شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)

شفاعت در برزخ

0 نظرات 00.0 / 5

چکيده

شفاعت به عنوان اصل و قانونى مسلم در ميان شيعه و سنى پذيرفته شده است. شفاعت يا براى آمرزش گناه است يا براى بالا بردن درجه. برخى گمان کرده اند که در عالم برزخ شفاعت وجود ندارد. از ظاهر بعضى از روايات چنين برداشتى شده است. در اين نوشتار ثابت مى کنيم که در برزخ نيز شفاعت وجود دارد.
کليدواژه ها: پيامبر صلى الله عليه و آله، آيات، روايات، برزخ، شفاعت، شفاعت در برزخ.

مقدمه

شفاعت از ماده «شَفْع» و به معناى جفت است. شفيع، کسى است که جفت شفاعت شونده مى شود، يعنى اگر بنا باشد کارى براى شفاعت شونده صورت گيرد؛ ولى مشکلى در بين باشد، شفاعتگر آن را سامان مى بخشد: اگر شفاعت شونده قابليت لازم را ندارد يا فاعليت فاعل، 1 گسترش لازم را ندارد، شفاعتگر يا قابليت شفاعت شونده را تکميل مى کند، مثلا عجز و مسکنت او را به رخ مى کشد و در پرتو آن، باعث انعطاف فاعل مى گردد، يا به فاعليت و رويکرد فاعل وسعت و توسعه مى بخشد؛ مثلاً احسان و کرم او را به عدلش انضمام مى کند تا فاعل به عنوان «محسن» و به شيوه «فضل» با مجرم رفتار کند نه به عنوان «عادل» و در پوشش «عدل». ممکن است شفاعتگر، هر دو کار را انجام دهد. 2 البته اگر به دلايل يا شواهدى که براى اثبات وجود شفاعتگرانى چون عنصر ايمان و عمل صالح اقامه شده نظر افکنيم، 3 متوجّه مى شويم، اينگونه نيست که هر شفاعتگرى براى شفاعت از دو عامل فوق يا حتى يکى از آنها بهره ببرد. مثلاً صرف دادن قرض به مومنان عامل بخشش گناهان است و اين عمل خير نظرى به قابليت قابل و فاعليت فاعل ندارد. نيز صرف پاسخ به دعوت خداوند در آوردن ايمان، باعث غفران الهى و نجات از عذاب است و به چيز ديگرى نياز ندارد.

