فضائل و مناقب حضرت زينب عليها السلام

 

طليعه سخن

زينب عليها السلام دختر على و زهرا عليهما السلام در روز پنجم جمادى الاولى سال پنجم يا ششم هجرت در مدينه منوره ديده به جهان گشود، در پنج سالگى مادر خود را از دست داد و از همان دوران طفوليت با مصيبت آشنا گرديد . در دوران عمر با برکت خويش، مشکلات و رنج هاى زيادى را متحمل شد، از شهادت پدر و مادر گرفته تا شهادت برادران و فرزندان، و حوادث تلخى چون اسارت و . . . را تحمل کرد . اين سختى ها از او فردى صبور و بردبار ساخته بود (1) .
او را ام کلثوم کبرى، و صديقه صغرى مى ناميدند . از القاب آن حضرت، محدثه، عالمه و فهيمه بود . او زنى عابده، زاهده، عارفه، خطيبه و عفيفه بود . نسب نبوى، تربيت علوى، و لطف خداوندى از او فردى با خصوصيات و صفات برجسته ساخته بود، طورى که او را «عقيله بنى هاشم» مى گفتند . با پسر عموى خود «عبد الله بن جعفر» ازدواج کرد و ثمره اين ازدواج فرزندانى بود که دو تن از آن ها (محمد و عون) در کربلا، در رکاب ابا عبد الله الحسين عليه السلام شربت شهادت نوشيدند (2) .
آن بانوى بزرگوار سر انجام در پانزدهم رجب سال 62 هجرت، با کوله بارى از اندوه و غم و محنت و رنج دار فانى را وداع گفت . در اين مقال برآنيم که گوشه هايى از مناقب و فضائل آن حضرت را بررسى و بيان کنيم .

 

 

1- زينت پدر

 

معمولا پدر و مادر نام فرزند را انتخاب مى کنند، ولى در جريان ولادت حضرت زينب عليها السلام والدين او اين کار را به پيامبر اسلام جد بزرگوار آن بانو، واگذار نمودند . پيامبر صلى الله عليه و آله که در سفر بود، بعد از بازگشت از سفر، به محض شنيدن خبر تولد، سراسيمه به خانه على عليه السلام رفت، نوزاد را در بغل گرفت و بوسيد، آن گاه نام زينب (زين + اب) را که به معناى «زينت پدر» است براى اين دختر انتخاب نمود (3) .

 

 

2- علم الهى

 

مهمترين امتياز انسان نسبت به ساير موجودات - حتى ملائکه - دانش و بينش اوست . «وعلم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم على الملائکة فقال انبئونى باسماء هؤلاء ان کنتم صادقين . قالوا سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا انک انت العليم الحکيم» (4) ؛ «سپس علم اسماء [ علم اسرار آفرينش و نامگذارى موجودات] را همگى به آدم آموخت . بعد آن ها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست مى گوييد، اسامى اين ها را به من خبر دهيد . عرض کردند: تو منزهى . ما چيزى جز آن چه به ما تعليم داده اى نمى دانيم؛ تو دانا و حکيمى .»
و برترين علم ها، علمى است که مستقيما از ذات الهى به شخصى افاضه شود، يعنى داراى علم «لدنی» باشد . خداوند متعال در مورد حضرت خضر عليه السلام مى فرمايد: «وعلمناه من لدنا علما» (5) ؛ «علم فراوانى از نزد خود به او آموخته بوديم .»
زينب عليها السلام به شهادت امام سجاد عليه السلام داراى چنين علمى است، آن جا که به عمه اش خطاب کرد و فرمود: «انت عالمة غير معلمة وفهمة غير مفهمة (6) ؛ تو دانشمند معلم نديده و فهميده اى فهم نياموخته هستى .»

 

 

3- عبادت و بندگى

 

زينب عليها السلام به خوبى از قرآن آموخته بود، که هدف از آفرينش و خلقت انسان رسيدن به قله کمال بندگى است . «ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون» (7) ؛ «من جن و انس را نيافريدم جز براى اين که عبادت کنند .»
او عبادت ها و نماز شب هاى پدر و مادر را از نزديک ديده بود . او در کربلا شاهد بود که برادرش امام حسين عليه السلام در شب عاشورا به عباس فرمود: «ارجع اليهم واستمهلهم هذه المشية الى غد لقد نصلى لربنا الليلة وندعوه ونستغفره فهو يعلم انى احب الصلوة له وتلاوة کتابه وکثرة الدعاء والاستغفار (8) ؛ به سوى آنان باز گرد و اين شب را تا فردا مهلت بگير شايد بتوانيم امشب را به نماز و دعا و استغفار در پيشگاه خدايمان مشغول شويم . خدا خود مى داند که من نماز، قرائت قرآن، زياد دعا کردن و استغفار را دوست دارم .» در اين جملات صحبت از اداى تکليف نيست، بلکه سخن از عشق به عبادت و نماز است .
 

