شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)

زندگینامه حضرت ابوطالب (علیه السلام)

0 نظرات 00.0 / 5

 

 

مقدمه

امام صادق عليه السلام مي فرمايد :
«مثل ابي طالب مثل اهل الکهف حين اسروا الايمان و اظهروا الشرک فآتاهم الله اجرهم مرتين؛»
مثل حکايت ابوطالب، مثل اصحاب کهف است که ايمان خود را مخفي کردند و اظهار شرک نمودند، پس خداوند اجر و پاداش آنان را دو چندان داد.
(بحار الانوار، ج 35 ص 72)
يکي از شخصيتهاي نقش آفرين صدر اسلام، حضرت ابوطالب پدر علي (ع) است. وي در هنگامي که پدر عاليقدر اسلام از همه سو هدف تيرهاي زهرآگين مشرکان مکه بود مردانه از آن حضرت حمايت کرد و بدين وسيله در گسترش اسلام و تقويت مسلمانان نقش مهمي ايفا نمود.
متاسفانه اين رادمرد الهي با همه فداکاريهايش از اسلام که بر دوست و دشمن پوشيده نيست سخت مظلوم واقع شده و تمام تلاشهاي او درباره پيامبر اسلام (ص) نه تنها در تاريخ به فراموشي سپرده شده بلکه حتي نسبت کفر و شرک به اين مسلمان با فضيلت داده اند. لذا در اين بخش بر آنيم با اين شخصيت بزرگ اسلام آشنا شويم تا از اين رهگذر علاوه بر آشنايي به فضايل و کمالات علي (ع) از ديدگاه وراثت، پاسخ اتهاماتي که بويژه به ابوطالب پدر علي (ع) نسبت داده شده و او را به شرک و کفر متهم نموده اند، داده شود. همچنين شبهاتي که به ايمان و اسلام اين مرد الهي و وارسته وارد کرده اند با دليل و برهان برطرف شود و با اين حديث شريف که در زيارت وارث آمده، آشنا شويم : «اشهد انک کنت نورا في الاصلاب الشامخة و الارحام المطهرة لم تنجسک الجاهلية بانجاسها و لم تلبسک من مدلهمات ثيابها.» و بدانيم که ابوطالب و فاطمه بنت اسد، پدر و مادر علي هر دو از ابتدا موحد و خدا پرست و بر آيين توحيدي ابراهيم حنيف بوده اند. و پس از ظهور اسلام به پيامبر (ص) ايمان آوردند و با اعتقاد به دين و آيين محمد (ص) از دينا رفتند.

 

 

 

نام و نسب ابوطالب

نام ابوطالب، «عمران» است و بعضي او را «عبدمناف» ناميده اند. چون فرزند بزرگش «طالب» بود، او را ابوطالب خواندند. وي 35 سال قبل از تولد پيامبر اسلام (ص) در مکه معظمه در خانواده اي برجسته و خدا شناس ديده به جهان گشود. او با عبدالله پدر پيامبر (ص) برادر بود. پدرش «عبدالمطلب» جد پيامبر اسلام است که همه قبايل عرب وي را به عظمت و بزرگواري مي شناختند و از او به عنوان مردي با کفايت و مبلغ آيين توحيد ابراهيم ياد مي کردند. عبدالمطلب، چنان مورد توجه دنياي آن روز بود که او را با لقب «سيد البطحاء» آقاي سرزمين مکه و حومه آن و «ساقي الحجيج» آب دهنده حاجيان خانه خدا و «ابوالساده» پدر بزرگواريها و «حافر الزمزم» ايجاد کننده چاه زمزم مي خواندند. عبدالمطلب در حفظ و حراست وجود مبارک حضرت محمد (ص) بسيار کوشا بود. شيعه و اهل سنت بر اين حقيقت معترف اند.
ابوطالب از چنين پدري به دنيا آمد و در خانه چنين شخصيت بزرگ و الهي پرورش يافت. ابوطالب چهار پسر و دو دختر داشت. پسران او ده سال با يکديگر فاصله سني داشتند. طالب پسر بزرگ اوست که از او نسلي باقي نمانده است. دومين فرزند او عقيل و سومين آنها جعفر معروف به جعفر طيار و چهارمين و آخرين فرزند پسري وي حضرت علي (ع) است. دو دخترش يکي فاخته نام داشت که او را «ام هاني» مي خواندند و دختر ديگرش «ريطه» يا «اسماء» است. فرزندان ابوطالب همه از فاطمه بنت اسداند. (1)