نشانه هاى وجود شفاعت در برزخ 4

شفاعت5 از امور مسلم است. اما اينکه در عالم برزخ –يعنى عالم مثال منفصل- چنين فرآيندى وجود دارد يا نه، اختلاف است و حق آن است که در عالم برزخ شفاعت وجود دارد. دلايل و شواهدى که اين مدعا را اثبات مى کند به قرار زير است:
1. عالم طبيعت و ماده، رقيقه عالم مثال و عالم مثال، رقيقه عالم عقل است. اگر حقيقتى در عالم طبيعت وجود داشته باشد، به گونه اى قوى و شديدتر در عالم مثال و برتر از آن در عالم عقل –يعنى در قيامت- وجود دارد. 6 اگر ثابت شود در دنيا شفاعتگرانى وجود دارند که در بخشش جرم و بزهکارى و رفع نقصان ديگران تاثيرگذار هستند، اصل وجود آن در عالم برزخ را هم بايد پذيرفت. براى اين منظور متذکر مى شويم که: عواملى در دنيا باعث شفاعت و فروريزى گناهان و بخشش آنهاست. توجه از آن قبيل است. در حديث على بن ابيطالب عليه السلام آمده است: «لاشفيع انجح من التوبه»؛ 7 شفاعتگرى نجات بخش تر از توبه نيست» استغفار فرشتگان هم در اين رديف تعريف شده است. 8 در آيه پنجم سوره شورا آمده است: يوَالْمَلائِکَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِى الأرْضِ أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُي؛ فرشتگان به ستايش پروردگارشان اشتغال دارند و براى کسانى که روى زمين زيست مى کنند، طلب بخشش مى نمايد.
البته استغفار فرشتگان فقط براى افرادى است که دينشان مورد رضاى الهى باشد. يوَلا يَشْفَعُونَ إِلا لِمَنِ ارْتَضَى . . . ي9
پيامبران الهى، اهل ايمان، قرآن مجيد، عنصر ايمان و عمل صالح هم از ديگر عوامل شفاعتگرى در دنيا هستند. از جمله دلايل شفاعتگرى پيامبران در دنيا به منظور بخشش گناهان آيه 98 سوره يوسف است. در اين آيه حضرت يعقوب به فرزندان خود وعده مى دهد که براى آنها از محضر الهى طلب بخشش نمايد: يسَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّى إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُى
دليل شفاعت قرآن در دنيا اين فرمايش امام على است:
«وعلموا ان هدا القرآن هو الناصح الذى لا يغش و الهادى الذى لايضل و المحدث الذى لاتکذّب و ما جالس هذا القرآن احد الاقام عنه بزيادة او نقصان: زيادة فى هدى و نقصان من عمي»؛ 10 يعنى اين قرآن نصيحت گرى است که فريب نمى خورد و سخن گويى است که دروغ نمى گويد، هيچ کس با اين قرآن مجالست نمى کند جز اينکه با فزونى يا کاستى آن را ترک مى گويد: فزونى در هدايت و کاستى از نابينايي.
دليل شفاعت عنصر ايمان آيه 31 احقاف است: ييَا قَوْمَنَا أَجِيبُوا دَاعِيَ اللَّهِ وَآمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَيُجِرْکُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍى يعنى اى قوم ما، به دعوت کننده الهى پاسخ گوييد و به او ايمان آوريد تا گناهان شما را ببخشد و از عذابى دردناک ايمن سازد.
از جمله دلايل شفاعت عمل صالح آيه هفده سوره تغابن است: يإِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا يُضَاعِفْهُ لَکُمْ وَيَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ شَکُورٌ حَلِيمٌى يعنى چنانچه به خداوند قرض حسن دهيد، آن را براى شما مضاعف مى کند و گناهانتان را مى بخشد.
در اين آيه از قرض الحسنه به عنوان عاملى که سبب زياد شدن مال و غفران الهى است، ياد شده است. دليل شفاعت مومنان آيه دهم سوره حشر است: يوَالَّذِينَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلإخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالإيمَانِ. . . ي11
2. اطلاق پاره اى از آيات قرآنى گوياى فرآيند شفاعت در برزخ افزون بر قيامت است:
الف) در آيه 28 سوره انبياء –که بخشى از آن درباره شفاعت ملائکه است- مى خوانيم: يوَلا يَشْفَعُونَ إِلا لِمَنِ ارْتَضَي. . . ي؛ يعنى ملائکه جز در مورد کسانى که دينشان مورد رضاى الهى است، شفاعت نمى کنند. نيز در آيه هفتم سوره غافر آمده است: يالَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُواي؛ کسانى (از فرشتگان) که عرش را حمل مى کنند و آنان گرداگرد عرش هستند، با حمد خدايشان به ستايش او مى پردازند و به او ايمان مى آورند و براى اهل ايمان طلب بخشش مى نمايند. يکى از محققان درباره شامل بودن آيه هاى فوق نسبت به دنيا و برزخ و قيامت و عدم اختصاص آنها به يکى از عوالم مى گويد: «فالأيتان کما ترى مطلقتان من حيث الموقف من غير تقييدهما بموقف دون آخر»12 معناى اين عبارت با اندکى توضيح آن است که آيه هاى فوق از اين زاويه که مربوط به کجا و چه عالمى هستند، مطلق اند و به عالم خاصى مقيد نشده است.

