شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)

مسيح و ما ، ما و مسيحيان

0 نظرات 00.0 / 5

آيه مشهورى در انجيل يوحنّا وجود دارد كه گويا از دست تحريف تحريفگران اندكى مصون مانده است .
مقدمتاً اين نكته را ياد آورمى شوم كه بحث درباره مفهوم حقيقى لفظ «پاراقليط» در زبان سريانى از جمله مباحث اتيمولوژيكى است كه از قرن ها پيش مورد بحث دانشمندان مسلمان و مسيحى بوده است . در اين ميان غالب انديشوران مسيحى اين لفظ را به معنى «تسلّى دهنده» (درزبان عربى معزّى) گرفته و آن را بر «روح القدس» منطبق دانسته اند . از جمله اين دانشوران يكى كشيك فندر آلمانى است كه اين رأى را در كتاب ميزان الحق بيان داشته است دانشمندان مسلمان و برخى نويسندگان مسيحى ، همچون نويسندگان دائرةالمعارف بزرگ فرانسه (ج 23،ص 4147) و يا فخر الاسلام ، مؤلف قبلاً مسيحى كتاب انيس الاعلام ، اين لفظ را شكل تحريف شده «پركليتوس» يونانى مى دانند كه به معنى بسيار ستوده يا همان «محمد» است.
استاد ارجمند حسن مصطفوى در كتاب مستطاب خود التحقيق فى كلات القرآن الكريم ذيل ماده «ح،م،د» مى نگارند :
يقال إنّ أصل هذه الكلمه باليوناني- پركليت- ومعناه الاحمد (پسنديده)، ثم حرّف بكلمة پركليت ، ومعناه المعزّى .
گفته مى شود كه «اصل اين كلمه در زبان يونانى پركليت (به كسرپ و ر) و معناى آن «احمد» ؛ يعنى پسنديده است ، سپس اين واژه به كلمه پركايت (به فتح پ و ر) تغيير شكل داده شده ، كه اين دومى به معنى «معزّى»؛ يعنى تسلّى دهنده است .
به هر حال كم نيستند انديشمندان از جهان اسلام و مسيحيت كه به تحريف لفظ پاراكليت از پركليت و انطباق اين دومى بر لفظ «محمد» يا«احمد» اذعان دارند .
و اين در حالى است كه مستر هاكس آمريكايي- در قاموس كتاب مقدس- و سايرين در قاموس عربي- عربى لقوجمان ، آن را به معنى تسلى دهنده ، آرامش بخش و يا حتى وكيل مدافع و مدعى العموم گرفته اند؛ يعنى همان ترجمه اى كه در انجيل به زبان فارسى و عربى انعكاس يافته و مستند بحث انديشوران داخلى نيز قرار گرفته است .
آنچه دراين ميان قابل تأمل است اينكه نسخه عبرى انجيل ، علزعوير، كه منبع مورد اعتماد آن براى ترجمه ، نسخه يونانى انتشار يافته در سال 1624م.است ، در عوض استفاده از لفظ پاراقايط (كه به معنى تسلى دهنده است) از لفظ پارقليط (يعنى محمد يا احمد) بهره جسته است. بنابر آنچه گفتيم ، گذشته از راقم اين سطور، هستند كسانى كه موعود ياد شده را محمّد نام مى گذارند. به تعبير ساده تر نام اين موعود را- نه فقط كردار و سرشت و گونه رفتارى او را- «محمد» يا «احمد» مى دانند. آيه ششم از سوره مباركه صفّ از قرآن آسمانى هم شاهد صادقى بر اين مدعاست ، آنجا كه از آمدن نام محمد ، نبى مكرّم اسلام در انجيل نامحرّف سخن مى گويد و آمدن او را در پسر عيسى (ع) از جمله پيشگويى هاى مسيح محسوب مى دارد.
