نــاى حـكـمت مواعظ حضرت رسول (ص) به ابوذر غفارى




سخن ناشر
گوهرهايى ناب از پيشوايان معصوم - كه درود خدا بر آنان باد ـ در صدف كتابها و گنجينه كتابخانهها نهفتهاند كه چون آشكار گردند، دلربايى مىكنند؛ حكمتهايى كه انديشهها بدانها سخت نيازمندند و دست انسان امروز از دامان بلندشان كوتاه است .
روا نيست كه اين گوهرهاى بىبديلِ مخزنِ عرفان را در اين عصر پرنياز و به اين نسل عطشناك عرضه نكنيم .
امروز مناسبترين زمان براى ارائه معارف ناب اسلامى است؛ ارائهاى نوين و به گونهاى دلنشين؛ در اسلوبى شيوا و با شيوهاى زيبا؛ در جذابترين قالبها و دلرباترين جامه ها .
در اين عصر كه بينشهاى رشد يافته از نظاره خارستان مكتبهاى مادّى به ستوه آمده و انديشههاى بالنده از كاوش در شورهزار مرامهاى ساخته افكار عليل، ملول گشته و وجدانهاى بيدار از تماشاى نابسامانيهاى جوامع بشرى به عذابى دردناك گرفتار شده و جانهاى هشيار از تنفّس در فضاى آلوده مفاسد اجتماعى به تنگ آمدهاند و همگى در جستجوى راه نجات و آب حياتند، و در عصرى كه باروهاى سستْ بنيان مسلكهاى الحادى همچنان در حال فرو ريختن است و نسل سرگشته و هراسناك امروز در پى يافتن پناهگاهى امن و دژى استوار است؛ بر انديشمندان متعهد و نخبگانِ پرورش يافته مكتب الهى اسلام، فرض است كه از بوستان با طراوتِ معنويت و محضر پر فيض ارباب عصمت، گلهاى معرفت برگيرند و به خردمندانِ دردمند و جويندگان حقيقت، بخصوص نوجوانان و جوانان پاكنهاد كه طالبان حقيقى اين سرچشمههاى آب حياتند، تقديم نمايند .
اين دفتر كه به قلم زيبا و تواناى اديب فرزانه استاد جواد محدّثى تبيين و تشريح شده و پنجمين دفتر از سلسله مباحث «پيام معصومان» است، ارمغانى است از بوستان خاندان عصمت (عليهم السلام) و برگزيدهاى از حكمتهاى ژرف پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) كه به يار صاحبدل و صحابى رازدار خويش «ابوذر غفارى» به وديعت دادهاند تا خود بهره گيرد و سپس به همه تشنه كامان زلال معرفت در همه اعصار برساند .
اميد آنكه شهدى باشد جانپرور در كام جويندگان سرچشمه آب حيات و رهپويان راه نجات .
ان شاء الله .
ديدگاهها و راهنماييهاى خوانندگان ارجمند را بر ديده سپاس مىنهيم و از خداوند توفيق معرفت و طاعت و ارائه ارمغانهايى ديگر از اين باب را مىطلبيم .

مؤسّسه فرهنگى ـ انتشاراتى پارسايان

درباره اين كتاب (به دليل کم بودن صفحات اين کتاب، تصميم گرفته شد که اين کتاب در قسمت مقالات اين وبسايت گنجانيده گردد .)
وقتى موعظه، از زبان پيامبر باشد و از جان محمّد «ص» بجوشد، و بر جان و دل «ابوذر» نشيند، سزاوار است كه گوش جان همه عالميان در همه زمانها آن حكمتهاى تراويده از زبان رسول را مشتاقانه خريدار شود و چهره روح درچشمه زلال اين مواعظ، شادابى يابد .
«ناىِ حكمت» نبوى، زمزمهگر نواى بيدارى فطرت و رويش يقين و معرفت در بوستانِ جانهاى پند نيوش است .
سپاسگزار خدمات و تلاشهاى پيشينيانيم كه با تأليفات خويش، گنجينهاى از معارف والاى مكتب را براى آيندگان به ميراث نهادند، تا ما امروز پس از چهارده قرن، بتوانيم كنار «مائده آسمانىِ» احاديث بنشينيم و سخنان پيامبر به ابوذر را بخوانيم و بشنويم وپند گيريم .
آنچه مىخوانيد، شرح گونهاى فشرده بر فرازهاى مواعظ بلندى است كه رسول خدا «ص» به «ابوذر غفارى» تعليم دادهاست، سخنانى حكمت بار و سودمند، از پيامبر حكمت و حكومت، به شهيد زنده ربذه، حضرت ابوذر «ع» كه متن آن در كتب حديث نيز آمدهاست .
گرچه اين مواعظ، پيشتر هم به صورتهاى ديگر همراه با ترجمه منتشر شدهاست، امّا ترجمه و تبيينى كه در اين كتاب مىخوانيد، از نظر قلم و نوع برداشت و زاويه ديد، ويژگيهايى دارد كه مىتواند براى اهل مطالعه در اين روزگار، بويژه جوانان جوياى يقين و پوياى راه كمال و سلوك روحى، مفيدتر باشد .

قم - جواد محدّثى تابستان 1376

الگو گرفتن از الگوها
«ابوذر غفارى» ، شاگردى است ممتاز، در مكتب اسلام .
استادش «محمد» است (صلوات الله عليه) كتابش، «قرآن» ، دوره آموزش، «طول عمر» ، رشته آموزشى، «انسانيت» .
ابوذر، انسان نمونه و الگوى والايى است، براى همه آنان كه مىخواهند در «مكتب اسلام» و در تربيت دينى، «چگونه بودن» را بياموزند .
بىشك، آنچه ابوذر از پيامبر مىآموزد، درسهايى است متعالىتر از آنچه ديگران در فكر فرا گرفتن آنند .
خوبست كه ما هم اين درس را بياموزيم و به كار گيريم .
تا زندگىمان معنى پيدا كند، و حياتمان «هدفدار» شود، و حركتمان «جهتدار» گردد، و جهت حركتمان به سوى «خدا» گردد، كه ... «الىاللّه المصير» .
شأن نزول «ابوالاسود دوئلى» ، يكى از ياران خالص على عليهالسلام و شيعيان پاك و مدافعان سرسخت و وفادار ولايت، مىگويد : در ايامى كه «ابوذر غفارى» اين يار محبوب پيامبر و صحابى انقلابى و شورگستر آن حضرت در «ربذه» تبعيد بود، پيش او رفتم .
ابوذر گفت : روزى در مسجد، خدمت رسول گرامى رسيدم .
در مسجد، جز پيامبر اسلام و على «ع» كسى ديگر نبود .
خلوت مسجد را مغتنم شمردم و پيش رسول اللّه رفته، گفتم : «اى رسول خدا!پدر و مادرم فدايت ... مرا وصيت و سفارشى كن، تا خداوند مرا به خاطر آن سود دهد .
فرمود : «چه خوب، اى ابوذر! «تو از مايى .
تو از خانواده مايى، و تو را سفارش مىكنم كه آن را خوب فراگيرى، وصيت و توصيهاى كه در بردارنده تمام راهها و روشهاى خير و خوبى است .
اگر آن را بياموزى و پاسدارش باشى؛ به منزله دو بالى خواهد بود كه تو را در پرواز مدد كند ... » محمد «ص» ، معلم توحيداز اينجا، سخنان پيامبر به ابوذر شروع مىشود .
رسول خدا، شاگردى ممتاز و گوشى پندنيوش و قلبى آگاه را در پيش و رو به رو دارد و مىداند كه پيام و سخنش بر دل خداشناس خواهد نشست .
مىداند كه نصيحت و توصيههايش، تباه نخواهد شد و هدر نخواهد رفت .
محمد «ص» و ابوذر، رو به روى هماند .
رسول خدا سخن مىگويد «ابوذر» ، گوش جان را به اين چشمهسار زلال معرفت و تعليم گشوده است .
پيامبر، سخن را از «خدا» آغاز مىكند : «اى ابوذر!خدا را آنگونه عبادت كن كه گويا او را مىبينى .
اگر تو او را نمىبينى، او تو را مىبيند .
بدان كه سرآغاز عبادت و خداپرستى، «معرفت» و «شناخت» است .
او قبل از هرچيز، «اوّل» است و چيزى پيش از او نبوده است .
او يكتايى است كه دوّمى ندارد .
پايندهاى است كه نهايت ندارد .
آسمانها و زمين و آنچه در آنهاست، پديد آمده از قدرت اوست .
او .
«آگاه» و «توانا» است ... » رسالت جهانى پيامبرپس از اين درس نخست توحيدى، پيامبر به درس دوم مىپردازد .
از دعوت جهانى خويش مىگويد .
و ... از فلسفه بعثت مىفرمايد : «پس از توحيد مرحله دوم «بندگى خدا» ، ايمان آوردن به من است و اعتراف و اقرار به اين كه خداوند مرا به سوى تمامى بشريت، بهعنوان «بشير» و «نذير» فرستاده است، تا اينكه خلايق را به فرمان خدا به سوى حق (كه خداوند است) دعوت كنم ... » آنگاه به نقش جهتدهنده و نظامبخشى و وحدتآفرينى «اهلبيت» اشاره مىكند و در مقام برقرارى پيوند استوار و محبت عملآفرين با اين «خانواده» مىفرمايد : «پس از توحيد و اعتراف به رسالت من، دوستى كردن با «اهلبيت من» است، اين خانه و خانوادهاى كه به خواست خدا و اراده او نجس و پليدى از آن رفته و به «طهارت» رسيده است .
اى ابوذر! ... بدان كه خداوند، اهل بيت مرا در ميان امتم، همچون كشتى نجات بخش نوح قرار داده است كه هر كه بر اين سفينه برآيد، نجات مىيابد و هر كه از آن روى بگرداند، غرق خواهد شد ... » درسى براى زندگىمشغلهها، هميشه باز دارنده انسان از تلاشهاى پيش برنده است .
آفتهاى جسمى و بيماريها، سرعت پرواز انسان را مىكاهد .
خوشبخت كسى است كه تنى سالم و فرصتى آزاد و فراغتى داشته باشد تا بتواند به آنچه كه «بايد» برسد و دست يابد .
پيامبر، در ادامه سخنانش با ابوذر، با يادآورى اين مطلب، اين درس بزرگ را مىدهد كه بايد از فرصتها، تندرستيها، تواناييها، فراغتها و جوانيها، حداكثر استفاده را برد .
پس از بيان اين نكته كه بيشتر مردم در دو نعمت «صحت» و «فراغت» مغبون و زيان زدهاند، مىفرمايد : « ... اى ابوذر!پنج چيز را قبل از پنج چيز، قدر بشناس و غنيمت بدان : جوانىات را، قبل از پيرى، تندرسىات را، قبل از بيمارى، دارايىات را، قبل از تنگدستى، فراغت خود را، قبل از گرفتارى، و ... زندگيت را، قبل از مرگ ... » راستى، چه درس شگفت و بزرگ و حكيمانهاى!مگر نه اينكه سرمايههاى سودآور انسان در بازار زندگى، عبارت است از : «جوانى» ، «سلامتى» ، «امكانات مادى» ، «فراغت» و سرمايه «عمر» ؟! و مگر نه اينكه آفت هر يك از اينها، در كنارش بيان شده است؟اگر بتوانيم در جوانى، كارى براى پيرى بكنيم، اگر بتوانيم از تندرستى، بهره كامل ببريم، اگر موفق شويم «مال» را در جاى درست خود، مصرف و خرج كنيم، اگر از فرصتهاى گرانبها، حداكثر استفاده را بگيريم، و اگر از عمر گرانمايه، براى خانه ابدى و سراى آخرت، رهتوشهاى برداريم، ديگر چه غم و اندوهى؟بيشتر زيان زدگان، كسانىاند كه گهر وقت را، رايگان از دست مىدهند .
مگر مىتوان وقت رفته را باز آورد؟ ... هرگز!از رسول خدا بشنويم : « ... اى ابوذر!از اين كه كارى را به آينده موكول كنى (و كار امروز را به فردا بيفكنى = تسويف) بپرهيز .
تو امروز، در مقابل امروزت هستى، از آينده چه خبر دارى؟اگر فردايى داشتى، براى فردايت چنان باش كه براى «امروز» ت بودى .
و اگر به «فردا» نرسيدى، بر كوتاهى و قصور امروز، اندوه نخواهى داشت .
اى ابوذر! ... چه بسا كسانى كه به استقبال روزى مىشتابند و در انتظار «فردا» يى هستند ولى هرگز به آن نمىرسند .
اگر به «اجل» و سرنوشت آن بينديشى، آرزوهاى دور و دراز، و مغرور شدن به آنها را دشمن خواهى دانست ... » «اى ابوذر!در دنيا چنان باش كه گويى غريبى هستى، يا يك رهگذر، و خود را از اهل گور به حساب آور ... » دنيا همچون پلى است كه بايد از آن عبور كرد تا به سراى جاودان «آخرت» رسيد .
دنيا، يك مسافرخانه است .
دنيا، يك منزلگاه سر راه است و ما، مسافرى رهگذر ... ما، آخرتى هستيم، نه دنيايى .
