شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)

سيري در زندگاني امام اول شيعيان

0 نظرات 00.0 / 5



روزنه
ابعاد گوناگون و قابل تأسّي مردان بزرگ با گذشت تاريخ، بهتر روشن مي‏گردد و شگفتي‏هاي کارنامه آنان با پيشرفت علم و جوامع بشري، برتري و جاويدانگي شخصيت آنان را به نمايش مي‏گذارد.
حضرت اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه‏السلام يکي از فرزانگان تاريخ، بلکه يگانه فرزانه و بزرگ‏مردي است که نامش در صدر مردان نامي تاريخ قرار گرفته و با گذشت قريب چهارده قرن از شهادت وي، همچنان شاهد اقبال روزافزون بشر به شناخت آن ابرمرد علم و عمل و کندوکاو جوانب گوناگون شخصيت و ويژگي‏هاي وي هستيم؛ چنان که به جرأت‏مي‏توان‏او را مردي نامتناهي‏و رهبر همه‏قرون‏واعصار ويگانه انسانيت‏دانست.
نوشتارذيل‏سيري‏گذرادر حيات علمي و تربيتي آن حضرت دارد که اميد است معرفت و بهره‏مندي بيش‏تر از راه و رسم علوي را براي خوانندگان به ارمغان آورد.

نام و نشان
اميرالمؤمنين علي بن ابي‏طالب بن عبدالمطلّب بن هاشم بن عبدمناف در روز جمعه 13 رجب سال سي‏ام عام‏الفيل برابر با 19 مهر در شهر مکّه و درون کعبه چشم به جهان گشود. پدرش ابوطالب، که نامش عبدمناف بود، يکي از اعمام پيامبر اکرم حضرت محمّد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله بود که بزرگ خاندان هاشم و يکي از سران مکّه و قريش به شمار مي‏رفت. مادرش فاطمه بنت اسد نيز از دودمان هاشم بود. از اين‏رو، آن حضرت از دو طرف به هاشم مي‏رسد و هاشمي به حساب مي‏آيد.(1)
کنيه آن امام، ابوالحسن است و "ابوتراب" نيز خوانده شده. القاب فراواني از وي گزارش شده که از جمله مي‏توان به اسدالله (شيرخدا)، سيّد عرب (امير عرب)، سيدالمسلمين، امام المتّقين و مهم‏تر از همه اميرالمؤمنين اشاره کرد. شيعيان لقب اخير را بنا بر نص پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله مخصوص آن امام دانسته و به‏کارگيري آن را، حتي براي ساير معصومان عليهم‏السلام ، مجاز نمي‏دانند.(2)
آن حضرت هنگامي پا به عرصه گيتي گذاشت که پدرش در سفر بود و مادرش اسم او را حيدر نهاد. پدر پس از بازگشت، نام وي را تغيير داد و "علي" ناميد.(3) او، که در خاندان با اصالت و کرامت و فرهنگ عرب متولد شده بود، معلمان نخستين‏اش پدر و مادرش بودند که سال‏ها قبل براي مدتي نسبتا طولاني سرپرستي حضرت محمّد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله را بر عهده داشتند. آگاهي‏هاي لازم از جمله کتابت را در خانواده آموخت، سرگذشت اقوام، ملل و پيامبران گذشته را از آنان و ساير آگاهان فرا گرفت و طولي نکشيد که به دليل تنگ‏دستي پدر و بروز قحطي، به دعوت حضرت پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله به خانه وي منتقل شد و تحت تعليم، سرپرستي و تربيت مستقيم ايشان قرار گرفت.(4)

تعليم و تربيت
امام علي عليه‏السلام داستان انتقال خود به بيت رسالت را به خاطر آورده، از پيوند تاريخي و اختصاصي خود با پيامبر اين‏گونه ياد مي‏کند: "شما مي‏دانيد که مرا نزد رسول خدا چه رتبت است و خويشاوندي‏ام با او در چه نسبت است. آن‏گاه که کودک بودم، مرا در کنار خود مي‏نهاد و بر سينه خويش جا مي‏داد و مرا در بستر خود مي‏خوابانيد؛ چنان‏که تنم را به تن خويش مي‏سود و بوي خوش خود را به من مي‏بويانيد. و گاه بود که چيزي را مي‏جويد و سپس آن را به من مي‏خورانيد. از من دروغي در گفتار نشنيد و خطايي در کردار نديد ... و من در پي او بودم ـ در سفر و حضر ـ چنان که شتر بچه در پي مادر. هر روز براي من از اخلاق خود نشانه‏اي بر پا مي‏داشت و مرا به پي‏روي آن مي‏گماشت. هر سال در حراء خلوت مي‏گزيد؛ من او را مي‏ديدم و جز من کسي او را نمي‏ديد. آن هنگام که جز خانه‏اي که رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و خديجه در آن بودند در هيچ خانه‏اي مسلماني راه نيافته بود، من سومين آنان بودم. روشنايي وحي و پيامبري را مي‏ديدم و بوي نبوّت را مي‏شنودم.
من هنگامي که وحي بر او صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فرود آمد، آواي شيطان را شنيدم. گفتم: اي فرستاده خدا، اين آوا چيست؟ گفت: "اين شيطان است که از آن‏که او را نپرستند نوميد و نگران است. همانا تو مي‏شنوي آنچه را من مي‏شنوم و مي‏بيني آنچه را من مي‏بينم، جز اين‏که تو پيامبر نيستي و وزيري و به راه خير مي‏روي، و مؤمنان را اميري."(5)
پيامبر اکرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله بزرگ‏ترين و اختصاصي‏ترين معلم و مربّي او بود و بر اخلاق و سجاياي علمي ـ انساني وي تأثير فراوان گذاشت؛ همان‏گونه که پيامبر از همان اوان نوجواني در صداقت زبانزد همگان بود و مردم به او لقب "امين" دادند، امام نيز ـ چنان‏که خود اشاره نمود ـ همواره به صدق رفتار مي‏کرد. در برابر فرهنگ غالب جاهلي، که شاخصه مهم آن را بت‏پرستي و اوهام‏گرايي تشکيل مي‏داد، امام علي عليه‏السلام سرتسليم فرود نياورد و هرگز در برابر بت، پيشاني به خاک نساييد. وي نخستين کسي بود که از ميان مردان به پيامبر ايمان آورد و نداي توحيدي و نجات‏بخش او را لبّيک گفت.(6)
آن حضرت در زمان اسلام آوردن، قريب ده سال سن داشت و در تمام سيزده سال دعوت پيامبر در مکّه، در خانه وي زندگي مي‏کرد و اين توفيقي استثنايي و فرصتي طلايي براي او شمرده مي‏شد که نه تنها بيش از ديگران از پيامبر حديث بشنود، بلکه آيات نازله قرآن کريم و شأن نزول‏ها و تبليغ و تفسير آن‏ها را بدون واسطه و از نزديک فراگيرد.

