شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)

صبر و شکيبايي

0 نظرات 00.0 / 5



اشاره
زندگي انسان در دنيا، آميخته با مشکلات عجيبي است که اگر در مقابل آن بايستد وشکيبايي و مقاومت‏به خرج دهد، به يقين پيروز خواهد شد و اگر ناشکيبايي کند و دربرابر حوادث زانو زند، هيچ گاه به مقصد نخواهد رسيد.
منظور از"صبر"همان استقامت در برابر مشکلات و حوادث گوناگون است که نقطه‏مقابل آن‏"جزع‏"، بي‏تابي، از دست دادن مقاومت و تسليم شدن در برابر مشکلات است.
علاوه بر زندگي مادي، در زندگي معنوي نيز اين مساله وجود دارد. اگر انسان در برابرنفس سرکش و هوا و هوس‏ها و زرق و برق دنيا و جاذبه‏هاي گناه ايستادگي نکند و درطريق‏"معرفة الله‏"و اطاعت فرمان او با مشکلات نجنگد، هرگز به جايي نمي‏رسد.

از اين رو، علماي علم اخلاق، صبر را به سه دسته تقسيم مي‏کنند :
1 - صبر بر اطاعت، يعني شکيبايي در برابر مشکلاتي که در راه اطاعت وجود دارد.
2 - صبر بر معصيت، يعني ايستادگي در برابر انگيزه‏هاي نيرومند و محرک گناه.
3 - صبر بر مصيبت، يعني پايداري در برابر حوادث تلخ و ناگوار و عدم برخورد انفعالي وترک جزع و فزع.

" صبر " از مهمترين ارکان ايمان است، امير مؤمنان علي عليه السلام موقعيت صبر را در برابرايمان، همانند موقعيت‏سر نسبت‏به بدن مي‏دانند در قرآن مجيد نيز کمتر موضوعي را مانند صبر مورد تاکيد قرار داده است. حدود هفتاد آيه، از صبر سخن به ميان آمده که‏بيش از ده مورد آن به شخص پيغمبر اسلام صلي الله عليه و اله اختصاص دارد.
قرآن براي صابران، اجر فراواني قائل شده، "انما يوفي الصابرون اجرهم بغيرحساب‏" (1) و کليد ورود بهشت، صبر و استقامت‏شمرده شده است، آنجا که مي‏گويد :
"فرشتگان بر در بهشت‏به استقبال مي‏آيند و به آنها مي‏گويند : "سلام عليکم بما صبرتم‏فنعم عقبي الدار ، سلام بر شما به خاطر صبر و استقامتتان، چه نيکو است‏سر انجام آن‏سراي جاويدان‏" (2)
در حديث معروف نبوي که در بحث‏هاي آينده به آن اشاره خواهد شد، صبر نيمي‏از ايمان شمرده شده است.

با اين اشاره به سراغ آيات قرآن مي‏رويم و تعبيرها و تاکيدهاي قرآن را در مساله‏صبر، مورد توجه قرار مي‏دهيم.

1 - . . . انا وجدناه صابرا نعم العبد انه اواب (سوره ص، آيه 44)
2 - و جاءوا علي قميصه بدم کذب قال بل سولت لکم انفسکم امرا فصبر جميل و الله‏المستعان علي ما تصفون (سوره يوسف، آيه 18)
3 - و اسماعيل و ادريس و ذا الکفل کل من الصابرين (سوره انبياء، آيه 85)
4 - قال انک لن تستطيع معي صبرا (سوره کهف، آيه 67)
5 - . . . قال الذين يظنون انهم ملقوا الله کم من فئة قليلة غلبت فئة کثيرة باذن الله والله مع الصابرين (سوره بقره، آيه 249)
6 - فاصبر کما صبر اولو العزم من الرسل و لا تستعجل لهم کانهم يوم يرون مايوعدون لم يلبثوا الا ساعة من نهار. . . (سوره احقاف، آيه 35)
7 - فاصبر صبرا جميلا (سوره معارج، آيه 5)
8 - يا ايها الذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلکم تفلحون (سوره آل عمران، آيه 200)
9 - يا ايها الذين آمنوا استعينوا بالصبر و الصلوة ان الله مع‏الصابرين (سوره بقره، آيه 153)
10 - قل يا عبادي الذين آمنوا اتقوا ربکم للذين احسنوا في هذه الدنيا حسنة و ارض‏الله واسعة انما يوفي الصابرون اجرهم بغير حساب (سوره زمر، آيه 10)
11 - سلام عليکم بما صبرتم فنعم عقبي الدار (سوره رعد، آيه 24)
12 - اولئک يجزون الغرفة بما صبروا و يلقون فيها تحية و سلاما (فرقان، 75)
13 - و لنبلونکم بشي‏ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات‏و بشر الصابرين (سوره بقره، آيه 155)
14 - . . . و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر (سوره عصر، آيه 3)

ترجمه

1 - . . ما او (ايوب) را شکيبا يافتيم، چه بنده خوبي که بسيار بازگشت کننده (به سوي خدا)
بود.
2 - و پيراهن يوسف را با خوني دروغين (آغشته ساخته، نزد پدر) آوردند. پدر گفت :
"هوس‏هاي نفساني شما اين کار را برايتان آراسته!من صبر جميل (شکيبايي خالي ازناسپاسي) خواهم داشت، و در برابر آنچه مي‏گوييد از خداوند ياري مي‏طلبم!"
3 - و اسماعيل و ادريس و ذو الکفل را (به يادآور) که همه از صابران بودند.
4 - (خضر) گفت : "تو هرگز نمي‏تواني با من شکيبايي کني! (ولي موسي قول داد که شکيباخواهم بود)
5 - . . (گروهي از بني اسرائيل) گفتند : "امروز ما توانايي مقابله با"جالوت‏"و سپاهيان او رانداريم‏"، اما آن‏ها که به روز رستاخيز ايمان (قوي) داشتند، گفتند : "چه بسيار گروه‏هاي‏کوچکي که به فرمان خدا بر گروه‏هاي عظيمي پيروز شدند!"و خداوند (همراه) با صابران (و ياراستقامت‏کنندگان) است.
6 - (اي پيامبر!) صبر کن، آن گونه که پيامبران‏"اولو العزم‏"صبر کردند و براي (عذاب) آنان‏شتاب مکن!هنگامي که وعده‏هاي (عذاب) را که به آنها داده شده، مشاهده کنند، (احساس مي‏کنند که) گويي فقط ساعتي از يک روز (در دنيا) توقف داشتند!
7 - پس‏"صبر"کن، صبري جميل و زيبا (خالي از هر گونه ناسپاسي)
8 - اي کساني که ايمان آورده‏ايد! (در برابر مشکلات و مصائب و هوس‏هاي سرکش)
استقامت کنيد!و در برابر دشمنان (نيز) پايدار باشيد و از مرزهاي خود مراقبت نمائيد و از خدابپرهيزيد، شايد رستگار شويد!
9 - اي افرادي که ايمان آورده‏ايد!از صبر (و استقامت) و نماز، کمک بگيريد، (زيرا) خداوندبا صابران است.
10 - بگو"اي بندگان من که ايمان آورده‏ايد از (مخالفت) پروردگارتان بپرهيزيد، براي‏کساني که در اين دنيا نيکي کرده‏اند، پاداش نيکي است و زمين خدا وسيع است (اگر تحت‏فشار سران کفر بوديد، مهاجرت کنيد) که صابران اجر و پاداش خود را بي‏حساب دريافت‏مي‏دارند!"
11 - (فرشتگان در قيامت‏به آنان مي‏گويند. ) سلام بر شما به خاطر صبر و استقامتتان چه‏نيکوست عاقبت آن سرا (ي جاويدان) !
12 - (آري) آنها (عباد الرحمن) هستند که درجات عالي بهشت، در برابر شکيبايي وصبرشان به آنان پاداش داده مي‏شود و در آن با تحيت و سلام روبه‏رو مي‏شوند!
13 - قطعا همه شما (امت محمد) را با چيزي از ترس، گرسنگي، و خسارت اموال و جانهاو ميوه‏ها، آزمايش مي‏کنيم، به استقامت کنندگان (در برابر آزمايش‏ها) بشارت (پيروزي وپاداش بزرگ) ده!
14 - . . . آنها که يکديگر را به حق سفارش کردند، به شکيبايي و استقامت توصيه نمودند!

الگوهاي صبر و اسطوره‏هاي مقاومت
در ميان پيامبران الهي که هر يک ويژگي خاصي از فضايل اخلاقي را (به صورت‏درخشانتر) دارا بودند، حضرت ايوب عليه السلام به عنوان پيامبر صبور شناخته مي‏شود. اوالگوي‏"صبر"و مقاومت در برابر مشکلات بود، به همين دليل حالات او در سوره‏"ص‏"، موقعي که مسلمانان در مکه تحت فشار شديد قرار داشتند، به عنوان يک‏سرمشق بزرگ نازل شد و به مسلمانان درس صبر و استقامت داد.
درست است که نام يا سرگذشت‏حضرت ايوب عليه السلام در چندين سوره از قرآن آمده‏است، ولي مشروح‏تر از همه، در سوره‏"ص‏"ديده مي‏شود که نخستين آيه مورد بحث ازآيات همان سوره است. در آيه 44 سوره‏"ص‏"آمده است : "ما ايوب را شکيبا يافتيم، چه‏بنده خوبي بود که بسيار بازگشت کننده به سوي خدا بود، . . . انا وجدناه صابرا نعم العبد انه‏اواب حضرت ايوب عليه السلام به عنوان يک آزمون بزرگ، گرفتار مصائب عظيمي شد تا درجه‏شکرگزاري او آشکار گردد و به مقام قرب پروردگار نزديکتر شود. او که اموال، زراعت‏و گوسفندان فراوان و فرزندان برومند و لايق و متعدد داشت، در يک آزمون بزرگ، همه چيز، حتي فرزندان خويش را از دست داد و خود نيز به بيماري شديدي مبتلا شد.
آن حضرت چنان بيمار گشت که از شدت درد به خود مي‏پيچيد و بدين سان اسير ودربند بستر بيماري و درد گرديد، ولي هيچ يک از اين امور، از شکر او نسبت‏به درگاه‏خداوند نکاست.
زخم زبان‏هاي زيادي از دوست و دشمن شنيد، مصيبتي که شايد بالاترين مصائب‏بود، گاهي عباد و راهبان بني اسرائيل به ديدنش مي‏آمدند و به صراحت مي‏گفتند : تو چه‏گناه عظيمي کرده‏اي که به اين عذاب‏"اليم‏"گرفتار شده‏اي؟ ولي آن حضرت باز رشته‏صبر را از کف نمي‏داد، و چشمه زلال شکر و سپاس الهي را به کفران و ناشکري آلوده‏نمي‏ساخت. تنها کاري که کرد اين بود که بعد از مدتي طولاني به پيشگاه خداوند عرض‏کرد : "بار پروردگارا!شيطان مرا به رنج و عذاب افکند (و انتظار گشايش تنها از تو دارم) ، و اذکر عبدنا ايوب اذ نادي ربه اني مسني الشيطان بنصب و عذاب "
هنگامي که اين پيامبر عظيم الشان تمام مراحل اين آزمايش بزرگ را پشت‏سرگذاشت و با کوهي از صبر و استقامت در برابر مصائب بزرگ ايستادگي کرد، و شيطان راشرمنده‏تر و مايوس‏تر ساخت، درهاي رحمت الهي به روي او گشوده شد و نه تنها اموال‏و فرزندانش به لطف الهي به او بازگشت، بلکه افزون‏تر از آن نصيبش و از همه مهمتر، به‏مقام پرافتخار "نعم العبد انه اواب رسيد. و به گفته‏"ابن مسعود"مفسر و قاري معروف : "اين افتخار را براي خود در تاريخ بشريت‏ثبت کرد که سر سلسله صابران تا روز قيامت‏خواهد بود، راس الصابرين الي يوم القيامة‏" (3)
اين مطلب را نبايد ساده انگاشت که يک انساني که داراي امکانات بسيار وسيع وگسترده‏اي است، يک‏باره همه چيز خود را از دست‏بدهد و بر خاک سياه بنشيند و حتي‏نيش زبان دوست و دشمن را که اثرش از خنجر و شمشير بيشتر است، بشنود و آن گاه‏کلمه‏اي بر خلاف رضاي خدا که حاکي از ناسپاسي‏اش باشد، بر زبان نراند و همواره‏زبانش به ذکر و شکر در گردش باشد، و در پايان کار، تنها سخني که مي‏گويد، همان باشدکه در بالا آورديم، يعني عرض حال و حکايت وضع خويشتن در پيشگاه خدا کند و نه‏غير آن. عده‏اي که اين جمله را شکايتي پنداشته‏اند، سخت اشتباه کرده‏اند، زيرا که‏کمترين اثري از شکايت در آن به چشم نمي‏خورد و به گفته شاعر :

