شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)

نفس و ابعاد مهار آن در قرآن و حديث

1 نظرات 05.0 / 5

 


 

مقدّمه

 

 

خداوند در وجود انسان، غرايز و اميال گوناگونى قرار داده است؛ غرايز و اميالي كه وجود همة آنها براى ادامة حيات او ضروري بوده و در وقت مناسب، کارآمد است. از جملة اين غرايز مي‌توان به «خشم»، «محبت به خود»، «دوستي مال»، و «شهوت جنسي» اشاره کرد. وجود اين اميال به منظور نيل به هدف تكاملى اوست و هر انساني براي رسيدن به کمال برتر، به گرايش‌ها نيازمند است.
اگر انسان را موجودي مرکّب از روح و جسم و برخوردار از عقل و نفس بدانيم در آن صورت، تصديق خواهيم کرد که نياز انسان به غرايز و تمايلات براي هدف متعالي آفرينش ضروري است، اما همة گرايش‌ها و تمايلات او در غرايز و اميال نفساني خلاصه نمي‌شود و او در ضمير خويش، تمايلات ديگري همچون فطرت خداجوي، ميل به عبوديت و بندگي، ميل به جاودانگي و بقا و علاقه به ارزش‌هاي انساني و اخلاقي نيز احساس مي‌کند. بنابراين، با کمي تأمّل و خودآگاهي، درخواهد يافت که هدف از زندگي او بر روي زمين، فقط اشباع غرايز و هواهاي نفساني نيست و بايد براي نيل به تعالي انساني خويش، که هدف آفرينش او نيز بوده، همة تمايلاتش را مديريت كند و به هريک به قدر ضرورت و نياز براي رسيدن به آن هدف متعالي، بها دهد. نتيجه آنکه او براي سعادتمندي خويش، هرگز نمي‌تواند و نبايد تک‌بعدي باشد و تنها به اشباع برخي تمايلاتش فکر کند و از امور ديگر غافل شود. اگر در ضمير انسان، انواع تمايلات، غرايز و قواي گوناگون قرار داده شده به معناي آن است که به همة آن امور در تعالي و کمال نياز است و بايد از هريک از آنها در وقت خود و به اندازه‌اي که با هدف نخستين آفرينش او در تنافي نباشد بهره‌برداري کند. اين قانون و قاعده‌اي است که در بسياري از ساخته‌هاي بشري نيز از آن تبعيت مي‌شود و در ساختمان اشياي دست‌ساز بشري نيز به تناسب هدفي که براي کارآمدي آن لازم است امکانات لازم قرار داده شده و کسي که از آن دستگاه استفاده مي‌کند بايد در مرحلة نخست، از آن ابزار شناخت لازم را به دست آورد و سپس متناسب با هدفي که براي آن ايجاد شده، از آن خردمندانه بهره‌برداري کند.
با وجود آنچه بيان شد، در متون ديني، موضوع «جهاد با نفس» و مخالفت با خواسته‌هاي نفساني موضوعي بسيار مهم معرفي شده و بر مخالفت با هواهاي نفساني تأکيد فراوان شده است، به گونه‌اي که سعادت آدمي در گرو مجاهده و مقابله با نفس دانسته شده است. اين مقاله به دنبال تبيين مفهوم، و اهميت مجاهده با نفس و سپس بيان ابعاد و راه‌کارهاي تحقق آن است و سعي دارد با رويکردي نو به اين موضوع بنگرد.

 


مفهوم «نفس»

 

 

واژة «نفس» مشترک لفظي و داراي معاني متعددي است. از جمله معاني برشمرده شده براي اين واژه، مي‌توان به «خون»، «تن» يا «كالبد و جسد انسان»، «ذات»، «حقيقت هر شيء»، « روح و روان»1 و «ذهن و فكر» اشاره كرد.2
با تأمّل در معاني برشمرده شده براي نفس، به خوبي هويداست كه در بيشتر موارد، مقصود از نفس، جسم مادي است ‌يا روح انسان و يا حقيقت او، كه مركّب از اين دوست. براي مثال، ذكر معناي «خون»، «‌تن» و «كالبد» به خود مادي انسان، و تعبير «روح» و «روان» به بعد معنوي و ماوراي مادي انسان اشاره دارد، ولي گاهي نيز تركيب مادي و روحاني و يا به عبارت ديگر، حقيقت خود كه مركّب از دو بعد وجودي است قصد شده؛ مانند وقتي كه مقصود از «نفس» حقيقت شيء باشد كه طبيعتاً مقصود از نفس انسان حقيقت اوست متشكّل از جسم و روح. البته آياتي همچون «أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ» (بقره: 44) و «وَ فِي أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ» (ذاريات: 21) نيز مؤيّداتي براي اين معناست.
در اصطلاح قرآن و روايات، گرچه واژة «نفس» به معاني متعددي به كار رفته، اما در موارد بسياري به همان معاني لغوي است. صاحب مجمع البيان، «نفس» را به سه معنا دانسته، مي‌نويسد: نفس به سه معناست: روح، خويشتن، و ‌ذات.3
در آيات و روايات نيز همانند آنچه در لغت آمده، نفس گاهي به معناي دل،4 گاهي به معناي روح و جان،5 گاهي به معناي جسم،6 گاهي حقيقت وجودي انسان، هويّت انسان و به عبارت بهتر، همان تركيب جسم و جان 7 و گاهي نيز به معناي فكر و ذهن8 به كار رفته است.
اما از ميان معاني متعدد يادشده، معنايي که با موضوع اين مقاله ارتباط دارد، نفس به معناي «دل» و يا تمايلات و خواهش‌هاي دروني است که از آن به «هواي نفس» تعبير شده؛ چراکه مقصود از مقابله با نفس، مبارزه با همين هواها و گرايش‌هاي نفساني و خواهش‌هاي آدمي است. بنابراين، مقصود از نفس در اين بحث، دل و خواسته‌هاي آن است که گاهي در ادبيات ديني، «نفس امّاره» خوانده شده است.

 

مفهوم «مهار نفس»

 

 

