شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)

بیست و دوم ربیع الأول مصادف با غزوه بنی نضیر

1 نظرات 05.0 / 5

 

مقدمه

غزوه «بنی­ نضیر»، دومین جنگ پیامبر (صلی الله علیه وآله) با یهودیان مدینه است که در ربیع ­الاول سال چهارم هجرت اتفاق افتاد. (1) قرآن، یهودیان را پس از مشرکان، بدترین دشمنان مؤمنان مى ‏داند، در حالى که از مسیحیان به نرمى سخن مى‏ گوید. (2) طبیعى است که یهودیان هیچ فرصتى رابراى نابودى اسلام و رسول خدا (صلی الله علیه وآله) از دست نمى ‏دادند؛ در عین حال، به دلیل آن که در اقلیت بودند در همان آغاز هجرت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) معاهده صلحى را با آن حضرت پذیرفته بودند.

 

 

قبیله بنی نضیر و تاثیر یهودیان بر جامعه اسلامی

سه طایفه یهودى بنى قَیْنُقاع، بنى النضیر و بنى قریظه تقریباً در یک مثلثى شکل در سمت شمال شرقى محله قبا زندگى مى ‏کردند. بنى نضیر نزدیکترین طایفه به محل قبا بودند. یهودیان که بنى نضیر باشکوه‏ترین، قدرتمندترین و گرامى ‏ترین آنان بودند، در قلب دولت اسلامى زندگى مى‏ کردند. از این رو مى‏ توانستند به دقیق‏ترین اطلاعات و مسائل پنهان و آشکار و میزان دقیق امکانات و توانمندى‏ هاى مادى و معنوى مسلمانان و نیز تمامى مسائل موجود در جامعه اسلامى از جمله روابط و مناسبات گروه‏هاى مختلف با هم دست یابند و به آن شناخت و آگاهى کامل پیدا کنند.یهودیان در عمق جامعه نوپاى اسلامى حتى در سطوح رهبرى و در میان کسانى که نقش فعالى در تصمیم‏ گیرى و حل و عقد پیمان‏ها داشتند حضور داشتند؛ از سوى دیگر نباید فراموش کنیم که یهودیان از نظر ثروت و دارایى نیز قدرت بزرگى به شمار مى‏ رفتند. کافى است بدانیم که حجم عظیمى از زیور آلات را در تملّک خویش داشتند.علاوه بر این یهودیان آن قدر از مردم طلب مدت‏دار داشتند که آن را مانع مهمى براى بیرون رفتن از مدینه مى‏ دانستند

 

 

تاریخ دقیق غزوه بنی نضیر

زمان برخورد با بنى النضیر و اخراج آنها به روایت واقدى ربیع الاول چهارم هجرى (سى و هفتمین ماه هجرت) بوده است. اما ابن شهاب زهرى معتقد بوده است که واقعه اخراج بنى النضیر بعد از بدر و پیش از احد بوده است. (3)

 

 

علت وقوع غزوه بنی نضیر

مورخان چندین دلیل را برای وقوع غزوه بنی نضیر بیان می کنند.این دلایل عبارت اند از:

در بیشتر منابع حدیثى و تاریخى در بیان سبب غزوه بنى نضیر آمده است‏ که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نزد بنى نضیر آمد تا از آنان براى پرداخت دیه دو مرد عامرى که عمرو بن امیه در مسیر بازگشت از بئر معونه، آنان را کشته بود، کمک بگیرد. بنى نضیر در صدد برآمدند تا علیه حضرت غدر ورزند و با پرتاب سنگى از پشت بام، او را بکشند. جبرئیل حضرت را از این توطئه با خبر کرد و ... (4). همچنین گفته اند که پیامبر (صلی الله علیه وآله) از این رو براى پرداخت دیه دو مرد عامرى نزد بنى نضیر رفت که این قوم هم پیمان بنى عامر بودند. بدین ترتیب کار پرداخت دیه به کمک آنان تسهیل مى ‏شد، زیرا آنچه به عامریان پرداخت مى ‏شد، از جیب هم‏پیمانان خودشان بود.
عده ای معتقدند که سبب این جنگ آن بود که یهود بنى نضیر از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) درخواست کردند تا همراه سه نفر از یارانش براى مناظره در امر دین به سوى آنان بیرون رود. یهودیان در زیر لباس خود، خنجر پنهان کرده بودند. زنى از بنى نضیر به دست برادر انصارى مسلمانش به پیغمبر (صلی الله علیه وآله) خبر داد که بنى نضیر چه قصدى دارند. پیامبر (صلی الله علیه وآله) چون از توطئه آنان با خبر شد، از میان راه بازگشت. ‏(5)
برخى عقیده دارند که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به سراغ بنى نضیر رفت تا به دلیل پیمانى که با بنى عامر داشتند، چگونگى پرداخت دیه را از آنان بپرسد (6) و پس از آن بود که ....
    برخی نیز معتقدند هنگامى که مسلمانان در جنگ احد شکست خوردند، بنى نضیر مردد شدند و پیمان شکستند. کعب بن اشرف همراه چهل مرد سواره از یهودیان به مکّه رفت و با آنان هم قسم و هم پیمان شدند که در جنگ علیه محمّد هم نظر باشند. سپس ابو سفیان همراه چهل مرد از قریش و کعب بن اشرف همراه چهل مرد از یهود وارد مسجد الحرام شدند و بین پرده و خانه کعبه از همدیگر پیمان وفادارى گرفتند. آنگاه کعب و یارانش به مدینه بازگشتند. جبرئیل فرود آمد و پیامبر (صلی الله علیه وآله) را از اتحاد کعب بن اشرف و ابو سفیان علیه آن حضرت باخبر کرد و فرمان داد که کعب بن اشرف را بکشد. محمّد بن مسلمه انصارى که برادر رضاعى کعب بود، او را کشت. (7)

 

 

غزوه بنی نضیر یهودیان پیمان شکن

پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) توطئه یهودیان علیه جان خود و تلاش آنان را براى ترور خویش، پیمان‏ شکنى آنان تلقى کرد و آن را دلیل موجّهى براى مقابله با یهودیان و اتخاذ موضع قوى و کوبنده بر ضدّ آنان دانست. روشن است که ترور رهبرى اسلامى روشن ‏ترین و خطرناک‏ ترین مظاهر خیانت است و لازم نیست، منتظر بمانیم تا خیانت‏گران اعلان جنگ کنند و در این باره به صورت عملى و آشکار اقدام نمایند. چنان که در تاریخ ثبت شده، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) با قبائل یهودى ساکن در مدینه پیمان بست. یکى از این قبائل، بنى نضیر بودند.

 

 

دستور اخراج بنی نضیر از مدینه

منابع مى‏ گویند: رسول خدا (صلی الله علیه وآله) از طریق وحى آگاهى یافت و بدون آن که با کسى از یارانش سخن بگوید به مدینه بازگشت.آنان چندى منتظر شدند و پس از آن که احساس کردند رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بر نمى ‏گردد به مدینه آمدند. آنگاه رسول خدا محمدبن مَسْلمه را که از اوس بوده و این طایفه یهود، در جاهلیت هم پیمان آنان بودند، به سراغ یهودیان فرستاد و گفت که باید مدینه را ترک کنند. آنان از این که یک اوسى آمده اظهار شگفتى کردند اما ابن مسلمه گفت: «تَغَیَّرتِ القلوب» (8)؛ آن وضع سابق دگرگون شده است. یهودیان نخست به رفتن راضى شدند اما وقتى پیام عبد الله بن ابَىّ به حُیَى بن اخطب رسید که همراه همپیمانانش از آنان دفاع مى ‏کند، اندکى سست شدند. عبد الله بن ابى در پى بنى قریظه فرستاد، اما آنان گفتند که حاضر به نقض عهد نیستند. اختلاف میان یهودیان ناشى از اعتماد به سخن عبد الله یا عدم اعتماد به آنان بود. مخالفان مى‏ گفتند که ابن ابى قابل اطمینان نیست، او نظیر همین وعده ‏ها را به بنى قینقاع نیز داد اما اقدامى نکرد، به علاوه او در هر حال خزرجى است و ما در جاهلیت در کنار اوس با طایفه او جنگیده‏ ایم. به علاوه عبد الله نه یهودى است، نه مسلمان و نه حتى بر دین خود، و لذا نمى ‏توان بروى اعتماد کرد. چنین اقدامى سبب از بین رفتن اموال، پایمالى شرف، اسیرى خانواده و از بین رفتن جنگجویان ما خواهد بود. (9) نفوذ حیى بن اخطب سبب شد تا او بنى النضیر را به مقاومت وا دارد. او پیامى به رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرستاد که ما از اینجا نخواهیم رفت‏ .