چار چيز آورده‏ام شاها که در گنج تو نيست! نيستي و حاجت و عجز و نياز آورده‏ام!
در دومين آيه
مورد بحث، از صبر"حضرت يعقوب‏"که اسطوره‏اي در صبر وشکيبايي است، سخن به ميان آمده است. او به فراق فرزند دلبندش حضرت يوسف عليه السلام‏که سخت مورد علاقه‏اش بود گرفتار شد. ساليان دراز با چشماني اشکبار صبر کرد تا سرانجام ديده‏اش نابينا شد، اما هرگز سخني بر خلاف رضاي حق بر زبان نراند و پيوسته‏شاکر و صابر بود، به تعبير خودش‏"صبر جميل‏"داشت، چنان که در آيه مورد بحث آمده‏است : " (برادران يوسف) پيراهن او را با خوني دروغين (نزد پدر) آوردند، (حضرت يعقوب‏خطاب به فرزندانش) گفت : هوس‏هاي نفساني شما، اين کار را در نظرتان زينت داده، من‏صبر جميل مي‏کنم و از خداوند در برابر آنچه شما مي‏گوييد، ياري مي‏طلبم، و جائو علي‏قميصه بدم کذب قال بل سولت لکم انفسکم امرا فصبر جميل و الله المستعان علي ماتصفون " (4)
برادران دروغگو و کم حافظه، از اين غافل بودند که اگر پيراهن حضرت يوسف عليه السلام‏را به خون آغشته نموده و به عنوان سند حمله گرگ نزد پدرشان مي‏آورند، لااقل چندجاي پيراهن را پاره کنند تا دليلي بر حمله گرگ باشد، در حالي که آنها پيراهن برادر را خون آلود کرده، نزد پدر آوردند، به همين دليل پدر از نيرنگ آنها با خبر شد و جمله "بل سولت لکم انفسکم امرا" را گفت، ولي چون در آن شرايط، کاري از دستش ساخته‏نبود، در حالي که بي‏اختيار اشکش جاري بود، گفت : "فصبر جميل‏" ، صبر خواهم کرد، صبري زيبا" (که توام با شکرگزاري و سپاس خدا باشد، آلوده به ناسپاسي و جزع و بي تابي‏نگردد) .
درباره "صبر جميل‏" ، مفسران تعبيرات مختلفي دارند، بعضي گفته‏اند : صبر جميل، صبري است که نه بي تابي در آن باشد و نه شکايت نزد مردم. بعضي گفته‏اند : صبر جميل‏آن است که براي خدا باشد. پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله نيز در برابر اين سؤال که صبر جميل‏چيست؟ فرمودند : "هو الذي لاشکوي معه، صبري است که شکايتي در آن نباشد. " (5)
بعضي نيز گفته‏اند : صبر جميل آن است که شکايت نزد خلق در آن نباشد، و از آن‏جميل‏تر اين که عرض حال خود به خالق کند و با اين عرض حال و پناه آوردن به او، حق عبوديت را انجام دهد.
به همين دليل وقتي که فرزندان حضرت يعقوب عليه السلام بر آن حضرت خرده گرفتند، وگفتند : اين قدر ياد يوسف مکن، حضرت فرمودند : "من غم و اندوهم را تنها به خدامي‏گويم، نه به ديگران و از خدا چيزهايي مي‏دانم که شما نمي‏دانيد، قال انما اشکوا بثي وحزني الي الله و اعلم من الله ما لا تعلمون‏" (6)

در سومين آيه
ضمن اشاره به جمع ديگري از پيامبران الهي که همگي در برابرمشکلات صبر و شکيبايي پيشه کردند و به خاطر صبرشان غرق در رحمت الهي گشته ودر زمره صالحان قرار گرفتند، مي‏فرمايد : "و اسماعيل و ادريس و ذو الکفل را به ياد آور که‏همه از صابران بودند، و ما آنها را در رحمت‏خود وارد کرديم، زيرا آنها از صالحان بودند، واسماعيل و ادريس و ذا الکفل کل من الصابرين و ادخلناهم في رحمتنا انهم من‏الصالحين " (7)
صبر اسماعيل روشن و آشکار است، زيرا اولا آماده شد که پدر او را به قربانگاه برد وکارد بر گلويش بگذارد و قرباني شود، هر چند خداوند، بر آنها محبت کرد و گوسفندي به عنوان قرباني به جاي اسماعيل براي آنها فرستاد.
ثانيا، در سرزمين خشک و سوزان مکه، کنار خانه خدا ماند تا تدريجا آنجا رونق‏گرفت.
در مورد صبر ادريس گفته‏اند : نخستين کسي بود که در ميان قوم خويش مبعوث شدتا آنها را به سوي خدا دعوت کند، اما با وجود مرارت زيادي که در اين راه کشيد، قومش دعوت او را اجابت نکردند.
ناميدن‏"ذو الکفل‏"به اين نام و قرار گرفتن در زمره صابران بزرگي که پيش از او به‏نبوت رسيده‏اند، به اين علت‏بوده است که او در ميان بني اسرائيل مي‏زيست، خداوند به‏يکي از انبياء که حکومت‏بني اسرائيل را در دست داشت، وحي فرستاد که مي‏خواهم‏قبض روحت کنم، بايد حکومت‏خود را به ديگري واگذاري، هر کس که در برابر توتعهد کند، تا هر شب به عبادت خدا برخيزد، و همه روز روزه گيرد، و در ميان مردم‏داوري کند، بي آن که خشمگين گردد.
جواني گفت : من متکفل همه اينها مي‏شوم. اين سخن را گفت و تا پايان عمرش به هرسه عهدش (با تمام مشکلاتي که داشت) وفا کرد، خداوند او را به مقام نبوت مبعوث‏نموده و ذو الکفل ناميدش. (8)
آري، اين سه بزرگوار، همه از اسطوره‏هاي صبر و شکيبايي بودند که قرآن کريم به‏عنوان سرمشقي براي مسلمين جهان، به زندگي آنها اشاره مي‏کند.

در چهارمين آيه
سخن از گفتگوي حضرت موسي عليه السلام و خضر عليه السلام است، در اين‏داستان پر از نکات آموزنده و انسان ساز، آمده است : حضرت موسي عليه السلام براي فراگرفتن‏علوم تازه‏اي نزد حضرت خضر عليه السلام آمد و از او تقاضا کرد تا از علومي که خدا دراختيارش گذارده، چيزي به ايشان بياموزد، زيرا اين علوم، غير از"علم شريعت‏"بود که‏حضرت موسي عليه السلام بر آن آگاهي کامل داشت. اين علوم مربوط به اسرار تکويني حوادث‏مختلف جهان بود، ولي به هر حال حضرت خضر عليه السلام که از بي‏صبري حضرت موسي‏عليه السلام در برابر اين آموزش نگران بود، به او چنين گفت : "تو هرگز نمي‏تواني با من شکيبايي کني و چگونه مي‏تواني در برابر چيزي که از رموزش آگاه نيستي شکيبا باشي، قال انک لن‏تستطيع معي صبرا و کيف تصبر علي ما لم تحط به خبرا " (9)
حضرت موسي عليه السلام به حضرت خضر عليه السلام قول داد که صابر و شکيبا باشد، ولي‏حوادث و پيش آمدها چنان عجيب و تکان دهنده بود که پيمانه صبر حضرت موسي عليه السلام‏که از اسرار آن آگاه نبود، لبريز شد، و دو بار زبان به اعتراض بر حضرت خضر عليه السلام‏گشود، حضرت خضر عليه السلام نيز پيمانش را در مورد صبر و شکيبايي يادآور گشت وموسي عليه السلام عذرخواهي کرد، ولي بار سوم، براي هميشه از او جدا شد.
اين داستان عجيب، مطالب زيادي را به ما مي‏آموزد، که تنها يک بخش از آن‏مربوط به بحث ما است و آن اين که حضرت موسي عليه السلام صبر و شکيبايي بيشتري داشت، به اسرار تازه‏اي راه مي‏يافت و اين ناشکيبايي او سبب شد که تنها سه نکته مهم را در اين‏زمينه بياموزد، در حالي که به گفته يکي از مفسران معروف، اگر صبر و حوصله بيشتري‏داشت، هزاران نکته از اسرار علم برايش فاش مي‏شد. (10)
به اين ترتيب صبر و شکيبايي يکي از کليدهاي علم و آگاهي است.
ممکن است‏سؤال شود که آيا پيامبران، آگاهترين افراد زمان خود نيستند؟ پس‏چگونه حضرت موسي عليه السلام به خاطر فرا گرفتن علومي به دنبال حضرت خضر عليه السلام شتافت وقبل از اين که بيش از چند نکته بياموزد، حضرت خضر عليه السلام او را از خويش جدا ساخت؟
پاسخ اين سؤال روشن است، هر پيامبري بايد دانشمندترين و آگاه‏ترين فرد نسبت‏به‏قلمرو ماموريتش، در نظام ريعت‏باشد و حضرت موسي عليه السلام چنين بود، ولي قلمروماموريت‏حضرت خضر عليه السلام مربوط به عالم تکوين بود و کارهايش همچون ملائکه‏"مدبرات امرا" (ماموران تدبير در جهان آفرينش) بود. به همين دليل کارهايي که ازحضرت خضر عليه السلام سر مي‏زد و به ظاهر با موازين شرع هماهنگ نبود، سبب شد، فرياداعتراض حضرت موسي عليه السلام بلند شود و هنگامي که حضرت خضر عليه السلام اسرارش را شرح داد، همه را پذيرفت.
اصولا قوانين حاکم بر جهان تکوين با آن چه در جهان تشريع است، گرچه سرانجام‏به يک نتيجه منتهي مي‏شود، ولي در ظاهر، از هم جداست و از همين رو، دوستي وهمراهي حضرت خضر عليه السلام و حضرت موسي عليه السلام مدت کوتاهي طول نکشيد.
ممکن است‏بعضي از پيامبران و هم چنين امامان عليهم السلام به اسرار تکوين نيز آگاه باشند (همانند پيامبر اسلام صلي الله عليه و اله و ائمه معصومين عليهم السلام که از روايات استفاده مي‏شود، ولي اين‏امر در نبوت و رسالت پيامبران و امامت ائمه معصومين عليهم السلام ضرورتي ندارد، زيرا يک‏فضيلت است، نه شرط رسالت و امامت.

در پنجمين آيه
سخن از يکي از پيامبران بني اسرائيل است که در تفاسير و تاريخ از اوبه نام‏"اشموئيل‏"ياد کرده‏اند.
هنگامي که بني اسرائيل بر اثر ظلم سلطاني به نام‏"جالوت‏"آواره و بيچاره شدند، دست‏به دامن‏"اشموئيل‏"زدند تا رئيس و فرماندهي براي جنگ با"جالوت‏"برايشان‏تعيين کند. او طي انتخاب حساب شده‏اي که شرحش از موضوع اين بحث‏خارج است، جواني به نام‏"طالوت‏"را براي اين کار برگزيد.
هنگامي که طالوت، لشکر عظيمي از بني اسرائيل را براي جنگ با"جالوت‏"بسيج‏کرد، با فراست و هوشياري که خدا به او داده بود، دريافت که اين لشکر انبوه، کارايي‏چنداني ندارد، زيرا افراد سست اراده و کم طاقت‏بسياري در ميان آنهاست که نه تنهاسبب تقويت آنها نخواهند شد، بلکه باعث تضعيف روحيه ديگران نيز مي‏شوند، لذاتصميم گرفت‏با آزمايش‏هاي متعددي آنها را تصفيه کند. پس از انجام اين کار، گروه‏محدودي بيشتر باقي نماند.
آن گروه، از کمي نفرات خود نگران و ناراحت‏بودند و به يکديگر گفتند : "ما امروزتوان مقاومت در برابر لشکر عظيم جالوت را نداريم‏"، ولي به گفته قرآن : "کساني که علم به‏ملاقات خدا داشتند (و به روز رستاخيز معتقد بودند) گفتند : چه بسيار گروه‏هاي کوچکي که به‏فرمان خدا بر گروه‏هاي عظيمي پيروز شدند و خداوند با صابران است، . . . قال الذين يظنون انهم ملاقوا الله کم من فئة قليلة غلبت فئة کثيرة باذن الله و الله مع الصابرين ". (11)
سپس، همين گروه، هنگامي که در برابر"جالوت‏"و سپاهيان او قرار گرفتند، گفتند :
"پروردگارا!پيمانه صبر و شکيبايي و استقامت را بر ما بريز، گام‏هاي ما را استوار فرما و ما را برجمعيت کافران پيروز نما، و لما برزوا لجالوت و جنوده قالوا ربنا افرغ علينا صبرا و ثبت‏اقدامنا و انصرنا علي القوم الکافرين " (12)
به اين ترتيب آنها نشان دادند که با جمعيتي انبوه که فاقد انگيزه و بي‏بهره از صبر واستقامت‏اند، در ميدان نبرد پيروز نخواهند شد، بلکه گروه اندک، اما مصمم و شکيبا وثابت قدم، مي‏توانند بر لشکرهاي عظيم پيروز گردد و سرانجام نيز چنين شد. اين گروه‏اندک به فرماندهي‏"طالوت‏"، توانستند"جالوت‏"و سپاهيان عظيمش را درهم بشکنند و"جالوت‏"نيز توسط داود عليه السلام - که آن روز جواني نيرومند در لشکر طالوت بود - کشته شدو بني اسرائيل توانست زمين‏ها و مردم دربند خود را از سيطره و اسارت دشمن آزادسازند و به اين ترتيب درس ديگري درباره اهميت صبر و استقامت در تاريخ از خودشان‏به يادگار گذاشتند.
از اين آيات استفاده مي‏شود که انگيزه اين صبر و استقامت، توکل بر خدا، ايمان به‏روز رستاخيز و پاداش‏هاي الهي بوده است. بعضي از روايات، تعداد اين گروه اندک را313 نفر دانسته‏اند (همانند اصحاب بدر که 313 نفر بودند) و جالب اين که حضرت‏داود عليه السلام، جوان کم سن و سال اما نيرومند و با ايمان، با فلاخني که در دست داشت، پيشاني جالوت را نشانه گرفت و آن چنان ماهرانه، يکي دو سنگ پرتاب کرد که درست‏بر پيشاني جالوت برخورد کرد.
به محض برخورد سنگ، جالوت فريادي کشيد و از مرکب فرو افتاد، لشکرش بامشاهده اين واقعه، با وحشتي فراوان، به سرعت فرار کرده و از هم فرو پاشيد، لشکري‏که طبق بعضي از روايات عددشان بالغ بر يکصد هزار نفر مرد مسلح به انواع سلاح بود.

