شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)

حدود پوشش زن در اسلام

0 نظرات 00.0 / 5


بررسي
اکنون مي خواهيم حدود پوششي که در اسلام بر زن واجب شده است، با توجه به همه دلايل موافق و مخالفي که در مساله هست، از ديده فقهي بررسي کنيم.
مجددا توضيح مي دهيم که بحث ما جنبه علمي دارد نه فتوايي. اين بنده نظر خودم را مي گويم و هر يک از شما بايد عملا به فتواي همان مجتهدي عمل کند که از او تقليد مي نمايد.
قبلا لازم است مطالبي را که از نظر فقه اسلامي قطعي و مسلم است مشخص کنيم و سپس به مواردي که مورد اختلاف و قابل بحث است بپردازيم :
1. در اينکه پوشانيدن غير وجه و کفين بر زن واجب است، از لحاظ فقه اسلام هيچ گونه ترديدي وجود ندارد. اين قسمت جزء ضروريات و مسلمات است. نه از نظر قرآن و حديث و نه از نظر فتاوي در اين باره اختلاف و تشکيکي وجود ندارد. آنچه مورد بحث است پوشش چهره و دستها تا مچ است.
2. مساله «وجوب پوشش» را که وظيفه زن است از مساله «حرمت نظر بر زن» که مربوط به مرد است بايد تفکيک کرد. ممکن است کسي قائل شود به عدم وجوب پوشيدن وجه و کفين بر زن و در عين حال نظر بدهد به حرمت نظر از جانب مرد. نبايد پنداشت که بين اين دو مساله ملازمه است. همچنانکه از لحاظ فقهي مسلم است که بر مرد واجب نيست سر خود را بپوشاند ولي اين دليل نمي شود که بر زن هم نگاه کردن به سر و بدن مرد جايز باشد.
بلي، اگر در مساله نظر قائل به جواز شويم در مساله پوشش هم بايد قائل به عدم وجوب شويم، زيرا بسيار مستبعد است که نظر مرد بر وجه و کفين زن جايز باشد ولي کشف وجه و کفين بر زن حرام باشد. بعدا نقل خواهيم کرد که در ميان ارباب فتوا در قديم کسي را نمي توان يافت که قائل به وجوب پوشيدن وجه و کفين باشد ولي هستند کساني که نظر را حرام مي دانند.
3. در مساله جواز نظر ترديدي نيست که اگر نظر از روي «تلذذ» يا «ريبه» باشد حرام است.
«تلذذ» يعني لذت بردن، و نگاه از روي تلذذ يعني نگاه به قصد لذت بردن باشد; و اما «ريبه» يعني نظر به خاطر تلذذ و چشم چراني نيست ولي خصوصيت ناظر و منظور اليه مجموعا طوري است که خطرناک است و خوف هست که لغزشي به دنبال نگاه کردن به وجود آيد.
اين دو نوع نظر مطلقا حرام است حتي در مورد محارم. تنها موردي که استثنا شده نظري است که مقدمه خواستگاري است که در اين مورد اگر تلذذ هم باشد - که معمولا هم هست - جايز است. البته شرطش اين است که واقعا هدف شخص ازدواج باشد يعني مرد جدا به خاطر ازدواج بخواهد زن را ببيند و از لحاظ ساير خصوصيات مورد نظر زن را پسنديده باشد نه آنکه براي چشم چراني قصد ازدواج را بهانه قرار دهد. قانون الهي مانند قانونهاي بشري نيست که بتوان با صورتسازي خيال خود را راحت کرد. در اينجا وجدان انسان حاکم است و خداي متعال که هيچ چيز بر او پوشيده نيست محاسب. عليهذا بايد گفت در حقيقت استثنائي در کار نيست، زيرا آنچه قطعا حرام است نگاه به قصد تلذذ است و آنچه مانعي ندارد اين است که نگاه به قصد تلذذ نباشد ولي تلذذ قهرا پيدا شود.
فقها تصريح کرده اند که جايز نيست کسي به زنها نگاه کند تا در بين آنها يکي را انتخاب کند. آنچه جايز است، در مورد يک زن خاص است که به او معرفي شده است و درباره اش مي انديشد، از ساير جهات ترديدي ندارد، فقط از نظر چهره و اندام ترديد دارد، مي خواهد ببيند آيا مي پسندد يا نه؟ برخي ديگر از فقها به صورت احتياط مطلب را بيان کرده اند.

چهره و دو دست (وجه و کفين)
بعد از اينکه موارد قطعي پوشش را بيان کرديم نوبت مي رسد به بحث درباره «پوشش وجه و کفين» .
مساله پوشش بر حسب اينکه پوشانيدن وجه و کفين واجب باشد يا نباشد دو فلسفه کاملا متفاوت پيدا مي کند. اگر پوشش وجه و کفين را لازم بدانيم در حقيقت طرفدار فلسفه پرده نشيني زن و ممنوعيت او از هر نوع کاري جز در محيط خاص خانه و يا محيطهاي صد در صد اختصاصي زنان هستيم.
ولي اگر پوشيدن ساير بدن را لازم بدانيم و هر نوع عمل محرک و تهييج آميز را حرام بشماريم و بر مردان نيز نظر از روي لذت و ريبه را حرام بدانيم اما تنها پوشيدن گردي چهره و پوشيدن دستها تا مچ را واجب ندانيم آنهم به شرط اينکه خالي از هر نوع آرايش جالب توجه و محرک و مهيج باشد بلکه ساده و عادي باشد، آن وقت مساله صورت ديگري پيدا مي کند و طرفدار فلسفه ديگري هستيم و آن فلسفه اين است که لزومي ندارد زن الزاما به درون خانه رانده شود و پرده نشين باشد بلکه صرفا بايد اين فلسفه رعايت گردد که هر نوع لذت جنسي اختصاص داشته باشد به محيط خانواده، و کانون اجتماع بايد پاک و منزه باشد و هيچ گونه کامجويي خواه بصري و خواه لمسي و خواه سمعي نبايد در خارج از کادر همسري صورت بگيرد. بنابر اين زن مي تواند هر نوع کار از کارهاي اجتماعي را عهده دار شود.
البته در اينجا چند نکته هست :
الف. ما فعلا در اين مقام نيستيم که آيا زن در درجه اول بايد به وظايف خانوادگي عمل کند يا خير؟ شک نيست که ما طرفدار اين هستيم که وظيفه اول زن مادري و خانه سالاري است.
ب. برخي از مناصب است که از نظر اينکه آيا زن از نظر اسلام مي تواند عهده دار بشود يا نه، نيازمند بحث جداگانه و مفصل است، از قبيل سياست و قضاء و افتاء (فتوا دادن و مرجعيت تقليد) . ما درباره اينها جداگانه بحث خواهيم کرد.
ج. خلوت با اجنبيه خالي از اشکال نيست. شايد عقيده اکثر فقها حرمت باشد. ما فعلا نظر به آن نوع کار اجتماعي نداريم که مستلزم خلوت با اجنبيه است.
د. از نظر اسلام مرد رئيس خانواده است و زن عضو اين دايره است. عليهذا در حدودي که مرد مصالح خانوادگي را در نظر مي گيرد حق دارد که زن را از کار معيني منع کند.
مقصود ما اين است که اگر پوشيدن چهره و دو دست مخصوصا چهره واجب باشد خود به خود شعاع فعاليت زن به اندرون خانه و اجتماعات خاص زنان محدود مي شود ولي اگر پوشيدن گردي چهره واجب نباشد اين محدوديت خود به خود لازم نمي آيد. اگر احيانا محدوديتي پيدا شود از جهت خاص استثنائي خواهد بود.
به هر حال با لازم نبودن پوشيدن گردي چهره، حکم شرعي برخي از کارها از نظر رمت يا جواز روشن مي گردد. بسياري از کارهاست که از نظر فقهي و شرعي اولا و بالذات بر زن حرام نيست. ولي اگر پوشش وجه و کفين را لازم بشماريم ثانيا و بالعرض بر زن حرام است، يعني از آن جهت حرام است که مستلزم باز گذاشتن چهره و دو دست مي شود. بنابر اين جواز و عدم جواز آن کارها براي زن بستگي بدين دارد که پوشش وجه و کفين واجب باشد يا نباشد. ما ذيلا چند نمونه از اين کارها را مطرح مي کنيم :
1. آيا براي زن رانندگي جايز است؟
مي دانيم که مساله رانندگي بخصوص، حکمي ندارد، بايد ديد آن زن مي تواند وظايف ديگر خود را در حين رانندگي اجرا کند يا نه؟ اگر پوشش وجه و کفين واجب باشد بايد گفت زن نمي تواند رانندگي کند.
2. آيا کار فروشندگي در خارج از منزل براي زن جايز است يا نه؟
البته مقصود آن نوع فروشندگيها نيست که فعلا در دنيا معمول است و در حقيقت فريبندگي است نه فروشندگي.
3. آيا کار اداري براي زن جايز است يا نه؟
4. آيا زن حق دارد عهده دار تدريس - ولو براي مردان - بشود يا نه؟ و آيا حق دارد که در کلاسي که مرد تدريس مي کند متعلم باشد يا نه؟
اگر بگوييم پوشش وجه و کفين لازم نيست و مرد هم در صورتي که نظر ريبه و تلذذ نداشته باشد مي تواند به وجه و کفين نگاه کند، نتيجه اين است که مانعي ندارد; و الا جايز نيست.
خلاصه اينکه وجه و کفين مرز محبوسيت و عدم محبوسيت زن است و ايرادهايي که مخالفين پوشش مي گيرند در صورتي است که حجاب وجه و کفين را لازم بدانيم. ولي اگر پوشيدن وجه و کفين را واجب ندانيم، در پوشش ساير قسمتهاي بدن هيچ گونه اشکالتراشي نمي توان کرد، بلکه اشکال بر طرف مخالف وارد است.
اگر زن مرض نداشته باشد و نخواهد لخت بيرون بيايد، پوشيدن يک لباس ساده که تمام بدن و سر جز چهره و دو دست تا مچ را بپوشاند مانع هيچ فعاليت بيروني نخواهد بود. بلکه برعکس، تبرج و خودنمايي و پوشيدن لباسهاي تنگ و مدهاي رنگارنگ است که زن را به صورت موجودي مهمل و غير فعال درمي آورد که بايد تمام وقتش را مصروف حفظ پزيسيون خود کند. ما به زودي توضيح خواهيم داد و قبلا نيز از قدماي مفسرين نقل کرديم که استثناي وجه و کفين به منظور رفع حرج و امکان دادن به فعاليت زن است و به همين ملاک است که اسلام آن را واجب نشمرده است.
اکنون دلائل موافق و مخالف را در مساله تحقيق مي کنيم.