 

 

آماده شدن مسلمانان برای نبرد با بنی نضیر

رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به على (علیه السلام) فرمود: به سوى بنى نضیر حرکت کن. على (علیه السلام) پرچم (رایت) را به دست گرفت و حرکت کرد. رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در پى‏ آمد و دژهاى بنى نضیر را محاصره کرد. (10) روشن و آشکار است که وقتى على (علیه السلام) فرماندهى سپاه را بر عهده داشته باشد و پرچم رسول خدا (صلی الله علیه وآله) را به دست، قطعا موجب رعب و وحشت یهود، و شکست روحى و روانى آنان خواهد شد.

 

 

محاصره بنی نضیر

هنگامى که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) متوجّه بنى نضیر شد و آنان را محاصره کرد، دستور داد تا خیمه او را در دورترین نقطه محله بنى خطمه زدند. چون شب فرا رسید، مردى از یهود بنى نضیر که تیرانداز ماهرى بود، تیرى انداخت که به خیمه حضرت اصابت کرد. پیامبر (صلی الله علیه وآله) دستور داد تا خیمه ‏اش را در فاصله دورترى در میانه دشت نصب کردند و مهاجران و انصار آن را در میان گرفتند.

 

 

رشادت امیرالمؤنین علی بن ابی طالب (علیه السلام)

هنگامى که تاریکى شب فرا رسید، على (علیه السلام) را ندیدند. مردم گفتند: اى رسول خدا، ما على را نمى ‏بینیم. فرمود: من او را مى‏ بینم که در پى انجام کارى است. فکرش را نکنید. اندکى گذشت که على (علیه السلام) در حالى که سر آن یهودى تیرانداز را در دست داشت، از راه رسید. على (علیه السلام) سر وى را که عزورا نامیده مى ‏شد، مقابل پیامبر (صلی الله علیه وآله) بر زمین انداخت. پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: چگونه این کار را کردى؟ گفت: من این خبیث را جسور و شجاع یافتم. پس مدتى در کمین او نشستم و با خود گفتم: ممکن است، این جرأت را داشته باشد که شبانه بر ما حمله برد و شبیخون بزند. اتّفاقا امشب او را دیدم که در حالى که شمشیر برهنه در دست دارد، همراه نه تن از یهودیان پیش مى‏ آید. پس حمله کردم و او را کشتم. همراهانش گریختند، ولى همین نزدیکى ‏ها هستند. اگر چند نفرى را همراه من بفرستید، امیدوارم بر آنان دست یابم. پیامبر (صلی الله علیه وآله) ده نفر از جمله ابو دجانه سماک بن خرشه و سهل بن حنیف را همراه او فرستاد. آنان دشمن را پیش از آن که به حصار برسند و وارد دژ شوند، گرفتند و کشتند. سرهاى آنان را براى پیامبر (صلی الله علیه وآله) آوردند. حضرت دستور داد تا در یکى از چاه ‏هاى بنى خطمه انداختند. همین مسأله علّت فتح دژهاى بنى نضیر بود. (11)

 

 

قطع درختان خرمای بنی نضیر

پیامبر (صلی الله علیه وآله) به مسلمانان دستور داد تا درختان خرماى بنى نضیر را بریده و آتش بزنند. این اقدام در محلى به نام بویره صورت گرفت. یهودیان فریاد برآوردند که: اى محمّد، تو مردم را از تباهى و فساد در زمین باز مى ‏داشتى. حال چه شده که درختان خرما را قطع مى‏ کنى و مى سوزانى؟! خداوند در این باره فرمود: «مَا قَطَعْتُمْ مِنْ لِينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوهَا قَائِمَةً عَلَىٰ أُصُولِهَا فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَلِيُخْزِيَ الْفَاسِقِينَ». (12) آنچه از درختان خرما بریدید یا آن‏ها را بر ریشه‏ هایشان بر جاى نهادید، به فرمان خدا بود، تا نافرمانان را خوار گرداند. (13)

