شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)

مجموعه کرامات و فضائل حضرت عباس (علیه السلام)

1 نظرات 05.0 / 5

مقدمه

عقیل برادر بزرگ امیر المؤمنین علیه السلام و 20 سال بزگتر از آنحضرت بود. او از کسانى بود که نظر و گفته اش در علم انساب حجت بود، در مسجد حضرت رسول ص براى وى حصیرى مى گذارند که بر آن نماز مى کرد و قبائل عرب براى شناخت و آگاهى از علم انساب به دورش جمع مى شدند و در پاسخ مراجعات بسیار سریع الانتقال بود.
روزى حضرت امیر سلام الله علیه به او فرمود: براى من همسرى از خاندان اصیل و دلیر عرب در نظر بگیر که مرا از روى فرزندى دلیرزاده شود.
عقیل گفت: یا فاطمه که از قبیله کلاب مى باشد ازدواج کنید چه آنکه از پدران او در عرب هیچکس شجاع نیست.
اگر چه علم و شناخت حضرت على (علیه السلام) به احوال قبائل و شجاعان و دلاوران عرب با علم عقیل قابل مقایسه نیست که نیازمند عقیل باشد زیرا او بود که ابوذر غفارى گفت: من با امیرالمؤمنین به بیابانى وارد شدیم که مورچه بسیارى داشت. من گفتم: منزه است خدائى که خالق این مورچگان است . زیرا بخدا قسم من تعداد اینها را مى دانم و نرو ماده آنان را مى شناسم.
این وجود مقدس چگونه از انسابت عرب آگاهى ندارد در حالیکه به جزئیات امور از جمله نرو ماده بودن مورچه ها عالم است؟
اینک این سؤال پیش مى آید که علت سؤال حضرت از عقیل چه مى تواند باشد؟
شاید در پاسخ بتوانیم بگوئیم که پیامبر اکرم صلى الله و ائمه اطهار (علیهم السلام) مى خواستند امور را ازطریق عادى طبیعى پیش ببرند و نه از راه معجزه. همانگونه که پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه) در سرزمین بدر در جائى منزل نمود ولى با رأى اصحابش آنجا را ترک کرد و نقطه بهترى را انتخاب نمود. و یا در جنگ احزاب نظر یارانش را در حفر خندق و حالت تدافعى گرفتن پذیرفت، و یا در جنگ احد رأى شوراى نظامى را در اخذ حالت تهاجمى پذیرا شد و با موارد بسیارى که بدون بهره گیرى از معجزه و نیروى غیب و از طرق عادى به تبلیغ دین و اداره امور کشور اسلامى پرداخت.
و نیز امیرالمؤنین (علیه السلام) و امام حسن و امام حسین (علیه السلام) در جنگهاى خود از طرق طبیعى بهره بردند نه از راه معجزه و قدرت ماوارء طبیعى خود در حالیکه چنان امکان و اجازه اى براى استفاده از آنرا داشتند.
و سایر ائمه اطهار (علیهم السلام) در برخورد با امور جارى و در مقابله با دستگاه ظلم و ستم حاکم بر جامعه چنین رویه اى در پیش گرفتند و حتى در امور شخصى خویش نیز از راه معجزه وارد نشدند و راههاى عادى را پیمودند. که در اینجا ذکر نمونه اى جالب و لازم است.
در حدیث است که امام دهم حضرت هادى (علیه السلام) در سامراء بیمار شدند و به ابوهاشم جعفرى فرمودند: کسى را با هزینه من به کربلا بفرست تا در حرم سیدالشهدا و در حائر حسینى براى شفاى من دعا کند، و او دستور حضرت را اجرا کرد.
شخصى بنام على بن بلال چون این مطلب را شنید به ابوهاشم گفت: حضرت هادى از حرم حسینى چه مى خواهند؟ ابوهاشم نتوانست پاسخ را به او بدهد ولذا کلام او را به امام هادى ع منتقل نمود.
حضرت در جواب فرمودند: رسول خدا ص خانه خدا را طواف مى کرد و حجر الاسود را را مى بوسید در حالیکه حرمت پیامبر ومؤمن از حرمت خانه خدا بیشتر است. و نیز خداوند به رسولش خطاب کرد که در عرفات وقوف کند زیرا خدا دوست دارد که در مکانهاى مخصوصى وى را یاد کنند و او را بخوانند و من علاقه دارم در جائى که خدا دعا کردن در آنجا دوست دارد برایم دعا کنند.