اولين انتساب به جانشيني
دعوت پيامبر صلي‏الله‏عليه ‏و ‏آله در سه سال نخست بعثت در مکّه به گونه‏اي پنهان انجام مي‏گرفت و چون آيه "و اَنذِر عشيرتَکَ الأقربين" (شعراء: 214) نازل شد، پيامبر به علي عليه‏السلام فرمود: "خداوند مرا فرموده است خويشاوندان نزديکم را به پرستش او بخوانم؛ گوسفندي بکش و صاعي نان و قدحي شير فراهم کن." علي عليه‏السلام چنان کرد. آن چهل تن (يا نزديک چهل تن) از فرزندان عبدالمطّلب فراهم آمدند و همگي از آن خوردني سير شدند. اما همين که رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله خواست سخنان خود را آغاز کند، ابولهب گفت: "او شما را جادو کرد" و مجلس به هم خورد. روز ديگر پيغمبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله آنان را فراخواند و فرمود: "اي فرزندان عبدالمطّلب، گمان ندارم کسي از عرب براي مردم خود بهتر از آنچه من براي شما آورده‏ام، آورده باشد؛ دنيا و آخرت را براي شما آورده‏ام."
سپس دعوت از خويشاوندان را براي پذيرش اسلام اظهار نمود و از آنان براي تبليغ اسلام در بين ساير مردم ياري طلبيد و گفت: کدام‏يک از شما مرا در اين کار کمک مي‏کند تا برادر و وصيّ من و خليفه من در ميان شما باشد؟ در حالي که همه مهر سکوت بر لب زده بودند، علي عليه‏السلام قيام کرد و گفت: "اي رسول خدا، آن منم."(7)
بنا به بعضي گزارش‏ها، پيامبر سه بار از بني‏هاشم ياري طلبيد و همکار خود را نويد جانشيني و امامت داد و در هر بار، کسي جز علي عليه‏السلام از ميان آنان اعلام آمادگي نکرد. سرانجام، پيامبر رو به علي عليه‏السلام کرد و فرمود: "اين وصيّ من و خليفه من در ميان شماست. سخن او را بشنويد و از او متابعت کنيد."(8)
اين اولين رويداد مهم اسلامي بود که طرح جانشيني علي عليه‏السلام را براي پيامبر ـ هرچند در محدوده بني‏هاشم ـ آشکار ساخت و به خوبي هم شايستگي و آمادگي او را براي اين مسئوليت سنگين و نيز نظر رضايت پيامبر را از او نشان داد. اين تنها نبود، علي عليه‏السلام همواره يار و همکار رسول خدا بود و پيوسته، بخصوص در مواقع خطر و شرايط دشوار، از آن حضرت پشتيباني و دفع خطر مي‏نمود.

حمايت از پيامبر
ابن ابي الحديد از امام محمد بن حبيب نقل مي‏کند: "ابوطالب بر جان پيغمبر مي‏ترسيد. بسا شب هنگام نزد بستر او مي‏رفت و او را بر مي‏خيزانيد و علي را به جاي وي مي‏خواباند.
شبي علي گفت: من کشته خواهم شد. ابوطالب در چند بيت بدو چنين گفت:
پسرم! شکيبا باش که شکيبايي خردمندانه‏تر است و هر زنده‏اي مي‏ميرد.
بلايي است دشوار، اما خدا خواسته است دوستي فداي دوستي شود؛ دوستي والاگهر، کريم و نجيب. اگر مرگي رسيد، تنها براي تو نيست؛ هر زنده‏اي مي‏ميرد.
علي چنين پاسخ داد: مرا در ياري احمد به شکيبايي مي‏خواني؟ به خدا، آنچه گفتم از سر ترس نبود. من دوست مي‏دارم ياري مرا ببيني و بداني. من پيوسته فرمانبردار تو هستم. من احمد را، که در کودکي و جواني ستوده است، براي خدا ياري مي‏کنم."(9)
بر اساس همان ايمان راستين به اسلام و باور عميق نسبت به رسالت پيامبر بود که او از هفده تا بيست سالگي همراه ساير بني‏هاشم در شعب ابوطالب و در محاصره اقتصادي به سر برد و پس از پايان محاصره، با مرگ پدرش ابوطالب، نه تنها کم‏ترين ترديدي در مورد حمايت از پيامبر به خود راه نداد، بلکه بر ميزان آن افزود و در "ليلة المبيت" (618 م) که قريب 23 سال از عمرش مي‏گذشت، خود را سپر بلاي پيامبر قرار داد و در بستر وي خوابيد تا توطئه مسلّحانه دشمن براي قتل پيامبر اکرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله او را نشانه رود.
علي عليه‏السلام در هفتم ربيع الاول (31 شهريور) سال اول هجرت با مادرش فاطمه بنت اسد، فاطمه دختر پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ـ که بعدها همسر او شد ـ و فاطمه دختر زبير بن عبدالمطلب (دختر عمويش) از مکّه به مدينه هجرت کرد و اين در حالي بود که جدايي وي از پيامبر در زمان هجرت، افزون بر محافظت از پيامبر، رسالت سنگين اداي امانت‏هاي مردم را که نزد پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله وجود داشت، بر دوش او نهاده بود.(10)
او در جريان ساختن مسجد، که پايگاه بي‏بديل عبادي، علمي، فرهنگي، سياسي و نظامي در صدر اسلام بود، مشارکت جدّي داشت و در جريان اجراي طرح مؤاخات بين مهاجران و انصار، طي پيماني با پيامبر برادر گرديد. اين پيوند هشتم پس از هجرت و در ذي‏قعده سال اول هجري (ارديبهشت يا خرداد) در مدينه به وقوع پيوست.

