زندگینامه حضرت عیسی (علیه السلام)
مقدمه
پیش از حضرت عیسی، حضرت یحیی بود، که مردم را بسوی خدا دعوت میکرد. یحیی مردم را تعمید داده و ملکوت خدا را نزدیک میدانست. بنابراین، عده زیادی به او روی آوردند و در نتیجه یحیی دارای شاگردان و پیروان بسیاری گشت.
یحیی نیز همانند عیسی با گناه و مخالفت با شریعت خدا مبارزه میکرد و شاید همین مساله هم سبب شهادت او شده باشد. بنا به گزارش متّی، شهادت او به همین علت بوده است:
«در آن هنگام هیرودیس تِیترارخ چون شهرت عیسی را شنید به خادمان خود گفت: (این است یحیی تعمید دهنده که از مردگان برخاسته است و از این جهت معجزات از او صادر میگردد.) زیرا که هیرودیس یحیی را بخاطر هیرودیا زن برادر خود فیلپس، گرفته و در زندان انداخته بود، چون که یحیی بدو همی گفت: (نگاه داشتن وی بر تو حلال نیست.) و وقتی که قصد قتل او کرد از مردم ترسید؛ زیرا که او را نبی می دانستند. اما چون بزم میلاد هیرودیس را می آراستند دختر هیرودیا در مجلس رقص کرده هیرودیس را شاد نمود. از این رو قسم خورده وعده داد که آنچه میخواهد بدو بدهد. و او از ترغیب مادر خود گفت که (سر یحیی تعمید دهنده را الآن در طَبقی به من عنایت فرما.) آنگاه پادشاه برنجید لیکن به جهت پاسِ قسم و خاطر همنشینان خود فرمود که بدهند. و فرستاده ای سر حضرت یحیی را در زندان از تن جدا کرد و سپس سر او را در طشتی گذارده به دختر تسلیم نمودند و او آنرا نزد مادر خود برد.
پس از این ماجرا شاگردان حضرت یحیی آمده جسد او را برداشته و به خاک سپردند و به پیش حضرت عیسی رفته و ماجرا را به وی اطلاع دادند.»
تولد حضرت عیسی
یاد کن آنگاه که فرشتگان گفتند: ای مریم، خدا تو را به کلمه ای از خود که نامش مسیح، عیسی بن مریم است، نوید می دهد که در دنیا و آخرت آبرومند و از مقربان (الهی) و با مردم در گهواره و در بزرگسالی سخن می گوید و از نیکان و شایستگان است.
و آنگاه که از کسانش در جایگاهی شرقی کناره گزید و میان خود و آنان پرده ای کشید؛ پس ما روح خود را نزدش فرستادیم و برای او همچون انسانی درست اندام نمودار شد.
مریم گفت: من از تو به خدای رحمان پناه می برم، اگر پرهیزگار باشی.
(جبرئیل) گفت: همانا من فرستاده پروردگارت هستم تا تو را پسری پارسا و پاکیزه ببخشم.
مریم گفت: چگونه مرا پسری باشد و حال آنکه دست هیچ انسانی به من نرسیده و بدکاره هم نبوده ام؟
گفت: چنین است، پروردگار تو گفته که: این بر من آسان است و تا او را نشانه ای برای مردم و رحمتی از سوی خویش کنیم؛ این کاری است حتمی و شدنی.
پس به او عیسی (علیه السلام) بار گرفت و با وی به مکانی دور بیرون رفت، آنگاه درد زایمان او را به سوی تنه درخت خرمایی کشانید؛ گفت: ای کاش پیش از این مرده بودم و به فراموشی سپرده شده بودم.
پس (کودک) از زیر او ندایش داد: غمگین مباش، پروردگار تو از زیر پایت جویی روان ساخت و خرما بن را به سوی خویش بجنبان تا بر تو خرمای تازه چیده فرو ریزد؛ بخور و بیاشام و چشم روشن دار و اگر از آدمیان کسی را دیدی، بگو: من برای خدای رحمان روزه (سکوت) نذر کردهام و امروز مطلقا با هیچ انسانی سخن نمی گویم.
پس مریم او را برداشته، نزد کسانش آورد؛ گفتند: ای مریم، چیزی شگفت آوردهای. ای خواهر هارون، نه پدرت مرد بدی بود و نه مادرت زنی بدکاره!
