ايمان به خدا و نقش آن در کاهش اضطراب



مقدّمه
اضطراب به منزله بخشي از زندگي هر انسان، در همه افراد در حدّي اعتدال آميز وجود دارد و در اين حد، به عنوان پاسخي سازش يافته تلقّي مي شود، به گونه اي که مي توان گفت: «اگر اضطراب نبود، همه ما پشت ميزهايمان به خواب مي رفتيم.» (1) فقدان اضطراب ممکن است ما را با مشکلات و خطرات قابل ملاحظه اي مواجه کند: اضطراب است که ما را وامي دارد تا براي معاينات پزشکي و درمان بيماري ها به پزشک مراجعه کنيم، کتاب هايي را که از کتابخانه به عاريت گرفته ايم بازگردانيم، در يک جاده لغزنده با احتياط رانندگي کنيم... و بدين سان، زندگي طولاني تر، سازنده تر و بارورتري داشته باشيم. بنابراين، اضطراب به منزله بخشي از زندگي هر انسان، يکي از مؤلّفه هاي ساختار شخصيت وي را تشکيل مي دهد و از اين زاويه است که برخي از اضطراب هاي دوران کودکي و نوجواني را مي توان بهنجار دانست و تأثير مثبت آن ها را بر فرايند تحوّل پذيرفت؛ چرا که اين فرصت را براي افراد فراهم مي آورد تا سازوکارهاي سازشي خود را در جهت مواجهه با منابع تنيدگي زا گسترش دهند. به عبارت ديگر، مي توان گفت: اضطراب در برخي مواقع، سازندگي و خلّاقيت را در فرد ايجاد مي کند، امکان تجسّم موقعيت ها و سلطه بر آن ها را فراهم مي آورد و يا آن که وي را برمي انگيزد تا به طور جدّي با مسؤوليت مهمي مانند آماده شدن براي يک امتحان يا پذيرفتن يک وظيفه اجتماعي مواجه شود.
اما اگر اضطراب از اين حد فراتر رود و از حالت سازندگي خارج شده، جنبه مزمن و مداوم پيدا کند، نه تنها نمي توان اين صورت را پاسخي سازش يافته دانست، بلکه بايد آن را به منزله منبع شکست، سازش نايافتگي و استيصال گسترده اي تلقّي کرد که فرد را از بخش عمده اي از امکاناتش محروم مي کند، آزادي و انعطاف او کاهش مي يابد و طيف گسترده اختلال هاي اضطرابي را، که از اختلال هاي شناختي و بدني تا ترس هاي غير موجّه و وحشت زدگي ها گسترده اند، به وجود مي آورد. (2)
با توجه به اين مقدّمه و عنوان مقاله، روشن است که در اين نوشتار تأثير ايمان و آثار آن در کاهش و رفع اضطراب نابهنجار و مرضي مورد بررسي قرار مي گيرد. اما به دليل آنکه براي «اضطراب» تعاريف متعددي ذکر شده و در تبيين آن نظريات گوناگوني مطرح گرديده است و همچنين براي فهم دقيق جنبه هاي درماني ايمان به خدا در کاهش و رفع اضطراب، پيش از آنکه به اين جنبه ها پرداخته شود، لازم است به برخي از تعاريف اصطلاحي اضطراب (3) اشاره شود و پس از معرفي تعريف مورد قبول، «ايمان» تعريف مي گردد. آن گاه تبيين هاي نظري گوناگون در مورد چگونگي بروز اضطراب ارائه مي شود و چگونگي تأثير ايمان مذهبي بر کاهش اضطراب بيان مي گردد و در پايان، به تحقيقات انجام شده اشاره شده و نتيجه گيري مي شود.

تعاريف «اضطراب»
بر اساس موضع گيري هاي گوناگون متخصصان، تعريف هاي گوناگوني براي «اضطراب» ارائه شده است. براي اجتناب از هرگونه سوء تفاهم، مهم ترين آن ها ذکر مي شوند:
الف. «اضطراب» عموما يک انتظار به ستوه آورنده است و ممکن است در تنشي گسترده و موحش و اغلب بي نام، اتفاق افتد. اين حالت، که به شکل احساس و تجربه کنوني، مانند هر اغتشاش هيجاني در دو سطح همبسته رواني و بدني در فرد پديد مي آيد، ممکن است به يک تهديد عيني «اضطراب آور» (تهديد مستقيم يا غيرمستقيم مرگ، حادثه شوم شخصي يا مجازات) نيز وابسته باشد. (لافون Lafon، 1973) (4)
ب. «اضطراب» عبارت است از: واکنش فرد در مقابل يک موقعيت ضربه آميز؛ يعني موقعيتي که تحت تأثير بالا گرفتن تحريکات، اعم از بيروني يا دروني، واقع شده و فرد در مهار کردن آن ها ناتوان است. (چاپلين، Chaplin، 1975) (5)
ج. ناراحتي در عين حال رواني و بدني که بر اثر ترسي مبهم و احساس ناايمني و تيره روزي قريب الوقوع در فرد آدمي به وجود مي آيد. (پيه رون Pireron، 1985) (6)
د. اضطراب به منزله حالت هيجاني توأم با هشياري مستقيم نسبت به بي معنايي، نقص و نابساماني جهاني است که در آن زندگي مي کنيم. (ربر Reber، 1985) (7)
ه . نگراني پيشاپيش نسبت به خطرها يا بدبختي هاي آينده، همراه با احساس بي لذتي (8) يا نشانه هاي بدني تنش، که البته منبع خطر پيش بيني شده مي تواند دروني يا بيروني باشد. (DSMIV,1994) (9)
و. ترسي که در اثر به خطر افتادن يکي از ارزش هاي اصولي زندگي شخص ايجاد مي شود. (رولومي Rolomy) (10)
در يک جمع بندي کلي از چند تعريفي که ذکر شد، مي توان «اضطراب» را به عنوان احساس رنج آوري که با يک موقعيت ضربه آميز کنوني يا با انتظار خطري که به شيئي غيرمعين وابسته است، تعريف کرد. به عبارت ديگر، اضطراب مستلزم مفهوم ناايمني يا تهديدي است که فرد منبع آن را به وضوح درک نمي کند.

تعريف «ايمان»
«ايمان عبارت است از: پذيرايي و قبول مخصوصي از ناحيه نفس نسبت به آنچه که قبول کرده؛ قبولي که باعث شود که نفس در برابر آن ادراک و آثاري که اقتضا دارد، تسليم شود.» (11) علاّمه طباطبائي با تأکيد بر اين که عمل جزء ايمان است، در مورد علامت تسليم و قبول مي فرمايد: «علامت چنين قبولي اين است که ساير قوا و جوارح آدمي نيز آن را قبول نموده و مانند خود نفس در برابرش تسليم شود.» (12)
هرگاه اين ايمان نسبت به خدا باشد، آن را «ايمان به خدا» مي گويند. اين ايمان به خدا، که همان اعتقاد قلبي و انجام دادن اعمال صالح است، صفات ديگري را در روح مؤمن به وجود مي آورد که با بودن ايمان، آن ها نيز هستند و شدت و ضعف آن ها، که تعيين کنندگان رفتارهاي انسان هستند، به شدت و ضعف خود ايمان بستگي دارد. اين صفات را مي توان از ارکان ايمان به حساب آورد.
حضرت علي عليه السلام مي فرمايند: ايمان بر چهار رکن و پايه قرار داده شده است، آن چهار پايه عبارتند از: صبر، يقين، عدل و جهاد.
1. «صبر» يعني پايداري بر انجام واجبات، خودداري از معاصي و بردباري در مقابل ناملايمات و سختي ها.
2. «يقين» يعني يقين به وجود خدا، روز جزا، ثواب و عقاب و معارف حق.
3. «عدل» يعني اعتدال در اخلاق، اعمال، دادگري و عدم تعدّي به حقوق ديگران.
4. «جهاد» يعني کوشش و فداکاري در راه ترويج خداپرستي، ارشاد و هدايت انسان ها و جلوگيري از بي ديني، دنياپرستي، ظلم و بيدادگري. (13)