ادله موافق
به چند دليل مي توان گفت که پوشش وجه و کفين واجب نيست :
1. آيه «پوشش» که همان آيه 31 سوره نور است و براي بيان اين وظيفه و تعيين حدود آن است پوشانيدن وجه و کفين را لازم نشمرده است. در اين آيه به دو جمله مي توان استناد جست. يکي جمله و لا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها و ديگر جمله و ليضربن بخمرهن علي جيوبهن .
در مورد جمله اول ديديم که اکثر مفسران و عموم روايات، خضاب و سرمه و انگشتر و دستبند و امثال اينها را مصداق مستثني الا ما ظهر دانسته اند. اين زينتها زينتهايي است که در چهره و دو دست تا مچ صورت مي گيرد. خضاب و انگشتر و دستبند مربوط به دست است و سرمه مربوط به چشم.
کساني که پوشش وجه و کفين را واجب مي دانند بايد استثناء الا ما ظهر را منحصر بدانند به لباس رو، و واضح است که حمل استثنا بر اين معني بسيار بعيد و خلاف بلاغت قرآن است. مخفي داشتن لباس رو، به علت اينکه غير ممکن است، احتياج به استثنا ندارد; گذشته از اينکه لباس را وقتي مي توان زينت محسوب کرد که قسمتي از بدن نمايان باشد. مثلا در مورد زنان بي پوشش مي توان گفت که لباس آنها يکي از زينتهاي آنهاست، ولي اگر زن تمام بدن را با يک لباس سرتاسري بپوشاند چنين لباسي زينت شمرده نمي شود.
خلاصه اينکه ظهور آيه را در اينکه قسمتي از زينت بدن را استثنا مي کند نمي توان منکر شد، و صراحت روايات هم ابدا قابل ترديد نيست.
در مورد جمله دوم بايد گفت : آيه دلالت دارد که پوشانيدن گريبان لازم است، و چون در مقام بيان حد است اگر پوشانيدن چهره هم لازم بود بيان مي کرد.
دقت فرماييد! «خمار روسري» اساسا براي پوشانيدن سر وضع شده است. ذکر کلمه «خمر» در آيه مي فهماند که زن بايد روسري داشته باشد، و واضح است که با روسري پوشانيدن مربوط به سر است، و اما اينکه غير از سر آيا قسمت ديگري را هم بايد با روسري پوشانيد يا نه، بستگي به بيان آن دارد و چون در آيه فقط زدن دو طرف روسري بر گريبان مطرح است معلوم مي شود که همين مقدار واجب است.
ممکن است کسي خيال کند معني و ليضربن بخمرهن علي جيوبهن اين است که روسريها را مانند پرده از جلو چهره آويزان کنند تا حدي که روي گريبان و سينه را بپوشاند.
ولي متاسفانه به هيچ وجه نمي توان آيه را بدين معني حمل کرد زيرا : اولا کلمه «خمار» به کار رفته نه کلمه «جلباب» . خمار روسري کوچک است و جلباب روسري بزرگ. روسري کوچک را نمي توان آن اندازه جلو کشيد و مانند پرده آويزان کرد به طوري که چهره و دور گردن و گريبان و سينه را بپوشاند و در عين حال سر و پشت گردن و موها - که معمولا در آن زمان بلند بوده است - پوشيده بماند.
ثانيا آيه مي فرمايد با همان روسريها که داريد چنين عملي انجام دهيد. بديهي است اگر آن روسريها را بدان شکل روي چهره مي آويختند جلو پاي خود را به هيچ وجه نمي ديدند و راه رفتن برايشان غير ممکن بود. آن روسريها قبلا «مشبک» و «توري» ساخته نشده بود که براي اين منظور مفيد باشد. اگر منظور اين بود که لزوما روسريها از پيش رو آويخته شود دستور مي رسيد که روسريهايي تهيه کنيد غير از اين روسريهاي موجود که بتوانيد هم چهره را بپوشانيد و هم راه برويد.
ثالثا ترکيب ماده «ضرب» و کلمه «علي» مفيد مفهوم آويختن نيست. چنانکه قبلا گفتيم و از اهل فن لغت و ادب عرب نقل کرديم ترکيب «ضرب» با «علي» فقط مفيد اين معني است که فلان چيز را بر روي فلان شي ء مانند حائلي قرار داد. مثلا معني جمله فضربنا علي اذانهم اين است که بر روي گوشهاي اينها حائلي قرار داديم. عليهذا مفهوم و ليضربن بخمرهن علي جيوبهن اين است که با روسريها بر روي سينه و گريبان حائلي قرار دهيد. پس وقتي در مقام تحديد و بيان حدود پوشش است و مي فرمايد با روسريها بر روي گريبانها و سينه ها حائلي قرار دهيد و نمي گويد بر روي چهره حائلي قرار دهيد، معلوم مي شود حائل قرار دادن بر روي چهره واجب و لازم نيست.
يک نکته ديگر که بايد اينجا اضافه کرد اين است که بايد ديد زنان مسلمان قبل از نزول اين آيه روسري را به چه کيفيت به کار مي برده اند؟
از لحاظ تاريخ مسلم است که زنان مسلمان قبل از نزول آيات پوشش به حکم عادت معمول آن روز عرب چهره خود را نمي پوشانيده اند، چنانکه قبلا نقل کرديم روسري را از پشت گوشها رد کرده و اطراف آن را به پشت خود مي انداخته اند و در نتيجه گوشها، گوشواره ها، چهره، گردن و گريبان نمايان بوده است. وقتي در همچو زمينه اي دستور داده شد که روسري را بر گريبان بزنند معناي اين دستور اين است که دو طرف روسري را از جانب راست و چپ به جلو آورده و به طور چپ و راست بر گريبان بزنند. به کار بردن اين دستور موجب مي شود گوشها و گوشواره ها و گردن و گريبان پوشيده شود و چهره باز بماند.
به نظر ما در اينکه آيه مورد نظر همين معني را مي فهماند هيچ ترديدي نيست و چون توجه کنيم که آيه در مقام بيان حدود پوشش است و به اصطلاح اصوليين اهمال در مقام بيان جايز نيست، به طور قطع مي فهميم که پوشانيدن چهره واجب نيست.
2. در موارد بسياري که مستقيما مساله پوشش يا مساله جواز و عدم جواز نظر مطرح است ملاحظه مي کنيم که در جواب و سؤالهايي که ميان افراد و پيشوايان دين رد و بدل شده فقط مساله «مو» مطرح است و مساله «رو» به هيچ وجه مطرح نيست; يعني وجه و کفين مفروغ عنه و مسلم فرض شده است. و ما ذيلا چند نمونه از اين موارد را ذکر مي کنيم :

