آثار معادباورى از نگاه امام على - قسمت اول


اشاره

از ميان عقايد دينى، اعتقاد به معاد يکى از نافذترين و مؤثرترين باورها در جهت دادن به رفتار آدمى، تربيت و اصلاح اوست. بى شک، ايمان به معاد تأثير بسيار عميق و گسترده اى در اعمال انسان ها دارد. اصولاً اعمال انسان، بازتاب اعتقادات اوست. کسى که مى داند به زودى تمام اعمالش ـ بى کم و کاست ـ در دادگاهى مورد بررسى قرار مى گيرد که قضاتش از همه چيز آگاهند، نه توصيه اى در آن مؤثر است و نه رشوه اى و نه حکم دادگاهش تجديد نظر دارد، سپس بر طبق آن پاداش و کيفر مى بيند، نه فقط در اصلاح خود مى کوشد؛ بلکه در انجام اعمال گوناگونش فوق العاده سخت گير و موشکاف است. چنين عقيده اى، نقش شايانى در پرورش روح انسان و آثار تربيتى شگرفى در زندگى فردى و اجتماعى او دارد.
معادباورى در زندگى و منش هاى فردى و اجتماعى انسان آثار فراوانى دارد که در اين نوشتار، با مداقه و مطالعه در آموزه هاى اصيل اسلامى، مهم ترين آثار و برکات باور به معاد را در منش هاى فردى انسان از منظر امام على (ع) مورد بررسى قرار مى دهيم.

معاد

واژه «معاد» برگرفته از کلمه «عود»، به معناى بازگشت و رجوع [1] و در لغت به معناى «المرجع و المصير» [2] (مرجع و برگشتگاه) است؛ البته اين واژه مى تواند به عنوان مصدر ميمى، اسم زمان و مکان مورد توجه قرار گيرد و معناى اصطلاحى آن، «زندگى در عالم آخرت» و «حيات پس از مرگ» است.
واژه «معاد» در قرآن کريم تنها يک بار ذکر شده است: «إِنَّ الَّذِى فَرَضَ عَلَيک الْقُرْآنَ لَرَادُّک إِلَى مَعَادٍ قُلْ رَبِّى أَعْلَمُ مَنْ جَاءَ بِالْهُدَى وَمَنْ هُوَ فِى ضَلاَلٍ مُبِينٍ» [3] ؛ «آن کس که قرآن را بر تو فرض کرد، تو را به جايگاهت [زادگاهت] بازمى گرداند. بگو: پروردگار من از همه بهتر مى داند چه کسى (برنامه) هدايت آورده و چه کسى در گمراهى آشکار است». البته ناگفته نماند ديگر مشتقات واژه «معاد» در آيات فراوانى به معناى روز قيامت استعمال شده است. [4]

