طبقات فلاسفه اسلامی - بخش دوم


طبقه پانزدهم

1. قطب الدين محمد بن ابي جعفر رازي، معروف به قطب الدين رازي. از علماي نامي اسلامي است. حکيم و منطقي و فقيه بوده است. نزد علامه حلي درس خوانده و علامه به او اجازه حديث داده است. شهيد اول او را ملاقات کرده و از او اجازه روايت گرفته و او را دريايي بي پايان يافته است. قطب الدين رازي-همچنانکه قبلا گفتيم-شمسيه کاتبي قزويني را شرح کرده و اکنون کتاب درسي طلاب است. ديگر اينکه کتابي نوشته به نام محاکمات و در آن کتاب ميان دو شارح بزرگ اشارات : فخرالدين رازي و نصير الدين طوسي داوري کرده است. ديگر اينکه کتاب مطالع الانوار قاضي سراج الدين ارموي را در منطق شرح کرده که چاپ شده و هم اکنون به نام شرح مطالع معروف است و احيانا در حوزه هاي علميه تدريس مي شود. شهرت قطب الدين رازي به واسطه اين سه کتاب است ولي او کتابهاي ديگر هم دارد. قطب الدين در سال 766 يا776 در گذشته است (1) .
2. شمس الدين محمد بن مبارکشاه مروي، معروف به ميرک بخارايي. کتاب حکمة العين کاتبي قزويني را شرح کرده و احيانا در کتب فلسفه از او به شارح حکمة العين ياد مي شود، و مير سيد شريف جرجاني بر شرح حکمة العين حاشيه زده است. تاريخ وفاتش بر ما معلوم نيست.
3. قاضي عضد الدين عبد الرحمن ايجي شيرازي. هم حکيم بوده و هم متکلم و هم اصولي. نظريات او در علم اصول و همچنين در برخي مسائل فلسفي و کلامي مطرح است. کتاب معروف او مواقف است که هر چند عنوان کلام دارد نه فلسفه، ولي مي دانيم که بعد از دوره خواجه نصير الدين طوسي و تاليف کتاب تجريد، کلام به نسبت زيادي به فلسفه نزديک شد، يعني هدفهاي کلامي با معيارهاي فلسفي نه با معيارهاي کلامي توجيه مي شد و بسياري از مسائل الهيات بالمعني الاعم و بالمعني الاخص فلسفه در کتب کلامي طرح مي شد، لهذا مواقف از اين نظر جاي شايسته اي دارد. اين کتاب را مير سيد شريف جرجاني شرح کرده و مکرر با متن چاپ شده است. قاضي عضد الدين شاگرداني تربيت کرده است از قبيل تفتازاني، شمس الدين کرماني، سيف الدين ابهري. او در سال 700 يا 701 متولد شده و در سال 756 يا 760 درگذشته است.

طبقه شانزدهم

1. سعد الدين مسعود بن عمر بن عبد الله تفتازاني، معروف به ملا سعد تفتازاني. شهرت بيشتر او به کلام و علوم بلاغت است، ولي مردي جامع بوده و از علوم عقليه فلسفيه بي اطلاع نبوده است. متني در منطق، بسيار مختصر و شيرين به نام تهذيب المنطق تاليف کرده که از زمان خودش تاکنون در حوزه هاي علميه تدريس مي شده و مي شود. تفتازاني کتب زياد تاليف کرده است. بعضي مدعي اند که تفتازاني بعد از خرابي دوره مغول با نيروي حسن بيان بار ديگر به قسمتي از معارف اسلامي جان داد. بعلاوه منظور ما از طبقات فلاسفه تنها کساني نيستند که در فلسفه صاحب نظرند، مقصود همه کساني است که حامل اين فن بوده و واسطه انتقال از دوره اي به دوره ديگر بوده اند. تفتازاني لااقل در منطق اين شان را داشته است. وي در سال 712 يا 722 در دهي در نزديکي شهر نساء متولد شد و در سال 791 يا 792 يا793 در سرخس درگذشت. بعضي گفته اند در سمرقند درگذشت و جنازه اش به سرخس منتقل شد (2) .
2. سيد علي بن محمد بن علي جرجاني، معروف به شريف جرجاني و مير سيد شريف. به حق او را محقق شريف خوانده اند. به دقت نظر و تحقيق معروف است. شهرت بيشترش به ادبيات و کلام است، ولي جامع بوده. حوزه درس فلسفه داشته و در فلسفه شاگردان بسيار تربيت کرده و در نگهداري و انتقال علوم عقلي به نسلهاي بعد نقش مؤثري داشته است. محقق شريف آثار و تاليفات فراوان دارد و همه پر فايده است، و به قول قاضي نور الله همه علماي اسلامي بعد از مير سيد شريف طفيلي و عيال افادات اويند. تاليفات مير بيشتر به صورت تعليقات و شروح است، از قبيل حاشيه بر شرح حکمة العين در فلسفه، حاشيه شرح مطالع در منطق، حاشيه شمسيه در منطق، حاشيه مطول تفتازاني در علم فصاحت و بلاغت، شرح مفتاح العلوم سکاکي در اين علم، حاشيه بر کشاف زمخشري که تفسيري است مشتمل بر نکات علم بلاغت، و شرح مواقف عضدي در کلام.
از کتب معروف مير، يکي تعريفات است که به نام «تعريفات جرجاني» معروف است، و ديگر کبري در منطق است به فارسي که براي مبتديان نوشته، و ديگر صرف مير است به فارسي در علم صرف که از زمان خودش تا کنون کتاب درسي مبتديان طلاب بوده است.
مير سيد شريف شاگرد قطب الدين رازي سابق الذکر است. گر چه اهل جرجان است ولي در شيراز رحل اقامت افکند. مطابق نقل روضات از مجالس المؤمنين آنگاه که شاه شجاع بن مظفر به گرگان آمد و با سيد ملاقات کرد، او را با خود به شيراز برد و تدريس در مدرسه دار الشفا را که خود تاسيس کرده بود به او واگذار کرد. امير تيمور که بعد وارد شيراز شد، مير را با خود به سمرقند برد و در همان جا بود که با سعد الدين تفتازاني مناظرات داشت. پس از مرگ امير تيمور، مير بار ديگر به شيراز آمد و تا پايان عمر در شيراز بود.
مير سيد شريف از بيست سالگي به کار تدريس و تحقيق مشغول بود، مخصوصا به تدريس فلسفه و حکمت اهتمام زياد داشت و حوزه درس قابل توجهي از فضلا تشکيل داده بود.
گويند يکي از کساني که در حوزه درس او شرکت مي کرد خواجه لسان الغيب حافظ شيرازي بود. هر گاه در مجلس او شعر خوانده مي شد مي گفت : به عوض اين ترهات به فلسفه و حکمت بپردازيد، اما چون شمس الدين محمد (حافظ) مي رسيد، خود سيد مي پرسيد : بر شما چه الهام شده است؟غزل خود را بخوانيد. شاگردان او اعتراض کردند که اين چه رازي است که ما را از سرودن شعر منع مي کني ولي به شنيدن شعر حافظ رغبت نشان مي دهي؟او در پاسخ مي گفت : شعر حافظ همه الهامات و حديث قدسي و لطائف حکمي و نکات قرآني است (3) .
مير سيد شريف در سال 740 در گرگان متولد شده و در سال 816 در شيراز در گذشته است (4) .

طبقه هفدهم

اين طبقه بيشتر شاگردان محقق شريف اند که بعد از او ناشر افکار او بوده اند :
1. محيي الدين گوشکناري. اين مرد شاگرد مير سيد شريف جرجاني و استاد محقق دواني بوده است. از تاريخ تولد و وفات او اطلاعي نداريم.
2. خواجه حسنشاه، معروف به بقال. اين مرد نيز شاگرد مير سيد شريف و استاد دواني بوده است.
فاضل معاصر، آقاي علي دواني در کتاب شرح زندگاني جلال الدين دواني از حبيب السير نقل کرده اند که محيي الدين گوشکناري و خواجه حسنشاه بقال در زمان ميرزا محمد بايسنقر در شيراز به لوازم تدريس و افاده قيام مي نموده اند.
3. سعد الدين اسعد دواني، پدر محقق جلال الدين دواني. او نيز از شاگردان محقق شريف بوده است.
4. قوام الدين کربالي. استاد سيد صدر الدين دشتکي و جلال الدين دواني و شاگرد شريف جرجاني بوده است.
ما فعلا در اين طبقه جز اينها کسي را سراغ نداريم و اصلا نمي دانيم در اين دوره که قتل و غارت مغول آثار خود را در همه شؤون ظاهر ساخته بود و قتل عام هاي امير تيمور گورکاني هم مزيد بر علت شده بود در غير شيراز چراغي روشن و حوزه اي داير بوده يا نبوده است؟!

طبقه هجدهم

1. سيد الحکما محمد بن ابراهيم حسيني دشتکي شيرازي، معروف به صدر الدين دشتکي و سيد سند. از اعاظم حکماي دوره اسلامي و از افراد صاحب نظر است. تا زمان مير داماد افکار و آراء و آثار او و معاصر نامدارش جلال الدين دواني، در ميان فضلا و طالبان حکمت مطرح بود. برخي از آراء و افکار او هنوز در ميان فلاسفه اسلامي مطرح است و برخي افکار مقبول دارد که اکنون مورد قبول فلاسفه بعد از صدر است. اين مرد در سال 828 متولد شده و در سال 903 درگذشته است. معقول را نزد مردي به نام سيد فاضل فارسي و قوام الدين کربالي (شاگرد سيد شريف) تحصيل کرده است.
2. علامه جلال الدين محمد بن اسعد الدين دواني صديقي، معروف به علامه دواني و محقق دواني. در منطق و فلسفه و رياضيات صاحب نظر بوده است. برخي آراء و افکار او نيز هنوز در کتب فلسفه مطرح است. شاگرد قوام الدين کربالي و محيي الدين گوشکناري و حسنشاه معروف به بقال و پدرش اسعد الدين دواني (که همه از شاگردان سيد شريف بوده اند) بوده است.
و همچنين صاحب ريحانة الادب (6) علامه دواني را شاگرد مستقيم مير سيد شريف پنداشته اند، ولي فاضل معاصر آقايي علي دواني در کتاب نفيس خود شرح زندگاني جلال الدين دواني اشتباه آنها را روشن و ثابت کرده اند که علامه دواني زمان مير سيد شريف را درک نکرده بلکه شاگرد شاگردان او بوده است.
علامه دواني از کساني است که در حيات و ممات خود جنجال علمي برانگيخته است. در زمان حياتش با سيد صدر الدين دشتکي مشاجرات زباني و قلمي فراوان داشته که معروف است. بعد از خودش کتابهايش مورد توجه و رد و دفاع و نقض و ابرام بوده است. صدر المتالهين در جلد سوم اسفار (چاپ سنگي، صفحات 14-16) در حدود سه صفحه نظريه اي از علامه دواني نقل و رد مي کند و در آخر مي گويد : «بحث را از آن نظر طولاني کرديم که اکنون اکثر اهل نظر را گمان بر آن است که نظريه اين علامه نحرير آخرين سخن در باب توحيد است. ما ناچار بوديم خللهاي سخن او را آشکار سازيم» .
از اين جمله ها مي توان نفوذ فوق العاده دواني را در متاخرانش دريافت.
در زمان علامه دواني در اثر صيت شهرت وي، شيراز مرکز ثقل علوم فلسفي بوده، از خراسان و آذربايجان و کرمان و حتي از بغداد و روم و ترکستان، دانشجويان به شيراز رهسپار مي شده اند (7) . علامه دواني در سال 830 متولد شده و در سال 903 يا 908 در گذشته است.
3. علي بن محمد سمرقندي قوشجي، معروف به ملا علي قوشجي، صاحب شرح معروف بر تجريد خواجه نصير الدين طوسي. قوشجي هم متکلم بوده و هم رياضي دان. زيج الغ بيک را که قاضي زاده رومي (استادش) و غياث الدين جمشيد کاشاني (نابغه رياضي دان) شروع کرده بودند و موفق به انجام آن نشده بودند، قوشجي به امر الغ بيک بن شاهرخ بن امير تيمور-که خود رياضي داني ماهر و استاد قوشجي بود-به پايان رسانيد. به تبريز و عثماني سفر کرده و در عثماني اقامت کرده و در همان جا در سال 879 درگذشته است (8) . شرح قوشجي بر تجريد خواجه نصير الدين طوسي از کتبي است که همواره مورد توجه فضلا بوده و حواشي و تعليقات فراوان بر آن زده شده است. شرح قوشجي در تاريخ فلسفه الهي نقش فعالي داشته است.

طبقه نوزدهم

اين طبقه را شاگردان سيد صدر الدين دشتکي و علامه دواني تشکيل مي دهند :
1. غياث الدين منصور دشتکي فرزند برومند سيد صدر الدين دشتکي. از اعاظم حکما به شمار مي رود. گويند در يست سالگي از علوم زمان خود فارغ گشت. در زمان شاه طهماسب مدتي صدارت عظمي داشت و بعد استعفا داد و به شيراز برگشت. مدرسه منصوريه شيراز-که هم اکنون باقي است-از تاسيسات اوست.
!506 دنباله کار پدر خود را در رد نظريات علامه دواني گرفت و احيانا در مناظرات حضوري آندو شرکت مي کرد. چندين کتاب فلسفي دارد از قبيل اثبات الواجب، شرح هياکل النور سهروردي، حاشيه بر شرح اشارات خواجه، حاشيه بر شفاي بو علي، محاکمات ميان پدرش و دواني در حواشي آندو بر تجريد.
صدر المتالهين در الهيات اسفار از او به عنوان «سرابيه المقدس المنصور المؤيد من عالم ملکوت السماء، غياث اعاظم السادات و العلماء» ياد مي نمايد (9) . غياث الدين دشتکي در سال 940 يا 948 درگذشته است.
2. محمود نيريزي، شاگرد ديگر سيد صدر الدين دشتکي. گويند چند کتاب جلال الدين دواني را شرح کرده و بر او تاخته و از استاد خويش دفاع کرده است (10) .
3. قاضي کمال الدين ميبدي يزدي. شهرت اين شخص به واسطه شرحي است که بر هدايه اثير الدين ابهري نوشته که به شرح هدايه ميبدي معروف است، و هم شرحي بر ديوان منسوب به حضرت امير عليه السلام نوشته است که آن نيز سبب شهرتش گشته است. کتابي به فارسي به نام جام گيتي نما (11) در فلسفه نوشته است (12) .
4. جمال الدين محمود شيرازي. کرسي تدريس جلال الدين را بعد از مرگش اين مرد اشغال کرده است. از اطراف و اکناف به حوزه درسش مي آمده اند. ملا احمد اردبيلي معروف به مقدس اردبيلي، ملا عبدالله شوشتري، ملا عبد الله يزدي صاحب حاشيه معروف بر تهذيب المنطق، ملا ميرزاجان شيرازي معروف به فاضل باغنوي از شاگردان او بوده اند (13) .
5. ملا حسين الهي اردبيلي، فرزند خواجه شرف الدين عبد الحق اردبيلي. از شاگردان علامه دواني و امير غياث الدين است و شيعه است و چون زمانش مصادف است با ظهور شاه اسماعيل صفوي، بعضي رسائل خود را به نام او نوشته و به او اهدا کرده است. اگر چه اردبيلي است اما براي کسب فيض و فضيلت به بلاد مختلف، از آن جمله شيراز و هرات مسافرت کرده است. آثار مختلف در منطق، کلام، فلسفه، هندسه و هيئت نوشته است که غالبا طبق معمول آن زمان به صورت حاشيه و يا حاشيه بر حاشيه است از قبيل حاشيه بر شرح مواقف و شرح مطالع و شرح شمسيه و شرح هدايه ميبدي و حاشيه علامه دواني بر شرح تجريد و حاشيه سيد صدر بر آن کتاب و شرح چغميني و شرح تذکره خواجه در هيئت و تحرير اقليدس در هندسه و بيست باب در اسطرلاب. تاريخ وفاتش را نمي دانيم (14) .

