حق و باطل از ديدگاه امام علي عليه السلام




چکيده
هر انسان دردمند و بيداري در هر زمان و جامعه‏اي، در پي شناخت‏حق و باطل است تا بتواند راه حق را برگزيند و به سعادت و رستگاري نايل آيد. با پژوهشي در خطبه‏ها و نامه‏ها و کلمات حکمت‏آميز حضرت علي‏عليه السلام در نهج‏البلاغه درباره "حق و باطل‏" ، موضوعات ذيل جلب توجه مي‏کند: حق و باطل و مصاديق آن؛ معيارهاي شناخت‏حق و باطل و بزرگ‏ترين و مهم‏ترين آن‏ها؛ استقامت و تلاش در راه حق؛ موانع وصول به حق؛ سرانجام اهل حق و اهل باطل. حرکت در عرصه معرفت‏حق با همه ارزش والايش براي کساني که آمادگي‏هاي علمي و عملي لازم را براي صعود به قله‏هاي فرازمند حقيقت و معرفت توحيدي کسب نکرده‏اند، راهي است دشوار و چه بسا به جاي هدايت، به تباهي وهلاکت منجر شود، پس براي رسيدن به حق، بايد پيرو قرآن و سنت‏بود و بدون کسب صلاحيت لازم، از گرفتار شدن در باتلاق‏هاي شبهات و چون و چراهاي بي‏فرجام دوري کرد. توجه به بزرگ‏ترين معيار حق - يعني پيامبرصلي الله عليه وآله و امامان معصوم‏عليهم السلام، به ويژه مولا علي‏عليه السلام - در وساطت نزول فيض و رحمت‏حق و دفع موانع حق، امري حتمي و لازم است، بنابراين، بايد فرصت‏ها را مغتنم شمرد و با دقت در ژرفاي بيانات اهل بيت عصمت و طهارت‏عليهم السلام همچون نهج‏البلاغه مانع از قرار گرفتن اين ميراث عظيم و گنجينه پربها در کنج انزوا شد.

1- حق و باطل
الف - معناي لغوي "حق‏" براي حق معاني گوناگوني ذکر شده است: راغب اصفهاني در مفردات گويد: اصل حق به معناي مطابقت و موافقت است. (1) صاحب تاج العروس مي‏گويد: "حق‏" يعني ضد "باطل‏" ، صدق، وجود ثابت و . . . . (2)
تفسير مجمع‏البيان در شرح و تفسير لغوي آيه 7 سوره انفال و جاهايي که واژه "حق‏" به کار رفته است، چنين مي‏نويسد: "حق آن است که شي‏ء در موقع خود واقع شود. " (3) گويي به نظر وي، "حق‏" هم معناي "عدل‏" است و اين معنا بر تمام مصاديق "حق‏" قابل تطبيق است. خداوند در قرآن مي‏فرمايد: از ميان آنان کسي هست که ضلالت و گم‏راهي بر او به حق واقع شد (نحل: 36) .

ب - معناي لغوي "باطل‏" معمولا از معناي حق، ضد آن يعني باطل نيز فهميده مي‏شود: صاحب مفردات گويد: "باطل چيزي است که در مقام فحص ثبات ندارد و در فعل و قول هر دو به کار مي‏رود. (4) در اقرب الموارد آمده است: باطل مقابل حق است و آن را فاسد و بي‏اثر و ضايع مي‏سازد. (5) صاحب قاموس قرآن مي‏گويد: باطل آن است که در قضاوت عمومي مضمحل مي‏شود و بشر در عين ابتلا به باطل به ضرر و ناحق بودن آن حکم مي‏کند. (6)

ج - معناي "حق و باطل‏" در کلام حضرت علي عليه السلام حضرت علي عليه السلام مي‏فرمايد: "براي هر حقي باطلي نيز قرار داده‏اند. " (7) و در عبارت ديگري از "حق و باطل‏" چنين ياد مي‏کنند: "دايره حق در توصيف و بيان، از هر چيزي وسيع‏تر است، ولي به هنگام عمل از روي انصاف، مجال آن از همه چيز تنگ‏تر و کم‏وسعت‏تر است. " (8) علي عليه السلام در اين عبارات مي‏فهماند که در تعريف لفظي از "حق‏" ، هر کس به اندازه وسع خود با زيباترين واژه‏ها به توصيف آن مي‏پردازد، ولي اين‏ها جز تعريف لفظي چيز ديگري نيست و اصل "حق‏" وقتي معنا مي‏شود که از سر انصاف و عمل به آن نگاه کنيم. مولاعليه السلام در کلام کوتاه ديگري به زيباترين وجه از "حق و باطل‏" ياد مي‏کند: "حق سنگين، اما گواراست و باطل سبک، اما بلاخيز و مرگ‏آور" . (9)

2- معيارهاي شناخت ‏حق و باطل
مصداق‏هاي "حق‏" چيست؟ مصاديق "باطل‏" کدام است؟ چگونه و با چه معيارهايي مي‏توانيم آن‏ها را بشناسيم؟ اين پرسش‏ها پيوسته در طول تاريخ براي همه انسان‏ها مطرح بوده است؛ چون هر کس راه و روشي براي زندگي انتخاب مي‏کند. اما مهم آن است که آدمي کدام راه را برگزيند تا منطبق بر حق و متضمن سعادت و رستگاري باشد و با اهل حق در دنيا و آخرت همنشين گردد. پس ابتدا بايد حق و باطل و معيارهاي اين دو را شناخت تا اهل حق و باطل را از هم تشخيص داد. (10) در بسياري از خطبه‏ها و نامه‏ها و حکمت‏هاي حضرت علي‏عليه السلام به طور مستقيم يا غيرمستقيم، به مصاديق و معيارهاي حق يا باطل اشاره شده است:

الف - راه مستقيم راه خدا؛ همان راهي که خداوند براي سعادت انسان تعيين مي‏کند، راه حق و جز آن باطل است. به عبارت ديگر، اگر بپذيريم که خالق مهربان انسان را بيهوده نيافريده و برنامه و هدف زندگي شايسته‏اي براي او مشخص نموده، پس منشا راستين حق و تعيين‏کننده معيار شايسته براي شناخت‏حق همان آفريننده بزرگ هستي است. در نهج‏البلاغه مي‏فرمايد: "انحراف به راست و چپ گم‏راهي و ضلالت (باطل) است و راه مستقيم و ميانه جاده وسيع حق. " (11) مسلم است آن‏جا که علي‏عليه السلام از خدا مي‏خواهد تا دل‏هاي همه به سوي‏حق متوجه شود، منظورش‏روي‏آوري قلبي‏به‏سوي خداست: "خداوند دل‏هاي ما و شما را به سوي حق (راه راست) متوجه سازدو شکيبايي و استقامت و تحمل حق را به ما الهام‏نمايد" . (12)