ديدگاه هاي نظري درباره اضطراب
1. تبيين هاي مبتني بر عوامل فرهنگي اجتماعي از ديدگاه نظريه پردازان فرهنگي اجتماعي، اختلال هاي اضطراب تعميم يافته بيش تر در کساني مشاهده مي شود که با فشارها و موقعيت هاي خطرناک اجتماعي مواجه هستند. تحقيقات نشان داده اند که در افرادي که در محيط هاي تهديدآميز زندگي مي کنند، احساس تنش گسترده، نگراني، برانگيختگي، بي قراري و همچنين اختلال هاي خواب، که مشخص کننده اضطراب تعميم يافته اند، بيش تر است. (بوم Baum و فلمينگ Fleming، 1993)
همچنين پژوهش هايي که در سراسر جهان (ژاپن، انگلستان، کانادا، لهستان، هندوستان، تايلند و ...) انجام شده اند، ثابت کرده اند که در اغلب موارد در خلال تغييرات اجتماعي ناشي از جنگ، اختناق سياسي، دگرگوني هاي صنعتي و رويدادهاي ملّي مرتبط با آن ها، نشانه هاي اضطرابي افزايش مي يابند. (کمپتون Compton و همکاران، 1991) (14)

2. تبيين هاي روان پويشي زيگموند فرويد Freud (1905، 1917، 1926، 1933) نخستين تبيين هاي روان پويشي را درباره هراس و اختلال هاي اضطرابي ارائه داد. وي کار خود را با متمايز کردن سه نوع اضطراب آغاز کرد: اضطراب واقعي، اضطراب نورُزي و اضطراب اخلاقي.
اضطراب واقعي هنگام مواجهه با خطرات بروني به وجود مي آيد و واکنشي فطري، همگاني و بهنجار است.
اضطراب نورُزي وقتي ايجاد مي شود که والدين يا شرايط پيراموني به طور مداوم و افراطي، موانعي را در راه بيان کشاننده هاي بُن به وجود مي آورند.
اضطراب اخلاقي ناشي از تنبيه ها و تهديدهايي است که هنگام بيان کشاننده هاي بُن اعمال مي شوند و موجب مي گردند تا اين کشاننده ها به خودي خود تهديدآميز در نظر گرفته شوند و در نتيجه، هر بار که فرد چنين کشاننده هايي را احساس مي کند، دچار اضطراب مي شود.
کلاين (Melanie Klein) نظريه خود را درباره اضطراب به صورتي کاملاً مستقل از نظريه فرويد بنا کرده است و اغلب در آثارش بر تفاوت هاي بنيادي که موضع گيري وي را از موضع گيري فرويد متمايز مي کند، تأکيد کرده است. وي معتقد است که تعارض بين کشاننده زندگي و کشاننده مرگ، انسان را از بدو تولد در معرض اضطراب قرار مي دهد. بنابراين، از ديدگاه کلاين، براي درک اضطراب، بايد به غريزه مرگ يعني مفهوم پرخاشگري متوسّل شد. (کلاين، 1948) در حالي که فرويد آشکارا مفهومي را که بر اساس آن ترس از مرگ تشکيل دهنده اضطراب نخستين است، مردود مي شمارد و بر اين باور است که چنين ترسي اکتسابي است و ديرتر آشکار مي شود. (فرويد، 1926) کلاين اظهار مي کند که بر پايه مشاهدات تحليلي خود توانسته است به اين نکته دست يابد که ترس از دست دادن زندگي در ناهشيار وجود دارد و اين ترس به منزله واکنشي نسبت به غريزه مرگ است. بدين سان، وي خطري را که از فعاليت دروني غريزه مرگ به وجود مي آيد، نخستين علت اضطراب مي داند. (کلاين، 1948) (15)

3. ديدگاه رفتارشناسي طبيعي (16) و تبيين هاي زيستي رفتاري مرگ هر موجود زنده اي را تهديد مي کند. انواع گوناگون نمي توانند به بقاي خود ادامه دهند، مگر آن که تعداد قابل ملاحظه اي از افراد هر نوع، تا حد توليد مثل زنده بمانند. بقاي بسياري از انواع ابتدايي، بر باروري اعجاب انگيز آن ها مبتني است. بنابراين، هر عامل، هرچند ناچيز، که بتواند مرگ را به تعويق بيندازد، در مبارزه نوع براي بقاي آن، داراي اهميت قابل ملاحظه اي مي شود. (دوماره، 1979)
هر قدر افراد بيش تر بتوانند خود را فعّالانه از خطر دور کنند، به همان اندازه اميد زندگي آن ها افزايش مي يابد و بخت بقاي نوع افزون تر مي شود. هر قدر تعداد افراد يک نوع محدودتر باشد فرايند تحوّل کُندتر خواهد بود و مسأله ظرفيت اجتناب از خطرها، اهميت بيش تري خواهد يافت. (همان منبع)
با وجود اين، در اختيار داشتن توانايي هاي سريع يادگيري و واکنش هاي بازتابي براي بقاي حيوان، کفايت نمي کند، بلکه افزون بر آن، حيوان بايد داراي يک آمادگي خاص يعني «ترس» و به معناي دقيق تر، «اضطراب» باشد تا وي را در يک حالت هشدار و مراقبت بيشينه نگه دارد. از اين ديدگاه، ترس نيز مانند انگيزش هاي ديگر، بايد به صورت خودکار بروز کند. تکامل انواع بايد افراد را داراي حداقل توليد درونزاد اضطراب کرده باشد تا بتواند براي زيستن و بقاي خويشتن با حدّ متوسط خطرهايي که در برابرشان قرار مي گيرند، مقابله کنند. (لي هازن، 1973) اما اگر يک محيط فاقد خطر باشد، توليد درونزاد اضطراب به اضطراب ها و حتي وحشت زدگي هايي منجر مي شود که در چهارچوب فعاليت هايي که در خلأانجام مي شوند، تجلّي مي يابند و فقط هنگامي که مدت هاي مديد، تکامل يک نوع در شرايط محيطي خاصي، که از بين رفتن پاسخ هاي اضطرابي را تسهيل مي کنند انجام گيرد، اين توليد درونزاد اضطراب، به هيچ نوع تظاهري نمي انجامد.
در مورد انسان، اين احتمال وجود دارد که برخي از افراد مانند افراد روان آزرده، آمادگي هاي ژنتيکي گسترده اي در قلمرو اضطراب به ارث برده باشند و به عکس، در افرادي ديگر، مانند روان دردمندان، چنين آمادگي هايي مشاهده نشود. در گروه نخست، هنگام فقدان محرّک هاي متناسب، که امکان برون ريزي منظم اضطراب را فراهم مي کنند، اين توليد درونزاد ممکن است به اضطراب، بي خوابي، خواب ديده هاي اضطراب آميز و اختلال هاي اضطرابي از نوع هراس ها منجر شود، يا آن که اين افراد را به تجسّس فعّالانه محرّک هاي اضطراب برانگيز در چهارچوب فيلم ها، بازي هاي مهيّج و کتاب هاي پليسي وادار کند. از بين رفتن نشانه هاي مرضي اضطرابي در برخي افراد در خلال جنگ و بازگشت مجدّد اين نشانه ها در زمان صلح، دليلي بر اين مدّعاست. (دوماره، 1979)
نظريه پردازان رفتارشناسي طبيعي، ترس و اضطراب را به منزله شيوه هاي سازش با محيط طبيعي تلقّي کرده اند، صرف نظر از آن که با اضطراب شناور يعني اضطراب تعميم يافته بدون موضوع معيّن و يا با اضطراب هاي مشخص مانند هراس ها، که داراي موضوع معيّني هستند، سر و کار داشته باشيم. با مشاهده ترس هاي کودکانه مانند ترس از تاريکي، ترس از حيوانات بزرگ و کوچک و جز آن، مي توان به آساني به ارزش سازشي آن ها با شرايط طبيعي پي برد. (همان منبع) (17)

