استخاره در اسلام

 

مقدمه


باز در اعتقادات اسلامي به عواملي که در تصميم سازي خردمندانه دخيل اند و عقل را در حقيقت يابي و شفاف انديشي، مدد مي رسانند، تاکيد فراوان شده است که مهم ترين آن ها «مشورت» است. مشورت - که همان «انديشه جمعي» است - بسياري از گره هاي کوري را که عقل فردي، قادر به گشودن آن ها نيست به راحتي مي گشايد و بر نقاط تاريک، نور مي تاباند. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله - که عقل کل ناميده شده - از طرف خدا موظف بود که در برخي از کارها با اصحاب خود مشورت کند:
و شاورهم في الامر (1)؛ اي پيامبر، در کارها با آنان مشورت کن» . در احاديث نيز مشورت، بهترين پشتيبان و برترين عامل دل گرمي است: «لا ظهير کالمشاورة» (2).
با مشورت، نقص عقل فردي تا حدود زيادي، جبران مي شود و مجموعه اي از اطلاعات و تجربيات گران بها، که ديگران در طي سال هاي بسياري بدان ها دست يافته اند، به آساني در دسترس قرار مي گيرد. کساني که به مشورت معتقدند و حاصل آن را در عمل به کار بسته اند از زيان هاي مادي و معنوي فراواني جسته اند.
در اين مشورت ها ما در واقع، خير و خوبي خود را مي جوييم؛ کاري را در نظر گرفته و درباره آن، انديشه کرده ايم ولي از يک سو به خاطر پيچيدگي موضوع و از سوي ديگر، برد محدود تفکر، هنوز درترديديم، پس به ناچار، عقل هاي ديگر را هم به ياري مي طلبيم تا ما را در جهت ادراک و هشياري، کمک کنند:
مشورت ادراک و هشياري دهد. عقل ها مر عقل را ياري دهد (3)
امر شاورهم براي آن بود. کز تشاور، سهو و کژ کمتر شود (4)
اما بسيار اتفاق افتاده است که پس از تفکر و مشورت، باز هم در ترديديم و توان تصميم قاطع را در خود نمي بينيم، در اين هنگام، و در اين حالت شک و دودلي عذاب دهنده، عقل و شرع توصيه مي کنند که به مشورتي ديگر، دست زنيم ولي اين بار با عقل بي نهايت و آگاه مطلق و خداوندگار هستي؛ همو که بر نيک و بد بندگان، آگاه است و خير همگان را مي خواهد. اين گونه مشورت و خيرطلبي، همان چيزي است که در فرهنگ اسلامي، «استخاره» نام دارد.


هنگام استخاره

استخاره در ميان تعداد کثيري از اقشار مختلف جامعه از زن و مرد، شهري و روستايي از پزشک و مهندس تا روحاني و مرجع تقليد، از کارگر و تاجر و کاسب تا حقوق دان و نويسنده و معلم و روشن فکر، معتقدان پروپا قرصي دارد. ولي تعداد قابل ملاحظه اي از اين افراد، اولا: هنگام رجوع به استخاره را نمي دانند و يا به پيش شرطهاي آن، وقوف و توجه چنداني ندارند، به طوري که قبل از تفکر و سنجش و مشورت، فورا به استخاره متوسل مي شوند. ثانيا: از انواع استخاره، فقط استخاره با قرآن و تسبيح و کاغذ (رقعه) را مي دانند و از گونه هاي ديگر آن؛ يعني، استخاره مطلق، قلبي و مشورتي بي اطلاع اند. شايد از همين روست که استخاره در نزد مخالفان، دعوت به ترک انديشه و مشورت، تلقي شده است، حال آن که استخاره به موقع و به جا و با رعايت تمامي آداب و پيش شرطهاي آن، مرحله نهايي خردورزي است و به هيچ رو، ذبح تفکر و ترک مشورت و دعوي غيب داني و آينده خواني نيست؛ خصوصا سه نوع استخاره مطلق، قلبي و مشورتي - که روش و آداب آن ها در همين کتاب آمده است - مرحله تکميلي و ضروري هر تصميم گيري عاقلانه و سنجيده است. عقل سليم حکم مي کند که کارها با اراده قوي و دل گرمي و «گواهي خاطر» آغاز شود تا فرجامي نيکو داشته باشد؛ به قول صائب:
مرا ز خضر طريقت، نصيحتي ياد است که بي «گواهي خاطر» به هيچ راه مرو



