شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)

بررسی تطبیقی حدیث رد الشمس

0 نظرات 00.0 / 5


طرح بحث
داستان بازگشت خورشید یا «حدیث ردّ الشمس» از دیر باز مورد توجّه و عنایت علما و دانشمندان رشته‌ها و گرایش‌های مختلف علوم اسلامی بوده و هر كدام به سهم خویش به نقل و بررسی و تحلیل آن با رویكرد تاریخی تفسیری و فقهی پرداخته‌اند و این و اقعه را كه بیانگر اعجاز رسول خدا صلی الله علیه و آله و اثبات فضیلتی برای امیر مؤمنان علی علیه السلام می‌باشد مورد توجّه قرار داده و به عنوان یك فضیلت ثبت كرده‌اند؛ برخی نیز تحقیقی مستقل در قالب كتاب یا رساله در این زمینه انجام داده و با سندهای گوناگون و به تفصیل به نقل آن پرداخته‌اند، به همین جهت برای حدیث رد الشمس كتابها و رساله های مختلف نوشته شده است كه ذیلا به برخی از آنها اشاره می‌گردد:
1. ابن مردویه بنا بر آنچه كه بیاضی در كتابش (كتاب الصراط المستقیم) به نقل از،عبقات الانوار:ج ص 33 و مناقب آل ابی طالب ج 1 ص 353
2. رسالة «كشف اللبس عن حدیث رد الشمس» الحافظ جلال الدین السیوطی المتوفی (911).
3. رسالة «مزیل اللبس عن حدیث رد الشمس» شمس الدین محمد بن یوسف الصالحی الشامی...المتوفی سنة 942 ه ق.
4.کشف الرمس عن حدیث ردالشمس، محمد باقر محمودی، المعارف الاسلامیه، چاپ اول، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة قم.
5.حدیث رد الشمس، لابی الفتح، محمد بن الحسین، الازدی الموصلی المتوفی سنة 374 هـ.
6.تصحیح خبر رد الشمس و ترغیم النواصب الشمس، لابی القاسم، بن الحداد، الحسكانی الحنفی، من أعلام القرن الخامس.
7. حدیث رد الشمس، للموفق بن أحمد، الحنفی المكی الخوارزمی، المتوفی سنة 568 هـ.
8. حدیث رد الشمس، لابی علی، محمد بن أسعد بن علی، الجوانی العبیدلی، المتوفی سنة 588 هـ
ردّ الشمس به عنوان یك معجزه الهی و فضلیت برای امام علی علیه السلام‌ مطابق روایات معتبر دوبار اتفاق افتاده است، مرتبه اول در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله، و دومی‌در زمان حكومت آن حضرت.
سعی ما در این مقاله این است تا صحت و سقم این دو قضیه را از نظر سندی در منابع شیعه و سنی، بررسی نموده و سپس به شبهات مطرح شده پیرامون آن پاسخ دهیم.
 

مبحث اول: رد الشمس در روایات شیعه
روایات شیعه درباره رد الشمس به دوسته تقسیم می‌شود، دسته نخست روایاتی هستندكه می‌گوید: رد الشمس در عصر پیامبر (ص‌‌‌) اتفاق افتاده است. دسته‌ی دیگر روایاتی هستند كه حادثه رد الشمس را بعد از رحلت رسول خدا (ص‌‌‌‌‌‌‌‌‌) می‌داند.
 

گفتاراول: رد شمس در عصر پیامبر (ص)
حدیث اول:
شیخ صدوق به سند خویش نقل نموده است:
عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیسٍ أَنَّهَا قَالَتْ بَینَمَا رَسُولُ اللَّهِ (ص؟) نَائِمٌ ذَاتَ یوْمٍ وَ رَأْسُهُ فِی حَجْرِ عَلِی (ع) فَفَاتَتْهُ الْعَصْرُ حَتَّی غَابَتِ الشَّمْسُ فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنَّ عَلِیاً كَانَ فِی طَاعَتِكَ وَ طَاعَةِ رَسُولِكَ فَارْدُدْ عَلَیهِ الشَّمْسَ- قَالَتْ أَسْمَاءُ فَرَأَیتُهَا وَ اللَّهِ غَرَبَتْ ثُمَّ طَلَعَتْ بَعْدَ مَا غَرَبَتْ وَ لَمْ یبْقَ جَبَلٌ وَ لَا أَرْضٌ إِلَّا طَلَعَتْ عَلَیهِ حَتَّی قَامَ عَلِی (ع) فَتَوَضَّأَ وَ صَلَّی ثُمَّ غَرَبَت‏.
روزی رسول خدا (ص) سر خود را بدامان علی علیه السّلام گذاشته و خفته بود علی نماز عصرش را نخوانده بود و خورشید غروب كرده بود، رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله چون از خواب برخاست و از ماجرا آگاه شد دست بدعا برداشت و عرض كرد: بار خدایا همانا علی در پی فرمانبرداری از تو و فرمانبرداری از رسول تو بوده است و نمازش فوت شده پس خورشید را بر او باز گردان تا نماز خود را در وقتش بجای آورد، اسماء می گوید: به خدا قسم خورشید را دیدم كه غروب كرده بود و بار دیگر طلوع نمود و هیچ كوهی و زمینی باقی نماند مگر آنكه آفتاب بر آن تابید تا علی علیه السّلام وضو گرفت و نماز خواند، پس از آن خورشید غروب كرد.
الشیخ الصدوق (وفات: 381) من لا یحضره الفقیه، ج 1 ص 203 ح610، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة،تحقیق: تصحیح وتعلیق: علی أكبر الغفاری.
حدیث دوم:
شیخ مفید نقل می‌كند
ما روته أسماء بنت عمیس، وأم سلمة زوج النبی صلی الله علیه وآله، وجابر بن عبد الله الأنصاری، وأبو سعید الخدری، فی جماعة من الصحابة: أن النبی صلی الله علیه وآله كان ذات یوم فی منزله، وعلی علیه السلام بین یدیه، إذ جاءه جبرئیل علیه السلام یناجیه عن الله سبحانه، فلما تغشاه الوحی توسد فخذ أمیر المؤمنین علیه السلام فلم یرفع رأسه عنه حتی غابت الشمس، فاضطر أمیر المؤمنین علیه السلام لذلك إلی صلاة العصر جالسا یومئ بركوعه وسجوده إیماء، فلما أفاق من غشیته قال لأمیر المؤمنین علیه السلام: « أفاتتك صلاة العصر ؟» قال له: « لم أستطع أن أصلیها قائما لمكانك یا رسول الله، والحال التی كنت علیها فی استماع الوحی » فقال له: « ادع الله لیرد علیك الشمس حتی تصلیها قائما فی وقتها كما فاتتك، فإن الله یجیبك لطاعتك لله ورسوله » فسأل أمیر المؤمنین الله عز اسمه فی رد الشمس، فردت علیه حتی صارت فی موضعها من السماء وقت العصر، فصلی أمیر المؤمنین علیه السلام صلاة العصر فی وقتها ثم غربت. فقالت أسماء: أم والله لقد سمعنا لها عند غروبها صریرا كصریر المنشار فی الخشبة.
روزی رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در منزل خویش تشریف داشت و علی علیه السلام نیز در محضر وی بود، جبرئیل علیه السلام نازل شده و به ابلاغ پیام الهی از طریق وحی پرداخت. در همان حال پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم پای امیرالمؤمنین علیه السلام را تكیه گاه خویش ساخت وسر بر آن نهاد، این وضعیت تا غروب ادامه یافت، به ناچار أمیرالمؤمنین علیه السلام نماز عصر را در همان حالت نشسته خوانده وركوع وسجود را با اشاره به جای آورد، وقتی كه وحی پایان یافت وپیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به حالت عادی برگشت رو به علی علیه السلام نموده فرمود: آیا نماز عصرت قضا شده است ؟ علی علیه السلام عرض كرد: ای رسول خدا، به علّت وضعیت خاصّ شما كه در حال دریافت وحی بودید نتوانستم نمازم را ایستاده بخوانم.
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: دعا كن واز خدا به خواه خورشید را برایت برگرداند تا نمازت را ایستاده و در وقت مخصوصش بخوانی، چون تو در حال فرمانبرداری از خدا وپیامبرش بوده ای خداوند دعایت را مستجاب خواهد كرد.
امیرالمؤمنین علیه السلام از خدا خواست تا خورشید را برای وی برگرداند، خورشید برای علی علیه السلام برگردانده شد تا اینكه نماز عصر را در وقت مخصوصش خواند، آنگاه بار دیگر خورشید غروب كرد. اسماء می گوید: به خدا سوگند هنگام غروب خورشید از آن صدایی شبیه صدای كشیده شدن ارّه بر چوب شنیدم.
الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العكبری، البغدادی (متوفای413 هـ)، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 1 ص 345، تحقیق: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لتحقیق التراث، ناشر: دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة، 1414هـ - 1993 م.
حدیث سوّم:
كلینی نقل می‌كند:
سَعِیدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَی قَالَ دَخَلْتُ أَنَا وَأَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) مَسْجِدَ الْفَضِیخِ فَقَالَ یا عَمَّارُ تَرَی هَذِهِ الْوَهْدَةَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ كَانَتِ امْرَأَةُ جَعْفَرٍ الَّتِی خَلَفَ عَلَیهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) قَاعِدَةً فِی هَذَا الْمَوْضِعِ وَمَعَهَا ابْنَاهَا مِنْ جَعْفَرٍ فَبَكَتْ فَقَالَ لَهَا ابْنَاهَا مَا یبْكِیكِ یا أُمَّهْ قَالَتْ بَكَیتُ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) فَقَالا لَهَا تَبْكِینَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَلَا تَبْكِینَ لِأَبِینَا قَالَتْ لَیسَ هَذَا هَكَذَا وَلَكِنْ ذُكِرْتُ حَدِیثاً حَدَّثَنِی بِهِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) فِی هَذَا الْمَوْضِعِ فَأَبْكَانِی قَالا وَمَا هُوَ قَالَتْ كُنْتُ أَنَا وَأَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ فِی هَذَا الْمَسْجِدِ فَقَالَ لِی تَرَینَ هَذِهِ الْوَهْدَةَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ كُنْتُ أَنَا وَرَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) قَاعِدَینِ فِیهَا إِذْ وَضَعَ رَأْسَهُ فِی حَجْرِی ثُمَّ خَفَقَ حَتَّی غَطَّ وَحَضَرَتْ صَلَاةُ الْعَصْرِ فَكَرِهْتُ أَنْ أُحَرِّكَ رَأْسَهُ عَنْ فَخِذِی فَأَكُونَ قَدْ آذَیتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) حَتَّی ذَهَبَ الْوَقْتُ وَفَاتَتْ فَانْتَبَهَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) فَقَالَ یا عَلِی صَلَّیتَ قُلْتُ لَا قَالَ وَلِمَ ذَلِكَ قُلْتُ كَرِهْتُ أَنْ أُوذِیكَ قَالَ فَقَامَ وَاسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ وَمَدَّ یدَیهِ كِلْتَیهِمَا وَقَالَ اللَّهُمَّ رُدَّ الشَّمْسَ إِلَی وَقْتِهَا حَتَّی یصَلِّی عَلِی فَرَجَعَتِ الشَّمْسُ إِلَی وَقْتِ الصَّلَاةِ حَتَّی صَلَّیتُ الْعَصْرَ ثُمَّ انْقَضَّتْ انْقِضَاضَ الْكَوْكَب‏.
عمار گفت: به همراه امام صادق علیه السلام به مسجد فضیخ رفتیم، حضرت فرمود: ای عمّار، این فرو رفتگی در این زمین را می بینی ؟ گفتم: آری.
فرمود: همسر جعفرـ همان كه بعدها همسر امیرالمؤمنین علیه السلام شد ـ در این مكان نشسته بود، دو فرزند وی از جعفر نیز در كنار وی بودند، اسماء گریست، آن دو گفتند: مادر، چرا گریه می كنی ؟
اسماء گفت: برای امیرالمؤمنین علیه السلام گریه می كنم آن دو گفتند: برای امیرالمؤمنین گریه می كنی ولی برای پدرمان گریه نمی كنی ؟ ! اسماء گفت: آنگونه كه می پندارید نیست، به یاد داستانی افتادم كه امیرالمؤمنین علیه السلام در این مكان برایم تعریف كرد، به یاد آن ماجرا كه افتادم اشكم جاری شد. آن دو پرسیدند: چه داستانی ؟ اسماء پاسخ داد: من به همراه امیرالمؤمنین علیه السلام در این مسجد بودم، حضرت فرمود: این فرو رفتگی در زمین را می بینی ؟ گفتم: آری.
فرمود: من ورسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در این مكان نشسته بودیم، حضرت سرش را بر دامنم نهاده به استراحت پرداخت تا اینكه به خواب رفت، وقت نماز عصر فرا رسید، نتوانستم سر حضرت را از دامنِ خویش بلند كنم؛ زیرا می ترسیدم سبب آزار حضرت گردد، تا اینكه پس از پایان یافتن وقت نماز پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بیدار شد، رو به علی علیه السلام نمود و فرمود: ای علی، نمازت را خوانده ای ؟ گفتم: نه، فرمود: چرا ؟ گفتم: نخواستم شما را اذیت كنم. پیامبر.صلی الله علیه وآله وسلم از جا برخاسته ورو به قبله نمود، آنگاه هر دو دست را به دعا بلند كرد وچنین گفت: خدایا، خورشید را به جایگاه نماز عصر برگردان تا علی نمازش را بخواند. خورشید به قدری بالا آمد كه وقت نماز عصر شد، من نمازم را خواندم..
الكلینی الرازی،أبی جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق الكلینی الرازی (متوفای 329هـ )، الفروع من الكافی، ج 4 ص 561، صححه وقابله وعلق علیه علی أكبر الغفاری،ناشر: دار الكتب الاسلامیة تیراژ: تاریخ انتشار: بهار 1367،ناشر: تهران - بازار سلطانی دار الكتب الاسلامیة.
حدیث چهارم:
شیخ صدوق نقل می‌كند:
حدثنا أحمد بن الحسن القطان رحمه الله قال: حدثنا أبو الحسن محمد بن صالح قال حدثنا عمر بن خالد المخزومی قال حدثنا ابن نباته عن محمد بن موسی عن عمارة بن مهاجر، عن أم جعفر وأم محمد بنتی محمد بن جعفر، عن أسماء بنت عمیس وهی جدتهما قالت: خرجت مع جدتی أسماء بنت عمیس وعمی عبد الله بن جعفر حتی إذا كنا بالصهباء قالت: حدثتنی أسماء بنت عمیس قالت یا بنیة كنا مع رسول الله صلی الله علیه وآله فی هذا المكان فصلی رسول الله صلی الله علیه وآله الظهر ثم دعا علیا (ع) فاستعان به فی بعض حاجته ثم جاءت العصر فقام النبی صلی الله علیه وآله فصلی العصر فجاء علی (ع) فقعد إلی جنب رسول الله فأوحی الله تعالی إلی نبیه صلی الله علیه وآله فوضع رأسه فی حجر علی (ع) حتی غابت الشمس لا یری منها شئ لا علی أرض ولا علی جبل ثم جلس رسول الله صلی الله علیه وآله فقال لعلی (ع ) هل صلیت العصر ؟ فقال: لا یا رسول الله أنبئت انك لم تصل فلما وضعت رأسك فی حجری لم أكن لأحركه فقال: اللهم ان هذا عبدك علی، احتبس نفسه علی نبیك، فردّ علیه شرقها فطلعت الشمس فلم یبق جبل ولا أرض إلا طلعت علیه الشمس ثم قام علی علیه السلام وصلی ثم انكسفت.
اسماء بنت عمیس گفت: در همین مكان (صهباء) با رسول خدا بودم، نماز ظهر را خواند و علی را دنبال كاری فرستاد، عصر شد و حضرت نماز عصر را خواند، علی آمد او را صدا زد و كنارش نشاند، وحی نازل شد سرش را بر دامن علی گذاشت تا آنكه خورشید غروب كرد، رسول خدا بیدار شد و از علی پرسید: آیا نماز عصر را خوانده ای؟ عرض كرد: نخوانده‌ام، زیرا سرت بر دامن من قرار داشت و دلم طاقت نیاورد كه شما را اذیت كنم، رسول خدا دست به دعا بلند كرد و عرض كرد: خدایا این بنده تو علی است كه جانش را در خدمت پیامبرت قرار داده است، خورشید را برایش باز گردان، ناگهان خورشید همه جا را روشن كرد، علی بر خواست و نماز عصرش را خواند، سپس خورشید غروب كرد.
الشیخ الصدوق ، (وفات: 381 )، علل الشرائع ،ج 2 ص 351 وفات: 381، ناشر: منشورات المكتبة الحیدریة ومطبعتها - النجف الأشرف، تحقیق: تقدیم: السید محمد صادق بحر العلوم،سال چاپ: 1386 - 1966 م
 