در سالهاى گذشته انتشار پيراسته متن انجيل موسوم به برنابا كه نام پيامبر به صراحت در آن آمده و حتّى تقدّم دهرى آن حضرت نسبت به آدم (ع) را به گونه اى زيبا مورد تأييد قرار داده است ، توجّه بسيارى از محافل علمى را برانگيخته و در اين آشفته بازار فرهنگى ، دعوت منصفان به مطالعه آن ، پرده از بسيارى كژرويها بر مى دارد . من در اين گفتار قصد معرّفى يا نقد اين مجموعه زيبا را ندارم ، اگر چه براى نمايش نحوه ياد كرد نبى مكرّم اسلام در اين انجيل مظلوم و متروك ، نقل تنها دو آيه از آن را مناسب و ضرورى مى دانم و آن دو آيه اينها هستند : 14
پس چون آدم برخاست بر قدم هاى خود در هوا نوشته [اي] ديد كه مثل آفتاب مى درخشد كه نصّ عين او: لااله الاّ اللّه محمّد رسول اللّه بود . 15 پس آنوقت آدم دهان خود بگوشد و گفت شكر مى كنم ترا ! اى پروردگار خداى من ؛ زيرا كه تو تفضّل نمودى پس آفريدى مرا . 16 وليكن زارى مى كنم به سوى تو اينكه مراآگاه سازى كه معناى اين كلمات «محمد رسول اللّه» چيست ؟ 17 پس خدا جواب داد مرحبا به تو اى بنده من آدم و به درستى كه مى گويم به تو كه تو اوّل انسانى كه آفريده ام او را و آنكه تو ديدى او را جز اين نيست كه او پسر تست آنكه زود است بيايد به جهان بعد از اين به سال هاى فراوان . 20 و او زود است بشود فرستاده من آنكه از براى او آفريدم همه چيز را . 21 آنكه زود است نور بخشد جهان را . 22 آنكه روان او نهاده شده بود در جهان آسمانى هشت هزار سال پيش از آنكه بيافرينم چيزى را .
و همچنين آيه اى ديگر : 15 نام مسيا عجيب است ؛ زيرا كه خدا وقتى روان او را آفريد و در ملكوت اعلى او را گذاشت خود او را نام نهاد . 16 خدا فرمود : صبر كن اى محمّد ! زيرا كه براى تو مى خواهم خلق كنم بهشت و جهان و بسيارى از خلايق را كه مى بخشم آنها را به تو حتى اينكه هر كه ترا مبارك مى شمارد مبارك مى شود و هركه تو را لعنت كند ملعون مى شود . وقتى تو را به سوى جهان مى فرستم پيغمبر خود قرار مى دهم به جهت خلاصى و كلمه تو صادق مى شود ...
به سخن اصلى خود بازگرديم. گفتيم كه پركليت موعود اناجيل موجود همان محمد موعود انجيل متروك برناباست. و گفتيم كه اين حقيقتى است كه بسيارى از زبانشناسان معاصر هم به آن اذعان دارند. اينك اين نكته را به آن گفته مى افزائيم كه به قرائنى در برخى از آيات از دستخوش تحريف مصون مانده اناجيل موجود،‌ مشخصاً آيه شانزدهم فصل چهاردهم از انجيل سنت جان يا يوحنّا ، مقصود از پركليت موعود، نه شخص رسول گرامى اسلام «ص» كه موعود ديگرى است كه نام او نيز «محمد» و دامنه وجود و فرمانروايى او در دنياى خاكى تا ابد گسترده است. به عبارتى در اناجيل موجود از دو پركليت سخن گفته شده، يكى پيامبر و يكى امام عصر«ع» .
همه بزرگوارانى كه به اين نكته توجه نداشته اند، در تطبيق خصوصيات اين موعود خاص، با ويژگى هاى شخص رسول اكرم «ص» دچار تكلّف شده اند. چه فى المثل در پيشگوئى مسيح «ع» آمده است:
من از پدر خواهم خواست و او پاراقليطى (در اصل پرقليطى) ديگر به شما خواهد داد كه تا ابد با شما خواهد بود.
همه آنانكه ـ با اذعان به انطباق لفظ پارقليط بر نام محمد ـ موعود ياد شده را شخص نبى اكرم اسلام مى دانند ، دوام دين و خاتميت شريعت آن بزرگوار را ابدى دانسته اند. در حاليكه با پذيرش انطباق موعود مورد نظر بر حضرت بقية الله الاعظم «روحى فداه» ابهام اين جمله رفع خواهد شد. يا در ادامه مى فرمايد: يعنى روح راستى كه جهان نمى تواند او را بپذيرد ؛ چرا كه او را نمى بيند و نمى شناسد .
قائلين به انطباق اين موعود خاص انجيل يوحنّا بر نبى مكرّم اسلام ، علوّ رتبه و شخصيت بلند و والاى پيامبر را مانع از شناختن ايشان دانسته اند ، در حالى كه سخن عيسى (ع) به وضوح به غيبت طولانى حضرت حجّت اشاره دارد . يا در آيه هفتم همين باب مى فرمايد : او مرا جلال خواهد داد .