در ششمين آيه
خداوند خطاب به پيامبر اسلام صلي الله عليه و اله کرده و ضمن اين که به او درس استقامت مي‏دهد، درسي که برخاسته از زندگي پيامبران‏"اولوالعزم‏"است، مي‏فرمايد :
"صبر و شکيبايي پيشه کن، آن گونه که پيامبران اولو العزم شکيبايي داشتند و براي عذاب آنها (مخالفان) شتاب مکن، فاصبر کما صبر اولو العزم من الرسل و لا تستعجل لهم. . . " (13)
گرچه در اين آيه شريفه، شکيبايي و صبر در تقاضاي عذاب براي مخالفان و دشمنان‏است تا بر آنها حجت تمام شود و اگر افرادي نيز در ميانشان تمايل دارند تا در راه حق‏گام نهند، به گروه سعادتمندان ملحق شوند، ولي دستور، يک دستور کلي است و دليل‏روشني بر فضيلت صبر به عنوان يک برنامه عمومي، براي همه پيامبران اولو العزم است.
آري همه پيامبران بزرگ و صاحب شريعت، با دشمنان سرسخت، نادان و لجوج‏روبرو بودند، ولي در اين راه بيشترين استقامت را متحمل شدند تا هدايت امتشان را به‏بهترين صورت بجا آورند.
حضرت نوح عليه السلام 950 سال دعوت به خدا کرد و شب و روز زحمت کشيد و درخلوت و جلوت، آنها را اندرز کرد، اما جز گروه اندکي به او ايمان نياوردند.
حضرت ابراهيم عليه السلام را به ميان آتش افکندند و حضرت موسي عليه السلام و مؤمنان قومش رابا شديدترين شکنجه‏ها آزردند، حضرت عيسي عليه السلام را بعد از آزار زياد، مي‏خواستند که‏به دار آويزند، ولي خداوند او را نجات داد. خلاصه اين که پيوسته دنيا، محل برخوردحق و باطل بوده است که در اين ميان فقط با نيروي صبر و استقامت مي‏توان بر مشکلات‏پيروز شد.
در اين که مراد از پيامبران‏"اولو العزم‏"چه کساني هستند، بعضي آنها را به پيامبران‏صاحب شريعت جديد تفسير کرده‏اند که تعداد آنها به همراه پيامبر اسلام صلي الله عليه و اله پنج نفرمي‏باشد. انتخاب اين عنوان براي آنها نيز به خاطر اراده محکم و عزم استوارشان در راه‏دعوت حق بوده است. بي‏شک اين گروه از پيامبران نسبت‏به سايرين، با مشکلات‏بيشتري روبرو بودند، زيرا عرضه شريعت جديد و آيين تازه، مشکلات را در برابرمتعصبان، بيشتر مي‏کند.
بعضي نيز آنها را هيجده نفر - که نام آنها در آيات 83 تا 90 سوره انعام آمده - و بعضي نه نفر و بعضي هفت نفر و بعضي شش نفر و بعضي پنج نفر و بعضي تمام پيامبران‏الهي را"اولو العزم‏"شمرده‏اند، زيرا معتقدند که همه داراي عزم راسخي بوده‏اند، ولي بابا توجه به اين که‏"من‏"در جمله‏"اولو العزم من الرسل‏" "من تبعيضيه‏"است، قول اخيربعيد به نظر مي‏رسد و ساير اقوال نيز دليل روشني ندارد، جز همان که در تفسير آيه به نقل‏از معصومين عليهم السلام آورديم که تعداد آنها با پيامبر اسلام صلي الله عليه و اله پنج نفر بوده‏اند.

در هفتمين آيه
باز خطاب به پيامبر اسلام صلي الله عليه و اله، ضمن دستور به شکيبايي در برابراستهزاء و تکذيب و آزار مشرکان عرب و کافران متعصب، مي‏فرمايد : "صبر جميل پيشه‏کن، فاصبر صبرا جميلا " (14)
در تفسير صبر جميل، مفسران تعبيرات گوناگوني دارند که در تفسير آيه دوم درهمين بحث آورده شد و با حديث ديگري آن را تکميل مي‏کنيم.
امام باقر عليه السلام در پاسخ اين سؤال که صبر جميل چيست؟ فرمودند : "صبر ليس فيه‏شکوي الي الناس، صبري است که در آن شکايت‏به مردم وجود نداشته باشد". (15)

در هشتمين آيه
خداوند ضمن اين که همه مؤمنان را به صبر و مصابره - که تفسير آن‏خواهد آمد - دعوت نموده و آن را کليد رستگاري و نجات مي‏شمرد، مي‏فرمايد : "اي‏کساني که ايمان آورده‏ايد، صبر (و استقامت) پيشه کنيد و در برابر دشمنان (نيز) استقامت وشکيبايي به خرج دهيد، از مرزهاي خود مراقبت و تقواي الهي پيشه کنيد، شايد رستگار شويد، يا ايها الذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلکم تفلحون " (16)
در اين آيه، چهار دستور داده شده که سرچشمه رستگاري و کليد سعادت است.
نخست، صبر و استقامت و ايستادگي در برابر حوادث و مشکلات و مصائب وموانع، دوم‏"مصابره‏"که از باب‏"مفاعله‏"و به معني صبر و استقامت در برابر صبر واستقامت ديگران آمده است. در واقع دستور اول ناظر به ايستادگي در برابر انواع‏مشکلات و حوادث گوناگون زندگي است و دستور دوم ناظر به ايستادگي در برابر دشمن است، به اين ترتيب که هر قدر آنها بيشتر مقاومت کنند، مؤمنان بايد بر مقاومت‏خودشان‏بيفزايند تا بر دشمن غالب شوند.
"رابطوا"از ماده‏"مرابطه‏"در اصل از"رباط‏"که به معني بستن چيزي در مکاني است، گرفته شده است. اين واژه (مرابطه) معمولا به معني مراقبت از مرزها مي‏آيد، زيراسربازان اسلام، مرکب‏ها و وسائل جنگي خود را در آن محل نگهداري مي‏کردند.
آخرين دستور، تقواي الهي است که مانند چتري بر همه دستورهاي سابق سايه‏مي‏افکند و هنگامي که صبر و مصابره و مرابطه به دور از هر گونه رياکاري و اغراض‏شخصي، آميخته با تقوا گردد، سبب فلاح و رستگاري و نجات در دنيا و آخرت خواهدبود.
بعضي ديگر در تفسير"مصابره‏"گفته‏اند : ايستادگي در مقابل عادات و هواي نفس‏است، زيرا آنها در برابر انسان ايستادگي مي‏کنند و انسان نيز بايد در مقابل آنها، ايستادگي نمايد. در تفسير"مرابطه‏"نيز گفته‏اند که منظور، پيوند نفس با طاعت الهي و ياپيوند قلب به خداست.
نقل شده که عارفي پياده به خانه خدا مي‏رفت، مرد عرب شتر سواري به او گفت : اي‏شيخ!به کجا مي‏روي؟ عابد گفت : به بيت الله. گفت : چرا پياده‏اي؟ گفت : من مرکب‏هاي‏زيادي دارم (تو نمي‏بيني) . مرد عرب سؤال کرد : آن مرکب‏ها چيست؟ عارف گفت :
هنگامي که بلا و مصيبتي بر من نازل شود، بر مرکب صبر سوار مي‏شوم، و هنگامي که‏نعمتي نازل شود، بر مرکب شکر و هنگامي که قضاء و قدري رخ دهد، بر مرکب رضاء وهنگامي که نفس سرکش مرا به چيزي دعوت کند، مي‏دانم که آن چه از عمر باقي مانده، کمتر از آن است که گذشته است.
مرد عرب گفت : در واقع تو سواره‏اي، من پياده‏ام، برو در امان خدا (17)

در نهمين آيه
خطاب به همه مؤمنان، با تعبيري تازه، ضمن توصيه به اين که درمشکلات از نيروي صبر و نماز کمک بگيرند، مي‏فرمايد"اي افراد با ايمان!از صبر (و استقامت) و نماز کمک بگيريد (تا بر مشکلات فائق آييد) ، زيرا خداوند با صابران است، ياايها الذين آمنوا استعينوا بالصبر و الصلوة ان الله مع الصابرين ". (18)
اين آيه داراي مفهوم وسيعي است و هر گونه صبر و استقامت را شامل مي‏شود، خواه‏صبر به اطاعت‏يا بر معصيت‏يا بر مصيبت‏باشد. براي انجام هر کار مهمي کمک گرفتن واستعانت لازم است، خواه جهاد باشد يا غير آن، بنابراين، براي انجام هر کار مهمي بايداز شاخه‏هاي مختلف صبر که متناسب با آن کار است، ياري جست.
درباره تفسير صبر به‏"روزه‏"بايد گفت که روزه يکي از مصداق‏هاي روشن اين صبراست، نه اين که تمام مفهوم آن را در بر بگيرد.
در اين جا اين سؤال پيش مي‏آيد که چه رابطه‏اي ميان صبر به معني وسيع کلمه باصلاة (نماز) وجود دارد؟
بعضي از مفسران گفته‏اند : رابطه آن دو اين است که گاه پيمانه صبر انسان لبريزمي‏شود و طاقت او بر صبر کاهش مي‏يابد. اين جاست که نماز به او قوت قلب و اراده وتوکل بر خدا مي‏بخشد و بدين سان، نيروي صبر از طريق نماز افزايش مي‏يابد.
به تعبير ديگر، هنگامي که انسان از طريق نماز به خدا روي مي‏آورد، خود را به‏قدرت بي‏پايان و لا يزال حق مرتبط مي‏سازد، اين کار، مقاومت انسان را در برابرمشکلات، چنان افزايش مي‏دهد که به نيرويي شکست ناپذيري تبديل مي‏شود.
به همين دليل در حديثي که گاه از پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله و گاه از امير مؤمنان علي عليه السلام نقل‏شده و هر دو نيز صحيح مي‏باشد، آمده است : "اذا اهاله امر فزع، قام الي الصلوة ثم تلي‏هذه الآية و استعينوا بالصبر و الصلاة، هنگامي که با مشکل مهم روبرو مي‏شد، به نماز برمي‏خاست (و پس از نماز به دنبال حل مشکل مي‏رفت) و اين آيه را تلاوت مي‏فرمود (20) استعينوابالصبر و الصلاة‏" (19)
به هر حال، اين آيه از روشن‏ترين آياتي است که اهميت صبر را به عنوان يک عامل‏پيروزي در زندگي مشخص مي‏کند.