الف. در مورد حرمت نظر به خواهر زن :
صحيح البزنطي عن الرضا عليه السلام قال : سالته عن الرجل يحل له ان ينظر الي شعر اخت امراته؟ فقال : لا الا ان تکون من القواعد. قلت له : اخت امراته و الغربية سواء؟ قال : نعم. قلت : فما لي من النظر اليه منها؟ فقال : شعرها و ذراعها (1).
احمد بن ابي نصر بزنطي - که از اصحاب عاليقدر حضرت رضا عليه السلام است - مي گويد از حضرت رضا سؤال کردم آيا براي مرد جايز است که به موي خواهر زنش نگاه کند؟ فرمود نه، مگر اينکه از زنان سالخورده باشد. گفتم پس خواهر زن و بيگانه يکي است؟ فرمود بلي. گفتم (در مورد سالخورده) چقدر براي من جايز است نگاه کنم؟ فرمود به موي او و ذراع (از انگشت تا آرنج) او مي تواني نگاه کني.
ملاحظه مي فرماييد که هم در سؤال اول روايت و هم در آخرين جواب امام عليه السلام آنچه ذکر شده است «مو» است نه «رو» . به خوبي روشن است که مستثني بودن چهره نزد طرفين مسلم بوده است. و هرگز نمي شود احتمال داد که مثلا در مورد زنان سالخورده نگاه به مو و ذراع جايز باشد و نگاه به صورت جايز نباشد، در حالي که در جواب سؤال از مقداري که نظر به آن جايز است چهره ذکر نشده است.

ب. در مورد پسر بچه :
ايضا صحيح البزنطي عن الرضا عليه السلام قال : يؤخذ الغلام بالصلاة و هو ابن سبع سنين و لا تغطي المراة منه شعرها حتي يحتلم (2).
حضرت رضا عليه السلام به احمد بن ابي نصر بزنطي فرمود : وقتي پسر بچه به فت سال رسيد بايد به نماز خواندن وادار کرده شود، ولي تا وقتي که بالغ نشده است بر زن لازم نيست موي خود را از او بپوشاند.
يعني وادار کردن به نماز براي ايجاد عادت است و الا در هفت سالگي حکم مرد را ندارد، تا به حد بلوغ برسد.
در اينجا نيز پوشانيدن «مو» مطرح است نه «رو» . روايات ديگر به همين مضمون در کتب حديث زياد است.
ممکن است گفته شود که مو به عنوان مثال ذکر شده است، به دليل اينکه بدن ذکر نشده در حالي که مي دانيم پوشانيدن بدن لازم است. بنابر اين پوشانيدن چهره هم ممکن است واجب باشد و ذکر نشده باشد.
جواب اين است که اگر پوشانيدن چهره واجب بود شايسته بود آن را به عنوان مثال ذکر کنند چنانکه در عرف ما که بنابر لازم دانستن پوشانيدن چهره است مساله پوشش را به «رو گرفتن» تعبير مي کنند و رمزش اين است که قسمتي که در عمل بيشتر ممکن است مکشوف باشد همان چهره است و وقتي پوشانيدن آن بيان شود وجوب پوشانيدن قسمتهاي ديگر به طريق اولي فهميده مي شود. و اما پوشانيدن ساير قسمتهاي بدن عملا مورد ابتلا نبوده است و شکي در عدم جواز آن وجود نداشته که مورد سؤال واقع شود.

ج. در مورد مملوک :
لا باس ان يري المملوک الشعر و الساق. (3)
جايز است که غلام به مو و ساق خانمي که مالک اوست نگاه کند.
در روايت ديگر در مورد خواجگان (که ممکن است مملوک هم نباشند) سؤال شده است :
محمد بن اسماعيل بن بزيع قال : سالت ابا الحسن الرضا عليه السلام عن قناع الحرائر من الخصيان. فقال : کانوا يدخلون علي بنات ابي الحسن عليه السلام و لا يتقنعن. قلت : و کانوا احرارا؟ قال : لا. قلت : فالاحرار يتقنع منهم؟ قال : لا (4).
محمد بن اسماعيل بن بزيع - که او نيز از اکابر اصحاب حضرت رضا عليه السلام است مي گويد : از حضرت رضا سؤال کردم که آيا زنان آزاده از خواجگان بايد سر بپوشند؟ (در مورد کنيزان مسلم است که بر آنان پوشانيدن سر واجب نيست. لذا سؤال را مخصوص زنهاي آزاد قرار داده است. ) در پاسخ فرمود : نه، خواجگان بر دختران پدرم امام موسي بن جعفر عليه السلام وارد مي شدند و آنها هم روسري نداشتند. پرسيدم آيا آن خواجگان آزاد بودند يا برده؟ فرمود آزاد نبودند. پرسيدم اگر آزاد باشند بايد سرها را از ايشان بپوشند؟ فرمود : نه.
در اينکه آيا خواجه و برده به زن محرم است يا نه، در تفسير آيات بحث کرديم. اکثر فقها مي گويند محرم نيست ولي در هر حال دلالت اين روايات - و روايات زياد ديگر در اين مورد با همه اختلافي که از ساير جهات دارند و در کافي و وسائل و ساير کتب حديث مذکور است - بر اينکه استثناي چهره مفروغ عنه و مسلم به شمار مي رفته قابل تشکيک نيست.

د. در مورد زنان اهل ذمه (5) :
السکوني عن ابي عبد الله عليه السلام قال : قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم : لا حرمة لنساء اهل الذمة ان ينظر الي شعورهن و ايديهن. (6)
سکوني (از اهل تسنن است و از حضرت صادق زياد روايت دارد و مورد قبول و اعتماد علماي شيعه است) از امام صادق نقل کرده است که فرمود : پيغمبر فرمود : حرام نيست که به موها و دستهاي زنان اهل ذمه نظر بشود.
ابو البختري عن جعفر عن ابيه عن علي بن ابي طالب عليه السلام : لا باس بالنظر الي رؤوس النساء من اهل الذمة. (7)
علي عليه السلام فرمود : نگاه به سر زنان اهل ذمه جايز است.
در اين مساله که نظر به زنان اهل کتاب جايز است فقها و مجتهدين متفق مي باشند.
الا اينکه جمعي از فقها قيدي را اضافه کرده اند و آن اين است که بايد به مقداري که در زمان پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم بين خود اهل ذمه متداول بوده است اکتفا کرد، يعني بايد ديد چه مقدار را در آن زمانها نمي پوشانيده اند، نگاه کردن به همان مقدار جايز است (آن هم بدون تلذذ و ريبه) و اما اين اندازه که در اين زمانها برهنه شده اند نگاه به آن جايز نيست.
ولي عقيده ديگران اين است : هر اندازه از بدن آنها که معمولا خودشان در ملا عام نمي پوشند نظر به آن مانعي ندارد هر چند در زمان پيغمبر اکرم کمتر از آن را باز مي گذاشته اند.

