شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)

جايگاه دنيا در جهان بينی امام علی (عليه السلام)

0 نظرات 00.0 / 5


دنياي خويش را سامان دهيد و براي آخرت خويش آن چنان باشيد که گويا فردا مي ميريد. حضرت محمد صلي الله عليه وآله
مقدمه سؤالي که مقاله حاضر در مقام پاسخ گويي به آن است اين که آيا در متون اسلامي به ويژه شيعي مي توان به گزاره ها و آموزه هايي دست يافت که به نحوي شايسته و مورد قبول عقل همگاني، در مورد مسائل و دغدغه هاي فکري موجود درباره استلزامات - به ظاهر - متضاد زندگي ديني و دنيوي، به داوري بنشينند و درباره جايگاه آن دو و شيوه ارتباط آن سخن بگويند؟ آنچه که حافظه تاريخي تشيع بايگاني کرده، بينش منفي در مورد امور ذاتا دنيوي است - در اين جا شواهدي براي آن ذکر خواهيم کرد. بنابراين آيا مي توان با نگاهي دوباره به متون ديني شيعي انديشه اي نو به دست آورد و گفتماني جديد بنيان نهاد که نتيجه آن تن دادن به فضاهاي معنايي جديد در جهان کنوني باشد و در عين حال اين گفتمان در درون جهان بيني توحيدي ساز و برگ داشته باشد؟ به عبارت ديگر، آيا تن دادن به فضاي ذهني - اجتماعي عصر حاضر حتما به معناي دست شستن از جهان بيني توحيدي است؟ جهان بيني توحيدي شيعي تا چه اندازه تحمل تفسير و تعبير جديد را در خود داراست؟ تا چه اندازه «متصلب» يا «پويا» است؟
بدون شک امتناع هاي فکري از اساسي ترين عوامل فقدان زايش، حرکت، پويايي، نشاط و تحول سياسي - اجتماعي در جامعه است.جامعه پيش رونده و خود افزاينده در امور ديني و دنيوي بدون داشتن جهان بيني متناسب «دوگانه خواهي» ممکن نخواهد بود.هدف مقاله حاضر تلاش براي برداشتن امتناع هاي ذهني براي «گرايش دنيا محور» در کنار «آخرت محور» در جامعه است.ترجمان اين ايده، حرکت در راستاي محو فرهنگ خمودگي، بي برنامگي در امور زندگي اجتماعي - اقتصادي و نيز تلاش براي ايجاد فرهنگ توليد، رفاه خواهي و غيره مي باشد.
در اين مقاله، جواب سؤالات فوق را در کلمات و سخنان امام علي عليه السلام درباره جايگاه دنيا جست وجو خواهيم کرد.برهمگان روشن است که آن حضرت در شرايط سياسي - اجتماعي اي مي زيستند که دنيا خواهي افراطي حاکمان وقت، دنيا را به جاي دين، امور لذت طلبانه دنيوي را به جاي ارزش هاي انساني - معنوي و هوا خواهي را به جاي آخرت خواهي نشانده بود.در اين وضعيت انسان هاي جامع نگر و داراي دغدغه مسؤوليت انساني - اجتماعي به صورت طبيعي دنبال بر جسته کردن مطلوب هاي اجتماعي خواهند بود که در کشاکش هواخواهي روزگار در زير خروارها خاک مدفون شده است.بنابراين اگر بخواهيم در راستاي پژوهش حاضر از سخنان امام علي بهره ببريم چاره اي نداريم مگر اين که در موارد زيادي با بيرون آوردن مفاهيم از گفتمان آن دوره، آنها را در درون گفتماني جديد باز سازي کنيم.کلمات پر معناي حضرت علي به آساني تحمل چنين بازسازي را فراهم آورده است؛ البته طبيعي است که اين باز سازي حتما با استدلال صورت بگيرد و گر نه به معناي تحريف سخن گوينده خواهد بود.
در آغاز لازم است الگوهاي مختلفي را درباره «دنيا» به عنوان چارچوب نظري مقاله ترسيم کنيم؛ سپس انديشه هاي امام علي عليه السلام را درباره دنيا با يکي از اين الگوها تطبيق خواهيم کرد.

الگوهاي مختلف درباره «دنيا»
الف) الگوهاي تک جهاني نگر 1. الگوي دنيا گريز :
اين الگو از جهان بيني صوفيانه باز سازي شده است.چنين بينشي از آن همه صوفيان نيست، بلکه براي اين ديدگاه در درون اين جبهه فکري رگه و ريشه هايي مي توان جست وجو کرد. (1) ابتدا بايد ديد در اين بينش، دنيا و دنيا گرايي چگونه تفسير شده است، سپس بررسي کرد که براي دنيا چه جايگاهي در جهان بيني خود قائل هستند.سيد جعفر سجادي در اين باره گفته است :
نسفي در اين معنا (اهل دنيا، در مقابل اهل آخرت) مي گويد : اي درويش، دنيا همين بيش نيست و اين هر شش (شهوت بطن، شهوت فرج، دوستي فرزند، دوستي آرايش ظاهر، دوستي مال و دوستي جاه که شش بتند) شاخ هاي دنيااند و سه شاخ آخرين چون قوي شوند آن سه شاخ اول ضعيف شوند و مغلوب گردند، و اهل دنيا هر يک در زير سايه يکي از اين شاخ ها نشسته اند يا در زير جمله نشسته اند و پناه به سايه اين شاخ ها برده اند. (2)
اکنون در اين نکته متمرکز مي شويم که صوفيان (رگه و ريشه اي از افکار آنان يا بعضي از آنان) چنين دنيايي را چگونه ارزيابي کرده اند.ابن جوزي مي گويد :
از فريبکاري شيطان اين است که اين پندار را در نظر زاهدان و صوفيان مي آرايد که زهد و پارسايي، ترک مباحات و دوري از چيزهاي حلال است، و از ايشان کساني هستند که نان تهي مي خورند و لب به ميوه نمي زنند و طعام خود را چنان اندک مي کنند که بدنشان خشک مي شود، پوشاک پشمين بر تن مي کنند و آب سرد نمي نوشند. (3)
و همو مي گويد :
از فريبکاري شيطان يکي ديگر اين است که بر اين گروه تلقين مي کند که پارسايي در کاستن خوراک و پوشاک است. (4)
در اين جهان بيني، دنيا آن ارزشي را ندارد که به تدبير آن نشست و از اين ابت خود را به زحمت انداخت.ابوالعباس بن مسروق (متوفاي 299 ق) گفته است :
من ترک التدبير عاش في راحة ؛ هر کس تدبير را کنار بگذارد، زندگي آساني خواهد داشت. (5)
در اين انديشه، ترک دنيا امري مطلوب شمرده شده است.شيخ ابواسحاق ابراهيم بن شهريار (متوفاي 426 ق) مدعي است که در خواب رسول الله صلي الله عليه وآله را ديده و از چيستي عقل پرسيده و حضرت در جواب به او فرموده است :
ادناه ترک الدنيا و اعلاه ترک التفکر في ذات الله تعالي؛ (6) کمترين مرتبه عقل ترک دنيا و آخرين مرتبه آن ترک انديشه درباره چيستي خداست.
