سيری در آيات حجاب

مرحله چهارم «قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن ويحفظن فروجهن ولايبدين زينتهن الا ما ظهر منها وليضربن بخمرهن علي جيوبهن ولايبدين زينتهن الا لبعولتهن او آبائهن او آباء بعولتهن او ابنائهن او ابناء بعولتهن او اخوانهن او بني اخوانهن او بني اخواتهن او نسائهن او ما ملکت ايمانهن او التابعين غير اولي الاربة من الرجال او الطفل الذين لم يظهروا علي عورات النساء ولايضربن بارجلهن ليعلم مايخفين من زينتهن وتوبوا الي الله جميعا ايها المؤمنون لعلکم تفلحون.»
خداوند در اين مرحله، به زنان پارسا و مؤمن فرمان مي دهد : چشمان خود را از نگاههاي ناروا فرو گيرند، اندام خود را بپوشانند، زينت و آرايش خود را به جز آن جا که ناگزير آشکار مي شود، بر بيگانه آشکار نسازند، سينه و دوش خود را به مقنعه بپوشانند، زينت و جمال را ننمايانند، جز براي محرمهاي سببي و نسبي و يا زنان و کنيزکان و کودکان ناآگاه بر عورت زنان، چنان پا به زمين نکوبند که خلخال و زيورشان بيرون آيد و آشکار شود.
اين مرحله از پوشش، بي گمان، پس از آيات سوره احزاب نازل شده است; به چند دليل :
1. برابر ترتيب نزول سوره ها، سوره احزاب، هشتاد و هشتمين، يا هشتاد و نهمين و يا نودمين سوره نازل شده بر رسول خداست; (40) ولي سوره نور نودوششمين تا يک صدودومين سوره نازل شده بر رسول خداست.
2. شان نزولها، يا اسباب النزولهايي که براي سوره ها، يا پاره اي از آيات بيان شده نيز، بيانگر همين نکته اند; در مثل در سوره احزاب، پيش از نازل شدن آيات حجاب، سخن از جنگ احزاب و داستان زيد و زينب و غزوه بني قريظه بود که همگي در سال پنجم هجري و آغاز سال ششم رخ داده است. (41) ولي در سوره نور، سخن از داستان افک به ميان آمده که مربوط به غزوه بني المصطلق و پس از نازل شدن آيه حجاب بوده است.
عايشه مي گويد :
«رسول خدا، بين زنان خود قرعه کشيد و قرعه به نام من در آمد و مرا دنبال خود برد و اين رخداد، پس از نزول حجاب بود.» (42)
بنابراين آيه 31 سوره نور، بيان چهارمين مرحله از حجاب را بر عهده دارد و چون اين مرحله از حجاب، مهم ترين مرحله است و افزون بر حجاب زنان، امور گوناگون ديگري نيز بيان کرده، ما به شرح درباره اين آيه بحث مي کنيم; تا زواياي مساله به خوبي روشن شود.
بنابراين آيه شريفه، با توجه به واژگان و شان نزول و لباس معمول زمان نزول و روايتهايي که درباره بخشهاي گوناگون آيه به ما رسيده است، مورد بررسي قرار مي گيرد.
در اين بررسي، بيش تر، سعي بر اين است که واژگان آيه مورد دقت قرار گيرند و از روايتها و شان نزولها، تنها به عنوان ياري دهنده استفاده شود.
نکته هايي که از اين دو آيه شريفه : (30 و 31 سوره نور) مي شود فهميد :
1. واژه «غض»، به معناي کاستي است : «واغضض من صوتک» يعني صداي خود را فرو بکاه. «ان الذين يغضون اصواتهم عند رسول الله» يعني آنان نزد رسول خدا صداي خود را پايين بياورند.
بنابراين «يغضون من ابصارهم»، يعني از نگاههاي خود مي کاهند.
در آيه شريفه : (آيه 30 سوره نور) که خداوند مي فرمايد : «قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم» فعل «يغضوا» مجزوم است; زيرا جمله شرطي در تقدير است :
«قل للمؤمنين : غضوا من ابصارهم فانک ان تقل لهم، يغضوا.»
به مؤمنان بگو : ديدگان خود را فرو نهند که اگر تو به آنان بگويي ديدگان خود را فرو خواهند کاست.
«يغضضن» در آيه شريفه 31 سوره نور نيز مجزوم است; زيرا عطف شده بر «يغضوا» و در آن نيز فعل امر در تقدير است.
2. حذف جمله شرط در «يغضوا» و «يغضضن» دلالت مي کند که مردان مؤمن و زنان مؤمنه، همين که از دستورهاي خداوند آگاهي يافتند، بي درنگ به آنها جامه عمل در مي پوشانند و در برابر دستورهاي رسول خدا، بي چون و چرا گردن مي نهند. به گونه اي که کلام نيازي به آوردن جمله شرط ندارد.
بنابراين، بايد جمله شرطي در تقدير گرفت، تا توجيه نحوي براي حذف «نون» در «يغضوا» باشد. ذکر نشدن جمله شرط نيز، بي گمان، دليلي داشته که همان سربه فرمان بودن مردم در برابر امر خدا و رسول خدا باشد.
3. متعلق فعل «يغضوا» و «يغضضن» محذوف است و در آيه از آن نشانه و اثري نيست. بنابراين، از آيه روشن نمي شود که ديدگان را از چه چيز بايد فرو کاست. شايد حذف متعلق به جهت روشني آن باشد. يعني چشم را از آنچه نظر کردن به آن حرام است، فرو بنديد. اما چه چيزهايي نگاه کردن به آنها حرام است و ناروا، روشن نيست و آيه در اين باب، بياني ندارد.
4. جمع آمدن «مؤمنين»، «يغضوا»، «ابصارهم» و همچنين «مؤمنات»، «يغضضن» و «ابصارهن» بيانگر اين نکته است که هرکس بايد چشم خود را فرو کاهد مانند : «خذوا اسلحتکم» هر کس اسلحه خود را بردارد و «فاغسلوا وجوهکم» هر کسي صورت خود را بشويد.
بنابراين، آيه شريفه در مقام بيان حکم تک تک اشخاص و افراد جامعه است و درصدد بيان حکم مسؤولان و سرپرستان جامعه و امر به معروف کنندگان جامعه نيست. حال اگر کسي وظيفه شخصي خود را انجام نداد، چه بايد کرد؟ از اين آيه، حکمش روشن نيست.
5. در شان نزول آيه نخست از قول امام باقر (ع) آمده است :
«استقبل شاب من الانصار امراة بالمدينه و کان النساء يتقنعن خلف آذانهن فنظر اليها وهي مقبلة فلما جازت نظر اليها ودخل في زقاق قد سماه ببني فلان فجعل ينظر خلفها واعترض عظم في الحائط او زجاجة فشق وجهه فلما مضت المراة نظر فاذا الدماء تسيل علي صدره وثوبه فقال والله لآتين رسول الله (ص) ولاخبرنه قال : فاتاه. فلما رآه رسول الله (ص) قال له : ما هذا؟ فاخبره فهبط جبرئيل (ع) بهذا الآية : قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم ذلک ازکي لهم ان الله خبيبما يصنعون.» (43)
در مدينه، جواني از انصار، با خانمي روبه رو شد. زنان در آن زمان، مقنعه ها را پشت گوشها مي انداختند. جوان نگاه را به آن خانم دوخت و او همچنان به راه خود ادامه مي داد. هنگامي که زن از برابر وي رد شد، باز به زن نگاه مي کرد و را ه خود را ادامه مي داد. تا داخل کوچه اي شد که حضرت نام کوچه را ذکر کرد و همچنان که به پشت سر نگاه مي کرد، استخوان، يا شيشه اي که در ديوار بود، صورت وي را دريد. هنگامي که زن از جلو چشمش ناپديد شد، به خود آمد، ديد خون بر لباس و سينه اش، جريان دارد.
پيش خود گفت : به خدا سوگند، نزد رسول خدا (ص) مي روم و او را از واقعه مي آگاهانم. هنگامي که نزد پيامبر (ص) آمد و حضرت او را به آن حالت ديد، فرمود : اين چه حالتي است؟
جوان داستان را براي حضرت باز گفت : آن گاه جبرئيل (ع) بر پيامبر نازل شد با اين آيه شريفه : اي رسول ما، به مؤمنان بگو : چشمهاي خود را فرو نهند و عورتهاي خود را حفظ کنند. آن براي ايشان بهتر است. همانا، خداوند به آنچه انجام مي دهند، آگاه است.
6. از شان نزول و همچنين از آيه «قل للمؤمنات» بر مي آيد که زنان مدينه سر و بدن خويش را مي پوشانده اند، ولي بخشهايي از سروسينه خود را نمي پوشانده اند. بنابراين، آيه، درباره آن قسمتهايي که پوشيده نمي شده، دستورهايي داده است.
7. آمدن واژگاني چون : «المؤمنين» و «المؤمنات» به جاي «الذين آمنوا» نشانگر اين است که اين احکام براي کساني است که به حمل شايع، مصداق مؤمن هستند. بنابراين، روي سخن با غير مسلمانان و مسلمانان ناپاي بند نيست. شان نزول نيز، اين نکته را تاييد مي کند; زيرا جوان انصاري، همين که نگاهش به زن افتاد و دل در گرو وي گذاشت و در اثر آن صورتش مجروح شد، با همان سروروي خونين، خود را به پيامبر (ص) رساند و آن حضرت را از واقعه با خبر ساخت. اگر او فرد منحرف و ناپاي بند و هوسباز و آلوده چشم مي بود، بايد کار نارواي خود را ادامه مي داد، تا ديگران پيامبر (ص) را با خبر سازند.
شايد بتوان نتيجه گرفت که غير مسلمانان و مسلمانان شناسنامه اي و ناپاي بند، که در روايات نگاه به سر و روي آنها بي اشکال دانسته شده است، از همان ابتدا، مکلف به پاره اي از دستورها نيستند و اين دستورها براي رسيدن انسان خواستار کمال، به کمال انسانيت و دور شدن از حيوان صفتي است.
8. تکرار کردن «قل» و جداسازي بين دو آيه، آوردن واژگان : «المؤمنين» و «المؤمنات» با دو صيغه مذکر و مؤنث و همچنين واژگان : «يغضوا»، «يغضضن» و... نشان مي دهد که زن و مرد هر يک احکام ويژه به خود را دارند و از حکم يکي، نمي توان حکم ديگري را فهميد.
9. پيش تر اعلام کردن حکم نگاه و پوشش مردان، شايد افزون بر تغليب، که هميشه در زبان عرب، مذکر را بر مؤنث پيش مي دارند، به اين جهت باشد که حکم مردان کوتاه است و در يکي دو جمله در خور بيان است، ولي حکم پوشش و حجاب زنان، نياز به شرح فراوان داشته است; به گونه اي که حجم ظاهر آيه حجاب زنان، کم وبيش، پنج برابر حجم آيه پوشش مردان است.
10. آمدن حرف «من» تبعيضيه در جمله «يغضوا من ابصارهم» و «يغضضن من ابصارهن» و نيامدن آن در جمله «يحفظوا فروجهم» و... شايد بيانگر اين نکته باشد که «فرج» هيچ محدوده مجازي ندارد که در آن حفظ واجب نباشد; ولي براي ديدن و نگاه، محدوده مجاز نيز وجود دارد.
11. علي بن ابراهيم در تفسير خود، روايتي از محمدبن مسلم، از حضرت صادق (ع) نقل مي کند که فرمود :
«کل آية في القرآن في ذکر الفروج فهي من الزنا الا هذه الآيه فانها من النظر فلايحل لرجل مؤمن ان ينظر الي فرج اخيه ولايحل للمراة ان تنظر الي فرج اختها.» (44)
هر جا در قرآن بحث فرج مطرح شده است، مراد حفظ از زناست، مگر اين آيه، که مراد حفظ از نگاه است. پس بر مرد مؤمن حلال نيست نگاه به فرج برادر خود و بر زن حلال نيست که نگاه کند به فرج خواهر خود.