گفتار دوم: رد شمس بعد از رحلت پیامبر (ص)
حدیث اول:
صدوق روایتی را نقل می‌كند كه رد الشمس بعد از و فات رسول خد (‌ص‌) بوده است و به دعای امام علی خورشید بازگشته است:
رُوِی عَنْ جُوَیرِیةَ بْنِ مُسْهِرٍ أَنَّهُ قَالَ أَقْبَلْنَا مَعَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِی بْنِ‏ أَبِی طَالِبٍ (علیه السلام) مِنْ قَتْلِ الْخَوَارِجِ حَتَّی إِذَا قَطَعْنَا فِی أَرْضِ بَابِلَ حَضَرَتْ صَلَاةُ الْعَصْرِ فَنَزَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) وَنَزَلَ النَّاسُ فَقَالَ عَلِی (علیه السلام) أَیهَا النَّاسُ إِنَّ هَذِهِ أَرْضٌ مَلْعُونَةٌ قَدْ عُذِّبَتْ فِی الدَّهْرِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَفِی خَبَرٍ آخَرَ مَرَّتَینِ وَهِی تَتَوَقَّعُ الثَّالِثَةَ وَهِی إِحْدَی الْمُؤْتَفِكَاتِ وَهِی أَوَّلُ أَرْضٍ عُبِدَ فِیهَا وَثَنٌ وَإِنَّهُ لَا یحِلُّ لِنَبِی وَلَا لِوَصِی نَبِی أَنْ یصَلِّی فِیهَا فَمَنْ أَرَادَ مِنْكُمْ أَنْ یصَلِّی فَلْیصَلِّ فَمَالَ النَّاسُ عَنْ جَنْبَی الطَّرِیقِ یصَلُّونَ وَرَكِبَ هُوَ (علیه السلام) بَغْلَةَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَمَضَی قَالَ جُوَیرِیةُ فَقُلْتُ وَاللَّهِ لَأَتَّبِعَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) وَلَأُقَلِّدَنَّهُ صَلَاتِی الْیوْمَ فَمَضَیتُ خَلْفَهُ فَوَ اللَّهِ مَا جُزْنَا جِسْرَ سُورَاءَ حَتَّی غَابَتِ الشَّمْسُ فَشَكَكْتُ فَالْتَفَتَ إِلَی وَقَالَ یا جُوَیرِیةُ أَ شَكَكْتَ فَقُلْتُ نَعَمْ یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَنَزَلَ (علیه السلام) عَنْ نَاحِیةٍ فَتَوَضَّأَ ثُمَّ قَامَ فَنَطَقَ بِكَلَامٍ لَا أُحْسِنُهُ إِلَّا كَأَنَّهُ بِالْعِبْرَانِی ثُمَّ نَادَی الصَّلَاةَ فَنَظَرْتُ وَاللَّهِ إِلَی الشَّمْسِ قَدْ خَرَجَتْ مِنْ بَینِ جَبَلَینِ لَهَا صَرِیرٌ فَصَلَّی الْعَصْرَ وَصَلَّیتُ مَعَهُ فَلَمَّا فَرَغْنَا مِنْ صَلَاتِنَا عَادَ اللَّیلُ كَمَا كَانَ فَالْتَفَتَ إِلَی وَقَالَ یا جُوَیرِیةَ بْنَ مُسْهِرٍ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یقُولُ: فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِیمِ وَإِنِّی سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِاسْمِهِ الْعَظِیمِ فَرَدَّ عَلَی الشَّمْس‏.
از جویریة بن مسهر روایت شده كه گفت: ما به همراه امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام از جنگ خوارج باز می‏گشتیم تا اینكه به سرزمین بابل رسیدیم (محلّی بوده نزدیك حلّه امروزی در عراق كه مسجدی بنام مسجد شمس هم امروز در حلّه مشهور است و مردم به قصد زیارت و عبادت به آنجا می روند) وقت نماز عصر فرا رسید، امیر المؤمنین علیه السّلام در آنجا فرود آمد و لشكریان نیز فرود آمدند، آن حضرت فرمود: ای مردم، این سرزمین مورد لعن و غضب خداوند است و در طی روزگار سه بار- و بنا بر خبر دیگر دو بار- تاكنون به عذاب الهی دچار شده یا مردمش مورد عذاب قرار گرفته‏اند و هم اكنون نیز در انتظار عذاب سوّم است و این زمین یكی از زمینهای مؤتفكه است (یعنی سرزمینهائی كه دچار سرنگونی و خرابی شده و از جمله شهرهای قوم لوط است كه خداوند آنها را با فرو بردن در زمین هلاك ساخته است) و این نخستین سرزمینی است كه در آن بت مورد پرستش قرار گرفته، بنا بر این هیچ پیامبر و وصی پیامبری را جایز نیست كه در چنین زمینی نماز گزارد، ولی هر كس از شما كه به خواهد می‏تواند اینجا نماز به خواند، پس مردم به دو سوی جاده یا راه مایل شده و به نماز پرداختند و آن حضرت بر استر رسول خدا (ص) سوار شده و روانه گشت، جویریه (راوی خبر) می گوید: با خودم گفتم: به خدا قسم من از امیر المؤمنین علیه السّلام پیروی می كنم.‏
الشیخ الصدوق (وفات: 381) من لا یحضره الفقیه،ج‏1، ص: 204، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة،تحقیق: تصحیح وتعلیق: علی أكبر الغفاری.
حدثنا أحمد بن محمد عن الحسین بن سعید عن عبد الله بن بحر عن عبد الله مسكان عن أبی بصیر عن أبی المقدام عن جویریة بن مسهر قال اقبلنا مع أمیر المؤمنین علیه السلام من قتل الخوارج حتی إذا قطعنا فی ارض بابل حضرت صلاة العصر قال فنزل أمیر المؤمنین ونزل الناس فقال أمیر المؤمنین یا أیها الناس ان هذه الأرض ملعونة وقد عذبت من الدهر ثلث مرات وهی إحدی المؤتفكات وهی أول ارض عبد فیها وثن انه لا یحل لنبی ولوصی نبی ان یصلی فیها فامر الناس فمالوا عن جنبی الطریق یصلون وركب بغلة رسول الله فمضی علیها قال جویریة فقلت والله لاتبعن أمیر المؤمنین ولاقلدنه صلاة الیوم قال فمضیت خلفه فوالله ما صرنا جسر سورا حتی غابت الشمس قال فسببته أو هممت ان أسبه قال فقال یا جویریة اذن قال فقلت نعم یا أمیر المؤمنین قال فنزل ناحیة فتوضأ ثم قام فنطق بكلام لا أحسبه الا بالعبرانیة ثم نادی بالصلاة فنظرت والله إلی الشمس قد خرجت من بین جبلین لها صریر فصلی العصر وصلیت معه قال فلما فرغنا من صلاته عاد اللیل كما كان فالتفت إلی فقال یا جویریة بن مسهر ان الله یقول فسبح باسم ربك العظیم فانی سألت الله باسمه العظیم فرد علی الشمس.
این حدیث چون مشابه حدیث قبل است ترجمه نشد.
محمد بن الحسن الصفار )وفات: 290 (بصائر الدرجات، ص 237، ناشر: منشورات الأعلمی - طهران،تحقیق: تصحیح وتعلیق وتقدیم: الحاج میرزا حسن كوچه باغی،سال چاپ: 1404 - 1362 ش،چاپخانه: مطبعة الأحمدی – طهران.
حدیث دوم:
حدث أبو الحسین أحمد بن الحسین العطار قال حدثنی أبو جعفر محمد ابن یعقوب الكلینی صاحب كتاب (الكافی ) قال حدثنی علی ابن إبراهیم ابن هاشم عن الحسن بن محبوب عن الحسن بن رزین القلا عن الفضل بن یسار عن الباقر عن أبیه عن جده الحسین بن علی (ع ) قال لما رجع أمیر المؤمنین (ع) من قتال أهل النهروان أخذ علی النهروانات واعمال العراق ولم یكن یومئذ بنیت بغداد فلما وافی ناحیة براثا صلی بالناس الظهر ورحلوا ودخلوا فی ارض بابل وقد وجبت صلاة العصر فصاح المسلمون یا أمیر المؤمنین هذا وقت العصر قد دخل فقال أمیر المؤمنین (ع ) هذه ارض مخسوف بها وقد خسف الله بها ثلاثا وعلیه تمام الرابعة ولا تحل لوصی ان یصلی فیها ومن أراد منكم ان یصلی فلیصل، فقال المنافقون نعم هو لا یصلی ویقتل من یصلی یعنون أهل النهروان، فقال جویریة بن مسهر العبدی فتبعته فی مأة فارس وقلت والله لا أصلی أو یصلی هو ولنا قلدته صلاتی الیوم قال وسار أمیر المؤمنین (ع ) إلی أن اقطع ارض بابل وتدلت الشمس للغروب ثم غابت واحمر الأفق قال فالتفت إلی أمیر المؤمنین (ع) وقال یا جویریة هات الماء قال فقدمت إلیه الإداوة فتوضئ ثم قال اذن یا جویریة فقلت یا أمیر المؤمنین ما وجب العشاء بعد فقال (ع ) اذن للعصر فقلت فی نفسی اذن للعصر وقد غربت الشمس ولكن علی الطاعة فاذنت فقال أقم ففعلت وإذا انا فی الإقامة إذ تحركت شفتاه بكلام كأنه منطق الخطاطیف لم افهم ما هو فرجعت الشمس بصریر عظیم حتی وقفت فی مركزها من العصر فقام (ع ) وكبر وصلی فصلینا ورائه فلما فرغ من وقعت كأنها سراج فی طست وغابت واشتبكت النجوم فالتفت إلی وقال اذن اذان العشاء یا ضعیف الیقین.
پس از جنگ نهروان حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام از ناحیه نهروانات حركت كرده (به سمت كوفه به راه افتادند )، ـ در آن زمان شهر بغداد بنا نشده بود ـ تا اینكه به منطقه براثا رسیدند، در آنجا نماز ظهر را بر پا داشت، پس از نماز به راه خود ادامه داد تا اینكه هنگام عصر به سرزمین بابِل رسیدند، وقت نماز عصر فرا رسیده بود، مسلمانان از هر طرف صدا زدند: ای امیرمؤمنان، وقت نماز عصر شده است. حضرت فرمود: « این سرزمین تا كنون سه بار دهان باز كرده ومردم را به كام خویش فرو برده است، برای بار چهارم نیز چنین خواهد كرد، برای وصی پیامبر نماز خواندن در چنین سرزمینی جایز نیست، هر كدام از شما می خواهد می تواند نمازش را در همینجا بخواند » .
منافقان گفتند: او نمازش را نمی خواند ونماز خوان ها را می كشد ! ـ منظور آنها از نماز خوان ها اهل نهروان بود .
جویریه می گوید: من گفتم: تا حضرت نماز نخوانده من هم نمازم را نخواهم خواند، امروز نمازم را بر عهده وی قرار می دهم.
به همراه یكصد تن از سواره نظام بدنبال حضرت به راه خویش ادامه دادیم تا اینكه از سرزمین بابِل خارج شدیم در حالی كه خورشید در حال غروب بود وافق لاله گون شد.
جویریه می گوید: حضرت رو به من نموده فرمود: « جویریه، آب بیاور » .
من ظرف آب را برای وی بردم، حضرت وضو ساخته آنگاه فرمود: « جویریه اذان بگو» .
گفتم: هنوز وقت نماز شام نرسیده است.
فرمود: برای نماز عصر اذان بگو.
به خودم گفتم: اذان نماز عصر را پس از غروب خورشید بگویم ؟ ! ولی جهت اطاعت از فرمان حضرت اذان گفتم.
فرمود: « اقامه بگو» مشغول گفتن اقامه شدم، در همان حال دیدم لب های حضرت حركت می كند وسخنی بر زبان دارد كه شبیه صدای چلچله ها است، چیزی از آن نفهمیدم، ناگهان خورشید را كه صدای شدیدی از آن شنیده می شد دیدم كه (از سمت مغرب ) بالا می آید، تا به جایی رسید كه وقت نماز عصر بود و در آن وضعیت توقّف كرد. حضرت از جای خویش برخاست، تكبیرة الاِحرام گفته مشغول خواندن نماز عصر شد، ما نیز پشت سرش ایستاده وبا وی نماز خواندیم، با پایان یافتن نماز ناگهان خورشید غروب كرد همچون چراغی كه در طشت آب بیفتد وخاموش شود، با غروب خورشید ستارگان آشكار شدند. حضرت رو به من نموده فرمود: « ای كسی كه یقینت ضعیف شده، برای نماز شام اذان بگو.
حسین بن عبد الوهاب، عیون المعجزات ،ص7، ناشر: محمد كاظم الشیخ صادق الكتبی منشورات المطبعة الحیدریة فی النجف 1369 هج‍ - 1950 م سال چاپ: 1369چاپخانه: الحیدریة – نجف.
حدیث سوم:
نصر بن مزاحم منقری به سند خویش از عبد خیر هَمْدانی این گونه روایت كرده است:
حدثنی عمر بن عبد الله بن یعلی بن مرة الثقفی، عن أبیه عن عبد خیر قال: كنت مع علی أسیر فی أرض بابل. قال: وحضرت الصلاة صلاة العصر. قال: فجعلنا لا نأتی مكانا إلا رأیناه أفیح من الآخر. قال: حتی أتینا علی مكان أحسن ما رأینا، وقد كادت الشمس أن تغیب. قال: فنزل علی ونزلت معه. قال: فدعا الله فرجعت الشمس كمقدارها من صلاة العصر. قال: فصلینا العصر، ثم غابت الشمس، ثم خرج حتی أتی دیر كعب.
به همراه حضرت علی علیه السلام در سرزمین بابِل حركت می كردیم، وقت نماز عصر رسید، هر جا می رسیدیم سرسبزتر از جای قبل بود، تا اینكه به جایی رسیدیم كه از همه جاهای قبلی زیباتر بود، خورشید در حال غروب بود، علی علیه السلام پیاده شد، من هم به دنبال وی پیاده شدم، حضرت دعا كرد، وخورشید شروع كرد به بازگشتن، تا اینكه به جایی رسید كه وقت نماز عصر بود، در آن موقعیت توقّف كرد. نماز عصر را خواندیم، آن گاه بار دیگر خورشید غروب كرد .
ابن مزاحم المنقری ،وقعة صفین، ص 135.
این روایت در منابع ذیل آمده است:
ابن أبی الحدید المدائنی المعتزلی، أبو حامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفای655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج3ص98، حقیق محمد عبد الكریم النمری، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولی، 1418هـ - 1998م.
العلامة المجلسی،بحار الأنوار، ج 32 ص 419
حدیث چهارم:
شیخ طوسی به سند خویش از حضرت امام محمّد باقر علیه السلام اینگونه روایت كرده است:
عن أحمد بن رزق، عن یحیی بن العلاء الرازی، قال: سمعت أبا جعفرعلیه السلام یقول: لما خرج أمیر المؤمنین علیه السلام إلی النهروان، وظعنوا فی أول أرض بابل حین دخل وقت العصر، فلم یقطعوها حتی غابت الشمس، فنزل الناس یمینا وشمالا یصلون إلا الأشتر وحده، فإنه قال: لا أصلی حتی أری أمیر المؤمنین قد نزل یصلی. قال: فلما نزل قال: یا مالك، هذه أرض سبخة، ولا تحل الصلاة فیها، فمن كان صلی فلیعد الصلاة. ثم قال: استقبل القبلة، فتكلم بثلاث كلمات، ما هن بالعربیة ولا بالفارسیة، فإذا هو بالشمس بیضاء نقیة، حتی إذا صلی بنا سمعنا لها حین انقضت خریرا كخریر المنشار.
زمانی كه امیرالمؤمنین علیه السلام به نهروان می رفت در مسیر راه به سرزمین بابِل رسید، با این كه وقت نماز عصر فرا رسیده بود توقّف ننموده و به راه خویش ادامه داد، از آن سرزمین خارج نشده بود كه خورشید غروب كرد. مردم پیاده شدند وشروع كردند به نماز خواندن، تنها مالك اشتر نمازش را نخواند وگفت: تا امیرالمؤمنین نمازش را نخوانَد من هم نمی خوانم.
پس از خارج شدن از سرزمین بابِل علی علیه السلام پیاده شد وخطاب به مالك فرمود: « ای مالك، این سرزمین شوره زار است ونماز خواندن در آن جایز نیست، هركس نمازش را در آن خوانده اعاده كند. »
امام باقر علیه السلام می فرماید: حضرت رو به قبله نموده سه جمله بر زبانشان جاری شد، جمله هایی كه نه عربی بود ونه فارسی، با پایان یافتن آن جمله ها خورشید سفید و درخشان بازگشت. حضرت اقامه نماز فرمود، با پایان یافتن نماز صدایی مانند صدای برش چوب به وسیله ارّه به گوش می رسید.
الشیخ الطوسی، أبو جعفر محمد بن الحسن بن علی بن الحسن ا، (وفات:. 46 )، الأمالی، ج2،ص 671 ، ح 22.،رقم: 1415، ناشر: دار الثقافة للطباعة والنشر والتوزیع - قم،تحقیق: قسم الدراسات الإسلامیة - مؤسسة البعثة، سال چاپ: 1414.
 

