شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)

راهنمای مطالعات فرقه شناسی اسلامی

0 نظرات 00.0 / 5

اشاره

دگرگوني انديشه ها و عقايد لازمه قوه تفکر انسان است، و آن جا که محور معيني وجود نداشته باشد، اين دگرگوني ممکن است تا بي نهايت ادامه پيدا کند، به گونه اي که با تولد هر فرد انساني، بايد منتظر ظهور عقيده اي تازه باشيم. اما ظهور اديان و مذاهب و مکاتب مختلف، افکار بشري را حول محورهاي خاصي به گردش درآورده اند و از پراکندگي بيش از حد جلوگيري کرده اند. در اين ميان، پيدايش اسلام به عنوان دين خاتم نقطه عطفي در تاريخ فکر بشري به وجود آورد; زيرا پيام نويدبخش خاتميت اين بود که کاروان خرد و فکر بشري به قدري رشد يافته که مي تواند در چارچوب اين دين کامل و بدون نياز به ظهور دين جديدي به سرمنزل مقصود برسد. شايد اگر اين دين در مسير اصلي اش قرار مي گرفت، مي توانست با کم ترين اختلافات ديني، بشر را به سعادت رهنمون شود. اما هنوز چند دهه از پيدايش دين اسلام نگذشته بود که همچون ساير اديان، اختلافات درون ديني در آن آغاز شد و به مرور زمان، اين اختلافات تحت تاثير عوامل مختلف فکري، سياسي، اقليمي، فرهنگي، اقتصادي و... سرعت گرفت، به گونه اي که تنها پس از گذشت سه قرن، در اوايل قرن چهارم، هر ناظر و محقق بيروني را براي يافتن حق و حقيقت از ميان آن همه مسلک، مذهب و نحله منتسب به اسلام دچار تحير و سرگرداني مي کرد. از اين رو، نياز به تدوين علمي که در آن عقايد و آراي گروه هاي مختلف منتسب به اسلام بيان شده باشد، بيش از پيش احساس شد، تا پژوهشگر و منتقد بتواند با مطالعه آن علم از آراي فرقه هاي مختلف آگاهي يابد و سپس با سه مقياس کتاب و سنت و عقل آنها را در بوته آزمايش گذارد و سره را از ناسره بازشناسد.
اگرچه بذر اين علم در قرن سوم افشانده شد، رشد آن از قرن چهارم آغاز شد. اما پيشرفت آن به قدري نامتوازن و بدون تکيه بر مباني معقول صورت گرفت که پس از گذشت چند قرن به رکود گراييد و سرانجام به شبه مرده اي تبديل گشت. (1)
در اين نوشته، ضمن ارائه کلياتي درباره علم فرقه شناسي اسلامي، که بخشي از علم ملل و نحل است، (2) به بررسي علل رکود و ارائه راه حل هايي براي رفع آن نقايص و راهکارهايي براي پديدآوردن علم فرقه شناسي مطلوب پرداخته شده است.

تعريف علم فرقه شناسي اسلامي

در کتب رايج ملل و نحل، تعريف مشخصي از فرقه شناسي اسلامي بيان نشده است; اما با توجه به کتاب هايي که در اين علم نوشته شده اند و نيز با توجه به نام آن، مي توان آن را چنين تعريف کرد: «فرقه شناسي اسلامي علمي است که متکفل بيان عقايد کلامي خاص فرقه هايي است که از اسلام نشات گرفته اند.»
اين علم تنها درصدد بيان آرا و عقايد فرقه هاست و نه نقد و بررسي و رد آنها. اين اصل در برخي از منابع اوليه اين علم رعايت شده است; اما در بسياري از کتب ديگر، مؤلفان درصدد اثبات عقيده خود و رد عقايد فرقه هاي مخالف برآمده اند، و در برخي از اين کتب، همانند الفصل، در اين زمينه چنان زياده روي شده است که مي توان در حقيقت آنها را از کتب مربوط به اين علم خارج کرد و در زمره کتاب هاي کلامي به شمار آورد. از اين جا اين نکته روشن مي شود که کلمه «بيان » در تعريف فوق، در حقيقت علم کلام را از دايره اين علم خارج کرده است; زيرا متکلمان، برخلاف نويسندگان اين علم، درصدد اثبات عقيده خود و رد عقايد ديگران هستند. در اين علم فقط موارد اختلاف در عقايد کلامي فرقه ها مطرح مي شود و اختلافات سياسي، فقهي، تاريخي، حديثي و عقيدتي جايي در آن ندارد.
اين علم فقط به گروه هايي مي پردازد که در بستري اسلامي به وجود آمده اند، که شامل سه دسته مي شوند:
1. گروه هايي که سه اصل کلامي توحيد، نبوت و معاد را پذيرفته اند و به عبارت ديگر، گروه هايي که طبق مباني اسلامي مي توان آنها را مسلمان دانست.
2. گروه هايي که به اين اصول يا بعضي از آنها خدشه وارد کرده اند و طبق اصول و مباني اسلامي و نيز نظر بيشتر مسلمانان از حوزه مسلماني خارج شده اند، اما خودشان خود را مسلمان مي دانند، همانند گروه هاي مختلف غلات که با وجود خدشه وارد کردن به الوهيت و نبوت و يا حتي معاد، باز استناد به آيات قرآن مي کنند.
3. گروه هايي که اين اصول و يا برخي از آنها را نپذيرفته اند، و خود را نيز مسلمان نمي دانند، مانند بعضي از گروه هاي بهائيت که دين خود را ناسخ دين اسلام مي دانند، اما به هرحال، در بستر اسلامي و با تاثيرپذيري از عقايد اسلامي عقايد خود را مطرح مي کنند.

فوايد علم فرقه شناسي اسلامي

مهم ترين فايده اين علم، که در حقيقت کار متکلمان اسلامي را آسان مي کند، آگاهي از عقايد کلامي گروه هاي مختلف اسلامي است که در پرتو آن مي توان با نقد و بررسي، ميزان تاثير متقابل گروه هاي مختلف را نيز دريافت. همچنين با جمع آمدن عقايد همه گروه هاي اسلامي در يک علم، مي توان همه آنها را با مباني اصيل اسلامي يعني کتاب و سنت و عقل سنجيد و گامي در راه شناخت عقايد صحيح اسلامي و يا حتي فرقه ناجيه (البته اگر معتقد به وجود تنها يک فرقه ناجيه باشيم) برداشت.
فايده ديگر اين علم، که مي تواند در علم الحديث ما را ياري کند، آگاهي تفصيلي از ماهيت فرقه هاي مختلف همانند قدريه، جبريه، مجسمه، مشبهة، معتزله، غلات، خوارج، حروريه، زيديه، و نيز عقايد مختلف آنان همچون جبر، تفويض، استطاعت، تناسخ، حلول است. نام اين گروه ها و عقايد آنان در احاديث شيعه و سني به کار رفته است و با کمک اين علم مي توانيم فهم دقيق تري از اين گونه روايات پيدا کنيم.
همچنين اين علم مي تواند به گونه اي ديگر مورخ و تحليلگر تاريخ اسلام را ياري کند، چرا که هنگام بررسي جريان هاي تاريخ اسلام، به نام بعضي از فرقه ها يا رهبران آنها برخورد مي کنيم که شناخت آنان و عقايدشان مي تواند در فهم بهتر اين گونه جريان ها مفيد افتد.
عالم رجالي نيز مي تواند به گونه اي ديگر از اين علم بهره گيرد، بدين ترتيب که با شناخت صحيح عقايد گروه هاي مختلف، مي تواند به گونه اي دقيق تر درباره افراد منسوب به آن گروه ها که در سلسله اسناد احاديث واقع شده اند، داوري کند. از رهگذر اين فايده، فقيه نيز مي تواند هنگام دقت در سلسله اسناد روايات فقهي طبق مبناي خود از آن بهره گيرد.

جايگاه علم فرقه شناسي اسلامي

در بعضي از نوشته ها از ارتباط نزديک علم ملل و نحل به طور کلي با علم کلام سخن به ميان آمده است که لازمه آن، ارتباط بين علم فرقه شناسي اسلامي و علم کلام نيز هست. نويسنده اين ارتباط را از نوع ارتباط تاريخ يک علم با نفس آن علم دانسته و به ارتباط تاريخ فلسفه با علم فلسفه مثال زده است، و آن گاه در مقام توضيح ديدگاه خود چنين آورده است:
علم کلام از مسائل عقيدتي مربوط به مبدا و معاد بحث مي کند و به اثبات يک نظر و رد نظرهاي مخالف توجه دارد، اما علم ملل و نحل موضوعات کلامي را از ديدگاه گروه هاي مختلف مطرح مي کند، بدون آن که خود قضاوتي در رد يا اثبات آنها داشته باشد. (3)
در مقام بررسي اين ديدگاه تذکر يک نکته لازم است: فرض مي کنيم که اين علم به منزله تاريخ علم کلام است، اما اين سخن به معناي آلي بودن اين علم نسبت به کلام نيست، زيرا علوم آلي علومي اند که تنها به منظور استفاده در علم ديگري پي ريزي شده اند، همانند علم اصول فقه که قواعد و مسائل آن در علم فقه کاربرد دارد. اين گونه علوم اگرچه از جهت رتبه در مرتبه پايين تري از علوم استدلالي مقصد قرار دارند، از جهت تعليم و آموزش بايد قبل از آن علوم فراگرفته شوند. اما علومي همانند تاريخ يک علم يا فلسفه آن، اگرچه از جهت نظارت به مسائل و بيان تاريخچه و موضوعات آن علم و يا به دست آوردن قواعد کلي از مسائل آن، تا حدي شبيه علوم آلي اند، اما از دو جهت ديگر با آنها تفاوت دارند.
1. در تعريف اين علوم، علم مقصد با قيد علم بودن اخذ شده است; براي مثال، مي گويند تاريخ علم فلسفه عبارت است از «بيان تاريخچه نظرات فلسفي مطرح در علم فلسفه » ، و يا تعريف فلسفه تاريخ عبارت است از «استنتاج قواعد کلي از علم تاريخ » . اما در هيچ يک از تعاريف علم اصول فقه، علم فقه در داخل تعريف نيامده است.
2. اين گونه علوم از جهت تعليم بر فراگرفتن مسائل کلي علوم مقصد متاخرند و لذا آنها را «معرفت هاي درجه دوم » مي نامند.
از اين جا اين نکته به دست مي آيد که علم فرقه شناسي اسلامي را نه مي توان از نوع علوم آلي دانست و نه از نوع معرفت هاي درجه دوم; زيرا نه به منظور استفاده در علم ديگري همانند کلام پي ريزي شده است و نه در تعريف آن علم کلام اخذ گرديده است. گرچه از مطالعه اين علم مي توان به تاريخچه اي از عقايد کلامي مسلمانان در طول تاريخ اسلام دست يافت، اما چنان که گفته شد، اين تنها يک فايده از فوايد گوناگون اين علم است. از اين رو، مي توانيم علم فرقه شناسي اسلامي را علمي مستقل، و نه آلي و نه معرفت درجه دوم، بدانيم.