ب - اسلام حق است و غير آن باطل مجموعه بينش‏هاو دستورالعمل‏هايي‏که تمام مسير حق را تشکيل مي‏دهد "اسلام‏" نام دارد و خداوند آن را مقرر کرده و معيار حق قرار داده و پيروي کامل از آن نشانه حرکت و ره سپردن در مسير حق است: "دين‏اسلام‏آييني‏است‏که خداوند براي خويشتن انتخاب نموده. اسلام داراي ستون‏هايي است که خداوند آن‏ها را در اعماق حق استوار ساخته و بنيان آن را ثابت و استوار گردانيده است. " (13)

ج - پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله؛ بيانگر و معيار حق از ديدگاه حضرت علي‏عليه السلام، وجود پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله و سيره آن حضرت دقيقا حق بوده و آشکارکننده حق از جانب خدايي است که او را به حق مبعوث گردانيده و مسلم است که پيروي ازآن بزرگوار، معيار شايسته‏اي براي تمايز حق از باطل مي‏باشد؛ يعني هر کس مطابق دستورات آن حضرت راه سپرد حق است، وگرنه باطل: "و گواهي مي‏دهم که محمدصلي الله عليه وآله بنده و فرستاده اوست، خدا او را هنگامي فرستاد که نشانه‏هاي هدايت‏به کهنگي گراييده و جاده‏هاي دين محو و نابود شده، او حق را آشکار ساخت و مردم را نصيحت نمود. " (14) در بسياري از خطبه‏هاي آن حضرت‏عليه السلام مي‏بينيم که پيامبرصلي الله عليه وآله را چنين توصيف مي‏کنند: "خداوند پاک و منزه حضرت محمدصلي الله عليه وآله را به حق مبعوث گرداند. " (15) درباره حضرت محمدصلي الله عليه وآله نيز از خدا چنين درخواست مي‏کند: "خداوندا، برترين درودها و افزون‏ترين برکات خويش را بر محمدصلي الله عليه وآله، بنده و فرستاده خويش، بفرست؛ همو که پايان‏دهنده رسالت پيشينيان و گشاينده راه سعادت و هدايت و آشکارکننده حق‏به‏وسيله حق‏و جلوگيري کننده از تحريکات باطل‏هاست. " (16)

د - قرآن يکي از بهترين معيارهاي شناخت‏حق از باطل "قرآن‏" است. اگر بخواهيم درباره قرآن از منظر نهج‏البلاغه سخن بگوييم، بحث کاملي مي‏طلبد. در بسياري از خطبه‏ها و نامه‏ها و حکمت‏هاي نهج‏البلاغه، به قرآن و موضوعات، آيات و دانش‏هاي گوناگون آن اشاره شده است؛ چنان که مي‏توان گفت: نهج‏البلاغه ترجمان قرآن به حساب مي‏آيد، تا آن‏جا که به موضوع "حق‏" ارتباط دارد، به برخي سخنان حضرت علي‏عليه السلام درباره قرآن اشاره مي‏شود:
1. بيانگر راه مستقيم: "تنها راه نجات، راه ميانه است که قرآن کريم و ميراث نبوت بر آن دلالت دارد و از آن مسير سنت و طريقه رسول‏خداصلي الله عليه وآله آشکار مي‏شودو سرانجام کارنيزبه سوي‏آن‏است. " (17)
2. پيوسته حق‏گو: "کتاب خداوند در ميان شما سخنگويي است که هيچ گاه زبانش از حق‏گويي خسته نمي‏شود و خانه‏اي است که پايه‏هايش هرگز فرو نمي‏ريزد و نيرومندي است که يارانش شکست نمي‏خورند. " (18)
3. بيناکننده: "اين کتاب خداست که با آن مي‏توانيد حقايق را ببينيد و با آن بگوييد و به وسيله آن بشنويد و قسمتي از آن به وسيله قسمتي ديگر به سخن مي‏آيد و برخي از آن‏گواه برخي ديگر است. " (19)
4. ميزان حق، راهنماي خير و شر: "خداوند کتابي هدايت‏کننده و راهنما براي انسان‏ها فرستاده و نيکي و بدي و خير و شر را در آن آشکارا بيان کرده است. " (20) "قرآن براي هرگونه حجت‏آوري و داوري و بازخواست کردن، کفايت مي‏کند. " (21)