مبحث دوم: بررسی حدیث رّد الشمس در منابع اهل سنت
احادیثی كه در منابع اهل سنت در باره بازگشت خورشید در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از آن سخن به میان آمده است دودسته‌اند:
الف: دسته اول احادیثی هستند كه تنها به اصل ماجرا پرداخته و در آن از جزئیات بازگشت خورشید و علت آن سخنی به میان نیامده است.
دسته دوم روایاتی است كه به نقل جزئیات جریان و از علّت تأخیر نماز امام علی علیه السلام از و قت آن، سخن به میان آمده است، كه در این قسمت به بررسی سندی و تحلیل تطبیقی این دسته از روایات می‌پردازیم.
 

گفتار اول: بررسی روایات دسته اول
احمد طبرانی نقل می‌كند:
حدثنا علی بن سعید قال نا أحمد بن عبد الرحمن بن المفضل الحرانی قال نا الولید بن عبد الواحد التمیمی قال نا معقل بن عبید الله عن أبی الزبیر عن جابر ان رسول الله امر الشمس فتأخرت ساعة من نهار لم یرو هذا الحدیث عن معقل إلا الولید تفرد به أحمد بن عبد الرحمن ولم یروه عن أبی الزبیر إلا معقل.
پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم به خورشید فرمان داد تا مدّتی با تأخیر غروب كند، این روایت را از معقل كسی نقل نكرده به جز ولید.
الطبرانی، سلیمان بن أحمد بن أیوب أبو القاسم (متوفای360هـ )، المعجم الأوسط، ج 4، ص 224، ح 4039 تحقیق: طارق بن عوض الله بن محمد،‏عبد المحسن بن إبراهیم الحسینی، ناشر: دار الحرمین - القاهرة – 1415هـ.
ابن حجر می‌گوید:
وإسناده حسن.
اسناد این حدیث « حسن » است.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (الوفاة: 852 )، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 6 ص 221، دار النشر: دار المعرفة - بیروت، تحقیق: محب الدین الخطیب
زین الدین عراقی می‌گوید:
وروی الطبرانی فی معجمه الأوسط بإسناد حسن عن جابر أن رسول الله صلی الله علیه وسلم أمر الشمس فتأخرت ساعة من نهار.
طبرانی بسند حسن از جابر نقل كرده است كه پیامبر اكرم به خورشید فرمان داد تا باز گردد.
الحسینی العراقی ، زین الدین أبو الفضل عبد الرحیم بن (الوفاة: 806هـ)، طرح التثریب فی شرح التقریب، ج 7 ص 238، دار النشر: دار الكتب العلمیة - بیروت - 2000م ، الطبعة: الأولی ، تحقیق: عبد القادر محمد علی
ابوالحسن بن ابی بكر می‌گوید:
رواه الطبرانی فی الأوسط وإسناده حسن
أبو الحسن علی بن أبی بكر (متوفای 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 8، ص 296، ناشر: دار الریان للتراث/‏ دار الكتاب العربی - القاهرة، بیروت – 1407هـ
سیوطی می‌گوید:
وأخرج الطبرانی بسند حسن عن جابر أن النبی صلی الله علیه وسلم أمر الشمس فتأخرت ساعة من نهار.
الخصائص الكبری ج 2 ص 137، اسم المؤلف: أبو الفضل جلال الدین عبد الرحمن أبی بكر السیوطی الوفاة: 911هـ ، دار النشر: دار الكتب العلمیة - بیروت - 1405هـ - 1985م.
سیوطی برای صحت این حدیث شاهدی از قول شافعی آورده است.
ومما یشهد بصحة ذلك قول الإمام الشافعی رضی الله عنه وغیره ما أوتی نبی معجزة إلا أوتی نبینا نظیرها أو أبلغ منها وقد صح أن الشمس حبست علی یوشع لیالی قاتل الجبارین فلا بد أن یكون لنبینا نظیر ذلك فكانت هذه القصة نظیر تلك والله أعلم.
آنچه كه بر صحت بازگشت خورشید دلالت دارد سخن شافعی و غیر او است كه گفته اند: به هیچ پیامبری معجزه ای داده نشد مگر آنكه مانند آن و یا مهمتر از آن به رسول اسلام داده شده است، چون در اخبار صحیح آمده است كه خورشید در دوران مبارزه یوشع با ستمگران محبوس شد پس برای پیامبر اسلام هم باید مانند آن باشد كه اتفاقا بوده است.
جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بكر (الوفاة: 911 هـ )، اللآلیء المصنوعة فی الأحادیث الموضوعة، ج 1 ص 312، دار النشر: دار الكتب العلمیة - بیروت - 1417 هـ - 1996م، الطبعة: الأولی، تحقیق: أبو عبد الرحمن صلاح بن محمد بن عویضة.
بنابراین سند این روایت هیچ مشكلی ندارد.
فخررازی نیز رد الشمس را بر ای امام علی علیه السلام پذیرفته و در این باره می‌نویسد:
وأما سلیمان فإن الله تعالی رد له الشمس مرة،وفعل ذلك أیضاً للرسول حین نام ورأسه فی حجر علی فانتبه وقد غربت الشمس، فردها حتی صلی، وردها مرة أخری لعلی فصلی العصر فی وقته.
برای حضرت سلیمان علیه السّلام یكبار ردّ الشمس اتفاق افتاد. و برای پیغمبر اكرم صلّی اللّه علیه و آله هم ردّ الشمس واقع شد و این در حالی بود كه رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله سر در دامان علی علیه السّلام گذاشته و به خواب رفته بود، اما هنگامی از خواب برخاست آفتاب غروب كرده بود؛ به دعای رسول اكرم صلّی اللّه علیه و آله خورشید بازگشت، تا علی علیه السّلام نمازش را بجای آورد.
الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای604هـ)، التفسیر الكبیر أو مفاتیح الغیب، ج 32 ص 118، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1421هـ - 2000م
 