يا در همان آيه به بر قرارى عدالت اجبارى از سوى اين موعود آن هم در سراسر جهان تصريح شده است . چنانكه مى بينيم اين بشارت همگى با ويژگى هاى حضرت بقه اللّه الاعظم ، روحى و ارواح العالمين له الفداء ، انطباق دارند ، يا لااقل قابليت انطباق آنها بر اين مورد از مدّعاى ديگران بيشتر است . به علاوه پاره اى از متفكران شيعى مانند كاشانى و حيدر آملي- البته با استدلالى تقريباً متفاوت- بر صدق اين مدّعا پافشارى كرده اند .
اينك فرض را بر اين مى گذاريم كه خواننده محترمى ، اين بشارت خاص را با موعود ما شيعيان يكى نداند . در اين حالت هم ، راه وحدت ما و مسيحيان بسته نيست .
امروزه بسيارى از ايستگاههاى راديو تلويزيونى و ده‍ها مجله رايگان همچون پلين تروث ، يوث ، دسى ژن و امثال آن به تبليغ دين مسيحيت مشغولند . علاوه بر فعاليت هاى تبشيرى مربوط به پروتستان هاى آمريكايى كه سائقه حاكم بر آنان تمايلات شبه صهيونيستى است ، واتيكان نيز از طريق اعمال نفوذ حتى سياسى در برخى كشورها همچون لهستان ، به اهداف مهمّى دست يافته است . ايستگاه هاى راديويى مربوط به صداى انجيل و Voice of hopeدر ساعات مختلف به زبان هاى عربى و فارسى به پخش برنامه مشغولند و حتى با ارسال نوارهاى مذهبى ، استفاده از قالب موسيقى سنّتى و پاپ ايرانى و خواننده هاى زن فارسى زبان ! از هاله لويا و مسيح (ع) سخن مى گويد . تقديم رايگان دستگاه هاى سبز رنگ !‌پخش صوت مجهزبه آرميچر و بى نياز برق و باطرى براى ميسيونر هاى مذهبى شاغل به كار در ايران از جمله فعاليت هاى ديگر اين مبلّغان است .
از سوى ديگر و چنانكه در مقاله اى از دكتر عبدالكريم زبيدى ، انديشور معاصر عرب آمده است :
مؤسسات دينى ايالات متحده به همراه رسانه هاى ديدارى و شنيدارى اين دولت ها از سال هاى دهه هشتاد ميلادى ، مردم خود را به ايمان جمعى به وقوع حادثه اى بزرگ در سرزمين شام كه به نيروى هسته اى خواهد انجاميد توجّه داده اند . اين مؤسسات پيوسته مردم خود را به ايمان به اين نكته فرا مى خوانند كه به زودى لشگرى از دشمنان مسيح كه بدنه اصلى آن از ميليون ها نظامى تشكيل يافته ، از عراق حركت مى كند و پس از گذشتن از رود فرات- كه در آن زمان به خشكى گراييده است- به سوى قدس رهسپار مى شود. امّا نيروهاى مؤمن به مسيح راه اين لشگر را سد كرده و همگى در«آرماگدون» با يكديگر برخورد خواهند كرد و در اين مكان است كه در گيري اتفاق خواهد افتاد . صخره ها ذوب مى شوند ... ديوارها بر زمين فرو مى غلتند ... پوست تن انسانها در حالى كه ايستاده اند ذوب شده و ميليون ها نفر از بين مى روند .
دكتر زبيدى سپس مى نويسد :
يك بررسى انجام گرفته از سوى مؤسسه « نلسن» كه در اكتبر سال 1985م. به نشر رسيده است ؛ نشان مى دهد كه در حال حاضر 61 ميليون آمريكايى به انتظار واقعه آرماگدون گوش خوابانده اند و اين در حالى است كه ذكر مؤسسات دينى و ايستگاههاى راديو تلويزيونى كه به اين مهم پرداخته اند ؛ در اين مجال كوتاه مسير نيست .