در دهمين آيه
پيامبر اسلام صلي الله عليه و اله را دستور مي‏دهد که (از سوي خداوند متعال) به‏تمام بندگان با ايمانش چنين بگويد : "اي بندگان من که ايمان آورده‏ايد، تقواي الهي پيشه‏کنيد، براي کساني که در اين دنيا نيکي کرده‏اند، پاداش نيکي است، سرزمين خدا وسيع است (هر گاه تحت فشار شديد کافران جبار قرار گرفتيد، تسليم نشويد، بلکه مهاجرت کنيد، زيراصابران اجر و پاداش خود را بي‏حساب دريافت مي‏کنند، قل يا عبادي الذين آمنوا اتقواربکم للذين احسنوا في هذه الدنيا حسنة و ارض الله واسعة انما يوفي الصابرون اجرهم‏بغير حساب " (21)
اين آيه از يک سو نشان مي‏دهد که انسان بايد در برابر مشکلات که در راه مقابله باجباران متحمل مي‏شود، از نيروي صبر کمک بگيرد، زيرا بدون آن چاره‏اي جز تسليم‏در برابر ظالمان زورمدار ندارد.
از سوي ديگر، پاداش صابران را بي‏حساب و غير قابل شمارش بيان مي‏دارد.
تعبير"بي حساب‏"نشان مي‏دهد که خداوند، آن قدر به آنها پاداش مي‏دهد که جز او، کسي قادر به حسابش نيست. به همين جهت در حديثي از رسول خدا صلي الله عليه و اله مي‏خوانيم :
"هنگامي که نامه‏هاي اعمال گشوده مي‏شود و ترازوهاي اعمال نصب مي‏شود، براي کساني‏که گرفتار بلاهاي سختي شدند و صبر کردند، نه ترازويي نصب مي‏شود و نه نامه عملي گشوده‏خواهد شد (بلکه بي حساب به آنها پاداش مي‏دهند) (22) ، سپس پيامبر اسلام صلي الله عليه و اله آيه فوق راتلاوت نمود : انما يوفي الصابرون اجرهم بغير حساب ".
تعبير به‏"غير حساب‏"در آيات متعددي آمده است که اغلب مربوط به روزي‏هاي‏فراوان دنيوي است که خداوند به بعضي از انسان‏ها مي‏دهد، تنها در اين مورد و در آيه‏چهلم سوره مؤمن، از پاداش‏ها و روزي‏هاي قيامت‏سخن به ميان آمده. به يقين جايي که‏پاداش يا روزي بدون حساب داده شود، تناسبي با کميت و کيفيت اعمال نخواهدداشت، بلکه متناسب با لطف پروردگار است و در نتيجه بسيار مهم و والا خواهد بود.

در يازدهمين آيه
تعبير بسيار جالبي درباره اهميت صبر دارد و آن اين که فرشتگان‏هنگامي که براي ديدار بهشتيان از هر دري وارد مي‏گردند، به آنها مي‏گويند : "سلام برشما!به خاطر صبر و استقامت‏تان، چه پايان خوبي در اين سرا نصيبتان شد!، سلام عليکم‏بما صبرتم فنعم عقبي الدار " (23)
جالب اين که از ميان تمام اعمال و طاعات و عبادات و کارهاي نيک بهشتيان، انگشت روي صبر و شکيبايي آنها مي‏گذارند و آن را سبب ورود به بهشت مي‏شمارند واگر دقت کنيم، تصديق خواهيم کرد که صبر و استقامت، نقش مهمي در سعادت انسان وبهشتي شدن او دارد، زيرا بدون صبر، نه پرهيز از گناهان ممکن است و نه انجام اطاعت‏هاو عبادت‏ها، نه جهاد با نفس و نه جهاد با دشمن. به همين دليل فرشتگان، در نخستين‏تبريک به بهشتيان، به مساله صبر تکيه مي‏کنند.
شاهد اين سخن که همه طاعات در سايه صبر انجام مي‏گيرد، در آيه بيست و دوم‏همين سوره آمده است : "انديشمندان و اولو الالباب، کساني هستند که به خاطر ذات‏پروردگارشان، صبر و شکيبايي مي‏کنند، نماز را بر پا مي‏دارند و از آنچه به آنها روزي داده‏ايم، درپنهان و آشکار، انفاق مي‏کنند و با حسنات، آثار سيئات را از بين مي‏برند، و الذين صبرواابتغاء وجه ربهم و اقاموا الصلاة و انفقوا مما رزقناهم سرا و علانية و يدرئون بالحسنة‏السيئة. . . "
در تفسير اين آيه، حديث جالبي از امام علي بن الحسين عليه السلام نقل شده است : هنگامي‏که روز قيامت مي‏شود، ندا دهنده‏اي ندا مي‏دهد که اهل صبر و شکيبايي به پاخيزيد، گروهي بر مي‏خيزند، به آنها گفته مي‏شود : سوي بهشت‏برويد. در اين هنگام، فرشتگان به‏استقبال آنها مي‏آيند و مي‏گويند : کجا مي‏رويد؟ مي‏گويند : سوي بهشت. فرشتگان‏مي‏گويند : قبل از حساب؟ !مي‏گويند : آري (قبل از حساب) . مي‏گويند : شما کيستيد؟
مي‏گويند : ما اهل صبريم، مي‏گويند : صبر شما چه چيز بوده است؟ مي‏گويند : ما در راه‏طاعت پروردگار و پرهيز از گناهان و در برابر بلا و اندوه و غم، در دنيا صبر و شکيبايي‏کرديم. امام علي بن الحسين عليه السلام فرمود : اين جاست که فرشتگان مي‏گويند : داخل بهشت‏شويد، چه عالي است پاداش عاملان.
بعضي از راويان احاديث گفته‏اند : "در همين جا فرشتگان مي‏گويند : سلام عليکم بماصبرتم ". (24)

در دوازدهمين آيه
به صورت زيبايي، همان مطلبي که در آيه قبل عنوان شد، مطرح‏مي‏کند. اين آيه، در ادامه آيات قبل که در صدد بيان اوصاف دوازده‏گانه‏"عباد الرحمن‏"که بيانگر شخصيت والاي آنها در تمام ابعاد است - مي‏فرمايد : "آنها هستند که درجات‏عالي بهشت، در برابر شکيبايي‏شان، ، پاداش داده مي‏شود و با تحيت و سلام (فرشتگان)
روبرو مي‏شوند، اولئک يجزون الغرفة بما صبروا و يلقون فيها تحية و سلاما " (25)
"غرفه‏"از ماده‏"غرف‏" (بر وزن ظرف) ، به معني برداشتن چيزي است، لذا به آبي که‏انسان از چشمه براي نوشيدن با دست‏هاي خود بر مي‏گيرد، غرفه مي‏گويند، در ضمن به‏قسمت‏هاي فوقاني ساختمان و طبقات بالاي منازل نيز"غرفه‏"مي‏گويند. در اين آيه نيزمراد برترين منزلگاه‏هاي بهشت است که در اختيار صابران قرار مي‏گيرد.

صد هزاران کيميا حق آفريد کيمايي همچو صبر، آدم نديد!
از تعبير آيه فوق، استفاده مي‏شود که‏"صبر"وجه مشترک تمام اوصاف دوازده‏گانه‏"عباد الرحمن‏"مي‏باشد.
در سيزدهمين آيه که از آيات معروف صبر است، ضمن بشارت به صابران در برابرآزمايش‏هاي بزرگ الهي مي‏فرمايد : "به يقين همه شما را با چيزي از ترس، گرسنگي، زيان‏مالي و جاني و کمبود ميوه‏ها، آزمايش مي‏کنيم و صابران را بشارت ده - آنها که هرگاه مصيبتي‏به آنان رسد، مي‏گويند : ما متعلق به خداييم و سوي او بازگرديم - آنها کساني هستند که‏رحمت‏هاي الهي شامل حالشان است و آنها هدايت‏يافتگانند، و لنبلونکم بشي‏ء من الخوف‏و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرين الذين اذا اصابتهم‏مصيبة قالوا انا لله و انا اليه راجعون اولئک عليهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئک هم المهتدون " (26)
گرچه در اين آيات، تنها به يکي از شاخه‏هاي صبر، يعني صبر بر مصائب و مشکلات‏اشاره شده، ولي اهميت آن به اندازه‏اي است که صلوات و درود و رحمت الهي را به اين‏دسته از صابران جاري شده، و مسيرهاي هدايت را در پرتو همين صبر و شکيبايي‏مي‏پيمايند.
با توجه به اين نکته که آزمايش‏هاي گوناگون در اين جهان از سنت‏هاي خلل ناپذيرالهي است، و عبور از گردنه‏هاي صعب العبور آن جز با صبر ممکن نيست، به نقش صبر وشکيبايي در زندگي و آثار نهايي آن پي مي‏بريم.
چه افتخاري از اين بالاتر که انسان در برابر صبرش، مشمول اين سه عنايت‏بزرگ‏الهي گردد :
نخست، صلوات و درودي از نوع آنچه بر پيامبر بزرگش فرستاده مي‏شود و سپس‏شمول رحمت واسعه الهي، نسبت‏به او و از همه مهمتر، هدايت پروردگار که سرچشمه‏تمام نعمت‏ها و خوشبختي‏هاست.
در اين که چرا صلوات به صورت جمع آمده دو تفسير ذکر شده که هر دو مي‏تواندصحيح باشد : نخست اين که اشاره به انواع اکرام و احترام الهي است، و ديگر اين که‏اشاره به تکرار آن مي‏باشد. تعبير به رحمت، به صورت نکره نيز اشاره به اهميت وعظمت است.
در بيان تفاوت ميان صلوات و رحمت، بعضي گفته‏اند : صلوات اشاره به مدح و ثناي‏الهي و لطف و مغفرت اوست، در حالي که رحمت، اشاره به انواع نعمت‏هاي مادي ومعنوي در دنيا و آخرت دارد.
در چهاردهمين و آخرين آيه از آيات مورد بحث که در سوره و العصر آمده، قرآن‏مجيد ضمن بيان اين که همه انسان‏ها در خسران و زيان قرار دارند، جز کساني که داراي‏يک برنامه چهار ماده‏اي هستند که يکي از موارد آن، صبر و شکيبايي و استقامت است، مي‏فرمايد : "به عصر سوگند!که انسان‏ها همه در زيانند مگر کساني که ايمان آورده و اعمال‏صالح انجام دادند و يکديگر را به حق سفارش کرده، و يکديگر را به صبر و شکيبايي توصيه‏نموده‏اند، و العصر ان الانسان لفي خسر الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوابالحق و تواصوا بالصبر " (27)
تعبير تواصوا - از ماده‏"تواصي‏"به معني سفارش کردن به يکديگر در آيات فوق نشان‏مي‏دهد که مؤمنان بعد از ايمان و معرفت و عمل صالح، بايد به احقاق حقوق روي‏آورند، حق را بشناسند و يکديگر به آن توصيه کنند، چون احقاق حق و اجراي حق درجامعه انساني، جز با استقامت و ايستادگي در برابر موانع ممکن نيست، توصيه به صبررا به عنوان چهارمين اصل که پشتوانه اصول سه گانه ديگر است‏بيان مي‏کند. بنابراين‏صبر، يکي از ارکان اصلي سعادت انسان‏هاست که بدون آن، درخت ايمان به ثمرنمي‏نشيند و اعمال صالح انجام نمي‏گيرد، و احقاق حقوق در جامعه انساني تحقق‏نمي‏يابد. بدون شک، احقاق حقوق و اداي آن از مشکل‏ترين کارهاست، زيرا گاهي‏ممکن است‏حق، با فرد يا عزيزان و بستگانش مخالف باشد، در اين جا اداي حق جز به‏مدد صبر، صورت نمي‏پذيرد.

نتيجه
از مجموع آنچه در آيات بالا آمد، مي‏توان نتيجه گرفت که اهميت صبر و شکيبايي‏و استقامت، بسيار بيش از آن است که ما فکر مي‏کنيم. به گفته بعضي از مفسران، صبر درقرآن مجيد، بيش از هفتاد بار يا نزديک به يکصد بار تکرار و تاکيد شده، در حالي که‏هيچ يک از فضايل انساني، به اين اندازه مورد تاکيد قرار نگرفته است. اين نشان مي‏دهدکه قرآن، براي اين فضيلت اخلاقي و عملي اهميت فراواني قائل است، و آن را عصاره‏همه فضيلت‏ها و خمير مايه همه سعادت‏ها و ابزار وصول به هر گونه خوشبختي وسعادت مي‏داند.