در تفسير روح المعاني، همين مطلب به ابن زيد و ابي العاليه، نسبت داده شده است; ولي صاحب روح المعاني، اين برداشت را نمي پذيرد و حفظ فرج را در تمامي آيات، به يک معني مي داند و يادآور مي شود : اين گونه تفصيل، دليلي ندارد.
صاحب تفسير روح المعاني، اگر به جمله هاي پيشين و پسين آيه و به شان نزول توجه مي کرد، بر وي روشن مي شد که آن تفصيل، تفصيل درستي است. وقتي صدر آيه، درباره چشم پوشي از نگاه باشد، و ذيل آيه، درباره نمايان نساختن زينت و از سويي، شان نزول درباره نگاه باشد، مي توان حفظ فرج را در آيه ويژه حفظ از نگاه دانست.
بنابراين در تفسير آيات و روايات و بيان واژگان آنها، نبايد تنها به اشتراکهاي واژگاني تکيه کرد، بلکه سياق آيه نيز بسيار اهميت دارد.
روشن است که پيدا کردن واژگان همانند از معجم المفهرس و مانند آن و تلاش براي هم معني جلوه دادن آيات نازل شده در شرايط گوناگون و... کاري است غير محققانه.
12. نگاه کردن به زنان، گرچه رفتاري است که نفس انسان، بدان سوي گرايش دارد آن را به مصلحت خود مي داند، ولي پاک دامني و پاک چشمي براي انسان، مصلحت بيش تري دارد; از اين روي، قرآن مي فرمايد : «ذلک ازکي لهم».
13. گاهي، انسانها، دچار خودفريبي مي شوند و با توجيه ها و به بهانه هايي، گناه را براي خود روا، يا واجب مي شمارند. از اين روي، خداوند در قرآن، با جمله : «ان الله خبير بما يصنعون» به همگان هشدار مي دهد که خداوند، رفتارها و کردارها را، همان گونه که هست مي بيند و به آنها آگاهي دارد.
14. نخستين جمله اي که حکم ويژه اي را براي خانمها بيان مي کند «لايبدين زينتهن الا ماظهر منها» است که براي روشن شدن آن، بايد به چند نکته توجه کرد :
الف. مراد از زينت، نمي تواند دستبند، گردنبند، النگو و... باشد; زيرا نمايان آنها وقتي که از بدن جدا باشند، هيچ اشکالي ندارد. در مثل، زن وقت وضو دستبند خود را در آورد و جايي بگذارد که مردان آن را ببينند، يا طلاي خود را براي تعمير به طلاساز بدهد و... هيچ گناهي انجام نداده است. بنابراين، به احتمال قوي، مراد از واژه «زينت» در آيه شريفه، جاي زينت است; يعني گردن، دست، گوش و مانند اينها.
ب. گفتن «زينت» و اراده کردن مکان زينت، مجاز است و به علاقه حال و محل، چنين مجازگويي، مجاز شمرده شده است. فلسفه آوردن مجاز به جاي حقيقت، افزون بر تخفيف لفظ، مبالغه و تاکيد است. (45)
ج. شايد سربسته گفتن : «الا ما ظهر» و روشن نکردن حد و مرز آن، براي واگذار کردن اين امور به عرف باشد. در مثل «ماظهر» براي خانمي که هيزم جمع مي کند و از صحرا مي آورد، با «ماظهر» براي خانمي که لب جوي به شستن لباس مشغول است، يا خانمي که پشت ميز اداره به رتق و فتق امور و پاسخ گويي مشغول است، يا خانمي که در آزمايشگاه، به ساماندهي وسايل مي پردازد، فرق دارد. دو گروه نخست، بايد مقداري آستين را بالا بزنند، ولي دو گروه دوم، به بيش از انگشتان دست، نياز ندارند. به هر حال، بخشهايي از دست، پا و صورت که عرف حکم به پوشيدن آنها نمي کند، يا ضرورت اقتضا مي کند که پوشيده نشود، از استثناءها به شمار مي روند. برابر حديثي که از عايشه نقل شده، پيامبر (ص) به اندازه يک قبضه (در حدود 8 سانتي متر) بالاتر از کف دست را استثناء کرده است. (46)
ولي همان گونه که گذشت اين حد معين کردن نمي تواند براي همگان باشد، اين حد بر فرض صحيح بودن سند براي زن رخت شوي و مانند اوست.
د. فعل «لايبدين» صيغه ششم از فعل مضارع «يبدي» ( ظاهر مي کند. نمايان مي سازد) است و در حال رفع، نصب و جزم در ظاهر فرقي نمي کند. بنابراين مي تواند، نهي، نفي، يا عطف به «يغضضن» و در پاسخ شرط مقدر باشد.
به هر حال، آيه شريفه، يا از نماياندن زينت باز مي دارد، يا روش زنان مؤمن را در ننماياندن زينت، بيان مي کند، يا تسليم بي چون و چراي پيامبر (ص) بودن را يادآور مي شود.
در هر صورت، اگر در موردي قسمتي از بدن، يا زينت، شک شد که آيا از استثناست، يا مستثني منه; در مثل دو عرف با هم ناسازگاري کردند و يا ضرورت و عرف با هم نساختند، يا در درستي خبري که دال بر گستره استثناء است، شک شد، استثنا بودن آن قسمت از بدن، ثابت نيست. بنابراين، از ذيل «الا ما ظهر» خارج مي شود و «لايبدين» آن را در بر مي گيرد.
خلاصه اين که : در جايي که شک مي کنيم آيا از استثناهاست، تا پوشش آن لازم نباشد، يا از استثناها نيست، اصل اين است که از استثناها نيست و پوشش آن لازم. اين اصل در جاهايي که شک را مي يابد، کاربرد بسيار دارد.
ه. واژه «زينتهن» براي بيان اين نکته نيست که اگر خانمي زينت ندارد، تا آن را نمايان سازد مجاز است سروگردن و دست وپا و... را براي نامحرمان نمايان سازد. بلکه بيان گر محدوده حجاب است; ولي حدومرز آن را به گونه اي باز مي شناساند که در خود داراي انعطاف باشد. همان گونه که روش قرآن و دين، در روشن کردن حد و مرز گزاره ها و احکام، چنين است که بازشناسي موضوع را به عرف، و يا خود مکلف وا مي گذارد.
و در اين گونه موردها، راه را بر سخت گيريها مي بندد در مثل مي گويد : بيمار روزه خود را بگشايد; اما بيمار کيست؟ ساکت است.
و. روايات در بيان مراد «ماظهر» گوناگونند : دسته اي «وجه و کفين» (صورت و دو دست تا مچ) را مي گويند و دسته اي «قدمين دو کف پا، تا مچ) را نيز مي افزايند. (47)
شايد آنچه را که روايات بيان کرده اند، قدر متيقن باشد; زيرا آيه قرآن از بيان «وجه و کفين» ناتوان نبوده است. بيان مستثني و مستثني منه، به صورتي کلي، براي بيان مطلبي عام تر و مفيدتر بوده است. از اين روي در پاره اي از روايات، روايت نقل شده از عائشه (49) نيز، مي تواند مؤيد استثناي جاي النگو باشد.
شايد روا بودن نگاه به سر زنان اهل تهامه، اهل سواد، علوج، زن ديوانه و... در همين راستا باشد.
ز. شماري از مفسران، گفته اند : زينت بر دو گونه است : ظاهري و باطني. جمله «الا ما ظهر منها» در صدد بيان زينتهاي ظاهري است. اينان، سپس در مصداقها و نمونه هاي آن اختلاف کرده اند. ابن مسعود، زينت ظاهري را لباس و ينت باطني را گوشواره، النگو و خلخال دانسته است. ابن عباس گفته است :
زينت ظاهري، سورمه، انگشتر، گونه ها و حناي دست است.
قتاده، تنها سورمه، النگو و انگشتر را گفته و شماري ديگر، زينت ظاهري را وجه و کفين دانسته و شماري صورت و سرانگشتان و گروهي ديگر کف دست و سرانگشتان را گفته اند. (50)
اين ديدگاههاي گوناگون و پراکنده بيان گر اين نکته است که شارع مرز روشني را بيان نکرده و هيچ يک از ديدگاهها براي انسان لزوم پيروي نمي آورد. و نمي توان گفت : بي گمان حداقل استثنا شده است. زيرا حداقل، همان قول ابن مسعود است که زينت ظاهري را لباس دانسته است. در حالي که بي گمان، زنان، پيش از نازل شدن اين آيه پوشيه نمي زده و دستکش به دست نمي کرده اند و پس از نازل شدن آيه هم، چنين بوده است. پس، بي گمان آشکار بودن دستها تا مچ و چهره، اشکالي نداشته و پوشيدن کف پاها تا مچ نيز، رسم نبوده است.
بنابراين، برابر اين ديدگاهها نيز، بايد «الا ماظهرمنها» را به عرف واگذاريم و سخن اينان را بر فهم آنان از عرف زمان خودشان حمل کنيم.
15. دومين جمله اي که حکم ويژه اي را براي بانوان بيان مي کند : «وليضربن بخمرهن علي جيوبهن.»
از اين جمله که مي فرمايد : روسريهاي خود را برگريبان خود بيندازيد، ظاهر مي شود که پيش از نازل شدن آيه شريفه، روسريها را زيرگلو گره نمي زده اند و گريبان و سينه هاي آنان، پيدا بوده است.
روايتي که پيش از اين در شان نزول آيه، بيان شد (51) ، تاييد کننده همين نکته است. بنابراين، وقتي که پيش از نازل شدن آيه، زيرگلو، گوشها و مقداري از سينه، پيدا بوده است، بي گمان، دستها، پاها و چهره ظاهر بوده زيرا هيچ مرسوم نيست که در جامعه اي و در سرزميني زنان دستها و پاها را بپوشانند; ولي سينه و گردن را باز بگذارند.
16. اين جمله از آيه شريفه، تاييد کننده نکته اي است که از جمله پيش استفاده کرديم و آن اين که : بايد لباس عرف آن زمان را وا رسيد و آن را معيار قرار داد، سپس شارع هر جا را درست نمي داند، اعلام کند و حکم و نظر جديد خود را بيان بفرمايد. اگر نادرستي موردي را اعلام نکرد، بايد از عرف پيروي کرد.
17. از اين بخش از آيه شريفه، واجب بودن پوشاندن زير چانه، درخور استفاده نيست; زيرا نه از آيه اين مطلب بر مي آيد و نه انداختن روسري بر روي سينه و گره زدن در زير گلو، تمامي زيرچانه را فرا مي گيرد.
پيش از اين بيان شد که استثناي کف و وجهين، مصداقي از ماظهر است، نه تمام آن، بنابراين، نبايد بحث کرد که آيا زيرچانه از صورت است، يا نيست و نبايد بحث کرد که «وجه» زير چانه را در بر مي گيرد يا خير؟ بلکه بايد بررسي کرد آيا شارع که خواسته عرف را رد کند و بر نپوشاندن گريبان، بر زنان خرده گيردو يا خواسته به پوشاندن گريبان و سينه امر کند، آيا امرش شامل زيرچانه مي شود، يا خير؟ اگر امر شارع، زيرچانه را در برگرفت، پيروي واجب است و اگر در بر نگرفت، زيرچانه، به همان اباحه اولي، که عرف مردم مدينه داشته اند، باقي مي ماند; مگر اين که دليل ديگري وجود داشته باشد که بعد بحث مي کنيم.