ابوالحسين سيرواني از طبقه ششم صوفيان گفته است : «تصوف، يگانه داشتن همت و يگانه زيستن از خلق مي باشد». (7) همو گويد : «ما آفة الناس الا الناس» ، (8) و بالاخره معتقد است :
الفقراء ملوک الدنيا و الاخرة استعجلو الراحة؛ (9) فقيران پادشاهان دنيا و آخرت هستند، چرا که زودتر به راحتي دست يافته اند.
شيخ ابوبکر شبلي با همين بينش اين سخن را از خود به يادگار گذاشته است :
اگر همه دنيا مرا باشد به جمهوري دهم، بزرگ منتي دانم او را برخود که از من پذيرد. (10)
بنابراين در اين الگو اولا، منظور از دنيا نعمت هاي دنيوي و لذت هاي موجود در آنهاست و ثانيا، چنين نعمت هايي به صورت منفي تلقي شده اند و هيچ گونه مطلوبيتي به آنها داده نشده است.در نتيجه صاحبان اين تفکر، ترک تلاش و تدبير دنيوي را توصيه کرده اند و همين امر را مايه راحتي انسان از يک سو و رستگاري اخروي او از سوي ديگر دانسته اند.به خوبي روشن است که با اين انديشه نمي توان بين دنيا و آخرت به شکل ممکني جمع کرد، بلکه مطلوب آن است که زندگي دنيوي را کنار گذاشت.
2.الگوي دنيا خواهي انحصار :
طبق اين الگو مقتضيات زندگي دنيوي، آخرين غايت اخلاقي تلقي شده است.انديشه پردازان در درون اين الگو با شيوه هاي مختلف به توضيح اين غايت پرداخته اند.در قرآن مجيد نيز به منطق اين جهان بيني اشاره شده است.در اين بحث ابتدا اين الگو را از زبان بعضي از انديشه پردازان آن دنبال مي کنيم و پس از آن منطق آنان را از قرآن جست وجو خواهم کرد.
نظريه اصالت زندگي دنيوي به طور انحصاري، ابتدا به صورت مبسوط در انديشه هاي غرب جديد مورد پردازش قرار گرفته است.اصلاحگران اجتماعي افراطي قرن نوزدهم، فايده گرايي دنيوي را اساس فلسفه سياسي خود قرار دادند.جرمي بنتهام با اصالت دادن به زندگي دنيوي و بيرون راندن اصول ماورايي از سازوبرگ هاي انديشه خود به اين فلسفه سياسي پرداخت که «انگيزه انسان ها آرزوي دست يابي به شادماني و نبود ناراحتي مي باشد». (11) او با همين ديدگاه در عرصه زندگي سياسي به اين نتيجه رسيد که «تصميمات سياسي درست از لحاظ اخلاقي آنهايي هستند که خواهان بيشترين شادماني براي بيشترين تعداد مردم جامعه باشند». (12)
اين نظريه يکي از اساسي ترين نظرياتي است که بنيان مدرنيته بدان تکيه کرده است. يکي از آثار طبيعي چنين ديدگاهي - در صورتي که تبديل به انديشه مسلط گردد و جامعه اي بخواهد بر اساس آن سياست گزاري کند - مهندس اجتماعي مبتني بر لذايذ مورد پذيرش اکثريت جامعه است. (13) اگر مساله تبعيض نژادي به طور تصادفي خواسته اکثريت جامعه گردد، سياستمداران با اين بينش چاره اي ندارند جز آن که همان را اجرا کنند.به طور منطقي مي توان استنباط کرد که امروز نيز ملت هاي فقير جهان تاوان اين بينش مسلط غربي را مي پردازند؛ بينشي که جهان غرب را به اين نتيجه سوق داده است که تحصيل بيشترين لذت براي غرب در گرو بهره کشي از غير غرب با هر شکل ممکن، مي باشد.به هر ترتيب در قرآن نيز به اين جهان بيني اشاره شده است : از موارد استعمال واژه «دنيا» در قرآن به دست مي آيد که خداوند کساني که شريعت را ناديده مي گيرند و اعمالي انجام مي دهند که حدود الهي شکسته مي شود، اينها را کساني مي داند که دنيا را در مقابل از دست دادن آخرت، مي خرند. (14) در آياتي کافران را کساني مي داند که زندگي دنيا براي آنها زينت داده شده است، (15) و باز دنيا گرايان را کساني مي داند که به مظاهر دنيا بدون در نظر گرفتن زندگي اخروي دل بسته اند :
محبت امور مادي، از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسب هاي ممتاز و چهارپايان وزراعت، در نظر مردم جلوه داده شده است (تا در پرتو آن، آزمايش و تربيت شوند، ولي) اينها (در صورتي که هدف نهايي آدمي را تشکيل دهند) سرمايه زندگي پست (مادي) است، و سرانجام نيک (و زندگي والد و جاويدان) نزد خداست. (16)
خداوند از وضعيتي سخن مي گويد که انسان تنها طالب دنيا - در مقابل آخرت - است. (17) کلا آيات زيادي در قرآن درباره دنيا وارد شده که بخشي از آنها به توضيح اين بينش و نتايج و احکام آن پرداخته است. (18)
اين ديدگاه به گونه اي است که زندگي آخرت را به صورت نظري و عملي مورد انکار قرار مي دهد و يا براي آن حسابي در زندگي خصوصي و اجتماعي باز نمي کند.