تعريف اصطلاحات

در اين جا به تعريف برخي از اصطلاحات کليدي اين علم مي پردازيم و در پايان، حديث تفرقه را که کاربرد فراواني در اين علم دارد، توضيح مي دهيم.
1. ملل: اين کلمه جمع ملت است و پانزده بار در قرآن کريم به کار رفته است. با توجه به کاربرد اين کلمه درمي يابيم که معناي صحيح آن، که قدر جامع همه موارد است، طريقت و سنت است، چنان که در برخي از کتب لغت عرب نيز آمده است، (4) و برخلاف بيان برخي از کتاب ها، تنها به معناي طريقت انبيا به طور مطلق يا انبياي صاحب شرايع نيست; (5) زيرا در قرآن به مواردي برخورد مي کنيم که اين کلمه درباره طريقت اقوام غيرمتدين نيز استعمال شده است، چنان که از قول حضرت يوسف (ع) چنين آمده است: «اني ترکت ملة قوم لايؤمنون بالله » . (سوره يوسف، آيه 12) .
از اين جا روشن مي شود که استعمال ملت در فرقه نيز از نظر لغت و قرآن جايز است. همچنين در حديثي از پيامبر اکرم (ص) کلمه ملت در مورد گروه هاي درون ديني به کار رفته است: «انهم [بني اسرائيل] تفرقوا علي اثنين وسبعين ملة وستفترق امتي علي ثلاث وسبعين ملة; بني اسرائيل به هفتاد و دو ملت تقسيم شدند و امت من به هفتاد و سه ملت متفرق خواهند شد» . (6)
اين کلمه، در اصطلاح علم ملل و نحل، مترادف کلمه ديانات استعمال شده است و از مثال هايي که زده مي شود، روشن مي شود که منظور اديان آسماني مانند مسيحيت، يهوديت و مجوسيت (7) است.
2. نحل: اين کلمه جمع نحله است که در قرآن به معناي عطيه و بخشش به کار رفته است. (8) کتب لغت معاني هديه بدون عوض (9) يا مطلق هديه (10) را براي آن ذکر کرده اند. اين کلمه وقتي به صورت انتحال و تنحل در مي آيد به معناي ادعاي دروغين يا بدون دليل است. (11) در روايات نيز به همين معنا به کار رفته است. (12)
اين کلمه در اصطلاح اين علم، معادل کلمه آرا و اهوا و در مقابل کلمه ديانات به کار رفته است، (13) و مي توان آن را مترادف مکتب هاي غيرآسماني دانست، چنان که مثال زدن به فيلسوفان، دهريه، صابئين، ستاره پرستان، بت پرستان و برهمنان اين معنا را روشن تر مي سازد. (14) شايد مناسبت آن، چنين باشد که در نظر صاحبان اين علم، صاحبان اين مکاتب در حقايقي که ادعا مي کنند بر صواب نيستند.
3. فرقه: اين کلمه از لغت «فرق » به معناي جدا شدن گرفته شده و به گروهي گفته مي شود که خود را از عامه مردم جدا کرده باشند. (15) در اصطلاح قرآن، به جمعيتي اطلاق شده که تعداد افرادش بيش از طايفه است: «فلولا نفر من کل فرقه منهم طائفة ليتفقهوا في الدين » (سوره توبه، آيه 122) .
در لغت و نيز در قرآن، در کاربرد اين کلمه مفهوم «گروه » لحاظ نشده است.
در اصطلاح ملل و نحل، فرقه به گروهي با عقايد کلامي خاص گفته مي شود. به نظر مي رسد اين معناي خاص «فرقه » از حديث معروف «تفرقه » گرفته شده باشد که در آن پيامبر اکرم (ص) خبر از پراکنده شدن امت خود به هفتاد و سه فرقه مي دهد. (16) از اين جا روشن مي شود که اين کلمه در اصطلاح علم ملل و نحل دو تفاوت با وضع لغوي آن دارد: اول آن که اين کلمه در لغت به معناي گروه، صرف نظر از عقايد آن، است، اما در اصطلاح ملل و نحل، قيد معتقد به عقايد کلامي خاص به آن اضافه مي شود. دوم آن که فرقه در لغت به معناي اقليتي در مقابل اکثريت است، اما در ملل و نحل حتي براي گروه اکثريت نيز، که اصطلاحا به آن «جماعت » مي گويند، اين لغت استعمال شده است.
در اين جا مي توان درباره اين کلمه نقدي به ارباب ملل و نحل وارد کرد و آن اين که اشکالي نيست که براي کلمه فرقه صرف نظر از لغت، قرآن و روايات، اصطلاحي جعل کنيد و آن را در مورد گروهي با عقايد کلامي خاص به کار بريد; اما اگر مقصود اين باشد که کلمه «فرقه » را که در احاديث نبوي به کار رفته است معنا کنيد، بايد به لغت و قرآن و نيز روايات ديگر مراجعه کنيد، و در اين منابع، عقايد کلامي در معناي فرقه لحاظ نشده است. بنابراين، فرقه شامل هرگونه دسته بندي سياسي، فقهي و عقيدتي مي شود و اختصاص آن به دسته بندي هاي کلامي وجهي ندارد. در ذيل حديث تفرقه روشن خواهد شد که کاربرد کلمه فرقه در زبان ارباب ملل و نحل ناظر به حديث تفرقه است.
نکته ديگري که درباره اين کلمه لازم است آن است که چنان که از اصطلاح قرآني، لغوي و حديث تفرقه به دست مي آيد، فرقه به گروهي گفته مي شود که داراي جمعيت نسبتا زيادي باشد; بنابراين، کاربرد آن در مورد گروه هايي که به تعداد انگشتان دست يا کم ترند، صحيح نيست.
از اين جهت، به مشکل ديگري در مورد ملل و نحل نويسان برمي خوريم که با اهداف خاصي در فراوان جلوه دادن فرقه هاي منتسب به شيعه کوشيده اند و به گروه هايي با جمعيت بسيار اندک که در مقطع زماني خاص ظهور کرده، به زودي منقرض شده اند، نام فرقه اطلاق کرده اند، و جالب آن است که آنها را در عداد هفتاد و سه فرقه آورده اند. حتي در بعضي از موارد، گروه هايي را به نام شيعه جعل کرده اند که وجود خارجي نداشته اند. (17)
4. مسئله: مسئله در اين علم عبارت است از محورهاي اصلي کلامي که اختلافات گروه هاي اسلامي در پيرامون آنها پديد مي آيد. شهرستاني به منظور ضابطه مند کردن مباحث علم ملل و نحل، مسائل مختلف آن را در ذيل چهار قاعده مرتب کرده است، که عبارت اند از: الف) مسائل صفات ازلي، صفات ذاتي، صفات فعل، آنچه بر خدا واجب يا جايز يا محال است، در ذيل قاعده اول که عنوان آن صفات و توحيد در آن است; ب) مسائل قضا و قدر، جبر و کسب، اراده خير و شر، مقدور و معلوم در ذيل قاعده دوم با عنوان قدر و عدل در آن; ج) مسائل ايمان، توبه، وعيد، ارجا، تکفير و تضليل در ذيل قاعده سوم با عنوان وعد و وعيد و اسما و احکام; د) مسائل حسن و قبح، صلاح و اصلح، لطف، عصمت در نبوت، شرايط امامت در ذيل قاعده چهارم با عنوان سمع و عقل و رسالت و امامت. (18)
5. مقاله: مقاله در اصطلاح اين علم، عقايد کلامي خاصي است که هرگروه در ذيل مسائل اصلي کلامي بيان مي دارد و نقطه افتراق گروه ها را از يکديگر به وجود مي آورد. اين کلمه چنان نقشي در اين علم دارد که برخي از کتاب شناسان از اين علم با عنوان علم «مقالات الفرق » ياد کرده اند. (19) اين کلمه در عنوان تعدادي از قديمي ترين کتب اين علم به کار رفته است، مثل کتاب المقالات، نوشته ابوعيسي رواق (م 247ق) ; (20) المقالات في اصول الديانات من الخوارج والمعتزلة والشيعة، نوشته ابوالحسن علي بن حسين، معروف به مسعودي صاحب کتاب مروج الذهب (م 346ق) ; (21) المقالات والفرق، نوشته سعد بن عبدالله اشعري (م 301ق) ; ومقالات الاسلاميين في اختلاف المصلين، نوشته ابوالحسن اشعري (م 324ق) .
6. حديث تفرقه: حديث تفرقه عنوان روايتي است که در آن پيامبر اکرم (ص) پيش بيني کرده که امتش به هفتاد و سه فرقه پراکنده مي شوند. اين حديث که در جوامع روايي سني و شيعه نقل شده، مورد استناد بسياري از ملل و نحل نويسان قرار گرفته است. آنچه در اين جا مهم است، ذکر طرق و اسناد آن، بررسي محتواي آن و تاريخچه اسناد به آن در کتب ملل و نحل است.
1- 6. اسناد حديث تفرقه
اين روايت در جوامع روايي اهل سنت همانند سنن ابن ماجه (218- 276ق)، (22) مسند احمد بن حنبل (م 241ق)، (23) سنن ابن داود (202- 275ق)، (24) سنن الترمذي (209- 279ق)، (25) المستدرک علي الصحيحين حاکم نيشابوري (26) آمده است. در انتهاي اسناد آن اصحابي همچون ابوهريره، ابودرداء، جابر بن عبدالله انصاري، ابوسعيد خدري، انس بن مالک، عبدالله بن عمرو بن عاص، ابوامامه و واثلة بن اسقع قرار دارند که اين روايت را با اندک اختلافي از پيامبر اکرم (ص) نقل مي کنند. (27) همچنين کليني (ره) اين حديث را از قول امام باقر (ع) نقل مي کند. (28)
با توجه به طرق متعدد حديث، آن را مي پذيريم و بيشتر در محتواي آن به بحث مي پردازيم.
2- 6. محتواي حديث تفرقه
هنگام بحث از محتواي حديث، بايد جداگانه از دو بخش صدر و ذيل آن سخن گفت. در صدر، سخن از پراکندگي امت پيامبر (ص) به هفتاد و دو يا هفتاد و سه فرقه است; (29) ذيل حديث درصدد تعيين فرقه ناجيه برآمده است. صدر حديث را از قديمي ترين منبع، يعني سنن ابن ماجه، نقل مي کنيم:
... قال (ص) : «افترقت اليهود علي احدي و سبعين فرقة، فواحدة في الجنة وسبعون في النار و افترقت النصاري علي اثنتين وسبعين فرقة، فاحدي وسبعون في النار، واحدة في الجنة والذي نفس محمد بيده لتفترقن امتي علي ثلاث وسبعين فرقة، واحدة في الجنة واثنتان وسبعون في النار.
در همه منابع، صدر حديث با تفاوت هاي اندکي در عبارت و محتوا به همين گونه نقل شده است. اما ذيل حديث از آن جا که سرنوشت ساز است و حقانيت يک گروه و بطلان گروه هاي ديگر را اثبات مي کند، دستخوش تفاوت هاي فراوان گشته است، زيرا فرقه هاي مختلف، هرکدام سعي در تطبيق آن با مرام خود کرده اند.
شيعيان ذيل حديث را با چنين عباراتي نقل کرده اند: «هو ما نحن عليه اليوم انا و اهل بيتي; (30) فرقه ناجيه همان است که هم اکنون من و اهل بيتم برآنيم » ، يا «هي التي اتبعت وصي محمد صلي الله عليه و آله; (31) فرقه ناجيه همان است که از وصي محمد (ص) پيروي کرده است » .
منابع مختلف اهل سنت، در ذيل حديث، عباراتي همچون «الجماعة » (32) يا «ما انا عليه واصحابي » (33) نقل مي کنند تا بر مذهب کلامي بيشتر آنان تطبيق شود.