خداوند هيچ قوّه‌اي را در ضمير انسان ننهاده است که وجودش بي‌فايده بوده و سرکوبش را خواستار باشد. هر قوّه‌اي براي او سودمند و در زمان مناسب، مفيد است. به همين دليل، مقصود پيشوايان دين از توصيه به کنترل نفس و مقابله و مجاهدة با آن، تنها مهار تمايلات و خواهش‌هاي دل و سپردن عنان آن به دست عقل است، و هرگز خواستار سرکوب تمايلات و غرايز نشده‌اند. مطالعة متوني که دربارة مجاهده با نفس وارد شده، به خوبي روشن‌کنندة اين امر است که از آن سفارش‌ها، کنترل تمايلات و ممانعت از طغيان هواها و غرايز نفساني، سياست کردن آن و نيز توانمندي به تأخير انداختن خواسته‌هاي نفساني تا زمان پيدا شدن راهي مشروع در جهت ارضاي آنها منظور است. از اين‌رو، بسياري از آيات و روايات پي‌روي از هواهاي نفساني را منع و يا مذمّت کرده‌ است:
پس اگر پاسخ تو را ندادند بدان كه فقط از هواهاى نفسانى خود پي‌روى مى‏كنند، و گمراه‏تر از كسى كه بدون هدايتى از سوى خدا، از هواهاى نفسانى خود پي‌روى كند، كيست؟ مسلّماً خدا مردم ستم‌كار را هدايت نمى‏كند. (قصص: 5)
البته به روشني پيداست که بين پي‌روي نفس و اسير خواسته‌هاي آن بودن با اشباع آن به قدر کفايت و ضرورت ـ آن هم از راهي مشروع و معقول ـ تفاوت بسيار است.
در متون ديني، هر چه که انسان در ضمير خود، به حکم عقل، بايد به مخالفت با آن بر‌خيزد «نفس» خوانده مي‌شود. از اين‌رو، درون انسان صحنة نبرد لشکريان عقل با لشکريان نفس است. منشأ نيرومندي عقل را دانش و شناخت معرفي شده است و پشتيبان نفس جهالت و ناداني. به همين دليل، بزرگ‌ترين دشمن سعادت انسان «نفس» دانسته است. پيامبر(ص) دربارة نفس مي‌فرمايند: دشمن‌ترين دشمن تو نفس توست که در كنار توست.»9
امام علي(علیه السلام) مي‌فرمايند: «هيچ دشمني بر شخص، دشمن‌تر از نفسش نيست.»10
و نيز فرموده است: إنّ رسول الله(ص) عهد إليّ فقال: يا علي،... والله، الله، في الجهاد للأنفس، فهي أعدى العدو لكم، فإنّه قال ـ تبارك وتعالى: إنّ النفس لامّاره بالسوء إلّا ما رحم ربّي.»11
از امام باقر(علیه السلام) نيز روايت شده است که فرمودند: «لا فضيلة كالجهاد، ولا جهادَ كمجاهدة الهوى.»12
البته تسلط بر نفس و توانمندي مقابله با هر خواسته‌اي که ميل آدمي به آن سمت کشش دارد و تعديل خواسته‌ها امري نيست که فقط در دين مبين اسلام مطرح شده و بدان توصيه شده باشد. اين امر حتي به اديان آسماني نيز اختصاص ندارد و از ديرباز، به عنوان صفتي پسنديده در بين آحاد بشر مطرح بوده است.دانيل گلمن، استاد روان‌شناس دانشگاه‌ «هاروارد»، در کتاب خود، کسي را روزگارش را که به دنبال اميال و هوس‌هاي خود سپري مي‌کند و زندگي در دنيا را فقط براي دست‌يابي به هواها و هوس‌هاي خويش مي‌داند بردة هوس دانسته، مي‌نويسد: حس تسلط بر نفس خود، يعني تواناي مقاومت در مقابل طوفان‌هاي هيجاني که سرنوشت برپا مي‌دارد، به جاي «بردة هوس» بودن، از زمان سقراط به عنوان صفتي پسنديده مطرح بوده است.13
با توجه به متون قرآني و روايي، نفس امّارة انسان به مرکبي سرکش تشبيه شده است که اگر بر آن لجام زده نشود و اختيار آن در دست صاحبش قرار نگيرد او را با خود به بيراهه برده، سرانجام به هلاکت خواهد کشيد. از اين‌رو، بايد تلاش کند تا عنان نفس را در اختيار گيرد و آن را به مرکبي راهوار براي وصول سريع‌تر به اهداف متعالي آفرينش تبديل نمايد. پيامبر خدا(ص) اين تشبيه را اين‌گونه بيان مي‌کنند: «همانا عقل رهايي از جهالت است و نفس مانند پليدترين جنبندگان كه اگر مهار نشود طغيان مي‌کند.»14
اميرالمؤمنين(علیه السلام) راه مهار اين جانور وحشي را لجام زدن بر دهانش دانسته، مي‌فرمايند: «خدا بيامرزد كسي كه نفسش را در انجام، گناه مهار کند و آن را به فرمان‌بردارى خدا وادار سازد.»15
لجام زدن بر نفس سرکش و در اختيار گرفتن آن گاهي به مفهوم «ممانعت کردن خويش از ارتکاب گناه»
است و گاهي به معناي «تغيير مسير دادن از انجام گناه به سوي انجام طاعت و يا‌ ـ‌ دست‌کم ـ فعل مباح». بنابراين، واداشتن نفس به صبر در برابر انجام گناه تا فراهم آمدن امكان اشباع برخي خواسته‌هاي نفس از راه حلال يکي از مصاديق کنترل نفس به‌شمار مي‌آيد. از اين‌رو، برخي از روان‌شناسان نيز توانمندي به تأخير انداختن خواسته‌هاي دل را نمونه‌اي از «خودکنترلي» دانسته‌اند.16
امام علي(علیه السلام) در بيان ديگري غلبه بر نفس را به معناي ترک گناه دانسته، مي‌فرمايند: «با ترک گناه بر نفس خويش غلبه کنيد تا کشاندن آن به سوي طاعات آسان شود.»17
و در حديث ديگري مي‌فرمايند: «خوشا بر آن که بر نفس خويش پيروز شود و مغلوب او نگردد، و مالك هواي نفسش گردد، نه مملوك او.»18
پس مقصود از «کنترل نفس»، برخورد صحيح با تمايلات و غرايز نفساني و اشباع آنها از راه‌هاي صحيح و شرعي است، و سرکوب مطلق هواها و غرايز مورد تأييد يا توصيه اسلام نيست. اين همان چيزي است که انديشمندان غيرمسلمان نيز بدان اعتراف کرده‌اند. دانيل گلمن هدف از تسلط بر نفس را تعادل هيجان‌ها و نه سرکوب آنها به‌شمار آورده، مي‌گويد: هدف، دست‌يابي به تعادل است، نه سرکوب کردن هيجان‌ها. هر احساسي در جاي خود، ارزش و اهميت خاص خود را دارد. زندگي بدون شور و احساسات به زمين باير سنگيني مي‌ماند که سرشار از بي‌حاصلي است و از غناي زندگي بريده و مجزّا گرديده است.19
نتيجه آنکه گرايش‌هاي متعدد نهاده شده در وجود انسان، بايد توسط رهبري به نام «عقل» تدبير گرديده، از همة آنها به اندازة نياز و ضرورت بهره‌برداري شود. در غير اين صورت، اين قوا هريک صاحب خود را به سوي خويش مي‌کشد و شرايط اجتماعي و محيطي موجب مي‌شود در نهايت، يکي از آنها غلبه کند و صاحبش را، يا به سمت ماديات و تمتعات دنيوي و شهواني سوق دهد و غرق در اشباع غرايز حيواني كند و يا در امور روحاني و معنوي، به رهبانيت وادارد و با رياضت‌هاي نفساني، به صورت افراطي، به امور جسماني و سلامت بدن بي‌توجهي كند و سلامت جسم و عزّت نفس خويش را تباه سازد. ابتلا به هر يک از اين دو مسير انحرافي ناشي از ضعف رهبري عقل است؛ چراکه اگر عقل قوّت لازم را دارا باشد همة تمايلات انساني را مي‌شناسد و سپس آنها را اداره مي‌کند و مانع طغيان هر يک از آنها مي‌شود. درست به همين دليل است قرآن کريم، بارها انسان را به تعقّل و تفکر فرمان داده، يا بدان تشويق مي‌کند و در روايات هم محبوب‌ترين مخلوق نزد خدا عقل معرفي شده،20 بالاترين فقر و نداري را نداشتن عقل برشمرده است.21
اصطلاح «خودمهارگري» که در ادبيات ديني از آن به «تقوا» و خويشتن‌داري يا «کنترل نفس» تعبير مي‌شود، نه تنها در ادبيات ديني به عنوان مهم‌ترين عامل در تضمين سعادت بشري دانسته شده، بلکه در علم روان‌شناسي نيز به طور جدّي مورد توجه قرار گرفته و به آن به عنوان يک موضوع جدّي و سرنوشت‌ساز در آيندة فرد نگاه شده است. از اين‌رو، براي آموزش کنترل نفس و خويشتن‌داري، بايد از دوران کودکي آغاز کرد و البته براي تقويت اين ويژگي مهم، راه‌کارهاي علمي کشف شده است. بر اين اساس، صاحب‌نظران اتفاق‌نظر دارند که وجود توانايي مهار تمايلات و کنترل رفتار يکي از عوامل اصلي اخلاق محسوب مي‌شود.

بت شکستن سهل باشد، نیک سهل      سهل دیدن نفس را، جهل است جهل

 

اهميت کنترل نفس

 

 