ديدگاه ها درباره استخاره

اساسا بايد گفت که در باب استخاره و تفال، سه ديدگاه وجود داشته و دارد: افراطي، تفريطي و معتدل.
ديدگاه نخست، از آن کساني است که با عقل از سر خصومت درآمده اند و در هر کار جزئي، پيش از سنجش و استشاره به تفال و استخاره، رو آورده اند. اين دسته عملا مي گويند: عقل محدود، قادر نيست خيرما را نشان دهد، و مشورت نيز در واقع، رايزني با عقل هاي محدود ديگر است، پس چه بهتر که در همان ابتداي کار، با گشودن مصحف و يا چنگ زدن به تسبيح، از آگاه مطلق و خداوندگار هستي، راه درست و خير واقعي خود را بخواهيم.
معتقدان اين روش، از اشارت هاي صريح و روشن خداوندگار هستي و آگاه مطلق، در جهت ايمان به پيامبر باطني (عقل) (5) ، که ياور نيرومند پيامبر بيروني (شريعت) است، غافل شده و از توان هاي عظيم آن، چشم پوشيده اند، از اين رو به کم تدبيري، گرفتار آمده و در پيچ و تاب هاي زندگي روزمره، زمين گير شده اند، که اين خود، جزاي ناديده گرفتن عقل است و خداوند، پشت به عقل کنندگان را دوست ندارد.
متاسفانه آن چه استخاره و تفال را در چشم برخي، ضعف عقل و نياز غيب داني، جلوه داده، کردارهاي نسنجيده همين متشرع مآباني است که به پيامبر باطني - که همان عقل است - ايمان محکمي نداشته و رسالت آن را در هدايت و رهبري بشر، ناديده انگاشته اند.
ديدگاه دوم به کلي منکر استخاره و تفال است و اين دو را دريچه هايي مي داند که دست پندار آدمي به روي دنياي غيب گشوده است. اين ديدگاه معتقد است: «تا وقتي انسان ظلوم جهول، ديوان طالع خود را به دست منشيان قضا و قدر مي داند و از توان هاي خويش، بي اطلاع است و تاهنگامي که انسان، سرنوشت خود را فرآورده «کارگاه غيب» و به هم بافته «تقدير و گناه» مي شناسد و از تاثير وجود خود، غافل است، در هر جا که دريچه اي به دنياي غيب سراغ گيرد چاره اي ندارد جز آن که گردن دراز کند و از آن جا با بيم و اميد، نقش سرنوشت ناپيداي خويش را در آفاق دور دست دنياي ديگر، جست و جو کند» . (6)
اين ديدگاه، نسبت به استخاره و تفال، تصوري به مراتب پراشتباه تر از ديدگاه اول، دارد، زيرا اولا: انساني که پس از تعقل و مشورت، و در حالت ترديد و دودلي، استخاره مي کند، دست پندار به سوي دنياي غيب نگشوده است و سر غيب داني و راز داني ندارد بلکه براي انجام و يا ترک کار خود، گواهي خاطر و اطمينان قلب و قوت اراده مي طلبد. ثانيا: گذشته از استخاره، هر انسان با ايماني، ديوان طالع خود را به دست منشيان قضا و قدر و فرآورده کارگاه غيب مي داند، و اين از اصول اوليه ايمان به خداست.
ديدگاه سوم، با وقوف بر منزلت عقل و شناخت از جايگاه مشورت، به گونه اي استخاره و تفال را تبيين و سپس تاييد مي کند که عين خردورزي و در راستاي انديشه گري است. يکي از طرفداران دانشمند و خرافه ستيز اين ديدگاه، علامه طباطبائي، فيلسوف و مفسر بزرگ اسلامي است، که نظريه خود را اين گونه تبيين مي کند:
«حقيقت امر اين است که انسان وقتي بخواهد، دست به کاري بزندناچار است زير و روي آن را بررسي نمايد و تا آن جا که مي تواند فکر خود را - که موهبتي خدادادي است - به کار اندازد و چنان چه از اين راه نتوانست صلاح خود را در آن کار، تشخيص دهد ناگزير بايد از ديگران، کمک فکري بگيرد و تصميم خود را با کساني که صلاحيت مشورت و قوه تشخيص صلاح و فساد دارند در ميان بگذارد تا به کمک فکر آن ها خير خود را در انجام و يا ترک آن کار، تشخيص دهد. و اگر از اين راه هم چيزي دستگيرش نشد، چاره اي ندارد جز اين که به خداي خود متوسل شده، خير خود را از او مسئلت نمايد، که اين همان «استخاره» است. و نبايد اين کار را «دعوي علم غيب» دانست و نيز نبايد آن را «تعريض به شئون الوهيت پروردگار» نام نهاد، هم چنان که مشورت را هم نبايد، به خيال اين که تشريک غير خداي متعال در امور خود است، شرک ناميد.
خلاصه اين که: هيچ مانع و محذور ديني در استخاره و مشورت نيست، چون استخاره، کاري جز تعيين يکي از دو طرف ترديد را انجام نمي دهد؛ نه غير واجبي را واجب، نه حلالي را حرام، نه حکمي از احکام خدا را تغيير مي دهد و نه آدمي را به آن چه در پس پرده غيب است، خبردار مي کند، بلکه فقط و فقط مي گويد: خير صاحب استخاره در فعل است يا در ترک، و بدين وسيله او را از ترديد، نجات مي دهد. ولي اين که اثر فعل و ترک کار، در آينده چه خواهد بود و چه حوادثي را به بار خواهد آورد از عهده استخاره بيرون است و استخاره از تعيين اين جهت، ساکت است و آينده صاحب استخاره از خير و شر، عينا مانند کسي است که استخاره نکرده و کار خود را با فکر و مشورت، انجام داده است.
همين اشکال را ممکن است کسي در استخاره با قرآن هم بکند، به توهم اين که: «استخاره با قرآن، به دست آوردن عالم غيب است، چرا که نفس صاحب استخاره از استخاره با قرآن و تفال به آن و امثال آن، نحوست و ميمنتي را احساس مي کند که اگر استخاره اش خوب بود، انتظار خير و نفعي را مي کشد و اگر بد بود، مترصد شر و ضرري مي شود.
«اين اشکال نيز، توهمي بيش نيست، زيرا به طريق صحيح - هم از شيعه و هم از اهل سنت - رواياتي داريم که پيغمبر صلي الله عليه و آله خودش تفال به خير مي زد و مردم را هم به اين عمل، توصيه مي فرمود و از فال بد زدن، نهي مي نمود و مي فرمود: «هر جا که فال بد زده شد، به خدا توکل کنيد و در پي کار خود برويد» . بنابر اين، هيچ مانعي از تفال زدن با قرآن کريم و امثال آن، به نظر نمي رسد، چون اگر استخاره، خوب بود، صاحب استخاره، عمل را با طيب نفس و دل پاک، انجام مي دهد و اگر بد بود، به خدا توکل کرده، در پي کار خود مي رود.
پس استخاره با قرآن جز همان طيب نفس و رفع ترديد و سرگرداني و اميد به نفع و سعادت، اثر ديگري ندارد» . (7)


چه کسي استخاره کند؟

اين اشاره اي بود به سه ديدگاه مهم در خصوص استخاره و تفال. ولي در اين مورد يک نکته ظريف را - که در واقع اصل و اساس استخاره است - هميشه بايد در نظر داشت و آن، اين که: استخاره، صرفا يک تضرع شديد دروني و شخصي و يک نوع حالت عرفاني است که در لحظه ترديد و دودلي به فرد استخاره کننده دست مي دهد، به طوري که با همه وجود، خود را از درون با مبدا اعلي پيوند مي زند و از او راه و چاره مي طلبد. از همين روست که در احاديث معصومين عليهم السلام وارد شده است که: «هر کس خودش استخاره کند. » چنان که علامه مجلسي - رحمة الله عليه - مي گويد: «سيد بن طاووس (ره) گفته است: «من حديث صريحي نديده ام که کس براي ديگران استخاره کند و اصل، آن است که هر کس براي خودش، استخاره نمايد» . (8)
علامه مجلسي در بيان اين مطلب مي گويد: «اولي و احوط آن است که هر کس براي خودش استخاره کند، زيرا ما هيچ حديثي نداريم که شخصي به وکالت از ديگري استخاره نمايد، و اگر وکالت در استخاره، جايز و يا بهتر بود، شايسته و سزاوار بود که اصحاب، از امامان عليهم السلام تقاضاي استخاره نمايند و اگر چنين چيزي مي بود، نقل مي شد و دست کم، يک روايت در اين مورد به ما مي رسيد. به علاوه آن کس که مضطر و حاجت مند است، اگر خودش استخاره کند به اجابت، نزديک تر است و دعاي او به اخلاص در نيت، نزديک تر است» . (9)