جايگاه معاد در قرآن کريم

اصل معاد در اسلام به معناى آن است که همه انسان هايى که پا به عالم دنيا نهاده اند، بعد از مدتى زندگى در اين عالم مى ميرند و همگى در جهان ديگرى زنده شده و در قيامت، در دادگاه عدل الهى حضور يافته و پس از رسيدگى به اعمال و رفتار آن ها در دنيا، در بهشت و سعادت جاودانه يا در دوزخ خشم و غضب الهى خواهند بود.
با يک نظر اجمالى به آيات قرآن کريم، به روشنى درمى يابيم که در ميان مسائل عقيدتى هيچ مسئله اى در اسلام بعد از توحيد، به اندازه مسئله معاد و اعتقاد به حيات بعد از مرگ، حساب رسى اعمال بندگان، پاداش، کيفر و اجراى عدالت وجود ندارد. وجود حدود هزار و دويست آيه درباره معاد در قرآن کريم و اينکه بسيارى از سوره هاى اواخر قرآن به طور کامل يا به طور عمده درباره معاد و مقدمات و علائم و نتايج آن سخن مى گويد، شاهد گوياى اين مدعاست.
در جاى جاى قرآن کريم پس از موضوع ايمان به خدا، ايمان به جهان ديگر آمده و به طور تقريبى در 30 آيه، اين دو موضوع را قرين هم قرار داده است: «و يؤمنون بالله و اليوم الآخر» يا تعبيرى شبيه آن فرموده و در بيش از صد آيه به «اليوم الآخر» يا «الآخري» اشاره کرده است. [5]
مسئله معاد و جهان آخرت، همواره در سرلوحه دعوت انبياى الهى قرار داشته است و آنان با وجود مخالفت هاى سرسختانه مردم در پيشروى چنين مسئله اى، همواره بر آن تأکيد داشته و مردم را به اعتقاد به چنين اصلى دعوت نموده اند. اين مقاومت و پايدارى انبيا در طرح مسئله معاد و آشنا ساختن مردم با مسئله جهان پس از مرگ، نشان دهنده اهميت فوق العاده اين اصل اعتقادى در زندگى بشر، سعادت و کمال نهايى انسان است. علم و آگاهى به اصل مسئله معاد، تأثير مستقيمى در رفتار و کردار فرد و جامعه داشته و زندگى انسان را متحول مى سازد. شناخت رابطه ميان دنيا و آخرت و مقدمه بودن اين جهان براى جهان ديگر نيز نقش به سزايى در رفتار آدمى دارد. اگر انسان بداند آنچه که در اين دنيا انجام مى دهد در سراى ديگر نيز همان را باز خواهد يافت، در رفتار و عملکرد خويش دقت و ملاحظه بيشترى خواهد نمود.

آثار و برکات معادباورى در منش هاى فردى

آثار دنيوى ايمان به معاد در دو بعد فردى و اجتماعى قابل بررسى است. مقصود از آثار فردى، آن دسته آثارى است که در زندگى شخصى هر فردى متجلى مى شود. مهم ترين آثار فردى معاد در منش هاى [6] فردى عبارتند از:

تقوا مدارى

يکى از ويژگى هاى شخص معادباور، تقوا مدارى است. واژه تقوا از ماده «وقي» به معناى حفظ و صيانت و نگهدارى است. چنان که راغب در مفردات مى گويد: «تقوا از "وقايه" و عبارت است از محافظت يک چيز از هر چه بدان زيان مى رساند. تقوا، يعنى نفس را در وقايه قرار دادن از آنچه بيم مى رود. تحقيق مطلب اين است، اما گاهى بنا به قاعده استعمال لفظ مسبّب در سبب و استعمال لفظ سبب در مسبّب، خوف به جاى تقوا و تقوا به جاى خوف استعمال مى گردد. تقوا در عرف شرع، يعنى نگهدارى نفس از آنچه انسان را به گناه مى کشاند، به آنکه امور ممنوع شرعى و محرمات را ترک کند». [7]
امام على (ع) در خطبه 113 نهج البلاغه مى فرمايد: «تقواى الهى، دوستان خدا را در حمايت خود قرار داده و آنان را از تجاوز به حريم محرمات الهى نگه داشته و خوف خدا را ملازم دل هاى آنان قرار داده است تا آنجا که شب هاى آن ها را زنده و بيدار نگه داشته و روزهايشان را قرين تشنگى (روزه) کرده است». در اين عبارات، با صراحت تمام تقوا را به معناى حالتى معنوى و روحانى ذکر کرده که حافظ و نگهبان انسان از گناه مى باشد و ترس از خدا و روز رستاخيز را يکى از آثار تقوا دانسته است. از اين رو مى توان گفت، تقوا به معناى ترس نيست؛ بلکه يکى از آثار تقوا اين است که خوف را ملازم دل قرار مى دهد.
تقوا مدارى از راه هاى گوناگونى در وجود انسان پديد مى آيد، از جمله مى توان به معادباورى اشاره کرد که تأثير فراوانى در تهذيب نفس انسانى و پرهيز از گناهان و نيز رابطه تنگاتنگى در شناخت نسبت به خويشتن و خداى خود دارد. طبع اوليه آدمى در صورت نبود مانع، خواهان رسيدن به اميال و هوس هاى نفسانى است؛ چنان که قرآن، علت انکار معاد را باز بودن راه فسق و فجور عنوان کرده است. بديهى است انسانى که از يک سو غريزه کامجويى و لذت طلبى در درون خود دارد و از سوى ديگر جز همين دنيا و لذات موجود در آن چيز ديگرى نمى شناسد و مطلوبى غير از آن را براى خود نمى يابد و مرگ را هم پايان کار مى داند، طبيعى است که خواهان آزادى بى قيد و شرط است و تا سر حد امکان در راه ارضاى تمايلات نفسانى خود تلاش مى کند و با هر مانعى که در سر راهش قرار گيرد، به ستيز برمى خيزد و از هيچ گونه ظلم، اجحاف، تعدّى و جنايت دريغ نمى نمايد.
اما انسان معتقد به قيامت و مؤمن به حيات جاودان آخرت، معاد را عالمى بى نهايت، روشن و داراى ثبات مشاهده مى کند، هيچ گاه خود را به صفت رذيله آلوده نمى کند و هرگز صفحه پاک دل را که بايد کانون محبت خدا و کشتزار جنت و آخرت گردد، چراگاه شيطان و شهوات حيوانى نمى سازد و تقوامدارى را که به فرموده امام على (ع) موجب مصونيت [8] است، هميشه سرلوحه زندگى قرار مى دهد.