گفتار دوم: بررسی روایات دسته دوم
دسته دوم روایاتی هستند كه در آن ها از جزئیات و علّت بازگشت خورشید سخن گفته شده است كه در این جا به برخی از آن اشاره می‌كنیم:
بیشترین احادیث در این زمینه از اسماء بنت عمیس نقل شده و در منابع فریقین آمده است.
روایت اول:
طحاوی در شرح مشكل الآثار می‌نویسد:
حدثنا عَلِی بن عبد الرحمن بن مُحَمَّدِ بن الْمُغِیرَةِ قال حدثنا أَحْمَدُ بن صَالِحٍ قال حدثنا ابن أبی فُدَیكٍ قال حدثنی محمد بن مُوسَی عن عَوْنِ بن مُحَمَّدٍ عن أُمِّهِ أُمِّ جَعْفَرٍ عن أَسْمَاءَ ابْنَةِ عُمَیسٍ أَنَّ النبی صلی الظُّهْرَ بِالصَّهْبَاءِ ثُمَّ أَرْسَلَ عَلِیا علیه السلام فی حَاجَةٍ فَرَجَعَ وقد صلی النبی الْعَصْرَ فَوَضَعَ النبی رَأْسَهُ فی حِجْرِ عَلِی فلم یحَرِّكْهُ حتی غَابَتْ الشَّمْسُ فقال النبی اللَّهُمَّ إنَّ عَبْدَك عَلِیا احْتَبَسَ بِنَفْسِهِ علی نَبِیك فَرُدَّ علیه شَرْقَهَا قالت أَسْمَاءُ فَطَلَعَتْ الشَّمْسُ حتی وَقَعَتْ علی الْجِبَالِ وَعَلَی الأَرْضِ ثُمَّ قام عَلِی فَتَوَضَّأَ وَصَلَّی الْعَصْرَ ثُمَّ غَابَتْ وَذَلِكَ فی الصَّهْبَاءِ فی غَزْوَةِ خَیبَرَ.
رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز ظهر را در صهباء خواند سپس علی را برای انجام مأموریتی به جایی فرستاد، وقتی كه علی برگشت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نماز عصر را خوانده بود، حضرت سر بر دامنِ علی گذاشت و به خواب رفت، علی نیز بدون حركت و آرام ماند تا حضرت بیدار نشود، این وضیعت ادامه یافت تا این كه خورشید غروب كرد، پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از خواب بیدار شد، وقتی وضع را آن گونه مشاهده فرمود دست به دعا برداشته چنین گفت: خدایا، بنده تو علی خود را به خاطر پیامبرت اینگونه نگه داشته است، روشنایی خورشید را برای وی برگردان.
اسماء می گوید: خورشید دیگر بار تابش خویش را آغاز كرد، زمین وكوه ها را روشن ساخت، علی از جای خویش برخاست وضو گرفت ونماز عصر را به جای آورد، پس از پایان یافتن نمازِ علی، خورشید بار دیگر غروب كرد، این حادثه در سرزمین صهباء و در غزوه خیبر اتّفاق افتاد.
الطحاوی، أبو جعفر أحمد بن محمد بن سلامة (متوفای321هـ)، شرح مشكل الآثار، ج3، ص 94، رقم: 92، تحقیق شعیب الأرنؤوط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، 1408هـ - 1987م؛
الطبرانی، سلیمان بن أحمد بن أیوب أبو القاسم (الوفاة: 360 )، المعجم الكبیر، ج 24 ص 144، رقم 382، دار النشر: مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983، الطبعة: الثانیة،تحقیق: حمدی بن عبدالمجید.
هیثمی بعد از نقل دوروایت از طبرانی،‌ در باره این روایت میگوید:
رواه كله الطبرانی بأسانید ورجال أحدها رجال الصحیح.
همه این روایات را طبرانی نقل كرده است، و راویان یكی از آن‌ها، راویان صحیح بخاری هستند.
الهیثمی، أبو الحسن علی بن أبی بكر (متوفای 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 8، ص297، ناشر: دار الریان للتراث/‏ دار الكتاب العربی - القاهرة، بیروت – 1407هـ.
بررسی سند روایت:
در ذیل نام راویانی را مشاهده می‌كنید كه همگی با و صف صدوق «راستگو» و مورد اعتماد «ثقه» معرفی شده اند.
علی بن عبد الرحمن:
ابن حجر عسقلانی می‌گوید:
علی بن عبد الرحمن بن محمد بن المغیرة المخزومی... وكان أصله من الكوفة صدوق
تقریب التهذیب ج 1 ص 4758، رقم: 4765.
محمد بن المغیرة:
ابن حجر عسقلانی می‌گوید:
محمد بن المغیرة بن إسماعیل بن أیوب المخزومی صدوق
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ)، تقریب التهذیب، ج 1، ص 508، رقم: 6316، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولی، 1406 - 1986 م
أَحْمَدُ بن صَالِحٍ:
ابن حجر عسقلانی می‌گوید:
أحمد بن صالح المصری أبو جعفر بن الطبری ثقة حافظ من العاشرة
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ)، تقریب التهذیب، ج 1، ص 80، رقم: 48، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولی، 1406 - 1986.علی بن عابس.
محمد بن أبی فُدَیكٍ:
ابن حجر عسقلانی می‌گوید:
محمد بن إسماعیل بن مسلم بن أبی فدیك بالفاء مصغر الدیلی مولاهم المدنی أبو إسماعیل صدوق من صغار الثامنة مات سنة مائتین علی الصحیح
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ)، تقریب التهذیب، ج 1 ص 468رقم: 5736:، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولی، 1406 - 1986.علی بن عابس.
محمد بن مُوسَی الْفِطْرِی:
ابن حجر عسقلانی می‌گوید:
محمد بن موسی الفطری بكسر الفاء وسكون الطاء المدنی صدوق
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ)، تقریب التهذیب، ج 1 ص 509، رقم6335:، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولی، 1406 - 1986.علی بن عابس
عَوْنِ بن مُحَمَّدٍ:
حاكم نشابوری می‌گوید:
وعون هذا هو ابن محمد بن عبید الله بن أبی رافع هو وأبوه ثقتان.
النیسابوری، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم (متوفای405 هـ)، المستدرك علی الصحیحین، ج 3 ص 180، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1411هـ - 1990م.
أُمِّ جَعْفَرٍ:
ابن حجر عسقلانی می‌گوید:
أم عون بنت محمد بن جعفر بن أبی طالب ویقال لها أم جعفر مقبولة من الثالثة
العسقلانی الشافعی،أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (الوفاة: 852 )، تقریب التهذیب، ج 1 ص 757،رقم: 8750، دار النشر: دار الرشید - سوریا - 1406 - 1986، الطبعة: الأولی، تحقیق: محمد عوامة دائرة المعرف النظامیة - الهند، ناشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1406هـ – 1986م.
أَسْمَاءَ بنتِ عُمَیس:
ابن حجر عسقلانی می‌گوید:
أسماء بنت عمیس الخثعمیة صحابیة
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ)، تقریب التهذیب، ج 1، ص 743، رقم: 8531، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولی، 1406 - 1986.علی بن عابس.
أسماء بنت عمیس الخثعمیة من المهاجرات الأول
شمس الدین ذهبی می‌گوید:
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، الكاشف فی معرفة من له روایة فی الكتب الستةج1 ص 502، رقم: 6947،تحقیق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولی، 1413هـ - 1992م.
روایت دوم:
طبرانی از اسماء بنت عمیس روایت می‌كند:
حدثنا الْحُسَینُ بن إِسْحَاقَ التُّسْتَرِی ثنا عُثْمَانُ بن أبی شَیبَةَ وَحَدَّثَنَا عُبَیدُ بن سنام (غَنَّامٍ) ثنا أبو بَكْرِ بن أبی شَیبَةَ قَالا ثنا عُبَیدُ اللَّهِ بن مُوسَی عن فُضَیلِ بن مَرْزُوقٍ عن إبراهیم بن الْحَسَنِ عن فَاطِمَةَ بنتِ حُسَینٍ، عن أَسْمَاءَ بنتِ عُمَیسٍ قالت كان رسول اللَّهِ صلی اللَّهُ علیه وسلم یوحَی إلیه وَرَأْسُهُ فی حِجْرِ عَلِی فلم یصَلِّ الْعَصْرَ حتی غَرَبَتِ الشَّمْسُ فقال رسول اللَّهِ صلی اللَّهُ علیه وسلم اللَّهُمَّ ان عَلِیا كان فی طَاعَتِكَ وَطَاعَةِ رَسُولِكَ فَارْدُدْ علیه الشمس قالت أَسْمَاءُ فَرَأَیتُهَا غَرَبَتْ وَرَأَیتُهَا طَلَعَتْ بعد (بعدما ) ما (غربت واللفظ ) غربت واللفظ لِحَدِیثِ عُثْمَانَ.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم سر بر دامن علی گذاشته و در حال دریافت وحی بود، علی در وضعیتی قرار داشت كه نمی توانست نمازش را بخواند، این حالت به قدری ادامه یافت تا آنكه خورشید غروب كرد و لذا نماز عصر وی قضا شد، پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم كه چنین دید اینگونه دعا كرد: خدایا، علی در راه فرمانبرداری از تو وپیامبرت بوده، خورشید را برای وی برگردان
اسماء می‌گوید: خودم دیدم كه آفتاب غروب كرده بود، ودیدم كه پس از غروب بار دیگر طلوع كرد.
الطبرانی، سلیمان بن أحمد بن أیوب أبو القاسم (الوفاة: 360 )، المعجم الكبیر، ج 24 ص 151، رقم 390، دار النشر: مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983، الطبعة: الثانیة،تحقیق: حمدی بن عبدالمجید.
طحاوی نیز همین روایت را در شرح مشكل الآثار نقل كرده است:
حدثنا أبو أُمَیةَ قال حدثنا عُبَیدُ اللهِ بن مُوسَی الْعَبْسِی قال حدثنا الْفُضَیلُ بن مَرْزُوقٍ عن إبْرَاهِیمَ بن الْحَسَنِ عن فَاطِمَةَ بِنْتِ الْحُسَینِ عن أَسْمَاءَ ابْنَةِ عُمَیسٍ قالت كان رسول اللهِ یوحَی إلَیهِ وَرَأْسُهُ فی حِجْرِ عَلِی فلم یصَلِّ الْعَصْرَ حتی غَرَبَتْ الشَّمْسُ فقال رسول اللهِ صَلَّیت یا عَلِی قال لاَ فقال رسول الله اللَّهُمَّ إنَّهُ كان فی طَاعَتِك وَطَاعَةِ رَسُولِك فَارْدُدْ علیه الشَّمْسَ قالت أَسْمَاءُ فَرَأَیتهَا غَرَبَتْ ثُمَّ رَأَیتهَا طَلَعَتْ بَعْدَمَا غَرَبَتْ
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم سر بر دامن علی گذاشته و در حال دریافت وحی بود، علی نمازش عصر را نخوانده بود و خورشید غروب كرد، پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم وقتی كه به حال خویش بازگشت پرسید: آیا نماز خوانده‌ای؟ در پاسخ گفت: نه، رسول خدا اینگونه دعا كرد: خدایا، علی در راه فرمانبرداری از تو وپیامبرت بوده، خورشید را برای وی برگردان اسماء می‌گوید: خودم دیدم كه آفتاب غروب كرده بود، ودیدم كه پس از غروب بار دیگر طلوع كرد.
الطحاوی، أبو جعفر أحمد بن محمد بن سلامة (متوفای321هـ)، شرح مشكل الآثار، ج3، ص 92، رقم: 92، تحقیق شعیب الأرنؤوط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، 1408هـ - 1987م.
ابن حبان در باره سند این حدیث و حدیث دیگری در باره رد الشمس می‌گوید:
«هذان الحدیثان ثابتان ورواتهما ثقات»
این دو حدیث ثابت و روات آنها مورد اعتماد هستند.
التمیمی البستی، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم (متوفای354 هـ)، الثقات، ج 1 ص 215، تحقیق السید شرف الدین أحمد، ناشر: دار الفكر، الطبعة: الأولی، 1395هـ – 1975م.
بررسی سند روایت:
الْحُسَینُ بن إِسْحَاقَ التُّسْتَرِی
شمس الدین ذهبی می‌گوید:
الحسین بن إسحاق التستری الدمشقی.محدث رحّال ثقة.
حسین بن اسحاق، محدثی كه بسیار سفر می‌كرد و مورد اعتماد است.
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج 21 ص 157، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمری، ناشر: دار الكتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، 1407هـ - 1987م
عُثْمَانُ بن أبی شَیبَةَ
ابن حجر عسقلانی می‌گوید:
عثمان بن محمد بن إبراهیم بن عثمان العبسی أبو الحسن بن أبی شیبة الكوفی ثقة حافظ شهیر.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ)، تقریب التهذیب، ج 1 ص 386، رقم: 4513، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولی، 1406 - 1986.علی بن عابس.
عُبَیدُ اللَّهِ بن مُوسَی
ابن حجر عسقلانی می‌گوید:
عبید الله بن موسی بن باذام العبسی الكوفی أبو محمد ثقة.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ)، تقریب التهذیب، ج 1 ص 375، رقم: 4345، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولی، 1406 - 1986.علی بن عابس.
فُضَیلِ بن مَرْزُوقٍ
ابن حجر عسقلانی می‌گوید:
فضیل بن مرزوق الأغر بالمعجمة والراء الرقاشی الكوفی أبو عبد الرحمن صدوق
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ)، تقریب التهذیب، ج 1 ص 448، رقم 5437، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولی، 1406 – 1986
فضیل بن مرزوق الكوفی... ثقة.
شمس الدین ذهبی می‌گوید:
الكاشف ج 2 ص 448، رقم: 4492
إبراهیم بن الْحَسَنِ
ابن حبان می‌گوید:
إبراهیم بن حسن بن حسن بن علی بن أبی طالب أخو عبد الله بن حسن من أهل المدینة یروی عن أبیه وفاطمة بنت الحسین
التمیمی البستی، محمد بن حبان بن أحمد المستدرك أبو حاتم (متوفای354 هـ)، الثقات، ج 6 ص 3، رقم: 6467، تحقیق السید شرف الدین أحمد، ناشر: دار الفكر، الطبعة: الأولی، 1395هـ – 1975م؛
فَاطِمَةَ بنتِ حُسَینٍ
ابن حجر عسقلانی می‌گوید:
فاطمة بنت الحسین بن علی بن أبی طالب الهاشمیة المدنیة زوج الحسن بن الحسن بن علی ثقة.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ)، تقریب التهذیب، ج 1 ص 751، رقم: 8652، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولی، 1406 - 1986.علی بن عابس.
أَسْمَاءَ بنتِ عُمَیسٍ
ابن حجر عسقلانی می‌گوید:
أسماء بنت عمیس الخثعمیة صحابیة
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ)، تقریب التهذیب، ج 1 ص 743،رقم 8531، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولی، 1406 - 1986.علی بن عابس.
روایت سوم:
طبرانی نقل می‌كند:
حدثنا جَعْفَرُ بن أَحْمَدَ بن سِنَانٍ الْوَاسِطِی ثنا علی بن الْمُنْذِرِ ثنا محمد بن فُضَیلٍ ثنا فُضَیلُ بن مَرْزُوقٍ عن إبراهیم بن الْحَسَنِ عن فَاطِمَةَ بنتِ عَلِی عن أَسْمَاءَ بنتِ عُمَیسٍ قالت كان رسول اللَّهِ صلی اللَّهُ علیه وسلم إذا نَزَلَ علیه الْوَحْی كَادَ یغْشَی علیه فَأُنْزِلَ علیه یوْمًا وهو فی حِجْرِ عَلِی فقال له رسول اللَّهِ صلی اللَّهُ علیه وسلم صَلَّیتَ الْعَصْرَ یا عَلِی قال لا یا رَسُولَ اللَّهِ فَدَعَا اللَّهَ فَرَدَّ علیه الشَّمْسَ حتی صلی الْعَصْرَ قالت فَرَأَیتُ الشَّمْسَ طَلَعَتْ بعد ما غَابَتْ حین رُدَّتْ حتی صلی الْعَصْرَ.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم هرگاه وحی بر وی نازل می شد بیهوش می شد، روزی در حالی كه سرش بر دامن علی قرار داشت وحی نازل شد، پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم وقتی كه به حال خویش بازگشت پرسید: ای علی آیا نماز خوانده ای؟ در پاسخ گفت: نه، ای رسول خدا، آنحضرت از خدا تقاضا كرد تا خورشید باز گردد و او نماز عصرش را بخواند. اسماء می‌گوید: دیدم كه خورشید با اآنكه غروب كرده بود دوباره طلوع كرد تا علی نماز بخواند.
لطبرانی، سلیمان بن أحمد بن أیوب أبو القاسم (الوفاة: 360 )، المعجم الكبیر ج 24 ص 152، رقم: 391دار النشر: مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983، الطبعة: الثانیة، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی
بررسی سند حدیث
جَعْفَرُ بن أَحْمَدَ بن سِنَانٍ الْوَاسِطِی
شمس الدین ذهبی می‌گوید:
جعفر بن أحمد بن سنان بن أسد الحافظ الثقة بن الحافظ أبی جعفر القطان الواسطی
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، تذكرة الحفاظ، ج 2 ص 752، رقم: 754، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی
سیوطی می‌گوید:
جعفر بن أحمد بن سنان بن زید الحافظ الثقة ابن الحافظ أبی جعفر القطان الواسطی
طبقات الحفاظ ج 1 ص 319، رقم: 725، السیوطی، جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بكر (متوفای911هـ)، طبقات الحفاظ، ج 1، ص 497، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1403هـ.
علی بن الْمُنْذِرِ
ابن حبان می‌گوید:
علی بن المنذر الطریقی بفتح المهملة وكسر الراء بعدها تحتانیة ساكنة ثم قاف الكوفی صدوق
التمیمی البستی، محمد بن حبان بن أحمد المستدرك أبو حاتم (متوفای354 هـ)، الثقات، ج 2، ص336، رقم: 14260 تحقیق السید شرف الدین أحمد، ناشر: دار الفكر، الطبعة: الأولی، 1395هـ – 1975م؛
ابن حجر عسقلانی می‌گوید:
علی بن المنذر الطریقی ثقة صدوق قاله ابن نمیر
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ)، تقریب التهذیب، ج 1 ص 405، ص رقم: 4803، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولی، 1406 - 1986.علی بن عابس
أبو حفص الواعظ، عمر بن أحمد (الوفاة: 385 )، تاریخ أسماء الثقات، تاریخ أسماء الثقات ج 1 ص 142،رقم: 772، دار النشر: الدار السلفیة - الكویت - 1404 - 1984، الطبعة: الأولی، تحقیق: صبحی السامرائی.
شمس الدین ذهبی می‌گوید:
علی بن المنذر الطریقی عن ابن عیینة والولید بن مسلم وعنه الترمذی والنسائی وابن ماجة وابن صاعد وابن أبی حاتم قال النسائی: شیعی محض ثقة.
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، الكاشف فی معرفة من له روایة فی الكتب الستة، ج 2 ص 48.رقم: 3970، تحقیق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولی، 1413هـ - 1992م.
محمد بن فُضَیلٍ
شمس الدین ذهبی می‌گوید:
محمد بن فضیل بن غزوان بفتح المعجمة وسكون الزای الضبی مولاهم أبو عبد الرحمن الكوفی صدوق عارف
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، الكاشف فی معرفة من له روایة فی الكتب الستة، ج 2 ص 502، رقم: 6227، تحقیق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولی، 1413هـ - 1992م.
فُضَیلُ بن مَرْزُوقٍ
ابن حجر عسقلانی می‌گوید:
فضیل بن مرزوق الأغر بالمعجمة والراء الرقاشی الكوفی أبو عبد الرحمن صدوق
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ)، تقریب التهذیب، ج 1 ص 448، رقم 5437، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولی، 1406 – 1986
إبراهیم بن الْحَسَنِ
ابوحاتم بن حبان می‌گوید:
إبراهیم بن حسن بن حسن بن علی بن أبی طالب أخو عبد الله الهاشمی من سادات أهل المدینة وجلة أهل البیت مات بالمدینة.
التمیمی البستی،محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم، (الوفاة: 354 )، مشاهیر علماء الأمصار ج 1 ص 127، رقم: ‌995، دار النشر: دار الكتب العلمیة - بیروت - - 1959، تحقیق: م. فلایشهمر
 فَاطِمَةَ بنتِ عَلِی
ابن حجر عسقلانی:
فاطمة بنت علی بن أبی طالب ثقة من الرابعة
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ)، تقریب التهذیب، ج 1 ص 751، رقم: 8654، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولی، 1406.
روایت چهارم:
ثعلبی نیز نقل می‌كند:
أخبرنا أحمد بن عبد اللّه ابن حامد الاصفهانی باسناده عن عروة بن عبد اللّه، قال: دخلت علی فاطمة بنت علی علیه السلام... ثم حدثتنی أن أسماء بنت عمیس الخثعمیة حدثتها أن علی بن أبی طالب علیه السلام كان مع نبی اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم و قد أوحی اللّه الیه فجلله بثوبه و لم یزل كذلك حتی أدبرت الشمس- تقول غابت أو أرادت أن تغیب- ثم إن نبی اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم سری عنه، فقال: صلیت یا علی قال: لا، فقال النبی صلی اللّه علیه و آله و سلم: اللهم اردد علیه الشمس فرجعت حتی بلغت نصف المسجد.
علی علیه السّلام همراه پیغمبر اكرم صلّی اللّه علیه و آله بود، وحی بر پیغمبر اكرم صلّی اللّه علیه و آله نازل شد، شدّت وحی به اندازه‏ای بود كه حضرت امیر علیه السّلام آن حضرت را با جامه‏اش پوشانید و به همین حال بود تا خورشید غروب كرد- یا نزدیك به غروب كردن بود- پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله به حال عادی برگشت و از علی علیه السّلام پرسید: آیا نماز گزارده‏ای؟
علی علیه السّلام گفت: خیر! رسول اكرم صلّی اللّه علیه و آله دعا كرد: بار پروردگارا! خورشید را برای علی بازگردان، خورشید بازگشت تا حدّی كه تابش آن، نیمی از مسجد را فرا گرفت! ‏
الثعلبی فی قصص الأنبیاء ص 340
روایت پنجم:
وأخرج ابن مردویه عن أبی هریرة قال نام رسول الله صلی الله علیه وسلم ورأسه فی حجر علی ولم یكن صلی العصر حتی غربت الشمس فلما قام النبی صلی الله علیه وسلم دعا له فردت علیه الشمس حتی صلی ثم غابت ثانیة
رسول خدا خواب بود و سرش بر دامن علی و او نماز عصرش را نخوانده بود كه خورشید غروب كرد، وقتی كه رسول الله بیدار شد دعا كرد تا خورشید باز گردد، خورشید بازگشت و علی نماز خواند سپس غروب كرد.
لسیوطی، جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بكر (متوفای911هـ)، الخصائص الكبری، ج 2 ص 137،ناشر:دار الكتب العلمیة - بیروت - 1405هـ - 1985م.
علی محمد فتح الدین الحنفی، فلك النجاة فی الإمامة والصلاة (وفات: 1371)ص 193، چاپ: 1418 - 1997 م، ناشر: مؤسسة دار الاسلام
أخرج أبو نعیم من وجه آخر عن أبی هریرة قال كان الحسن عند النبی صلی الله علیه وسلم فی لیلة ظلماء وكان یحبه حبا شدیدا فقال اذهب إلی أمی فقلت أذهب معه یا رسول الله قال لا فجاءت برقة من السماء فمشی فی ضوئها حتی بلغ إلی أمه.
ابوهریره می گوید: حسن بن علی در شبی تاریك محضر جدش رسول خدا بود، آن حضرت حسن را خیلی دوست می داشت، گفت: می خواهم نزد مادرم بروم، عرض كردم: من همراه وی می روم، فرمود: نه، لازم نیست، نوری از آسمان آمد و حسن در پناه آن نور رفت تا به خانه رسید.
السیوطی، جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بكر (متوفای911هـ)، الخصائص الكبری، ج 2 ص 137،ناشر:دار الكتب العلمیة - بیروت - 1405هـ - 1985م.
 