رفع يک اشکال

در برخى از روايات عنوان شده است که شفاعت رسول معظم اسلام و ائمه اطهار نسبت به شيعيان اختصاص به قيامت دارد و پيش از آن را در بر نمى گيرد. عمروبن يزيد مى گويد:
«قلت لابى عبدالله: انى سمعت و انت تقول: کل شيعتنا فى الجنة على ما کان فيهم. قال: صدقتک کلهم الله قى الجنة قال: قلت: جعلک فداک، ان الذنوب الکثيرة کبار! قال: اما فى القيامة فکلکم فى الجنة بشفاعة النبى المطاع او وصى النبى ولکنى و الله اتخوف عليکم فى البرزخ. قلت: و ما البرزخ: قال: القبر منذ حين موته الى يوم القيامه»؛ 13 يعنى من از شما شنيدم که مى فرموديد: همه شيعيان ما در هر حالى که هستند، در بهشت قرار دارند. امام عليه السلام فرمودند: تصديق مى کنم، به خدا همه آنها در بهشت اند. عرض کردم: فدايت شوم، گناهان، فراوان و بزرگ اند! امام فرمودند: اما در قيامت، همه شما در پرتو شفاعت پيامبر –که فرمانبردارى شده است14- يا جانشين او در بهشت هستيد. اما به خدا نسبت به شما در برزخ هراسناکم! پرسيدم: برزخ چيست؟ فرمودند: عالم قبر است از زمان مرگ انسان تا روز قيامت.
اين روايت که ظاهراً نظير و مانندى ندارد و يگانه است، به فرض صحت سند، مطلبى بيش از اين نمى گويد که شيعيان در عالم برزخ معلوم نيست مورد شفاعت قرار گيرند و احتمال آن حتى طبق اين روايت منتفى نشده است؛ زيرا نهايت چيزى که امام فرمود، آن است که «لکنى و الله اتخوف عليکم» بنابر اين چون در آن شفاعت ائمه عليهم السلام به صراحت نفى نشده، مخاطب در حال خوف و رجا قرار مى گيرد. در اين صورت هيچ تعارضى ميان اين روايت و آياتى که به طور مطلق از شفاعت و شافعان در عالم برزخ پرداخته است، وجود ندارد.
ب) در سوره نساء آيه 64 آمده است: يوَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًاي؛ و اگر آنها زمانى که به خود ستم کنند، نزد تو آمده، درخواست بخشش کنند و پيامبر براى آنها درخواست بخشش نمايد، به يقين خداوند را توبه پذير و رحيم خواهند يافت.
گر چه ظاهر آيه شريفه اين مطلب را بيان مى کند که مشرف شدن به محضر پيامبر براى طلب بخشش گناه15 مخصوص زمان حيات آن بزرگوار است؛ ولى با توجه به برخى از روايات و زيارتنامه ها، مشخص مى شود که اين فرآيند حتى بعد از وفات آن حضرت هم ادامه دارد. مثلاً در زيارت حضرت رسول در روز شنبه آمده است:
«اللهم، انت قلت: و لو انهم ظلموا انفسهم جاؤوک فاستغفروا الله و استغفر لهم رسول الله. . . الهى فقد اتيت نبيک مستغفراً تائبا من ذنوبى فصل على محمد و آله و اغفرها لى يا سيدنا اتوجه بک و باهل بيتک الى الله تعالى ربک و ربى ليغفر لي»
