقد و بررسى متن حديث و خبر باشد. ارزيابى متن خبر بهترين کار در حوادث تاريخى است؛ زيرا بسيارى از حوادث تاريخى بدون سند گزارش شده اند که راه اعتماد به آنها، منابع معتبر و بررسى متن و مضمون گزارش است. اين بررسى را مى توان با توجه به نقل هاى ديگر در همين حادثه، مورد دقت و ارزيابى قرار داد. براى نمونه ما در اينجا داستان مسلم گچکار را که در کوفه به استقبال اسراى کربلا رفته و گزارشى از چگونگى حضور آنها در شهر کوفه داده مورد بررسى قرار مى دهيم. مسلم گچکار گويد : مردم منتظر اسيران و آمدن سرهاى بريده بودند که ناگاه حدود چهل محمل و هودج پيدا شد که بر چهل شتر حمل مى شدند و در ميان آنها زنان و حرم حضرت سيدالشهداء و اولاد فاطمه عليهاالسلام، بودند و ناگاه ديدم که على بن الحسين عليه السلام بر شترى برهنه سوار است و از زحمت زنجير، خون از رگ هاى گردنش جارى است. او در حالى که گريه مى کرد اين اشعار را مى خواند :
يا أمّة السوء لا سقيا لربعکم يا اُمّة لم تراع جدّنا فينا
لو أنّنا و رسول الله يجمعنا يوم القيامة ما کنتم تقولونا
تسيّرونا على الأقتاب عارية کانّنا لم نشيّد فيکم دينا. . .
اى امت بد کار، خدا خير ندهد شما را که رعايت جد ما را در حق ما نکرديد و در روز قيامتى که ما و شما نزد او حاضر شويم چه جواب خواهيد گفت. ما را بر شتران برهنه سوار کرده ايد و مانند اسيران مى بريد گويا که ما هرگز به کار دين شما نيامده ايم. (18)
مردم کوفه از باب ترحم به بچه ها نان، گردو و خرما مى دادند. ام کلثوم آنها را از دست و دهان کودکان مى ربود و دور مى افکند و بر اهل کوفه بانک زد :
يا اهل الکوفة انّ الصدقة علينا حرام؛ اى مردم کوفه صدقه بر ما حرام است. . . .
زينب را چون نگاه به سر مبارک افتاد، جبين خود را بر چوب مقدم محمل زد. چنانچه خون از زير مقنعه اش فروريخت و طى اشعارى گفت :
يا هلالاً لمّا استتم کمالاً غاله خسفه و أبدا غروباً
ما توهمّت يا شقيق فوءداى کان هذا مقدّرا مکتوباً
يا أخى فاطم الصغيرة کلّمها فقد کاد قلبها ان يذوباً. . . (19)
مرحوم محدث قمى پس از نقل جريان مسلم گچکار، از بحارالانوار به نقد منبع و محتواى آن مى پردازد و مى نويسد :
موءلف گويد : که ذکر محامل و هودج در غير خبر مسلم جصاص، نيست و اين خبر را گرچه علامه مجلسى نقل فرموده لکن ماخذ نقل آن منتخب طريحى و کتاب نور العين است که حال هر دو کتاب بر اهل فن حديث مخفى نيست و نسبت شکستن سر به جناب زينب، سلام الله عليها، و اشعار معروفه نيز، بعيد است از آن مخدره که عقيله هاشميين و عالمه غير معلمه و رضيعه ثدى نبوت و صاحب مقام رضا و تسليم است. و آنچه از مقاتل معتبره معلوم مى شود حمل ايشان بر شتران بوده که جهاز ايشان پلاس و روپوش نداشته ؛بلکه در ورود ايشان به کوفه موافق روايت حذلم بن ستير که شيخان نقل کرده اند (20) به حالتى بوده که محصور ميان لشکريان بوده اند چون خوف فتنه و شورش مردم کوفه بوده چه در کوفه شيعه بسيار بوده. . . (21)
در اين نقد محدث قمى هم به منبعى که علامه مجلسى از آن نقل کرده اشکال دارد و هم به محتواى گزارش.
محدث قمى، منبع گزارش مجلسى را منتخب طريحى و نور العين اسفرائينى مى داند که هر دو بى اعتبار هستند. اما به نظر مى رسد که مجلسى اين مطلب را از منتخب طريحى نقل کرده است با تعبير ديدم در بعضى کتب معتبره که از مسلم جصاص به طور مرسل نقل کرده است. (22) زيرا با گزارش نور العين که آن نيز از مسلم جصاص آمده تفاوت داد و بعد مدت کمى شترها آمدند در حالى که بر آنها خانواده حسين و شهداء بودند آنان بر شتران برهنه بودند و هيچ پوششى نداشتند و زين العابدين در حال ضعف بر شترى سوار بود و ديدم که ران هاى آنها آميخته به خون بود. . . (23)