در اين ميان، غزالي روايتي را نقل مي کند که از ميان هفتاد و سه فرقه، تنها يک فرقه را اهل هلاکت و بقيه را اهل نجات دانسته است. او مي گويد: در روايتي چنين آمده: «کلها في الجنة الا الزنادقة » ، يعني همه اين گروه ها به جز زنديقان در بهشت اند. وي ترجيح مي دهد که فرقه هالکه تنها يک فرقه باشد، زيرا آن را با رحمت واسعه خداوند سازگارتر مي بيند و معتقد است که اگر روايات قائل به وحدت فرقه ناجيه صحيح باشد، معناي آن اين است که گروه ناجيه گروهي هستند که بدون آن که بر آتش عرضه شوند و يا احتياج به شفاعت داشته باشند، مستقيما وارد بهشت مي شوند. اين سخن به معناي رستگار نشدن بقيه گروه ها پس از عرضه بر آتش و يا با شفاعت نيست. (34)
از آن جا که ورود به مباحث مربوط به ذيل حديث به بحث هاي تخصصي کلامي و حديثي مي انجامد، آن را رها کرده، به بحث در پيرامون صدر حديث مي پردازيم: درباره صدر و اعداد به کار رفته در آن، بحث هاي مختلفي بين علماي کلام و ملل و نحل پيش آمده است. برخي با وارد کردن اشکالاتي که عمدتا محتوايي و کم تر سندي است، به رد حديث پرداخته و آن را مجعول دانسته اند. (35) اما بسياري از ملل و نحل نويسان آن را پذيرفته اند. از ميان اينان نيز برخي بر ظاهر لفظ اعداد جمود کرده و آن را اعدادي حقيقي دانسته اند و کوشيده اند که فرقه هاي اسلامي را به هفتاد و سه برسانند; اما گروهي ديگر اين اعداد را کنايي دانسته و خود را از مضيقه تطبيق عدد هفتاد و سه بر فرقه هاي اسلامي رهانيده و گفته اند که اين اعداد از معطوفات عدد هفتاد است و همچنان که لفظ سبعين در کلام عرب کنايه از کثرت است، معطوفات آن نيز به گونه اي ديگر کثرت را مي رسانند. (36)
تصور بر اين است که با توجه به کثرت اسناد اين حديث در منابع شيعه و اهل سنت، اثبات جعلي بودن آن بسيار مشکل است. (37) اما اشکالات محتوايي مربوط به صدر حديث تنها به قول اول از ميان دو قول وارد است. بعضي از اين اشکالات از قرار زير است:
1. تقسيم يهوديت به هفتاد و يک فرقه و مسيحيت به هفتاد و دو فرقه با واقعيت خارجي منطبق نيست. (38)
2. منظور از اختلافي که باعث به وجود آمدن يک فرقه مي شود، چيست؟ اگر مراد اختلافات فقهي باشد، هنوز تعداد فرقه ها به هفتاد و سه نرسيده است، و اگر منظور اختلافات کلامي باشد، اگر شامل هر نوع اختلاف در مسائل کلامي اعم از خرد و کلان بشود، تعداد فرقه هاي مختلف در طول تاريخ اسلام از مرز هزار نيز گذشته است و اگر منظور اختلاف در مسائل اصلي همانند توحيد، امامت و عدل باشد، هنوز تعداد فرقه ها به اين عدد نرسيده است.
3. ظرف زماني که در آن اين اختلاف واقع شده کدام است؟ آيا مراد ظرف زماني صدر اسلام تا زمان حيات نويسندگان کتب ملل و نحل است، که معمولا در قرن هاي چهارم تا ششم مي زيسته اند وبه آن حديث استناد کرده اند، ويا منظور تا روزقيامت است؟
فخر رازي در جواب اين اشکال و اشکال قبل چنين مي گويد:
منظور پيامبر اکرم (ص) از اين حديث آن است که امت من به زودي در حالتي نامعين (زماني نامعين) به اين عدد خواهند رسيد. در اين حديث دلالتي براي حالات ديگر (زمان هاي ديگر) وجود ندارد، به اين معنا که در زمان هاي ديگر نيز به همين عدد باقي بماند و کم و زياد نشود. (39)
ناگفته پيداست که اين توجيه براي حديث تفرقه، توجيه منطقي و کارآمدي نيست; زيرا ظاهر حديث اين است که اين عدد نهايت تقسيم را مي رساند، نه تقسيم امت را در زماني نامعين.
4. بعيد است که پيامبر اکرم (ص) عددي را ذکر کند و منظورش معناي حقيقي آن باشد و بدين ترتيب امت خود را در سرگرداني رها کند.
5. هر کوششي بر تطبيق تعداد فرقه ها بر اين عدد خالي از اشکال نيست و بيشتر، بيانگر تلاش هاي بيهوده تطبيق کنندگان است. (40)
اشکالي که به قول دوم يعني کنايي بودن اعداد وارد شده، آن است که تنها در صورتي مي توانيم عدد هفتاد را کنايه از کثرت بدانيم که به صورت عقود (41) يعني سبعين در روايت وارد شده باشد، اما استعمال آن به صورت معطوف (42) در کنايه به کار نمي رود. (43)
پاسخ آن است که متکلم اگر بخواهد کثرت متعارف را بيان کند، معمولا آن را با کلمه سبعين بيان مي کند، مانند آيه قرآن که خطاب به پيامبر اکرم (ص) مي فرمايد: «ان تستغفرلهم سبعين مرة فلن يغفر الله لهم » . (سوره توبه، آيه 8) . ولي اگر بخواهد يک درجه بالاتر از کثرت متعارف را به وسيله عددي کنايي بيان کند، چاره اي ندارد از آن که يک عدد بر سبعين بيفزايد و آن را با «احد و سبعون » بيان کند. و اگر مراد او دو درجه بالاتر از کثرت متعارف باشد، آن را با عدد «اثنان و سبعون » بيان مي کند. و اگر درصدد بيان سه درجه بالاتر از کثرت متعارف باشد، چاره اي ندارد از آن که با عدد «ثلاث وسبعون » بيان کند، و عدد «ثلاث » با آن که خود در بعضي از موارد کنايه از کثرت است، در اين جا عددي حقيقي است و تنها عدد سبعون کنايه از کثرت است.
آنچه اين برداشت را تاييد مي کند اين است که سياق حديث، نمايانگر تعجبي است از اختلافات فراوان درون گروهي پيروان اديان آسماني به خصوص مسلمانان، با وجودي که پيامبرانشان راه حق را روشن کرده اند، و بيان اين معنا با اعدادي که فوق کثرت را برسانند، مناسب تر است.
درباره محتواي اين حديث، مباحثي همچون علل اختلاف، ضوابط اختلافي که موجب صدق فرقه مي شود، تعيين فرقه ناجيه، کفر يا فسق فرق ديگر مطرح است که از وضع اين مقاله خارج است. (44)
3- 6. تاريخچه استناد به حديث تفرقه در کتب ملل و نحل
چنان که ديديم، اين حديث در منابع روايي قرن سوم اهل سنت همانند مسند احمد بن حنبل، سنن ابي داوود، سنن ابن ماجه و صحيح ترمذي نقل شده است. همچنين در بعضي از منابع قرن نوشته محمد بن مسعود معروف به عياشي، (46) روضه کافي تاليف محمد بن يعقوب کليني (م 328 يا 329ق) والخصال ومعاني الاخبار شيخ صدوق (م 381ق) آمده است. اما ملل و نحل نويسان شيعه و سني در نيمه دوم قرن سوم و نيمه اول قرن چهارم هجري همانند سعد بن عبدالله اشعري (م 299 يا 301ق) در المقالات والفرق، ابومحمد حسن بن موسي نوبختي (م بين 300 تا 310ق) در فرق الشيعه، ابوالحسن علي بن اسماعيل اشعري (م 324ق) در مقالات الاسلاميين اين حديث را در کتب خود نياورده و طبعا کتب خود را بر مبناي آن پي ريزي نکرده اند. اگرچه درباره دو کتاب اول مي توانيم چنين توجيه کنيم که چون مؤلفان شيعي اين دو کتاب درصدد بيان فرقه هاي شيعه و نه تمام مسلمانان بوده اند، اين حديث را ذکر نکرده اند، اما اين توجيه درباره کتب سوم که درصدد بيان همه فرقه هاي اسلامي بوده، صحيح نيست.
براي اولين بار در نيمه دوم قرن چهارم هجري در کتاب التنبيه والرد علي اهل الاهواء والبدع نوشته ابوالحسين محمد بن احمد ملطي شافعي (م 377ق) اشاره اي به و نويسنده کوشيده است تا فرقه هاي هالکه را به عدد هفتاد و دو برساند. (48) پس از وي، در قرن پنجم هجري، ابومنصور عبدالقاهر بغدادي (م 429ق) در آغاز کتاب الفرق بين الفرق وبيان الفرقة الناجية منهم، اين حديث را با ذکر اسناد مختلف آن آورده و کتاب خود را بر مبناي آن پي ريزي کرده است. از شيوه کار او دامادش، ابومظفر اسفرائيني (م 471ق) در التبصير في الدين وتمييز الفرقة الناجية عن الفرق الهالکين تقليد کرد. آوردن عبارت فرقه ناجيه درعنوان هردوکتاب، قصد مؤلفان آنهارا ازاستناد به اين حديث روشن مي کند.
همچنين در اين قرن، ابوالمعالي محمد حسيني علوي، که کتاب بيان الاديان خود را در سال 485ق به زبان فارسي تاليف کرد، اين حديث را با سلسله سندي متصل از امام صادق عليه السلام نقل مي کند (49) و آن را مبناي کتاب خود قرار مي دهد. اما در همين قرن، ابن حزم ظاهري (م 456ق) در کتاب الفصل في الملل والاهواء والنحل به رد اين حديث پرداخته (50) و در ترتيب کتاب خود توجهي به آن نکرده است. با اين همه، پس از او و در همين قرن عثمان بن عبدالله بن حسن حنفي عراقي (م حدود 500ق) در الفرق المفترقة بين اهل الزيغ والزندقه کتاب خود را بر پايه اين حديث پي ريزي مي کند.
محمد بن عبدالکريم شهرستاني (م 548ق) مشهورترين ملل و نحل نويس قرن ششم و حتي تاريخ اين علم، در آغاز کتاب الملل والنحل به ذکر اين حديث پرداخته و ضمن پي ريزي قواعدي، در تطبيق عدد هفتاد و سه بر فرقه هاي اسلامي کوشيده است. از اين زمان به بعد، اين حديث جاي پاي خود را در اين علم محکم کرده و آن را به صورت اصلي مسلم پذيرفته اند، از سوي ملل و نحل نويسان و نيز کساني که در اين وادي قلم زده اند، و لذا در آثاري که پس از اين زمان تاليف شده اند مانند تبصرة العوام في معرفة مقالات الانام منسوب به سيدمرتضي داعي حسني رازي (که در قرن هفتم هجري مي زيسته)، الاعتصام تاليف شاطبي (م 790ق)، المنية والامل في شرح الملل والنحل تاليف احمد بن مرتضي حسيني رازي (م 840ق) و الخطط المقريزية تاليف تقي الدين مقريزي (746- 845ق) اين حديث مبناي نويسندگان در پايه ريزي تقسيم فرقه هاي اسلامي قرار گرفته است. جالب اين جاست که فردي همانند مقريزي که تعداد فرقه هاي شيعه را سيصد و تعداد فرقه هاي مشهور آن را بيست مي داند و فقط براي خطابيه که يکي از گروه هاي غاليان بوده، پنجاه فرقه قائل است، (51) دست از ظاهر اين حديث برنداشته و سعي در تطبيق عدد هفتاد و سه بر تعداد فرقه هاي اسلامي کرده است. در اين ميان، شايد بتوان تنها استثنا را فخرالدين رازي (544- 604ق) دانست که در کتاب اعتقادات فرق المسلمين والمشرکين، بدون توجه به اين حديث و بدون شمارش تعداد فرقه ها، به ذکر آنها و عقايدشان پرداخته است.

