احياء انديشه اعتقاد به حکومت اسلامى و رهبرى دينى



گروههاى اوليه بشر و جوامع ابتدائى براى رفع نيازهاى زندگى شخصى و اجتماعى به صورت خانواده هاى مختلف تابع يک مقررات مذهبى خاص و به صورت يک کلان (Clan) زندگى مشترکى داشتند، ريش سفيدان و افراد قدرتمند و متنفذ اين جوامع بعنوان اولين حکمرانان و روساى سياسى آنها تلقى مى شدند که در جوار امور و وظايف مختلف ديگر به اين امر هم رسيدگى مى کردند. گفته مى شود ادامه اقتدار اين قبايل و گسترش حوزه و تسلط آنان منجر به تشکيل حکومت گرديد.
به اعتقاد مردم شناسان، بشر اوليه با گذار از مرحله جمع آورى ميوه ها و گياهان و شکار حيوانات وحشى و ماهيگيرى به مرور، طى دوران مختلف پا به عرصه و دوره کشاورزى و کشف آهن و اختراعات و ابداعات گوناگون نهاد و از اين تاريخ به مرور شهرنشينى و تمدن آغاز گشت.
آغاز شهرنشينى و تمدن بشرى با تحولات عميقى در امور سياسى جامعه همراه بود و دولتها وضعيت پيچيده ترى به خود گرفته و در واقع نقش خانواده، طايفه و قبيله را براى رفع نيازهاى افراد وابسته به آن و ايجاد نظم و تربيت و امنيت مردم ايفا نمودند.
چندين قرن قبل از ميلاد حضرت مسيح (ع) يونانيان اقوامى بودند که در علوم مختلف صاحب انديشه و مکتب و آثار هنرى، فلسفى، اجتماعى، تاريخى و سياسى زيادى از خود به جاى نهادند.
يونانيها در علم سياست خبره زمان خود و حتى دوران پس از خود بودند و بسيارى از تعاريف و تقسيم بنديها و مفاهيمى که در اين علم ابراز نمودند همچنان معتبر و قابل اعتنا مى باشد. هرودوت و سقراط از پيشگامان و سپس افلاطون و ارسطو صاحب آثار " جمهوريت" و "سياست "از شاگردان و ادامه دهندگان راه آنها بودند که فلسفه، اخلاق و تاريخ را وارد مباحث سياسى نمودند تا قرن پانزدهم بعد از ميلاد مسيح نظريه عمده اى که در جوامع بشرى تسلط تام و تمام داشت همان نظريه الهى بود که در دوره هايى شاهان و ظالمان و زورگويان به استناد اينکه جانشين خداوند روى زمين هستند و قدرت خود را از خداوند به وديعت گرفته اند، به حکومت بر مردم مى پرداختند و در دوره هاى ديگر پاپها و کشيشان مسيحيت در امپراطوريهاى غربى قدرت را در اختيار داشتند و در امپراطوريهاى شرقى هم آخوندهاى دربارى به نام خدا و مشيت الهى به مباشرت و همکارى با حکومتهاى جور و ستم مشغول بودند.
از ديدگاه تاريخى ظهور دولتهاى ملى (1) (دولت - ملت) (nation - stste) به مفهوم دولتهايى که ناشى از عزم و اراده و انتخاب ملتها باشند، در عصر حاضر موضوع جديدى است که تا قرن شانزدهم در کشورهاى غربى وجود خارجى نداشت.
در تاريخ اسلام اختلاف و تفسيرهاى گوناگونى که از آيه شريفه "يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامرمنکم" (سوره نساء: 59) به عمل آمد اينطور تصور شد که اولى الامر (اولياى امور و متصديان رهبرى و حکومتي) مى تواند هر خليفه ظالم و ستمگرى باشد در حاليکه در مذهب شيعه مراد ائمه (ع) مى باشند که با احاديث و روايات متقن و دقيق اين وظيفه مشخص و معين گرديده است.
در هر حال بحث درباره خاستگاه و ريشه يابى پيدايش حکومتها امرى ساده و روشن نيست به همين دليل نظريات مختلفى در اين باره ابراز شده که اهم آنها عبارتند از:
1- نظريه خاستگاه الهى که دولت را آفريده خدا مى داند.
2- نظريه زور که دولت را محصول زور اقويا بر ضعفا تفسير مى نمايد.
3- نظريه ژنتيک يا نظريه دوران پدر سالارى و مادر سالارى که دولت ناشى از تسلط و گسترش طبيعى خانواده است.
4- نظريه طبيعى ارسطو که پايه دولت را در طبيعت بشر و امرى طبيعى مى داند.
5- نظريه قرار اجتماعى که دولت را محصول يک قرار اجتماعى بين افراد بشر تلقى مى نمايد. (عالم؛ 73: صص 28- 164)
در بين اين نظريات همانطوريکه پيشتر به آن اشاره داشتيم، نظريه الهى قدمت فراوانى داشته است. بر اساس اين نظريه انسانها از دوران بسيار دور در اثر وجود ناامنى و هرج و مرج، جنگها و جدالها، از خداوند درخواست سلطانى نمودند که از آنان حمايت نمايد. لذا در اين ديدگاه، حکومتها و اقتدار پادشاهان همواره مبتنى بر حمايت خداوند و در وجود سلاطين همواره جوهره الهى موجود بوده است.
مولف کتاب بنيادهاى علم سياست درباره اين نظريه توضيح مى دهند که:
"بررسى تحليلى تاريخ، از نظريه خاستگاه الهى سه تفسير متداول را آشکار مى کند. نخست، خداوند برگزيدگان خود را براى حکمرانى در جهان خاکى مى فرستد. بسيارى از مردمان و دينها تا همين اواخر حکمرانان مربوط به خود را نماينده نظم الهى مى دانستند. دوم، برخى از مردم، مانند يهوديان، معتقدند که خداوند به طور مستقيم بر آنها حکمرانى دارد. هندوها نيز نظريه حلول الهى در شکل انسان را قبول دارند. تفسير سوم، عقلى است. بنابراين تفسير، خداوند يا طبيعت غرايزى در انسانها به وديعه گذاشته است که به برخى از افراد شايستگى و تمايل به رهبرى و به ديگران روحيه اطاعت مى دهد. اين وضعيت در گذر زمان، سبب پيدايش فرماندهى و اطاعت، و سرانجام سبب پيدايش دولت شده است. (عالم؛ 73، ص 164)
در کتب مقدس يهوديان و مسيحيان اشارات زيادى به انتخاب سلاطين و خلع هلاکت پادشاهان خاطى و نافرمان و معصيت کار از فرمان خدا وجود دارد اما در قرآن کريم در داستانها و قصه هاى گوناگون خداوند از جدال دائمى و هميشگى بين پيامبران و پادشان ستمگر و ظالم گفتگو مى نمايد. به عبارت ديگر پادشاهان و جباران دوران برخى از آنان به دروغ خود را نايب خداوند در روى زمين و برخى ديگر حتى خود را خدا پنداشته و مردم را به پرستش خويش دعوت مى کردند و شعار "انا ربکم الاعلى" (نازعات: 24) (من پروردگار بزرگ شما هستم) مى دادند و در روى زمين طغيان و ياغيگرى مى کردند.