4. موضع گيري هاي انساني نگر و هستي نگر نظريه پردازان انساني نگر و هستي نگر (18) بر اين باورند که اختلال هاي اضطرابي مانند هر اختلال رواني ديگر، هنگامي بروز مي کنند که افراد خود را صادقانه موردنظر و پذيرش قرار نمي دهند و در عوض، به انکار و تغيير افکار، هيجان ها و رفتار خود مي پردازند. اين موضع گيري هاي دفاعي در نهايت، آن ها را دچار اضطراب مفرط مي کند و ناتواني در استفاده از نيروهاي بالقوّه انساني را در پي دارد.
ديدگاه «انساني نگر» درباره چگونگي گسترش اختلال هاي هراسي و اضطرابي در آثار راجرز (Rogers) به خوبي بيان شده است. (بارلو، 1995) وي عقيده دارد که اگر افراد نتوانند در خلال کودکي «توجّه مثبت بي قيد و شرط» (19) را از افرادي که براي آن ها معنادار هستند دريافت کنند، يک شيوه کنش وري دفاعي در آن ها گسترش مي يابد و ديدگاهي انتقادي نسبت به خود اتخاذ مي کنند. به کار بردن اين گونه سازوکارهاي دفاعي موجب مي شود که آن ها فقط جزءا به احساسات مثبت درباره خويشتن دست يابند و به اغتشاش فکري و اضطراب گسترده اي دچار شوند که از احساس تهديدشدگي دايم ناشي مي گردد.
نظريه پردازان «هستي نگر» معتقدند که هراس و اختلال هاي اضطرابي ناشي از «اضطراب هستي»، (20) يعني ترس همگاني درباره محدوديت ها و مسؤوليت هاي زندگي فرد است. (تيليچ، 1953) آن ها مي گويند: ما «اضطراب هستي» را تجربه مي کنيم؛ چون مي دانيم که زندگي محدود است و از مرگي که انتظار ما را مي کشد، مي هراسيم. ما همچنان مي دانيم که اعمال و انتخاب هاي ما مي توانند نتايج غيرمنتظره اي داشته باشند و مي ترسيم که مبادا بدون قصد، ديگران را ناراحت کنيم. و بالاخره، حدس مي زنيم که زندگي به طور کلي، هدفي ندارد و زندگي شخصي ما نيز مي تواند در نهايت، معنايش را از دست بدهد. (21)

5. تبيين هاي رفتاري نگر «رفتاري نگران» عقيده دارند که افراد مبتلا به هراس يا اضطراب تعميم يافته، نخست از راه شرطي شدن ترس را مي آموزند و سپس اجتناب از برخي اشياء، موقعيت ها يا رويدادها را فرا مي گيرند. آن ها که واجد اختلال هاي هراسي هستند، ترس يا اجتناب از تعداد محدودي از موقعيت ها يا اشيا را آموخته اند، در حالي که طيف اين گونه ترس ها در مبتلايان به اضطراب تعميم يافته بسيار گسترده است. (22)

6. تبيين هاي شناختي اغلب نظريه پردازان شناختي نگر بر اين نکته تأکيد دارند که اختلال هاي اضطرابي تعميم يافته از «باورهاي نامناسب» ناشي مي شوند و فرايندهاي شناختي را به منزله محور اصلي رفتارها، فکر و هيجان تلقّي کرده اند. از ديدگاه نظريه پردازان شناختي، همه ما هنرمنداني هستيم که به باز پديدآوري و خلق جهان در ذهن خود مي پردازيم؛ همچنان که کوشش مي کنيم تا رويدادهاي پيرامون خود را درک نماييم. اگر بتوانيم هنرمندي واقعي باشيم، تجسّم هاي شناختي ما درست و مفيد خواهند بود، اما در غير اين صورت، به خلق جهاني شناختي خواهيم پرداخت که براي ما رنج آور و مضر و براي ديگران، بيگانه خواهد بود. کُنش وري نابهنجار مي تواند از انواع مسائل شناختي مانند باورهاي نامناسب يا بازخوردها، افکار خودکار منقلب کننده و فرايندهاي فکري غيرمنطقي منتج شود.
اليس (Ellis) معتقد است که برخي از افراد داراي باورهاي بنيادي غيرمنطقي هستند که بر چگونگي تفسير آن ها از رويدادها مؤثر است و واکنش هاي هيجاني نامتناسبي را در پي دارد. (اليس، 1984) از ديدگاه او، اغلب کساني که از اختلال اضطراب تعميم يافته رنج مي برند داراي باورهايي هستند که در ذيل به برخي از آن ها اشاره مي شود:
براي يک انسان بزرگ سال لازم است که دوستش داشته باشند يا مورد تأييد همه کساني قرا گيرد که در بين آن ها زندگي مي کند.
بسيار بد و فاجعه آميز است اگر واقعا هيچ چيز مطابق دلخواهمان نباشد.
هرکس بايد تمام حواسش را به چيزي که خطرناک يا ترسناک است و يا مي تواند خطرناک يا ترسناک باشد، معطوف کند و امکان وقوع آن را در نظر بگيرد.
هرکس بايد به ديگران وابسته باشد و نيازمند فردي قدرتمندتر از خود است تا بتواند بر او تکيه کند.
گذشته هر فرد، مهم ترين تعيين کننده رفتار کنوني اوست؛ چرا که اگر چيزي به شدت بر زندگي يک فرد اثر گذاشته باشد، اهمواره همان اثر را خواهد داشت.
همواره يک راه حل درست، دقيق و کامل براي مسائل انساني وجود دارد و نيافتن اين راه حلّ درست، فاجعه آميز است.
وقتي افراد با اين باورهاي بنيادي با يک رويداد تنيدگي زا مانند يک امتحان يا يک موقعيت غافلگيرکننده مثل از دست دادن يک عزيز مواجه مي شوند، گرايش دارند تا آن رويداد را به منزله رويدادي بسيار خطرناک يا تهديدآميز تفسير کنند، واکنش شديدي نشان دهند و ترس را تجربه کنند؛ و اگر اين باورها در مورد رويدادهاي بيش از پيش گسترده زندگي به کار بسته شوند، مي توانند آغازگر اختلال هاي اضطرابي باشند.
در نظريه شناختي مشابهي، بک (Beck) اظهار مي دارد که افراد مبتلا به اختلال اضطرابي تعميم يافته داراي باورهاي غير واقع نگر پنهان يا نهفته اي هستند که احساس خطر قريب الوقوع را در آن ها ايجاد مي کند (بک، 1991):
هر موقعيت نا آشنا مي تواند به منزله يک موقعيت خطرناک جلوه گر شود.
يک موقعيت يا يک شخص را بايد نامطمئن دانست تا عکس آن ثابت نشده باشد.
همواره بهتر است که انتظار بدترين ها را داشته باشيم.
ايمني و سلامت فرد مستلزم پيش بيني خطرهاي احتمالي و آمادگي براي مواجهه با آن هاست. (بک و امري، 1985)
چنين باورهاي نهفته اي دامنه تجربيات فرد را محدود مي کنند و اضطراب مداوم به شکل گيري تصاوير و افکاري که «افکار خودکار» (23) ناميده شده اند، منجر مي شود. تحقيقات نشان داده اند که باورهاي نامناسب مي توانند اضطراب را ايجاد کنند. در بسياري از پژوهش هايي که به آزمودني هاي غيرمضطرب القا شده که ديدگاه هاي منفي نسبت به خود را بپذيرند، توانسته اند نشانه هاي اضطراب را در آزمودني ها به وجود آورند. براي مثال، وقتي از دانشجويان معمولي کالج خواسته شد جملاتي را مانند «نمراتم به اندازه کافي خوب نخواهند شد» و «ممکن است مرا اخراج کنند»، براي خود بخوانند، آن ها به طور موقت دچار تغييرات تنفّسي و برخي از نشانه هاي هيجاني شدند، در حالي که آزمودني هاي گروه گواه، که جملاتي خنثي را مي خواندند، فاقد اين نشانه ها بودند. (ريم و ليتواک، 1969)
برخي ديگر از محققان بر اساس بررسي مستقيم افرادي که مبتلا به اختلال اضطرابي تعميم يافته بودند، توانستند وجود نارسا کنش وري باورهاي آن ها را تأييد کنند. (هيمل و تاير، 1989)
در اين جا مي توان اين پرسش را مطرح کرد که چه کساني همواره منتظر خطر هستند و در نتيجه، دچار اختلال اضطرابي تعميم يافته مي شوند؟ برخي از نظريه پردازان شناختي نگر بر اين باورند که اين افراد کساني هستند که در زندگي خود با تعدادي از رويدادهاي منفي غيرقابل پيش بيني مواجه شده اند. آن ها معمولاً در برابر مسائل ناشناخته دچار ترس مي شوند و همواره منتظر بروز فاجعه اي هستند (پکران، 1992) و همه چيز را زير نظر دارند تا نشانه هاي خطر را بيابند و بدين صورت است که در واقع، چنين علايمي را همه جا مي بينند و زندگي خود را در اضطراب مي گذرانند. (24)

