ميلاد حضرت زهرا (علیه السلام)

 

 
بسم الله الرجمن الرحیم

 

 

مقدمه:

در بیستم جمادى الثانى، (1) یاد میلاد آن گل یاس را زنده نگه مى داریم که بوى خوش آن به زندگى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) حیاتى تازه بخشید؛ او همان فاطمه دخت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و سرور زنان جهان و بزرگِ بانوان بهشت است. اگر بخواهیم بر طبق سنّت رایج میان مردم براى هر نماد مقدس زندگى، روز ویژه اى اختصاص دهیم، بهترین روز براى بزرگداشت زن مسلمان، روز ولادت فاطمه زهرا(علیها السلام) است. برهمین اساس امام خمینى(قدس سره)این روز را روز جهانى زن نام گذارى کرد.

سنّت انتخاب برخى روزهاى مهم براى بزرگداشت قشر خاصى از مردم، همچون: زنان، کارگران و... همواره در ارتباط با شخصیّت برجسته اى از آن قشر است. حال چرا باید مراسم جهانى بزرگداشت زن در روز ولادت فاطمه زهرا (علیها السلام) برگزار شود؛ در حالى که او در زندگى بسیار کوتاه خویش دوره جوانى را نیز پشت سر نگذاشته بود؟

در روز بزرگداشت مقام زن، سزاوار است الگویى فراروى بانوان جهان قرار داده شود که در خود همه عناصر کمال و همه ارزش هاى پویاى زندگى را دارا باشد؛ زندگى خصوصى یک زن به عنوان یک دختر یا همسر یا مادر و زندگى عمومى او به عنوان یک زن مسلمان که در همه عرصه هاى حیات حضورى فعّال دارد. زهرا همان انسان نمونه و الگوى بى همتاى انسان مسلمان است. او گرچه بسیار کوتاه زیست، اما مراحل زندگى او بسى پربار بود. کودکى او به آن اندازه از تلاش و معنویت سرشار بود که نظیر آن در هیچ کودک دیگرى یافت نمى شود. جوانى او کوتاه ولى مملو از مفاهیم ارزشمند و پیام هاى پندآموز بود. بنابراین حیات کوتاه او از گستره اى وسیع برخوردار بود و ارزش حیات هر انسان نه در امتداد زمانى، بلکه در عمق محتوایى آن است.

ژرفاى وجودى، به زمان، ارزش و جریان و اندیشه و وسعت مى بخشد تا آن جا که گاه ساعتى از زمان معادل روزگارى دراز مى گردد. چه بس ساعتى از زندگى انسان هاى بزرگ که به اندازه هزار سال از عمر انسان هاى خمود و بى تحرک در جهان تأثیر گذارده و به آن حیاتى تازه بخشیده است. در واقع آن چه در زندگى اهمیت فراوان دارد، امتداد در عمق حیات است؛ نه درازى طول حیات.

آرى؛ فاطمه (علیها السلام) الگوى برتر زنان در سطح جهان است و لذا ما او را با افتخار تمام فراروى همگان مى نهیم. اندیشه او بخشى از اندیشه پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) و روان او تپشى از حیات پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) بود. او الگوى زنان در تلاش و جنبش فرهنگى و در زندگى زناشویى و در نقش مادرى، و الگوى همگان در نقش انسانى است؛ او که در همه حوزه هاى حیات اجتماعى، حضورى زنده و فعال داشت. فاطمه دوشیزه اى بود نیکوتر از همه دوشیزگان و همسرى برتر از همه همسران و مادرى خوب تر از همه مادران و او همان انسان مسلمانى بود که بهتر از همه مسلمانان با بینش و نگرش خویش در گستره حیات به جریان درآمد. او همه نمادهاى ارزشمند انسانى را در شخصیت بى همتاى خود گردآورده بود.

زهرا نه از جهت خویشاوندیش با پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و بلکه به خاطر فضایل والا و خصلت هاى انسانى اش بر زنان جهان سرور گشته است. پس اگر با او همراه شوى به نیکى به تو خواهد آموخت عشق انسانى به همه انسانیت و بذل و بخشش انسانى به همه انسانیت و مسؤولیت فرهنگى انسان در برابر همه انسانیت و مبارزه و مقاومت انسانى در برابر همه دشمنان انسانیت چگونه است و بدین سان بانوى امروز توان ایستادگى در مقابل همه ستمگران و برترى جویان را خواهد یافت.

چرا فاطمه؟ زیرا او به زنان مى گوید: شما تنها یک زن نیستید؛ بلکه انسان هستید؛ پس از خاستگاه انسانى خویش برخیزید و زنانگى خویش را در آن مسیر قرار دهید؛ نه آن که از خاستگاه زنانگى خویش در عرصه حیات ظاهر شوید و انسانیت خود را به نابودى کشانید. اى زنان جهان به این بسنده نکنید که تنها در جسم و بدن انسان باشید؛ بلکه در ژرفاى روان و خرد و رفتار خود نیز انسان گردید؛ انسانى همواره همراه با خدا و مردم.

ما در روز جهانى زن، فاطمه را مى گزینیم تا بگوییم که اسلام با هرگونه ستم به زنان از دیرباز تا کنون مخالف بوده و هست؛ مردانى که زندگى زن را در دایره اى تنگ، محدود ساخته و افق هاى تکاپو و تلاش را روى او بسته اند. آنان خود در عرصه هاى مختلف به تولید اندیشه پرداخته، اما استعدادهاى زنان را از شکوفایى محروم ساخته اند و بدین سان جوامع انسانى از لطافت مهر و عاطفه زنان به دور مانده و میزان عشق و محبت در آنها بسیار کاهش یافته است. این دنیاى مهر و محبت تنها در دامان مادرى و به روى نوزادانشان گشوده مانده، در حالى که توان سیراب ساختن تمام زندگى و همه انسانیت را دارا است.

زنان در چنین فضایى، از زمینه و بستر مناسب براى فعالیت و شکوفایى برخوردار نیستند تا به تولید زندگى و بارورىِ توان هاى سرکوب شده شان بپردازند و بدین سان آنها در زندگى، نقشى حاشیه اى یافته و به حوزه محدودى از ساحات زندگىِ مردان رانده شده و انسانیت آنها به فراموشى سپرده شده است. از این روى اسلام براى جهان بشریت به ارمغان آمد تا زن و مرد را با همه مسؤولیت ها و تعهداتشان آشنا ساخته و نقش و جایگاه هر یک را در زندگى برمبناى تفاوت هاى وجودى شان تعیین نموده و بدین ترتیب دایره هستى را با این عناصر متنوع تکمیل سازد. این تنوّع نه در کرامت انسانى با همه محتواى فکرى، روحى و عملى آن و بلکه در داخل این محدوده براساس ویژگى هاى انسانى هر یک به ظهور رسیده و دو گونه انسانى پدید آورده است.