در گزارش نورالعين، بخش پايانى گزارش که مربوط به حضرت زينب است که پيشانى را بر محمل زد نيامده؛ زيرا طبق اين نقل مسلم گچکار، محمل نبوده است.
برابر گزارشى که مجلسى از لهوف آورده نشان مى دهد که هيچ هودجى و محملى نبوده است. (24) و اين در روايت خذلم نيز آمده. (25) بنابراين زدن سر به محمل توسط زينب، درست نيست ؛بويژه که ذکر شده از زير مقنعه حضرت زينب خون مى آمد؛ زيرا با آنان مانند اسراى روم و ترک برخورد کرده بودند. (26)
اين که امام سجاد عليه السلام، هم گريه کند، امر بعيدى است. بلکه از برخى گزارش ها استفاده مى شود که آن حضرت به گريه زنان کوفه اعتراض داشتند که آنان به خاطر ما گريه مى کنند پس چه کسى ما را کشته است. (27) در خود اشعارى که به نام امام سجاد در بحار نقل شده بالصراحه آمده که ما را بر شتران برهنه سوار کردند. روشن است که منظور حضرت شخص وى نيست بلکه تمام اسراء را بر اين گونه شتران سوار کردند. اين که حضرت ام کلثوم گفته باشد صدقه بر ما حرام است، درست به نظر نمى رسد؛ زيرا زکات واجب بر سادات حرام است نه صدقه مستحبى و ام کلثوم مى خواسته بگويد که معنى ندارد که پدر آنها را بکشيد و اکنون بر آنها رحم کنيد. اينجا نيز گزارشى که نورالعين از مسلم جصاص نقل کرده با گزارش طريحى (28) متفاوت است. او مى نويسد : ام کلثوم داد زد که اى مردم کوفه! سنگ بر سر کسى باد که به ما تصدق بدهد، سپس آنچه به اطفال داده بودند، گرفت و پرت کرد. (29)
در ارتباط با انتساب اشعار به زينب، محدث قمى ترديد مى کند. نکته اى که اين ترديد را تقويت مى کند اين است که مى گويد : «اى برادر ؛ با فاطمه کوچک سخن بگو که گويا قلب او مى خواهد آب بشود. » فاطمه صغرى دختر امام حسين عليه السلام صغير نبوده است زيرا :
اولاً : او در سنى بوده که با حسن مثنى ازدواج کرده است. (30)
ثانياً : گزارشى که خود از مجلس يزيد دارد مى گويد : من جاريه بودم (31). جاريه به معناى زن جوان است. (32)
ثالثاً : بنابر برخى گزارش ها وى، در دم دروازه کوفه سخنرانى داشته (33) و کسى که در جمع استقبال کنندگان از اسراء سخنرانى کند، از توانائى روحى بالائى، برخوردار است.
رابعاً : در روايتى امام باقر عليه السلام مى فرمايد : امام حسين عليه السلام ودائع امامت و وصيت ظاهرى و باطنى خود را تحويل فاطمه داده است و او به امام سجاد رسانده است. (34) که نشان از کمال سن و توانائى اوست.
از اين روى، گزارش مسلم گچکار که در منتخب و بحار آمده به هيچ وجه قابل اعتماد نيست. کسانى که تنها دليل قمه زنى را اين روايت دانسته اند که زينب سلام الله عليه پيشانى خودش را به محمل زده درست نمى نمايد. اين نشان مى دهد که يک گزارش تاريخى که مرسل و غير ثابت بلکه مخالف گزارش هاى ديگر است، چگونه توانسته است سر منشأ يک حکم شرعى بشود.
از اين قبيل است داستان عروسى قاسم، خبر ام ايمن (35) که شاگرد ابن قولويه به کامل الزيارات افزوده و برخى معجزاتى که پس از شهادت امام حسين ذکر کرده اند. بى توجهى به اين مسائل از آنجا ناشى مى شود که حوزه به مباحث تاريخى به گونه اى مستقل نگاه نمى کند. از اين روى هيج حساسيتى به اين خلاف ها و تضادها، نشان نمى دهد.