طبقه بيستم

1. ملا عبد الله يزدي صاحب حاشيه معروف بر تهذيب المنطق که به حاشيه ملا عبد الله معروف و کتاب درسي طلاب در منطق است. بعضي مدعي شده اند که از علوم شرعيه بي اطلاع بوده است ولي بر عکس، هم فقيه بوده و هم اهل معقول خصوصا منطق. در شيراز نزد جمال الدين محمود سابق الذکر و امير غياث الدين دشتکي تحصيل کرده است. در آخر عمر به عراق رفته و مجاور شده و در همان جا در سال 981 در گذشته است (15) .
2. ملا حبيب الله باغنوي شيرازي، معروف به ملا ميرزاجان و فاضل باغنوي. شاگرد جمال الدين محمود بوده و چند حاشيه و شرح از علامه دواني را حاشيه کرده است. در سال 994 درگذشته است. در طبيعيات شرح منظومه سبزواري از او با عنوان «فاضل باغنوي» ذکري به ميان آمده است.
3. شمس الدين محمد خفري شيرازي. شاگرد امير غياث الدين منصور بوده است و ظاهرا حوزه درس علامه دواني و سيد صدر الدين دشتکي را نيز درک کرده است.
شرح تجريد و شرح حکمة العين را حاشيه زده و رساله اي تحت عنوان اثبات الواجب دارد. مرد دقيق النظري بوده است. صدر المتالهين در جلد اول اسفار مطالبي از او نقل کرده و مورد بحث قرار داده است. خفري را مي توان از طبقه نوزدهم هم به شمار آورد، يعني او از جوانسالان طبقه نوزدهم و کهنسالان طبقه بيستم بوده است. وي در سال 957 يا 935 در گذشته است.
!508 4. خواجه افضل الدين ترکه. از شاگردان جمال الدين محمود است (16) . صاحب روضات مي گويد : فاضل حکيم خواجه افضل الدين محمد بن حبيب الله معروف به ترکه، استاد شيخ ابو القاسم کازروني حکيم امامي معروف به نصر البيان است. نصر البيان در کتاب سلم السموات که بخشي از آن در تاريخ حکماست (صاحب روضات از آن کتاب فراوان بهره برده و نقل مي کند) درباره استاد خويش گفته است طلوع و شهرت اين استاد ما بين سالهاي 970 و 990 در بلاد عراق عرب و خراسان بوده است.
5. حکيم داود بن عمر انطاکي مصري. تنها در نامه دانشوران از اين مرد ذکري ديده ايم. وي از اجلاء فضلاء اطباء و معتبرين حکماي اواخر سده دهم و اوايل سده يازدهم بوده است. مطابق آنچه خودش شرح حال خود را املاء کرده در انطاکيه کور مادرزاد متولد شده، تا هفت سالگي فلج هم بوده است و در همان حال مقدمات را آموخته و قرآن را حفظ کرده و هميشه از خداوند شفاي خود و توفيق تحصيل مسالت مي نموده است، تا اينکه مسافري از عجم به نام محمد شريف با او برخورد مي کند و فلج او را معالجه مي نمايد و چون هوش و ذکاوت خارق العاده او را مي بيند به او منطق و رياضيات و فلسفه مي آموزد. او خود علاقه مند به آموختن زبان فارسي مي شود ولي استاد مي گويد بهتر است زبان يوناني بياموزي و جز من کسي در اين ديار زبان يوناني نمي داند.
داود بعد به قاهره رفته و طبع مردم آن ديار را به علوم عقلي بي ميل ديده است. در آخر عمر مجاور بيت الله شده و در سال 1008 درگذشته است.
از حفظ و تسلط داود بر متون فلسفي و طبي از قبيل قانون، شفا، اشارات، نجات، حکمة المشرقيه، تعليقات، محاکمات، مطارحات، رسائل اخوان الصفا که همواره ملازم اين کتب بوده، داستانها آورده اند.
داود تاليفاتي داشته، از جمله رساله اي در «عشق» تاليف کرده که نامه دانشوران به تفصيل آورده است (17) .

طبقه بيست و يکم

1. مير محمد باقر داماد. معروفتر از آن است که نيازمند به معرفي باشد. پس از حمله مغول، به عللي که فعلا بر من روشن نيست جز در فارس حوزه علمي قابل توجهي به چشم نمي خورد. البته در هرات و سمرقند و جاهاي ديگر احيانا افرادي بوده اند ولي حوزه گرم ظاهرا منحصر به شيراز بوده است.
متاسفانه حوزه شيراز فوق العاده خصلت جدلي دارد. در طول تقريبا دو قرن و نيم، بيشتر کوششها صرف مجادلات مي شده است، بر گفته هاي يکديگر شرح و حاشيه مي نوشته اند و بر آن حاشيه ها نيز حواشي ديگر و همچنين حاشيه بر حاشيه. . . در عين حال دوره شيراز دوره آمادگي بوده است.
در زمان شاه عباس کبير با طلوع افرادي مانند مير داماد و شيخ بهايي و ميرفندرسکي، اصفهان مرکز علوم عقلي اسلامي گشت-به طوري که شخصي مانند صدر المتالهين از وطنش شيراز مهاجرت مي کند و براي کسب فيض به اصفهان مي آيد-همچنانکه با مهاجرت علماي جبل عامل از قبيل محقق کرکي به ايران، حوزه اي بسيار عالي فقهي در اصفهان تشکيل شد. از مشخصات حوزه فلسفي اصفهان اين است که ديگر از آن بحث و جدل ها که غالبا کم فايده بود خبري نيست. فلسفه به وسيله مير داماد رنگ و بوي ديگري مي گيرد که اکنون جاي بحث آن نيست.
مير داماد اگر از حکماي طراز اول اسلامي به شمار نرود، لااقل در طراز دوم هست. وي علاوه بر اينکه فيلسوف بود، فقيه و رياضي دان و اديب و رجالي هم بود. روي هم رفته مردي جامع بود و خود را «معلم ثالث» مي خواند.
وي حوزه درس با شکوه و گرم و پر برکتي تشکيل داد. ما در طبقه بيست و دوم بعضي از شاگردان او را معرفي خواهيم کرد. درست معلوم نيست که مير داماد تحصيلات فلسفي خويش را چگونه و نزد چه کساني انجام داده است. اساتيد او را که شمرده اند عبارتند از : شيخ عبد العالي کرکي، سيد نور الدين عاملي، تاج الدين حسين صاعد طوسي، فخر الدين استرآبادي سماکي. سه نفر اول اهل معقول نبوده، استاد منقول مير بوده اند. تنها شخص اخير است که اهل معقول بوده است.
آقاي سيد علي بهبهاني در مقاله اي که تحت عنوان «فلسفه و شرح حال و نقد آثار مير داماد» نوشته اند مي گويند : «فخر الدين محمد حسيني استر آبادي معاصر شاه طهماسب (918-984) به نوشته اسکندر بيک از بزرگان سماک استرآباد بوده. از فحواي کلام وي استفاده مي شود که مير داماد مجلس درس او را دريافته ولي از لحاظ زمان همطراز او نبوده (؟) وي را در مقابل محقق خفري، محقق فخري مي گفته اند» (18) .
محدث قمي در الکني و الالقاب نيز از اين شخص به عنوان استاد مير داماد ياد مي کند، همچنين ريحانة الادب. ولي اتفاقا از فرد ديگري نيز عينا به همين نام (فخر الدين استر آبادي حسيني) در همين عصر ياد شده که او نيز اهل معقول بوده، الهيات و جواهر و اعراض شرح تجريد قوشچي را حاشيه کرده است (19) و بنابر نقل آقاي علي دواني، حاشيه دواني بر تهذيب المنطق را نيز حاشيه کرده است (20) . ابتدا به نظر مي رسد که دو نفر به اين نام نيست، يک نفر است ولي صاحب الذريعه (21) تصريح مي کند که اينها دو نفرند، بعلاوه، فخر الدين سماکي محمد بن الحسن است و آن ديگري محمد بن الحسين.
ما اطلاع بيشتري از اساتيد معقول مير داماد نداريم. اين که فخر الدين سماکي (محقق فخري) نزد چه کسي تحصيل کرده و شاگردان ديگرش چه کساني بوده اند و در چه سالي درگذشته است، چيز درستي نمي دانيم، گويند شاگرد غياث الدين منصور دشتکي بوده است (22) .
2. شيخ بهاء الدين محمد بن حسين بن عبد الصمد عاملي. از مهاجرين جبل عامل است. در جامعيت علوم و فنون فوق العادگي دارد. از استادان او در علوم عقلي (منطق و فلسفه) جز ملا عبد الله يزدي سابق الذکر کسي را نمي شناسيم. سلسله اساتيد معقول شيخ از طريق ملا عبد الله به خواجه نصير الدين طوسي و سپس به بو علي مي رسد. آنچه مسلم است اين است که شيخ علاوه بر آنکه اديب و فقيه و مفسر و رياضي دان و مهندس و شاعر بوده، حکيم و فيلسوف هم بوده است. از حوزه درس فلسفه او اطلاعي نداريم. معروف است که صدر المتالهين ابتدا به درس شيخ مي رفت، شيخ که استعداد خارق العاده او را ديد، او را به درس مير داماد فرستاد. از آثار فلسفي شيخ نيز چيزي در دست نيست جز رساله اي که مي گويند اخيرا در مصر از او درباره «وحدت وجود» چاپ شده است (23) .
شيخ در سال 1030 در گذشته است.
3. مير ابو القاسم فندرسکي. اهل فندرسک از توابع استر آباد است. حکيم و رياضي دان و عارف مشرب است. با آنکه حوزه بزرگي داشته و شاگرداني تربيت کرده، اطلاع زيادي از زندگاني اش در دست نيست. معاصر شيخ بهايي و مير داماد بوده است. مسافرتي به هند رفته، از نظريات حکماي هند آگاه شده است. مير فندرسکي رساله اي درباره صناعات نوشته که به نام رساله صناعيه معروف است، و رساله اي در «حرکت» بر طبق مسلک مشائين نوشته (24) و در 1050 در سن هشتاد سالگي درگذشته است.

طبقه بيست و دوم

اين طبقه شاگردان شيخ بهايي و مير داماد و ميرفندرسکي مي باشند :
1. رفيع الدين محمد بن حيدر حسيني طباطبايي نائيني مشهور به ميرزا رفيعا. شاگرد شيخ بهايي و ميرفندرسکي بوده. از سادات طباطبايي نائين و زواره و اردستان است. مرحوم ميرزاي جلوه، فيلسوف معروف عهد قاجار و متوفي در 1314 از اولاد و احفاد اوست. رساله اي در «اقسام تشکيک» دارد که مورد توجه متاخران است. شرح اشارات خواجه و شرح حکمة العين شريف جرجاني را حاشيه کرده است و رساله اي در حل شبهه «استلزام» که در کتب فلسفه مطرح است نوشته است. رساله اي به نام ثمره شجره الهيه در اصول عقايد با پاره اي از مقدمات فلسفي اخيرا از او وسيله آقاي عبد الله نوراني از فضلاي معاصر چاپ و منتشر شده است.
ميرزا رفيعا در سال 999 متولد و در سال 1083 در سن 85 سالگي درگذشته است.
2. محمد بن ابراهيم قوامي شيرازي معروف به صدرا و صدر المتالهين، حکيم الهي و فيلسوف رباني بي نظير که حکمت الهي را وارد مرحله جديدي کرد. صدرا در آنچه علم اعلي يا علم کلي يا فلسفه اولي يا حکمت الهي خوانده مي شود-و تنها همين بخش است که به حقيقت فلسفه است و فلسفه حقيقي خوانده مي شود، زيرا ساير بخشها اعم از رياضي و طبيعي در قلمرو علوم است-تمام فلاسفه پيشين را تحت الشعاع قرار داد، اصول و مباني اوليه اين فن را تغيير داد و آن را بر اصولي خلل ناپذير استوار کرد.
فلسفه صدرا از يک نظر به منزله چهار راهي است که چهار جريان يعني حکمت مشائي ارسطويي و سينايي، و حکمت اشراقي سهروردي، و عرفان نظري محيي الديني، و معاني و مفاهيم کلامي با يکديگر تلاقي کرده و مانند چهار نهر سر به هم برآورده، رودخانه اي خروشان به وجود آورده اند. از نظر ديگر به منزله صورتي است که بر چهار عنصر مختلف پس از يک سلسله فعل و انفعال ها افاضه شود و به آنها ماهيت و واقعيت نوين بخشد که با ماهيت هر يک از مواد آن صورت متغاير است.
فلسفه صدرا يک نوع جهش است که پس از يک سلسله حرکتهاي مداوم و تدريجي در معارف عقلي اسلامي رخ داده است.
فلسفه صدرا از نوع «سهل ممتنع» است، به ظاهر بسيار ساده است، عبارتش اديبانه و منشيانه است اما يک فرد بسيار مستعد سالها بايد کار کند تا به مرحله اول برسد يعني بفهمد که آن را نمي فهمد تا بار ديگر با ديد ديگري وارد شود. بسي افراد سالها عهده دار تدريس فلسفه صدرا بوده اند در حالي که به عمق آن نفوذ نکرده اند. از اين رو توصيف و تحليل کار صدرا کار هر فلسفه خوانده اي نيست.
صدرا شاگرد شيخ بهايي و مير داماد بوده است. در شرحي که بر اصول کافي نوشته، از شيخ بهايي به عنوان استاد علوم نقلي و از مير داماد به عنوان استاد علوم عقلي ياد مي کند. کتابهاي صدرا معروفتر از آن است که در اينجا ما بخواهيم معرفي کنيم. وي در سال 1050 ضمن هفتمين سفر حج که پياده مي رفت، در بصره در گذشت.
3. شمس الدين گيلاني معروف به ملا شمسا. از شاگردان مير داماد است. ميان او و همشاگردي اش ملا صدرا مراسله اي صورت گرفته است. ملا شمسا درباره چند مشکل در فلسفه از قبيل موضوع در حرکت کميه و وجود ذهني سؤال کرده و صدرا پاسخ گفته است. پاسخ صدرا به صورت رساله اي کوچک در آمده و در حاشيه مبدا و معاد وي با چاپ سنگي چاپ شده است.
4. سلطان العلماء آملي مازندراني معروف به خليفة السلطان. شاگرد شيخ بهايي و مير داماد بوده است. شاه عباس دخترش را به او داد و مدتي وزارت شاه صفي و شاه عباس ثاني را داشته است. وي مردي است محقق، حواشي او بر معالم و شرح لمعه نمونه يک کار تحقيقي است. بدون حشو و زوائد چيز مي نوشته است. بر حاشيه خفري بر شرح تجريد قوشجي نيز حاشيه نوشته است. وي در سال 1064 در سن 64 سالگي در گذشته است.
5. سيد احمد عاملي. داماد و خاله زاده مير داماد و شاگرد اوست. بر الهيات شفا حاشيه نوشته و حاشيه اش در چاپ سنگي تهران چاپ شده است. در آن حواشي قسمتهايي آورده که مي رساند از مير داماد است و گاهي هم خود اشاره يا تصريح به آن مي کند. مير داماد و سيد احمد نواده دختري محقق کرکي مي باشند.
6. قطب الدين اشکوري صاحب کتاب معروف محبوب القلوب. در تاريخ فلاسفه شاگرد مير داماد بوده است.
7. سيد امير فضل الله استرآبادي. اين مرد نيز شاگرد مير داماد بوده است (25) .
از اين مرد اطلاع درستي در دست نداريم. مطابق آنچه در روضات ضمن احوال مقدس اردبيلي به نقل از رياض العلماء آمده است (26) امير فضل الله از بزرگان شاگردان مقدس اردبيلي بوده است. هنگامي که وفات مقدس اردبيلي نزديک شد، از او پرسيدند : بعد از شما به چه کسي رجوع کنيم؟او جواب داد : در شرعيات به امير علام، و در عقليات به امير فضل الله.