بايد از اين «فرودگاه» براى آن «قرارگاه» رهتوشه برگيريم .
وطن ما خانه ابدى آخرت است .
بايد فكر كنيم كه ما را در گور گذاشتهاند و فرصت از دست رفته، و بايد حساب عملكرد خود را پس بدهيم .
بيا رهتوشه برداريم .
رسول خدا «ص» در ادامه صحبتهايش مىفرمايد : « ... اى ابوذر!قبل از بيمار شدن، از سلامتىات بهرهبردارى كن و قبل از مرگ، از حيات خود، چرا كه، نمىدانى نام و نشان تو در فردا چيست .
اى ابوذر! بپرهيز از اين كه مرگ، در حال لغزش و خطا تو را دريابد، كه ديگر نه امكان بازگشتى هست و نه پوزش، پذيرفته مىشود و نه تو را براى آنچه به جا نهادهاى مىستايند و نه اشتغالات، عذرى به حساب مىآيد ... » .
تعهد در برابر فرصتهاحساسيت پيامبر را نسبت به «وقت» و گذران عمر و سپرى شدن فرصتها و استفاده شايسته نكردن از آن مىبينيم .
پيامبر در ادامه سخنانش با ابوذر، روى اين مسأله تأكيد فراوان دارد .
سرمايه داشتن و تجارت نكردن، فرصت داشتن و زيان بردن، زنده بودن و عمر را به بطالت گذراندن، كيمياى عمر را ارزان فروختن، اينها چيزهايى است كه پيامبر اسلام، بشدت نسبت به آنها حساسيت نشان مىدهد و در هدفدارى حيات انسان، براى پرداختن به آن، جايى خاص قرار داده است .
باز بشنويم از زبان آن حضرت :
اى ابوذر!بر عمر خويش، بيش از درهم و دينارت حريص باش! ... » عقل حسابگر، به محاسبه امور مالى، دخلها و خرجها، موارد مصرف، سودها و زيانها، بهطور جدى مىپردازد، ولى ... آيا عمر و وقت، ارزش درهم و دينار را هم ندارد؟! آيا به حساب مصرف عمر هم مىپردازيم؟!در رابطه با اعمالمان، آيندهاى پرخوف و خطر در پيش داريم، گردنههايى صعبالعبور، ايستگاههايى براى بازرسى و تفتيش دقيق، توقفگاههايى براى حساب!پيامبر دلسوز، و تربيتدهنده جانها، اينها را به ابوذر يادآورى مىكند : «اى ابوذر! ... هر يك از شما منتظر چيست؟ثروتى كه طغيانآور است؟ فقرى كه نسيانآور است؟ مرضى كه به فساد مىكشد؟ پيرى و كهولتى كه زمينگير مىكند؟ يا ... مرگى كه شتابان به سراغ مىآيد؟ يا دجّالى كه بدترين غايب مورد انتظار است؟ يا فرا رسيدن قيامت را؟و ... ساعت قيامت، وحشتبارتر و تلختر است! ... » تعهد علم و دانشدانش، نور و روشنايى است .
اما آنگاه كه همراه با تقوا و خدابينى باشد .
وگرنه، دانش بدون دين و علم بدونعمل، جزوبال بر گردن دانشمند، چيزى نيست .
علم، بايد نافع باشد و دانش بايد به حال جامعه مفيد افتد، وگرنه آفت جامعه خواهد بود .
پيامبر مىفرمايد : «در قيامت، بدترين مردم نزد خداوند، ازنظر موقعيت، عالم و دانشمندى است كه خود و ديگران از علمش نفع نمىبرند .
ثمر علم اى پسر عمل استورنه تحصيل علم دردسر استعلم بايد در خدمت مردم باشد، و وسيله آگاهى دادن، بصيرت بخشيدن، راهنمايى كردن! نه مايه تفاخر ... و سرمايه غرور! نه وسيله مباهات و دانش را به رخ ديگران كشيدن .
ادامه سخن رسول خدا «ص» : «اى ابوذر! ... هركس دانش بطلبد، تا مردم را به طرف خود جلب كند، هرگز بوى بهشت را نخواهد يافت .
هركس دانش بجويد، تا به كمك آن، مردم را بهتر بفريبد، هرگز بوى بهشت را نخواهد يافت . » جنگِ «تخصّص» و «تعّهد» و نزاع «تكنيك» و «تقوا» ريشه در همين مسأله دارد .
چو دزدى با چراغ آيد گزيدهتر برد كالا!پيامبر اسلام، برحذر مىدارد كه علم، در جهتِ فريب مردم به كار رود .
تيغ دادن در كف زندگى مستبه كه افتد علم، نا كس را به دستغرور علمىيكى از بزرگترين شهامتها، اعتراف به «جهل» است .
اگر چيزى را نمىدانيم، بدون توجيه و تأويل، و شيره ماليدن سر خلقاللّه، بدون چربزبانى و سالوس بازى و پشت هماندازى، صريح و باشجاعت، بگوئيم : «نمىدانم» !اين، مشكلتر از به خاك رساندن پشت حريف در كشتى است و بيش از شكست دادن دشمن در ميدان رزم، نيرو مىطلبد؛ زيرا اينجا ما با دشمنى، نيرومند، به نام «نفس» دستبهگريبانيم كه در خانه دلمان جا دارد .
هرچيزى آفتى دارد، و آفتِ علم، «غرور» است .
غرور علمى، انسان را از اعتراف به جهل و نادانى باز مىدارد .
از رسول خدا بشنويم : « ... اى ابوذر!وقتى از چيزى سؤال شد كه نمىدانى، بگو : «نمىدانم» .
كه هم از پيامدهاى ناجور آنچه نمىدانى نجات يابى، و هم از عذاب خداوند در قيامت! ... » آرى ... اين، شجاعت و قهرمانى مىخواهد .
دليرى فقط در تيغ كشيدن و تير انداختن نيست .
ميدان رزم، فقط جبهه بيرونى جنگ با دشمن روياروى، نيست .
«نفس» نيز حريفى است كه براى مبارزه، «حريف» مىطلبد .
پيامبر اسلام، عبور مىكرد .
به جمعيتى كه پيرامون يك قهرمان جمع شده و به تماشاى وزنهبرداى و زورآزمايى او ايستاده بودند، برخورد .
فرمود : «قهرمان كسى است كه بر «نفس» خود غالب شود!» اعتراف به جهل، يكى از اين ميدانهاست كه قدرت و غلبه و شجاعت انسان، آزموده مىشود .
خسارت علم بدون عملدر اسلام، آنچه تكليفآور است .
«دانايى» و «توانايى» است .
هرچه انسان بيشتر «بداند» و «بتواند» ، مسؤوليتش سنگينتر است .
«علم» و «قدرت» ، زمينه مسؤوليت انسان مسلمان است .
اگر «دانش» ، دست انسان را نگيرد و به «نجات» نرساند، وبال گردن است و مايه بدفرجامى .
خسارت، از آنِ كسى است كه چيزى نمىداند .
خسران زدهتر، كسى است كه مىداند ولى عمل نمىكند .
حكيمى را پرسيدند : عالم بىعمل به چه ماند؟گفت : به درخت بىثمر .
(گلستان سعدى) آنچه بيشتر مايه رسوايى و خسران است، مربوط به آخرت است .
از زبان پيامبر بزرگ بشنويم : «اى ابوذر! .
در قيامت، گروهى از بهشتيان به اهل دوزخ رو كرده، مىپرسند : ما به كمك تعليمها و آموزشهاى شما و در سايه تأديب و تربيت شما به بهشت وارد شديم .
شما خودتان چرا به دوزخ افتاديد؟مىگويند : ما به خير دعوت مىكرديم .
ولى خودمان عمل نمىكرديم . » آيا اين خسارت نيست كه انسان، دارويى براى درمان بيماران يا مشعلى براى هدايت ديگران تهيه كند، ولى خود در كام مرض بميرد يا در دام ظلمت بماند؟!هم ندانستن عيب است، هم به دانسته عمل نكردن .
رسول خدا «ص» ادامه مىدهد : «اى ابوذر! ... حقوق پروردگار، بيش از آن است كه بندگانش بتوانند ادا كنند .
نعمتهاى خدا، افزونتر از آن است كه بندگان، قدرت شمارش آن را داشته باشند .
اى ابوذر!
تو، در گذشت شب و روز، در حالى به سر مىبرى كه اَجَلها كم مىشود، كارها دقيقاً محفوظ است، مرگ هم ناگهان مىرسد .
هر زارع و كشتكارى، آنچه را كاشته درو مىكند (گندم از گندم برويد، جو ز جو ... ) هركس به هر چيزى برسد، خداوند عطا كرده، و هركه از گزند و شرّى محفوظ مانده، خداوند نگهبانش بوده است ... » سيماى پرهيزكاران «اى ابوذر! ... پرهيزكاران، سرورانند .
و فقها، رهبران .
همنشينى با اهل تقوا و فقه، سبب فزونى دانش و دين است .
مؤمن، گناهش را همچون صخرهاى سنگين مىبيند كه مىترسد بر سرش بيفتد و ... كافر، گناه خود را همچون مگسى مىبيند كه بر بينىاش مىگذرد .
اى ابوذر! ... هرگاه خداوند، اراده نيكى به بندهاى بكند، گناهانش را هميشه پيش چشمش قرار مىدهد و هرگاه، خوبى كسى را نخواهد، گناهانش را از يادش مىبرد ... » (كه موفق به توبه نشود) .
يكى از بزرگترين گناهان، كوچك شمردن گناه است .
اين، نشانه غرور انسان است .
اگر انسان نسبت به معصيتها، بىتوجه باشد، موفق به توبه هم نخواهد شد .
كسى كه بىتوبه بميرد، در قيامت بايد پاسخگوى خطاها و نافرمانيهايش باشد .
حيف است كه وجود، در باتلاق گناه، خفه شود .
ظلم است كه هستى، به گناه آلوده گردد .
ستم بر انسان است و ناسپاسى از خدا، كه انسان «گنهكار» شود .
انسان براى طاعت آفريده شده ... .
نه معصيت! و براى عبادت، ... نه سركشى! و براى رحمت، ... نه عذاب و براى وصال ... نه هجران! و براى صعود، ... نه هبوط و سقوط!گرچه گناهان را به «صغيره» و «كبيره» تقسيم كردهاند و «كبائر» را زشتتر و عذاب آن را دردناكتر از «صغائر» دانستهاند ولى ... گناه، گناه است .
از اين جهت كه نافرمانى است، كوچك و بزرگ ندارد .
وقتى درك كنيم كه سرپيچى از فرمان چه كس شده است، آنگاه از گناه كوچك هم هراس خواهيم داشت و «گناهان صغيره» را هم ترك خواهيم كرد .
پيامبر اسلام «ص» در سفارش به ابوذر، ملاك را اينگونه روشن مىكند : «اى ابوذر! ... به كوچكى گناه نگاه مكن .
نگاه به عظمت كسى بنگر كه نافرمانىاش كردهاى ... اى ابوذر! ... يك انسان، حتى بهخاطر گناه، از رزق محروم مىشود .
بهرهمند، كسى است كه سخنش با عملش يكى باشد .
و گرفتار آنكه قول و فعلش با هم ناسازگار باشد .
اى ابوذر!آنچه به تو مربوط نمىشود و در قبال آن مسؤوليتى ندارى رهايش كن .
آنچه را به تو مربوط نيست مگو و زبانت را در زندان اختيار خويش قرار بده ... » (زبان سرخ، سر سبز مىدهد برباد ... ) و مگر كم گناهى است كه از طريق زبان انجام مىگيرد؟دهان چون قفلى است كه اژدهاى زبان را به بند كشيده است .
كليد اين قفل و درب بايد در اختيار تو باشد .
هروقت خواستى سخن بگويى، آنچه را با عقل و ايمان و با شرع و خرد منطبق است بر زبان آورى .
در حديث است : «شايستهترين چيزى كه مستحق محبوس ساختن است «زبان» است .
اگر زبان آزاد باشد هر چه بخواهد بگويد، روزى سر از غفلت برخواهيم داشت كه بارى سنگين بر دوشمان است، بارى سنگين از : تهمت و افترا، دروغ و شايعه پراكنى، استهزاء و سخنچينى، لغويات و ياوهگويى، غيبت و اهانت، فحش و ناسزا ... آن وقت، اين جان پاك بايد زير اين همه بار ناپاكى خُرد شود و روزى پاسخگوى آن «گفتهها» و اظهارات باشد .
آرى ... از «گفته» هم سؤال خواهد بود .
آيا بهتر نيست كه بر زبان، مهر بزنيم و با مهار تقوا، آن را كنترل كنيم؟مزن بىتأمل به گفتار، دمنكو گو، اگر دير گويى، چه غم؟!راز برترىخداوند، عادل است؛ ليكن به آنكه بيشتر كار و عبارت كند، پاداش بيشتر مىدهد .
و اين نه تبعيض كه عين عدالت است .
در درجات آخرت نيز همين گونه است .
رتبههاى مختلف بندگان، نزد خدا و در بهشت، در گرو برترى و پيشگامى و استمرار هركس در عبادت و تقوا و جهاد و خدمت است .
