شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)

سيره عملى و اخلاقى امام رضا (عليه السّلام )

0 نظرات 00.0 / 5

سيره عملى و اخلاقى امام رضا (عليه السّلام ) بى گمان ديده گشودن بر آفتاب کارى ناشدنى است، چونان که پريدن در آسمان بلند
شناخت خدايى مردان برخاسته از بوستان عترت، نه براى هر بال بشکسته اى شدنى ؛ چه آنان که بر آفتاب ديده گشوده اند جز سايه مژگان خويش نديده و آنها که در آن آسمان پريده اند جز شکسته بالى خويش را نيافته اند.
با اين همه شايد بتوان ديده بر پرتويى از آفتاب که بر زاويه اى تابيده است دوخت و در آن نشانها از حقيقت نور يافت که نور، همه يک گوهر است.
با چنين اعترافى به يکى از جنبه هاى پند آکنده حيات امام روى مى کنيم و دست کوتاه خويش را به درياى ناشناخته کرانه "خوى ستوده امام" فرو مى بريم تا مرواريدى چند برگيريم و فراروى گذاريم:
عبادت امام براى آنان که بودن را مفهومى جز بنده بودن ندانند، پرستش نه يک "تکليف"، بلکه معناى زندگى و راز جاودانگى است. در نگاه آنان خدا پرستيدن نه يک واجب است که بايد از سر گذراند و برائت ذمّه حاصل کرد، بلکه شهد شيرينى است که بايد چشيد و در آن روح بودن و ماندن را يافت.
از اين روى ، اگر درباره خداپرستى اين گونه کسان که امام پيشاپيش همه آنان است سخنى گفته شود سخن از "اندازه عبادت" نيست، بلکه سخن از "چگونگى " است. آنان بنده بودن را مايه افتخار، بندگى کردن را مايه سربلندى ، و سر فرود آوردن در برابر خواست آشکار و پنهان خداوند را اساس سرافرازى شمرند.
اين معناى سخن هشتمين امام است که گويد: "به بندگى خدا افتخار مى کنم".
همين حقيقت است که بدخواهان او را ناخواسته بر آن مى دارد که اعتراف کنند او پرستشگرترين همه زمينيان است
و در ميان همه فرزندان عبّاس و على عليه السّلام بافضيلت تر، پرهيزگارتر، ديندارتر و شايسته تر از او نديده اند.
در پرتو توجّه به چنين برداشتى از مفهوم عبادت در نظر امام است که مى توان براى خواندن هزار رکعت نماز در شبانه روز، سجده هاى طولانى پس از نماز صبح، روزه هاى مکرّر، شب زنده داريهاى پر رمز و راز و همدمى هميشگى با قرآن تفسيرى شايسته يافت،
يا به درک حقيقت اين سخن نايل آمد که کسى درباره آن حضرت مى گويد: "به خداوند سوگند مردى نديدم که بيش از او از خدا پروا کند، بيش از او در همه اوقات به ياد خدا باشد، و بيش از او از خدا بترسد".
گوينده اين سخن نه کسى از شاگردان او، بلکه فرستاده دستگاه خلافت؛ رجاء بن ابى ضحّاک است که به عنوان گماشته مأمون به مدينه رفته است تا امام را زيرنظر گيرد و با خود به مرو برد. او در ادامه سخن خود مى گويد: "شب هنگام که به بستر مى رفت بسيار قرآن تلاوت مى کرد، و چون بر آيه اى که در آن يادى از بهشت يا دوزخ بود مى گذشت مى گريست و از خداوند بهشت مى خواست و از آتش به او پناه مى جست... چون ثلث آخر شب فرامى رسيد از بستر برمى خاست و به تسبيح و تحميد و تهليل و استغفار مى پرداخت. پس از آن مسواک مى کرد و سپس به نماز شب مى ايستاد. او نماز جعفر طيار را چهار رکعت به جاى مى آورد و اين رکعتها را در شمار رکعتهاى نماز شب مى آورد".
امام براساس همين برداشت هماره با قرآن همدم بود و به گفته ابراهيم بن عباس حتى سخن او، پاسخهايى که مى داد و مثلهايى که مى آورد همه برگرفته از قرآن بود و کتاب الهى را هر سه روز يک بار ختم مى کرد.
او خود در اين باره فرمود: "اگر مى خواستم قرآن را در کمتر از سه روز ختم مى کردم. امّا من به هر آيه اى که مى رسم در آن مى انديشم و در اين امر درنگ مى نمايم که درباره چه و به چه هنگام نازل شده و بدين سبب است که آن را در سه روز ختم مى کنم."
هم بر اين اساس است که امام هر برتريى را به تقوا مى داند و حتى به ديگران نيز حق مى دهد که اگر بتوانند بيش از او از تقوا بهره مند شوند از او برتر باشند، چونان که در پاسخ مردى که سوگند ياد کرد او بهترين مردم است، فرمود: "اى مرد! سوگند مخور، برتر از من کسى است که بيشتر تقواى خدا داشته و در برابر او فرمانبردارتر باشد. به خدا سوگند هنوز اين آيه نسخ نشده است که برترين شما پرهيزگارترين شماست."
