آثار معادباورى از نگاه امام على - قسمت دوم


اشاره

از نظر اديان الهى و به خصوص اسلام، زندگى انسان در اين دنيا بى هدف و پوچ نمى باشد؛ بلکه مقدمه اى براى زندگى ابدى و هميشگى آخرت است. از نظر انسانى که به معاد و رستاخيز اعتقاد دارد، زندگى اين دنيا کشتزارى است که هر چه در آن کشت شود، در آخرت برداشت خواهد شد؛ از اين رو مى کوشد از لحظه لحظه هاى زندگى خويش بهره برده و بذر خوبى را بکارد و به خوبى از آن مراقبت کند تا بتواند در آخرت محصول خوبى را نيز برداشت کند. در اين نوشتار برخى از آثار دنيوى ايمان به معاد در زندگى و منش هاى فردى انسان از منظر امام على (ع)، مورد بررسى قرار گرفته است؛ که در شماره گذشته به مواردى از اين آثار از جمله: تقوا مدارى، مراقبه و محاسبه، رغبت به عبادت، بصيرت و شناخت قلبى، عقل گرايى و غفلت زدايى و... اشاره شد و اينک به ساير آثار و برکات اين باور اعتقادى مى پردازيم.

معادباورى و کنترل غرايز و شهوات

هنگامى که آدمى در پرتو ايمان به غيب و اعتقاد به سراى باقى، دريافت که فرصت دنيا بسيار محدود و بهره آن نيز بسيار ناچيز است و حتى در قلمرويى که به دست مى آيد، نمى توان آن را براى هميشه حفظ کرد و خوشى ها و لذايذ واقعى نيز در همين ايام کوتاه خلاصه نمى شود؛ ديگر نه هر دم امواج خواسته هاى بى پايان بر دلش استيلا مى يابد که خود را به همه چيز وابسته کند و موجب انهدام خويشتن گردد و نه از اينکه بيش از حد از نعمت ها و ثروت هاى دنيا برخوردار نشده، آزرده خاطر مى شود.
در زندگى دنيا هم آرزوهاى بلند و هم يأس هاى عميق، در کمين انسان نشسته اند و هر دو کشنده و تهديدکننده زندگى اند و آنچه هر دو را در بند مى کشد، ياد مرگ است. ياد مرگ هم «آمال» و هم «آلام» را که هر دو بى حد جلوه مى کنند، محدود مى کند و آن ها را آن چنان که هستند، کوچک نشان مى دهد و تاب و طاقت آدمى را افزايش مى دهد و او را بر ادامه زندگى قادر مى سازد.
پيامبر اکرم (ص) مى فرمايد: «از بين برنده لذت ها را بسيار ياد کنيد. سؤال شد: آن چيست؟ فرمود: مرگ... و مرگ، اولين منزل از منازل سراى آخرت و آخرين مرحله از مراحل [زندگي] دنياست». [1]
امام على (ع) نيز ياد مرگ و قيامت را اصلاحگر انسان و تربيت کننده روح دانسته و مى فرمايد: «به هنگام تصميم بر کارهاى زشت، مرگ را که نابودکننده لذت ها و مکدرکننده شهوت و قطع کننده آرزوهاست، به ياد آوريد». [2]
همچنين آن حضرت براى اصلاح و تربيت نفس، از اهرم اعتقاد به آخرت استفاده مى کند. اين اهرم به اندازه اى قوى است که گاه بزرگانى مانند «هَمّام» با شنيدن «خطبه متقين»، قالب تهى مى کنند.
امام على (ع) در نهج البلاغه پس از تلاوت سوره تکاثر مى فرمايد: «شب يا روزى که رخت سفر مرگ در آن بسته اند، براى آنان جاودانه شده، خطرات آن جهان را وحشتناک تر از آنچه مى ترسيدند، يافتند و نشانه هاى آن را بزرگ تر از آنچه در نظر داشتند، مشاهده کردند. براى وصول به هر يک از دو نتيجه بهشت و يا جهنم تا محل قرارگاهشان، مهلت داده شده و عالمى از بيم و اميد، برايشان فراهم ساخته اند. اگر مى خواستند آنچه را که در آنجا مشاهده کرده و با چشم ديده اند، توصيف کنند، زبانشان عاجز مى شد». [3]
با توجه به مطالب ياد شده، به خوبى روشن مى گردد که اعتقاد به حيات پس از مرگ و حوادث آن، قوى ترين عاملى است که مى تواند شهوات حيوانى انسان را به زنجير کشيده، کنترل و تعديل نمايد. چنان که امام على (ع) خطاب به مالک اشتر مى فرمايد: «لَنْ تَحْکمَ ذَلِک مِنْ نَفْسِک حَتَّى تُکثِرَ هُمُومَک بِذِکرِ الْمَعَادِ إِلَى رَبِّک؛ تو بر خود مسلط نشوى، مگر آن گاه که همّت تو در ياد از قيامت و بازگشت به سوى خداوند بيشتر شود». [4]
بنابراين، اعتقاد به حيات پس از مرگ و حوادث آن، قوى ترين عاملى است که مى تواند شهوات حيوانى انسان را به زنجير کشيده، کنترل و تعديل نمايد.