جنگاوري
امام اول شيعيان هنوز بيش از 24 سال از عمرش سپري نشده بود که در اولين جنگ قريش با پيامبر، معروف به جنگ "بدر" شرکت کرد و با فداکاري و کشتن 35 تن از هفتاد کشته سپاه دشمن، نشان داد که در شجاعت و فنون رزمي نيز چون علم و دانايي، سرآمد روزگار خود است.(11)
در سال دوم هجرت و پس از بازگشت از نبرد بدر، در ماه رمضان، به خواستگاري فاطمه، عزيزترين يادگار پيامبر، رفت و پس از دريافت جواب مثبت، با وي ازدواج کرد. اين نقطه عطفي در زندگي او به حساب مي‏آيد. علي عليه‏السلام در همه غزوات پيامبر، جز جنگ "تبوک" شرکت جست و کم‏ترين کوتاهي نسبت به نشر اسلام و اعتلاي کلمه توحيد و صيانت از رسالت روا نداشت.(12)
آن حضرت از نيمه شوّال تا اول ذيقعده سال دوم هجرت، قبيله يهودي بني قينقاع را ـ که پيمان با پيامبر را شکسته، به زن مسلماني توهين روا داشته و پيامبر را به تمسخر گرفته بودند ـ محاصره کرد و آنان را به تسليم واداشت. آنان سپس به "اذرعات" شام تبعيد گرديدند.(13)
در جريان جنگ "احد" در 15 شوّال سال سوم هجري (13 فروردين) نُه تن از يازده پرچمدار معروف قريش را از پاي درآورد و چنان رزميد که شمشيرش شکست و پيامبر شمشير خود، "ذوالفقار" را بدو داد و فرمود: اي علي، اين جبرئيل است که ميان زمين و آسمان فرياد مي‏زند: "همانا هيچ جواني همچون علي و هيچ شمشيري مانند ذوالفقار نيست."(14)
در 15 رمضان سال سوم هجري، حادثه ديگري در زندگي علي عليه‏السلام رخ داد و آن تولّد اولين فرزندش حسن مجتبي عليه‏السلام بود. يک سال از اين حادثه نگذشته بود که فرزند دوم وي حسين سيدالشهدا عليه‏السلام در سوم يا پنجم شعبان سال چهارم زاده شد و امام علي عليه‏السلام در اين زمان 26 سال و 23 روز عمر کرده بود. در همين سال، اوبه سوگ مادر ارجمندش نشست. پيامبر خود با پيراهنش او را کفن کرد و بر او نماز گزارد و او را به نيکي ستود و به عنوان مادرش ياد کرد.(15)
از وقايع ديگر اين سال مي‏توان به پيکار يهوديان "بني‏نضير" اشاره کرد که پس از شکستن پيمان صلح، قصد کشتن پيامبر کردند. پيامبر در ماه ربيع‏الاول، به مدت 15 روز آنان را محاصره کرد و در روز اول محاصره، تيري از سوي آنان آمد و بر خيمه اصابت کرد. معلوم شد کسي قصد جان پيامبر را داشته است. شبانگاه علي عليه‏السلام ناپديد شد. به پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله خبر دادند، فرمود: "او خواهد آمد." ديري نپاييد که علي عليه‏السلام آمد و سر مردي يهودي به نام عزوراء را در دست داشت. پرسيدند: چه خبر است؟ فرمود: او را ديدم که با گروهي از يارانش در حال شناسايي و نفوذ به اردوگاه مسلمانان بود. او همان کسي بود که قبلاً بر خيمه پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله تير انداخته بود. او از پيامبر کمک خواست و آن حضرت ده تن از مسلمانان را در اختيار او قرار داد و زماني سپري نشد که سر ده تن از همراهان عزوراء را بريده، نزد پيامبر آورد. اين حادثه به تنهايي، درک بالاي نظامي، شجاعت و فداکاري آن بزرگوار را به نمايش مي‏گذارد.(16)
وصيّ رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله در سن 27 سالگي در جنگ "خندق" حضور يافت و در زماني که نامداران معروف عرب، به ويژه عمرو بن عبدود، با عبور از خندق و خواندن رَجَزهاي حماسي و مبارز طلبيدن، نفس‏ها را در سينه حبس کرده بودند و پيامبر سه بار مسلمانان را به مبارزه با او دعوت کرد، تنها او بود که هر بار به خواست پيامبر لبّيک گفت و پس از اذن پيامبر، در يک پيکار نفس‏گير و بي‏نظير، سر او را از تن جدا نمود و بدين وسيله، خطر عظيمي را از اسلام و مسلمانان دفع کرد و در سايه اين رشادت و جان‏بازي، اين افتخار را يافت که پيامبر فرمود: "ضربت علي عليه‏السلام در روز خندق، از عبادت تمام قوم تا روز قيامت برتر است."(17)
پس از اين نبرد، به حساب قبيله يهودي "بني قريظه"، که پيمان‏شکني کرده بودند، رسيد. او در تسليم و تنبيه آن قبيله نقش بي‏بديلي ايفا کرد و در سال ششم هجري در سريه‏اي بر تيره‏اي از بني اسد تاخت و پس از شکست آنان در منطقه "فدک"، با غنايم فراوان بازگشت.(18)
او در جنگ‏هاي گوناگون درگير بود و نقش نخست را در بسياري از آن‏ها بر عهده داشت؛ چنان‏که در جنگ "خيبر" پس از هزيمت ابوبکر بن ابي قحافه و عمر بن الخطاب و عدم توفيق آن‏ها در فتح، پيامبر فرمود: "فردا عَلَم را به دست کسي مي‏دهم که خدا و رسولش او را دوست دارند و او نيز آن دو را دوست مي‏دارد." اين جمله وسوسه فراوان سران مسلمان را برانگيخت و هر يک خود را آماده مي‏کرد تا چنين افتخار بزرگي نصيبش شود. سرانجام، هنگامي که زمان موعود فرا رسيد، رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله امام علي عليه‏السلام را طلبيد و او را روانه کارزار با يهوديان خيبر نمود. او چنان پيروزي درخشاني به دست آورد که همه مسلمانان و يهوديان بي‏اختيار انگشت حيرت گزيدند؛ بزرگ‏ترين قهرمانان يهود، حارث و مرحب را به قتل رسانيد و دژهاي يهوديان‏رايکي‏پس‏از ديگري فتح کرد.(19)