18. در بخش ديگر آيه شريفه که مي فرمايد : «لايبدين زينتهن الا لبعولتهن او آبائهن... او نسائهن، او ما ملکت...» نکته اي که به چشم مي خورد، وجه تکرار «ولايبدين زينتهن» است که يادآور شده اند : يادآوري آن درباره نخست، براي بيان رخصتها به اعتبار منظور بوده و درباره دوم، براي بيان ناظر بوده است. (52) يعني دربار نخست بر آن است که اين نکته را بيان کند : زن، وظيفه دارد، زينت خود را بپوشاند، مگر آنچه که از باب ضرورت، که عرف آن را بايسته مي داند، بيرون مي ماند; مانند : دست و چهره. اما دربار دوم «لايبدين زينتهن» در صدد بيان اين است که شماري از مردان، مي توانند به زينتهاي زن بنگرند و لازم نيست که زن، زينتهاي خود را از آنان بپوشاند. پيش از اين، يادآور شديم که مراد از زينت، جاهاي زينت است که دست بالا، دستها تا نصف آرنج، پاها تا مچ، گردن و گلو، گوشها، گريبان و شايد موهاي سر را دربر بگيرد اما بي گمان، کمر، شکم، سينه و رانها، از جاهاي زينت به شمار نمي روند. اين اعضا بر همان حال نخستين خود مي مانند که زنان به طور معمول، اينها را مي پوشانده اند. بنابراين، زن بايد آنها را بپوشاند و خويشاوند محرم حق نگاه به آن اعضاء را ندارند.
بنابراين آنچه که از اين جا و آن جا شنيده مي شود : به غير از عورت، مردان محرم به هر جاي زن مي توانند بنگرند سخني است نادرست و بي بنياد و ناسازگار با آيه شريفه مورد بحث. البته اين پندار از فتواي فقيهان سرچشمه گرفته که در اين باره سخن خواهيم گفت.
19. اين که بر شوهر رواست که به همه جاي زن خويش بنگرد و زن هم چنين حقي را درباره شوهر خود دارد و... مطلبي است که از آيات ديگري استفاده مي شود، مانند :
«نساءکم حرث لکم فاتوا حرثکم اني شئتم.»
همسران شما، کشتزارهاي شمايند، هر جا که خواستيد بر کشتزار خود درآييد.
يا«قد افلح المؤمنون الذين... والذين لفروجهم حافظون الا علي ازواجهم او ما ملکت ايمانهم، فانهم غير ملومين.» (53)
مؤمنان، رستگار شدند آنان که... و آنان که فرجهاي خود را نگاهباني مي کنند، مگر بر همسران يا کنيزان ملکي که هيچ نکوهشي بر آنان نيست.
بنابراين، اين که شماري پنداشته اند چون : در آيه شريفه از شوهر نام برده شده «الا لبعولتهن» و شوهر مي تواند به تمامي بدن همسر خود نگاه کند، سپس دسته هاي يازده گانه ديگري را بر شوهر عطف کرده، چنين استفاده مي شود که اين يازده گروه هم مي توانند به همه جاي بدن خانمي که با آنها محرم است، نگاه کنند، مگر اين که دليلي بر خلاف اقامه شود، مانند : حرام بودن نگريستن به عورت غير و حرام بودن نگاه شهوت آلود و... پنداري بيش نيست و سخني است بي مبنا و بي دليل که با کم ترين درنگ، نادرستي آن روشن مي شود.
20. کساني که در اين آيه استثنا شده اند و لازم نيست زنان در برابر آنان جاهاي زينت خود را بپوشانند، عبارتند از : شوهر، پدر، پدر شوهر، پسر، پسر شوهر، برادر، پسر برادر، پسر خواهر، زنان هم کيش، ملک يمين (کنيز زرخريد و به قولي عبد) پيرواني که نياز جنسي ندارند، کودکاني که بر عورت زنان چيره نشده اند.
21. در اين که پيرواني که نياز جنسي ندارند چه کساني هستند، اختلاف است. در مجمع البيان پنج قول نقل شده است :
الف. آنان که به خاطر نياز غذايي همراه انسان مي آيند و نياز جنسي ندارند، مانند : ابله.
ب. عنين (ناتوان از آميزش).
ج. خصي (آلت بريده)
د. پيري که گرايشي به زنان ندارد.
ه. برده صغير. (54)
به نظر مي رسد از اين چند ديدگاه، ديدگاه نخست، بهتر باشد و پذيرفته تر; زيرا گروه دوم و سوم شهوت دارند، ولي نمي توانند به کار برند. بنابراين به «غير اولي الاربه» غير نيازمند گفته نمي شود و همچنين پيرمرد. دسته پنجم، به خاطر نابالغي، قوه شهوانيه آنان برانگيخته نشده و اينان نيازمند بالقوه اند که با فراز«او الطفل الذي...» استثنا شده است.
بنابراين، مصداق تام و تمام اين فقره، دسته اول است، گرچه آيه ويژه و منحصر به آن مصداق نيست و مي توان کساني را که پيش تر شهوت جنسي داشته اند، ولي اکنون به خاطر مريضي، يا پيري، يا رياضت، شهوتي ندارند نيز، از مصداقهاي آن به شمار آورد.
22. در اين که مراد از کودکاني که بر عورتها چيره نشده اند، چه کساني هستند، اختلاف است.
الف. کودکاني که عورتها و اسرار زنان را نمي شناسند و به خاطر نداشتن شهوت، بر آن نيرو و قوت پيدا نکرده اند.
ب. کودکاني که قدرت آميزش با زنان را ندارند. بنابراين، اگر به حد شهوت رسيدند، حکم مردان را دارند. (55)
به نظر مي رسد از دو ديدگاه، ديدگاه نخست بهتر است; زيرا اگر کودکاني اسرار زنان را بشناسند و از امور جنسي آگاه باشند، ولي اکنون ناتوان از آميزش، اين آگاهي سبب مي شود، کودکان به انحراف کشيده شوند و آن کارهايي را که شارع نمي خواسته انجام بگيرد، انجام بگيرد.
23. آخرين فقره در آيه شريفه، درباره حجاب زنان، اين فقره است :
«لايضربن بارجلهن ليعلم مايخفين من زينتهن.»
زنان مؤمن، نبايد پاي بر زمين بکوبند، تا زينتهايي که پنهان داشته اند معلوم شود.
نخستين نکته اي که از اين فقره آيه شريفه به دست مي آيد اين که : نه تنها نماياندن جاي زينت، بر زنان مؤمن روانيست که شنواندن صداي زينت به نامحرم نيز، روا نيست.
24. از فقره «لايضربن...» و از فقره «لايبدين زينتهن» برداشت مي شود که نماياندن هرگونه زيبايي براي برانگيختن شهوت مرد، با استفاده از هر يک از حواس، نارواست.
در قرآن گوش و چشم، دو شاخص اصلي از حواس انساني به شمار مي روند. از اين روي، زن نبايد نازک و دلپذير با مرد نامحرم سخن بگويد. همان گونه که اين مطلب در، دستور خداوند به زنان پيامبر (ص) آمده است :
«فلا تخضعن بالقول فيطمع الذي في قلبه مرض.» (56)
پس در گفتار نرمي نشان ندهيد، تا اميد نبرد، آن که در قلبش بيماري است.
25. از جمله زينتهاي نهاني که زن نبايد با پاي کوبي بر زمين آشکار سازد، خلخال است. از آن جا که خلخال را به پا مي بسته اند و قرآن آن را زينت نهان مي داند، روشن مي شود که عرف و آنچه شناخته شده و رسم بوده، زنان شلوارهاي بلند مي پوشيده اند، که خلخال را نيز مي پوشانده است.
بنابراين، پوشاندن پا تا پايين، در زمانهاي گذشته، رسم بوده و پس از نازل شدن آيه شريفه، واجب بودن آن، روشن شده است; زيرا اين آيه در صدد محدود کردن بودند، گستراندن. حال اگر روشن شد که در آن زمان، شلوار و لباس بيرون منزل و داخل منزل، يکي بوده، مي توان گفت : پوشاندن پا تا پايين، در داخل منزل و در پيش محرمهاي دوازده گانه، شناخته شده و مرسوم بوده و سپس واجب شده است. مگر نزد شوهر، که با آيات ديگر استثنا شده است. اگر نشانه اي بر يکسان بودن لباس زن در خانه و بيرون از خانه، پيدا نشد، لباس درون خانه، پيرو عرف است.
26. نکته ديگر اين که پاي بر زمين کوبيدن، جز بايسته هاي راه رفتن نيست; يعني زن مي تواند بدون پاي کوبي بر زمين به گونه شناخته شده و معمول، راه رود. بنابراين، با توجه به اين که در چند فقره قبل، فرمود : «لايبدين زينتهن الا ما ظهرمنها.» و در اين فقره از زدن پا به زمين جلوگيري کرد، روشن مي شود که خانمها بايد بيش ترين رعايت را در هر زمينه اي داشته باشند و باندازه ضرورت، بسنده کنند.
27. در آخرين بخش از آيه مي فرمايد :
«وتوبوا الي الله جميعا ايها المؤمنون لعلکم تفلحون.»
اي مؤمنان، همگي به سوي خدا برگرديد، شايد رستگار شويد.
گويا مراد از «ايها المؤمنون» مردان مؤمن است; زيرا اين دو آيه، حکم هر يک از مردان و زنان مؤمن را جداگانه بيان کرد. از اين روي، روشن مي شود که مردان گناهاني را انجام مي داده اند که نياز به توبه و بازگشت بوده است. در مثل، با نگاه هاي شهوت آلود، سبب جعل احکامي براي بانوان شده اند که شان نزول، تاييد کننده اين مطلب است. پس سخت گيري خداوند در لباس و چگونگي پوشش زنان، به عنوان نقصان وارد کردن و به بند کشيدن آنان نبوده، بلکه راهي بوده که آنان را از چشمان آلوده مردان شهوت ران حفظ کند. بنابراين، حجاب، براي آنان سنگري است نگهدارنده و بازدارنده از نگاههاي آلوده به شهوت، نه براي محروم کردن آنان از حقوق خود در جامعه.
28. فرمان پوشش به زنان و فرمان چشم فروکاستن به مردان، به تنهايي براي جلوگيري از گناه و چشم چراني مردان، کافي نيست; بلکه آنان نيرويي دروني، مانند تصميم بر توبه و بازگشت به سوي خدا و گردن نهادن به دستورهاي او، نياز دارند; تا آنان را از آنچه که خداوند حرام کرده، بازدارند و بدون آن نيروي دروني، تمهيدات بيروني، کافي نيست.
29. آنچه در تفسير علي بن ابراهيم، به عنوان روايت ابي الجارود نقل شده، بسيار همانند آن چيزي است که از ظاهر آيه شريفه، برداشت مي شود :
ابي الجارود از امام باقر (ع) روايت مي کند :
«في قوله «لايبدين زينتهن الا ما ظهر منها» فهي الثياب والکحل والخاتم وخضاب الکف والسوار. والزينة ثلاث : زينة للناس وزينة للمحرم وزينة للزوج. فاما زينة الناس، فقد ذکرناه واما زينة المحرم فموضع القلادة فما فوقها والدملج ومادونه والخلخال وما اسفل منه واما زينة للزوج فالجسد کله.» (57)
امام باقر (ع) درباره فرموده خداوند متعال : «و آشکار نسازند زينت خود را مگر آنچه آشکاراست» فرمود : آن زينت، عبارت است از : لباس، سورمه، انگشتر، حناي دست و النگو.
زينت، سه قسم است : زينتي براي مردم، زينتي براي محرم و زينتي براي شوهر.