شب خيز که عاشقان به شب راز کنند گرد در بام دوست پرواز کنند
هر جا که درى بود به شب در بندند الا در دوست را که شب باز کنند

حضرت زينب عليها السلام نيز از عاشقان عبادت و شب زنده داران عاشق بود، و هيچ مصيبتى او را از عبادت باز نداشت . امام سجاد عليه السلام فرمود: «ان عمتى زينب کانت تؤدى صلواتها، من قيام الفرائض والنوافل عند مسيرنا من الکوفة الى الشام وفى بعض منازل کانت تصلى من جلوس لشدة الجوع والضعف (9) ؛ عمه ام زينب در مسير کوفه تا شام همه نمازهاى واجب و مستحب را اقامه مى نمود و در بعضى منازل به خاطر شدت گرسنگى و ضعف، نشسته اداى تکليف مى کرد .»
آن حضرت حتى در حساس ترين شب زندگی؛ شب هجران از حسين عليه السلام و برادران، تهجد و شب زنده داريش را ترک نکرد . از فاطمه بنت الحسين عليه السلام نقل شده است که فرمود: «واما عمتى زينب فانها لم تزل قائمة فى تلک الليلة اى عاشرة من المحرم فى محرابها تستغيث الى ربها وماهدات لناعين ولا سکنت لنا زمرة (10) ؛ عمه ام زينب در تمام شب عاشورا در محراب خويش ايستاده و به پروردگارش استغاثه مى کرد . در آن شب هيچ يک از ما نخوابيد و صداى ناله ما قطع نشد .»
امام حسين عليه السلام که خود معصوم و واسطه فيض الهى است هنگام وداع به خواهر عابده اش مى فرمايد: «يا اختاه لا تنسينى فى نافلة الليل (11) ؛ خواهر جان! مرا در نماز شب فراموش مکن!» اين نشان از آن داردکه اين خواهر، به قله رفيع بندگى و پرستش راه يافته و به حکمت و هدف آفرينش دست يازيده است .

 

 

4- عفت و پاکدامنى

 

عفت و پاکدامنى، برازنده ترين زينت زنان، و گران قيمت ترين گوهر براى آنان است . زينب عليها السلام درس عفت را به خوبى در مکتب پدر آموخت، آن جا که فرمود: «ما المجاهد الشهيد فى سبيل الله باعظم اجرا ممن قدر فعف يکاد العفيف ان يکون ملکا من الملائکة (12) ؛ مجاهد شهيد در راه خدا، اجرش بيشتر از کسى نيست که قدرت دارد اما عفت مى ورزد، نزديک است که انسان عفيف فرشته اى از فرشتگان باشد .»
زينب کبرى عفت خويش را حتى در سخت ترين شرايط به نمايش گذاشت . او در دوران اسارت و در حرکت از کربلا تا شام سخت بر عفت خويش پاى مى فشرد . مورخين نوشته اند: «وهى تستر وجهها بکفها، لان قناعها قد اخذ منها (13) ؛ او صورت خود را با دستش مى پوشاند چون روسريش از او گرفته شده بود .»
شاعر عرب به همين قضيه اشاره کرده و مى گويد:

ورثت زينب من امها کل الذى جرى عليها وصار
زادت ابنة على امها تهدى من دارها الى شر دار
تستر باليمنى وجوها فان اعوزها الستر تمد اليسار


 
«زينب تمامى آن چه بر مادر گذشت را به ارث برد، منتهى دختر سهم اضافه اى برداشت که از خانه اش به بدترين خانه حرکت کرد (به اسارت رفت).
صورت را [در اسارت] با دست راست مى پوشاند و اگر پوشش او را نيازمند مى کرد، از دست چپ هم بهره مى برد .»
و آن بانوى بزرگوار بود که براى پاسدارى از مرزهاى حيا و عفاف بر سر يزيد فرياد مى آورد که «ا من العدل يا بن الطلقاء تحذيرک حرائرک و امائک و سوقک بنات رسول الله سبايا؟ قد هتکت ستورهن و ابديت وجوههن (14) ؛ اى پسر آزاد شده هاى [جدمان پيامبر اسلام] آيا اين از عدالت است که زنان و کنيزکان خويش را پشت پرده نشانى، و دختران رسول خدا صلى الله عليه و آله را به صورت اسير به اين سو و آن سو بکشاني؟ نقاب آنان را دريدى و صورت هاى آنان را آشکار ساختى .»