اين پادشاهان و خدايان دروغين سد و مانع اصلى در راه ابلاغ رسالت پيامبران محسوب مى گرديدند. در داستان ابراهيم و نمرود، موسى و فرعون، موسى و قارون و ساير انبياء با قوم نادان و گمراه خود بيانگر اين برخوردها و درگيريهاست.
هلاکت اقوام عاد و ثمود، لوط و نينوا و ساير اقوام ناسازگار با پيامبران خدا از روى هوى و هوس و بى هدف نبوده بلکه بر مبناى حکمتى و به منظور عبرت آموزى براى آيندگان بوده است. خداوند مى فرمايند:
"و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما لاعين" (سوره انبياء: 6) .
ما زمين و آسمان و آنچه ميان آنهاست را به بازيچه نيافريديم.
لذا اين سوال مطرح مى شود که چه سنت الهى و قوانين و مقرراتى بر تحولات و دگرگونى جوامع بشرى حاکم است که عدم پيروى از آنها موجب هلاکت و نابودى مى گردد؟
اصولا هدف از ارسال و بعثت پيامبران چه بود؟ آيا جز اين است که خداوند مى فرمايند:
"لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلناه معهم الکتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط و انزلنا الحديد فيه باس شديد و منافع للناس و ليعلم الله من ينصره و رسله بالغيب ان الله قوى عزيز" (حديد: 25) همانا ما پيامبران خود را با ادله و معجزات (به خلق) فرستاديم. و بر ايشان کتاب و ميزان عدل نازل کرديم تا مردم را به راستى و عدالت گرايند و آهن (و ديگر فلزات) را که در آن هم سختى و کارزار و نيز منافع بسيار بر مردم است براى حفظ عدالت آفريديم، تا معلوم شود چه کسى با ايمان قلبى خدا و رسولان خدا را يارى خواهد کرد؟ (هر چند) که خدا قوى و مقتدر (و از همه بى نياز) است.
به راستى چگونه پيامبران بدون غلبه و تسلط بر قوه مجريه و تشکيل حکومت مى توانستند جامعه را اصلاح نمايند و مردم را به قيام براى قسط دعوت نمايند؟
اگر پيامبران فاقد قدرت اجرايى بودند چگونه عدالت اجتماعى تحقق مى يافت؟ و ظلم از جامعه رخ برمى بست و به ضعفا رسيدگى مى گرديد.
آيا پيامبر اکرم (ص) فقط براى احکام و عقايد برانگيخته شده بودند و يا وظيفه اجرايى و حکومتى هم داشتند؟ و علاوه بر آن آيا اجراى احکام الهى فقط در زمان حيات وجود شريف ايشان لازم و ضرورى بوده و پس از درگذشت ايشان اجراى احکام بايستى تعطيل مى گرديد؟
ما بنا به فضل الهى قصد داريم با روش کتابخانه اى و با استفاده از آثار مکتوب حضرت امام (س) که در مقاطع مختلف و به مناسبتهاى گوناگون ايراد گرديده به تبيين موضوع مقاله بپردازيم.

تعريف و مفاهيم واژه ها

اين جمله ظاهرا منسوب به سقراط است که گفته است سخت ترين امور تعريف واژه ها و عناوين است اما در هر حال در علوم سياسى هم مانند ساير علوم، تعاريف واژه ها براى فهم بهتر مقاصد محقق و نويسنده امرى ضرورى است.
بديهى است ضرورت پرداختن به اين تعاريف وقتى بهتر مشخص مى شود که باور داشته باشيم مفاهيم دولت و حکومت با مفاهيم حاکميت (Sovereignty) ، نظارت اجتماعى (Socil control) طبقات اجتماعى (social classes) و نخبگان (Elites) و نحوه اداره جامعه با روشهاى گوناگون در ارتباط است و مشروعيت و اقتدار و توزيع قدرت و ثروت بر اساس يک ايدئولوژى و يا يک مجموعه جهانبينى صورت مى گيرد که در آن ايدئولوژى همه اين مفاهيم تعريف شده اند. (محمدي؛ 1373: 10)
واژه حکومت (Government) در علوم سياسى به مفهوم کارگزارى است که در خدمت دولت (State) درمى آيد و وظيفه آن سازماندهى و اجراى دستورات و مقررات محوله است. در واقع حکومت زيرمجموعه و يا قسمتى از يک کل است که آن کل را در علوم سياسى دولت تعريف کرده اند.
و حکومت بعنوان سازمان و ارگانى است که حق استفاده از اقتدار (Autority) را دارد نمايندگى و سمبل دولت با شخص رهبر يا رياست جمهورى و سمبل حکومت با رياست جمهورى و يا نخست وزير مشخص و معين مى گردد. به همين ترتيب اعمال حاکميت خارجى (Foreign sovereignty) شامل حق داشتن روابط با دولتهاى ديگر يا بستن قرارداد و با اعلان صلح و جنگ با شخص رهبر و معمولا اعمال حاکميت داخلى (Inter sovereibnty) با شخص رئيس جمهورى يا نخست وزير مى باشد. (آشوري؛ 53: 79)
در بيان محاوره اى عموما مفهوم دولت را در معنايى مختلف به کار مى برند مثلا وقتى از کمک دولتى، مقررات دولتى و آموزش و مديريت دولتى سخن به ميان مى آيد نيت اصلى کمک حکومتى، مقررات حکومتى و مديريت حکومتى است زيرا دولت حکومت نيست بلکه حکومت خود کارگزار دولت است.
دولت يک کليت را بيان مى نمايد که اجزاء آن عبارتند از:
1- جمعيت 2- حکومت 3- سرزمين و محدوده جغرافيايى 4- حاکميت يا انحصار قدرت (عالم: 73: 134). به عبارت ديگر دولت نهادى سياسى - قانونى است که در برگيرنده تمام افراد يک سرزمين است، اين دولت در محدوده جغرافيايى مشخص داراى حاکميت است و مى تواند نسبت به افراد معينى که در آن محدوده زيست مى نمايند اعمال حاکميت نموده و آنان را مجبور به اطاعت از قوانين مصوبه خود نمايد. اين دولت براى اجراى حاکميت خود نيازمند يک حکومت است که توسط آن سياستهاى خود را اتخاذ و اعمال مى نمايد.
همه افراد در سراسر جهان تابع يک دولت خاص مى باشند و از يک دولت معين تبعيت نموده و يا به تابعيت آن درمى آيند. تصور اعمال حکومت بدون وجود جمعيتى از مردم و بدون وجود يک محدوده جغرافيايى معين امکان پذير نيست و اين امر آنقدر بديهى است که نيازى به توضيح و تشريح ندارد.
همانطوريکه پيشتر گفته شد متفکرين وانديشمندان سياسى در مورد تعريف دولت و حکومت توافق نظر ندارند و همين عدم وجود تعريفى دقيق و واحد باعث سردرگمى و اختلاف نظريات زيادى شده است.