ايمان به معاد و آرامش روحى ـ روانى

از آنجا که روى برتافتن از معنويت و اخلاق و گرايش به ارزش هاى مادى، برخلاف ساختار روحى ـ روانى انسان و در جهت عکس قانون خلقت است، بشريت با بحران هاى بسيارى دست به گريبان مى باشد و هر چه اين حرکت معکوس تداوم يابد، اين بحران شديدتر مى شود.
يکى از پيامدهاى بى اعتنايى انسان به معنويت که طعم خوش حيات را در کام انسان ها تلخ کرده، افسردگى و اضطراب است. اين گونه انسان ها، زندگى را منحصر به دنيا و دنيا را همه دوره حيات خود مى پندارند و به فرموده قرآن کريم شعار چنين افرادى اين است: «آن ها گفتند: "چيزى جز همين زندگى دنياى ما در کار نيست؛ گروهى از ما مى ميرند و گروهى جاى آن ها را مى گيرند و جز طبيعت و روزگار ما را هلاک نمى کند". آنان به اين سخن که مى گويند، علمى ندارند؛ بلکه تنها حدس مى زنند (و گمانى بى پايه دارند)». [5] زندگى براى چنين افرادى همين مدت محدود، همراه با همه رنج ها، سختى ها و مشکلات گوناگون است؛ ازاين رو، افسردگى، نااميدى، اضطراب روانى، بلاتکليفى، احساس پوچى و بى هدفى بر اين گونه زندگى سايه مى افکند و حتى در زمان هايى که به لذت هاى ناپايدار و زودگذر اين دنيا رو مى آورد نيز ترس و وحشت و اضطراب، آن ها را رها نمى کند.
طبيعت دنيا مستلزم آن است که انسان هميشه به آنچه مى خواهد و دوست دارد، نرسد؛ حتى با سختى ها و ناملايمات، شکست ها و ناکامى ها و ضرر و زيان هاى بسيار، با چيزهاى ناخوشايند ديگر مواجه مى شود. ايستادگى در برابر مشکلات و نااميد نشدن، محتاج به جهان بينى استوارى است که بتواند مقاومت در برابر آن ها را براى انسان توجيه کند. تنها جهان بينى الهى و ايمان به معاد است که از عهده اين مشکل برمى آيد: «پس آيا کسى که خدا سينه اش را براى [پذيرش] اسلام گشاده و [در نتيجه] برخوردار از نورى از جانب پروردگارش مى باشد [همانند فرد تاريک دل است]؟ پس واى بر آنان که از سخت دلى ياد خدا نمى کنند، اينانند که در گمراهى آشکارند». [6] جهان بينى مادى، توان توجيه منطقى و منطبق با فطرت سليم را ندارد و معتقدان به آن، در مقابل مشکلات خلع سلاح هستند. [7] شاهد اين مدعا وجود بيمارى هاى روحى حاد و بحران هاى شديد اخلاقى در دنياى معاصر به ويژه در جوامع مادى غرب است.
عامل اصلى اين نگرانى ها به طور عمده احساس پوچى و بى هدف بودن زندگى، احساس نداشتن پناهگاه در مشکلات طاقت فرسا، تصوير وحشتناک از مرگ و بدبينى و ترس از آينده جهان و آينده زندگى فردى است. بدون شک ايمان به سراى ديگر و زندگى جاويدان در آن عالم، توأم با آرامش و عدالت، مى تواند به اين نگرانى ها پايان دهد. [8]
ياد مرگ در گشايش و سختى، موجبات تعادل روحى و روانى انسان را فراهم مى کند. امام على (ع) مى فرمايند: «مرگ و خروج از قبر و ايستادن در برابر خداى تعالى را زياد ياد کنيد، به درستى که اين کار مصيبت ها و مشکلات (دنيا) را بر شما آسان مى نمايد». [9] همچنين آن حضرت (ع) مى فرمايند: «کسى که زياد به ياد مرگ باشد، از دنيا به اندکش راضى مى شود». [10]
اما افرادى که به جهان آخرت ايمان راسخ ندارند و فقط به لذايذ و کاميابي‎هاى مادى دنيوى اهميت مي‎دهند، نه تنها به اندک آن قانع نمى شوند؛ بلکه از جهات مختلف گرفتار تشويش خاطر و اضطراب مي‎گردند.