ه. در مورد زنان بيابان نشين :
عباد بن صهيب : سمعت ابا عبد الله عليه السلام يقول : لا باس بالنظر الي رؤوس نساء اهل تهامة و الاعراب و اهل السواد و العلوج لانهم اذا نهوا لا ينتهون (8).
حضرت صادق عليه السلام فرمود : نگاه کردن به سر زنان تهامه، باديه نشينان، دهاتيهاي حومه (9) و علج ها (غير عربهاي بي سواد که در حکم همان باديه نشين هاي عرب هستند) مانعي ندارد زيرا ايشان را هر گاه نهي کنند فايده ندارد.
جمعي از فقها به مضمون اين روايت فتوا داده اند. از مرحوم آية الله آقا سيد عبد الهادي شيرازي نقل شده است که ايشان اين حکم را در مورد آن عده زنان شهري که همچون زنان دهاتي نهي کردن ايشان مفيد واقع نمي شود تعميم مي دادند و به همين علتي که در حديث ذکر شده است (که نهي کردن ايشان اثر ندارد) استناد مي جستند. بعضي از فقها و مراجع بزرگ تقليد معاصر نيز عينا همين طور فتوا مي دهند و به همين علت که در حديث ذکر شده استناد مي کنند. (10)
ولي اکثر فقها چنين فتوا نمي دهند، حتي در مورد زنان باديه نشين و دهاتي هم فقط به همين اندازه اکتفا مي کنند که بر مردان واجب نيست رفت و آمد خود را از مکانهايي که اين زنان وجود دارند قطع کنند. اگر گذر کردند و نظرشان افتاد مانعي ندارد، اما اينکه به صورت يک استثناي دائمي باشد، نه.
به هر حال استشهاد ما در اين روايت و نظاير آن بدين است که در هيچ موردي از وجه و کفين سؤال نشده، و اين بدان جهت بوده که عدم لزوم پوشانيدن آنها از نظر راويان، قطعي و مسلم بوده است و کوچکترين ترديدي در آن نمي رفته است و قبلا گفتيم که هرگز احتمال نمي رود که پوشيدن «رو» را لازم مي شناخته اند و در پوشيدن «مو» ترديد داشته اند.
3. رواياتي که مستقيما حکم وجه و کفين را چه از نظر پوشيدن و چه از جنبه نگاه کردن بيان مي کند. ولي البته عدم لزوم پوشيدن وجه و کفين دليل بر جواز نظر نيست اما جواز نظر دليل بر عدم لزوم پوشيدن وجه و کفين هست.
ما قبلا در ذيل آيه و لا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها بعضي از اين روايات را ذکر کرديم و اکنون چند روايت ديگر را ذکر مي کنيم :
الف. خبر مسعدة بن زرارة، قال : سمعت جعفرا - و سئل عما تظهر المراة من زينتها - قال عليه السلام : الوجه و الکفين (11).
مسعدة بن زراره از حضرت صادق عليه السلام نقل مي کند که وقتي از حضرت درباره زينتي که زن مي تواند آشکار کند سؤال شد فرمود : چهره و دو کف.
ب. خبر المفضل بن عمر - قال : قلت لابي عبد الله عليه السلام : ما تقول في المراة تموت في السفر مع الرجال ليس فيهم لها ذو محرم و لا معهم امراة فتموت المراة ما يصنع بها؟ قال : يغسل منها ما اوجب الله عليه التيمم و لا تمس و لا يکشف لها شي ء من محاسنها التي امر الله سبحانه بسترها. قلت : فکيف يصنع بها؟ قال : يغسل بطن کفيها ثم يغسل وجهها ثم يغسل ظهر کفيها. (12)
مفضل بن عمر سؤال کرد از امام صادق درباره زني که در سفر بميرد و مرد محرم يا زني که او را غسل دهد همراه او نباشد. فرمود : مواضع تيمم او را بايد غسل دهند ولي نبايد بدن او را لمس کنند و نبايد زيباييهاي او را که خدا پوشيدن آن را واجب فرموده است آشکار کرد. پرسيدم چگونه عمل کنيم؟ فرمود اول باطن کف دست او را بايد شست، سپس چهره و بعد پشت دستهايش را.
ملاحظه مي فرماييد که تصريح دارد که چهره و کفين جزء قسمتهايي که پوشانيدنش واجب گرديده است نيست.
ج. عن علي بن جعفر عن الرجل ما يصلح له ان ينظر من المراة التي لا تحل له؟ قال : الوجه و الکف و موضع السوار (13).
علي بن جعفر فرزند امام ششم است و مرد بسيار جليل القدري است، از برادرش حضرت موسي بن جعفر عليه السلام مي پرسد براي مرد چه مقدار جايز است به زني که محرمش نيست نگاه کند؟ حضرت در جواب فرمود : چهره و کف و جاي دستبند.
د. عن ابي جعفر عن جابر بن عبد الله الانصاري قال : خرج رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم يريد فاطمة عليها السلام و انا معه. فلما انتهينا الي الباب وضع يده عليه فدفعه، ثم قال : السلام عليکم. فقالت فاطمة : عليک السلام يا رسول الله. قال ا ادخل؟ قالت : ادخل يا رسول الله!قال : ادخل انا و من معي؟ فقالت : يا رسول الله!ليس علي قناع. فقال : يا فاطمة!خذي فضل ملحفتک فقنعي بها راسک. ففعلت. ثم قال : السلام عليکم. فقالت : و عليک السلام يا رسول الله. قال : اادخل؟ قالت : نعم يا رسول الله!قال : انا و من معي؟ قالت : و من معک. قال جابر : فدخل رسول الله و دخلت و اذا وجه فاطمة اصفر کانه بطن جرادة، فقال رسول الله : ما لي اري وجهک اصفر؟ قالت : يا رسول الله! الجوع. فقال : اللهم مشبع الجوعة و دافع الضيعة، اشبع فاطمة بنت محمد. قال جابر : فنظرت الي الدم ينحدر من قصاصها حتي عاد وجهها احمر، فما جاعت بعد ذلک اليوم (14).
مضمون حديث به طور اختصار اين است : جابر مي گويد : در خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله به در خانه فاطمه عليها السلام آمديم. رسول خدا سلام کرد و اجازه ورود خواست.
فاطمه عليها السلام اجازه داد. پيغمبر اکرم فرمود : با کسي که همراه من است وارد شوم؟
زهرا عليها السلام گفت : پدر جان!چيزي بر سر ندارم. فرمود : با قسمتهاي اضافي روپوش خودت سرت را بپوشان. سپس مجددا استعلام کرد که آيا داخل شويم؟ پاسخ شنيديم :
بفرماييد. وقتي وارد شديم چهره زهرا عليها السلام آنچنان زرد بود که مانند شکم ملخ مي نمود. رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم پرسيد : چرا چنين هستي؟ جواب داد : از گرسنگي است. (15)
پيغمبر اکرم دعا فرمود که خدايا!دختر مرا سير گردان. پس از دعاي پيغمبر اکرم چهره زهرا گلگون شد و گويي دويدن خون را در زير پوست صورت مي ديدم و زهرا از آن پس گرسنه نماند.
دلالت اين حديث بر اينکه پوشانيدن چهره واجب نيست و نيز بر اينکه نظر کردن به چهره جايز است، بسيار روشن مي باشد.
ه. عن الفضيل بن يسار، قال : سالت ابا عبد الله عليه السلام عن الذراعين من المراة هما من الزينة التي قال الله : و لا يبدين زينتهن الا لبعولتهن قال : نعم و ما دون الخمار من الزينة و ما دون السوارين (16).
فضيل بن يسار مي گويد : از امام صادق عليه السلام پرسيدم که آيا ذراعهاي زن از قسمتهايي است که بايد از غير محارم بپوشاند؟ فرمود : بلي و آنچه زير روسري قرار مي گيرد بايد پوشيده شود، و همچنين از محل دستبند به بالا پوشيده شود.
4. رواياتي که در باب احرام، پوشانيدن چهره را بر زن حرام مي کند.
بسيار مستبعد است که بگوييم گشودن چهره در غير حال احرام از محرمات محسوب مي شود و در حال احرام واجب است. و با در نظر گرفتن اينکه وقتي شخص محرم مناسک عمره يا حج را بجا مي آورد معمولا در ميان اجتماع انبوهي از زن و مرد است، روشن است که اگر پوشانيدن چهره از مرد لازم باشد مي بايد قيد شود; گذشته از اينکه در روايتي وارد شده است که حضرت باقر عليه السلام زني را ديد که در حال احرام به وسيله بادبزن چهره خود را پوشانيده است; امام عليه السلام شخصا با چوبدستي خود بادبزن را از چهره آن زن دور فرمود.
از بعضي روايات فهميده مي شود که باز بودن چهره زن در حال احرام به جاي باز بودن سر براي مرد است و منظور اين است که محرم از تاثير گرما و سرما نج ببرد; چنانکه در حديثي آمده است که زني در حال احرام نقاب زده بود; حضرت باقر عليه السلام فرمود نقاب را بردار، زيرا اگر نقاب داشته باشي رنگ چهره ات تغيير نمي کند، يعني بايد آفتاب رنگ پوست صورتت را عوض کند.
پس منظور از اينکه محرم اگر مرد است بايد سر را برهنه کند و اگر زن است چهره را، اين است که از آسايش و رفاهي که در حال معمولي برخوردار است قدري کاسته شود. ولي چون شارع مقدس مي خواسته قانون «پوشش» به حال خود باقي باشد، به زن دستور نفرموده که سر را برهنه کند و تنها به برهنه کردن چهره اکتفا کرده است. و اگر شارع مي خواست در حال احرام از قانون «پوشش» صرف نظر کند، ممکن بود براي زن هم برهنه کردن سر را لازم بشمارد. و در بين فقها هرگز کسي نگفته است که منظور شارع اين است که در مورد احرام استثنائي براي پوشش قائل شده باشد.
روايات و قرائني که در اين باب است، در اخبار و روايات شيعه و سني و در تاريخ اسلام فوق العاده زياد و غير قابل انکار است. آنچه ذکر کرديم نمونه اي بود. نقل همه آنها خود يک کتاب مي شود.