علي عليه‏السلام ؛ شهر علم
با اين‏همه، او پس از فراغت از پيکار، فرصت را از دست نداده، در فراگيري انواع دانش، به ويژه علوم اسلامي، فروگذاري نمي‏کرد؛ چنان‏که خود مي‏فرمايد: "هر روز و هر شب بر آن حضرت وارد مي‏شدم. ايشان در اين اوقات با من خلوت مي‏کرد. در همه جا همراه او بودم. اصحاب رسول خدا مي‏دانند که پيامبر با هيچ‏کس اين‏گونه رفتار نمي‏کرد. اين ديدارها گاه در خانه من بود و رسول خدا نزد ما مي‏آمد. بيش‏تر اين ديدارها در خانه من بود. اين‏گونه بود که هنگامي که به خانه‏اي از خانه‏هاي ايشان وارد مي‏شدم، با من خلوت مي‏کرد و همسرانش را از مجلس ما دور مي‏کرد و کسي جز من نزد او نبود. آن‏گاه که ايشان براي خلوت با من به خانه من مي‏آمدند، فاطمه و فرزندانم نيز در کنار من بودند. هنگامي که من مي‏پرسيدم، پاسخ مي‏دادند و آن‏گاه که سکوت مي‏کردم و پرسش‏هايم تمام مي‏شد، ايشان خود شروع به سخن مي‏فرمود."(20)
بر اساس همان ارتباط پايدار و همه‏جانبه امام علي عليه‏السلام با پيامبر و فراگيري فوق‏العاده انواع علوم اسلامي از آن حضرت بود که رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله بنا بر نقل فريقين فرمود: "من شهر دانش هستم و علي دروازه آن است. هر کسي مي‏خواهد وارد آن شهر گردد، بايد از طريق باب آن داخل شود."(21)
در برخي نقل‏ها آمده است: "هر کسي در پي دانش باشد، بايد توسط علي آن را پي بگيرد" و در مورد ديگر فرمود: "عليٌّ مَعَ الحقِّ و الحقُّ معَ عليٍّ يُدورُ حيثُما دارَ عليٌّ" که اين به روشني گوياي اسلام‏شناسي بي‏نظير آن حضرت و پايداري هميشگي‏اش بر آن است که صراط حق مي‏باشد. در اواخر سال دهم هجرت و پس از پايان آخرين حج، که به "حجة الوداع" معروف شد، پيامبر همه مسلمانان همراه را در منطقه "غدير خم" نگه داشت و در حضور همگان، يک بار ديگر و براي هميشه و آخرين بار، جانشين خود را اعلام نمود و فرمود: "هر که را مولا منم اين علي مولاي اوست. خداوندا، دوستان او را دوست بدار و دشمنانش را خصم بشمار..."(22)

اميرالمؤمنين عليه‏السلام ؛ مشاور بلند پايه و عالم يگانه
شايد تا هنگامي که رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله در ميان مسلمانان بود، زمينه پذيرش و درک واقعي شخصيت علمي امام علي عليه‏السلام فراهم نشده بود و مسلمانان به عمق حديث شريف نبوي، که امام علي عليه‏السلام را باب مدينة العلم شمرده بود، نرسيده بودند. پس از رحلت پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و بروز حوادث و رخدادهاي گوناگون بود که مرجعيت يگانه علمي امام علي عليه‏السلام بر همگان ثابت گرديد و حتي برخي که در آغاز معتقد بودند دانش ياران پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله به سه صحابه او رسيد؛ عمر، علي و عبدالله، به زودي مشاهده کردند که دانش هيچ کس با امام علي عليه‏السلام قابل مقايسه نيست. سرآمدان علوم اسلامي بدين واقعيت بي‏پرده، اعتراف نموده‏اند. عمر هم خود اقرار نمود: "عليٌّ اَقضانا"؛ علي در قضاوت سرآمد همگان است و بر اساس همين سرآمدي در قضاوت، که نشانگر برجستگي و بي‏مانندي علي عليه‏السلام در حدش بود، عمر بارها اعتراف کرد: "لولا عليٌّ لَهلَک عمر"،(23) و سعيد بن مسيّب گفت: "هيچ فردي در ميان صحابه رسول خدا سراغ ندارم که مانند علي گفته باشد: "هر چه مي‏خواهيد از من بپرسيد"."(24)
ابن مسعود، که مقام بلندي در ميان مسلمانان از لحاظ دانش داشت، چنين اعتراف مي‏کند: "ما همواره گفته‏ايم که علي داناترين قاضي اهل مدينه است."(25) ابن مسيب در جاي ديگر اظهار مي‏دارد: "ما به خدا پناه مي‏بريم که معضله و شبهه علمي در ميان ما به وجود آيد و امام علي در جمع ما نباشد."(26)
ابن عباس، که به "جرامق" معروف و از دانشمندان مورد اتفاق مسلمانان است، مي‏گويد: "هر گاه فردي مورد اطمينان فتواي علي را براي ما نقل کند، ما از آن عدول نمي‏کنيم و فقط بدان فتوا مي‏دهيم و عمل مي‏کنيم."(27)
احمد حنبل هم اشاره مي‏کند که هيچ‏يک از اصحاب رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله به اندازه امام علي عليه‏السلام به قضاوت نپرداخته است.(28)