كلام نبوى را در اين باره بشنويم : «اى اباذر! ... خداى سبحان در قيامت، گروهى را به بهشت مىبرد و به آنان آن قدر (نعمت و مرتبت) عطا مىكند كه خسته مىشوند .
درحالى كه برتر و بالاتر از آنان، گروهى در درجات رفيعترى قرار دارند .
وقتى چشمشان به آن والاتران مىافتد، آنان را مىشناسند، و مىگويند : خدايا! اين برادران، در دنيا با ما و همراه ما بودند .
چه شد كه آنان را برما برترى بخشيدى؟گفته مىشود : هيهات! هيهات! وقتى شما سير بوديد، آنان گرسنگى مىكشيدند .
وقتى سيراب مىشديد، آنان تشنه بودند .
وقتى در خواب بوديد، چشم آنان (به عبادت و گريه) بيدار بود .
اى ابوذر! ... خداى بزرگوار، نور چشم و فروغ ديدگانم را در «نماز» قرار داده است .
و همانگونه كه براى گرسنه، «طعام» و براى تشنه، «آب» را محبوب ساخته، نماز را نيز محبوب من قرار داده است .
گرسنه هرگاه غذا بخورد، سير مىشود .
امّا من ... هرگز از «نماز» سير نمىشوم! ... » اين است راز برترى انسانهايى بر انسانهاى ديگر .
قرب جستن به خدا از راه عبادت، سحرخيزى، شببيدارى، تهجّد .
چگونه مدعى عشق خداست، آنكه شب را، همه شب، تا سحر مىخوابد و درِ خانه خدا را نمىزند و با حلاوت مناجات و شيرينى «ذكر خدا» بيگانه است؟ چگونه ادعاى مسلمانى دارد، آنكه از درد و نياز همسايه و برادر دينىاش بىخبر است؟ «اى ابوذر! ... تا وقتى در حال نمازى، پيوسته در خانه خدا را مىزنى .
و هركس، درِ هر خانهاى را زياد بكوبد، بالأخره باز خواهد شد! ... » هم نجوا شدن با صدّيقان متهجّد و نماز شب خوانان پرسوز، انسان را به رتبه آنان نيز مىكشد و مىرساند ... امروز روز عمل است .
نتيجه و نمره و پاداش در قيامت معلوم مىشود .
دريغ و حسرت، بر آنان كه از مزرعه امروز، براى فرداى نيازمندى، برگ و بار و رهتوشهاى برندارند ... « ... اى اباذر!اگر هر نمازگزار، خبر داشت از نيكيهايى كه ميان آسمان و زمين بر او فرو مىريزد و مىدانست كه در نماز، با چه كسى به سخن ايستاده است، هرگز دست از نماز نمىكشيد ... » آرى ... نماز، حضور در بزم ديدار الهى است و نشستن برمائده رزق معنوى پروردگار .
از اين سفره رزق و مائده معنوى، بىبهره نمانيم ... دو مرز بىنهايتفاصلهاى كه ميان «خداجويان» و «خودخواهان» است، از خاك تا خداست .
خاكيان با افلاكيان، قابل مقايسه نيستند و دو مرز تا بىنهايت، ميان آنان كه تا حد و مرز فرشته اوج مىگيرند، يا تا پستى حيوانيت سقوط مىكنند، وجود دارد .
رسول خدا «ص» نماز را، عاملى در اين قلمرو، براى تعالى و رشد مىداند و به ابوذر مىفرمايد : «اى اباذر! ... هر كه غير از نمازهاى واجب، در شبانهروز دوازده ركعت نافله بخواند، بر خداست كه او را به بهشت ببرد ... نماز ستون دين است» تفاوت بندگان خدا، از خاك تا خدا، در همين «پيوند با خدا» نهفته است .
يكى از عبادت خدا لذّت مىبرد، ديگرى حال و حوصله نماز و قرآن و دعا ندارد .
آيا رواست كه نتيجه يكسان ببرند؟ ... تو و چشمهايت، كه هميشه خواب استمن و قلب پاكم، كه زلال آب استمن و چشم بيدار، تو و ديده برهممن اميد فردا، تو فسرده غمتو زظلمت شب، من از آفتابمتو به «خويش» پابند، من از آن رهايمتو و نالههايت، من و نغمههايمتو و رنج پستى، من و گنج هستىتو و دردِ «ماندن» ، من و ... شوقِ «رفتن» !آرى ... «چگونه بودن» است كه رتبهها را مشخص مىسازد .
وقتى نماز، پيوند عاشقانه خالق و مخلوق باشد و نيايش «بنده» با «خدا» و گفتگوى دو دوست، نجواى دو حبيب و راز و نياز دلبر و دلداده، مگر كسى از اين گونه نماز، خسته مىشود؟قلبى به عظمت قلب محمد «ص» در نماز وقتى پيش روى خداست و معرفتى به ژرفاى شناخت و عمق معرفت نبوى، در برابر اقيانوس كران ناپيداى عظمتِ «اللّه» قرار مىگيرد، خستگى و ملالت يعنى چه؟ و اصلاً سخنى جز شوق نمىتوان گفت .
مسجد، خانه خداست و سنگر مردم، و محل آموزش مسلمانان و سكوى عروج مؤمنين .
و انسان را از مفاسد و منكرات باز مىدارد و موجب قرب به خداست .
دلها را آرامش مىبخشد و روح را صفا مىدهد .
گذرگاه جاودانگى آخرت «اى ابوذر!دنيا، زندان مؤمن است و بهشت كافر .
مؤمن در دنيا، به حزن و اندوه، روزگار مىگذراند، و چرا نه؟ در صورتىكه در آخرت، به جهنّمى كه انسانها واردش مىشوند، وعده داده شده، بهعلاوه در دنيا، مؤمن با گرفتاريها و ابتلائات رو به روست .
و در مقابل، چشمداشت پاداش از پروردگار دارد .
از اينرو، اندوه دائمىاش، تا رسيدن به راحت و كرامت ادامه دارد .
اى ابوذر! ... خداوند به چيزى همچون «اندوه طولانى» عبادت نشده است ... » قبلاً هم رسول، از «دنيا» گفته بود .
و از فرصتهايى كه مىگذرد و ما در برابرش متعهديمو از عمرى كه نسبت به مصرف آن مسؤوليماينك، بار ديگر : دنيا به منزله زندانى براى مؤمن .
زندانى كه بايد از آن «آزاد» شد .
محبسى كه بايد از آن پرگشود و به سوى آفاق «ابديت» پرواز كرد .
مؤمن، متعلّق به اين دنيا نيست .
مرغ باغ ملكوت است، و دنيا، تنگنايى است كه انسان مؤمن، به حالت «تكليف» در آن بسر مىبرد .
در دنيا هم براى «عمل» ، «خودآزمايى» و «امتحان» آمدهايم، نه براى خوشگذرانى، لذّتجويى، كامروايى و عيش و عشرت! ... خوشى و عشرت مؤمن، براى آخرت است و در اين دنيا، بايد عمل كند، بكوشد بر خواستههاى نفس، مهار بزند، از هوسها و تمنّاها دل بركند، خود را محدود كند، قانون و شرع را بپذيرد، پاىبند مقررات باشد، «عبد» باشد ... مىبينيم كه در اين صورت، دنيا براى مؤمن، محدود است، «زندان» است .
ولى كافر، كه بىتعهد و بىحساب، بىتكليف و بىمؤاخذه، عمل مىكند و شهوت مىراند و هوسبازى مىكند، دنيا برايش بهشت است، بهشت بىخيالى و بىدردى و بىتعهدى .
مؤمن، در اين «محبس» ، اندوهگين، متفكر و انديشناك است، مىداند كه چه راه سخت و دشوارى در پيش دارد و چه محاسبههاى دقيق و توقفگاههاى طولانى در انتظار اوست .
آيا اينگونه اندوهگين بودن (كه به فكر آينده بودن است) عبادت نيست؟اندوه، نه بر خسارت مالى و زيانهاى جزئى و بدهكاريها و مرگ و ميرها و غربت و دورى از عزيزان، بلكه بر تباه شدن فرصتها و نزديك شدن اجل، بر سپرى شدن عمر و حساب دقيق قيامت و وعده و وعيدهاى الهى، بر خسرانهاى بزرگ حياتى! ... دل، بايد به حزن سرنوشت شوم، محزون شود .
اندوه سازندهآنچه گفته شد، غمى سازنده و اندوهى كارساز بود .
به فكر سوخت و سازهاى انسانى بودن و در انديشه ضايعات جبرانناپذير، دلى غمبار داشتن، گريه بر «حبط اعمال» ، غصه بر «تباهى عمر» ، اندوه بر هدر رفتن نشاط و نيروى جوانى ... ترسم از زلزله و طوفان نيستآنچه مىافزايد، ترس و اندوه مرا، ريزش كنگره «ارزش» هاست .
لرزش پايگه «انسان» است .
غربت روح خداگونه انسان، در عصرظلمت زاويه اين دلهاست .
باز، ادامه كلام نبوى «ص» : «اى ابوذر! ... هر كه بتواند بگريد، پس بگريد .
و اگر نتواند، قلبش را اندوهناك سازد و خود را به گريه بزند .
دلهاى سنگى، از خداوند دورند ولى نمىدانند .
اى ابوذر! ... خداوند مىگويد : من بر بندهام دو «ترس» را با هم جمع نمىكنم و نيز دو «امنيت» را .
اگر كسى در دنيا از من ايمن باشد، در آخرت هراسناك خواهد بود .
و اگر در دنيا خوف و خشيت داشت، در آن دنيا، در قيامت، او را ايمن خواهم كرد .
وقتى در آخرت، گناهان افراد بر آنان عرضه شود، بعضى مىگويند : ما خائف و هراسناك بوديم .
آنگاه بخشوده شوند؟ ... » غرور، آفت نيكىعمل را با چه بايد ارزيابى كرد؟كار نيك، گاهى غرورآور است، پس زيان مىرساند .
گناه كوچك، گاهى خوفآور است، پس زمينه نجات مىشود .
كلام رسول خدا «ص» چنين است : «اى ابوذر! ... گاهى كسى «حسنه» اى انجام مىدهد و با تكيه بر آن، زشتيهايى را مرتكب مىشود .
و گاهى «سيّئه» اى مرتكب مىشود، ولى بهخاطر ترس از خدا و خوفِ عقاب، در قيامت ايمن به صحنه مىآيد ... » آرى ... گاهى گناه، به بهشت مىبرد، و طاعت، به آتش! و اين عجيب نيست ... بهتر است از زبان حبيب خدا، محمد «ص» بشنويم : «اى ابوذر! ... گاهى بندهاى گناه مىكند .
ولى به سبب همان، اهل بهشت مىشود .
پرسيدم (سئوال كننده : ابوذر) چگونه، اى پيامبر؟فرمود : اين گناه، هميشه «نصب العين» اوست و همواره از آن «توبه» مىكند و به خداوند پناه مىبرد، ... تا آنكه به بهشت درآيد ... » «اى ابوذر! ... زيرك، كسى است كه براى پس از مرگ، عمل كند و عاجز و ناتوان كسى است كه با پيروى از هواى نفس و خواهشهاى دل و آرزوهاى دور و دراز، عقب بماند ... » زهد از ديدگاه محمّد «ص» دعوت رسول خدا «ص» به زهد، دعوت به حريّت و آزادگى و وارستگى است .
اگر دنيا را هم نكوهش مىكند، در همين رابطه است .
ثروت، شريف است، ولى تا وقتى كه انسان را به غرور و استكبار و تباهى نكشد .
مال، نعمت خداوند است؛ اما تا آنگاه كه طناب دست و پا نگردد و حرص، انسان را از انفاق و صدقه و ايثار، باز ندارد و خصلتهاى قارونى را در وجود انسان نروياند .
دنيا خوب است؛ ولى تا آنجا كه بار دوش انسان در حركت به سوى خدا نگردد .
بلكه ره توشه صراطِ كمال شود .
همچنان كلام پيامبر در اين وادى سير مىكند .
آن هم با عبد خالص و وارستهاى چون «ابوذر غفارى» كه عشق خدا و حق، در دلش جا گرفته و از «بردگى دنيا» به «بندگى خدا» رسيده است .
ابوذر مىگويد : پرسيدم : يا رسول اللّه! زاهدترين مردم كيست؟ فرمود : «آنكس كه گور و پوسيدگى بدن در قبر را فراموش نكند!آرايشهاى اضافى دنيا را واگذارد و رها كند، آنچه را مىماند و «باقى» است، بر آنچه ناپايدار و «فانى» است، برگزيند، و فردا را از روزها و عمر خويش به حساب نياورد (دل به آينده نبندد) و خود را در زمره مردگان بشمارد .
اى ابوذر! ... خداوند، نسبت به ثروتاندوزى به من وحى نكرده است .
ولى نسبت به تسبيح خدا و سجود و عبادت، فرمانم داده است .
و دستور داده كه : خدا را تا حدى و زمانى عبادت كن، كه به يقين برسى!» باز هم دنيادنيا، مار خوشخط و خالى است كه عدهاى، مفتون ظاهر فريبنده آن شده، از سموم كشندهاش (براى كسى كه اسير آن باشد) غافلند .
پيامبر «ص» درس مىدهد .