بر اساس آنچه گفته شد، به نظر مي‌رسد انسانيت انسان زماني تحقق خارجي خواهد يافت و به فعليت مي‌رسد که بتواند بر رفتار و تمايلات و غرايز خويش کنترل عقلاني داشته باشد و عقل را بر تمامي تمايلات و غرايز خويش تسلّط بخشد. در غير اين صورت، او حيواني بيش نيست و غالباً چنين افرادي گوي سبقت را در حيوانيت از همه مي‌ربايند. اين معنا به خوبي جايگاه و اهميت کنترل نفس و توان خويشتن‌داري در زندگي آدمي را نمايان مي‌سازد؛ چراکه بدون اين توان، از انسان ظاهري بيش باقي نمي‌ماند. استاد شهيد مطهّري راز پيکرة واحد نبودن انسان‌ها را در اين مي‌داند که بين وجود انسان با شکل ظاهري‌اش، و حقيقت انسان با ويژگي‌هاي انساني جدايي افتاده است و همة آنها که شکل آدميزاد دارند به حقيقت آدمي نايل نشده‌اند. او در بخشي از بحث خود، در اين‌باره مي‌گويد:
راز مطلب در نحوة وجود و واقعيت انسان نهفته است. انسان در نحوة وجود و واقعيتش با همة موجودات ديگر، اعم از جماد و نبات و حيوان،‏ متفاوت است، از اين نظر كه هر موجودي كه پا به جهان مي‏گذارد و آفريده‏ مي‏شود همان است كه آفريده شده است؛ يعني ماهيت و واقعيت و چگونگي‌هايش همان است كه به دست عوامل خلقت ساخته مي‏شود. اما انسان‏ پس از آفرينش، تازة مرحلة اينكه چه باشد و چگونه باشد، آغاز مي‏شود. انسان آن چيزي نيست كه آفريده شده است، بلكه آن چيزي است كه خودش‏ بخواهد باشد؛ آن چيزي است كه مجموع عوامل تربيتي و از آن جمله اراده و انتخاب خودش او را بسازد. به عبارت ديگر، هر چيزي از نظر ماهيت كه چيست و از نظر كيفيت كه‏ چگونه باشد، «بالفعل» آفريده شده، اما انسان از اين نظر «بالقوّه» آفريده شده است؛ يعني بذر انسانيت در او به صورت امور بالقوّه‏ موجود است كه اگر به آفتي برخورد نكند آن بذرها تدريجاً از زمينة وجودانسان سر برمي‏آورد و همين‌ها فطريات انسانند و بعدها «وجدان» فطري‏ و انساني او را مي‏سازند.23
وي همچنين مي‌گويد:
انسان بر خلاف جماد و نبات و حيوان، شخصي دارد و شخصيتي. شخص انسان، يعني مجموعة جهازات بدني او، بالفعل به دنيا مي‏آيد. انسان در آغاز تولّد، از نظر جهازات بدني مانند حيوانات ديگر بالفعل‏ است، ولي از نظر جهازات روحي، از نظر آنچه بعداً شخصيت انساني او را مي‏سازد، موجودي بالقوّه است. ارزش‌هاي انساني او در زمينة وجودش‏ بالقوّه موجود است و آمادة روييدن و رشد يافتن. انسان از نظر روحي و معنوي، يك مرحله از مرحلة بدني عقب‏تر است، جهازات بدني‌اش در رحم، وسيلة عوامل دست‌اندركار آفرينش ساخته و پرداخته مي‏شود، ولي جهازات روحي و معنوي و اركان شخصيتش در مرحلة بعد از رحم، بايد رشد داده شود و پايه‌گذاري گردد. از اين‌رو، مي‏گوييم: هر كس خود بنّا و معمار و مهندس شخصيت خود است، قلم تصويركننده و نقّاش خلقت شخصيت انسان (بر خلاف شخص او) به دست‏ خودش داده شده است.24
ايشان معتقد است: ديدگاه «اگزيستانسياليسم»، که بين ماهيت و وجود انسان جدايي انداخته، به نوعي همين مطلب را تأييد کرده تفسير صحيح آن را در همين بيان خود مي‌داند و معتقد است: ملّاصدرا هم که معتقد بود انسان نوع نيست، بلکه انواع است و يا هر فرد در هر روز ممکن است نوعي باشد غير از نوعي که در روز قبل بوده، همين مطلب را تأييد مي‌کند. ايشان در پايان مي‌گويد:
از اينجا روشن مي‏شود كه انسان زيست‌شناسي، انسان بيولوژيكي، ملاك انسانيت نيست، انسان زيست‌شناسي تنها زمينة انسان‏ واقعي است و به تفسير فلاسفه، حامل استعداد انسانيت است، نه خود انسانيت. و هم روشن مي‏شود كه بدون اصالت روح، دم از انسانيت زدن‏ معني و مفهوم ندارد.25
پس همان‌گونه که اشاره شد، کليد تحقق انسانيت خويش در مخالفت با نفس و تسلط بر آن پنهان شده و بر اساس آنچه در متون قرآني و روايي آمده، تنها از اين طريق مي‌توان به گوهر انسانيت دست يافت و به آن هدفي که خداوند براي آفرينش انسان در نظر گرفته است، نزديک شد. از اين‌رو، نوع تعامل انسان با نفس امّارة خويش به اندازه‌اي در سعادت و شقاوت او تأثيرگذار است که در حديث شريفي از پيامبر اکرم(ص) چنين آمده: مردي به نام مجاشع بر پيامبر وارد شد و گفت: اي رسول خدا، راه شناخت پروردگار کدام است؟ فرمودند: شناخت خود. عرض کرد: راه موافقت با خدا کدام است؟ فرمودند: مخالفت با (هواي) نفس. گفت: راه تحصيل خشنودي خدا کدام است؟ فرمود: ناخشنودي نفس(امّاره). پرسيد: راه رسيدن به خدا کدام است؟ فرمود: هجرت از نفس. پرسيد: راه اطاعت از خدا چگونه است؟ فرمود: سرپيچي از فرمان نفس(امّاره). گفت: راه ياد خدا کدام است؟ فرمود: فراموشي نفس(خود). عرض کرد: چگونه با خدا انس بگيرم؟ فرمود: از راه ترس نفس خود. پرسيد: اي رسول خدا، چگونه بر اين همه فائق آيم؟ فرمود: از راه کمک‌‌خواهي از خدا عليه نفس.26

 

راهکارهای مهار نفس

 

 

تعداد انديشمنداني که بر لزوم مهار نفس تأکيد دارند و تنها راه موفقيت و سعادت بشر را در گرو تسلط بر نفس مي‌دانند بي‌شمار است؛ اما آنچه در اين مبحث به عنوان مسئله‌اي مهم مطرح است، چگونگي تسلّط بر نفس و ادارة آن است.
به نظر مي‌رسد اينکه چگونه بايد به مخالفت با هواي نفس برخاست و يا نفس سرکش را در اختيار خود گرفت و عقل را بر آن حاکم کرد چيزي نيست که بدون کمک تعاليم آسماني دين بتوان به درستي بر آن تفوّق يافت. چه بسيار انحرافاتي که منشأ آن جز اشتباه در چگونگي مقابله با هواهاي نفساني نبوده است. رهبانيت، صوفي‌گري و مرتاضي و عرفان‌هاي انحرافي از همين امر ناشي شده است. مشکل بيشتر اين گروه‌ها آن است که فهميده‌اند براي سعادتمندي و رهايي از ماهيت حيواني، بايد با هواهاي نفساني مقابله کرد و آن را تحت سلطة عقل درآورد، اما هرگز چگونگي آن را نفهميده‌اند و اين امر موجب انحراف آنان و در نتيجه، ابداع فرقه‌ها و نِحله‌هاي انحرافي متعددي گرديده است.
چگونگي مخالفت با نفس و تسلط بر آن در واقع، چگونگي تعامل با آفريدة خداست. بنابراين، ارائة بهترين راه تعامل با آن فقط همان است که از سوي خالق آن ارائه شده است. پس براي دست‌يابي به اين مهم، راهي مطمئن‌تر و دقيق‌تر از تمسّک به راه‌نمايي‌هاي وحياني و دل سپردن به معارف ديني وجود ندارد، و هر راه روش ديگري که برخاسته از تعاليم آسماني پيامبران نباشد سرانجام خوشايندي به دنبال نخواهد داشت. اما اينکه آموزه‌هاي ديني چه راه‌هايي را براي مهار نفس خويش قرار داده خود موضوع مفصّل و دامنه‌داري است که پرداختن به آن، مجالي ديگر مي‌طلبد.
پس کسي که مالک نفس خود شد و آن را تحت سلطه درآورد و اجازه نداد تا هواهاي نفساني او را اداره کنند و به هر سمت و سويي که خواستند بکشند در آن صورت، مصداق انسان واقعي و آزاد خواهد بود و استحقاق سعادت و بهشت را نيز خواهد داشت؛ آن‌گونه که امام صادق(علیه السلام) فرموده‌اند: «هر کس به هنگام رغبت و روي‌گرداني و ميل و غضب و خشنودي، بر نفس خويش مسلّط باشد خداوند آتش را بر بدنش حرام خواهد ساخت.»[27]
نکته بسيار مهم اينکه مهار نفس و مقابله با تمايلات آن مقطعي نيست، بلکه مشغله‌اي دايمي است؛ زيرا آن‌گاه که شرايط مساعدي براي تحريک غرايز و شهوات فراهم آيد هواي نفس تحريک شده، فوران مي‌کند و به اصطلاح علم روان‌شناسي، به هيجانات تبديل مي‌شود، و اين اتفاق هر لحظه ممکن است رخ دهد. از اين‌رو، انسان همواره بايد مهيّاي مقابله با تمايلات نفساني و هيجانات دروني باشد. به عبارت ديگر، هواهاي نفساني توجه هميشگي مي‌طلبد و شايد يک لحظه غفلت منجر به اشتباه شود؛ اشتباهي که در برخي موارد، جبرانش دشوار و يا غيرممکن است. امام صادق(علیه السلام) در دعاي پس از نماز ظهر خود از خداوند متعال استمداد مي‌کردند و توجه مستمر خود را در مراقبت از هيجانات و وساوس نفس و شياطينِ انس و جن از خدا طلب مي‌نمودند: «اللّهم ... لا تکلني الي نفسي طرفه عين ابدا.» 28
اما با توجه به متون ديني، براي مهار نفس، بايد مجاري آن را شناسايي کرد تا از طريق مجاري آن، بتوان نفس را تحت کنترل درآورد. به عبارت بهتر، تنظيم نفس در کنترل «فکر»، «قلب»، «رفتار» و «گفتار» تجلّي خواهد يافت و کسي که اين امور را تحت نظارت خويش قرار دهد در حقيقت، نفس خود را مراقبت کرده، از ارتکاب خطا و لغزش مصون داشته است. در ذيل، راه‌کارها و يا مجاري مهار نفس بررسي مي‌شود:

 


1. مراقبت فکر

يکي از راه‌کارهاي مهار نفس مراقبت فکر است. علاوه بر اينکه اين عمل مي‌تواند به عنوان يکي از مصاديق مهار نفس به‌شمار آيد، خود عاملي است براي باز داشتن نفس از ارتکاب بسياري از خطاها و لغزش‌ها؛ زيرا بسياري از رفتارهاي ناپسند ابتدا از فکر کردن به آنها شروع مي‌شود. به همين دليل، يکي از راه‌هاي مصون ماندن از ارتکاب آن خطاها اين است که فکر خود را از توجه به رفتارهاي ناپسند منحرف کرده، به امور خير مصروف داريم. امام علي(علیه السلام) در اين باره مي‌فرمايند: «کسي که زياد به گناهان بينديشد، او را به سوي خويش فرامي‌خوانند.»29
و يا مي‌فرمايند: «هرکس به لذت‌ها زياد فکر کند آن فکر بر او پيروز خواهد شد.»30
وباز مي‌فرمايند: «فکر کردن تو دربارة گناهان، تو را به سوي ارتکاب آنها مي‌کشاند.»31
تفکر در امور خير يا شرّ به تدريج، مي‌تواند جرئت و آمادگي انجامِ آن کارها را در روح و روان آدمي فراهم آورد و در آيندة نزديک او را جزو عاملان به آن انديشة ذهني قرار دهد. پس براي مصون ماندن از ارتکاب رفتارهاي زشت و ناپسند، بايد اجازة انديشيدن به آن رفتارها را به خود نداد و فکر خود را به سمت امور خير راه‌نمايي کرد؛ زيرا «تفکر تو به تو بصيرت مي‌دهد و موجب عبرت‌اندوزي‌ات مي‌شود.»32
آن حضرت همچنين مي‌فرمايند: «تفکر به سوي نيکي و عمل به آن فرامي‌خواند.»33
اما گاهي لازم است فکر خود را به سوي امور بازدارنده سوق داد تا از اين راه، بر نفس چيره شد. در حديث شريفي نقل شده است که خداوند از حضرت موسي(علیه السلام) خواست: «به يادآور که سرانجام در قبر ساکن خواهي شد؛ چراکه اين فکر تو را از رفتن به سوي بسياري از شهوت‌ها بازمي‌دارد.»34
به هر تقدير، مراقبت فکر، هم يکي از اهرم‌هاي مهار نفس است و هم علتي براي مراقبت‌هاي بعدي. اين جملة حکيمانه را بايد به خاطر سپرد: «مراقب افکارت باش که گفتارت مي‌شود، مراقب گفتارت باش که رفتارت مي‌شود، مراقب رفتارت باش که عادتت مي‌شود، مراقب عادتت باش که شخصيتت مي‌شود، و مراقب شخصيتت باش که سرنوشتت مي‌شود.»
يکي از مهم‌ترين علل انحراف فکر آدمي به سوي رفتارهاي ناروا و ناپسند، برطرف نشدن نيازمندي‌هاي اوست. براي مثال اگر به نيازهاي غريزي نفس توجه نشود و آن نيازها از راه حلال و مباح اشباع نگردد بي‌ترديد، هريک از آن نيازهاي دروني بر روان و فکر صاحب خود فشار آورده و براي اشباع غريزة وامانده، فکر صاحب خود را به راه‌هاي انحرافي متوجه مي‌سازد. براي مثال، در متون روايي، براي تأمين نيازهاي جنسي و درمان انحراف فکر آدمي در اين خصوص، دو راه‌کارِ «ازدواج» در صورت امکان، و «روزه» در صورت ممکن نبودن ازدواج، ارائه شده است. راه‌کار نخست براي حل مسئلة نياز جنسي و راه‌کار دوم براي پاک کردن صورت آن مسئله ارائه گرديده است. به هر روي، تأمين نيازهاي خويش و از جمله نيازهاي زيستي بدن براي تحت کنترل درآوردن فکر خويش و به دنبال آن، تسلط کامل بر رفتار خود، امري ضروري و اجتناب‌ناپذير است و سرکوبي غرايز و بي‌توجهي به نيازها، نه تنها راه‌کار مناسبي براي در اختيار گرفتن فکر و عمل خويش نيست، بلکه به منزلة محبوس ساختن نيرويي است که سرانجام سدّ مقابل خويش را خواهد شکست و همچون سيل ويرانگر، هر چه بر سر راهش قرار دارد، ويران کرده، با خود خواهد برد.
در روايات، راه‌هاي متعددي براي پاکيزه کردن، مهار و هدايت فکر به سمت اموري که تفکر درباره آنها سودمند است، پيشنهاد شده. براي مثال، ياد خداوند،35دانش‌اندوزي،36 خلوت کردن با خود،37 قرائت قرآن، روزه، مسواک،38 زيادي سکوت39 و پرهيز از پرخوري40 از جملة اين راه‌کارهاست. اما يکي از مهم‌ترين راه‌کارهاي مهار فکر تقويت عقل است. عقل برترين موهبت الهي به بشر است و براي تقويت آن، علم و دانش مهم‌ترين وسيله؛ آنچه در متون قرآني و روايي بيش از هر عامل ديگري بر آن تأکيد شده است. در ساية علم و دانش، عقل به کمال مي‌رسد و چون نفس در مقابل عقل قرار دارد، کمال و قوّت آن موجب غلبة آن بر نفس خواهد شد و در نتيجه، همة شهوات و تمايلات نفساني، اعم از جسماني و غيرجسماني، توسط عقل به درستي و بر اساس خِرَد و مصلحت مديريت مي‌شود. روايات به اين مهم اشاره دارد:
ـ «هر کس عقلش کامل گردد شهوت‌ها را کوچک مي‌شمرد.»
ـ «هنگامي که عقل کامل شود از شهوت کاسته مي‌شود.»
ـ «هرگاه حکمت تقويت شود شهوت ضعيف مي‌گردد.»41

بنابراين، اگر بر قوّت و رشد عقل خويش اهتمام بورزيم شهوات و هواهاي نفساني را ناچيز و بي‌ارزش مي‌دانيم و همين موجب مي‌شود تا دربارة آن امور دچار اشتغالات ذهني و سپس ابتلائات رفتاري نشويم.

 


2. مراقبت عواطف قلبي

يکي ديگر از راه‌هاي مهار نفس، مراقبت قلب در بُعد احساسات و عواطف است. احساسات و عواطف از امور قلبي به‌شمار مي‌رود و ممکن است از مبناي عُقَلايي برخوردار نبوده و يا از جنبة عقلاني ضعيفي برخوردار باشد. بنابراين، در مسير انجام رفتارهاي اخلاقي، بايد ابراز احساسات و توجه به عواطف پس از توجيه منطقي و مبتني بر اصول خردمندي صورت پذيرد و عنان عقل به دست عواطف سپرده نشود. در اهميت قلب و اهميت کنترل آن، همين بس که پيامبرگرامي(ص) ثبات ايمان را در گرو ثبات قلب دانسته، مي‌فرمايند: «تا زماني که قلب استقرار نيابد ايمان بنده استقرار نمي‌يابد.»42
و يا امام صادق(علیه السلام) با تأکيد و صراحت مي‌فرمايند: «آيا دين جز محبت است؟!»43
بنابراين، براي در اختيار گرفتن عنان نفس خويش، بايد قلب خويش را لجام زد و حبّ و بغضش را و نيز احساسات و عواطفش را مطابق مقياس الهي تنظيم نمود. قرآن كريم امکان مهار قلب را تأييد کرده، براي حفظ اصول و ارزش‌هاي مهم‌تر، دستور مهار عواطف و پرهيز از عطوفت و مهرباني به مجرمان و گنه‌كاران را صادر كرده است و مي‌فرمايد: «اگر به خدا و روز معاد ايمان داريد هرگز نسبت به آنان دربارة دين خدا ترحّم روا مداريد.»(نور: 2)
بنابراين، کسي که توان تنظيم عواطف خود را نداشته باشد در مهار نفس خويش نيز عاجز خواهد بود، و آنکه بتواند محبت خود را به سوي جهان آخرت سوق دهد از دنباله‌روي لذات و شهوات، که خواستة اصلي نفس امّاره است، در امان خواهد ماند. علاوه بر اين، از آن‌رو که يکي از عوامل مؤثر و حرکت‌آفرين در انسان، احساسات و عواطف است، از راه تنظيم احساسات و جهت‌دهي به آن، مي‌توان با حرکت صحيح، در جهت کمال حقيقي و سعادت واقعي گام برداشت و از راه جهت‌دهي به احساسات، بر مهار نفس خويش نيرومندتر شد و ميل به لذات و شهوات را مهار کرد. در کلام امام علي(علیه السلام) اين‌گونه آمده است:
ـ «هر کس جهان باقي را دوست داشته باشد لذت‌ها را به فراموشي مي‌سپارد.»44
ـ «هرکس شوق بهشت داشته باشد شهوت‌ها را ترک مي‌کند و هر کس از دوزخ مي‌ترسد از انجام گناهان بازمي‌گردد.»45
ـ «هر کس از عقاب خدا بترسد از انجام گناهان منصرف خواهد شد.»46