اهل سنت نيز مفاد آيه 64 سوره نساء را عام و غير مختص به زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله دانسته اند. صالحى شامى مى نويسد: «. . . ان الله اخبر ان من ظلم نفسه ثم جاء رسول الله صلى الله عليه و آله فاستغفر الله تعالى و استغفر له رسول الله فانه يجد الله تواباً رحيما. و هذا عام فى الاحوال و الازمان للتعليق على الشرط. و بعد تقرير ان نبينا صلى الله عليه و آله بعد موته عارف بمن يجيء اليه فاذا سأله العبد استغفر له لان هذه الحاله ثابته له فى الدنيا و الاخره فانه شفيع المذنبين و موجبها فى الدارين الحياه و الادراک مع النبوه و هذه الامور ثابته له فى البرزخ ايضا . . . وقد استدل مالک على ذلک بهذه الايه کما ذکرته فى باب مشروعيه التوسل به صلى الله عليه و آله»16
يعنى خداوند متعال اعلام فرموده که هر کس به خود ستم کند آنگاه نزد پيامبر آمده، از خداى تعالى درخواست بخشش نمايد و رسول هم براى او درخواست بخشش کند، به يقين پروردگار را توبه پذير و رحيم خواهد يافت. اين فرآيند شامل تمامى حال ها و زمان ها مى شود؛ چرا که حکم يافتن خداوند به صفت تواب و رحيم، معلق به شرط آمدن به محضر پيامبر و درخواست مغفرت الهى و درخواست آمرزش گناه فرد خاطى از سوى رسول است. بعد از ثابت کردن اين نکته که پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت به کسى که به حضور ايشان شرفياب مى شود آگاه است، اگر کسى از حضرت بخواهد براى او از پيشگاه الهى طلب بخشش کند، اين کار -يعنى درخواست بخشش براى گناهکاران که براى آن بزرگوار در هر دو عالم ثابت است- را انجام مى دهد؛ چرا که او شفاعت کننده گنهکاران است و عامل آن در هر دو جهان، حيات و ادراک و نبوت است که براى ايشان در برزخ هم وجود دارد.
فخر رازى درباره آيه 64 سوره نساء مى گويد: «. . . الآيه تدل على ان الرسول صلى الله عليه و آله متى استغفر للعصاه و الظالمين فان الله يغفر لهم و هذا يدل على ان شفاعه الرسول فى حق اهل الکبائر مقبوله فى الدنيا فوجب ان تکون مقبوله فى الآخرة: لانه لا قائل بالفرق»؛ 17 يعنى آيه مزبور دلالت مى کند که هرگاه پيامبر صلى الله عليه و آله براى عصيان گران و ظالمان استغفار نمايد، خداوند آنها را مورد بخشش قرار مى دهد و اين دلالت مى کند که شفاعت آن حضرت نسبت به کسانى که دچار معاصى کبيره مى شوند، در دنيا پذيرفته شده، پس واجب است در آخرت نيز پذيرفته شده، پس واجب است در آخرت نيز پذيرفته باشد؛ چون کسى در اين موضوع ميان دنيا و آخرت تفاوت نگذاشته است.
در تکميل اين استدلال بايد گفت که «برزخ» دنباله و بقيه عالم دنياست18 و لذا شفاعت رسول اکرم شامل عصيان گران در برزخ هم مى شود.