ب) الگوهاي دو جهان نگر 1.الگوي دنياي حداقل :
اين بينش به گونه اي است که همزمان به خصلت هاي زندگي اخروي و دنيوي باور دارد؛ اما در اين جهان بيني زندگي اخروي با زندگي دنيوي، با توجه به تفاوت بنياني آنها با تسليم به مقتضيات هر دو، ممکن نخواهد بود.هر گونه نگاه استقلالي و اصالت بخش به زندگي دنيوي به معناي دست شستن و از دست دادن زندگي معنوي - اخروي خواهد بود.در اين ديدگاه دنيا نفي نمي شود (آن طور که در جهان بيني از نوع اول بيان شد، زندگي دنيوي مورد نفي قرار مي گرفت و جاي آن را رهبانيت پر مي کرد) ، بلکه دنياي مادي با مورد غفلت قرار گرفتن بعد مادي آن، به صورت معنوي مورد تفسير قرار مي گيرد؛ به عبارت ديگر، تمتعات دنيوي، اشباع غرايز و برآوري ساير نيازهاي ذاتا دنيوي، از باب ضرورت و به صورت مقدمه اي براي هدف هاي اصيل غير دنيوي مورد ارزيابي قرار مي گيرد و اين اعمال خود به خود «نا مطلوب» و «نامقدس» تلقي مي گردد. با اين نگاه، مدح و ستايش نظام خلقت که خداوند در کتاب خود بدان پرداخته، اصالتا شامل اين پديده هاي دنيوي نمي گردد.طبق الگوي دنياي حداقل، وقتي انسان به تمتعات دنيوي مشغول مي شود، پديده هايي در عالم ظاهر مي شود که خداوند نظر مهر به آنها ندارد و فقط با نگاه ضرورت به آنها مي نگردد، ضرورتي که از نقص وکاستي عالم مادي ناشي مي شود. (19) يکي از مهم ترين نتايج اين الگو اين است که :
بهبود زندگي همگان که موضوع عمل سياسي است بسيار محدود مي شود.در اين صورت بسامان يا نابسامان بودن اوضاع سياسي و اقتصادي علي رغم وجود بحث هاي تئوريک در جامعه، عملا با ظواهر ديني جامعه سنجيده مي شود.زمامداران جامعه وقتي اين ظواهر را روبه راه ببينند، تصور مي کنند جامعه بسامان است، مشکل ها گشوده است و نيازها تامين شده است.در چنين وضعي بهبود زندگي همگان به معناي واقعي جدي گرفته نمي شود. (20)
رگه و ريشه چنين تفکري را مي توان در تاريخ انديشه هاي جهان اسلام نيز رديابي کرد؛ خصوصا در جهان بيني شيعي؛ به طور مثال، صاحب معالم، از علماي برجسته شيعي، وقتي که از اهميت علم و بالاخص علم فقه صحبت مي کند، از آن جا که اين علم بر آورنده نيازهاي اخروي انسان هاست، آن را بهترين علوم مي شمارد و در ادامه درباره منفعت خلقت استدلال مي کند و مي گويد :
اين منفعت ممکن نيست به خدا برگردد، چرا که او مستغني است و کمال مطلق است، پس به ناچار به انسان بر مي گردد و از آن جا که منفعت هاي دنيايي در حقيقت منفعت نيستند و همانا آنها دردها را دفع مي کنند، پس واژه منفعت مقدار بسيار نادر و کم چيزي از منافع ظاهري دنيوي را شامل مي شود و به خاطر آن منطقي نيست که انسان خلق بشود.انسان با اين شرافت، و منفعت با آن ندرت که آن هم منقطع است و در عين حال آلوده به چندين برابر منفعت از انواع مختلف درد و رنج هاست، با همديگر سازگار نيستند؛ پس به ناچار هدف بايد چيز ديگر غير از منفعت هاي دنيوي باشد، يعني هدف بايد به چيزهايي تعلق گيرد [مانند خدمت به خلق، نيايش و غيره از امور معنوي در جهان دنيوي] که با منافع اخروي ربط داشته باشد. (21)
حتي در ادامه مطالبش اثبات مي کند که علم فقه در صدد برآوردن منافع اخروي نيز است.به هر حال در اين الگو امور ديني و دنيوي کاملا جدا از هم مورد ملاحظه قرار مي گيرد و آخرت بيش از دنيا مورد تاکيد قرار مي گيرد؛ در چنين ديدگاهي بهبود زندگي به معناي واقعي کلمه جدي گرفته نمي شود.
2.الگوي دنياي حداکثر :
اين الگو نيز درباره بينشي است که به هر دو جهان ايمان آورده است؛ هم دنياي مادي را پذيرفته و هم جهان اخروي - معنوي را و براي هر دو حساب باز کرده است؛ در عين حال آن اندازه که به دنيا اصالت مي دهد به آخرت وقعي نمي نهد؛ اهميتي که دنيا دارد آخرت ندارد.در اين ديدگاه بيشترين تلاش، برنامه ريزي و دغدغه انسان بايد صرفا تنظيم امور ذاتا دنيوي گردد.در اين جا نيز ديوار بزرگي بين دنيا و آخرت کشيده شده و حوزه اين دو به طور کلي از همديگر متباين است.ساز و کار واحدي براي جمع همزمان آن دو وجود ندارد؛ با انجام امور دنيوي به آخرت نمي توان رسيد و باعمل معنوي هم، منفعتي دنيوي کسب نمي گردد.در راستاي همين الگو، از بينشي نيز مي توان سخن گفت که طلب آخرت را صرفا با امور دنيوي ممکن مي داند و از اين طريق در صدد است با متمحض شدن در امور دنيوي به سعادت اخروي دست يابد.
ماکس وبر با تکيه بر مکتب پروتستانيزم، به تفصيل، چنين بينش را به صورت تجربي توضيح مي دهد.وبر وقتي اين سؤال را طرح مي کند که چرا فقط در جهان غرب ابعاد مختلف پيشرفت (اقتصادي، اجتماعي، سياسي و غيره) تحقق يافت، تغيير در حوزه باورهاي مذهبي را به عنوان عامل اصلي اين پديده معرفي مي کند.اين تغيير راه آخرت را دنيا و تلاش دنيوي مي ديد که به صورت مکتب پروتستانيزم تجلي يافت. بر همين اساس وبر مي گويد : در آلمان، مديران، صاحبان سرمايه، نمايندگان فوقاني تعليم ايده کارگري و غيره، همه از آن پروتستان هاست تا کاتوليک ها.طبق آمار، کاتوليک ها علاقه شديدي به پيشه وري نشان مي دهند و از اين که شغل پيشه وري را ترک نمايند و يک کارگر تعليم ديده صنعتي شوند ابا دارند.او اين مساله را نتيجه محيط فکري - مذهبي اين دو فرقه مي داند.به نظر وبر شدت علاقه پروتستان ها به عقلانيت اقتصادي و تلاش مضاعف دنيوي و بي علاقگي کاتوليک ها به چنين تلاش مضاعف را بايد در خصلت ذاتي و پايدار جهان بيني مذهبي و نه صرفا اوضاع و احوال ظاهري وگذراي تاريخي - سياسي آنها جست وجو کرد. (22)
ذکر اين نکته ضروري است که اين بينش از دنيا، همان طوري که به عنوان يک انديشه بر آمده از دين مطرح شده - آن طور که وبر پروتستانيزم را توصيف کرد - امروزه در واقعيت زندگي غربي نيز - به عنوان حاصل انديشه غير ديني - تحقق يافته است.خود وبر نيز جدايي اين بينش از مباني ديني خود را (در روند عرصه هاي فکري - اجتماعي سرمايه داري) پذيرفته است.
در ايران امروز نيز يکي از بينش ها درباره دنيا همين است.