بنابراين احاديث و متون مشابه، هدايت و جهت‌دهي عواطف و از جمله حبّ و بغض بايد به سويي باشد که آدمي را از لذت‌طلبي و شهوت‌پرستي نجات دهد و از انگيزة گناه و عمل ناپسند بازدارد. اما اگر عواطف مهار نشود و يا بيجا اعمال شود صدور رفتار ناپسند و نادرست اجتناب‌ناپذير خواهد بود. به عنوان يکي از مصاديق عاطفه‌ورزي غيرعقلايي، مي‌توان به محبت بيش از اندازة مادر به فرزندش در برخي موارد و ملايمت‌هاي نابجا نسبت به او در جايي که بايد بر او سخت گرفت و يا براي ايجاد حس مسئوليت، او را متوجه نتيجة رفتارش کرد، اشاره نمود. شاهد ديگر محدوديت‌هايي است که فقه اسلامي به‌خاطر حساسيت قضاوت و نياز مبرم آن به عقلانيت محض و عدم دخالت عواطف در صدور حکم، براي زنان قايل شده است.
توضيح آنکه عواطف و هيجانات غيراختياري‌اند، اما علل و عوامل موجدة آنها در اختيار انسان است. به همين دليل، مديريت آنها از راه مديريت علل و عوامل آنها ممکن خواهد بود. براي مثال، يکي از عوامل ايجاد و يا افزايش محبت نسبت به ديگري زيارت او و به ديدارش رفتن است.47 پس براي اينکه دوستي کفّار و مشرکان و اهل گناه در دل ما ايجاد يا استوار نگردد بايد از ديدار و همنشيني با آنان پرهيز کرد. به هر روي، دوستي و دشمني قابل کنترل است و انسان مي‌تواند با اقداماتي حبّ و بغض خويش را مهار و نيز هدايت کند. به عنوان دليلي براي کنترل محبت خود و ايجاد يا از بين بردن آن، مي‌توان به آيات و روايات متعددي اشاره کرد که مسلمانان را به دوستي خدا، پيامبر و اهل‌بيت آن حضرت دعوت مي‌کنند. حديث پيامبر(ص) از فرمان خداوند به حضرت داود(علیه السلام) نسبت به دوست داشتن ذات مقدّسش48 و نيز حديثي که از فرمان خداوند به حضرتش درباره دوست داشتن حضرت علي(علیه السلام) خبر مي‌دهد49 گواه خوبي براي اين منظور است.
اما ذکر خدا،50 تلاوت قرآن، ياد مرگ،51 سکوت،52 و استغفار53 از جمله راه‌کارهاي نورانيت صفا و مراقبت قلب است که نبايد از نظر دور داشت.

 