استخاره با قرآن

همين جا بايد گفت: کساني که با قرآن، انس و الفتي ندارند و محکم و متشابه آن را نمي شناسند و از علم تفسير، بهره اي ندارند، بايد از استخاره و تفال با قرآن، سخت بپرهيزند و آيات خدا را به بازي نگيرند. شايد اين حديث شريف در اصول کافي خطاب به اين دسته از افراد باشد که: «به قرآن، تفال مزن» (10). در جايي که فقيه بزرگ شيعي، آية الله العظمي حاج شيخ عبد الکريم حائري يزدي (ره)، از استخاره با قرآن مي پرهيخت و مي فرمود: «من درست نمي فهمم مثلا يسبح لله ما في السموات و ما في الارض (11)» نسبت به موضوع استخاره، خوب است يا بد» (12) ديگران بايد صد چندان بترسند و تا مي توانند از اين کار دوري جويند.
انواع ديگر استخاره، خصوصا استخاره هاي مطلق، قلبي و مشورتي، استخاره هاي آسان و عقل پسندي است که در مورد آن ها هم احاديث بسياري از جانب معصومين عليهم السلام رسيده است و براي هر فردي - با هر درجه از علم و ادراک - انجام آن ها ميسر است؛ کافي است که همان حالت تضرع و اتصال دروني ايجاد شود.
عجيب است که ما از انواع ديگر استخاره، غافل شده ايم و فقط به استخاره با تسبيح و قرآن پرداخته ايم. شايد علت اين باشد که اين دو نوع استخاره، محسوس تر و راحت ترند و ما با حذف مقدمات آن ها، راه را براي خود نزديک کرده ايم، و يا اين که مي خواهيم جملاتي را با چشم خود ببينيم که به طور مستقيم، فرمان کاري را به ما مي دهد. حال آن که بايد معتقد شد: انساني که عميقا از درون با خدا پيوند برقرار کرده، در وقت اضطرار، نه فقط با آيات قرآن و يا دانه هاي تسبيح بلکه با تمامي پديده هاي هستي، خود را از ترديد مي رهاند و خداوند با تک تک پديده ها و با جزئي ترين آن ها راه را به او نشان مي دهد.
اميد آن که قلوب ما با ياد خدا مانوس گردد تا در هنگام ترديد، اتصال و ارتباط قلبي، آسان شود و لغزشگاه هاي ترديد و دودلي را به سلامت، پشت سر بگذاريم.

 


ديدگاه ها درباره استخاره


امام خميني «ره»  در کتاب کشف اسرار مي فرمايد:
آيا ما مي توانيم به وسيله استخاره يا غير آن، با خدا ارتباط پيدا کنيم و از نيک و بد آينده با خبر شويم يا نه؟ اگر مي توانيم پس بايد از اين راه، سودهاي بزرگ مالي و سياسي و جنگي ببريم و از همه دنيا جلو باشيم. پس چرا مطلب، به عکس شده:
«و لو کنت اعلم الغيب لاستکثرت من الخير و ما مسني السوء» (13) و اگر نمي دانيم پس چرا با نام خدا و جان و مال مردم بازي مي کنند.
پس از آن که ما مورد استخاره و معناي آن را روشن کنيم، جواب اين سؤال هم معلوم مي شود. و واضح است که مخالفان با طرح چنين موضوع ساده و روشني، ندانسته با دين داران به نبرد برخاسته و بزرگان دين را هدف ناسزاها قرار داده اند و يا دانسته و از روي تعمد براي بدبين کردن مردم به بزرگان آيين، چنين دروغي را به آن ها بسته و نتيجه هايي کودکانه از پيش خود گرفته اند و آن چه آن ها مي گويند، علما از آن برکنارند.
معناي استخاره: براي استخاره دو معنا است: يکي از آن ها معناي حقيقي استخاره است [يعني استخاره مطلق] و در اخبار و روايات (14) ما از آن بيش تر نام برده شده و پيش خواص، متعارف است و آن، طلب خير نمودن از خداست. اين نوع از استخاره در تمام کارهايي که انسان مي کند، خوب و مستحب است. هم چنين اين نوع استخاره، يکي از رشته هاي دعاست که خداوند متعال در قرآن، به آن اهميت شاياني داده است، حتي در سوره فرقان مي فرمايد:
«قل ما يعبؤا بکم ربي لو لا دعاؤکم فقد کذبتم فسوف يکون لزاما» (15).
خلاصه کلام آن که: اين قسم از استخاره - که اخبار، بيش تر در اطراف و آداب آن دستور دادند - صرف دعا و از خدا طلب خير کردن است. شايد ياوه سرايان و طعن زنندگان به استخاره، اين طور، استخاره را نديده يا نشنيده باشند، چون پيش عامه مردم به عنوان استخاره، معروف نيست تا به گوش مثل اين ها برسد.

 


يک معناي استخاره آن است که:

پس از آن که انسان به کلي در امري متحير و وامانده شد، به طوري که نه عقل، او را به خوبي و بدي آن، راهنمايي کرد و نه عاقل ديگري، راه خير و شر را به او فهماند و نه خداي جهان درباره آن کار، تکليفي و فرماني داشت که راهنماي او باشد، در اين صورت که هيچ راهي براي پيدا کردن خوب و بد در کار نيست، و دين دار و بي دين به ناچار، يک طرف را اختيار مي کند و کورکورانه و متحيرانه و دو دل، آن را انجام مي دهند، در اين حال بي چارگي و دو دلي و تحير - که بايد آن را از بدترين حالات بشر شمرد - اگر يکي پيدا شود و انسان را به يک سوي کار، دل گرم کند و با اراده راسخ و اميدوارانه، به کار وادار کند، چه منت بزرگي به انسان دارد.

 


اين جا دين داران مي گويند:

خداي عالم که پناه بي چارگان و دادرس افتادگان است، در حالت تحير و دو دلي - که در آن حال، انسان بيش تر از همه حالات، محتاج به دستگيري است - خداوند متعال از عالم رافت و رحمت و مهرباني اش، يک راه اميدي بر روي انسان باز کرده و اگر انسان با اين حال اضطرار به او پناه ببرد و از او راهنمايي جويد و عرض کند: «بار الها، اين وقتي است که عقل ما و ديگران در پيدا کردن راه خوب و بد، وامانده است و راه چاره براي ما نيست، تو که چاره ساز بي چارگان و عالم به اسرار پنهاني، ما را به يک سوي کار، راهنمايي کن و اراده ما را به يک طرف قوي کن، تو به ما دل گرمي ده و از ما دست گيري کن» .
در اين صورت، خداي جهان - که قادر بر پيدا و نهان است - يا دل او را به يک سو مي کشاند و راهنماي قلب او مي شود [در استخاره قلبي] که او مقلب القلوب است، يا دست او را به يک طرف تسبيح مي اندازد [در هنگام استخاره با تسبيح] يا به وسيله قرآن، دل او را گرم مي کند [در استخاره با قرآن] .
اکنون ياوه سرايان بايد به اين پرسش، پاسخ دهند که: آيا در ايام زندگاني و در روزگار پرآشوب جهان، براي انسان، چنين حالي پيش نمي آيد؟
جواب آن ها به ناچار، مثبت است، زيرا که تمام دانش مندان عالم هم، گاهي راه تاريکي براي آن ها پيش مي آيد که نور عقل و چراغ خرد آن ها، پيش پاي شان را روشن نمي کند. آيا در اين حال دو دلي و تحير، انسان وامانده متحير، که از عقل ديگران نيز استمداد جسته و راهي پيش پاي او نگذاشته اند، نيازمند به يک راهنمايي نيست که راه چاره براي او باز نمايد. آيا پس از خاموشي چراغ عقل ها و واماندن تدبير عاقلانه خردمندان غير از خداي جهان - که همه پيدا و نهان، پيش او آشکار است - کسي راهي به مقصود خود دارد.
در اين جا يک پرسش ديگر، گفتار ما و مخالفان [استخاره] را به پايان مي رساند و آن اين است که: آيا خداوند که خود را به رحمت و رافت و مهرباني، معرفي کرده و سفره رحمت و خوان نعمت او بر جهانيان باز است و شيوه راهنمايي و سنت او دستگيري است، در چنين حالي اگر بنده بيچاره او با روي نيازمندي و دست گدايي، در خانه او رود او را محروم مي کند؟
دين داران مي گويند ما آن خدايي را شناختيم که دستگير بي چارگان و راهنماي واماندگان است. شما در اين جا چه جواب داريد؟ من مي گويم در آن محبس تاريک، مختاري [ظاهرا زندان بان سنگ دلي بوده است] هم اگر چنين حالي از انسان ببيند و به قلب انسان، آگاه باشد که اميدش به غير او به کس ديگري نيست، او هم از انسان، دست گيري مي کند، شما اگر خدا را دست کم به قدر مختاري بدانيد، آن گاه با دين داران آشتي خواهيد کرد.
گواه قرآني براي گفته ما: ما براي اين امر روشن ساده، که عقل هر خردمندي به آن ايمان دارد و هر کس کوچک ترين ايماني به خداي جهان داشته باشد در قبول آن ناگزير است، خود را نيازمند به دليل ديگري جز راهنمايي عقل نمي دانيم، ولي براي آن که خوانندگان بدانند در اين گفتار، دين داران از آيات قرآن، گواه دارند، ما خود را به ذکر آن نيازمند ديديم:
خداوند متعال در قرآن مي فرمايد:
«امن يجيب المضطر اذا دعاه و يکشف السوء. . . » (16).
خداوند متعال در ضمن آياتي که قدرت ها و نعمت هاي خود راشمارش مي کند، مي فرمايد: آيا غير از خداي جهان کيست که جواب بي چارگان را بدهد و خواهش و دعاي آنان را اجابت کند و بدي ها را از آن ها بردارد و دور کند، مگر خداي ديگري در کار است که مردم به او پناه ببرند و از او جواب بگيرند و به واسطه او بدي ها را رفع کنند؛ يعني در حال اضطرار و بي چارگي جز خداي جهان کسي نمي تواند، خواهش بي چارگان متحير را اجابت کند و بدي را از آن ها رفع کند؛ مثلا جواني بيمار شده است، براي درمان او شوراي عالي طبي، متشکل از پزشکان و دانش مندان طراز اول، تشکيل شده است. اين پزشکان در عمل کردن اين جوان، به ترديد افتاده اند؛ يعني مي گويند در عمل کردن خطر است و در عمل نکردن هم خطر است. پدر و مادر اين بيمار جوان هم با اميدهاي دور و دراز در انتظارند. در اين حالت، نور دانش پزشکان، پيش پاي آن ها را روشن نکرده، بنابراين تکليف قطعي براي بيمار، معلوم نکردند. آيا در اين حال اضطرار و بي چارگي پدر و مادر مهربان، که تنها در اين جهان به آن يک جوان، دلخوش کرده بودند، اگر خداي متعال با دعا و توجه و توسل آنان به پيش گاه او يک راه اميد به رويشان باز کند و خوب و بد عمل کردن را به آنان و پزشکان، نشان دهد کجاي عالم به هم مي خورد. آيا در اين حال، جز خداي جهان، دادرسي هست؟ در اين حالت، دين داران مي گويند به وسيله استخاره و توجه به خداي مهربان، مي توان راهي به دست آورد.
اين هم ناگفته نماند، اخباري که درباره استخاره است وعده نکرده اند که هميشه شما را بي کم و کاست به مقصود برسانند بلکه آن چه وعده شده اين است که خداي عالم به کسي که از او خير بخواهد، خير مي دهد، اگر در اين جهان، صلاح باشد اين جا مي دهد و گرنه براي او ذخيره مي کند.

 

تاثير قوت اراده:

دانش مندان جهان و علماي معرفة الروح و روان شناسان قديم و جديد و شرقي و غربي، اين سخن را به خوبي پذيرفته اند و در محافل علمي، تلقي به قبول شده است که انسان با قوت اراده، کارهايي از پيش مي برد که بدون آن، ده يک آن را هم نمي تواند انجام دهد بلکه اراده قوي گاهي در خود انسان يا ديگري کارهاي فوق العاده انجام مي دهد، مرضي را که بايد با به کار بردن داروها علاج کرد، اراده قوي خود مريض يا دکتر، علاج مي کند.
هم چنين روشن است که دلگرمي به کاري و اميد به پيشرفت امري، آثار خارق العاده اي دارد، چه بسا دو نفر به کاري مشغول اند، يکي از آن ها از انجام آن کار مايوس است يا با دو دلي و ترديد، مشغول است ولي ديگري با خاطر جمعي و اطمينان نفس، مسلم است که فرد دومي به خاطر قوت اراده و دل چسبي به کار، آن را از پيش مي برد و اولي به خاطر ترديد و دو دلي، وقت را گذرانده و سرانجام موفق نمي شود.
ما مي گوييم شما اگر با دلايل قبلي ما - که از روشن ترين احکام خرد بود - موافقت نکنيد و خداي جهان را از حال بندگان خود، غافل بدانيد يا بگوييد به کارهاي مردم کاري ندارد، با اين دليل نمي توانيد مخالفت کنيد.
اگر براي استخاره همين يک نتيجه، بيش تر نباشد که مردم دو دل را گاهي قوي الاراده مي کند و سردي ها و سستي ها را مبدل به گرمي و پشت کار مي کند، براي خوبي آن، بس بود. شما مي گوييد ما اشخاصي را که متحير و دو دل اند، به کار دل گرم کنيم و آن ها را از دو دلي و تحير، بيرون آوريم يا آن ها را در همان حال تحير و دودلي بگذاريم و روزگار را با سستي و سردي بگذرانند.