زينت براي مردم را يادآور شديم. زينت محرم، جاي گردنبند و بالاتر از آن و جاي دستبند و پايين تر از آن و جاي خلخال و پايين تر از آن و زينت شوهر تمامي بدن زن است.
اگر چه در سند روايت مناقشه است و در اين که چه بخش از آنچه از قول امام باقر (ع) نقل شد، روايت است و کدام بخش از آن، سخنان صاحب تفسير، احتمالهايي وجود دارد. ولي آنچه مهم است، روايت همان را مي گويد که ظاهر آيه با توجه به عرف بيان مي کند.
و بنابراين، روايت جنبه تاييدي دارد; از اين روي سند نداشتن آن، زياني به بحث نمي رساند.
مرحله پنجم : از آياتي که پيش از اين، از آنها سخن گفته شد، روشن شد که زنان قسمتهايي از بدن خود را که پيش از نازل شدن آيه حجاب نمي پوشانده اند، لازم نيست آنها را در برابر خويشاوندان دوازده گانه مطرح شده در آيه 30 سوره نور، بپوشانند. ولي از آيات به دست نيامد که حکم آن جاهايي را که پيش از آيه حجاب مي پوشانده اند، اکنون چيست و در برابر اين دوازده گروه چه بايد بکنند؟
در مثل، آيا مادر مي تواند تمامي بدن غير از عورت را در برابر فرزند بالغ خود نمايان کند؟
آياخواهر مي تواند تمامي بدن، غير از عورت را در برابر برادر بالغ خود نمايان کند؟
از آيات مورد بحث، روا بودن آشکار ساختن سينه، شکم، کمر، ساق پا و رانها و مانند آن در برابر محرمها به دست نيامد.
اکنون مي خواهيم بگوييم : از ظاهر قرآن مجيد، به دست مي آيد که حاضر شدن زن، با لباس نامناسب و نماياندن، شکم، سينه، ران و... در برابر خويشان نسبي، بي چون و چرا، حرام است. خداوند در آيه 85 95 سوره نور مساله را مطرح فرموده و حتي ورود بدون اجازه به اتاق پدر و مادر را، ممنوع فرموده است :
«يا ايها الذين آمنوا ليستاذنکم الذين ملکت ايمانکم والذين لم يبلغوا الحلم منکم ثلث مرات من قبل صلوة الفجر وحين تضعون ثيابکم من الظهيرة ومن بعد صلوة العشاء ثلث عورات لکم ليس عليکم ولاعليهم جناح بعدهن طوافون عليکم بعضکم علي بعض کذلک يبين الله لکم الآيات والله عليکم حکيم.»
اي آنان که ايمان آورده ايد، غلامان و کنيزان زر خريد شما و کودکان نابالغ، [براي وارد شدن به اتاق شما] بايد سه وقت از شما اجازه بگيرند : پيش از نماز صبح، هنگامي که لباسهاي خود را هنگام ظهر در مي آوريد و پس از نماز عشا. اين سه وقت، عورت است از براي شما. برشما و بر آنان، غير از اين سه وقت، گناهي نيست. شماري از شما بر شماري ديگر وارد شونده و گردش کننده اند اين چنين خداوند آيات خود را براي شما بيان مي کند و خداوند، داناي حکيم است.
«واذا بلغ الاطفال منکم الحلم فليستاذنوا کما استاذن الذين من قبلهم کذلک يبين الله لکم آياته والله عليم حکيم.»
هنگامي که کودکان شما به سن بلوغ رسيدند، بايد از شما اجازه بگيرند، همان گونه که پيشينيان آنان اجازه مي گرفتند. اين چنين خداوند آيات خود را براي شما، بيان مي کند. خداوند داناي حکيم است.
آيه مي فرمايد کودکان نابالغ، در سه نوبت، براي ورود به اتاق پدر و مادر اجازه بگيرند. حال، کودکان بالغ چطور؟ اينان، بايد در هر حال، اجازه بگيرند، چه در اين سه نوبت و چه در وقتهاي ديگر.
با اين که در وقتهاي ديگر، احتمال برهنگي و... مادر يا به کلي وجود ندارد، يا بسيار کم پيش مي آيد، چرا کودک بالغ براي ورود به اتاق پدر و مادر، بايد اجازه بگيرد؟ اين بدان جهت است که در ديگر وقتها نيز احتمال دارد جاهايي از مادر که عورتين نيست، ولي از زينتهاي نهان به شمار مي روند، پيدا باشند که تنها براي همسر ديدن آنها رواست و براي غيرهمسر ناروا.
بنابراين، مفهوم آيه 85 و صريح آيه 95، که واجب بودن اجازه را براي فرزند بالغ بيان مي کنند، با ملازمه عرفي، به حرام بودن نظر به زينتهاي باطني مادر و حرام بودن نماياندن زينتهاي پنهان بر مادر، دلالت دارد.
اگر کسي بگويد احتمال دارد که عورتين مادر در آن سه وقت ديگر نيز آشکار باشد; از اين روي بايد کودکان بالغ وارد نشوند!
مي گوييم : احتمال نمايان بودن عورتين مادر در غير سه نوبت ياد شده، با جايز بودن ورود کودکان نابالغ، بدون اجازه، سازگار، نيست.
بله اگر دليل قوي از روايات به جايز بودن ظاهر شدن مادر با لباس زير، در بين فرزندان پيدا کرديم، که بسان نص بود، آن گاه، چاره اي نيست، بايد واجب بودن اجازه را براي امور ديگر بدانيم. ولي در بحث روايات خواهد آمد، که چنين دليل قوي و روشني وجود ندارد.
نکته : خداوند در آيه 31 سوره نور، دوازده گروه را استثناء کرد و نتيجه اين شد که بر زن لازم نيست خود را در برابر اين گروهها بپوشاند; اما در آيه 85 همان سوره، تنها بر دو دسته واجب کرد که در سه وقت ياد شده، اجازه بگيرند و در ديگر وقتها، همگان بايد اجازه بگيرند. از اين روي، اين پرسش به ذهن مي آيد :
دليل استثناهاي دوازده گانه در آن جا و دوگانه در اين جا چيست؟
پاسخ : در اين جا دو گروه را استثناء کرد :
1. ملک يمين. اين خود، بحث دارد که آيا غلام و کنيز را در بر مي گيرد، يا نه، تنها کنيز را در بر مي گيرد؟ آيا بالغان را در بر مي گيرد، يا نابالغان را نيز در بر مي گيرد؟ از آن جا که هيچ کدام از انواع برده در زمان ما وجود خارجي ندارند، از بحث درباره آن، خودداري مي شود.
2. کودکان غيربالغ خود انسان، نه هر کودک غيربالغ.
اين گروه مي تواند به تمامي بدن مادر، غير از عورت نگاه کند و پوشاندن بدن، به غير از عورت، در برابر اينان، واجب نيست; از اين روي مي توانند بدون اجازه، مگر در سه نوبت ياد شده، به اتاق پدر و مادر، وارد شوند.
ولي همين گروه و همين کودکان نابالغ، وقتي به سن بلوغ رسيدند، بايد براي وارد شدن به اتاق پدر و مادر، در همه گاه اجازه بگيرند، چون چه بسا، ران و سينه و پاهاي مادر عريان باشد.
در اين جا، معناي يک قيد و کلمه اي که در آيه ذکر شده و مفسران به طور معمول آن را معني نکرده و از آن گذشته اند، روشن مي شود.
آيه 60 سوره نور چنين بود :
«واذا بلغ الاطفال منکم الحلم، فليستاذنوا کما استاذن الذين من قبلهم.»
«من قبلهم» در آيه شريفه به چه کساني اشاره دارد؟ از کلام مفسران، مطلب روشني به دست نمي آيد، ولي با توجه به آيه 31 همين سوره که دوازده گروه استثنا شدهو، دوازدهمين کودکي بود که بر عورتهاي زنان آگاهي نداشت، روشن مي شود، کودکان در آيه 85، از گرفتن اجازه بخشوده شدند، مگر زماني که به سن بلوغ برسند که در اين صورت، بايد اجازه بگيرند، همان گونه که «الذين من قبلهم»; يعني يازده گروه قبلي، اجازه مي گرفتند. بنابراين، روشن مي شود که مراد از «من قبلهم» گروههاي يازده گانه قبلي است.
البته استثنا بودن زوج و زوجه از اجازه گرفتن و نگاه کردن، به خاطر آيات سوره مؤمن و معارج است و اشکالي به ليت بحث ما، وارد نمي سازد.

روايات
حال که بحث از آيه 85 و 95 شد و زواياي گوناگون آن دوروشن گرديد، رواياتي را به عنوان تاييد کننده که در ذيل دو آيه، 85 و 95 آورده شده، يادآور مي شويم :
1. امام صادق (ع) مي فرمايد :
«يستاذن الذين ملکت ايمانهم والذين لم يبلغوا الحلم منکم ثلاث مرات.کما امرکم الله عزوجل ومن بلغ الحلم فلا يلج علي امه و لاعلي اخته ولا علي خالته ولا علي ماسوي ذلک الا باذن فلا ياذنوا حتي يسلموا و السلام طاعة الله عزوجل.» (58)
ملک يمين هاي شما و فرزندان نابالغ شما،همان گونه که خداوند امر فرموده به شما، در سه نوبت اجازه مي گيرند.هرکس به سن بلوغ رسيد،به هيچ روي،بر مادر،دختر، خاله و غير اينان، بدون اجازه وارد نمي شود.و اجازه نمي دهند، تا سلام کند;زيرا سلام، پيروي از خداوند است.
2. روايتي ديگر،همانند اين روايت،از امام باقر (ع) رسيده است. (59)
3. در الدرالمنثور روايتهاي، بسياري در اين باب نقل شده، از جمله :
«راوي از پيامبر (ص) مي پرسد :آيا براي وارد شدن بر مادرم،بايد اجازه بگيرم؟
حضرت مي فرمايد :بله.
راوي مي پرسد :با مادرم در يک اتاق زندگي مي کنم، آيا براي وارد شدن بر ايشان، بايد اجازه بگيرم؟
پيامبر (ص) مي فرمايد : اجازه لازم است.
راوي مي گويد : من خدمتگزار مادرم هستم، آيا هر گاه وارد مي شوم، بايد اجازه بگيرم؟
حضرت فرمود : آيا دوست داري وي را برهنه ببيني؟
گفت : نه.
فرمود : پس اجازه بگير و وارد شو.» (60)
اين روايت، با دو سند : «ابن جرير عن زيدبن اسلم، ان رجلا سال النبي» و«ابن جرير و بيهقي عن عطاء بن يسار : ان رجلا قال يا رسول الله.» نقل شده است.
روايت نشان مي دهد که اجازه گرفتن براي اين است که مادر، برهنه ديده نشود. عريان در اين جا، اعم است از برهنگي کامل که حتي عورتين او ديده شود، يا نيمه برهنگي که سينه، شکم، ران و... ديده شود. ولي به قرينه رواياتي که از ابن مسعود و حذيفه، نقل شد : «ان لم تفعل رايت منها ما تکره» يا «ما علي کل احيانها تحب ان تراها» معلوم مي شود که مراد از برهنگي در حديث نبوي، برهنگي کامل نيست و روايات، تاييد کننده همان چيزي است که از آيه برداشت شده.

خلاصه بحث
1. حکم حجاب، کم کم و به مرور زمان، نازل شد و از خانه پيامبر اسلام (ص) شروع شد و سپس به ديگر خانه ها و خانواده ها سريان يافت.
2. حجاب براي سالم ماندن روح انسانها قرار داده شده است : (ذلکم اطهر لقلوبکم وقلوبهن).
3. جلباب (ل چادر) افزون بر تکليف، حقي بوده براي خانمهاي پاکدامن که در ابتداء، جنبه حق بودن آن برتري داشته است.