حکومت از نظر حضرت امام خمينى (س) عبارتست از نظام سياسى اى که بر اساس ايدئولوژى اسلامى اداره مى شود. ايشان در سخنرانى مورخ 16/10/1978 در نوفل لوشاتو در جمع دانشجويان و ايرانيان مقيم خارج از کشور از تفاوتهاى حکومت دوران شاه صحبت مى نمايند و پس از رد اينگونه حکومتها اعلام مى فرمايند که ما حکومتى مبتنى بر عدالت و آزادى و عدل مى خواهيم: "... ما يک همچو حکومتى مى خواهيم، که اين حکومت اسلامى است اگر چنانچه ما بتوانيم، ان شاءالله حکومت اسلامى را اجرا بکنيم در اين ممالک و يا در مملکت خودمان که ايران است، آنوقت معلوم مى شود که طرز حکومت چطور است..." (امام خمينى (س) ؛ 73: 7- 5)
از نظر قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران هم مورد تاييد کامل حضرت امام (س) بوده حکومت از ديدگاه اسلام اينگونه تعريف شده که: "اين حکومت برخاسته از موضع طبقاتى و سلطه گرى فردى و يا گروهى نيست بلکه تبلور آرمان سياسى مليتى هم کيش و همفکر است که به خود سازمان مى دهد تا در روند تحول فکرى و عقيدتى راه خود را به سوى هدف نهايى (حرکت به سوى الله) بگشايد... در ايجاد نهادها و بنيادهاى سياسى که خود پايه تشکيل جامعه است بر اساس تلقى مکتبى، صالحان عهده دار حکومت و اداره مملکت مى گردند (ان الارض يرثها عبادى الصالحون) و قانونگذارى که مبين ضابطه هاى مديريت اجتماعى است بر مدار قرآن و سنت جريان مى يابد، بنابراين نظارت دقيق و جدى از ناحيه اسلام شناسان عادل و پرهيزگار و متعهد (فقهاى عادل) امرى محتوم و ضرورى است... (قانون اساس؛ 1370: 12- 11)
بنابراين توضيحات حکومت عبارت است از قدرت اجرايى يک ايدئولوژى و نظارت بر زندگى انسانها در يک واحد جغرافيايى و نمايانگر قدرت يک دولت است. در حاليکه يک دولت و يا يک کشور مانند دولت جمهورى اسلامى ايران يک نهاد سياسى - قانونى است که دربرگيرنده مجموعه اى از انسانها در يک محدوده جغرافيايى به نام ايران مى باشد که مى تواند از طريق حکومت خود قوانين و مقررات اسلامى خود را در بين مردم به اجرا درآورد.

تاريخچه و کيفيت حکومت اسلامى و رهبرى دينى

در حديث غدير خم آمده است:
در غدير خم پيامبر دست على را بالا گرفته و فرمودند: "اى مردم سزاوارترين فرد بر مومنان از خود آنها کيست؟ "
ياران و اصحاب پيامبر گفتند: "خداوند و پيامبر او بهتر مى دانند."
آنگاه پيامبر فرمودند:
پس هر کس که من مولاى او هستم على نيز مولاى اوست و اين جمله را سه بار تکرار نمودند.
سپس فرمودند: خدايا هر کس على را دوست بدارد، او را دوست بدار و هر کس على را دشمن دارد او را دشمن دار، خدايا ياران على را يارى کن و دشمنان او را خوار و ذليل نما، پروردگارا على را محور قرار بده.
هنوز اجتماع با شکوه غديرخم به حال باقى بود که فرشته وحى فرود آمد و به پيامبر بشارت داد.
"... اليوم اکملت لکم دينکم و اتممت عليکم نعمتى و رضيت لکم الاسلام دينا". (مائده: 3)
"... امروز (عقيده اماميه و برخى از اهل سنت روز غديرخم و خلافت على (ع) مراد است) دين شما را به حد کمال رساندم و بر شما نعمت را تمام کردم و بهترين آئين را که اسلام است برايتان برگزيدم.
پيامبر اکرم (ص) قبل از وفات خود طبق روايات و اخبار فراوان منقول از شيعه و سنى اميرمومنان على (ع) را جانشين خود قرار دادند و بسيارى مورخان و نويسندگان غير شيعه معتقدند که آغاز پيدايش شيعه و زمان شکلگيرى آن از همان تاريخ بوده است. (زين عاملي؛ 1370: 32)
بلافاصله پس از وفات پيغمبر اکرم (ص) اوضاع شکل ديگرى به خود گرفت خلافت توسط شوراى محدودى قبضه شد و خليفه توسط آن گروه تعيين گرديد و عملا داستان رهبرى دينى در بين مسلمانان در مسير ديگرى افتاد و پس از چندى خود آفت نهضت محمدى (ص) گرديد.
در تاريخ اسلام حکومتهاى فاسد بنى اميه و بنى عباس و ديگر حکومتها چون دست پرورده هاى اصيل و راستين اسلام نبودند از خطوط اصلى اسلام منحرف شدند و به مسخ اسلام پرداختند.
براساس اعتقادات شيعه پس از حکومت اميرالمومنين على (ع) مى بايست يازده فرزند وى يکى پس از ديگرى جانشين وى مى شدند و امامت و رهبرى مردم مسلمان را به دست مى گرفتند زيرا معتقدند که مقام رهبرى مقامى تنصيصى است و بايد جانشين پيامبر از جانب خدا تعيين گردد در حاليکه اهل سنت معتقدند که اين مقام، مقامى انتخابى و گزينشى است بايد فردى را پس از پيامبر براى اداره امور کشور برگزينند.
بحث امامت و خلافت و راه دوگانه اى که اهل تشيع و تسنن در پيش گرفتند بزرگترين اختلاف بين مسلمين را به نمايش گذاشت.
حضرت امام خمينى (س) تنها فقيهى است که علاوه بر بحث درباره ولايت فقيه در عصر غيبت موضوع ولايت و سرپرستى را در تصدى امر حکومت با همان معناى جامع و شامل، براى اولين بار و با روشنى و تاکيد و صراحت تفصيلا مورد بررسى و اثبات قرار مى دهند و در کتاب ولايت فقيه خودشان که حاصل 13 جلسه "درس ولايت فقيه" در نجف اشرف مى باشد مبحث ولايت در امر حکومتى و جنبه هاى سياسى آنرا مورد بررسى قرار مى دهند.
اصل اعتقاد به امامت و تکرار حادثه عاشورا بنابر شعار "کل يوم عاشورا، کل ارض کربلا" به رغم فشارهاى خلفاى عرب در طول تاريخ ادامه يافت و شيعه در زمان صفويه در ايران اوج و توان فراوانى گرفت و مذهب رسمى و دولتى ايران گرديد.
موقعيت مناسبى که در عهد صفويه براى مجتهدين و بزرگان مذهب شيعه فراهم آمد، عليرغم تضعيف موقعيتها و شرايط نامناسب سياسى و فشار و تبعيد و شکنجه شيعيان در دوره هاى گذشته، موجب رشد و شکوفايى بزرگان شيعه گرديد.
در عهد قاجاريه پيروزى مکتب اصوليون بر اخباريون موجب رشد و توانمندى شيعيان گرديد و مبارزه روحانيت عليه استبداد شاهنشاهى دوران قاجار و ايجاد يک حکومت مشروطه به همراه اصلاحات اساسى در قانون اساسى موضوعى است که آيت الله محلاتى در کتاب خودش به زبان عربى آورده است.
حامد الگار در کتاب خود به نام "اسلام و سياست در خاورميانه امروزى" مى نويسد:
"... در زمان مشروطيت علماى اسلام نقش مهمى ايفا نمودند، ما حتى مى توانيم بگوييم که در تمام تاريخ ايران تمام شورشها تا مشروطيت کاملا به نقش روحانيون بستگى داشت..." (الگار؛ 1991: 221)
امام خمينى (س) بعنوان بزرگترين روشنگر قرن، در هر فرصتى و به هر مناسبتى مسائل و مشکلات جوامع اسلامى و مخصوصا جامعه ايران را با مردم مطرح مى کردند و تلاش فراوان در جهت تنويز افکار مردم و زدودن اوهام و اعتقادات ناروا مى نمودند.