ادله مخالف
براي وجوب پوشش وجه و کفين متقابلا به دلايل زير تمسک جسته شده است :

1. سيره مسلمين
درست است که ظاهر آيات و روايات اين است که پوشش وجه و کفين لازم نيست ولي نمي توان منکر شد که سيره متدينين بر خلاف اين است.
سيره چيزي نيست که به سهولت بتوان از آن چشم پوشيد. اگر واقعا سيره مسلمين از صدر اسلام تاکنون به طور مستمر و پيگير اين باشد که پوشش وجه و کفين را لازم بشمارند دليل روشني است که اين درسي بوده که مسلمانان از پيغمبر اکرم و ائمه اطهار آموخته اند. اصطلاحا مي گويند سيره مستمره مسلمين کشف از سيره پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم مي کند و سيره پيغمبر البته حجت است.
در بسياري از موارد، فقها در اثبات احکام به سيره تمسک مي جويند. مثلا در مورد ريش تراشي مي گويند محکمترين دليل حرمت آن سيره مسلمين است که ريش را نتراشند. (البته در اينجا مناقشه شده که از نتراشيدن ريش که بين مسلمين متداول است مي توان استنتاج کرد که ريش گذاشتن حرام نيست، ولي اينکه ريش گذاشتن واجب باشد استنباط نمي شود زيرا ممکن است مستحب و يا مباح باشد) . در مساله پوشش وجه و کفين نيز به سيره مسلمين تمسک شده است.
در جواب اين استدلال بايد يک نکته تاريخي و اجتماعي را مورد دقت قرار دهيم. آن نکته اين است که اگر چه پوشش در بين عرب مرسوم نبود و اسلام آن را به وجود آورد ولي در ملل غير عرب به شديدترين شکل رواج داشت.
در ايران و در بين يهود و مللي که از فکر يهود پيروي مي کردند حجاب به مراتب شديدتر از آنچه اسلام مي خواست وجود داشت. در بين اين ملتها وجه و کفين هم پوشيده مي شد، بلکه در بعضي از ملتها سخن از پوشيدن زينت زن و چهره زن نبود، سخن از پنهان کردن زن و به اصطلاح «قايم» کردن زن بود و اين فکر به صورت عادت سفت و سختي در آمده بود. اسلام گرچه پوشانيدن وجه و کفين را واجب نکرد ولي تحريم هم نکرد، يعني اسلام عليه پوشانيدن چهره قيام نکرد و باز گذاشتن را واجب ننمود و در نتيجه ملتهاي غير عرب که مسلمان شدند از همان عادت و رسم ديرين خود تبعيت کردند. اسلام با رسم پوشيدن چهره جز در مورد احرام مخالفت نداشت بلکه همان طور که قبلا تذکر داديم استثناي وجه و کفين يک رخصت تسهيلي است. رجحان اخلاقي تستر تا حد امکان، مورد توجه اسلام است. عليهذا فرضا سيره اي وجود داشته باشد دليل بر وجوب پوشيدن وجه و کفين نمي شود.
به علاوه چنين سيره اي در زمان پيغمبر و صحابه و در زمان ائمه اطهار وجود نداشته است. آنچه از زواياي تاريخ به دست مي آيد اين است که سيره مسلمين در قرون اوليه اسلام با سيره آنها در قرون بعدي - مخصوصا پس از اختلاط ملت عرب با ملتهاي ديگر و بالاخص پس از تاثر از رسوم و عادات امپراطوري روم شرقي از يک طرف و رسوم ايراني از طرف ديگر - بسيار متفاوت بوده است تا آنجا که براي بسياري از مورخان غربي که از متون اسلامي اطلاع صحيحي ندارند اين توهم پيش آمده که اساسا اسلام دستوري درباره پوشش نداده است و همه اينها از خارج دنياي اسلام به ميان مسلمين سرايت کرده است و ما در بخش اول اين کتاب سخنانشان را نقل کرديم. و البته همان طور که قبلا تذکر داديم اين سخن ياوه اي بيش نيست. اسلام دستورهاي اکيد درباره پوشش دارد و فلسفه خاصي را هم در نظر گرفته است.
پس اولا چنين سيره مستمره اي وجود نداشته است، و ثانيا فرضا چنين سيره اي در ميان مسلمين وجود مي داشت دليل نبود مگر آنکه ثابت شود عمل خود معصومين هم بر همين منوال بوده که البته آن هم ثابت نيست بلکه از بعضي روايات گذشته معلوم شد که عمل معصومين نيز با آنچه در قرون اخير اسلامي رايج شده است موافقت ندارد.
تمسک به سيره مسلمين يک تتبع تاريخي عميقي مي خواهد. هزاران تغييرات تدريجي و آرام عملا در رفتار ملتها پيدا مي شود که چون توام با يک حادثه پر سر و صدا نيست تاريخ از ضبط آنها سکوت مي کند. در مورد انواع به اصطلاح «مد» هاي لباس مردانه در طول قرون آنقدر تغييرات پيدا شده که قابل احصا نيست.
بدين ترتيب که ما سيره را توجيه کرديم ديگر نمي توان آن را کاشف از سيره نبوي و درسي از پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم دانست و حجت نخواهد بود. اگر ما بتوانيم وجود چنين سيره و روشي را از شخص پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم نيز اثبات کنيم باز هم دليل بر وجوب نخواهد شد، فقط دليل بر جواز است و حداکثر دليل بر ارجحيت است. و چنانکه در تفسير آيه و ان يستعففن خير لهن يادآور شديم شکي نيست که هر چه اصل تستر بيشتر رعايت شود از نظر تامين هدف شارع بهتر است.
شهيد ثاني رضوان الله عليه در مسالک ضمن بحث از ادله اين مساله، در پاسخ استدلال به سيره و اتفاق مسلمين چنين مي گويد :
و دعوي اتفاق المسلمين عليه معارض بمثله و لو تم لم يلزم منه تحريم هذا المقدار لجواز استناد منعهن الي المروة و الغيرة بل هو الاظهر، او علي وجه الافضلية اذ لا شک فيها.
ادعاي اتفاق مسلمين بر جلوگيري از بازگذاشتن چهره و دو دست مردود است. اولا به دليل اينکه ضد چنين اتفاقي نيز نقل شده است; يعني نقل شده که سيره مسلمين همواره اينچنين بوده است که زنان چهره و دو دست را باز مي گذاشته اند.
(قبلا ايشان يکي از ادله موافقين باز گذاشتن چهره و دو دست را چنين بيان کرده اند :
لا طباق الناس في کل عصر علي خروج النساء علي وجه يحصل منه بدو ذلک من غير نکير.
عمل مردم عموما در همه اعصار بر اين بوده است که زنان به نحوي از خانه بيرون مي آمده اند که چهره آنها نمايان بوده است و کسي اين عمل را منکر نمي شمرده است. ) ثانيا بر فرض که قبول کنيم سيره مسلمين بر جلوگيري از کشف وجه و کفين است باز دليل نمي شود، زيرا سيره وقتي دليل مي شود که ريشه اي جز قبول فرمان پيغمبر در کار نباشد تا دليل بر فرمان پيغمبر بشود، ولي در اينجا احتمال مي رود که ريشه اين سيره حس غيرت و مردانگي افراد باشد نه اطاعت از دستور پيغمبر، و ظاهر هم همين است که ريشه اين سيره حس غيرت و مردانگي مردم است.
احتمال هم مي رود که ريشه سيره افضليت پوشش باشد، زيرا شکي نيست که به فرض جواز، پوشانيدن افضل است از باز گذاشتن.