گفتار سوم: شهادت علمای اهل سنت به صحت حدیث رد الشمس
بدر الدین العینی در باره حدیث ردالشمس می‌نویسد:
وذكره الطحاوی فی مشكل الآثار، قال: وكان أحمد بن صالح یقول: لا ینبغی لمن سبیله العلم أن یتخلف عن حفظ حدیث أسماء لأنه من أجل علامات النبوة. وقال: وهو حدیث متصل، ورواته ثقات وإعلال ابن الجوزی هذا الحدیث لا یلتفت إلیه.
احمد بن صالح گفته است كه: برای رهروان علم، سزاوار نیست كه حدیث اسماء بنت عمیس را حفظ نكنند؛ زیرا این حدیث از بزرگترین نشانه‌های نبوت است.
و نیز گفته است: حدیث ردالشمس با سند متصل نقل شده و راویان آن مورد اعتماد هستند و تضعیف ابن جوزی نسبت به این حدیث قابل توجه نیست.
العینی، بدر الدین أبو محمد محمود بن أحمد الغیتابی الحنفی (متوفای 855هـ)، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج15، ص 43، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.
قاضی عیاض نیز همین مطلب را از احمد بن صالح نقل كرده است:
القاضی عیاض، أبو الفضل عیاض بن موسی بن عیاض الیحصبی السبتی (الوفاة: 544 )، كتاب الشفا، ج 1 ص 215.
انصاری در باره حدیث ردالشمس می‌نویسد:
إنّه حدیث ثابت، فلو لم یكن رجوع الشمس نافعاً، وأنّه لا یتجدّد الوقت، لما ردّها علیه.
حدیث ردالشمس ثابت است اگر باز گشت خورشید فائده ای نمی داشت و زمان عوض نمی شد هر گز خورشید را باز نمی گرداند.
الأنصاری الأندلسی،أبو عبد الله شمس الدین محمّد بن أحمد (متوفای 671هـ) التذكرة بأحوال الموتی وأمور الآخرة، ص14.
قاضی عیاض در باره دوحدیث ردالشمس به نقل از طحاوی می‌گوید:
وهذان الحدیثان ثابتان ورواتهما ثقات
این دو حدیث به اثبات رسیده، وراویان آن افراد مورد اعتمادی می باشند.
القاضی عیاض، أبو الفضل عیاض بن موسی بن عیاض الیحصبی السبتی (الوفاة: 544 )، الشفا بتعریف حقوق المصطفی،ج1 ص215 ثحقیق: العلامة أحمد بن محمد بن محمد الشمنی.
مناوی در باره حدیث ردالشمس می‌گوید:
وأخطأ ابن الجوزی فی إیراده فی الموضوع
ابن جوزی در این كه حدیث ردالشمس را درموضوعات قرار داده اشتباه نموده است.
المناوی، محمد عبد الرؤوف بن علی بن زین العابدین (متوفای 1031هـ)، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج 5 ص 440، ناشر: المكتبة التجاریة الكبری - مصر، الطبعة: الأولی، 1356هـ.
هیثمی حدیث رد الشمس را به عنوان (كرامةً باهرةً لأمیر المؤمنین ) ذكر نموده است و در باره حدیث می‌نویسد:
وحدیث ردّها صحّحه الطحاوی والقاضی فی (الشفاء) وحسّنه شیخ الإسلام أبو زرعة وتبعه غیره، وردّوا علی جمع قالوا إنّه موضوع.
حدیث ردالشمس را طحاوی وقاضی صحیح دانسته وابوزرعه آن را حسن نامیده و سخن كسانی كه آن را موضوع دانسته اند رد كرده اند.
الهیثمی، أبو العباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر (متوفای973هـ)، الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة، ج2، ص 376، رقم: 376، تحقیق عبد الرحمن بن عبد الله التركی - كامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان، الطبعة: الأولی، 1417هـ - 1997م
حضرمی شافعی در باره سند حدیث رد الشمس می‌نویسد:
وخرج الطحاوی فی مشكل الحدیث بإسنادین صحیحین...
حدیث ردالشمس را طحاوی در مشكل آثار با دو سند صحیح نقل نموده است.
الحضرمی الشافعی، محمد بن عمر بحرق (الوفاة: 930هـ) حدائق الأنوار ومطالع الأسرار فی سیرة النبی المختار، ج 1 ص 140،دار النشر: دار الحاوی - بیروت - 1998م، الطبعة: الأولی، تحقیق: محمد غسان نصوح عزقول
سیوطی در تصحیح حدیث ردالشمس میگوید:
أخرج ابن مندة وابن شاهین والطبرانی بأسانید بعضها علی شرط الصحیح عن أسماء بنت عمیس قالت كان رسول الله صلی الله علیه وسلم یوحی إلیه فی حجر علی فلم یصل العصر حتی غربت الشمس...
ابن منده، ابن شاهین و طبرانی با سند‌هایی كه برخی از آن‌ها شرط صحیح بخاری را دارا هستند،‌ از اسماء بنت عمیس نقل كرده‌اند كه به رسول خدا (ص) وحی شد؛ ‌در حالی كه سر مبارك آن حضرت در دامان علی (ع) بود و...
الخصائص الكبری ج 2 ص 137، اسم المؤلف: أبو الفضل جلال الدین عبد الرحمن أبی بكر السیوطی الوفاة: 911هـ ، دار النشر: دار الكتب العلمیة - بیروت - 1405هـ - 1985م.
ابن حجر الهیثمی، ردالشمس را به عنوان كرامتی آشكار برای امام علی تلقی نموده و در باره آن می‌نویسد:
ومن كراماته الباهرة أن الشمس ردت علی لما كان رأس النبی صلی الله علیه وسلم فی حجره والوحی ینزل علیه وعلی لم یصل العصر فما سری عنه صلی الله علیه وسلم إلا وقد
غربت الشمس فقال النبی صلی الله علیه وسلم (اللهم إنه كان فی طاعتك وطاعة رسولك فاردد علیه الشمس ) فطلعت بعدما غربت
وحدیث ردها صححه الطحاوی والقاضی فی الشفاء وحسنه شیخ الإسلام أبو زرعة وتبعه غیره وردوا علی جمع قالوا إنه موضوع وزعم فوات الوقت بغروبها فلا فائدة لردها فی محل المنع بل نقول كما أنئ ردها خصوصیة كذلك إدراك العصر الآن أداء خصوصیة وكرامة علی أن فی فی ذلك أعنی أن الشمس إذا غربت ثم عادت هل یعود الوقت بعودها ترددا حكیته مع بیان المتجه منه فی شرح العباب فی أوائل كتاب الصلاة
قال سبط ابن الجوزی وفی الباب حكایة عجیبة حدثنی بها جماعة من مشایخنا بالعراق أنهم شاهدوا أبا منصور المظفر بن أردشیر القباوی الواعظ ذكر بعد العصر هذا الحدیث ونمقه بألفاظه وذكر فضائل أهل البیت فغطت
سحابة الشمس حتی ظن الناس أنها قد غابت فقام علی المنبر وأومأ إلی الشمس وأنشد
لا تغربی یا شمس حتّی ینتهی  مدحی لآل المصطفی و لنجله‏
و اثنی عنانك ان اردت ثنائهم  انسیت اذ كان الوقوف لاجله‏
ان كان للمولی وقوفك فلیكن  هذا الوقوف لخیله و لرجله
از كرامات آشكار حضرت علی علیه السّلام است كه خورشید بخاطر او در عین حالی كه غروب نموده بود، طلوع كرد. و این بدان جهت بود كه پیغمبر اكرم صلّی اللّه علیه و آله در هنگام نزول وحی، سرش را در دامان علی علیه السّلام گذاشت و سر از دامانش بر نداشت تا خورشید غروب كرد، علی علیه السّلام در چنین حالی از انجام نماز عصر باز ماند. هنگام غروب آفتاب پیغمبر اكرم صلّی اللّه علیه و آله ازحالت وحی به حالت عادی بازگشت، معلوم شد در این مدت، علی نتوانسته نماز عصر را بجای آورد. رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله كه از چگونگی حال علی اطلاع یافت دست به دعا برداشت و عرض كرد: پروردگارا! علی در این مدت به فرمان برداری از تو و پیغمبر پرداخته است، اینك خورشید را بازگردان، تا نمازش را بجای آورد. دعای رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله به اجابت رسید و خورشید با آنكه غروب كرده بود، طلوع كرد.
«ابن حجر» اظهار می‏دارد كه حدیث ردّ الشمس از جمله احادیثی است كه «طحاوی» سند آن را صحیح دانسته و «قاضی» هم در «الشفاء» سند آن را صحیح شمرده است و «شیخ الاسلام ابوزرعه» سند آنرا حسن دانسته و دیگران هم در این رابطه از و ی پیروی كرده‏اند.- تا آنجا كه می‏گوید: «سبط ابن جوزی» اظهار داشته است كه در باب ردّ الشمس، حكایت بی‏سابقه‏ای است كه گروهی از مشایخ عراقی ما آنرا برای ما نقل كرده‏اند و گفته‏اند: ما خود گواه بودیم كه «ابومنصور مظفر بن اردشیر قباوی و اعظ» پس از نماز عصر به منبر رفت و حدیث ردّ الشمس را عنوان گفتار خود قرار داد و آن را با الفاظ دلنشین آرایش داد و در ضمن آن، به ذكر فضائل اهل بیت پرداخت. در این حال، ابر تاریكی چهره خورشید را پوشانید، بطوریكه مردم پای منبر اوگمان كردند خورشید غروب كرد. در این هنگام كه «ابومنصور» روی منبر بود، از جای برخاست و اشاره به خورشید كرد و ابیات زیر را سرود:
لا تغربی یا شمس حتّی ینتهی  مدحی لآل المصطفی و لنجله‏
و اثنی عنانك ان اردت ثنائهم  انسیت اذ كان الوقوف لاجله‏
ان كان للمولی وقوفك فلیكن  هذا الوقوف لخیله و لرجله‏
«ای خورشید تا ثناگستری من برای خاندان مصطفی و اولاد پاكیزه گوهر او به پایان نرسیده است، غروب مكن! و عنان حركت‏ را در اختیار بگیر و اگر تو هم مانند من به ثنا گستری آنان می‏پردازی، فراموش مكن كه باید به خاطر آنها هم توقف كنی و راه غروب كردن را پیش نگیری. و اگر توقف كردن تو به خاطر مولا بوده است، باید به خاطر وابستگان او هم، توقف بنمائی!».
شاهدانی كه از جریان باخبر بودند اظهار داشتند كه طولی نكشید، ابر برطرف شد و چهره خورشید نمایان گشت !
الهیثمی، أبو العباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر (متوفای973هـ، الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة، ج 2 ص 376، تحقیق عبد الرحمن بن عبد الله التركی - كامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان، الطبعة: الأولی، 1417هـ - 1997م
 