از جمله مسائل و مشکلات بسيار مهم دوران زندگى حضرت امام (س) تفهيم موضوع پيوند دين و سياست بود. ايشان در حوزه علميه نجف ضمن تدريس علوم دينى و زعامت و مرجعيت مردم بر اثبات اين موضوع اصرار ورزيدند و سکوت بيش از نيم قرن علماى حوزه هاى مختلف را شکستند و مسائل جدى در باب "حکومت" و ضرورت تشکيل آنرا بازگو نمودند. در سخنرانى 6/7/1356 در جمع طلاب و روحانيون حوزه علميه نجف اشرف به مناسبت رواج تفسيرهاى التقاطى از اسلام و برگزارى جشن مبتذل هنر در شيراز به مشکلات طبقه جوان اشاره مى نمايند و ضمن توجه دادن آنها به تحصيل، ضرورت نظم در برنامه ها و تقسيم اوقات را مورد تاکيد قرار مى دهند و سپس مسئله حياتى مسلمين را بدينگونه مطرح مى کنند که "... اسلام و ساير اديان الهى، مثل ساير حکومتها نيست، حکومت اسلام مثل ساير حکومتها نيست... "در جاى ديگر اين سخنرانى مى فرمايند:
"... البته در اذهان بسيارى، بلکه اکثرى، بيشترى از مردم، بيشترى از اهل علم، بيشترى از مقدسين اين است که اسلام به سياست چه کار دارد: اسلام و سياست اصلا جداست از هم. همينکه حکومتها ميل دارند، همين که از اول القاء کرده اند اين اجانب در اذهان، و حکومتها در اذهان ما که اسلام به سياست... آخوند چه کار دارد به سياست، فلان آخوند را وقتى عيبش را مى گيرند مى گويند: آخوند سياسى است! اسلام را مى گويند از سياست کنار است؛ دين عليحده است، سياست عليحده و اينها اسلام را نشناخته اند. اسلامى که حکومتش تشکيل شد در زمان رسول الله و باقى ماند حکومت به عدل يا به غير عدل زمان حضرت امير بود، باز حکومت عادله اسلامى بود؛ يک حکومتى بود با سياست، با همه جهاتى که بود. مگر سياست چى است؟ روابط مابين حاکم و ملت؛ روابط مابين حاکم با ساير حکومتها، عرض مى کنم که جلوگيرى از مفاسدى که هست، همه اينها سياساتى است که هست احکام سياسى اسلام بيشتر از احکام عباديش است.
کتابهايى که اسلام در سياست دارد بيشتر از کتابهايى است که در عبادت دارد. اين غلط را در ذهن ما جاگير کردند. حتى حالا باورشان آمده است آقايان به اينکه اسلام با سياست جداست. اين يک احکام عبادى است که بين خودش است و خدا.
شما برويد توى مسجدتان و هر چه مى خواهيد دعا کنيد، هر چه مى خواهيد قرآن بخوانيد، حکومتها هم به شما کار ندارند. اما اين اسلام نيست. اسلام در مقابل ظلمه ايستاده است حکم به قتال داد. حکم به کشتن داده است... اين همه احکام به قتال، حکم به جهاد، حکم به اينها هست. اسلام از سياست دور است؟ ! اسلام فقط توى مسجد رفتن و قرآن خواندن و نماز خواندن است؟ ! ..." (امام خمينى (س) ؛ 73: 287- 286)
از همان زمان حضرت امام خمينى (س) ضرورت وحدت حوزه و دانشگاه را جهت پيشبرد اهداف اساسى و احياءانديشه اعتقاد به حکومت اسلامى و رهبرى را به خوبى تشخيص داده و از همه آحاد ملت مى خواستند دست از تفرقه برداشته و با هم وحدت نمايند و عليه نظام پوسيده پهلوى اعتراض و قيام نمايند در ادامه همان سخنرانى مورخ 6/7/56 مى فرمايند:
"... اينها همه بايد دست به دست هم بدهند؛ بايد اجتماع کنند؛ فقيهش با مهندسين با دکترش، با محصلش، دانشگاهى با مدرسه ايش، دست به دست هم بدهند تا بتوانند که يک کارى انجام بدهند، و بتوانند از زير اين بارها که به آنها تحميل دارد مى شود، هر روز زيادتر مى شود، از زير اين بارها، بيرون بروند..." (امام خمينى (س) ؛ 73: 290)
در رابطه با چگونگى حکومت اسلامى و رهبرى دينى در مورخ 21/1/1341 در رابطه با افشاى توطئه رژيم و اتهام موافقت وحانيت با انقلاب سفيد، حضرت امام خمينى (س) در جمع گروهى از دانشجويان دانشگاه تهران، طلاب و مردم قم مى فرمايند.
"... در روزنامه [مورخ 13/5/1342] که مرا از زندان قيطريه آوردند، نوشتند که مفهومش اين بود که روحانيت در سياست مداخله نخواهد کرد. من الان حقيقت موضوع را براى شما بيان مى کنم. آمد يک نفر از اشخاص که ميل ندارم اسمش را بياورم، گفت آقا سياست عبارت است از دروغ گفتن، خدعه، فريب، نيرنگ و خلاصه پدرسوختگى است! و آن را شما براى ما بگذاريد.