 

 

 

گوشه ای از زندگانی افتخارآميز ابوطالب

ابوطالب در خانواده اي خداپرست و موحد و در سايه پدري همچون عبدالمطلب که از کمالات روحي و امتيازات معنوي برخوردار بود، پرورش يافت. و همانند پدرش در مسير آيين حنيف ابراهيمي قدم برمي داشت و منصب سقايت و آبرساني به زايران خانه خدا و پاسداري از جان حضرت محمد (ص) را به نيکويي بر عهده گرفت.
ابوطالب نه تنها تحت تاثير شرک و بت پرستي مردم مکه قرار نگرفت، بلکه در مقابل شيوه هاي جاهليت ايستادگي کرد و نوشيدن مشروبات را بر خود حرام ساخت و خود را از هرگونه فساد و آلودگي، برحذر داشت. (2) او نخستين کسي است که «سوگند خوردن اولياي مقتول براي اثبات قتل» را در امر قضا، سنت قرار داد و بعدها اسلام نيز آن رابا نام «قسامه» تثبيت کرد. (3)
مورخان نوشته اند : «ابوطالب سه سال قبل از هجرت، بعد از آن که پيامبر (ص) و يارانش از «شعب» خارج شدند، در ماه شوال يا ذي القعده در سن 84 سالگي از دنيا رفت.» (4) و در حالي دنيا را وداع گفت که قلبش لبريز از ايمان به خدا و عشق به محمد (ص) بود. بدنش را در مکه معظمه در مقبره حجون معروف به «قبرستان ابوطالب» دفن کردند. با مرگ او خيمه اي از حزن و اندوه بر پيامبر اسلام و مسلمانان آن روز که کمتر از پنجاه نفر بودند، سايه افکند زيرا آنان بهترين حامي، مدافع و فداکار در راه اسلام را از دست دادند. ابن کثير و ابن اثير نقل مي کنند : «کفار قريش پس از وفات ابوطالب بر سر مبارک پيامبر (ص) خاک - و گاهي روده گوسفند - مي ريختند. (5) اندوه مسلمانان چند روز بعد با درگذشت حضرت خديجه، رکن ديگر اسلام و حامي پيامبر خدا، دو چندان شد. (6)
درگذشت ابوطالب و خديجه کبري مصيبت بزرگي براي رسولخدا بود. پيامبر (ص) مي فرمايد :
«ما نالت قريش مني شيئا اکرهه حتي مات ابوطالب»
تا زماني که ابوطالب زنده بود، قريش نمي توانست هيچ گونه ناخوشايندي براي من ايجاد کند.» (7)
ابوطالب پس از درگذشت عبدالمطلب، کفالت و سرپرستي محمد (ص) را که هشت ساله بود به عهده گرفت و تا هنگام وفاتش، 42 سال تمام پروانه وار به گرد شمع وجود او گشت. و در تمام حالات، در سفر و حضر ازاو حراست و حفاظت کامل نمود و در راه هدف مقدس پيامبر اسلام که نشر آيين يکتاپرستي و ريشه کن کردن شرک و بت پرستي بود از هيچ کوششي دريغ ننمود، حتي به مدت سه سال در کنار پيامبر (ص) و ساير بني هاشم در «شعب ابي طالب» - که دره اي خشک و سوزان بود - به سر برد. وي همواره ايمان خود را کتمان مي کرد تا بهتر از اسلام و حضرت محمد (ص) دفاع نمايد. او در ضمن اشعاري اين حقيقت را بازگو مي کند.
«ليعلم خيار الناس ان محمدا نبي کموسي و المسيح بن مريم اتانا يهدي مثل ما اتيا به فکل بامر الله يهدي و يعصم و انکم تتلونه في کتابکم بصدق حديث لا حديث المرجم»
شخصيت هاي فهميده بدانند که محمد؛ مانند موسي و عيسي پيامبر است.
همانطور که آن دو پيامبر هدايت آسماني داشتند او نيز دارد؛ و تمام پيامبران به فرمان خدا مردم را راهنمايي و از گناه باز مي دارند.
و شماها اوصاف او را در کتابهاي آسماني به درستي مي خوانيد؛ و اين گفتار صحيحي است و رجم به غيب نيست. (8)