طبقه بيست و سوم

1. ملا محسن فيض کاشاني، حکيم و عارف و محدث مشهور. شاگرد و داماد ملا صدرا بوده و حکمت را نزد وي آموخته است. از او رساله هايي در حکمت و فلسفه باقي است. کتاب اصول المعارف او اخيرا چاپ شده است (27) .
آنچه در اين زمينه از فيض به ما رسيده است عينا تلخيص گفته هاي استاد است. مرحوم فيض در سال 1091 در گذشته است. ما ضمن احوال مفسران و محدثان نيز از مرحوم فيض ياد کرديم.
2. ملا عبد الرزاق لاهيجي صاحب شوارق الالهام و گوهر مراد، شاگرد و داماد ديگر ملا صدرا. ملا عبد الرزاق بر عکس ملا محسن فيض، مثل اين است که از استاد خود کمتر متاثر شده است. نوشته هايش رنگ و بوي حکماي قبل از صدرا از قبيل علامه دواني و غياث الدين دشتکي را دارد نه رنگ و بوي فلسفه ملا صدرا. وي در سال 1071 يا 1072 درگذشته است.
3. ملا رجبعلي تبريزي اصفهاني. صاحب روضات از صاحب رياض العلماء نقل مي کند که وي نزد شاه عباس ثاني و صاحبان مقامات مملکتي محترم بوده که به ديدارش مي رفته اند. ملا رجبعلي شاگرداني داشته از آن جمله مولي محمد تنکابني و حکيم محمد حسين قمي و قاضي سعيد قمي (28) .
وي شاگرد مير فندرسکي بوده و در سال 1080 در گذشته است (29) .
4. ملا محمد باقر معروف به محقق سبزواري. هم حکيم است و هم از اعاظم فقها. شاگرد شيخ بهايي (30) و ميرفندرسکي (31) بوده است و بر الهيات شفا حاشيه متيني نوشته که مورد استفاده است. صاحب روضات مي گويد : محقق خوانساري (آقا حسين) و ملا محمد تنکابني معروف به «سراب» از محضر درسش استفاده کرده اند. ولي ظاهرا محقق خوانساري در منقول شاگرد او بوده نه معقول. وي در سال 1090 در گذشته است (32) .
5. آقا حسين خوانساري معروف به محقق خوانساري. شوهر خواهر محقق سبزواري و شاگرد او در منقول بوده است. در معقول شاگرد ميرفندرسکي بوده است (33) . حاشيه معروفي بر الهيات شفا دارد که در دست است، و همچنين شرح اشارات خواجه و شرح تجريد قوشجي و محاکمات را حاشيه کرده است. وي در سال 1098 در گذشته است.
صاحب روضات در ذيل نام ملا زمان بن ملا کلبعلي تبريزي مي نويسد :
«وي کتابي دارد به نام فرائد الفوائد في احوال المدارس و المساجد که در ايام اقامتش در مدرسه شيخ لطف الله (در اصفهان) تاليف کرده و نام گروهي را که در اين مدرسه پر برکت تحصيل کرده اند برده است از قبيل آقا حسين خوانساري، ملا شمساي گيلاني، ملا حسن لنباني گيلاني (او نيز مردي حکيم و عارف بوده و مثنوي را شرح کرده و در همين طبقه است) و گفته ملا حسن لنباني در فضيلت و تقوا نظير نداشت. . . و از آن جمله است زبدة المحققين و اسوة السالکين ملا رجبعلي تبريزي و شاگردش مير قوام الدين طهراني (رازي) صاحب کتاب عين الحکمة.»
صاحب روضات آنگاه مي گويد :
«و از آن جمله است فاضل محقق، حکيم بارع ملا ابو القاسم بن محمد ربيع گلپايگاني، صاحب تعليقات لطيفه بر کتب معقول و منقول. . . که گويا شاگرد مجلسي اول بوده است.» (34)
ملا حسن لنباني فوق الذکر پدر ملا حسين لنباني است که شاگرد مرحوم مجلسي بوده است. عليهذا اين دو نفر (لنباني و گلپايگاني) نيز جزء اين طبقه اند.
در اين طبقه گروه ديگر کمنام يا گمنام هستند از قبيل شيخ حسين تنکابني و محمد بن علي رضا آقاجاني شاگرد ملا صدرا. خوشبختانه اخيرا با همت قابل ستايش آقاي سيد جلال الدين آشتياني استاد عاليقدر دانشکده الهيات و معارف اسلامي مشهد، اين افراد و آثار آنها تحت عنوان «منتخباتي از آثار حکماي الهي ايران از عصر مير داماد و مير فندرسکي تا عصر حاضر» معرفي شده و مي شوند.

طبقه بيست و چهارم

1. محمد سعيد بن محمد مفيد قمي، معروف به «قاضي سعيد» و ملقب به «حکيم کوچک» . از شاگردان ملا محسن فيض و ملا عبد الرزاق لاهيجي و ملا رجبعلي تبريزي بوده است. شاگردي اش نزد ملا رجبعلي در اصفهان بوده و مطابق نقل صاحب روضات مانند استادش نزد شاه عباس محترم بوده است، ولي شاگردي اش نزد ملا عبد الرزاق در قم بوده و احتمالا نزد فيض نيز در قم تحصيل کرده است.
صاحب روضات و صاحب ريحانة الادب نسبت به تاريخ وفات وي اظهار بي اطلاعي کرده اند ولي در حاشيه روضات از الذريعه نقل کرده که تولد وي در سال 1049 و وفاتش در سال 1103 بوده است.
2. ملا محمد تنکابني سراب. شاگرد ملا رجبعلي تبريزي (35) و محقق سبزواري (36) بوده است.
3. جمال الدين خوانساري معروف به آقا جمال خوانساري. فرزند آقا حسين خوانساري سابق الذکر، و شاگرد او و شاگرد دايي خود محقق سبزواري بوده. وي بر طبيعيات شفا حاشيه زده که با چاپ سنگي چاپ شده و البته مختصر است و همچنين شرح اشارات را نيز حاشيه کرده است. مردي محقق و جامع المعقول و المنقول بوده و در سال 1121 در گذشته است (37) .
4. قوام الدين محمد رازي معروف به قوام الدين حکيم. آقاي همايي در مقدمه شرح مشاعر ملا جعفر لنگرودي مي گويد : وي شاگرد ملا رجبعلي تبريزي و استاد شيخ عنايت الله گيلاني بوده است. آقاي سيد جلال الدين آشتياني در جلد دوم منتخباتي از آثار حکماي ايران از عصر ميرداماد و ميرفندرسکي تا عصر حاضر آثاري از اين مرد چاپ و منتشر کرده و خود او را معرفي کرده اند.
5. محمد رفيع پيرزاده. اين شخص نيز از شاگردان ملا رجبعلي تبريزي و با يک واسطه شاگرد مير فندرسکي است. بعضي از آثار او در جلد دوم منتخباتي از آثار حکماي الهي ايران چاپ شده است (38) .
6. علي قلي خان فرزند قرچقاي خان خلجي قمي. وي شاگرد آقا حسين خوانساري و ملا شمساي گيلاني و ملا رجبعلي تبريزي بوده است. در کتاب تربت پاکان تاليف آقاي مدرسي طباطبايي (صفحات 235-240) رساله هاي فلسفي بسياري از او نام برده است. علي قلي خان در سال 1020 متولد شده و در سال 1097 حيات داشته است. مدرسه خان قم از آثار فرزند دانشمند اين مرد مهدي قلي خان است.

طبقه بيست و پنجم

1. ملا محمد صادق اردستاني. از احوال او اطلاع درستي نداريم، همين قدر مي دانيم مردي حکيم و زاهد و مرتاض بوده و مورد بي مهري و تکفير برخي معاصرين قرار گرفته و تبعيد شده و در سال 1134 درگذشته است (39) .
طبق گفته آقاي همايي و آقاي آشتياني، از ملا محمد صادق رساله اي باقي مانده به نام حکمت صادقيه درباره نفس و قواي مادي و معنوي آن (40) .
2. شيخ عنايت الله گيلاني. اين مرد مدرس فلسفه مشاء و از تلاميذ مير قوام حکيم است.
3. مير سيد حسن طالقاني. اين مرد مدرس شرح فصوص محيي الدين و کتب شيخ اشراق بوده است (41) .

طبقه بيست و ششم

1. ملا اسماعيل خواجويي. از مشاهير حکماي قرون اخيره است. اصلا مازندراني است. صاحب روضات از اين مرد تجليل فراوان مي کند، او را به علم و جامعيت معقول و منقول و تقوا و معنويت و متانت و وقار سخت مي ستايد. مي گويد نادرشاه که نسبت به احدي تواضع نداشت، در برابر اين مرد فروتني مي کرد. زمان اين مرد مقارن است با فتنه افغان. حکيم خواجويي در برخي نوشته هايش از آن فتنه ناله ها سرداده است. صاحب روضات مي گويد به هيچ وجه معلوم نيست که اساتيد او چه کساني بوده اند. فلسفه بعد از فتنه افغان به وسيله اين مرد بزرگ ادامه يافته. شاگردان مبرزي در حوزه درسش پرورش يافته اند از قبيل آقا محمد بيد آبادي، ملا مهدي نراقي، ميرزا ابو القاسم مدرس اصفهاني، ملا محراب حکيم گيلاني. وي در سال 1173 درگذشته است (42) .
2. ميرزا محمد تقي الماسي. روضات از او به عنوان نواده مرحوم مجلسي ياد مي کند. پدرش نواده مجلسي اول بوده است و از کساني است که در بقعه مرحوم مجلسي در اصفهان مدفون است (43) و هم تصريح مي کند که استاد آقا محمد بيد آبادي بوده است (44) .
آقاي همايي در مقدمه شرح مشاعر دو نفر ديگر از معاصران ملا اسماعيل خواجويي را نام مي برند :
3. ملا حمزه گيلاني. شاگرد ملا محمد صادق اردستاني بوده و در سال 1134 در گذشته است.
4. ملا عبد الله حکيم. او نيز مانند خواجويي و الماسي از اساتيد آقا محمد بيد آبادي به شمار مي رود (45) .

طبقه بيست و هفتم

1. آقا محمد بيد آبادي گيلاني اصفهاني. از اعاظم حکماي قرون اخيره و احيا کننده فلسفه ملا صدراست. از زمان صدر المتالهين به بعد هر چند افکار و انديشه هاي او در ميان فضلا خصوصا آنان که سلسله شاگردي شان به خود وي مي رسيده مطرح بوده است، ولي ظاهرا هنوز موج افکار پيشينيان از قبيل بو علي و شيخ اشراق غلبه داشته است، خصوصا در نحله اي که از ميرفندرسکي و سپس ملا رجبعلي تبريزي انشعاب يافته است.
چنانکه مي دانيم-و خود ملا صدرا نيز بازگو مي کند-ملا صدرا در زمان خودش شهرت و احترامي نداشته است، مانند يکي از طلاب عادي زندگي مي کرده (46) در صورتي که ملا رجبعلي تبريزي (مثلا) که تقريبا معاصر اوست در مرحله اي از احترام بود که شاه و وزرا به ديدارش مي شتافته اند. انديشه هاي صدرا تدريجا شناخته شد و رو آمد. ظاهرا آن دهانه فرهنگ که اين آب جاري زير زميني از آنجا کاملا ظاهر شد و بر همه پديدار گشت، مرحوم آقا محمد بيد آبادي است.
وي مطابق نقل روضات مردي فوق العاده زاهد، متقي، با گذشت، ايثارگر، ساده زيست بوده است. آقاي آقا شيخ آقا بزرگ تهراني در کتب خود از او به عنوان يک عارف سالک ياد مي کند. او واقعا مردي اخلاقي و مهذب بلکه سالک بوده است. در سال 1352 شمسي دو رساله کوچک از وي در «سير و سلوک» به زبان فارسي وسيله آقاي مدرسي طباطبايي از افاضل قم، ضميمه مجله «وحيد» چاپ شد. روح اخلاقي و عرفاني بيد آبادي موجب اعراض او از توجه به صاحبان زر و زور بود، آنها به او رو مي آوردند و او اعراض مي کرد.
بيد آبادي شاگردان بسياري پرورش داده است که عن قريب از آنها ياد خواهيم کرد، و در سال 1197 درگذشت (47) .
2. ملا مهدي نراقي کاشاني. از اعاظم فقها و حکماست. او و پسرش ملا احمد نراقي از بزرگان علماي اسلام به شمار مي روند و هر دو به جامعيت معروفند. مرحوم سيد محمد باقر شفتي اصفهاني و حاج محمد ابراهيم کلباسي نزد او تحصيل حکمت کرده اند (48) و خود وي شاگرد ملا اسماعيل خواجويي بوده است (49) .
3. ميرزا ابو القاسم حسيني خاتون آبادي معروف به «مدرس» . از مشاهير مدرسين فلسفه در اصفهان و از خانواده مير محمد حسين خاتون آبادي سبط مجلسي بوده است (50) . شاگرد ملا اسماعيل خواجويي بوده (51) و در سال 1203 درگذشته است.
4. ملا محراب گيلاني، حکيم و عارف مشهور. ريحانة الادب او را از شاگردان خواجويي و بيد آبادي شمرده است (52) ولي روضات از او فقط به عنوان شاگرد خواجويي ياد کرده است (53) .
بنابر نقل آقاي آقا شيخ آقا بزرگ تهراني در نقباء البشر (صفحه 1114) مرحوم ميرزا عبد الرزاق خان بغايري صاحب کتاب معرفة القبله که در سال 1372 هجري قمري وفات کرد، از دختر زادگان ملا محراب بوده است. ملا محراب در سال 1197 درگذشته است (54) .