چون آن موقع مقتضى نبود نخواستيم با او بحثى بکنيم، که از اول وارد اين سياست که شما مى گوييد نبوده ايم. امروز چون موقع مقتضى است، مى گويم اسلام اين نيست، والله اسلام تمامش سياست است. اسلام را بد معرفى کرده اند. سياست مدن از اسلام سرچشمه مى گيرد. من از آن آخوندهايى نيستم که در اينجا بنشينم و تسبيح دست بگيرم؛ من پاپ نيستم که فقط روزهاى يکشنبه مراسمى انجام دهم و بقيه اوقات براى خودم سلطانى باشم و به امور ديگر کارى نداشته باشم..." (امام خمينى (س) ؛ 73: 105- 104)
در نظر حضرت امام اصلاحات دينى و احياءانديشه اعتقاد به حکومت اسلامى و رهبرى دينى بعنوان يک ضرورت فورى طى ساليان زيادى که به حالت تبعيد در عراق به سر مى بردند، مطرح بود و ايشان از بى عملى و تنبلى و عدم جرات و جسارت برخى علما و روحانيون گله مند بودند و بارها و بارها در سخنرانيها و جلسات درس در حوزه علميه عليه اين عافيت طلبيها هشدار مى دادند. در اين خصوص مى فرمايند: "... معرفى و ارائه اسلام مستلزم اين است که حوزه هاى روحانيت اصلاح شود به اين ترتيب که برنامه درسى و روش تبليغات و تعليمات تکميل گردد، سستى و تنبلى و ياس و عدم اعتماد به نفس جاى خود را به جديت و کوشش و اميد و اعتماد به نفس بدهد. آثارى که تبليغات و تلقينات بيگانگان در روحيه بعضى گذاشته از بين برود؛ افکار جماعت مقدس نما، که مردم را از داخل حوزه هاى روحانيت از اسلام و اصلاحات اجتماعى باز مى دارد، اصلاح شود؛ آخوندهاى دربارى، که دين را به دنيا مى فروشند، از اين لباس خارج و از حوزه ها طرد و اخراج شوند. (امام خمينى (س) ؛ زمستان 73: 125)
القاء روحيه خودباورى و رفع آثار سوء تبليغات منفى و مضر بيگانگان و سياست دولتهاى خائن و فاسد از يکديگر تلاش و مجاهدتهاى حضرت امام (س) در راه احياءانديشه حکومت اسلامى بود. ايشان در مقاطع مختلف و در بسيارى مواقع با تشويق و ترغيب علماء حوزه علميه و روحانيت اسلام و برخى اوقات با انتقاد شديد سعى در بيدار کردن و ايجاد روحيه مسوليت پذيرى آنان مى نمودند:
"... مثلا بعضى را مى بينيم که در حوزه ها نشسته به گوش يکديگر مى خوانند که اين کارها از ما ساخته نيست. چکار داريم به اين کارها؟ ما فقط بايد دعا کنيم و مسئله بگوييم. اين افکار آثار تلقينات بيگانگان است. نتيجه تبليغات سوء چند صد ساله استعمارگران است که در اعماق قلوب نجف و قم و مشهد و ديگر حوزه ها وارد شده و باعث افسردگى و سستى و تنبلى گرديده و نمى گذارد رشدى داشته باشند. مرتبا عذرخواهى مى کنند که اين کارها از ما ساخته نيست. اين افکار غلط است. مگر آنها که اکنون در کشورهاى اسلامى امارت و حکومت دارند چه کاره اند که آنها از عهده برمى آيند و ما برنمى آييم؟ کداميک از آنها بيش از فرد متعارف و معمولى لياقت دارد؟ بسيارى از آنها اصلا تحصيل نکرده اند. حاکم حجاز (ملک فيصل) کجا تحصيل کرده و چه تحصيل کرده است؟ رضاخان اصلا سواد نداشت و سرباز بيسوادى بيش نبود! در تاريخ چنين بوده است..." (امام خمينى (س) ؛ زمستان 73: 126)
ايشان پس از ذکر مطالبى ديگر باز با تشويق و ترغيب به بازسازى روحيه هاى مايوس و افسرده و مرعوب پرداخته و مى فرمايند:
"... شما اين افسردگى را از خود دور کنيد؛ و در معرفى اسلام جديت به خرج دهيد، و تصميم به تشکيل حکومت اسلامى بگيريد؛ در اين راه پيشقدم شويد، و دست به دست مردم مبارز و آزاديخواه بدهيد؛ حکومت اسلامى قطعا برقرار خواهد شد. به خودتان اعتماد داشته باشيد. شما که اين قدرت و جرئت را داريد که براى آزادى و استقلال ملت مبارزه مى کنيد، شما که توانسته ايد مردم را بيدار و به مبارزه وادار کنيد و دستگاه استعمار و استبداد را به لرزه درآوريد، روز به روز بيشتر تجربه مى آموزيد و تدبير و ياقت شما در کارهاى اجتماعى بيشتر مى شود... از بس اجانب و عمالشان به گوش ما خوانده اند که آقا برو سراغ مدرسه و درس و تحصيل، به اين کارها چکار داريد. اين کارها از شما برنمى آيد. ما هم باورمان آمده که کارى از ما برنمى آيد! و اکنون من نمى توانم اين تبليغات سوء را از گوش بعضى بيرون کنيم و به آنها بفهمانيم که شما بايد رئيس بشر باشيد. شما هم مثل ديگرانيد. شما هم مى توانيد مملکت را اداره کنيد. مگر ديگران چطور بودند که شما نيستيد؟ ... شما اسلام را معرفى کنيد، برنامه حکومتى اسلام را به دنيا برسانيد..." (امام خمينى (س) ؛ زمستان 73: 128- 127)
در خصوص اينکه شرايط زمامدار در زمان غيبت ولى عصر (عج) چگونه بايد باشد حضرت امام (س) مى فرمايند که شرايطى که براى زمامدارى ضرورى است مستقيما از طبيعت طرز حکومت اسلامى ناشى مى شود. بدين معنى که پس از شرايط عمومى مانند عقل و مديريت، دو شرط اساسى ديگر نيز وجود دارد که عبارتند از علم به قانون و عدالت داشتن.
سپس توضيح مى فرمايند چون حکومت اسلام حکومت قانون است بنابراين زمامدار بايد علم به قوانين داشته باشد نه فقط اين ضرورت براى زمامدار بلکه براى همه آحاد مملکت ضرورى است منتهى مراتب اينکه حاکم بايد افضليت علمى داشته و ضمنا عدالت داشته باشد و از کمال اعتقادى و اخلاقى برخوردار باشد.
اگر زمامدار مطالب قانونى را نداند، لايق حکومت نيست: چون اگر تقليد کند، قدرت حکومت شکسته خواهد شد. حضرت امام (س) سپس استدلال بسيار جالب و متقنى ارائه مى دهند و آن اينکه از حضرت امام صادق (ع) منقول است که: الملوک حکام على الناس و العلماء حکام على الملوک (پادشاهان حاکم بر مردم اند و عالمان حاکم بر پادشاهانند) .
سلاطين اگر تابع اسلام باشند، بايد به تبعيت فقها درآيند و قوانين و احکام را از فقها بپرسند و اجرا کنند. در اينصورت حکام حقيقى همان فقها هستند، پس بايستى حاکميت رسما به فقها تعلق بگيرد، نه به کسانى که به علت جهل به قانون مجبورند از فقها تبعيت کنند. بنابراين نظريه شيعه در مورد طرز حکومت و اينکه چه کسانى بايد عهده دار آن شوند در دوره رحلت پيغمبر اکرم (ص) تا زمان غيبت، واضح است. به موجب آن، امام بايد فاضل و عالم به احکام و قوانين و در اجراى آن عادل باشد. (امام خمينى (س) ؛ زمستان 73: 39- 37)
ژان - پى ير ديگارد (jean - Pierre Digard) محقق و نويسنده مشهور فرانسوى در کتاب خود به نام "اسلام و دولت در جهان امروز "تحت عنوان شيعه و دولت در ايران مى نويسد: (2)
به نظر مى رسد افکار [امام] خمينى (س) در مورد حکومت که مستقيما توسط روحانيون اداره بشود، يک فکر و نظر کاملا جديد در بين شيعه دوازده امامى و سابقه قبلى هم نداشته است. (ديگار؛ 1981)
وى در پاسخ به اين سوال که حکومت اسلامى چيست به کتاب کشف الاسرار حضرت امام (س) استناد جسته و مى نويسد: اولين اصل حکومت اسلامى از نظر امام خمينى (س) اين است که خدا تنها قانونگذار است و هيچکس به جز خدا حق ندارد قانون وضع نمايد و بر مردم حکومت کند، بنابر همين استدلال قوانين معتبر هم فقط قوانين الهى مى باشند. (امام خمينى (س) ؛ 1979: 184)

ضرورت عقلى تشکيل حکومت اسلامى در کلام امام

حکومتهايى که پس از حکومت اميرالمومنان على (ع) به نام اسلام و حکومت اسلامى بر مردم مسلط بودند، هيچکدام به طور حقيقى و اصالتا مشروعيت نداشته اند و به نام اسلام چه جنايتها و خيانتها که نکردند و کليه ائمه خدا را يا به شکنجه گاه فرستادند و يا شهيد نمودند. دل علماى راستين اسلام از دست حکام کشورهاى اسلامى خون بود و اين نشاندهنده اين واقعيت است که در طى اين چهارده قرن، اين کفر و ظلم بوده که در لباس اسلام بر مردم حکومت مى کرده است.