او رسول آزادى است و وارستگى مىآموزد و دنيايى را كه پاىبند و دست و پاگير انسان از «طيران آدميّت» باشد، نكوهش مىكند .
دنيا اگر «وسيله» رشد شود، خوب است و اگر «مانع» كمال گردد، زشت است .
دنيا، تيغ دو دمى است كه خوبى و بدى آن، بستگى به چگونگى استفاده از آن دارد .
پيامبر «ص» خسران انسان را در سايه اسارت دنيا مىداند و هشدار مىدهد .
بشنويم از زبان حقگويش : «اى ابوذر! ... سوگند به آنكه جان محمّد «ص» در دست اوست اگر دنيا به اندازه بال مگس يا پشهاى ارزش نزد خداوند داشت، حتّى يك جرعه آن را هم به «كافر» نمىداد .
اى ابوذر! ... خداوند به برادرم عيسى «ع» وحى كرد كه : اى عيسى! دنيا را دوست مدار، كه من دوستش ندارم .
من آخرت را دوست دارم، كه خانه «بازگشت» است .
اى ابوذر! ... جبريل امين، تمام گنجينههاى دنيا را سوار بر مركبى زيبا پيش من آورد و گفت : اى محمّد «ص» ! اين گنجينهها از تو، در عين حال، نصيب و بهره تو نزد خدا كم نمىشود .
گفتم : دوستم، جبرئيل! مرا نيازى نيست .
اگر سير باشم، سپاس خدا مىگويم .
و اگر گرسنه باشم، از خدا مىطلبم ... » اين نظر پيامبر نسبت به دنياست .
گرچه تمام دنيا از آن او و مسخر براى آن حضرت بود و حتى رسول خدا «ص» در اين دنيا حكومت تشكيل داد و فرمان راند، ليك همه اينها براى خدا بود، نه خود دنيا .
پيامبر، با دنيازدگى و مجذوب مظاهر فريباى زندگى دنيوى شدن مقابله مىكند .
او مىخواهد پيروان را از «اسارت» دنيا برهاند .
تا «دنيا» براى انسان، بت نشود و حيات مادى، اصالت پيدا نكند .
آزادگى در سايه زهدپيامبر خاتم، كه براى امت خويش، دلسوز و مهربان و مربى و معلم است، مىخواهد پيروان خود را به رستگارى برساند .
از اين رو، بينش آنان را درباره دنيا چنان تصحيح و ترسيم مىكند كه دنيا، مانع رسيدن به «فلاح» و كوشيدن در راه «آخرت» نگردد .
اين، همان «زهد» است .
زهد، وارستگى و آزادگى است .
رسول خدا «ص» نيز زهد را ملاك قرار مىدهد و آن را نشانه خير و نيكى خدا در حق انسان مىداند و مىفرمايد : «اى ابوذر! ... هرگاه خداوند، نيت و اراده نيكى درباره بندهاى كند، او را به اين سه خصلت آراسته مىكند : در دين، دانايش مىكند، در دنيا، زاهدش مىسازد، و نسبت به عيوب خويش، بصيرت و بينايىاش مىدهد .
اى ابوذر! ... هيچ كس در دنيا زهد نمىورزد، مگر آنكه خداوند، حكمت را در قلبش مىروياند و گفتار حكيمانه را بر زبانش جارى مىسازد و او را به عيوب دنيا و به درد و درمان آن آگاه مىكند و از اين دنيا به سوى «دارالسلام» ، به سلامت عبورش مىدهد! ... » اى ابوذر! ... «اگر برادرى را ديدى كه در دنيا زهد مىورزد، به سخنش گوش فرا ده، چرا كه به او حكمت تلقين مىشود ... » ساده زيستىروحيه اشرافيگرى و تجملپرستى، مورد نكوهش رسول خدا «ص» است و زندگى آميخته به زرق و برق، كبر و غرور و غفلت مىآورد .
پيامبر، در بيان شيوه مردمى و پرهيز از عجب و غرور و دعوت به تواضع و خاكسارى مىفرمايد : «اى ابوذر! ... من لباس خشن مىپوشم!پس از غذا، انگشتانم را مىليسم، و بر مركب بدون زين سوار مىشوم (نمونههاى رفتار دور از كبر) هركس از سنّت من اعراض كند، از من نيست .
اى ابوذر! ... مال دوستى و برترىطلبى، نسبت به دين انسان، از دو گرگ درندهاى كه به گلهاى افتاده و مشغول دريدن باشند .
خطرناكتر است! ... » ابوذر مىگويد : پرسيدم : اى رسول خدا!آيا خائفان خاضع و متواضع و يادكنندگان خدا، اينان زودتر از ديگران به بهشت مىروند؟فرمود : نه! ولى تهيدستان مسلمان، بر ديگران براى ورود به بهشت، پيشى مىگيرند .
نگهبانان بهشت به آنان مىگويند : صبر كنيد تا به حساب شما رسيدگى شود .
مىگويند : حسابِ چه؟ به خدا سوگند، ما نه مالك چيزى بوديم كه ستم يا داد كنيم، و نه چيزى به ما واگذار شده بود كه سخت بگيريم يا گشايش دهيم و دست دل باز باشيم .
امّا، ما پروردگار خويش را عبادت كرديم، تا آنكه ما را فرا خواند، و ما اجابت نموديم ... «اى ابوذر! ... دنيا، دلها و بدنها را مشغول مىسازد .
خداوند نيز، از آنچه نعمتهاى حلال در اختيار ما نهاده، سؤال خواهد كرد، تا چه رسد به حرامها! ... » آرى ... ساده زيستى، نوعى سبكبارى است و علايق بيشتر و گردآورى مال و وسايل بيش از ضرورت، پاسخگويى فرداى ما را در دادگاه عدل، دشوارتر مىسازد .
پس، خوشا آنان كه سبكبار و سبكبالند .
پروازشان آسانتر و كوچشان بىدردسرتر است .
غلام همّت آنم كه زير چرخ كبودزهر چه رنگ تعلق پذيرد، آزاد است .
دنياى كفاف ياوبال؟ «اى ابوذر! ... من از خداى متعال خواستهام كه رزق و روزى دوستدارانم را در حدّ «كفاف» قرار دهد، و ثروت و اولاد دشمنانم را زياد كند .
اى ابوذر!خوشا به حال آنان كه به دنيا بىرغبتاند و به آخرت شيفته و مشتاق! آنان كه زمين خدا را مسند خويش مىدانند و خاك را بستر، و آب آن را عطر! آنان كه «قرآن» و «دعا» را شعار و دثار (جامه زيرى و رويين) قرار مىدهند و دنيا را به نحوى سپرى مىكنند .
اى ابوذر ... كِشت آخرت، «عمل صالح» است و كشت دنيا، مال و اولاد ... » آرى ... دنياى كفاف، كه رفع نياز انسان را بكند، بال پرواز است؛ ولى ثروت زياد و اولاد، و بال زندگى، چرا كه انسان را به خود مشغول مىسازد و دلبستگيها را مىافزايد و انسان را از پرداختن به آخرت، باز مىدارد .
براى كسى كه «هدف» را آخرت بداند، كمى ثروت و اولاد، مطلوب است، چرا كه از موانع كاهش مىيابد و ابزار «تعلّق» ، كمتر مىشود .
زندگى گسترده و مال انبوه، هم در دنيا مشكلات دارد، هم در آخرت ، حسابرسى دقيقتر و طولانىترى خواهد داشت .
رسول خدا «ص» چگونه مىزيست و از متاع زندگى و دنيا چه داشت؟ وقتى ديده از جهان فروبست، به عنوان «ميراث» چه باقى گذاشت؟سادهزيستى آن حضرت، سرمشق پيروان اوست .
دلهاى روشنوقتى دل، روشن باشد، «ديدنى» ها را خوب مىبيند و درك مىكند .
اما دلهاى تاريك، به روى حقايق هستى بسته است و در ظلمتى وحشتزا به سر مىبرد .
پيامبر رحمت، به ابوذر غفارى، دراينباره مىفرمايد : «اى ابوذر ... وقتى «نور» ، به قلبى وارد شود، آن دل وسيع و گشاده مىشود . » پرسيدم : اى رسول خدا «ص» ، نشانه آن چيست؟فرمود : «روى آوردن به سراى جاودانگىدورى گزيدن از سراى غرورو آمادگى براى مرگ، پيش از فرا رسيدنش ... » دلهاى تيره و غافل، در برابر مرگ، غافلگير مىشوند، چرا كه آماده مواجهه با آن نيستند .
از اين رو، از آن گريزانند و هراسان!امّا دلهاى روشن، كه مسير آينده زندگى و حيات مستمر خويش را، متصل به آخرت مىدانند، مرگ را كليد گشايش آن در مىشمارند و پيش از رسيدن مرگ، چشم انتظار آمدنش هستند .
از اين رو، دل به اين خانه موقتى نمىبندند كه دل كندن از آن هم دشوار شود، بلكه اميدشان به سراى ابدى آخرت است و براى آنجا رهتوشه برمىگيرند و آماده مىشوند .
دلهاى خائفدلى كه كانون خوف و خشيت از خدا باشد .
ارزشمند و مقدّس است .
گوهرى است ناياب و گرانبها و ستودنى! امّا، همه ارزش و اعتبار آن، به خلوص در خشيت و بىريايى در خوف است .
پيامبر خدا «ص» در حفظ و ارزش چنين دلى، به ابوذر رهنمود مىدهد : «اى ابوذر ... از خدا پروا كن، و به مردم نشان مده كه از خداوند، خشيت و خوف دارى كه تو را اكرام كنند و بزرگ بدارند، در حالى كه دلت به فجور گرفتار است (نفاق در «بود» و «نمود» !) اى ابوذر ... در هر چيزى، نيّت صالح داشته باش، حتى در خوابيدن و خوردن!» يعنى حتى مادّىترين چيزها و كارها را (همچون خور و خواب) مىتوان بانيّت و انگيزه الهى، تبديل به عبادت و معنويت كرد .
آنكه نمازش ريايى است، بىارزش مىشود و آنكه طعامش براى خداست، ارزش مىيابد .
و اين، تأثير شگفت و دگرگون ساز نيّت در اعمال است .
«اىابوذر! ... عظمت خداوند در دل و جانت بايد بزرگ باشد و او را به عظمت ياد كنى ... اى ابوذر ... خداوند را فرشتگانى است كه از خوف خدا همواره در حال «قيام» اند و تا روز رستاخيز بزرگ، يك لحظه هم سربلند نمىكنند، ذكر همگىشان اين است كه «سبحانك و بحمدك ... » خدايا! تو پاك، و منزهى، تو را آنگونه كه شايستهاى، عبادت نكردهايم ... اى ابوذر ... يك مؤمن اگر به اندازه هفتاد پيامبر هم عمل و عبادت داشته باشد، از هول و هراس قيامت آن را كوچك و كم مىشمارد .
روز قيامت، چنان هولانگيز و وحشتناك است كه فرشتگان و رسولان به زانو درمىآيند حتّى پيامبر بزرگى همچون ابراهيم، اسحاق را فراموش كرده، مىگويد : خدايا! من ابراهيم، خليل توام! مرا از ياد مبر! ... » دل خائف، كه ميان بيم و اميد به سر مىبرد، ارزش والايى دارد و سرمايه «مؤمن» است و در سايه همين خوف و خشيت است كه انسان از غرور عبادت مىرهد و تضرّع و نيايش و نياز به درگاه پروردگار پيدا مىكند .
عبرت از مرگمرگ، قويترين دلاوران و داناترين فرزانگان را به زانو درآورده است .
شترى است كه در خانه همهكس مىخوابد .
سرنوشت حتمى همه انسانهاست و هركس دير يا زود، در كام آن فرو خواهد رفت .
از اين رو، نبايد چون غافلان بيخبر، بىاعتنا از كنار آن گذشت .
وقتى جنازها به گورستان برده مىشود، نمايشى است از حقيقتى بزرگ و حتمى كه در انتظار ما نيز مىباشد .
پيامبر اسلام «ص» چنين تعليم مىدهد : «اى ابوذر ... هنگام بردن جنازهها، هنگام نبرد و هنگام تلاوت قرآن، صدايت را پايين بياور (و داد و فرياد راه مينداز) .
اى ابوذر! ... وقتى در پى جنازهاى راه مىافتى، عقل خود را در آن حال به كار بگير، بينديش و خشوع داشته باش و بدان كه تو هم به آن خواهى پيوست!اى ابوذر!هرچيزى كه فاسد شود، نمك دواى آن است، اگر نمك فاسد شود، درمانى ندارد .
(هرچه بگندد نمكش مىزنندواى به روزى كه بگنند نمك) اى ابوذر!دو ركعت، بطور معمول و متعارف، امّا از روى تفكر وآگاهانه، بهتر است از يك شب، شبزندهدارى با دلى كه غافل و بىتوجّه است ... » تلخى حقحق گفتن، حق شنيدن، حق پذيرفتن، همه و همه سنگين است و تلخ، چرا كه گاهى با خواستههاى انسان و اميال نفسانى در تعارض است .
ولى پذيرفتن «حق تلخ» ، انسان را به كمال مىرساند و زير بار نرفتن، دل راتباه مىسازد .