3. مراقبت اعضا و جوارح

مهار نفس غالباً در مراقبت رفتار و گفتار تجلّي مي‌يابد. کسي که مراقب رفتار خود باشد گويا در مهار نفس خويش موفق عمل کرده است. مراقبت رفتار از طريق مهار اعضا و جوارح ميسّر خواهد بود. از اين‌رو، امام سجّاد(ع) در رسالة حقوق، براي هر عضوي حقوقي را برشمرده و رعايت آنها را لازم دانسته‌اند.54 اين بدان روست كه رفتار انسان در ارتباط با جسم خويش، تنها در بيماري يا سلامتي بدن او تأثير ندارد، بلكه آثار رواني و يا معنوي نيز به دنبال دارد و نوع رفتار با جسم، هم در سلامتي جسم و هم در سلامتي روح و جان او مؤثر است. از اين‌رو، براي محافظت از سلامت روحي و رواني و نيز تلاش در جهت کمال‌بخشي به فضايل انساني و الهي خويش، لازم است با تسلط بر اعضا و جوارح خود، راه کمال و به دنبال آن، نيل به سعادت بيشتر خويش را هموار سازيم. مهم‌ترين مصاديق مهار اعضا و جوارح عبارت است از:
الف. مهار زبان: يکي از مهم‌ترين اعضا، که کنترل آن بيش از هر عضو ديگري لازم است، زبان است. به سبب آنکه گناهان زبان بسيار و متنوع است، کنترل آن نيز ضرورت دوچندان مي‌يابد. رفتارهاي ناپسندي همچون دروغ که امّ الرذايل است؛ غيبت که همچون خوردن گوشت مردة برادر ايماني خويش است؛ سخن‌چيني، تهمت، و بسياري از مصاديق فخرفروشي از جمله گناهان زبان است. بدين‌روي، در روايات، سکوت و کم‌گويي از ويژگي‌هاي خوب انسان مؤمن ذکر شده است؛ چراکه اگر به پُرگويي عادت کرديم لاجرم تخلّفات زيادي از زبان سر خواهد زد. امام سجّاد(علیه السلام) در رسالة حقوق زبان را نيز همانند ديگر اعضا، داراي حق دانسته، حق آن را اين‌گونه تبيين مي‌فرمايند:
اما حق زبان اين است‌كه آن را از دشنام‌گويى گرامى‏تر دارى و به نكوگفتارى عادت دهى و بر ادب وادارش‌كنى و آن را در كام نگه‌دارى، مگر به جاى نياز و سودبخشى براى دين و دنيا، و آن را اززياده، مبتذل و كم فايده گويا كه با كم سودي‌اش از زيانش نيز ايمنى نيست، بازدارى. (زبان) گواه خرد و دليل بر آن به شمار مي‌آيد، و آراستگى خردمند به خردش، خوش‌رفتارى او به زبانش در حق زبان خود باشد، و حول و قوّه‌اي جز از خداي علي عظيم نيست.55
ب. مهار گوش: گوش نيز يکي از اعضاي انسان است که مراقبت آن امکان‌پذير است و چه بسيار استماع‌هايي که آدمي را در انجام گناه گناه‌کار شريک مي‌کند. امام سجّاد(علیه السلام) در بيان حق گوش مي‌فرمايند:
اما حق گوش اين است كه از هر چيز چنان پاكش دارى كه آن را راهى دل خود نسازى (و آن را نگشايى) مگر براى (شنيدن) سخن خوبى كه در دلت خيرى پديد آورد، يا اخلاق والايى بدان كسب كنى؛ زيرا گوش دروازة سخن به سوى دل است كه معانى گوناگونى را كه متضمّن خير يا شر است به آن مى‏رساند. و لا قوّه الا بالله.56
امام سجّاد(علیه السلام) گوش را دريچه‌اي به سوي قلب دانسته، از آدمي مي‌خواهد تا گوشِ خويش را تنها راهي براي رساندن صداهاي نيك به قلب قرار دهد و به صداها و سخنان ناروايي كه تأثير نامطلوب در قلب و روح بر جاي مي‌گذارد اجازة ورود ندهد، به هر آوايي گوش نسپارد و شنيدني‌هايش بر اساس موازين الهي گزينش شود تا از اين طريق، حق گوش و قلب خود را بجاي آورده، اخلاق اسلامي را دربارة گوش و قواي شنوايي خود و همچنين حق قلب خويش مراعات كرده باشد.
ج. مهار چشم: به طور كلي، مهار نگاه خويش و مراقبت از چشم دوختن به آنچه حرام است و استفاده از چشم براي عبرت گرفتن در زندگي و فراگرفتن دانش و انجام امور مباح در مسير زندگي، مساوي است با رعايت حق چشم و انجام رفتار پسنديده در ارتباط با اين عضو مهم بدن. از منظر امام چهارم(علیه السلام) در صورتي كه از ابزار چشم براي اين امور بهره گرفته شود حق آن ادا شده است. پس اگر چشم در غير از اين موارد به‌كارگرفته شود حقش پاي‌مال شده و علاوه بر آن، بر نفس خويش نيز ستم شده است:
اما حق چشمت اين است كه آن را از آنچه بر تو حلال نيست فروبندى و مبتذلش نسازى (و به كارش نبرى)، مگر براى جاى عبرت آموزى كه ديده‏ات را بدان بينا كنى يا به وسيلة آن، از دانشى بهره‏مند شوى؛ زيرا چشم دروازة عبرت‌آموزى است.57
د. مهار شکم: شکم نيز نقش زيادي در تأمين سعادت يا شقاوت صاحب خود ايفا مي‌کند. به دليل آنکه سوخت و سوز بدن از محل خوردني‌ها و آشاميدني‌‌ها تأمين مي‌شود، لزوم توجه به آنچه به عنوان غذا و نوشيدني مورد استفاده قرار مي‌گيرد امري طبيعي و بديهي است. بي‌ترديد، انواع غذاها و نوشيدني‌هايي که انسان مصرف مي‌کند در جهت‌دهي او به سمت رفتارهاي نيک و بد واجد نقش خواهد بود؛ زيرا از غذاي پاک انرژي پاک، و از غذاي ناپاک انرژي ناپاک توليد مي‌شود و صاحب خود را به همان مسير سوق مي‌دهد. توجه فراوان پيامبران و اولياي الهي و نيز علما و انديشمندان مسلمان به اين مهم، از اهميت اين امر در زندگي انسان حکايت مي‌کند. امام سجّاد(علیه السلام) در اين‌باره مي‌فرمايند:
اما حق شكمت اين است كه آن را ظرف كم و بيش حرام نسازى، و از حلال هم به اندازه‏اش دهى، و از حد نيروبخشى به مرز شكم‌خوراگى و فقدان مردانگى‏اش نكشانى، و هرگاه گرفتار گرسنگى و تشنگى شد آن را نگه‌دارى؛ زيرا پرخورى پرخواره را به‏ تخامه شدن مي‌كشاند كه تنبلى‌افزا و ماية بازماندن و دور شدن از هر كار خير و كريمانه است، و نوشيدنى كه نوشنده را به مستى رساند ماية خوارى و نادان‏سازى و از بين برندة مردانگى است.58
در موضوع خوردن و آشاميدن، به سه امر بايد توجه داشت تا بتوان حق شکم را آن‌گونه که امام چهارم(ع) بيان فرموده، رعايت کرد:
1 و 2. تقيّد به حلال بودن خوردني‌ها و آشاميدني‌ها: نخستين اقدامي كه دربارة خوردني‌ها و آشاميدني‌ها بايد مورد توجه و عنايت جدّي قرار گيرد استفاده از خوردني‌ها و آشاميدني‌هاي حلال و پرهيز از محرّمات است. البته حرام بودن خوردني و آشاميدني گاهي برخاسته از ذات آن است و گاهي عرضي است. مردار، گوشت سگ، خوک، خون، و مشروبات الکلي از جمله محرّمات ذاتي است و مأکولاتي که به سبب عارض شدن نجاست بر آنها، نجس شده و يا به خاطر روش تحصيل آن همچون غصب حرام شده‌، حرام عرضي است.
قرآن كريم با عنايت به آثار خسارت‌بار ارتزاق از راه حرام و نيز خوردن و نوشيدن محرّمات و نجاسات، در يك فراخوان عمومي، همة بشريت را به خوردن آنچه حلال و پاكيزه است، دعوت کرده، مي‌فرمايد:
«يَأَيُّهَا النَّاسُ كُلُواْ مِمَّا فِى الْأَرْضِ حَلَلاً طَيِّبًا وَ لَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَتِ الشَّيْطَنِ إِنَّه ُ‏و لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ» (بقره: 168)؛ اي كساني‌كه ايمان آورده‌ايد، از آنچه كه در زمين حلال و پاكيزه است، بخوريد و از گام‌هاي شيطان پي‌روي نكنيد كه او دشمن آشكار شماست.
اهتمام اصحاب كهف در تناول غذاي پاك و طاهر و تأييد ضمني آن توسط خداوند در قرآن كريم، يكي ديگر از آياتي است كه در آن به لزوم توجه به ويژگي‌هاي غذا و رعايت معيارهاي ديني اشاره كرده است:
اكنون يك نفر از خودتان را با اين سكه‏اى كه داريد به شهر بفرستيد تا ببيند كدام‏يك از آنها غذاى پاكيزه‏ترى دارد و از آن، مقدارى براى شما تهيه كند. (کهف: 19)
بنابراين، به روشني پيداست كه توجه قرآن كريم به غذا و شراب انسان، نوع آن و چگونگي تهية آن حاكي از تأثير زياد آن بر وجود انسان است، و اين امر نه تنها در آيات قرآن كريم انعكاس يافته، بلكه سيرة معصومان(علیه السلام) نيز آشكارا بر آن صحّه گذارده و در سخنان گهربارشان بر آن تأكيد شده است. امام علي(علیه السلام) در اين‌باره به كميل بن زياد مى‏فرمايند:
اى كميل، زبان از قلب سرچشمه مى‏گيرد، و قلب نيروى خود را از غذا به دست مى‏آورد. پس در غذايى كه به قلب و جسم خود مى‏دهى دقت كن و ـ‌ آگاه باش ـ كه اگر آن غذا حلال نباشد، خداوند ستايش و شكرگزارى‏ات را نخواهد پذيرفت.59
نيز آن حضرت فرمودند: «همانند زنبور عسل باش؛ زيرا به هنگام خوردن، غذاى پاكيزه مى‏خورد، و آثار پاكيزه از خود بر جاى مى‏گذارد.»60
نيز امام سجّاد(علیه السلام) در رسالة حقوق، پرهيز از خوردني‌ها و آشاميدني‌هاي حرام را حق شکم دانسته، انسان را مکلّف به رعايت آن مي‌دانند: «اما حق شکمت اين است که آن را ظرف کم يا زياد از حرام قرار ندهي و از حلال هم به اندازه استفاده کني.»61
3. پرهيز از زياده‌روي در خوردن و آشاميدن: نکتة ديگري كه دربارة خوردن و آشاميدن بايد مورد توجه قرار گيرد پرهيز از پرخوري است. امري كه اگر محقق شود ضمن تأمين سلامتي جسم، نورانيت دل و قلب را به دنبال خواهد داشت.62 اگر انسان در دام پرخوري گرفتار آيد در كنار فراهم آوردن زمينة ابتلا به بيماري‌هاي گوناگون جسمي و روحي، قساوت قلب و تاريكي دل را نيز در پي خواهد داشت.63
پيامبر خدا(ص) در خصوص ضرورت پرهيز از زياده‌روي در خوردن و آشاميدن و تأثير آن در باطن و قلب انسان فرموده‌اند: «قلب‌ها را با بسيار خوردن و آشاميدن نميرانيد؛ زيرا قلب‌ها مى‏ميرند همانند كشتزارى كه چون آب زيادى به آن داده شود، مى‏ميرد.»64
امام صادق(علیه السلام) نيز مي‌فرمايند: «كم‏خوردن در هر شرايطي و نزد هر ملتي پسنديده است؛ زيرا خير و صلاح باطن و ظاهر انسان (روح و جسم) در آن است.»65
آن حضرت در حديث ديگري مي‌فرمايند: «براى قلب مؤمن، ضرر هيچ چيزى بيش از پُرخورى نيست كه دو چيز به دنبال دارد: قساوت قلب و تحريك شهوت.»66
امام على(علیه السلام) نيز در خصوص كم خوردن و آثار مطلوب آن مى‏فرمايند: «هركس غذايش كم باشد، فكرش روشن مى‏ گردد.»67
همچنين از آن حضرت نقل شده كه فرموده‌اند: «كم بخور تا از بيماري‌هايت بكاهى.»68
نيز مي‌فرمايند: «در خوردني‌ها ميانه‏روى كنيد؛ زيرا اين‏كار از اسراف دورتر، و براى بدن سلامت بخش‏تر، و براى عبادت كمك‏ كارتر است.»69
رسول خدا(ص) فرموده‌اند: «با هواى نفس خود، با كم‏خوردى و كم‏نوشى مبارزه كنيد تا فرشتگان بر سر شما سايه اندازند و شيطان از شما فرار كند.»70
سرانجام، امام سجّاد(علیه السلام) با نگاهي زيبا به انسان، اعضا و جوارح او را از حقوقي برخوردار دانسته، رفتار صحيحي كه انسان دربارة شكم خود بايد داشته باشد تا حق آن را ادا کند، در دو جملة كوتاه اين‌گونه مي‌فرمايند: «حق شكمت اين است كه آن را ظرفي براي حرام قرار ندهي و پرخوري نکني.»71
بر اين اساس، پرهيز از پرخوري، هم در بعد سلامتي جسم و هم در نورانيت دل و بُعد معنوي زندگي انسان تأثير بسزايي دارد، و غفلت يا به فراموشي سپردن آن آثار زيان‌باري بر اين دو بُعد زندگي بر جاي مي‌گذارد. به اين دليل، بايد رفتار صحيح و اخلاقي را در اين خصوص در پيش گرفت و ضمن استفادة صحيح از نعمت‌هاي خدا و مصرفِ درست مواد غذايي، سلامتي خود را در جسم و روح استمرار بخشيد و حق بدن خود را آن‌گونه كه لازم است، مراعات كرد.
ه‍ . مهار عورت: عورت نيز عضوي است که سعادت انسان در گرو کنترل از آن است. خداي متعال هر عضو و هر تواني را که در وجود بندگانش به وديعه نهاده، راه استفادة صحيح آن را نيز مشخص کرده و هرگز از او نخواسته است به طور کلي، آن را تعطيل کند، بلکه او را مکلّف کرده است تا آن را به درستي به کار گيرد و سعادت خويش را فداي تمتّعات کوتاه و گذراي دنيوي ننمايد.
امّا حق عورتت نگه‌دارى آن از حرام، و تقويت آن به چشم‌پوشى (از نامحرم) است؛ زيرا چشم فروبستن و بسيار ياد كردن مرگ و تهديد نمودن خود از (عذاب) خداوند و ترساندن نفس از او مددكارترين ياور (در جلوگيرى از شهوت) است. و عصمت و پاك‌دامنى و تأييد از خداست. و لا حول و لا قوّه الابالله.»72
مهار دست و پا: دست و پا نيز بايد تحت کنترل انسان باشد؛ آن‌گونه که امام سجّاد در اين‌باره مي‌فرمايند:
اما حق دستت اين است كه آن را بر چيزى كه بر تو حلال نيست دراز نكنى تا به سبب دست‌درازى بر حرام، در آخرت، دچار مجازات خدا نشوى و در اين‌جهان نيز به سرزنش مردم گرفتار نيايي، و آن را از چيزهايى كه خداوند بر آن واجب كرده فرونبندى، ولى آن را با فروبستن از بسيارى چيزها كه (حتى) برايش مباح است و گشاده‌داشتن آن در بسيارى از مواردى كه بر آن واجب نيست (ولى مستحب است)، شكوهى در افزايى، و چون دست تو در اين جهان بر (حرام) بسته ماند و (به حلال و مستحب) شرف افزود (و كريم و بخشنده شد) پاداش نيك در سراى باقى بر آن واجب آيد.
اما حق دو پايت اين است كه با آنها جز به سوى آنچه بر تو حلال است نروى، و آنها را مركب خود در گام‌سپارى به راهى كه خواركننده رهسپار خويش است، نسازى؛ زيرا پا باركش (پيكر) توست و تو را در راه دين مى‏برد و پيش مى‏اندازد. و لا قوّه الّا بالله.73
البته مقصود از «کنترل» اين است که رفتارهاي صحيح و مورد تأييد هر عضو از نظر عقل و شرع شناسايي شود و اعضا و جوارح به انجام آن رفتارها وادار گردد و از رفتارهاي ناپسند بازداشته شود. در غير اين صورت، کنترل اعضا و جوارح تحقق خارجي نيافته است. بنابراين، از منظر دين، افرادي که بر اعضا و جوارح خويش مسلّطند و اين تسلّط به گونه‌اي است که اعضا و جوارح خود را همواره در مسير نادرست و نامشروع به کار مي‌گيرند هرگز کنترل اعضا و جوارح را به درستي اعمال نکرده و سزاوار تمجيد و تشويق نخواهند بود.
و. مهار خواب و استراحت: يكي ديگر از رفتارهاي انسان در ارتباط با جسمش، اقداماتي است كه مي‌تواند منجر به ايجاد برخي عادات پسنديده يا ناپسند شود. روشن است که هر انساني براي نيل به كمال و سعادت خود، بايد تلاش خود را در جهت ايجاد عادات نيك و از بين بردن عادات زشت و ناپسند به‌كار گيرد. يكي از اين اقدامات مهم تنظيم زمان و مقدار خواب است. بر اساس آنچه در متون ديني بدان تصريح شده است، ميزان خواب هر کس مي‌تواند در نورانيت و يا قساوت قلب او مؤثر باشد و موجبات نزديکي يا دوري او را به خداوند فراهم آورد. اين امر ضرورت توجه به ايجاد عادت صحيح براي خواب و استراحت را مي‌رساند؛ زيرا در صورت بي‌توجهي به آن و يا عدم پاي‌بندي به رفتار صحيح سلامت جسمي و روحي خويش را به خطر انداخته‌ايم و به خود زيان وارد ساخته‌ايم، و اين با آنچه از نظر اخلاقي در ارتباط با بدن خويش بدان مکلّفيم منافات خواهد داشت. پيامبر خدا(ص) دربارة اوقات خواب مي‌فرمايند: «خواب اول روز ناتواني است، قبل از ظهر نعمت است، بعد از فرارسيدن عصر حماقت است و بين مغرب و عشا، موجب محروميت از روزي مي‌شود.»74
امام صادق(علیه السلام) تأثير خواب زياد بر انسان را اين‌گونه بيان مي‌دارند: «خداوند بسيار خوابيدن و بيكاري زياد را مبغوض مي‌دارد.»75
و نيز مي‌فرمايند: «خواب زياد دين و دنيا را مي‌برد.»76