الف) در اين رابطه حضرت امام (س) در جمع طلاب و روحانيون حوزه علميه نجف در تاريخ 1/4/1350 به مناسبت برگزارى جشنهاى 2500 ساله شاهنشاهى و در افشاى جنايات دودمان پهلوى و ضرورت به دستگيرى حکومت مى فرمايند: "... از اول تاريخ بشر تا حالا، دولتهاى جائر را مقابلشان انبياء ايستاده بودند. خداى تبارک و تعالى موسى را مى فرستد که اين شاهنشاه (فرعون) را از بين ببر، ... از اولى که بساط انبياء بوده است تا زمان رسول اکرم (ص)، تا بعدها زمان ائمه (ع)، مرتب مقابله کردند؛ توى حبس هم بودند مقابله کردند... شما يک قدرى به فکر باشيد، يک قدر توجه داشته باشيد؛ هى ننشينيد تکليف شرعى براى خودتان درست کنيد. کار تنبلها! تکليف شرعيم اين نيست، تکليف شرعى آنى است که پيغمبر... شما قوه تان بيشتر از قواى سيدالشهداء است. قوايى نداشت در مقابل آن قوه؛ پا شد قيام کرد، مخالفت کرد، چه کرد، تا کشته شد. آن هم مى توانست اگر تنبل بود، نعوذبالله، مى توانست بگويد که تکليف شرعى من نيست. از خدا مى خواستند آنها که سيدالشهداء ساکت باشد و آنها به خرسوارى خودشان سوار باشند. از قيام او مى ترسند او مسلم را فرستاد که مردم را دعوت کند به بيعت، تا حکومت اسلامى تشکيل بدهد، اين حکومت فاسد را از بين ببرد..." (امام خمينى (س) ؛ 73: 253- 252)
ب) در جاى ديگرى حضرت امام (س) در تاريخ 18/6/60 در ديدار با جمعى از روحانيون، در خصوص هدف انبياء در قيام و وظايف آنان فرمودند: "... خداى تبارک و تعالى مى فرمايد که انبياء را فرستاديم، بينات به آنها داديم، آيات به آنها داديم، ميزان برايشان فرستاديم، "ليقوم الناس بالقسط" غايت اين است که مردم قيام به قسط بکنند عدالت اجتماعى در بين مردم باشد. ظلمها از بين برود، ستمگريها از بين برود و ضعفا به آنها رسيدگى بشود قيام به قسط بشود. دنبالش هم مى فرمايد و "انزلنا الحديد" تناسب اين چيست؟ تناسب اين است که چنانچه شخصى يا گروهى بخواهند يک جامعه را تباه کنند، يک حکومتى را حکومت عدل است، تباه کند، با بينات با آنها بايد صحبت کرد، نشنيدند با موازين، موازين عقلى، نشنيدند با حديد..."
(امام خمينى (س) ؛ 73: 146)
ج) حضرت امام (س) در رد ادعاى برخى از آخوندهاى دربارى (3) که در تفسير غلط اطاعت از اولى الامر، به دعاگويى سلاطين جور و ستم مشغولند و پرداختن به امور سياسى را در خور خود نمى دانند و يا از خود سلب مسوليت مى نمايند در جمع طلاب و روحانيون و جمعى از مردم در تاريخ 29/11/56 و در رابطه با چهلم شهداى فاجعه نوزدهم ديماه قم مى فرمايند:
"... حالا چند سال است که تبليغ کردند به طوريکه ما، خود آخوندها هم باور کرده ايم. خود آخوندها هم باور کرده اند: ما را چه به سياست. اين "ما را چه به سياست" معنايش اينست که اسلام را اصلا کنار بگذاريم. اسلام کنار گذاشته بشود؛ اسلام در اين حجره هاى ما، در آنجا دفن بشود... آنها از خدا مى خواهند که اسلام از سياست جدا باشد؛ دين از سياست جدا باشد. اين يک چيزى است که از اول سياسيون انداختند توى دست و دهان مردم به طوريکه الان ما هم که اينجا هستيم باورمان آمده است که آقا چکار داريم به سياست، سياست را بگذار براى اهلش. ما مسائل دين مى گوييم... رسول اکرم (ص) که تاريخش را خوب مى دانيد. ديگر، که تنهايى مبعوث شد، سيزده سال نقشه کشيد و ده سال جنگ کرد، نگفت که ما را چه به سياست. اداره کرد ممالکى را، مملکتى را، نگفت ما چکار داريم به اين حرفها. آن هم حکومت حضرت امير است که همه تان مى دانيد. و آن وضع حکومتش و آن وضع سياستش و آن وضع جنگهايش. نگفت که ما بنشينيم توى خانه مان دعا بخوانيم و زيارت بکنيم و چکار داريم به اين حرفها، به ما چه..." (امام خمينى (س) ؛ 1373، 355- 354)
د) گروهى، که متاسفانه در ميان ايشان علما و روحانيون هم وجود دارند، به موجب تفسير غلط اصل انتظار معتقدند بودند که در برابر ظلم و مفاسد و تعطيل احکام اسلام تکليفى بر عهده کسى نيست و بايد منتظر بود تا ظلم و جور و فساد به نهايت برسد و آنگاه حضرت صاحب (عج) ظهور نمايند و جهان را پر از عدل و داد سازند. اين گروه که معروف به "انجمن حجتيه" هستند به دليل فساد اصول تشکيلاتى و غير قابل دفاع بودن آن، ناگزير از فعاليتهاى علنى دست کشيدند. اين گروه از طرفداران جدى عدم دخالت در امور سياسى بودند که با اخطار جدى که حضرت امام در روز عيد سعيد فطر 21/4/62 به آنان دادند که: "... يک دسته ديگر هم که تزشان اين است که بگذاريد که معصيت زياد بشود تا حضرت صاحب بيايد، حضرت صاحب مگر براى چى مى آيد؟ حضرت صاحب مى آيد معصيت را بردارد، معصيت کنيم که او بيايد؟ اين اعوجاجات را برداريد، اين دسته بنديها را برداريد. در اين موجى که الان اين ملت را به پيش مى برد در اين موج خودتان را وارد کنيد و برخلاف اين موج حرکت نکنيد که دست و پايتان خواهد شکست." فعاليت و تشکيلات خود را تعطيل کردند. (ع. باقى، 1362: 5)
ه) از جمله دلايل عقلى که حضرت امام (س) بر لزوم تشکيل حکومت ارائه مى فرمايند اين است که سنت و رويه پيامبر اکرم (ص) چنين حکم مى کند زيرا: اولا خود تشکيل حکومت دادند و به اجراى قوانين و برقرارى نظامات اسلام پرداخته، قاضى نصب نمودند، معاهده و پيمان مى بستند، جنگ را فرماندهى مى کردند خلاصه احکام حکومتى را به جريان مى انداختند. ثانيا: براى بعد از خود نيز به دستور خداوند حاکم تعيين کردند و اين بدين معناست که حکومت پس از رحلت رسول اکرم (ص) نيز لازم است. (امام خمينى (س) ؛ زمستان 73: 18)
و) از ديگر موارد لزوم تشکيل حکومت، ضرورت استقرار اجراى احکام، حضرت امام (س) مى فرمايند چون ضرورت اجراى احکام، که تشکيل حکومت رسول اکرم را لازم آورده منحصر و محدود به زمان آن حضرت نيست، و پس از رحلت رسول اکرم (ص) نيز ادامه دارد، طبق آيات شريفه:
1- هذا بلاغ للناس و لينذروا به (ابراهيم: 52) اين (قرآن عظيم) حجت بالغ براى جميع مردم است تا خلايق از آن پند گرفته و خدا ترس شوند.