پيامبر «ص» در اين زمينه مىفرمايد : «اى ابوذر! ... «حق» ، سنگين و تلخ است .
«باطل» ، سبك و شيرين است .
و چه بسا شهوت يك ساعت، كه موجب اندوه طولانى مىگردد . » انتقاد بجايى كه از تو مىكنند، كلمه حقى است كه پذيرفتن آن شهامت مىخواهد .
بيان سخن حق در پيش روى يك خودكامه، جهادى است بزرگ، كه شجاعت مىطلبد .
در يك قضاوت و داورى نيز، اگر رأى داور و حكم قاضى براساس «حق» بود، ولى مخالف رأى و پسند و خواسته دل ما، آن حق را (كه در واقع شيرين است) تلخ خواهيم يافت و تحمل آن را سنگين و فوق طاعت خواهيم ديد .
كلام نبوى، در صدد آن است كه به ابوذر، اين زمينه و استعدادتحمل را عطا كند كه نه از گفتن حق بهراسد، نه از شنيدن حق بگريزد و نه از تحمّل حق، شانه خالى كند .
محاسبه نفس «اىابوذر! ... پيش از آنكه به حساب تو برسند، خود به حسابت برس، كه اين كار، حسابرسى تو را در فردا، آسان خواهد كرد .
و پيش از آنكه تو را وزن كنند، خودت را بيازماى و بسنج .
و براى آن عرضه بزرگ (در قيامت) آماده باش!روزى كه به خداوند عرضه مىشوى و هيچ چيز نهان تو از خداوند پنهان نيست .
اىابوذر! ... از خداوند شرم كن .
سوگند به آنكه جانم در دست اوست، من همواره وقتى براى «تخلّى» بيرون مىروم از شرم دو فرشتهاى كه همراه منند، چيزى بر سر مىافكنم ... اى ابوذر! ... آيا مىخواهى وارد بهشت شوى؟ (گفتم : آرى فدايت شوم! فرمود : ) آرزوهايت را كوتاه كن و مرگ را نصبالعين خويش قرار بده و از خداوند، بهنحو شايسته شرم كن .
شرماز خدا آن است كه گورستان و گورها و پوسيدگى بدنها را فراموش نكنى، شكم و اندرونش را حفظ كنى، سر و انديشههايش را حفظ كنى .
هركسى كه كرامت و بزرگوارى آخرت را بخواهد، بايد زينتهاى دنيوى را رها كند .
هرگاه چنين شدى، بحق، به «ولايت الله» رسيدهاى ... » آبشارى است از كلمات حكمتبار و سراسر موعظه و پند و آموزش .
البته براى دلهاى حق نيوش و عبرتپذير .
محاسبه نفس، مهمترين برنامه خودسازى و كنترل خويش از تباهىهاست .
و آنكه به حساب خود نرسد، باخته است .
شليك بىخشابدعوت ديگران به حق و معروف، وقتى مؤثر است كه دعوتكننده، خود اهل عمل باشد .
به قول معروف : سخن كز دل برآيد، لاجرم بر دل نشيند!عالمان بىعمل، درختان بىثمرند و داعيان و مبلغّان و سخنورانى كه به گفتهها و دعوتهاى خويش، پايبند نيستند، هرگز در دل ديگران تأثير نمىگذارند .
دعوتى كه فقط از زبان برمىخيزد (نه از دل و عمل) تنها به گوش طرف مىرسد (نه بر دل و جان) .
آموزش نبوى «ص» در اين زمينه چنين است : «اىابوذر! ... مَثَل كسى كه بدون «عمل» ، دعوت مىكند، همچون كسى است كه بدون «زه» ، كمان مىكشد و تير مىاندازد . » كمى دقت در اينباره ضرورى است .
آنچه عامل حركت تير به جلوست، فشارى است كه با كشيدن زه كمان، بر تير وارد مىشود و آن را به جلو پرتاب مىكند .
هرچه زور بيشتر باشد و كمان و زه، به قوّت كشيده شود، تير بيشتر جلو مىرود .
امّا كمانِ بىزه چطور؟ روشن است كه تير، در همان جا، جلوى تيرانداز مىافتد و پيشروى ندارد .
در مثال جديد نيز مىتوان گفت : هرچه چاشنى يك گلوله بيشتر باشد، شدت انفجار واشتعال قوىتر است و «بُرد» گلوله هم، بيشتر .
سخن و دعوت، همچون تير و گلوله است .
«عمل» به مثابه خرج و چاشنى و انرژى متراكم براى پيش بردن تير و گلوله است .
آنكه بى عمل، اقدام به «دعوت» مىكند، دعوت و كلامش بىتأثير است .
بشنويم اين شعر را كه : تير سخنت به آب شليك مكن .
بيهوده و بىحساب شليك مكن .
حرف و عمل تو، چون « «سلاح» است و «خشاب» هشدار كه بى خشاب، شليك مكن .
«اى ابوذر! ... خداوند، با «اصلاح» يك بنده مومن، فرزندان و نوادگان و خانواده او و اطرافش را هم اصلاح مىكند . » مايه فخر خداوند «اى ابوذر! ... خداوند به سه نفر بر فرشتگانش مباهات مىكند و مىبالد : اوّل : مردى كه در بيان خشك، به تنهايى اذان و اقامه مىگويد، سپس به نماز مىايستد .
خداوند به فرشتگان مىگويد : به بنده من بنگريد! نماز مىخواند، در حالى كه جز من كسى او را نمىبيند .
هفتاد هزار فرشته فرود مىآيند و پشت سر او به نماز ايستاده، تا فرداى آن روز، برايش استغفار مىكنند .
دوّم : مردى كه نيمه شب از خواب برمىخيزد و در تنهايى به نماز مىايستد و به سجده مىافتد و در حال سجده، خوابش مىبرد .
خداوند به فرشتگان مىگويد : به بندهام بنگريد؛ روحش نزد من است ولى جسدش در حال سجده است .
«سوّم» : مردى كه همراه جمعى مبارز و رزمنده است .
در ميدان نبرد، همراهانش مىگريزند؛ اما او يك تنه مىايستد و مىجنگد، تا به شهادت برسد ... » راستى كه چنين كسان، شايسته مباهات خداوندند .
آنان كه در ميان غافلان، بيدارند و هشيار!در ميان فراريان گريزان، مقاومند و نستوه .
آنان كه از شوق مناجات و عشق به خدا، شبها از بستر كناره مىگيرند و اهل ذكر و سجودند .
رابطهشان باخدا، هميشگى و همه جايى است .
در تنهايى و خلوت هم خدا را از ياد نمىبرند و با ياد او، مأنوس و دلخوش و دلگرمند .
زمينهاى شاهدهمه هستى، آيات خداوند است .
به اذن خدا، ذرّات جهان مىتوانند از شعور برخوردار شوند و بر نيك و بد انسانها گواهى دهند .
سرزمينى كه گناهى در آن انجام گرفته و مكانى كه كار شايسته در آن شده است، همه و همه، شاهد اعمال انسانند و در روز داورى نيز، به گواهى خواهند آمد .
«اى ابوذر! ... هيچ كس نيست كه در قطعه زمينى، پيشانى بر خاك سجود بگذارد؛ مگر آنكه آن زمين، روز قيامت به نفع او گواهى مىدهد .
هيچ منزل و مأوايى نيست كه جمعى در آن فرود آيند؛ مگر آنكه آن منزلگاه، آنان را لعن مىكند يا برآنان درود مىفرستد (به تناسب عملشان در آنجا ... .
) اى ابوذر! ... هيچ صبح و شبى نيست و هيچ قطعه زمينى نيست؛ مگر اينكه به همسايگانش ندا مىدهد : آيا كسى بر تو گذشت كه خدا را ياد كند؟آيا كسى از تو عبور كرد كه در سجود براى خدا، پيشانى بر تو نهد؟برخى گويند : آرى .
بعضى گويند : نه! سرزمينى كه جواب مثبت دهد، احساس فراخى وانبساط مىكند و خود را از زمين مجاور، برتر مىبيند ... » اگر انسان، در هر جا كه هست، توجه داشته باشد كه روزى زمين و زمان، فضا و محيط، به نفع يا ضرر او شهادت خواهند داد، حال و وضع ديگرى خواهد داشت .
اين احساس، مانع بسيارى از خطاها و گناهان مىشود .
«اى ابوذر! ... وقتى مؤمنى از دنيا مىرود، زمين چهل روز بر او مىگريد» .
آرى ... در احساس مكتبى اهل ايمان، تمام كائنات، از شعور خاصّ خود برخوردارند .
همه آنچه در زمين و آسمانند، تسبيحگوى ذات پاك الهىاند، هرچند ما زبان تسبيحگويشان را نفهميم .
تسبيح گوى او نه بنىآدمند و بسهر بلبلى كه زمزمه بر شاخسار كرد .
سرمايه جوانىرسول خدا «ص» در توجه دادن به سرمايه جوانى و سود بردن از نقد حيات و همنشينى با نيكان فرمود : «اى ابوذر! ... هيچ جوانى نيست كه از دنيا بگذرد و جوانى خود را در راه طاعت خدا سپرى كند، جز آنكه خداوند، پاداش هفتاد و دو «صدّيق» به او بدهد .
اى ابوذر! ... ذاكر در ميان غافلان، همچون رزمنده در ميان فراريان است .
اى ابوذر! ... همنشين خوب، بهتر از تنهايى است و تنهايى بهتر از همنشين بد .
نيك گفتن بهتر از سكوت است و سكوت، بهتر از بدگويى .
اى ابوذر! ... جز با مؤمن همنشينى مكن و طعامت را جز اهل تقوا نخورد! طعام خود را به كسى بخوران كه بهخاطر خدا دوستش مىدارى و از طعام كسى بخور كه نسبت به تو محبت خدايى دارد . » مراقبت زبان و بيانگفتار، يا خلق آزار است يا محبتآور .
زبان نيز ابزارى است كه يا منشأ خير است، يا سرچشمه بدى و زيان .
وما به گفتههاى خويش نيز محاسبه خواهيم شد .
اين است كه حضرت رسول «ص» اينگونه توصيه مىفرمايد : «اى ابوذر! ... خداوند، نزد هر زبانِ گوياست .
پس هر كس بايد در گفتار خويش تقوا داشته باشد و بداند چه مىگويد .
سخنان اضافى راترك كن، از سخن همان مقدار تو را بس كه نيازت را برسانى .
اى ابوذر! ... در دروغگويى انسان همين بس كه هر شنيدهاى را باز گويد .
هيچ چيز به اندازه زبان مستحق حبس طولانى نيست . » آنگاه پس از توصيه به احترام پيرمردان و حاملان قرآن كه اهل عملاند و حاكمانى كه دادگرند .
مىفرمايد : «اى ابوذر! ... كسى كه نگهدار زبانش نباشد، كارى نكرده است!نه عيبجو باش، نه مداح و متملق، نه طعنهزن و مجادلهگر .
اى ابوذر! ... كسى كه بد اخلاق باشد، پيوسته از خداوند دور مىشود .
اى ابوذر! ... سخن پاك، صدقه است، و هر گامى كه به سوى نماز بردارى، صدقه است . » و اين كلام نبوى، توسعهاى در قلمرو نيكوكارى است و اينكه «صدقه» را تنها انفاق مالى ندانيم .
بلكه هر گفتار پسنديده و هر روى آوردن به سوى نماز و نيايش نيز مصداقى از صدقه به شمار مىرود و همان پاداشها را دارد .
اَدب مسجد رفتنعبادت، پاسخ به ندا و دعوت الهى است .
خداوند، انسان را براى معرفت و عبادت آفريد و معبدِ مسلمين، «مساجد» است، و «مسجد» محل سجود و خاكسارى در برابر حق ونهادن پيشانى بندگان در آستانِ جلال و كبرياى آفريدگار .
از اين رو، حضرت رسول «ص» توصيه فرمود : «اى ابوذر! ... هر كس دعوت الهى را اجابت كند (با عبادت و سجود) و مساجد خدا را نيكو آباد سازد، پاداش او از جانب خداوند، «بهشت» است .
(ابوذر مىگويد : عرض كردم : اى رسول خدا! پدر و مادرم فدايت! مساجد خدا را چگونه مىتوان آباد كرد؟ فرمود : ) در مسجدها، نبايد صداها به جار و جنجال، بلند شود، حرفهاى ياوه و باطل در آن زده نشود، در مسجد، كار خريد و فروش و داد و ستد، انجام نگيرد، تا وقتى در مسجدى، حرف و كار بيهوده را رها كن .
اگر چنين نكردى، در روز رستاخيز، جز خويشتن را سرزنش نكن!اى ابوذر! ... تا هنگامى كه در مسجدى، خداوند به پاداش هر نفس كه در آن بر مىآورى، رتبهاى در بهشت، عطايت مىكند و فرشتگان حق بر تو درود مىفرستند و با هر دم برآوردنت، ده حسنه برايت نوشته مىشود و ده سيّئه و گناه از تو محو مىگردد .
اى ابوذر! ... خداوند مىفرمايد : بهترين بندگانم آنانند كه بخاطر من با همديگر دوستى و محبّت مىكنند، دلهايشان وابسته و پيوند خورده با «مساجد» است و در سحرها، اهل استغفار و تهجّدند .