تاريخچه اجمالي متون علم ملل و نحل اسلامي

با مراجعه به کتاب شناسي ها درمي يابيم که نگارش آثاري در علم ملل و نحل اسلامي از اوايل قرن سوم هجري آغاز گشته است، و اين در زماني بود که امت اسلامي جريان هاي مختلف سياسي دخيل در فرقه سازي و همچنين جريان هاي فرهنگي مؤثر در پيدايش فرقه ها همچون نهضت ترجمه و نيز اختلاط امت اسلامي با مردم سرزمين هاي ديگر همانند ايران، روم و هند را پشت سرگذاشته و ظهور انواع و اقسام فرقه ها را در درون خود تجربه کرده بود. (52)
از کتاب هاي پديدآمده در قرن سوم مي توانيم از نوشته هاي زير نام ببريم:
1. کتاب الفرق، نوشته ابويوسف يعقوب بن اسحاق بن سکيت (186- 244ق)، (53) که در آغاز معلم فرزندان متوکل عباسي بود و به جرم تشيع به شهادت رسيد.
2. کتاب المقالات، تاليف ابوعيسي محمد بن هارون وراق (م 247ق) . (54)
3. المقالات، نوشته حسين بن علي کرابيسي (م 245 تا 248ق)، که يکي از منابع اصلي کتب مدون در تکفير خوارج و غلات بوده است و هم اکنون بخشي از آن در کتبي که درباره الحاد نوشته شده موجود است. (55)
4. کتاب الاستقامة في السنة والرد علي اهل الاهواء، نوشته ابوعاصم خشيش بن اصرم (م 253ق) که ملطي در التنبيه والرد فراوان از او نقل مي کند. (56)
5. کتاب المقالات (57) يا مقالات الاسلاميين، (58) نوشته ابوالقاسم عبدالله بن احمد بن محمود کعبي بلخي معتزلي که تاليف کتاب خود را در سال 279ق آغاز کرده است. ملل و نحل نويسان بعدي، همانند اشعري در مقالات الاسلاميين، بغدادي در الفرق بين الفرق و شهرستاني در الملل والنحل از اين کتاب بسيار استفاده کرده اند. (59)
6. الآراء والديانات، نوشته ابومحمد حسن بن موسي نوبختي (م 310 ق) که نجاشي آن را کتابي بزرگ و نيکو مي داند که علوم فراواني را در خود جاي داده است. (60)
در اين ميان، برخي به تاليف کتبي پيرامون بعضي از فرقه هاي بزرگ همانند شيعه، معتزله و خوارج دست زدند که تاليفات پيرامون فرقه هاي شيعه نمود بيشتري داشت، که از آن ميان مي توانيم از کتب زير نام ببريم:
1. اختلاف الشيعة، نوشته ابوعيسي محمد بن هارون وراق;
2. فرق الشيعة، تاليف ابوالمظفر محمد بن احمد نعيمي که از شاگردان امام حسن عسکري عليه السلام بوده است;
3. فرق الشيعة، نوشته ابوالقاسم نصر بن صباح بلخي;
4. المقالات والفرق، نوشته سعد بن عبدالله بن ابي خلف اشعري (م 299 يا 301ق) ;
5. فرق الشيعة، نوشته ابومحمد حسن بن موسي نوبختي (م 300- 310ق) . (61)
علم ملل و نحل اسلامي در قرن چهارم هجري همچنان به رشد خود ادامه داد. از کتاب هاي پديدآمده در اين قرن مي توان از کتب زير ياد کرد:
1. کتاب الرد علي اهل البدع والاهواء، نوشته ابومطيع مکحول بن فضل نسفي (م 318ق) ; (62)
2. مقالات الاسلاميين و اختلاف المصلين، نوشته ابوالحسن علي بن اسماعيل اشعري (م 324 ق) ;
3. المقالات، تاليف شيخ ابومنصور محمد بن محمد ماتريدي (م 333 ق) ; (63)
4. نحل العرب (نحل اهل المشرق)، نوشته محمد بن بحر رهني ابوالحسن نرماشيري (م ح 340 ق) ; (64)
5. المقالات في اصول الديانات من الخوارج والمعتزلة والشيعة، نوشته ابوالحسن علي بن حسين مسعودي (م 346 ق) ; (65)
6. التنبيه والرد علي اهل الاهواء والبدع، نوشته ابوالحسين محمد بن احمد بن عبدالرحمن ملطي شافعي (م 377 ق) ;
7. کتاب الفرق نوشته شيخ صدوق (م 381 ق) ; (66)
8. التمهيد في الرد علي الملحدة المعطلة والرافضة والخوارج والمعتزلة، نوشته ابوبکر محمد بن طيب معروف به باقلاني (م 403ق)، که آن را قبل از سال 367ق و در شيراز به منظور تعليم صمصام الدولة فرزند عضدالدوله از سلاطين آل بويه تاليف کرد. (67)
از حوادث مهم اين قرن تاليف کتاب مقالات الاسلاميين اشعري است که بنيان گزار کلام اشعري بود. اين کتاب در مؤلفات بعدي اين قرن و نيز ملل و نحل نويسان قرون بعد تاثير فراوان گذاشت و شايد بتوانيم يکي از علل رشد ملل و نحل در ميان اشاعره را تاليف اين کتاب بدانيم.
قرن پنجم نقطه عطفي در تاريخ ملل و نحل نويسي است، زيرا قسمت عمده کتبي که طي قرن ها مورد استناد ملل و نحل نويسان بودند، و هم اکنون نيز به عنوان منابع اصلي اين علم مطرح اند، در اين قرن نگاشته شده اند. اين کتب عبارت اند از:
1. الفرق بين الفرق وبيان الفرقة الناجية منهم، تاليف عبدالقاهر بن طاهر بن محمد بن بغدادي اسفرائيني تميمي (م 429ق) . نويسنده پيش از اين اثر، کتاب ديگري با عنوان الملل والنحل تاليف کرده است و در کتاب الفرق بين الفرق به آن ارجاع مي دهد. (68)
به نظر مي رسد براي اولين بار عنوان ملل و نحل را براي اين علم، همين نويسنده و در همين کتاب به کار برده باشد. مؤلف اين کتاب با آن که عنوان ملل و نحل را برگزيده، فقط به بررسي فرقه هاي اسلامي (و نه مجموع اديان و فرقه ها) پرداخته است. (69)
2. الفصل (الفصل، الفصل) في الملل والاهواء والنحل، تاليف ابومحمد علي بن احمد معروف به ابن حزم ظاهري (م 456 ق) .
درميان کتاب هاي موجودي که به اين موضوع پرداخته اند، الفصل اولين کتابي است که هم اديان مختلف وهم فرقه هاي اسلامي را بررسي کرده است.گرچه نوبختي پيش ترچنين کاري را در الآراء والديانات انجام داده بود ولي آن کتاب هم اکنون در دسترس نيست. (70)
3. التبصير في الدين و تمييز الفرقة الناجية عن الفرق الهالکين، نوشته ابومظفر طاهر بن محمد شافعي اسفرائيني (م 471ق) . نويسنده داماد و شاگرد عبدالقاهر بغدادي است و از کتاب هاي الفرق بين الفرق و الملل والنحل استادش تاثير زيادي گرفته است.
4. بيان الاديان در شرح اديان و مذاهب جاهلي و اسلامي، تاليف ابوالمعالي محمد حسين علوي، که آن را در سال 485 ق در اديان و فرق نگاشته است. اين کتاب اولين تاليف موجود به زبان فارسي در اين علم است.
5. الفرق المفترقة بين اهل الزيغ والزندقة، تاليف ابومحمد عثمان بن عبدالله بن حسن عراقي حنفي (م ح 500 ق) . (71)
در قرن ششم هجري کتابي در اين علم نگاشته شد که نام خود را با اين علم قرين ساخت، به گونه اي که هرگاه سخن از ملل و نحل به ميان مي آيد، نام اين کتاب به ذهن خطور مي کند. اين کتاب الملل والنحل تاليف ابوالفتح محمد بن عبدالکريم شهرستاني (479- 548ق) است که به علت جامع بودن آن و نيز طرح ابتکاري اش که تا حدودي آن را ضابطه مند کرده، نام خود را در اين علم جاودان ساخته است.
از ديگر کتب نگاشته شده در اين قرن مي توان از الحور العين نوشته ابوسعيد نشوان بن سعيد حميري (م 573 ق) و تلبيس ابليس نوشته جمال الدين ابوالفرج عبدالرحمن بن جوزي (م 597 ق) ياد کرد که گرچه به صورت تخصصي درباره اين علم نگاشته نشده اند و تنها بخشي از آنها به مطالب اين علم اختصاص دارد، اما ملل و نحل نويسان قرون بعد از آنها استفاده کرده اند.
به نظر مي رسد از قرن ششم به بعد و به خصوص پس از تاليف کتاب الملل والنحل شهرستاني، اين علم دوران افول خود را آغاز کرده باشد. ازاين رو، در ميان ملل و نحل نويسان کم تر ديده مي شود که به کتب پس از شهرستاني به عنوان منبع اصلي اين علم استناد کنند. با اين همه، پس از قرن ششم کتبي در اين علم نگاشته شد که به مهم ترين آنها اشاره مي شود:
1. اعتقادات فرق المسلمين و المشرکين، تاليف فخرالدين رازي (543- 606 ق) .
2. تبصرة العوام في معرفة مقالات الانام، که آن را سيدمرتضي بن داعي حسني رازي به زبان فارسي در قرن هفتم هجري نگاشته است. مؤلف اين کتاب شيعه است و در جاي جاي کتاب به دفاع از شيعه و رد اتهامات منسوب به آن مي پردازد. (72)
3. الفرق الاسلامية، نوشته شهاب الدين ابراهيم بن عبدالله حموي شافعي معروف به ابن ابي الدم (م 642 ق) . (73)
4. مرهم العلل المعضلة في دفع الشبه والرد علي المعتزلة بالبراهين والادلة المفصلة مختوما بعقيدة اهل السنة المفصلة وذکر مذاهب الفرق الاثنين والسبعين المخالفين للسنة والمبتدعين، تاليف ابومحمد عبدالله بن اسعد يافعي شافعي (م 717 ق) .
5. الفرق الاسلامية (ذيل کتاب شرح المواقف)، نوشته محمد بن يوسف بن علي بن سعيد کرماني (م 786 ق) . منبع عمده اين کتاب، الملل والنحل شهرستاني است. (74)
6. عدد الفرق وعدد الفرق، نوشته زين الدين سريجاني محمد ملطي (م 788 ق) . (75)
7. کتاب المنية والامل في شرح الملل والنحل، نوشته احمد بن يحيي بن مرتضي يماني (م 840 ق) که بعضي او را از ائمه زيديه دانسته اند. (76)
8. الخطط المقريزية المسماة بالمواعظ والاعتبار بذکر الخطط والآثار، تاليف تقي الدين احمد بن عبدالقادر معروف به مقريزي (746- 845ق) . اين کتاب گرچه مربوط به بررسي اوضاع و احوال مصر و اقاليم آن است، اما در بخشي از آن به ذکر اديان و فرق اسلامي پرداخته (77) که همين بخش مورد استفاده بعضي از ملل و نحل نويسان قرار گرفته است.
علم ملل و نحل اسلامي در قرون اخير بنا به عللي که بعد ذکر خواهد شد، همچنان سراشيبي سقوط را طي مي کرد اما در قرن معاصر با تلاش برخي از دانشمندان شيعه و سني که دست به تاليف و تصحيح کتب اين علم زدند، بار ديگر روحي تازه اما نه چندان پرقدرت در آن دميده شد که اميد است با رفع معايب و نواقص آنها، اين علم حيات دوباره يابد.
از ميان اين دانشمندان مي توان از اين افراد نام برد: محمد ابوزهره، مؤلف کتاب تاريخ المذاهب الاسلامية; دکتر عبدالرحمن بدوي، مؤلف کتاب مذاهب الاسلاميين; سامي النشار، مؤلف کتاب نشاة الفکر الفلسفي في الاسلام; دکتر محمدجواد مشکور، مصحح و مترجم کتاب هاي فرق الشيعه نوبختي و الفرق بين الفرق بغدادي و مصحح کتاب هاي المقالات والفرق سعد بن عبدالله اشعري و المنية والامل في شرح الملل يماني و مؤلف کتاب هاي تاريخ شيعه و فرقه هاي اسلام تا قرن چهارم و فرهنگ فرق اسلامي; و آيت الله شيخ جعفر سبحاني، مؤلف بحوث في الملل والنحل.