4. پيش از آمدن حکم حجاب، زنان ، غير از سروگردن، گريبان و دستها را تا حدود آرنج، باقي بدن خود را مي پوشانده اند. ظاهر بودن کمر، سينه، رانها و... رايج نبوده است. بنابراين، گروههاي استثناء شده، همان جاهايي که به طور معمول نمي پوشانده اند مجاز هستند که نگاه کنند و جايز بودن نگاه کردن به رانها، سينه، ساقهاي پا و... از آيه به دست نمي آيد.
5. حکم حجاب، حکم فراگير است و گروههاي استثناءشده به خاطر ضرورت و... بوده است.
6. اصل در مساله حجاب، جداسازي کامل محيط مرد و زن از يکديگر است، به گونه اي که هر دو بتوانند در جامعه به کار و تلاش بپردازند و تماسها و برخوردها دراندازه بسيار کمي باشد.
7. حجاب و پوشش، مساله اي شخصي است و بازشناسي «ماظهر» و ضرورتها به عهده خود افراد است و از اين آيات حکم و وظيفه اي براي مسؤولان امر و متوليان امور روشن نشد.
8. در اين آيات هيچ بحثي درباره «مادر همسر» مطرح نشد و از هيچ يک از واژگان آيات روشن نشد که داماد مي تواند به مادر همسر خود نگاه کند.
بله، از آيه 32 سوره بقره روشن مي شود : ازدواج با مادر همسر حرام است، همان گونه که ازدواج با مادر، خواهر، دختر، عمه، خاله، دختر برادر و دختر خواهر حرام است، ولي ملازمه اي بين حرام بودن ازدواج با حلال بودن نگاه کردن وجود ندارد.

--------------------------------------------
پي نوشت ها :
1. سوره «احزاب»، آيه 35.
2. همان، آيه 23 33.
3. تفسير «مجمع البيان»، امين الاسلام طبرسي، ج 7 863/8.
4. سوره «احزاب»، آيه 55.
5. «وسائل الشيعه»، ج 14، باب 129، از ابواب مقدمات النکاح، ج 1/171 - 172.
6. همان، ح 4.
7. تفسير «مجمع البيان»، ج 7 -8/368.
8. تفسير «روح المعاني»، آلوسي بغدادي، ج 12/107، دار احياء التراث العربي، بيروت.
9. سوره «احزاب»، آيه 59.
10. همان، آيه 6.
11. همان، آيه 32.
12. تفسير «الدر المنثور»، سيوطي، ج 5/221.
13. همان.
14. همان.
15. همان.
16. همان.
17. «نهج البلاغه»، صبحي صالح، نامه 31، آخر نامه.
18. تفسير علي بن ابراهيم قمي، ج 2/196.
19. تفسير «روح المعاني»، ج 2/127.
20. تفسير «الدرالمنثور»، ج 5/221.
21. تفسير «روح المعاني»، ج 12/127.
22. تفسير «مجمع البيان»، ج 7 - 8/369.
23. تفسير «الميزان»، علامه طباطبايي، ج 16/339.
24. تفسير «الکاشف»، محمد جواد مغنيه، ج 6/239.
25. «قاموس قرآن»، سيد علي اکبر قرشي، ماده جلباب، دار الکتب الاسلاميه.
26. «بحارالانوار»، علامه مجلسي، ج 10/55، ح 2.
27. همان، ج 32،تحقيق محمد باقر محمودي،237،ح 190 وزارت ارشاد.
28. همان، ج 41/227، ح 37.
29. همان، ج 75/233، ح 1.
30. همان، ج 78/11، ح 70.
31. همان، ج 68/35، ح 74.
32. همان، ج 79/76، ح 5.
33. سوره «احزاب»، آيه 60.
34. تفسير «الکاشف»، محمد جواد مغنيه، ج 6/239.
35. تفسير «الميزان»، ج 16/339.
36. تفسير «روح المعاني»، ج 12/127.
37. تفسير «الکشاف»، ج 3/560.
38. «فروع الکافي»، ج 7/290، ح 1، دارالتعارف للمطبوعات، بيروت.
39. همان 291/، ح 5.
40. «تاريخ قرآن»، دکتر محمد راميار/674، اميرکبير.
41. همان/672.
42. تفسير «مجمع البيان»، ج 7 - 8/130.
43. تفسير «نورالثقلين»، ج 3/588; «کافي»، ج 5/521، ح 5.
44. تفسير علي بن ابراهيم قمي، ج 2/101.
45. تفسير «روح المعاني»، ج 10/204، دارالفکر، بيروت.
46. «الدر المنثور»، ج 5/42.
47. تفسير «نورالثقلين»، ج 3/589، ج 95/590، ح 105.
48. همان 590/، ح 103.
49. تفسير «الدرالمنثور»، ج 5/42.
50. تفسير «مجمع البيان»، و ديگر تفسيرها، ذيل آيه.
51. تفسير «نورالثقلين»، ج 3/588، ح 93.
52. تفسير «روح المعاني»، ج 10/209.
53. سوره «مؤمنون»، آيه 1 - 6.
54. تفسير «مجمع البيان»، ج 7-8/138.
55. همان.
56. سوره «احزاب»، آيه 32.
57. تفسير «علي بن ابراهيم قمي»، ج 2/101; تفسير «نورالثقلين»، ج 3/592، ح 119.
58. تفسير «نورالثقلين»، ج 3/621، ح 229.
59. همان/622، ح 231.
60. تفسير «الدر المنثور»، ج 5/75.

***** بر گرفته شده از مجله فقه، شماره 23


کندوکاو در آيات حجاب، آن هم يک جا و همه سونگرانه، براي اهل نظر و فقه پژوهان، مي تواند ره گشا و پرفايده باشد و آنان را در دستيابي به زواياي گوناگون اين گزاره مهم اجتماعي، رهنمون سازد.
کنار هم گذاردن آيات حجاب و درنگ بر روي آنها و توجه به آغاز و پايان نشانه هاي پيوسته و ناپيوسته هر يک از آيات، بسيار روشن گر خواهد بود و ره گشا،که در ضمن بحث،به اين نکته اشاره خواهد شد.
نکته شايان توجه اين که :در کنار هم و به ترتيب نزول آوردن آيات و دقت و درنگ روي آنها، نشان خواهد داد که حکم حجاب،يک باره اعلام نشده،بلکه کم کم و با گذشت زمان و آماده شدن زمينه و... بر قلب مبارک پيامبر (ص) نازل شده است.
ابتدا، در روزهاي پاياني سال پنجم هجري، در جريان وليمه ازدواج پيامبر (ص) با زينب بنت جحش (همسر طلاق داده شده زيدابن حارثه) آيه حجاب همسران پيامبر (ص) بر آن حضرت نازل شد.
همه مردان برابر دستور اين آيه شريفه مي بايست از پس پرده با همسران پيامبر (ص) سخن بگويند.
در مرحله دوم، خويشاوندان نسبي از دايره اين حکم بيرون شدند و آنان اجازه يافتند با همسران پيامبر (ص) بي آن که پرده اي در بين باشد، سخن بگويند.
در مرحله سوم، جلباب (چادر) به عنوان حقي براي همسران و دختران پيامبر (ص) و زنان مؤمن قرار داده شد.
در مرحله چهارم، آيات سوره نور احکام حجاب بانوان را روشن ساخت.
در مرحله پنجم، اجازه گرفتن براي ورود به محل استراحت بانوان محرم، مطرح شد.
چند نکته از اين بررسي به دست مي آيد :
1. در نگاه به بانوان محرم و اندازه پوشش آنان در برابر محرمان، بين خويشاوندان نسبي و سببي فرق است;يعني هيچ گاه پوشش مادر نزد فرزند، همانند پوشش مادرزن در نزد داماد نيست.
2. اين که گفته مي شود محرمان، چه سببي و چه نسبي، مي توانند به همه جاي بدن يکديگر نظر بيفکنند، به جز عورت و شرمگاه، سخني است بي دليل.اين بخش از بحث مقداري به درازا کشيد که چاره اي نبود;زيرا فقيهان روزگار ما، آن گونه که از حاشيه هاي عروة الوثقي برمي آيد، همه،برخلاف اين نظر دارند;از اين روي بايسته بود که دليلهاي اين مساله بيش تر به بوته بررسي گذاشته شود.
3. روايات رسيده از معصومان در اين موضوع،سخن جديدي،غير از آنچه از آيه هاي حجاب فهميده مي شود، بيان نکرده اند.
4. از ملاکها و معيارهاي به دست آمده از بحث و کندوکاو در آيات شريف، در گزاره هاي جديد و مسائل نوپيدا بهره برديم و آنها را به گونه استدلالي، شرح داديم.در مثل فرق بين عکس و صاحب عکس و فيلم شخص و خود شخص بيان شده است.

ترتيب نزول آيات حجاب
نخستين مرحله تا پيش از سال پنجم هجري، بر زنان مسلمان، واجب نشده بود که حجاب داشته باشند.آنان با همان لباس معمول و مرسوم آن زمان، در جامعه حاضر مي شدند،با مردان سخن مي گفتند و حتي با آنان بر سر يک سفره مي نشستند و از يک ظرف غذا مي خوردند;تا اين که در سال پنجم هجري، پس از ازدواج پيامبر (ص) با زينب بنت جحش، خداوند حجاب را بر زنان حضرت قرار داد و به مؤمنان دستور داد، هرگاه از همسران پيامبر (ص) چيزي خواستيد، از پشت پرده بخواهيد :
«واذا سالتموهن متاعا فاسئلوهن من وراء حجاب.»
سپس دليل اين دستور را چنين بيان مي فرمايد :
«ذلکم اطهر لقلوبکم و قلوبهن.» (1)
نکته : پيش از نازل شدن آيه حجاب،در همين سوره شريف، آيات ديگري نازل شده که در آنها، شان همسران پيامبر (ص) در صورت نگهداشت تقواي الهي، از شان ديگر زنان برتر دانسته شده است و به همسران پيامبر (ص) دستور داده شده که از حجره ها،مگر براي کارهاي ضروري،خارج نشوند و با ناز و کرشمه،با مردان سخن نگويند و بسان دوران جاهليت نخستين، خود را نيارايند :
«يا نساء النبي لستن کاحد من النساء ان اتقيتن فلا تخضعن بالقول فيطمع الذي في قلبه مرض وقلن قولا معروفا. وقرن في بيوتکن ولا تبرجن تبرج الجاهلية الاولي.» (2)

دومين مرحله در پي نازل شدن حکم حجاب درباره همسران رسول خدا (ص) و بازداشته شدن مردان از مستقيم سخن گفتن با آنان و دستور به نگاه نکردن به ايشان، که گويا اين حکم،همه، حتي پدران، برادران و خويشان همسران رسول خدا را در برمي گرفت، اين پرسشها مطرح شد :
آيا پدران همسران رسول خدا (ص) از ديدن دختر خود بازداشته شده اند؟
آيا برادران همسران رسول خدا (ص) حق ديدن خواهران خود را ندارند؟
آيا پسران همسران پيامبر (ص) که از شوي پيشين خود داشتند، ديگر اجازه ندارند مادران خود را ببينند؟
آيا زنان مؤمن،بسان مردان مؤمن بايد از پس پرده با همسران پيامبر (ص) سخن بگويند؟ (3)
يعني آيا همان گونه که «يا ايها الذين آمنوا» زنان و مردان با ايمان را در بر مي گيرد و تنها از باب «تغليب»ضميرها مذکر آمده است، در «اذا سالتموهن»ضمير مخاطب از باب «تغليب»به صورت مذکر آمده است;ولي در واقع زنان را هم در بر مي گيرد و برابر اين حکم زنان مؤمن نيز بايد از پس پرده با همسران رسول خدا (ص) سخن بگويند; يا خير، اين حکم ويژه مردان است؟
در پي اين پرسشهاي گوناگون و شبهه ها، اين آيه شريفه بر قلب مبارک رسول خدا (ص) فرود آمد :
«لاجناح عليهن في آبائهن ولاابنائهن ولااخوانهن ولاابناء اخوانهن ولاابناءاخواتهن ولانسائهن ولاماملکت ايمانهن واتقين الله ان الله کان علي کل شي ء شهيدا.» (4)

چند نکته الف. پنج گروه نخست از گروههاي نامبرده شده، هماناني هستند که به محرمان نسبي نامبردارند.بنابراين، حکم حجاب براي زنان پيامبر (ص) بدين منظور نبوده که آنان خود را از تيررس چشم محرمان نسبي به دور نگهدارند.و به ديگر سخن، همسران رسول خدا وظيفه ندارند که با محرمان نسبي خود نيز از پس پرده سخن بگويند.آنان، همان گونه که پيش از اين اجازه داشته اند و بر آنان روا بوده بدون حجاب و پرده با محرمان نسبي خود سخن بگويند، اکنون که به همسري پيامبر (ص) درآمده اند نيز مي توانند، با محرمان نسبي بي پرده سخن بگويند.