ه - اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله اهل بيت پاک رسول خدا عليهم السلام پس از پيامبرصلي الله عليه وآله، در کنار قرآن و به عنوان مفسر و معلم قرآن و داناترين افراد به سيره و سنت رسول خداصلي الله عليه وآله راهنمايي امت را بر دوش دارند و همچون پرچم و نشانه، محور حق مي‏باشند و افراد بايد خود را با اين محور بسنجند تا متوجه شوند چه قدر بر حق منطبق هستند. بديهي است که بايد به گونه‏اي پيرو آنان بود که نه از آنان پيش‏تر افتاد و نه عقب‏تر از آنان قرار گرفت که نجات انسان تنها ملازمت و هم‏راهي با آنان است: "و خداوند در ميان ما - اهل بيت‏عليهم السلام - پرچم و نشانه حق را برافراشت؛ هر که از آن پيش افتاد، از دين خارج شد و هر که با آن مخالفت کرد، نابود گرديد و فقط هر که با آنان هم‏راهي نمود، به حق پيوست. " (22)
اين خاندان پاک و معصوم همان کساني هستند که ذره‏اي از حق منحرف نشده‏اند. از اين‏رو، معيار شايسته حق و آيين الهي‏اند و راهشان‏ادامه سيره‏رسول گرامي‏صلي الله عليه وآله وبازدارنده‏ازهرگونه تحريف و گمراهي است. مسلم است هر جا حق از مسيرش خارج شود، به وسيله آن‏ها به جايگاه خويش بازگشته، از باطل فاصله مي‏گيرد. بدين‏سان، در طوفان‏ها و گردبادهاي حوادث، تنها در پناه ايشان مي‏توان سالم ماند و هميشه بر مسير حق باقي بود: "کجا مي‏رويد و رو به کدام طرف مي‏کنيد؟ پرچم‏هاي حق برپاست و نشانه‏هاي آن آشکار است. با اين‏که چراغ‏هاي هدايت نصب گرديده است، باز گمراهانه به کجا مي‏رويد و چرا سرگردانيد، در حالي که عترت پيامبرتان در ميان شماست؟ آن‏ها زمام‏هاي حق و پرچم‏هاي دين و زبان‏هاي صدقند. آن‏ها را در بهترين جايي که قرآن را در آن حفظ مي‏کنيد (در دل‏ها و قلوب پاک) جاي دهيد و همچون تشنه‏گامان، براي سيراب شدن به سرچشمه زلال آنان هجوم آوريد. " (23)
مرحوم سيد رضي خطبه‏اي را از مولا علي عليه السلام ياد مي‏کند که به طور گسترده، به ارزش‏هاي آل محمد صلي الله عليه وآله اشاره کرده، ولي تنها بخشي از آن را نقل نموده است: "آل محمد صلي الله عليه وآله مايه حيات و علم و دانشند و ناداني در ميانشان مرده است. حلم آنان، شما را از علمشان آگاه مي‏سازد و ظاهرشان از باطن آنان و سکوتشان شما را از حکمت و منطق خود مطلع مي‏کند. و هرگز اهل بيت پيامبر عليهم السلام با حق مخالفت نمي‏کنند و در آن اختلاف ندارند. آنان ستون‏هاي اسلام و پناهگاه‏هاي امن امت اسلامي‏اند. به وسيله آنان حق به اصل و جايگاه خويش باز مي‏گردد و باطل از محل خويش دور و نابود مي‏شود. " (24)
اميرالمؤمنين عليه السلام؛ بزرگ‏ترين نماد حق: حضرت علي‏عليه السلام کامل‏ترين انسان، عصاره هستي، تجلي خدا به طور کامل در يک انسان، زيباترين و بهترين و شايسته‏ترين معيار حق در همه اعصار و براي همه انسان‏هاست. اصلا حق با علي معنا پيدا مي‏کند و علي با حق تجلي يافته و يکي گشته است. بارها حضرت محمدصلي الله عليه وآله به اين موضوع اشاره نموده‏اند: "الحق مع علي و علي مع الحق. " (25)
هرچند هيچ‏کس نمي‏تواند حق مطلب را درباره علي‏عليه السلام و حق بودن وي ادا کند، ولي نهج‏البلاغه آکنده از کلام گهربار آن حضرت است‏که درموردحق‏بودن خودماراراهنمايي‏مي‏کند. در بسياري از موارد، مولاعليه السلام با اطمينان و قاطعيت و با سوگندي که از جانب صادق‏ترين انسان گفته شده است، درباره خود چنين تعبيراتي دارد: "سوگند به آن که جز او آفريدگار و معبودي نيست، بدون هيچ ترديدي، بدانيد که من در جاده حق قرار دارم و مطمئن باشيد که آن‏ها (مخالفان و دشمنان علي‏عليه السلام) در لغزشگاه باطل قرار دارند. " (26)
هيچ شک و ترديدي نيست که براي شناخت‏حق از باطل و اهل حق از اهل باطل، حضرت علي‏عليه السلام ملاک و معيار شايسته و بارزي است که هر که در فکر و عمل، صادقانه و عاشقانه، با علي‏عليه السلام و سخنان او هماهنگ و هم‏گام و تابع و پيرو باشد، به حق نزديک است و هرچه احساس دوري و غربت از علي‏عليه السلام کند و عمل و فکر علي‏عليه السلام برايش نامانوس آيد، از حق نيز دور شده، به باطل روي آورده است. به عبارت ديگر، نگرش هر کس نسبت‏به علي‏عليه السلام، حق و باطل بودن خود را نشان مي‏دهد.
نبايد فراموش کرد که منظور از "علي‏" عليه السلام تنها يک نفر نيست، بلکه حضرت علي‏عليه السلام سر سلسله امامت و ولايت و تداوم‏دهنده حقيقت‏برگزيدگي خدا و رسالت در ميان مردم است. آري، علي شايسته‏ترين مردم و بر حق‏ترين آنان است. خود آن حضرت بارها به مناسبت‏هاي گوناگون، مردم را به اين مهم متوجه مي‏کرد و مي‏فرمود: "شما خوب مي‏دانيد که من برحق‏ترين مردم هستم و از همه مردم شايسته‏ترم. " (27)
اين معنا براي حضرت علي‏عليه السلام تنها به منظور نشان دادن به مسلمانان نيست، بلکه منظور از "برحق‏ترين‏" براي علي‏عليه السلام، در ميان تمام انسان‏هاست؛ يعني عامل تداوم حيات انسان‏ها علي‏عليه السلام بود؛ زيرا اگر چنين انسان بر حق و شايسته‏اي در ميان انسان‏ها يافت نشود، ترجيح انسان بر ديگر موجودات کاري ناشايست است. آنان که در مسير حق گام برنمي‏دارند و از برنامه‏هاي الهي در خلقت‏خويش غافلند، به طفيل وجود افراد معصوم و پاکي همچون علي‏عليه السلام و اهل بيت عصمت و طهارت‏عليهم السلام زنده‏اند، هر چند خود نمي‏دانند. اين موضوع در کلام همه معصومان‏عليهم السلام و قرآن آمده است، آن‏جا که خداوند به رسول خودصلي الله عليه وآله مي‏فرمايد: "اي پيامبرصلي الله عليه وآله، اگر تو و اهل بيتت نبوديد، جهان و افلاک را نمي‏آفريدم‏" . (28) کيست که واقعا حق شکرگزاري و عبادت خدا را آن چنان که شايسته است، به جا آورده باشد، جز اين خاندان پاک که با عمل و فعاليت مستمر و عاشقانه خويش و به دور از هرگونه رياکاري و تنبلي و بادقت و حساسيت، که با از دست ندادن فرصت‏ها به اين مرحله رسيده و "اسم اعظم خدا" گشته‏اند؟ حضرت علي‏عليه السلام‏مي‏فرمايد: "به خدا سوگند، من اسم اعظم خدايم. " (29)