4. ادبيات مناسب

ادبيات شامل شعر و نثر است. نگارش واقعه عاشورا چه به نظم و چه به نثر شيوا و روان امرى لازم است، بديهى است که ماندگارى آثار بستگى به نکات بلاغى و ادبى دارد که با عباراتى روشن و گويا ارائه گردد.

الف : شعر واقعه عاشورا از حوادثى است که شايد بتوان گفت بيشترين اشعار درباره آن سروده شده است. از اشعار حماسى گرفته تا اشعار محلى و مرثيه و نوحه هاى متنوع. تعزيه هايى که خوانده مى شود براساس اشعارى است که در اين باره سروده اند. شاعران غير حرفه اى نيز بسيارند که درباره برخى از حوادث کربلا شعر سروده اند. بسيارى از وقايع آن را با عنوان زبان حال در اشعار خود گنجانده اند. نوحه هاى سينه زنى، سروده هاى موزونى هستند که سالانه توسط نوحه خوانان در جامعه خوانده مى شود. از اين روى مى توان گفت شعر بيشترين نقش را در هنگام برگزارى مراسم عاشورا دارد. تمثيل ها و تشبيه ها در شعر، گاهى چنان زيبا و به جاست که هر شنونده اى را تحت تأثير مى گذارد. ذکر وقايع کربلا به شعر، آن را در جامعه ماندگار و پايدار ساخته است.
نقل حوادث کربلا شايد براى بسيارى از مردم ميسر نباشد اما بيان اشعارى درباره اين واقعه، به هنگام مصيبت اقوام و خويشان، حادثه کربلا را در اذهان زنده نگه مى دارد. توجه به شعر در ارتباط با واقعه کربلا از سه جهت لازم است.
1. اشعار گذشتگانى که در عصر واقعه سروده شده، از يک طرف از تأثير اين واقعه در جامعه آن روز خبر مى دهد و از جانب ديگر مى تواند منبعى براى اصل واقعه باشد، بويژه اشعارى که در دو قرن اول اسلام سروده شده. اشعار شهداء کربلا که گاهى به صورت رجز در هنگام نبرد خوانده مى شده، همين ويژگى را داراست. که خود شعر منبع تاريخى حوادث است.
2. استقبال مردم از اشعار و مراثى، باعث شده است که اشعارى با مضامين انحرافى و غيرواقعى در ميان مردم رواج يابد. عده اى از شاعران ناقلان اخبار نادرست و غيرواقعى هستند. توجه به شعر براى نقد و پالايش آن از حوادث غيرحقيقى و غلوآميز و مضامين ذلت آور که با مقام خاندان پيامبر صلى الله عليه وآله، مناسب نيست امرى پسنديده و ضرورى است.
3. توجه به شعر از بعد پيام رسانى و نقشى که در توصيف واقعه کربلا براى مردم داشته و دارد. حمايت امامان شيعه از شاعران حماسه سرا، (36) به جهت نقشى بوده که شعر آنها در گسترش فرهنگ عاشورا داشته است.
امروزه نيز ادبيات عاشورا، بيشترين نقش را در پيام رسانى دارد و در هيچ مقطعى نبايد از اين نقش مهم و ارزنده غافل بود. شعر زبان روز مردم و حکايت از گرايش هاى آنها دارد. براى رساندن پيام عاشورا در هر زمانى نياز به اشعارى نو، متناسب با وضعيت جديد است؛ زيرا نسلى جديد پا به عرصه مى گذارد که بخشى از آموخته هاى گذشتگان را رها مى کند و در عوضش از آموزش هاى جديد بهره مند مى گردد که در اشعار شعرا قابل استناد باشد.