صبر در احاديث اسلامي
به گفته بعضي از علماي اخلاق، رواياتي که درباره فضيلت صبر و شکيبايي ازمعصومين عليهم السلام به ما رسيده، بيش از آن است که به شمارش در آيد. و در برخي از کتب‏که درباره صبر تاليف يافته، نزديک به 900 حديث از پيغمبر اکرم صلي الله عليه و اله و ائمه‏معصومين عليهم السلام در اين باره آمده است که به عنوان نمونه، بخشي از آن‏ها را گلچين‏نموده‏ايم :
1 - رسول خدا صلي الله عليه و اله فرمودند : "الصبر خير مرکب ما رزق الله عبدا خيرا له و لا اوسع‏من الصبر، صبر بهترين مرکب سواري است، خداوند هيچ بنده‏اي را بهتر و گسترده از صبرروزي نداده است. " (28)
تعبير به‏"بهترين مرکب‏"، در اين حديث‏شريف اشاره به اين دارد که صبر، وسيله‏رسيدن به همه سعادت‏ها و خوشبختي‏هاست و انسان بدون آن به هيچ مقامي در دنيا وآخرت نمي‏رسد!
2 - امير مؤمنان علي عليه السلام مي‏فرمايند : "عليکم بالصبر فان الصبر من الايمان کالراس‏من الجسد، بر شما باد صبر و استقامت کردن، زيرا صبر نسبت‏به ايمان، همانند سر به بدن‏است. " (29)
نشان مي‏دهد که صبر نقش کليدي براي تمام ابعاد زندگي انسان دارد، به همين دليل‏در ذيل همين حديث آمده است‏"لا ايمان لمن لا صبر له، کسي که صبر و استقامت ندارد، ايمان او پايدار نخواهد ماند. "
3 - در حديث ديگر، همان حضرت عليه السلام مي‏فرمايند : "لا يعدم الصبور الظفر و ان طال‏به الزمان، شخص صبور، پيروزي را از دست نخواهد داد هر چند طول بکشد. " (30)
با توجه با اين که هم صبر مطلق ذکر شده و هم پيروزي، نشان مي‏دهد که اين حکم‏در تمام ابعاد معنوي و مادي زندگي انسان‏هاست.
4 - پيغمبر اکرم صلي الله عليه و اله، صبر را به منزله نصف ايمان شمرده‏اند : "الصبر نصف الايمان، صبر نصف ايمان است. " (31)
در بعضي از روايات، نصف ايمان را شکر گزاري و نصف ديگر آن را صبردانسته‏اند. صبر و استقامت‏براي رسيدن به نعمتها و سپس شکر نعمت، يعني بهره‏برداري‏صحيح از مواهب و نعمت‏هاي الهي.
روشن است که اين حديث، هيچ منافاتي با احاديث گذشته ندارد، زيرا همان طور که‏بيان شد، اگر مؤمن صبر نداشته باشد ايمانش به خاطر موانعي که بر سر راه دارد، از بين‏مي‏رود، هم چنين اگر شاکر نباشد، طبق اين بيان (و لئن کفرتم ان عذابي لشديد) نعمت‏هااز کفش مي‏رود.
5 - در حديث ديگر، رسول خدا صلي الله عليه و اله در تعبير زيباي ديگري فرمودند : "الصبر کنزمن کنوز الجنة، صبر، گنجي از گنج‏هاي بهشت است. " (32)
6 - دليل اين امر با نقل حديثي از امير مؤمنان عليه السلام به وضوح روشن مي‏شود : "الصبرعون علي کل امر، صبر و شکيبايي به پيشرفت هر کار (مهمي) کمک مي‏کند. " (33)
زيرا همان‏گونه که مي‏دانيد، در نظام زندگي بر سر راه هر کار مهمي، موانعي قراردارد که عبور از آنها فقط با نيروي صبر و شکيبايي ممکن است.
7 - درباره شکيبايي در برابر گناه اين حديث نقل شده است : "و من صبر عن‏معصية الله فهو کالمجاهد في سبيل الله، کسي که در مقابل عوامل گناه صبر کند، مقامش‏همانند مجاهد در راه خداست. " (34)
آري هر دو مجاهد"في سبيل الله‏"اند، با اين تفاوت که يکي با دشمن بيروني (جهاد اصغر) و ديگري با دشمن دروني (جهاد اکبر) مي‏جنگد.
8 - در حديث ديگري از امير مؤمنان عليه السلام آمده است : "ان صبرت ادرکت‏بصبرک‏منازل الابرار و ان جزعت اوردک جزعک عذاب النار، اگر صبر کني، به خاطر صبر خودبه مقامات ابرار و نيکوکاران مي‏رسي و اگر بي‏صبري کني، اين بي صبري تو را در عذاب دوزخ‏وارد مي‏کند. " (35)
9 - امام صادق عليه السلام درباره صبر در برابر بلاها و حوادث تلخ زندگي، مي‏فرمايند : "من‏ابتلي من المؤمنين ببلاء فصبر عليه کان له مثل اجر الف شهيد، هر کس از مؤمنان به بلايي‏گرفتار شود (و) شکيبايي را از دست ندهد، پاداش هزار شهيد دارد". (36)
مرحوم‏"علامه مجلسي‏"قدس سره، بعد از ذکر اين حديث در جلد 68 بحار الانوار، اين‏سؤال را مطرح مي‏کند که چگونه اين پاداش صحيح است، در حالي که شهيد خود ازصابران مي‏باشد، زيرا در برابر دشمن صبر مي‏کند تا شربت‏شهادت را مي‏نوشددر جواب اين سؤال مي‏توان گفت : شهيد در برابر تهاجمات دشمن صبر مي‏کند وصابران در مقابل حوادث تلخ زندگي، مانند بيماري‏ها، ناکامي‏ها و از دست دادن عزيزان‏صبر مي‏کنند.
دليل ديگري بر برتري او نسبت‏به اجر شهادت، اين است که شهادت يک بار است، ولي گرفتاري‏هاي تلخ زندگي، هزاران بار تکرار مي‏شود،
10 - پيغمبر اکرم صلي الله عليه و اله درباره پاداش معنوي صابران مي‏فرمايند : "من ابتلي فصبر واعطي فشکر و ظلم فغفر اولئک لهم الا من و هم مهتدون، کساني که به بلايي مبتلا شود وشکيبايي کند و نعمتي به او برسد و شکر آن را به جا آورد و مورد ستم واقع شود و (با بزرگواري) طرف راببخشد، چنين کساني امنيت و آرامش (در قيامت دارند) و آنها دايت‏يافتگانند". (37)
11 - امام صادق عليه السلام مي‏فرمايند : "الصبر يظهر ما في بواطن العباد من النور و الصفاءو الجزع يظهر ما في بواطنهم من الظلمة و الوحشة، صبر، آنچه را که در درون بندگان خدا ازنور و صفا وجود دارد، آشکار مي‏کند و بي‏صبري و ناشکيبايي، آنچه را که در درون آنها از ظلمت ووحشت است، ظاهر مي‏سازد. " (38)
12 - بحث احاديث صبر را با حديث ديگري از امير مؤمنان عليه السلام پايان مي‏دهيم :
"الصبر مطية لا تکبوا و القناعة سيف لا ينبوا، صبر و شکيبايي مرکبي است که هرگز به زمين‏نمي‏خورد و قناعت‏شمشيري است که هرگز از کار نمي‏افتد" (39)
اين‏ها بخش مختصري از احاديثي است که درباره اهميت صبر انسان‏ها و پاداش‏شکيبايان وارد شده است.

من از مفصل اين قصه مجملي گفتم تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل




همان گونه که در مباحث گذشته اشاره شد، طبيعت زندگي دنيا اين است که با موانع ومشکلات و آفات همراه مي‏باشد. در مسير انجام‏"بايدها"و"نبايدها"اغلب مشکلاتي‏است که اگر انسان از آنها نگذرد، به مقصد نمي‏رسد. در ضمن هميشه آفات و مصايبي‏در کمين نعمت‏هاست که باعث از دست دادن آنها مي‏شود، مصايبي در اموال و انفس وعزيزان و دوستان و مواهب ديگر.
انسان بدون صبر و استقامت، هم در جهات مثبت‏به جايي نمي‏رسد و هم در برابرعوامل منفي و مصائب و آفات قادر به ايستادگي نيست. به همين دليل، کليد اصلي‏پيروزي‏ها، صبر و شکيبايي است و از آنجا که دين مجموعه‏اي از بايدها و نبايدهاست، اطاعات و ترک معاصي، بدون صبر و استقامت، بقاء و دوامي ندارد، زيرا طبق بيان‏گذشته، صبر در برابر ايمان، همانند سر نسبت‏به بدن است.
از اين رو، در بعضي از احاديث اسلامي (از جمله حديثي از امير مؤمنان عليه السلام نقل شده، صبر و ظفر، قرين هم شمرده شده‏اند که به واسطه صبر، ظفر مي‏آيد، "الصبر الظفر، صبر مساوي‏با پيروزي است!" (40)
در آيات قرآن نيز شرط مهم پيروزي مجاهدان راه خدا را صبر و شکيبايي شمرده‏است : "ان يکن منکم عشرون صابرون يغلبوا ماتين و ان يکن منکم ماة يغلبوا الفا من‏الذين کفروا ، هر گاه بيست نفر صبور و با استقامت از شما باشد، بر دويست نفر غلبه مي‏کنند و اگريکصد نفر باشند بر هزار نفر از کافران پيروز مي‏گردند. " (41)
چه نيرويي است که يک نفر را توانايي مقابله با ده نفر و صد نفر را توانايي مقابله بايک هزار نفر را مي‏دهد. اين نيرو همان صبر و استقامت است که در آيه به آن تصريح‏شده است.
افراد سست اراده و کم حوصله و کم استقامت، بسيار زود از ميدان حوادث‏مي‏گريزند، يا در برابر حجم مشکلات زانوا مي‏زنند. نه دنيا را بدون صبر و استقامت‏به انسان مي‏دهند و نه آخرت را، به همين دليل، اقوام و ملت‏هايي در جهان پيشرفت دارندکه استقامت‏بيشتري داشته باشند.
در حالات علماي بزرگ - اعم از شخصيت‏هاي والاي مذهبي که درهاي علوم راگشودند يا دانشمندان علوم ديگر که به اختراعات و اکتشافات بزرگي نايل شدند - چيزي‏که بيش از هر چيز ديگر مي‏درخشد، صبر و استقامت آنها است. گاهي يک دانشمند، براي کشف يک قانون علمي، ناچار است چند سال در کتابخانه يا آزمايشگاه خود بماندتا موفق به کشف آن شود.
حديثي از علي عليه السلام نقل شده است : "من رکب مراکب الصبر اهتدي الي ميدان النصر، کسي که بر مرکب صبر و شکيبايي سوار شود، به ميدان پيروزي پاي مي‏نهد. " (42)
باز از همان امام بزرگوار آمده است که‏"مفتاح الظفر لزوم الصبر، کليد پيروزي، داشتن‏صبر و شکيبايي است. " (43)
از سوي ديگر، افراد کم صبر و استقامت، بسيار زود آلوده گناه مي‏شوند، زيرا گناه، جاذبه‏هاي نيرومندي براي نفس سرکش انساني دارد و اگر مقاومت‏شديدي در انسان‏نباشد، ايستادگي در برابر آن جاذبه‏ها ممکن نيست.
در حديثي از امام صادق عليه السلام آمده است : "کم من صبر ساعة قد اورثت فرحا طويلا وکم من لذة ساعة قد ورثت‏حزنا طويلا، بسيار اتفاق افتاده که يک ساعت صبر و شکيبايي، سبب شادي طولاني شده است، و چه بسيار لذت کوتاهي در يک ساعت، غم و اندوه طولاني به بارآورده است‏" (44)
ممکن است در طول زندگي، انسان گرفتار خسارت‏ها و زيان‏هاي مادي، اجتماعي ويا معنوي شود، مثلا در مورد مرگ نزديکان بايد گفت که چنان نيست که دوستان وخويشاوندان همه با هم متولد شوند و همه با هم بميرند، بعضي زودتر و بعضي ديرتر، چشم از جهان مي‏پوشند، آنها که زودتر مي‏روند، بازماندگان را به داغ و فراق خود مبتلامي‏سازند. اگر انسان، صبور نباشد، به زودي سلامتش را از دست مي‏دهد، از همه چيززندگي مايوس گشته و دست و دلشان از کار مي‏ماند.
آري!اين صبر است که با وجود تمام اين حوادث ناگوار، به روح و قلب انسان توانايي ادامه حيات را مي‏دهد.
در روايات سابق، بيان داشتيم که امام صادق عليه السلام ثواب شکيبايي شيعيان دربرابر مصيب‏ها و گرفتاري‏ها را برابر با پاداش هزار شهيد دانستند که اين امر نشانگر همين‏معني است.
خلاصه اين که : در باره اهميت صبر و نقش آن در پيشبرد دين و دنيا، هر چه بيان شودکم است. به همين دليل، تعبيرات بسيار بالايي را که در روايات اسلامي در باره صابران‏آمده است، نبايد مبالغه پنداشت : "انه من صبر نال بصبره درجة الصائم القائم، و درجة‏الشهيد الذي ضرب بسيفه قدام محمد صلي الله عليه و اله، هر کس صبر و شکيبايي کند، به خاطر آن به مقام‏روزه‏داران شب زنده‏دار مي‏رسد و درجه شهيدي را که در پيشاپيش پيغمبر اکرم به دفاع پرداخته وشربت‏شهادت نوشيده است را به دست مي‏آورد. " (45)
به گفته شاعر :