 

 

 

ابوطالب و راهب مسيحی

ابوطالب علاقه شديدي به حضرت محمد (ص) داشت. در خانه خود او را بر فرزندان و ساير اهل خانه ترجيح مي داد. اتفاقي پيش آمد که بر علاقه اش نسبت به او افزود و سعي خود را در حفاظت و مراقبت از جان او دو چندان کرد. آن اتفاق، سفر تجارتي ابوطالب به شام بود. هنگام حرکت، محمد (ص) که هنوز دوازده بهار از عمر او نگذشته بود زمام شتر عمو را گرفت و در حالي که اشک در چشمانش حلقه زده بود گفت : «عمو جان، مرا به که مي سپاري؟»
ابوطالب از اين جمله اندوهگين شد و تصميم گرفت برادرزاده اش را همراه خود ببرد. او را بر روي شتري که خود سوار بود جاي داد و با خود به شام برد، در طول مسير به محلي به نام «بصري» رسيدند. ديري در آن جا بود و راهبي نصراني در آن سکونت داشت. رهبانان ديگر براي ديدار ازراهب بزرگ به آنجا مي آمدند. هر سال قافله اي از قريش از آن محل مي گذشت و راهب به آنها اعتنايي نمي کرد. در آن سال بر خلاف گذشته، راهب از اهل قافله دعوت به عمل آورد و آنها را اطعام داد.
راهب متوجه ابري شد که بر فراز قافله قريش سايه افکنده است. دانست کسي در ميان اين جمع مورد عنايت خداي بزرگ است. اهل قافله پس از آن که به دعوت راهب وارد صومعه شدند، راهب ديد ابر از حرکت باز ايستاده است. سؤال کرد : «آيا کسي از قافله بيرون مانده است؟» گفتند : «کودکي نزد شتران و بارها مانده است.»
راهب گفت : «بگوييد او هم داخل شود.» محمد (ص) وارد شد. راهب قامت او را به دقت نظاره کرد. يکي از اهل کاروان خطاب به راهب گفت : «در گذشته از ما پذيرايي نمي کردي، آيا پي آمدي روي داده است که ما را به حضور پذيرفته اي؟» راهب در پاسخ گفت : «آري چنين است. شما اينک ميهمان من هستيد» پس از آن که اهل کاروان غذا خوردند و متفرق شدند، راهب با ابوطالب و حضرت محمد (ص) در کنجي در خلوت به گفتگو نشستند. راهب خطاب به محمد (ص) گفت : «اي پسر، تو را به لات و عزي - دو بت بزرگ در مکه - قسم مي دهم که هر چه را مي پرسم پاسخ گويي.»
حضرت محمد فرمود : «لا تسالني باللات و العزي فوالله ما ابغضت شيئا قط بغضهما؛ با سوگند به بت لات و عزي از من چيزي سؤال نکن. به خدا قسم به هيچ چيزي مانند آنها بغض و عداوت ندارم.» راهب گفت : «پس تو را به خدا قسم مي دهم سؤالات من را پاسخ گويي.» حضرت محمد (ص) گفت : «از هر چه مي خواهي سوال کن.»
سپس راهب مطالبي درباره حالات حضرت، از خواب و بيداري و ساير کارهايش پرسيد. حضرت همه را همانگونه که راهب فکر مي کرد و در انجيل و ساير کتابها درباره پيغمبر خاتم خوانده بود، پاسخ داد. سپس تقاضا کرد که بين دو شانه او را ببيند. راهب مهر نبوت را ميان دو شانه حضرت مشاهده کرد. بعد سؤالاتي از ابوطالب کرد. از او پرسيد : «اين پسر با تو چه نسبتي دارد؟ گفت : «فرزند من است» راهب گفت : «او فرزند تو نيست» ابوطالب گفت : «او فرزند برادر من است» راهب پرسيد : «پدرش کجاست؟» ابوطالب گفت : «پدرش در هنگامي که مادرش او را آبستن بود از دنيا رفت.» راهب کلام ابوطالب را تصديق کرد و گفت : «او را به مکه بازگردان و در حفظ او از دست يهود کوشا باش.
«فوالله لئن راوه و عرفوا منه ما عرفت ليبغنه شرا فانه کائن لابن اخيک هذا شان عظيم فاسرع به الي بلده؛
به خدا سوگند، اگر يهود به او دست يابند و آنچه من درباره او دانستم بدانند، با وي دشمني خواهند کرد و او را مي کشند. اين کودک آينده بسيار روشن و درخشاني دارد، سريع او را به شهرش برگردان.» (9)
ابوطالب اين داستان را به شعر درآورده است. دو بيت آن را مي آوريم.
«ان ابن امنة النبي محمدا عندي يفوق منازل الاولاد لما تعلق بالزمام رحمته و العيس قد قلصن بالازواد»
محمد پسر آمنه که پيامبر است، مرتبه اش نزد من از فرزندانم بيشتراست.
هنگام سفر عنان مرا گرفت؛ در آن حال که مانند گياهان پيچنده بر من پيچيده بود، بر او شفقت ورزيدم. (10)