 

 

5- ولايت مدارى

قرآن بدون هيچ قيد و شرطى در کنار اطاعت مطلق از خداوند، دستور به اطاعت از پيامبر صلى الله عليه و آله و صاحبان امر، يعنى، ائمه اطهار عليهم السلام مى دهد . «اطيعوا الله واطيعوا الرسول واولى الامر منکم» (15) ؛ «از خداوند و رسول و اولو الامر اطاعت کنيد .»
زينب عليها السلام که حضور هفت معصوم (16) را درک کرده، در تمامى ابعاد ولايت مدارى (معرفت امام، تسليم بى چون و چرا بودن، معرفى و شناساندن ولايت، فداکارى در راه آن و) . . . سر آمد است . او با چشمان خود مشاهده کرده بود که چگونه مادرش خود را سپر بلاى امام خويش قرار داد و خطاب به ولى خود گفت: «روحى لروحک الفداء ونفسى لنفسک الوقاء (17) ؛ [اى ابالحسن] روحم فداى روح تو و جانم سپر بلاى جان تو باد .» و سرانجام جان خويش را در راه حمايت از على عليه السلام فدا نمود و شهيده راه ولايت گرديد . زينب عليها السلام به خوبى درس ولايت مدارى را از مادر فرا گرفت و آن را به زيبايى در کربلا به عرصه ظهور رساند .
از يک سو در جهت معرفى و شناساندن ولايت، از طريق نفى اتهامات و ياد آورى حقوق فراموش شده اهل بيت تلاش کرد . از جمله در خطبه شهر کوفه فرمود: «وانى ترحضون قتل سليل خاتم النبوة ومعدن الرسالة وسيد شباب اهل الجنة (18) ؛ لکه ننگ کشتن فرزند آخرين پيامبر و سرچشمه رسالت و آقاى جوانان بهشت را چگونه خواهيد شست؟»
و همچنين در مجلس ابن زياد (19) ، شهر شام، و مجلس يزيد، ولايت و امامت را به خوبى معرفى نمود .
از سوى ديگر سر تا پا تسليم امامت بود؛ چه در دوران امام حسين عليه السلام و چه در دوران امام سجاد عليه السلام حتى در لحظه اى که خيمه گاه را آتش زدند، يعنى در آغاز امامت امام سجاد عليه السلام نزد آن حضرت آمد و عرض کرد: اى يادگار گذشتگان . . . خيمه ها را آتش زدند ما چه کنيم؟ فرمود: «عليکن بالفرار؛ فرار کنيد . (20)»
از اين مهمتر در چند مورد، زينب عليها السلام از جان امام سجاد عليها السلام دفاع کرد و تا پاى جان از او حمايت نمود .
1- در روز عاشورا؛ هنگامى که امام حسين عليه السلام براى اتمام حجت، درخواست يارى نمود، فرزند بيمارش امام زين العابدين عليه السلام روانه ميدان شد . زينب با سرعت حرکت کرد تا او را از رفتن به ميدان نبرد باز دارد، امام حسين عليه السلام به خواهرش فرمود: او را باز گردان، اگر او کشته شود نسل پيامبر در روى زمين قطع مى گردد (21) .
2- بعد از عاشورا در لحظه هجوم دشمنان به خيمه ها شمر تصميم گرفت امام سجاد عليه السلام را به شهادت برساند، ولى زينب عليه السلام فرياد زد: تا من زنده هستم نمى گذارم جان زين العابدين در خطر افتد . اگر مى خواهيد او را بکشيد، اول مرا بکشيد، دشمن با ديدن اين وضع، از قتل امام عليه السلام صرف نظر کرد (22) .
3- زمانى که ابن زياد فرمان قتل امام سجاد عليه السلام را صادر کرد، زينب عليها السلام آن حضرت را در آغوش کشيد و با خشم فرياد زد: اى پسر زياد! خون ريزى بس است . دست از کشتن خاندان ما بردار . و ادامه داد: «والله لا افارقه فان قتلته فاقتلنى معه؛ به خدا قسم هرگز او را رها نخواهم کرد . اگر مى خواهى او را بکشى مرا نيز با او بکش .»
ابن زياد به زينب نگريست و گفت: شگفتا از اين پيوند خويشاوندى، که دوست دارد من او را با على بن الحسين بکشم . او را واگذاريد .
البته ابن زياد کوچکتر از آن است که بفهمد اين حمايت فقط به خاطر خويشاوندى نيست، بلکه به خاطر دفاع از ولايت و امامت است . اگر فقط مساله فاميلى و خويشاوندى بود، بايد زينب عليها السلام جان فرزندان خويش را حفظ و آن ها را به ميدان جنگ اعزام نمى کرد .

