ضرورت آخرت گرايى کارگزاران از منظر امام على



در ساختار حکومت علوى دولتمردان بايد داراى ويژگيهايى باشندکه يکى از آنها آخرت گرايى است. البته معاد باورى به دولتمردان اختصاص ندارد و همه مردم بايد قيامت گرا باشند;زيرا قيامت باورى در جلوگيرى از ناهنجاريهاى اجتماعى نقشى بنيادين دارد و سبب خود سازى است. از اينرو، قرآن ومعصومان (ع) مردم را به آخرت گرايى دعوت کرده اند. (1)
امام على (ع) مى فرمايد:
اينک توصيه ام به شما اين است که مرگ رافراباد آوريد و از ميزان غفلت تان بکاهيد. آخر چگونه از چيزى غفلت مى کنيد که هرگز از شما غافل نمى شود و کسى را اميد داريدکه هيچ مهلت تان نمى دهد؟
اندرزگويانتان همين مردگان بس که بى آنکه سوار شوند، بردوش ديگران به سوى گورها برده مى شوند و بى آنکه آهنگ فرود آمدن داشته باشند، در گورها فرود مى آيند. چنانکه گويى هرگز از آبادکنندگان دنيا نبوده اند و آخرت پيوسته سرايشان بوده است. (2)
معاد باورى در جلوگيرى از رياست طلبى و انحرافات مالى و ادارى نقشى بنيادين دارد. از اينرو آخرت گرايى براى دولتمردان ازاهميت و يژه اى برخور دار است; زيرا دولتمردان با اموال عمومى و جان مردم ارتباط دارند; و هريک به گونه اى بر مسند قدرت قراردارند و قدرت معمولا انسانها را در معرض لغزش ها قرار مى دهد.
برخى از دولتمردان از حکومت سوء استفاده کرده، به رقابت وجناح بندى هاى سياسى مى پردازند. واقعيت اين است که خيلى ازرقابتها و جناح بندى هاى سياسى براى کسب قدرت صورت مى گيرد ويکى از آفات نظامها به شمار مى آيد. امروزه در جهان جنايات گسترده اى از سوى صاحبان قدرت به وقوع مى پيوندد بى ترديد، اگرآنان لحظه اى به ياد يامت بودند، دست خود را به خون هزاران انسان بى گناه آغشته نمى ساختند.
امام على (ع) ، در خصوص کيفر رهبران ستمگر، از رسول خدا (ص) چنين نقل مى کند: «انى سمعت رسول الله يقول: يوتى يوم القيامه بالامام الجائر و ليس معه نصير و لا عاذر، فيلقى فى نار جهنم فيدور فيها کما تدور الرحى، ثم يرتبط فى قعرها.» (3)
از پيامبر شنيدم که فرمود:
«در روز قيامت، پيشواى ستم پيشه را در حالى که هيچ ياور ومدافعى ندارد، مى آورند; پس به دوزخش مى افکنند و چنان سنگ آسيامى گردد تا در قعر دوزخ به زنجير کشيده شود.»
امام على (ع) ، به عنوان رهبرى آخرت گرا، براى ايجاد جامعه اى مکتبى و ضابطه مند،همه مديران خويش را به آخرت گرايى فرا مى خواند تا ازناهنجاريهاى اجتماعى، مالى و رياست طلبى در حکومت اسلامى جلوگيرى شود. آن بزرگوار، پيش از آنکه دولتمردان خود را به قيامت گرايى سفارش کند، خود آخرت گرا بود و در گفتار و کردارآخرت گرايى اش را نمايان مى ساخت تا براى همه رهبران ديگر الگوباشد. او فرمود:
«به خدا سوگند که اگر شبها را بر بستر خارهاى پرگزند سعدان به صبح آرم و دست و پايم به غل و زنجير کشيده شود، بسى دلپذيرتر از آن است که در قيامت خدا و رسولش را ملاقات کنم درحالى که به بنده اى از بندگانش ستم روا داشته باشم و يا ازحطام دنيا چيزى به ناحق گرفته باشم. آخر براى اين تن خاکى که بند بند آن به پوسيدگى مى شتابد و دوران بس دراز در زيرتوده هاى خاک مى ماند چگونه به ستم بر احدى دست يازم؟» (4)
امام على (ع) اصحاب و مديران خود را مخاطب قرار داده فرمود:
«اسباب سفر آماده کنيد خدايتان بيامرزد که نداى کوچ همواره طنين افکن است. دوران ماندگارى در دنيا را ناچيزبشماريد و با شايسته ترين توشه اى که در اختيار داريد به آخرت روى آريد... و بدانيد که مرگ چنان چشم در چشم شما دوخته که گويا هم اکنون چنگالهايش را در پوستتان فرو برده است... پس وابستگيهاى دنيا را ببريد و به توشه تقوا تکيه کنيد.» (5)
يکى از آفات مهمى که همه مردم، مخصوصا مديران حکومتى، را تهديدمى کند، دنياگرايى است. در فرهنگ امام على وابستگى به دنيامورد نکوهش واقع شده است. (6)
امام على (ع) دولتمردان خود را به زهد و پرهيز از دنياگرايى سفارش کرد تا آفات دنياگرايى آنان را تهديد نکند و هميشه به ياد قيامت باشند. نامه امام به شريح بن حارث، قاضى آن حضرت که خانه اى را به هشتاد دينار خريده بود، در بردارنده نکات مهمى است که اشاره به بخشى از آن ضرورى مى نمايد:
«...به من گزارش داده اند که به هشتاد دينار خانه اى خريده اى،برايش سندى تنظيم کرده اى و شاهدانى گرفته اي... اى شريح، بدان که در آينده اى بس نزديک کسى به سراغت مى آيد که به سندت نمى نگرد و از دليل و شاهدانت نمى پرسد; تو را بهت زده از آن خانه بيرون مى کشد و تنها به خانه گور مى سپارد. پس اى شريح،نيک بنگر، مبادا که اين خانه را جز به مال خود خريده باشى ويا جز از راه مشروع بهايش پرداخته باشى که در اين صورت خانه دنيا و خانه آخرت را يکجا باخته اي!