علي عليه‏السلام ؛ جامع علوم گوناگون و متخصص عرصه‏هاي مختلف
با بررسي تاريخ اسلام و حيات اميرمؤمنان، به وضوح معلوم مي‏گردد که آن حضرت در عرصه‏هاي گوناگون علوم اسلامي به خوبي ظاهر شد و مثالي بي‏بديل از خود به يادگار گذاشت. يکي از اين عرصه‏ها، که به اعتراف منابع اهل سنّت، برجستگي امام علي عليه‏السلام را در ميان اصحاب نشان مي‏دهد، علوم و معارف قرآن مجيد است؛ چنان که ذهبي نقل مي‏کند: "علي عليه‏السلام مي‏گفت: به خدا سوگند، هيچ آيه‏اي از قرآن مجيد فرود نيامده، جز آن‏که من مي‏دانم براي چه منظوري و در کجا و در شأن چه کسي نازل شده است و همانا خداوند به من عقل و زبان گويا بخشيده است." (29) از اين‏رو، وي پس از رحلت پيامبر، بي‏درنگ به جمع‏آوري قرآن و تنظيم آن پرداخت و در اين امر، چنان اشتغال ورزيد که جز براي اداي نماز از آن باز نماند. مسلمانان چنين نظر دارند که آن حضرت قرآن را بر اساس شأن نزول جمع‏آوري و مرتّب نمود و ا گر آن قرآن به دست ما مي‏رسيد، در دانش بي‏بديل بود.(30)
وي به دليل ايمان ژرف و پايدار و دانش گسترده و استوار به قرآن، همواره در قضاوت‏ها و خطبه‏ها از آن بهره مي‏جست و در مقام پاسخ‏گويي به شبهه، به آيات استناد مي‏کرد. کمتر خطبه، نامه و کلمات قصار آن حضرت را مي‏توان يافت که به صورت صريح و يا به گونه تلويح به قرآن اشاره نکرده باشد؛ چنان که در جايي مي‏فرمايد: "کتاب خداوند در ميان شما سخنگويي است که هيچ‏گاه زبانش از حق‏گويي خسته نمي‏شود و خانه‏اي است که ستونش هرگز فرو نمي‏ريزد و قوّه‏اي است‏که يارانش شکست‏نمي‏پذيرند."(31)
او ـ همان‏گونه که اشاره شد ـ چنان با پيامبر نزديک بود که طنين وحي را به گوش جان مي‏شنيد. به دليل قرآن‏شناسي و قرآن‏مداري‏اش به حق، به عنوان "قرآن ناطق" شهرت يافته بود و سرانجام، در راه قرآن و براي آن به شهادت رسيد؛ چنان‏که پيامبر فرموده بود: "در ميان شما اصحاب، کسي است که براي تأويل قرآن مي‏رزمد؛ چنان‏که من براي تنزيل آن مبارزه نمودم." ابوبکر پرسيد: آن کس منم؟ پيامبر پاسخ داد: نخير. عمر گفت: آن کس منم؟ رسول خدا فرمود: نه. سپس به علي عليه‏السلام اشاره نمود و فرمود: "آن کسي که کفش خود را رفو مي‏کند" و امام علي عليه‏السلام در آن حال، کفش خود را رفو مي‏کرد. ذهبي مي‏افزايد: خوارج، که قرآن را با رأي و جهل خويش به تأويل مي‏بردند، با علي جنگيدند و سرانجام، او را به شهادت رساندند.(32)
آن حضرت طبق احاديث متعدد و گزارش‏هاي تاريخي، در مباحث عمده دين‏شناسي به گونه‏اي مستدل با ياري جستن از عقل و استدلال‏هاي عقلي وارد شده است؛ خطبه‏هاي متعدد نهج البلاغه، به ويژه آن دسته از خطبه‏ها که در مورد توحيد، عدل، معاد، امامت و نبوّت است، بزرگ‏ترين شاهد بر تسلط فوق‏العاده وي بر اين دسته از مباحث بنيادين مي‏باشد که امروز تحت عنوان "علم کلام" از آن‏ها ياد مي‏شود.(33)
او به تاريخ علاقه‏مند بود و آن را با تعمّق و ديدگاه ويژه و با عنايت به فلسفه آن مورد مطالعه قرار داده و به ديگران نيز فراگيري و انديشيدن درباره آن را توصيه کرده است. وي از تاريخ و فرازهاي گوناگون آن، همچون حالات اقوام و پيامبران گذشته و حوادث ديگر در خطبه‏هاي خود سود مي‏جست و براي تبيين وضعيت موجود و حتي پيش‏بيني آينده امّت اسلامي، به خوبي از آن‏ها بهره مي‏برد و تأکيد مي‏نمود: "عبرت بياموزيد از مصايب امّت‏هاي متکبري که پيش از شما زيستند."(34) "بر حذر باشيد از بلاهايي که براي امّت‏هاي پيشين به دليل اعمال بد و افعال زشت نازل شد. پس به ياد آوريد نيکي و زشتي احوال آنان را و بپرهيزيد که در رديف آنان درآييد!..."(35)
او در ميدان سياست و اجتماع نيز کارشناس‏ترين فرد پس از پيامبر بود. از اين‏رو، خود در پاسخ نيرنگ‏هاي معاويه، که برخي از مسلمانان آن را سياست و زيرکي تلقّي مي‏کردند، فرمود: "به خدا قسم، معاويه زيرک‏تر از من نيست؛ نه، او اهل خيانت و جور است. اگر زشتي خيانت مطرح نبود، من از زيرک‏ترين مردم بودم."(36)
افزون بر اين، پيش‏بيني‏هاي وي در مورد امّت اسلامي، خاندان اموي، آينده کوفه و تحليل شرايط و اوضاع زمان خودش به روشني حکايتگر زيرکي و دانايي او در سياست و اجتماع است.(37) نامه‏هاي سياسي او در زمان خلافتش به استانداران و فرماندهان، به ويژه نامه وي به مالک‏اشتر، گواه ديگري بر اين ادعاست.
يکي از ابعاد مهم علمي امام علي عليه‏السلام آگاهي بي‏مانند او از احاديث و سيره نبوي است. او با روابط تنگاتنگ و بي‏نظيري که با پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله داشت، در سايه دانش‏اندوزي، حکمت‏خواهي و ايمان‏مداري، بيش‏ترين احاديث را از پيامبر شنيد و يکي از عوامل تضادهاي فراوان و فتواهاي مشکل‏گشاي وي در طول حيات، همين جنبه آگاهي او از حديث بود و بيش‏ترين آثاري که از او باقي مانده به گونه مستقيم و يا غيرمستقيم درصدد بيان احاديث و سيره پيامبر است و تسلط بي‏بديل او را به احاديث نبوي نشان مي‏دهد.
امام علي عليه‏السلام در پهنه فصاحت و بلاغت، نه تنها در زمان خود يگانه بود، بلکه پس از او تاکنون نيز در فصاحت و بلاغت، کسي را مانند او دنيا به خود نديده و ناميدن برخي از گفتار و نوشته‏هاي وي تحت عنوان نهج‏البلاغه نشان بي‏مثالي آن بزرگوار در وادي فصاحت و بلاغت است.