کليد صبر کسي را باشد اندر دست هر آينه در گنج مراد بگشايد به شام تيره محنت‏بسازد و صبر نما که عاقبت‏سحر از پرده روي بنمايد

شاخه‏هاي صبر
در بسياري از گفتار و نوشتار علماي اخلاق و بزرگان اسلام، "صبر"به سه شاخه‏تقسيم شده است
1 - صبر بر اطاعت.
2 - صبر بر معصيت.
3 - صبر بر مصيبت.
منظور از"صبر بر اطاعت‏"، ايستادگي در برابر مشکلات اطاعت فرمان خداست.
اطاعت فرمان الهي در نماز و روزه و حج و جهاد و اداي واجبات مالي، همانند خمس وزکات و هم چنين صبر و شکيبايي در برابر مشکلات اطاعت اوامر استحبابي که دامنه‏گسترده‏اي دارد.
منظور از"صبر بر معصيت‏"، ايستادگي در برابر شعله‏هاي سرکش شهوات وهيجان‏هاي برخاسته از هوا و هوس است که اگر چنين نباشد، طوفان شهوات و هوس‏هاتمام ايمان و تقوا و پاکي و صدق و صفا و. . . را از بين مي‏برد.
و منظور از"صبر بر مصيبت‏"، آن است که انسان در طول زندگي، در برابر حوادث‏دردناکي، مانند از دست دادن عزيزان، خسارت‏هاي عظيم مالي، به خطر افتادن آبرو وحيثيت اجتماعي، گرفتاري در چنگال بيماري‏هاي صعب العلاج و افتادن در دام دوستان‏ناباب و شرکاي خائن و حکومت ظالم و گاه همسران فاسد و. . . صبر و شکيبايي را ازدست ندهد.
بزرگان اخلاق، اين تقسيم سه گانه را از روايات اسلامي گرفته‏اند، همانند روايتي که‏از پيامبر اسلام صلي الله عليه و اله نقل شده است : "الصبر ثلاثة، صبر علي المصيبة و صبر علي‏الطاعة و صبر علي المعصية فمن صبر علي المصيبة حتي يردها بحسن عزائها، کتب الله‏له ثلاث ماة درجة ما بين الدرجة الي الدرجة کما بين السماء الي الارض و من صبر علي‏الطاعة کتب الله له ست ماة درجة، ما بين الدرجة الي الدرجة کما بين تخوم الارض الي‏العرش و من صبر علي المعصية کتب الله له تسع ماة درجة ما بين الدرجة الي الدرجة‏کما بين تخوم الارض الي منتهي العرش، صبر بر سه گونه است : صبر بر مصيبت، کسي که صبربر مصيبت کند و آن را با شکيبايي و صبر جميل تحمل نمايد، خداوند سيصد درجه برايش مي‏نويسدکه فاصله ميان هر درجه همانند فاصله آسمان و زمين است و هر کس صبر بر اطاعت کند، خداوندششصد درجه برايش مي‏نويسد که فاصله هر يک با ديگري همانند فاصله انتهاي زمين تا عرش‏خداست. و هر کس صبر بر معصيت کند، خداوند نهصد درجه برايش مي‏نويسد که فاصله هر يک باديگري، همانند فاصله منتهاي زمين تا منتهاي عرش خداست. " (46)
از تعبيرات اين حديث، استفاده مي‏شود که صبر بر معصيت مهمتر از همه است و صبربر اطاعت در مرحله دوم و صبر مصيبت در مرحله سوم قرار دارد.
امير مؤمنان علي عليه السلام در حديثي ديگر، بعد از آن که ايمان را بر چهار ستون قرار داده‏که رکن اول آن صبر، رکن دوم آن يقين و رکن سوم آن، عقل و رکن چهارم آن جهاداست، مي‏فرمايد : "و الصبر منها علي اربع شعب، علي الشوق و الشفق و الزهد و الترقب، صبر چهار شعبه دارد، اشتياق، ترس، زهد و انتظار و سپس در شرح آن مي‏فرمايند : کسي که‏اشتياق بهشت داشته باشد، از شهوات و هوس‏هاي سرکش به کنار مي‏رود، و آن کسي که از آتش‏دوزخ بترسد، از محرمات دوري مي‏گزيند و کسي که زهد بر دنيا داشته باشد، براي انجام نيک سرعت‏مي‏گيرد" (47)
با اندکي دقت روشن مي‏شود که هدف امام عليه السلام، شرح انگيزه‏هاي صبر و استقامت‏است، نه شاخه‏هاي آن.
نظير اين حديث، از پيامبر اسلام صلي الله عليه و اله نيز نقل شده است.

انگيزه‏هاي صبر و شکيبايي
اموري که باعث صبر انسان در مشکلات طاعت و ترک معصيت و در برابر مصائب‏مي‏شود، فراوان است که هر کدام تاثير خاصي در پديد آوردن اين فضيلت‏بزرگ داردکه مهمترين آنها عبارتند از :
1 - تقويت پايه‏هاي ايمان و يقين، مخصوصا توجه به اين نکته که خداوند"ارحم‏الراحمين‏"است و نسبت‏به بندگانش از هر کسي مهربانتر است و او براي رعايت و تامين‏مصالح عباد، حوادثي مي‏آفريند که اسرار و منافعش پوشيده است، روح شکيبايي را درانسان پرورش مي‏دهد. توجه به پاداش‏هاي عظيم مطيعان و تارکان معاصي و صدق‏وعده‏هاي الهي نيز در اين زمينه، عزم انسان را در صبر و شکيبايي، راسخ‏تر مي‏کند.
از همين رو، امير مؤمنان عليه السلام مي‏فرمايند : "اصل الصبر حسن اليقين بالله، اساس وريشه صبر، ايمان و يقين خوب، نسبت‏به خداوند است‏" (48)
بديهي است، هر قدر ايمان انسان به حکمت و رحمت پروردگار بيشتر باشد، صبر اونيز بيشتر خواهد شد، به تعبير ديگر، تحمل صبر و شکيبايي برايش آسان‏تر مي‏گردد. به‏همين دليل، حديثي از امام صادق عليه السلام نقل شده که به بعضي از ياران خود فرمود : "انا صبرو شيعتنا اصبر منا، ما صبورانيم، ولي شيعيان ما از ما صبورترند". راوي سؤال مي‏کند، فدايت‏شوم! چگونه شيعيان شما از شما صبورترند؟ امام در پاسخ فرمودند : "لانا نصبر علي ما نعلم و شيعتنا يصبرون علي ما لا يعلمون، چون ما بر چيزي که مي‏دانيم (و از اسرار آن آگاهيم)
صبر مي‏کنيم، ولي شيعيان ما در برابر اموري که از اسرارش آگاه نيستند صبر مي‏کنند" (49)
2 - دست‏يابي صبر، مانند کسب هر فضيلت اخلاقي ديگر، ممارست و روبرو شدن باحوادث گوناگون حاصل مي‏شود، به همين دليل در حديثي از امير مؤمنان علي عليه السلام‏آمده است : "من توالت عليه نکبات الزمان اکسبته فضيلة الصبر، کسي که پي در پي‏حوادث ناخوشايندي برايش حادث شود، فضيلت صبر را برايش فرهم مي‏کند" (50)
به تعبير ديگر، انسان در ابتداي برخورد با مصيبتي، ناله و فرياد سر مي‏دهد و جزع وفزع را به اوج مي‏رساند، هم چنين هنگامي که در انجام طاعتي از طاعات پروردگار، بامشکلي روبرو شود، اظهار خستگي مي‏کند، ولي تکرار آن حوادث و اين مشکلات به‏تدريج فضيلت صبر را به عنوان يک عادت در او به وجود مي‏آورد.
3 - توجه به اين نکته که دنيا، دار حوادث و مشکلات است و رسيدن به هيچ موهبتي‏از مواهب مادي و معنوي، بدون عبور از موانع گوناگون امکان پذير نيست و نيز توجه به‏اين حقيقت که افراد کم صبر و بي حوصله و کم طاقت، هرگز به جايي نخواهند رسيد، عزم و اراده انسان را بر صبر و شکيبايي در مقابل مشکلات محکم‏تر مي‏سازد.
همان گونه که در سابق اشاره شد، براي چيدن يک شاخه گل بايد رنج‏خار را کشيد وبراي نوشيدن يک جرعه عسل، بايد در برابر نيش زنبور صبر کرد، گنج‏ها در ويرانه‏هاست و بهشت در لابلاي ناملايمات قرار گرفته است.
به يقين هر کس در اين امور دقت کند، آمادگي بيشتري براي صبر و شکيبايي پيدامي‏کند. از همين رو در حديث ديگري از امير مؤمنان علي عليه السلام آمده است : "لکل نعمة‏مفتاح و مغلاق و مفتاحها الصبر و مغلاقها الکسل، براي هر نعمتي کليد و قفل و بندي است، کليد آن صبر و قفل و بند آن، تنبلي و کسالت است. " (51)
4 - يکي ديگر از انگيزه‏هاي صبر و عوامل پرورش آن، هم شکل ساختن صابران‏است، اين امر نه تنها در اين جا بلکه در تمام فضايل اخلاقي صدق مي‏کند که هر گاه‏انسان، در ظاهر خود را به صفتي بيارايد، هر چند در باطن چنين نباشد، به تدريج درباطنش نيز نفوذ کرده و به آن متخلق مي‏گردد.
در حديثي از رسول خدا صلي الله عليه و اله آمده است : "من يتصبر يصبره الله و من يستعفف يعفه‏الله، و من يستغن يغنه الله و ما اعطي عبد عطاء هو خير و اوسع من الصبر، کسي که خود رابه چهره صابران در آورد (و جزع و فزع را ترک گويد) ، خداوند روح صبر را به او مي‏بخشد و کسي که به‏چهره عفيفان در آيد، خداوند او را به زينت عفت مي‏آرايد و کسي که در چهره بي‏نيازان در آيد، خداوند اورا بي‏نياز مي‏سازد و به هيچ بنده‏اي موهبتي بهتر و گسترده‏تر از صبر عطا نشده است. " (52)
5 - صبر رابطه نزديکي با ظرفيت وجودي انسان دارد. هر اندازه ظرفيت و شخصيت‏انسان بيشتر شود، صبر و شکيبايي او افزون مي‏گردد، به همين دليل کودکان و بزرگسالان‏کودک صفت، در برابر کمترين حادثه‏اي، بي‏تابي مي‏کنند، در حالي که افراد با ظرفيت‏و با شخصيت، مشکلات را در خود هضم نموده و خم به ابرو نمي‏آورند.
يک استخر کوچک با اندک نسيمي متلاطم مي‏شود، ولي يک اقيانوس عظيم، به‏آساني متلاطم نمي‏شود و اقيانوس کبير را از اين جهت اقيانوس آرام مي‏خوانند که‏هيجان امواجش به خاطر گسترش آن کمتر است.
مطالعه حالات بزرگان، مخصوصا انبياء و اولياي الهي که بر اثر صبر و شکيبايي به‏مقامات عالي روحاني نايل گشتند، مي‏تواند از انگيزه‏هاي مؤثر باشد، همان گونه که آنهادر همه چيز الگو و اسوه‏اند.
مساله صبر و شکيبايي در برابر حوادث سخت زندگي و مشکلات عظيمي که در راه‏پيروزي انسان وجود دارد، تنها بعد اخلاقي ندارد، بلکه از نظر بهداشت و سلامت جسم‏نيز فوق العاده موثر است. افراد ناشکيبا عمري کوتاه و توام با انواع بيماري‏ها دارند که‏مهمترين آنها بيماري‏هاي قلبي و عصبي است، در حالي که شکيبايان از عمر طولاني وتوام با سلامت نسبي برخوردارند، به همين دليل، روانشناسان معتقدند داشتن مذهب (که انسان را به شکيبايي در برابر مشکلات ترغيب مي‏کند) يکي از شرايط سلامت جسم‏و روان انسان است.
در حديثي از امير مؤمنان علي عليه السلام آمده است : "من احب البقاء فليعد للمصائب قلباصبورا، کسي که دوست دارد عمر طولاني داشته باشد، بايد قلب صبوري در برابر مصائب آماده‏کند. " (53)