 

جمع‌ بندی و نتيجه‌ گيری
 

براي نايل شدن به انسانيت و همراه ساختن صورت انساني خويش با سيرت انساني، مهار نفس ضروري است. مهار نفس انسان از سه راه مراقبت فکر، مراقبت قلب و مراقبت اعضا و جوارح امکان‌پذير است. به نظر مي‌رسد اينکه قرآن کريم گوش و چشم و قلب را مورد سؤال و بازخواست قرار مي‌دهد[77] و يا امام سجّاد(علیه السلام) اعضا و جوارح را ذي‌حق دانسته، انسان مؤمن را به اداي حقوق اعضا و جوارحش فرا مي‌خوانند، اشاره به اين است که ساده‌ترين و مهم‌ترين راه مهار نفس همين سه راه است. البته مهار اعضا و جوارح از ملموس‌ترين و مهم‌ترين راه‌هاي کنترل نفس به‌شمار مي‌آيد و در اين ميان، مراقبت زبان و بازداشتن چشم از حرام از اهميت بيشتري برخوردار است؛ زيرا بيشتر انحرافات و کج‌روي‌هاي آدمي از اين دو عضو سر مي‌زند. براي مثال، گناهي که با چشم انجام مي‌شود، مي‌تواند کنترل فکر را نيز به مخاطره بيندازد. از اين‌رو، در حديثي به نقل از امام ششم(علیه السلام) آمده است: «نگاه کردن يکي از تيرهاي زهرآلود ابليس است.»[78]
همچنين از پيامبر(ص) روايت شده است: «از نگاه‌هاي زايد بپرهيزيد؛ زيرا تخم هوس مي‌پراکند و غفلت مي‌زايد.»[79]
سرانجام، از امام علي(علیه السلام) در بيان کوتاه و زيبايي نقل شده است که فرموند: «چشم کتاب ديده است.»[80]
بنابراين، از طريق مهار اين سه بُعد وجودي، مي‌توان عنان نفس خويش را در اختيار گرفت و اجازة سرکشي را از آن سلب کرد. چه بسيار خطورات فکري و ذهني که به خاطر کنترل نکردن جوارح تحقق خارجي مي‌يابد. از اين‌رو، اگر اعضا و جوارح تحت کنترل باشند و اجازة هر کاري براي آنها صادر نشود فکر نيز تا حد زيادي به کنترل درخواهد آمد.
اما نکتة ديگري که از اين مقاله نتيجه گرفته مي‌شود اين است که بين قلب و فکر و جوارح ارتباط وثيقي است و مهار هر يک مي‌تواند در تسلط بر دوي ديگر تأثيرگذار باشد. همچنين اگر در کنترل هر يک از اين سه‌ خللي حاصل شود امکان بروز خلل در تسلط بر دوي ديگر دور از انتظار نيست.

 