طبقه بيست و هشتم

1. ملا علي نوري مازندراني اصفهاني. از بزرگترين حکماي الهي اسلامي و از افراد معدود انگشت شمار سه چهار قرن اخير است که تا عمق فلسفه صدرايي نفوذ کرده اند. ابتداي تحصيلش در مازندران و قزوين بوده، سپس به اصفهان آمده و از محضر درس آقا محمد بيد آبادي و سيد ابو القاسم مدرس اصفهاني استفاده کرده و خود بزرگترين حوزه حکمت را در اصفهان داير کرده است.
ملا علي نوري از نظر تدريس و تشکيل حوزه درسي و تربيت شاگردان و طولاني بودن مدت کار تدريس و ربيت شاگرد (گفته شده قريب هفتاد سال) و ترويج علوم عقلي، کم نظير و شايد بي نظير است.
هنگامي که مرحوم محمد حسين خان مروي مدرسه مروي را در تهران ساخت، از فتحعليشاه تقاضا کرد ملا علي نوري را از اصفهان براي تدريس معقول در اين مدرسه دعوت کند. شاه از او دعوت کرد و او در جواب نوشت در اصفهان دو هزار محصل مشغول تحصيل اند که چهار صد نفر آنها-بلکه متجاوز-که شايسته حضور درس اين دعاگو هستند در حوزه درس دعاگو حاضر مي شوند، چنانچه به تهران بيايد اين حوزه از هم مي پاشد. شاه مجددا از او خواست يکي از بهترين شاگردهاي خود را براي تدريس در اين مدرسه انتخاب کند و او ملا عبد الله زنوزي را انتخاب کرد و فرستاد (55) .
همه اين شاگردان از حومه اصفهان نبوده اند، از اطراف و اکناف در حوزه درس اين مرد بزرگ-که مي گويند در حدود هفتاد سال تدريس کرده-شرکت کرده اند و به اطراف پراکنده شده و علم و حکمت را با خود پراکنده اند.
صاحب روضات مي گويد : در کودکي او را در حالي که پير مردي سپيد مو بود ديده ام. در مسجد سيد به نماز مرحوم سيد محمد باقر حجة الاسلام مي آمد و بعد از نماز با هم جلسه مي کردند. سيد حجة الاسلام خود زماني شاگرد او بوده است. او و مرحوم حاجي کلباسي-که مرجعيت و رياست اصفهان را داشتند و فوق العاده محترم بودند-ملا علي نوري را در مجالس بر خود مقدم مي داشتند (56) .
با وجود حکماي بزرگ ديگر در آن زمان، آنچه بعدها ادامه يافت از طريق اين مرد بزرگ بود. بعضي حواشي مختصر و کوتاه از او بر اسفار باقي است که در نهايت متانت و دقت است. گويند تفسير بزرگي بر سوره توحيد نوشته است. وي در سال 1246 درگذشته است (57) .
2. حاج ملا احمد نراقي فرزند حاج ملا مهدي نراقي سابق الذکر. مانند پدر خود جامع الفنون و مفتي و مجتهد و مرجع فتوا بوده است. معقول را از پدر خود فرا گرفته است. در سال 1244 يا 1245 درگذشته است (58) .
مرحوم علامه تهراني در الکرام البررة و نقباء البشر نقل از کتاب لباب الالقاب مرحوم ملا حبيب الله کاشاني، نام گروهي از اهل معقول را در قرن 13 و 14 در کاشان مي برد که نشان مي دهد کاشان تا نزديک به زمان ما از مراکز معقول بوده است.
ظاهرا علوم معقول در کاشان وسيله نراقيها رواج يافت.
3. ميرزا مهدي بن ميرزا هدايت الله شهيد مشهدي. اين مرد از مشاهير فقها و معاريف علماي آن عصر است. در فقه و اصول از تلاميذ وحيد بهبهاني است. معاصر سيد مهدي بحر العلوم و شيخ جعفر کاشف الغطاء است. ظاهرا اصفهاني الاصل است. در اصفهان در حوزه درس آقا محمد بيد آبادي حکمت آموخته و در مشهد اقامت کرده و فقه و اصول و معقول تدريس مي کرده است. ملا علي نوري که همدوره و همدرس او در حوزه بيد آبادي است، ضمن يک استفتاء از ميرزا ابو القاسم قمي-که در روضات مسطور است-به مناسبتي از او به عنوان ميرزا مهدي مشهدي ياد مي کند. اين مرد رياضيات نيز مي دانسته و آن را نزد پدر زن خود شيخ حسين عاملي مشهدي آموخته است. فرزندانش ميرزا هدايت الله و ميرزا عبد الجواد و ميرزا داود همه در فنون حکمت وارد بوده اند. دو فرزند اخير در رياضيات سرآمد عصر در خراسان به شمار مي رفته اند. علم و حکمت در خاندان سيد مهدي شهيد در حدود صد و پنجاه سال ادامه يافت. مرحوم حاج ميرزا حبيب رضوي مجتهد حکيم عارف شاعر مشهدي معروف (متوفي در1327) نبيره اوست، و همچنين مرحوم آقا بزرگ حکيم شهيدي مشهدي استاد مسلم فلسفه خراسان در حدود نيمه قرن چهاردهم هجري قمري، متوفي در 1355 نبيره ديگر اوست و ذکرش خواهد آمد.
ميرزا مهدي اشارات شيخ و پاره اي از کتب رياضي تدريس مي کرده. در سال 1152 متولد و در سال 1218 در بست بالا خيابان مشهد در جريان دفاع از حقوق مردم و مبارزه با دستبرد نادر ميرزا نوه نادرشاه به اموال آستانه مقدسه رضوي، به دست نادر ميرزا شهيد شد (59) .

طبقه بيست و نهم

1. ميرزا حسن نوري فرزند ملا علي نوري. بعد از پدر، حوزه تدريس قابل توجهي تشکيل داد. مرحوم آقا علي مدرس زنوزي تهراني-که ذکرش خواهد آمد-در مدتي که به اصفهان رفته از محضر درس اين استاد استفاده کرده است. بنابر نقل استاد جلال الدين همايي در مقدمه برگزيده اي از اشعار سه شاعر بزرگ اصفهان برخي او را بر پدرش ترجيح مي داده اند. از او اثر قابل توجهي در دست نيست که بشود درباره اش داوري کرد، ولي شاگردي افرادي نظير آقا علي مدرس گواه صادقي ست بر مراتب فضلش. به هر حال از کساني است که در انتقال فلسفه از نسل پيش از خودش به نسل بعد از خودش عامل مؤثري بوده است.
2. ملا اسماعيل بن ملا محمد سميع در بکوشکي اصفهاني، معروف به واحد العين. از اجلاي شاگردان ملا علي نوري و استاد حاج ملا هادي سبزواري است. حوزه درس قابل توجهي داشته. اسفار و مشاعر صدرا و شوارق لاهيجي را حاشيه کرده و عرشيه صدرا را شرح کرده است. در سال 1277 در گذشته است (60) .
3. ملا عبد الله زنوزي. اين مرد همان است که به تقاضاي محمد حسين خان مروي، حکيم نوري او را براي تدريس فلسفه از اصفهان به تهران فرستاد. مرکزيت تهران در مقابل اصفهان که تدريجا اصفهان از رونق افتاد، از اين زمان شروع شد.
ملا عبد الله مطابق گزارشي که فرزند برومند عاليقدرش آقا علي مدرس داده است، مقدمات را در آذربايجان تحصيل کرده و سپس به کربلا رفته و از حوزه فقه صاحب رياض بهره مند شده و آنگاه مدتي در قم از محضر درس ميرزاي قمي مجتهد معروف بهره مند شده، بعد به اصفهان رفته و از محضر حکيم نوري حکمت آموخته و در سال 1237 به تهران منتقل شده است. پس از بيست سال تدريس و افاضه در مدرسه مروي، در سال 1257 به رحمت حق پيوسته است (61) .
4. ملا محمد جعفر لنگرودي لاهيجي. وي معاصر ملا عبد الله زنوزي و شاگرد سيد ابو القاسم مدرس اصفهاني و ملا محراب گيلاني و مخصوصا ملا علي نوري است. اثر معروف او شرح مشاعر ملا صدراست. اين شرح اخيرا به مناسبت چهارصدمين سال ولادت ملا صدرا با مقدمه اي انگليسي به قلم آقاي دکتر سيد حسين نصر و مقدمه اي فارسي به قلم استاد جلال الدين همايي و مقدمه اي فارسي به قلم استاد سيد جلال الدين آشتياني چاپ شد. وي علاوه بر شرح مشاعر، شرح تجريد قوشجي و حاشيه خفري بر شرح تجريد قوشجي را حاشيه کرده است. حاشيه شرح تجريد وي در سال 1255 مقارن ايام سلطنت محمد شاه تاليف شده است.
تاريخ وفات او را نمي دانيم، آقاي همايي همين قدر مي نويسند : «علي التحقيق پيش از 1294 بوده است» .
عجيب اين است که علامه تهراني مرحوم آقا شيخ آقا بزرگ در کتاب الکرام البررة في القرن الثالث بعد العشرة (صفحات 239 و257) سه نفر را که هر سه حکيم و همزمان و همنام و گيلاني بوده اند نام مي برند، يکي تحت عنوان شيخ جعفر لاهيجي و ديگري تحت عنوان شيخ محمد جعفر لنگرودي (که عرشيه ملا صدرا را شرح کرده) و سوم شيخ محمد جعفر لاهيجي که مشاعر را شرح کرده و بر الهيات شرح تجريد حاشيه زده است.
بسيار مستبعد است که سه نفر حکيم به اين نام در يک عصر، اهل يک منطقه وجود داشته باشند، لهذا نيازمند به تحقيق بيشتر است.
5. ملا آقاي قزويني. اين مرد نيز از افاضل شاگردان ملا علي نوري است (62) . پس از مراجعت از اصفهان به قزوين، حوزه گرمي داير کرده و فضلا به حوزه اش مي شتافته اند. مرحوم آقا علي مدرس زنوزي در گزارش زندگاني خود نوشته که مدتي براي کسب فيض از محضر اين مرد بزرگ به قزوين رفته است. وي از کساني است که نزد ملا اسماعيل اصفهاني-که شاگرد بزرگ ملا علي نوري است-نيز تحصيل کرده است (63) . لهذا به اعتباري مي توان او را از طبقه سي ام و هم طبقه حاجي سبزواري شمرد. وي در سال 1282 درگذشته است (64) .