جزع و بي‏تابي
" جزع‏ " نقطه مقابل‏ " صبر " است و آن، حالت‏بي‏قراري و ناشکيبايي در برابرحوادث و مشکلات است، به گونه‏اي که انسان در برابر حادثه زانو زند، مايوس شود، بي تابي کند و يا از تلاش و کشش براي رسيدن به مقصد چشم بپوشد.
جزع يکي از بدترين و نکوهيده‏ترين صفات است که انسان را در دنيا و آخرت به‏بدبختي مي‏کشاند و از رسيدن به مقامات والا باز مي‏دارد و ارزش و مقام او را در جامعه‏کاسته، شربت زندگي را رد کامش تلخ، و شهد حيات را شرنگ مي‏سازد.
قرآن مجيد در سوره‏"معارج‏"، انسان را موجودي حريص و کم طاقتي معرفي‏مي‏کند که وقتي بدي به او برسد، بي‏تابي مي‏کند و هنگامي که خوبي به او رسد، بخل‏مي‏ورزد و مانع ديگران مي‏شود، "ان الانسان خلق هلوعا اذا مسه الشر جزوعا واذا مسه الخير منوعا" . (54)
منظور از انسان در اين آيه - همانند بعضي از آيات مشابهي که انسان را با صفات‏ناشايستي توصيف کرده - انسان‏هاي تربيت نيافته و به اصطلاح خود رو و فاقد شخصيت‏است و لذا در ذيل همين آيات با جمله (الا المطلين. . . تا. . . و الذين هم علي صلاتهم‏يحافظون) ، افراد با ايماني را که به نماز و کمک به محرومان و اصول عفت و امانت وشهادت به حق وفا دارند، استثناء کرده و از تحت عنوان‏"هلوع‏"خارج مي‏کند.
تعبير آيات فوق، شايد اشاره به اين باشد که معمولا افراد جزوع و ناشکيبا بخيل هم‏هستند، همان گونه که بخيلان ناشکيبا مي‏باشند، به تعبير ديگر اين دو صفت‏با يکديگررابطه دارند و از اين رو در مفهوم‏"هلوع‏"جمع شده‏اند.

در روايات اسلامي نيز بحث‏هاي جالب و عميق و نکته‏هاي قابل ملاحظه‏اي در اين‏زمينه ديده مي‏شود که هر يک از ديگري آموزنده‏تر است، در ذيل به چند نمونه از آنهااشاره مي‏شود :
1 - امير مؤمنان علي عليه السلام در مذمت جزع مي‏فرمايند : "اياک و الجزع فانه يقطع الامل‏و يضعف العمل و يورث الهم، از جزع و ناشکيبايي بپرهيز، زيرا اميد انسان را قطع و کوشش و تلاش را ضعيف ساخته و غم اندوه به بار مي‏آورد" (55)
2 - همان امام بزرگوار در جاي ديگر ضمن اشاره به نکته لطيف ديگري مي‏فرمايند :
"الجزع و اتعب من الصبر، بي‏تابي از صبر و شکيبايي ناراحت کننده‏تر است‏" (56)
دليل آن روشن است، زيرا جزع و بي‏تابي هيچ مشکلي را حل نمي‏کند، تنها اثرش‏اين است که روح و جسم انسان را در هم مي‏کوبد، به همين دليل از شکيبايي پرزحمت‏تر مي‏باشد، مثلا، هنگامي که انسان، عزيزي را از دست دهد، ممکن ست‏سرش‏را به ديوار بکوبد، گريبان چاک کند، نعره و فرياد بکشد و يا سر انجام خود کشي کند، اماهيچ يک از اين‏ها عزيز از دست رفته را باز نمي‏گرداند، بلکه تنها پايه‏هاي ايمان وسلامت جسم و جان او را در هم مي‏کوبد، علاوه بر اين، اجر و پاداش انسان را نيز بر بادمي‏دهد که شرح ان در حديث‏بعد مي‏آيد.
3 - حضرت علي عليه السلام مي‏فرمايند : "الجزع لا يدفع القدر و لکن يحبط الاجر، جزع (دربرابر مصائب) ، مقدرات را تغيير نمي‏دهد، ولي اجر و پاداش انسان را از بين مي‏برد. " (57)
در باين اين که چرا پاداش را از بين مي‏برد، بايد گفت : جزع و ناشکيبايي دليل بر عدم‏رضا و عدم تسليم در برابر مقدرات الهي است. در واقع، اعتراض به عدل و حکمت‏پروردگار را در بر دارد، هر چند صاحبش از آن غافل باشد.
4 - در حديث ديگري که از امام هادي عليه السلام نقل شده، ضمن اشاره به نکته جالب‏ديگري، مي‏فرمايند : "المصيبة للصابر واحدة و للجازع اثنان، مصيبت‏براي انسان صبوريکي است و براي انسان بي صبر و ناشکيبا دوتاست. " (58)
جزع و بي‏تابي - چنان که در قبلا اشاره شد - مشکلات عظيم جسمي و روحي به‏دنبال دارد، به علاوه اجر و پاداش انسان را بر باد مي‏دهد، بنابر اين مصيبت افراد ناشکيبامضاعف مي‏شود.
5 - امام کاظم عليه السلام در بيان يکي از وصاياي حضرت مسيح عليه السلام مي‏فرمايند : "ولا تجعلوا قلوبکم ماوي للشهوات ان اجزعکم عند البلاء لاشدکم حبا للدنيا و ان اصبرکم‏علي البلاء لازهدکم في الدنيا، دل‏هاي خود را پناهگاه شهوات قرار ندهيد، آن کس که در بلا، بيشتر بي‏تابي مي‏کند، علاقه‏اش به دنيا بيشتر است و آن کس که در بلا، شکيباتر است، نسبت‏به دنيا، بي اعتناتر است‏". (59)
از اين روايت استفاده مي‏شود که يکي از سرچشمه‏هاي مهم جزع و بي‏تابي، حرص‏و حب دنياست و براي کاستن از شدت جزع، بايد از علاقه به دنيا کاست.
6 - در حديث ديگري از امام صادق عليه السلام نقل شده است : پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله هنگام عيادت‏يکي از يارانش که آخرين ساعات عمرش را مي‏گذراند، فرمودند : "اي فرشته مرگ!با او مدار کن که باايمان است. ملک الموت عرض کرد : بشارت باد بر تو اي محمد!که من نسبت‏به همه مؤمنان مدارامي‏کنم. بدان اي محمد!هنگامي که من روح فرزندان آدم را مي‏گيرم، خانواده آنان بي‏تابي مي‏کنند.
در گوشه‏اي از خانه مي‏ايستم و مي‏گويم : چرا اين گونه بي‏تابي مي‏کنيد؟ من قبل از پايان عمرش روح‏او نگرفتم و اين يک ماموريت الهي است، گناهي ندارم، "ان تحتسبوه و تصبروا توجروا، و ان‏تجزعوا تاثموا و توزروا، اگر راضي به رضاي خدا باشيد و صبر کنيد به شما پاداش داده مي‏شود واگر جزع و بي‏تابي کنيد گناه مي‏کنيد" (60)
7 - حديث کوتاه و پر معني ديگري از امير مؤمنان علي عليه السلام آمده است : "من لم ينجه‏الصبر اهلکه الجزع، کسي که صبر او را نجات ندهد، بي‏تابي او را هلاک خواهد کرد" (61) (اين‏هلاکت مي‏تواند اشاره به هلاکت دنيا و آخرت باشد) .
8 - اين بحث را با حديث ديگري از پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله - به عنوان‏"ختامه مسک‏"پايان مي‏دهيم. در اين حديث آمده است که يکي از اصحاب پيامبر صلي الله عليه و اله فرزندش را ازدست داده بود، حضرت صلي الله عليه و اله دستور نوشتن نامه‏اي به اين مضمون را به او دادند : "خداوندمتعال، اجر تو را افزون کند و به تو صبر و شکيبايي دهد!. . .
. . . مبادا با جزع و بي‏تابي، اجر خود را از بين ببري و فرداي قيامت‏به خاطر از دست دادن ثواب‏صبر بر مصيبت، پشيمان گردي، هنگامي که ثواب و مصيبتت را ببيني، مي‏فهمي که مصيبت ازآن کوتاه‏تر بوده است و بدان!جزع و بي‏تابي عزيز از دست رفته را باز نمي‏گرداند، غم و اندوه، قضاي الهي را تغيير نمي‏دهد و آنچه از پاداش، در برابر از دست دادن فرزند بر تو نازل شده، تاسفت‏را از ميان مي‏برد" (62)
مرحوم محدث قمي در"سفينة البحار"داستان جالبي در باره‏"بوذر جمهر"و مساله‏"صبر و جزع‏"که بسيار مناسب اين نوشتار است، نقل مي‏کند : در بعضي از تواريخ آمده است که انوشيروان نسبت‏به‏"بوذر جمهر"خشمگين شد. دستور داد او را در اتاق‏تاريکي زنداني کنند. چندين روز گذشت، انوشيروان کسي را فرستاده تا از وضع حال اوجويا شود. فرستاده انوشيروان، در حالي که او خوشحال و مطمئن بود، از او پرسيد :
چگونه در اين حالت که در سخت مضيقه‏اي، فارغ البال مي‏باشي؟
بوذر گفت : من (همه روزه) از معجوني که از شش ماده ترکيب شده است، استفاده‏مي‏کنم و اين معجون همان گونه که مي‏بينيد، مرا سر حال آورده است.
فرستاده پرسيد : ممکن است معجون را به ما معرفي کني تا در مشکلات به آن‏پناه بريم؟
بوذر در جواب گفت :
ماده اول آن‏"الثقة بالله، توکل بر خداست‏".
ماده دوم، آنچه مقدر است، خواه و ناخواه رخ مي‏دهد و بي‏تابي در برابر آن، مشکلي را حل نخواهد کرد.
ماده سوم، صبر و شکيبايي بهترين چيزي است که در آزمون‏هاي الهي به کمک‏انسان مي‏شتابد.
ماده چهارم، اگر صبر نکنم، چه کنم؟ بنابر اين باز جزع خود را هلاک ننمايم.
ماده پنجم، از مشکلي که من دارم، مصائب مشکل‏تري نيز وجود دارد، پس خدا راشکر که در آن‏ها گرفتار نشدم!
ماده ششم، ستون به ستون فرج است.
اين سخن به انوشيروان رسيد، او را آزاد و گرامي داشت. (63)

درمان جزع و ناشکيبايي
اين بيماري دروني، مانند بسياري از بيماري‏هاي ديگر، راه‏هاي درمان دارد که ما درذيل به آنها اشاره مي‏کنيم :

1 - تشخيص درد و تجويز بهترين راه درمان
هنگامي که يک طبيب روحاني، اين بيماري اخلاقي را از طريق آثار و نشانه‏هايش (مانند بر سر و صورت زدن، انگشت‏به دندان گزيدن، ناله و فرياد کشيدن، با کج‏خلقي وخشونت‏با ديگران صحبت کردن، با زن و فرزند خود بد رفتاري نمودن و حداقل زبان به‏شکوه گشودن) تشخيص داد، براي درمان دست‏به کار مي‏شود و از راه‏هاي مختلف‏اقدام مي‏کند!

2 - يادآوري پيامدهاي شوم جزع و بي‏تابي
ياد آوري پيامدهاي جزع و بي‏تابي و آثار سوء آن نقش مهمي در درمان اين بيماري‏روحي دارد. شايد کمتر کسي اين آثار را بداند و از اين حالت، بي‏زار نشود و در صددرفعش بر نيايد.
آري!هنگامي که انسان بداند، ناشکيبايي‏ها، اجر و پاداش او را در پيشگاه خدا (طبق‏روايات گذشته) بر باد مي‏دهد، بي‏آن که مشکلي را حل کند، روان انسان را در هم‏مي‏کوبد و آرامش او را سلب نموده و سلامت جسم و جان او را به خطر مي‏اندازد، ازهمه بدتر اين که درهاي حل مشکل را بر روي انسان مي‏بندد، زيرا اگر به هنگام بروزمشکلات و مصائب، انسان خونسردي خويش را حفظ کند و به اعصاب خويش مسلطباشد، اغلب راه حلي براي گشودن مشکل و يا حد اقل، کاهش مصائب مي‏يابد، ولي‏انسان ناشکيبا بر اثر اضطراب و بي‏تابي و عدم تسلط بر اعصاب و عدم تمرکز فکر، حتي‏درهايي را که آشکارا به رويش باز است، نمي‏بيند، درست مانند پرندگاني که در اتاق وسالني گرفتار شوند، مرتب خود را به اين در و ديوار مي‏کوبند و حتي هنگامي که صاحب‏خانه، پنجره‏ها را مي‏گشايد تا آنها آزاد شوند، به خاطر اضطراب و بي‏تابي شان حتي‏دريچه‏هاي باز را نيز نمي‏بيند که اگر لحظه‏اي آرام گيرد و شکيبايي پيشه کند و نگاهي به‏اطراف خود اندازد، به آساني راه نجات خود را پيدا خواهد کرد.
دقت‏به اين حقايق، تاثير مهمي در تغيير اين حالت دارد و به تدريج انسان را در صف‏شکيبايان در مي‏آورد.