 

غلط اندازي ماجراجويان:

ماجراجويان بي خرد، اشتباه کاري و عوام فريبي را از دست نمي دهند و به مردم چنين وانمود مي کنند که ملاها يکسره حکم خرد و فرمان عقل را کنار گذاشته تمام کارها را با استخاره انجام مي دهند. از اين جهت، مي گويد: «خوب است ما عالم را با استخاره بگيريم» بي چاره بي خرد، غافل از آن است که بيش تر کساني که با روحانيان سر و کار دارند، مي دانند که مورد استخاره کجاست. کار روشني که عقل خود انسان يا داناي ديگر به آن راه دارد، نه مردم، پيش روحاني رفته و استخاره مي خواهند و نه اگر رفتند و به آن شخص روحاني، کار خود را گفتند، آن ها چنگ به تسبيح مي زنند. مريض به حکم عقل، محتاج معالجه و نيازمند طبيب است، اگر در اين شهر، فقط يک پزشک وجود داشته باشد و کسي مريض باشد، بايد نزد او برود و استخاره لازم نيست ولي اگر در همين شهر، دو پزشک دانش مند وجود داشته باشد که يکي را از ديگري بهتر نمي دانيم و راه ترجيح هم نداريم و پاي عقل در گل است، در اين حالت، دين داران يا از خداي عالم طلب خير مي کنند و با دل گرمي به يکي از آن ها رجوع مي کنند و اين يک نوع استخاره است، و يا با حال بي چارگي با خداي جهان، مشورت مي کند و قرآن را باز کرده و يک راه اميدي پيدا مي کنند. خداي مهربان هم آن ها را محروم نمي کند و از در خانه رحمت بي زوال، نمي راند.
اين دل گرمي به علاج و چشم داشت به لطف خداي مهربان، چه قوه روحاني در مريض، تزريق مي کند و پرستاران را با چه دل گرمي به کار وادار مي کند و طبيب را با چه اطمينان به معالجه وامي دارد. اين خود يکي از راه هاي معالجه است که علماي روان شناسي، اکنون پس از سال هاي طولاني به آن برخورد کرده اند، ما با نور نبوت، بيش از هزار سال است آن را دريافته ايم.
پس گفتار بيهوده شما که مي گوييد خوب است به وسيله استخاره و با چند نفر پياده و سواره به مملکت انگلستان حمله کنيم و همه جهان را به زير پرچم بياوريم، غلط اندازي بي خردانه اي است که اگر در عالم، رسوايي، معناي درستي داشته باشد گمان ندارم از گوينده اين حرف بيهوده تجاوز کند.
و اما اين که گفتيد: موسيليني (ديکتاتور ايتاليايي) به جاي اين که چند سال جنگ کند و پس از آن همه خسارت هاي جاني و مالي بفهمد شکست مي خورد، خوب بود به تسبيح چنگ مي انداخت، حرف بي خردانه اي است. ما مي گوييم اگر «موسيليني» هم نيروي خود را حريف ميدان پهناور جنگ جهاني نمي ديد، بي استخاره بايداز آن دوري مي کرد، زيرا که عقل در اين جا راه به واقع دارد و اگر حقيقتا متحير بود و خدا هم فرضا براي او وظيفه تعيين نکرده بود و در حال اضطرار و بي چارگي در خانه خدا مي رفت، خدا به او اجازه نمي داد که وارد چنين جنگ خانمان سوزي شود، لکن ما نمي دانيم شما از «موسيليني» پرسيديد و او گفته که استخاره من خوب آمده تا اين نقض شما به دين داران وارد شود يا مثلي بي مورد ذکر مي کنيد.
و اما مثال هايي که زده ايد: دختري را براي جواني پسنديدند، پس از گفت و گو، با بد آمدن استخاره، قضيه به هم خورد. کسي خانه اي را براي خريدن مناسب ديد، اما استخاره کرد و بد آمد و از خريدن منصرف شد.
جواب اين ها و هزاران مثال ديگر، با مراجعه به اين گفتار و به دست آوردن مورد استخاره، روشن است و جز به بي خردي و ماجراجويي نمي توان حمل کرد.
در مورد زناشويي، چون انسان غالبا از خصوصيات اخلاقي خانوادگي زن و شوهر، بي خبر است، آن هم مورد ترديد و تحير مي شود و خداي عالم در چنين وقت تاريک و پرخطري، انسان را راهنمايي مي کند.
و اما اين که مي گوييد: خدا مي داند چه ضررها و خسارت هايي از همين استخاره به ما رسيده و اين ها از زرنگي مخصوص به خود بر روي همه روپوش گذاشته اند. کاش يک مثال روشن با نشانه مي زديد که همان مورد که دين داران براي استخاره، تعيين کردندزياني وارد شد تا مورد قبول شود و گرنه با صرف ادعا مي شود يکي بگويد خدا مي داند از همين استخاره چه سودهاي بزرگي به ما رسيده و اين ها به روي آن پرده مي پوشانند ولي در بازار دانش، گفتار بي دليل، ارجي ندارد. (17)
استاد شهيد مطهري
من خودم استخاره مي کنم و با آن مخالف نيستم، ولي بهتر اين است که هر کس خودش استخاره کند، حتي بعضي مي گويند استخاره کسي براي کس ديگر درست نيست و هر کس بايد خودش استخاره کند نه اين که علما يکي از وظايفشان، استخاره کردن است. (18)

دکتر عبد الحسين زرين کوب
فال و استخاره، دريچه هايي است که دست پندار انسان رو به دنياي غيبت گشوده است، اما دروازه هايي که به آن دنياي تسخير نشده راه مي نمايد طلسم و افسون و تعويذ و دعا و سحر و جادو و بنگ و حشيش و شعر و عرفان است. تا وقتي انسان «ظلوم جهول» ديوان طالع خود را رقم منشيان قضا و قدر مي داند و از سر قدرت خويش خبر ندارد، تا وقتي که مرد آزاده سنج، سرنوشت خود را فرآورده «کارگاه غيب» و به هم بافته تار و پود تقديرو گناه مي شناسد و از تاثير وجود خود غافل است، و در هر جا که دريچه اي به دنياي غيب سراغ مي گيرد چاره اي جز اين ندارد که گردن دراز کند و از آن جا با بيم و اميد، نقش سرنوشت ناپيداي خويش را در آفاق دور دست آن دنيا جست و جو کند. . . همه جا فقر و جهل و عجز و اسارت است که آزاده مرد را - اگر هست - به پرستش اوهام محکوم مي کنند. (19)