احساس مسئوليت و حالت آماده باش دائمى

يکى از آثار اعتقاد به معاد، بيدار شدن احساس مسئوليت و وظيفه شناسى در عمق وجود انسان هاست؛ به گونه اى که تمام افکار و کردار آدمى را تحت الشعاع قرار مى دهد و او در مقابل هر کارى، خود را موظف به پاسخگويى مى داند. قرآن کريم به منظور تأکيد بر مسئوليت انسان در برابر عملکرد خويش با لحنى آميخته به انکار و عتاب مى فرمايد: «آيا انسان گمان مى کند بى هدف رها مى شود؟». [11]
قرآن کريم در نفى اين پندار، حيات مجدد انسان، جريان مسئوليت خواهى و مؤاخذه اش در روز قيامت را به او گوشزد مى نمايد: «پس سوگند به پروردگارت که از همه آنان خواهيم پرسيد، از آنچه انجام مى دادند». [12] انسان معتقد به معاد، بر اين باور است که روز قيامت در پيشگاه عدل الهى مؤاخذه خواهد شد و دايره مسئوليت او به کارهاى ظاهرى بزرگ محدود نمى شود: «اگر آنچه در دل هاى خود داريد، آشکار يا پنهان کنيد، خدا شما را به آن محاسبه مى کند... و خداوند بر هر چيزى تواناست». [13]
انسان معادباور، معتقد است که روز قيامت در پيشگاه عدل الهى تمام اعمال او، حتى به اندازه وزن دانه «خردل» و يا «ذره» را نافذى بصير و خبير به نقد مى کشد تا سره از ناسره مشخص گردد. [14] از اين رو، کوتاه ترين لحظات عمر نيز ارزشى فوق العاده مى يابد و انسان خود را همچون مسافرى خواهد دانست که بايد از فرصت ها بيشترين بهره را ببرد و ره توشه آخرت را هر چه بيشتر و بهتر برگيرد.
در بسيارى از روايات سعى شده از اين اصل (مسئول بودن انسان) به عنوان محرّک و پشتوانه اى براى اجراى احکام و دستورهاى شرع مقدس بهره بردارى شود.
امام على (ع) مى فرمايد: «از خدا بترسيد، درباره بندگان و شهرهاى او (بر کسى ستم نکنيد و به ويرانى و تباه کارى در زمين اقدام ننماييد)؛ زيرا در قيامت از همه کارهاى شما مى پرسند، حتى از زمين ها و چهارپايان؛ از خدا اطاعت کنيد و نافرمانى ننماييد». [15]
در «عهدنامه» اميرالمؤمنين (ع) به محمد بن ابى بکر آمده است: «با آنان (مردم مصر) فروتن، نرم خو و همواره گشاده رو باش و به همگان به يک چشم بنگر، خواه به گوشه چشم به آنان بنگرى و خواه خيره شوى، تا بزرگان در تو طمعِ ستم بر ناتوانان نبندند و ناتوانان از عدالتت مأيوس نگردند؛ زيرا خداوند از همه بندگان از خرد و درشت کارها و از آشکار و نهان آن مى پرسد». [16]
بدين ترتيب، اين آموزه ها موجى از احساس مسئوليت در برابر همه رويدادهاى زندگى در اعماق روح انسانى که مؤمن به زندگانى پس از مرگ است، به وجود مى آورد.