 

 

فاطمه در خانه نبوّت و موهبت کوثر به پیامبر

زهرا دختر پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و فرزندان او تنها نسل پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) هستند. در شأن نزول سوره کوثر آمده است: قریش بر پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) عیب مى گرفتند که تو از خود نسلى ندارى و خداوند در پاسخ آنها این سوره را نازل ساخت: «ما به تو کوثر بخشیدیم * پس به درگاه پروردگارت نماز گذار و قربانى ذبح کن * که همانا دشمن بدگوى تو خود دنباله بریده است.» (2)

کوثر به آن خیر فراوانى گفته مى شود که در سرتاسر زندگى و حتى پس از آن مى گسترد. پس اى پیامبر به سوى پروردگارت نماز بگذار که نسل تو هیچ گاه از میان نرفته و یاد تو تا ابد زنده خواهد ماند. آن که نسلش سزاوار نابودى است، دشمن تو و مخالف تو است. روایات اسباب نزول اشاره مى کنند که برخى از جاهلان قریش مانند: عاص بن وائل، ابوجهل، عقبة بن ابى معیط و کعب بن اشرف پس از مرگ قاسم، فرزند پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) او را دنباله بریده و بى نسل و ذریه مى خواندند.

نزول سوره کوثر در چنین فضایى به این واقعیت اشاره دارد که خیر فراوانى براى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)از نسل فاطمه پدید خواهد آمد. این بیان، پاسخ طبیعى خداوند به ایراد مشرکان قریش بود؛ چرا که آنان براى تضعیف روحیه پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به یکى از نمادهاى منفى و نقص شخصیتى در جامعه آن روز متوسل شده و او را دنباله بریده نامیده بودند و در مقابل خداوند به اعطاى خیر فروان به او اشاره نموده و از دنباله بریدگى دشمنانش خبر مى دهد. علامه طباطبایى در حاشیه این تفسیر از سوره کوثر تأکید مى کند که در غیر این صورت دیگر تأیید سخن با تعبیر «همانا دشمن بدگوى تو همو خود بى تبار است» بى فایده و لغو خواهد بود.(3)

 

 

خواهران حضرت فاطمه

آیا پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) به جز فاطمه زهرا (علیها السلام) دختران دیگرى نیز داشت؟ گزارش هاى تاریخى تصریح مى کنند که پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) به جز فاطمه (علیها السلام) پسران و دختران دیگرى نیز داشته است؛ (4) اما پسران ایشان همگى در دوره کودکى از جهان رخت بربستند. دختران حضرت عبارتند از: زینب، ام کلثوم و رقیه که تا سن جوانى ادامه حیات داده و ازدواج نیز نمودند. البته عده بسیار اندکى از معاصران به تبع تعداد ناچیزى از متقدمان معتقدند که این دختران نه از آنِ پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) و بلکه فرزندخوانده هاى آن حضرت بوده اند. این سخن شگفت در تعارض با صریح قرآن است (5) که مى فرماید: «اى پیامبر، به همسرانت و دخترانت و همسران مؤمنشان بگو...» (6)

 

 

کودک آگاه و متعهد

حضرت فاطمه چگونه کودکى را پشت سرگذاشت؟ تاریخ براى ما چندان از دوران کودکى او در خانه پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) گزارش نداده است؛ با این حال از روایات موجود به دست مى آید که کودکى او همچون دیگر کودکان به بازى و سرگرمى نگذشت. در واقع او در خویش چنان نیرو و توانى مى یافت که زمینه و فرصتى براى رفتار کودکانه برایش باقى نمى گذاشت. گنجایش درون او بسى بیش از یک کودک ساده و معمولى بود. او در آن دوره دشوار از حیات پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) بسان انسانى کامل در برابر کوشش ها و رنج هاى پدر، احساس مسؤولیت مى کرد. شخصیت مادر در نهاد این کودک شکل گرفته و او را در فضاى روحیات و معنویات آن بانوى گران قدر نهاده و نقش و جایگاه مادرى به او بخشیده بود.

حضرت فاطمه از آن روز که دیده بر جهان گشود، هر از چندگاهى پدر را خسته از فشار و آزار مشرکان شب هنگام بر سردر خانه مى دید؛ آن گاه او را در آغوش گرفته و با بذل دریاى مهر و عطوفت خویش از درد و رنج پدر مى کاست. روزى در مسجد الحرام، پدر را به نماز ایستاده دید؛ در حالى که جامه اش را مشرکان آلوده ساخته بودند. آن گاه او با اندوه تمام در حالى که سرشک غم از دیده فرو مى ریخت به پیش آمد و با دست هاى کوچکش به برطرف ساختن آلودگى ها پرداخت. بدین سان حضرت  فاطمه از آغاز کودکى به ساحت تعهد و مسؤولیت پاگذاشته و با پذیرش آن براى حمایت از پدر و مهرورزى به او در کنارش قرار گرفته بود.

پدرى که مادرش را از دیرباز در اوان کودکى از دست داده و همسر مهربانش نیز از جهان رخت بربسته و اکنون تنهاى تنها به همراهى حضرت  زهرا نیازمند است. فاطمه کوچک نیز در حالى کنار پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) ایستاده و با تمام وجود به حمایت از او برمى خاست که پدر از هر سو مورد تهاجم قرار گرفته و او خود نیز با ابلاغ آیین جدید به تمام جاهلیت یورش برده بود. دشمنان از یک سو به او تهمت دیوانگى و جادوگرى مى زدند و از سوى دیگر با سنگ و کثافات بر او حمله مى بردند و به باد ناسزایش مى گرفتند تا آن جا که عمویش ابولهب نیز در برابرش نعره سر مى داد: اى قوم صد البته که او شما را جادو کرده است. (7)

رنج ها و سختى هاى تبلیغ دین بر دوش پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) سنگینى مى کرد و او این همه را در روان بردبارش ذخیره مى ساخت و با دنیایى از صبر در برابر این فشار طاقت فرسا راست قامت مى ایستاد. محمد به خانه که مى رسید در ژرفاى اقیانوس مهر و عاطفه زهرا از نو نیرویى تازه مى یافت؛ چنان که گویا روزگارى در بهشت برین آرمیده است. عواطف زهرا نه همچون کودکى خام و گریه هایش نه تهى از شعور، بلکه دنیایى از بینش و آگاهى بود که براى کاستن از رنج هاى پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) و همراهى با آرمان هاى او به رویش گشوده مى شد.

حضرت فاطمه (علیها السلام) در همان دنیاى کودکى خویش، رنج هاى بزرگ پیامبر را رنج خویش احساس مى نمود و همه اهتمامات مقام نبوّت را در کنار دردهاى نبىّ در نهاد خویش مى گنجاند و طبیعى است که بازى و سرگرمى براى چنین کودکى بى معنى نماید. زمینه بازى و سرگرمى در اوقات فراغت انسان پدید مى آید و لذا کسى که خِرَدش را اندیشه اى سرشار و عاطفه اش را احساساتى لبریز و زندگى اش را واقعیّتى پایان ناپذیر در برگرفته است، دیگر فرصتى براى خوش گذرانى و اتلاف وقت نخواهد یافت. حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) این چنین و نه بسان دیگر کودکان پرورش یافت؛ تعهدى در احساس و عاطفه و نگرش و رفتار که در سرتاسر حیات او نمودار گشته بود. نسیم مهر و عاطفه فاطمى که دل و روان پدر را درمى نوردید، الهام بخش ما در زندگى خانوادگى امروز است.