امکان بهره بردارى از راه دور

نکته ديگرى که از زيارت حضرت رسول در روز شنبه قابل استفاده است، اين است که فرد گنهکار از راه دور هم مى تواند براى غفران گناهان خود، از پيامبر صلى الله عليه و آله کمک بخواهد و او را شفيع قرار دهد و لزومى ندارد کنار مرقد مطهرش حضور پيدا کند؛ ولى شايد برخى گمان کنند شرط اين راهکار –چنانکه از حديث سمعانى و غير آن ممکن است برداشت شود- حضور است.
3. در بخش پايانى زيارت عاشورا آمده است:
«اللهم ارزقنى شفاعة الحسين يوم الورود. . . »
خدايا شفاعت حسين را هنگام وارد شدن، روزى من فرما.
مى توان گفت که بعد از مرگ، هنگامه ورود بر حضرت حق است و چون طبق اين دعا، از شيعيان خواسته شده شفاعت امام حسين عليه السلام را از خدا بخواهند، معلوم مى شود دست کم به برخى از آنها چنين شفاعتى در برزخ مى رسد والا دعاى بدون اجابت –حداقل براى برخى از دعاکنندگان- بى مفهوم است.
4. رواياتى وجود دارد که نشانگر حضور پيامبر و ائمه عليهم السلام هنگام مرگ و سؤال در قبر است و گوياى اين حقيقت است که آن بزرگواران به ميت در سختى هاى عالم برزخ يارى مى رسانند19 و اين روايت ها مؤيد اطلاق آياتى است که شفاعت در برزخ را بيان مى کند. 20 برخى چون نويسنده الميزان مى گويد:
«اما . . . ما يقول على حضور النبى صلى الله عليه و آله و الائمة عليهم السلام عند الموت و عند مسائلة القبر و اعانتهم اياء على الشدائد. . . فليس من مالشفاعة عند الله فى شى ء و انما هو من سبيل التصرفات و الحکومة الموهوبة لهم باذن الله. . . »؛ 21 يعنى گزارش هايى که بيانگر حضور پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام هنگام مرگ و در وقت پرسش از ميت در عالم قبر و برزخ است، به هيچ رو شفاعت از جانب خداوند نسبت به چيزى به شمار نمى آيد و بلکه از قبيل تصرفات و سلطه عنايت شده به آنان از سوى خداوند است.
حال جاى اين سؤال باقى است، به فرض آنکه فرآيندهاى ياد شده از سوى پيامبر و ائمه عليهم السلام شفاعت نباشد؛ اما موضوع طلب بخشش از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله از محضر الهى براى کسى که به او –در زمان وفات22- تمسک مى جويد – و در آيه 64 سوره نساء به آن اشاره شده23 و در برخى از زيارت ها به طور واضح مطرح گشته است- آيا شفاعت برزخى نيست؟ قطعا چنين است. نظير آن توسل به اهل بيت عليهم السلام است که در زيارت ها و ادعيه براى گناهان و برآورده شدن حاجت ها مطرح شده است. 24
5. با توجه به دعاهايى که از سوى ائمه در مورد اموات مسلمان وارد شده، مشخص مى شود که در برزخ امکان بخشش گناهان وجود دارد. مثلاً از امام باقر يا امام صادق عليهما السلام روايت شده است: وقتى روى قبر ميت خشت مى گذارى بگو: اللهم آنس وحشته و صل وحدته برحمتک. . . اللهم ان کان محسنا فزد فى احسانه و ان کان مسيئا فتجاوز عنه و اغفر له انک انت الغفو الرحيم. 25 آيا درخواست چنين امورى از سوى مؤمن در حق ميت که از طرف ائمه هدى دستور داده شده، جز براى غفران يا بالا رفته درجه ميت، چيز ديگرى را در ذهن تداعى مى کند و آيا اين چيزى غير از شفاعت است که از سوى مؤمنين26 محقق مى گردد؟
در دنباله اعمالى که براى ميت صورت مى گيرد، آمده است: سپس دست خود را روى قبر بگذار و در حالى که رو به قبله هستى، بگو:
«اللهم ارحم غربته و صل وحدته و آنس وحشه و آمن روعته و افض عليه من رحمتک و اسکن اليه من برد عفوک و سعة غفرانک و رحمتک رحمة يستغنى بها عن رحمة من سواک واحشره مع من کان بتولاه. . . »؛ 27 يعنى خداوندا، به غريبى او رحم کن و پيوند دهنده تنهايى او و همدم و ايمن ساز ترس وحشتش باش و رحمتت را بر او سرازير نما و خنکى و گستره بخشش خود را در وجودش مستقر فرما؛ رحمتى که در پرتو آن از رحمت ديگرى بى نياز گردد و او را با کسى که دوست مى داشته محشور نما.
آيا اين درخواست هاى رحمت و مغفرت و محشور شدن با کسانى که ميت به آنها عشق مى ورزيده، جز پديده شفاعت فرآيند ديگرى است؛ فرآيندى که به نظر مى رسد تمامى يا يخشى از آن در عالم برزخ تحقق مى گيرد؟ نظير اين دعاها و درخواست ها که از طرف مؤمنان براى اموات دستور داده شده است، در بسيارى از مأخذ28 ذکر شده نشانه يا دليل وجود شفاعت در برزخ است.
6. در دعاى روز چهارشنبه آمده است:
«ارزقنى شفاعة محمد و آله و لا تحرمنى صحبته»
شفاعت محمد صلى الله عليه و آله و عترت او را روزيم فرما و مرا از مصاحبت آن بزرگوار محروم نکن.
اطلاق اين دعا شامل تمامى عوالم وجود مى شود و اختصاص به قيامت ندارد.
7. حکايات و نقلياتى گزارش شده است که به گونه اى از شفاعت در برزخ سخن مى گويد. نمونه اى از آن از امير المؤمنين عليه السلام است که يک نفر اعرابى سه روز پس از آنکه پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا رفتند، نزد مزار آن بزرگوار آمده، خود را روى قبر مطهر انداخت و از آن خاک مقدس بر سرش ريخت و گفت: «يا رسول الله قلت، فسمعنا قولک و وعيت عن الله فوعينا عنک و کان فيما انزله عليک: و لو لنهم اذ ظلموا انفسهم جاؤوک فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما و قد ظلمت نفسى وجئتک. تستغفرلى الى ربي. فنودى من القبر انه قد غفرلک»؛ 29 يعنى پيامبر، سخن گفتى، سخنان ترا شنيديم. پذيراى کلام الهى شدى، ما هم پذيراى سخنان تو شديم. از جمله مطالبى که خدا بر تو نازل کرد اين بود: و اگر وقتى که به خود ستم مى کنند، به حضورت آمده از خداوند درخواست بخشش کنند و پيامبر هم براى آنان طلب بخشش کند، به يقين خداوند را توبه پذير و رحيم خواهند يافت. در پى آن از طرف قبر ندا داده شد: مورد بخشش قرار گرفتي. يکى از ياران سفيان بن عيينه به نام ابو عبدالرحمن عتبى مى گويد: وارد شهر مدينه شدم، کنار مرقد مطهر پيامبر صلى الله عليه و آله آمدم، آن را زيارت کردم و رو به روى آن نشستم. يک اعرابى به آنجا آمد و قبر منور را زيارت کرد. سپس گفت: يا خير الرسل، ان الله تعالى انزل عليک کتابا صادقا قال فيه: ولو انهم
ثم بکى و انشد: يا خير من دفنت بالقاع اعظمه/ فطاب من طيبهن القاع و الاکم
نفسى الفداء لقبر انت ساکنه/ فيه العفاف و فيه الجود و الکرم
يعنى اى بهترين پيامبر، خداوند متعال کتاب صادقى بر تو فرو فرستاده، در آن فرمود: و اگر زمانى که آنها به خود ستم کرده، نزد تو آيند و از خداوند درخواست آمرزش کنند و پيامبر براى آنها درخواست بخشش کند، به يقين خداوند را توبه پذير و رحيم مى يابند و من به حضورت آمدم، از گناهم از خداوند طلب آمرزش و به وسيله تو در پيشگاه الهى شفاعت مى جويم.
عتبى مى گويد: سپس اعرابى گريست و اين شعر را خواند:
اى بهترين انسان که در اشراف و برترين زمين دفن شده اي. جانم فداى قبرى که تو در آن ساکن هستي. در آن عفاف است، در آن سخاوت است و کرم.
در پى آن اعرابى استغفار کرد و بازگشت.
عتبى مى گويد: خوابم که برد، در عالم رؤيا پيامبر صلى الله عليه و آله را مشاهده کردم. به من فرمودند: خود را به اعرابى برسان، مژده بده که خداوند او را به واسطه شفاعت من بخشيد. از خواب برخاستم، در جست و جويش برآمدم؛ ولى به او دست نيافتم.