2- قل يا ايها الناس انما انا لکم نذير مبين (حج: 49)اى رسول ما بگو که اى مردم من براى شما رسول ترساننده آشکارى بيش نيستم.
3- و ما علمناه الشعر و ما ينبغى له ان هو الاذکر و قرآن مبين (يس: 69) و نه ما او محمد (ص) را شعر آموختيم و نه شاعرى شايسته مقام اوست بلکه اين کتاب ذکر (الهي) و قرآن روشن (خدا) است.
احکام اسلام محدود به زمان و مکانى نيست و تا ابد باقى و لازم الاجرا است.
حضرت امام (س) دلايل ديگرى هم نيز مانند: لزوم وجود موسسات و نهاد اجرايى (رويه اميرالمومنين على بن ابى طالب (ع » ماهيت و کيفيت قوانين اسلام (احکام مالى، احکام دفاع مالى، احکام حقوق و احکام جزايي) (لزوم انقلاب سياسي) لزوم وحدت اسلامى لزوم نجات مردم مظلوم و محروم را نيز ذکر و توضيح درباره آنها مى دهند. (امام خمينى (س) ؛ زمستان 73: 28- 17)

نتيجه گيرى

به نقل از ناشر محترم کتاب بسيار ارزشمند عالمانه و مستدل "ولايت فقيه" حضرت امام خمينى (س) فقها در موضوع "ولايت فقيه" بعنوان يک بحث منظم و جامع و مستقل آثار چندان زيادى از خود به جاى نگذاشتند و دليل آنرا بايستى در شرايط سياسى و اجتماعى حاکم بر تاريخ گذشته ممالک اسلامى، تسلط حکومتهاى ظالمانه و استبدادى و ضعف عدم سلطه فقها براى طرح اين موضوع جستجو نمود. البته صرفنظر از اختلاف آراء و نظرات شيعه در حدود اختيارات و شئون ولايت فقيه در زمان غيبت، عموم فقها در اثبات نوعى ولايت براى فقيه جامع الشرايط اجمالا اتفاق نظر دارند.
البته نظر امام در اين مورد کمى متفاوت است ايشان مى فرمايند:
"... چون درگذشته براى تشکيل حکومت و برانداختن تسلط حکام خائن و فاسد به طور دسته جمعى و بالاتفاق قيام نکرديم، و بعضى سستى به خرج دادند و حتى از بحث و تبليغ نظريات و نظامات اسلامى مضايقه نمودند، بلکه بعکس، به دعاگويى حکام ستمکار پرداختند! اين اوضاع به وجود آمد." (امام خمينى (س) ؛ زمستان 73: 32)
حضرت امام (س) سپس مسبب تمام بلاياى سياسى، اقتصادى و فرهنگى و اجتماعى مانند:
1- کم شدن نفوذ و حاکميت اسلام در جامعه.
2- تجزيه و ناتوانى ملت مسلمان.
3- بلااجرا ماندن احکام اسلام.
4- تغيير و تبديل به وجود آمدن در احکام اسلام.
5- نفوذ و سلطه استعمارگران در جوامع مسلمان.
6- غربزدگى مردم مسلمان به دليل سلطه فرهنگى بيگانگان.
را ناشى از عدم وجود حکومت اسلامى مى دانند و اينکه ما قيم و رئيس و تشکيلات رهبرى نداشتيم. اصولا يکى از پايه هاى رهبرى امام در جريان انقلاب اسلامى ايران اجراى تز تلفيق دين و سياست و خط بطلان کشيدن بر "علمانيت" يا اسلام منهاى سياست بود و در سخنرانيهاى متعدد بر اين موضوع تاکيد فرمودند که ما فردى بالاتر از خود انبياء نداريم اين افراد از خودشان گذشتند و حکومت تشکيل دادند.
حضرت امام (س) در سراسر کتاب ولايت فقيه، با طرح سوالات بسيار روشن و پاسخهاى بسيار متقن فقهى، صريح و قانع کننده انديشه اعتقاد به رهبرى ولى فقيه و ضرورت تشکيل دولت و حکومت اسلامى را مورد تاکيد و تاييد قرار مى دهند و اصول مبنايى زير را يادآور مى شوند:
1- تفکر جدايى دين از سياست را شديدا نفى مى نمايند.
2- نجات مردم مظلوم و محروم را تکليف الهى کليه مسلمين و به خصوص علما نام مى برد.
3- ضرورت يک انقلاب سياسى بنابر حکم عقل و شرع را جايز مى شمارند.
4- اعتقاد به اصل "ولايت فقيه" را بعنوان اساس و پايه تمام وظايف ذکر مى نمايند.
5- دو شرط اساسى "علم به قانون" و "عدالت" را بعنوان شرايط ويژه خداوند براى حاکميت فقيه قيد مى نمايند.
6- بنابر نص صريح قرآن برقرارى حکومت اسلامى و رهبرى دينى را يک امر حتمى و غير قابل اجتناب مى دانند.
مباحث کتاب "ولايت فقيه" پاسخگوى اسلامى و رهبرى در طى سيزده جلسه سخنرانى در فاصله مورخه 1/11/1348 تا 20/11/1348 و در ايام اقامت آن حضرت در نجف اشرف ايراد گرديد و بعدها به صورت يک کتاب منسجم و منظم درآمد. در آن سالها در تمام کشورهاى اسلامى خفقان سياسى و سلطه بيگانگان و حکومتهاى استبدادى حاکميت داشت، لذا براى رسيدن به جامعه آرمانى و استقرار حکومت اسلامى حضرت امام (س) برنامه مبارزه و نحوه اجرايى آنرا توضيح مى دهند وانديشه هاى عالمانه خود را به صورت کاربردى و عملى اعلام مى نمايند:
1- بايد از قيام سيدالشهداء درس بگيريم و خود را فداى اسلام نماييم.
2- براى تشکيل حکومت بايد دست از سستى و ناتوانى برداريم و باور کنيم که ما هم قادريم حکومت اسلامى را اداره نماييم.
3- اولين فعاليت ما در اين راه بايستى از طريق تبليغات صورت پذيرد تبليغات و تعليمات دو فعاليت مهم و اساسى ماست.
4- در راه رسيدن به هدف اصلى که همان تشکيل حکومت اسلامى است بايد جديت نمود و در اين راه ايستادگى و استقامت کرد.
5- آثار فکرى و اخلاقى استعمار در رواج تفکر جدايى دين از سياست را از جامعه بزداييم و با تعليمات صحيح اسلام راستين و واقعى را ترويج نماييم.