این شیوه تربیتى به ما مى آموزد که فرایند پرورش فرزندان برپایه تعمیق عواطف و تقویت مهرورزى در آنان استوار مى باشد. پدران و مادران در چنین فضایى به هنگام خستگى از بار سنگین زندگى بر ساحل عاطفه و محبت دختران و پسرانشان نشسته و از فشار آن بر روان خویش مى کاهند. بدین سان نقش هاى خانواده در فرایندى دو سویه جایگزین یکدیگر مى شوند؛ گاه فرزندان در نقش پدر و مادر به تعادل روانى والدینشان یارى مى رسانند و گاه والدین به هنگام بازى با کودکان در نقش همسالانشان ظاهر مى شوند و به این گفته پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) جامه عمل مى پوشانند که «هرکسى سروکارش با کودک افتاد، لاجرم زبان کودکى باید گشاد.» (8)

 

 

شبیه ترین مردم به پیامبر خدا

ابن عبدالبر در «الاستیعاب» به نقل از عایشه آورده است که «هیچ کس را همچون فاطمه در سخن و شکل و منش و رفتارِ با وقار به پیامبر خدا شبیه ندیده بودم؛ هرگاه به دیدار پیامبر مى رفت آن حضرت دست او را مى گرفت و بر او بوسه مى زد و برجاى خویش مى نشاند و هرگاه پیامبر به دیدنش مى رفت او دست پیامبر را مى گرفت و بر آن بوسه مى زد و او را بر جاى خودش مى نشاند.» (9) این روایت را به عمد از منابع اهل سنت، نقل کردیم که در این زمینه کاملا بى طرف به شمار آمده و اتهام فرقه گرایى به آنها وارد نیست. مطالعه این روایت ما را به دو نکته مهم رهنمون مى سازد:

1) اندماج کامل شخصیت حضرت فاطمه در شخصیت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به نحوى که در همه زمینه ها با او شباهتى تمام یافته و حتى بنا به برخى روایات دیگر روش راه رفتن او نیز بسان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) گشته بود: «فاطمه بسان پیامبر راه مى فت و مانند او گام برمى داشت.» (10) پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) پدر او و مربى او و آموزگار او در زندگى بود.حضرت  فاطمه در هر روز از اخلاق پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم)توشه اى و از روح او معنویتى و از خرد او اندیشه و بینشى برمى گرفت. پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) در مکه، همه زندگى حضرت فاطمه و در مدینه همواره بخشى از زندگى او بود؛ آن دو در شب و روز با یکدیگر زمزمه ها داشته و دختر بسان شاگردى مستعد در محضر پدر مى نشست و از دانش و اخلاق او بهره مى گرفت.

2) پیوند عمیق معنوى میان پیامبر وحضرت  فاطمه منحصر به فرد بود؛ زیرا پیامبر با هیچ کس دیگرى این گونه برخورد نمى کرد که هنگام ورودش به احترامش برخیزد و بر او بوسه زند و بر جاى خویش بنشاند. فاطمه نیز با هیچ کس دیگرى به همین گونه رفتار نمى کرد. بنابراین رابطه آنها نه شکلى و ظاهرى و بلکه پیوندى عمیق در ژرفاى روح و روان بود.

 

 

گرامی ترین مردم نزد پیامبر خدا

حاکم نیشابورى در مستدرک خود بر دو صحیح معتبر اهل سنت به سند خویش از ابو ثعلب نقل مى کند که «پیامبر به هنگام بازگشت از جنگ یا سفرى بلا فاصله به مسجد مى رفت و در آنجا دو رکعت نماز شکر مى گذاشت و پس از آن به خانه فاطمه و سپس به منزل همسرانش مى رفت.» (11) این بدان معنى است که حضرت  فاطمه در محور پیوندهاى اجتماعى پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) قرار داشته و حتى بر روابط زناشویى آن حضرت نیز مقدم بود. احمد بن حنبل نیز در مسند خویش به سند خود از ثوبان، غلام پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) نقل مى کند که «هرگاه حضرت به سفر مى رفت آخرین ملاقاتش با خویشانش، دیدار با فاطمه بود و هنگامى که از سفر بازمى گشت نیز نخستین ملاقاتش با فاطمه بود.» (12)

آخرین دیدار پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) باحضرت  فاطمه است تا یادش در پندارش زنده مانده و مهر و عاطفه اش در سفر نیز به روانش آرامش بخشد. نخستین دیدار نیز باید با فاطمه باشد؛ زیرا پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به هیچ انسان دیگرى بسان فاطمه عشق نمىورزد و گرماى این عاشقى جز به آب دیدار محبوب فروکش نمى کند. ابن عبدالبر در «الاستیعاب» به سند خویش از عایشه نقل مى کند که از او پرسیدند: کدام یک از مردم نزد پیامبر خدا عزیزترین بود؟ او پاسخ داد: فاطمه. دوباره پرسیدند: از مردان چه؟ پاسخ داد: همسرش که همواره روزه دار و شب زنده دار بود.(13) گواهى عایشه به این واقعیت تاریخى بسیار ارزشمند است.

 

 

مراقبت و رسیدگى فاطمه از پیامبر

حضرت فاطمه از آغاز تا زمانى که دعوت پیامبر به رهبرى آن حضرت رو به سوى فتح و نصرت نهاده بود، با احساس کامل مسؤولیت در برابر ایشان، همه مهر خویش را به پدر ارزانى مى بخشید و زندگى او را با روان پاک و قلب روشن و احساسات رقیق و عواطف سرشارش پاسبانى مى کرد. فاطمه نه تنها در سخت ترین شرایط و شدیدترین وضعیت ها از پدر مراقبت مى نمود، بلکه همه وجود خویش را نثار پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) کرده بود؛ زیرا او را همه هستى اش مى دید.

حضرت زهرا (علیها السلام) همان کودکى بود که در مکه به دنبال پدر در مسیر تبلیغ اسلام مى دوید و در برابر او همچون مادرى در مقابل فرزندانش، احساس مسؤولیت مى نمود. در تاریخ زندگى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) مى خوانیم: «هنگامى که مشرکان قریش در حال سجده بر دوش پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) شکمبه شترى انداخته بودند، فاطمه به نزدش آمده و آن را از ایشان دور ساخت.» (14) مسلم نیز در صحیح خود به نقل از ابن مسعود نقل مى کند: «روزى پیامبر در مسجد الحرام نماز مى گذاشت.