علامه طباطبائي

ايشان در تفسير آيه:
«يا ايها الذين آمنوا انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلکم تفلحون» (20) مي فرمايد:
. . . [در اين آيه شريفه] «ازلام» همان چوب هايي است که به طرز مخصوصي با آن ها قمار مي کرده اند، و چه بسا اطلاق به چوبه تيرهايي مي شده که در ابتداي هر کار مثلا در موقع عزيمت به سفر و امثال آن به آن ها تفال مي زده اند، لکن چون اين کلمه در اول همين سوره به معناي اول آمده است، زيرا در بين چيزهايي ذکر شده که تصرف و خوردنش حرام بود، از اين رو، بعيد نيست که در اين آيه هم به همان معنا باشد نه به معناي تفال.
خواهيد گفت: کلمه «ازلام» در اين آيه نمي شود به معناي قمارباشد، زيرا کلمه «ميسر» خود تمامي انحاء قمار - حتي قمار با ازلام - را شامل است و با ذکر «ميسر» حاجت به اين نيست که «ازلام» به معناي قمار ذکر شود، درست است که اگر ذکر شد از قبيل ذکر خاص بعد از عام است، که خود تعبيري است شايع، لکن ذکر عام بعد از خاص براي افاده نکته اي است و در اين جا هيچ فايده اي در ذکر «ازلام» بعد از «ميسر» نيست. پس «ازلام» در اين جا متعينا به معناي «تفال» است که خيلي در عرب شايع بوده است، بدين صورت که در ابتداي هر کار بزرگي با پاره چوب هايي به نام «ازلام» استخاره و فال مي گرفته اند و به همين معناست اين شعر شاعر که مي گويد:
فلئن جذيمة قتلت ساداتها فنساؤها يضربن بالازلام يعني: اگر بزرگان قبيله جذيمة، بسيار کشتند، باري زنان آن ها در عوض براي ما به «ازلام» فال مي زنند.
و اين فال زدن به ازلام به طوري که از روايات استفاده مي شود اين طور بوده که: سه عدد چوب نازک و شبيه به هم نظير چوبه تير، تهيه کرده و به يکي مي نوشتند: افعل: (انجام بده) و به ديگري مي نوشتند: لا تفعل (انجام مده)، آن گاه شخص فال گير، اين دو را با چوبه سومي، بدون اين که چيزي در آن نوشته باشند، در «کيسه اي» که همراه داشته مي ريخته، کساني که فال مي خواستند به او مراجعه کرده و او يکي از آن سه چوبه را از کيسه، بيرون مي کشيد، اگر به آن نوشته بود «انجام بده» آن شخص تصميم قطعي مي گرفت و در پي انجام آن کار مي رفت و اگر نوشته بود: «انجام مده» از آن کار، صرف نظر مي کرد، و اگر چيزي بر آن نوشته نبود، بار ديگر فال مي گرفت و اين عمل را آن قدر تکرار مي کرد تا يکي از آن چوبه ها که نوشته داشت، بيرون آيد.
آنان اين عمل را «استقسام» مي گفته اند و وجه تسميه اش هم اين بوده که با اين عمل، به خيال خود، قسمت و سهم خود را از روزي و خيرات، طلب مي کرده اند.
برخي گفته اند: آيه شريفه، خود دليل بر حرمت اين عمل است، چه در حقيقت در پي کسب علم غيب بودن است و هم چنين هر عملي که نظير اين باشد، مانند استخاره با تسبيح يا امثال آن.
جواب اين ديدگاه، يکي همان است که گفتيم: «ازلام» در اول سوره، ظهور در استقسام با «قداح» دارد که خود نوعي قمار بوده است و در اين جا هم به همان معناست و به فرض اين که اول سوره، شاهد و قرينه براي اين جا نباشد، تازه لفظي است مشترک در دو معنا، که چون در خود آيه، قرينه اي بر تعيين يکي از آن دو نيست، تعيين مراد از آن منوط به دليل خارج و روايت است و خوش بختانه روايات زيادي از ناحيه ائمه اهل بيت عليهم السلام داريم که همه دلالت دارند بر اين که مراد از «ازلام» همان قمار است نه تفال؛ و آن رواياتي است که در باب استخاره با تسبيح و غير آن در مواقع حيرت و سرگرداني وارد شده است. و وقتي تفال، جايز شد، متعينا «ازلام» به همان معناي قمار خواهد بود.
حقيقت امر اين است که انسان وقتي بخواهد به کاري دست بزندناچار است زير و روي آن کار را بررسي نموده و تا آن جا که مي تواند فکر خود را که غريزه و موهبتي است خدادادي به کار بيندازد و چنان چه از اين راه نتوانست صلاح خود را در آن کار، تشخيص دهد ناگزير بايد از ديگران کمک فکري گرفته و تصميم خود را با کساني که صلاحيت مشورت و قوه تشخيص صلاح و فساد را دارند در ميان بگذارد تا به کمک فکر آن ها خير خود را در انجام دادن و ترک آن کار، تشخيص دهد و اگر از اين راه هم چيزي دستگيرش نشد، چاره اي جز اين که متوسل به خداي خود شده و خير خود را از او مسالت نمايد، ندارد و اين همان استخاره است و نبايد اين عمل را که عبارت است از اختيار چيزي که با استخاره تعيين شده، دعوي علم غيب ناميد و نيز نبايد آن را تعريض به شئون الوهيت پروردگار نام نهاد کما اين که مشورت را هم نبايد به خيال اين که تشريک غير خداي تعالي در امور خود است، شرک ناميد.
خلاصه اين که: هيچ مانع و محذور ديني در استخاره و مشورت نيست، چون استخاره، کاري جز تعيين يکي از دو طرف ترديد را انجام نمي دهد، نه غير واجبي را واجب و حلالي را حرام و خلاصه، حکمي از احکام خداي را تغيير مي دهد و نه آدمي را به آن چه در پس پرده غيب است، خبردار مي کند، تنها و تنها مي گويد: خير صاحب استخاره در فعل است يا در ترک، و بدين وسيله او را از حيرت و ترديد نجات مي دهد، ولي اين که اثر فعل و ترک در آينده چه خواهد بود و چه حوادثي را به بار خواهد آورد از عهده استخاره بيرون است و استخاره از تعيين اين جهت، ساکت است و آينده صاحب استخاره از خير و شر، عينا مانند آينده کسي است که استخاره نکرده و کار خود را با فکر و مشورت، انجام داده است.
همين اشکال را ممکن است کسي در استخاره با قرآن هم کرده و توهم کند که استخاره با قرآن، به دست آوردن عالم غيب است، چه نفس صاحب استخاره از استخاره با قرآن و تفال به آن و امثال آن، نحوست و ميمنتي احساس مي کند و اگر استخاره اش خوب بود انتظار خير و نفعي را مي کشد و اگر بد بود، مترصد شر و ضرري مي شود.
اين اشکال نيز، توهمي بيش نيست، زيرا به طريق صحيح - هم از شيعه و هم از اهل سنت - رواياتي داريم که پيغمبر صلي الله عليه و آله خودش تفال به خير مي زد و مردم را هم به اين عمل، توصيه مي فرمود و از فال بد زدن، نهي مي نمود و مي فرمود: «هر جا که فال بد زده شد، توکل به خدا کنيد و در پي کار خود رويد» .
بنابر اين، هيچ مانعي از تفال زدن با قرآن کريم و امثال آن به نظر نمي رسد، چه استخاره خوب بود، صاحب استخاره، عمل را با طيب نفس و دل پاک، انجام مي دهد و اگر بد بود، توکل به خدا کرده و در پي کار خود مي رود.
پس استخاره با قرآن، جز همان طيب نفس و رفع ترديد و سرگرداني و اميد به نفع و سعادت، اثر ديگري ندارد.
از آن چه گفته شد، به دست آمد که: بعضي از مفسران، «ازلام» را به معناي تفال، حمل نموده، آن گاه حرمت استخاره را از آن استنتاج کرده و آيه را دليل بر بطلان آن قرار داده اند. اين استنتاج صحيح نيست و نمي توان آن را به آيه، نسبت داد. (21)