مراقبه و محاسبه

«مراقبه»، به معناى خود را پاس داشتن و مراقب خود بودن و «محاسبه»، به معناى رسيدگى به حساب خويش (حساب رسي) است. از آنجا که آدمى پيوسته در معرض اشتباه و گناه قرار دارد، لازم است حريم حقيقت انسانى خويش را پاس داشته و به حساب خويش توجه کند تا از فرو لغزيدن خود جلوگيرى نمايد يا در صورت لغزش، به سرعت باز آمده و جبران خسارت نمايد. اگر آدمى به اين روش به اصلاح خود نپردازد، ديگر کسى نمى تواند او را اصلاح کند.
امام على (ع) مى فرمايد: «عباد الله، زنوا انفسکم من قبل ان توزنوا و حاسبوها من قبل ان تحاسبوا و تنفسوا قبل ضيق الخناق و انقادوا قبل عنف السياق و اعلموا انه من لم يعن على نفسه حتى يکون له منها واعظ و زاجر، لم يکن له من غيرها لا زاجر و لا واعظ [9] ؛ بندگان خدا! (کردار و گفتار) خود را بسنجيد، پيش از آنکه آن را بسنجند و به حساب خويش برسيد، پيش از آنکه به حسابتان برسند. (فرصت را غنيمت بشماريد)، پيش از آنکه مرگ گلويتان را بگيرد و نتوانيد نفس بکشيد. رام و گردن نهاده ـ به راه راست رويد ـ پيش از آنکه به سختى رانده شويد. بدانيد آن کس که نتواند خود را پند دهد تا از گناه بازدارد، ديگرى را نبايد تا اين کار را براى او به جاى آرد».