آنکه قلبش از بلا سرشار بود دخت زهرا زينب غمخوار بود
او ولايت را به دوشش مى کشيد چون امام عصر او بيمار بود
با طنين خطبه هاى حيدرى سخت او رسواگر کفار بود

 

6- روحيه بخشى

در مسافرت ها و نيز در حوادث تلخ، آن چه بيش از هر چيز براى انسان لازم است، روحيه و دلگرمى است . اگر انسان براى انجام کارهاى مهم و حساس روحيه نداشته باشد، آن کار با موفقيت انجام نشده و به نتيجه نخواهد رسيد و چه بسا با شکست نيز مواجه شود . يکى از بارزترين اوصاف زينب عليها السلام روحيه بخشى اوست . او بعد از شهادت مادر، روحيه بخش پدر و برادران بود، در شهادت برادرش امام حسن عليه السلام نقش مهمى را براى تسلاى بازماندگان ايفا کرد . پس از شهادت امام حسين عليه السلام و در طول دوران اسارت، اين صفت نيکوى زينب بيشتر ظهور کرد . او پيوسته ياور غمديدگان و پناه اسيران بود، از گودى قتلگاه تا کوچه هاى تنگ و تاريک کوفه، از مجلس ابن زياد تا ستم کده يزيد، در همه جا فرشته نجات اسرا بود .

 

 

نه تنها زينب از دين ياورى کرد به همت کاروان را رهبرى کرد
به دوران اسارت با يتيمان نوازش ها به مهر مادرى کرد


او حتى تسلى بخش دل امام سجاد عليه السلام بود، آن جا که مى گفت: «لا يجز عنک ما ترى، فو الله ان ذلک لعهد من رسول الله الى جدک وابيک وعمک (23) ؛ [اى پسر برادر! ] آن چه مى بينى (شهادت پدر) تو را بى تاب نسازد . به خدا سوگند! اين عهد رسول خدا از جد و پدر و عمويت مى باشد .»

 

 

7- صبر

يکى از بارزترين اوصاف انسان هاى کامل، صبر و بردبارى در فراز و نشيب هاى روزگار و تلخى هاى دوران است . قرآن کريم در آيات متعددى به صابران بشارت داده (24) و پاداش هاى فراوان آن ها را يادآورى نموده است . زينب عليها السلام از اين جهت در اوج کمال قرار دارد . در زيارتنامه آن حضرت مى خوانيم: «لقد عجبت من صبرک ملائکة السماء؛ ملائکه آسمان از صبر تو به شگفت آمدند .» مخصوصا در ماجراى کربلا آن چنان صبر و رضا و تسليم از خود نشان داد، که صبر از روى او خجل است .

خدا در مکتب صبر على پرداخت زينب را براى کربلا با شير زهرا ساخت زينب را
بسان ليلة القدرى که مخفى ماند قدر او کسى غير از حسين بن على نشناخت زينب را
سلام بر تو اى کسى که صبر شد حقير تو نديده بعد فاطمه جهان زنى نظير تو


در مجلس ابن زياد؛ آن گاه که آن ملعون با نيش زبانش نمک به زخم زينب مى پاشد و براى آزردن او مى گويد: «کيف رايت صنع الله باخيک واهل بيتک (25) ؛ کار خدا را با برادر و خانواده ات چگونه يافتي؟» او در واقع با تعريض مى خواهد بگويد که ديدى خدا چه بلايى به سرتان آورد؟ زينب عليها السلام در پاسخ درنگ نمى کند، گويى از قبل براى اين شماتت ها انديشه نموده و پاسخى آماده کرده است . او با آرامشى که از صبر و رضاى قلبى او حکايت داشت فرمود: «ما رايت الا جميلا (26) ؛ جز زيبايى چيزى نديدم .» ابن زياد از پاسخ يک زن اسير در شگفت مى ماند، و ا ز اين همه صبر و استقامت و تسليم او در مقابل مصيبت ها متعجب مى شود و قدرت محاجه را از دست مى دهد .