سروش در يک تقسيم بندي، نيازهاي بشر را به دو دسته اصلي تقسيم مي کند : حاجات درجه اول و حاجات درجه دوم.حاجات درجه اول، همان نيازهاي مادي و اوليه ما هستند؛ نيازهايي چون غذا، لباس، مسکن، دارو، نظم اجتماعي و از اين دست نيازها.مسائلي چون دين و هنر از حاجات درجه دوم هستند؛ يعني حاجات لطيف تر و معنوي انسان ها. (23)
3.الگوي دنيا و آخرت گراي حداکثري : اين الگو بيانگر انديشه اي است که به زندگي دنيوي و اخروي همزمان اصالت مي دهد.اگر از رهيافت انديشه ديني اين بينش را بررسي کنيم، خواهيم گفت :
[در اين ديدگاه] تمتعات طبيعي انسان در اين عالم خود به خود مورد رضايت خدا و مطلوب وي است و مدح و ستايش نظام خلقت اين پديده ها را با عنوان اصيل خودشان - و نه از باب مقدمه و ضرورت - شامل مي شود.وقتي انسان به «تمتع حلال» مي پردازد، پاره اي از «اسماي جمال» خدا متجلي مي شود و نظام خلقت کمال مي يابد...انسان مساوي است با «عبد» تمتعات طبيعي انسان، چون بخشي از زندگي بر طبق اراده خداست، مقوم عبوديت انسان است، چنان که عمل به دو وظيفه خطير «نيايش و خدمت به خلق» نيز چون زندگي بر طبق اراده ديگر خداست مقوم عبوديت وي است.تمتعات طبيعي انسان همان «طلب رزق» است که در منابع وحياني اسلام عبادت ناميده شده است. (24)
در اين بينش از يک سو، «رفاه عمومي از اصالت برخوردار مي شود.بسامان يا نابسامان بودن اوضاع سياسي و اقتصادي جامعه با محاسبات دقيق علمي که واقعيت فقر يا رفاه را نشان مي دهند سنجيده مي شود...کوشش هاي زمامداران بر محاسبات علمي استوار مي شود.مشکلات و نيازمندي ها چهره واقعي خود را نشان مي دهند و تلاش براي حل و رفع آنها کامل، جدي و حياتي تلقي مي شود» ، (25) و از سوي ديگر، به همان سان، به علت اصالت زندگي معنوي - اخروي، امور معنوي نيز مورد اهتمام واقع مي شود؛ نه دنيا فداي آخرت مي گردد و نه آخرت فداي دنيا.فرد صاحب اين بينش به دنيايي بودن دنيا و معنوي بودن آخرت همزمان ايمان آورده است و مقتضي هر دو را در انديشه و عمل مد نظر قرار مي دهد.
با اين حال اين جهان بيني با اصالت دادن به زندگي دنيوي و اخروي، در صدد انکار برتري زندگاني اخروي در مقايسه با زندگي دنيوي نيست.اين ديدگاه اذعان دارد که ويژگي هاي ذاتي جهان آخرت بسي بالاتر و والاتر از زندگي دنيوي است؛ اما روي اين نکته اصرار مي کند که امور دنيوي في حد ذاته اصيل هستند و مستقلا - بدون اين که صرفا مقدمه آخرت قرار گيرند - بايد مورد طلب قرار گيرند، روي همين جهت در عين حال که دنيا مورد طلب واقع مي شود، اما هيچ گاه هدف اصلي قرار نمي گيرد.
به طور خلاصه پيام اين نوع نگاه به دنيا و آخرت اين است :
برخورداري از دنيا مستلزم محروميت از آخرت نيست؛ آنچه مستلزم محروميت از آخرت است يک سلسله گناهان زندگي برباد ده است، نه برخورداري از يک زندگي سالم مرفه و تنعم به نعمت هاي پاکيزه و حلال خدا، همچنان که چيزهايي که موجب محروميت از دنياست، تقوا و عمل صالح و ذخيره اخروي داشتن نيست، يک سلسله عوامل ديگر است. (26)
براي اين قسم از تفسير دنيا و آخرت، مي توان از قرآن و روايات نيز استدلال آورد :
امام باقر عليه السلام فرمود :
ليس منا من ترک دنياه لآخرته و آخرته لدنياه؛ (27)
کسي که دنيايش را براي آخرتش يا آخرتش را براي دنيايش ترک کند، از ما نيست.
امام حسن عليه السلام فرموده اند :
اعمل لدنياک کانک تعيش ابدا و اعمل لآخرتک تموت غدا؛ (28)
براي دنيايت چنان کار کن که گويي هميشه زنده اي و براي آخرت چنان تلاش نما مثل اين که فردا مرگ فرا مي رسد.
روايت ديگري نيز دقيقا در همين معنا از حضرت رسول صلي الله عليه وآله نقل شده است. (29)
در قرآن آياتي اين بينش را به مؤمنان تعليم مي دهد، مانند آيه 148 آل عمران، ثواب دنيوي را در کنار ثواب اخروي ذکر کرده است : «پس خداوند به آنان ثواب دنيا و ثواب نيکوي آخرت داده...». (30) آيات زيادي نيز عذاب دنيوي را در کنار عذاب آخرت بيان مي کند، مانند :
...پس جزاي چنين مردم بدکردار تنها ذلت و خواري در دنياست و در روز قيامت به سخت ترين عذاب مي افتند.... (31)
آياتي درباره مدح دنيا و آخرت همزمان سخن مي گويد : «...عيسي بن مريم آبرومند دنيا و آخرت است». (32)
و بالاخره آياتي دنياطلبي و آخرت طلبي همزمان را مثبت ارزيابي مي کند :
«و منهم من يقول ربنا اتنا في الدنيا حسنة و في الآخرة حسنة و قنا عذاب النار». (33)
البته آياتي در مذمت دنيا واقع شده است که شان نزولش بر مي گردد به اين که دنيا به صورت انحصاري يا حداکثري تلقي شود و مايه غفلت از زندگي اخروي گردد. (34)
تا کنون پنج الگوي مختلف درباره جايگاه دنيا مورد مطالعه قرار گرفت.در اين مطالعه سعي بر اين بود که به اختصار ويژگي هاي هر کدام، نتايج و احيانا نظريات بعضي از انديشه پردازان هر کدام را بررسي کنيم.ادعاي پژوهش اين است که سخنان و کلمات امام علي - اگر به صورتي جامع نگريسته شود - با الگوي اخير (دنيا و آخرت گرايي حداکثري) سازگاري دارد؛ اما اين سازگاري نيازمند استنباط است.کلمات حضرت علي درباره دنيا اغلب به گونه اي است که گويا حضرت دنبال دنياي حداقلي و فداکردن آن به نفع آخرت است؛ اما اين تنها برداشتي ظاهري است، چرا که برجسته کردن امور اخروي و تحقير دنيا در شرايطي صورت گرفته است که وضعيت سياسي - اجتماعي دنيا محور انحصاري يا حداکثري آن روز اقتضا مي کرد.

ديدگاه امام علي عليه السلام درباره دنيا ديدگاه امام علي عليه السلام درباره دنيا، با کدام يک از پنج الگوي گذشته سازگارتر است؟ پاسخ اين سؤال نيازمند بررسي همه جانبه سيره و سخنان حضرت علي عليه السلام است.با گزينش چند سخن يا سيره او نمي توان پاسخ قانع کننده اي براي اين پرسش جست و جو کرد.حضرت علي عليه السلام کلماتي فرا عصري و نيز متناسب باشرايط عصر خود درباره دنيا، به کرات، ايراد کرده اند.تفکيک اين دو نوع سخن در فهم ديدگاه امام علي عليه السلام ضروري به نظر مي رسد.يک بخش عمده مطالب باقي مانده از آن حضرت درباره دنيا، به ظاهر، دنيا را به صورت منفي معرفي مي کند؛ اما تامل در اين قسم بدون در نظر گرفتن شرايط اجتماعي صدر اسلام، نتيجه صوابي به دست نخواهد داد، چرا که «وجهه خاص سخن اميرالمؤمنين در مورد دنيا پرستي... متوجه يک پديده مخصوص اجتماعي آن عصر بود». (35) بنابراين در ادامه بحث را در دو مرحله بحث را دنبال خواهيم کرد : مرحله اول، سخنان صريح اميرالمؤمنين عليه السلام درباره دنياست؛ مرحله بعد، معطوف به کلماتي است که نيازمند تبيين آنها با محکمات انديشه آن حضرت مي باشد.