همو در جايى ديگر نيز فرمود: "اى زيد، از خدا بترس که آنچه بدان رسيده ايم تنها به کمک تقوا ميسّر شده است."
او همين تقوا، خداترسى و فرمانبرى را معيار و نشان شيعه بودن نيز مى خواند و به يکى مى گويد: "هر کدام از پيروان ما که خدا را فرمان نبرد از ما نيست، و تو اگر از خدا فرمانبرى از ما خاندان هستى ".
زهد و ساده زيستن روشن است آن که با خدا چنين پيوندى جانمايه دارد ديگر دل در پى جز او نمى گذارد و جز اويى به ديده وى نيايد تا دلش از آن ياد کند. آن که خدا را يافته و سراى لقاى او را مى شناسد سراى ناپايدار کنونى را جز باتلاقى نمى داند که هر چه به درونش نزديکتر شوى رهايى از آن دشوارتر و مرگ و نيستى حتمى تر شود.
چنين است که امام دنيا را سرايى آکنده از شرّ و بدى مى شمرد و از شرّ آن به خداوند پناه مى برد و راه رهايى را "زهد و پارسايى " مى بيند و مى فرمايد: "به وسيله زهد و بى رغبتى به دنيا نجات از شرّ دنيا را مى جوييم".
محمّد بن عباد مى گويد: "رضا عليه السّلام در تابستان بر حصير و در زمستان بر پلاس مى نشست و جامه هاى خشن بر تن مى کرد و تنها هنگامى که در جمع مردمان حضور مى يافت جامه رسمى مردمان مى پوشيد."
يک بار سفيان ثورى او را ديد که جامه اى از خز بر تن کرده است. او را گفت: "اى پسر پيغمبر! چه خوب بود لباس پايينتر از اين مى پوشيدى !" فرمود: "دستت را پيش آر". پس دست او را به گريبان خود برد و او ديد که در زير جامه بوريايى بيش نيست. آنگاه فرمود: "اى سفيان، آن جامه خز براى خلق و اين لباس ژنده براى حضرت حق است".
اباصلت هروى نيز درباره آن حضرت گويد: "او غذايى ساده و خوراکى اندک داشت". امام حتى زمانى که رسماً وليعهد خلافت بود از همان زهد و پارسايى و ساده زيستى جدايى نداشت.
شکايتى که يکى از کنيزان خانه از وضع رفاهى و معيشتى دارد گواه اين حقيقت است. آن کنيز که زمانى در خانه مأمون، اندکى در خانه امام رضا عليه السّلام و پس از آن در خانه عبدالله بن عبّاس بوده است اين سه دوره را چنين ترسيم مى کند:
"ما در سراى او (مأمون) در بهشتى از خوردنى و آشاميدنى و عطر و دينار بسيار بوديم پس از چندى مأمون مرا به رضا عليه السّلام بخشيد و چون به خانه او رفتم همه آن رفاه و خوشى را که داشتم از دست دادم. در آن جا سرپرستى بر ما نظارت داشت که ما را شب بيدار مى کرد و به نماز وامى داشت و اين از هر چيز براى ما سخت تر بود و من آرزو مى کردم از خانه او به جايى ديگر روم، تا آن که مرا به عبدالله بن عبّاس بخشيد و چون به سراى او رفتم چنان بود که گويا به بهشت درآمده ام".
برخورد با مردم امام عليه السّلام در برخورد با مردمان چهره راستين اسلام را ترسيم مى کرد، آن هم در عصرى که جلال و شکوه پوشالين دستگاه خلافت از اين آيين، سيمايى ديگر ارائه مى داشت.
نخستين نکته اين که او ديگران را هم داراى ارزش انسانى مى دانست و از اين ديدگاه با آنان برخورد مى کرد. ابراهيم بن عبّاس مى گويد: "هيچ نشنيدم و نديدم کسى برتر از ابوالحسن رضا عليه السّلام باشد. بر هيچ کس به سخن خويش بى مهرى و ستم روانداشت، سخن هيچ کس را نبريد، هيچ نيازمندى را بى پاسخ نگذاشت، پاى خود در حضور هيچ کس دراز نکرد، در پيش هيچ کس لم نداد، هرگز غلامان و وابستگان خويش را ناسزا نگفت، به گاه خنده قهقهه نزد، بر سفره غلامان و وابستگان خود مى نشست، بسيار در پنهان صدقه مى داد و به ديگران کمک مى کرد."
او حتى در برخورد با غلامان و خادمان هرگز حاضر نبود کرامت انسانى آنان را ناديده بگيرد و چيزى از حقوق آنان فرو گذارد. او حتّى در ريزترين نکته ها اين کرامت را پاس مى داشت.
ياسر خادم آن حضرت مى گويد: امام رضا عليه السّلام به ما فرمود: "اگر بر بالاى سر شما ايستادم و در حال غذا خوردن بوديد بلند نشويد تا غذا خوردن را به پايان بريد". گاه يکى از ما را مى خواست و چون به او مى گفتند در حال غذا خوردن است مى فرمود: "بگذاريد تا غذايش را بخورد."