 

اى زينبى که محنت عالم کشيده اى غير از بلا و درد به عالم چه ديده ای؟
يارب زنى و اين همه استوارى و علو چون زينب صبور مگر آفريده ای؟

 

8- ايثار

يکى ديگر از صفات حسنه انسان هاى برتر، مقدم داشتن ديگران بر خود است . امام على عليه السلام فرمود: «الايثار اعلى الايمان (27) ؛ ايثار، بالاترين درجه ايمان است .» و فرمود: «الايثار اعلى الاحسان (28) ؛ ايثار برترين احسان است .»
زينب مجلله در اين صفت نيز گوى سبقت را از ديگران ربوده است . او براى حفظ جان ديگران، خطر را به جان مى خرد و در تمام صحنه ها، ديگران را بر خود مقدم مى دارد . او در ماجراى کربلا حتى از سهميه آب خويش استفاده نمى کرد و آن را نيز به کودکان مى داد . در بين راه کوفه و شام، با اين که خود گرسنه و تشنه بود، ايثار را به بند کشيده و آن را شرمنده ساخت . امام زين العابدين عليه السلام مى فرمايد: «انها کانت تقسم ما يصيبها من الطعام على الاطفال لان القوم کانوا يدفعون لکل واحد منا رغيفا من الخبز فى اليوم والليلة (29) ؛ عمه ام زينب [در مدت اسارت]، غذايى را که به عنوان سهميه و جيره مى دادند، بين بچه ها تقسيم مى کرد، چون آن ها در هر شبانه روز به هر يک از ما يک قرص نان مى دادند .»
او سختى ها و تازيانه ها را به جان خود مى خريد و نمى گذاشت بر بازوى کودکان اصابت کند .

 

 

براى حفظ جان کودکانت در بر دشمن به پيش تازيانه بازوى خود را سپر کردم

 

9- شجاعت و شهامت

 

 

از صفات بارز پروا پيشگان اين است که خدا در نظر آنان بزرگ و غير او در نظرشان کوچک، حقير و فاقد اثر مى باشد . امام على عليه السلام مى فرمايد: «عظم الخالق فى انفسهم فصغر ما دونه فى اعينهم (30) ؛ خالق در جان آنان بزرگ است، پس غير او در چشمشان کوچک مى باشد .»
سر شجاعت اولياى الهى نيز در همين است . زينب که خود چنين ديدى دارد، و در خانواده شجاعت تربيت شده است، از شجاعت حيدرى بهره مند است . او به «لبوة الهاشمية (31) ؛ شير زن هاشمی» لقب گرفته است و چون مردان بر سر دشمن فرياد مى زند، توبيخشان مى کند، تحقيرشان مى کند، و از کسى هراسى به دل ندارد . او از برق شمشير خون چکان آدمکشان واهمه ندارد، در آن روز فراموش نشدنى، در ميان آن همه شمشير و آن همه کشته فرياد مى زند که آيا در ميان شما يک مسلمان نيست؟ در مجلس ابن زياد، بدون توجه به قدرت ظاهرى او گوشه اى مى نشيند و با بى اعتنايى به سؤالات او تحقيرش مى کند، او را «فاسق» و «فاجر» معرفى مى کند و مى گويد: «الحمدلله الذى اکرمنا بنبيه محمد صلى الله عليه و آله وطهرنا من الرجس تطهيرا وانما يفتضح الفاسق ويکذب الفاجر وهو غيرنا (32) ؛ سپاس خداى را که ما را با نبوت حضرت محمد صلى الله عليه و آله گرامى داشت، و از پليدى ها پاک نمود . همانا فقط فاسق رسوا مى شود، و بدکار دروغ مى گويد، و او غير ما مى باشد .»
و همچنين در مقابل يزيد خيره سر، و دهن کجى ها و بد زبانى هاى او، شجاعت حيدرى را به نمايش گذارده، چنين مى گويد: «لئن جرت على الدواهى مخاطبتک انى لاستصغر قدرک واستعظم تقريعک واستکبر توبيخک (33) ؛ اگر فشارهاى روزگار مرابه سخن گفتن با تو واداشته [بدان که] من قدر و مقدار تو را کوچک پنداشته و سرزنش تو را بزرگ شمرده و توبيخ کردن تو را بزرگ مى دانم .»