رغبت به عبادات

يکى از ويژگى هاى نهفته در فطرت انسان ها، عبادت و پرستش خداى متعال است؛ هر چند در اين بُعد، نوع نگرش افراد نسبت به عبادت مختلف است؛ ولى مى توان با برخى عوامل سازنده و محرک، در نوع برداشت افراد از عبادات اتحاد ايجاد کرد. از نظر امام على (ع)، معادباورى يکى از بهترين ابزار جهت ترغيب و تشويق انسان در انجام عبادات است. امام على (ع) در بيان انواع عابدان مى فرمايد: «گروهى براى رسيدن به پاداش، خدا را عبادت کردند و اين عبادتِ بازرگانان است؛ دسته اى از روى ترس، خدا را عبادت کردند و اين عبادت بردگان است و گروهى براى سپاسگزارى، خدا را عبادت کردند و اين عبادت آزادگان است». [10]
تنها عبادت دسته سوم (عبادت آزادگان) است که مورد خشنودى خداوند و تأييد اولياى الهى واقع شده است. امام على (ع) عبادت خدا را، نه به خاطر ترس از کيفر جهنم و نه به خاطر طمع به دست آوردن بهشت انجام مى داد؛ بلکه خدا را به خاطر اينکه او را شايسته پرستش يافته بود، عبادت مى نمود.
هر چند رسيدن به اين مقام مشکل است، اما محال نيست. لازمه رسيدن انسان به چنين درجه اى، تقويت روح عبادت و نيايش است که در تربيت انسان بسيار مؤثر مى باشد. از نظر امام (ع) محرکه هاى عبادت، نقش معادباورى در ترغيب و تشويق فرد بر انجام عبادات داراى اهميت فوق العاده اى هستند. آن حضرت (ع) همواره راه رسيدن به سعادت اخروى را در گرو استفاده صحيح و به جا از دنيا ياد کرده است. در نتيجه ياد معاد و باور به آن، در فرد شوقى ايجاد کرده که تا وقتى در اين دنيا هست، از آن توشه برگيرد تا فرداى خود را با آن آباد سازد و اين امر تنها با نوع بينش صحيح استمرار در عبادت خدا ميسر است. امام على (ع) مى فرمايد: «قبل از آنکه [پنجه مرگ راه] گلوى شما را بگيرد و دچار خفگى گرديد، نيايش و عبادت کنيد». اگر به نوع تعبير عبادت از منظر امام (ع) بنگريم، به روشنى درمى يابيم که تأثير باور به معاد در انجام عبادات، نه تنها در فرمايشات آن حضرت فراوان يافت مى شود؛ بلکه در عمل امام (ع) نيز مشهود است. ابن ابى الحديد معتزلى مى نويسد: «چه بگويم در حق کسى که پيشى گرفت از ديگران به هدايت، به خدا ايمان آورد و او را عبادت نمود؛ در حالى که تمام مردم سنگ را مى پرستيدند...». [11] «او در عبادت، عابدترين مردم شمرده مى شد. نماز و روزه اش از همگان بيشتر بود و مردم نماز شب و ملازمت بر اذکار و مستحبات را از آن حضرت آموختند». [12] بنابراين، باور به معاد تأثير فراوانى در ترغيب و تشويق افراد به انجام فرائض و ترک محرمات دارد و ابزار مناسبى براى هدايت و راهنمايى انسان ها به قرب الهى است.

بصيرت و شناخت قلبى

يکى از آثار مهم معادباورى، بصيرت پذيرى شخص معادباور نسبت به جهان و عالم هستى است. بصيرت در لغت به معناى دانايى، ثبات در دين، بينايى، بينايى دل، هوشيارى، زيرکى و همچنين عقيده قلب و يقين است. [13] اين واژه، نزد اهل معنا، نيرويى نهانى و قوّه اى قلبى است که در شناخت حقايق تا عمق وجود و باطن ذات آن رسوخ مى کند. برخى از اهل معرفت مى گويند: «بصيرت قوّه قلبى يا نيرويى باطنى است که به نور مقدس روشن گرديده و از پرتو آن صاحب بصيرت، حقايق و بواطن اشياء را درمى يابد. بصيرت به مثابه بَصَر (چشم) است براى نفس». [14] البته بايد توجه داشت که بصيرت داراى درجات و مراتبى است و اوج آن، مرتبه اى است که حضرات معصوم «ع» و اولياى خاص آن را دارا مى باشند. اميرمؤمنان (ع) مى فرمايد: «لو کشف الغطاء، ما ازدَدْتُ يقيناً؛ [15] اگر همه پرده ها فرو افتد، چيزى بر يقين من افزوده نمى شود». اين سخن نشان از بصيرت کامل آن حضرت نسبت به جهان و هستى است. از اين رو در اين دنياى فانى رسيدن به چنين مقامى براى انسان هاى معمولى، بسيار دشوار به نظر مى رسد و اگر هم بصيرتى يابند، به پايين ترين مرتبه آن دست پيدا خواهند کرد. تنها راه کسب بصيرت اين است که فرد نگرش خود را تنها به اين دنياى فانى معطوف نکند؛ بلکه با باورمندى به معاد و ياد آخرت در اين مسير گام بردارد، چنان که در کلام امام (ع) نيز اين نکته مشهود است. آن حضرت دنيا را نهايت ديدگاه کوردلان پنداشته که آن سوى دنيا را نمى نگرند، اما همين دنيا را نسبت به انسان آگاه و بصير، به نوع ديگرى ترسيم نموده و مى فرمايد: «نگاه انسان بصير فرا دنيايى بوده و از پس آن سراى آخرت را مى بيند؛ پس انسان آگاه، هرگز به دنيا دل نمى بندد، ولى انسان کوردل تمام توجه اش دنياست. بينا از دنيا زاد و توشه برگيرد و نابينا براى دنيا توشه فراهم مى کند». [16]