مریم به او اشاره نمود؛ گفتند: چگونه با کودکی خرد که در گهواره است، حرف بزنیم؟
(کودک) گفت: من بنده خدا هستم، به من کتاب داده و پیامبرم گردانیده است و مرا هر جا که باشم، با برکت ساخته و تا زنده ام به نماز و زکات سفارش نموده و مرا به مادرم نیکوکار کرده و گردنکشی بد بخت نگردانیده است و درود بر من، روزی که زاده شدم و روزی که بمیرم و روزی که زنده برانگیخته شوم.
و چون عیسی با نشانه ها و دلایل روشن آمد، گفت: همانا برای شما حکمت آورده ام (تا هدایت شوید) و تا برخی از آنچه را که درباره اش اختلاف می کنید، برایتان بیان کنم، پس از خدا بترسید و مرا پیروی کنید. همانا خدای یکتا پروردگار من و پروردگار شماست، پس او را بپرستید، این است راه راست. {او «کلمه» خدا بود}
اما آن گروهها (فرق مسیحی) میان خود اختلاف کردند؛ پس وای بر ستمکاران از عذاب روزی دردناک! آیا چشم به راه چیزی جز قیامت اند که ناگهان بدیشان فرا رسد در حالی که بی خبرند؟ در آن روز دوستان، برخی دشمن برخی دیگرند، مگر پرهیزگاران.
و چون عیسی کفر آنان را آشکارا دریافت، گفت: چه کسانی در راه خدا یاوران من اند؟
حواریان گفتند: ما یاوران خداییم به خدا ایمان آوردیم و گواه باش که ما تسلیم هستیم. پروردگارا، به آنچه نازل کرده ای، ایمان آورده ایم و از این پیامبر پیروی کردیم، پس ما را در شمار گواهی دهندگان بنویس.
پس گروهی از بنی اسرائیل ایمان آوردند و گروهی کافر شدند. کسانی را که ایمان آوردند، بر دشمنانشان مدد کردیم تا چیره و پیروز شدند.
متّی در گزارشی از مردم شهر ناصره میگوید:
«و چون عیسی این مثَلها را به اتمام رسانید از آن موضع روانه شد. 54 و چون به وطن خویش آمد ایشان را در کنیسه ایشان تعلیم داد به قسمی که متعجب شده گفتند: (از کجا این شخص چنین حکمت و معجزات را بهم رسانید؟ 55 آیا این پسر نجار نمی باشد؟ و آیا مادرش مریم نامی نیست؟ و برادرانش یعقوب و یوسف و شمعون و یهودا؟ 56 و همه خواهرانش نزد ما نمی باشند؟ پس این همه را از کجا بهم رسانید؟) 57 و درباره او لغزش خوردند. لیکن عیسی بدیشان گفت: (نبی بی حرمت نباشد مگر در وطن و خانه خویش.) 59 و به سبب بی ایمانی ایشان معجزه بسیار در آنجا ظاهر نساخت.»
این موارد جدای از بهانه جویی های شیوخ کاتب و فریسی یهودی بود که بخاطر حملات تند عیسی از او دلگیر بوده و مترصد فرصتی بودند تا او را از میان بردارند. متّی برای نمونه در همین زمینه گزارشی را روایت میکند:
«15 پس فریسیان رفته، شورا نمودند که چطور او را در گفتگو گرفتار سازند. 16 و شاگردان خود را با هیرودیان نزد وی فرستاده گفتند: (استادا میدانیم که صادق هستی و طریق خدا را به راستی تعلیم می نمایی و از کسی باک نداری؛ زیرا که به ظاهر خلق نمی نگری. 17 پس به ما بگو رأی تو چیست. آیا جزیه دادن به قیصر رواست یا نه؟) 18 عیسی شرارت ایشانرا درک کرده گفت: (ای ریاکاران چرا مرا تجربه میکنید؟ 19 سکه جزیه را به من بنمایید.) ایشان دیناری نزد وی آوردند. 20 بدیشان گفت: (این صورت و رقم از آن کیست؟) 21 بدو گفتند: (از آنِ قیصر.) بدیشان گفت: (مال قیصر را به قیصر ادا کنید و مال خدا را به خدا!) 22چون ایشان شنیدند متعجب شدند و او را واگذارده برفتند.»
