شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)

چهل حديث امام موسي بن جعفر (علیه السلام)

1 نظرات 05.0 / 5

 

 

قالَ الاِْمامُ الْکاظم(عليه السلام) :

1- تعقّل و معرفت

«ما بَعَثَ اللّهُ أَنْبِياءَهُ وَ رُسُلَهُ إِلى عِبادِهِ إِلاّ لِيعْقِلُوا عَنِ اللّهِ، فَأَحْسَنُهُمُ اسْتِجابَهً أَحْسَنُهُمْ مَعْرِفَةً لِلّهِ، وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللّهِ أَحْسَنُهُمْ عَقْلاً وَ أَعْقَلُهُمْ أَرْفَعُهُمْ دَرَجَةً فِى الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ.»
خداوند پيامبران و فرستادگانش را به سوى بندگانش بر نينگيخته، مگر آن که از طرف خدا تعقّل کنند. پس نيکوترينشان از نظر پذيرش، بهترينشان از نظر معرفت به خداست، و داناترينشان به کار خدا، بهترينشان از نظر عقل است، و عاقلترين آنها، بلند پايه ترينشان در دنيا و آخرت است.

 


2- حجّت ظاهرى و باطنى

«إِنَّ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حُجَّتَينِ، حُجَّةً ظاهِرَةً وَ حُجَّةً باطِنَةً، فَأمّا الظّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الاَْنْبِياءُ وَ الاَْئِمَّةُ وَ أَمَّا الْباطِنَةُ فَالْعُقُولُ»
همانا براى خداوند بر مردم دو حجّت است، حجّت آشکار و حجّت پنهان، امّا حجّت آشکار عبارت است از: رسولان و پيامبران و امامان; و حجّت پنهانى عبارت است از عقول مردمان.

 


3- صبر و گوشه گيرى از اهل دنيا

«أَلصَّبْرُ عَلَى الْوَحْدَةِ عَلامَةُ قُوَّةِ الْعَقْلِ، فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللّهِ تَبارَکَ وَ تَعالى إِعْتَزَلَ أَهْلَ الدُّنْيا وَ الرّاغِبينَ فيها وَ رَغِبَ فيما عِنْدَ رَبِّهِ وَ کانَ اللّهُ آنِسَهُ فِى الْوَحْشَةِ وَ صاحِبَهُ فِى الْوَحْدَةِ، وَ غِناهُ فِى الْعَيلَةِ وَ مُعِزَّهُ فى غَيرِ عَشيرَة.»
صبر بر تنهايى، نشانه قوّت عقل است، هر که از طرف خداوند تبارک و تعالى تعقّل کند از اهل دنيا و راغبين در آن کناره گرفته و بدانچه نزد پروردگارش است رغبت نموده، و خداوند در وحشت انيس اوست و در تنهايى يار او، و توانگرى او در ندارى و عزّت او در بىتيره و تبارى است.

 


4- عاقلان آينده نگر

«إِنَّ الْعُقَلاءَ زَهَدُوا فِى الدُّنْيا وَ رَغِبُوا فِي الاْخِرَةِ لاَِنَّهُمْ عَلِمُوا أَنَّ الدُّنْيا طالِبَةٌ وَ مَطْلُوبَةٌ وَ الاْخِرَةُ طالِبَةٌ وَ مَطْلُوبَةٌ مَنْ طَلَبَ الاْخِرَةَ طَلَبَتْهُ الدُّنْيا حَتّى يسْتَوْفى مِنْها رِزْقَهُ، وَ مَنْ طَلَبَ الدُّنْيا طَلَبَتْهُ الاْخِرَةُ فَيأْتيهِ الْمَوْتُ فَيفْسِدُ عَلَيهِ دُنْياهُ وَ آخِرَتَهُ.»
به راستى که عاقلان، به دنيا بىرغبتند و به آخرت مشتاق; زيرا مي دانند که دنيا خواهانست و خواسته شده و آخرت هم خواهانست و خواسته شده، هر که آخرت خواهد دنيا او را بخواهد تا روزىِ خود را از آن دريافت کند، و هر که دنيا را خواهد آخرتش به دنبال است تا مرگش رسد و دنيا و آخرتش را بر او تباه کند.