ابوجهل و یارانش گردهم آمده و ابوجهل به آنها گفت: چه کسى از شما مى تواند شکمبه شترى را که دیروز سربریده شده، در حال سجده بر دوش پیامبر افکند؟ آنان همگى به خنده افتاده و هر یک دیگرى را مى نگریست. سپس ابن مسعود مى گوید: من در جستجوى پارچه یا چیز دیگرى براى زدودن آلودگى ها از دوش پیامبر بودم و آن حضرت نیز همچنان در حال سجده بود. در این حال حضرت  فاطمه از ماجرا خبردار شده و به سرعت در محل حاضر گشته و در حالى که کودکى بیش نبود با دستان خویش آلودگى ها را از دوش پدر زدوده و آن گاه رو به سوى دشمنانش کرده و آنها را به دشنام گرفت.» (15)

از این گزارش تاریخى به دست مى آید که زهراى کوچک، پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) را در آغوش مهر و محبت خویش مورد رسیدگى و مراقبت قرار مى داد و از بار سنگین اندوه او مى کاست. در واقع ما از این داستان کوتاه به میزان اهتمام و توجه حضرت فاطمه به پدر پى مى بریم؛ او که روند کار پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) را پى گیرى مى کرد و همواره در صدد یارى رساندن به پیامبر در برابر آزار مشرکان بود.

او با دقت بسیار به صورت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) نظاره مى کرد و از نگاه ها و حرکات چهره اش به خواسته هایش پى مى برد؛ بى آن که پدر سخنى بر زبان آورده باشد. آن گاه بلافاصله و بدون هیچ تردیدى به این اوامر و نواهى پنهان، جامه عمل مى پوشاند و در این میان تنها عامل محبت به پدر و تقدیس شخصیت او به عنوان یک پیامبر بود که فاطمه را به این جهت سوق مى داد.

 

 

وجود گشوده حضرت  فاطمه بر آفتاب قلب پیامبر

این بانوى بزرگ از زاویه نگاه به آموزه هاى اسلام، ذهنیات پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) را استنباط مى نمود و علایق درونى آن حضرت را کشف مى کرد؛ گویا قلب پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در برابر چشمانش قرار داشته و او با مطالعه آن کتاب بزرگ به شایسته ها و ناشایسته ها پى مى برد. روزى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) بر سینهحضرت  فاطمه گردنبدى دیده و از دخترش روى برمى گرداند. فاطمه بلافاصله آن را از گردن بریده و بر زمین مى افکند. پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به او روى کرده، مى فرماید: «تو از من هستى اى فاطمه؛ بیا به نزد من.» سپس فاطمه آن گردنبند را به مستمدى مى بخشد. (16)

در روایت دیگرى آمده است که روزى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به هنگام بازگشت از سفر به دیدارحضرت فاطمه مى رود و مدتى در خانه اش مى نشیند. چهره پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) اندکى گرفته بود. حضرت فاطمه (علیها السلام) به سرعت متوجه عامل نارضایتى پدر مى شود. پیامبر در خانه او پرده اى قیمتى و دو النگو بر دستانش دیده بود. فاطمه بلا فاصله آن پرده را از جا درآورده و النگوها را از دست افکنده و همراه حسن و حسین به نزد پیامبر مى فرستد و به آنها مى گوید: بر پدر از جانب من سلام رسانید و به ایشان عرض کنید که دیگر از ما چنین عملى سر نخواهد زد؛ پس هر چه صلاح مى داند درباره این اموال انجام دهد.

این سخن بر چهره پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) شادى مى افکند و او را به تحسین از این روح بلند و آگاه و زلال وامى دارد. پس بلا فاصله آن اموال را میان مستمندان و تهیدستان توزیع نموده و مى فرماید: «آن چه سزا بود انجام داد؛ پدرش به فدایش، پدرش به فدایش، پدرش به فدایش، خاندان محمد را با دنیا چکار که خداوند آنان را براى آخرت آفریده است.» (17)

این روایات براى ما فضاى روابط میان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) وحضرت  فاطمه(علیها السلام) را آشکار مى سازند و این فضاى قدسى ما را به دو نکته مهم رهنمون مى سازد:

1)حضرت  زهرا در نهاد خویش این نیاز را احساس مى کرد که در ژرفاى وجود پدر غور کرده و تعهدات خویش را از حوزه مسؤولیت هاى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) استنباط نموده و الگوى زنده اى از خانواده نبوت و رسالت را در صحنه جامعه به نمایش گذارد. این وظیفه بر دوش هر دختر متعهدى است که پدرش در مسیر تبلیغ دیانت و انسانیت گام برمى دارد و این مسؤولیت هر زنى است که در ارتباط با انسانى ارزش مدار مى زییَد. آنان باید انفکاک از خویشتنى ها را بیاموزند و با آرمان پدر یا همسر یا برادر و یا فرزندشان همراه گشته و از بار سنگین مسؤولیت بر دوش او بکاهند.

چرا که در تاریخ گذشتگان و معاصران به بزرگان بسیارى برمى خوریم که اطرافیانشان بر وجودشان سنگینى مى نمودند. آنان در فضاى آرمان خویش مى اندیشیدند و اطرافیانشان تنها در خواسته ها و امیال خود فرورفته بودند؛ دخترى که انتسابش به آن رهبر بزرگ در قلب او تخم تکبر و خودبرتربینى مى کاشت یا همسرى که خویشاوندیش با آن مرد والا او را به فخرفروشى بر دیگران وامى داشت و یا مادرى که تولّد آن انسان نمونه از او موجب مى شد براى خویش جایگاهى ویژه در میان مردم در نظر گیرد.

2) حضرت  زهرا با فراآمدن بر قله آگاهى و تعهد توانسته بود از همه نیازمندى هاى شخصى خویش در راه رسیدن به آرمان هاى والایش درگذرد. او در نامعادله آرمان و خویشتن به راحتى طرف بزرگتر را بر طرف کوچکتر ترجیح داده و محور تابع را به سوى متبوع جهت بخشیده بود. این پیام ارزشمند براى همه زنان و مردان جهان بسى آموزنده است؛ آنانى که چه بسا از دو گزینه امیال و آرمان به قیمت دومى، اولى را مى گزینند و گاه آرمان را نیز به خدمت امیال خویش گرفته و پلّکان شهوتشان را بر پایه آن بالا برده و بر دوش مردمان به پیش مى کشند.

 

 

شخصیتى برگرفته از وجود پیامبر

شواهد فراوان تاریخى درباره روابط زهرا با پدرش و شباهت ها و محبت هایش به او نشان مى دهند که شخصیت این بانوى بزرگ کاملا از شخصیت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) الگوبردارى شده بود و لذا براى اِعراض از برخى مظاهر کوچک دنیا تنها اشاره و تمایلى از پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) کافى بود تا او را به بالاترین حدّ معنویت و انفکاک از مادیت فرابرد.

روح و روان حضرت  فاطمه به طور کامل با اسلام اصیل آمیخته گشته و در پرتو آموزه هاى قرآن و سنّت پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) شکل گرفته بود و لذا او به وابستگى خونى با پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) که کرامتى بزرگ برایش بود، بسنده نکرده و بلکه مى خواست بیش و پیش از آن که فرزند جسمانى پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) است، فرزند روحانى و معنوى او در اخلاق و پرهیزگارى و پرستش و اطاعت از خدا باشد.