زبيدى ادامه مى دهد :
مؤسسات دينى آمريكايى اين نكته را روشن ساخته اند كه سپاهى كه از عراق به سوى قدس رهسپار خواهد شد ، بنا به پيشگويى حزقيال (فصل 38و39) از نظاميانى از عراق ، ايران ، ليبى ، سودان ، قفقاز در جنوب روسيه تشكيل مى شوند. دانستن اين موضوع ما را در تحليل سياست خارجى دولتهاى آمريكايى و اروپايى درباره مردم كشور هاى ياد شده مدد مى دهد. مدارس انجيلى در آمريكا برپايه اين تحليل كه واقعه آرماگدون تنها حادثه اى است كه بازگشت دوباره مسيح را به زمين ممكن مى سازد... و اين واقعه اى بسيار نزديك است به تبليغ اين ديدگاه پرداخته اند.
علاوه بر آنچه گفته شد، پى جوئى طرح هايى همچون «جنگ ستارگان» ـ انهدام موشك هاى بالستيك توسط سيستم ضد موشك جهت حفظ فضاى ايالات متحده از حملات احتمالى بيگانگان ـ و همچنين طرح ايجاد معبد سليمان پس از تخريب مسجد الاقصى از توجه تام غربى ها به اين مسأله خبر مى دهد. چنان كه سازندگان فيلم مشهورى كه درباره « ميشل نوستر آداموس » ساخته شد، با نمايش مستقيم مركز فرماندهى مهدى منتظر«عج» در خاك شبه جزيره عربستان و استفاده آن حضرت از به اصطلاح سلاح هاى اتمى آسياى ميانه بر ضد پايتخت هاى غربى مانند پاريس و نيويورك سعى در القاى همين سناريو داشته اند.
نكته دردآور همه اين تحليل ها، تلاش مذبوحانه قدرتمندان غربى و تندروان يهودى و مسيحى در ضد مسيح يا آنتى كريست نشان دادن مسلمانان اصول گرا و از آن ميان شيعيان است . چنان كه در همه تحليل هاى ياد شده بر نوادگى اين ضد مسيح موعود شيعيان براى حضرت اسماعيل «ع» و انطباق آن بر « پادشاه وحشت» ياد شده از سوى نوستر آداموس، تأكيد شده است. حال بايد ديد كه آيا اين تحليل بر پايه هاى حقيقى بنا گرفته يا مسيحيان تندرو در اين باره هم ، همچون ديدگاهشان درباره الوهيت مسيح «ع»، ره به غلوّ برده اند؟
ما مسلمانان و به ويژه ما شيعيان به مسيح (ع)‌، عشق مى ورزيم و آن رسول گرامى را كلمه اى از جناب خدا و پيامبر صلح و دوستى و محبّت مى دانيم . آن وجود گرانقدرى كه از دامان پاك مريم عذرا «س» ، به جامعه بشرى تقديم شد، تا ايشان را به توصيه خدا و صراط مستقيم او فرابخواند و سلام و درود بى پايان الهى را به گاه ميلاد و مرگ با خود به همراه برد. اضافه بر اين ، مادرگرامى امام غائب ما ، حضرت نرجس ـ مليكه ـ «س» از نوادگان نيك سيرت وصى و حوارى برجسته عيسى مسيح «ع» ، حضرت شمعون «ع» است كه خواستگارى او به گونه اى معجزه آسا از سوى روح پاك پيامبر گرامى اسلام «ص» و پسر عم بزرگوار آن گرامى ، وجود مقدس مولانا امير المؤمنين على بن ابيطالب«ع» و در محضر بزرگ بانوى دوجهان زهراى اطهر«س» و همچنين عذراى بتول حضرت مريم «س» صورت گرفته است. آن زمان كه كاخ آراسته سزار روم به لرزشى مهييب درهم ريخت، تا بساط عروسى آن بانو با شاهزاده رومى در هم پيچيده شود و در پى شبان و روزانى پر تك و تاب رؤياى صادقه مليكه پاك «س» ، وصلت فرخنده او را فرسنگ ها دور از آن ديار با شهسوار عرب و ميراث دار حكمت و عصمت و امامت ، امامنا الحكيم ، ابو محمد، حسن بن على العسكرى «ع» نويد بخشد.
از سوى ديگر قرآن آسمانى ما، اين قول داود «ع» را در مزمور96 از مزامير تصديق كرده است يعنى آنجا كه مى فرمايد:
صالحان وارثان زمين خواهند بود و در آن تا ابد ساكن شده ، عاقبت اشرار نابود خواهند شد.