 

 

وضعیت روحی یهودیان در محاصره

«لا یُقاتِلُونَکُمْ جَمِیعاً إِلَّا فِی قُرىً مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِنْ وَراءِ جُدُرٍ بَأْسُهُمْ بَیْنَهُمْ شَدِیدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُون‏» (14) آنان به صورت دسته جمعى جز در قریه ‏هاى داراى استحکامات، یا از پشت دیوارها با شما نخواهند جنگید. جنگشان میان خودشان سخت است. آن‏ها را متحد و یک پارچه مى ‏پندارى ولى دل‏هایشان پراکنده است. زیرا آنان مردمى اند که نمى‏ اندیشند.

این آیه مبارکه تصویرى دقیق و کامل از وضعیت کسانى را ترسیم مى ‏کند که به خداى یگانه ایمان ندارند. چه این وضعیت را به علل و اسباب آن ارجاع داده و به طرزى کاملا دقیق و آشکار به سرچشمه‏ هاى واقعى آن مربوط ساخته است.

 

 

اختلاف بین یهودیان مدینه

در معاهدات و پیمان‏ هایى که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) با یهودیان مدینه بست، آنان به عنوان یک وحدت دینى و اجتماعى مطرح نشده ‏اند، بلکه هر یک از قبایل سه ‏گانه یهودى: بنى قینقاع ، بنى نضیر و بنى قریظه به عنوان مستقل با آن حضرت پیمان حسن همجوارى امضا کردند. در خیبر و فدک نیز به همین نحو با هر کدام به صورت جداگانه برخورد شد. این گویاى جدایى و پراکندگى یهودیان از همدیگر است که هر یک خود را حزب و دسته مستقلى مى ‏شمرد و با سایر هم ‏کیشان خود کارى نداشت. از سوى دیگر ملاحظه مى ‏شود که هیچ کدام از قبایل یهودى به حمایت و دفاع از قبیله دیگر همت نکرد. همچنان که متحدان و هم ‏پیمانان یهود از غطفان و منافقان هم به یارى هیچ کدام از قبایلى که با آنان پیمان بسته و وعده نصرت و یارى داده بودند، نیامدند.

 

 

خیانت منافقان مدینه به یهودیان بنی نضیر

این نص قرآن کریم است که خداوند متعال در سخن از وضعیت آنان فرمود: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ نافَقُوا یَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَکُمْ وَ لا نُطِیعُ فِیکُمْ أَحَداً أَبَداً وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّکُمْ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ لَئِنْ أُخْرِجُوا لا یَخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَ لَئِنْ قُوتِلُوا لا یَنْصُرُونَهُمْ وَ لَئِنْ نَصَرُوهُمْ لَیُوَلُّنَّ الْأَدْبارَ ثُمَّ لا یُنْصَرُونَ * لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِی صُدُورِهِمْ مِنَ اللَّهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ» (15) مگر کسانى را که به نفاق برخاستند ندیدى که به برادران اهل کتاب خود که از در کفر در آمده بودند- مى‏ گفتند: مى‏ گفتند: اگر اخراج شدید، حتما با شمابیرون خواهیم آمد و علیه شما هرگز از کسى فرمان نخواهیم برد؛ و اگر با شما جنگیدند، حتما شما را یارى خواهیم کرد و خدا گواهى مى‏ دهد که قطعا آنان دروغ‏گویانند. اگر یهود اخراج شوند، آن‏ها با ایشان بیرون نخواهند رفت و اگر با آنان جنگیده شود، (منافقان) آن‏ها را یارى نخواهند کرد، و اگر یاریشان کنند، حتما (در جنگ) پشت خواهند کرد و دیگر یارى نیابند. شما قطعا در دل‏هاى آنان بیش از خدا مایه هراسید. چرا که آنان مردمانى ‏اند که نمى ‏فهمند.