اى شريح، اگر هنگام خريدآن خانه به من مراجعه مى کردى، بر اساس اين نسخه، برايت سندى تنظيم مى کردم که در خريدش حتى به بهاى درهمى رغبت نمى کردى چه رسد به بهاى افزون تر، و آن نسخه چنين است: خريدار: بنده خوار. فروشنده: بنده اى در آستانه کوچ.مورد معامله: خانه اى از خانه هاى فريب آباد در منطقه نيستان وخطه تباهان.
اين خانه از چهار سو به چهار حد محدود مى شود: اولين حد به زمينه انواع آفات; دومين حد به کانون انگيزه هاى مصيبت; سومين حد به هوسهاى سقوط آفرين و چهارمين حد به شيطان اغواگر; و دراين حد است که در اين خانه گشوده مى شود...» (7)
فراخوانى امام على (ع) به آخرت گرايى به معناى ترک دنيا و رفع مسئوليتهاى سياسى و اجتماعى نيست.
از منظر على، دنيا و آخرت مکمل يکديگرند و سرنوشت انسانها دردنيا شکل مى گيرد. از اينرو، حضرت دنيا را پل آخرت مى داند. (8)
برهمين اساس، على محمد بن ابى بکر را به بهره گيرى از دنيا وآخرت فرا خواند و فرمود: «"فانه" لابدلک نصيب من الدنيا و انت الى نصيبک من الاخره احوج.» (9) على (ع) به مديرانش سفارش کردکه از قيامت غافل نباشند. زيرا آخرت گرايى نقش اساسى در ميزان موفقيت آنان دارد. او به نعمان زرقى، فرماندار بحرين، نوشت:
«...و لا تکن من الغافلين عن امر معادک...» (10) همچنين حضرت خطاب به مالک اشتر فرمود:
بر نفس خود حاکم نخواهى بود، مگر آنکه همه هدفت روز قيامت وبازگشت به خدا باشد...» (11) نکوهش دنيا از سوى امام على (ع) بدان معنا نيست که دنيا ارزش ندارد. اگر دنيا ارزش نداشت،خداوند دنيا را نمى آفريد. آنچه مورد نکوهش قرار گرفته،دلبستگى به دنياست. چنانکه على نيز به آن تصريح کرده است. (12)
استاد شهيد مطهرى، در اين خصوص، مى نويسد:
«در نهج البلاغه... آمده است که شخصى خدمت اميرالمومنان (ع) آمد و شروع کرد به مذمت از دنيا که دنيا چه قدر بد است؟ اين مرد شنيده بود که بزرگان دنيا را مذمت مى کنند، خيال کرده بودکه مقصود از مذمت دنيا واقعيت اين جهان است... نمى دانست که آن چه بد است دنيا پرستى است... اين بود که على (ع) به اوفرمود: تو فريب دنيا مى خورى، دنيا تو را فريب نمى دهد...، تاآنجا که فرمود: دنيا با کسى که با صداقت رفتار کند، صديق است و براى کسى که آن را درک کند، مايه عافيت است. دنيا معبددوستان خدا، مصلاى فرشتگان خدا، فرودگاه وحى خدا، تجارتخانه اولياى خدا است...»
رهبران و دولتمردان موفق بدون جذب شدن به دنيا خدمات بزرگى را براى بشريت انجام دادند. خدمات امام راحل گواه درستى اين سخن است.