 

 

 

اسلام ابوطالب و تهمت هاي ناروا

علماي اماميه و نيز علماي زيديه و برخي از علماي (11) اهل سنت به استناد روايات اسلامي و حکايات تاريخي که در صفحات بعد خواهد آمد، بر اين عقيده اند که ابوطالب پس از بعثت پيامبر (ص) و اعلان علني اسلام در سال سوم بعثت پس از نزول آيه «و انذر عشيرتک الاقربين» (12) به آيين حياتبخش اسلام ايمان آورد و تا روزي که زنده بود مسلمان بود و با دلي مالامال از ايمان و اخلاص به آيين توحيد از اين دنيا رفت اما براي آن که از آيين يکتاپرستي بهتر دفاع کند و مسؤوليت خود را در حفظ جان پيامبر (ص) در پيشبرد اهدف اسلام بيشتر ادا نمايد، تقيه کرد و ايمان و اعتقاد خود را نسبت به اسلام و پيامبر (ص) کتمان نمود.
اما مع الاسف بعضي از علماي اهل سنت به دور از حق و انصاف در اسلام ابوطالب ترديد کرده و در مقام اظهار نظر توقف نموده و گفته اند که نسبت به اسلام ابوطالب امر به ما مشتبه است و در مسلمان بودن او ترديد داريم. (13) برخي ديگر از علماي اهل سنت که نسبت به اميرالمؤمنين علي (ع) کينه قلبي داشته و براي جلوگيري از نشر فضايل آن حضرت از هيچ کوششي دريغ نمي کرده اند، براي پايين آوردن مقام و منزلت آن حضرت، نه تنها اسلام پدرش را انکار نموده، بلکه با گستاخي تمام گفته اند : «بعضي آيات کفر و عذاب در قرآن کريم در شان ابوطالب نازل شده است. درباره کسي که ابن ابي الحديد مي گويد : «ان الاسلام لولا ابوطالب لم يکن شيئا مذکورا؛ اگر ابوطالب نمي بود از اسلام هم خبري نبود.» (14)
گروهي از نويسندگان اهل سنت با نقل گفته هاي اين مغرضان در کتابهاي خود، بدون اينکه تحقيق و بررسي در اين باره کرده باشند. افکار مردم عوام را نسبت به اين بزرگ مرد الهي و فدايي اسلام و قرآن، مخدوش کرده اند و کار را به جايي رسانده اند که اگر شيعه اي در مکه معظمه کنار پل حجون بخواهد بر سر مزار ابوطالب فاتحه اي بخواند و طلب مغفرت نمايد، با تمسخر و عتاب مواجه خواهد شد.
مغرضان و متعصبان چون نتوانسته اند حمايتهاي شجاعانه و فداکاريهاي مخلصانه آن مرد بزرگ را از اسلام و پيامبر (ص) انکار نمايند از اين طريق خواسته اند آن از خود گذشتگي ها را توجيه نمايند و گفته اند که ابوطالب حمايتهايش از روي ايمان و اعتقاد به پيامبر (ص) نبوده بلکه به دليل نسبت فاميلي و روي علاقه شديدي که به برادرزاده اش محمد داشته است، در برابر مخالفان و مشرکان مي ايستاد و از او دفاع مي کرد تا جان پسر برادرش سالم بماند. اما به آيين و مکتب محمد (ص) کاري نداشت.