سلّام بن مشکم به حى بن اخطب درباره وعده یارى عبد اللّه بن ابى، این است که گفت: وعده ابن ابى ارزشى ندارد. او مى ‏خواهد ترا به ورطه هلاک بیندازد تا با محمّد بجنگیم، ولى خودش در خانه ‏اش بنشیند و تو را تنها بگذارد. ابى از کعب بن اسد هم کمک خواسته، ولى او نپذیرفته و گفته است: تا من زنده هستم، هیچ کس از بنى قریظه پیمان‏ شکنى نخواهد کرد. ابن ابى به هم‏ پیمانان خود از بنى قین قاع هم همین وعده‏ ها را داده بود که به تو داده است، امّا چون آن‏ها پیمان شکستند، جنگ را شروع و خود را در حصارهاى خویش زندانى کردند و به امید وعده‏ هاى ابن ابى منتظر نشستند، امّا او در خانه خود نشست و محمّد، بنى قین قاع را محاصره کرد و ایشان به ناچار تن به حکم و فرمان او دادند. ابن ابى هرگز نه هم‏پیمانان خود را یارى مى دهد و نه کسانى که او را از تعرض مردم حفظ کرده‏ اند .....

 

 

پایان محاصره بنی نضیر و اخراج آنها از مدینه

بنى نضیر که دیدند روند امور به نفع آنان نیست و در محاسبات و معادلات خویش آشکارا به خطا رفته ‏اند، و هیچ کس توان ندارد که از آنان در قبال مجازات عادلانه مسلمانان حمایت و دفاع کند، لذا پیشنهاد رفتن را پذیرفتند اما این بار رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود که نمى‏ توانند سلاحى به همراه برده و جز یک بارِ شتر حق بردن اثاثیه دیگرى را ندارند بدین ترتیب با پیغمبر (صلی الله علیه وآله) صلح کردند و اموال و اراضى آنان خالصه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) شد که هر گونه بخواهد در آن تصرّف نماید.

 

 

خروج یهودیان از مدینه

بنى النضیر بر ششصد شتر سوار بودند، و در حالى که زنانشان زیور و زینت خویش را آشکار کرده و بسیارى از ایشان نقاب را از رویشان برداشته بودند مدینه را ترک کردند. مقصد آنان خیبر واقع در 165 کیلومترى شمال مدینه در راه شام بود. قاعدتاً دلخوشى آنان به استقرار در خیبر در کنار همپیمانان یهودیشان بود و امید آن داشتند تا روزى بتوانند بار دیگر به مدینه بازگردند. شاید اصرار مسلمانان در خراب کردن خانه‏ هاى آنان براى قطع این امید واهى بوده است. البته خود آنان براى بردن وسایل خانه‏ هاى خود و حتى چهارچوب درها، خانه هایشان را خراب مى‏ کردند. ابن اسحاق مى ‏گوید که شمارى از آنان نیز به شام رفتند.

 

 

غنایم بنی نضیر

نایم بر جاى مانده شامل مقدارى سلاح بود که بالغ بر پنجاه زره، پنجاه کلاه خود، سیصد شمشیر و اشیاء دیگربود. (16) مسلم است که این مقدار بسیار اندکى از سلاح هاى آنان بوده است و لذا واقدى مى ‏افزاید: گفته شده که مقدارى را پنهان کرده و یا همراه خود بردند (17) اصل غنایم، نخل ها و زمین ‏هاى حاصل خیزى بود که در دست یهودیان بود.

 

 

تقسیم اموال بنی نضیر

هنگامى که خداوند اموال و اراضى بنى نضیر را نصیب پیغمبر (صلی الله علیه وآله) کرد و به موجب آیه کریمه قرآن، خالصه آن حضرت بود؛ چنان که یحیى بن آدم قرش از کلبى روایت کرده، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) اموال بنى نضیر را تقسیم کرد مگر هفت باغ که نگه داشت و آن را تقسیم ننمود. (18) قرآن درباره فى‏ء مى ‏فرماید: «ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‏ فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ...» (19) آنچه خداوند از دارایى ساکنان آن قریه‏ ها عاید پیامبرش گردانید، از آن خدا و از آن پیامبر، و متعلّق به خویشاوندان نزدیک (وى) و یتیمان و بینوایان و در راه‏ ماندگان است ...