حاکمان ستمگر براى مديران خود، (13) آنان را به قيامت گرايى سفارش مى فرمود تا آنها از حکومت سوء استفاده نکرده از خونريزى بپرهيزند. او به مالک فرمود: «...بپرهيز از خونها و ريختن آن به ناروا... (که) نخستين داورى خداوند سبحان در روز رستاخيزدرباره خونهايى است که ريخته اند. پس حکومت خود را با خونريزى ناروا نيرومند مکن که خونريزى ناروا قدرت را به ناتوانى وسستى مى کشاند; بلکه دولت را از صاحب آن به ديگرى بگرداند.» (14) بى ترديد اگر رهبران و دولتمردان ستمگر به يادقيامت بودند و اين کلمات پيامبراسلام را به خاطر مى سپردند، ستم نمى کردند.
رسول الله (ص) فرمودند:
«هرکس بعد از من منصبى را بپذيرد، روز قيامت او را کنار صراطنگاه مى دارند و فرشتگان نامه اعمالش را مى گشايند; اگر عادل بود، خدا او را به برکت عدالتش نجات مى دهد، اگر ستمگر بود،صراط چنان بر او فشار مى آورد که تمام مفاصلش از هم جدا مى شودو سپس در آتش سرنگون مى گردد.» (15)
يکى از لغزشهاى دولتمردان،سوء استفاده از بيت المال است. متاسفانه برخى از دولتمردان،در استفاده از اموال عمومى، قيامت را فراموش کرده، به ثروت اندوزى مى پردازند.
امام على (ع) مديران خود را به معاد باورى فرا مى خواند تاناهنجاريهاى مالى در جامعه اسلامى به وجود نيايد.
حضرت خطاب به دو تن از دولتمردان خود که در بهره گيرى از اموال عمومى عدالت را رعايت نکرده بودند، نوشت:
«...به من خبر داده اند که تو کشت زمين را برداشته; آنچه پايت بدان رسيده، براى خود نگاه داشته اى و آنچه که در ستت بوده خورده اي. حساب خود را به من باز پس بده و بدان که حسابرسى خدااز حسابرسى مردمان بزرگتر است. (16) ... چون مجال بيشتر درخيانت به امت به دستت افتاد، شتابان حمله کردى و آنچه توانستى از مالى که براى بيوه زنان و يتيمان نهاده بودند، ربودي...پناه بر خدا، آيا به رستاخيز ايمان ندارى و از حساب و پرسش بيم نداري؟» (17)
بى ترديد اگر دولتمردان سفارشهاى على راهمواره مورد توجه قرار دهند و با کردار نيک روزگار بگذرانند،خدا به آنان پاداش مى دهد. چنانکه على (ع) به يکى از مديران خودفرمود:
«اعلم ان الدنيا فانيه و الاخره آتيه و اعمل صالحا تجز خيرافان عمل ابن آدم محفوظه عليه و انه مجزى به; فعل الله بنا وبک خيرا.» (18)
اين نوشتار را با کلماتى از مولا على (ع) به پايان مى بريم. آن پيشواى معصوم خطاب به همگان فرمودند: «دراين دنيا از کسانى پندگيريد که مى گفتند: چه کسى از مانيرومندتر است؟ اما همانها را به سوى قبرهايشان حمل کردند، درحالى که از خود اختيارى نداشتند و در قبرها وارد شدند در حالى که ميهمانان ناخوانده بودند...» (19)

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1. بقره، آيه 28; آل عمران، آيه 9; مائده، آيه 96; يونس، آيه 4; شرح نهج البلاغه بحرانى، ج 1، ص 127 128.
2. فرهنگ آفتاب، ج 8، ص 4562.
3. همان، ج 9، ص 4642.
4. همان، ص 4651.
5. همان، ج 5، ص 2528.
6. همان، ج 5، ص 2520 به بعد.
7. همان، ج 5، ص 2530; شرح جعفر شهيدى، ص 273272; شرح ابن ابى الحديد، ج 14، ص 237236.
8. شرح شهيدى، ص 238; سيرى در نهج البلاغه، ص 267; فرهنگ آفتاب، ج 5، ص 2564.
9. الغارات، ج 1، ص 229.
10. انساب الاشراف، ج 2، ص 387 388.
11. نهج البلاغه، نامه 53، شرح ابن ابى الحديد، ج 18، ص 80;شرح شهيدى، ص 339.
12. فرهنگ آفتاب، ج 8، ص 4566; سيرى در نهج البلاغه، ص 267.
13. عدل الهى، ص 157، فرهنگ آفتاب، ج 8، ص 4566.
14. انساب الاشراف; ج 2، ص 388; شرح شهيدى، ص 274.
15. شرح ابن ابى الحديد، ج 16، ص 95 و313.
16. فرهنگ آفتاب، ج 5، ص 2530; و ج 4، ص 2144; و ج 7، ص 3590.
17. شرح شهيدى، ص 339; فرهنگ آفتاب، ج 9، ص 4648.
18. مديريت و فرماندهى در اسلام، آيت الله مکارم شيرازى، ص 177-178. انساب الاشراف، ج 2، ص 393.
19. شرح شهيدى، ص 313; شرح ابن ابى الحديد، ج 16، ص 313.