امام علي عليه السلام و اصالت دنيا حضرت درباره توصيف دوره جاهليت صريحا «بد دنيايي» آن را در کنار «بدديني» مورد مذمت قرار مي دهد :
خداوند متعال، محمدصلي الله عليه وآله را تبليغ کننده بر عالميان و امين براي فرستادن قرآن و رسالت مبعوث کرد، و در آن حال شما گروه عرب داراي بدترين دين بوديد و در بدترين جامعه [شردار] زندگي مي کرديد.در ميان سنگ هاي سخت و مارهاي ناشنوا سکنا داشتيد، آب هاي تيره مي آشاميديد و غذاي خشن مي خورديد و خون هاي يکديگر را مي ريختيد و از خويشاوندان خود قطع رابطه مي کرديد، بت ها در ميان شما (براي پرستش) نصب شده و گناهان و انحراف ها سخت به شما بسته بود. (36)
اين سخن مولا به خوبي نشان مي دهد که زندگي دنيوي و اصالت آن، در کنار زندگي ديني معنوي، در انديشه آن حضرت جايگاه والايي دارد.فقدان زندگي بهتر دنيوي و آخروي علامت يک جامعه عقب مانده جاهلي است.
به نظر حضرت علي عليه السلام دوره جاهليت دوره اي است که علاوه بر تاريکي دين، درخت زندگي نيز به زردي گراييده و از ثمره زندگي خبري نيست.آب حيات انساني به زمين فرو رفته، دنيا با قيافه اي زشت و کريه به اهلش مي نگرد و با چهره عبوس با طالبانش روبه رو مي شود.به جاي آبادي و امنيت در دنيا، فتنه، وحشت و اضطراب از درون و شمشير در برون شعله مي کشد. (37)
حضرت در ابتداي خطبه اي درباره زهد دنيوي، سلامتي تن را در کنار سلامتي دين از خدا طلب مي کند :
«و نساله المعافاة في الاديان، کما نساله المعافاة في الابدان». (38)
راه رسيدن به آخرت نه با نفي زندگي دنيوي بلکه دقيقا از درون آن عبور مي کند، هر چند « دنيا [به صورت انحصاري ] منتهاي ديد کوردلان است که در ماوراي آن چيزي نمي بينند؛ اما شخص بصير ديدش در آن نفوذ مي کند و از آن مي گذرد و مي داند که سراي جاويدان در وراي آن است». (39) حضرت در توصيف پارسايان به صراحت اعلام مي کنند که آنان خندان، شادمان و نکو حالند؛ از اين رو مورد آرزوي ديگران واقع مي شوند :
دل هاي پارسايان در دنيا مي گريد و اگر چه خندان باشند و حزن و اندوهشان سخت است و اگر چه شادماند و خشم آنها بر خودشان بسيار است و اگر چه به سبب آنچه به آنها داده شده مورد غبطه اند. (40)
منطق حضرت، انسان را به ياد اين آيه قرآن مي اندازد که در تعريف انسان هاي شايسته آنها را اهل تجارت و معامله (اهل دنيا) و اهل آخرت (ذکر الهي، نماز و زکات) به صورت همزمان توصيف مي کند. (41) به هر ترتيب، در نگاهي جامع بينانه معلوم مي شود که آن حضرت دنبال بردن عقل و انديشه و نيز - به تبع آن - قلب و رفتار و کردار آدميان به فضايي بازتر، بالاتر، کامل تر و وسيع تر از آن فضاي محدودي است که دنيا نشان مي دهد.امام علي عليه السلام با پذيرش آباداني هاي موجود در دنيا تنها در صدد نشان دادن نواقص آن براي عبور ذهن به جهاني برتر است؛ البته طبيعي است که به همين هدف نهايي، آن گاه مي توان به نحو احسن استدلال کرد که دنيويت دنيا در حد اعلا بروز کند و مظاهر دنيوي به حد اعلا در معرفي ديد همگان قرار گيرد.دنيايي که به علت اعراض و ترک آن به روزگار سياهي نشانده شده، هميشه پژمرده است؛ از اين رو معنا نخواهد داشت مردگي آينده آن را شاهدي براي جهاني برتر از آن قرار داد، چرا که بالفعل مرده است.در کلمات علي عليه السلام درباره دنيا چند نکته بسيار محل تاکيد واقع شده است :
1. بخشي از سخنان در صدد مقايسه دنيا با آخرت هستند.ناگفته پيداست که دنياي مادي که در آن نفس مي کشيم، هر چقدر هم که آن را به درجه اعلاي پيشرفت برسانيم در مقايسه با آخرت به لحاظ کمي و کيفي بس ناقص و کوتاه تر است؛ براي مثال در خطبه 103 مي فرمايد :
...به خدا سوگند دنيا به زودي ساکنان خود را از ميان مي برد، و هوسبازاني را که به آن اطمينان دارند به مصيبت مي کشاند.آنچه از دست رفته و پشت کرده، هيچ گاه بر نمي گردد، و آينده معلوم نيست تا در انتظارش باشيم؛ شادي آن با اندوه آميخته، توانايي و استقامت مردان نيرومند در آن به ضعف و سستي مي گرايد.زيبايي هاي فراوانش شما را مغرور نسازد، زيرا مدت کمي بيش باقي نخواهد بود.رحمت خداي بر آن کس باد که فکر کند و عبرت گيرد و بينا گردد.به زودي خواهيد دانست که گويا آنچه هم اکنون از دنيا موجود است اصلا نبوده، و آنچه از آخرت است همواره خواهد بود، هر چيز که به شمارش آيد (همچون ساعات عمر) سرانجام پايان گيرد و هر چه انتظارش را داريد خواهد آمد، و هر آينده اي قريب و نزديک است. (42)
در اين خطبه و خطبه هاي ديگر در موارد زيادي دنيا مورد توصيف قرار گرفته، واقعيت هايش بيان شده، در حالي که اين توصيف، توصيفي مقايسه اي با جهان آخرت است.هيچ گاه هدف حضرت در اين موارد تحقير بالذات امور دنيوي نيست، بلکه نماياندن کوچکي آن در مقابل بزرگي آخرت است، کمبود آن در مقابل وفور اخروي، رنج و عذاب هاي پيچيده در خوشي هاي آن در مقابل خوشي هاي خالص و بي پايان اخروي است.