اين تنها اوست که با قاطعيت مي‏گويد: "از آن زمان که حق به من نشان داده شده، هرگز در آن شک نکرده‏ام، هرگز دروغ نگفته‏ام و هرگز گم‏راه نبوده‏ام و هرگز کسي به وسيله من گمراه نشده است. " (30) در توضيح همين سخنان است که به طور واضح، موضع‏گيري‏هاي حق و باطل را بر اساس وجود خويش چنين بيان مي‏کند: "اي مردم، بدانيد که به وسيله ما از تاريکي‏هاي جهالت و گم‏راهي درآمديد و هدايت‏شديد و به کمک ما، به بلند مرتبگي دست‏يافتيد و صبح سعادت شما در پرتو وجود ما طلوع کرد. کر باد گوشي که نداي بلند پند و اندرز را درک نکند. مسلما گوشي که با صيحه ناداني و جنايت (ظلم به خدا، خود و مردم) کر شده است، آهنگ ملايم حق را نشنود. مطمئن باد قلبي که از خوف خدا جدايي نپذيرد! . . . آن هنگام که در جاده‏هاي ضلالت‏سرگردان بوديد و راهنما و دليلي نمي‏يافتيد، شما را به جاده‏هاي حق رهبري کردم؛ تشنه رهبر بوديد و او را نمي‏يافتيد، من شما را به حق رهنمون شدم. امروز مهر سکوت را مي‏شکنم و سخناني مي‏گويم که در عين فشردگي و اجمال، هزاران زبان گويا داشته باشد. (از حق) دور است آن راي و نظري که از دستوراتم تخلف کند؛ زيرا من از زماني که حق را يافته‏ام، در آن ترديد نکرده‏ام. اگر امروز ما بر سر دو راهي حق و باطل قرار گرفته‏ايم، آن‏که حق را يافته و مطمئن است، (علي‏عليه السلام و يارانش) هرگز ترديد نمي‏کند. همان‏گونه که اگر آب همراه کسي باشد، تشنه نگردد. " (31)
اين فراز از کلام آن حضرت‏عليه السلام چنان حق مطلب را ادا کرده و دقايق را به طور خلاصه شرح داده است که گويي علي‏عليه السلام تمامي عمر را با بحث و بررسي در فکر و عمل روي اين موضوع (تا آن‏جا که علي‏عليه السلام خود نماد شايسته حق گشته) سپري کرده است. جالب اين‏جاست که هرگاه روزگار به علي‏عليه السلام اقبالي مي‏کرد، ديگر باطل مجالي براي خودنمايي نداشت: "پس براي دفع حوادث به پا خاستم تا باطل از ميان رفت و نابود شد و دين حق پابرجا و محکم گرديد. " (32) حضرت‏عليه السلام زماني اين سخن را مي‏گويد که مردم از اطراف و اکناف با پافشاري زياد، با او بيعت کردند. در اين حالت‏بود که فرمود: "ترسيدم اگر اسلام و اهلش را ياري نکنم، شاهد نابودي و شکاف عميق‏تر در اسلام باشم. " (33) و چون خود در راس حکومت اسلامي قرار گرفت، فرمود: "اکنون حق به صاحبش رسيده است. " (34)
ايشان پيوسته بر اين حال پايدار ماندند و هرگز احساس ناتواني نکردند و تا زماني که بر مسند خلافت‏بودند، پيوسته در قول و عمل، در برپا داشتن حق و دفع باطل کوشيدند. آن حضرت‏عليه السلام در خطبه 33 به بهانه وصله کردن کفش خود به ابن عباس چنين فرمود: قيمت اين کفش (که بسيار وصله خورده) چه قدر است؟ گفت: هيچ بهايي ندارد. فرمود: "به خدا سوگند، همين کفش بي‏ارزش برايم از حکومت‏بر شما محبوب‏تر است، مگر اين‏که با اين حکومت، حقي را به پا دارم و يا باطلي را دفع نمايم. " (35) در ادامه همين خطبه آمده است که آن حضرت‏عليه السلام به سوي مردم حرکت کردند و برايشان سخناني ايراد نمودند و در ضمن آن، ارزش پيامبرصلي الله عليه وآله و خاندان اوعليهم السلام را به آنان يادآوري کردند و با قاطعيت، پاي‏داري خود را در احقاق حق و دفع باطل به آنان چنين گوشزد نمودند: "به خدا سوگند، من در پي اين مردم (امت رسول خداصلي الله عليه وآله) بودم و آن‏ها را به پيش‏روي وا مي‏داشتم تا باطل با همه تجملات و آراستگي‏اش عقب‏نشيني کرد و حق ظاهر گشت. در اين راه، هرگز ناتوان نشدم و ترس مرا احاطه نکرد. اکنون نيز به دنبال همان راه مي‏روم و پرده باطل را مي‏شکافم تا حق از درون آن خارج گردد. " (36) آن حضرت تا آخرين لحظات زندگي‏اش بر همين روش باقي ماند.
در تاريخ مي‏خوانيم: پس از ضربت ابن ملجم، پزشکان کوفه گرد آمدند. در بين آنان، از همه ماهرتر اثير بن عمرو بود که جراحات را معالجه مي‏کرد. پس از معالجات خود، گفت: يا علي وصيت‏هاي خود را بنويس؛ زيرا اين ضربت‏به مغز رسيده و معالجه مؤثر نمي‏افتد. امام‏عليه السلام کاغذ و دواتي خواستند و وصيت‏خود را نوشتند. (37) در محتواي اين وصيت، عصاره زندگي علي‏عليه السلام نمايان است. در فرازي از اين وصيت مي‏خوانيم: "اي فرزندانم (حسن و حسين) ، شما را به تقوا و پرهيزگاري و ترس از خداوند سفارش مي‏کنم. در پي دنيا پرستي نباشيد، گرچه به سراغ شما آيد و بر آنچه از دنيا از دست مي‏دهيد، تاسف مخوريد و به حق سخن بگوييد. . . " (38) آري، حضرت علي‏عليه السلام در حالي از دنيا رفت که هيچ کس همانند او، در آشکار ساختن حق صادقانه و عاشقانه گام بر نداشت. او تجسم عيني حق، قرآن ناطق، کمال علم و تجلي هدف خلقت‏خدا از انسان است که تشنگان حق را سيراب مي‏کند و پرده‏هاي ابهام را از تاريکي‏هاي شبهات بر مي‏گيرد. چنين کسي بايد بهترين و اصلي‏ترين معيار حق و بزرگ‏ترين نماد حق باشد.