ايمان مذهبي و کاهش اضطراب
در تعاليم اسلامي، روش ها و شيوه هاي گوناگوني براي مقابله با اضطراب ذکر شده اند. اصلي ترين عامل براي رسيدن به آرامش، حفظ آن و غلبه بر اضطراب، «ايمان به خداوند» بيان شده است. حضرت علي عليه السلام در روايتي کوتاه مي فرمايند: «آمِن تَأمَن»؛ (25) ايمان بياور تا در امان باشي. آن حضرت همچنين ايمان به خدا را مساوي با آرامش و امنيت مي دانند و مي فرمايند: «الايمانُ امان»؛ (26) ايمان همان امنيت و آرامش است. ويليام جيمز (William Jemes)، روان شناس معروف قرن بيستم مي گويد: «ايمان بدون شک، مؤثرترين درمان اضطراب است.» (27)
ايمان به خداوند آثار متعددي دارد و هر يک به شيوه اي خاص در رفع اضطراب و ايجاد آرامش مؤثرند. در ادامه، به برخي از اين آثار و چگونگي آرام بخشي آن ها اشاره مي شود:

الف. خوش بيني
يکي از آثار ايمان مذهبي، خوش بيني به جهان خلقت و هستي است. ايمان مذهبي به تلقّي انسان از جهان شکل خاصي مي دهد، به اين نحو که آفرينش را هدفدار و هدف را خير و تکامل و سعادت معرفي مي کند. طبعا اين طرز تلقّي از جهان ديد انسان را نسبت به نظام کلي هستي و قوانين حاکم بر آن خوش بينانه مي سازد. ويليام جيمز مي گويد: «قيافه دنيا در نظر مردم با ايمان فرق مي کند؛ چرا که مردم مذهبي به طور کلي قبول دارند که هر واقعه و امري که به زندگي آن ها ارتباط دارد، انعکاسي از مشيّت الهي است.» (28) حالت فرد با ايمان در کشور هستي، مانند حالت فردي است که در کشوري زندگي مي کند که قوانين و دستورهاي حکومتي آن کشور را صحيح و عادلانه مي داند، به حسن نيت گردانندگان اصلي کشور نيز ايمان دارد و قهرا زمينه ترقّي و تعالي را براي خودش و همه افراد ديگر فراهم مي بيند و معتقد است: تنها چيزي که ممکن است موجب عقب ماندگي او بشود تنبلي و بي تجربگي خود او و انسان هايي مانند اوست که مانند او مکلف و مسؤولند.
از نظر چنين شخصي، مسؤول عقب ماندگي او خودش است، نه تشکيلات کشور. و هر نقصي وجود دارد از آنجاست که او و امثال او وظيفه و مسؤوليت خويش را انجام نداده اند. اين انديشه طبعا او را با خوش بيني و اميدواري به حرکت و جنبش وا مي دارد و براي غلبه بر مشکلات، از هيچ تلاشي فروگذار نيست.
اما يک فرد بي ايمان در کشور هستي، مانند فردي است که در کشوري زندگي مي کند که قوانين کشور را فاسد و ظالمانه مي داند و چاره اي جز پيروي ندارد. درون چنين فردي همواره پر از عقده، کينه و اضطراب است. او هرگز به فکر اصلاح خودش نمي افتد. چنين کسي هرگز از جهان لذت نمي برد و جهان براي او همواره مانند يک زندان هولناک است و سبب بروز اضطراب در وجود او مي شود. قرآن کريم مي فرمايد: «و مَن اَعرض عَن ذکري فاِنَّ له معيشةً ضنکا» (طه: 124)؛ هرکس از توجه و ياد من رو برگرداند، زندگي سخت و پر از فشاري خواهد داشت. آري، ايمان است که زندگي و شرايط سخت و پر پيچ و خم آن را در درون جان ما و براي ما آسان مي کند و مانع فشار عوامل روحي و اضطراب آور مي شود.

ب. روشن دلي
يکي ديگر از آثار ايمان مذهبي «روشن دلي» است. انسان همين که به حکم ايمان مذهبي جهان را به نور حق و حقيقت روشن ديد، همين روشن بيني فضاي روح او را روشن مي کند و در حکم چراغي مي گردد که در درونش روشن شده باشد. چنين فردي به خوبي مشکلات را مي بيند و درک مي کند و با روشنايي نور ايمان و در پرتو عنايات خداوند متعال، به حل مشکلات مي پردازد و کمتر دچار اضطراب مي شود. برخلاف او، يک فرد بي ايمان جهان در نظرش پوچ است، تاريک است، خالي از درک و بينش و روشنايي است و به همين سبب، خانه دلش هم در اين تاريک خانه اي که خود فرض کرده، تاريک است و راه حل رفع مشکلات و رفع اضطراب حاصل از آن ها بر او بسته است.