دقیقا در ادامه همین روند و در همین راستاست که وقتی ناراحتی و اندوه عیسی به اوج می رسد در شکایتی میگوید:«37 ای اورشلیم قاتل انبیا و سنگسار کننده مرسلان خود! چند مرتبه خواستم فرزندان تو را جمع کنم مثل مرغی که جوجه های خود را زیر بال خود جمع میکند و نخواستید! 38 اینک خانه شما برای شما ویران گذارده میشود. 39 زیرا به شما میگویم از این پس مرا نخواهید دید تا بگویید مبارک است او که به نام یَهُوَه میآید.»
مسافرت های تبلیغی مسیح
عیسی (علیه السلام) فعالیت خود را از جلیل آغاز کرد و پس از گردآوردن بیشتر حواریون به سمت دیگر شهرهای یهودیه روانه شد. با ورود به کفرناحوم و برای اثبات نبوت خویش دو معجزه از خود نشان داد و پس از خروج از کفرناحوم نیز در قایق معجزه دیگری به یاران خاص خود ارائه کرد.
او سپس به منطقه جدریان رفت و پس از ارائه معجزهای با قایق به شهر خود رفت. در آنجا عیسی با شفای یک مفلوج بر حیرت مردم افزود: آنگاه مفلوج را گفت: (برخیز و بستر خود را برخاسته به خانه خود روانه شو!) 7 در حال برخاسته به خانه خود رفت! 8 و آن گروه چون این عمل را دیدند متعجب شده خدایی را که این نوع قدرت به مردم عطا فرموده بود تمجید نمودند.
پس عیسی با قدرت تمام به انجام وظیفه اش میپرداخت؛ و عیسی در همه شهرها و دهات گشته در کنایس ایشان تعلیم داده به بشارت ملکوت موعظه مینمود و هر مرض و رنج مردم را شفا میداد.
ورود عیسی (علیه السلام) پیامبر! به اورشلیم
تا زمانی که عیسی در جلیل -که از مرکز قدرت دینی و سیاسی فاصله داشت- زندگی می کرد، برای نیروهای حکومت و عمال دینی تهدید جدی به شمار نمیرفت. اما با ورود به اورشلیم ماجرا به گونه ای دیگر رقم خورد.
و چون نزدیک به اورشلیم رسیده وارد بیت فاجی نزد کوه زیتون شدند.آن گاه عیسی دو نفر از شاگردان خود را فرستاده بدیشان گفت: «در این قریهای که پیش روی شما است بروید و در حال الاغی با کره اش بسته خواهید یافت. آنها را باز کرده نزد من آورید. و هرگاه کسی به شما سخنی گوید بگویید سرور بدینها احتیاج دارد که فیالفور آنها را خواهد فرستاد.» و این همه واقع شد تا سخنی که نبی گفته است تمام شود که «دختر صهیون را گویید اینک پادشاه تو نزد تو می آید با فروتنی و سواره بر حمار و بر کرّه الاغ.» پس شاگردان رفته آنچه عیسی بدیشان امر فرموده به عمل آوردند والاغ را با کرّه آورده رخت خود را بر آنها انداختند و او بر آنها سوار شد. و گروهی بسیار رخت های خود را در راه گسترانیدند و جمعی از درختان شاخه ها بریده در راه می گستردند. و جمعی از پیش و پس او رفته فریادکنان می گفتند: «هوشیعانا پسر داود! مبارک باد کسی که به اسم یَهُوَه می آید! هوشیعانا در اعلیعلیین!» و چون وارد اورشلیم شد تمام شهر به آشوب آمده می گفتند: «این کیست؟» آن گروه گفتند: این است عیسی نبی از ناصره جلیل.
البته نکته ای که در این قسمت باید به آن اشاره شود ذکر این مطلب است که با توجه به این آیات وآیات آخر باب که تاکید بر «مظلومیت پیامبران» دارد تاکید مسیحیان بر الوهیت عیسی تامل برانگیزتر می نماید.
همین آیات و آیات مشابه سبب شد تا اندیشمندان مسیحی در قرون و اعصار مختلف، الوهیت عیسی را منکر شوند و او را به عنوان بنده برگزیده خدا ستایش کنند. از این میان میتوان به بزرگانی چون اریگن، آریوس، سروتوس، ماخر و اندیشمندان و الهی دانان پرشمار در کلیساهای گوناگون اشاره کرد.