3- استقامت و پاي‏داري در راه حق
نگه‏داشتن حق و منحرف نشدن از آن، پس از شناختن و هدايت و رسيدن بدان، به شکيبايي و استقامت و پاي‏داري شايسته‏اي نيازمند است و بسي دشوار و سخت و کسي که خالصانه جوياي حق است، نبايد به خاطر زيان‏هاي ظاهري، جبهه حق را ترک کند و به سوي باطل رود، هر چند ظاهرا ممکن است‏باطل دشواري کم‏تري داشته و حتي سود و بهره دنيوي به دنبال داشته باشد. از ديدگاه علي‏عليه السلام، پاي‏داري و استقامت در راه حق به عوامل ذيل بستگي دارد:

الف - تلاش و کوشش وصول به مدارج حق جز با جديت و تلاش امکان‏پذير نيست و انسان‏هاي کوشا و جدي مانوس حق هستند و آن را درک مي‏کنند: "جز با تلاش و کوشش، حق درک نمي‏شود. " (39) آري، تلاش و کوشش‏بااستقامت درحفظحق‏ملازم‏است وهرگزازآن‏جدانمي‏شود.

ب - اميدواري به حق در عين کمي افراد آن برخي افراد همه جا خود را طرفدار اکثريت نشان مي‏دهند، ولي انسان‏هاي حق‏شناس و آزاده هر جا وارد شوند تنها حق را در نظر دارند و از آن حمايت مي‏کنند و هرگز به کثرت تعداد اهل باطل، فريفته نمي‏شوند تا بدان گرايش پيدا کنند و هر چند که طرفداران حق کم باشند نااميد نمي‏شوند: "حق و باطلي وجود دارد و براي هر يک پيرواني است. پس اگر باطل بسيار و پرتعداد باشد، اين عجيب نيست و از گذشته دور نيز چنين بوده و به باطل عمل مي‏شده است و اگر حق کم تعداد است، جاي اميدواري است که زياد گردد. " (40) پس فرد حق‏جو با پيوستن به جبهه حق به تعداد آن‏ها يک نفر مي‏افزايد و از خداوند مي‏خواهد که طرفداران حق را افزون کند و خود نيز در شناساندن حق به ديگران تلاش مي‏کند.

ج - علم و صبر؛ دو اصل ملازم هم براي دفاع از حق براي دفاع از حق و آشنا شدن به همه جوانب آن، علم و صبر با هم ملازمند: "خود را براي ياري حق، هر جا که باشد، در آغوش سختي‏ها بيانداز، دانش دين بياموز و خويشتن را در ناخوشايندها به صبر عادت ده که شکيبا بودن در راه حق، چه اخلاق خوب و پسنديده‏اي است! " (41) اين‏گونه تربيت‏شدگان مکتب حق به پايه‏اي رسيده‏اند که وجود خود را به طور کامل وقف حق کرده‏اند و براي اين‏که حق به ظهور برسد و حاکم گردد، هر جا حق را ببينند، به ياري آن برمي‏خيزند و هر جا با جبهه باطل روبه‏رو شوند، با آن مي‏ستيزند و ياور و طرفدار حق هستند: "خداوند رحمت کند کسي را که چون حقي را مي‏بيند، به ياري آن برمي‏خيزد و هرگاه ستمي را مشاهده مي‏کند، از آن جلوگيري مي‏کند و هميشه ياور حق و اهل حق است تا آن حد که براي ياري حق به استقبال دشواري‏ها مي‏شتابد، در هر جا که باشد؛ زيرا حق مکان نمي‏شناسد و اجراي حق نياز به کمک همه حق‏مداران در همه جاي دنيا دارد. " (42)

د - انس با حق و گريز از باطل گامي ديگر در راه استقامت و پاي‏داري بر حق، رسيدن به مقامي است که انس آدمي با حق چنان زياد شود که اگر قدمي به سوي باطل برداشت - اما نه به دليل روي آوردن بدان - باطل بي‏درنگ و با وحشت از او بگريزد و حق سوي او بيايد و اين صفت دست‏پروردگان مکتب علي‏عليه السلام همچون ابوذر است‏که به او فرمود: "ابوذر، بدان که هيچ چيز جز حق با تو مانوس نمي‏شود و جز باطل از تو به وحشت نمي‏افتد. (آن‏ها که از تو مي‏ترسند، باطل هستند. ) اگر دنياي آن‏ها را مي‏پذيرفتي، تو را دوست مي‏داشتند و با تو دشمني نمي‏کردند و اگر بهره‏اي از دنياي آن‏ها براي خود برمي‏داشتي، تو را در امان مي‏داشتند و تبعيد نمي‏کردند. . . " (43)

ه - اجراي حق براي خويشان و بيگانه به طور يکسان آن‏که در اجراي حق بين خويشاوند و بيگانه فرق مي‏گذارد و از عدالت‏خارج مي‏شود معناي "استقامت و پاي‏داري در راه حق‏" را نمي‏فهمد و از اهل حق دور مي‏گردد. به همين دليل، در بسياري از موارد مي‏بينيم که حضرت علي‏عليه السلام به کارگزارانش تذکر مي‏دهد که "حق را درباره آن‏ها که خواهان حقند، چه خويشاوند و چه بيگانه، (به شايستگي) رعايت کن و در اين راه شکيبا باش و به حساب خدا بگذار. (پاداش اين کار را از خدا بخواه. ) " (44)
طبيعي است وقتي انسان بخواهد اين‏گونه عمل کند، مورد اعتراض اطرافيان و نزديکان زياده‏طلب قرار مي‏گيرد. ولي اين اعتراض‏ها نبايد او را از ميدان حق بيرون کند يا نااميد شود، بلکه بايد با شکيبايي و استقامت، به وظيفه‏اش عمل کند و انتظار پاداش را تنها از خدا داشته باشد، هر چند عمل به حق از نفع او بکاهد. اين‏گونه افراد در نظر علي‏عليه السلام، برترين مردم نزد خدايند: "برترين مردم نزد خدا کسي است که عمل به حق، براي او محبوب‏تر از باطل باشد، اگرچه حق از نفع او بکاهد و برايش مشکلاتي پيش آورد و باطل براي او منافعي فراهم سازد. " (45)