عقل گرايى و غفلت زدايى

تعقل و غفلت زدايى، از آثار باور به معاد است که همواره در کلام ناصحانه امام على (ع) توجه به عقل و شکوفايى آن و پرهيز از غفلت و نادانى مدنظر قرار گرفته است. معنايى که از اين دو واژه مى توان ارئه نمود، اين است که تعقل يعنى «علم، معرفت و وسيله بازداشت انسان از هر چيزى که با فطرت انسان ناسازگار است» [17] و غفلت به معناى اينکه «چيزى حاضر باشد، ولى انسان به آن توجه نکند و آن را فراموش نمايد». [18] از اين رو بايد به اين نکته توجه داشت که غافل نبودن از معاد، منحصر در ذکر اصطلاحى و يا آوردن مفهوم معاد در ذهن و تفکر خلاصه نمى شود؛ بلکه مقصود اصلى غافل نبودن از ياد معاد اين است که انسان همواره و در همه جا به ياد معاد بوده، خود را در محضر خدا حاضر و او را ناظر بر همه اعمال خويش ببيند و ياد معاد در رفتار، گفتار و تصميم گيرى او نقش تعيين کننده اى داشته باشد و نيز بر اين باور باشد که به محض ورود در منطقه گناه، از جرگه بندگى و ايمان به خدا خارج گرديده و دچار غفلت شده است و در صدد جبران و بازگشت به سوى خدا برآيد.

اعتقاد به معاد، مفهوم بخش زندگى

يکى از آثار ايمان به رستاخيز، مفهوم بخشيدن به زندگى انسان است. اگر زندگى بعد از مرگ نباشد، زندگى اين جهان پوچ و بيهوده خواهد بود. بنابراين اگر انسان به زندگى پس از مرگ معتقد نباشد و مرگ را آخرين نقطه حيات بداند، اين زندگى براى او مفهومى نخواهد داشت و خود را در يک حالت بى هدفى و بى وزنى احساس مى کند و زندگى را پوچ و بيهوده مى بيند؛ با خود مى انديشد که بالاخره پس از اين همه تلاش و فعاليت و تهيه وسايل زندگى، چه مى شود؟ اگر پاسخ بشنود که مى ميرد و زندگى پايان مى گيرد، سخت ناراحت و آزرده مى گردد؛ به همين دليل است که بسيارى از مردم کشورهاى صنعتى و پيشرفته با اينکه از لحاظ زندگى مادى در رفاه هستند، همواره از زندگى ناله مى کنند و خود را با انواع سرگرمى ها مشغول مى سازند؛ اين براى آن است که از فکر کردن درباره پوچى و بى هدفى زندگى فرار کنند.
اين انسان ها که «وجود» خود را پوچ و بيهوده احساس مى کنند، اگر به «عدم» خود نيز در چندى بعد توجه کنند، وحشت نموده و اضطراب و نگرانى بر آن ها حکم فرما مى شود. هنگامى که فرد دليلى بر هستى خود نبيند، در اين دنيا خود را بيگانه احساس مى کند و خود را به صورت وصله ناجورى مى بيند.
به راستى اگر «جنين» در شکم مادر داراى هوش و دانشى باشد، اما خبرى از بيرون رحم نداشته باشد و درباره زندگى در آن محيط بينديشد، چه حالى پيدا خواهد کرد؟ آيا حيات خود را پوچ و بى هدف و بى حاصل نخواهد دانست؟ آيا سراسر زندگى اش را اضطراب فرانخواهد گرفت؟
آنان که حيات را به همين چند روزه دنيا محدود مى دانند و بر اين گمانند که با سپرى شدن آن، چيزى جز فنا و نيستى در انتظارشان نيست؛ از اينکه پا به عرصه هستى گذاشته اند، گله دارند و مى گويند، اى کاش به دنيا نمى آمديم. اينان به زندگى بدبين اند؛ زيرا در آن چيزى جز مشکل و رنج نمى بينند؛ چون چيزى که مايه دل خوشى آنان باشد، در آن يافت نمى شود. اما اگر انسان يقين داشته باشد که منزلگاهى در پيش دارد، که منزلگاه عدم نيست؛ بلکه هستى در يک سطح عالى تر حياتى است که هيچ چيزش با زندگى اين دنيا قابل قياس نيست، نه اين تنگ نظرى ها وجود دارد، نه بخل ها، نه کينه ها، نه حسادت ها، نه ناامنى ها، نه دردها و نه رنج ها؛ بلکه همه آرامش و صلح و صفاست و به تعبير قرآن کريم: «گفتار آن ها در بهشت اين است که خداوندا! منزّهى تو و تحيت آن ها سلام است». [19]
انسان معادباور، باور دارد که زندگى به اين چند روز دنيا محدود نيست؛ بلکه اين زندگى در آنچه پيش روى دارد، از مقايسه قطره به دريا نيز کمتر است. «اين زندگى دنيا جز سرگرمى و بازيچه نيست و زندگى حقيقى همانا در سراى آخرت است؛ اى کاش مى دانستند». [20] بنابراين يکى از آثار عقيده به زندگى پس از مرگ، مفهوم دادن و هدف بخشيدن به زندگى و از بيهودگى درآوردن آن است.
ادامه دارد...