گفتار چهارم: نقد و بررسی شبهات
فضیلتی كه با حدیث ردّ الشمس ثابت می‌شود، از و یژگی ها و برجستگی های شخصیتی امام علی علیه السلام است كه هیچ كدام از صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از آن بهره نداشته و امكان جعل مشابه آن هم و جود ندارد، به همین جهت است كه با طرح اشكالات متعدّد مواجه شده و سعی می‌شود كه این فضیلت بزرگ را زیر سؤال ببرند.
ابن جوزی پس از نقل ماجرای رد الشمس در باره راویان حدیث می‌نویسد:
...هذا حدیث موضوع بلا شك وقد اضطرب الرواة فیه...أحمد بن داود لیس بشیء. قال الدار قطنی: متروك كذاب. وقال ابن حبان: كان یضع الحدیث. وعمار بن مطر قال فیه العقیلی: كان یحدث عن الثقاة بالمناكیر. وقال ابن عدی: متروك الحدیث. وفضیل بن مرزوق ضعفه یحیی. وقال ابن حبان: یروی الموضوعات ویخطئ علی الثقاة. قال المصنف: قلت وقد روی هذا الحدیث ابن شاهین قال حدثنا أحمد بن محمد بن سعید الهمدانی قال حدثنا أحمد بن یحیی الصوفی قال حدثنا عبد الرحمن بن شریك قال حدثنی أبی عن عروة بن عبد الله عن قشیر قال: دخلت علی فاطمة بنت علی بن أبی طالب رضی الله عنهم فحدثنی أن أسماء بنت عمیس حدثتها أن علی بن أبی طالب وذكر حدیث رجوع الشمس له وهذا حدیث باطل. أما عبد الرحمن بن شریك عن أبیه، فقال أبو حاتم الرازی: هو واهی الحدیث. قال المصنف: قلت [ وأما ] أنا فلا أتهم بهذا إلا ابن عقدة فإنه كان رافضیا یحدث بمثالب الصحابة.
این حدیث بدون شك ساختگی است و اضطراب راویان در نقل آن مشهود است، احمد بن داود ضعیف است و دار قطنی گفته است او متروك الحدیث است؛ ابن حبان گفته است: حدیث وضع می كرد. وعمار بن مطر از ثقات روایت منكر نقل می كرده است و ابن عدی گفته است كه متروك الحدیث است، وفضیل بن مرزوق را یحی تضعیف نموده است، ابن حبان گفته است كه فضیل روایت ساختگی رانقل می كند و نسبت به روایت ثقه اشتباه می كرد. روایتی كه از فاطمة بنت علی نقل نموده است این روایت باطل است، عبد الرحمن بن شریك كه از پدرش نقل نموده است از نظر أبو حاتم رازی حدیث بی خودی را نقل می كند اگرچه من اورا متهم به این امر نمی كنم اما ابن عقده رافضی است كه مثالب صحابه را بازگو می كند.
القرشی، أبو الفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (الوفاة: 597 هـ) الموضوعات، ج 1 ص 266،دار النشر: دار الكتب العلمیة - بیروت - 1415 هـ -1995م، الطبعة: الأولی، تحقیق: توفیق حمدان
نقد وبررسی
اگر حدیث ردالشمس تنها از یك طریق نقل می‌شد جا داشت كه ابوالفرج می‌گفت این حدیث ساختگی است و تخلیط در روایت شده است در حالی كه حدیث ردالشمس از طرق متعددی نقل شده است یكی از طرق آن حدیث فاطمه بنت علی از اسماء است كه مورد نقد ابوالفرج و ابن تیمیه قرار گرفته‌ است.
رواتی را كه ابن جوزی تضعیف نموده است بزرگان رجالی آنان را توثیق نموده اند و ما در بر رسی سندی دید گاه علمای رجال را بیان نمودیم اما برای تاكید بیشتر به برخی از آنها اشاره می‌كنیم.
ابن حبان در باره شخصیت احمد بن داود می‌نویسد:
كان حافظا متقنا
التمیمی البستی، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم (متوفای354 هـ)، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، ج8 ص 10، رقم: 12044، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، ناشر:مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1414هـ ـ 1993م؛
ذهبی درباره أحمد بن داود بن موسی می‌گوید:
قال ابن یونس: أحمد بن داود ثقة.
 الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج 21، ص57، رقم: 4، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمری، ناشر: دار الكتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، 1407هـ - 1987م.
ابن حجر عسقلانی می‌گوید:
وقال یوسف بن الحجاج...عمار بن مطر ثقة.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852 هـ)، لسان المیزان، ج 4 ص 275، تحقیق:
ابن حجر در باره عبد الرحمن می‌نویسد:
عبد الرحمن بن شریك بن عبد الله النخعی الكوفی صدوق
عبد الرحمن بن شریك بن عبد الله نخعی راست گو است.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ)، تقریب التهذیب، ج 1 ص 342 رقم 3893، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولی، 1406 – 1986.
نقد وبررسی نظریه ابن جوزی از ناحیه علمای اهل سنت.
1. اسماعیل بن محمّد عجلونی پس از این كه از احمد بن حنبل و ابن جوزی نقل می‌كند كه حدیث ساختگی است، چنین می‌نویسد:
قال الإمام أحمد لا أصل له وقال ابن الجوزی موضوع لكن خطأوه ومن ثم قال السیوطی أخرجه ابن مندة وابن شاهین عن أسماء بنت عمیس وابن مردویه عن أبی هریرة وإسنادهما حسن وصححه الطحاوی والقاضی عیاض قال القاری ولعل المنفی ردها بأمر علی والمثبت بدعاء النبی... قال الطحاوی وكان أحمد بن صالح یقول لا ینبغی لمن سبیله العلم أن یتخلف عن حفظ حدیث أسماء لأنه من أجل علامات النبوة قال وهو حدیث متصل ورواته ثقات واعلال ابن الجوزی له لا یلتفت الیه
احمد گفته است كه این حدیث اساسی ندارد وابن جوزی گفته است حدیث ردالشمس ساختگی است، این سخن اشتباه است، و به همین سبب سیوطی گفته است: ابن منده وابن شاهین حدیث را از اسماء بنت عمیس روایت كرده اند، وسند آنها سندی حسن ست، و طحاوی و قاضی عیاض آن را حدیثی صحیح دانسته اند، و قاری گفته: شاید این مطلب كه بازگشت خورشید بدستور علی علیه السلام صورت گرفته باشد، ردّ شده باشد، امّا بازگشت آن به دعای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم امری ثابت ومسلّم است.كسی كه اهل دانش باشد سزاوار است حدیث اسماء را حفظ نماید؛ زیرا این حدیث از نشانه های نبوّت است این حدیث متصل است وروات آن ثقه هستند واعلال ابن جوزی قابل توجه نیست.
العجلونی الجراحی، إسماعیل بن محمد (الوفاة: 1162)، كشف الخفاء ومزیل الإلباس عما اشتهر من الأحادیث علی ألسنة الناس،ج 1 ص 255، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بیروت - 1405، الطبعة: الرابعة، تحقیق: أحمد القلاش.
2. سبط ابن جوزی پس از نقل حدیث از طریق فاطمه دختر امام حسین از اسماء بنت عمیس، پرسشی را طرح می‌كند و می‌گوید:
اگر بگویند: پدر بزرگت این حدیث را در كتاب الموضوعات ـ كه اختصاص به نقل احادیث ساختگی دارد ـ آورده، بنا بر این حدیث ردّالشمس نیز حدیثی ساختگی و بدون اصل است.
همچنین این روایت از نظر سند اضطراب دارد؛ زیرا در سند آن احمد بن داوود و جود دارد كه قابل اعتماد نیست. و فضیل بن مرزوق نیز در سند آن فردی ضعیف و غیر قابل اعتماد است.
همچنین برخی از راویان دیگر نیز تضعیف شده اند، مثلا عبدالرحمان بن شریك را ابوحاتم فردی غیر قابل اعتماد می داند.
همچنین جدّت گفته است: ما در نقل این حدیث ابن عقده را متّهم می كنیم؛ زیرا اوفردی رافضی است. ابن جوزی در پاسخ این پرسش به نقد و رد نظر پدر بزرگش پرداخته و می‌نویسد:
«قول جدی بانه موضوع دعوی بلا دلیل , وقدحه فی رواته لایرد لانا رویناه عن العدول الثقات الذین لا مغمز فیهم ولیس فی اسناده احد ممن ضعفه , وقد رواه ابو هریرة ایضا , اخرجه عنه ابن مردویه فیحتمل ان الذین اشار الیهم فی طریقه.
واتـهـام جـدی بـوضعه ابن عقدة من باب الظن والشك لا من باب القطع والیقین , وابن عقدة مشهور بالعدالة كان یروی فضائل اهل البیت ویقتصر علیها ولا یتعرض للصحابة رضی اللّه عنهم بمدح ولا بذم فنسبوه الی الرفض... »
«نظر پدر بزرگم برساختگی بودن این حدیث »، ادّعایی است بدون دلیل؛ زیرا اشكال وی به عدالت راویان حدیث بر می گردد كه جوابش آشكار است، زیرا این روایتی كه ما نقل كردیم در سندش هیچكدام از این افراد وجود ندارند. امّا اینكه گفته است: « من ابن عقده را متّهم به ساختن این حدیث می كنم »، ادّعایی است بدون دلیل ومجرّد بدگمانی است؛ زیرا ابن عقده مشهور به عدالت است، او تنها حدیث هایی را نقل می كرد كه درآنها فضایل اهل بیت آمده بود، ونسبت به اصحاب هیچگونه سخنی در مدح و ذم نمی گوید، به همین جهت وی را به رفض و شیعه بودن نسبت می دهند...
سبط ابن جوزی، شمس الدین أبوالمظفر یو سف بن فرغلی بن عبدالله البغدادی، (المتوفی654هـ) تذكرة الخواص، ص 54، موسسة اهل البیت (علیه سلام) بیروت ـلبنان 1401.
3. شهاب الدین خفاجی نیز در پاسخ به شبهه ابن جوزی می‌نویسد:
«بیشتر آن مطالبی كه در كتاب ابن جوزی آمده مردود است، و همانگونه كه سیوطی و سخاوی گفته اند: ابن جوزی در كتاب موضوعات بی دقّتی های فراوانی دارد، حتّی بسیاری از روایات صحیح را به عنوان حدیث ضعیف و ساختگی معرّفی كرده است، همانگونه كه ابن صلاح به این مطلب اشاره كرده است
مصنّف تصریح به صحّت این حدیث نموده و گفته است تعدّد نقل آن شاهد صحیح بودن آن است، و پیش از اوبسیاری از بزرگان مانند طحاوی آن را تصحیح نموده و قائل به راست بودن آن هستند، افرادی مانند ابن شاهین، ابن منده، ابن مردویه آن را روایت كرده اند، طبرانی نیز آن را روایت كرده و می‌نویسد: روایتی نیكواست. و ابن حجر در شرح ارشاد گفته: اگر خورشید غروب نموده سپس برگردد، با بازگشت خورشید، و قت نیز باز خواهد گشت، دلیل ما همین حدیث است»
خفاجی،شهاب الدین، نسیم الریاض، ج 3، ص 11.
نتیجه آن كه روایت حدیث ردالشمس كه ابوالفرج جوزی و ابن تیمیه حرانی آن را ساختگی و راویان آن را ضعیف دانسته اند با توجه به تصریح علمای رجال مانند ذهبی و ابن حجر عسقلانی هیج مشكل سندی ندارد و همگی مورد و ثوق و اعتماد علمای رجال اهل سنت هستند و اضافه بر این برخی از روات حدیث ردالشمس، از رجال صحیح بخاری و صحیح مسلم هستند، حال چگونه ممكن است به حدیثی احتجاج شود كه در سند آن افراد ضعیف ـ آنگونه كه ابوالفرج و ابن تیمیه ادّعا نموده اندـ و جود داشته باشد؟
علاوه این پرسش مطرح می‌شود كه چگونه است كه هر گاه این افراد احادیثی نقل كنند كه در صحیح بخاری و صحیح مسلم آمده باشد، نقل آنها صحیح و خود آنها افرادی مورد و ثوق و اطمینان هستند، امّا زمانی كه همین راویان به نقل حدیث ردّالشمس می‌پردازند افرادی ضعیف و غیر قابل اعتماد تلقی می‌گردند و به نقل آنها نیز ارزشی داده نمی شود ؟
 