گاهى بخاطر اينان، عذاب را از زمينيان برمىگردانم!اى ابوذر! ... در مسجد نشستن، بيهوده است، مگر براى يكى از اين سه كار باشد : نماز گزاردن، ذكر خدا گفتن، علم آموختن! ... » آرى ... آبادى مساجد، به رعايت ادبِ عبّوديت و توجّه به خداوند است و به پايگاه شدنش براى ذكر و علم و فرهنگ و عرفان، نه فقط به كاشيكاريها، سنگفرشها، گنبد وگلدستهها! ... .
آبادى مسجد به نماز و به دعاستعمران وى از همّت و اخلاص شماستآباد كن از نماز، تو خانه حقشكرانه نعمت كه خدا داده تو راستبرگرديم به دنباله كلام نورانى رسول حق و پيامبر رحمت : تقوا، ملاك قبول عمل «اى ابوذر! ... بيش از «عمل» ، به «تقواى در عمل» بپرداز، چرا كه هيچ كارى هرچند اندك، اگر همراه با تقوا باشد، اندك نيست!چرا كه عمل، باتقوا پذيرفته مىشود، و عمل مقبول، چگونه كم خواهد بود؟!خداوند مىفرمايد : پروردگار، تنها كار نيك را از صاحبانِ تقوا مىپذيرد .
اى ابوذر! ... انسان، هرگز «متقّى» نخواهد بود، مگر آنكه از خويشتن حساب بكشد، شديدتر و دقيقتر از حساب كشيدن شريك از شريك خود!انسان بايد بداند كه خورد و خوراكش، پوشاكش، زندگيش، از كجاست؟ از «حلال» ، يا «حرام» ؟اى ابوذر! ... هركس نسبت به درآمدهايش بىمبالات باشد، خدا هم از همان راهها به دوزخش مىبرد!اى ابوذر! ... هر كه مىخواهد گراميترين مردم باشد، از خداوند پروا و تقوا داشته باشد .
اى ابوذر! ... محبوبترين شما نزد خدا، كسى است كه بيشتر به ياد خدا باشد، و گراميترين شما نزد او، با تقواترين شماست و نجات يافتهترين شما، كسى است كه از خداوند، بيشتر خوف داشته باشد .
اى ابوذر! ... متّقين، ، از چيزهايى حتّى پرهيز و پروا مىكنند كه مردم نمىپرهيزند، كه مبادا در «امور مشتبه» وارد شده باشند .
كسى مطيع خداست، كه خدا را فراموش نكند؛ هرچند كه نماز و روزهاش زياد نباشد .
ملاك ديندارى، «وَرَع» و «طاعت» است! ... » بركلام نبوى، چيزى نمىافزاييم، كه خود، گوياست، و بىنياز از هر شرح و تعليقى! «وَرع» ، نيروى بازدارنده از گناهآن عامل درونى، كه انسان راكنترل مىكند و از محدوده گناه دور مىسازد، نيرويى است به نام «ورع» ، كه از خداشناسى و خداترسى و ايمان به مبدأ و معاد و حساب وكتاب الهى، سرچشمه مىگيرد .
اگر آن عامل، نباشد يا فعال نباشد، كار انسان زار است و اعمالش تباه .
حضرت رسالت «ص» ابوذر و ما را به اين عنصر گرانبها توجّه مىدهد : «اى ابوذر! ... اهل «ورع» باش، تا عابدترين مردم به حساب آيى .
ورع، بهترين آيين و شيوه براى شماست .
«اى ابوذر! ... علم، بر عبادت برترى دارد، ولى بدان كه اگر آنقدر نماز بخوانيد و روزه بگيريد كه همچون نى و چون تار شويد، اينها بدون ورع و پرهيز، سودى نمىبخشد .
اى ابوذر! ... آنان كه در دنيا، اهل زهد و پرهيزند، اولياء راستين الهىاند .
اى ابوذر!
هر كس براى روز قيام و حساب، سه چيز نياورد، زيانكاراست .
(پرسيدم : آن سه چيست؟ پدر و مادرم فدايت ... فرمود : ) ورع و پرهيزكارى، كه او را از حرامهاى الهى باز دارد .
حلم و بردبارى، كه نادانى و سفاهت را با آن ردّ كند .
اخلاقى كه با آن، با مردم به مدارا رفتار كند ... . » و چه راست فرمود، آن پيامبر صدق و آموزگار اخلاق! «ورع» ، «حلم» و «حسن خلق» سه ذخيره بزرگ براى روز قيامت است و چه زيانكارند آنان كه تهيدست از سه سرمايه، به محشر كبرى قدم مىنهند ... تقوا و توكّل «اى ابوذر! ... اگر دوست مىدارى كه نيرومندترين مردم باشى، برخدا توكّل كن!اگر مىخواهى گراميترين فرد باشى، از خدا بترس!و اگر مىخواهى غنىترين و بىنيازترين انسانها باشى، به آنچه نزد خداست، اميدوارتر باش از آنچه در دست دارى!اى ابوذر! ... اگر همه مردم اين آيه را به كار گيرند، برايشان بس است، آنجا كه خداوندمىفرمايد : هر كس از خدا پروا كند، خداوند برايش گشايش و روزى بىحساب مىبخشد، و هر كس بر خدا توكل كند، خداوند، او را بس است . » آرى ... تقوا و توكّل، هر دو روى آوردن به سوى خداست .
در يكى، زمينهسازى براى ترك گناه است، در ديگرى، استمداد از پشتوانه عظيم الهى .
آنكه اين دوعامل را دارد، نه در دام گناه و وسوسههاى ابليس مىافتد، ونه در شدايد و مشكلات و مواجهه با دشمن، احساس ضعف وبىپناهى مىكند .
معامله با خدا «اى ابوذر! ... خداى متعال مىفرمايد : به عزت و جلالم سوگند! هيچ بندهاى خواسته مرا بر خواسته خود برنمىگزيند و ترجيح نمىدهد، مگر آنكه بىنيازى او را در جانش قرار مىدهم، وغم وغصههايش را براى آخرتش مىگردانم و آسمانها و زمين را عهدهدار روزى او مىسازم، در تنگناها، به كفاف و امدادش مىپردازم و در پى هر تجارت پيشهاى، به نفع او مىكوشم .
اى ابوذر! ... اگر آدميزاد، از روزيش فرار كند، آنگونه كه از مرگ مىگريزد، رزق او به او خواهد رسيد، آن چنان كه مرگ، به او فرا مىرسد!» چه بزرگ توصيهاى! و چه شگفت نتيجه و دستاوردى! ... بسيارند آنان كه با يك دنيا ثروت، باز هم گدا و حريص و محتاجند .
بىنيازى، آن بهتر كه در دل و جان انسان باشد؛ وگرنه چشم، سيرىپذير نيست!چشم تنگ مرد دنيا دوست رايا قناعت پر كند، يا خاك گور!همّ و غم و فكر و انديشه، آن بهتر كه درباره آخرت و آن سراى جاويد باشد!چه بسيارند كسانى كه تمام انديشه و غصههايشان به امور اين دنياى گذران مىگذرد و از آخرت غافلند .
و چه نعمتى كه انسان اگر فكرى هم مىكند، براى آن مرحله و نشئه جاويد بكند! و بسيارند آنان كه شب و روز مىدوند؛ ولى هميشه «هشت» آنان، گرو «نه» است! و با آن همه تلاش و دوندگى، همچنان در تارهاى عنكبوتى «مشكلات زندگى» دست و پا مىزنند .
مشكلگشا، خداست .
روزى هم به دست اوست، با توكل بر او و تلاش در زندگى، معاش انسان تأمين مىشود؛ وگرنه ... زندگى دور از خدا و معنويات، مجموعهاى از دردسرها و گرفتاريهاست، هرچند بظاهر، رفاه و استراحت و آسايش جلوه كند! .
چند پند سودمنددر ادامه، حضرت رسول به جناب ابوذر مىفرمايد : «اى ابوذر! ... آيا چند كلام حكمتآميز به تو بياموزم، كه خدا به وسيله آنها به تو نفع برساند؟گفتم : آرى، اى رسول خدا! فرمود : خدا را نگهدار، تا خدا هم تو را نگهدارد، خدا را نگهدار، او را همواه پيش روى خودخواهى يافت، در دوران خوشى و رفاه، خدا را بشناس، تا در سختيها، تو را بشناسد!هرگاه خواستى، از خدا بخواه، هرگاه كمك طلبيدى، از خدا بطلب، اگر همه خلايق بكوشند تا خيرى به تو رسانند كه «مقدّر» نيست، نمىتوانند، و اگر همه عالميان در فكر آسيب تو باشند؛ ولى خدا تقدير نكرده باشد، زيان نمىبينى .
اگر مىتوانى، با «رضايت» و «يقين» براى خدا كار كن و اگر نمىتوانى، در صبر و شكيبايى هم پاداش و خير فراوان است .
پيروزى، با صبر است، و فَرَجْ، با شدت، و ... «آسانى با سختى . » اى ابوذر! ... هركس به رزق الهى قانع باشد، از بىنيازترين مردم است ... » وه .
كه چه مصيبتها از تكاثر و افزونطلبى و حرص، گريبانگير «اولاد آدم» مىشود! .
و چه راحت و آسوده خاطرند، آنان كه از اين بيمارى، مصون و دورند .
ما درون را بنگريم و ... حساب ما با خدا، جداست .
ما در رفتار روزانه، بيشتر روى «اظهارات» و «ادعا» ها حساب باز مىكنيم .
اما خداوند دانا، به نيتها وانگيزهها واقف است و بر مبناى آن رفتار مىكند، نه گفته مدعيان! اين است كه پيامبر اكرم «ص» چنين مىفرمايد : «اى ابوذر! ... خداى متعال مىفرمايد : من هرگز «سخن» خردمند و حكيم را نمىپذيرم، بلكه به همت و نيت درونى او مىنگرم .
اگر حال و هواى درونى و نيت باطنى وى مورد پسند و رضايم باشد، سكوت او راهم «حمد» و «ذكر» به حساب مىآورم، هرچند سخنى بر زبان نياورد!اى ابوذر! ... خداوند، به صورتها و ظاهرهاى شما نمىنگرد، و به اموال واقوال شما نگاه نمىكند .
بلكه به دلها و اعمالتان مىنگرد .
(آنگاه پيامبر به سينه خود اشاره نموده فرمود : ) اى ابوذر! ... تقوا، در اينجاست، تقوا در اينجاست! ... » در گفتگوى موساى كليم با خداى كريم، درباره چوپانى كه با زبان ساده و عوامانه خود با خدا مناجات مىكرد، خداى متعال در پاسخ به سؤال حضرت موسى «ع» فرمود : ما، درون را بنگريم و «حال» رانىبرون را بنگريم و «قال» راحساب و كتاب خدا، با صداقت درونى و نيات باطنى ماست، نه آنچه به زبان مىآوريم و مدعى هستيم! در ادامه مىفرمايد : «اى ابوذر! ... تصميم به كار نيك بگير، هرچند موفق به عمل نشوى، تا از غافلان محسوب نگردى! ... اى ابوذر! ... مؤمن از چهار چيز بى نصيب است : سكوت، كه آغاز عبادت استتواضع براى خدابه ياد خدا بودن در همه حالكمى مال و ثروت ... » راستى كه چنين است، هر سخنى، حسابى و مؤاخذهاى دارد، پس مؤمن با سكوتش، پرونده عملش را سبكتر مىكند .
هر عصيان و طغيانى، معلول تكبر در برابر خدا و دستورهاى اوست، و مؤمن، فروتن است .
گناه هم، زاييده لحظات غفلت است .
و مؤمن در همه حال و همه جا، خدا را فراموش نمىكند .
و ... كمى دارايى هم از جهاتى مايه سعادت است، چرا كه مال دنيا گرفتارى دارد، هم در آوردنش و هم در خرج كردنش، در حلالش حسابرسى است و در حرامش عقاب و مؤاخذه!دوزخيان زبان!گناهان بسيارى از «زبان» سرچشمه مىگيرد .
و كم نيستند كسانى كه بخاطر زبانشان، راهى جهنم مىشوند و شديدترين عقوبتها را بخاطر رهآورد تلخ و شوم گفتههايشان مىچشند .
بسيارى هم، دوزخى شهوت وعدم كنترل بر غرائز جنسىاند و راه جهنمشان، از بيراهه شهوت گشوده مىشود .