ج. اميدواري
فرد با ايمان با ابزار خوش بيني و در پرتو روشن دلي، به نتيجه مطلوب تلاش هاي خود اميدوار است. در منطق فرد با ايمان، جهان نسبت به تلاش هاي او بي طرف و بي تفاوت نيست، بلکه دستگاه آفرينش حامي افرادي است که در راه حق و حقيقت و درستي و عدالت و خيرخواهي تلاش مي کنند: «ان تَنصُروا اللّهَ يَنصُرکُم» (محمد: 7)؛ اگر خدا را ياري کنيد (در راه حق گام برداريد) خداوند شما را ياري مي کند. اجر و پاداش نيکوکاران هرگز هدر نمي رود: «اِنَّ اللّهَ لا يُضيعُ اَجرَ المُحسنين» (توبه: 90)؛ فرد با ايمان به کمک خداوند اميدوار است و در بحران هاي زندگي و براي دست يابي به اهدافش دست ياري به سوي خدا دراز مي کند و اين اميد به خدا مانع از ابتلا به اضطراب مي شود.

د. اطمينان خاطر
انسان فطرتا جوياي سعادت خويش است و از تصور رسيدن به سعادت، غرق در مسرّت مي گردد، اما از فکر يک آينده شوم همراه با محروميت، سخت دچار دلهره و اضطراب مي گردد. آنچه مايه سعادت انسان مي گردد، دو چيز است:
1. تلاش؛
2. اطمينان به شرايط محيط.
موفقيت يک دانش آموز معلول دو چيز است: يکي سعي و تلاش خودش و ديگري مساعدت و آمادگي محيط مدرسه و تشويق و ترغيب و تقدير اوليا و مربيان مدرسه. يک دانش آموز کوشا اگر به محيطي که در آنجا درس مي خواند و معلمي که آخر سال او را ارزيابي مي کند، اعتماد نداشته باشد و نگران يک رفتار غيرعادلانه باشد، در تمام ايام سال دلهره و اضطراب سراپاي وجودش را مي گيرد.
تکليف انسان با ايمان با خودش روشن است و از اين ناحيه، اضطرابي دست نمي دهد؛ زيرا اضطراب از شک و ترديد پديد مي آيد. انسان درباره آنچه به خودش مربوط است، شک و ترديد ندارد. آنچه انسان را به اضطراب و نگراني مي کشاند و آدمي تکليف خويش را درباره او روشن نمي بيند جهان است. آيا کار خوب فايده دارد؟ آيا صداقت و امانت بيهوده است؟ آيا با همه تلاش ها و انجام وظيفه ها، پايان کار محروميت است؟ اينجاست که دلهره و اضطراب در مهيب ترين شکل ها رخ مي نمايد.
ايمان مذهبي، به حکم اين که به انسان، که يک طرف معامله است، نسبت به جهان، که طرف ديگر معامله است، اعتماد و اطمينان مي بخشد، دلهره و نگراني نسبت به رفتار جهان را در برابر انسان زايل مي سازد و به جاي آن، به او آرامش خاطر مي دهد.

ه. لذت معنوي
يکي ديگر از آثار ايمان مذهبي، برخورداري بيش تر از يک سلسله لذت هاست که «لذت معنوي» ناميده مي شود. انسان دوگونه لذت دارد: يک نوع لذت هايي است که به يکي از حواس انسان تعلّق دارد و در اثر برقراري ارتباط ميان يک عضو با جهان خارج حاصل مي شود؛ مانند لذتي که چشم از ديدن و گوش از راه شنيدن و دهان از راه چشيدن و لامسه از راه تماس مي برد. نوع ديگر لذت هايي است که با عمق روح و جان آدمي مربوط است و به هيچ عضو خاصي مربوط نيست و تحت تأثير برقراري رابطه با يک ماده بيروني حاصل نمي شود؛ مانند لذتي که انسان از احسان و خدمت، يا از محبوبيت و احترام، و يا از موفقيت خود يا موفقيت فرزند خود مي برد که نه به عضو خاصي تعلّق دارد و نه تحت تأثير مستقيم يک عامل مادي خارجي است.
لذات معنوي از لذات مادي، هم قوي ترند و هم پايدارتر. لذت عبادت و پرستش خدا براي کساني که قدر آن را مي دانند از اين گونه لذات است. عابدان عارف، که عبادتشان همراه با حضور و خضوع و استغراق است، بالاترين لذت ها را از عبادت مي برند. در زبان دين، از «طعم ايمان» و «حلاوت ايمان» ياد شده است. ايمان حلاوتي دارد فوق همه حلاوت ها، لذّت معنوي آن گاه مضاعف مي شود که کارهايي از قبيل کسب علم، احسان، خدمت، موفقيت و پيروي از حس ديني ناشي گردد و براي خدا انجام شود و در قلمرو «عبادت» قرار گيرد. بالاترين و بهترين تأثير لذت معنوي کاهش و رفع اضطراب ناشي از عوامل دروني و بيروني است.

و. کاهش ناراحتي ها
بشر در زندگي، خواه ناخواه، همچنان که خوشي ها، شيريني ها، به دست آوردن ها و کام يابي هايي دارد، رنج ها، مصايب، شکست ها، از دست دادن ها، تلخي ها و ناکامي هايي نيز دارد و روشن است که بشر موظّف است با طبيعت دست و پنجه نرم کند، تلخي ها را به شيريني تبديل نمايد. اما برخي از حوادث جهان مثل پيري قابل پيش گيري و يا برطرف ساختن نيست. انسان، خواه ناخواه به سوي پيري گام برمي دارد، چراغ عمرش رو به خاموشي مي گرايد و ناتواني، ضعف، پيري و ساير عوارض چهره زندگي را دگرگون و فرد را ناراحت مي کنند. علاوه بر اين، انديشه مرگ و نيستي، چشم بستن از هستي، جدايي از کساني که به آن ها دل بستگي داشته است، رفتن و جهان را به ديگران واگذاشتن، به نوعي ديگر انسان را رنج مي دهد و سبب اضطراب مي شود.
ايمان مذهبي در انسان نيروي مقاومت مي آفريند و تلخي ها را قابل تحمّل مي گرداند. انسان با ايمان مي داند هر چيزي در جهان حساب معيّني دارد و اگر واکنش در برابر تلخي ها به نحو مطلوب باشد، به فرض اين که خود اين تلخي غير قابل جبران باشد، به نحوي ديگر از طرف خداوند متعال جبران مي شود. پيري به حکم اين که پايان کار نيست و به علاوه، يک فرد با ايمان همواره فراغت خويش را با تلاش و کوشش و عبادت و انس با ذکر خدا پر مي کند، مطبوع و دوست داشتني مي گردد، به طوري که لذت زندگي در دوره پيري براي مردم خداپرست از دوره جواني بيش تر مي گردد. قيافه مرگ در چشم فرد با ايمان با آنچه در چشم فرد بي ايمان مي نمايد، انتقال از دنيايي فاني و گذرا به دنيايي باقي و پايدار و از جهاني کوچک تر به جهاني بزرگ تر است. مرگ منتقل شدن از جهان عمل و کشت به جهان نتيجه و محصول است. از اين رو، چنين فردي نگراني ها و اضطراب خويش را از مرگ، با کوشش در کارهاي نيک، که در زبان دين «عمل صالح» ناميده مي شود، برطرف مي سازد و از نزديک شدن مرگ دچار اضطراب نمي شود.