2. فرزند امیر المؤمنین:


بهر حال حضرت على ع با فاطمه که بعدها به ام البنین معروف شد ازدواج کردند و فرزندانى از او زاده شد که حضرت عباس سلام الله علیه بارزترین و برترین آنها بود. اصولا اولاد ذکور حضرت على ع را شانزده و اولاد اناث ایشان را هیجده نفر ذکر کرده اند. اولاد ذکور آنحضرت عبارتند:

حسن و حسین و محسن: از حضرت زهرا
محمد حنفیه : از خوله
عبدالله، جعفر، عثمان، عباس : از ام البنین که همه در کربلا شهید شدند
عمر اطرف و عباس اصغر: :از صهباء
محمد اصغر: از امامه بنت ابى العاص
یحى و عون: از اسماء بنت عمیس
عبدالله و ابوبکر: از لیلى بنت مسعود
محمد اوسط: از ام ولد

و اولاد اناث ایشان همانگونه که گفته شد هیجده نفر بودند که تعداى از آنها در زمان حیات آن حضرت وفات نمودند و حضرت زینب س با عبدالله بن جعفر طیار ازدواج کرد و فرزندانى بنامهاى جعفر، عباس، علی، عون بدنیا آورد و همه آنها در حمله جمعى خاندان ابوطالب به صفوف دشمن در صحنه کربلا به شهادت رسیدند.
ام کلثوم به عقد محمد بن جعفر طیار در آمد و رقیه همسر مسلم بن عقیل شد که معروفترین از دختران آن حضرت همینها مى باشند.


3. ولادت:

حضرت عباس (علیه السلام) در چهارم شعبان سال 26 هجرى بدنیا آمد او که همیشه بعد از مولایش امام حسین (علیه السلام) قدم برمیداشت. گویا در ولادت هم از نظر تکوینى پس از آقایش حسین بن على (علیه السلام) قرار داشت، زیرا حسین سوم و عباس چهارم شعبان بدنیا آمدند.
چون بدنیا آمد او را به دست پدر بزرگوارش امیر مؤمنان سلام الله علیه دادند همینکه حضرت او ار گرفت نگاهى به اعضاى او کرد و گریست گویا مى دید که دستانش در راه یارى امام زمانش قطع مى شود. سینه اش که منبع علم و یقین است مالامال تیر دشمن میگردد. سر مطهرش را عمود آهن خرد مى کند لبهاى تشنه اش و .. و لذا آهى دردمند کشید و هاى هاى گریه اش عرش الهى را به لرزه انداخت.
روزى ام البنین دید حضرت امیر (علیه السلام) عباس را در آغوش گرفته و بر دستانش بوسه مى زند و مى گرید. مضطرب شد و علت را پرسید. حضرت فرمود: دستان این فرزند در راه یارى حسین (علیه السلام) قطع خواهد شد. با شنیدن این مطلب صداى فریاد و فغان مادر دلسوخته به آسمان بلند شد و اهل خانه نیز همگى به ناله در آمدند اما حضرت به وى خبر داد که نور دیده اش نزد خدا منزلتى عظیم دارد و در عوض دو دستش دو بال به او مرحمت خواهد کرد. و ام البنین شاد و مسرور شد.


4. ویژگى ها :

کنیه مشهورش ابوالفضل و ابوقربه (قربة به معناى مشک) بود.
لقب معروفش باب الحوائج و العبد الصالح بود. در زیارتنامه اش آمده است : السلام علیک ایها العبد الصالح ..
حضرت عباس شمایلى خاص داشت. بسیار زیبا بود و لذا او را ماه بنى هاشم مى نامیدند.
قامتى بلند و رشید داشت بطوریکه چون بر اسب مى نشست پاهایش به زمین کشیده مى شد.
از کثرت عبادت و سجده آثار سجده بر پیشانیش نقش بسته بود و نور بندگى و اخلاص در چهره اش نمایان بود.