2. تاکيد زياد روي توسعه اجتماعي به لحاظ اقتصادي با تکيه بر ديگر خواهي در مقابل فرد گرايي افراطي، در نهج البلاغه به روشني قابل مشاهده است.چنين بينشي در واقع از عقلا نيت دنيوي نشات گرفته است.بسيار طبيعي است که بدون داشتن يک فرهنگ ديگر خواهي، آبادي و پيشرفت دنيوي عقيم خواهند ماند.ملي گرايي صحيح نيز مؤکد همين نکته است.ملي گرايي صحيح، داشتن يک تعهد اجتماعي است که با ديگر خواهي عجين است.
حضرت در خطبه 111 مي فرمايند :
شما بر دين خدا با هم برادريد، ميان شما را جدايي نينداخته مگر ناپاکي باطن ها و بدي انديشه ها، به اين جهت بار يکديگر را بر نمي داريد ( در هيچ کاري کمک هم نيستيد) و پند و اندرز نمي دهيد، و (در نيازمندي ها) به يکديگر بذل و بخشش نمي نماييد، و با هم دوستي نمي کنيد.چه شده است شما را که اندکي از دنيا را که مي يابيد شاد مي شويد، و بسياري از آخرت که محروم مانده از دست مي دهيد شما را اندوهناک نمي کند. (43)
اين بخش از خطبه، مساله ديگر خواهي را مطلوب و فردگرايي افراطي را امري منفي معرفي مي کند.با اين ديدگاه دنيا به اعتبار وسيله خود خواهي قرار گرفتن، منفي تلقي مي شود و به اعتبار وسيله قرار گرفتن آن براي بهره مندي همگان (دنيا براي همه انسان ها) امر مطلوب و ممدوحي جلوه خواهد کرد.
در نامه امام علي عليه السلام به شريح قاضي آمده است :
اي شريح، بدان به زودي نزد تو مي آيد کسي که قباله ات را نگاه نکند و از گواهت نپرسد تا اين که تو را از آن خانه [خانه اي که شريح در خلافت علي عليه السلام به هشتاد دينار خريده بود ]چشم باز بيرون برد و از همه چيز جدا به گور بسپارد.پس اي شريح، بنگر مبادا اين خانه را از مال غير خريده باشي يا بهاي آن از غير حلال داده باشي که در اين صورت زيان دنيا و آخرت برده اي. (44)
از اين نامه مي توان استنباط کرد که حضرت مساله دنيا و دل نبستن به آن را وسيله اي براي ترک ظلم و ستم در روابط اجتماعي مي داند و نگاه وسيع تر از زندگي دنيوي را موجب عدالت اجتماعي تلقي مي کنند.با دنيا فراتر بين است که مي توان به آسايش و رفاه در خود دنيا دست يافت.بهترين شاهد اين است که اميرمؤمنان به صراحت فقر دنيوي را مورد مورد مذمت قرار داده اند :
و قال عليه السلام لابنه محمدبن الحنفيه :
يا بني اني اخاف عليک الفقر فاستعذ بالله منه، فان الفقر منقصة للدين، مدهشة للعقل، داعيه للمقدة؛ (45)
اي فرزندم، از فقر بر تو مي ترسم، از فقر به خدا پناه ببر، به درستي که فقر دين انسان را ناقص، عقل او را مغشوش و مردم را به او و او را به مردم بدبين مي سازد.
اين سخن حکيمانه به مفاسد فقر پرداخته است.در اين بيان فقر مادي به دين نيز مرتبط شده واستدلال شده است که دينداري در درون دنيا داري امکان پذير است وبه گونه اي اينها لازم وملزوم هم شمرده شده است.
3. منافع دنيوي در گرو منافع اخروي است؛ به عبارت ديگر از طريق هدف قرار دادن آخرت به بهترين نحو مي توان به منافع دنيوي نيز دست پيدا کرد.امام علي در يکي از سخنان حکمت آميزش به اين مطلب پرداخته و استدلال مي کند که با هدف گيري بهره اخروي، بهره دنيوي نيز حاصل خواهد شد :
مردم در دنيا دو گونه اند : يکي در دنيا صرفا براي دنيا عمل مي کنند و دنيا او را از آخرت باز داشته است، از فقر بازماندگانش نگران است و بر فقر خودش نگراني ندارد، عمرش را در منفعت ديگري فنا مي کند، و يکي در دنيا براي آخرت کار مي کند و در عين حال بدون عمل جداگانه اي دنيايش نيز براي او حاصل مي گردد وبه اين ترتيب هر دو بهره را همزمان به چنگ مي آورد و هر دو دنيا را تصاحب مي نمايد ودر نتيجه پيش خدا آبرومند مي شود و از اين طريق حاجاتش روا مي گردد. (46)
به تعبير مرتضي مطهري «علي عليه السلام مکرر به اين مطلب اشاره مي کند که دنيا خوب جايي است؛ اما براي کسي که بداند اين جا قرارگاه دايمي نيست، گذرگاه و منزلگاه اوست....
و لنعم دار ما لم يرض بها دارا». (47)
4. امام علي عليه السلام در سيره عملي خود سازش دنيا و آخرت را به بهترين وجه ممکن به اثبات رسانده بود.عرفاني را ترويج داده بود که تلاش منظم براي آبادي دنيا را با نيايش هاي عاشقانه همساز کرده، در کنار هم مي نشاند.