5- تضرّع براى عقل

 

«مَنْ أَرادَ الْغِنى بِلا مال وَ راحَةَ الْقَلْبِ مِنَ الْحَسَدِ وَ السَّلامَةَ فِى الدّينِ فَلْيتَضَّرَعْ إِلَى اللّهِ فى مَسْأَلَتِهِ بِأَنْ يکْمِلَ عَقْلَهُ، فَمَنْ عَقَلَ قَنَعَ بِما يکْفيهِ وَ مَنْ قَنَعَ بِما يکْفيهِ اسْتَغْنى وَ مَنْ لَمْ يقْنَعْ بِما يکْفيهِ لَمْ يدْرِکِ الْغِنى أَبَدًا.»
هر کس بي نيازى خواهد بدون دارايى، و آسايش دل خواهد بدون حسد، و سلامتى دين طلبد، بايد به درگاه خدا زارى کند و بخواهد که عقلش را کامل کند، هر که خرد ورزد، بدانچه کفايتش کند قانع باشد. و هر که بدانچه او را بس باشد قانع شود، بي نياز گردد. و هر که بدانچه او را بس بُوَد قانع نشود، هرگز به بي نيازى نرسد.

 


6- ديدار با مؤمن براى خدا

«مَنْ زارَ أَخاهُ الْمُؤْمِنَ لِلّهِ لا لِغَيرِهِ، لِيطْلُبَ بِهِ ثَوابَ اللّهِ وَ تَنَجُّزَ ما وَعَدَهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ وَکَّلَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ سَبْعينَ أَلْفِ مَلَک مِنْ حينَ يخْرُجُ مِنْ مَنْزِلِهِ حَتّى يعُودَ إِلَيهِ ينادُونَهُ: أَلا طِبْتَ وَ طابَتْ لَکَ الْجَنَّةُ، تَبَوَّأْتَ مِنَ الْجَنَّةِ مَنْزِلاً.»
هر کس ـ فقط براى خدا نه چيز ديگر ـ به ديدن برادر مؤمنش رود تا به پاداش و وعدههاى الهى برسد، خداوند متعال، از وقت خروجش از منزل تا برگشتن او، هفتاد هزار فرشته بر او گمارد که همه ندايش کنند: هان! پاک و خوش باش و بهشت برايت پاکيزه باد که در آن جاى گرفتى.

 


7- مروّت، عقل و بهاى آدمى

«لا دينَ لِمَنْ لا مُرُوَّةَ لَهُ، وَ لا مُرُوَّةَ لِمَنْ لا عَقْلَ لَهُ، وَ إِنَّ أَعْظَمَ النّاسِ قَدْرًا الَّذى لايرَى الدُّنْيا لِنَفْسِهِ خَطَرًا، أَما إِنَّ أَبْدانَکُمْ لَيسَ لَها ثَمَنٌ إِلاَّ الْجَنَّةَ، فَلا تَبيعوها بِغَيرِها.»
کسى که جوانمردى ندارد، دين ندارد; و هر که عقل ندارد، جوانمردى ندارد. به راستى که باارزشترين مردم کسى است که دنيا را براى خود مقامى نداند، بدانيد که بهاى تن شما مردم، جز بهشت نيست، آن را جز بدان مفروشيد.

 


8- حفظ آبروى مردم

«مَنْ کَفَّ نَفْسَهُ عَنْ أَعْراضِ النّاسِ أَقالَهُ اللّهُ عَثْرَتَهُ يوْمَ الْقِيمَةِ وَ مَنْ کَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ کَفَّ اللّهُ عَنْهُ غَضَبَهُ يوْمَ الْقِيمَةِ.»
هر که خود را از آبروريزى مردم نگهدارد، خدا در روز قيامت از لغزشش مي گذرد، و هر که خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند در روز قيامت خشمش را از او باز دارد.

 


9- عوامل نزديکى و دورى به خدا

«أَفْضَلُ ما يتَقَرَّبُ بِهِ الْعَبْدُ إِلَى اللّهِ بَعْدَ الْمَعْرَفَةِ بِهِ الصَّلاةُ وَ بِرُّ الْوالِدَينِ وَ تَرْکُ الْحَسَدِ وَ الْعُجْبِ وَ الْفَخْرِ.»
بهترين چيزى که به وسيله آن بنده به خداوند تقرّب مىجويد، بعد از شناختن او، نماز و نيکى به پدر و مادر و ترک حسد و خودبينى و به خود باليدن است.