ب : نثر شيوا توجه به ادبيات درست در نثر، ضرورت بيشترى دارد. چنانچه مقتل هاى نگاشته شده از نثر استوار و شيوا و ادبى برخوردار باشد، پايدار و ماندگار خواهد شد. نثر استوار باعث جذب خوانندگان بيشترى مى شود و ماندگارى متن را در پى دارد و در جامعه جاى مناسب مى يابد و سال هاى سال مورد توجه قرار مى گيرد، يکى از علل شهرت روضة الشهداء کاشفى (م 910) نثر شيوايى آن بوده است. در دوران صفويه که بسيارى دنبال نثر مسجع و مقفى بودند و تلاش مى کردند عبارات عجيب و غريب و مطنطن به کار ببرند. اين کتاب با نثر فارسى شيواى خود، بسيارى را جذب کرد و همين باعث شد که مردم آن را در مجالس و منازل و عزاداراى هاى خود بخوانند و ذکر مصائب اباعبدالله عليه السلام، به روضه که برگرفته از نام روضة الشهداء است، شهرت يابد. و امروزه نيز در ايران عنوان روضه نام غالبى است که بر مجالس عزادارى حسينى اطلاق مى شود. طبيعى است که اين استقبال با شکوه باعث رواج مطالب آن در جامعه گردد و اخبار نادرست آن نيز وارد فرهنگ عاشورا شود. به
گونه اى که داستان عروسى قاسم (37)، از اين کتاب به منابع ديگرى مانند منتخب طريحى منتقل شود. و حتى بر آن اساس، در خيمه گاه حسين در کربلا، حجله قاسم بسازند.
نقش کتاب روضة الشهداء به گونه اى بوده که صاحب تسلية المجالس (زنده 955) تلاش مى کند اين کتاب خود را بر اساس روضة الشهداء سامان دهد و در آغاز هر مجلسى از مجالس دهگانه آن، عباراتى شيوا و گويا متناسب با موضوع، ارائه نمايد. اين در حالى است که محمد بن ابى طالب موسوى، موءلف، تسلية المجالس عرب است و کتاب خود را هم به عربى نوشته؛ ولى از تأثير کتاب روضة الشهداء در جوامع شيعى آگاه بوده است.