انجام اعمال صالح و اجتناب از گناه

عقيده به عالم پس از مرگ و بقاى اثر اعمال آدمى، هم مى تواند يک «عامل بازدارنده قوي» در برابر گناه و خطاکارى و هم يک «عامل محرک نيرومند» براى تشويق سرمايه گذارى مادى و معنوى در راه خدمت به خلق خدا و نيکى ها گردد.
اثراتى که ايمان به عالم پس از مرگ مى تواند در اصلاح افراد فاسد و منحرف و تشويق افراد فداکار و مجاهد و لايق بگذارد، به مراتب بيش از اثرات دادگاه ها و کيفرهاى معمولى و بيش از پاداش ها و تشويق هاى عادى است؛ زيرا از مشخصات دادگاه رستاخيز اين است که نه تجديد نظر در آن راه دارد و نه توصيه و پارتى بازى، نه مى توان فکر قضات آن را با ترفند و ارائه مدارک دروغين تغيير داد و نه تشريفات آن نيازمند به طول و تفصيل خواهد بود. قرآن کريم مى فرمايد: «از روزى بپرهيزيد که هيچ کس به جاى ديگرى جزا داده نمى شود و نه شفاعتى از او پذيرفته خواهد شد و نه غرامت و بدل و نه کسى به يارى او مى آيد». [17] همچنين مى فرمايد: «و هر کس از آن ها که ظلم و ستم کرده، اگر تمامى روى زمين را در اختيار داشته باشد، در آن روز همه را براى نجات خويش مى دهد و هنگامى که عذاب الهى را مى بينند، پشيمانى خود را مکتوم مى دارند [مبادا رسواتر شوند] و در ميان آن ها به عدالت داورى مى شود و ستمى بر آن ها نخواهد رفت». [18] همچنين در آيه اى ديگر مى خوانيم: «هدف اين است که خداوند هر کس را به آنچه انجام داده، جزا دهد؛ زيرا خداوند سريع الحساب است». [19]
از اين رو قرآن کريم، سرچشمه بسيارى از گناهان را فراموش کردن روز جزا دانسته است: «بچشيد آتش دوزخ را به خاطر اينکه ملاقات امروز را فراموش کرديد». [20] حتى از پاره اى از تعبيرات استفاده مى شود که اگر انسان گمانى به روز قيامت داشته باشد نيز از انجام بسيارى از اعمال خلاف دورى مى کند. [21]
امام على (ع) مى فرمايد: «از نافرمانى خداوند بپرهيزيد؛ زيرا همان کسى که شاهد است، همان کس حاکم و دادرس است». [22]
تأثير ايمان به معاد در حسن اعمال به قدرى روشن و آشکار است که اميرمومنان على (ع)، تعجب مى کند از کسى که ايمان به آخرت دارد و در حسن اعمال خويش نمى کوشد؛ حضرت مى فرمايد: «عَجبتُ لِمَن يَعلَمُ اَن لِلأعمالِ جزاءً، کيف لا يحسن عمله [23]؛ در تعجبم از کسى که مى داند که اعمال جزا دارد، عملش را نيکو به جا نمى آورد».
همچنين آن حضرت (ع) مى فرمايد: «مَنْ تَذَکرَ بُعْدَ السَّفَرِ اسْتَعَدَّ [24]؛ کسى که به ياد سفر طولانى آخرت باشد، خود را آماده مى سازد».
بنابراين عقيده باعث مى شود که انسان در دنيا در حالت بيدار باش به سر ببرد و خود را در انجام کارها آزاد و مطلق نبيند.