 حضرت فاطمه دوست داشت که پدرش در خانه او زهد نبوى و ایمان معنوى و صفاى روحانى را مشاهده کرده و زندگى او را در کمال سادگى و قناعت بیابد تا بدین گونه الگویى زنده فراروى خانواده هاى مسلمان قرار دهد و بدین سان رشد نسل هاى جدید در این فضاى اسلامى به پالایش جامعه از پلیدى ها و آراستگى به زیبایى ها بیانجامد.

حضرت فاطمه در زندگى هیچ گاه خود را دور از پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) نمى دید و نسبت به آن حضرت، احساس جدایى نمى کرد. او در همه فضایل پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به مشارکت با او برخاسته بود؛ مگر در فضیلت نبوّت که هیچ کس را یاراى نزدیک شدن به آن نیست. این ویژگى آسمانى تنها و تنها از آن پیامبر خدا بوده و فرود وحى تنها بر این منزلگاه الهى میسّر مى باشد و اما دیگران با نزدیک شدن به وجود قدسى آن حضرت مى توانند در دیگر صفاتِ کمال نبوى با او مشارکت جویند. پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به نزدیکترین انسان به مقام او فرموده بود: «تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسى هستى جز آن که پس از من هرگز پیامبرى برانگیخته نخواهد شد.» (18)

 

 

قطره اى اشک و حلقه اى تبسم

شخصیت حضرت  فاطمه در همه برخوردها و کردارهایش، ویژه و بى نظیر است. این برجستگى هنگام اندوه و گریه بر عزیزانش و به ویژه هنگام جدایى از پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) نیز جلوه مى کند. یکى از آخرین دیدارهاى زهرا با پدر به روشنى نشانگر این ویژگى است. راویان از زبان عایشه حکایت مى کنند که او در یکى از روزهاى بیمارى پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) در بستر احتضار به دیدار پدر آمده، او را در آغوش مى گیرد. پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)در گوش دخترش زمزمه اى نموده، او را به گریه مى آورد و سپس زمزمه دیگرى از پدر او را به خنده مى آورد.

اطرافیان با شگفتى مى پرسند: چه زود خنده جاى گریه را گرفت؟ حضرت در پاسخ مى گوید: راز پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) را در زمان حیاتش فاش نمى کنم. مدتى پس از رحلت پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) دوباره از ایشان دراین باره پرسیده مى شود و آن حضرت چنین پاسخ مى دهد: «پدر در آغاز به من خبر داد که جان او به سرانجام خود رسیده و او به زودى خداوند را ملاقات خواهد کرد؛ من از این خبر به گریه آمدم. آن گاه در بار دیگر خبر داد که من از میان خویشانش، پیش از همگان به دیدارش خواهم شتافت و من از این خبر شاد گشتم.» (19)

همسر و مادر جوانى را در اوج زندگانى خویش در نظر بگیرید که درهاى حیات به رویش گشوده و شکوفه هاى امید به سویش لبخند مى زنند؛ با این حال او به هنگام خبردار شدن از مرگ زودرس خویش پس از پدر به شادى آمده و قطرات اشک را از گونه هایش پاک مى کند. آیا هرگز دخترى هر اندازه شیفته پدر از خبر مرگ خویش اندکى پس از پدر، شاد مى شود؟!

آرى؛  حضرت فاطمه به اندازه اندوهش بر فراق پدر از مرگ سریع خویش پس از او شاد گشت. زیرا این خبر به او اطمینان داد که جدایى چندان به طول نخواهد انجامید و او به زودى پدر را در بهشت برین نزد پروردگار کریم ملاقات خواهد کرد و در آن جهان نیز همچون این جهان در کنارش خواهد زیست. به راستى چه پیوندى را مى توان محکم تر و عمیق تر از این پیوند یافت؟! اندوه ژرفناک فاطمه بر پدر و تفاوت آن با غم دیگر دختران در فراق پدر از این واقعه برداشت مى شود. او هم زمان در دو نقش، بار این غم را بر دوش مى کشید: بانویى مسلمان و متعهد که فقدان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) بر او گران مى آید و دخترى که روانش در روح پدر فانى گشته و زندگى اش در حیات او معنا یافته و اندیشه اش در خرد او آمیخته گشته است و از این خاستگاه، رنج جدایى از پدر را بر کالبد خویش احساس مى کند.

امام صادق (علیه السلام) درباره آن بانوى بزرگ مى فرماید: «او تنها هفتاد و پنج روز پس از پیامبر در جهان زیست و در این مدت هیچ گاه متبسم و خندان دیده نشد؛ هر هفته دوبار در روزهاى دوشنبه و پنجشنبه به زیارت مزار شهدا مى رفت و خاطرات کارزار پدر را به یاد مى آورد؛ پیامبر خدا در این سوى میدان و مشرکان در آن سوى میدان ایستاده بودند.» (20) امام صادق(علیه السلام) در روایتى دیگر نقل مى کند که او در مزار شهدا به نماز مى ایستاد و مناجات مى کرد و این برنامه را تا زمان مرگ هرگز کنار نگذاشت. (21) آرى این اندازه اندوه بر پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) شایسته زهرا(علیها السلام) است و این هرگز از شأن و منزلت او نمى کاهد. زیرا این اندوه آرمانى در تضاد با ارزش بردبارى نیست.

روایاتى درباره گریه فراوان زهرا(علیها السلام) در برخى مجالس سوگوارى حکایت مى شود که از آن بانوى گرامى، موجودى همواره در حال گریه بدون هیچ کار و مسؤولیّت دیگرى تصویر مى کند. محمد بن سهل بحرانى در روایتى غیر مستند از امام صادق (علیه السلام)نقل مى کند: «گریه کنندگان جهان، پنج نفر هستند: ...و اماحضرت فاطمه به اندازه اى بر مرگ پیامبر خدا گریست که مردم مدینه از آن به رنج آمده، به او گفتند که گریه هاى تو ما را بسیار آزار رسانده است. از این روى فاطمه در روزهاى بعد به قبرستان مدینه مى رفت و در آن جا هرچه مى خواست گریه مى کرد؛ آن گاه به منزل باز مى گشت.» (22) این گونه روایات را باید با دیده تردید نگریست؛ چرا که فاطمه(علیها السلام)هرگز آن انسان عاطل و بى مسؤولیتى نیست که شب و روز را تنها با گریه سپرى کند.