با اندکي تامل و دقت در حمايتها و جانفشاني هاي مخلصانه ابوطالب به بي اساس بودن اين توجيهات و بي انصافي و غرض ورزي دشمنان اهل بيت پي مي بريم؛ زيرا مگر ممکن است شخصيتي مثل ابوطالب که از مقام و منزلت والايي در بين قريش و مردم مکه برخوردار بوده بر خلاف اعتقاد دروني خود و فقط بر اثر نسبت خانوادگي حاضر شود تمام هستي خود را فداي محمد (ص) نمايد؟ آيا ممکن است براي شخصيتي مثل ابوطالب به دليل دوست داشتن برادرزاده اش فرزند خود علي (ع) را در خدمت او گزارد و سفارش کند تا پاي جان از آيين او حمايت نمايد؟ و خود نيز حاضر شود مدت سه سال در شعب ابوطالب گرسنگي و تشنگي و فشارهاي روحي و جسمي را تحمل کند و در کنار محمد (ص) و يارانش به دليل تعصب قومي و فاميلي بماند؟
بدون ترديد حمايتهاي همه جانبه ابوطالب از پيامبر اسلام انگيزه الهي و معنوي داشته است؛ نه انگيزه اي مادي و تعصب قومي. به طور قطع او تشخيص داده بوده که «پيامبر (ص) مظهر کاملي از انسانيت و فضيلت است و آيين او بهترين برنامه سعادت بشريت است، و دفاع از چنين مکتبي، فضيلت و شرف است.» از اين رو او با عقيده به آيين و مکتب اسلام در مقام دفاع از برادرزاده اش برخاست و مدت ده سال باقيمانده عمرش که پس از بعثت آن حضرت در قيد حيات بود، لحظه اي از فداکاري و از خودگذشتگي ننشست و با قلبي مملو از ايمان و اعتقاد به خدا و قيامت و پيامبر (ص) جهان را وداع گفت و در جوار رحمت حق و رضوان او قرار گرفت سلام و درود خدا و پيامبران و فرشتگان بهشت بر او باد.
در فداکاري و ايمان ابوطالب همين بس که ابن ابي الحديد درباره اش چنين اشعاري به ثبت رسانده است :
«و لولا ابوطالب و ابنه لما مثل الدين شخصا فقاما فذاک بمکة آوي و حامي و هذا بيثرب جس الحماما تکفل عبد مناف بامر و اودي فکان علي تماما» (15)
اگر ابوطالب و فرزندش علي نبود، ستون دين برپا نمي شد.
ابوطالب در مکه از دين خدا حمايت کرد و به آن پناه داد؛ و علي در مدينه کبوتر دين را به پرواز درآورد.
ابوطالب کاري را در دست گرفت و چون درگذشت علي آن را به اتمام رسانيد.