ب. تکليف در پس پرده قرار گرفتن، متوجه همسران رسول خداست، نه مردان. و به ديگر سخن، همسران آن حضرت بايد خود را در پس پرده نگه بدارند، نه اين که مردان وظيفه داشته باشند نگاه نکنند; از اين روي، به جاي «لاجناح علي آبائهن» که کوتاه تر و آسان تر بود، عبارت : «لاجناح عليهن في آبائهن» آمد، تا نشان دهد آن گاه که گناهي هست، آن گناه بر زنان است.
در جمله آخر، خداوند خطاب به زنان فرمود : «واتقين الله» شما زنان بايد تقواي الهي را پيشه کنيد و خود را در پس پرده قرار دهيد. و نفرمود : «واتقوا الله» شما مردان، يا شما مردان و زنان، بايد تقواي الهي را پيشه کنيد و چشم ندوزيد.
بنابراين، روايتهايي که برابر آنها رسول خدا (ص) به همسران خود فرمود : از ابن مکتوم نابينا روي بگيرند و خود را در پس پرده حجاب نگهدارند، از همين باب است. نه اين که از آن احاديث بتوان تنقيح مناط کرد و دستور کلي به واجب، يا مستحب براي تمامي زنان استفاده کرد; زيرا تنقيح مناط در جايي است که احتمال ويژگي براي مورد وجود نداشته باشد، در حالي که اين جا، احتمال ويژه بودن مورد، بسيار قوي است.
اکنون براي روشن تر شدن بحث، روايات واقعه ديدار ابن مکتوم را از پيامبر (ص) بازگو مي کنيم :
«استاذن ابن مکتوم علي النبي (ص) و عنده عائشة وحفصة.
فقال لهما : قوما فادخلا البيت.
فقالتا : انه اعمي.
فقال : ان لم يرکما فانکما تريانه.» (5)
ابن مکتوم از محضر پيامبر (ص) اجازه ورود گرفت. اين در حالي بود که عائشه و حفصه نزد پيامبر بودند. پيامبر (ص) به آن دو فرمود : برخيزيد و داخل اتاق شويد.
آن دو گفتند : او نابيناست.
حضرت فرمود : اگر او شما را نمي بيند، شما او را مي بينيد.
از ام سلمه روايت شده که گفته است :
«کنت عند رسول الله (ص) و عنده ميمونة. فاقبل ابن ام مکتوم.
وذلک بعد ان امر بالحجاب.
فقال : احتجبا.
فقلنا : يارسول الله اليس اعمي لايبصرنا؟
قال : افعميا وان انتما الستما تبصرانه؟» (6)
من و ميمونه نزد رسول خدا (ص) بوديم که ابن مکتوم وارد شد. اين حادثه پس از دستور به حجاب بود. پيامبر (ص) فرمود : در پس پرده حجاب رويد.
گفتيم : اي رسول خدا! آيا او نابينايي که ما را نبيند، نيست؟
فرمود : آيا شما نيز نابيناييد؟ آيا شما او را نمي بينيد؟
همان گونه که پيش از اين يادآور شديم، اين روايات، ويژه همسران پيامبر (ص) است و به هيچ روي ديگر زنان مسلمان را در برنمي گيرد و تنقيح مناط و سريان دادن حکم به تمامي زنان مسلمان، دليل مي خواهد.
ج. در مراد از «نسائهن» اختلاف است. در مجمع البيان، دو قول نقل شده است :
1. مراد زنان هم کيش; يعني زنان مؤمن است، نه زنان يهودي و نصاري; زيرا آنان زنان مؤمن را مي بينند و براي شوهران خود وصف مي کنند : اين قول از ابن عباس است.
2. مراد، همه زنان است. (7)
از روح المعاني نيز دو قول به دست مي آيد :
1. قول ابن عباس; يعني زنان هم کيش.
2. زنان خويشاوند و وابستگان و پيوسته هاي به آنان :
«وفي البحر : دخل في «نسائهن» «الامهات و الاخوات و ساير القربات و من يتصل بهن من المتصرفات لهن و القائمات بخدمتهن.» (8)
مادران، خواهران و ديگر خويشاوندان و زناني که براي آنان کار مي کنند و به خدمت آنان و خدمتگزار آنان هستند، داخل در «نسائهن»اند.

سومين مرحله «يا ايها النبي قل لازواجک و بناتک ونساء المؤمنين يدنين عليهن من جلابيبهن، ذلک ادني ان يعرفن فلايؤذين وکان الله غفورا رحيما.» (9)
اي پيامبر! به همسران و دختران خود و زنان مؤمن بگو : چادرهاي خود را بردوش گيرند. اين نزديک تر است، براي اين که شناخته و مورد آزار و اذيت قرار نگيرند و خدا آمرزنده مهربان است.
تاکنون روشن شد که همسران پيامبر مي بايد خود را در پس پرده نگه دارند و تنها با خويشان نسبي و زنان مؤمن و بردگان مي توانند بدون پرده روبه رو شوند.
از ديگر سو، اين وظيفه، شرافت ويژه اي نيز بود که شامل زنان پيامبر (ص) شده بود; همان گونه که پيش از اين نيز شرافتها و وظيفه هاي ديگري نيز پيدا کرده بودند، از جمله :
ام المؤمنين : «وازواجه امهاتهم» (10) و مساوي نبودن با ديگر زنان مسلمان در کيفر و پاداش، البته به شرط داشتن تقوا : «يا نساء النبي لستن کاحد من النساء ان اتقيتن.» (11) و از جمله وظيفه هايي که بر همسران پيامبر مقرر شده، به ناز و کرشمه سخن نگفتن با مردان و پسنديده سخن گفتن : «فلاتخضعن بالقول... وقلن قولا معروفا» و خارج نشدن از خانه : «قرن في بيوتکن» به گونه دوران جاهلي خود را نياراستن : «لاتبرجن تبرج الجاهلية الاولي.» به هر حال، بخشيدن شرافت، بدون قرار دادن وظيفه و تکليف ويژه نبوده است.
حال پس از فرا خواندن «امهات المؤمنين» به حجاب که هم شرافت و امتيازي بوده و هم تکليف و وظيفه اي، همين وظيفه را و امتياز را به ديگر زنان مؤمن نيز بخشيده است; تا آنان از شرافت بهره مند شوند و قدر و منزلت آنان شناخته شود و جوانان و ولگردان، با آنان برخورد به دور از ادب، و آزار دهنده نداشته باشند و دريابند که اينان زنان با شخصيت و از خاندان شريف و پاک هستند و نبايد به هيچ روي، آزرده و اذيت شوند.
از اين روي حجاب، جايگاه ويژه اي دارد و شرافتي به شمار مي آيد براي زنان مؤمن. چنين بود که زنان مدينه از اين دستور خداوند استقبال کردند و به سرعت مقنعه ها و چادرهاي سياه تهيه کردند و با آنها خود را پوشاندند.
ام سلمه مي گويد :
«لما نزلت هذه الآيه : «يدنين عليهن من جلابيبهن» خرج نساء الانصار کان علي رؤسهن الغربان من اکسية سود يلبسنها.» (12)
وقتي که آيه شريفه : «خود را با چادرها فروپوشانيد» نازل شد، زنان انصار از خانه ها خارج شدند، به گونه اي که گويا کلاغهاي سياه بر روي سر آنان نشسته اند; به خاطر لباسهاي سياهي که پوشيده بودند.
بمانند همين سخن از عائشه نيز روايت شده است. (13)
بي گمان جنبه شرافتي و حق بودن حجاب از جنبه تکليفي آن بيش تر بوده است; از اين روي، در پي اعلام حکم حجاب، وعده بهشت براي پيروي کنندگان از اين دستور و وعده عذاب براي مخالفان آن، مطرح نشد، بلکه دليل عقل پسند و عرف پسند آورد :
«ذلک ادني ان يعرفن فلايؤذين.»
براي شناخته شدن و اذيت نشدن، اين بهتر است.
و به همين خاطر که جنبه شرافتي و حق بودن آن بيش تر مورد نظر بوده، زنان مدينه، براي جلوه گر شدن ابهت و حشمت خود، چادر سياه بر سر افکنده اند; با اين که پيامبر (ص) نفرموده بود چادر سياه بر سر افکنند. بويژه اين که پارچه سياه و پوشش سياه به سبب جذب حرارت خورشيد، براي سرزميني چون شبه جزيره عربستان، مناسب نيست. بنابراين تنها توجيهي که براي اين گونه لباس وجود دارد، همان ابهت و حشمت پيدا کردن و استفاده کامل از اين حق است.
تا بدان جا حق و شرافت بودن حجاب و چادر، بر تکليف بودن آن برتري داشته که حتي عمربن خطاب، خليفه دوم مسلمانان، فکر مي کرد : چادر حق است، نه تکليف; از اين روي به کنيزکان اجازه پوشيدن چادر را نمي داد :
«کان عمربن الخطاب، لايدع في خلافته امة تقنع ويقول انما القناع للحرائر لکيلا يؤذين.» (14)
عمربن خطاب، در زمان زمامداريش، به هيچ روي اجازه نمي داد که کنيز ان مقنعه بپوشند و مي گفت : مقنعه، ويژه زنان آزاد است; تا شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند.
انس مي گويد :
«راي عمر جارية مقنعة فضربها بدرته وقال القي القناع لاتشبهين بالحرائر.» (15)
عمر کنيزي را ديد که مقنعه بر سر کرده بود، با تازيانه بر سر او زد و گفت : مقنعه را بر دار و خود را به زنان آزاد همانند نساز.
در اين فکر، عمر تنها نيست و ديگران نيز اين چنين برداشتي را از حکم حجاب داشته اند. در مثل از ابن شهاب پرسيده شد : آيا کنيز ازدواج مي کند و سرخود را مي پوشاند. وي در پاسخ، آيه شريفه : «يا ايها النبي قل لازواجک...» را تلاوت کرد و گفت :
«فنهي الله الاماء ان يتشبهن بالحرائر.» (16)
خداوند کنيزان را از اين که خود را همانند زنان آزاد درآورند، بازداشته است.
نکته : از پرسش و پاسخ روشن مي شود که پرسش کننده مي دانسته است : کنيز تا شوهر نکرده، حق ندارد چادر سر کند; از اين روي حکم کنيز شوهر کرده را مي پرسد که آيا کنيز، با ازدواج کردن، به شرف پوشيدن چادر نايل مي شود؟ ابن شهاب، پاسخ مي دهد : کنيزکان، چه ازدواج کنند و چه ازدواج نکنند، از اين حق، بهره اي نخواهند داشت.