فاطمه اى که همه دریچه هاى قلبش را بر ارزش هاى اسلامى گشوده و قضا و قدر الهى را با جان و دل پذیرا گشته است، هیچ گاه به این حد از بى تابى نمى رسد که مردم مدینه از شدت گریه او به رنج آیند؛ هرچند عزیز از دست رفته فاطمه، شخصیتى در حد پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) باشد. بزرگى اندوه هرگز از ارزش اخلاقى صبر نمى کاهد؛ زیرا بردبارى در نظام ارزشى اسلام قادر است انسان را در شدیدترین حالات سختى و مشقت به توازن و تعادل آرد. بنابراین باور ما بر آن است که حزن حضرت فاطمه بیش از آن که غمى شخصى و فردى باشد، اندوهى آرمانى و متعهد است. چرا که او در فقدان پدرش محمد(صلى الله علیه وآله وسلم)مرگ آخرین پیامبر خدا را مى دید که پیوند آسمان و زمین را با رحلتش از هم گسست. این احساس عمیق در برخى سخنان آن حضرت به روشنى نمایان مى باشد. این جمله از ایشان به هنگام سوگوارى بر پدر نقل شده است: «اى پدر، اخبار آسمان از ما بریده شد.» (23)

 

 

جواز گریه و اندازه شایسته آن

سخن گذشته ما از تعادل حضرت فاطمه در اندوه و گریه بر پدر ممکن است شبهات و اعتراضاتى پدید آرد. از این روى به توضیح بیشتر آن بحث مى پردازیم. رحلت پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) هرگز پدیده اى معمولى و آسان نیست؛ به ویژه بر دخترش حضرت فاطمه که بزرگى فاجعه و سنگینى مصیبت را بیش از هر کس دیگرى احساس مى نمود. حزن او بر پدر بزرگترین اندوه و گریه او بر ایشان بیشترین مویه بود. او هر از چندگاهى به همراه دو فرزندش حسن و حسین (علیهما السلام) به مزار شریف پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) مى شتافت و بر ایشان و دیگر شهیدانِ رکابش مى گریست تا بدینوسیله همواره آن پیامبر بزرگ خدا را به یاد مسلمانان آورده و آنها را از فراموش ساختن آن حضرت در خلال حوادث بزرگ زمانشان بازدارده؛ اما این بدان معنى نیست که او در طول شب و روز تنها به گریه مى پرداخت و همه مدت پس از پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) را به حالت غش و بى هوشى سپرى کرد.(24) دلیل خود را بر این مدعا در چند بند ارایه مى دهیم:

1) صبر و بردبارى از مفاهیم اخلاقى و ارزش هاى والاى اسلامى هستند. بنابراین به طور طبیعى از حضرت زهرا(علیها السلام) در جایگاه ویژه مذهبى اش انتظار مى رود که زیباترین جلوه هاى صبر را به نمایش گذارد. او همچون دیگر افراد اهل بیت(علیهم السلام) در این ارزش والا پیشگام و الگوى ما است؛ همان گونه که پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) نیز در این زمینه اسوه همگان مى باشد و همان گونه که پیامبران پیشین نیز در این خصلت پسندیده پیشگام بودند. «بردبار باش آن گونه که پیش از تو پیامبران اولوالعزم نیز بردبار بودند.» (25) این آیه در واقع بیانگر مفهوم تأسّى و اصل الگوبردارى است. بنابراین گرچه بلایا و مصیبت ها به طور طبیعى بر قلب انسان تأثیر گذارده و او را اندوهناک مى سازند، ولى با این حال مقام و مرتبت متعالى صبر هیچ گاه تخصیص برنداشته و از اهمیّت آن کاسته نمى شود. چرا که بیان خداوند در توصیف صبر و مدح صابران از هرگونه استثنا و تخصیص پرهیز دارد: «خداوند بردباران را دوست مى دارد.» (26) «صبر پیشه گیرید که خداوند با صابران است.» (27) برخى روایات از امامان معصوم (علیهم السلام) نیز بر فضیلت فراگیر صبر تأکید دارند. امام صادق(علیه السلام) در این باره مى فرماید: «صبر و بردبارى بر رأس هرم ایمان قرار دارد.» «نسبت صبر و ایمان به منزله سر و پیکر است؛ پیکر بدون سر نابود است و ایمان نیز بدون صبر بر باد است.» (28)

2) حضرت فاطمه (علیها السلام) بیشترین وقت خویش را به دفاع از حق خلافت على (علیه السلام) اختصاص داده بود. خطبه مشهور آن حضرت در مسجد و سخنانش در جمع مردان و زنان مهاجر و انصار از نمونه هاى روشن این مدعا است. علاوه بر آن بنا به برخى روایات، امام على (علیه السلام)حضرت فاطمه را هر شب با خویش به در خانه انصار و یا محل تجمع مهاجران همراه مى ساخت. بنابراین او هر روز به طور مستمر در پى برآورده ساختن اهداف بزرگ خویش بود؛ در نتیجه فرصت فراوانى براى گریه و ماتم نداشت.

3) جواز و مشروعیت گریه از دیدگاه اسلام به هیچ وجه قابل انکار نیست؛ چرا که یعقوب بر یوسف گریست (29) و پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)نیز بر فرزندش ابراهیم مویه کرد. (30) بنابراین خلاف انتظار نیست که زهرا نیز بنا به طبیعت بشرى خویش بر فقدان عزیزانش بگرید؛ اما آن چه با آن مخالفیم تبدیل گریه به جزع و بى تابى است؛ آن گونه که در برخى مجالس سوگوارى به تصویر کشیده مى شود: مردم مدینه از گریه بسیار فاطمه به رنج آمده، نزد امام على (علیه السلام) شکایت آوردند و به آن حضرت پیشنهاد کردند که حضرت فاطمه (علیها السلام) یا شب ها بگرید و در روز آرام گیرد و یا روزها گریه کند و در شب آرام باشد.

این تصویر نامناسب ازحضرت  فاطمه به قطع، مناسب جایگاه والاى آن حضرت در سطح گسترده خویش نیست و با مفهوم عصمت و عظمت آن حضرت سازگار نمى باشد. زیرا جزع و بى تابى از دید عقل و شرع مذموم است. امیرمؤمنان على (علیه السلام) به یکى از یاران خویش که به سوگ فرزندش نشسته بود، چنین مى فرماید: «سرنوشت خداوند در هر حال بر تو جارى خواهد گشت؛ لیکن اگر بردبار باشى پاداش خواهى گرفت و اگر بى تابى نمایى گنهکار خواهى بود.» (31)

هم چنین آن حضرت به هنگام انجام غسل و کفن پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) فرموده بود: «اى پیامبر خدا، پدر و مادرم به فداى تو باد که نبوّت با مرگ تو به پایان رسید و خبرهاى آسمان از ما بریده گشت. حقیقتاً آن چه را که مرگ تو از ما گرفت، مرگ هیچ انسان دیگرى از ما نگرفته و نخواهد گرفت... هر آیینه اگر فرمان به صبر نمى دادى و از بى تابى نهى نمى کردى، بر تو بى نهایت سرشک مى فشاندم.» (32)

در مقابل از ظاهر برخى روایات دیگر خلاف آن چه گفتیم به دست مى آید. حضرت على (علیه السلام) در لحظه دفن پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) بر آستانه قبر آن حضرت ایستاده، فرمود: «بردبارى خصلتى پسندیده است جز در فراق تو و بى تابى خصلتى نکوهیده است جز در عزاى تو که مصیبت تو بسیار سنگین و گران است.» (33) با این حال روایت مزبور تنها بر شدّت اندوه و بزرگى فاجعه و مصیبت دلالت داشته و در صدد توصیه به جزع و بى تابى و نکوهش صبر و بردبارى نیست. زیرا این صفات اخلاقى تخصیص بردار نبوده و هیچ گاه استثنا نمى پذیرند.

4) پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) در سفارش ویژه به دخترش فاطمه درباره صبر و جزع به هنگام مرگ عزیزان مى فرماید: «هنگام مرگ من هرگز صورت خود را خراش مده و گیسوى خود را مکن و بر من فریاد واویلا سرمده و زنان نوحه گر را بر مزارم اجیر مکن.» آن گاه به آیه «در هیچ کار شایسته اى نافرمانى تو نکنند» (34) استناد کرده، فرمود: «آن چه گفتم همان کار شایسته اى است که خداوند در این آیه از آن یاد مى کند.» این روایت را شیخ صدوق به نقل از امام باقر(علیه السلام) و امام کاظم (علیه السلام) نقل کرده است. (35) حدیث مذکور، ما را نسبت به برخى گزارش ها از اندوه بى تابانه فاطمه در مرگ پدر به تردید مى اندازد؛ چرا که او خود احضرت  فاطمه(علیها السلام) خواسته بود که اندوه خویش را به گونه هاى شدید و غلیظ ابراز نکند.

5) حضرت  فاطمه خود زنان بنى هاشم را در مراسم سوگوارى پدر سفارش مى دهد که به دعا و مناجات بسنده کرده و کار دیگرى از آنها سرنزند. امام حسین (علیه السلام) در این باره از پدر گرامى خویش نقل مى کند: «خانواده خویش را هنگام مرگ عزیزان به سخن نیک سفارش دهید؛ چرا که حضرت فاطمه در مجلس سوگوارى پدر به زنان بنى هاشم فرمود: «از منقبت گویى بپرهیزید و به دعا و مناجات بسنده کنید.» (36) این حدیث به روشنى نشانگر شخصیت متوازن حضرت فاطمه است که هنگام مرگ پدر نیز على رغم شدت مصیبت خللى به آن وارد نمى شود.

برخى ادعا مى کنند که گریه هاى حضرت  فاطمه(علیها السلام) از براى اظهار مظلومیت خویش و همسرش بوده و او جهت آگاه سازى مردم از غصب حق خلافت على(علیه السلام) و در اندوه روى گردانى برخى مسلمانان از اسلام مى گریست؛ اما این سخن به دو دلیل چندان درست به نظر نمى رسد:

الف) تحقق آن اهداف مقدس تنها به وسیله گریه صورت نمى گیرد؛ بلکه خطبه آن حضرت در مسجد و سخنان صریح ایشان در جمع زنان و مردان مسلمان و اظهار خشم از عملکرد ابوبکر و عمر در غصب فدک و خلافت (37) نیز اهداف مذکور را جامه عمل مى پوشاند.

ب) روایاتى که از گریه حضرت زهرا و سخنان اندوه بار او سخن به میان آورده اند، تنها ناظر به سوگوارى در مرگ پدر مى باشند. اهل بیت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و در رأس آنها حضرت زهرا(علیها السلام)از دیدگاه ما در قله بردبارى و کمال قرار دارند. آن بانوى گرامى در صبر و شکیبایى و حتى در شیوه گریه زارى براى ما الگویى والا است. گریه او گریه انسان هاى بردبار و متعهدى است که شکایت هاى خویش را تنها به نزد خداوند متعال مى برند. آرى، گریه امام سجاد(علیه السلام) بر پدرش حسین(علیه السلام) به منظور اظهار مظلومیت آن حضرت بوده است؛ چرا که اشک هاى او به هنگام سخن از ستم هاى دشمنان به پدر از دیدگان برون مى تراوید تا بدینوسیله آن فاجعه جانکاه همواره در یاد مردم مانده و آنان را به مبارزه بر ضد امویان ترغیب نماید.

 

 

اندوه مقدس

حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) در دوره کوتاه عمر خویش پس از رحلت پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) هرگز شادمان و خوشحال دیده نشد؛ (38) لیکن اندوه او از خاستگاهى دینى برمى خاست و هرگز به سرحد بى تابى و انحراف از حالت تعادل نمى رسید. روایتى که از میان روایات مربوط به سوگ و اندوه فاطمه در مرگ پدر قابل اطمینان مى باشد همان حدیث زیارت مزار پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) در هر هفته دو بار است. او به همراه حسن و حسین (علیهما السلام) بر مزار پدر حاضر مى گشت و بر او مى گریست و خاطرات او را به یاد مى آورد: پدر در آن گوشه نماز مى خواند و در این گوشه به موعظه مردم مى پرداخت و....

حضرت زهرا (علیها السلام) به منظور زنده نگهداشتن یاد پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) در قالب تربیتى خود براى مسلمانانِ غرق در مرداب دنیا این چنین بر پدر مى گریست و لذا آن گونه که از روایات معتبر برمى آید، هیچ گاه سخنى شخصى از روى عاطفه خویش بر زبان جارى نساخت؛ چرا که او نماد و تندیس ایمان و تعهد بود.

 

 

منابع و مآخذ:

1. محقق شوشترى در کتاب «تواریخ النبى و الآل» ص34 درباره تاریخ ولادت فاطمه زهرا(علیها السلام) چنین مى نویسد: «بنا به گفته شیخ مفید در مسارّ الشیعة و شیخ طوسى در مصباح المتهجد و بنا به روایت ابن جریر طبرى از امام صادق(علیه السلام) تاریخ ولادت آن حضرت، بیستم جمادى الثانى بوده و هیچ مخالفتى با این قول به چشم نمى خورد.» از امام باقر(علیه السلام) در باره تاریخ ولادت و وفات آن حضرت نقل شده است که «فاطمه دخت پیامبر در سال پنجم بعثت به دنیا آمده و به هنگام وفات، هجده سال و هفتاد و پنج روز داشت.»، کافى، ج1، ص457، ح10.

2. «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ * فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ * إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» سوره کوثر.

3. المیزان، ج20، ص 429.

4. البدایة و النهایة، ج 2، ص 273 و بحار الانوار، ج 22، ص 150 و الکامل فى التاریخ، ج1، ص 655 و سیره ابن هشام، ج2، ص202.

5. قول مزبور، مخالف روایات متعددى از اهل بیت(علیهم السلام) نیز است؛ از قبیل روایات امام صادق(علیه السلام) که فرمود: «پیامبر از خدیجه، داراى قاسم و طاهر-که نام دیگر او عبدالله است-و ام کلثوم و رقیه و زینب و فاطمه گشت» و هم چنین آن حضرت از پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) نقل فرمود: «خدیجه براى من طاهر-که نام دیگر او عبدالله و مطهر است-و قاسم و فاطمه و رقیه و ام کلثوم و زینب را آورد.» نک: خصال صدوق، ص 404.