متون اصلي علم ملل و نحل

در اين بخش، از ميان کتب بخش قبل تنها به معرفي متوني از اين علم مي پردازيم که اولا قبل از کتاب الملل والنحل شهرستاني نگاشته شده اند; زيرا چنان که گفته شد، بيشتر کتبي که بعد از او نگاشته شده اند، از او اقتباس کرده اند، و اگر هم چنين نباشد، کم تر موردتوجه ملل و نحل نويسان قرار گرفته اند. ثانيا هم اکنون در دسترس و مورد استفاده محققان و پژوهشگران اين علم باشند. بنابراين، کتبي که تنها نام آنها در کتاب شناسي ها آمده و محتويات آنها به صورت پراکنده در کتب ديگر آمده است معرفي نمي شود. ثالثا ملل و نحل نويسان از آنها زياد استفاده کرده باشند.
کتبي که اين سه شرط را دارا باشند، متون اصلي اين علم مي ناميم، هرچند ممکن است در ميان آنها بعضي از بعض ديگر اقتباس کرده باشند. کتاب هاي زير داراي اين سه ويژگي اند:
1. فرق الشيعة; 2. المقالات والفرق; 3. مقالات الاسلاميين; 4. التنبيه والرد علي اهل الاهواء والبدع; 5. الفرق بين الفرق; 6. الفصل; 7. التبصير في الدين; 8. بيان الاديان; 9. الفرق المفترقة 10. الملل والنحل شهرستاني.
1. فرق الشيعه: در ميان چهل و چهار کتابي که در کتب رجال و فهرست به ابومحمد حسن بن موسي نوبختي (م 300 تا 310ق) منتسب است، فقط همين اثر به جاي مانده است. مؤلف از دانشمندان بزرگ شيعه اماميه است که رجاليون شيعه او را توثيق کرده اند. وي بر علوم مختلف همانند کلام، فلسفه، فقه، حديث، نجوم و ملل و نحل مسلط بوده و در بيشتر آنها آثاري تاليف کرده است. از آثار مرتبط با بحث ما مي توانيم از کتاب هايي همچون الآراء والديانات، الرد علي الغلاة، الرد علي فرق الشيعة ما خلا الامامية، الرد علي اصحاب التناسخ نام ببريم. در کتب رديه او نيز عقايد بسياري از فرقه ها وجود داشته است. (78)
مؤلف در اين کتاب روش تاريخي را در پيش گرفته و پس از بيان اختلافات مسلمانان پس از وفات پيامبر اکرم (ص) و به وجود آمدن گروه هاي مختلف، به بيان انشعابات شيعه تا پس از وفات امام حسن عسکري عليه السلام پرداخته است. در اين ميان، از بعضي از گروه هاي غيرشيعه همانند معتزله، خوارج و مرجئه نيز ياد مي کند و در بعضي از موارد، فرقه هاي مختلف آنان را برمي شمارد. به نظر مي رسد اين کتاب يکي از منابع اصلي ملل و نحل نويسان قرون بعد درباره فرقه هاي مختلف شيعه بوده است.
مؤلف در موارد فراواني از صاحبان افکار سياسي و عقيدتي مختلف ياد کرده است، بدون اين که ايشان را فرقه بخواند; اما همين ها در کتب ملل و نحل بعدي که اهل سنت نگاشته اند، عنوان فرقه گرفته اند، و اين امر تداعي کننده وجود گروهي بزرگ با افرادي بي شمار بوده، و از اين امر، با بزرگ کردن اختلافات آنان، بر ضد شيعه بهره گرفته شده است.
مؤلف گرايش هاي کلامي خود را در اين کتاب دخالت نمي دهد و عقايد فرق مختلف را بي طرفانه بيان مي کند.
2. المقالات والفرق: نويسنده اين اثر سعد بن عبدالله بن ابي خلف اشعري قمي (م 299 يا 301ق) از بزرگان محدثان شيعه اماميه و از شيوخ روايي محمد بن جعفر بن قولويه، مؤلف کتاب کامل الزيارات، است. از ميان کتاب هاي او که با اين علم ارتباط دارند مي توان از آثاري همچون الضياء في الرد علي المحمدية والجعفريه، الرد علي الغلاة، کتاب الرد علي المجرة ياد کرد.
از اين کتاب، در کتب مختلف رجالي با عنوان هايي همچون فرق الشيعة، مقالات امامية، مقالات الامامية، و الفرق واسماؤها وصنوفها نيز ياد شده است. (79) مطالب اين کتاب و روش تنظيم آن با کتاب فرق الشيعه نوبختي بسيار شبيه است، به گونه اي که برخي اين دو را يکي پنداشته اند; (80) اما مصحح اين دو کتاب با اشاره به بعضي از موارد اختلاف بين آن دو، تعدد آنها را اثبات مي کند. (81)
3. مقالات الاسلاميين واختلاف المصلين: نويسنده اين کتاب ابوالحسن علي بن اسماعيل اشعري (م 324 ق) از متکلمان بزرگ اهل سنت و بنيان گزار مکتب کلامي اشاعره است. با اين که تاليفات او را متجاوز از نود دانسته اند، فقط پنج کتاب از او باقي است: کتاب فوق و نيز کتاب هاي الابانة عن اصول الديانة، رسالة استحسان الخوض في الکلام، اللمع في الرد علي اهل الزيغ والبدع، و رسالة کتبها الي اهل الثغر و باب الابواب.
از ويژگي هاي کتاب مقالات الاسلاميين نقل بدون واسطه عقايد کلامي بسياري از فرقه ها به خصوص فرقه بزرگ معتزله است، به ويژه با توجه به آن که اشعري خودش تا چهل سالگي عقايد معتزلي داشته و سپس از آن جدا شده است.
با آن که اين کتاب يکي از قديم ترين و جامع ترين منابع فرقه شناسي اسلامي است، اما به عللي همچون تکرار فراوان، عدم بلاغت در کلام، و ترتيب غيرمتعارف، که در يک بخش معرفي گروه ها و عقايدشان را مبنا قرار مي دهد و در بخشي ديگر اصل را بر عقايد کلامي مي گذارد، ملل و نحل نويسان از آن استفاده نکرده اند و به جاي آن به کتبي همچون الفرق بين الفرق بغدادي و ملل ونحل شهرستاني مراجعه کرده اند، با آن که به احتمال فراوان، آن کتاب يکي از منابع اصلي دو کتاب بعدي بوده است.
از ويژگي هاي ديگر اين کتاب نقل عقايد گروه هاي مختلف به دور از نقادي و لحاظ قرار دادن عقايد کلامي مؤلف است. و نيز برخلاف بعضي از ملل و نحل نويسان، از حدود نزاکت و ادب خارج نشده است، (82) گرچه درباره برخي از گروه ها، همانند شيعه، اتهاماتي را به عنوان عقايد آنان ذکر مي کند.
مؤلف در اين کتاب ابتدا شمه اي از تاريخ حدوث اختلافات در ميان امت اسلامي را بيان کرده و سپس به تقسيم بندي گروه هاي مختلف اسلامي پرداخته و آنها را در ده گروه زير جاي داده است: 1. شيعه، 2. خوارج، 3. مرجئه، 4. معتزله، 5. جهميه، 6. حسينيه، 7. بکريه، 8. عامه، 9. اصحاب الحديث، 10. کلابيه. از ظاهر اين تقسيم برمي آيد که فرقه هاي بزرگ اسلام، که فرقه هاي ديگر تحت عنوان آنها قرار مي گيرند، همين ده گروه اند، در حالي که فرقه هايي همچون بکريه، حسينيه و کلابيه را نمي توان هم عرض فرقه هاي بزرگي همچون شيعه، خوارج و معتزله قرار داد، چنان که از حجمي که دراين کتاب به اين فرقه ها اختصاص يافته، مي توان اين مطلب را به خوبي اثبات کرد.
چنان که گفته شد، مؤلف در کتاب خود از نظم خاصي پيروي نمي کند، اما مي توان کتاب او را به دو بخش تقسيم کرد. بخش اول مربوط به فرقه هاست و در بعضي از موارد پس از ذکر فرقه ها و شمه اي از عقايد آنان بحث گسترده اي با عنوان اختلافات مطرح مي کند و به ذکر اختلاف درون گروهي و برون گروهي آنان در عقايد مختلف مي پردازد، چنان که درباره شيعه چنين کرده است. گاهي نيز عکس اين کار انجام مي دهد، يعني ابتدا مقالات فرقه و شمه اي از اختلافات درون گروهي و برون گروهي آنان را مطرح مي کند و سپس به ذکر نام فرقه هاي آن گروه مي پردازد، چنان که در مورد معتزله چنين کرده است. به واسطه همراهي فراوان نويسنده با معتزله و افکار وعقايد و شخصيت هاي آنان، بخش عظيمي از اين کتاب به اين فرقه اختصاص يافته است و از لابه لاي کتاب برمي آيد که نويسنده عقايد گروه عامه را مي پسنديده است.
در بخش دوم، اختلافات کلي متکلمان در مسائل اصول دين و غير آن، مانند مسائل مربوط به جسم، عرض، جوهر، حرکت، مطرح و عقايد گروه هاي مختلف بيان شده است.
به نظر مي رسد اگر اين کتاب بازنويسي و با ترتيب و نظم منطقي عرضه شود، بتواند از جهت غناي خود گوي سبقت را از بسياري از ديگر کتب ملل و نحل بربايد.