نکته مهم : ما اکنون بر آن نيستيم کار عمر را موجه جلوه بدهيم، يا به بوته نقد بگذاريم. همچنين، بر آن نيستيم از روايي و ناروايي برده داري و شبهه هايي که در اين باب وجود دارد، سخن بگوييم.
اکنون سخن در اين است : آيا حجابي که بر همسران رسول اکرم (ص) و دختران آن بزرگوار و زنان مؤمن قرار داده شده، تنها يک تکليف و اجبار تعبدي و شرعي بوده، يا تنها حق و شرافت بوده و الزامي در آن راه نداشته است و يا اين که حق و تکليف، همراه هم بوده است؟
روشن شد که بنابر نگرش عمربن خطاب و ابن شهاب، چادر و حجاب حق و شرافت ويژه زنان آزاد است و کنيزان از آن بهره اي ندارند.
به ديگر سخن، عمربن خطاب و ديگر همفکرهاي وي، پوشيدن چادر را مانند «آزادي» و لازمه آن مي دانسته اند و مي پنداشته اند : همان گونه که کنيز از آزادي محروم است، از پوشيدن چادر و مقنعه نيز محروم است. يا همان گونه که کنيز از داشتن مال و مالک شدن محروم است، از داشتن حجاب و پوشيدن چادر نيز محروم است.
اما در برابر اين قول، احتمالهاي ديگر و ديدگاههاي ديگر وجود دارد; در مثل چه بسا حجاب حق همراه با تکليف باشد; همان گونه که آزادي حق همراه با تکليف است. آن جا که شخص مي خواهد خود را بنده ديگران قرار دهد و با دست خود، ريسمان بردگي را برگردن خود بيندازد، خطاب :
«ولاتکن عبد غيرک قد جعلک الله حرا.» (17)
برده غير نباش خداوند تو را آزاد قرار داده است.
وي را مکلف به برخورداري از آزادي و زدودن بند بردگي مي کند و آزاد بودن را بر او تکليف مي کند.
ولي آن جا که جايگاه آزادي شناخته شده است و کسان ارزش آن را مي دانند، به هر قيمتي از آن پاسداري مي شود و انسانها براي آزاد زيستن، از همه چيز خود در مي گذرند و حتي به اين پندار و گمان که پس از چند نسل فرزندانشان آزاد بزيند و آزادانه سرنوشت خود را رقم بزنند، حاضرند خود را به کشتن بدهند و از اساسي ترين حق، که حق حيات است، خود را محروم سازند، تا شايد نسيمي از آزادي به فرزندان و نسلهاي بعدي بدمد، جاي تکليف نيست و کسي به آزاد زيستن تکليف نمي کند.
نتيجه : حجاب و چادر مي تواند هم حق بشري باشد و هم حق الهي. يعني اگر کسي خواست از آن حق بهره ببرد و به اين پايه از رشد و عقل رسيد که پوشش را مصونيت دانست، نه محدوديت، شرافت دانست، نه پستي و... از حق خود که همان استفاده از چادر است، به خوبي بهره مي برد نيازي به امر و نهي ندارد، بلکه حجاب را سرمايه خود مي داند و از آن دفاع مي کند. ولي اگر کسي به اين پايه نرسيده است، شرع به عنوان دوستار و خيرخواه او، او را به داشتن حجاب وا مي دارد.
مثال روشن و فقهي مورد پذيرش همگان، مساله حق الحضانة است که به باور مشهور نگهداري کودکان، تا دو سالگي بر عهده مادر است و پس از دو سال حق نگهداري دختر تا هفت سال با مادر و آن گاه با پدر است و حق نگهداري پسر، پس از دو سال، مطلقا، با پدر است.
اگر به پرونده هاي اختلافي دادگستري در اين باب نگريسته شود، روشن مي شود که بيش تر وقتها، مادر خواهان افزايش زمان نگهداري است و حاضر است براي اين خواست خود و رسيدن به آن، بهاي سنگيني را بر عهده گيرد. در اين صورت، هيچ سخني از تکليف به ميان نمي آيد و همه بحثها درباره مصالحه و راضي کردن پدر براي واگذاري اين حق به مادر است و سخن از جايز بودن و نبودن دريافت وجه در برابر اين واگذاري حق است.
حال اگر موردي پيدا شد که نه پدر و نه مادر حاضر است کودک را سرپرستي و نگهداري کند، در اين صورت، مساله تکليف مطرح مي شود و شرع و قانون، پدر، يا مادر و يا هر دو را وا مي دارد که مصالح کودک را رعايت کنند.
بنابراين حجاب، بسان حق نگهداري کودک، مي تواند هم حق باشد و هم تکليف. باز جاي اين پرسش است که آيا اين حق و تکليف، در محدوده زنان آزاد است و کنيزکان را در بر نمي گيرد، يا چرا آنان را هم در بر مي گيرد؟
آيا اين حق، بمانند حق نفس کشيدن و حق بقاي حيات است که همگاني است، يا مانند حق نگهداري کودک است که شخصي و تنها براي پدر و مادر است؟
حال، براي روشن شدن بهتر معناي آيه شريفه، به بررسي شان نزولها و يکايک واژگان آيه مي پردازيم.
1. تفسير علي بن ابراهيم :
«فانه کان سبب نزولها ان النساءکن يخرجن الي المسجد ويصلين خلف رسول الله (ص) و اذا کان بالليل خرجن الي صلاة المغرب والعشاء الآخر والغداة يقعد الشباب لهن في طريقهن فيؤذونهن ويتعرضون لهن فانزل الله : يا ايها النبي... وکان الله غفورا رحيما.» (18)
سبب نزول آيه اين بود که : زنان براي گزاردن نماز، پشت سر رسول خدا (ص) از منزل خارج مي شدند و شب هنگام که براي گزاردن نماز مغرب و عشاء و صبح، به سوي مسجد روان مي شدند، جوانان بر سر راه آنان مي نشستند و به آزار و اذيت زنان نمازگزار مي پرداختند. در اين هنگام اين آيه شريفه را نازل فرمود.
2. تفسير روح المعاني :
«روي عن غير واحد انه کانت الحرة والامة تخرجان ليلا لقضاء الحاجة في الغيطان وبين النخل من غير امتياز بين الحرائر والاماء وکان في المدينه، فساق يتعرضون للاماء و ربما تعرضوا للحرائر. فاذا قيل لهم، يقولون حسبنا هن اماء فامرت الحرائر يخالفن الاماء بالزي والتستر، ليحتشمن و يهبتن فلا يطمع فيهن.» (19)
از کسان بسيار نقل شده که زنان آزاد و کنيز، شباهنگام براي دست شويي به گودالها و بين درختان خرما مي رفتند و فرقي بين زنان آزاد و کنيز نبود. در مدينه فاسقاني بودند که به آزار و اذيت کنيزکان مي پرداختند و چه بسا زنان آزاد را نيز آزار مي دادند.
هنگامي که به آنان گفته شد : [اين زن آزاد بوده و چرا با او به ناشايست برخورد کرده ايد] مي گفتند : گمان کرديم که کنيز است. از اين روي به زنان، آزاد دستور داده شد : پوشش و شکل لباس خود را تغيير دهند که از کنيزکان باز شناخته شوند و با حشمت و ابهت جلوه کنند، تا کسي بر آنان طمع نورزد.
3. تفسير الدر المنثور :
«زنان پيامبر (ص) شباهنگام براي برآوردن نيازهاي خود از منزل خارج مي شدند، گروهي از منافقان به آزار و اذيت آنان مي پرداختند. به منافقان اعتراض شد، آنان جواب دادند : ما تنها متعرض کنيزکان مي شويم. آن گاه اين آيه نازل شد.» (20)

چند نکته 1. اين شان نزولها، ناسازگاري با يکديگر ندارند. زنان، هم براي گزاردن نماز در مسجد از منزل بيرون مي رفته اند و هم براي کارها و برآوردن نيازهاي ديگر.
2. از شان نزولها به دست مي آيد، آيه شريفه زنان را از بيرون رفتن از منزل باز نداشته است; حتي زنان پيامبر (ص) که فرمان : «قرن في بيوتکن» را داشته اند، براي نيازها از منزل بيرون مي رفته اند. هيچ کس زنان پيامبر (ص) و ديگر زنان مؤمن را از اين که نماز جماعت چون مستحب است، باز نداشته; بلکه به خاطر رفتار ناشايست بي بندوباران و آزار و اذيت نمازگزاران، راه سومي را ارائه داده است; که همانا بيرون رفتن با چادر باشد.
3. کنيزان از پوشيدن چادر و پوشاندن سر با مقنعه، بخشوده شده اند; حتي در حال گزاردن نماز که عبادت فردي است.
چون در شان نزول دوم آمده بود : زنان آزاد و کنيزکان يک گونه لباس بر تن داشته اند، به دست مي آيد زنان تا آن زمان با سرهاي برهنه و باز و با همان پوشش مرسوم زمان خود، از منزل بيرون مي رفته اند.
4. پوشيدن چادر يک تکليف و يک تحميل نبوده، بلکه براي شناخته شدن شخصيت زن بوده و نمايانگر آزادي و پاکدامني او و نشان امتياز و آزادگي.
حال مناست است واژگان اصلي آيه شرح داده شود :

جلباب براي جلباب معناها و نمونه هاي گوناگون در کتابهاي لغت و تفسير ذکر شده است.
در روح المعاني چند معني براي جلباب آورده شده است :
1. آنچه از بالا تا به پايين بپوشاند، مانند چادر.
2. مقنعه.
3. ملحفه.
4. هر لباسي که زن آن را روي لباسهايش بپوشد، مانند روپوش و....
5. هر آنچه با آن پوشش انجام بگيرد، چه عبا باشد و چه غير آن.
6. لباسي گشادتر از سرپوش و کوچک تر از رداء. (21)
تفسير مجمع البيان :
«الجلباب : خمار المراة الذي يغطي راسها و وجهها اذا خرجت لحاجة.» (22)
جلباب، ردايي که سر و روي زن را مي پوشاند، وقتي که براي کاري از منزل خارج مي شود.
الميزان :
«هو ثوب تشتمل به المراة فيغطي جميع بدنها، او الخمار الذي تغطي به راسها ووجهها.» (23)
لباسي که تمامي بدن زن را در بر مي گيرد و مي پوشاند، يا سرپوشي که با آن، سر و روي را مي پوشاند.
التفسير الکاشف :
«وفي معناه اقوال : منها انه رداء يغطي المراة من راسها الي قدميها ومنها انه الخمار الذي يغطي راسها و وجهها.» (24)
در معناي جلباب اقوالي است، از جمله :
1. ردايي که از سر تا پاي زن را بپوشاند.
2.سرپوشي که سر و روي زن را بپوشاند.
قاموس قرآن :
«جلابيب» جمع جلباب و در معناي آن اختلاف است :
راغب، آن را پيراهن و روسري گفته (قميص و خمار)
مجمع البيان در لغت فرموده : روسري زن که وقت خارج شدن از منزل، سر و صورتش را با آن مي پوشاند.
صحاح، آن را ملحفه (چادر مانند) گفته.
ابن اثير، در نهايه آن را چادر و رداء معني کرده و مي گويد : گفته شده.
مانند چارقد و مانند ملحف است.
در قاموس آمده : پيراهن و لباس گشاد، کوچک تر از ملحفه، يا چيزي است مثل ملحفه که زن لباس خود را با آن مي پوشاند.
در نهج البلاغه، حضرت مي فرمايد :
«سترني عنکم جلباب الدين.»