نتيجه

ضمن پذيرش اصل شفاعت به عنوان امرى مسلم، با توجه به پاره اى از دلايل عقلى و اطلاق آياتى چند از قرآن و برخى از روايات و ادعيه و زيارات و حکايات و اظهارات علما و انديشمندان شيعه و سنى، ثابت و مشخص شد که در برزخ – که دنباله و تتمه عالم طبيعت است- شفاعت وجود دارد. برخى از نظريه پردازان اهل سنت بر فرهيختگان اماميه به اين موضوع تصريح کرده اند.

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1. در اينجا منظور خداى سبحان است.
2. ر. ک: جوادى آملى، تسنيم، ج 4، ص 210. سيد مرتضى مى گويد: «حقيقتة الشفاعة وفائدتها طلب اسقاط العقاب عن مستحقه و انما يستعمل فى طلب ايصال المنافع مجازا و توسعا»؛ حقيقت شفاعت و فايده آن درخواست ساقط شدن کيفر از مستحق آن است و استعمال شفاعت در درخواست رسيدن به منفعت به نحو مجاز و توسع است (ر. ک: شريف مرتضى، رسائل المرتضى، ج 1، ص 150)
3. اين دلايل يا شواهد در اين مقاله مطرح مى شود.
4. وهبه زحيلى مى گويد: منظور از برزخ به اتفاق مفسران، مدت بين مرگ انسان و مبعوث شدن اوست. (تفسير الوسيط، ج 2، ص 1720)
5. اين نوشتار به انواع شفاعت نظرى ندارد.
6. ملا هادى سبزوارى مى گويد: «. . . کل ما فى العالم الادنى فله مثال فى العالم الاعلي» (شرح الاسماء الحسنى، ج 2، ص 52) . وى در موضعى ديگر ذيل اسم شريف «خير المنزلين» مى گويد: «ينزل الاشياء من عالم العقل الکلى الى عالم النفس الکليه و منه الى عالم المثال و منه الى العالم الطبيعه و عالم الجسم» (همان، ج 1، ص 39)
7. ابن سلامه شافعى، دستور معالم الحکم، ص 31؛ ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 19، ص 301؛ زرندى حنفى، نظم در السمطين، ص 157؛ علامه مجلسى، بحار الانوار، ج 6، ص 19.
8. جوادى آملى، تسنيم، ج 4، ص 242.
9. انبياء: 28.
10. نهج البلاغه، خطبه 176.
11. ر. ک: جوادى آملى، تسنيم، ج 4، ص 242 – 247.
12. ملکى ميانجى، بدايع الکلام فى تفسير آيات الاحکام، ص 158.
13. کلينى، الکافى، ج 3، ص 242.
14. ظاهراً مقصود از وصف «مطاع»، پذيرفته شدن شفاعت ايشان در قيامت است.
15. يعنى پيامبر صلى الله عليه و آله از خدا بخواهد گناه گنهکار بخشيده شود.
16. صالحى شامى، سبل الهدى، ج 12، ص 380.
17. فخر رازى، مفاتيح الغيب، ج 3، ص 500.
18. ر. ک: نصر بن محمد سمرقندى، تفسير بحر العلوم، ج 2؛ ملا حويش آل غازى، بيان المعانى، ج 6، ص 479.
19. ر. ک: طباطبايى، الميزان، ج 1، ص 174.
20. پيش تر از آنها سخن به ميان آمد.
21. همان، ص 174.
22. اين درخواست در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله گوياى وجود شفاعت در عالم دنياست.
23. و امثال آن.
24. براى نمونه نگاه کنيد به مفاتيح الجنان، دعاى توسل معروف و هفتمين زيارت مطلق امير المؤمنين، و زيارت آن حضرت در روز هفده ربيع الاول و در روز مبعث.
25. ابن بابويه، فقه الرضا عليه السلام، ص 171.
26. قابل ذکر اينکه بر پايه برخى از آيات (از جمله آيه دهم سوره حشر) مؤمنان هم جزء شفاعت گران هستند (ر. ک: جوادى آملى، تسنيم، ج 4، ص 246 و 247)
27. ابن بابويه، فقه الرضا عليه السلام، ص 172.
28. ر. ک: شيخ صدوق، الهدايه، ص 113 و 114؛ شيخ مفيد، المقنعه، ص 80 و 429؛ طوسى، المبسوط، ج 1، ص 185 و جز آن.
29. متقى هندى، کنز الاعمال، ج 2، ص 385 و 386؛ ج 4، ص 258 و 259؛ صالحى شامى، سبل الهدى، ج 12، ص 381 و 390؛ تفسير قرطبى، ج 5، ص 265 و 266.
30. ر. ک: صالحى شامى، سبل الهدى، ج 12، ص380 و 381. اين حکايت از طريق غير عتبى هم گزارش شده است (ر. ک: همان مأخذ) . نيز درباره ماجراى فوق يا اصل آن بنگريد به تفسير ابن کثير، ج 1، ص 532؛ ثعالبى، تفسير ثعالبى، ج 2، ص 257 و 258؛ سيوطى، الدر المنثور، ج 1، ص 238؛ نووى، المجموع، ج 8، ص 274؛ بهوتى، کشاف القناع، ج 2، ص 599 و 600.