در مجموع، در مدت پر حادثه عمر خويش، آثاري خلق کرد و آن‏ها را به جامعه اسلامي عرضه داشت که با کاوش منابع گوناگون، مي‏توان اين آثار را از آن او دانست و يا بدو منسوب کرد:
1. کتاب جامعه که بنا بر روايت ابوبصير، امام علي عليه‏السلام در آن احکام اسلامي را از زبان پيامبر نوشته و حاوي مسائل حلال و حرام در موضوعات گوناگون و چه بسا جزمي بوده است که حجم آن را به قدر يک شتر دو کوهانه و عرض را در اندازه يک پوست دباغي شده گزارش نموده‏اند. از اين اثر به عنوان کتاب علي نيز ياد شده است.(38)
2. صحيفه امام علي که در آن احکامي متفاوت و اختصاصي‏تر از آنچه در جامعه گفته شد، از پيامبر شنيده و نگارش کرده است.(39)
3. الملاحم يا صحيفة‏الدولة کتاب ديگري است که امام علي عليه‏السلام از زبان پيامبر و با املاي آن حضرت، درباره حوادث پس از رحلت وي و رويدادهاي بعدي به خامه خود نگاشته است.(40)
4. مصحف امام علي ـ چنان‏که گذشت ـ امام علي عليه‏السلام در آن قرآن مجيد را بر اساس شأن نزول آيات جمع‏آوري کرده بود و به اعتراف عالمان اهل سنّت، از ارزش فراواني برخوردار بوده است .(41)
5. کتاب جفر و ديوان شعر از آثار ديگري است که به آن حضرت منسوب مي‏باشد.(42)
6. بخش ديگري از آثار امام علي عليه‏السلام مربوط به ادعيه و اوراد است که آن را براي ارتباط با خدا و مناجات با پروردگار آموزش داده و يا آن‏ها را عملاً پس از اداي فرايض و يا ايّام رمضان و مناسبت‏ها و شرايط ويژه بر زبان آورده است.(43) مهم‏ترين آن‏ها عبارتند از: دعاي کميل، دعاي توسّل، دعاي ابوحمزه ثمالي، صباح، جوشن و غير آن‏ها.(44)
از ميان آثار به جاي مانده از امام علي عليه‏السلام مشهورتر از همه، مجموعه‏اي از خطبه‏ها، نامه‏ها و کلمات قصار آن حضرت (حکمت‏ها) است که تحت عنوان نهج البلاغه گردآوري شده و در قرن چهارم، توسط يکي از علماي بزرگ اماميه به نام سيّد رضي (395 ـ 406 ق) تنظيم گرديده و از آن پس، اين اثر نفيس و گنجينه بي‏پايان مورد بهره‏برداري فراوان علمي ـ ادبي دانشمندان قرار گرفته و تعدادي از عالمان شهير شيعه و سنّي به تحقيق آن پرداخته و بر آن شرح و تفسير نوشته‏اند که از جمله آن‏ها مي‏توان به شرح محمّد عبده، ابن ابي الحديد، قطب راوندي، محمدتقي جعفري، محمد دشتي و تحقيق ارزشمند استاد شهيد مطهّري اشاره کرد.(45)
احاديث فراوان نبوي از امام علي عليه‏السلام نقل شده‏اند که با توجه به پيوند بسيار نزديک امام با پيامبر، بنا بر اقرار عالمان اهل سنّت، تعداد اين احاديث دست کم دوازده هزار حديث است. اما به دلايل گوناگون، اکنون تنها پنجاه حديث صحيح از ايشان در منابع اهل سنّت نقل شده است.(46)
احاديث و رواياتي که از آن حضرت نقل شده و در کتب و منابع گوناگون پراکنده‏اند، در اين اواخر، پس از تحقيق و تنظيم در يک مجموعه دو جلدي تحت عنوان مسند الامام علي عليه‏السلام جمع‏آوري شده‏اند که جمعا قريب 1450 حديث در آن آمده است.(47)
امام علي عليه‏السلام راويان و شاگردان فراواني را تربيت کرده و به جامعه اسلامي تحويل داده است که از مهم‏ترين آن‏ها مي‏توان حسن بن علي، حسين بن علي، محمد بن حنفيه، عمرو بن علي، فاطمه بنت علي، جعفر بن هبيره مخزومي، عبدالله بن عباس، جابر بن عبدالله انصاري، ابورافع، و اسامة بن زيد را نام برد. در منابع رجالي، تعداد راويان امام علي عليه‏السلام را، که جزو اصحاب پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله بوده‏اند، 66 نفر و راويان و شاگردان آن حضرت را که در شمار تابعان بوده‏اند، 180 نفر ذکر کرده‏اند.(48)
کتاب‏ها و رساله‏هايي که شاگردان و اصحاب مهم آن حضرت از سخنان و نقل حديث وي جمع کرده‏اند و يا به صورت املاي آن بزرگوار نگارش کرده‏اند، بخش ديگري از جلوه‏هاي علمي و آثار بازمانده اسلامي او به شمار مي‏روند. مشهورترين آثار بر جاي مانده با املاي اميرالمؤمنين عليه‏السلام عبارتند از:
1. القضايا و الاحکام، تأليف بريربن خضير همداني شرقي (شهيد عاشورا)؛
2. السنن و الاحکام والقضايا، تأليف ابورافع ابراهيم بن مالک انصاري (م 40)؛
3. قضايا اميرالمؤمنين، تأليف عبدالله بن ابي رافع؛
4. کتابي در فنون فقه، تأليف علي بن ابي رافع؛
5. کتابي در نکات حيوانات، تأليف ربيعه بن سميع؛
6. کتاب ميثم بن يحيي تمّار کوفي (م 60)؛
7. کتاب الديات، تأليف ظريف بن ناصح و... که در برخي، منابع به نام‏ها و عناوين ديگر ياد شده‏اند.(49)
امام علي عليه‏السلام پس از رحلت پيامبر اکرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله (سال يازدهم) تا سال 36 به عنوان بزرگ‏ترين مرجع علمي و ديني، به فعاليت‏هاي علمي و مشورتي و فرهنگي اشتغال داشت و در سال 36 به گفته خودش، به دليل "لولا حضور والحاضِر و قيامُ الحجةِ بوجودِ الناصِر" به خلافت رسيد و در طي دوران کوتاه خلافت، از تلاش‏هاي علمي و فرهنگي در کنار فعاليت‏هاي سياسي و جنگ‏هاي نظامي باز نماند(50) و سرانجام، در بيست و يکم رمضان سال 40 ق در مسجد کوفه به دست عبدالرحمان بن ملجم مرادي، که از خوارج بود، به شهادت رسيد و در نجف اشرف به خاک سپرده شد./ م