و مي فرمايد :
«من احبنا اهل البيت فليستعد للفقر جلبابا.»
هر که ما اهل بيت را دوست دارد، براي فقر لباسي آماده کند.
و نيز، به بعضي از کارگزارانش مي نويسد :
«فالبس لهم جلبابا من اللين.»
براي مردم لباسي از نرمي بپوش.
با اين قرائن و آنچه از نهايه و صحاح و قاموس نقل شده مي شود گفت : جلباب ملحفه و لباس بالايي و چادر مانند است، نه فقط روسري و خمار. (25)
از لغت نامه ها و تفسيرهاي قرآن استفاده مي شود : براي جلباب، دو معني ياد شده است، که براي روشن شدن زواياي بحث، نگاهي مي افکنيم به رواياتي که واژه جلباب در آنها آمده است.
در بحارالانوار، 60 بار جلباب، جلبابا، جلبابها، جلبابک و... به کار رفته است که 32 بار جلباب و 30 بار جلبابا. در مجموع، از اين واژه، دو معني اراده شده است :
1. پرده :
«قال سلمان فکانها البسنا جلباب المذله.» (26)
«سترني عنکم جلباب الدين.» (27)
«جلباب الليل.» (28)
«من القي جلباب الحياء عن وجهه فلاغيبة له.» (29)
«البخل جلباب المسکنة.» (30)
روايتهايي که واژه «جلبابا» در آنها آمده بيش تر اين گونه اند : «فليتخذ للفقر جلبابا»، يا «للفاقة جلبابا» که در تمامي موردها، مي توان جلباب را به معناي پرده گرفت : پرده فقر، پرده ذلت، پرده شب، پرده حياء. پرده هم تمامي بدن را مي پوشاند. با اين معني براي «جلباب» روايتها جايگاه خود را از لحاظ معني، خوب پيدا مي کنند.
2. رواياتي نيز وجود دارد که «جلباب» بي گمان در آنها به معناي لباس سرتاسري نيست; در مثل راوي مي گويد به حضرت امام صادق (ع) وارد شدم و از نزد همسران خود پيش ما آمد «و ليس عليه جلباب». (31)
روشن است که در اين جا، مراد لباس سرتاسري و چادر نبوده، بلکه شايد مراد عبا باشد و دشداشه (پيراهن عربي).
در روايت ديگري آمده که حضرت صادق (ع) در وصف عذاب گروهي فرمود :
«ليقطع لهن جلباب من نار ودرع من نار.» (32)
به قرينه درع، «جلباب» نمي تواند لباس سرتاسري باشد وگرنه واژه «درع» بي فايده مي شد. نکته شايان توجه اين که رواياتي که در آنها «جلباب» به معناي پرده و لباس سرتاسري است، به طور معمول، از رسول خدا (ص) و علي (ع) وايت شده; ولي رواياتي که در آنها «جلباب»، به معناي دشداشه، يا لباس کوتاه است، از امام صادق (ع) روايت شده است.
بنابراين مي توان گفت : مراد از «جلباب» در آيه شريفه، چادر و لباس سرتاسري است; ولي در زمانهاي بعدي، به لباس گشادي که بيش تر بدن را در خود مي گيرد و مي پوشاند نيز، جلباب مي گفته اند و کم کم به هر دو معني گسترش يافته است.
خلاصه : واژه جلباب، به معناي چادر و همانند آن است، نه به معناي روسري و پوشيه. در اين جا بايد به اين نکته توجه داشت که چادر، به طور معمول، جلو بسته نيست. بنابراين، چادر سر کردن، با بازبودن و آشکار بودن جلوي سر و صورت و گوشها، منافاتي نداشته است.
به قرينه اين که سوره حشر، پيش از سوره نور نازل شده، معلوم مي شود که اين آيه در صدد تحديد حجاب و نماياندن حد و مرز براي آن نبوده است; بلکه بر آن بوده نشانه اي براي زنان آزاده و پاکدامن برنهد و مي خواسته با اين امتياز و امتياز قلمداد کردن آن، کاري کند که بانوان با شوق، پذيراي حجاب شوند.
و شايد اين گونه نشانه گذاري و جداسازي صف پاکدامنان از ناپاک دامنان و يا آزادگان از کنيزکان، باخواست خود زنان صورت گرفته باشد.
به اين بيان، چون مورد اذيت و آزار اراذل و اوباش قرار مي گرفتند، گاه وبي گاه، به پيامبر (ص) شکوه مي کرده و خواستار راه چاره اي بوده اند که خداوند اين راه چاره را براي آنان مطرح کرده است.
شاهد بر اين، آيه بعدي است که با لحن شديدي منافقان و آزاردهندگان به زنان پاکدامن را تهديد مي کند و مي فرمايد :
«لئن لم ينته المنافقون والذين في قلوبهم مرض والمرجفون في المدينة لنغرينک بهم ثم لايجاورنک فيها الا قليلا.» (33)
[پس از اين] اگر منافقان و آنان که در دلهاشان مرض و ناپاکي است و هم آنان که شايعه مي افکنند [دست از اين زشت کاري برندارند] تو را عليه آنان برانگيزيم; تا پس از اندک زماني در مدينه در جوار تو، زيست نتوانند کرد.
روشن است که منافقان و بيمار دلان کارشکنيهاي گوناگون مي کردند. گاهي به آزار و اذيت زنان مي پرداختند، گاهي شايعه هايي درباره شکست مسلمانان، در بين مردم مي پراکندند. هر زمان براي کار خود بهانه و عذر مي آوردند; در مثل هنگامي که به آزار زنان دست مي يازيدند، مي گفتند : فکر کرديم کنيز است و...
خداوند، در مرحله نخست، نشانه اي براي بازشناسي کنيز از آزاد، نهاد و سپس به منافقان هشدار داد : پس از قرار دادن نشانه، ديگر هيچ توجيهي براي آزار آزاد زن مسلمانان ندارند.

يدنين «يدنين» از «ادناء» به معناي نزديک کردن، گرفته شده است; ولي در اين آيه شريفه، به معناي آويختن است. التفسير الکاشف، «يدنين» را به معناي «يسدلن» (34) آويزان مي کنند و الميزان، آن را به معناي «يتسترن» (35) مي پوشانند، گرفته است.
در تفسير روح المعاني آمده است :
«الادناء التقريب يقال ادناني اي قربني وضمن معني الارخاء، او السدل ولذا عدي بعلي.» (36)
ادناء، به معناي نزديک کردن است. گفته مي شود : ادناني; يعني مرا نزديک کرد و معناي آويزان و رها کردن را هم در بر دارد; از اين روي با «علي» آمده است.
سپس در ادامه معناي ديگري براي «يدنين» آورده شده است; ولي به نظر مي رسد اختلاف در معناي «يدنين» ناشي از اختلاف در معناي «جلباب» باشد.
به هر حال، اگر «جلباب» به معناي چادر باشد، «يدنين» به معناي آويختن و رها کردن است. «من» در «من جلابيبهن» تبعيض است و زمخشري در کشاف، دو احتمال در اين باره يادآور شده است :
1. هرگاه از منزل بيرون مي روند، بعضي از چادرهاي خود را بر سر بيندازند; يعني در هر نوبت، يکي از چادرهاي خود را برسر کنند و از منزل خارج شوند.
2. هرگاه از منزل بيرون مي روند، بخشي از چادرشان را بر سر بيندازند. (37)
به نظر مي رسد احتمال دوم درست باشد; يعني هر زن، قسمتي از چادر خود را بر سر بيندازد و اين معني، با همانندهاي آن در قرآن نيز سازگار است : «ولياخذوا اسلحتهم» هرکس اسلحه خود را برگيرد. «فاغسلوا وجوهکم» هرکس صورت خود را بشويد.
و نيز با واقعيت تاريخي آن زمان که مردم در فقر و تنگدستي به سر مي بردند، بيش تر سازگار است; زيرا دور مي نماند که در آن زمانها که اصحاب صفه، در فقر شديدي مي زيستند و لباس و مسکن نداشتند، زنان مسلمان، چادرهاي گوناگون داشته باشند و آيه شريفه ضمن تاييد بفرمايد : يکي از چادرها را بر سر کنيد.
از آنچه گفته شد و ترتب نزولها و شان نزولها، به دست مي آيد که سوره احزاب، پيش از سوره نور نازل شده است.
و نکته ديگري که روشن مي شود، اين که بخش نخست آيه، مقدمه اي است براي بخش دوم; يعني پوشيدن چادر، مقدمه اي است براي شناخته شدن; تا آزار نبينند و ولگردان بر گرد آنان نگردند. نه اين که تکليفي الزامي و شرعي براي زنان باشد; زيرا آن تکليف، سپسها و در برهه اي ديگر، هنگام نازل شدن سوره نور (آيه 30) بيان شده است و در نتيجه مي توان گفت : جلباب مطرح شده در اين آيه حقي است که خداوند براي زناني که نمي خواهند مورد آزار و اذيت ولگردان قرار بگيرند، قرار داده است; نه اين که وادار کردني در کار باشد. براي روشن شدن بيش تر مساله مثالي مي زنيم : هرگاه، شخصي، چه زن و چه مرد، در منزل خود باشد، منزل، مکان امن و پناهگاه اوست و کسي حق هيچ گونه دست اندازي به حقوق او را ندارد و کسي حق ندارد به جاي امن و پناهگاه وي تجاوز کند.
اگر کسي از پشت بام، بالاي درخت، يا روزنه اي و... به داخل منزل کسي بنگرد و يا شنود و دوربين مخفي بگذارد، به حريم خانه دست انداخته و صاحب خانه، حق دارد با او برخورد کند و حتي چشمان او را نابينا سازد و يا به قتل برساند. در احاديث گوناگون وارد شده است :
«ايما رجل اطلع علي قوم في دارهم لينظر الي عوراتهم فرموه ففقؤوه عينيه، او جرحوه فلا دية له.» (38)
هر آن که بر خانه گروهي بنگرد و از اسرار آنان آگاه شود و آنان به سوي وي تيراندازي کردند و نابينا شد و يا بر وي زخمي وارد کردند، ديه اي برايش نيست.
در حديث ديگر آمده است :
«شخصي از سوراخهاي حجره هاي رسول خدا (ص) به درون آن مي نگريست. پيامبر اکرم (ص) با تيري که در دست اشت به سوي او آمد، تا چشمانش را کورکند مرد فرار کرد. پيامبر (ص) فرمود : اي خبيث! سوگند به خدا اگر ايستاده بودي چشمانت را کور مي کردم.» (39)
ولي اگر در خانه اي گشوده بود و زني برهنه در برابر در نشسته بود و ديگران به او نگاه کردند، چشمهايشان نابينا نمي شود و بيننده را تجاوزگر به حريم ديگران نمي دانند (گرچه تماشا کننده، کار حرامي انجام داشته است); زيرا آن زن، با گشودن در، و نشستن روبه روي آن، خود، حريم خانه خود را شکسته است.
حال از اين آيه روشن مي شود که خداوند به زنان صالح و مؤمن، ارفاق کرده و به آنان امتياز داده که اجازه داده است که حريم خود را به همراه خود ببرند. يعني اگر «جلباب» و پرده اي بين خود و محيط خارج پديد آورند، اين پرده، حريم آنان خواهد بود و کسي حق ندارد به اين حريم دست يازد و با کسي که اين حرکت زشت را انجام داد، مي توان، برخورد کرد. ولي اگر کسي چنين حريمي را براي خود قرار نداد و مورد اذيت و آزار ديگران قرار گرفت و نگاه ها به او دوخته شد و سخنان ناشايستي درباره او به کار گرفته شد، نمي تواند ادعاي دست اندازي به حريم خود را مطرح کند; زيرا خود، حريمي براي خود قرار نداده است.