ز. سکينه (آرامش خاطر)
«سکينه» در لغت، به معناي وقار، سنگيني و آرامش است. (29) برخي آن را به هيئت خاص جسماني معنا کرده اند که از آرامش اعضا حاصل مي شود. (30) افراد مؤمن داراي نوعي آرامش و اطمينان هستند که هرگونه وحشت و دو دلي از آن ها زايل مي شود. اين آرامش زاييده ايمان است. افراد با ايمان هنگامي که به ياد قدرت بي پايان خداوند متعال مي افتند، اميدوار مي شوند و در پرتو آن مشکلات خود را حل شده مي بينند.
ويليام جيمز مي گويد: «همان طور که امواج خروشان و غلطان اقيانوس نمي تواند آرامش و ژرفاي آن را برهم زند و امنيت آن را پريشان سازد، شايسته است که دگرگوني هاي سطحي و موقت زندگي، آرامش دروني انساني را که عميقا به خداوند ايمان دارد، بر هم نزند؛ چرا که انسان متديّن واقعي، تسليم اضطراب نمي شود و توازن شخصيت خويش را حفظ مي کند و همواره آماده مقابله با مسائل ناخوشايندي است که احتمالاً روزگار برايش پيش مي آورد. (31)
خداوند در قرآن کريم مي فرمايد: «ثُمَّ اَنزَل اللّهُ سکينتَهُ علي رسولِه و عليَ المؤمنين.» (32) و آرامش را بر کساني که بهره اي از ايمان را داشته باشند، نازل مي فرمايد. (33)
علاّمه طباطبائي صاحب تفسير الميزان، «سکينه» را از ماده سکون به معناي آرامش دل دانسته اند؛ آرامشي که انسان در عزم و اراده خود دارد و هيچ گونه اضطراب و نگراني به خود راه نمي دهد؛ مانند شخص حکيم؛ يعني کسي که داراي ملکه اخلاقي (حکمت) باشد که نسبت به کارهاي خودش چنين آرامشي دارد. اين آرامش را هم از خواص ايمان بر شمرده اند. سپس ايشان براي واضح شدن معناي «سکينه» مقدّمه اي ارائه مي دهند:
«انسان روي غريزه فطري، کارهاي خود را با تعليق انجام مي دهد؛ يعني يک سلسله مقدّمات عقلي که مشتمل بر مصالح زندگي و مؤثر در سعادت واقعي و موافق با غرض صحيح اجتماعي است، ترتيب داده و از آن ها نتيجه مي گيرد که چه کاري را بکند و چه کاري را نکند، در صورتي که روي اسلوب فطرت مشي کند و جز آنچه براي سعادت حقيقي اش سودمند است، در نظر نگيرد، اين کار فکري با آرامش خاطر و بدون هيچ گونه تزلزل و اضطراب انجام مي گيرد، ولي در صورتي که به زندگي مادي چسبيده و از هوا و هوس خود پيروي کند، امر بر او مشتبه شده و نيروي وهم و خيال با فريبندگي و آرايشگري مخصوص به خود در افکار و انديشه هايش مداخله مي کند و از طرفي، از راه راست منحرفش ساخته و از طرف ديگر، او را در تصميم خود سست و در اقدام به کارهاي سخت و سنگين، مضطرب مي نمايد.» (34)
وي شخص مؤمن را همچون کسي مي داند که بر تکيه گاهي استوار و پايه اي ويران نشدني تکيه زده و امور خود را بر معارف حقّه و اعتقادات غيرقابل شک و شبهه، مبتني ساخته است. او در کارها طبق فرمان الهي اقدام مي کند و چيزي را متعلّق به خودش نمي داند تا ترس از بين رفتنش را داشته باشد. شخص مؤمن از فقدان چيزي اندوهگين نمي شود و براي تشخيص خير و شر دچار اضطراب و دودلي نمي گردد. در ادامه، ايشان شخص بي ايمان را همچون افراد بي سرپرستي مي داند که به کارشان رسيدگي نمي شود و خيالات و احساسات شوم، از هر طرف بر آن ها حمله کرده آن ها را دچار اضطراب شديد مي کند.
مرحوم علاّمه براي اين ادعاي خود، شواهدي از آيات قرآن کريم مي آورند:
«خدا دوست مؤمنان است.» (35)
«آن بدين جهت است که خدا دوست (يا سرپرست) کساني است که ايمان دارند و کافران دوست ندارند.» (36)
«خدا دوست کساني است که ايمان دارند، از تاريکي ها به سوي نور بيرونشان مي برد، و کساني که کفر ورزيدند، دوستانشان گردن کشانند که از نور به سوي تاريکي ها بيرونشان مي برند.» (37)
«ما شيطان ها را دوستان کساني که ايمان نمي آورند قرار داديم.» (38)
«آن شيطان به شما نويد مي دهد که يارانش را به ترس مي اندازد.» (39)
«شيطان به شما نويد فقر مي دهد و به کار زشت وامي دارد ولي خدا به شما نويد آمرزش مي دهد.» (40)
«کسي که شيطان را به جاي خدا دوست بگيرد، در حقيقت زيان آشکاري کرده است. به ايشان نويد مي دهد و آرزومندشان مي سازد. و شيطان به ايشان نويدي جز فريب نمي دهد.» (41)
«همانا دوستان خدا نه ترسي بر ايشان است و نه اندوهناک مي شوند..» (42)
ايشان از آيات مزبور استفاده مي کنند که هرگونه ترس، اندوه، نگراني و اضطراب و فريب خوردگي در طرف کفر، و صفات مقابل آن در طرف ايمان قرار دارند. در ادامه، ايشان از آيه 122 سوره انعام «آيا کسي که مرده بود، زنده اش ساختيم و برايش نوري قرار داديم که در ميان مردم بدان مشي کند همانند کسي است که صفتش در تاريکي هاست و از آن بيرون شدني نيست؟» (43) چنين استفاده مي کنند که کافر به خاطر اين که در ظلمات است و چشمش جايي را نمي بيند، در رفتار خطا مي کند، اما مؤمن داراي نور الهي است و با آن خير را از شر تميز مي دهد. خداوند حيات تازه اي به مؤمن افاضه فرموده که اين نور از توابع آن است، و اين حيات غير از حياتي است که کافر هم در آن شرکت دارد. حياتي که خداوند به مؤمن مي دهد به وسيله روح مخصوصي است که لازمه اش ثبوت و استقرار ايمان در قلب مؤمن است. بنابراين، شخص مؤمن از طرف خدا به وسيله روحي تأييد مي شود که در اثر آن ايمان در دلش استقرار مي يابد و حيات نويني در کالبدش و نوري درخشان در پيش رويش پديد مي آيد.
علاّمه طباطبائي در ادامه به طور خلاصه «سکينه» را چنين تعريف مي نمايند: «سکينه عبارت است از يک روح الهي يا ملازم با يک روح الهي که موجب آرامش دل و اطمينان و آسودگي خاطر مي باشد.»