5. ازدواج و فرزندان :

حضرت عباس (علیه السلام) در بیست سالگى با لبابه دختر عبدالله بن عباس ازدواج کرد. عبدالله بن عباس پسر عموى على بن ابیطالب است که در زمان خلافت پنج ساله امیرالمؤمنین با او همکارى نزدیک داشت.
عباس از لبابه داراى سه پسر به نامهاى فضل، محمد، عبیدالله شد و یک دخترهم در ردیف فرزندان او ذکر کردند.
به هنگام عزیمت به کربلا فضل به اتفاق مادر حضرت عباس یعنى ام البنین در مدینه باقى ماندند و لبابه به همراه عبیدالله و محمد با کاروان امام حسین حرکت کردند.
محمد که 12 یا 13 سال داشت در واقعه کربلا ضمن پیکارى خونین به دست یکى از سرداران شقاوت پیشه سپاه ابن سعد بنام مسلم خولانى به شهادت رسید و عبیدالله کوچک همراه مادر جزء اسرا بود که به شام اعزام شدند و سپس به مدینه مراجعت کردند و در آنجا مستقر شدند.
لبابه همسر داغدیده باب الحوائج که هم شوهرش حضرت عباس و هم پسرش محمد را در کربلا از دست داده بود در مدینه به ام البنین پیوست و در کنار او شب و روز خود را با غم و اندوه گذرانید تا وفات کرد.
عبیدالله از علماى بزرگ شد و با رقیه دختر امام مجتبى ازدواج کرد. نوشته اند که هر وقت امام سجاد او را مى دید مى گریست.
فضل نیز سخنورى گویا و دیندار و با تقوا شد و پیوسته مورد تکریم و بزرگداشت خلفا و حکام بود.
حمزه نیز شخصیتى بارز شد و با زینب نوه زینب کبرى سلام الله ازدواج نمود.


6. فضائل و برترى ها:

در درجه اول باید دانست که برادرى عباس با امام حسن و امام حسین (علیه السلام) گذشته از بهره گیرهاى او از علوم و معارف الهى آنان در شخصیت معنوى و فضائل او تأثیرى بسیار داشت.
فضائل و برترى هاى وجودى آن شخصیت بزرگ را به آسانى نمى توان برشمرد و مورد بحث و بررسى قرار داد اما به مقدار قدرت و توان و بضاعت خود به گوشه هائى از دریاى فضائل و مناقب او اشاره مى نمائیم.
1ـ بقدرى داراى جلالت وشأن و عظمت مقام بود که امام حسین (علیه السلام) که حجة الله است نسبت به او خطائى عجیب دارد و بر واضح است که خطابات و تمامى کلمات امام (علیه السلام) سنجیده و به حساب شده است.
حضرت در بیانى رسا و زیبا به او فرمود :
«بنفسى انت یا اخى»
یعنى جانم به فدایت اى برادرم!
2ـ امام سجاد (علیه السلام) در باره عموى بزرگشان فرمودند: یعنى براى عباس مقام و منزلتى نزد خدا است که در روز قیامت تمام شهیدان بدان غبطه مى خورند.
3ـ امام صادق مى فرماید:
«کان عمنا العباس بن على نافذ البصیر صاحب الایمان؛ یعنى عموى ما عباس فرزند على بن ابیطالب داراى بینشى نافذ و ایمانى قوى بود.»
4ـ و نیز درباره آنحضرت فرمودند: «لعن الله من جهلک و استخف بحرمتک» یعنى خدا لعنت کند کسى را که تو را نشناسد و به مقام تو واقف نگردد و حرمت و عظمت و کرامت تو را کوچک شمرد . و این حاکى از فضیلت منحصر به فرد حضرت عباس است در بین شهداى راه کربلا است . و نیز فرمودند:
گواهى مى دهم که تو همان راهى را پیمودى که جنگاوران شهداى بدر رفتند.
5ـ امام زمان(علیه السلام) فرمودند:
«السلام على العباس بن امیر المؤمنین المواسى اخاء بنفسه الآخذ من امسه الفادى له الواقی
یعنى سلام و درود بر عباس بن على که جانش را در راه موسات برادرش فدا کرد و دنیایش را براى تحصیل اخرت صرف نمود. و جانش را براى حفظ برادرش داد.
6ـ از عظمت و مقام والاى حضرت عباس آن است که وقتى امام سجاد براى دفن شهدا کربلا آمدند اجازه دفن شهداء را به بنى اسد دادند و فقط بدن امام حسین و حضرت عباس (علیه السلام) را به آنها ندادند و خود آن را به عهده گرفت. و از آنجا که بدن معصوم را جز معصوم نباید به خاک بسپارد، قرین کردن دفن حضرت عباس با سید الشهدا (علیه السلام) نشانه اى از شأن والاى او است و اگر چه معصوم نبود امام تلو معصوم بود و منزلتى عظیم داشت.
7ـ حضرت عباس در خاندان عصمت و طهارت پرورش یافت و از دریاى فضائل امیرالمؤمنین بهره برد و مورد تربیت آنچنان پدرى قرار گرفت.
روزى در ایام کودکیش در آغوش پدر بود . حضرت به او فرمود بگو یک او گفت: یک فرمود: بگو دو. گفت شرم دارم با زبانى که یک گفته است دو بگویم.
و این نمونه بارزى از بهره گیرى او در سنین کودکى از فضائل پدران و برادران مى باشد.
او از بحر علوم و معارف پدرش بهره ها برد. در روایت است که ان العباس بن على زق العلم زقا یعنى علم فروان به عباس تغدیه شده است.
8ـ حضرت عباس در یقین قلبى به درجه اى بالا رسیده بود . با آنکه حقایق بسیارى از پدرش راجع به کربلا شنیده بود و عراقى ها را مى شناخت. و از شهادت مسلم بن عقیل با خبر بود اما با اطمینان کامل در خدمت برادر بزرگوارش قرار گرفت. و در شب عاشورا در پاسخ ترخیص برادر گفت: ما چنین نکنیم خداوند بعد از تو ما را زنده ندارد.
او عارف است وارسته اى بود که حتى در روز تاسوعا امان نامه شمر را نپذیرفت و دست از حسین برنداشت.
9ـ ایثار گر بود، فداکارى و ایثار گرى و جانبازى را به حد اعلا رسانید و جان خود را فداى برادر کرد. پاسدار برادر بود و به تعبیر امام زمان سلام الله با برادرش مواسات کرد و دستهاى خود را در راه او داد.
جلوه اى از ایثار بود که در شریعه فرات آب ننوشید زیرا برادر و اطفالش تشنه بودند و او روا نداشت که سیراب گردد و حسین تشنه باشد.
قبل از شهادت خود برادرانش را به میدان فرستاد و همه آنها شهید شدند و او در راه دین و امام زمانش از برادرها و نیز از فرزند دلبندش گذشت و این اوج تجلى ایثارگرى است.
10ـ شجاعتى بى مانند داشت بطوریکه زبانزد دیگران بود.
