شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)

شهادت امام موسی بن جعفر (علیه السلام)

0 نظرات 00.0 / 5

 

روز 25 رجب سالروز شهادت مردي است که به قدرت مسلط زمانه اش «نه» گفت و تا به آنجا رفت که رژيم طاغوتي هارون براي ادامه حيات ننگين خويش همه عوامل و نيروهايش را به ستيزه با آن انسان آزاده زمان بسيج کرد.چرا که همين يک کلمه ي «نه» براي دستگاه فاسد هارون بسيار گران تمام شد.او نه گفت و تمام رزمندگان علوي در صفوف ايستاده در کنار او صف زدند و قيامها و نهضتها آغازيدند و در راه پيروزي حق بر باطل و حفظ حرمت و رسالت اسلام تا پاي جان و چوبه ي دار و سلولهاي زندان ايستادند و از خود حماسه هائي بجا نهادند که تا نابودي و از بين رفتن دستگاه جبار بني العباس ادامه يافت و نام پيشواي آزادي بخش جهان اسلام را جاويدان ساخت و هنوز هم که چندين قرن از مبارزات امام ميگذرد مردم آزاديخواه بدستگاه ستمگري هارون با ديده نفرت و لعن مينگرند و مسببين و طراحان نقشه هاي ضد انساني را شايسته ي نام انساني نميدانند.

 