منابع

1. ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق ابوالفضل ابراهيم.
2. ابن بابويه، فقه الرضا عليه السلام، تحقيق موسسه آل البيت المؤتمر العالمى للامام الرضا عليه السلام، اول، 1406.
3. ابن سلامه شافعى، دستور معالم الحکم، قم: مکتبه المفيد.
4. ابن کثير، تفسير القرآن العظيم، تحقيق شمس الدين، بيروت: دارالمعرفة، اول: 1412.
5. بهوتى، کشف القناع، بيروت: محمد على بيضون، اول، 1418.
6. تفسير الثعالبى، تحقيق عبدالموجود و ديگران. مطبعه دار احياء التراث العربى، اول، 1418.
7. جوادى آملى، تسنيم، اسراء، قم: دوم: 1382.
8. زرندى حنفى، نظم در السمطين، مکتبه الامام امير المومنين عليه السلام، اول، 1377 ق.
9. سيوطى، الدر المنثور، دارالمعرفة، اول، 1365.
10. شريف مرتضى، رسائل المرتضى، تحقيق رجايى، دارالقرآن، 1405.
11. شيخ مفيد، المقنعه، جامعه مدرسين، قم: 1410.
12. صالحى شامى، سبل الهدى و الرشاد، تحقيق عبدالموجود، دارالکتب العلميه، بيروت: اول، 1414.
13. طباطبايى، الميزان، موسسه نشر اسلامى، قم: اول، 1402.
14. طنطاوى، تفسير الوسيط.
15. طوسى قدس محمدى، النهايه، قم.
16. طوسى، المبسوط، تحقيق کشفى، المکتبه المرتضويه.
17. فخر رازى، مفاتيح الغيب، دار احياء التراث العربى، بيروت: سوم، 1420.
18. قرطبى، الجامع لاحکام القرآن، بيروت: موسسه التاريخ العربى، 1405.
19. کلينى، الکافى، تصحيح غفارى، تهران: دارالکتب الاسلاميه، سوم، 1388.
20. متقى هندى، کنزالعمال، به کوشش صفوه السقا، بيروت: موسسه الرساله، اول، 1409.
21. مجلسى، بحارالانوار، بيروت: موسسه وفا، چاپ دوم، 1403.
22. المجموع، نووى، دارالفکر.
23. مفاتيح الجنان، قمي.
24. ملا حويش آل غازى، بيان المعانى، مطبعه الترقى، دمشق: اول: 1382 ق.
25. ملکى ميانجى، بدايع الکلام فى تفسير آيات الاحکام، بيروت: موسسه وفا، اول، 1400.
26. نصر بن محمد سمرقندى، تفسير بحر العلوم. (م قرن 4) .
27. صدوق، الهدايه، تحقيق و نشر موسسه امام هادى عليه السلام، قم: اول، 1418.
مکارم شيرازى، اخلاق در قرآن، 1378، ج2، ص239-240.

نظر خود را اعلام كنید

نظرات كاربران

نظری وجود ندارد
*
*

شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)