2. ملاک
دليل ديگري که بر لزوم پوشانيدن چهره و دو دست اقامه شده اين است که «ملاک» يعني آن فلسفه اي که ايجاب مي کند ساير قسمتهاي بدن پوشيده باشد ايجاب مي کند که چهره و دو دست نيز پوشيده باشد. مگر فلسفه پوشيدن ساير قسمتهاي بدن جز جنبه فتنه انگيزي آنهاست؟ !زيبايي چهره و فتنه انگيز بودن آن کم از بعضي ديگر از قسمتهاي بدن نيست بلکه بيشتر است. بنابر اين معقول نيست که مثلا پوشانيدن «مو» به خاطر زيبايي و فتنه انگيزي اش واجب باشد ولي پوشانيدن «رو» که مرکز زيباييهاي زن است واجب نباشد. در دين مقدس اسلام هر چيزي که موجب تحريک شهوات و بر هم زدن عفاف و پاکدامني است قدغن شده، آيا ممکن است با چنين مباني پوشش چهره و دو دست، مخصوصا چهره، لازم شمرده نشده باشد؟
در جواب اين استدلال مي گوييم : شکي نيست که واجب نبودن پوشش وجه و کفين از اين جهت نيست که ملاک و فلسفه اصلي پوشش در آن وجود ندارد، بلکه همچنانکه قبلا اشاره کرديم و از قدماي مفسرين نيز نقل نموديم از جهت اين است که ملاک ديگري ايجاب مي کند که در اين مورد استثنا به وجود آيد. آن ملاک ديگر اين است که پوشش وجه و کفين اگر به طور وجوب پيشنهاد شود موجب حرج و فلج و سلب امکان فعاليت عادي از زن مي گردد.
چنانکه قبلا هم گفتيم پوشش وجه و کفين مرز محبوسيت و عدم محبوسيت زن است و مفهوم حجاب و اثر آن با اضافه کردن و حذف کردن اين قسمت کاملا عوض مي شود.
براي اينکه اين بحث بهتر روشن شود بايد يک اصطلاح مربوط به علم اصول فقه را توضيح دهيم :
اصوليين مي گويند مباح بر دو قسم است : مباح اقتضائي و مباح لا اقتضائي.
بعضي از کارها نه داراي مصلحتي است که باعث شود شارع آن را واجب کند و نه داراي مفسده اي است که سبب شود حکم به تحريم آن دهد. اين کارها به علت اينکه ملاکي براي وجوب يا حرمت ندارند مباح شمرده مي شوند و به همين جهت آنها را مباحهاي لا اقتضائي مي نامند. شايد اکثر مباحات از اين نوع باشد.
ولي برخي ديگر از کارها علت مباح شدنش وجود حکمتي است که ترخيص آن کار را ايجاب مي کرده است; يعني اگر شارع آن کار را مباح نمي کرد مفسده اي لازم مي آمد. اين نوع از مباحات را «مباح اقتضائي» مي نامند. در اين نوع از مباح ممکن است مصلحت يا مفسده اي در فعل يا ترک آن کار وجود داشته باشد ولي شارع به خاطر رعايت مصلحت مهمتر که رخصت را ايجاب مي کرده است حکم به اباحه کرده و از آن ملاک ديگر چشم پوشيده است.
مباحهايي که به خاطر جرح مباح قرار داده شده از اين قبيل است. مقنن در نظر گرفته است که اگر بخواهد مردم را از برخي از کارها منع کند زندگي بر آنها دشوار مي شود، لذا از تحريم آن چشم پوشيده است.
بهترين مثال مساله طلاق است. شک نيست که طلاق از نظر اسلام عملي ناپسند و مبغوض است تا حدي که آن را زشت ترين مباح و «ابغض الحلال» خوانده است. در عين حال شارع مقدس حکم به تحريم طلاق نکرده، به مرد اختيار داده است که زنش را طلاق بدهد.
در اينجا اين سؤال مطرح مي شود که اگر اين عمل در نظر شارع اسلام مبغوض و منفور است پس چرا آن را حلال قرار داده است و اگر مبغوض نيست پس اينهمه نکوهش درباره آن چيست و اساسا «ابغض الحلال» يعني چه؟
محدثين روايت کرده اند : ابو ايوب انصاري مي خواست زنش ام ايوب را طلاق دهد. پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم شنيد، فرمود : «ان طلاق ام ايوب لحوب» (17) يعني طلاق دادن ام ايوب گناهي بزرگ است.
در عين حال اگر ابو ايوب زنش را طلاق مي داد پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم نمي فرمود که اين طلاق باطل است.
رمز اين مطلب چيست؟ آيا ممکن است چيزي به قدر يک حرام، مبغوض و ناپسند باشد ولي در عين حال مباح باشد؟
بلي، ممکن است چيزي به قدر يک حرام و بيش از بسياري از حرامها مبغوض باشد ولي به خاطر مصلحتي تحريم نشود.
رمز اين مساله در باب طلاق اين است که اسلام نمي خواهد بناي ازدواج را بر اجبار و الزام بگذارد، و نبايد. مرد بايد حامي و علاقه مند به زن باشد و زن بايد در شکل يک محبوب در خانه بماند; يعني اساس کانون خانوادگي محبت است.
عشق و علاقه اجباربردار نيست. صحيح نيست که قانون بخواهد زن را به زور به شوهرش بچسباند. وقتي علاقه بين زن و شوهر وجود نداشته باشد طبعا زير بناي کانون خانوادگي از ميان رفته است; مخصوصا اگر تنفر از ناحيه مرد باشد، زيرا سر رشته علقه خانوادگي در جانب مرد است و اگر مرد علاقه مند باشد زن طبق طبيعت خودش که مي خواهد او را دوست بدارند علاقه مند مي شود. زن به محبوب داشتن اهميت نمي دهد، به محبوب بودن اهميت مي دهد; يعني زن آن مردي را دوست مي دارد که او را دوست بدارد; مردي محبوب اوست که او محبوب آن مرد باشد. لهذا کليد علقه خانوادگي در دست مرد است و همينکه علاقه مرد از بين رفت کانون خانوادگي به طور طبيعي منحل است. چنين کانوني را که بايد بر محبت و علاقه و صميميت استوار باشد نمي شود با زور و اجبار قانوني نگهداري کرد. زن مانند نوکر يا کارگر نيست که قانون اجباري بتواند او را در محل کارش علي رغم صاحب کار نگهداري کند.
اسلام تدابيري انديشيده است که دلسردي و بي مهري بين زوجين پيش نيايد و مرد از روي شوق و رغبت پروانه وار به دور شمع وجود همسرش بچرخد. اما اگر موجبات نارضايي و جدايي فراهم شد و مرد خواست همسرش را طلاق بدهد، اسلام اين کار را بسيار زشت مي داند ولي مانع آن هم نمي شود زيرا ديگر چاره اي نيست.
اين يک نمونه روشني از مباحهاي اقتضائي است.
غالب استثناهاي باب حجاب از همين قبيل است، خواه استثناهايي که در باب محارم است يا استثناهايي که از لحاظ مقدار پوشش است. لهذا در مورد محارم (غير شوهر) هر قدر زن پوشيده تر باشد بهتر است.
تهييج شهوت در مورد محارم درجه اول از قبيل پدر و فرزند و عمو و برادر تقريبا صفر است ولي جاذبه زن مخصوصا اگر جوان و زيبا باشد در محارم درجات بعدي مخصوصا در محارم سببي از قبيل پدر شوهر و پسر شوهر بي تاثير نيست. رخصت شارع در اين موارد براي ضرورت اختلاط و معاشرتهاي زيادي است که بين محارم اجتناب ناپذير است. فکر کنيد اگر پوشش زن نسبت به برادر و پدر لازم باشد چقدر زندگي خانوادگي دشوار خواهد شد!
در مورد پدر و عمو و حتي برادر طبعا رغبت جنسي وجود ندارد مگر در افراد منحرف و استثنائي، ولي در مورد پسر شوهر عمده ملاک همان عسر و حرج است. اگر مردي زن زيبا و پسر جواني دارد هرگز اين پسر نسبت به زن پدر مانند فرزند نسبت به مادر خود نيست. بنابر اين مباح بودن ترک پوشش در برابر بعضي محارم نيز به ملاک عسر و حرج است و ما اين نکته را که ملاک عسر و حرج است از آيه 58 سوره نور استفاده کرديم که مي فرمايد : طوافون عليکم بعضکم علي بعض . بعضي از مفسرين از قبيل صاحب کشاف نيز در ذيل همين جمله بدين نکته اشاره کرده اند. همان طور که مکرر گفته ايم چون اين استثناها از ناحيه حرج است نه اينکه ملاک تحريم وجود نداشته باشد، بنابر اين هر قدر تستر بيشتر رعايت شود بهتر است، يعني جدايي زن و مرد، پوشش، ترک نظر و هر چيز ديگري که انسان را از حريم مسائل جنسي دور مي کند رجحان دارد و مادامي که ممکن است بايد مراعات گردد.
اگر کسي بپرسد در کلاس يا مجلسي که زن و مرد هر دو شرکت مي کنند و زنان به قدر کافي پوشيده هستند آيا اگر يک در ميان بنشينند بهتر است يا اينکه زنها در يک قسمت و مردها در قسمت ديگر بنشينند؟
جواب اين است که البته جدا بنشينند بهتر است.
به طور کلي اصل ضرورت و احتياج را بايد در نظر گرفت. نبايد اين ترخيص شرعي بهانه اي به دست دهد که مردان و زنان اجنبي حريم را از ميان بردارند و خطر برخوردهاي زن و مرد را فراموش کنند.
هيچ غريزه اي به سرکشي و حساسيت غريزه جنسي نيست. احتياطها و توصيه هاي اسلام مبني بر دور نگه داشتن زنان و مردان اجنبي تا حدودي که حرج و فلج ايجاد نکند مبني بر اين اصل رواني است. روانشناسي و روانکاوي صد در صد اين نظر را تاييد مي کند و تواريخ و داستانها حکايت مي کنند که گاهي يک برخورد، يک تلاقي نگاهها در ظرف يک لحظه اساس خانواده اي را متلاشي کرده است.
به نيروي تقوا و ايمان در مقابل موجبات همه گناهها مي توان تکيه کرد مگر در مورد گناهان مربوط به غريزه جنسي. اسلام هرگز نيروي تقوا و ايمان را با اينکه قويترين نيروهاي اخلاقي است يک ضامن کافي در برابر تحريکات و دسايس اين غريزه ندانسته است.
چقدر عالي و لطيف سروده حافظ شيراز در غزل معروف خود که با اين بيت آغاز مي شود :
نقدها را بود آيا که عياري گيرند تا همه صومعه داران پي کاري گيرند
آنجا که مي گويد :
قوت بازوي پرهيز به خوبان مفروش که در اين خيل حصاري به سواري گيرند
آري در خيل خوبان، سواري براي فتح حصاري از تقوا کافي است.