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
[1] . تاج العروس، باب «عود»، ص 134؛ قاموس القرآن، ج 5، ص 66؛ ر.ک: مفردات راغب، ص 593.
[2] . مجمع البحرين، ج3، ص111؛ لسان العرب، ج3، ص317.
[3] . قصص (29): 85.
[4] . مؤمنون (23): 107؛ انعام (6): 28؛ مائده (5): 95؛ روم (30): 27؛ بقره (2): 275 و 226؛ اسراء (17): 8؛ انفال (8): 19؛ اعراف (7): 88 و 89؛ مجادله (58): 3.
[5] . پيام قرآن، مکارم شيرازى، ج 5، ص17.
[6] . منش در لغت به معناى خوى، طبع، طبيعت، خصلت، نهاد و سرشت مى باشد. در علم روان شناسى، منش بخشى از شخصيت فرد است که از خصايص نسبتاً پايدارى برخوردار مى باشد؛ فرهنگ جامع روان شناسى ـ روان پزشکى، نصرت الله پورافکارى، ج1، ص237.
[7] . مفردات راغب، ذيل واژه «تقوا».
[8] . «ألا وصونوها و تصونوا بها؛ تقوا را حفظ کنيد و به وسيله تقوا براى خود مصونيت فراهم سازيد»؛ نهج البلاغه، خطبه 221.
[9] . نهج البلاغه، خطبه 89.
[10] . «إنّ قوماً عَبَدُوا اللّهَ رَغبَةً فَتِلک عبادةُ التُّجّار و إنّ قوماً عَبَدُوا اللّهَ رَهبَةً فَتِلک عبادةُ العَبيدِ و إنّ قوماً عَبَدُوا اللّهَ شُکراً فَتِلک عبادةُ الأحرار»؛ نهج البلاغه، حکمت 237.
[11] . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج3، ص260.
[12] . همان، ج1، ص27.
[13] . معجم الوسيط، ذيل ماده «بصر».
[14] . دايرة المعارف تشيع، جمعى از مؤلفان، ج 3، ص 271.
[15] . غررالحکم، ح 7569.
[16] . نهج البلاغه، خطبه 133.
[17] . قاموس القرآن، ج 5، ص 28؛ لسان العرب، ج 11، ص 458؛ مجمع البحرين، ج 5، ص 425.
[18] . المفردات فى غريب القرآن، ص 543؛ قاموس القرآن، ج 5، ص 112؛ مجمع البحرين، ج 5، ص 435.
[19] . يونس (14): 10.
[20] . عنکبوت (29): 64؛ ر.ک: رعد (13): 26؛ توبه (9): 38.