طبقه سي ام

1. حاج ملا هادي سبزواري. بعد از ملا صدرا مشهورترين حکماي الهي سه چهار قرن اخير است. حاجي سبزواري در سال 1212 در سبزوار متولد شد. هفت ساله بود که پدرش مرد. در ده سالگي براي تحصيل به مشهد مقدس رفت و ده سال اقامت کرد. شهرت حکماي اصفهان او را به اصفهان کشانيد. در حدود هفت سال از محضر ملا اسماعيل در بکوشکي اصفهاني استفاده کرد و ضمنا در همان وقت دو سه سالي اواخر دوره حکيم نوري را درک کرد. سپس به مشهد مراجعت کرد و چند سالي در مشهد به تدريس پرداخت. آنگاه عازم بيت الله شد. در مراجعت اجبارا دو سه سالي در کرمان اقامت کرد. در مدت اقامت کرمان براي اين که نفس خود را تربيت کند و رياضت دهد، سعي کرد ناشناخته بماند و در همه مدت به کمک خادم مدرسه به خدمت طلاب قيام مي کرد. بعد دختر همان خادم را به زني گرفت و رهسپار سبزوار شد. قريب چهل سال بدون آنکه حتي يک نوبت از آن شهر خارج شود در آن شهر توقف کرد و به کار مطالعه و تحقيق و تدريس و تاليف و عبادت و رياضت نفس و تربيت شاگردان پرداخت تا عمرش به پايان رسيد.
از نظر تشکيل حوزه گرم فلسفي و جذب شاگرد از اطراف و اکناف و تربيت آنها و پراکندن آنها در بلاد مختلف، بعد از حکيم نوري کسي به پايه حکيم سبزواري نمي رسد. صيت شهرتش در همه ايران و قسمتهاي خارج ايران پيچيد. طالبان حکمت از هر سو به محضرش مي شتافتند. شهر متروک سبزوار از پرتو وجود اين حکيم عاليقدر قبله جويندگان حکمت الهي گشت و مرکز يک حوزه علمي شد.
کنت گوبينو فيلسوف معروف فرانسوي که نظر خاصش در فلسفه تاريخ معروف است، مقارن اوج شهرت حکيم سبزواري سه سال وزير مختار فرانسه در ايران بوده و کتابي هم به نام سه سال در ايران منتشر کرده است. او مي نويسد :
«شهرت وصيت او به قدري عالمگير شده که طلاب زيادي از ممالک هندوستان، ترکيه و عربستان براي استفاده از محضر او به سبزوار رو آورده و در مدرسه او مشغول تحصيل هستند.» (65)
حکيم سبزواري فوق العاده خوش بيان و خوش تقرير بود، با شور و جذبه تدريس مي کرد. او گذشته از مقامات علمي و حکمي، از ذوق عرفاني سرشاري برخوردار بود. بعلاوه، مردي با انضباط، اهل مراقبه، متعبد، متشرع و بالاخره سالک الي الله بود. مجموع اينها سبب شده بود که شاگردان او به او تا سرحد عشق ارادت بورزند. از نظر جاذبه استاد و شاگردي، حکيم سبزواري بي مانند است. بعضي از شاگردان او بعد از او با اينکه چهل سال از او فاصله گرفته بودند، باز هم هنگام ياد آوري او به هيجان مي آمدند و اشک مي ريختند.
حکيم سبزواري به فارسي و به عربي شعر مي سروده و در اشعارش به «اسرار» تخلص مي کرده است. هر چند در هر دو قسمت، شعر دست پايين فراوان دارد اما در هر دو قسمت برخي اشعار دارد که در اوج زيبايي و کمال و شور و حال است.
حکيم سبزواري در سال 1289 در يک حالت جذبه مانندي درگذشت. يکي از شاگردانش در تاريخ وفاتش چنين سروده است :
اسرار چو از جهان بدر شد از فرش به عرش ناله بر شد تاريخ وفاتش اربجويي گويم : «که نمرد، زنده تر شد»
شاگردان حاجي تا آنجا که ما فعلا اطلاع داريم عبارتند از :
ملا عبد الکريم خبوشاني (قوچاني) که بر منظومه منطق حاشيه دارد.
ميرزا حسين سبزواري مقيم تهران استاد ملا محمد هيدجي و ميرزا علي اکبر يزدي مقيم قم (66) .
حاج ميرزا حسين علوي سبزواري مقيم سبزوار که در جامعيت و تحقيق در عصر خود بي نظير شناخته مي شد (67) .
حکيم عباس دارابي استاد معروف فلسفه در استان فارس (68) .
شيخ ابراهيم سبزواري استاد شيخ الرئيس قاجار (69) .
شيخ محمد ابراهيم تهراني که با حکيم سبزواري مراسلات داشته و علامه تهراني آنها را نزد شيخ محمد جواد جزايري ديده است (70) .
سيد ابو القاسم موسوي زنجاني (71) .
سيد عبد الرحيم سبزواري (72) .
ملا محمد صباغ (73) .
شيخ محمد رضا بروغني استاد آقا شيخ هادي بيرجندي (74) .
ميرزا عبد الغفور دارايي (75) .
ملا غلامحسين شيخ الاسلام مشهدي استاد حاج فاضل خراساني و آقا بزرگ شهيدي مشهدي (76) .
ميرزا محمد سروقدي استاد حاج فاضل خراساني و آقا بزرگ شهيدي مشهدي (77) .
شيخ علي فاضل تبتي (78) .
ميرزا آقا حکيم دارابي (79) .
ميرزا محمد يزدي (80) .
حاج ميرزا ابو طالب زنجاني (81) .
حاج ملا اسماعيل عارف بجنوردي (82) .
شيخ عبد الحسين شيخ العراقين (83) .
ميرزا محمد حکيم الهي (84) .
بزرگترين حسنه حکيم سبزواري، مرحوم حکيم رباني، عارف کامل الهي، فقيه نامدار، آخوند ملا حسينقلي همداني درجزيني قدس سره است. اين مرد بزرگ و بزرگوار که فرزند يک چوپان پاک سرشت بود براي ادامه تحصيل از همدان به تهران آمد. صيت شهرت و جاذبه معنويت حکيم سبزواري او را به سبزوار کشانيد. مدتي-که تاريخ و مقدارش را فعلا نمي دانم-در حوزه آن حکيم شرکت کرد. پس از آن به عتبات شتافت و براي تکميل علوم منقول، جزء شاگردان استاد المتاخرين حاج شيخ مرتضي انصاري قرار گرفت.
در همان ايام توفيق تشرف حضور آقا سيد علي شوشتري را يافت و در نزد آن عارف کامل مراحل سير و سلوک را طي کرد و خود به مقامي از کمال و معرفت رسيد که کمتر نظيري برايش مي توان جست.
اگر همه شاگردان حوزه حکيم سبزواري به حضور در حوزه او افتخار مي کنند، حوزه حکيم به حضور چنين مردي مفتخر است.
حوزه تعليم و تربيت مرحوم آخوند ملا حسينقلي بيشتر حوزه تربيت بود تا تعليم، حوزه انسان سازي بود. از اين حوزه مردان بزرگي برخاسته اند. از مطالعه مواضع متفرقه کتاب نقباء البشر مي توان به وسعت دايره آن پي برد.
طبق آنچه از مدارک و اسناد منتشره درباره سيد جمال الدين اسد آبادي معروف به «افغاني» به دست مي آيد (85) ، سيد در مدت اقامتش در نجف از محضر دو نفر بهره مند شده است : يکي شيخ انصاري و ديگر آخوند ملا حسينقلي. نظر به اينکه تصريح شده که سيد در نجف به تحصيل علوم عقلي اشتغال داشته-بعلاوه از آثارش کم و بيش پيداست-و هم تصريح شده که سيد از محضر اين دو نفر استفاده کرده است، ظاهر اين است که سيد علوم عقلي را نزد آخوند آموخته است. عليهذا سيد جمال با يک واسطه شاگرد حکيم سبزواري است.
سيد جمال طبق مدارک موجود، در مدت اقامت در نجف با مرحوم سيد احمد کربلايي تهراني و مرحوم سيد سعيد حبوبي از شاگردان آخوند همداني که به وارستگي و طي مراحل سير و سلوک معروفند رفاقت و صميميت داشته است (86) ، و اين يکي ديگر از شگفتيهاي زندگي اين مرد خارق العاده است و بعد تازه اي به شخصيت او مي دهد. تاکنون نديده ايم کسي متوجه اين نکته از زندگي او شده باشد.
2. آقا علي زنوزي، معروف به آقا علي حکيم و آقا علي مدرس. فرزند ملا عبد الله زنوزي سابق الذکر و از اساتيد کم نظير دو قرن اخير است. در سال 1234 در اصفهان (سه سال قبل از حرکت پدرش از اصفهان به تهران) متولد شد. از پدر معقولا و منقولا استفاده کرده است. براي تکميل علوم منقول به عتبات رفت و پس از مراجعت به تهران به اصفهان رفت و از محضر درس ميرزا حسن نوري فرزند ملا علي نوري بهره مند شد. از آنجا به قزوين رفت و از درس ملا آقاي قزويني استفاده کرد. بار ديگر به اصفهان رفت و مجددا در خدمت ميرزا حسن نوري به تکميل تحصيلات پرداخت. آنگاه به تهران مراجعت کرد و سالها در مدرسه سپهسالار قديم مدرس رسمي بود (87) و در سال 1307 در تهران درگذشت.
3. آقا محمد رضا حکيم قمشه اي. او نيز از اعاظم حکما و اساطين عرفان قرون اخير است. آقا محمد رضا-که شاگردان و دوستانش نام او را به صورت مخفف «آمرضا» تلفظ مي کردند-اهل قمشه (شهرضا) اصفهان است. در جواني براي تحصيل به اصفهان مهاجرت کرد و از محضر ميرزا حسن نوري (88) و ملا محمد جعفر لنگرودي (89) بهره مند شد. سالها در اصفهان عهده دار تدريس فنون حکمت بود. حدود ده سال پايان عمر خود را در تهران به سر برد و در حجره مدرسه صدر مسکن گزيد و فضلا از محضر پر فيضش استفاده کردند. پرشورترين دوره زندگاني حکيم قمشه اي ده سال آخر است.
وي مردي به تمام معني وارسته و عارف مشرب بود، با خلوت و تنهايي مانوس بود و از جمع تا حدودي گريزان. در جواني ثروتمند بود، در خشکسالي 1288 تمام ما يملک منقول و غير منقول خود را صرف نيازمندان کرد و تا پايان عمر درويشانه زيست.
حکيم قمشه اي در اوج شهرت آقا علي حکيم مدرس زنوزي و ميرزا ابو الحسن جلوه به تهران آمد و با آنکه مشرب اصلي اش صدرايي بود، کتب بو علي را تدريس کرد و بازار ميرزاي جلوه را که تخصصش در فلسفه بو علي بود شکست، به طوري که معروف شد : «جلوه از جلوه افتاد» .
حکيم قمشه اي هرگز جامه روستايي را از تن دور نکرد و در زي و جامه علما در نيامد. مرحوم جهانگيرخان قشقايي که سالها شاگرد او بوده است نقل کرده که به شوق استفاده از محضر حکيم قمشه اي به تهران رفتم. همان شب اول، خود را به محضر او رساندم. وضع لباسهاي او علمايي نبود، به کرباس فروش هاي سده مي مانست. حاجت خود را بدو گفتم. گفت : ميعاد من و تو فردا در خرابات. خرابات محلي بود در خارج خندق (قديم) تهران و در آنجا قهوه خانه اي بود که درويشي آن را اداره مي کرد. روز بعد اسفار ملا صدرا را با خود بردم. او را در خلوتگاهي ديدم که بر حصيري نشسته بود. اسفار را گشودم. او آن را از بر مي خواند. سپس به تحقيق مطلب پرداخت. مرا آنچنان به وجد آورد که از خود بي خود شدم، مي خواستم ديوانه شوم. حکيم حالت مرا دريافت، گفت : آري، «قوت مي بشکند ابريق را» (90) .
حکيم قمشه اي از ذوق شعري عالي برخوردار بود و به «صهبا» تخلص مي کرده است. او در سال 1306 در کنج حجره مدرسه، در تنهايي و خلوت و سکوتي عارفانه از دنيا رفت. قضا را آن روز مصادف بود با فوت مفتي بزرگ شهر مرحوم حاج ملا علي کني و در شهر غوغايي بر پا بود. دوستان و ارادتمندانش ساعتها پس از فوت او از درگذشتش آگاه شدند. آن گروه معدود، او را در سر قبر آقا به خاک سپردند (91) .
حکيم قمشه اي آنچنان مرد که زيست و آنچنان زيست که خود در بيتي از يک غزل سروده و آرزو کرده بود :
کاخ زرين به شهان خوش که من ديوانه گوشه اي خواهم و ويرانه به عالم کم نيست (92)
حکيم قمشه اي شاگردان بسياري تربيت کرد. آقا ميرزا هاشم اشکوري، آقا ميرزا حسن کرمانشاهي، آقا ميرزا شهاب نيريزي، جهانگيرخان قشقايي، آخوند ملا محمد کاشي اصفهاني، ميرزا علي اکبر يزدي مقيم قم، شيخ علي نوري مدرس مدرسه مروي معروف به شيخ علي شوارق، ميرزا محمد باقر حکيم و مجتهد اصطهباناتي مقيم نجف و مقتول در مشروطيت و مدفون در اصطهبانات، حکيم صفاي اصفهاني شاعر عارف معروف، شيخ عبد الله رشتي رياضي، شيخ حيدرخان نهاوندي قاجار، ميرزا ابو الفضل کلانتر تهراني، ميرزا سيد حسين رضوي قمي، شيخ محمود بروجردي، ميرزا محمود قمي از آن جمله اند (93) .
4. ميرزا ابو الحسن جلوه، از مشاهير اساتيد و مدرسين اين طبقه است. سالهاي متمادي تدريس کرده و شاگردان بسياري تربيت کرده است. مرحوم جلوه در سال 1238 متولد شده و در سال 1314 درگذشته است. مرحوم جلوه بيشتر طرفدار بو علي بوده و به فلسفه ملا صدرا اعتقاد چنداني نداشته است. وي اهل اصفهان است و به تهران مهاجرت کرده است. جلوه شاگرد ميرزا حسن نوري و ميرزا حسن چيني از شاگردان ملا علي نوري است. گويند جلوه ابتدا که به تهران آمد، به قصد رفتن به سبزوار و استفاده از محضر حاجي سبزواري (که نيم طبقه بر او مقدم است) بود ولي منصرف شد و در تهران رحل اقامت افکند. جلوه و حکيم قمشه اي و آقا علي مدرس سه مدرس نامداري بودند که حوزه تهران در اواخر قرن سيزدهم و اوايل قرن چهاردهم بر محور وجود آنها مي گرديد، ولي دو رقيب جلوه بر او از نظر علمي تقدم داشته اند. غالبا شاگردان آنها مانند افرادي که در ذيل نام حکيم قمشه اي ياد کرديم مشترکند و شاگردان هر سه نفر بوده اند.

طبقه سي و يکم

1. ميرزا هاشم اشکوري رشتي. از اساتيد مسلم فلسفه و عرفان زمان خود بوده و شاگردان بسياري از حوزه پر برکتش برخاسته اند. او يکي از ارکاني است که واسطه انتقال فلسفه و عرفان به طبقات بعدي است. شهرتش و امتيازش از هم طبقه هايش به تخصص در عرفان نظري است. مصباح الانس فناري را که شرح مفتاح الغيب قونوي است حاشيه کرده و چاپ شده است، متاسفانه آنقدر بد چاپ شده که يک جفت چشم بها مي گيرد. حکيم اشکوري از شاگردان حکيم قمشه اي و آقا علي مدرس و ميرزاي جلوه بوده است. وي در سال 1332 در گذشته است.
2. ميرزا حسن کرمانشاهي. معاصر اشکوري و شاگرد سه استاد مسلم فوق الذکر است. او نيز شاگردان بسيار تربيت کرده است و از ارکان انتقال فلسفه به طبقات متاخرتر است. وي در سال 1336 در گذشته است.
3. ميرزا شهاب الدين نيريزي شيرازي. شاگرد حکيم قمشه اي و ميرزاي جلوه بوده و در فقه و اصول نيز مهارت داشته است.
او نيز در عرفان نظري محيي الديني يد طولا داشته است. حکيم نيريزي مدرسه صدر تهران را-که قبلا اقامتگاه استادش حکيم قمشه اي بود-محل اقامت قرار داد و به کار تحقيق و تدريس و تربيت شاگرد پرداخت. رساله اي در «حقيقت وجود» نگاشته است. مرحوم آقا شيخ آقا بزرگ تهراني که شرح حال وي را نگاشته، مي گويد : نسخه اي از اين رساله نزد من است (94) .
4. ميرزا عباس شيرازي دارابي، معروف به حکيم عباس. از اساتيد مسلم فلسفه در استان فارس است. شاگرد حکيم سبزواري بوده و قبلا از او در ذيل نام حکيم سبزواري ياد کرديم. علامه تهراني مي نويسد : در معقول و منقول بارع بود. اسفار را به خط خود نوشته و از خود بر آن حواشي زده است. دعاي کميل و قصيده معروف ميرفندرسکي را شرح کرده است. شيخ احمد شيرازي نجفي معروف به شانه ساز و ميرزا ابراهيم نيريزي (که هر دو از مدرسان حکمت در شيراز بوده اند) از شاگردان او بوده اند (95) . علامه تهراني مي گويد تاريخ وفاتش را نمي دانم، ولي فرصت الدوله شيرازي در آثار العجم وفات او را در سال 1300 نوشته است. قبرش در حافظيه شيراز است.
5. جهانگيرخان قشقايي. در بزرگي عشق تحصيل به سرش افتاد و دنبال علم را گرفت تا آنجا که استاد مسلم فلسفه در اصفهان گرديد. مرحوم خان علاوه بر مقام علمي و فلسفي، در متانت و وقار و انضباط اخلاقي و تقوا نمونه بوده است. تا آخر عمر در همان لباس عادي اولي خود باقي بوده و فوق العاده مورد ارادت شاگردان و آشنايان بوده است. مرحوم خان شاگرد آقا محمد رضا قمشه اي بوده و احتمالا در ابتداي تحصيل حوزه، درس ميرزا عبد الجواد حکيم خراساني مقيم اصفهان و ملا اسماعيل اصفهاني در بکوشکي را درک کرده است (96) . جهانگيرخان در سال 1243 در دهاقان اصفهان متولد شده و در سال 1328 در اصفهان در گذشته است و قبرش در تحت فولاد اصفهان معروف است.
6. آخوند ملا محمد کاشي. مقيم اصفهان، معاصر جهانگيرخان و شاگرد آقا محمد رضا قمشه اي بوده است. در مدرسه صدر اصفهان مي زيسته و تا پايان عمر مانند جهانگيرخان-با تجرد بسر برد. مردي مرتاض بوده و حالات عجيبه از او ظاهر مي شده است. بسياري از اکابر و از آن جمله مرجع بزرگ مرحوم آقاي حاج آقا حسين بروجردي (97) و مرحوم آقاي حاج آقا رحيم ارباب و گروهي ديگر از شاگردان اويند.
آخوند کاشي در سال 1332 در اصفهان در گذشت و در تخت فولاد نزديک قبر جهانگيرخان دفن شد.
7. آقا ميرزا محمد باقر اصطهباناتي. وي نيز از شاگردان آقا علي حکيم و حکيم قمشه اي و ميرزاي جلوه است. براي ادامه تحصيلات در علوم منقول به عتبات رفت. گروهي در آنجا از آن جمله محقق بزرگ معاصر مرحوم حاج شيخ محمد حسين اصفهاني غروي و مرحوم حاج شيخ غلامرضا يزدي از محضر او علوم عقليه را استفاده کردند. مشاراليه در جريان مشروطيت در سال 1326 در اصطهبانات به قتل رسيد (98) .
8. ميرزا علي اکبر حکمي يزدي قمي. از شاگردان سه استاد فوق الذکر و آقا ميرزا حسين سبزواري مقيم تهران است (99) و شايد در نزد شخص اخير رياضيات آموخته است (100) . اواخر عمر در قم مقيم بوده است. پس از ورود مجتهد بزرگ، مرحوم حاج شيخ عبد الکريم حائري به قم و تشکيل حوزه و اجتماع فضلا، گروهي و از آن جمله مرحوم آقاي حاج سيد محمد تقي خوانساري از مراجع تقليد عصر ما و آقاي حاج سيد احمد خوانساري يکي از مراجع تقليد معاصر، و استاد بزرگ اين بنده آيت الله خميني (مدظله) از محضر معظم له استفاده کرده اند. ظاهرا در حدود سال 1345 در گذشته است.
9. حاج شيخ عبد النبي نوري. جامع المعقول و المنقول بوده است. در منقول شاگرد مرحوم ميرزاي شيرازي بزرگ و در معقول شاگرد آقا علي مدرس و احتمالا شاگرد قمشه اي و جلوه بوده است. وي در سال 1344 درگذشته و در جوار حضرت عبد العظيم در مقبره ناصر الدين شاه دفن شده است. مرحوم حاج شيخ عبد النبي در جامعيت و حضور ذهن در مسائل علوم مختلف و هم در تقوا در زمان خويش مشهور بوده است. مرحوم آقا شيخ محمد تقي آملي فقيه و حکيم معاصر، متوفي در سال 1391 چهارده سال از محضر اين مرد بزرگ بهره گرفته است.
10. حاج ميرزا حسين علوي سبزواري. شاگرد حاجي سبزواري در معقول و شاگرد ميرزاي شيرازي در منقول بوده است. به هوش و ذکاء و حفظ معروف است. گويند تجليلي که ميرزاي شيرازي از او در تصديق اجتهادش کرده است از احدي نکرده است. متاسفانه عمرش در سبزوار گذشت و استفاده قابل توجهي از او نشد. معظم له در سال 1268 متولد و در سال 1352 درگذشته است (101) .
11. شيخ غلامحسين شيخ الاسلام خراساني. وي از شاگردان حاجي سبزواري است. مدت شش سال درس حاجي را در سبزوار درک کرده و خود سالها در مشهد مقدس مشعلدار علوم عقلي بوده است. نامش همراه نام مرحوم حاج ميرزا حبيب در داستان «اصحاب سراچه» (که داستان معروفي است در مشهد) برده مي شود (102) .
مرحوم حاج شيخ عباسعلي خراساني معروف به حاج فاضل از شاگردان او بوده است. وي در سال 1246 متولد و در سال 1319 در گذشته است (103) .
12. ميرزا محمد سروقدي مشهدي. وي نيز از شاگردان بنام حاجي سبزواري و مدرسان علوم عقلي در مشهد بوده و حاج فاضل خراساني از محضر او استفاده کرده است (104) .
13. ملا محمد هيدجي زنجاني. بعد از تحصيل مقدمات در زنجان و قزوين به تهران آمد. رياضيات را از محضر آقا ميرزا حسين سبزواري مقيم تهران، و حکمت و فلسفه را از محضر ميرزاي جلوه استفاده کرد. سفري به عتبات براي تکميل معلومات رفت. در آنجا نيز ضمن تحصيل علوم نقلي به تکميل علوم عقلي پرداخت. پس از مراجعت به تهران، خود حوزه درس داشت، طالبان حکمت از محضرش استفاده مي کردند. مرحوم هيدجي حاشيه اي دارد بر شرح منظومه حکيم سبزواري که مورد استفاده است و مکرر چاپ شده است.
حکيم هيدجي مانند برخي از اسلاف خودش، از تهذيب و صفاي نفس بهره کافي داشت و هم مانند برخي از آن اسلاف تا پايان عمر در حال تجرد باقي ماند و در سال 1339 درگذشت. به پارسي و ترکي شعر نيکو مي گفته است (105) . وي وصيتنامه اي ديدني و پند آموز دارد که در آخر ديوانش چاپ شده است.