و - آمادگي براي مقابله با روي‏گردانان از حق يکي ديگر از نشانه‏هاي کسي که در راه حق استقامت مي‏کند آن است که هميشه براي مبارزه با ظالمان و مخالفان حق و عدالت (در عين شناخت و همراهي امام معصوم زمان خويش) آماده باشد. حضرت علي‏عليه السلام در زمان خلافت‏خود، مردم خود را اين‏گونه مخاطب قرار مي‏دادند: "آماده شويد براي حرکت‏به سوي گروهي که از حق روي برگردانده و حق را نمي‏بينند و به ظلم کشيده شده و حاضر به پذيرش عدالت‏به جاي آن نيستند؛ از کتاب خدا فاصله گرفته‏اند و از راه راست منصرف گشته‏اند. " (46)

ز - مهم‏ترين صفت پرهيزگاران پر واضح است که حضرت علي‏عليه السلام در بسياري از سخنان خويش، به تقوا و صفات متقين اشاره مي‏کنند و عدل و حق‏گرايي متقين را در همه موارد مد نظر دارند: "نخستين مرحله عدالت پرهيزگار آن است که خواسته‏هاي دل را بيرون کرده، حق مي‏گويد و به حق عمل مي‏کند و هيچ کار خيري نيست، جز آن‏که براي انجامش به پا خاسته و از پاي نمي‏نشيند. " (47) در جاي ديگر مي‏فرمايند: "در محيط باطل وارد نمي‏شود و از دايره حق بيرون نمي‏رود. " (48) اميرمؤمنان علي‏عليه السلام تجسم عيني استقامت در راه حق با توصيف خود، همه پرهيزگاران و حق‏خواهان را اين‏گونه تعليم مي‏دهد: "به جان خودم سوگند که در جنگ و نبرد با کسي که به مخالفت‏برخاسته و به ضلالت و گم‏راهي افتاده است لحظه‏اي مسامحه و سستي نمي‏کنم. " (49)

4- موانع وصول به حق
در مسير حق موانعي پيش مي‏آيد که بايد آن‏ها را دقيقا بازشناخت تا هنگام مواجهه بتوان با آمادگي کامل از آن‏ها گذشت. مي‏توان گفت: با شناخت معيارهاي "حق‏" و عمل بدان و استقامت در راه آن حق تا حد زيادي موانع و آفات حق بازشناسي و برطرف مي‏شود؛ مثلا؛ آن‏جا که حق، اسلام، رسول خداصلي الله عليه وآله، قرآن، علي‏عليه السلام و اهل بيت پيامبرصلي الله عليه وآله حق هستند، هر چه جز آن‏هاست‏باطل و مانع وصول به حق است و بايد از آن پرهيز کرد. همچنين بر اساس معيار مشهور "هر چيزي با ضد شناخته مي‏شود. " (50) شناخت‏حق و عمل‏به‏آن با شناخت دوري‏کنندگان از آن امکان‏پذير است: "از حق فرار نکنيد، آن‏گونه که انسان سالم از "گر" و تندرست از بيمار فرار مي‏کند. آگاه باشيد! هيچ گاه راه حق را نخواهيد شناخت، مگر کساني که حق را ترک کرده‏اند، بشناسيد. " (51) اگر کسي‏موانع‏وصول به‏حق را نشناسد، به خطا مي‏رود، هر چند مانند اهل باطل نباشد: "کسي‏که درجست‏وجوي حق‏بوده و خطا کرده مانند کسي نيست که جوياي باطل بوده و آن را يافته است. " (52)

موانع شناخت‏ حق
الف - پيروي از هواي نفس و آرزوهاي طولاني هواپرستي معمولا همچون پرده‏اي به روي عقل انسان کشيده مي‏شود و حقيقت را در نظر او دگرگون مي‏نمايد و جز مقصود خود را نمي‏بيند و به غير آن نمي‏انديشد و بدين‏روي، از حق باز مي‏ماند. آرزوهاي دور و دراز آن‏چنان انسان را مشغول به خود مي‏کند که هرچه غير از آن است فراموش مي‏گردد: "پيروي از هوا و هوس انسان را از حق باز مي‏دارد و آرزوهاي طولاني آخرت را به دست فراموشي مي‏سپارد. " (53) چنين کسي هر چند حق را مي‏بيند و مي‏شناسد، اما از حق دور مي‏ماند: "و آن دو (حکمين) حق را ترک کردند، در حالي که خوب آن را مي‏ديدند، اما جور و ستم با هوس‏هاي آنان سازگار بود. لذا، با آن هم‏راه شدند. " (54) ناله و فرياد حضرت علي‏عليه السلام در شکايت از قوم خود به همين دليل است که از حق دور شده‏اند: "آن‏گونه که باطل را مي‏شناسيد، در پي شناخت‏حق بر نيامده‏ايد و آن‏چنان که از حق دور شده و در نابودي حق مي‏کوشيد، براي از بين بردن باطل قدم برنمي‏داريد. " (55) آري، اگر کسي به جاي سخنان الهي و دستورات خدا، خواسته‏هاي خود را معيار قرار دهد و بر اساس آن عمل کند، مسلما به حق نمي‏رسد و به باطل سوق پيدا مي‏کند.

ب - اهميت ندادن به جهاد هر چند عمل نکردن به هر يک از دستورات الهي به همان نسبت، انسان را از حق دور مي‏کند و مشکلات و گرفتاري‏هايي ايجاد مي‏کند، اما در اين ميان، ترک جهاد با دشمنان خدا، که حريم اسلام و مسلمانان را مورد تجاوز قرار داده‏اند، بارزترين مانع وصول به حق - و به عبارتي نشانه باطل - است: "و آن‏ها به سبب نرفتن به جهاد و اهميت ندادن به آن، از راه حق دور گشته و به نکبت و بيچارگي گرفتار و از عدل و انصاف محروم شدند. " (56) حضرت علي‏عليه السلام در وصف برخي از کساني که از هم‏راهي با او در نبرد خودداري کردند، چنين مي‏فرمايد: "آنان حق را تنها گذاشتند و باطل را ياري نکردند. " (57)

ج - کنجکاوي بي‏جا، نزاع و جدل گاهي انسان دچار وسوسه‏هاي شيطاني مي‏شود و به کنجکاوي بي‏جا و جدل کشيده مي‏شود و در آشکارترين امور و حتي در يقين‏هاي اساسي، شک و ترديد مي‏کند. او در اين حالت، از حق فاصله گرفته است: "هر کس کنجکاوي بي‏جا نمايد، در راه حق قدم نگذاشته است. و هر که از روي جهالت، نزاع و جدل پيشه کند، کوري او از حق پيوسته ادامه مي‏يابد. " (58)