4. التنبيه والرد علي اهل الاهواء والبدع، نوشته ابوالحسين محمد بن احمد بن عبدالرحمن ملطي شافعي (م 377ق) . کتاب موجود، که در سال 1343ق در کتابخانه ظاهريه دمشق کشف شده است، تنها بخشي از کتاب اصلي مؤلف، يعني شامل بخش سوم و چهارم آن است. جزء اول و دوم آن درباره فرقه هاي يهود و نصارا بوده است. (83) کتاب داراي دو بخش است. بخش اول به ذکر فرقه هاي مختلف و بيان مختصري از عقايد آنان و رد آن عقايد مي پردازد. براي اين منظور، فرقه هاي رافضه (شيعه) با پانزده زيرفرقه، جهميه با هشت زيرفرقه، قدريه (معتزله) با هفت زيرفرقه، مرجئه با دوازده زيرفرقه، خوارج با 25 زيرفرقه و زنادقه با پنج زيرفرقه را مطرح مي کند; مجموع اين فرقه ها به عدد هفتاد و دو مي رسد و هفتاد و سومين فرقه را که در نظر او اهل نجات است، اهل جماعت است.
در اين بخش، مؤلف تحت تاثير کتاب الاستقامه خشيش بن اصرم (م 254ق) است و از کتاب او فراوان نقل مي کند. از نکات قابل توجه اين بخش، ذکر زنادقه در ميان فرقه هاي اسلامي، ذکر فرقه اي از اماميه با عنوان اهل قم که آنان را معتقد به تشبيه و جبر مي داند، و ذکر فرقه معتزله بغداد به عنوان زيرفرقه اي از زيديه است.
مؤلف در بخش دوم با عنوان باب ذکر متشابه القرآن، به ذکر آيات متشابه قرآن و کيفيت استفاده نابجاي اهل اهواء از آنها مي پردازد. اين بخش تحت تاثير مقاتل بن سليمان بوده است و آرايي همچون آراي تشبيهي او را پذيرفته است.
از ويژگي هاي اين کتاب تاثير فراوان عقايد کلامي مؤلف آن در نقل عقايد فرقه هاي مختلف و سعي در اثبات حقانيت فرقه اي خاص و نيز خروج از حد نزاکت در بسياري از موارد است; براي مثال، هنگام ذکر فرقه شيعه چنين مي نگارد: «ان اهل الضلال الرافضة » ; (84) و پس از ذکر عقايد آنان مي گويد: «مذاهب السفلة العمي اخوة القردة بل اخوة القردة افضل منهم » . (85) در هنگام ذکر هشام بن حکم، صحابي متکلم و بزرگوار امام صادق عليه السلام، آراي سخيفي را به او نسبت مي دهد و قصد او را نابودي ارکان اسلام يعني توحيد، نبوت و معاد مي داند. (86)
گفتني است که در کتاب وي از فرقه هاي مختلف دوبار ياد شده است: يک بار در اول کتاب و بار ديگر در بخش پاياني آن، بدون آن که تفاوتي بين آن دو وجود داشته باشد.
5. الفرق بين الفرق وبيان الفرقة الناجية منهم، نوشته ابومنصور عبدالقاهر بن طاهر بغدادي (م 429 ق) . مؤلف يکي از متکلمان اهل سنت است که حدود سي کتاب به او نسبت داده اند، اما هم اکنون کم تر از ده کتاب از او باقي است. اين کتاب عهده دار بيان فرقه هاي مسلمان است. مؤلف در آغاز کتاب حديث تفرقه را با اسناد مختلف ذکر کرده و هفتاد و دو فرقه هالکه را در ضمن فرق ذيل دانسته است: شيعه (روافض)، خوارج، قدريه معتزله، مرجئه، نجاريه، بکريه، کراميه، ضراريه و جهميه. وي گروه هفتاد و سوم يعني گروه ناجيه را گروه اهل سنت و جماعت مي داند که از نظر فقهي شامل اصحاب راي و حديث است.
چنان که مشاهده مي شود، مؤلف براي رساندن فرقه ها به عدد هفتاد و سه خود را به زحمت انداخته است. وي سپس طي هشت فصل به بيان و رد عقايد گروه هاي ذکرشده که آنان را از مسلمانان مي داند مي پردازد.
مؤلف در بخش بعد، به ذکر فرقه هايي مي پردازد که به عقيده او از مسلمانان نيستند و خود را به اسلام بسته اند، که در اين ميان تعدادي از فرقه هاي غلات و بعضي از فرقه هاي خوارج و معتزله را نام مي برد که اين فرقه ها طبعا در تقسيم فرق به هفتاد و سه لحاظ نشده اند. دربخش پاياني به ذکر عقايد واصول اهل سنت وجماعت واثبات آنها مي پردازد.
برخي از ويژگي هاي اين کتاب چنين است: بي طرف و منصف نبودن مؤلف، خروج از حد نزاکت، و وارد آوردن اتهامات فراوان به گروه هاي مخالف; به عنوان مثال، وي فرقه هايي با عنوان هاي هشاميه، زراريه، يونسيه و شيطانيه به نام اصحاب ائمه (ع) ساخته و عقايد ناروايي را به آنان نسبت داده است. فخرالدين رازي (543- 606 ق) درباره بي انصافي مؤلف اين کتاب مي نويسد: «وهذا الاستاذ [ابومنصور بغدادي] کان شديد التعصب علي المخالفين ولايکاد ينقل مذهبهم علي الوجه » . (87)
6. الفصل في الملل والاهواء والنحل، نوشته ابومحمد علي بن احمد معروف به ابن حزم ظاهري (384- 456 ق) . نويسنده يکي از بزرگ ترين دانشمندان مذهب ظاهري است و در حقيقت مي توان او را زنده کننده اين مذهب، که بر ظاهر قرآن و حديث و ابطال قياس و راي و استحسان تکيه دارد، ناميد. مذهب او در کتاب الفصل نيز بروز کرده و براي مثال، در هنگام ذکر تاويلات مسيحيان از کتاب مقدس آن را خلاف ظاهر برشمرده است. به وي بيش از صد و سي کتاب در موضوعات مختلف فقهي، اصولي، کلامي، تاريخي، رجالي، منطقي و ملل و نحل منسوب است، که چهل و شش اثر از اين مجموعه هم اکنون موجود است.
کتاب الفصل، که بين سال هاي 418 تا 440 ق نگاشته شده است (88) و يکي از بزرگ ترين کتب ملل و نحل به حساب مي آيد، در حقيقت به کتاب کلامي شبيه تر است تا به کتابي در ملل و نحل; زيرا بيشتر به طرح مباحث کلامي پرداخته، و بخش مربوط به نقل اقوال اديان و فرق، بسيار کم تر از مجموع کتاب است و نيز با رد عقايد ديگران و اثبات عقيده خود وي همراه است.
بخش مربوط به علم ملل و نحل در دو فصل سامان يافته است. فصل اول که متعرض بيان عقايد اديان ديگر شده است، شايد يکي از قديم ترين مباحث مفصل اسلامي در اين زمينه محسوب شود، که البته بررسي اين بخش از موضوع اين مقاله خارج است. بخش دوم در بيان عقايد فرق اسلامي است; نويسنده فرقه هاي مقر به اسلام را به پنج فرقه اصلي اهل سنت، معتزله، مرجئه، شيعه و خوارج تقسيم مي کند و براي هر يک زيرفرقه هايي را برمي شمرد. (89)
ابن حزم در اين کتاب، فرقه اهل سنت را، که همان اصحاب حديث متمسک به ظاهر هستند، برحق مي داند و در هنگام نقل اقوال بقيه فرق، آنها را طبق مذهب خود رد مي کند. از نکات جالب اين که مذهب فقهي ابوحنفيه را نيز از مرجئه دانسته و نيز در بخشي ديگر کيسانيه را زيرفرقه زيديه شمرده است. (90)
در بخش عمده اي از کتاب که مي توان آن را در موضوع فرقه شناسي اسلامي داخل دانست، مؤلف به خيال خود به جمع آوري اقوال کفرآميز يا محال گروه هاي چهارگانه يعني معتزله، خوارج، شيعه و مرجئه و به عبارت ديگر، گروه هاي مخالف با اهل سنت و حديث، پرداخته است. وي اين مبحث را با عنوان ذکر العظائم المخرجة الي الکفر او الي المحال من اقوال اهل البدع المعتزلة والخوارج والمرجئة والشيعة مطرح کرده است. (91) مطالب فراواني از اين بخش اتهاماتي واهي و بدون اساس است; نمونه بارز اين اتهامات را مي توان در قسمت مربوط به شيعه تحت عنوان «ذکر شنع الشيعة » مشاهده کرد. (92)
7. التبصير في الدين وتمييز الفرقة الناجية عن الفرق الهالکين، نوشته ابومظفر اسفرائيني (م 471ق) . نويسنده داراي تفکر اشعري است و کتاب خود را نيز بر اين مبنا نگاشته است و در آن از کتاب الفرق بين الفرق، بغدادي تاثير فراواني گرفته است، اما موارد اختلاف فراواني نيز با آن کتاب دارد; از جمله در بيان فرقه هاي هفتاد و دوگانه، مرجئه را برخلاف بغدادي به هفت فرقه تقسيم مي کند و فرقه هاي بکريه و نجاريه را يک فرقه و فرقه هاي جهميه و کراميه را نيز يک فرقه به حساب مي آورد و مانند بغدادي، فرقه ناجيه را اهل سنت و جماعت که شامل هر دو دسته اصحاب حديث و راي مي شود، مي داند.
اين کتاب پانزده باب دارد; در باب اول و دوم تاريخچه اختلاف و حديث تفرقه و ذکر فرقه هاي مختلف به اجمال بيان شده است. از باب سوم تا باب دوازدهم عقايد فرقه هاي مختلف به تفصيل مطرح شده و مؤلف در بسياري از موارد با بي ادبي و وارد کردن اتهام آنها را رد کرده است; به عنوان مثال، در رد روافض (شيعيان) حديث جعلي «الروافض يهود هذه الامة » را از قول پيامبر اکرم (ص) نقل مي کند، و محقق کتاب در زيرنويس اين نکته را متذکر مي شود که آن را در کتب حديثي نيافته است.