طبقه سي و دوم

1. حاج شيخ عباسعلي فاضل خراساني. چنانکه گفتيم در معقول از شاگردان مع الواسطه حاجي سبزواري و در منقول از شاگردان مرحوم ميرزاي شيرازي است. وي از نمونه هاي فضل و جامعيت يک قرن اخير است.
سه نفر در آن عصر ضرب المثل جامعيت و دقت و تحقيق بوده اند : حاج فاضل خراساني در مشهد، حاج شيخ عبد النبي نوري در تهران، حاج ميرزا حسين علوي سبزواري در سبزوار. مي گويند حاج ميرزا حسين، افضل آنها بوده است. مرحوم حاج فاضل در زمان خودش مدرس رسمي کتب فلسفه در حوزه با رونق مشهد بود. معظم له در همان سال که همتاي تهراني اش مرحوم حاج شيخ عبد النبي درگذشت (سال 1344) ، در مشهد وفات يافت.
2. ميرزا عسکري شهيدي مشهدي، معروف به آقا بزرگ حکيم. از احفاد مرحوم ميرزا مهدي شهيد است که هم طبقه ملا علي نوري است و در طبقه بيست و هشتم از آنها ياد شد. بيت شهيدي در مشهد در حدود صد و پنجاه سال بيت علم و حکمت و روحانيت بود. مرحوم آقا بزرگ فرزند مرحوم ميرزا ذبيح الله است و او فرزند و شاگرد مرحوم ميرزا هدايت الله و او فرزند و شاگرد مرحوم ميرزا مهدي شهيد است که شاگرد مرحوم آقا محمد بيدآبادي و شيخ حسين عاملي بوده است.
از تحصيلات مرحوم آقا بزرگ اطلاع درستي نداريم. ظاهرا ابتدا شاگرد پدرش و مرحوم ملا غلامحسين شيخ الاسلام و ميرزا محمد سروقدي در مشهد بوده و بعد به تهران آمده و اندکي زمان مرحوم جلوه را درک کرده و نزد حکيم اشکوري و حکيم کرمانشاهي نيز درس خوانده است.
اين بنده در ابتداي تحصيل مقدمات عربي در مشهد (سالهاي 1352-1354 ه. ق) او را که پير مردي سپيد موي و ساده زيست بود ديده بودم. وي فرزندي داشت به نام ميرزا مهدي که در همه حوزه عظيم و پر رونق مشهد در آن وقت از نظر فضل و فضيلت مانند ستاره مي درخشيد، استاد شرح منظومه و اسفار و کفايه بود. آن وقت سنين ميان سي و چهل را طي مي کرد. آن جوان در سال 1354 درگذشت و مشهد را عزادار ساخت. سال بعد خود مرحوم آقا بزرگ درگذشت و با درگذشت اين دو نفر پرونده روحانيت و حکمت و فلسفه در اين خاندان بسته شد.
مرحوم آقا بزرگ به وارستگي و صراحت لهجه و آزادگي و آزادمنشي شهره بود. با اينکه در نهايت فقر مي زيست، از کسي چيزي نمي گرفت. يکي از علماي مرکز که با او سابقه دوستي داشته است پس از اطلاع از فقر او، در تهران با مقامات بالا تماس مي گيرد و ابلاغ مقرري قابل توجهي براي او صادر مي شود. آن ابلاغ همراه نامه آن عالم مرکزي به آقا بزرگ داده مي شود. مرحوم آقا بزرگ پس از اطلاع از محتوا ضمن ناراحتي فراوان از اين عمل دوست تهراني اش، در پشت پاکت مي نويسد : «ما آبروي فقر و قناعت نمي بريم. . .» و پاکت را با محتوايش پس مي فرستد.
3. آقا سيد حسين بادکوبه اي. مرحوم بادکوبه اي در سال 1293 در دهي از دهات بادکوبه متولد شد. پس از تحصيل مقدمات به تهران آمد و رياضيات را نزد ميرزاي جلوه (اواخر عمر جلوه) آموخت و فلسفه را از محضر حکيم اشکوري و حکيم کرمانشاهي استفاده کرد. آنگاه به نجف رفت و به تکميل علوم نقليه در حوزه آخوند ملا محمد کاظم خراساني و شيخ حسن ممقاني پرداخت.
مطابق نقل علامه تهراني در نقباء البشر مرحوم بادکوبه اي در نجف در علوم عقلي و نقلي شهرت يافت و به تدريس رشته هاي مختلف نقلي و عقلي پرداخت. گروه بسياري از محضرش بهره مند شدند. حضرت استادنا العلامه آقاي حاج سيد محمد حسين طباطبايي (مد ظله) طبيعيات و الهيات شفا را از اول تا آخر نزد اين مرد بزرگ در نجف تحصيل کرده اند. مطابق نقل علامه تهراني، اين مرد و مرحوم حاج شيخ محمد حسين غروي دو چهره اي بودند که در آن زمان در نجف به اطلاع بر علوم عقليه شناخته مي شدند. مشاراليه در سال 1358 در نجف اشرف درگذشت (106) .
4. آقاي آقا ميرزا محمد علي شاه آبادي تهراني اصفهاني الاصل. جامع المعقول و المنقول بود. در فلسفه و عرفان شاگرد ميرزاي جلوه و ميرزاي اشکوري بوده است. در منقول شاگرد حاج ميرزا حسن آشتياني در تهران و آخوند خراساني و ميرزا محمد تقي شيرازي در نجف و سامره بوده است. در تهران به مقام مرجعيت و فتوا رسيد. در سالهاي اقامت مرحوم حاج شيخ عبد الکريم حائري در قم، سالها به قم مهاجرت کرد و فضلا از محضرش کمال بهره را مي بردند. در عرفان امتياز بي رقيبي داشت. استاد بزرگ ما آيت الله خميني (مد ظله) در آن مدت از محضر پر فيض اين مرد بزرگ استفاده برده بود و او را بالاخص در عرفان، بي نهايت مي ستود. معظم له در سال 1369 در تهران درگذشت (107) .
5. آقا سيد علي مجتهد کازروني شيرازي، فرزند مرحوم حاج سيد عباس مجتهد کازروني. در 1278 متولد شد. در 1291 از کازرون به شيراز آمد و تا سال 1304 در شيراز به تحصيل معقول و منقول پرداخت. معقول را نزد شيخ احمد شيرازي نجفي-که شاگرد حکيم عباس دارابي بوده-و شيخ محمد حسين شانه ساز تحصيل کرد. احتمالا اواخر دوره تدريس حکيم عباس (متوفاي 1300) را نيز درک کرده است. از سال 1304 تا 1315 در نجف اقامت کرد و از حوزه درس آخوند ملا محمد کاظم بهره مند شد و به مقامات عالي نايل آمد. از سال 1319 تا پايان عمر (1343) در شيراز به تدريس خصوصا تدريس فلسفه و عرفان اشتغال داشت. بسياري از مدرسين و فضلاي شيرازي در معقول و منقول شاگرد او بوده اند. مرحوم آقا سيد علي نمونه اي از سلف صالح بوده است. شاگردان او و ساير مردم شيراز داستانها از صفاي نفس و تقواي او دارند.
6. آقا شيخ محمد خراساني گنابادي اصفهاني، معروف به آقا شيخ محمد حکيم و آقا شيخ محمد خراساني. مقيم مدرسه صدر اصفهان و از شاگردان مرحوم جهانگيرخان و آخوند ملا محمد کاشي (و بيشتر جهانگيزخان) بوده است. بعد از درگذشت آن دو نفر، استاد مسلم فلسفه اصفهان بود. مرحوم حاج ميرزا علي آقا شيرازي (108) و آقاي جلال الدين همايي استاد دانشگاه تهران، از شاگردان اويند. حکيم خراساني در وارستگي و پاکي کم نظير بود و مانند جهانگيرخان و آخوند کاشي تا آخر عمر مجرد زيست. در سال 1355 درگذشت.
پس از درگذشت حکيم خراساني، در اصفهان دو نفر ديگر بودند که اين شمع را روشن نگه مي داشتند : مرحوم حاج آقا صدر کوپايي و مرحوم شيخ محمود مفيد. با درگذشت اين دو نفر اين چراغ چهار صد ساله تقريبا به خاموشي گراييد.
7. حاج شيخ محمد حسين غروي اصفهاني. در تقوا و علم، منقولا و معقولا يگانه بود. در سال 1296 در نجف متولد شد. پدرش بازرگاني بود متدين مقيم کاظمين. مرحوم اصفهاني تا نزديک به بيست سالگي در کاظمين مقيم بود و تحصيل مي کرد. بعد به نجف مشرف شد و در درس مرحوم آخوند ملا محمد کاظم خراساني حاضر شد و تا پايان عمر استاد (1329) ادامه داد.
وي در علوم معقول، شاگرد مرحوم ميرزا محمد باقر حکيم اصطهباناتي است. مرحوم اصفهاني تاليفات زيادي در فقه و اصول دارد و انديشه اش هم اکنون جزء انديشه هاي زنده اي است که در ميان علما و فضلاي حوزه هاي درس فقه و اصول مطرح است. منظومه اي در فلسفه دارد بسيار عالي به نام «تحفة الحکيم» . رساله اي هم در معاد نوشته است. حضرت استادنا العلامه آقاي طباطبايي (مد ظله العالي) در سالهاي ميان 1344-1354 از محضر اين بزرگ بهره هاي فراوان برده و افتخار شاگردي اش را دارند. معظم له در سال 1361 با سکته مغزي در گذشت (109) .
8. آقا شيخ محمد تقي آملي. در سال 1304 در تهران متولد شد. قسمتي از دروس معقول و منقول را نزد پدرش آقا شيخ محمد آملي (1263-1336) که او خود از فيلسوفان به شمار مي رفت، تحصيل کرد. سپس در درس مرحوم ميرزاي کرمانشاهي شرکت نمود. بعد از فوت کرمانشاهي قريب 14 سال از محضر حاج شيخ عبد النبي مجتهد نوري بهره مند شد. از آن پس به نجف رفت و به تکميل فقه و اصول در محضر آقايان حاج ميرزا حسين نائيني و آقا سيد ابو الحسن اصفهاني و آقا ضياء الدين عراقي پرداخت و به مقامات عالي رسيد. در اخلاق از محضر عارف کامل آقا حاج ميرزا علي آقا قاضي فيض مي گرفت.
معظم له در مدت اقامت در تهران هم منقول تدريس مي کرد و هم معقول.
مهمترين اثر معقولي او حاشيه اوست بر شرح منظومه سبزواري که مکرر چاپ شده است، و مهمترين اثر منقولي اش شرحي است استدلالي بر عروة الوثقي. معظم له در سال 1391 قمري در تهران درگذشت (110) .
9. آقاي آقا ميرزا مهدي آشتياني. از اساتيد مسلم و متبحر قرن ما بود. پدرش ميرزا جعفر ملقب به ميرزا کوچک از شاگردان آقا محمد رضا حکيم قمشه اي بود و مادرش دختر حاج ميرزا حسن آشتياني مجتهد معروف تهران بود.
مرحوم آقا ميرزا مهدي از تلاميذ ميرزا حسن کرمانشاهي و ميرزا هاشم اشکوري بوده است. سالها در تهران مدرس فلسفه و عرفان بود و عنوان مدرس رسمي مدرسه سپهسالار قديم را-که بر حسب وقف نامه بايد ماهر در عقليات و ناظر در شرعيات باشد-داشت. در حدود سالهاي 1365-1366 هجري قمري به استدعاي فضلا و طلاب حوزه علميه قم چندي به قم مهاجرت کرد و به تدريس و افاضه پرداخت. اين بنده در آن مدت قليل، توفيق استفاده از محضر او را يافت.
معظم له آثار ارزنده اي از خود باقي گذاشت. بر شرح منظومه منطق و فلسفه حاشيه دارد و هر دو چاپ شده است. کتابي به نام «اساس التوحيد» درباره «قاعده الواحد» و وحدت وجود دارد که آن نيز چاپ شده است. شايد آثار ديگري هم داشته باشد که من نمي دانم. در سال 1372 در گذشت.
10. آقاي آقا ميرزا احمد آشتياني. معظم له کوچکترين فرزند حاج ميرزا حسن مجتهد آشتياني بود. جامع المعقول و المنقول و ضرب المثل تقوا و پارسايي بود. بيش از چهل سال در تهران به تدريس فقه و اصول و معقول پرداخت. معظم له نيز از شاگردان حکيم کرمانشاهي و حکيم اشکوري بود.
در حدود سالهاي 1345-1350 براي تکميل علوم نقلي به نجف رفت و خود نيز تدريس مي کرد. در درس اسفار او فضلاي درجه اول آن ايام نجف که بسياري از آنها مجتهد مسلم بودند شرکت مي کردند. حضرت استاد علامه طباطبايي در همان ايام از محضر اين مرد بزرگ استفاده کرده، قسمتي از اسفار را نزد او خوانده اند. معظم له در سال 1395 در حالي که قريب صد سال از عمرش مي گذشت زندگاني را بدرود گفت.
11. آقا ميرزا طاهر تنکابني. او نيز از اساتيد مسلم فلسفه در دوران اخير بود و ممحض در فلسفه بود. احاطه وي به متون و آراء فلاسفه حيرت انگيز بوده است. در سال 1280 در کلاردشت مازندران متولد شد. براي تکميل تحصيلات به تهران آمد. دوره ميرزاي جلوه و حکيم قمشه اي و حکيم مدرس را درک کرده است. اينکه از درس حکيم کرمانشاهي و حکيم نيريزي استفاده کرده است يا نه، چيزي نمي دانيم. پس از دوره اين سه حکيم، او از اساتيد مسلم به شمار رفته است و در سال 1360 وفات يافت.
12. آقا سيد ابو الحسن رفيعي قزويني. از مشاهير و معاريف اساتيد در نيم قرن اخير بود. جامع المعقول و المنقول بود. فلسفه را نزد حکيم کرمانشاهي و حکيم اشکوري آموخته بود. پس از تاسيس حوزه علميه قم در سال 1340 وسيله مرحوم حاج شيخ عبد الکريم حائري يزدي، معظم له به قم مهاجرت کرد و ضمن استفاده از محضر آقاي حائري، خود به تدريس شرح منظومه سبزواري و اسفار ملا صدرا پرداخت. فضلا از درسش استفاده مي کردند. استاد بزرگ ما آيت الله خميني (مد ظله) شرح منظومه و قسمتي از اسفار را نزد او خوانده اند. او را بالخصوص از نظر حسن تقرير و بيان مي ستودند. مرحوم رفيعي در زمان حيات مرحوم آقاي حائري به قزوين مراجعت کرد. طالبان حکمت احيانا براي استفاده از محضرش به قزوين مي رفتند. سالهاي آخر، تهران را محل اقامت قرار داد و از مراجع تقليد به شمار مي رفت. در سال 1394 جهان را وداع گفت.
13. آقا شيخ محمد حسين فاضل توني. از مشاهير مدرسان فلسفه در عصر اخير بود. رساله اي در الهيات دارد. در مقدمه آن رساله نوشته که شاگرد جهانگيرخان و حکيم اشکوري بوده است.
پس از تاسيس دانشگاه، سالها در دانشکده ادبيات و دانشکده معقول و منقول تدريس مي کرد. فاضل توني بر مقدمه شرح فصوص قيصري حاشيه نوشته است. وي در سال 1309 متولد (111) و در حدود سال 1380 درگذشت.
14. سيد محمد کاظم عصار. از اساتيد فلسفه عصر اخير به شمار مي رفت. در سال 1305 متولد شد و در هجده سالگي به اصفهان رفت و سه سال به تحصيل فلسفه (علي الظاهر نزد جهانگيرخان و آخوند ملا محمد کاشي) پرداخت. بعد به تهران آمد و شش سال نزد اساتيد تهران : حکيم اشکوري و حکيم کرمانشاهي و حکيم نيريزي فلسفه تحصيل کرد. آنگاه به عتبات رفت و ده سال علوم منقول را نزد اساتيد فن تکميل کرد و در سن 35 سالگي (سال 1340 قمري) به تهران مراجعت کرد و به تدريس معقول و منقول (بالخصوص معقول) پرداخت. پس از تاسيس دانشگاه تهران در سال 1313 هجري شمسي (تقريبا1353 قمري) در دانشکده ادبيات و دانشکده علوم معقول و منقول به تدريس پرداخت. از حدود سال 1365 که مدرسه عالي سپهسالار نام دانشگاه روحاني يافت، در آنجا مشغول تدريس شد و تقريبا تا پايان عمرش ادامه يافت.
مرحوم عصار مردي خوش محضر و بذله گو بود، هيچ چيز را به جد نمي گرفت. از مرحوم عصار آثاري در وحدت وجود و بدا و علم الحديث و تفسير باقي مانده است. بعضي از آن آثار اخيرا چاپ شده است. معظم له در سال 1394 درگذشت (112) .