منابع

آمدي، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم، قم، مکتبة اعلام الاسلامي، 1366.
آندرو اِ. ساپينگتون، بهداشت رواني، ترجمة حميدرضا حسين شاهي براواتي، تهران، روان، 1379.
برقي، احمد بن محمد بن خالد، محاسن، قم، مجمع جهاني اهل بيت(ع)، 1413 ق.
جان‌برزگي، مسعود و ديگران، آموزش رفتار، رفتار اجتماعي و قانون پذيري به کودکان، تهران،ارجمند، 1387.
حرانى، محمّد الحسن، معروف به ابن شعبة، تحف العقول عن آل الرسول‏(ص)؛ تحقيق: عليّ‌أكبر غفّاري، چ دوم، قم، مؤسسه نشر اسلامى، 1404 ق.
حراني، ابومحمد، تحف العقول، صادق حسن‌زاده، قم، آل علي(ع)، 1384.
حسائي، ابن ابي جمهور، عوالي الئالي، تحقيق مجتبي عراقي، قم، سيد الشهدا، 1405 ق.
حميري، عبدالله بن جعفر، جعفريات، تهران، اسلاميه،1370 ق.
گلمن دانيل، هوش هيجاني، ترجمة نسرين پارسا، تهران، رشد،1380.
ديلمي، شيرويه، الفردوس، بيروت، دارالکتب العلميه، 1406 ق.
راوندي، قطب الدين، الدعوات، قم، مدرسة إمام مهدي(عج)، 1407 ق.
سبحاني‌نيا، محمدتقي، حديث تندرستي، قم، هماي غدير، 1386.
صدوق، محمد بن حسن، خصال، تصحيح علي‌اکبر غفاري، قم، جامعه مدرسين،1372.
صدوق، محمد بن علي، خصال، قم، جامعه مدرسين، 1403.
ـــــ، من لا يحضره الفقيه، مؤسسه اعلمي، بيروت 1406.
طبرسي، ابو عليّ الفضل بن الحسن، مكارم الأخلاق، تحقيق: علاء آل جعفر، قم، مؤسسة النشر الإسلامى، 1414 ق.
طبرسي، فضل ابن حسن، تفسير مجمع البيان، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1380.
طوسي، محمد بن جعفر، مصباح التهجد، بيروت، مؤسسه فقه شيعه، 1411 ق.
طوسي، محمد بن حسن، امالي، قم، مکتبة داوري.
کليني، محمد بن يعقوب، کافي، تهران، اسوه، 1372.
الليثي، علي بن محمد، عيون الحکم و المواعظ، قم، دارالحديث، 1376.
مجلسي، محمد باقر، بحار الأنوار، بيروت، دارالتعارف، 1423 ق.
محمدي ري شهري، محمد، العلم والحكمة في الكتاب والسنة، قم، دارالحديث،1376.
ـــــ، منتخب ميزان الحکمة، ترجمة حميدرضا شيخي، قم، دارالحديث، 1386.
ـــــ، ميزان الحکمة، قم، دارالحديث، 1416 ق.
الشيخ علي النمازي الشاهرودي، مستدرك سفينة البحار، موسسه نشر اسلامي، قم 1418.
گيلاني، عبدالرزاق، مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقة منسوب به امام صادق(ع)، تهران، صدوق، 1407 ق.
مطهري، مرتضي، انسان در قرآن، قم، صدرا، 1373.
مغربي، قاشي نعمان، دعائم الاسلام، تحقيق آصف بن علي اصغر فيضي، قاهره، دارالمعارف،1385ق.
شريف رضي، محمد بن حسين، نهج البلاغة، شرح شيخ محمد عبده، قم، دار الذخائر، 1370.
نوري، ميرزاحسين، مستدرک الوسايل، بيروت، مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، 1408 ق.
پي‌نوشت‌ها:
1. راغب اصفهاني، مفردات، دارالقلم، دمشق، ذيل كلمه نفس.
2. ر.ك. محمد بن مكرم، ابن منظور، ج 6 ص 234؛ فخرالدين الطريحي، مجمع البحرين، ج 3، ص 1813.
3. فضل ابن حسن طبرسي، تفسير مجمع البيان، ج 1، ص 112.
4. زخرف: 71؛ نجم: 23.
5. فجر:27و28؛ زمر: 42.
6. مائده: 32؛ نساء: 29؛ زمر:42.
7. مائده: 105.
8. مائده: 116؛ بقره: 284.
9. ابن ابي جمهور احسائي، عوالي الئالي، تحقيق مجتبي عراقي، ج 4، ص 118، ح 187.
10. ميرزا حسين نوري، مستدرک الوسايل، ج 11، ص140، ح 12649.
11. قاشي نعمان مغربي، دعائم الاسلام، تحقيق آصف بن علي اصغر فيضي، ج 2، ص 352.
12. محمّد الحسن حرانى، تحف العقول، ص 287.
13. دانيل گلمن، هوش هيجاني، ترجمة نسرين پارسا، ص 89.
14. محمّد الحسن حرانى، همان، ص 15.
15. ميرزا حسين نوري، همان، ج 11، ص 255، ح 12917.
16. مسعود جان برزگي و ديگران، آموزش رفتار، رفتار اجتماعي و قانون پذيري به کودکان، ص 17.
17. ميرزا حسين نوري، همان، ح 13208.
18. علي بن محمد الليثي، عيون الحکم والمواعظ، ص 313.
19. همان.
20. احمد بن محمد بن خالد برقي، محاسن، ج 1، ص 192، ح 6.
21. محمد بن حسن طوسي، الأمالي، ص 146، ح240.
22. مسعود جان برزگي و ديگران، همان، ص 15.
23. مرتضي مطهري، انسان در قرآن، ص 66.
24. همان، ص 66تا 68.
25. همان، ص 68 و 69.
26. ميرزا حسين نوري، همان، ج 11، ص 138، ح 12643.
27. محمد بن علي صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 400، ح 5560؛ محمد بن حسن طوسي، همان، ص 408.
28. محمد بن جعفر طوسي، مصباح التهجد، ص 65.
29. عبدالواحد بن محمد آمدي، غررالحکم، ح 8561.
30. همان، 8564.
31. علي بن محمد الليثي، همان، ص357.
32. علي بن محمد الليثي، همان، ص199.
33. محمد بن يعقوب کليني، کافي، ج 2، ص 55، ح 5.
34. محمد محمدي ري شهري، ميزان الحکمة، ج 4، ص 3484.
35. همان، ج 2، ص 970.
36. علي بن محمد الليثي الواسطي، عيون الحكم والمواعظ، ص 47؛ عبدالواحد بن محمد آمدي، همان، 832
37. ميرزا حسين نوري، همان، ج 11، ص 186، ح 12699.
38. قاشي نعمان مغربي، دعائم الإسلام، ج 2، ص 137، ح 81.
39. علي بن محمد الليثي الواسطي، همان، ص 161.
40. همان، ص 456.
41. محمد محمدي ري شهري، همان، ج 4، ص 3484.
42. محمد بن حسين شريف رضي، نهج البلاغه، شرح شيخ محمد عبده، ج 2، ص 94.
43. محمد بن حسن صدوق، خصال، تصحيح علي‌اکبر غفاري، ص 21، ح 74.
44. محمد محمدي ري شهري، همان، ج 4، ص 3484.
45. محمد بن يعقوب کليني، همان، ج 2، ص 132، ح 15؛ محمد بن علي صدوق، خصال، ص 231، ح 74.
46. علي بن محمد الليثي، همان، ص 46.
47. عبدالله بن جعفر حميري، جعفريات، ص 153.
48. محمد باقر مجلسي، بحار الأنوار، ج 14، ص 37، ح 16.
49. همان، ج 21، ص 90.
50. محمد محمدي ري شهري، العلم والحكمة في الكتاب والسنة، ص 186.
51. قطب الدين راوندي، الدعوات، ص 237، ح 662.
52. علي بن محمد ليثي واسطي، همان، ص 161.
53. محمد محمدي ري شهري، همان، ص 90.
54. ر.ک: محمّد الحسن حرانى، همان، ص 255.
55. همان.
56. همان.
57. همان.
58. همان.
59. محمّد الحسن حرانى، همان، ص 175.
60. عبدالواحد بن محمد آمدي، همان، 7186.
61. ابومحمد حراني، تحف العقول، صادق حسن زاده، ص 445.
62.ر.ك: شيرويه ديلمي، فردوس، ج1، ص291، ح 1138؛؟؟ مواعظ العددية، ص 71؛ محمدباقر مجلسي، همان، ج 62، ص 142، ح 9؛ ؟؟تنبيه الخواطر، ج 2 ص 121؛ همان ص 119.
63. ر.ك: محمد تقي سبحاني‌نيا، حديث تندرستي، ص 73.
64. ابو عليّ الفضل بن الحسن طبرسي، مكارم الأخلاق، تحقيق: علاء آل جعفر، ج 1، ص 320، ح 1025.
65. عبدالرزاق گيلاني، مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقة منسوب به امام صادق(ع)، ص 237.
66. همان، ص 269
67. عبدالواحد بن محمد آمدي، همان، ح 8462.
68. همان، ح 2336.
69 همان، ح 6153.
70. تنبيه الخواطر، ج 2 ص 122 .
71. ابومحمد حراني، تحف‌ العقول، ص 445.
72. همان.
73. همان.
74. الشيخ علي النمازي الشاهرودي، مستدرك سفينة البحار، ج 1، ص 192.
75. محمد بن يعقوب کليني، همان، ج 5، ص 84، ح1.
76. محمدباقر مجلسي، همان، ج 73، ص180، ح .9
77. اسرا: 36.
78. محمد بن علي صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 18، ح 4969؛ محمد محمدي ري شهري، منتخب ميزان الحکمة، ترجمة حميدرضا شيخي، ص560، ح 6142.
79. محمد محمدي ري شهري، همان، ص 558، ح 6128؛ محمدباقر مجلسي، همان، ج 72، ص 199، ح 29.
80. محمد بن حسين شريف رضي،همان، حکمت 409؛ ر.ک: محمد محمدي ري شهري، همان، ص 558 تا 560.

نظر خود را اعلام كنید

نظرات كاربران

نظری وجود ندارد
*
*

شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)