مجسمه اولين و آخرين عرفان مثبت آن علي بن ابي طالب عليه السلام است که با دست مبارک خود کار زراعتي نموده و درخت کاشته و بيل زده و تخم پاشيده، شب هاي تاريک پس از محاسبه نفس خود متوجه پيشگاه خداي يگانه گشته و از شوق قرب و بيم و هراس دوري از پيشگاه رحمتش از خود بي خود مي گشته است. (48)
[از همين رو ]عرفان مثبت انتظام امور زندگي را در درجه اول قرار مي دهد، و مي فرمايد : «من کان في هذه اعمي فهو في الآخرة اعمي؛ هر کس در اين دنيا کور است در آخرت نيز نابيناست» و نيز مي فرمايد :
«من لا معاش له لا معاد له؛ کسي که زندگي مرتب ندارد معاد هم ندارد»
و مي فرمايد :
«الله الله في اصلاح ذات البين و نظم امرکم؛ اي فرزندان من بترسيد از خدا و زندگاني خود را منظم کنيد». (49)
به اين ترتيب، مي توان به اين نتيجه از آموزه هاي علوم دست يافت که :
آنچه...از نظر نهج البلاغه [و انديشه هاي معرفت شناحتي علي عليه السلام]...مذموم است، نه وجود في نفسه جهان [دنيا] است و نه تمايلات و علايق فطري و طبيعي انسان.در اين مکتب نه جهان [دنيا ]بيهوده آفريده شده است و نه انسان راه خود را گم کرده و به غلط در اين جهان آمده است. (50)
بنابراين به راحتي مي توان پذيرفت که بينش امام علي درباره دنيا با الگوهاي «دو جهان نگر» از نوع سوم (دنيا و آخرت حداکثري) سازگارتر است؛ اما اين سؤال اساسي باقي مي ماند که اگر آن حضرت به زندگي دنيوي و تلاش و کوشش براي آبادي آن (همانند زندگي اخروي وجد وجهد در راه آن) اصالت مي دهند، چرا به کرات دنيا را مورد مذمت قرار داده اند و مؤمنان را بر جدا شدن از آن دعوت کرده اند؟ به عبارت ديگر، اگر منطق حضرت علي عليه السلام «و اعمل لدنياک کانک تعيش ابدا و اعمل لآخرتک کانک تموت غدا» است، چرا در بيشتر موارد تنها به «اعمل لآخرتک کانک تموت غدا» پرداخته اند و مساله «اعمل لدنياک کانک تعيش ابدا» را کمتر مورد توجه قرار داده و يا به ندرت مؤمنان را به دنياطلبي سفارش کرده است؟
مروري بر نهج البلاغه اين پرسش را تاييد مي کند؛ در اين کتاب بارها از دنيا سخن به ميان آمده و در اغلب موارد دنيا به تعابير مختلف مورد نکوهش قرار گرفته است، و در مقابل، به آخرت گرايي ترغيب شده است : در خطبه ها و کلماتي مساله بي وفايي دنيا مطرح گرديده، (51) در بعضي از خطبه ها و سخنان آن حضرت دنيا با تعابير مختلف مذمت شده است، (52) در مواردي از فريفته شدن به دنيا هشدار داده شده، (53) و بالاخره در سخنان متعددي به دوري از دنيا سفارش گرديده است. (54) در اکثر بيانات آن حضرت در کنار اين نوع برخورد با دنيا، به مساله آخرت، معنويت، زهد و امثال اين امور معنوي توجه ويژه اي صورت گرفته است. (55)
در پاسخ اين سؤال به دو نکته کلي مي توان تاکيد کرد :
1. امام به عنوان جانشين پيامبر وحي، اساسي ترين مسؤوليت خود را در يک تقسيم کار اجتماعي غير رسمي، تزريق معنويت و بيان احکام دين و دعوت مردم به زندگي عارفانه و متعبدانه مي دانسته است؛ بنابراين به طور طبيعي وظيفه خود دانست که بيشترين نيرويش را صرف تبيين و برجسته کردن امور ديني - معنوي کند.
2. اوضاع و شرايط خاصي که بعد از وفات پيامبرصلي الله عليه وآله بر جهان نوپاي اسلامي پيش آمد، خصوصا در دوره خلافت عثمان، به گونه اي بود که تعاليم ديني عملا از اجتماع آن روز رخت بر بسته بود و دنياگرايي افراطي، بي عدالتي، ظلم و دلبندي بي حد و حصر به امور دنيوي جاي توجه به امور معنوي، آخرت و تلاش براي سعادت اخروي را گرفته بود.اگر جامعه معقول نيازمند مطلوب هاي متعددي مرتبط به نيازهاي جسمي و روحي آدميان باشد، در صورت فقدان بعضي از اين مطلوب ها، بدون شک جامعه دچار بحران خواهد شد.در چنين وضعيتي انسان هاي کارشناس، مسؤوليت شناس و آگاه، بيشترين تلاش خود را صرف احياي آن مطلوب اجتماعي خواهند کرد که زير خاک ها دفن شده است.امام علي عليه السلام درد جامعه خود را وارونه شدن ارزش هاي ديني و مدفون شدن آنها در زير چکمه خشن دنياخواهي افراطي حاکمان و اشراف انس گرفته با خلقيات جاهلي، تشخيص داده بود.مسعودي درباره عثمان گفته است :
عثمان فوق العاده کريم و بخشنده بود (البته از بيت المال).کارمندان دولت و بسياري از مردم ديگر راه او را پيش گرفتند.او براي اولين بار در ميان خلفا خانه خويش را به سنگ و آهک بالا برد و درهايش را از چوب ساج و عرعر ساخت و اموال و باغات و چشمه هايي در مدينه اندوخته بود.وقتي که مرد در نزد صندوق دارش صدوپنجاه هزار دينار و يک ميليون درهم پول نقد بود.قيمت املاکش در وادي القري و حنين و جاهاي ديگر، بالغ بر صد هزار دينار مي شد.اسب و شتر فراواني از او باقي ماند. (56)
اين دو توجيه درباره پرسش مذکور را از خود سخنان علي عليه السلام نيز مي توان استنباط کرد؛ (57) هر چند ممکن است توجه امام به دوري از دنيا و ترغيب به آخرت دلايل و حکمت هاي ديگري نيز داشته باشد.

خاتمه دغدغه اصلي پژوهش حاضر، جست و جوي مفاهيم و عناصري از متون ديني بود که بتوان در سايه تفسير آنها، زمينه زايش انديشه مسلط «دنياگريزي» منفي که در بخشي از تاريخ و فرهنگ ايران و شيعه بايگاني شده فراهم گردد و امتناع هاي ساختاري - ذهني نهادينه شده بر طرف شود.برگشت به متون ديني با اين هدف صورت گرفت که در درون واقعيت هاي اين جامعه بتوانيم با مسائل اساسي خود کلنجار برويم و براي حل آنها چاره انديشي کنيم.
از آنچه آمد روشن شد که سيره عملي و نيز بيانات متعددي از حضرت علي، به صورت صريح، بر اين امر شهادت مي دهد که او براي دنيا، امور دنيوي و زندگي دنيوي و بالتبع تلاش براي آباد کردن آن اصالت قائل هستند.با اين حال، فردگرايي افراطي که جهان را براي اکثريت مردم، تيره و تار مي کند و جلو بهره مندي همگاني را مي گيرد، مورد تاييد حضرت نيست و عليه آن استدلال کرده اند.نگرش دنيوي حضرت از آن جا که در ضمن نگرش اخروي صورت گرفته است، در مقايسه جهان آخرت با جهان مادي، کوچکي اين جهان به لحاظ کمي و کيفي نسبت به آخرت به شيوه هاي گوناگون گوشزد شده است.بيانات متعددي از علي عليه السلام در تحقير دنيا، مذمت آن و برجسته کردن بيشتر امور معنوي صادر شده است.که اين را مي توان با عنايت به رسالت ديني آن حضرت و شرايط جامعه اسلامي آن روز، توجيه کرد.با توجه به مؤلفه هايي چون رسالت ديني امام علي، شرايط اجتماعي و اقتصادي زمانه و تامل در بيانات آن حضرت، روشن مي کند که جهان بيني حضرت علي عليه السلام با الگوي «دنيا و آخرت حداکثري» سازگارتر است.

--------------------------------------------
پي نوشت ها :
1. درباره انواع بينش هاي صوفيانه ر.ک : علي اصغر حلبي، مباني عرفان و احوال عارفان (تهران : انتشارات اساطير، 1376) ص 15.
2. سيد جعفر سجادي، فرهنگ و اصطلاحات و تعبيرات عرفاني (تهران : زبان و فرهنگ ايران، 1370) ص 166.
3. علي اصغر حلبي، پيشين، ص 18.
4. همان، ص 18.