 


10- عاقل دروغ نمي گويد

«إِنَّ الْعاقِلَ لا يکْذِبُ وَ إِنْ کانَ فيهِ هَواهُ.»
همانا که عاقل دروغ نمي گويد، گرچه طبق ميل و خواسته او باشد.

 


11- حکمت کم گويى و سکوت

«قِلَّةُ الْمَنْطِقِ حُکْمٌ عَظيمٌ، فَعَلَيکُمْ بِالصَّمْتِ، فَإِنَّهُ دَعَةٌ حَسَنَةٌ وَ قِلَّةُ وِزْر، وَ خِفَّةٌ مِنَ الذُّنُوبِ.»
کم گويى ، حکمت بزرگى است، بر شما باد به خموشى که شيوه اى نيکو و سبک بار و سبب تخفيف گناه است.

 


12- هرزه گويى بى حيا

«إِنَّ اللّهَ حَرَّمَ الْجَنَّةَ عَلى کُلِّ فاحِش قَليلِ الْحَياءِ لا يبالى ما قالَ وَ لا ما قيلَ لَهُ.»
همانا خداوند بهشت را بر هر هرزه گوِ کم حيا که باکى ندارد چه مي گويد و يا به او چه گويند حرام گردانيده است.

 


13- متکبّر، داخل بهشت نمي شود

«إِياکَ وَ الْکِبْرَ، فَإِنَّهُ لا يدْخُلِ الْجَنَّةَ مَنْ کانَ فى قَلْبِهِ مِثْقالُ حَبَّة مِنْ کِبْر.»
از کبر و خودخواهى بپرهيز، که هر کسى در دلش به اندازه دانه اى کبر باشد، داخل بهشت نمي شود.

 


14- تقسيم کار در شبانه روز

«إِجْتَهِدُوا فى أَنْ يکُونَ زَمانُکُمْ أَرْبَعَ ساعات:ساعَةً لِمُناجاةِ اللهِ، وَساعَةً لاَِمْرِالْمَعاشِ، وَساعَةً لِمُعاشَرَةِ الاِْخْوانِ والثِّقاةِ الَّذينَ يعَرِّفُونَکُمْ عُيوبَکُمْ وَيخَلِّصُونَ لَکُمْ فِى الْباطِنِ، وَساعَةً تَخْلُونَ فيها لِلَذّاتِکُمْ فى غَيرِ مُحَرَّم وَبِهذِهِ السّاعَةِ تَقْدِروُنَ عَلَى الثَّلاثِ ساعات.»
بکوشيد که اوقات شبانه روزى شما چهار قسمت باشد: 1 ـ قسمتى براى مناجات با خدا، 2 ـ قسمتى براى تهيه معاش، 3 ـ قسمتى براى معاشرت با برادان و افراد مورد اعتماد که عيبهاى شما را به شما مي فهمانند و در دل به شما اخلاص مىورزند، 4 ـ و قسمتى را هم در آن خلوت مي کنيد براى درک لذّتهاى حلال [و تفريحات سالم] و به وسيله انجام اين قسمت است که بر انجامِ وظايف آن سه قسمت ديگر توانا مي شويد.

 


15- همنشينى با ديندار و عاقل خيرخواه

«مُجالَسَةُ أَهْلِ الدّينِ شَرَفُ الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ، وَ مُشاوَرَةُ الْعاقِلِ النّاصِحِ يمْنٌ وَ بَرَکَةٌ وَ رُشْدٌ وَ تَوْفيقٌ مِنَ اللّهِ، فَإِذا أَشارَ عَلَيکَ الْعاقِلُ النّاصِحُ فَإِياکَ وَ الْخِلافَ فَإِنَّ فى ذلِکَ الْعَطَبَ.»
همنشينى اهل دين، شرف دنيا و آخرت است، و مشورت با خردمندِ خيرخواه، يمن و برکت و رشد و توفيق از جانب خداست، چون خردمند خيرخواه به تو نظرى داد، مبادا مخالفت کنى که مخالفتش هلاکت بار است.