عبرت آموزى

از ديگر ثمرات نيکوى درخت پربار ايمان به معاد، عبرت آموزى از تاريخ گذشتگان و پندآموزى از فراز و نشيب زندگى است. آدمى در پرتو ايمان و باور به معاد و با چشمانى نافذ و حقيقت بين مى تواند از ظواهر امور به باطن آن ديده گشايد و از خانه غرور به خانه شعور پا نهد.
تحولات دنيا، دگرگونى هاى روزگار، آمدن ها و رفتن ها، همه و همه آينه هاى تمام نمايى هستند که به خوبى ناپايدارى اين دنيا و جلوه هاى فريباى آن را نشان مى دهند و انسان را از دل بستن به دنيا و فرو رفتن در گرداب غفلت برحذر مى دارند؛ به شرط آنکه انسان تنها تماشاگر حوادث نباشد؛ بلکه از مدرسه روزگار درس عبرت آموزد و خود را براى دانشگاه قيامت مهيا سازد:

اى خوشا چشمى که عبرت بين بود / عبرت از نيک و بدش آيين بود
امام على (ع) در سفارش به پندپذيرى از تاريخ مى فرمايد: «اگر راهى براى زندگى جاودانه وجود مى داشت يا از مرگ گريزى بود، حتماً سليمان بن داوود (ع) چنين مى کرد؛ او که خداوند حکومت بر جن و انس را همراه با نبوت و مقام بلند قرب و منزلت در اختيارش قرار داد، اما آن گاه که پيمانه عمرش لبريز و روزى او تمام شد، تيرهاى مرگ از کمان هاى نيستى بر او باريدن گرفت و خانه و ديار از او خالى گشت، خانه هاى او بى صاحب ماند و ديگران آن ها را به ارث بردند.
مردم! براى شما در تاريخ گذشته عبرت ها و درس هاى فراوان وجود دارد؛ کجايند عمالقه و فرزندانشان؟ کجايند فرعون ها و فرزندانشان؟ کجايند مردم شهر رس، آن ها که پيامبران خدا را کشتند و چراغ نورانى سنت آن ها را خاموش کردند و راه و رسم ستمگران و جباران را زنده ساختند؟». [25]
به هر حال، مطالعه و تأمّل در زندگى گذشتگان، همواره در بردارنده نکات آموزنده اخلاقى و تربيتى است. مشاهده مى کنيم آن ها که همواره بر شوکت، قدرت و ثروت خويش مغرور بودند و دست به هر ستمى مى زدند، اکنون در گوشه اى از اين زمين پهناور زير انبوهى از خاک رها شده اند و روحشان در عالم برزخ پاسخگوى رفتار و اعمالشان است. امام على (ع) دراين باره مى فرمايند:
«همانا گذشتگان را ديدى که ثروت ها اندوختند و از فقر و بيچارگى وحشت داشتند و با آرزوهاى طولانى فکر مى کردند در امانند و مرگ را دور مى داشتند، ديدى چگونه مرگ بر سرشان فرود آمد و آنان را از وطنشان بيرون راند؟... آيا نديديد آنان را که آرزوهاى دور و دراز داشتند و کاخ هاى استوار مى ساختند و مال هاى فراوان مى اندوختند، چگونه خانه هايشان گورستان شد و اموال جمع آورى شده شان تباه و پراکنده و از آنِ وارثان گرديد و زنان آن ها با ديگران ازدواج کردند؟ آن ها نه مى توانند چيزى به نيکى هاشان بيفزايند و نه از گناه توبه کنند». [26]
قرآن کريم پس از بيان سرگذشت دردناک قوم نوح، عاد، ثمود، شعيب، لوط و سرگذشت فرعونيان، ماجراى آن ها را درس عبرتى براى همه کسانى مى داند که از عذاب آخرت در ترس و بيم به سر مى برند و پشتشان از شنيدن حوادث هولناک قيامت مى لرزد. [27]
آرى، آن ها که به رستاخيز ايمان دارند، با ديدن هر يک از اين نمونه ها و سرنوشت شومى که چنين اقوامى بدان گرفتار آمدند، دل هايشان تکان مى خورد و از ماجراى آن ها عبرت مى گيرند، راه خود را باز مى يابند و دامان خود را به گناهانى که آن ها به آن آلوده شدند، نمى آلايند. اما آن ها که به قيامت ايمانى ندارند، دريچه دل هايشان بر واقعيت هاى زندگى بسته شده، تنها سر در آخور زندگى دارند و از آخرت غافل اند و از مواعظ و عبرت هاى فراوان عالم هيچ تأثير نمى پذيرد.
بنابراين، با توجه به اثرات اعتقاد به معاد بايد گفت که ايمان به معاد، قلمرو انديشه و نظر انسان را گسترش مى دهد. انسان با ايمان، دنيا را گذرگاه و سراى آخرت را قرارگاه ابدى مي‎داند. اين باور دينى موجب بلند همتى و تلاش فزاينده براى نيل به آينده‎اى سرنوشت‎ساز و تابناک مي‎گردد؛ زيرا از نظر روانى، آينده‎نگرى و داشتن اميد به فردايى روشن و تعيين‎کننده در خودباورى، از خود مايه گذاشتن، پشتکار و پايدارى انسان نقش بسيار مؤثر دارد. امام على (ع) مي‎فرمايد: «دنيا، چشم‎انداز نهايى انسان‎هاى کوردل و ناآگاه است. آنان جهان‎هاى ديگر را نمي‎بينند، اما انسان بصير و روشن‎بين آينده را هم مي‎بيند و مي‎داند که سراى ابدى در پس دنياست. انسان بصير از طريق دنيا به آخرت مي‎نگرد (به دنيا با ديد ابزارى مي‎نگرد)، ولى انسان فاقد بصيرت به خود دنيا مي‎نگرد (به دنيا با ديد غايى نگاه مي‎کند). انسان بصير از دنيا براى آينده خويش زاد و توشه برمي‎گيرد و انسان فاقد بصيرت براى دنيا توشه و زاد آماده مي‎کند». [28]
مؤمن از دنيا براى آخرت خود، زاد و توشه مي‎سازد و کافر از دنيا فقط بهره دنيوى مي‎برد. قرآن کريم مي‎فرمايد: «عده‎اى از دوزخيان خواهند گفت: اگر شنوا و عاقل مي‎بوديم، در جمع دوزخيان نبوديم». [29] همچنين مي‎فرمايد: «کافران، بسان چارپايان مي‎خورند و بهره مي‎جويند و دوزخ جايگاه آن هاست». [30]