اشاره به نتايج برخي از تحقيقات انجام شده
افراد و گروه هايي از محققان در سراسر جهان درباره تأثير ايمان به خدا، مذهب و محيط هاي مذهبي و آداب و رسوم ديني در سلامت رواني افراد، بهداشت رواني جامعه و بهبود بخشي بيماران رواني و مقاوم کردن افراد در برابر حوادث و وقايع دردناک و ايجاد آرامش به نتايج مثبت و قابل توجّهي دست يافته اند. به رغم اختلاف روش ها، محيط ها و موضوعات مورد بررسي، تقريبا تمامي اين تحقيقات بر اين موضوع اتفاق نظر دارند که در محيط هاي مذهبي و جوامعي که ايمان مذهبي آن ها بيش تر است، ميزان اختلال هاي رواني و بخصوص اضطراب و افسردگي به طور محسوسي کم تر از ميزان آن ها در محيط ها وجوامع غير مذهبي است و افراد مذهبي به طور کلي، از سلامت رواني بيشتري نسبت به ديگران بر خوردار هستند. (44)
پالينکاس (Palinkas) با بررسي نقش سخنراني ها و موعظه هاي مذهبي در کاهش اضطراب چيني هاي مسيحي مهاجر مقيم «سان ديه گو» اظهار مي دارد که مراسم مذهبي براي اين افراد نوعي حالت حمايتي ايجاد مي کند؛ زيرا دوستي هاي رهايي بخش و شفادهنده مرتبط با حالات روحاني، سلامتي رواني براي آن ها ايجاد مي کند. نتايج اين تحقيق نشان مي دهد که ايمان به خدا و حضور در مکان ها و مراسم مذهبي موجب کاهش يافتن ميزان اضطراب و احساس تنهايي مي شود. (45)
موريس (Morris) با بررسي تأثير زيارت اماکن مقدّسه بر اضطراب و افسردگي از طريق اجراي تست اضطراب و افسردگي در مورد 11 مرد و 13 زن بيمار به اين نتيجه دست يافت که جوّ مذهبي موجود در اين مکان ها با ايجاد اميدواري و تقويت ايمان مذهبي افراد، موجب کاهش علايم و تظاهرات اضطرابي وافسردگي افراد مي شود. (46)
کونيگ (Koenig) با تحقيق در مورد ارتباط ايمان مذهبي و مذهب با سلامت رواني افراد، ثابت کرد که مذهب براي افراد در برابر عوامل مخرّب، زيان آور و تنش زاي محيطي، يک سپر دفاعي ايجاد مي کند و عقايد مذهبي سلسله گسترده اي از اثرات مثبت، خوب و استحکام بخش روان شناختي در افراد ايجاد مي کنند. (47)
کولکاي (Kwilecki) با بررسي تأثير ايمان مذهبي، نماز و دعا در کاهش اضطراب، به اين نتيجه رسيد که 42% افراد نمونه او گزارش داده اند که نماز اضطراب را پايين مي آورد. (48)
تحقيقاتي که در زمينه دين مبين اسلام انجام پذيرفته است نيز بر وحدت بخشي نظام روان شناختي انسان توسط مذهب اسلام تأکيد دارد. اين تحقيقات نشان مي دهند که بين ايمان مذهبي و سلامت رواني و همچنين کاهش ميزان اختلالات رواني رابطه اي مستقيم وجود دارد.
باقري با مقايسه ميزان افسردگي و اضطراب دانش آموزان پسر و دختر عضو انجمن اسلامي با ساير دانش آموزان، نقش ايمان مذهبي در سلامت روان را در مقايسه اي آماري مورد بررسي قرار داده و به اين نتيجه دست يافته است که ميانگين اضطراب و افسردگي دانش آموزان عضو انجمن اسلامي با تفاوت معناداري از ميانگين اضطراب و افسردگي ساير دانش آموزان کمتر است. (49)
ابراهيمي و نصير در مطالعه اي با عنوان بررسي رابطه بين عملکرد دين اسلام و افسردگي نشان دادند که ايمان مذهبي نگرش هاي مذهبي و برپاداري نماز، هر کدام به نحوي در حفظ تعادل رواني و استمرار اميدواري انسان ها مؤثرند. (به نقل از پناهي) (50)
طهراني (1997) در بررسي رابطه اضطراب و گرايش مذهبي، با استفاده از مقياسي که سطح و گرايش مذهبي اسلامي را مورد سنجش قرار مي دهد، به اين نتيجه دست يافته است که هر چه سطح و گرايش مذهبي افراد کمتر باشد، اضطراب عمومي آن ها افزايش مي يابد و تصريح مي کند که عدم گرايش مذهبي اسلامي و نيز افزايش ضعف شناخت هاي اسلامي با افزايش اضطراب رابطه دارد. (به نقل از: جان بزرگي، 1378) (51)
پناهي (1382) در يک تحقيق ميداني به بررسي رابطه تقيّد به نماز و ميزان اضطراب دانش آموزان دبيرستاني شهرستان قم پرداخته و به اين نتيجه دست يافته است که هر قدر تقيّد به نماز بيش تر است، اضطراب دانش آموز کم تر است. (52)

نتيجه
با توجه به آيات قرآن کريم، روايات ائمّه هدي عليهم السلام ، ديدگاه هاي نظري دانشمندان اسلامي و غير اسلامي و همچنين تحقيقات انجام شده درباره نقش ايمان به خدا، اعتقادات مذهبي و انجام فرايض ديني، مي توان به اين نتيجه رسيد که ايمان به خدا نقش بسياري در بهداشت رواني افراد و کاهش اضطراب دارد. /م