در جنگ صفین جوانى برومند بود. بر اسبى خروشان سوارشد نقابى بر چهره افکند و به میدان آمد و از صفوف معاویه مبارز طلبید. چند نفر با او در آویختند ولى خیلى زود طعمه شمشیر او شدند و جان دادند. معاویه از این وضع ناراحت شد ابن شعثاء که از سرداران سپاهش بود و ادعاى دلیرى بسیارى داشت چون ناراحتى معاویه را دید علتش را پرسید معاویه گفت: این یکى از جوانان معمولى لشکر على است که اینگونه افراد مرا به خاک مى افکند پس مردان دلاور او چگونه پیکار مى کنند و من نگرانم که عاقبت جنگ چه خواهد شد!
ابن شعثاء گفت: آنها که با این جوان روبه رو شدند بزدل بودند و من پسران خودم را به میدان مى فرستم و مادرش را به عزا مى نشانم جنگى خونین در بر گرفت وپسر ابن شعثاء از بین رفت و هفت فرزندش همه بدین صورت کشته شدند.
ابن شعثاء مانند پلنگ تیر خورده به خود مى پیچید و در این هنگام نگاهش با نگاه سرزنش آمیز معاویه تلاقى کرد طاقت نیاورد و دست داد در به مرکب خود نیب زد و به آن جوان نقابدار رسید. جوان کم تجربه با پیرمرد غضبناک روبرو شد معاویه نگران ابن شعثاء بود و على در دل مضطرب براى عباس بود، آیا کدامیک پیروز مى شوند؟ بالاخره آخرین ضربتى که جوان نقابدار بر پیکر ابن شعثاء زد و خانه زین را از وجود او تهى کرد پاسخى به این سؤال بود.
نقابدار جوان چند بار اطراف جسد بى جان ابن شعثاء دور زد و مبارز طلبید ولى کسى حاضر به مقابله با او نشد. در این هنگام على (علیه السلام) جوان را به سوى خود خواند، او در محضر مولا نقاب از چهره برداشت ابوالفضل العباس بود فقط پانزده بهار از عمرش گذشته بود، ولى على به رویش تبسم نمود.
معروف است که به آسانى مى توانست با ضربت شمشیرش مرد و مرکب را دو نیمه سازد و لذا هیچیک از پهلوانان و مدعیان زور آزمائى تاب مقاومت در برابر او را نداشت.
در روز هفتم محرم با عده اى حرکت کرد و محاصره را شکست و مقدارى آب آورد.
چون عاشورا عده اى از یاران تحت محاصره افتادند امام حسین (علیه السلام) حضرت را فرستاد و او یک تنه رفت و حلقه محاصره را بشکست و آنها را نجات داد.
11ـ کاملا تسلیم و مطیع امام زمانش بود و در برابر فرامین او از خود نظرى نداشت چون فرمانش دادند که فقط آب آورد با آنهمه شجاعت و دلیرى جز جنگ دفاعى نمى کرد. پروانه وار بر گرد امام خود مى چرخید فرمانده نیروى سى نفرى محافظ آنحضرت بود دفتردار اموال امام حسین بود. مسئول رسیدگى به کارهاى اجتماعى و مراجعات و مالى آنحضرت بود، و لذا او را در مدینه باب الحسین نیز مى نامیدند و اینها از فضایل عباس بود و از برترى هاى او در طول زندگى به حساب مى آمد.
12ـ از مهمترین فضائل و برترى هاى حضرت عباس منصب حکایت کاروان سید الشهداء (علیه السلام) در کربلا بود. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند:
«افضل الاعمال عندالله ابراد الکبه الحرى من بهیمة و غیرها
یعنى برترین اعمال نزد خدا سیراب کردن و خنک نمودن جگر حرارت دیده است چه از حیوان باشد یا انسان.
و در روایت است حتى در جائیکه آب هست سقایت کنید که این عمل موجب ریزش گناهان است به مانند ریزش برگهاى درختان.
ولذا گاهى بین قریش و عبدالمطلب بر سر سقایت درگیرى روى مى داد زیرا فضیلت و کمال را در سقایت مى دیدند. و عباس این فضیلت بزرگ را دارا بود.
و بالاخره در شمارش فضائل و مناقب آن دلیر با تقوا باید گفت:

کتاب فضل تو را آب بحر کافى نیست   که تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم


درود و سلام صلوات خدا و پیامبر اکرم (صلّى الله علیه وآله) در ائمه اطهار س و ملائکه خداوند و تمام انسانهاى آزاده بر او باد که درس ایمان و تقواى و ایثار و شجاعت و جانبازى و بزرگوارى را به بشریت عرضه داشت، باب عروج الى الله را بر رهروان صدیق طریق کمال گشوده سلوک سالکان را رنگ و جلا بخشید راز و نیاز عابدان را معنا داد زهد زاهدان را سر سلسله بود عارفان را تحقق عرفان است و تا انقراض عالم همچنان الگو و اسوه است و درخشش عظیم دارد و بر بال انوار کرامت نور افشانى مى کند.

ولادت با سعادتش بر عاشقان و شیفتگان مبارک باد و دست توسل ما هماره بر ذیل عنایت بیکرانش اتصالى تا گستنى داشته و لطف و کرامت على گونه اش بر ما مستدام باد.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

نظر خود را اعلام كنید

نظرات كاربران

نظری وجود ندارد
*
*

شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)