--------------------------------------------
پي نوشت ها :
1. احمد بن ابي يعقوب، تاريخ يعقوبي، ترجمه محمدابراهيم آيتي، تهران، بنگاه ترجمه و نشر، ج 2، ص 74 / محمد بن جرير الطبري، تاريخ الامم و الملوک (تاريخ طبري)، بيروت، الاعلمي، ج 4، ص 117 / ابن اثير، الکامل في التاريخ، بيروت، دارالفکر، ج 3، ص 3911 / الشيخ المفيد، الارشاد، قم، بصيرتي، ص 12
2. امين‏الاسلام الطبرسي، اعلام الوري باعلام الهدي، تصحيح علي اکبر الغفاري، بيروت، دارالمعرفة، 1399 ق، ص 195. از القاب ديگر آن حضرت مي‏توان به "قائد الغرِّ المحجّلين" و "سيد الاوصياء" اشاره کرد.
3. ابوالفرج الاصفهاني، مقاتل الطالبيين، تحقيق سيد احمد جقر، قم، اسماعيليان، 1970، ص 25.
4. الشيخ المفيد، پيشين، ص 12.
5. نهج البلاغه، خطبه 192 (القاصعة).
6. همان، خطبه 139 / ابن هشام، السيرة النبويه، تحقيق مصطفي السقاء و ديگران، مصر، مطبعة البابي الحلبي، 1355 ق، ص 262.
7. محمد بن جرير طبري، پيشين، ج 3، ص 2 ـ 1118.
8. همان.
9. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 14، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، داراحياء التراث العربي، ص 64.
10. ابن هشام، پيشين، ج 2، ص 129 / محمد بن جرير طبري، پيشين، ج 2، ص 106 / احمد بلاذري، انساب الاشراف، تحقيق و مقدمه الدکتور سهيل زکار والدکتور رياض،بيروت،دارالفکر،1417،ج2،ص 346.
11. يوسف المزي، تهذيب الکمال، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1413، ج 20، ص 484.
12. همان، ص 484 / علي بن الحسين المسعودي، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 2، ص 288 / سبط بن جوزي، تذکرة الخواص، مقدمه السيد محمدصادق بحرالعلوم، تهران، مکتبة نينوي الحديثه، ص 275.
13. محمد بن جرير طبري، پيشين، ج 2، ص 173 / ابن هاشم، پيشين، ج 3، ص 106.
14. ابوالحسن الاربلي، کشف الغمّة في معرفة الائمه، تعليق السيد هاشم الرسولي، تبريز، بي نا، ج 1، ص 193 / الشيخ المفيد، پيشين، ج 1، ص 19.
15. امين الاسلام الطبري، پيشين، ص 205 و 213 / ابوالفرج الاصفهاني، پيشين، ص 84 / سبط بن جوزي، پيشين، ص 210.
16. محمد بن جرير طبري، پيشين، ج 2، ص 6 ـ 233 / الشيخ المفيد، پيشين، ج 1، ص 92 ـ 94.
17. ابوالحسن الاربلي، پيشين، ج 1، ص 150 / ابن هشام، پيشين، ج 3، ص 224 ـ 241.
18. محمد بن جرير طبري، پيشين، ج 2، ص 4 ـ 253.
19. همان، ج 2، ص 300ـ302 ابن هشام، پيشين، ج3، ص 55 ـ 242 / الشيخ المفيد، پيشين، ج 1، ص 125.
20. محمد بن يعقوب کليني، الکافي، تحقيق علي اکبر غفاري، بيروت، دارصعب و دارالتعارف، 1401، ص 62.
21. احمد بن محمد الحسني المغربي، فتح الملک العلي بصحة حديث باب مدينة العلم علي، تحقيق و ... محمد هادي الاميني، اصفهان، مکتبة الامام اميرالمؤمنين، 1403، ص 22 ـ 23.
22. همان، ص 24.
23. عبدالحسين الاميني النجفي، الغدير في الکتاب و السّنّة و الادب، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1366، ج3، ص 178 و ج 1، ص 57 / سيدجعفر شهيدي، علي از زبان علي يا زندگاني اميرمؤمنان علي عليه‏السلام ، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1379، ص 30.
24. شمس‏الدين محمد ذهبي، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الاعلام، تحقيق الدکتور عمر عبدالسلام تدمري، ج 3، بيروت، دارالکتاب العربي، 1407، ص 638 / مهدي فقيه ايماني، الامام علي في آراء الخلفاء، ترجمه يحيي کمالي البحراني، قم، مؤسسه المعارف الاسلامية، 1420، ص 121.
25. همان