6- حوزه هاى روحانيت محل تدريس وتعليم و تبليغ و رهبرى مسلمانان است، اين حوزه ها که جاى فقهاى عادل و فضلا و مدرسين و طلاب است بايد از آخوندهاى دربارى تصفيه گردد.
7- بايد افکار مقدس نماها را اصلاح نماييم و تکليف خود را با آنها روشن سازيم زيرا اينها مانع اصلاحات و نهضت ما مى باشند.
8- در نهايت بايد همه تلاش و مجاهدت نماييم که حکومتهاى جائر را براندازيم و سپس موسسات قضائى، مالى اقتصادى، فرهنگى و سياسى جديدى براساس اسلام پايه گذارى نماييم.
در خاتمه بايد متذکر گرديد که حضرت امام (س) نه تنها احياء کننده انديشه اعتقاد به حکومت اسلامى و رهبرى دينى براى جامعه مسلمان ايران بلکه براى همه ملتهاى مسلمان بودند. در وصيتنامه سياسى - الهى حضرت ايشان نه تنها به تمام اقشار و آحاد ملت مسلمان ايران تذکرات و نصايحى را مى خوانيم بلکه به ملتهاى مسلمان جهان نيز توصيه هايى نمودند و از جمله اينکه:
"... به ملتهاى اسلامى توصيه مى کنم که از حکومت جمهورى اسلامى و از ملت مجاهد ايران الگو بگيرند و حکومتهاى جائر خود را در صورتيکه به خواست ملتها که خواست ملت ايران است سر فرود نياورد با تمام قدرت به جاى خود بنشانيد که مايه بدبختى مسلمانان، حکومتهاى وابسته به شرق و غرب مى باشند و اکيدا توصيه مى کنم که به بوقهاى تبليغاتى مخالفان اسلام و جمهورى اسلامى گوش فرا ندهيد که همه کوشش دارند که اسلام را از صحنه بيرون کنند که منافع ابرقدرتها تامين شود..." (امام خمينى (س) ؛ زمستان 73: 102)
و يا در جاى ديگر مى فرمايند:
"... با کمال جد و عجز از ملتها مى خواهم که از ائمه اطهار و فرهنگ سياسى، اجتماعى اقتصادى، نظامى اين بزرگ راهنمايان عالم بشريت به طور شايسته و به جان و دل و جانفشانى و نثار عزيزان پيروى کنند. از جمله [دست] از فقه سنتى که بيانگر مکتب رسالت و امامت است و ضامن رشد و عظمت ملتها است چه احکام اوليه و چه ثانويه که هر دو مکتب فقه اسلامى است، ذره اى منحرف نشوند و به وسواس خناسان معاند با حق و مذهب گوش فرا ندهند و بدانند قدمى انحرافى مقدمه سقوط مذهب و احکام اسلامى و حکومت عدل الهى است..." (همان منبع؛ 103)
دادن جرات و جسارت و بيدارگرى مسلمانان از خواب غفلت و ذلت و اشاعه اين باور و حقيقت که آنها هم مى توانند در سايه تعاليم اسلام حکومت تشکيل داده و اداره امور مملکت و ملت خودشان را به دست گيرند از جمله اهداف و نيتهايى بود که حضرت امام (س) در پايان عمر پربرکت و پرخير خودشان در وصيتنامه سياسى - الهى به خوبى منعکس نموده اند از آنجمله:
"... شمااى مستضعفان جهان واى کشورهاى اسلامى و مسلمان جهان به پا خيزيد و حق را با چنگ و دندان بگيريد و از هياهوى تبليغاتى ابرقدرتها و عمال سرسپرده آنان نترسيد و حکام جنايتکار که دسترنج شما را به دشمنان شما و اسلام عزيز تسليم مى کنند از کشور خود برانيد و خود و طبقات خدمتگزار متعهد زمام امور را به دست گيرند و همه در زير پرچم پر افتخار اسلام مجتمع و با دشمنان اسلام و محرومان جهان به دفاع برخيزيد..." (همان منبع؛ 104) .
و باز در جاى ديگر خطاب به علماء اعلام کشورهاى اسلامى مى فرمايند:
"... علماء اعلام و خطباء محترم کشورهاى اسلامى دولتها را دعوت کنند که از وابستگى به قدرتهاى بزرگ خارجى خود را رها کنند و با ملت خود تفاهم کنند در اين صورت پيروزى را در آغوش خواهند کشيد و نيز ملتها را دعوت به وحدت کنند و از نژاد پرستى که مخالف دستور اسلام است بپرهيزند و با برادران ايمانى خود در هر کشورى و با هر نژادى که هستند دست برادرى دهند که اسلام بزرگ آنان را برادر خوانده و اگر اين برادرى ايمانى با همت دولتها و ملتها و با تاييد خداوند متعال روزى تحقق يابد، خواهيد ديد که بزرگترين قدرت جهان را مسلمين تشکيل مى دهند. به اميد روزى که با خواست پروردگار عالم اين برادرى و برابرى حاصل شود." (همان منبع؛ 105)

منابع و مآخذ

1. امام خمينى (س)، کوثر1، ج اول، مجموعه سخنرانيهاى حضرت امام خمينى (س)، همراه با شرح وقايع انقلاب اسلامى (1340- آبان 1357)، ناشر موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى (س)، تهران چاپ دوم 1373.
2. امام خمينى (س)، آيين انقلاب اسلامى (گزيده اى ازانديشه و آراء امام خمينى (س » ، ناشر موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى (س)، تهران چاپ اول بهار 1373.
3. امام خمينى (س) صحيفه نور، ج 15، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى در ديدار باائمه استان خراسان و... مورخ 18/6/60.
4. امام خمينى (س)، نگرشى موضوعى بر وصيتنامه سياسى - الهى امام خمينى (س)، انتشارات موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى (س)، تهران، چاپ دوم زمستان 1373.
5. آشورى، داريوش، "فرهنگ سياسى" انتشارات مرواريد، چاپ هفتم تهران، 1353.
6. امام خمينى (س)، کشف الاسرار، انتشارات آزادى (قم) بى تا.
7. Algar Hamid, "Islam et Politique us Proch- Orient Aujourdui", ed. Gallimard, Paris, 1991, op. cit., p 221.
8. ارسطو، سياست، ترجمه حميد عنايت، انتشارات شرکت سهامى کتابهاى جيبى، چاپ سوم، تهران، 1364.
9. باقى، ع، "در شناخت حزب قاعدين زمان" (موسوم به انجمن حجتيه)، انتشارات نشر دانش اسلامى، تهران، 1362.
10. دال، رابرت، "تجزيه و تحليل جديد سياست"، ترجمه حسين ظفريان، انتشارات نشر مترجم، تهران، 1364.
11. راسل، برتراند، "آرمانهاى سياسى"، ترجمه مهدى افشار، انتشارات زرين، چاپ اول، تهران، خرداد 1357.
12. زين عاملى، محمد حسين، "شيعه در تاريخ"، ترجمه محمد رضا عطائى، انتشارات آستان قدس رضوى، مشهد، 1370.
13. Jean- Pierre Digard, Lislam et Ietat dans le imonde daujourdhui, articleshiisme et Etat en Iran,puf, 1982, paris,p. 73. ce point est confirme par N.r. Keddie Layatollah est -il un integristeى" le Mande,du 22 Aout, 1980. p.2. 14. Layatollah Khomeyni, Kashf - al- Asrar (la Revelation des secres), ed en persan1979, p. 184.