6. «قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ...» سوره احزاب: 59.

7. تفسیر نور الثقلین، ج 4، ص 66.

8. من کان له صبی فلیتصاب له - من لا یحضره الفقیه، ج 3، ب148، ص 312، ح21 و الوافى، ج12،  ص1388.

9. ما رأیت احداً کان اشبه کلاماً و سمتاً و هدیاً و دلا برسول الله من فاطمه، و کانت اذا دخلت علیه قام الیها فاخذ بیدها فقبّلها و اجلسها فی مجلسه، و کانت اذا دخل علیها قامت الیه فاخذت بیده فقبّلتها و اجلسته فی مجلسها - به نقل از اعیان الشیعه، ج 1، ص 307.

10. ان فاطمه اقبلت ما تخطئ مشیة رسول الله - مسند احمد، ج 7، ص 5401 و اعیان الشیعه، ج 1، ص 307.

11. کان رسول الله اذا رجع من غزاة او سفر اتى المسجد فصلى فیه رکعتین شکراً لله على انه ارجعه من سفره ثم ثنّى بفاطمة ثم یأتی ازواجه - به نقل از: اعیان الشیعه، ج 1، ص 307 و فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج 3، ص 132 به نقل از صحیح ابى داود، مستدرک صحیحین و...  .

12. کان رسول الله اذا سافر آخر عهده بانسان من اهله، فاطمة و اول من یدخل علیه اذا قدم فاطمة - مسند ابن حنبل، ج 6، ص 370، این روایت را حاکم نیشابورى نیز با اندکى اختلاف در مستدرک خویش آورده است. نک: اعیان الشیعة، ج1، ص307.

13. به نقل از: اعیان الشیعه، ج1، ص 208 ترمذى نیز این روایت را در صحیح خویش نقل کرده و در کتاب عوالم سیدة النساء، ص 123 نیز آمده است. شیخ طوسى در امالى خود به نقل از جمیع بن عمیر نقل مى کند که «روزى به همراه مادرم به نزد عایشه رفتیم و من در آن مجلس از على یاد کردم. پس او گفت: هیچ مردى را محبوبتر از او نزد پیامبر و هیچ زنى را محبوب تر از همسر او نزد آن حضرت ندیده بودم.» نک: عوالم الزهراء، ص 124.

14. اعیان الشیعه، ج 1، ص 310.

15. صحیح مسلم، کتاب جهاد و سیره، باب آزارهاى مشرکان به پیامبر و هم چنین: صحیح بخارى، کتاب آغاز آفرینش، باب آزارهاى مشرکان به پیامبر و هم چنین فضائل الخسمة، ج 3، ص130.

16. انت منی ائتینی یا فاطمة - بحار الانوار، ج 43، ب4، ص 84، ج 6 و مسند فاطمه، ص 107.

17. قد فعلت، فداها ابوها، فداها ابوها، فداها ابوها، ما لآل محمد و للدنیا فانهم خُلقوا للآخرة - بحار الانوار، ج 43، ب4، ص 86، ح8 و مسند فاطمه، ص 106 و عوالم الزهراء، ص 213 و 263.

18. انت منی بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبی بعدی - الارشاد، ج 1، ص156 و صحیح مسلم، ج4، ص187 و بحار الانوار، ج2، ب29، ص486، ح3.

19. انه همس فی اذنی اولا انه سیلاقی وجه ربه و انه نعیت الیه نفسه فبکیت ثم همس فی اذنی ثانیة انی اول الناس لحوقاً به من اهل بیته فضحکت - صحیح مسلم، ج4 ص1904 و بحار الانوار، ج42، ب3، ص25، ح22 و مسند ابن حنبل، ج8 ص401.

20. عاشت بعد رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم) خمسة و سبعین یوماً لم تر کاشرة و لا ضاحکة، تأتی قبور الشهداء فی کل اسبوع مرتین، الاثنین و الخمیس، فتقول: ههنا کان رسول الله، و ههنا کان المشرکون - اصول کافى، ج4 ص561 و بحار الانوار، ج43 ص195 و عوالم الزهراء ص447.

21. اصول کافى، همانجا.

22. البکّاؤن خمسة ...و اما فاطمه، فبکت على رسول الله حتى تأذى بها اهل المدینة فقالوا لها: قد آذیتینا بکثرة بکائک، فکانت تخرج الى المقابر -مقابر الشهداء-  فتبکی حتى تقضی حاجتها ثم تنصرف - عوالم الزهراء، ص448.

23. یا ابتاه انقطع عنّا خبر السماء - بحار الانوار، ج43، ص207.

24. این مطلب در برخى روایات نقل شده است؛ نک: بحار الانوار ج43، ص181 و عوالم الزهراء، ص451.

 25. «فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ» سوره احقاف: 35.

26. «وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ» سوره آل عمران: 146.

27. «وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ» سوره انفال: 46.

28. الصبر رأس الایمان - و در حدیثى دیگر: الصبر من الایمان بمنزلة الرأس من الجسد، فاذا ذهب الرأس ذهب الجسد، کذلک اذا ذهب الصبر ذهب الایمان - اصول کافى، ج2، ص87.

29. اقناع اللائم على اقامة المآتم، ص86.

30. همان: ص114.

31. ان صبرتَ جرى علیک القدر و انت مأجور، و ان جزعت جرى علیک القدر و انت مأزور - بحار الانوار، ج 79، ص134.

32. «بأبی انت و امی یا رسول الله، لقد انقطع بموتک ما لم ینقطع بموت غیرک من النبوة و الإنباء و اخبار السماء... و لو لا انت امرت بالصبر و نهیت عن الجزع لانفذنا علیک ماء الشؤون» - نهج البلاغه: خطبه 235.

33)   ان الصبر لجمیل الا عنک، و ان الجزع لقبیح الا علیک، و ان المصاب بک لجلیل، و انه قبلک و بعدک لجلل - بحار الانوار، ج79، ص134.

34)   و لا یعصینّک فی معروف - ممتحنه/12.

35)   ان رسول الله قال لفاطمة: اذا أنا متّ فلا تخمشی علیّ وجهاً و لا ترخى علیّ شعراً و لا تنادی بالویل و لا تقیمی علیّ نائحة. ثم قال: هذا المعروف الذی قال الله عز و جل فی کتابه: و لا یعصینّک فی معروف - معانى الاخبار، ص39.

36)   مروا اهالیکم بالقول الحسن عند موتاکم، فان فاطمه لما قبض ابوها اسعدتها بنات هاشم فقالت: اترکن التعداد و علیکن بالدعاء - اصول کافى، ج3، ص217، ح6 و خصال صدوق، ص610، ح1.

37)   نک: عوالم الزهراء، ص445.

38)   در این باره نک: بحار الانوار، ج43، ص195 و اصول کافى، ج4، ص561.