طبقه سي و سوم

اين طبقه، طبقه اساتيد خود ما هستند. ما به ملاحظاتي از ترجمه اين طبقه در حال حاضر خودداري مي کنيم و به وقت ديگر و فرصت مناسبتري موکول مي کنيم.
اين طبقه بندي نظر به اينکه اولين بار است که صورت مي گيرد و تاکنون نديده ايم کسي ديگر به اين شکل بررسي کرده باشد، طبعا خالي از نقص نخواهد بود. اولين نقص اين است که جامع نيست، افراد بسياري از قلم افتاده اند يا خود از قلم انداخته ايم، زيرا غرض ذکر همه حکما يا حکيم مشربان دوره اسلامي نيست، جمع آوري همه آنها کار آساني نيست، قصد ما تنها متوجه افرادي است که تاثير روشني از راه تاليف يا تدريس و تربيت شاگردان در نسل بعدي داشته و پرچمدار اين فن بوده و در ادامه و استمرار اين بخش عظيم فرهنگي اسلامي نقش مثبتي داشته اند. در پايان يادآوري نکاتي را لازم مي دانيم :
1. اين طبقه بندي مانند هر طبقه بندي ديگر تقريبي است، هر چند با معيار استادي و شاگردي انجام يافته. ما مي دانيم که افرادي که از يک استاد استفاده مي کنند (اگر آن استاد سالها به کار تدريس پرداخته باشد) صد در صد همزمان و همدوره نيستند، معمولا کهنسالان يک طبقه، نوعي تقدم نسبت به جوانسالان آن طبقه دارند.
مثلا حاجي سبزواري را به اعتبار اينکه شاگرد ملا اسماعيل اصفهاني بوده و او شاگرد ملا علي نوري بوده است، با ميرزاي جلوه و حکيم قمشه اي-که آنها نيز شاگرد شاگردان نوري بوده اند-هم طبقه شمرديم، در صورتي که حاجي از کهنسالان اين طبقه است و مختصري خود نوري را درک کرده و در سال 1289 درگذشته، اما ميرزاي جلوه از جوانسالان اين طبقه است و تا سال 1314 حيات داشته و خود در ابتدا قصد داشته از محضر حکيم سبزواري در سبزوار استفاده کند.
2. از نيمه اول قرن سوم که تاريخ فلاسفه دوره اسلامي آغاز مي شود تا پايان قرن چهارم «دوره ترجمه» است. در اين دوره بسياري از فيلسوفان، مترجم بوده اند و بسياري از مترجمان، خود فيلسوف بوده اند. البته مترجماني هم بوده اند که فيلسوف نبوده اند و يا فيلسوفاني که مترجم نبوده اند. دوره ترجمه از دوره تاليف و تحقيق مجزا نيست، چنان نيست-آنچنانکه بعضي گمان کرده اند-در دوره اسلامي يک قرن يا دو قرن منحصرا به ترجمه مشغول بوده اند، بعدها افراد صاحب نظر که آنها را «فيلسوف» مي ناميم ظهور کرده باشند، بلکه همزمان با ترجمه هاي اوليه صاحب نظري کم نظير به نام يعقوب بن اسحاق کندي پيدا شد، فيلسوفاني تربيت کرد و اين رشته ادامه يافت. الکندي همزمان است با مترجماني از قبيل حنين بن اسحاق عبادي و عبد المسيح حمصي، و تقدم زماني دارد بر بسياري از مترجمين از قبيل ثابت بن قره و غيره.
3. مترجمين غالبا يهودي يا مسيحي يا صابئي بوده اند. کمتر مترجم مسلمان در ميان آنها مي يابيم، همچنانکه مترجم زردشتي پيدا نمي شود. از ميان مترجمان تنها عبد الله بن مقفع است که احتمالا مي توان گفت زردشتي بوده است ولي او هم زردشتي نبوده، مانوي بوده و بعلاوه بعد مسلمان شد. ولي فيلسوفان و صاحب نظران اين دوره که از خود انديشه اي داشته اند همه مسلمانند، ما حتي يک فيلسوف صاحب نظر غير مسلمان پيدا نمي کنيم، و اين خود از نظر تحليل علمي وجامعه شناسي قابل مطالعه است.
4. در دوره بعد از دوره ترجمه تا قرن ششم و هفتم و تا اندازه اي در دوره ترجمه، اکثريت قريب به اتفاق فلاسفه ضمن اينکه فيلسوفند در فن پزشکي مهارت دارند، همچنانکه بو علي هم فيلسوف است و هم پزشک. در بسياري از آنها پزشکي بر فلسفه غلبه دارد.
[در]اين دوره که دوره «فيلسوف پزشکي» است، مسلمان و يهودي و مسيحي شرکت دارند. از صابئيان در اين دوره برخلاف دوره ترجمه خبري نيست. در اين دوره ما به پزشکان بلند قدر مسيحي يا يهودي زياد بر مي خوريم که ضمنا فيلسوف هم هستند ولي به فيلسوف بلند قدري از يهوديان يا مسيحيان بر نمي خوريم.
مثلا ابو الفرج بن الطيب که معاصر ابن سيناست، از نظر پزشکي در مرتبه اي است که ابن سينا آن را مي ستايد ولي در فلسفه به هيچ وجه مورد توجه ابن سينا و غير ابن سينا نبوده است. ابو البرکات بغدادي و حتي ابو الخير حسن بن سوار مي توانند استثنايي از اين جهت به شمار روند، زيرا ابو البرکات يک فيلسوف صاحب نظر يهودي بود و ابو الخير يک فيلسوف مسيحي، ولي چنانکه مي دانيم ايندو نيز بر دين اولي باقي نماندند و هر دو آخر کار مسلمان شدند. اين آمارها مي تواند موضوع مطالعه جالبي از نظر جامعه شناسي باشد که مثلا در طبقه «مترجمان فيلسوف و فيلسوفان مترجم» فيلسوفان صاحب نظر همه مسلمانند و يا در طبقه «پزشکان فيلسوف و فيلسوفان پزشک» فيلسوفان صاحب نظر همه مسلمانند و غير مسلمانان با اينکه پزشکان بسيار عاليقدر دارند، فيلسوف صاحب نظر ندارند. اين دليل اين است که روح اسلامي با تعقلات فلسفي از ساير روحهاي حاکم بر مذاهب ديگر سازگارتر است.
از همه جالبتر اينکه در طول تاريخ تقريبا دوازده قرني فلسفه و پزشکي دوره اسلامي، نه به يک فيلسوف زردشتي بر مي خوريم و نه به يک پزشک زردشتي (و ظاهرا از اين قبيل است جمع رياضيدانان) . بديهي است که همچنانکه يهوديان و مسيحيان مي توانسته اند در اين نهضت علمي و فرهنگي و فلسفي شرکت کنند و سهيم باشند، زردشتيان هم مي توانستند شرکت کنند ولي شرکت نکرده اند، همچنانکه در دوران قبل از اسلام هم شرکتي در فرهنگ جهاني نداشته اند. در دوران قبل از اسلام، ايرانياني که مشعلدار علم و فرهنگ بوده اند مسيحي و يا يهودي و يا صابئي بوده اند و همانها هستند که دانشگاه جندي شاپور را اداره مي کرده اند.
در دوره اسلامي در ميان فلاسفه تنها بهمنيار بن مرزبان آذربايجاني است که زردشتي بود ولي او هم بعد مسلمان شد، و در ميان پزشکان تنها علي بن عباس اهوازي معروف به ابن المجوسي است که پزشک عاليقدري است، ولي او هم همچنانکه ادوارد براون در طب اسلامي و ديگران گفته اند و بعلاوه نامش گواهي مي دهد، نياکانش زردشتي بوده اند نه خودش.
حقيقت اين است که روح زردشتي گري به صورتي بوده (يا درآورده بودند) که به هيچ وجه با علم و فلسفه سازگار نبوده و اگر احيانا افرادي زنجير را پاره مي کرده اند و به علوم مي گراييده اند، زردشتي گري را بدرود مي گفته اند.
5. در ميان فلاسفه مسلمان، اکثريت با فلاسفه شيعه است. فلاسفه غير شيعي به استثناي فيلسوفان اندلس که از محيط و انديشه تشيع دور بوده اند، اکثريت قريب به اتفاق تمايل شيعي دارند. اين نيز مي تواند دليل بر مطلبي باشد و آن اينکه عقل شيعي از اول عقل فلسفي بوده است. ما در کتاب سيري در نهج البلاغه درباره اين مطلب بحث کرده ايم (113) ، حث بيشتر فرصت بيشتري مي خواهد.
6. ايرانيان در قسمت فلسفه و حکمت-از مجموعه فرهنگ اسلامي که ايراني و غير ايراني در آن شرکت داشته اند-نسبت به غير ايرانيان اکثريت قاطع دارند. خصوصا در قرون متاخرتر يعني از دوره مغول به بعد و بالاخص از قرن دهم به بعد که ايران يکسره شيعه مي شود، فلسفه اسلامي مختص ايران است. ايرانيان فلسفه اسلامي را آغاز نکردند-اولين فيلسوف اسلامي عرب است-ولي پس از آشنايي با فلسفه، بيش از هر قوم ديگر به آن چسبيدند. به عقيده ما اين جهت دو ريشه دارد : يکي اينکه عقليت ايراني عليرغم ممانعتهاي زردشتي قبل از اسلام، عقليت فلسفي است. ديگر نفوذ تشيع در ايران است. اگر از فلاسفه ايراني که از نظر نژاد، عرب يا ترک يا نژاد ديگرند صرف نظر کنيم از قبيل فخر الدين رازي، جلال الدين دواني، صدر الدين دشتکي، غياث الدين دشتکي وعده ديگر، فلاسفه غير ايراني به نسبت بسيار اندکند. فلاسفه غير ايراني يا غير مسلمان اند و آنها گروهي از پزشکان فيلسوف مصر و شام و اندلس و غيره اند، و يا مسلمانان غير ايراني اند از قبيل ابن هيثم بصري مصري، ابو البرکات بغدادي، علي بن رضوان مصري، کندي، ابن رشد، ابن طفيل، ابن الصائغ، قطب الدين مصري، کمال الدين يونس موصلي و احتمالا فارابي که عددشان زياد نيست.
7. مرکز تعليم و تعلم فلسفه قبل از ابن سينا بغداد بود. ابن سينا مرکزيت را به ايران منتقل کرد. ابن سينا اساسا به بغداد نرفت، بلکه او در فلسفه استاد نداشته است. اندکي منطق پيش استاد خوانده است. نبوغ و شهرت ابن سينا، از اطراف و اکناف طالبان حکمت را به سوي او و مطالعه کتبش کشانيد. کتابهايش ناسخ کتب پيشينيان شد. اساتيد کتابهاي او فقط در ايران پيدا مي شدند و از ايران به خارج ايران گسترش پيدا کرد. با نفوذ انديشه هاي ابن سينا و بي رقيب بودن. کتابهايش و ايراني بودن شاگردانش که متخصصان آن کتب بودند، بغداد از مرکزيت افتاد. البته در بغداد کتب فلسفه و از آن جمله کتب ابن سينا تدريس مي شد ولي ديگر آن مرکزيت پيش را نداشت.
بعدها وسيله ابو العباس لوکري شاگرد شاگرد ابن سينا، حوزه فلسفه-که در زمان ابن سينا قسمتهاي مرکزي و احيانا جنوبي ايران بود-تا خراسان گسترش يافت.
8. با آمدن مغول از يک طرف و حملات امثال غزالي از طرف ديگر، بساط فلسفه از غير ايران کم و بيش بر چيده شد. در ايران شعله کمي باقي بود، ولي تدريجا همين شعله ضعيف رو به قوت نهاد. اين کار بيشتر در حوزه فارس صورت گرفت. با طلوع دولت صفويه و نهضت جديد علمي و فلسفي در اصفهان، بار ديگر وسيله ميرداماد و صدر المتالهين فلسفه رونق جديدي يافت.
9. از زمان صفويه به اين طرف که فلسفه اسلامي در انحصار شيعيان ايراني قرار مي گيرد، همه نواحي ايران به نسبت متساوي سهيم نيستند.
بعضي منطقه ها با اينکه در علوم نقلي سهم قابل توجهي دارند، در علوم عقلي يا سهمي ندارند و يا سهم قابل توجهي ندارند. خوزستان با اينکه در ادب و حديث و فقاهت سهم مهمي دارد، در فلسفه و حکمت و علوم عقلي سهمي ندارد، همچنين استان سيستان و بلوچستان، ابو سليمان منطقي سجستاني را بايد يک استثنا در منطقه سيستان شمرد. بعضي استانها سهم اندکي دارند مثل آذربايجان. از آذربايجان بهمنيار، شمس الدين خسروشاهي، ملا رجبعلي، ملا حسين اردبيلي و آقا علي حکيم زنوزي، و در عصر ما علامه طباطبايي را بايد نام برد. ولي بعضي ديگر از ايالات و استانهاي ايران سهم بيشتري دارند از قبيل خراسان، اصفهان، فارس. . .
آنچه ممکن است غير منتظره تلقي شود اين است که بيشترين سهم را در علوم عقلي از زمان ميرداماد تا عصر ما، شمال ايران يعني گيلان و مازندران و گرگان دارد. در حدود سي نفر از معاريف اساتيد فلسفه از اين ناحيه اند و در ميان آنها فيلسوفان بسيار بزرگ و نامداري وجود دارند از قبيل مير داماد، ملا اسماعيل خواجويي، آقا محمد بيدآبادي، ملا علي نوري، مير فندرسکي، عبد الرزاق لاهيجي، ملا محمد جعفر لنگرودي و غيرهم. اين گروه اگر چه مرکز تحصيل يا تدريسشان اصفهان بوده است، ولي خودشان از شمال ايران اند.
10. طبقات فلاسفه به ترتيبي که ما به دست آورده ايم، يک سلسله منظم و مرتب و بدون وقفه است و نشانه يک فرهنگ مستمر است، همچنانکه نظير آن را در فقه و حديث و عرفان و ادبيات و حتي رياضيات مي توانيم ارائه دهيم.
از نظر استاد و شاگردي، فقط در دو نقطه است که به نقطه مجهول مي رسيم : يکي در ملا اسماعيل خواجويي که زمانش مقارن با فتنه افغان است، نه خودش و نه ديگران (در حدودي که ما به دست آورده ايم) از اساتيد او ياد نکرده اند. و ديگر در فخرالدين سماکي استاد مير داماد است که اساتيد او را نمي شناسيم (114) .
البته در اين دو نقطه وقفه اي پيدا نشده است، تسلسل استاد و شاگرد بهم نخورده است بلکه فعلا بر ما مجهول است، شايد بعدها به دست آيد. اگر از اين دو نقطه مجهول صرف نظر کنيم، مي توانيم سلسله اساتيد خود را تا بوعلي مشخص کنيم و اگر شيخ بهايي را به عنوان استاد فلسفه بپذيريم، يکي از دو نقطه ابهام برطرف مي شود، يعني از طريق شيخ بهايي و استادش ملا عبد الله يزدي-نه از طريق ميرداماد-تا بوعلي سلسله استاد و شاگردي مشخص است.
بو علي شخصا وضع ديگري دارد. او اساسا استاد فلسفه نداشته است، استفاده اش صرفا از کتب ديگران بوده است.
11. نه تنها بو علي در فلسفه استاد نداشته است و با مطالعه کتب ديگران فيلسوف شده است، فارابي و الکندي-که دو سر سلسله ديگر هستند-نيز استاد فلسفه نداشته اند.
تاريخ از هيچ فيلسوفي به عنوان استاد الکندي ياد نمي کند، بلکه اساسا در آن وقت فيلسوفي در محيط الکندي وجود نداشته است، لهذا فيلسوفي الکندي از شخص خودش آغاز مي شود. فارابي نيز فقط منطق را نزد استاد (يوحنا بن حيلان) خوانده است. قبلا گفتيم اينکه مي گويند فارابي شاگرد ابو بشر متي بوده است اساس درستي ندارد.
عليهذا مسلمين از نظر کتب فلسفي مديون و رهين غير مسلمانان اند، نه از نظر معلم فلسفه.