--------------------------------------------
پي نوشت ها :
(1) الفصول المهمة، ص 30.
(2) سيره حلبي،ج 1، ص 184.
(3) ابوطالب مؤمن قريش، ص 116.
(4) کامل ابن اثير، ج 1، ص 507.
(5) بدايه و نهايه ابن کثير، ج 3، ص 120؛ کامل ابن اثير، ج 2، ص 507 (6) «وفات خديجه سه روز يا 35 روز و يا 55 روز بعد از وفات ابوطالب واقع شده است.» (کامل ابن اثير ج 1، ص 507.)
(7) همان مدرک.
(8) تفسير مجمع البيان، ج 7، ص 34.
(9) سيره ابن هشام، ج 1، ص 191، سيره حلبي، ج 1، ص 191؛ طبقات الکبري لابن سعد، ج 1، ص 129؛ تاريخ طبري، ج 2، ص 32؛ الغدير، ج 7، ص 342.
(10) الغدير، ج 7، ص 343 به نقل از تاريخ ابن عساکر، ج 1، ص 269 و ديوان ابوطالب، ص 33.
(11) زيني دحلان، مفتي مکه متوفاي 1304، از کساني است که در ميان علماي اهل سنت به مسلمان بودن ابوطالب اعتراف نموده است.
(12) شعراء (26) آيه 214.
(13) ابن ابي الحديد معتزلي، از جمله کساني است که در اسلام آوردن ابوطالب توقف کرده است. او پس از نقل روايات و حکايات و تحليل گفتار علما، ده ها صفحه از شرح خود بر نهج البلاغه (ج 14، ص 52 - 84) را در تاييد مسلمان بودن ابوطالب و جرح و تعديل آن مطلب نوشته است؛ ولي قبل از پايان بحث چنين مي نويسد : «فاما انا فان الحال ملتبسة عندي الاخبار متعارضة و الله العالم بحقيقة حاله کيف کانت؛ من نسبت به اسلام ابوطالب ترديد دارم و حال او به دليل اخبار متعارضه مشتبه است و خداوند بهتر از حال او خبر دارد که آيا مسلمان بوده است يا خير.» سپس در چند سطر بعد مي نويسد : خلاصه کلام آن که رواياتي که دلالت بر اسلام ابوطالب دارد بسيار زياد است و چون رواياتي هم داريم که او به آيين قوم خود از دنيا رفته است، به مقتضاي قانون اصولي جرح و تعديل بايد توقف کرد. و مي گويد : «فانا في امره من المتوقفين؛ من نيز در مسلمان بودن ابوطالب از موقفين هستم.» (شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 14 ص 82.) هر انسان با انصافي اگر توجه به اوضاع صدر اسلام و زمان زندگاني ابوطالب داشته باشد و با توجه به اصل تقيه و کتمان ايمان ابوطالب براي حفظ و حراست ازجان پيامبر (ص) نبايد در ايمان و اسلام ابوطالب ترديد به خود راه دهد و رواياتي که در مسلمان نبودن ابوطالب آمده اگر جعلي نباشد، از روي تقيه بوده است. به نظر مؤلف عقيده ابن ابي الحديد نسبت به ابوطالب اين بوده که او ابوطالب را مسلمان مي دانسته و معتقد بوده که وي با اسلام از دنيا رفته است لکن او نيز تقيه کرده و از تهمتهاي علماي متعصب زمان خود ترسيده و جرات نکرده با صراحت عقيده خود را درباره مسلمان بودن ابوطالب بيان دارد. و الله اعلم بحقيقة حاله.
(14) شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 1، ص 142.
(15) شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 14، ص 84.

 

 

نظر خود را اعلام كنید

نظرات كاربران

نظری وجود ندارد
*
*

شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)