3 - مطالعه آيات و رواياتي که پيرامون اجر و پاداش صابران وارد شده است :
مطالعه آيات و رواياتي که در باره اجر صابران وارد شده است، نقش مهمي درتقويت روحيه صبر در انسان دارد، از جمله اين آيه شريفه که بزرگترين بشارت را به‏صابران مي‏دهد : "بشارت ده صابران را همان‏ها که وقتي مصيبتي به آنها برسد، مي‏گويند : ما ازخداييم و به سوي او باز مي‏گرديم، رحمت و درود خدا بر آنهاست و آنها هدايت‏يافتگانند، "و بشرالصابرين الذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انا لله و انا اليه راجعون اولئک عليهم صلوات‏و رحمة اولئک هم المهتدون‏"
تعبير "اولئک هم المهتدون‏" تعبير پر معنا و داراي تفسيرهاي گوناگوني است که‏ممکن است‏يکي از تفسيرهاي آن همان که در بالا ذکر شد، باشد و آن اين که صابران، راه حل مشکلات را زودتر از ديگران پيدا مي‏کند، و درها به روي آنان گشوده مي‏شود.
چون يکي از عوامل اصلي بي‏تابي‏"ضعف نفس‏"است، پس هر قدر انسان در تقويت‏روحيات خود بکوشد، در زدودن آثار ناشکيبايي و بي‏صبري موفق‏تر است.

4 - مطالعه احوال انبياء و اولياء و بزرگان
يکي ديگر از راه‏هاي درمان بي‏تابي، مطالعه حالات انبياء و اولياء و صبر و شکيبايي‏آنان در مقابل مصائب و درد و رنج‏هاي گوناگون و دشمنان دروني و بيروني است.
يادآوري اين مسائل به انسان الهام مي‏دهد که نبايد در برابر حجم مشکلات بي‏تابي‏نمود.

5 - تلقين و اعتماد به نفس در تحمل سختي‏ها
اين نکته را نيز نبايد فراموش کرد که تلقين، چه از سوي خود و چه از طرف ديگران، عامل مؤثري در بر طرف ساختن اخلاق سوء و صافت زشت نفساني است. اگرناشکيبايان هر روز به خود تلقين شکيبايي کنند و اطرافيان نيز در تلقين کوتاهي نکنند، بي‏شک آثار شکيبايي در آنان ظاهر مي‏شود.
اين بحث را با دعايي از امام سجاد عليه السلام پايان مي‏دهيم : "اللهم اجعل اول يومي هذاصلاحا و اوسطه فلاحا و آخره نجاحا اعوذ بک من يوم اوله فزع و اوسطه جزع و آخره‏وجع، پروردگارا!آغاز روز مرا صالح و سعادت و وسط آن را رستگاري و پايانش را پيروزي قرار ده. پناه به تو مي‏برم از روزي که آغازش بي‏تباهي و وسط آن ناله و فرياد و پايانش درد و رنج‏باشد".
از اين تعبير استفاده مي‏شود که جزع و فزع انسان را به درد و رنج مي‏کشاند و نه تنهااز درد انسان نمي‏کاهد، بلکه دردش را افزايش مي‏دهد.

فرق جزع و احساسات معقول
قلب انسان کانون عواطف و احساسات است. هر گاه عزيزي را از دست دهد، ناراحت گشته و اشکهايش جاري مي‏شود، اما نبايد هرگز اين گونه اظهار تاثر را با جزع وبي‏تابي و بي‏صبري اشتباه کرد، زيرا قلب انسان در برابر حوادث ناگوار عکس العمل نشان‏داده و چشم انسان نيز که دريچه قلب است، ممکن است از تاثيرات قلب متاثر گردد.
بنابراين گريه و سوگواري براي از دست دادن عزيزان يک امر طبيعي و انساني است.
مهم آن است که انسان در مصيبت، سخني که حاکي از ناشکري و شکايت‏باشد، بر زبان‏نراند و حرف‏هايي که دور از شان يک بنده مطيع پروردگار است، نگويد، خود زني‏ننموده و گريبان ندرد. در اين رابطه پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله مي‏فرمايند : "ليس منا من ضرب‏الخدود و شق الجيوب و دعا بدعوي الجاهلية، کسي که لطمه به صورت زند و يا گريبان چاک‏کند، يا (به هنگام مصيبت) سخناني همانند مردم جاهليت‏بر زبان راند، از ما نيست‏".
در حالت پيامبر صلي الله عليه و اله آمده است : هنگامي که ابراهيم عليه السلام فرزند حضرت‏رسول اکرم صلي الله عليه و اله، بدرود حيات گفت، پيامبر صلي الله عليه و اله گريه کرد، به گونه‏اي که سيلاب اشک برسينه‏اش جاري شد، عرض کردند : اي رسول خدا!تو ما را از گريه نهي کردي، اما خودت‏گريه مي‏کني؟ فرمود : "ليس هذا بکاء و ان هذه رحمة و من لم يرحم لا يرحم، اين گريه‏نيست، اين رحمت و اظهار محبت است و کسي که رحم و عاطفه نداشته باشد، به او رحم نخواهد شد (و مشمول رحمت‏حق نمي‏گردد) " (64)
همين موضوع به صورت مشروح‏تري در کتاب‏"بحار الانوار"چنين نقل شده است :
هنگامي که ابراهيم، فرزند پيامبر صلي الله عليه و اله آخرين لحظات عمر خود را سپري مي‏کرد، پيامبر صلي الله عليه و اله او را دردامان خود نهاد و گفت : فرزندم!نمي‏توانم در برابر تقديرات الهي کاري براي تو انجام دهم، اين سخن‏را گفت و اشک از چشمانش سرازير شد، "عبد الرحمن بن عوف‏"حاضر بود و عرض کرد : اي رسول خدا!گريه مي‏کني، مگر ما را از گريه نهي نکرده‏ايد؟ حضرت صلي الله عليه و اله فرمودند : من شما را از نوحه‏گري‏جاهلانه، از دو صداي احمقانه و فاجرانه نهي کردم، نخست، داد و فرياد آميخته با لهو و لعب وآهنگ‏هاي شيطاني، هنگامي که نعمت‏هاست، و ديگر، فريادهاي هنگام مصيبت، خراشيدن‏صورت، چاک کردن گريبان و نغمه‏هاي شيطاني است، ولي آنچه را از من ديدي، عاطفه و رحمت‏است و هر کسي که عاطفه و رحم نداشته باشد، رحم نخواهد شد. . . سپس به فرزندش خطاب کردند :
"و انا بک لمحزونون تبکي العين و يدمع القلب و لا نقول ما يسخط الرب عز و جل، ما به‏خاطر تو غمگين هستيم، چشم مي‏گريد و قلب اشک مي‏ريزد، ولي چيزي که خداوند متعال را به خشم‏آورد، نمي‏گويم‏". (65)
گاهي ممکن است انسان از خود بي‏خود شود، فرياد بکشد و گريبان چاک کند يا اين‏که اظهار بي‏تابي نموده و لطمه بر خويش زند که اگر در حد معقول و معمول آن براي‏ايجاد هيجان عمومي و بسيج عواطف در برابر دشمنان باشد، ضروري به نظر مي‏رسد، پس حساب موارد استثنايي که در حالات بعضي از بزرگان ديده مي‏شود، بايد جدا کرد.
اين سخن را با حديث ديگري از پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله به پايان مي‏بريم : "النياحة عمل‏الجاهلية، نوحه‏گري از اعمال جاهليت است‏" (66)
منظور از نوحه‏گري در اين جا، عزاداري و يا ذکر مصيبت و گريستن و عزاداري‏فردي يا دسته جمعي نيست، بلکه اشاره به کاري دارد که در زمان جاهليت، ميان عرب‏رايج‏بوده که اگر عزيزي از دنيا مي‏رفت، زنان نوحه‏گر حرفه‏اي را دعوت مي‏کردند.
آنها نيز با داد و ناله و فريادها مصنوعي، اوصاف دروغ و مبالغه‏هاي بي معني در باره‏شخص از دست رفته، ذکر مي‏کردند و گاه لباس‏هاي خود را پاره کرده و بر سر و صورت‏مي‏زدند، و با اين اعمال ناهنجار، فضاي عزاي او را گرم مي‏کردند.

--------------------------------------------
پي نوشت ها :
1 - زمر - 10.
2 - رعد/ 24
3 - تفسير روح البيان، ج 8، ص 45 ذيل آيه)
4 - يوسف/ 18.
5 - تفسير قرطبي، ج 5، ص 338.
6 - يوسف/ 386 - انبياء/ 85 - 86.
7 - انبياء/ 85 - 86.
8 - روح البيان، ج 5، ص 515.
9 - کهف/ 67 - 68.
10 - در روح البيان ج. 5، ص‏287 چنين آمده است : در روايتي آمده است که اگر موسي عليه السلام صبر مي‏کردهزار نکته عجيب، عجيب‏تر از آن چه آموخت از حضرت خضر عليه السلام فرا مي‏گرفت، به همين دليل هنگامي‏که موسي عليه السلام اين سخن را از حضرت خضر عليه السلام شنيد، گريه کرد.
11 - بقره/ 249.
12 - بقره/ 250.
13 - احقاق/ 35.
14 - معارج/ 5.
15 - اصول کافي، ج 2، ص‏93.
16 - آل عمران/ 200.
17 - روح البيان، ج 2، ص 158.
18 - بقره/ 153.
19 - بقره/ 153.
20 - اصول کافي، ج 1، ص 154 - روح البيان، ج 1، ص‏257.
21 - زمر/ 10.
22 - اين حديث را مرحوم طبرسي در"مجمع البيان‏"و قرطبي در تفسير نمونه خود و برسويي در"روح‏البيان‏"با تفاوت‏هاي مختصري در ذيل آيه مورد بحث نقل کرده‏اند.
23 - رعد/ 24.
24 - تفسير قرطبي، ج 5، ص 4532.
25 - فرقان/ 75.
26 - بقره/ 155 تا157.
27 - عصر/ 1 - 3.
28 - ميزان الحکم، ج 2، ح 10025.
29 - نهج البلاغه، کلمات قصار 82.
30 - نهج البلاغه، کلمات قصار، حکمت‏153.
31 - محجة البيضاء، ج‏7، ص‏106.
32 - محجة البيضاء، ج‏7، ص‏107.
33 - غرر الحکم، حديث 765
34 - جامع الاحاديث الشيعه، ج 14، ص‏253.
35 - شرح غرر الحکم، ح‏3713.
36 - اصول کافي، ج 2، ص 92.
37 - مجمع الانوار، ج 2، ص‏526 (حديث 830)
38 - بحار الانوار، ج 68، ص 90، ح 44.
39 - بحار الانوار، ج 68، ص‏96.
40 - غرر الحکم، حديث‏213.
41 - انفال/ 65.
42 - کنز الفوائد، ص 58.
43 - غرر الحکم، حديث‏9809.
44 - بحار الانوار، ج 68، حديث 45.
45 - وسائل الشيعه، ج 11، کتاب الجهاد، ص‏209، حديث 5.
46 - بحار الانوار، ج 68، ص‏77 - در اصول کافي، ج 2، ص 91 نيز همين معني نقل شده است.
47 - نهج البلاغه، کلمات قصار، حديث 31.
48 - غرر الحکم، حديث 3084.
49 - کافي، ج 2، ص‏93، حديث 25
50 - غرر الحکم، حديث 9144.
51 - شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 20، ص 322.
52 - ميزان الحکمه، ج 2، حديث 10128.
53 - بحار الانوار، ج 75، ص 81، حديث 71.
54 - معارج/ 19 تا 21.
55 - بحار الانوار، ج‏79، ص 144.
56 - همان، ص 131، حديث‏16.
57 - غرر الحکم، حديث‏1876.
58 - بحار الانوار، ج‏79، ص 144.
59 - بحار الانوار، ج 1، ص‏106.
60 - بحار الانوار، ج‏6، ص‏169.
61 - بحار الانوار، ج 68، ص‏96.
62 - ميزان الحکمة، ج 2، ص‏1563، حديث 10118.
63 - سفينة البحار، واژه صبر.
64 - امالي طوسي، ص 388.
65 - بحار الانوار، ج‏79، ص 90.
66 - بحار الانوار، ج‏79، ص‏103.


***** برگرفته از کتاب اخلاق در قرآن از آيت مکارم شيرازي

نظر خود را اعلام كنید

نظرات كاربران

نظری وجود ندارد
*
*

شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)