د - فراموش کردن قيامت منشا بسياري از گناهان، فراموشي روز جزاست. اگر انسان هميشه به ياد يامت‏باشد و پيوسته متذکر شود که بايد جواب‏گوي همه اعمال خود باشد، مسلما به وادي باطل نمي‏افتد: "به خدا سوگند، ياد مرگ مرا از بازي و شوخي باز مي‏دارد. اما فراموش کردن قيامت، او (عمروعاص) را از گفتن حق منع مي‏کند. " (59)

ه - آميخته شدن حق و باطل؛ بدترين مانع حضرت اميرعليه السلام در مورد خوارج فرمودند: "آنان سخن حقي را مستمسک قرار داده، از آن اراده باطل مي‏کنند. " (60) اين حالت، ديگران را به اشتباه مي‏اندازد و تشخيص حق از باطل در اين حالت‏بسيار سخت است؛ زيرا حق با باطل آميخته شده است. آن حضرت در خطبه 50 به طور مفصل و عالمانه، به اين موضوع اشاره کرده‏اند: "آغاز پيدايش فتنه‏ها، همان پيروي از هوس‏هاي آلوده و احکام و قوانين مجعول و اختراعي است؛ احکامي که با کتاب خدا مخالفت دارد و جمعي بر خلاف حق و دين حق، به حمايت از آن برمي‏خيزند. اگر باطل از حق کاملا جدا مي‏شد، راه حق براي جوينده آن پوشيده نمي‏ماند واگر حق در ميان باطل پنهان نمي‏شد، دشمنان نمي‏توانستند از آن بدگويي کنند، اما قسمتي از حق و بخشي از باطل را مي‏گيرند و به هم مي‏آميزند. اين‏جاست که شيطان بر دوستان خود چيره مي‏شود و تنها آنان که مورد رحمت‏خدا بوده‏اند، نجات مي‏يابند. " (61) آري، چنان حق و باطل آميخته مي‏شود که مي‏فرمايد: "آگاه باشيد، به زودي پس از من زماني فرا خواهد رسيد که چيزي پنهان‏تر از حق و آشکارتر از باطل نخواهد بود. " (62)
بدترين فساد در يک جامعه، پيدايش امور شبهه‏ناک (آميختگي حق و باطل) است که موجب گسترش فساد و فتنه مي‏شود و در نتيجه، سخت‏ترين مانع حق نيز مي‏شود؛ زيرا قدرت تشخيص حق را از باطل از انسان سلب مي‏کند: "به زودي همه امور بر اين امت مشتبه مي‏شود و فتنه و فساد در ميان آنان گسترش مي‏يابد تا آن‏جا که حق را از باطل تشخيص نمي‏دهند و به سختي در فتنه‏ها فرو مي‏روند. " (63)

و - تجاوز از حق از ديگر موانع حق‏گرايي تجاوز از حق است که انسان را در تنگنا قرار مي‏دهد: "آن‏که از حق تجاوز کند، در تنگنا قرار مي‏گيرد. " (64) آنان که از حق دوري مي‏کنند و با تجاوز از حق پراکنده مي‏شوند، بدترين‏ضربات‏را، هم‏به‏خودوهم‏به‏اهل‏حق‏واردمي‏کنند. عميق‏ترين رنج‏هاي علي‏عليه السلام در زمان خود، از بيعت‏کنندگان خود همين بود که اهل حق در عين حق بودن، پراکنده بودند و اهل باطل در عين علم به باطل بودن خود، اتحاد داشتند؛ مي‏فرمود: "شما بر حق خود اتحاد نداريد، در حالي که دشمنان شما بر باطل خود اتفاق دارند و اين مايه خون دل خوردن و اندوه و تاسف است. به خدا سوگند، اجتماع و اتحاد اهل باطل بر باطلشان و جدايي و اختلاف شما در کارحقتان دل‏انسان رامي‏ميراند و اندوه و غم را پيش مي‏آورد. " (65) مسلم است که‏نتيجه مساعدت نکردن‏اهل حق در اظهار و پاي‏داري حق، موجب تسلط اشرار و بدکاران مي‏شود: "اي مردم، اگر يکديگر را از ياري کردن و مساعدت حق باز نمي‏داشتيد و در به ذلت کشاندن باطل سستي نمي‏کرديد، هرگز دشمنانتان - که از سنخ شما نيستند - طمع نمي‏کردند و بر شما مسلط نمي‏شدند. " (66)

5- سرانجام اهل باطل و اهل حق
الف - سرانجام اهل باطل رهروان حق و باطل، هر دو سرانجام، دوران کوتاه عمر دنيايي خود را سپري کرده، با مرگ به ديار باقي مي‏شتابند: رهروان باطل، عمري را در راه باطل گذرانده و علي‏رغم همه هدايت‏ها، رسالت‏ها و دعوت‏هاي انبياي الهي‏عليهم السلام، از راه حق سرپيچي کرده، گذرگاهشان تنگ شده و به بي‏راهه مي‏افتند. اينان چون با حق به جنگ برخاسته‏اند، حق آنان را بر خاک مي‏افکند: "هر کس به جنگ با حق برخيزد، حق او را بر خاک مي‏افکند. " (67) همچنين مي‏فرمايد: "آگاه باشيد، هر کس از حق بهره نگيرد و استفاده نکند، باطل به او ضرر خواهد زد و هر کس با هدايت‏به راه راست کشانده نشود، ضلالت و گم‏راهي او را هلاک خواهد کرد. " (68)
اين سخن علي عليه السلام به عنوان يک سنت قطعي الهي شامل کساني نيز مي‏شود که نه فقط خود گمراهند، بلکه ديگران را نيز از حق باز مي‏دارند. اينان مبغوض خدايند و دوري از رحمت و هلاکت و تباهي براي چنين کساني از جانب خدا حتمي است: "همانا پيشينيان شما به اين جهت هلاک و تباه شدند که مردم را از کار حق باز داشتند و به باطل کشاندند و مردم نيز از آنان باطل را گرفته، آن‏ها را پيروي کردند. " (69)
اهل باطل - يعني آنان که به حق پشت مي‏کنند - نه فقط مشمول نفرين و غضب الهي هستند، بلکه مورد نفرين بندگان صالح و شايسته خدا همچون علي‏عليه السلام و اهل بيت‏عليهم السلام نيز قرار مي‏گيرند: "پروردگارا، اگر اين‏ها حق را رد کردند، جماعتشان را هزيمت کن و اتحادشان را به پراکندگي مبدل ساز و بر اثر خطاهايشان، آنان را هلاک کن. " (70) مسلم است که در پايان کار و آخرت، سرانجام نهايي کارشان‏جز آتش دوزخ چيز ديگري نخواهد بود: "هر کس در راه باطل بميرد، به سوي آتش مي‏رود. " (71)