3. روايت
دليل سوم از ادله کساني که پوشش وجه و کفين را لازم شمرده اند روايتي است که در کتب حديث نقل شده و شهيد ثاني در مسالک به آن استدلال و سپس نقد کرده است. مضمون روايت اين است :
در حجة الوداع زني براي پرسيدن مساله اي خدمت رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم آمد.
فضل بن عباس پشت سر رسول خدا سوار بود. نگاههايي بين آن زن و فضل رد و بدل شد. رسول اکرم متوجه شد که آندو به هم خيره شده اند و زن جوان به جاي اينکه توجهش به جواب مساله باشد همه توجهش به فضل است که جواني نورس و زيبا بود. رسول اکرم با دست خود صورت فضل را چرخانيد و فرمود زني جوان و مردي جوان، مي ترسم شيطان در ميان ايشان پا بنهد (18).
شهيد رضوان الله عليه در پاسخ اين استدلال مي گويد :
«اين روايت دليل بر عدم وجوب پوشيدن چهره است و حتي دليل بر جواز نظر به چهره اجنبيه است نه دليل بر وجوب پوشيدن چهره و بر حرمت نظر.» ما سخن شهيد را چنين توضيح مي دهيم : اولا طبق مفاد اين حديث پيغمبر اکرم زن را از باز گذاشتن چهره اش نهي نفرموده بود که منتهي بدين جريان شد. ثانيا خود رسول اکرم ضمن پاسخ دادن به مساله آن زن به چهره زن نگاه مي کرد که متوجه شد آن زن آزمندانه به چهره زيباي فضل خيره شده است. ثالثا قرائن اين قصه حکايت مي کند که نگاه آندو به يکديگر شهوت آلود بوده است. شک نيست که اين گونه تبادل نگاهها حرام است. بدين جهت بود که رسول اکرم دست خود را به پشت سر برد و چهره فضل را به طرف ديگر برگردانيد که ديگر او به آن زن نگاه نکند و آن زن به او. رابعا بعد از اين جريان نيز زن را امر به پوشيدن چهره نکرد، بلکه عملا مانع نگاههاي شهوت آلود آندو به يکديگر شد.
شيخ انصاري نيز در رساله «نکاح» پس از آنکه اين حديث را از طرف طرفداران لزوم پوشيدن چهره و حرمت نظر نقل مي کند، مي فرمايد : اين حديث بر خلاف مدعاي آنها بيشتر دلالت دارد.