در این بین شلایر ماخر به عنوان سازنده یک مکتب جدید در جهان مسیحیت می گوید: نجات در بازیافت احساس توکل به خدا معرفی میشود (نه قربانی شدن خدا). شلایر ماخر، عیسی را نه خدا بلکه انسانی معصوم میدانست. نظر او این است: مسیح آن طور نیست که در اعتقادنامه های کلیسای اولیه تحت تاثیر نظریه های مابعدالطبیعی یونانی تصویر شده است. او اضافه میکند: پس نجات دهنده از نظر ماهیت انسانی، شبیه تمام انسانهاست اما تفاوتی که با آنها دارد این است که همیشه احساس حضور خدا را دارد. به عبارت دیگر نباید مانند کلیساهای راست دین! عیسی را هم انسان واقعی و هم خدای واقعی، یعنی کلمه الهی که طبیعت انسانی به خود گرفت، بدانیم. عیسی انسانی است چنان نزدیک به خدا که میتوان گفت خدا در اوست... مسیح مجازات گناهان ما را متحمل نشد بلکه آمد تا معلم ما بشود.
توطئه برای قتل عیسی (علیه السلام)
با ورود عیسی به اورشلیم، در شهر آشوبی به پا شد که حتی سران حکومت روم را نیز اندکی نگران کرد. او از همان ابتدا به هیکل رفت و کسانی که از آنجا به عنوان مکانی برای داد و ستد بهره می بردند را با ضرب و شتم بیرون راند و پس از آن نیز به موعظه های کوبنده خود ادامه داد.
بنابراین همه چیز برای به دام انداختن او توسط علمای یهود فراهم شده بود. در نتیجه روسای کاهنان با یکی از حواریون به نام یهودای اسخریوطی توطئه چینی کردند و قرار شد یهودا، عیسی را به ایشان تسلیم کند.
در این زمان عیسی برای وداع با یاران خود آماده شد و آخرین شام خود را با ایشان در باغی به نام جتسیمانی صرف کرد؛ شامی که تاریخ مسیحیت از آن الگو گرفت و در آیین های کلیسایی یاد آور گوشت و خون مسیح شد.
«…و چون ایشان غذا میخوردند عیسی نان را گرفته برکت داد و پاره کرده به شاگردان داد و گفت: (بگیرید و بخورید این است بدن من.) 27 و پیاله را گرفته شکر نمود و بدیشان داده، گفت: (همه شما از این بنوشید 28 زیرا که این است خون من در عهد جدید که در راه بسیاری به جهت آمرزش گناهان ریخته میشود...»
مرگ یا حیات عیسی (علیه السلام)
«آنها (برای کشتن عیسی) مکر کردند، خدا هم مکرکرد و خدا بهترین مکر کنندگان است، آنگاه که خدا گفت: ای عیسی، من تو را بر می گیرم و به سوی خود بالا می برم و از (آلایش) کافران پاکت می سازم و تا روز قیامت آنان را که از تو پیروی نمایند، فرادست کافران قرار می دهیم سپس بازگشتشان به سوی من است و من در آنچه اختلاف می کردید، میانتان حکم خواهم کرد...»
و (خدا جهودان را) به سبب کفرشان و تهمت بزرگشان برمریم و این سخنشان که: ما مسیح – عیسی بن مریم، پیامبر خدا – را کشتیم.
و حال آنکه او را کشتند و نه بردار کردند، بلکه برایشان مشتبه شد و کسانی که درباره او اختلاف نمودند، بی گمان در تردیدند؛ آنان را به حال او هیچ علمی نیست، تنها پیرو گمانند و به یقین او را نکشته اند، بلکه خداوند او را به سوی خود بالا برد و خدا پیروزمند و حکیم است هیچ یک از اهل کتاب نیست، مگر آنکه پیش از مرگش به او ایمان خواهد آورد و او در روز رستخیز بر (ایمان) آنان گواه خواهد بود.
پس به کیفر ستمی که یهودیان کردند، چیزهای پاکیزه ای را که برایشان حلال شده بود، حرام کردیم و برای کافرانشان عذابی دردآور آماده کردهایم؛ ولی راسخانشان در علم و آن مومنانی را که به آنچه بر تو و به آنچه پیش از تو نازل شده ایمان می آورند و همچنین برپا دارندگان نماز و دهندگان زکات و مومنان به خدا و روز واپسین را پاداش بزرگی خواهیم داد.
همانا داستان عیسی نزد خدا مانند داستان آدم است؛ او را از خاک آفرید، سپس گفت: «بشو» شد. حق از پروردگار توست؛ پس از شک داران مباش.