در باب سيزدهم به ذکر فرقه هايي که از اسلام خارج اند، پرداخته و بسياري از فرقه هاي غلات و نيز بعضي از فرقه هاي خوارج را تحت اين عنوان ذکر کرده است.
باب چهاردهم اختصاص به ذکر عقايد و اديان قبل از اسلام همانند بت پرستان، سوفسطايي ها، مجوس، يهود و نصارا اختصاص يافته است. اين باب يکي از جهات اختلاف اين کتاب با الفرق بين الفرق بغدادي است که اختصاص به ذکر فرقه هاي اسلامي دارد. باب پانزدهم در بيان اثبات عقايد اهل سنت و جماعت است.
8. بيان الاديان در شرح اديان و مذاهب جاهلي و اسلامي، نوشته ابوالمعالي محمد حسيني علوي. نويسنده کتاب خود را به احتمال قوي در سال 485 ق (93) به زبان فارسي تاليف کرده است و شايد اولين کتابي باشد که در اين علم به اين زبان تاليف شده است. نويسنده کتاب خود را در پنج باب تدوين کرده است; در باب اول، به خداپرستي بيشتر اقوام و ملل در طور تاريخ اشاره کرده است. در باب دوم، اديان و مذاهب پيش از اسلام را بيان کرده است. در باب سوم، به ذکر حديث تفرقه و انطباق فرقه هاي اسلامي با اين حديث پرداخته است; در اين باب فرقه هاي اصلي اسلام را به هشت فرقه سنت و جماعت، معتزله، شيعه، خوارج، مجبره، مشبهه و کرامية، صوفيه، و مرجئه تقسيم مي کند و سپس زيرفرقه هاي آنها را برمي شمرد. در باب چهارم، به ذکر عقايد گروه هاي هشت گانه مي پردازد; از ملاحظه اين باب کمال انصاف مؤلف در نقل اقوال فرقه ها به دست مي آيد و حتي درنهايت، نظر مؤلف درباره فرقه ناجيه روشن نمي شود. در باب پنجم، (94) به ذکر گروه هاي مدعي نبوت و الوهيت و قيام هايي که با اين مدعاها صورت گرفته پرداخته است; در اين جا، علاوه بر مسيلمه و اسود عنسي که در صدر اسلام ادعاي نبوت کردند، بعضي از افراد همانند مختار و نيز بعضي از گروه هاي غلات را ذکر مي کند. به نظر مي رسد درباره مختار از حد بي طرفي خارج شده و به گفته هاي متعصبان اهل سنت تکيه کرده است.
9. الفرق المفترقه بين اهل الزيغ والزندقه، نوشته ابومحمد عثمان بن عبدالله بن حسن عراقي حنفي (م ح 500 ق) . (95) مؤلف در آغاز شمه اي از تاريخ اختلاف بين مسلمانان را بيان مي کند و آغاز آن را هنگام قتل عثمان مي داند. سپس به بيان حديث تفرقه مي پردازد و براي رسيدن به عدد هفتاد و سه تقسيم بندي بديعي ارائه مي کند، بدين ترتيب که فرقه هاي اسلامي را به شش فرقه اصلي ناصبيه، رافضه، جبريه، قدريه، مشبهه و معطله تقسيم مي کند و براي هر فرقه اصلي دوازده زيرفرقه ذکر مي کند، و بدين ترتيب عدد هفتاد و دو به دست مي آيد، و فرقه هفتاد و سوم را که اهل نجات اند، همان فرقه اهل سنت و جماعت مي داند. سپس به بيان برخي از عقايد گروه هاي هفتاد و دوگانه مي پردازد و هر عقيده را برطبق مباني خود رد مي کند.
نکته قابل توجه در اين کتاب اين است که ضمن شمردن فرقه هاي دوازده گانه روافض (شيعيان) ده فرقه از آنها را از غلات ذکر مي کند و دوفرقه ديگر را زيديه واماميه مي داند. (96)
10. الملل والنحل، نوشته ابوالفتح عبدالکريم بن ابي بکر احمد شهرستاني (479- 548) . چنان که گفته شد، اين کتاب به طور جامع و مفصل به فرقه هاي اسلامي و اديان پرداخته است و نيز نظم و ترتيب بديعي دارد. از اين رو، به اين کتاب توجه کرده اند و آن را مشهورترين و اصلي ترين کتاب ملل و نحل دانسته اند. در بعضي از نوشته ها، نويسنده فيلسوف و متکلم معرفي شده و لقب «افضل » گرفته است. نوشته هاي او را در زمينه هاي فلسفه و تاريخ آن، کلام، تفسر و ملل و نحل دانسته اند. يکي از مخالفان فلسفه مي گويد که اگر دفاع او از فيلسوفان نبود، مي توانست به عنوان امام مطرح باشد. (97)
نويسنده، پس از بيان مقدماتي، کتاب خود را در دو بخش سامان مي دهد. بخش اول اختصاص به ديانات و ملل دارد و بخش دوم به بحث و بررسي در پيرامون اهواء و نحل مي پردازد. مقدمه ملل و نحل شامل تقسيم اجمالي همه مردم دنيا، تعيين قانون و ضابطه براي تقسيم بندي فرقه هاي اسلامي، تاريخ ايجاد شبهه در ميان عموم مردم و به ويژه فرقه هاي اسلامي است و در مقدمه پاياني درباره برگزيدن روش خاص خود در ترتيب بندي کتاب بحث مي کند. وي هنگام بيان ضابطه براي تقسيم بندي فرقه هاي اسلامي، همه اختلافات مسلمانان را در چهار قاعده منحصر مي کند:
قاعده اول: صفات خداوند و اختلاف بر سر وحدت يا تعدد صفات، که آن را شامل مسائلي همچون صفات ازلي، صفات ذاتي، و صفات فعل و اختلافات بر سر آنها مي داند.
قاعده دوم: قدر و مسئله عدل که آن را شامل مسائل قضا و قدر، جبر و کسب، اراده خير و شر، مقدور و معلوم مي داند و اختلافات گروه هاي مختلف اسلامي را بر سر اين مسائل بيان مي کند.
قاعده سوم: وعد و وعيد، اسما و احکام، که آن را شامل مسائلي همچون ايمان، توبه، وعيد، ارجا، تکفير و تضليل مي داند.
قاعده چهارم: سمع و عقل، رسالت و امامت، که آن را شامل مسائلي همچون تحسين و تقبيح، صلاح و اصلح، لطف و عصمت در نبوت و شرايط امامت مي داند.
آن گاه مي گويد اگر يکي از پيشوايان امت به يکي از مقالات فوق قائل شد، مقاله او را مذهب و جماعت او را فرقه به حساب مي آوريم. به عبارت ديگر، شرط در تشکيل فرقه از نظر او دو چيز است: اول آن که به يکي از مقالات فوق قايل باشد، و دوم آن که قائل از پيشوايان امت باشد که بتوان براي او پيرواني جست وجو کرد تا عنوان فرقه بر جماعت آنان صدق کند. وي سپس با توجه به اختلاف نظر در مقالات فوق، فرقه هاي اسلامي را به چهار گروه بزرگ قدريه، صفاتيه، خوارج و شيعه تقسيم مي کند و تداخل گروه هاي کوچک را باعث به وجود آمدن عدد هفتاد و سه مي داند.
مؤلف در بخش اول درباره ديانات و ملل بحث مي کند. وي مي گويد ملاک افتراق ديانات و ملل از اهواء و نحل اين است که صاحبان ديانات و ملل اعتقادات خود را مستند به غير خود، که پيامبر باشد، مي کنند، اما اهل اهواء و نحل، راي و اعتقادي را بدون استناد به پيامبر اخذ مي کنند که درباره گروه اول لغت «مستفيد» و درباره گروه دوم لغت «مستبد» را به کار مي برد. اين بخش خود به دو فصل مسلمانان و غيرمسلمانان تقسيم مي شود و اختلاف مسلمانان را نيز در دو قسمت اصول و فروع بيان مي کند; در بخش اصول و مسائل کلامي به ذکر فرقه هاي مختلف اسلامي و اقوال آنها درباره چهار قاعده مذکور مي پردازد.
فخرالدين رازي (م 606 ق) معتقد است که شهرستاني اين بخش را از کتاب الفرق بين الفرق بغدادي که فردي متعصب بوده گرفته است، لذا آن را بي اعتبار مي داند. (98) اما با مقايسه اين دو کتاب، گرچه موارد مشابه فراوان دارند، نمي توانيم نظر فخرالدين رازي را به طور کلي تاييد کنيم; براي نمونه يکي از موارد اختلاف بين آن دو اين است که شهرستاني بدون اظهارنظر خود به ذکر معتقدات فرقه ها مي پردازد; علاوه بر آن که در موارد بسياري در عنوان فرقه ها و عقايد آنها با هم اختلاف دارند.
مؤلف در بخش اديان غيراسلامي، به ذکر آراء و معتقدات يهوديان، مسيحيان، مجوسان، پيروان صحف ابراهيم که معتقد به کتابي آسماني اند، مي پردازد و فرقه هاي مختلف آنان را ذکر مي کند.
در بخش دوم کتاب که به بيان اهل اهواء و نحل اختصاص دارد، مؤلف به ذکر گروه هاي مختلفي همچون فيلسوفان، اعراب جاهليت، بت پرستان، صابئين، حرنانيين مي پردازد.