4. خواستگاري
يکي ديگر از ادله کساني که پوشش چهره را لازم دانسته اند اين است که در مورد کسي که قصد ازدواج دارد اجازه داده شده است که به چهره زني که مورد نظر اوست نگاه کند. مفهوم اين حکم اين است که براي کسي که قصد ازدواج ندارد نظر کردن جايز نيست. اکنون ما بعضي از روايات اين باب را ذکر مي کنيم :
الف. عن ابي هريرة : کنت عند النبي، فاتاه رجل فاخبره انه تزوج امراة من الانصار. فقال له رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم : انظرت اليها؟ قال : لا. قال : فاذهب فانظر اليها فان في اعين الانصار شيئا. (19)
ابو هريره مي گويد : نزد رسول خدا بودم که مردي آمد و گفت با زني از انصار ازدواج کرده ام. پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم به وي فرمود : آيا آن زن را ديده اي؟ گفت نه. فرمود برو او را ببين، زيرا چشم انصار معمولا عيبي دارد.
ب. عن المغيرة بن شعبة انه خطب امراة فقال صلي الله عليه و آله و سلم : انظر اليها فانه اخري ان يدوم بينکما (20).
مغيرة بن شعبه از زني خواستگاري کرد. پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم مطلع شد، بدو فرمود : برو ببين، زيرا اگر ببيني و بعد ازدواج کني اين کار براي دوام ازدواج شما بهتر است.
ج. از حضرت صادق عليه السلام روايت شده است :
لا باس ان ينظر الي وجهها و معاصمها اذا اراد ان يتزوجها (21).
وقتي شخص بخواهد با زني ازدواج کند، باکي نيست که به چهره و محل دستبندها نگاه کند.
مفهوم مخالف اين حديث اين است که اگر قصد ازدواج در کار نباشد نگاه کردن جايز نيست.
جواب اين استدلال همان طور که فقها گفته اند اين است که :
اولا نگاه خواستگار با نگاه غير خواستگار فرق مي کند. خواستگار به ديده خريداري و براي خريداري نگاه مي کند و به اصطلاح نظر استقلالي دارد و معمولا خالي از تلذذ نيست. لهذا فقها مي گويند نگاه خواستگار با علم بدين که تلذذ حاصل مي شود مانعي ندارد. البته هدف او بايد تحقيق باشد نه تلذذ. ولي غير خواستگار اگر به منظور تلذذ نخواهد نگاه کند نظرش آلي خواهد بود نه استقلالي. ما فرق بين اين دو نوع نظر را در تفسير آيه 31 سوره نور بيان کرديم و خلاصه اين است : کسي که قصد خواستگاري ندارد نبايد با چشمان خيره و نگاههاي خريداري زن را ورانداز کند و اين منافات ندارد که نظر به چهره زن به طور آلي يعني به اندازه اي که لازمه مخاطبه است جايز باشد.
و ثانيا در مورد نگاهي که مقدمه خواستگاري است، چنانکه روايات ديگر دلالت دارد و فقها هم فتوا مي دهند، جواز نظر اختصاص به چهره و دو دست ندارد بلکه سبت به مطلق زيباييهاي زن نيز جايز است. از باب نمونه دو روايت را ذکر مي کنيم :
1. عبد الله بن سنان قال : قلت لابي عبد الله عليه السلام : الرجل يريد ان يتزوج المراة افينظر الي شعرها؟ فقال : نعم، انما يريد ان يشتريها باغلي الثمن (22).
عبد الله بن سنان مي گويد : از حضرت صادق عليها السلام پرسيدم وقتي شخص اراده دارد با زني ازدواج کند آيا جايز است به موي او نگاه کند؟ فرمود : آري، زيرا به گرانبهاترين قيمت خريدار اوست.
يعني آنچه انسان در زندگي زناشويي مايه مي گذارد از هر چيز گرانبهاتر است. واضح است که مراد مهريه نيست، زيرا ارزش پولي مهريه گرانبهاترين قيمت نيست; بلکه مقصود اين است که مي خواهد با او زندگي کند و عمر خويش را با او بسر برد.
2. عن رجل عن ابي عبد الله عليه السلام قال : قلت له : ا ينظر الرجل الي المراة يريد تزويجها فينظر الي شعرها و محاسنها؟ قال : لا باس بذلک اذا لم يکن متلذذا (23).
مردي از حضرت صادق عليه السلام مي پرسيد : آيا مردي که قصد ازدواج دارد حق دارد به مو و زيباييهاي زن مورد نظرش نگاه کند؟ فرمود : اشکالي ندارد مشروط بر اينکه مقصودش التذاذ نباشد.
پس معلوم شد جواز نظر براي خواستگار، اختصاص به چهره و دو دست ندارد.
ثالثا بحث ما فعلا در لزوم پوشيدن وجه و کفين است نه در جواز نظر براي مرد. فرضا رواياتي که دلالت مي کند که براي خواستگار نظر به چهره زن مورد نظرش جايز است مفهوم مخالفي داشته باشد که نظر غير خواستگار بر چهره زن جايز نيست، دليل بر عدم جواز نظر مرد بر چهره زن بيگانه است نه بر وجوب پوشيدن زن وجه و کفين را.

5. آيه «جلباب»
دليل ديگر که مي توان به آن تمسک جست آيه جلباب است که مي فرمايد : «يا ايها النبي قل لازواجک و بناتک و نساء المؤمنين يدنين عليهن من جلابيبهن. . . اي پيامبر!به همسرانت و دخترانت و همسران مؤمنين بگو که جلبابهاي (روسريها) خويش را به خود نزديک سازند. . .
اين استدلال مبني بر اين است که جمله «نزديک سازند روسريهاي خويش را» کنايه باشد از اينکه با روسريها چهره خويش را بپوشانند; همچنانکه بسياري از مفسران مانند زمخشري در کشاف و فيض در صافي اينچنين تفسير کرده اند.
ولي ما در يکي از فصلهاي گذشته تحت عنوان «حريم عفاف» ثابت کرديم اين تفسير هيچ مبنايي ندارد; نظر برخي مفسرين ديگر مانند تفسير الميزان را تاييد کرديم. تا آنجا که من الآن به خاطر دارم هيچ فقيهي به اين آيه به عنوان يکي از ادله وجوب ستر استناد نجسته است.

--------------------------------------------
پي نوشت ها :
1. وسائل ج 3/ ص 25
2. وسائل ج 3/ ص 29
3. وسائل ج 3/ ص 29 و کافي ج 5/ ص 531
4. وسائل ج 3/ ص 29
5. يعني مردمي که مسلمان نيستند ولي پيرو يکي از اديان قديم آسماني مي باشند و در پناه دولت اسلامي طبق قرارداد زندگي مي کنند.
6. وسائل ج 3/ ص 26.
7. وسائل ج 3/ ص 26.
8. همان
9. در متن حديث «اهل سواد» تعبير شده است. سواد، قراء و کشتزارهاي اطراف شهر را مي گويند و شايدعلت اينکه «سواد» ناميده مي شود اين باشد که به علت کشت و زرع از دور سياه به نظر مي رسد. بسياري ازاوقات مراد از کلمه «سواد» کشتزارهاي حومه کوفه است.
10. رجوع شود به منهاج الصالحين چاپ نهم، کتاب النکاح، مساله 3.
11. قرب الاسناد ص 40
12. وسائل ج 1/ ص 135.
13. قرب الاسناد ص 102.
14. کافي ج 5/ ص 528 و وافي مجلد 12 ص 124 و وسائل ج 3/ ص 27.
15. پس از نشر چاپ اول اين کتاب، بعضي از ما توضيح خواستند که چگونه ممکن است چهره دختر پيغمبراکرم از گرسنگي زرد باشد؟ چرا و به چه دليل گرسنه بوده اند؟
از پرسش کنندگان متشکريم که سؤال خود را با ما در ميان گذاشتند. بايد به دو نکته توجه داشته باشند : يکي اينکه زندگي آن روز مسلمانان در مدينه غالبا به سختي مي گذشت. جنگها و کشمکشها خود به خود براقتصاد لاغر مدينه ضربه مي زد و گاهي توام مي شد با خشکسالي، چنانکه در سالي که غزوه تبوک اتفاق افتاد خشکسالي سختي روي داده بود و لهذا سپاه تبوک را «جيش العسرة» ناميدند. اصحاب صفه گاهي آنچنان در سختي بودند که جامه کافي براي شرکت در نماز جماعت نداشتند. رسول خدا روزي پرده اي درخانه دخترش زهرا آويخته ديد، کراهت نشان داد. زهرا فورا آن را پيش پدر فرستاد و رسول خدا آن راتکه تکه کرد و به اصحاب صفه داد.
نکته ديگر اينکه درست است که علي مرد کار بود، علاوه بر حقوق سربازي و غنائم جنگي کارهاي کشاورزي داشت و احيانا با مزدوري در باغهاي ديگران تحصيل روزي مي کرد، ولي علي و زهرا کساني نبودند که خود سير بخوابند و در اطراف آنها شکمها گرسنه باشد. آنها آنچه به کف مي آوردند به ديگران ايثار مي کردند. سوره مبارکه هل اتي در همچو زمينه اي نازل گرديد.
آري مسلمانان صدر اول در چنان شرايط طاقت فرسايي پرچم اسلام را به دوش گرفتند و تا دورترين نقاطجهان بردند.
گرسنگي خاندان پيامبر نقصي براي آنها به شمار نمي رود، افتخاري است که بر پيشاني مقدسشان مي درخشد.
16. کافي ج/ 5 ص 521 و وسائل ج/ 3، ص 25، و وافي مجلد 12 ص 121.
17. کافي ج 6/ ص 55 و وسائل ج 3/ ص 144
18. صحيح بخاري ج 8/ ص 63.
19. صحيح مسلم، ج 4/ ص 142
20. جامع ترمذي، ص 175
21. وافي مجلد 12 ص 58 و وسائل ج 3/ ص 11 و کافي ج 5/ ص 365
22. وسائل ج 3/ ص 12، تهذيب ج 7/ ص 435
23. کافي ج 5/ ص 365، وسائل ج 3/ ص 11

***** بر گرفته شده از کتاب مجموعه آثار، ج 19، شهيد مطهري (ره)

نظر خود را اعلام كنید

نظرات كاربران

نظری وجود ندارد
*
*

شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)