--------------------------------------------
پي نوشت ها :
1و2 پريرخ دادستان، روان شناسي مرضي تحولي، چ دوم، تهران، سمت، 1376، ج 1، ص 60 به نقل از استيفن، 1982؛ به نقل از کامر، 1995.
3 معناي لغوي «اضطراب»: اضطراب واژه اي عربي و مصدر باب افتعال است. حيران و سرگردان بودن، حرکت، زياد رفتن در جهات مختلف از جمله معاني است که در کتاب هاي لغت براي اضطراب بيان کرده اند. (التحقيق في کلمات قرآن الکريم، ج 7، ص 23 ماده «ضرب» و (لسان العرب، ج 8، ص35 و راغب اصفهاني، معجم مفردات الفاظ القرآن، ص 304.) «اضطراب» در فارسي، معادل پريشان شدن، لرزيدن، سراسيمگي، بيتابي و نگراني، آشفتگي و دغدغه مي باشد. (محمد معين، فرهنگ معين، ج 1، ص 295.)
4الي 8 پريرخ دادستان، پيشين، ص 61.
8 dysphoria.
9 پريرخ دادستان، پيشين، ص 61.
10 سعيد شاملو، بهداشت رواني، چ دوازدهم، تهران، رشد، 1376، ص 174.
11 معناي لغوي «ايمان»: ايمان مصدر از ماده «امن» است. در کتاب هاي لغت، اين ماده را به معناي آرامش نفس و سکون قلب و از بين رفتن ترس معنا کرده اند. همچنين اين ماده به آرامش، رفع ترس و وحشت و اضطراب معنا شده است. کلمه «ايمان» در لغت، به معناي تصديق و اذعان است و از نظر شرع، به معناي تصديق خداوند متعال و صفات اوست. (لسان العرب، ج 2، ص 224 / معجم مقاييس اللغه، ج1، ص 133 / مفردات راغب، ص 21 / التحقيق في کلمات قرآن الکريم، ج 1، ص 138)
12 محمدحسين، طباطبائي، الميزان، ج 11، ص 390.
13 محمدبن يعقوب کليني، اصول کافي، ج 2، ص 50.
14و15 پريرخ دادستان، پيشين، ص 94 / ص 95.
16 بايد خاطر نشان کنيم که از دهه 1970 از يک سو، متخصصان علوم انساني و از سوي ديگر، متخصصان رفتارشناسي طبيعي (etholog) بر اساس مبادله هاي بيش از پيش گسترده در سطح بين المللي، نسبت به بررسي رفتارهاي انساني بر اساس روش ها و مفاهيم رفتارشناسي طبيعي علاقه مند شدند. بدين سان، متخصصان گروه نخست نه فقط به کشف الگوهايي که راه را براي تببين رفتارهاي انساني هموار مي ساخت دست يافتند، بلکه بازخورد جديدي در برابر موضوع هاي مورد مشاهده اتخاذ کردند. در عين حال، متخصصان رفتارشناسي طبيعي نيز با گذار از مرحله «الگوهاي حيواني رفتار انساني» و جست وجوي مشابهت هاي غالبا نازل، و مجهّز به روش هاي تجربي و مشاهده اي آزمون شده، مصمّم شدند تا به طور مستقيم به بررسي رفتار انسان، بخصوص در قلمرو ارتباط هاي غيرکلامي، و پديدآيي رفتار کودک بپردازند و بدين روي، مرز بين انسان و حيوان را در نورديدند، تجربه هاي خود را در بررسي رفتارهاي انساني به کار بردند و کوشش کردند تا به مسائلي مانند دلايل پرخاشگري دايم برخي از کودکان، اجتناب برخي ديگر از فعاليت هاي گروهي، علت طردشدگي يک کودک از گروه و يا چگونگي روابط بين افراد يک گروه و تحوّل اين روابط و جز آن پاسخ گويند. (مونتانيه، 1984).
17 پريرخ دادستان، پيشين، ص 106.
18 humanistic and existential theorists.
19 unconditional positive regard.
20 Existential anxiety.
21و22 پريرخ دادستان، پيشين، ص 111 / ص 113.
23 automatic thoughts.
24 پريرخ دادستان، پيشين، ص 116.
25و26 آمدي، غررالحکم و دررالکلم، ص 88.
27 محمد عثمان نجاتي، قرآن و روان شناسي، ترجمه عباس عرب، چ پنجم، مشهد،بنيادپژوهش هاي اسلامي، 1381، ص 335.
28 ر.ک: ويليام جيمز، دين و روان، ترجمه مهدي قائني، چ دوم، قم، دارالفکر، 1368، ص 168.
29 لسان العرب، ج 6، ص 313 ماده «سکن».
30 فخرالدين طريحي، مجمع البحرين، ج 1، ص 394 ماده «سکن».
31 ر.ک. ويليام جيمز، پيشين.
32 «سپس خداوند سکينه و آرامش خود را بر پيامبر و بر مؤمنان نازل کرد.» (توبه: 26)
33 اصول الفقه بيان کننده قوانين برآمده از درک عرفي الفاظ است. در مباحث مفاهيم از اصول الفقه، مفهوم وصف مطرح است. عده اي قايلند که تعليق حکم به وصف مشعر به علّيت است. از اين قاعده در اينجا مي توان به اين صورت استفاده کرد. اين که قرآن مي فرمايد: «خدا آرامش را بر پيامبر و مؤمنان نازل کرد»، چنين استفاده مي شود که وصف ايمان خود عامل و زمينه ساز براي فرود آمدن سکينه و آرامش است.
34 محمدحسين طباطبائي، پيشين، ج 2، ترجمه محمدتقي مصباح يزدي، چ چهارم، نشر بنياد علمي و فکري علامه طباطبائي با همکاري رجا، 1367، ص 407 411.
35 «والله ولي المؤمنين» (آل عمران: 68)
36 «ذلک بانّ اللّه موليَ الّذينَ آمَنوا و اَنّ الکافرينَ لا مولي لَهم» (محمد:11)
37 «الله وليُّ الّذينَ آمَنوا يُخرجهم مِن الظُلماتِ اليَ النور و الّذينَ کَفَروا اولياؤُهم الطاغوتُ يُخرجونَهم مِن النورِ اِلي الظُلُمات» (بقره: 257)
38 «انّا جَعلنا الشياطينَ اولياءَ للذينَ لا يُؤمنونَ» (اعراف: 27)
39 «ذلکم الشيطانُ يُخوّف اوليائه.» (آل عمران: 175)
40 «الشيطانُ يَعدُکم الفقرَ و يَأمرکُم بِالفحشاء و اللّه يَعدکُم مغفرةً» (بقره: 268)
41 «وَمَن يتخذ الشَيطانَ ولّيا مِن دونِ اللّهِ فَقَد خسرَ خسرانا مبينا يَعدهُم و يُمنيّهم و ما يعدهُم الشيطانُ الاّ غُرورا.» (نساء: 120)
42 «الااِنّ اولياءَاللّهِ لا خوفٌ عليهم و لا هُم يَحزَنون. (يونس: 62)
43 «او مَن کانَ ميتا فاحيَيناهُ و جَعلنا له نورا يَمشي بِه في الناسِ کَمَن مثلُه فِي الظلماتِ لَيس بخارجٍ مِنها.» (انعام: 122)
44 علي احمد پناهي، «بررسي رابطه تقيد به نماز و سطح اضطراب دانش آموزان سال دوم دبيرستان هاي شهرستان قم»، رساله کارشناسي ارشد، قم، مؤسسه آموزشي و پزوهشي امام خميني، 1382، گروه روان شناسي، ص 89.
45. Palinkas, L.A. (1982) , "Ethncity, Edentity and Mental Health: The use of Rhetoric in an Emmigrant Chinese Church" (San DIEGO; Journal of Psychoanalitic Anthropology, Sum; Vol 5 (3), 235- 258.
46. Morris, p.A. (1983), "The effect of pilgriage on anxiety, depression and religious attitude", England; Psychological- Medicine. May; Vol 12 (2): 291- 294.
47. Koenig, H.G. (1994), The Relationship between Judeo Christian Religion and Mental Health among Middle - Aged and Older Adults, DURHAM, NC, U.S.A; Advances, Fal: Vol 9 (4): 33-39.
48. Kwilecki, S. (1968). Religious oriwntion and Personality: A case study. Review of religious Research, 28, 16- 28.
49 عباسعلي باقري، «مقايسه ميزان افسردگي و اضطراب دو گروه از دانش آموزان پسر و دختر عضو فعّال انجمن اسلامي و ساير دانش آموزان در شهرستان علي آباد کتول»، رساله کارشناسي ارشد، تهران، دانشگاه تربيت معلم، دانشکده روان شناسي و علوم تربيتي، 1373.
50 احمدعلي پناهي، پيشين، ص 79.
51 مسعود جان بزرگي، «بررسي اثربخشي روان درمان گري کوتاه مدت با و بدون جهت گيري مذهبي بر مهار اضطراب و تنيدگي»، رساله دکتري، تهران، دانشگاه تربيت مدرس، دانشکده علوم انساني، 1378.
52 احمدعلي پناهي، پيشين، ص 128.