آية الله شهيد دستغيب

استخاره يعني طلب خير از خدا کردن. پروردگارا، من حيرانم و نمي دانم اين کار، مورد رضاي توست يا نه، تو خود رضاي خويش را برايم پيش آور. البته اين حالت، دعا لازم دارد، و استخاره در حقيقت، دعاست.
مردم استخاره را بد فهميده اند: چقدر مسلمانان عادت زشتي پيدا کرده اند، مي خواهد فلان معامله را بکند، استخاره مي کند که اگر منفعت فراواني مي برد، خوب بيايد. اين که استخاره نشد، در حالي که عرض شد استخاره دعاست که خدا خيرش را برايش پيش آورد. مانند امام حسين عليه السلام که بر سر قبر پيغمبر صلي الله عليه و آله آمده و پس از گريه فراوان عرض کرد: پروردگارا، تو شاهدي که من مي خواهم امر به معروف و نهي از منکر کنم، تو رضاي خودت را براي من پيش آور.
اين بود که در عالم واقع، رسول خدا صلي الله عليه و آله خيرش را برايش تعيين فرمود که بايد به کربلا بروي.
و بهتر آن است که به مولاي خود، زين العابدين و سيد الساجدين اقتدا کني، دعاي استخاره آقا را در صحيفه بخوان، که عرض مي کند:
«پروردگارا، هر گاه دو خاطره در دلم خطور مي کند و يا دو کار به نظرم مي آيد: کاري که رضاي تو در آن است و کاري که سخط تو در آن مي باشد (و رضاي شيطان در آن است) خدايا اراده مرا بر طبق رضاي خودت بگردان» . (22)
استخاره با تسبيح يا قرآن: اگر چنان چه به اين وسيله، [استخاره مطلق و يا قلبي] رفع حيرت نگرديد، اين جا مانعي ندارد که براي رفع حيرت، مطابق آن چه در روايات رسيده با تسبيح يا قرآن، رفع حيرت کند، اما به دو شرط: يکي اين که انسان حالت دعا داشته باشد يعني حالش اين باشد که خدايا، به برکت قرآن مجيد، از من رفع حيرت شود. و ديگر آن که شرط اساسي، فهميدن مطالب و آيات قرآن و مناسبتش با موضوع مورد استخاره است.
بايد دانست که قرآن مجيد براي استخاره، نازل نشده، بلکه کتاب معرفت است که راه و رسم بندگي را نشان مي دهد نه اين که ببينم در اين معامله سود مي کنم يا حوض خانه را عوض کنم، اين فال به قرآن است. البته من منکر استخاره با قرآن نيستم ولي بايد آن دو شرط را که گفتم: رعايت شود.
آتيه بيني از قرآن غلط است: بعضي از استخاره ها و فال گرفتن هابه قرآن، غلط است، چون آتيه بيني (آينده بيني) است؛ مثلا مادري مي خواهد دخترش را شوهر دهد استخاره مي کند که ببيند پيش آمدش چه مي شود. يا کس ديگري در خانه فلان آقا مي رود مي گويد بد است دلش آرام نمي گيرد، جاي ديگر مي رود، مي گويد خوب است، آن وقت مي گويد اين چه جور مي شود، يکي مي گويد خوب، ديگري مي گويد بد. اصلا کدام روايت به تو دستور داده که اين کار را بکني، دستور شرع را بفهم که چه مي فرمايد.
يا هنگام امتحان مدارس که مي شود مکرر جوان هايي مي آيند که آقا يک استخاره بگيريد تا ببينم قبول مي شوم يا نه [اين ها آتيه بيني و آينده خواني است که غلط است] اين راه غلط را ترک کنيد و دين را با خرافات آلوده نکنيد.
تاکيدات رسيده درباره استخاره: استخاره از موضوعاتي است که خاتم الانبيا حضرت محمد صلي الله عليه و آله بنا به روايات عامه و خاصه، راجع به آن تاکيد زيادي به امت فرموده که در هر کاري - چه کوچک و چه بزرگ - استخاره را ترک نکنيد.
امير المؤمنين عليه السلام مي فرمايد: در سفر يمن که به امر پيغمبر صلي الله عليه و آله مي رفتيم، از جمله سفارش هاي ايشان اين بود که فرمود: يا علي، در اين سفر در هيچ جا استخاره را ترک نکن. «ما حار من استخار و ما ندم من استشار: هر کس با استخاره کاري را انجام داد، حيران و سرگردان نشود و هر کس در کاري مشورت کرد پشيمان نگردد» .
بلکه هر امامي به امام ديگر به استخاره سفارش مي فرمود، چنان چه به قرائت قرآن. پس معناي استخاره را بايد فهميد، اين استخاره که اين قدر درباره آن سفارش شده نه معنايش اين است که [فقط] با تسبيح، يک و دو کن يا [فقط] قرآن را باز کن، بلکه - چنان که گذشت - طلب خير از خدا کردن است، يعني هر کاري که مي خواهي بکني از خدا بخواه هر چه خير و رضاي توست براي من پيش آور.
خلاصه خيلي سفارش شده که در سجده - که حالت قرب بنده به خداست - از خدا خير خودت را بخواه. حالا اگر شخصي به همين رويه عمل کرد و ترديدي نداشت، کار را انجام دهد و اگر دو دل است بالاخره براي رفع حيرت، به راه هايي که در شرع معين شده مراجعه نمايد. يکي از راه هاي رفع حيرت اين است که مشورت کند و در قرآن مجيد آمده است:
«و شاورهم في الامر (23) ، اي پيامبر، در کارها مشورت کن» البته با هر کس نبايد مشورت کرد بلکه با کسي که عاقل، زيرک، دين دار، امين، دلسوز و رازدار باشد.
در صورتي که مشورت، ميسر نشد يا نظرهاي افراد مختلفي که با آن ها مشورت کردي، معارض يکديگر بود؛ يعني از يکي پرسيدي گفت: آري و ديگري گفت: نه. بهترين راه براي رفع حيرت که در روايات رسيده استخاره است آن هم استخاره «ذات الرقاع» يعني استخاره با کاغذ (24) ، که مشهور فقها هم به آن عمل کرده اند. (25)


ديدگاه دايرة المعارف تشيع (26)

استخاره در لغت به معناي خواستن بهترين امرين، بهترين خواستن، طلب خير کردن و نيکويي جستن است. اصطلاحا عبارت است از: نوعي دعا و توکل به خداوند در انجام امري که خير و شر آن بر انسان پوشيده است. شيخ مفيد در الرسالة العزية مي گويد: استخاره کردن (خير خواستن از خداوند) در امور منهي عنه (کارهايي که منهي يا محرم است) يا در اداي فرايض، درست يست بلکه استخاره در امور مباح يا براي ترک امر مستحبي به جهت تعارضش با امر مستحب ديگر، وارد است. طبق حديثي که در منابع اهل سنت از طريق جابر بن عبد الله و در منابع شيعي از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام از رسول اکرم صلي الله عليه و اله نقل شده است، حضرت پيامبر صلي الله عليه و آله به اصحاب خود استخاره مي آموخته، همان طور که قرآن مجيد را تعليم مي داده است. استخاره اي که ايشان تعليم مي داده اند به صورت نماز و دعا بوده است. نماز استخاره، نمازي مستحب و دو رکعتي است شبيه به نماز صبح. پس از پايان نماز بايد صد يا صد و يک بار اين دعا را خواند: «استخير الله برحمته» . سپس بايد به آن چه به دل الهام شده، از فعل يا ترک فعل مورد نظر، عمل کرد.
ادعيه مخصوصي نيز در اغلب منابع براي نماز استخاره ياد شده است (از جمله نگاه کنيد به: «باب الصلاة الاستخاره» در متن من لا يحضره الفقيه؛ وسائل الشيعة؛ مصباح المتهجد شيخ طوسي و مصباح کفعمي و نيز دعاي سي و سوم از صحيفه سجاديه، دعاي مخصوص استخاره است) غير از نماز استخاره، سه نوع استخاره ديگر معمول است. . . . (27)
 