ب - سرانجام اهل حق راهيان حق، که با سخن و عمل رهرو حق بوده و کسب رضاي خدا کرده‏اند، در ميان محبوب‏ترين بندگان خدا قرار مي‏گيرند: "به راستي، محبوب‏ترين بندگان خدا نزد پروردگار کسي است که حق را بيان و به آن عمل مي‏کند. " (72) اين بندگان حق‏جو در مسير حق از هرگونه جان‏فشاني دريغ نکرده و با پاي‏داري وصف‏ناپذير و دوست‏داشتني، در راه حق جان مي‏سپارند. اينان از نظر علي‏عليه السلام شهيدند، هر چند در بستر جان دهند: "به راستي، هر يک از شما در بستر خويش بميرد، در حالي که حق پروردگار و حق رسول خدا و حق خاندان پاک و اهل بيت او را به طور شايسته شناخته باشد، شهيد از دنيا رفته و اجر و پاداش او بر خداست. " (73) مسلما سرانجام اين گروه از بندگان صالح خدا بهشت‏برين در جوار حق خواهد بود: "هر که در راه حق جان دهد، رهسپار بهشت مي‏شود. " (74) "پروردگارا اگر ما را بر دشمن (کافر بيروني، هواي نفس درون) پيروز ساختي، ما را از هرگونه نافرماني و سرکشي دور دار و بر راه حق پايدارمان نگه‏دار. " (75)

--------------------------------------------
پي نوشت ها :
1- راغب اصفهاني، المفردات في الفاظ القرآن، بيروت، دارالتراث العربي، ص 129، واژه "حق‏"
2- تاج العروس، ج 1، ص 432
3- فضل بن احمد طبرسي، مجمع البيان، ج 3، ص 78
4- المفردات، پيشين، ص 68
5- اقرب الموارد، ج 1، ص 88
6- قاموس قرآن، ج 1، ص 230
7- 8- 9- نهج‏البلاغه، خطبه 194 / خطبه 216 / حکمت 368
10- 11- 12- 13- 14- 15- 16- 17- 18- 19- 20- 21- 22- 23- 24- نهج‏البلاغه، در حکمت 262، علي عليه السلام به يکي از مسلمانان که در انتخاب جانب علي عليه السلام وياطرف‏مقابل‏آن حضرت عليه السلام در جنگ جمل متحير مانده بود، فرمود:
"انک لم تعرف الحق فتعرف من اتاه و لم تعرف الباطل فتعرف من اتاه‏"؛
تو حق را نشناختي تا آن‏که حق را برگرفته است، بشناسي و باطل را نشناخته‏اي تا طرفدار آن را بشناسي‏" چنين کسي نه مي‏تواند حق را ياري کند و نه باطل را خوار کند. بنابراين، ابتدا بايد حق و باطل را شناخت تا بتوان اهل حق و باطل را نيز شناخت. / خطبه 16 / خطبه 205 / خطبه 198 / خطبه 195 / خطبه 128 / خطبه 72 / خطبه 16 / خطبه 133 / همان / خطبه 167 / خطبه 83 / خطبه 99 / خطبه 87 / خطبه 239
25- محمدباقرمجلسي، بحارالانوار، ج‏13، ص‏187/ مولي‏محسن‏فيض‏کاشاني، المحجة البيضاء، ج 1، ص 269 / ترمذي، سنن، ج 1، ص 78 / همچنين ر. ک. به: علامه اميني، الغدير، چاپ سوم، تهران، اسلاميه، 1372، ج‏2، ص‏211-320
26- 27- نهج‏البلاغه، خطبه 197 / خطبه 74
28- شيخ حر عاملي، مجموعه احاديث قدسي، مکتب اسلام، 1370، ص 79
29- جارالله زمخشري، تفسير کشاف، چاپ سوم، تهران، اسلاميه، 1364، ج 1، ص 144
30- 31- 32- 33- 34- 35- 36- نهج‏البلاغه، حکمت 184 - 185 / خطبه 24 / نامه 62 / همان / خطبه 2 / خطبه 33 / همان
37- محمدبن‏جرير طبري، تاريخ طبري، بيروت، دارصادر، 1986، ج 6، ص 85
38- 39- 40- 41- 42- 43- 44- 45- 46- 47- 48- 49- نهج‏البلاغه، نامه 47 / خطبه 29 / خطبه 16 / نامه 31 / خطبه 196 / خطبه 130/ نامه 53/ خطبه 125 / همان/خطبه 87/ خطبه 193 / خطبه 24
50- "تعرف الاشياء باضدادها" (ضرب المثل مشهور)
51- 52- 53- 54- 55- 56- 57- 58- 59- 60- 61- 62- 63- 64- 65- 66- 67- نهج‏البلاغه، خطبه 147/ خطبه 61/ خطبه 42 / خطبه 137 / خطبه 147 / خطبه 27 / حکمت 18 / حکمت 30/ خطبه 84/ خطبه 40 / خطبه 50 / خطبه 147 / خطبه 164 / نامه 31 / خطبه 27 / خطبه 166 / حکمت 400
68- حکمت 188. براي‏اين جمله دومعناذکر شده است: نخست اين‏که هر کس در برابر افراد نادان حق را اظهار کند و از آن جانب‏داري نمايد هلاک مي‏شود؛ يعني شخصيتش تخريب مي‏گردد و جاهلان با مسخره کردن، او را هلاک مي‏کنند؛ زيرا اينان به حق نادان هستند و چون نمي‏خواهند و نمي‏توانند آن رادرک‏کنند، حق‏را بي‏ارزش جلوه داده، شخصيت گوينده را از بين مي‏برند. (ابن ميثم بحراني، شرح نهج‏البلاغه، تهران، اسلاميه، 1379 ق. ) معناي ديگر اين‏که هر کس در ربابر حق بايستد و بخواهد با آن مقابله کند، هلاک مي‏گردد.
69- 70- 71- 72- 73- 74- 75- نامه 79/ خطبه 124/ نامه 17/ خطبه 86/ خطبه 191/ نامه 17/ خطبه 171


***** برگرفته از فصلنامه معرفت، شماره 39