اکنون بايد ديد عامل اين طرح شيطاني و نقشه خائنانه چه بوده است؟

نفوذ معنوي، تفوق روحي، تبار والا، علم وافر، فضيلت بيکران، شخصيت ممتاز، تقوا و فضيلت، شهرت و اعتبار جمعي و مقام معنوي ارزنده ي امام (ع)، همه و همه صفات ويژه اي بودند که هارون و سردمداران خلافت عباسي از آن نصيبي نداشتند و اين نوع برجستگي هاي فضيلت امام (ع) هر کدام بنوبت خود ميتوانست موجب تحقير شخصيت پوشالي هارون گردد و او ميخواست با حبس و بازداشت امام عقده ها و حقارتهاي خود را جبران نمايد و التيام بخشد غافل از آنکه اين نوع شکنجه ها روز بروز بر مقبوليت و محبوبيت امام مي افزود ومبغوضيت و عامل شکست و سقوط هارون را فراهم ميساخت.
هارون و ديگر ستمگران ماده گرا نميتوانند درک کنند که شهادت در راه خدا و ايثار خون در راه پيشرفت آرمانهاي والاي اسلامي عاليترين هدف مردان خدا است که نمونه ي مجاهدين حقيقي و پيشروان معصوم قافله انسانيت ميباشند اگر ديگران با ليت و لعل و با آرزو و اميد در عشق به شهادت زندگي ميکنند آنان در متن برنامه زندگي روزانه خود شهادت را گنجانده اند و بشهادت افتخار ميکنند که نصيب آنان گردد چون شهادت آنان بعنوان الگو سمبل، جانبازي و نثار خون را بر ديگر رهروان حقيقت و عدالت گوارا و مطبوع ميسازد و شهد پر ارزش آنرا در کام آنان شيرين تر و گواراتر ميسازد.
زندگي پر مجاهده و پر تلاش قهرمان گفتار ما يکي از آن نمونه هاي با ارزش و روشن اين فداکاريها و جانبازيها است.
در سال 179 بود که هارون پس از گذراندن مراسم حج بنا بر پاره اي از سعايتها و گزارشهائي که درباره فعاليت روحاني امام (ع) باو رسانده بودند او را از مدينه تبعيد کرد و زنداني و بازداشت نمود ولي زندانهاي مکرر و متوالي هارون نتوانست موسي بن جعفر (ع) را از بازگوئي حقيقت باز دارد و او را مطيع و فرمانبردار گوش و زبان بسته هارون سازد يکبار او را در بصره پيش عيسي بن جعفر برادر زبيده فرماندار شهر بازداشت نمود و سپس پيش فضل بن ربيع يکي از آجودانهاي مخصوص خود و ديگر بار نزد فضل بن يحيي و آخرين بار در زندان سندي بن شاهک محبوس ساخت که تنها مدت زندان او بيش از چهار سال تمام طول کشيد که توام با شکنجه و ناملايمات روحي و جسمي بوده است.
گفتار صاحب ارشاد: در ارشاد آمده است هنگامي که هارون در مسافرت حج خود وارد مدينه گشت امام با جمعي از اشراف مدينه به استقبال و ديدار او شتافتند پس از مراجعت از ديدار او، امام (ع) به مسجد رسول الله (ص) برگشت هنگاميکه هارون به زيارت قبر رسول خدا (ص) شتافت در ضمن سخنان خود خطاب به قبر رسول خدا (ص) اينچنين گفت:
«يا رسول الله اني اعتذر اليک من شيئي اريدان افعله اريدان احبس موسي بن جعفر فانه يريد التشتت بين امتک و سفک دمائها».
اي پيامبر خدا! من در يک مورد از شما عذرخواهي دارم و آن دستگيري فرزندت موسي بن جعفر است او ميخواهد ميان مسلمانان اختلاف کلمه بيفتد که منجر به خونريزي آنان گردد.
پس از زيارت تنزيه و تبرئه! که مرسوم ستمگران است دستور داد امام (ع) را در مسجد رسول الله (ص) دستگير سازند و بحضور هارون آوردند او را به بند زنجير کشاندند و در محملي ترتيب دادند که روي استري نهاده بودند جمعي را با يکي از آن محملها روانه بصره و جمعي ديگر را روانه کوفه کردند و هدف او از اين طرح گم کردن رد پا بود.
بدين ترتيب امام را به بصره وارد ساختند و از آن تاريخ بمدت يکسال تمام تحت نظر او بود .
امام هميشه در حال نماز ميگفت:
خدايا من هميشه فراغت بر عبادت را از تو مسئلت ميداشتم بر اين توفيق شکر گزارم.
هارون نامه اي درباره نقشه قتل امام (ع) به عيسي بن جعفر نوشت.او با خواص خود در اين باره به شور و تبادل نظر پرداخت همگان او را از اين عمل بر حذر داشتند و از مسئوليت بزرگ اين اقدام هشدار دادند تا اينکه عيسي در پاسخ نامه ي هارون چنين نوشت:
«مدت حبس و بازداشت موسي بن جعفر به درازا کشيد و من در اين مدت طولاني او را با وسايل گوناگون امتحان کرده ام گاهي جاسوساني تحت عناوين گوناگون بعنوان آگاهي و اطلاع از مضمون دعاها و گفتارها و مناجاتهاي او با او همنشين ساخته ام همگي گزارش داده اند که او فرديست که هرگز از دعا و عبادت خدا خسته نميشود و هميشه مشغول انجام او امر الهي است و تا کنون هرگز گزارشي بمن نرسيده است او در دعا و نيايش خود بر ضد تو يا من دعائي بکند و نفريني بنمايد تمام ادعيه و درخواستهاي او طلب مغفرت و آمرزش است و درخواست اصلاح عمومي وضع مردم...
اگر شما دستور بدهيد شخص ديگري او را از من به پذيرد بهتر و مناسبت تر خواهد بود وگرنه من نميتوانم او را بيشتر از اين نگهدارم او را آزاد خواهم ساخت چون حقيقت اينست که من از نگهداري ايشان در رنج و تعب بيحد بسر ميبرم و وجدانا ناراحت و متاثرم.» (1)
انتقال به بغداد هارون با دريافت نامه عيسي بن جعفر دستور داد امام را از بصره به بغداد منتقل سازند و تحت نظر مخصوص خود قرار دهند از اين رو او را به يکي از آجودانهاي خاص خود بنام «فضل بن يحيي» سپرد تا مراقبت لازم از ايشان بعمل آورند.
فضل او را در يکي از اطاقهاي منزل خود جا داد و افراد خاصي بعنوان بررسي حالات روحي او و جاسوسي و گزارش کار او تعيين نمود تا در کردار و اعمال او دقت و کنجکاوي بيشتري بعمل آورند.
امام مشغول عبادت و اطاعت الهي بود اغلب روزها را روزه دار و شبها را تا صبح به تهجد و شب زنده داري مشغول بود و هرگز از عبادت و راز و نياز لحظه اي غفلت نداشت فضل نيز با مشاهده اين اعمال و رفتار از وجدان خود شرمنده و متاثر شد و نتوانست در مبارزه با خواست هاي وجدان بيش از حد اصرار ورزد و از اينرو در زندگي امام توسعه داد و در تعظيم و تکريم و احترام و جلب رضايت او کوشيد.
هارون در منطقه «رقه» بسر ميبرد که گزارش محبتها و احترامات فضل را بر او رساندند او از اين عمل فضل ناراحت شد و گفت به او بنويسند:
«اين عمل تو بسيار ناگوار است تو ماموريت داري که با رسيدن نامه او را بقتل برساني» فضل نامه را خواند ولي از اجراي دستور آن سرپيچي نمود.
خبر استنکاف فضل به هارون رسيد او در نامه ديگري به عباس بن محمد نوشت و در آن نامه متذکر شده بود شما از وضع عمومي موسي بن جعفر (ع) بررسي دقيق بعمل آوريد و اگر در رفاهيت و آسايش بسر ميبرد او را از فضل بن يحيي تحويل بگيريد.»
و در نامه ديگري به سندي بن شاهک که در پستي و فرومايگي مانند نداشت نوشت که با رسيدن نامه از اوامر و دستورهاي عباس بن محمد امتثال کامل نمايد.
نامه رسان هر دو نامه را به محل خود رساند و دستگاه جاسوسي هارون به فعاليت افتاد و حقيقت را فاش ساخت و دستور صادر شد که فضل بن يحيي احضار گردد او را در حضور سندي عريان ساختند و صد تازيانه بر بدن عريان او زدند و جريان را به هارون نوشتند.هارون در ملاء عمومي اظهار داشت که فضل از اطاعت خليفه سرپيچي نموده است و او را مورد لعن و تنفر علني قرار داد و گفت:
«من او را لعن ميکنم شما هم او را لعن کنيد.»
مردم ناآگاه و غافل همگي با هارون هم صدا شدند اين خبر به گوش يحيي بن خالد رسيد فورا بحضور خليفه شتافت و در مورد فضل به شفاعت پرداخت و اظهار نمود:
او هنوز جوان است و تجربه کافي ندارد.
من ماموريت او را با کمال ميل مي پذيرم و رضايت خاطر شما را فراهم ميسازم.
هارون خوشحال گرديد و از کوتاهي و قصور فضل گذشت و بمردم اعلام نمود فضل در يک مورد مرتکب مخالفت و سرپيچي شده بود ولي او توبه کرد من او را عفو کردم شما هم او را مورد عفو قرار دهيد.
آن زبان بسته ها! همگي گفتند ما دوستان کسي هستيم که شما که خليفه هستيد او را دوست داشته باشيد و دشمنان کسي هستيم که شما دشمن ميداريد!
يحيي بن خالد با جمعي از ماموران عاليرتبه از «رقه» بطرف بغداد رهسپار گشت مردم به استقبال او شتافتند و از هر طرف دور او را گرفتند و در مورد مسافرت او پرسشها کردند.او براي رد گم کردن گفت:
من براي تعديل ماليات و نظارت بر امور کارگران خليفه آمده ام و چند روز اول هم باين قبيل امور اشتغال ورزيد!
ولي پس از چند روز سندي بن شاهک را بحضور خود خواست و دستور مخصوص هارون را در مورد قتل امام موسي بن جعفر (ع) باو اعلام نمود و او هم پذيرفت.
در يکي از وعده هاي غذا زهري در طعام او وارد ساخت و به حضرت خوراند و برخي معتقدند که زهر را در خرما قرار داد و بهر صورت که باشد امام در اثر مسموميت، دچار تب شديدي گرديد که فقط سه روز زنده ماند.در روز سوم، رهبر و امام معصوم مسلمانان جان به جان آفرين تسليم نمود و در راه تبليغ احکام خدا به فيض عظيم شهادت نائل گرديد. (2) صورت جلسه قلابي:
پس از شهادت امام (ع) که در اثر مسموميت صورت گرفته بود سندي چند تن از روحاني نمايان درباري را که در جمع آنان «هيثم بن عدي» نيز بود وعده اي از ريش سفيدان معتمد بغداد ! و جمعي از ارتشيان و سرداران را بر سر جنازه ي امام حاضر ساخت تا آنها نبودن اثر جراحت يا خفگي و مسموميت و ديگر علائم و آثار جنحه و جنايت را تصديق و گواهي نمايند و برگي را امضاء نمايند که او با اجل طبيعي از دنيا رفته است آن معتمدان محلي همگي گواهي خود را در پائين ورقه به ثبت رساندند که موسي بن جعفر (ع) با اجل طبيعي خود از دنيا رفته است.
سپس تابوت را روي پل بغداد نهاده بعنوان رفع تهمت و ننگ و نکبت از خود در ميان مردم اعلام داشتند که همگان بيايند و مشاهده و داوري کنند که موسي بن جعفر (ع) با اجل طبيعي خود از دنيا رفته است. (3)