--------------------------------------------
پي نوشت ها :
1- همان، ج 4/ص 465-467.
2- همان، ج 1/ص 340.
3- مقدمه انجوي بر ديوان حافظ، نقل از حافظ شيرين سخن تاليف مرحوم دکتر محمد معين.
4- روضات الجنات، ص 476.
5- ص 476.
6- ج 3/ص 214.
7- رجوع شود به کتاب شرح زندگاني جلال الدين دواني، تاليف آقاي علي دواني.
8- ريحانة الادب، ج 4/ص 495 و496.
9- اسفار (چاپ سنگي) ، ج 3/ص 18.
10- شرح زندگاني جلال الدين دواني، ص 126.
11- آقاي عبد الله نوراني آن را تصحيح کرده اند و آماده چاپ است.
12- شرح زندگاني جلال الدين دواني، ص 108.
13- همان، ص 110.
14- روضات الجنات، ص 185 و186.
15- همان، ص 358.
16- شرح زندگاني جلال الدين دواني، ص 110.
17- رجوع شود به نامه دانشوران، ج 9/ص 89، 204.
18- دفتر سوم و چهارم مقالات و بررسيها، نشريه دانشکده الهيات و معارف اسلامي، ص 27.
19- ريحانة الادب، ج 4/ص 304.
20- شرح حال جلال الدين دواني، ص 165.
21- الذريعه، ج 1/ص 99.
22- بنابر يادداشتي که آقاي عبد الله نوراني از فضلاي معاصر فرستاده و از فردوس شوشتر ص 61 نقل کرده اند. عليهذا مير داماد با دو واسطه شاگرد صدر الدين دشتکي است.
23- دکتر محسن جهانگيري، نشريه فلسفه دانشکده ادبيات، شماره 1، ص 72.
24- منتخباتي از اين دو رساله اخيرا به همت آقاي سيد جلال آشتياني در مجموعه منتخباتي از آثار حکماي الهي ايران چاپ شده است.
25- مقالات و بررسيها، دفتر سوم و چهارم، ص 28.
26- ص 23.
27- به همت آقاي سيد جلال آشتياني.
28- طبق يادداشتي که آقاي عبد الله نوراني نوشته اند رساله اثبات واجب ملا رجبعلي با مقدمه اي در شرح حال و ذکر آثار او وسيله خود ايشان در نامه آستان قدس، شماره 6 در سال 1344 به چاپ رسيده است.
29- مقدمه الشواهد الربوبيه، ص 91.
30- روضات الجنات، ص 116.
31- ريحانة الادب، ج 5/ص 242.
32- روضات الجنات، ص 117.
33- ريحانة الادب، ج 5/ص 241.
34- روضات الجنات، ص 287.
35- روضات، ص 312.
36- همان، ص 619.
37- رسائل فلسفي و کلامي فارسي او را آقاي نوراني تصحيح و براي چاپ آماده کرده اند.
38- منتخباتي از آثار حکماي الهي ايران، ج 2/ص 449-451.
39- ريحانة الادب، ج 1/ص 104.
40 و 41- مقدمه آقاي همايي بر شرح مشاعر ملا محمد جعفر لنگرودي.
42 و 43 و44- روضات، ص 31، 33، 122 و 624.
45- مقدمه آقاي همايي بر شرح مشاعر، صفحات 15 و16.
46- مبدا و معاد، ملا صدرا، چاپ سنگي، ص 278.
47- روضات الجنات، ص 624.
48- همان، ص 648.
49- همان، ص 33.
50- ريحانة الادب، ج 5/ص 266.
51- روضات الجنات، ص 33.
52- ريحانة الادب، ج 5/ص 385.
53- روضات الجنات، ص 33.
54- مقدمه الشواهد الربوبية.
55- اين جريان را مرحوم آقا علي مدرس زنوزي فرزند مرحوم ملا عبد الله زنوزي ضمن شرح حال خودش و پدرش نوشته و در مقدمه انوار جليه ملا عبد الله زنوزي از انتشارات «مؤسسه مطالعات اسلامي دانشگاه مک گيل» چاپ شده است.
56- روضات الجنات، ص 402.
57- همان، ص 647.
58- ريحانة الادب، ج 6/ص 160.
59- رجوع شود به مقدمه مستند حسن حبيب بر ديوان مرحوم حاج ميرزا حبيب رضوي، از ص 86 به بعد.
60- ريحانة الادب، ج 6/ص 285.
61- رجوع شود به گزارش آقا علي زنوزي فرزند معظم له در مقدمه انوار جليه که از تاليفات معظم له است و اخيرا وسيله «مؤسسه مطالعات اسلامي دانشگاه مک گيل» چاپ شده است.
62- الکرام البررة، علامه آقا شيخ آقا بزرگ تهراني، ص 151.
63- مقدمه آقاي آشتياني بر شرح مشاعر لاهيجي، ص 45.
64- مقدمه آقاي آشتياني بر انوار جليه، ص 5.
65- مقدمه «مؤسسه مطالعات اسلامي مک گيل» بر شرح منظومه سبزواري چاپ آن مؤسسه، نقل از کتاب مذاهب و فلسفه در قرون وسطي تاليف کنت گوبينو.
66- ريحانة الادب، ج 6/ص 381 و نقباء البشر، ص 502.
67- نقباء البشر، ص 569.
68- همان، ص 983.
69- همان، ص 3.
70- الکرام البررة، ص 6.
71- نقباء البشر، ص 51.
72- همان، ص 727.
73- همان، ص 854.
74- همان، ص 727.
75 تا 84- مقدمه آقاي سيد جلال الدين آشتياني بر مجموعه رسائل حکيم سبزواري، صفحات 67-82.
85 و 86- رجوع شود به کتاب سيد جمال الدين حسيني پايه گذار نهضتهاي اسلامي، صفحات 26-31 و به مجموع اسناد و مدارک درباره سيد جمال، گردآورده دکتر اصغر مهدوي و ايرج افشار.
87- گزارش خود آن مرحوم که در مقدمه انوار جليه چاپ شده است.
88- مقدمه رساله ولايت حکيم قمشه اي، ص 2.
89- مقدمه آقاي همايي بر کتاب برگزيده ديوان سه شاعر اصفهان، ص 21.
90- مقدمه رساله ولايت حکيم قمشه اي، ص 14.
91- مقدمه آقاي همايي بر کتاب برگزيده ديوان سه شاعر اصفهان.
92- قبل از اين بيت، اين ابيات است :
همه آفاق بگشتم چو تو در عالم نيست يا اگر هست به حسن تو بني آدم نيست شايد از زير نگين ملک سليمان آري حسن هر جا که زند خيمه کم از خاتم نيست فکري اي شيخ به روز سيه خود مي کن که تو را دست در آن زلف خم اندر خم نيست
93-رجوع شود به نقباء البشر، ص 733 و 690 و 1185 و به مقدمه رساله مرحوم حکيم قمشه اي در باب «ولايت و خلافت کبري» که حاشيه اي بر فص شيثي فصوص الحکم محيي الدين است، ص 2.
94- نقباء البشر، ص 845.
95- همان، ص 983.
96- مقدمه آقاي همايي بر شرح لنگرودي بر مشاعر ملا صدرا، ص 11.
97- در سال 1322 شمسي که در بروجرد از محضرشان استفاده مي کردم، از خودشان شاگردي نزد آخوند و همچنين ظهور حالات عجيب آخوند را شنيدم.
98- نقباء البشر، ص 212.
99- ريحانة الادب، ج 6/ص 381 ضمن احوال ملا محمد هيدجي.
100- ظاهرا تخصص بيشتر اين مرد بزرگ در رياضيات بوده است.
101- نقباء البشر، ص 569.
102- رجوع شود به مقدمه حسن حبيب بر ديوان مرحوم حاج ميرزا حبيب شهيدي خراساني، ص 25-37.
103 و 104- مقدمه الشواهد الربوبيه، ص 146.
105- ريحانة الادب، ج 6/ص 381.
106- نقباء البشر في القرن الرابع عشر، ج 2/ص 584 و 918.
107- ريحانة الادب، ج 3/ص 167 و اطلاعات متفرقه.
108- مرحوم آقاي حاج ميرزا علي آقا شيرازي (رضوان الله عليه) از نظر سني ظاهرا تفاوت چنداني با حکيم خراساني نداشته و با معظم له و آقاي حاج آقا رحيم ارباب، يگانه يادگار سلف صالح، دوستي اي در کمال صميميت داشته اند، ولي نظر به اينکه فلسفه را در بزرگسالي تحصيل کرده از محضر دوست صميمي اش بهره مند شده است.
109- مقدمه مرحوم شيخ محمد رضا مظفر-که از شاگردان معظم له بود-بر تعليقه معظم له بر مکاسب شيخ انصاري.
110- مقدمه آقاي حاج ميرزا حسن مصطفوي بر چاپ دوم تعليقه معظم له بر شرح منظومه، و اطلاعات مستقيم.
111- نقباء البشر، ص 889.
112- تاريخ مدرسه سپهسالار، تاليف ابو القاسم سحاب، ص 169 و 170، و برخي اطلاعات مستقيم.
113- سيري در نهج البلاغه، ص 40-44.
114- خوشبختانه در مورد فخرالدين سماکي اخيرا به دست آمد که شاگرد غياث الدين منصور بوده است. رجوع شود به صفحه 510 همين کتاب (پاورقي) . بنابر اين، اين نقطه مجهول تبديل به معلوم شد. اميدواريم با همکاري فضلاي متتبع به استاد يا اساتيد خواجويي نيز دست يابيم و نقطه مجهولي از اين جهت باقي نماند.