 

صداى زنده على به صوت دلپذير تو اسير شام بودى و يزيد شد اسير تو

 

10- فصاحت و بلاغت

هر خطيبى بخواهد فصيح و بليغ سخن بگويد، علاوه بر استعداد ذاتى، بايد بارها تمرين عملى انجام دهد، همچنين در حين خطابه لازم است از نظر روانى و جسمانى کاملا آماده باشد تا بتواند خطبه اى فصيح و بليغ ادا کند . و مستمعين بايد با او هماهنگ باشند و الا ياراى سخن گفتن نخواهد داشت تا چه رسد به اينکه فصيح و بليغ بگويد .
زينب بدون آن که دوره ديده و يا تمرين خطابه کرده باشد و در حال تشنگى، گرسنگى، خستگى اسارت، و از نظر روانى داغ دار، آواره و تحقير شده با کسانى سخن مى گويد که نه تنها با او هماهنگ نيستند بلکه حتى سنگ و خاکروبه بر سر او ريخته اند، با اين حال صداى زينب بلند مى شود که: «اى مردم کوفه! اى نيرنگ بازان و بى وفايان . . .» سخنان زينب عليها السلام چنان بود که وجدان خفته مردم را بيدار کرد و صداى گريه از زن و مرد و پير و جوان و خردسال بلند شد .
خزيم اسدى مى گويد: متوجه زينب شدم، به خدا سوگند زنى را که سر تا پا شرم و حيا باشد، سخنران تر از او نديدم، گويى زينب از زبان على عليه السلام سخن مى گفت .
و همو مى گويد: پير مردى را در کنار خود ديدم که بر اثر گريه محاسنش غرق اشک شده بود و مى گفت: پدر و مادرم فداى شما باد، پيرمردان شما بهترين پيرمردها، جوانان شما برترين جوان ها و زنان شما نيکوترين زنان هستند . نسل شما بهترين نسلى است که نه خوار مى گردد و نه شکست مى پذيرد (34) .

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1) شيخ ذبيح الله محلاتى، رياحين الشريعة، (تهران، دار الکتب الاسلامية) ج 3، ص 46 .
2) همان، ج 3، ص 210 .
3) همان، ج 3، ص 39 .
4) بقره/31- 32 .
5) کهف/65 .
6) شيخ عباس قمى، منتهى الآمال، (تهران، علميه اسلاميه، چاپ قديم، 1331 ه . ش) ج 1، ص 298 .
7) ذاريات/56 .
8) محمد بن جرير طبرى، تاريخ طبرى، ج 6، ص 238 .
9) رياحين الشريعه (پيشين)، ج 3، ص 62 .
10) همان، ج 3، ص 62 .
11) همان، ص 61- 62 .
12) نهج البلاغه، فيض الاسلام، حکمت 466 .
13) جزائرى، الخصائص الزينبيه، ص 345 .
14) محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، (بيروت، دار احياء التراث العربي)، ج 45، ص 134 .
15) نساء/59 .
16) پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله، على عليه السلام، فاطمه عليها السلام، امام حسن عليه السلام، امام حسين عليه السلام، امام سجاد عليه السلام و امام باقر عليه السلام .
17) الکوکب الدرى، ج 1، ص 196 .
18) بحار الانوار (پيشين)، ج 45، ص 110- 111 .
19) همان، ج 45، ص 133 .
20) همان، ج 45، ص 58، ومعالى السبطين، ج 2، ص 88 .
21) بحار الانوار، (پيشين)، ج 45، ص 46 .
22) همان، ج 45، ص 61 .
23) همان، ج 45، ص 179 .
24) مثل بقره/155 و . . . .
25) بحارالانوار، (پيشين)، ج 45، ص 115- 116 .
26) همان، ص 116 .
27) ميزان الحکمة، ج 1، ص 4 .
28) همان .
29) رياحين الشريعة، (پيشين)، ج 3، ص 62 .
30) نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه 182 .
31) زيارت نامه حضرت زينب عليها السلام .
32) بحار الانوار، ج 45، ص 154 و ص 115 .
33) همان، ص 134 .
34) همان، ج 45، ص 108 و ص 110