ديدگاه گلدزيهر

استخاره، دعاي انسان بي تصميمي است که مي خواهد با الهام و توسل، تصميمي متبرک در امري مهم نظير مسافرت و غيره بگيرد. نماز استخاره سابقه اش به حديثي مندرج در صحيح بخاري مي رسد. در منابع و متون کهن، نمونه هاي بسياري از اين رسم هست که قبل از تصميم گرفتن در امور مهم يا حتي غير مهم، در کارهاي خصوصي يا اجتماعي، في المثل اميران پيش از آن که به جنگ و جهادي بروند، در صدد بر مي آمده اند که با استخاره از تاييد الهي مطمئن باشند. معروف است که معاويه قبل از تعيين يزيد به جانشيني استخاره کرده است (اغاني، طبع قديم، ج 18، ص 72) .
خليفه سليمان، چون حکم جانشيني فرزندش ايوب، با استخاره موافق نيامد، آن را پاره کرد. (طبقات ابن سعد، ج 5، ص 247) . مامون پيش از سپردن منصب به عبد الله بن طاهر، يک ماه استخاره ورزيد. . . .
هم چنين رسم بوده که اغلب مؤلفان در مقدمه کتاب هاي شان ياد کنند که انگيزه نگارش يا تاخير نگارش شان، استخاره بوده است. . . طبرسي به استخاره ذات الرقاع اشاره دارد (مکارم الاخلاق، قاهره، 1303 ق، ص 100) سني ها با اين نوع استخاره به کلي مخالف اند.
استخاره به قرآن (الضرب. . . في المصحف) نيز معمول بوده است (ابن بشکوال، ص 243؛ الفرج بعد الشدة، ج 1، ص 44؛ بغية الوعاة، سيوطي، ص 10، 17)
اين نوع سر کتاب باز کردن sortes virg ilianae نزد ايرانيان با ديوان حافظ و مثنوي مولوي هم انجام مي گيرد. اين نوع تفال به قرآن از سوي اکثر علماي اهل سنت، نهي شده است (اتحاف السادة المتقين، زبيدي، قاهره، 1311 ق، ج 2، ص 28 و به بعد) ابو عبد الله زبيري در آغاز قرن چهارم هجري، کتابي به نام الاستخاره و الاستشاره (تهذيب نووي، ص 744) در زمينه استخاره نوشته است. (28)

--------------------------------------------
پي نوشت ها :

1. آل عمران (3) آيه 159.
2. نهج البلاغه، کلمات قصار 54.
3. مثنوي، دفتر اول.
4. همان، دفتر ششم.
5. ان الله علي الناس حجتين: حجة ظاهرة و حجة باطنة؛ فاما الظاهرة فالرسل و الانبياء و الائمة عليهم السلام و اما الباطنة فالعقول. «بحار الانوار، ج 1، ص 137»
6. دکتر عبد الحسين زرين کوب، يادداشتها و انديشه ها (چاپ چهارم: سازمان انتشارات جاويدان، تهران، 1362)، ص 272.
7. علامه طباطبائي، تفسير الميزان، ترجمه محمد باقر موسوي همداني (چاپ سوم: بنياد علمي و فکري علامه طباطبائي، تهران، 1367) ج 6، ص 185- 188.
8. بحار الانوار، ج 91، ص 285.
9. همان مدرک، اين تذکر لازم است که: استخاره هايي که علما براي مردم مي کنند به عنوان وکالت نيست بلکه برآوردن حاجت مؤمن است.
10. اصول کافي، ج 2، ص 29. بايد گفت که: استخاره و فال معمولا معناي يکساني دارند، چنان که در دعاي استخاره با قرآن مي گوييم: «اللهم تفالت بکتابک؛ يعني خدايا به کتاب تو فال مي زنم» شايد بتوان اين فرق را هم قائل شد که از ميان انواع استخاره، استخاره هايي که ابزار محسوس مثل قرآن، ديوان شعر، تسبيح، کاغذ و. . . دارند، آن ها را فال هم مي گويند، و استخاره هايي که هيچ ابزاري جز دعا و قلب ندارند، آن ها را فقط استخاره مي گويند؛ مثل استخاره هاي مطلق، قلبي و مشورتي (که توضيح آن ها در همين کتاب آمده است) .
11. تغابن (64) آيه 1 و جمعه (62) آيه 1.
12. علي کريمي جهرمي، آية الله مؤسس، (چاپ اول: دار الحکمه، قم، 1372)، ص 55.
13. اعراف (7) آيه 188: اگر علم غيب مي دانستم بر خير خود بسي مي افزودم و هيچ شري به من نمي رسيد.
14. ر. ک: وسائل الشيعه، باب صلاة استخاره.
15. فرقان (25) آيه 77: بگو اگر پروردگار من شما را به اطاعت خويش نخوانده بود به شما نمي پرداخت که شما تکذيب کرده ايد و کيفرتان همراه تان خواهد بود.
16. نمل (27) آيه 62: يا آن که درمانده را چون بخواندش پاسخ مي دهد و آسيب از او دور مي کند.
17. امام خميني، کشف اسرار (قم، انتشارات پيام اسلام) ص 89- 96.
18. استاد مطهري، خاتميت (چاپ ششم: انتشارات صدرا، قم، 1372) ص 114.
19. دکتر عبد الحسين زرين کوب، يادداشتها و انديشه ها، ص 272- 273.
20. مائده (5) آيه 90.
21. علامه طباطبائي، تفسير الميزان، ترجمه سيد محمد باقر موسوي همداني، ج 6، ص 185- 188.
22. و اذا هممنا بهمين: احدهما يرضيک و الاخر يسخطک فمل بنا الي ما يرضيک. صحيفه سجاديه.
23. آل عمران (3) آيه 159.
24. روش اين نوع استخاره را در فصل «انواع استخاره» در همين کتاب آورده ايم.
25. آية الله شهيد دستغيب، استعاذه، ص 96- 106.
26. دايرة المعارف تشيع، زير نظر کامران فاني، بهاء الدين خرمشاهي و صدر حاج سيد جوادي، ذيل مدخل استخاره.
27. ر. ک: همين کتاب، ص 121- 134.
28. بهاء الدين خرمشاهي، حافظ نامه، (چاپ اول: انتشارات سروش، تهران، 1366) ج 1، ص 376- 377. به نقل از دايرة المعارف کوتاه اسلام، مقاله استخاره.