حضرت رسول «ص» درهشدار به اين دو وادى خطرناك، به ابوذر غفارى مىفرمايد : «اى ابوذر! ... هركس مالك و اختياردار ميان دو پا و ميان دو فكِّ خويش باشد (يعنى غريزه جنسى و زبان) ، وارد بهشت مىگردد . » ابوذر، گويا برايش شگفت بود باور اين نكته كه كسى با كنترل زبان، بهشتى شود، پرسيد : اى پيامبر خدا! آيا مگر ما به گفتههايمان هم مؤاخذه مىشويم؟پاسخ رسول اللّه، چنين بود : «اى ابوذر! ... مگر مردم را، چيزى جز دستاورد زبانهايشان، به رو به آتش دوزخ مىافكند؟تا سخن نگفتهاى در سلامت و امانى، امّا همين كه لب به سخن گشودى، خداوند يا به سود تو ثواب مىنويسد، يا به زيان تو عقاب!اى ابوذر! ... گاهى كسى در مجلسى براى نصيحت شما ممكن است چيزى بگويد، امّا با همان سخن، به اندازه فاصله آسمان تا زمين، به ژرفاى دوزخ درمىافتد!اى ابوذر! ... واى بر آنكه سخن دروغ مىبافد تا ديگران را بخنداند، واى بر او، واى بر او، واى بر او، اى ابوذر! ... هر كه سكوت كند، نجات مىيابد، پس راست بگو و از دهانت هرگز دروغ در نيايد . » پرسيدم : اى رسول خدا «ص» ! توبه آنكه به عمد، دروغ بگويد چيست؟ فرمود : «استغفار و نمازهاى پنجگانه، آن را مىشويد . » غيبت يا تهمت؟گناهان زبان، هم بزرگ و ويرانگر است، هم راحت و كمخرج! و چه زشت، اينكه انسان از طريق زبان، مفت و ارزان جهنمى شود و مهارى بر گفتههاى دوزخآفرين خويش نتواند بزند .
«غيبت» ، يكى از اين گناهان است، و «تهمت» ، سيّئهاى ديگر .
رسول خدا «ص» هشدار مىدهد : «اى ابوذر! ... از غيبت بپرهيز، همانا غيبت، شديدتر از «زنا» ست . » ابوذر (با تعجب پرسيد) چرا بدتر، اى رسول خدا؟حضرت فرمود : «چونكه زناكار، از معصيت خويش توبه مىكند و روى به درگاه خدا مىآورد، خداى بخشنده هم توّاب و آمرزنده است؛ ولى ... غيبت، آمرزيده نمىشود، مگر آن كه فرد غيبت شده ببخشايداى ابوذر! ... دشنام دادن به مؤمن، فسق است؛ جنگيدن با مومن، كفر است، خوردن گوشت او (يعنى غيبت كردن) از گناهان بزرگ، مال مؤمن نيز، همچون خون و جانش محترم است . » ابوذر مىپرسد : غيبت چيست، يا رسول اللّه؟حضرت پاسخ مىدهد : «اينكه برادر دينى خود را بگونهاى ياد كنى كه خوش نمىدارد . » مىپرسد : اگر آنچه مىگويد در او باشد، چه؟پيامبر مىفرمايد : «اگر آنچه مىگويى، در وى باشد، غيبت است و حرام .
و اگردر او نباشد، تهمت است! ... » دريغا ... كه غيبت و تهمت، گناهى به اين عظمت، اينگونه ميان امّت محمّدى رواج داشته باشد و از آن پروا نكنند و مهمش نشمارند .
نصايح حضرت رسالت، بيش از ابوذر، خطاب به ماست كه خويشتن را منتسب به آن والا تبار مىدانيم .
دفاع زبانىزبان، تيغى است دو دم، مىتواند به گناه و تهمت و غيبت بچرخد، كه محصول آن شعلههاى جهنم است، و مىتواند به حق و دفاع از مظلوم گشوده شود، كه فرآوردهاش نعمتهاى الهى و «اجر كريم» است .
حضرت از غيبت و تهمت برحذر مىدارد، راه روشن را هم نشان مىدهد .
مىفرمايد : «اى ابوذر! ... هركس كه در برابر غيبتى كه از يك برادر مؤمن مىشود، از او دفاع كند، بر خداوند سزاوار است كه او را از آتش جهنم آزاد كند . » «اى ابوذر! ... هركس كه نزد او برادر مسلمانش را غيبت كنند و او توانايى دفاع و يارى او راداشته باشد و ياريش كند، خداوند هم در دنيا و آخرت، به يارى او مىشتابد؛ امّا اگر اورا خوار دارد و دفاع زبانى نكند (در حالى كه قدرت دفاع داشته باشد) خداوند هم او را خوار مىسازد، در دنيا و در آخرت!» آيا اين چيزى جز «نهى از منكر» ، در قالبى خاص است؟ غيبت از بدترين منكرات است كه به تحقير و رسوايى يك مؤمن مىانجامد، آنكه مىتواند جلوگيرى كند، ولى كوتاهى كند، آگاهانه حقّى را زير پا نهاده، كه مىتوانسته آن را روشن سازد .
زبان، اگر نتواند (يا نخواهد) گوياى حق و مدافع مظلوم و مبيّن راستيها باشد، پس به چه كار مىآيد؟! ... هيزمكش دوزخخصومت ميان مؤمنان، به نفاق و نيرنگ و خيانت مىانجامد .
زبان ناسالم، نقش تباهىآفرينى دارد و گفتههاى غرضآلود، فضا رامسموم و رابطهها را تيرهتر مىسازد .
بىشك، «سخنچينى» رشتههاى دوستى را خاكستر مىكند و دوچهرههاى منافق، ريشه صداقتها را قطع مىكنند و شاخههاى صفا و دوستى را مىبرند .
باز گرديم به كلام پاك نبوى، كه به ابوذر چنين توصيه مىفرمايد : «اى ابوذر! ... هرگز «قتّات» به بهشت نمىرود .
(ابوذر مىپرسد : قتّات كيست؟ مىفرمايد : ) سخنچين! آرى، سخنچين در آخرت از عذاب الهى آسوده نيست .
اى ابوذر! ... هركس در دنيا دو چهره و دو زبانه باشد، در آخرت نيز، دو زبان از آتش خواهد داشت .
اى ابوذر! ... مجلسها و حرفها «امانت» است و افشاى راز برادرانت «خيانت» !» آرى ... آنكه راز خويش را پيش تو مىگويد و سفره رازش را برايت مىگشايد، تو را امين و جوانمرد مىداند؛ وگرنه اسرار خود را بر تو نمىگفت .
اگر نتوانى اسرار ديگران را نگهدارى، چه اميد و توقعى دارى كه ديگران رازدار تو باشند؟باز مىبينيم كه ماييم و اين زبان خطرناك كه اگر رهايش گذاريم، شعلهها مىفروزد و هستيها مىسوزاند، پس آن بهتر كه مهارى از «تقوا» بر آن بزنيم، تا هم خويش مصون بمانيم و هم ديگران، زيان نبينند .
رازدارى، نشان مردانگى است و پردهدرى، نامردى است، گفتن هر سخنى در هر جانبود شيوه مردان خداهر سخن جا ومقامى داردمرد حق، حفظ كلامى دارد .
قهر و آشتىبذر تفرقه و خصومت، در سرزمين «جدايى» ها پاشيده مىشود و بهره را شيطان مىبرد، نه كس ديگر!نبى مكرّم اسلام، مظهر محبت و مودّت و صفا بود، و امّت خويش را نيز به اين «وادى نورانى» سوق مىداد .
هنوز كلام آن حضرت را در زشتى غيبت و تهمت و سخنچينى و دورويى و بدزبانى به پايان نرساندهايم، باز هم گوش جان به نصايح آن «اسوه صدق و صفا» مىسپاريم، كه مىفرمايد : «اى ابوذر! ... كارهاى هفتگى مردم دنيا، همواره روزهاى «دوشنبه» و «پنجشنبه» بر خدا عرضه مىشود، خدا براى هر بنده مؤمنى مغفرت و رحمت مىآورد؛ مگر براى آن كه ميان او و برادرش دشمنى باشد .
كه آنگاه گفته مىشود : كارهاى اين دو را واگذاريد، تا وقتى با هم آشتى كنند (يعنى عملشان به حساب نمىآيد ... ) اى ابوذر! ... هرگز مبادا كه از برادر دينىات جدايى كنى، چرا كه اعمال با اينگونه مفارقتها و جداييها پذيرفته نيست .
اى ابوذر! ... تو را از قهر و مفارقت نهى مىكنم .
اگر هم ناچارى، بيش از سه روز طول مده، كسى كه در حال قهر با برادر دينىاش، از دنيا برود، آتش برايش سزاوارتر است!» جان به فداى رسول رحمت، كه همواره با كلام و رفتارش، سايهاى از محبت و صفا و روحى از اخوت و وفا بر سر امت و پيروان مىگسترد .
كبر، بيمارى روحمتكبران، براى جبران كمبود شخصيت، براى ديگران «قيافه» مىگيرند و خود را مهمتر از آنچه هستند، جلوه مىدهند .
بانى تكبر، «ابليس» است و اهل كبر و «خودبزرگبينى» اصحاب شيطانند .
حضرت رسول «ص» با اشاره به مظاهرى از كبر، در نكوهش آن مىفرمايد : «اى ابوذر! ... هركس دوست بدارد كه ديگران، در مقابل او به احترام بايستند، جايگاهش را در آتش دوزخ آماده سازد!اى ابوذر! ... هركس بميرد، درحالى كه در دلش هموزن يك دانه ارزن «كبر» باشد، هرگز بوى بهشت را نخواهد شنيد، مگر آنكه پيش از مرگ، توبه كند ... اى ابوذر! ... بيشتر دوزخيان، «مستكبران» اند . » در اينجا، مردى پرسيد : اى پيامبر! آيا كسى هست كه از «كبر» ، رهايى يافته باشد؟ فرمود : «آرى، هركس لباس پشمينه بپوشد، سوار بر الاغ شود، گوسفند بدوشد وبا بينوايان نشست و برخاست كند، از تكبّر نجات مىيابد . » «اى ابوذر! ... هركس كه كالاها و اجناس خويش را، خود به دست گيرد و به خانه آورد، از كبر «مبرّا» مىشود . » اينها فقط نمونه است و اشاره دارد به اينكه تكبر انسان، يا در «لباس» جلوه مىكند، يا در «مركب و ماشين» نمود مىيابد، يا در پرهيز انسان از كارهاى دستى و انجام امور شخصى خود، يا در رفت و آمد با سرمايهداران و مرفّهان بى درد و اشراف مستكبر حضرت موارد ديگرى را بر مىشمارد : «اى ابوذر! ... هركس از روى تكبّر، لباس بلند (كه روى زمين كشيده شود) بپوشد، خداوند در قيامت به او نظر رحمت نمىافكند .
اى ابوذر! ... هركس دامان لباسش را كوتاه بگيرد (كه روى زمين كشيده نشود) و با دست خود، كفش خود را بدوزد و چهره بر خاك نهد، از «تكبّر» ايمن مىشود .
اى ابوذر! ... هركس دو جامه دارد، يكى را خود بپوشد، ديگرى را به برادر دينىاش بپوشاند . » مرفّهين بى دردرفاه، غفلت مىآورد و غفلت، بىدردى در پى دارد .
مرفّهين بىدرد و برخورداران بىتعهد، به تعبير حضرت امام (قدس سره) پايبند به «اسلام آمريكايى» اند، و اينها ريشه در وضع معيشتى انسان دارد .
حضرت رسول «ص» مىفرمايد : «اى ابوذر! ... بزودى كسانى از امّت من خواهند بود، كه در دامن نعمتها به دنيا مىآيند و رشد مىكنند .
همتشان، غذاهاى رنگارنگ و نوشابههاى مختلف است و اينها را با سخن، تمجيد و ستايش مىكنند .
اينان، بدترين امت منند .
اى ابوذر! ... كسى كه زيباپوشى را واگذارد، با آنكه مىتواند برخوردار شود، خود را بىآنكه به بينوايى گرفتار شود، فروتن سازد، مال را، بىآنكه در راه معصيت باشد، خرج كند و محرومان را رسيدگى كند و با اهل فهم و حكمت معاشرت كند، (از شايستگان است) » اى ابوذر! ... لباس خشن بپوش، تا فخر و مباهات، راه به تو نيابد .
اى ابوذر! ... در آخرالزمان كسانى خواهند بود، كه در زمستان و تابستان، جامه پشمين مىپوشند و خود را برتر از ديگران مىشمارند؛ اينان، مورد لعنت فرشتگان آسمان و زميناند . » «اى ابوذر! ... خوشا به حال آنكه باطن او شايسته باشد و آشكارش نيكو گردد و شرّ خويش را از مردم دور دارد، ... خوشا به حال آنكه به دانستهاش عمل كند، مال اضافى خود را انفاق كند و حرف اضافه خود را نگه دارد (و دم فرو بندد) ... » راز رستگارىدر اين بخش، كلام نبوى «ص» با «ابوذر» ، حالت گفتگو مىيابد و اينگونه ادامه دارد : ابوذر مىگويد : روزى به رسول خدا «ص» وارد شدم، در مسجد بود و تنها .
اين خلوت را غنيمت شمردم، و در حضورش زانو زدم .
فرمود : اى ابوذر! مسجد، تحيّت دارد .
گفتم : تحيّت مسجد چيست؟ يا رسول الله؟فرمود : دو ركعت نماز مىخوانى .
آنگاه ابوذر، رو به حضرت رسالت كرده، مىپرسد : اى رسول خدا! مرا به نماز فرمان دادى، نماز چيست؟!پيامبر ـ نماز بهترين موضوع و نهاد است، هركس بخواهد، كم مىخواند، و هر كه بخواهد بسيار!ابوذر ـ اى رسول خدا!، چه كارى نزد خدا محبوبتر است؟پيامبر ـ ايمان به خدا و جهاد در راه خدا .