5. جامعيت

از آنجا که درباره واقعه کربلا، کتاب هاى گوناگونى نگاشته شده، اهميت آن سبب شده که براى احياى نام امام حسين عليه السلام، افراد گوناگونى با توانائى هاى علمى بالا، ضعيف، متوسط، در اين باره کتاب بنويسند و يا شعر بگويند. در تبيين واقعه عاشورا افزون بر نقل واقعه از منابع معتبر و قابل استناد، لازم است کتاب هايى که داراى ضعف و روايات نادرست و غيرمستند هستند مورد نقد قرار گيرد. زيرا تبيين درست و جلوگيرى از روايات نادرست وقتى جاى خود را باز مى کند که منابع ضعيف و کتاب هاى نادرست مورد نقد عالمانه قرار گيرد و ضعف آن به خوبى نمايانده شود. در غير آن صورت، ممکن است همان مواردى که براى نقد، در کتابى آمده مورد استناد و نقل اهل منبر و مداحان قرار گيرد. بسيارى از اين گروه ها که مقيد به صحت و سقم روايات نيستند صرف بودن مطلبى در کتابى را، دليل نقل آن براى مردم مى دانند. البته اين نسبت به کسانى است که مقيد هستند گفته آنها مستند به منبع نگارشى باشد. در جمع آنها عده اى هستند که بر اساس مسموعات، گفته هاى خود را پايه ريزى مى کنند. بنابراين در صورتى تبيين واقعه کربلا جامع و کامل خواهد بود که افزون بر نقل اصل واقعه از منابع معتبر، به شبهات پيرامون آن نيز توجه داشته و اخبار ضعيف را مورد نقد قرار دهد. جامعيت را به گونه اى ديگر نيز مى توان معنى کرد و آن بررسى واقعه عاشورا از بعد کلامى که آيا حضرت آگاه به مسائل بعد از آغاز نهضت بودند يا نه؟ و از بعد فقهى که آيا مبارزه حضرت وقوع در مهلکه نيست؟ و آيا مى توان عليه حاکم جائر قيام کرد؟ و از بعد جامعه شناختى و تاريخى که واقعه عاشورا را فرايند انحرافاتى مى دانند که پس از درگذشت رسول گرامى اسلام در جامعه اسلامى ظهور و بروز کرد. همين طور از بعد عزادارى و ثوابى که براى انجام اين مراسم وجود دارد.
و در تکميل اين جامعيت است، توجه به نگاه هايى که به واقعه کربلا قبل از پيروزى انقلاب اسلامى و پس از آن صورت پذيرفته است، ظلم ستيزى و مبارزه با زورگوئى، بحث عوام و خواص، عبرت هاى عاشورا، عزت و افتخارى که اين واقعه در جهان اسلام ايجاد کرد که توسط مقام معظم انقلاب مطرح شد و موضوعاتى از اين دست است.
نکته قابل توجه ديگر در نگرش جامع اين است که بايد اخبار متضاد درباره واقعه کربلا را حلّ کرد نه اين که در هر زمان و مجلس آنچه تأثر برانگيزتر است نقل شود.
لازم است روش و مبنايى براى گزينش اخبار انتخاب کرد. نه اين که وقتى اسرا را در کربلا ترسيم مى کنيم مى گوئيم سر برهنه و بر شترهاى بى محمل سوار کردند و به کوفه بردند. امّا وقتى آنها را در کوچه هاى کوفه گردش مى دهند مى گوئيم زينب سر از محمل در آورد و همين که چشمش به سر بريده برادر افتاد پيشانى خود را به جلو محمل زد و از زير مقنعه اش خون جارى شد. در اين نقل ديگر خبرى از سرهاى برهنه نيست. ديگر خبرى از شتران بى محمل نيست. زيرا زدن سر زينب به جلو محمل خود اشک آور است و شعر خواندن زينب اندوهناک. برابر گزارشى على بن الحسين (ع) در مجلس ابن زياد نوجوانى مى نمايد که هنوز به سنّ بلوغ نرسيده و مشابه آن را مجلسى در بحار الانوار در شام و پيشنهاد کشتى گرفتن خالد پسر يزيد از سوى پدر و امام سجاد (ع) ديده مى شود و از حضرتش تعبير به غلام؛ نوجوان (38) شده و از سوى ديگر گفته مى شود که امام باقر (ع) در آن زمان چهار ساله بوده است. به طور کلى آيا امام على بن الحسين (ع) از على اکبر بزرگ تر است يا کوچک تر نکته اى قابل توجه و بررسي. گفته مى شود عبيدالله به مدت يک ماه اسرا را در کوفه زندانى کرد (39) تا از يزيد کسب تکليف کند، بديهى است اگر اين مطلب صحت داشته باشد حضور اهل بيت در اربعين اول امام حسين (ع) مورد ترديد قرارگيرد. يا در اشعار منسوب به ام کلثوم دختر على (ع) که پس از بازگشت اهل بيت به مدينه گفته و با اين بيت : مدينة جدنا لا تقبلين آغاز شده، دو بار لقب زين العابدين درباره امام چهارم به کار رفته است. (40) با اين که آن حضرت در آن زمان هنوز ملقب و مشهور به زين العابدين نبوده است. آيا استفاده از اين لقب در اين اشعار نشانه آن نيست که بعداً سروده شده. حال ممکن است توسط ام کلثوم بعداً سروده شده باشد که بعيد است و يا ديگران به عنوان زبان حال وى، اين اشعار را سروده اند. زيرا مسلم است که کاربرد اين لقب در سال 61 نبوده. امثال اين نمونه هاى متضاد فراوان است. شايد نقل اين اخبار متضاد براى افرادى يکسان باشد و پذيرش آن هم ممکن. اما هستند جوان ها و افراد باهوشى که اين تضادها را به سرعت در مى يابند و دنبال پاسخ آن هم مى روند؛ ولى با اعتراض پاسخ دهندگان رو برو مى شوند و ممکن است متهم هم بشوند. در نتيجه مجالسى که بايد باعث ارشاد و جذب افراد تحصيل کرده شود باعث دفع آنها مى شود. و شايد گرايش برخى از نيروها با سابقه مذهبى به انديشه هاى غير دينى در مواردى ريشه در چنين حوادث و مجالسى داشته باشد.