5. عبدالرحمان جامي، نفحات الانس من حضرات القدس، مقدمه و تصحيح و تعليقات از محمود عابدي (تهران : اطلاعات، 1375) ص 89.
6. همان، ص 261.
7. همان، ص 277.
8. همان، ص 278.
9. همان.
10. فريدالدين عطار نيشابوري، تذکرة الاولياء، به کوشش ا.توکلي (تهران : انتشارات بهزاد، 1375) ص 30.
11. ديويد مارش و جري استوکر، روش و نظريه در علوم سياسي، ترجمه امير محمد حاجي يوسفي (تهران : پژوهشکده مطالعات راهبردي، 1378) ص 53.
12. همان ص 53.
13. همان، ص 54.
14. بقره (2) آيه 85 - 86.
15. بقره (2) آيه 212.
16. آل عمران (3) آيه 14.
17. همان، آيه 145 و 152؛ نساء (4) آيه 74 و 134؛ انعام (6) آيه 29 و 70.
18. در قرآن واژه «دنيا» بيش از 110 بار به مناسبت هاي مختلف در آيات و سوره هاي متعدد تکرار شده است.
19. محمد مجتهد شبستري، ايمان و آزادي (تهران : طرح نو، 1376) ص 65 - 67.
20. همان، ص 69.
21. حسن بن زين الدين، معالم الدين (طهران : المکتبة الاسلامية، 1378.ق) ص 20 - 21.
22. ماکس وبر، اخلاق پروتستان و روح سرمايه داري، ترجمه عبدالمعبود انصاري (تهران : سمت، 1371).وبر در اين کتاب در اين سؤال، بر «روح سرمايه داري» تکيه کرده و معتقد است ريشه هاي اين روح به آموزه هاي جديد مذهب پروتستان برمي گردد؛ پروتستاني که با جدا شدن از کاتوليک، تفسيري دوباره از ادبيات مسيحي درباره «گناه نخستين» ارائه کرد و بدين وسيله «رياضت دنيوي» را به جاي «رهبانيت» مسيحي نشاند.
23. محمد شجاعيان، «سياست و دموکراسي از نگاه عبدالکريم سروش باز نمون نسبت دين با دنيا» ، فرهنگ نو، سال دوم، ش 8 (اول دي 1379) ص 29.
24. محمد مجتهد شبستري، پيشين، ص 66 - 67.
25. همان، ص 70.
26. مرتضي مطهري، سيري در نهج البلاغه (قم : دفتر انتشارات اسلامي، 1361) ص 194.
27. محمد بن حسن حر عاملي، وسائل الشيعه (بيروت : داراحياء التراث العربي، 1983 م/1403 ق) ج 12، ص 49.
28. همان، ص 49.
29. مرتضي مطهري، پيشين، ص 198 - 199.
30. نساء (4) آيه 134 ؛ آل عمران (3) آيه 145.
31. بقره (2) آيه 85.آيات زيادي در همين معنا وجود دارد؛ از جمله ر.ک : بقر (2) آيه 114، 217 و 220 ؛ آل عمران (3) آيه 22 و 56؛ نساء (4) آيه 134 ؛ مائده (5) ) آيه 33 و 41 ؛ اعراف (7) آيه 152 ؛ توبه (9) آيه 55.
32. آل عمران (3) آيه 45.همچنين ر.ک : بقره (2) آيه 130 ؛ اعراف (7) آيه 32.
33. بقره (2) آيه 201.نيز ر.ک : اعراف (7) آيه 156.
34. مرتضي مطهري، پيشين، ص 176 - 180.
35. همان، ص 167.
36. صادق آئينه وند، تاريخ سياسي اسلام (تهران : مرکز فرهنگي رجاء، 1371) ص 30.نيز ر. ک : فيض الاسلام، ترجمه و شرح نهج البلاغه (تهران : انتشارات فقيه، 1377) ص 222؛ محمد جعفر امامي و محمد رضا آشتياني، ترجمه گويا و شرح فشرده اي به نهج البلاغه، زير نظر ناصر مکارم شيرازي (قم : مطبوعاتي هدف، 1372) ج 1، ص 105.
37. محد جعفر امامي و محمد رضا آشتياني، پيشين، ج 1، ص 213.
38. همان، ج 1، ص 257.
39. همان، ج 2، ص 101.
40. همان، ج 2، ص 55.
41. رجال لاتلهيهم تجارة و لابيع عن ذکر الله و اقام الصلاة و ايتاء الزکوة. «نور (24) آيه 37».
42. محمد جعفر امامي و محمد رضا آشتياني، پيشين، ج 2، ص 17.
43. فيض الاسلام، پيشين، ص 351.
44. همان، ص 835.
45. محمد جعفر امامي و محمد رضا آشتياني، پيشين، ص 333.
46. فيض الاسلام، پيشين، ص 1217.
47. مرتضي مطهري، پيشين، ص 173، به نقل ازنهج البلاغه، خطبه 221.
48. محمد تقي جعفري، نگاهي به علي عليه السلام (بي جا : انتشارات جهان آرا، بي تا) ص 81.
49. همان، ص 83.
50. مرتضي مطهري، پيشين، ص 170.
51. براي نمونه ر.ک : فيض الاسلام، پيشين، خطبه 52، ص 140 و خطبه 120، ص 303 و خطبه 132، ص 410 و خطبه 133، ص 413 و خطبه 145، ص 440.
52. براي نمونه ر.ک : همان، خطبه 81، ص 181 و خطبه 110، ص 342 و خطبه 112، ص 350 و خطبه 113، ص 354 و خطبه 172 ص 561 و خطبه 217 ص 718 و نامه 45، ص 974، حکمت 8، ص 1092 و حکمت 115، ص 1142 و حکمت 127، ص 1150 و حکمت 128، ص 1150، و حکمت 228، ص 1192 و حکمت 372، ص 1267 و حکمت 377، ص 1269 و حکمت 383، ص 1272 و حکمت 407، ص 1279 و حکمت 455، ص 1289.
53. براي نمونه ر.ک : همان، خطبه 221، ص 724 ؛ نامه 68، ص 1065 و حکمت 295، ص 1232.
54. براي نمونه ر.ک : همان، خطبه 28، ص 100 و خطبه 62، ص 152 و خطبه 80، ص 180 و خطبه 98، ص 239 و خطبه 194، ص 654 و خطبه 232، ص 726 ؛ نامه 3، ص 835 و نامه 45، ص 970؛ حکمت 159، ص 166 و حکمت 336، ص 1248 و حکمت 448، ص 1296.
55. براي نمونه ر.ک : همان ، خطبه 28، ص 100 و خطبه 52، ص 140 و خطبه 62، ص 152 و خطبه 89، ص 225 و خطبه 113، ص 354 و خطبه 232، ص 766.
56. مرتضي مطهري، پيشين، ص 165.
57. براي نمونه ر.ک : فيض الاسلام، پيشين، خطبه 4، ص 55.

نظر خود را اعلام كنید

نظرات كاربران

نظری وجود ندارد
*
*

شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)