او هيچ اندرز گونه اى را که با اصل کرامت انسان ناسازگار باشد نمى پذيرفت و همچنان بسادگى و دورى از تکلّف در برخورد با ديگران ادامه مى داد.
يکى از مردمان بلخ مى گويد: "در سفر امام به خراسان همراه او بودم. روزى سفره غذايى طلبيد و همه خدمتکاران و غلامان را بر سر آن سفره گرد آورد. گفتم: جانم به فدايت، خوب بود براى اينها سفره اى جداگانه مى گستردى ! امام فرمود: "خاموش! که خدا يکى است، پدر و مادر در همه ما يکى است و پاداش هر کس نيز به کردارهاى اوست."
او هرگز از برآوردن نياز ديگران روى برنتافت و چونان که شيوه اين خاندان و سرشت امامان است گشاده دستى و بزرگوارى را به غايت مى رساند، و البته از آن پرهيز داشت که در برابر دادن چيزى به ديگران و برآوردن کارى براى آنان کرامت انسانى را از ايشان بستاند.
داستان آن مرد خراسانى مشهور است که چون از در راه ماندگى خود سخن به ميان آورد و از امام کمکى خواست تا پس از رسيدن به شهر خود آن را از جانب ايشان صدقه دهد، به او فرمود تا بنشيند، و پس از آن که اطرافيان رفتند به اندرون رفت و بى آن که به آن خانه بازگردد دست از فراز در درآورد و مرد خراسانى را خواست و دويست دينار به او داد و فرمود: "اين دويست دينار را بگير و خرج راه کن و عوض آن از طرف من صدقه هم نده. بيرون برو که نه من تو را ببينم و نه تو مرا". چون بيرون رفت يکى پرسيد: فدايت شوم، کرم و گشاده دستى شما بسيار است، اما چرا از آن مرد روى پوشانديد؟ فرمود: "از بيم آن که مبادا خوارى حاجت خواستن را بدان سبب که حاجت او برآورده ام در چهره اش ببينم. آيا نشنيدى سخن رسول خدا صلّى الله عليه و آله را که فرمود: آن که نيکى خود به مردم را بپوشاند کارش برابر هفتاد حج است."
مردى چنين گشاده دست است که چون يکى به او مى گويد: مرا به اندازه مردانگى خويش عطا ده، در پاسخ مى فرمايد: "اين در توانم نيست"، و آن گاه که او مى گويد: مرا به اندازه مردانگى خودم عطا ده مى فرمايد: "اين شدنى است".
همين امام است که چون تمام دارايى خود را در روز عرفه با تهيدستان قسمت مى کند و کسى مى گويد: چه زيان بزرگى کردى ! در پاسخ مى فرمايد: "اين زيان نيست، بلکه سود است. آنچه را به وسيله اش پاداش و بزرگوارى فراهم آورده اى زيان مدان".
امام با آن همه گشاده دستى ـکه به جاى خود رواستـهرگز اين صفت شايسته را برابرنهاده اسراف و تبذير و ريخت و پاش نمى داند و از کوچکترين کوتاهى در اين باره نمى گذرد، چونان که به گفته خادم آن حضرت ياسر، روزى که غلامان ميوه خورده و نيمخورده آنها را دور ريخته بودند برآشفته به آنان مى فرمايد: "سبحان الله! اگر از آن بى نيازيد کسانى هستند که به آن نياز دارند؛ آن را به کسى بدهيد که نيازمند است".
اين شخصيت متعادل است که از سويى در برخورد با فروتران فروتنى مى کند و چون تنها مى شود فارغ از کارهاى رسمى و دولتى اطرافيان خود از کوچک و بزرگ را گرد مى آورد، با آنان سخن مى گويد، با آنان همدم مى شود، و حشمت از خويش فرومى نهد تا با او همدم شوند؛ و از سويى در برابر آن که خود را در ظاهر پرشکوه خلافت آراسته است سربلند و سرافراز مى ايستد و چون از او مى شنود که دوست دارد جامه خلافت را بر تن او کند در پاسخ مى فرمايد: "اگر خلافت از آن توست تو را حقّ آن نيست که جامه اى را که خدا بر تنت کرده است بر تن ديگران کنى و اگر خلافت از تو نيست روا نيست آنچه را از تو نباشد به من دهى ". امام در برابر او موضع خويش در برخورد با خويشتن و هم در برخورد با دنيا را چنين ترسيم مى کند:
"به بندگى خدا افتخار مى کنم،
... با بى رغبتى به دنيا، رهايى از شرّ دنيا را مى جويم،
... با دامن درکشيدن از حرامها نايل آمدن به سودهاى حقيقى را اميدوارم،
... و با فروتنى در اين سراى ، بلندى نزد خداوند را خواهانم".

نظر خود را اعلام كنید

نظرات كاربران

نظری وجود ندارد
*
*

شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)