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1. الارشاد، ج 2، ص 39، موءسسه آل البيت.
2. تاريخ الطبرى، ج 4، ص 262.
3. همان، ص 304.
4. حبيب السير، خواند امير، ج2، ص 40، کتابفروشى خيام، تهران.
5. بحار الانوار، ج 44، ص 334، 382،329.
6. الفتوح، ج 6 - 5،ص 23؛ مترجم، 833.
7. خوارزمى موفق، مقتل الحسين، ص 273، 334، تحقيق محمد سماوى، انوار الهدى، قم.
8. بحارالانوار، ج 44، ص 329.
9. تسلية المجالس و زينة المجالس، محمد بن ابى طالب، تحقيق فارس حسوّن، ج2، ص160، موسسة المعارف الاسلاميه.
10. المناقب، ج 4، ص 85، علامه
11. ر. ک : مقدمه مجمع البحرين، مکتبة المرتضويه.
12. اکسبر العبادت و اسرار الشهادات، ج 1، ص 648؛ ج 3، ص 43، آغا عابد شروانى دربندى، تحقيق محمد جمعه بادى و . . ، شرکة المصطفى للخدمات الثقافيه، بحرين منامه 1415. براى آگاهى بيشتر از چگونگى اين منبع ر. ک : لوءلوء و مرجان، ص 160.
13. همان، ج 1، ص 648؛ ج 3، ص 43.
14. اکسبر العبادات، ج 3، ص 43، 39، مجلس 13؛ لوءلوء و مرجان، 185.
15. لوءلوء و مرجان، 161.
16. دايرة المعارف تشيع، واژه جعل، ج 5، ص 402، نشر شهيد سعيد محبى، تهران 1375.
17. بحارالانوار، ج45، ص114؛ ترجمه از منتهى الآمال، ج1، ص492.
18. بحار الانوار،ج 45، ص 115.
19. همان، ص 164.
20. منتهى الآمال،ج493/1،روايت جذيم؛بحار الانوار،ج164/45.
21. بحار الانوار، ج 114 / 45.
22. نورالعين فى مشهد الحسين، ابواسحاق اسفرائنى، ص 55، موءسسه المنار، تونس.
23. بحارالانوار، ج 45، ص 107؛ اللهوف، ص 143.
24. همان، ص 164، صحيح در پاورقى حذيم بن بشير ذکر شده.
25. ر. ک : مقتل الحسين، مقرم، ص305، به نقل از کتاب نسب قريش مصعب و اقبال ابن طاوس.
26. تسلية المجالس، ج 2، ص 355؛ بحارالانوار، ج45، ص164.
27. المنتخب الطريحى، ص 464 - 463، منشورات رضى قم، چاپ دوم.
28. نورالعين، ص 57.
29. الارشاد، ج 2، ص 25؛ مقاتل الطالبيين، ص 122؛ قاموس الرجال، محمد تقى شوشترى، ص ج 3، ص 212، موءسسه نشر اسلامى، قم.
30. تاريخ الطبرى، ج 4، ص 353.
31. تاج العروس، مرتضى زبيدى، تحقيق على شيرى، ج 19، ص 180؛ والجارية فَتِيَّة النساء. گر چه در برخى کتب لغت غير اصيل به گونه اى ديگر معنى کرده است.
32. الاحتجاج، طبرسى، ج 2، ص 27؛دارالنعمان، نجف؛ مقدمه مرآت العقول، مرتضى عسکرى، ج2، ص 294 - 293، مثبر الاحزان، ص 67؛ لهوف، ص 149؛ بحار الانوار، ج 45، ص 110؛ مقتل الحسين، مقرم، ص313.
33. مسند الامام الشهيد، ج2، ص77.
34. کامل الزيارات، ص260.
35. مقرم، مقتل الحسين، ص 115-111.
36. لوءلوء و مرجان، ص 163، به نقل از روضة الشهداء، ص 322؛ منتخب طريحى، ص 365.
37. بحار الانوار، ج 45، ص 174 - 175.
38. لوءلوء و مرجان، ص 145، به نقل از اقبال ابن طاووس.
39. بحار الانوار، ج 5 4، ص 197 - 198.

نظر خود را اعلام كنید

نظرات كاربران

نظری وجود ندارد
*
*

شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)