 


16- پرهيز از اُنس زياد با مردم

«إِياکَ وَ مُخالَطَةَ النّاسِ وَ الاُْنْسَ بِهِمْ إِلاّ أَنْ تَجِدَ مِنْهُمْ عاقِلاً وَ مَأْمُونًا فَآنِسْ بِهِ وَ اهْرُبْ مِنْ سايرِهِمْ کَهَرْبِکَ مِنَ السِّباعِ الضّارِيةِ.»
بپرهيز از معاشرت با مردم و انس با آنان، مگر اين که خردمند و امانتدارى در ميان آنها بيابى که [در اين صورت] با او انس گير و از ديگران بگريز، به مانند گريز تو از درنده هاى شکارى.

 


17- نتيجه حبِّ دنيا

«مَنْ أَحَبَّ الدُّنْيا ذَهَبَ خَوْفُ الاْخِرَةِ مِنْ قَلْبِهِ وَ ما أُوتِىَ عَبْدٌ عِلْمًا فَازْدادَ لِلدُّنيا حُبًّا إِلاَّ ازْدادَ مِنَ اللّهِ بُعْدًا وَ ازْدادَ اللّهُ عَلَيهِ غَضَبًا.»
هر که دنيا را دوست بدارد، خوف آخرت از دلش برود، و به بنده اى دانشى ندهند که به دنيا علاقه مندتر شود، مگر آن که از خدا دورتر و مورد خشم او قرار گيرد.

 


18- پرهيز از طمع و تکيه بر توکل

«إِياکَ وَ الطَّمَعَ، وَ عَلَيکَ بِالْيأْسِ مِمّا فى أَيدِى النّاسِ، وَ أَمِتِ الطَّمَعَ مِنَ الَْمخْلُوقينَ، فَإِنَّ الطَّمَعَ مِفْتاحٌ لِلذُّلِّ، وَ اخْتِلاسُ الْعَقْلِ وَاخْتِلاقُ الْمُرُوّاتِ، وَ تَدْنيسُ الْعِرْضِ وَ الذَّهابُ بِالْعِلْمِ. وَ عَلَيکَ بِالاِْعْتِصامِ بِرَبِّکَ وَ التَّوَکُّلِ عَلَيهِ.»
از طمع بپرهيز، و بر تو باد به نااميدى از آنچه در دست مردم است، طمع را از مخلوقين بِبُر که طمع، کليدِ خوارى است، طمع، عقل را مىربايد و مردانگى را نابودکند و آبرو را مي آلايد و دانش را از بين مي برد. بر تو باد که به پروردگارت پناه برى و بر او توکّل کنى.

 


19- نتايج امانتدارى و راستگويى

«أَداءُ الأَمانَةِ وَ الصِّدْقُ يجْلِبانِ الرِّزْقَ، وَ الْخِيانَةُ وَ الْکِذْبُ يجْلِبانِ الْفَقْرَ وَ النِّفاقَ.»
امانتدارى و راستگويى، سبب جلب رزق و روزي اند، و خيانت و دروغگويى، سبب جلب فقر و دورويى.

 


20- سقوطِ برترى جوى

«إِذا أَرادَ اللّهُ بِالذَّرَّةِ شَرًّا أَنْبَتَ لَها جَناحَينِ، فَطارَتْ فَأَکَلَهَا الطَّيرُ.»
هر گاه خداوند بدى مورچه را بخواهد، به او دو بال مي دهد که پرواز کند تا پرنده ها او را بخورند.

 


21- حقگويى و باطل ستيزى

«إِتَّقِ اللّهَ وَ قُلِ الْحَقَّ وَ إِنْ کانَ فيهِ هَلاکُکَ فَإِنَّ فيهِ نَجاتُکَ إِتَّقِ اللّهَ وَدَعِ الْباطِلَ وَ إِنْ کانَ فيهِ نَجاتُکَ، فَإِنَّ فيهِ هَلاکُکَ.»
از خدا بترس و حقّ را بگو، اگرچه نابودى تو در آن باشد. زيرا که در واقع، نجات تو در آن است.از خدا بترس و باطل را واگذار، اگرچه نجات تو در آن باشد، زيرا که در واقع، نابودى تو در آن است.

 


22- تناسب بلا و ايمان

«أَلْمُؤْمِنُ مِثْلُ کَفَّتَىِ الْميزانِ کُلَّما زيدَ فى إِيمانِهِ زيدَ فى بَلائِهِ.»
مؤمن همانند دو کفّه ترازوست، هر گاه به ايمانش افزوده گردد، به بلايش افزوده گردد.