پاسخ چند پرسش
1. نقل حدیث رد الشمس در منابع اندك است
واقعه عظیمی مانند بازگشت خورشید اگر اتّفاق افتاده باشد، از حادثه هایی است كه كسی نمی تواند آن را انكار و كتمان نماید، و انگیزه نقل و گسترش آن برای انسانها خیلی زیاد است، اما بر عكس می‌بینیم كه تنها عدّه ای بسیار كم آن حادثه را روایت كرده اند، و به همین جهت اصل داستان زیر سؤال می‌رود.
ابن تیمیه در این باره می‌نویسد:
فإذا كانت هذه القصة فی خیبر فی البریة قدام العسكر والمسلمون أكثر من ألف وابعمائة كان هذا مما یراه العسكرویشاهدونه ومثل هذا مما تتوفر الهمم والدواعی عن نقله فیمتنع أن ینفرد بنقله الواحد والاثنان فلو نقله الصحابة لنقله منهم أهل العلم كما نقلوا أمثاله لم ینقله المجهولون الذین لا یعرف ضبطهم وعدالتهم ولیس فی جمیع أسانید هذا الحدیث إسناد واحد یثبت تعلم عدالة ناقلیه وضبطهم ولا یعلم اتصال إسناده
اگر این قضیه در خبیر و در برابر چشم ارتشیان ومسلمانان كه بیش از هزارو چهار صد نفر بودند اتفاق افتاده بود باید همه آن را می دیدند و مشاهده می كردند و چنین قضیه ای را با اهتمام وانگیزه زیاد نقل می كردند و لذا درست نیست كه یك نفر ویادو نفر مبادرت به نقل آن نمایند؛ اگر صحابه آن را نقل می كردند، اهل علم از آن ها نقل می نمودند.نه این كه انسان های شناخته نشده وكسانی كه دقت درعدالت آن ها معلوم نیست نقل كنند، در سندهای این حدیث حتی یك سند وجود ندارد كه عدالت راویان و ضابط بودن آنان اثبات شده باشد.
ابن تیمیة الحرانی، أحمد بن عبد الحلیم أبو العباس (الوفاة: 728 )، منهاج السنة النبویة ج 8 ص 177-176، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولی، تحقیق: د. محمد رشاد سالم.
نقد وبررسی
اولا: انگیزه و داعی برای پنهان گذاشتن این حادثه فراوان بوده است؛ زیرا اداره سیاسی جامعه و حكومت اسلامی در دست كسانی بود كه برای كتمان فضائل و امتیازات اهل بیت و خصوصا امام علی علیه السلام برنامه خاصی را سازمان دهی كرده بودند و از تمام امكانات و ظرفیت های عمومی‌وخصوصا بیت المال در این راه استفاده بی حد و حصرمی كردند.
ثانیا: این شبهه با داستان دوقطعه شدن قمر (شقّ القمر) كه معجزه ای مسلّم و قطعی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است نقض می‌شود. همه مفسّران در اصل و اقعه عظیم شقّ القمر اتّفاق نظر دارند، و انگیزه های نقل آن نیز خیلی قوی است، با این و جود راویان آن بیشتر از راویان حدیث ردّالشمس نمی باشند.
حتی ابن تیمیه ادّعا كرده است:
وانشقاق القمر كان باللیل وقت نوم الناس
شقّ القمر در شب وهنگامی اتفاق افتاد كه مردم خواب بوده اند.
ابن تیمیة الحرانی، أحمد بن عبد الحلیم أبو العباس (الوفاة: 728 )، منهاج السنة النبویة ج 8 ص171، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولی، تحقیق: د. محمد رشاد سالم
معجزه انشقاق قمر در شب كه ابن تیمیه ادعا نموده است از اساس دروغ است، زیرا بنا به نقل بخاری، مردم مكّه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در خواست معجزه كردند، و آن حضرت نیز معجزه شقّ القمر را انجام داد.
حدثنی عبد اللَّهِ بن مُحَمَّدٍ حدثنا یونُسُ حدثنا شَیبَانُ عن قَتَادَةَ عن أَنَسِ بن مَالِكٍ وقال لی خَلِیفَةُ حدثنا یزِیدُ بن زُرَیعٍ حدثنا سَعِیدٌ عن قَتَادَةَ عن أَنَسِ بن مَالِكٍ رضی الله عنه أَنَّهُ حَدَّثَهُمْ أَنَّ أَهْلَ مَكَّةَ سَأَلُوا رَسُولَ اللَّهِ أَنْ یرِیهُمْ آیةً فَأَرَاهُمْ انْشِقَاقَ الْقَمَرِ.
البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256ه ـ)، صحیح البخاری، ج 3 ص 1330 ، بَاب سُؤَالِ الْمُشْرِكِینَ أَنْ یرِیهُمْ النبی صلی الله علیه وسلم آیةً فَأَرَاهُمْ انْشِقَاقَ الْقَمَرِ،ح 3437ـ3438، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن كثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 – 1987.
مطابق این نقل، مردم مكه از قبل خبر داشتند، و برای دیدن این اعجاز الهی جمع شده بودند، و باید توجّه داشت كه شهر مكّه محلّ رفت و آمد مردم بود و دائماً گروهی از مردم جاهای دیگر نیز در آن حضور داشتند، و باید جمعی از آنها نیز متوجّه شده باشند كه بناست چه اتّفاقی بیفتد، و چه بسا جمعی از آنها نیز در جمع قریش حضور داشته اند، با همه این اوصاف می‌بینیم تنها عده اندكی آن را حكایت كرده اند.
2. تعارض حدیث ردالشمس با برخی احادیث
برخی اشكال كرده اند كه در حدیث صحیح آمده است كه خورشید برای احدی جز یوشع حبس نشده است.
ما رواه الامام أحمد حدثنا أسود بن عامر حدثنا أبو بكر بن هشام عن محمد بن سیرین عن أبی هریرة قال قال رسول الله إن الشمس لم تحبس لبشر إلا لیوشع علیه السلام لیالی سار إلی بیت المقدس تفرد به أحمد وإسناده علی شرط البخاری.
رسول خدا فرمود: خورشید برای بشری جز یوشع كه در سفر به بیت المقدس می رفت توقف نكرد، این حدیث را فقط احمد حنبل نقل كرده و تنها است.
ابن كثیر الدمشقی، إسماعیل بن عمر القرشی أبو الفداء (الوفاة: 774 )، البدایة والنهایة، ج 6 ص 282، ناشر: مكتبة المعارف – بیروت
پس ادّعای بازگشت خورشید برای امام علی (ع با این حدیث منافات دارد، بنا بر این باید بگوییم داستان بازگشت خورشید برای امام علی (ع) صحیح نمی باشد.
نقد وبررسی
در داستان یوشع سخن از حَبس و ماندن خورشید در جای خود است نه از بازگشت آن.
گذشته از این، حدیث دلالت دارد كه در امّت های گذشته این معجزه سابقه نداشته و تنها سابقه آن مربوط به یوشع می‌شود، امّا از این كه در آینده نیز اتّفاق نخواهد افتاد سخنی به میان نیامده است، بنا بر این هیچ گونه تعارضی بین این دوحدیث و جود ندارد زیرا فرق است بین ردّ الشمس و حبس آن، مقصود از حبس خورشید جلوگیری کردن از غروب آن است، به خلاف ردّ الشمس که عبارت است از طلوع آن بعد از غروب.
لذا بجهت تفاوتهایی كه بین ردالشمس و حبس و جود دارد صالحی شامی می‌نویسد:
لا یعارضه ما رواه أحمد بسند صحیح عن أبی هریرة " لم تحبس الشمس إلا لیوشع بن نون.
 حدیث ردالشمس با آنچه كه احمد به سند صحیح از ابوهریره نقل نموده معارضه نمی كند.
الصالحی الشامی، محمد بن یوسف (متوفای942هـ)، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 9 ص 439، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1414هـ
 عسقلانی می‏گوید:
فلم تحبس الشمس الا لیوشع ولیس فیه نفی أنها تحبس بعد ذلك لنبینا
مقصود از این روایت آن است که بر انبیای پیشین تنها بر یوشع خورشید حبس شد، و این دلالت ندارد که برای پیامبر ماصلی الله علیه وآله حبس نمی‏شود.
ابن شهاب الدین البغدادی، زین الدین أبی الفرج عبد الرحمن ابن شهاب الدین البغدادی ثم الدمشقی الشهیر بابن رجب الوفاة: 795هـ، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج 6، ص 221، دار النشر: دار ابن الجوزی - السعودیة / الدمام - 1422هـ، الطبعة: الثانیة، تحقیق: أبو معاذ طارق بن عوض الله بن محمد.
3. اختلاف در جزئیات
احادیثی كه در باره ردالشمس نقل شده است از نظر بیان خصوصیات و جزئیات حادثه اختلاف دارند و این دلیل بر عدم استواری آن است.
1. مطابق بعضی روایات، علی علیه السلام به سبب تقسیم غنیمت های جنگ خیبر نمازشان به تأخیر افتاده بود، و مطابق دسته دیگری از روایات، علّت تأخیر نماز علی علیه السلام‌ رعایت حال پیامبر بود چون سر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در دامن حضرت بود ه است.
2. در بعضی روایات آمده است كه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حال دریافت و حی سر بر دامن علی علیه السلام داشته است و در برخی دیگر آمده است كه حضرت به خواب رفته بود.
3. در برخی نقل ها آمده است كه ردّ الشمس در غزوه خیبر ـ كه مكانی دور از مدینه است ـ اتّفاق افتاد، و در برخی روایات آمده كه خورشید نیمی از مسجد را روشن ساخت.
واختلافات دیگری كه در روایت های مختلف آمده است.
ابن تیمیه دقیقا همین اختلاف را به عنوان شبهه مطرح كرده و یكی از علت های عدم و قوع ردالشمس قرار داده است و در این باره می‌نویسد:
وهذا اللفظ یناقض الأول ففیه أنه نام فی حجره من صلاة العصر إلی غروب الشمس وأن ذلك فی غزوة خیبر بالصهباء وفی الثانی أنه كان مستیقظا یوحی الیه جبریل ورأسه فی حجر علی حتی غربت الشمس وهذا التناقض یدل علی أنه غیر محفوظ لأن هذا صرح بأنه كان نائما هذا الوقت وهذا قال كان یقظان یوحی إلیه...
این روایت با روایت اول در تناقض است، زیرا در این روایت آمده است كه رسول خدا سر بر دامن علی از نماز عصر تا غروب شمس خوابیده بود. واین حادثه در غزوه خیبر در صهباء بوده. در روایت دوم آمده است كه پیامبر صلی الله علیه وآله بیدار بوده و در حال گرفتن وحی از پیك آسمانی بوده است و سرحضرت در دامن علی تا غروب شمس بوده است؛ این دونقل متناقض هستند و دلالت بر عدم وقوع حادثه می كند...
ابن تیمیه الحرانی، أحمد عبد الحلیم أبو العباس (متوفای 728 هـ)، منهاج السنة النبویة، ج 8، ص 175 و172، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة:الأولی، 1406هـ
نقد وبررسی
اختلاف در جزئیات حادثه دلیل بر دروغ بودن اصل داستان نیست زیرا اگر این سخن را ملاك صحت و كذب قرار دادید بسیاری از حوادث تاریخی بلكه روایات مربوط به احكام عملی نیز از كار خواهد افتاد، چون بیشتر نقلها با اختلاف در جزئیات بدست ما رسیده است.
به سخن دیگر، بسیاری از و قایع تاریخی با و جود كثرت روایات، اختلاف در جزئیات آن بیشتر است، حتّی در معجزه عظیمی مانند شقّ القمر كه شبهه ای در اصل و قوع آن و جود ندارد در بیان جزئیات آن اختلاف زیادی و جود دارد مثلا در بعضی روایات آمده است كه ماه دونیم شد و هر نیمی بر فراز كوهی قرار گرفت ترمذی از جُبَیرِ بن مُطْعِمٍ از پدرش نقل می‌كند:
حدثنا عبد بن حُمَیدٍ حدثنا محمد بن كَثِیرٍ حدثنا سُلَیمَانُ بن كَثِیرٍ عن حُصَینٍ عن مُحَمَّدِ بن جُبَیرِ بن مُطْعِمٍ عن أبیه قال انْشَقَّ الْقَمَرُ علی عَهْدِ النبی صلی الله علیه وسلم حتی صَارَ فِرْقَتَینِ علی هذا الْجَبَلِ وَعَلَی هذا الْجَبَلِ...
السلمی، محمد بن عیسی أبو عیسی (متوفای 279هـ)، سنن الترمذی، ج 5 ص 398، رقم: 3289، تحقیق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.
مطابق نقل روایت مسلم از عبدالله بن مسعود با دونیم شدن ماه، نیمی از آن پشت كوه و نیمی در سمت دیگر كوه قرار گرفت.
حدثنا عُبَیدُ اللَّهِ بن مُعَاذٍ الْعَنْبَرِی حدثنا أبی حدثنا شُعْبَةُ عن الْأَعْمَشِ عن إبراهیم عن أبی مَعْمَرٍ عن عبد اللَّهِ بن مَسْعُودٍ قال انْشَقَّ الْقَمَرُ علی عَهْدِ رسول اللَّهِ فِلْقَتَین فَسَتَرَ الْجَبَلُ فِلْقَةً وَكَانَتْ فِلْقَةٌ فَوْقَ الْجَبَلِ فقال رسول اللَّهِ اللهم أشهد ِ
النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (الوفاة: 261 )، صحیح مسلم، ج 4 ص 2158، رقم: 2800دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی.
بخاری از عبدالله نقل می‌كند:
حدثنا عَبْدَانُ عن أبی حَمْزَةَ عن الْأَعْمَشِ عن إبراهیم عن أبی مَعْمَرٍ عن عبد اللَّهِ رضی الله عنه قال انْشَقَّ الْقَمَرُ وَنَحْنُ مع النبی بِمِنًی فقال اشْهَدُوا وَذَهَبَتْ فِرْقَةٌ نحو الْجَبَلِ وقال أبو الضُّحَی عن مَسْرُوقٍ عن عبد اللَّهِ انْشَقَّ بِمَكَّةَ وَتَابَعَهُ محمد بن مُسْلِمٍ عن بن أبی نَجِیحٍ عن مُجَاهِدٍ عن أبی مَعْمَرٍ عن عبد اللَّهِ.
ما با رسول خدا صلی الله علیه وآله در منی بودیم كه شق القمر شد؛ اما روایت دیگر از همین شخص چنین است كه در مكه این واقعه اتفاق افتاده است.
البخاری، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله الجعفی الوفاة: )، الجامع الصحیح المختصر،256، ج 3 ص 1404، دار النشر: دار ابن كثیر , الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا
پرسشی كه در این جا مطرح می‌گردد این است كه باتوجه به قطعی بودن و اقعه انشقاق قمر چرا در جزئیات آن اختلاف فاحش و جود دارد ؟ آیا با اختلاف در جزئیات باید اصل جریان انشقاق قمر را انكار كنیم ؟
واقعیت این است كه افرادی كه به نقل یك و اقعه می پردازند از نظر استعداد، و هدفی كه از نقل آن دارند مختلف هستند، غالب افراد سخنان دیگران را نقل به معنی می كنند، بعضی یك و اقعه را با تمام جزئیات آن بخاطر می سپارند و آن را برای دیگران بازگومی كنند، عدّه ای تنها بعضی جزئیات كه برایشان مهمّ بوده در نظرشان مانده و همان را نقل می كنند، و برخی نیز به نقل اصل داستان و كلّیاتی از آن اكتفا می كنند و كاری به نقل جزئیات ندارند. این گونه اختلاف ها در نقل، سبب زیر سؤال رفتن اصل حادثه نمی شود؛ زیرا همه روایت ها در اصل و قوع آن اتّفاق دارند، آری اگر در یكی از جزئیات بین دونقل اختلاف و جود داشته باشد، تنها همان بخش از داستان و خصوصیت آن از درجه اعتبار ساقط می شود نه اصل آن.
در جریان بازگشت شمس نیز اختلاف در جزئیات موجب این نمی شود كه اصل داستان زیر سؤال برود، با اینكه در مقدار ارتفاع خورشید نقل ها مختلف است، لیكن همه روایات در یك نكته اتّفاق نظر دارند، و آن این است كه مقدار بازگشت خورشید به اندازه ای بود كه و قت نماز عصر رسید و علی علیه السلام از جای برخاسته و نماز عصر را خواند. آری ممكن است در نقل بعضی راویان بالا آمدن آن، تا و سط آسمان ذكر شده باشد، كه این یك نوع اختلاف در نقل است. امّا خصوصیات و جزئیاتی كه برای علّت تأخیر نماز امام علی علیه السلام نقل شده، هیچ منافاتی بین آنها و جود ندارد، سر نهادن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر دامن علی علیه السلام به سبب دریافت و حی با خوابیدن اوقابل جمع است، زیرا می توانیم بگوییم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سر بر دامن علی علیه السلام گذاشته و خوابید، و علّت آن حالت مخصوص دریافت و حی بود، همانگونه كه صحیح است بیدار شدن و سر از دامن علی علیه السلام برداشتن را به همان معنای پایان حالت مخصوص دریافت و حی بدانیم، به همین جهت در برخی روایت ها كه در ابتدای آنها سخن از دریافت و حی است در ادامه سخن از بیدار شدن به میان آمده است.
امّا آنچه در برخی روایات آمده است كه علی علیه السلام به سبب تقسیم غنیمتهای جنگ خیبر نمازشان به تأخیر افتاد، آن هم منافاتی با روایات دیگر كه می گوید به سبب اینكه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سر بر دامن و ی نهاده بود نمازش به تأخیر افتاد ندارد، زیرا ممكن است ابتدا تقسیم غنیمت ها سبب شده بود تا نتواند در اول و قت نمازش را بخواند، و همین كه برای اقامه نماز نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفته بود پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم سر بر دامنش گذاشته و خوابیده بود، همچنین دیگر اختلافات در جزئیات كه همگی قابل توجیه است و تعارضی بین آنها و جود ندارد.
4. پیامد های منفی رد الشمسش
الف: قضا شدن نماز
ابن تیمیه پس از بیان كراهت خوابیدن بعد از نماز عصر و اینكه پیامبر هنگام خواب قلبش بیدار و فقط چشمش خواب است می‌نویسد:
ثم تفویت الصلاة بمثل هذا إما أن یكون جائزا وإما أنه لا یجوز فإن كان جائزا لم یكن علی علی إثم إذا صلی العصر بعد الغروب ولیس علی أفضل من النبی والنبی فاتته العصر یوم الخندق حتی غربت الشمس ثم صلاها ولم ترد علیه الشمس وكذلك لم ترد لسلیمان لما توارت بالحجابوقد نام النبی ومعه علی وسائر الصحابة عن الفجر حتی طلعت الشمس ولم ترجع لهم إلی الشرق وإن كان التفویت محرما فتفویت العصر من الكبائر وقال النبی من فاتته صلاة العصر فكأنما وتر أهله وماله.
اگر فوت شدن نماز یك امر جائز بوده در این صورت علی با خواندن نماز عصرش بعد از غروب گناهی نكرده است، و از طرفی علی از پیامبر صلی الله علیه وآله كه افضل نیست، چون آن حضرت نماز عصرش در روز خندق فوت شد و بعد از غروب خورشید آن را خواند و خورشید هم باز نگشت.
و اگر فوت شدن نماز حرام بوده است پس علی گناه كبیره انجام داده است، از پیامبر صلی الله علیه وآله روایت است كه هر كه نماز عصرش را فوت نماید مثل این است كه اهل ومالش را رهانموده است
الحرانی، أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة أبو العباس (الوفاة: 728 )، منهاج السنة النبویة، ج 8 ص 175، دار النشر: مؤسسة
نقد وبررسی
آنگونه كه در برخی روایات آمده است؛ نماز علی علیه السلام ‌به طور كامل فوت نشده بود، بلكه و قت فضیلت نماز عصر تمام شده بود و خورشید در آستانه غروب بود، بنا بر این می‌شد در همان زمان اندك نماز را به صورت ادا بجا آورد، امّا با دعای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خورشید به جایگاهی بازگشت كه و قت فضیلت نماز عصر بود و حضرت، نماز را در و قت فضیلت بجا آورد.
ومطابق دسته دیگری از روایات حضرت علی علیه السلام در همان حال كه نشسته بود و سرِ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به دامن داشت نماز خویش را خواند و برای ركوع و سجده ها اشاره می‌كرد،امّا پس از برخاستن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و دعای حضرت، با بازگشت خورشید نماز را ایستاده و با تمام شرائط بجا آورد.
این مطلب را بسیاری از بزرگان شیعه در كتاب های خویش آورده و بدان تصریح كرده اند، بخشی از این سخنان در بخش « استدلال به حدیث ردّالشمس در كتاب های فقهی » ذكر شد.
شیخ مفید از برخی اصحاب نقل می‌كند:
مَا رَوَتْهُ أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَیسٍ وَ أُمُّ سَلَمَةَ زَوْجُ النَّبِی ص وَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِی وَ أَبُو سَعِیدٍ الْخُدْرِی فِی جَمَاعَةٍ مِنَ الصَّحَابَةِ أَنَّ النَّبِی ص كَانَ ذَاتَ یوْمٍ فِی مَنْزِلِهِ وَ عَلِی ع بَینَ یدَیهِ إِذْ جَاءَهُ جَبْرَئِیلُ ع ینَاجِیهِ عَنِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ فَلَمَّا تَغَشَّاهُ الْوَحْی تَوَسَّدَ فَخِذَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَلَمْ یرْفَعْ رَأْسَهُ عَنْهُ حَتَّی غَابَتِ الشَّمْسُ فَاضْطُرَّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع لِذَلِكَ‏ إِلَی صَلَاةِ الْعَصْرِ جَالِساً یومِئُ بِرُكُوعِهِ وَ سُجُودِهِ إِیمَاءً فَلَمَّا أَفَاقَ مِنْ غَشْیتِهِ قَالَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع أَ فَاتَتْكَ صَلَاةُ الْعَصْرِ قَالَ لَهُ لَمْ أَسْتَطِعْ أَنْ أُصَلِّیهَا قَائِماً لِمَكَانِكَ یا رَسُولَ اللَّهِ وَ الْحَالُ الَّتِی كُنْتَ عَلَیهَا فِی اسْتِمَاعِ الْوَحْی فَقَالَ لَهُ ادْعُ اللَّهَ لِیرُدَّ عَلَیكَ الشَّمْسَ حَتَّی تُصَلِّیهَا قَائِماً فِی وَقْتِهَا كَمَا فَاتَتْكَ فَإِنَّ اللَّهَ یجِیبُكَ لِطَاعَتِكَ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ فَسَأَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ اللَّهَ عَزَّ اسْمُهُ فِی رَدِّ الشَّمْسِ فَرُدَّتْ عَلَیهِ حَتَّی صَارَتْ فِی مَوْضِعِهَا مِنَ السَّمَاءِ وَقْتَ الْعَصْرِ فَصَلَّی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع صَلَاةَ الْعَصْرِ فِی وَقْتِهَا ثُمَّ غَرَبَتْ فَقَالَتْ أَسْمَاءُ أَمَ وَ اللَّهِ لَقَدْ سَمِعْنَا لَهَا عِنْدَ غُرُوبِهَا صَرِیراً كَصَرِیرِ الْمِنْشَارِ فِی الْخَشَبَة
اسماء بنت عمیس و ام سلمة همسر رسول خدا (ص)، و جابر بن عبد اللَّه انصاری، و ابو سعید خدری، و گروهی از اصحاب رسول خدا (ص) نقل كرده اند كه پیغمبر (ص) روزی در خانه خود بود و علی علیه السّلام نیز در خدمت او بود، در این هنگام جبرئیل از جانب خدای سبحان نزد وی آمد و با او به رازگوئی پرداخت، و چون (هنگام رسیدن) وحی آن حضرت را سنگینی عارض می شد و به ناچار بجائی تكیه می كرد، در اینجا هم چون (وحی) رسید زانوی امیر المؤمنین را بالش كرد (و سر خویش را بر آن نهاد) و سر بر نداشت تا خورشید غروب كرد، امیر المؤمنین علیه السّلام (چون نمی توانست سر رسول خدا (ص) را بر زمین بگذارد) نماز عصر را به حال نشسته خواند و به ناچار ركوع و سجده آن را با اشاره برگزار كرد، و چون رسول خدا بحال عادی برگشت، به امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: آیا نماز عصر از تو فوت شد؟ عرض كرد: ای رسول خدا به خاطر شما و آن حالتی‏ كه برای شنیدن وحی به شما دست داده بود نمی‏توانستم (سر شما را بر زمین بگذارم) ایستاده نماز بخوانم! فرمود: خدا را بخوان تا خورشید را برایت باز گرداند و تو نمازت را چنانچه از تو فوت شده ایستاده بخوانی، (اگر در این باره خدا را بخوانی ) خداوند دعایت را مستجاب می كند، چون تو در حال اطاعت خدا و رسول او بوده‏ای، پس امیر المؤمنین علیه السّلام برگشتن خورشید را از خداوند درخواست كرد و خورشید بازگشت و در جائی از آسمان قرار گرفت كه وقت نماز عصر بود، پس امیر المؤمنین علیه السّلام نماز عصر را دو وقت خواند سپس خورشید غروب كرد، اسماء می گوید: به خدا سوگند هنگام غروب كردن صدائی از آن شنیدیم مانند صدای كشیده شدن ارّه در میان چوب‏.
الشیخ المفید،أبی عبد الله محمد بن محمد بن النعمان العكبری البغدادی (336 - 413 ه‍ )، لإرشاد،ج 1 ص 345، تحقیق مؤسسة آل البیت (ع ) لتحقیق التراث، ناشر: دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت - لبنان سال چاپ: 1414 - 1993 م
ب: تغییر درنظام هستی
عالم آفرنیش و هستی بر پایه نظم استوار است، و یكی از ادله اثبات و جود خداوند نظم دقیق حاكم بر آفرنیش و حركت همه كرات آسمانی و از جمله زمین و خورشید می‌باشد كه كوچكترین تغییری در آن قابل تصور نیست.
حال این پرسش مطرح می‌گردد كه آیا بازگشت خورشید پس از غروب (همان گونه كه حدیث ردالشمس می‌گوید ) حركتی بر خلاف حركت معمول و متعارف منظومه شمسی كه موجب اختلال نظام عالم آفرینش شده نیست ؟ در حالی كه می‌بینیم هیچگونه اختلالی صورت نگرفته است، و این خود دلیل بر عدم صحّت داستان ردّالشمس است.
بررسی شبهه
تردیدی نیست كه این حادثه عظیم یك معجزه الهی است كه با در خواست رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اتّفاق افتاده است، و در مواردی كه معجزه‌ای صورت می‌گیرد كاری فراتر از قانون طبیعت انجام می‌پذیرد گرچه این خود تابع نظام علت و معلول است، و از نظرعقل محال نیست. و اصولا همه معجزه‌ها كارهایی خلاف عادت هستند؛ اما بر خلاف نظم حاكم بر هستی نیست.لذا و قوع ردّالشمس برای یوشع به عنوان معجزه ای الهی كه فریقین بر آن اتّفاق نظر دارند و اقع شده و هیچ گونه تغییری درنظام هستی پدید نیاورده است، اگر چنانچه ردالشمس یك امر خلاف نظم و نظام هستی بود بایستی این اشكال نسبت به رد الشمس برای یوشع نیز مطرح می‌شد در حالی كه از نظر مفسرین اهل سنت یك امر پذیرفته و درمنابع مهم و معتبر اهل سنت گذراش شده است كه ذیلا به آن اشاره می‌كنیم.
ابن جریر طبری نقل می‌كند:
فقاتلهم یوشع یوم الجمعة قتالا شدیدا حتی أمسوا وغربت الشمس ودخل السبت فدعا الله فقال للشمس إنك فی طاعة الله وأنا فی طاعة الله اللهم اردد علی الشمس فردت علیه الشمس فزید له فی النهار یومئذ ساعة فهزم الجبارین واقتحموا علیهم یقتلونهم...
یوشع به همراه سپاهیانش با ستمگران می جنگید، واین نبرد تا غروب خورشید ادامه یافت، یوشع كه می خواست سرنوشت جنگ را با شكست دشمن یكسره نماید، رو به خورشید نموده چنین گفت: « تو در حال فرمانبرداری از دستورات الهی هستی، من نیز در حال طاعت امر پروردگار هستم، خدایا خورشید را برای من برگردان » خورشید برای وی بازگشت و روز همچنان ادامه یافت تا اینكه دشمن شكست خورد و ستمگران پا به فرار گذاشتند.
الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای 310هـ)، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج 1 ص 260، ناشر: دار الفكر، بیروت – 1405هـ
همچنین مشابه این معجزه در داستان شقّ القمر نیز كه كوچك ترین شبهه ای در و قوع آن و جود ندارد اتّفاق افتاده است، آن معجزه عظیم نیز باید نظام طبیعت را به هم می‌زد، و لی چنین اتّفاقی نیفتاد.
بخاری از انس بن مالك نقل می‌كند:
حدثنی عبد اللَّهِ بن مُحَمَّدٍ حدثنا یو نُسُ حدثنا شَیبَانُ عن قَتَادَةَ عن أَنَسِ بن مَالِكٍ وقال لی خَلِیفَةُ حدثنا یزِیدُ بن زُرَیعٍ حدثنا سَعِیدٌ عن قَتَادَةَ عن أَنَسِ بن مَالِكٍ رضی الله عنه أَنَّهُ حَدَّثَهُمْ أَنَّ أَهْلَ مَكَّةَ سَأَلُوا رَسُولَ اللَّهِ أَنْ یرِیهُمْ آیةً فَأَرَاهُمْ انْشِقَاقَ الْقَمَرِ.
اهل مكه از رسول خدا صلی الله علیه وآل‍ه معجزه ای در خواست كردند، پیامبر صلی الله علیه وآله شكافتن ماه و دو نیمه شدن آن را نشان داد.
البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256ه ـ)، صحیح البخاری، ج 3 ص 1330 ، بَاب سُؤَالِ الْمُشْرِكِینَ أَنْ یرِیهُمْ النبی صلی الله علیه وسلم آیةً فَأَرَاهُمْ انْشِقَاقَ الْقَمَرِ،ح 3437، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن كثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 – 1987.
فخر رازی در این باره می‌نویسد:
...والمفسرون بأسرهم علی أن المراد أن القمر انشق، وحصل فیه الانشقاق، ودلت الأخبار علی حدیث الانشقاق، وفی الصحیح خبر مشهور رواه جمع من الصحابة، وقالوا: سئل رسول الله صلی الله علیه وسلم آیة الانشقاق بعینها معجزة، فسأل ربه فشقه ومضی...
مفسران همگی بر این عقیده‏اند كه در ماه انشقاق پدید آمد و دو نیم شد واخبار هم بر این مطلب دلالت دارد. در صحیح روایتی مشهور است كه برخی از صحابه آن را نقل وگفته اند: از رسول خدا صلی الله علیه وآله‍ه درباره انشقاق قمر سؤال شد پیامبر صلی الله علیه وآله از خدا خوا ست پس ماه دو نیم شد...
الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای604هـ)، التفسیر الكبیر أو مفاتیح الغیب، ج 29 ص 26، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1421هـ - 2000م.
 