پي نوشت ها:

1- ارشاد مفيد ص 251 نجف نور الابصار شبلنجي ص 104 اسعاف الراعبين ص 148
2- داستان مسموميت امام را از مورخين اهل سنت علامه ابن صباغي در الفصول المهمه ص 220 شبلنجي در نور الابصار ص 491 ابن صباغ مالکي در اسعاف الراغبين ص 148 ابن حجر هيثمي در الصواعق المحرقه ص 191 سيد عبد الغفار الغفار در ائمه الهدي ص 111 و مسعودي الذهب ج 3 ص 365 نقل نموده اند در آن کتاب چنين افزوده شده است موسي بن جعفر در پانزدهمين سال حکومت هارون در سن 54 سالگي در بغداد بصورت مسموميت درگذشت.
3- ارشاد مفيد ص 282 او در پايان ميافزايد ميگويند شايد علت اينکه بدن امام را روي جسر نهادند بر اين اصل بوده باشد که جمعي از شيعيان در مورد امام عقيده داشتند که او همان قائم منتظر است و حبس طولاني امام آن عقيده را مستحکم تر نموده و ميگفتند اين حبس طولاني، غيبت قائم است، يحيي بن خالد از اين نظر دستور داد ميان مردم اعلام کنند که اين همان بدين موسي بن جعفر است که رافضيان ميپندارند او همان قائم منتظر است که نميميرد و همگان نگاه کردند و شهادت دادند.
حقيقت مطلب هر چه باشد امام در اثر مقابله با ستمگري ها و ديکتاتوري هارون به شهادت رسيد و اهانتي را که هارون در حق امام مرتکب گرديد صفحات تاريخ را سياه کرده است


 

نظر خود را اعلام كنید

نظرات كاربران

نظری وجود ندارد
*
*

شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)