عمر بن خطّاب می گوید: اموال بنى نضیر، فى‏ء خداوند به پیامبرش بود که مسلمانان براى تصرّف آن لشکرکشى نکردند و اسب و اسلحه به کار نبردند. از این رو خالصه آن حضرت بود. او خرج یک سال (یک بار هم گفت: قوت یک سال) خانواده‏ اش را از آن برمى‏ داشت و باقى‏ مانده را صرف خرید اسب و اسلحه براى جنگ در راه خدا مى ‏کرد. (20)

رسول خدا (صلی الله علیه وآله) انصار را مخیّر ساخت که یا اموال بنى نضیر را بین آنان و مهاجران تقسیم کند و مهاجران همچنان با انصار بمانند یا اینکه همه را به مهاجران بدهد و آنان از انصار جدا شوند و زمین‏ هایشان را به خودشان بازگردانند. سعد بن عباده و سعد بن معاذ صحبت کردند و گفتند: اى رسول خدا، استدعا داریم که آن را به طور اختصاصى در میان مهاجران تقسیم کنید و آنان همچنان در خانه‏ هایمان بمانند. گروه انصار همگى با این پیشنهاد موافقت کردند. خداوند این آیه را نازل فرمود: «وَ یُؤْثِرُونَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ» (21)

رسول خدا (صلی الله علیه وآله) این اموال را بین مهاجران تقسیم کرد تا زحمت آنان را از انصار بردارد، زیرا انصار آن‏ها را در اموال و خانه ‏هاى خود سهیم کرده بودند. جز این که به علّت نیازمندى ابو دجانه و سهل بن حنیف پیغمبر (صلی الله علیه وآله) به این دو مرد انصارى هم از اموال بنى نضیر سهمى داد.

اگر روایت عمر بن خطاب درست باشد باید دانست که پیامبر (صلی الله علیه وآله) این کار را داوطلبانه در راه خدا انجام داده است. همان‏گونه که هر کس با اموال خویش عمل مى‏ کند و آن را در راهى که خود مى‏ خواهد، به مصرف مى ‏رساند.

 

 

غزوه بنی نضیر در قرآن

این جریان در ماه ربیع سال چهارم اتفاق افتاد و سوره حشر نیز پیرامون این حادثه نازل گردید. بیشتر تاریخ نویسان اسلامی عقیده دارند که در این حادثه خونی ریخته نشد، ولی مرحوم مفید (22) می گوید: شب فتح نبرد مختصری که منجر به قتل ده نفر از یهودیان شد صورت گرفت و با کشته شدن آن ها مقدمات تسلیم شدن ارتش آماده گردید.بدین ترتیب یکى دیگر از بنى النضیر که از تحریک کنندگان قبایل عرب بر ضد اسلام بود، از بین رفت. اقدام بدین کار با توجه به دورى راه خیبر از مدینه (165 کیلومتر) آن هم در میان چند هزار تن یهودى، کارى بس شگرف بوده است.

 