26. همان
27. همان
28. همان
29. شمس‏الدين الذهبي، تاريخ الاسلام و طبقات المشاهير و الاعلام، ج 3، ص 37 / ابن سعد، الطبقات الکبري، ج 2، ص 338 / احمد بن عبدالله الاصبهاني، حلية الاولياء و طبقات الاصفياء، ج 1، ص 8 ـ 67.
30. همان.
31. نهج‏البلاغه، تصحيح محمد دشتي، خطبه 133.
32. همان، ص 642.
33. براي توضيح بيش‏تر ر. ک: دانشنامه امام علي، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1380، ج 1 تا 3.
34. محمدمهدي شمس‏الدين، حرکة التاريخ عند الامام علي، تهران، بنياد نهج البلاغه، 1405، ص 108 ـ 109. افزون بر آن، رساله‏اي تحت عنوان: "السيرة النبويّة" که ارجوزه و به زبان نظم سروده شده، به امام علي عليه‏السلام منسوب است که موضوع آن در مورد سيره پيامبر و تاريخ وي مي‏باشد. (آقا بزرگ تهراني، الذريعه الي تصانيف الشيعة، الطبعة الثالثه، بيروت، دارالاضواء، 1403، ج 12، ص 281)
35. همان.
36. نهج‏البلاغه، خطبه 198 / ابوجعفر اسکافي، المعيار و الموازنه، تحقيق محمدباقر محمودي، بي‏تا، بي‏نا، 1402، ص 166.
37. نهج‏البلاغه، ر. ک: خطبه‏ها و نامه‏ها و کلمات قصار مربوط به بني‏اميّه، مردم عراق، شام و تحليل اوضاع جامعه در زمان تصدي خلافت و مهم‏تر از همه، نامه‏هاي وي به استانداران و کارگزاران سياسي در حکومتش، به ويژه مالک اشتر.
38. محمدحسن حرّ عاملي، وسائل الشيعة الي تحصيل مسائل الشريعة، تحقيق مؤسسة آل البيت، قم، مؤسسه آل البيت، 1412 ق، ج 26، ص 212 / آقا بزرگ طهراني، پيشين، ص 119.
39. علي احمدي ميانجي، مکاتيب الرسول، بيروت، دارصعب، 1418، ج 2، ص 72 ـ 88
40. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، بيروت، دارالوفاء، 1403، ج 28، ص 73 / دانشنامه امام علي، ج 11، ص 93 ـ 94.
41، 42، 43. شمس الدين الذهبي، پيشين، ج 3، ص 637 / ابن سعد، پيشين، ج 2، ص 338 / احمد بن عبدالله الاصبهاني، ج 1، ص 8 ـ 67 / معجم اشعار المعصومين الوارده في بحارالانوار، مرکز الابحاث و الدراسات الاسلامية، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1378، ص 43ـ137؛ آقا بزرگ طهراني، پيشين، ج 9، قسمت اول، ص 101؛ و ج5، ص121 و ج6، ص381.
44. آقا بزرگ طهراني، پيشين، ج 8، ص 188 و ص 190 و 193. قسمت عمده ادعيه مأثوره از آن حضرت در کتاب ارزشمند مفاتيح الجنان مرحوم شيخ عباس قمي آمده است.
45. معروف‏ترين شرح براي نهج‏البلاغه توسط يکي از دانشمندان اهل سنّت به نام "ابي ابي الحديد" نوشته شده و بهترين تحقيق درباره شناسايي ويژگي‏هاي نهج‏البلاغه و معرفي آن توسط استاد شهيد مطهري تحت عنوان، سيري در نهج البلاغه صورت گرفته که از زمان چاپ تاکنون بيش از 12 بار تجديد چاپ شده است.
46. محمود ابوريه، اضواء علي السّنّة المحمديه، چاپ پنجم، قاهره، دارالمعارف، ص 204.
47. السيد حسن القبانچي، مسند الامام علي، تحقيق الشيخ طاهر اسلامي، بيروت،مؤسسة‏الاعلي،1421ق، ج 1 ـ 10.
48. يوسف المزي، تهذيب الکمال، ج 20، ص 9 ـ 437 / دانشنامه امام علي، ج 11، ص 133 ـ 141.
49. آقا بزرگ طهراني، پيشين، ج 2، ص 159 / مامقاني، تنقيح المقال، ج 1، نجف، مرتضويه، 1352 ق، ص 167 / محمد بن حسن طوسي، الفهرست، تحقيق جواد القيومي، قم، نشر الفقاهه، ص137و 86.
50. بخش عمده‏اي از مجموعه نفيس نهج‏البلاغه، بخصوص خطبه‏ها و نامه‏ها، مربوط به اين دوران است.


***** برگرفته از مجله شيعه شناسي، شماره هاي 3 و 4

نظر خود را اعلام كنید

نظرات كاربران

نظری وجود ندارد
*
*

شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)