شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)

روز ها میگذرد بدون آنکه بفهمیم !

0 نظرات 00.0 / 5

 

زندگی، سفری است که مقصدش را می‌دانیم، اما مسیرش را فراموش می‌کنیم. هر روز، خورشید طلوع می‌کند، ما بیدار می‌شویم، کار می‌کنیم، می‌خندیم، می‌رنجم، می‌خوابیم… و دوباره همان چرخه تکرار می‌شود. گاهی چنان در تکرار روزمرگی‌ها غرق می‌شویم که متوجه نمی‌شویم زمان چگونه از میان انگشتانمان می‌لغزد. روزها می‌گذرند، و ما در ظاهر زنده‌ایم، اما در درون، از بسیاری از لحظه‌های ناب زندگی غافلیم.

انسان، موجودی است که خداوند در او قدرت اندیشیدن و درک کردن را قرار داده، اما همین انسان گاهی چنان در ظاهر زندگی محبوس می‌شود که از معنای واقعی آن جدا می‌گردد. ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که پر از سرعت و شتاب است؛ همیشه عجله داریم، همیشه دنبال چیزی هستیم — نمره، کار، پول، موفقیت، یا حتی لایک و توجه دیگران. در حالی که در این میان، آنچه واقعاً ارزش دارد، آرام آرام از ما فاصله می‌گیرد: خودِ ما.

روزها یکی‌یکی می‌گذرند و ما اغلب گمان می‌کنیم همیشه وقت داریم. می‌گوییم “بعداً درس می‌خوانم”، “بعداً به پدر و مادرم محبت می‌کنم”، “بعداً خودم را پیدا می‌کنم.”
اما «بعداً»ی وجود ندارد؛ چون فردا هم مثل امروز، پر از کارها و فکرهای ناتمام است. زمان منتظر ما نمی‌ماند. حتی اگر چشم‌هایمان را ببندیم، عقربه‌ها همچنان می‌چرخند.

وقتی به گذشته نگاه می‌کنیم، می‌بینیم روزهایی بوده‌اند که فکر می‌کردیم تکراری و بی‌ارزش‌اند، اما حالا همان روزها برایمان خاطره و حسرت شده‌اند. انسان همیشه در حسرت چیزهایی است که زمانی در اختیار داشت و قدرشان را ندانست؛ زمان یکی از آن چیزهاست.

در نگاه دینی و اخلاقی، عمر بزرگ‌ترین امانتی است که به ما سپرده شده. ما صاحب زمان نیستیم؛ بلکه نگهبان آنیم. هر روزی که می‌گذرد، برگ دیگری از دفتر عمر ما ورق می‌خورد و هر برگی که برگردد، دیگر هرگز بازنمی‌گردد. شاید نتوانیم جلوی گذر زمان را بگیریم، اما می‌توانیم معنا و رنگ آن را خودمان تعیین کنیم.

گاهی فکر می‌کنم اگر زمان صدایی داشت، حتماً با ما حرف می‌زد؛ شاید می‌گفت:
«من آرام می‌گذرم، اما تو چه می‌کنی با من؟ آیا در گذر من رشد می‌کنی یا فراموش می‌کنی خودت را؟»
این سؤال ساده، می‌تواند وجدان هر انسانی را بیدار کند.

اگر انسان بداند که هر صبح، فرصتی دوباره برای ساختن است، آنگاه حتی عادی‌ترین روزها برایش مقدس می‌شوند. هیچ لحظه‌ای بی‌ارزش نیست؛ حتی لبخندی کوچک به یک دوست، یا اندیشه‌ای خوب درباره آینده. آن‌که ارزش لحظه‌ها را بداند، زندگی را جدی‌تر و زیباتر می‌بیند.

در دنیایی که همه در پی سرعت و هیجان‌اند، گاهی آرام بودن، نشستن، فکر کردن و نگاه کردن به طلوع خورشید، خود نوعی عبادت است. ما باید یاد بگیریم چگونه در میان هیاهو، به سکوت درونمان گوش دهیم و از خود بپرسیم:
«آیا امروز من همان انسانی بودم که می‌خواستم باشم؟»

اگر پاسخم مثبت باشد، آن روز را واقعاً زندگی کرده‌ام.
اما اگر نتوانم جوابی بدهم، یعنی روزی دیگر از عمرم گذشت، بی‌آنکه بفهمم.

در پایان، شاید بتوان گفت معنای واقعی زندگی در همین آگاهی نهفته است؛ در این‌که بدانیم هر لحظه، هدیه‌ای است که ممکن است دیگر تکرار نشود. روزها می‌گذرند، اما اگر ما آگاهانه زندگی کنیم، هر روز به جا می‌ماند؛ نه در تقویم، بلکه در جانمان.

نظر خود را اعلام كنید

نظرات كاربران

نظری وجود ندارد
*
*

شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)