پی نوشت ها

1. واقدی، محمد بن سعد؛ کتاب المغازی، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1989م.، الطبعه الاولی، ج1، ص363.
2. مائده، 82
3. لائل النبوه، بیهقى، ج 3، صص 176، 354
4. سیره حلبى، 2/ 263- 264
5. سیره حلبى، 2/ 263- 264؛ وفاء الوفاء، 1/ 289؛ تاریخ الخمیس، 1/ 462.
6. سیره دحلان، 1/ 260
7. بحار الانوار، 20/ 158؛ مجمع البیان، 9/ 257؛ مناقب آل ابى طالب، 1/ 196؛ تاریخ الخمیس، 1/ 460.
8. المغازى، ج 1، ص 367
9. المغازى، ج 1، ص 369
10. تفسیر قمى، 2/ 359؛ بحار الانوار، 0/ 196؛ صافى( تفسیر)، 5/ 154.
11. الارشاد، 49- 50؛ بحار الانوار، 20/ 172- 173؛ مناقب آل ابى طالب، 1/ 196- 197؛ المغازى، 1/ 371- 372؛ کشف الغمّه، 1/ 201، 255؛ سیره حلبى، 2/ 265؛ سیره دحلان، 1/ 262. (2). وفاء الوفاء، 1/ 161؛ 3/ 1076. بنگرید: معجم البلدان، 1/ 346؛ 5/ 234.
12. حشر( 59): 5
13. جامع البیان، 28/ 23؛ اسباب النزول، 237- 238؛ مسند حمیدى، 2/ 301؛ مسند ابى عوانه، 4/ 97؛ الطبقات الکبرى، 2/ 58؛ فتوح البلدان، 1/ 19- 20؛ الجامع الصحیح، 4/ 122؛ 5/ 408؛ مسند احمد، 2/ 8، 52، 14؛ مسند طیالسى، 251؛ سنن دارمى، 2/ 22؛ المحلّى، 7/ 294؛ وفاء الوفاء، 1/ 390؛ دلائل النبوه( ابو نعیم)، 429؛ معجم البلدان، 1/ 512؛ صحیح بخارى، 3/ 11؛ سیره ابن کثیر، 3/ 147- 150؛ البدایة و النهایه، 4/ 77- 79؛ الثقات، 1/ 242؛ مناقب آل ابى طالب، 1/ 197؛ الاحکام السلطانیه، 64؛ فتح البارى، 7/ 254- 256؛ الروض الانف، 3/ 250؛ سنن ابن ماجه، 2/ 948؛ جوامع الجامع، 486؛ المغازى، 1/ 381؛ حبیب السیر، 1/ 355؛ احکام القرآن( حصّاص)، 3/ 429؛ احکام القرآن( ابن عربى)، 4/ 1768؛ سنن ابى داود، 3/ 38؛ الجامع لاحکام القرآن، 18/ 6- 8؛ لباب التأویل، 4/ 246؛ التفسیر الکبیر، 29/ 283؛ زاد المعاد، 2/ 71؛ الکشّاف، 4/ 501؛ صافى( تفسیر)، 5/ 154؛ البرهان فى تفسیر القرآن، 4/ 313؛ سیره حلبى، 2/ 256؛ تفسیر القرآن العظیم، 4/ 331- 334؛ تاریخ الاسلام( ذهبى)، 1/ 122؛ صحیح مسلم، 4/ 145؛ تاریخ الخمیس، 1/ 461؛ فتح القدیر، 5/ 199؛ وفاء الوفاء، 1/ 298؛ بهجة المحافل، 1/ 214- 215؛ منهاج السنه، 4/ 173؛ الاموال، 15؛ مجمع البیان، 9/ 257؛ بحار الانوار، 2/ 159؛ تفسیر قمى، 2/ 359؛ الکامل فى التاریخ، 2/ 173؛ الدر المنثور، 6/ 188؛ الترتیب الاداریه، 1/ 310؛ مسند ابو یعلى، 10/ 207؛ تاریخ الامم و الملوک، 2/ 552.
14. حشر( 59): 14.
15. حشر( 59): 11- 13.
16. السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 191
17. المغازى، ج 1، ص 377
18. الخراج، 36؛ بنگرید: مجمع البیان، 9/ 260؛ التبیان، 9/ 562.
19. الخراج، 36؛ بنگرید: مجمع البیان، 9/ 260؛ التبیان، 9/ 562.
20. مسند احمد، 1/ 25؛ فتح القدیر، 5/ 199؛ مسند ابى عوانه، 4/ 132- 140؛ صحیح مسلم، 5/ 151؛ الجامع لاحکام القرآن، 18/ 11؛ فتوح البلدان، 1/ 20؛ الجامع الصحیح، 4/ 216؛ سنن نسائى، 7/ 132؛ التراتیب الاداریه، 1/ 393؛ سنن ابى داود، 3/ 141؛ المغنى( ابن اقدامه)، 7/ 308- 309؛ التبیان، 9/ 561- 562؛ الدر المنثور، 6/ 192؛ الاموال، 14؛ تاریخ الاسلام( ذهبى)، 1/ 123؛ تاریخ المدینه، 1/ 208؛ سیره دحلان، 1/ 262- 263؛ معجم البلدان، 5/ 290.
21. حشر( 59): 9.
22. «ارشاد» /47 و 48.

نظر خود را اعلام كنید

نظرات كاربران

نظری وجود ندارد
*
*

شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)