 


23- کفّاره خدمت به حاکمان

«کَفّارَةُ عَمَلِ السُّلْطانِ أَلاِْحْسانُ إِلَى الاِْخْوانِ.»
کفّاره کارمندى سلطان، احسان به برادران دينى است.


24- نافله و تقرّب

«صَلاةُ النَّوافِلِ قُرْبانٌ اِلَى اللّهِ لِکُلِّ مُؤْمِن... .»
نماز نافله راه نزديک شدن هر مؤمنى به خداوند است... .

 


25- اصلاح و گذشت

«ينادى مُناد يوْمَ القِيمَةِ: أَلا مَنْ کانَ لَهُ عَلَى اللّهِ أَجْرٌ فَلْيقُمْ، فَلا يقُومُ إِلاّ مَنْ عَفَى وَ أَصْلَحَ، فَأَجْرُهُ عَلَى اللّهِ.»
ندا کننده اى در روز قيامت ندا مي کند:آگاه باشيد، هر که را بر خدا مزدى است برخيزد، و برنمىخيزد، مگر کسى که گذشت کرده و اصلاح بين مردم نموده باشد، پس پاداشش با خدا خواهد بود.


26- بهترين صدقه

«عَوْنُکَ لِلضَّعيفِ مِنْ أَفْضَلِ الصَّدَقَةِ.»
کمک کردنت به ناتوان از بهترين صدقه است.

 


27- سختى ناحقّ

«يعْرِفُ شِدَّةَ الْجَوْرِ مَنْ حُکِمَ بِهِ عَلَيهِ.»
سختى ناحقّ را آن کس شناسد که بدان محکوم گردد.

 


28- گناهان تازه، بلاهاى تازه

«کُلَّما أَحْدَثَ الناسُ مِنَ الذُّنُوبِ مالَمْ يکُونُوا يعْمَلُونَ أَحْدَثَ اللّهُ لَهُمْ مِنَ الْبَلاء ما لَمْ يکُونُوا يعُدُّونَ.»
هر گاه مردم گناهان تازه کنند که نمي کردند، خداوند بلاهايى تازه به آنها دهد که به حساب نمي آوردند.

 


29- کليد بصيرت

«تَفَقَّهُوا فى دينِ اللّهِ فَإِنَّ الْفِقْهَ مِفْتاحُ الْبَصيرَةِ، وَ تَمامُ الْعِبادَةِ وَ السَّبَبُ إِلَى الْمَنازِلِ الرَّفيعَةِ وَ الرُّتَبِ الْجَليلَةِ فِى الدّينِ وَ الدُّنْيا، وَ فَضْلُ الْفَقيهِ عَلَى الْعابِدِ کَفَضْلِ الشَّمْسِ عَلَى الْکَواکِبِ، وَ مَنْ لَمْ يتَفَقَّهْ فى دينِهِ لَمْ يرْضَ اللّهُ لَهُ عَمَلاً.»
در دين خدا دنبال فهم عميق باشيد، زيرا که فهم عميقِ دين، کليد بصيرت و بينايى و کمال عبادت و سبب تحصيل درجات بلند و مراتب بزرگ در امور دين و دنياست.
و برترى فقيه بر عابد، مانند برترى آفتاب است بر کواکب، و کسى که در دينش فهم عميق نجويد، خداوند هيچ عملى را از او نپسندد.

 


30- دنيا، بهترين وسيله

«إِجْعَلُوا لاَِنْفُسِکُمْ حَظًّا مِنَ الدُّنْيا بِإِعْطائِها ما تَشْتَهى مِنَ الْحَلالِ وَ ما لا يثْلِمُ الْمُرُوَّةَ وَ ما لا سَرَفَ فيهِ، وَ اسْتَعينُوا بِذلِکَ عَلى أُمُورِ الدّينِ، فَإِنَّهُ رُوِىَ "لَيسَ مِنّا مَنْ تَرَکَ دُنْياهُ لِدينِهِ أَوْ تَرَکَ دينَهُ لِدُنْياهُ»
براى خود بهره اى از دنيا برگيريد و آنچه خواهش حلال باشد و رخنه در جوانمردى ايجاد نکند و اسراف نباشد منظور داريد، و به اين وسيله براى انجام امور دين يارى جوييد. زيرا که روايت شده است: «از ما نيست کسى که دنيايش را براى دينش ترک گويد يا دينش را براى دنيايش رها سازد.»