ابوذر ـ اى پيامبر ! ايمان چه كسى از مؤمنان بيشتر و كاملتر است؟پيامبر ـ آنكه اخلاقش نيكوتر باشد .
ابوذر ـ از خود مؤمنان، چه كسى برتر است؟پيامبر ـ آنكه مسلمانان، از دست و زبان او در امان باشند .
ابوذر ـ كدام هجرت برتر است؟پيامبر ـ آنكه از «بدى» هجرت كند! .
ابوذر ـ چه وقتى از شب با فضيلتتر است؟پيامبر ـ دل شب تار .
ابوذر ـ كجاى نماز برتر است؟پيامبر ـ قنوت طولانى .
ابوذر ـ چه روزهاى با فضيلتتر است؟پيامبر ـ روزه واجب، كه خدا هم پاداشى مضاعف مىدهد .
ابوذر ـ كدام صدقه بهتر است؟پيامبر ـ تلاش و انفاق مخفيانه انسانى تهيدست به يك نيازمند!ابوذر ـ كدام جهاد برتر است؟پيامبر ـ آنكه مركب در آن آسيب ببيند و خون رزمنده ريخته شود .
ابوذر - بزرگترين آيهاى كه خدا نازل كرده چيست؟پيامبر ـ آية الكرسى .
فرهنگ ابراهيمىابوذر، كه از اين سؤال و جواب لذّت و بهره مىبُرد و بينش و ايمان خود را مىافزود، فرصت را مغتنم شمرده، از رسول خدا «ص» پرسيد : اى پيامبر، در «صُحُف ابراهيم» چه بوده است؟ فرمود : «تمامش مَثَل و حكمت بود .
از جمله چنين بود : من تو را نفرستادم كه دنيا بيندوزى، بلكه تو را فرستادم، تا دعاى مظلوم را از سوى من پاسخ دهى، و خواستهاش را برآوردى .
و نيز در «صحف ابراهيم» چنين بود : «عاقل، تا خِرد خود را مغلوب نفس نساخته، سزاوار است اوقات خود را چنين تقسيم كند : ساعتى براى مناجات با پروردگار، ساعتى براى انديشه درباره آفريدهها و صنايع بديع خدا در خلقت، ساعتى، انديشه به اينكه چه كرده و چه پيش فرستاده است (محاسبه نفس) و ساعتى نيز به كارهاى حلال و نيازهاى مباح خود، از خوردن و نوشيدن بپردازد .
و ... عاقل بايد در يكى از اين سه راه بكوشد : توشهگيرى براى آخرتتأمين معاش و زندگىلذتهاى غيرحرام .
و ... عاقل بايد به زمان خود بصير و بينا باشد، به كار خويش بپردازد، زبان خود را نگه دارد، هركس كه «حرف زدن» خود را از «اعمال خويش» به حساب آورد، سخنش كاسته خواهد شد، مگر آنچه كه به كارش مربوط شود . » حكمتهاى موسوىراهجويى و آشنايى ابوذر با تعاليمى از صحف ابراهيم، به تعاليم موسى، كليم الله، راه يافت .
ابوذر از پيامبر اسلام پرسيد : اى فرستاده خدا! در «صُحف موسى» چه بود؟فرمود : همه آن، عبرت و پند بود .
از جمله اينها : «شگفت از كسى كه به آتش دوزخ، يقين دارد، و ... مىخندد!شگفت از كسى كه مرگ را باور دارد، چگونه شادمانى مىكند!شگفت از كسى كه به حال دنيا و دگرگونيهايش بيناست، و مىبيند كه چگونه دنيا نسبت به اشخاص، در تغيير و تبديل است (و به كسى وفا نمىكند) چگونه به دنيا اطمينان مىكند .
شگفت از كسى كه به حساب فرداى قيامت يقين دارد، ليكن براى آن، كار نمىكند! ... » ابوذر پرسيد : «يا رسول الله! آيا از آنچه بر تو نازل شده و از تعاليم قرآن، چيزى هست كه در صحف ابراهيم و موسى (عليهماالسلام) هم آمده باشد؟» پاسخ حضرت چنين بود : «اى ابوذر! ... بخوان اين آيات را «قَدْ اَفلحَ من تَزكّى ... به تحقيق، رستگار شد، كسى كه خود را پاك ساخت و خدايش را ياد كرد و نماز خواند، بلكه شما زندگى دنيا را مىگزينيد، در حالى كه آخرت، بهتر و پايدارتر است . » اينها ـ يعنى اين چهار آيه ـ در كتابهاى آسمانى پيشينيان آمده است، در صحف ابراهيم و موسى . » گفتگو، اندكى ادامه دارد .
امّا ... يك لحظه توقف در برابر اين تابلوهاى سراسر حكمت و پند، مفيد است .
راستى ... ابوذر در پى چيست و از رسول خدا «ص» چه مىپرسد و چه مىجويد؟ و پيامبر چه سخاوتمندانه، دهان پرگوهر خويش را به آغوش گهرياب ابوذر مىگشايد و دل اين صحابه عارف و آگاه و بينا را از مرواريدهاى حكمت و عرفان، لبريز مىسازد .
اين گفتگو، مرورى است بر فلسفه خلقت و بعثت، گذرى است بر واديهاى نورانى و بركت خيز مواعظ و حكمتهاى الهى و فهرستى است از آنچه «بايد آموخت» و «بايد به كار بست» .
اگر سؤال ابوذر نبود، امروز «پاسخ پيامبر» را نداشتيم و از اين گنجينه هميشه گهرخيز و حكمت ريز، محروم بوديم .
سؤالهاى ابوذر، سببساز تراوش اين حكمتهاى متعالى از زبان عصاره خلقت براى ما امت آن آخرين رسول شد .
رسول حق نيز سخنان عرشى خود را به ما فرشيان خاكنشين ارزانى داشت، ... سؤالهاى ابوذر را خوانديم، و جوابهاى هادى امّت و پيامبر رحمت را .
فصلى خوش و با صفا و روحانى داشتيم، به بركت كلام وحىگونه خاتم رسولان و اينك، بخشهاى پايانى اين گفتگو : وصاياى پيامبرانه «ابوذر ـ اى رسول خدا «ص» ! مرا توصيهاى كن .
پيامبر ـ تو را به «تقوا» سفارش مىكنم، چرا كه تقوا در رأس همه كارهاى توست .
ابوذر ـ باز هم بفرماييد، بيشتر .
پيامبر ـ بر تو باد قرآن خواندن و ياد خداى متعال، چرا كه تلاوت قرآن براى تو در آسمانها «ياد» است و در زمين، «نور» » .
تقوا عنوان كلى است، پرواى از خدا در همه كارها .
قرآن خواندن هم، انس مستمر با آفريدگار و كلام اوست، كه تلاوت هر روزه، «برنامه گرفتن» از اين منشور بىنظير و جاويدان است .
ابوذر قانع نيست، بيشتر مىخواهد و بيشتر، از اين رو، از حضرت مطالب بيشتر و مواعظ بليغتر مىطلبد .
اين گفتگو ادامه مىيابد : «ابوذر ـ باز هم بيفزاى، اى رسول خدا «ص» !پيامبر بر تو باد «جهاد» .
چرا كه رهبانيت آيين من، جهاد است .
ابوذر ـ با زهم بيشتر، يا رسول اللّه «ص» !پيامبر ـ بر تو باد «سكوت» ، مگر آنجا كه حرف نيك بگويى، چرا كه سكوت و خموشى شيطان را از تو طرد مىكند و در امور دينى هم ياور توست . » اين هم جهاد است، ليكن در جبهه درونى و در جهاد با نفس .
گاهى كنترل زبان و مهار كردن سخنان، از يك جنگ بيرونى دشوارتر است و قوّتى بيشتر مىطلبد .
چه بسيار حرفها كه بىپايه و بىمايه است و خاستگاه نفسانى دارد و وسوسههاى ابليسى انگيزه آن گفتار است، پس خموشى گزيدن و رعايت سكوت و كم حرفى، بستن راه شيطان است .
«ابوذر ـ اى پيامبر، باز هم موعظهام كن، و بيشتر!پيامبر ـ از خنده زياد بپرهيز، چرا كه دل را مىميراند و نور چهره را از بين مىبرد .
ابوذر ـ باز هم، يا رسول اللّه «ص» ! ... پيامبر ـ به پايينتر از خودت نگاه كن، نه به بالاتر از خويش، چرا كه اين سبب مىشود نعمتهاى خدا را درباره خودت، كم مشمارى . » در احاديث ديگر، اين نكته با تفصيل بيشترى آمده است .
در امور دنيايى و برخورداريها و مال و معيشت و زندگى، بايد به پايينتر از خود نگريست نه بالاتر .
چون نظر به پايينتر، سبب مىشود انسان آنچه را هم كه دارد قدر بشناسد و شكرگزار باشد .
اما اگر به بالاتر از خود بنگرد و تمتعات و امكانات و رفاه و خانه و حقوق و ... ديگران را ببيند، هميشه احساس كمبود مىكند و به دنياطلبى و «تكاثر» مىگرايد .
اما در امور اخروى و معنوى، انسان بايد به بالاتر از خود بنگرد (اين در احاديث آمده است) .
به آنكه علم بيشتر، تقواى افزونتر، خلوص و صداقت برتر دارد، و معرفتش بيشتر، اخلاقش نيكوتر و روحياتش والاتر است .
اينها قلههاى كمالند .
توجه به اين گونه افراد بالاتر از خود، سبب مىشود كه انسان به ضعفهاى اخلاقى و معنوى خود واقف گردد و تلاش بيشتر كند تا به آن قله برسد و به آنچه دارد، قانع نگردد .
چرا كه مراتب كمال و معنويت انسان، تا بىنهايت قابل رشد و فزايندگى است .
برگرديم به كلمات نورانى حضرت رسالت : «ابوذر ـ اى رسول خدا «ص» باز هم بر موعظههاى خود بيفزاى .
پيامبر ـ با خويشاوندانت رفت و آمد داشته باش، هرچند آنها از تو قطع رابطه كنند .
بينوايان محروم را دوست داشته باش و با آنان مجالست و همنشينى كن .
(قبلاً هم گذشت كه اين كار، سبب زدودن «تكبر» مىشود و گُل تواضع را بر شاخه زندگيمان مىشكوفاند .
ابوذر ـ يا رسول الله، باز هم!پيامبر ـ حق را بگو، هر چند تلخ باشد!ابوذر ـ باز هم، اى پيامبر!پيامبر ـ در راه خدا، از ملامت و نكوهش ملامتگران نترس . » (راستى، در تعارض راه خدا و پسند مردم، كدام يك را بايد برگزيد؟ كسانى از سرزنش و حرفهاى مردم مىهراسند و به همين خاطر، حرف حق را نمىگويند، به وظيفه عمل نمىكنند و از گرفتن يك «موضع مكتبى» مىهراسند .
اما مرد حق، در راه خدا از هيچ ملامتى نمىترسد .
ديگران هرچه مىخواهند بگويند، اگر كارشان طبق رضاى خدا باشد، ديگران و حرفهايشان مهم نيست ... «ابوذر ـ (آخرين سؤال) يا رسول الله، بيشتر موعظهام كن!اى ابوذر! ... آنچه از عيب و مسائل خويش مىدانى، بايد تو را از پرداختن به ديگران باز دارد و آنچه خود انجام مىدهى، بر ديگران ستم مكن .
در عيب انسان، همين بس كه از عيوب ديگران آن را بشناسد كه از خودش نمىشناسد ... » در امثال فارسى ما نيز اينگونه سخن زياد است .
سير، يك روز به پياز طعنه مىزند كه چه قدر بدبويى! ... پياز مىگويد : تو از عيب خود بىخبرى، از اينرو به عيبجويى ديگران پرداختهاى .
و به تعبير ديگر : يك سوزن به خودت بزن، يك جوالدوز به ديگرى .
سبب پرداختن به ضعفها و عيوب ديگران، آن است كه از عيوب خود بىخبريم و يا فراموش مىكنيم و چيزى را بر ديگران ناروا و زشت مىشماريم كه در خودمان نيز، همانها يافت مىشود .
اين خود، عيبى است بزرگ .
ابوذر مىگويد : پيامبر آنگاه دست بر سينهام نهاد و فرمود : «اى ابوذر! ... هيچ عقلى، همچون تدبير و آيندهنگرى نيست، هيچ تقوا و وَرَعى، همچون پرهيز از حرامهاى خدا نيست .
و ... هيچ افتخار و شرافتى، همچون «حسن خلق» و خوش اخلاقى نيست!» در اينجا، اين سلسله نور و اين آبشار حكمت، پايان مىپذيرد .
اساسىترين حكمتها و اندرزهايى كه براى دين و دنيايمان سودبخش است، توجه به آنها، ما را به فلسفه بلند و ناب هستى و حيات، نزديكتر مىسازد .

* * *
در اين نوشتار، در آستان روايت شريفى بوديم كه نصايح حضرت رسالت را صحابى گرانقدر، «ابوذر غفارى» برايمان نقل مىكرد .
اميد است روشنى بخش دل و جانمان بوده باشد و چراغ راه و راهگشاى زندگيمان، كه ما «حيات طيبه» خويش را، مديون ارشادهاى اولياء خداييم .

والسلام