در همين باره از پيامبر گرامى اسلام و در ذيل آيه ديگرى از كلام الله ؛ يعنى آية 159 سورة مباركة انبياء نقل است كه فرمود: زودا كه پسر مريم در ميانتان به عنوان حاكمى عادل فرود آيد و دجال را بكشد و خوك را از ميان ببرد و صليب را بشكند و جزيه وضع كرده مال بگيرد و تنها خداوند پروردگار جهانيان را سجده كند. و يا مى فرمايد:
سوگند به خدائى كه مرا به حق به پيامبرى مبعوث كرد، اگر از عمر دنيا جز يك روز باقى نمانده باشد، خداوند آن روز را آن اندازه طولانى خواهد كرد كه فرزندم مهدى «ع» قيام كند. آنگاه روح الله ـ عيسى بن مريم «ع» ـ فرود آيد و پشت سر او نماز بگذارد. و زمين به نور او روشنى يافته دامنه فرمانروائى اش خاور و باختر همه را فرا گيرد.
و هم در تفسير قمى ، به اسناد خود از امام باقر «ع» نقل مى كند كه فرمود:
عيسى «ع» پيش از رستاخيز به دنيا فرود مى آيد و هيچ ملتى از يهود و جز آن نمى مانند مگر پيش از مرگ او به او ايمان مى آورندو او به امامت مهدى «ع» نماز خواهد خواند.
همانطور كه گفتيم اين روايات در واقع تفسير آية 159 سوره مباركه انبياء هستند كه مى فرمايد:
«و إن من أهل الكتاب إلّا ليؤمنّن قبل موته»
هيچ يك از أهل الكتاب باقى نمى ماند، مگر پيش از مرگ عيسى به او ايمان مى آورد.
به هرحال ، ما و مسيحيان در مسأله ظهور حضرت مسيح «ع» با يكديگر اختلافى نداريم و اگر اختلافى هست از شنائت گروهى تندرو ناشى مى شود كه از اين احساسات پاك سوء استفاده سياسى مى كنند كه در اين خصوص ، به ويژه راستگرايان افراطى مسيحى در ايالت متحده و متحدان يهودى آنان در سراسر جهان در القاى اين تعبير شوم مؤثرند.
اگر ما و مسيحيان در انتظار جهانى عارى از خشونت و ظلم و بيداد به سر مى بريم ، چرا مى بايد محور اصلى گفتگوهاى بين اديان را در نقطه اى ديگر غير از اين موضوع مهم متمركز كنيم؟
هر ساله عده اى از نمايندگان علمى كشور ما در كنفرانس هاى منطقه اى و جهانى منادى گفت‍وگو و وحدت شركت مى كنند؛ طرح گفت و گوى بين تمدن ها چندى است آلترناتيوى مناسب براى تئوري هانتيگتون مطرح شده است ( اگر چه در يك نگاه دقيقتر چه بسا بتوان آن را زير مجموعه اى از همان تئورى دانست)؛ در اين محافل شركت كنندگان از همه دردهاى ملموس بشرى همچون گسترش فقر و بيسوادى ، عدم تعادل موقعيت دفاعى و سلاح هاى كشتار جمعى از عدالت و آزادى ، حفظ محيط زيست و ده‍ها امثال آن سخن مى گويند، بى آنكه در اين مجالس كوچك ترين اشاره اى به فقدان رهبرى معصوم ، لزوم آن به عنوان تنها عامل قطعى رفع بحران و يا ديدگاه هاى مشترك همه اديان درباره يوم موعود صورت گيرد. بلكه شايد بتوان ادعا كرد در اين نشست ها همه تلاش ها براى ايجاد حكومت جهانى يهود صورت مى پذيرد! بى آنكه كوششى براى تشكيل حكومتى جهانى كه همه جهانيان در آن از حقوق يكسان برخوردار باشند انجام بگيرد. در واقع اين همه آبى است كه به آسياى دشمنى ريخته مى شود «كه خود و فرهنگ تحريف شده خويش را نژاد و فرهنگ برتر معرفى كرده و همه انسانهاى ديگر را به تصريح پروتكل هاى حكماى صهيون ـ حيوان دست آموز خود مى خواهد. هرگونه انفعالى از اين سو، مستلزم صدها عقب نشينى تا لب اين مرز است.» من اين كلام را با نقل سخنى از انجيل سنت مارك (مرقس) باب13، آيه 32 به پايان مى برم:
بيدار باشيد ؛ زيرا نمى دانيد كه در چه وقت صاحبخانه مى آيد... مبادا ناگهان آمده شما را خفته يابد.
منبع : ماهنامه موعود شماره‌ 34

نظر خود را اعلام كنید

نظرات كاربران

نظری وجود ندارد
*
*

شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)