 


31- انتظار فَرَج

«أَفْضَلُ الْعِبادَةِ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ إِنْتِظارُ الْفَرَجِ.»
بهترين عبادت بعد از شناخت خداوند، انتظار فَرَج و گشايش است.

 


32- مِهرورزى با مردم

«أَلتَّوَدُّدُ إِلَى النّاسِ نِصْفُ الْعَقْلِ.»
مِهرورزى و دوستى با مردم، نصف عقل است.

 


33- پرهيز از خشم

«مَنْ کَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ کَفَّ اللّهُ عَنْهُ عَذابَ يوْمِ الْقِيمَةِ.»
هر که خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند عذاب روز قيامت را از او باز مي دارد.

 


34- قويترين مردم

«مَنْ أَرادَ أَنْ يکُونَ أَقْوَى النّاسِ فَلْيتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ»
هر که مىخواهد که قويترين مردم باشد بر خدا توکّل نمايد.

 


35- ترقّى، نه درجا زدن

«مَنِ اسْتِوى يوْماهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ، وَ مَنْ کانَ آخِرُ يوْمَيهِ شَرَّهُما فَهُوَ مَلْعُونٌ وَ مَنْ لَمْ يعْرِفِ الزِّيادَةَ فى نَفْسِهِ فَهُوَ فى نُقْصان، وَ مَنْ کانَ إِلَى النُّقْصانِ فَالْمَوْتُ خَيرٌ لَهُ مِنَ الْحَياةِ.»
کسى که دو روزش مساوى باشد، مغبون است، و کسى که دومين روزش، بدتر از روز اوّلش باشد ملعون است، و کسى که در خودش افزايش نبيند در نقصان است، و کسى که در نقصان است مرگ براى او بهتر از زندگى است.

 


36- خير رسانى به ديگران

«إِنَّ مِنْ أَوْجَبِ حَقِّ أَخيکَ أَنْ لا تَکْتُمَهُ شَيئًا ينْفَعُهُ لاَِمْرِ دُنْياهُ وَ لاَِمْرِ آخِرَتِهِ.»
همانا واجبترين حقّ برادرت بر تو آن است که چيزى را که سبب نفع دنيا و آخرت اوست، از او پنهان و پوشيده ندارى.

 


37- پرهيز از شوخى

«إِياکَ وَ الْمِزاحَ فَإِنَّهُ يذْهَبُ بِنُورِ إِيمانِکَ.»
از شوخى [بىمورد] بپرهيز، زيرا که شوخى، نور ايمان تو را مي برد.

 


38- پند پديدهها

«ما مِنْ شَىْء تَراهُ عَيناکَ إِلاّ وَ فيهِ مَوْعِظَةٌ.»
چيزى نيست که چشمانت آن را بنگرد، مگر آن که در آن پند و اندرزى است.

 


39- رنج ناديده، نيکى را نمي فهمد

«مَنْ لَمْ يجِدْ لِلاِْساءَةِ مَضَضًا لَمْ يکُنْ عِنْدَهُ لِلاِْحْسانِ مَوْقِعٌ.»
کسى که مزه رنج و سختى را نچشيده، نيکى و احسان در نزد او جايگاهى ندارد.

 


40- محاسبه اعمال

«لَيسَ مِنّا مَنْ لَمْ يحاسِبْ نَفْسَهُ فى کُلِّ يوْم فَإِنْ عَمِلَ حَسَنـًا اسْتَزادَ اللّهَ وَ إِنْ عَمِلَ سَيئًا اسْتَغْفَرَ اللّهَ مِنْهُ وَ تابَ إِلَيهِ.»
از ما نيست کسى که هر روز حساب خود را نکند، پس اگر کار نيکى کرده است از خدا زيادى آن را بخواهد، و اگر در آن کار بدى کرده، ازخدا آمرزش طلب نموده و به سوى او توبه نمايد.

نظر خود را اعلام كنید

نظرات كاربران

نظری وجود ندارد
*
*

شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)