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
[1]. بحارالانوار، ج6، ص133.
[2]. نهج البلاغه، خطبه 99.
[3]. همان، خطبه 221.
[4]. همان، نامه 53.
[5]. جاثيه (45): 24.
[6]. زمر (39): 22.
[7]. قرآن و روانشاسى، محمدعثمان نجاتى، مترجم: عباس عرب، ص335و336؛ ر.ک: بقره (2): 158 و 251 ـ 249؛ معارج (70) 28 ـ 19.
[8]. پيام قرآن، ناصر مکارم شيرازى، ج5، ص411.
[9]. ميزان الحکمه، ج4، ح 3728.
[10]. همان، ح 19163.
[11]. قيامت (75): 36.
[12]. حجر (15): 92 و 93.
[13]. بقره (2): 284.
[14]. انبياء (22): 47.
[15]. نهج البلاغه، خطبه 167؛ ر.ک: بحارالانوار، ج7، ص243 و 286.
[16]. نهج البلاغه، نامه 27.
[17]. بقره (2): 48.
[18]. يونس (10): 54.
[19]. ابراهيم (14): 51.
[20]. سجده (32): 14.
[21]. مطففين (83 ): 4.
[22]. نهج البلاغه، حکمت324.
[23]. غررالحکم، ج 2، ص 495.
[24]. نهج البلاغه، حکمت 280.
[25]. همان، خطبه 182.
[26]. همان، خطبه132.
[27]. هود (11): 103.
[28]. نهج البلاغه، خطبه133.
[29]. ملک (67): 10.
[30]. محمد (47): 12.