نتیجه آنچه گذشت
رد الشمس معجزه ای الهی است كه با در خواست رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تحقق پیدا كرده است، و مواردی از این قبیل كه با عنوان معجزه مطرح می‌شود با قوانین طبیعی قابل محاسبه و مقایسه نیست، بلكه فقط از جنبه عقلی در باره آن داوری می‌شود كه آیا با معیارهای عقل بشری سازگاری دارد یا خیر؟ در نگاه اول عقل بشر هر اتفاقی را كه در تضاد با قوانی حاكم بر طبیعت باشد رد می‌كند، و لی در نهایت همین عقل پس از دریافت استثناهایی به نام معجزه كه به فرمان خالق و آفریننده همان قوانین حاكم است می‌پذیرد كه معجزه یعنی كاری كه بر خلاف عادت و مافوق قوانین حاكم است و محال عقلی ندارد و لذا همان گونه كه واقعه انشقاق القمر و مسئله‌ی معراج پیامبر صلی الله علیه و آله مشكل در نظم جهان و سیارات به و جود نیا و رده است همینطور و اقعه ردالشمس برای علی علیه السلام‌ برخلاف نظم حاكم نبوده و تغییر در نظام هستی پدید نمی آرود، و به عنوان معجزه‌ای الهی مانند دیگر معجزات غیر قابل انكار خواهد بود.
موفق باشید


گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر

نظر خود را اعلام كنید

نظرات كاربران

نظری وجود ندارد
*
*

شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)