--------------------------------------------
پي نوشت ها :
1) البته اين نکته را نبايد از نظر دور داشت که در قرن اخير، برخي از خاورشناسان و نيز دانشمندان مسلمان دست به نگارش کتاب هايي درباره فرقه هاي مختلف زده اند و در آنها تا حدي در گزارش و توصيف عقايد و تاريخ آنها بدون توجه به گرايش هاي خود کوشيده اند. همين امر باعث رشد نسبي و پويايي اين علم در قرن اخير شده است. اما بايد توجه داشت که محدوده زماني مورد بحث در اين مقاله قبل از زمان حاضر است.
2) علم ملل و نحل افزون بر بررسي مذاهب و فرقه هاي اسلامي، به مطالعه اديان گوناگون نيز مي پردازد.
3) جعفر سبحاني، بحوث في الملل والنحل (چاپ دوم، الدار الاسلامية، بيروت، 1411ق)، ج 1، ص 22.
4) تاج العروس، ج 8، ص 120; لسان العرب، ج 13، ص 188.
5) راغب اصفهاني، معجم مفردات الفاظ القرآن، تحقيق نديم مرعشلي، ص 492.
6) محمدباقر مجلسي، بحارالانوار (چاپ سوم، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1403 ق)، ج 18، ص 3، حديث 4. و نيز ص 30 (به نقل از جامع الاصول)، و ج 10، ص 408.
7) محمد بن عبدالکريم شهرستاني، الملل والنحل، تحقيق محمد سيدگيلاني (دارالمعرفة، بيروت، 1402ق)، ج 1، ص 13.
8) سوره نساء، آيه 4.
9) راغب اصفهاني، پيشين، ص 506.
10) تاج العروس، ج 8، ص 129.
11) لسان العرب، ماده نحل; راغب اصفهاني، پيشين، ص 506.
12) براي اطلاع از اين روايات رک: المعجم المفهرس لالفاظ احاديث بحارالانوار (چاپ اول، دفتر تبليغات اسلامي، قم)، ج 12، ص 645.
13) شهرستاني، پيشين، ج 1، ص 13.
14) همان.
15) راغب اصفهاني، پيشين، ص 391.
16) منابع اين حديث در ذيل بحث تفرقه خواهد آمد.
17) براي اطلاع بيشتر رک: نعمت الله صفري، غاليان; کاوشي در جريان ها و برآيند (چاپ اول، بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي، مشهد، 1378) .
18) شهرستاني، پيشين، ج 1، ص 14- 15.
19) ملاکاتب چلبي (حاجي خليفه)، کشف الظنون عن اسامي الکتب والعيون (دارالفکر، بيروت، 1410ق)، ج 2، ص 1782.
20) آقابزرگ تهراني، الذريعة (چاپ سوم، دارالاضواء، بيروت، 1403ق)، ج 1، ص 34; ج 20، ص 388.
21) همان، ج 20، ص 392.
22) ابوعبدالله محمد بن يزيد قزويني (معروف به ابن ماجه) سنن، تحقيق محمد فؤاد عبدالباقي (داراحياء التراث العربي، بيروت)، کتاب الفتن، ج 2، باب 17، ص 1321- 1322.
23) احمد بن حنبل، مسند (دارالفکر، بيروت)، ج 2، ص 332.
24) ابوداود سليمان بن اشعث سجستاني، سنن، تحقيق محمد محيي الدين عبدالحميد (المکتبة العصرية، بيروت)، ج 4، ص 198، حديث 4597.
25) ابوعيسي محمد بن عيسي بن سوره (معروف به ترمذي)، سنن، تحقيق کمال يوسف الحوت (دارالفکر، بيروت)، ج 5، کتاب الايمان، باب 18، ص 26، حديث 41.
26) جعفر سبحاني، پيشين، ج 1، ص 25، به نقل از المستدرک علي الصحيحين، ج 1، ص 128.
27) براي اطلاع بيشتر رک: عبدالله بن محمد زيلقي مصري (م 762ق)، تخريج احاديث الکشاف، که دو کتاب بحث في الملل والنحل (ج 1، ص 33) و مذاهب الاسلاميين عبدالرحمن بدوي (چاپ اول، دارالعلم للملائين، بيروت، ج 1، ص 33- 34) از آن نقل مي کنند.
28) محمد بن يعقوب کليني (م 328 يا 329ق)، الروضة من الکافي، تصحيح محمدجعفر شمس الدين (دارالتعارف للمطبوعات، بيروت)، ص 182، حديث 283.
29) در مسند احمد (ج 2، ص 332) هفتاد و دو و در بقيه منابع هفتاد و سه آمده است.
30) محمدباقر مجلسي، پيشين، ج 28، ص 3، حديث 4.
31) همان، ص 4، حديث 5.
32) ابن ماجه، پيشين، ج 2، ص 1321.
33) الترمذي، پيشين، ج 5، ص 26، حديث 41.
34) احمد بن محمد غزالي، فيصل التفرقة بين الاسلام والزندقه، تصحيح سيد محمد نورالدين حلبي (چاپ اول، مطبعة السعادة، مصر، 1325ق)، ص 23- 24.
35) مذاهب الاسلاميين (ج 1، ص 33- 34) بيشتر اشکالات محتوايي را مطرح مي کند اما ابومحمد علي بن احمد معروف به ابن حزم ظاهري، در کتاب الفصل في الملل والاهواء والنحل (تحقيق محمد ابراهيم نصر و عبدالرحمن عميره، چاپ دوم، دارالجيل، بيروت، 1416ق، ج 3، ص 392) آن را از جهت سند رد مي کند.
36) براي اطلاع بيشتر از نظر دوم رک: احمد مهدوي دامغاني، «نظري به عدد 73 در حديث تفرقه » ، مجله يغما (سال 17، شماره 5)، ص 209- 212.
37) براي اطلاع بيشتر از کيفيت اسناد اين حديث رک: جعفرسبحاني، پيشين، ج 1، ص 23- 26.
38) براي اطلاع بيشتر از برخي توجيهات دراين باره رک: محمدجواد مشکور، تاريخ شيعه و فرقه هاي اسلام تا قرن چهارم هجري (چاپ سوم، اشراق، تهران، 1361)، ص 19.
39) فخرالدين رازي، التفسير الکبير ومفاتيح الغيب (چاپ سوم، دارالفکر، بيروت، 1405ق)، ج 22، ص 219، ذيل آيه 93، سوره انبيا.
40) عبدالرحمن بدوي، پيشين، ج 1، ص 33- 34.
41) اعداد عقود عبارت اند از بيست، سي تا نود.
42) اعداد معطوف از ترکيب عقود و آحاد به دست مي آيند، مانند هفتاد و يک، هفتاد و دو.
43) جعفر سبحاني، پيشين، ج 1، ص 36.
44) براي اطلاع از اين مباحث مراجعه شود به: ابواسحاق ابراهيم بن موسي شاطبي، الاعتصام، تحقيق مسعود طعمه حلبي (چاپ اول، دارالمعرفة، بيروت، 1413ق)، ج 2، ص 438- 527.
45) محمدباقر مجلسي، پيشين، ج 28، ص 6، حديث 9، به نقل از تفسير العياشي، ج 2، ص 42.
46) او را هم طبقه کليني دانسته اند، رک: آقابزرگ تهراني، پيشين، ج 4، ص 295.
47) ابوالحسين محمد بن احمد بن عبدالرحمن ملطي شافعي، التنبيه والرد علي اهل الاهواء والبدع، تعليق محمد زاهد بن حسن کوثري (مکتبة المثني ومکتبة المعارف، بغداد و بيروت، 1388ق)، ص 47.
48) همان، ص 91.
49) ابوالمعالي محمدحسين علوي، بيان الاديان در شرح اديان و مذاهب جاهلي و اسلامي، تصحيح عباس اقبال (انتشارات ابن سينا، تهران)، ص 23- 24.
50) ج 3، ص 292.
51) تقي الدين احمد بن علي بن عبدالقادر (معروف به مقريزي)، الخطط المقريزية المسماة بالمواعظ والاعتبار بذکر الخطط والآثار (دار احياء العلوم و دارالعرفان، بيروت)، ج 3، ص 300.
52) آقابزرگ تهراني، ج 16، ص 174. براي اطلاع از بعضي از عوامل بروز اختلاف و به وجود آمدن فرق مختلف مراجعه شود به: محمد ابوزهره، تاريخ المذاهب الاسلاميه (دارالفکر العربي، بيروت)، ص 7- 29.
53) الذريعة، ج 16، ص 174.
54) همان، ج 21، ص 388.
55) فؤاد سزگين، تاريخ التراث العربي (چاپ دوم، کتابخانه عمومي آيت الله العظمي مرعشي نجفي، قم، 1412ق) ج 1، جزء4 (في العقائد والتصوف)، ص 29.
56) آقابزرگ تهراني، پيشين، ج 16، ص 178.
57) ملاکاتب چلبي، پيشين، ج 2، ص 1782.
58) احمد بن يحيي بن مرتضي يماني، کتاب المنية والامل في شرح الملل والنحل، تحقيق دکتر محمدجواد مشکور (مؤسسة الکتاب الثقافية، بيروت، 1988م)، مقدمه محقق، ص 10. محقق همچنين خبر از کشف اين کتاب در دهه هاي اخير مي دهد.
59) فؤاد سزگين، پيشين، ص 34.
60) ابوالعباس احمد بن علي نجاشي (372- 450ق)، رجال، تحقيق سيدموسي شبيري زنجاني (مؤسسة النشر الاسلامي، قم)، ص 63. براي اطلاع بيشتر از اين کتاب و مؤلف آن رجوع شود به: دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 1، ص 272.
61) فرق الشيعة، ترجمه محمد جواد مشکور، (چاپ اول، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، تهران، 1353)، ص بيست و دو.
62) فؤاد سزگين، پيشين، ج 1، ص 34.
63) ملاکاتب چلبي، پيشين، ج 2، ص 1782.
64) آقابزرگ تهراني، پيشين، ج 24، ص 83.
65) همان، ج 21، ص 392.
66) همان، ج 16، ص 174.
67) محمد رمضان عبدالله، الباقلاني و آراؤه الکلامية (مطبعة الامة، بغداد، 1986م)، ص 159 و ص 198.
68) براي اطلاع بيشتر از اين کتاب رک: عبدالقاهر بغدادي، کتاب الملل والنحل تحقيق دکتر بيرنصري نادر (چاپ سوم، دارالمشرق، بيروت)، مقدمه محقق; الفرق بين تاريخ مذاهب الاسلام، ترجمه محمدجواد مشکور (چاپ سوم، انتشارات اشراقي، تهران، 1358)، ص يازده به بعد.
69) بيرنصري، کتاب الملل والنحل، ص 38.
70) براي اطلاع بيشتر از مطالب کتاب الآراء والديانات رک: دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 1، ص 272.
71) تاريخ وفات اورا رضا کحاله در معجم المؤلفين (مکتبة المثني و دار احياء التراث العربي، بيروت، ج 5، ص 258) ذکر کرده است.
72) اين کتاب را عباس اقبال آشتياني تصحيح و در سال 1313ش مطبعه مجلس آن را چاپ کرد.
73) ملاکاتب چلبي، پيشين، ج 2، ص 255.
74) اين کتاب به دست سليمة عبدالرسول تحقيق شده و در سال دانشگاه بغداد به چاپ رسيده است.
75) همان، ج 2، ص 1130.
76) اين کتاب به تازگي کشف شده و دکترمحمدجواد مشکور آن را تحقيق کرده و مؤسسة الکتاب الثقافيه به چاپش رسانده است.
77) مقريزي، پيشين، ج 3، ص 289 و بعد از آن.
78) رک: مقدمه محمدجواد مشکور بر فرق الشيعه نوبختي.
79) با استفاده از مقدمه محمدجواد مشکور بر اين کتاب (چاپ سوم، مرکز انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1361) .
80) عباس اقبال آشتياني، خاندان نوبختي (چاپ سوم، کتابخانه طهوري، تهران، 1357)، ص 140 و بعد از آن.
81) ترجمه فرق الشيعه، ص 27- 31 و مقدمه المقالات والفرق.
82) رک: ابوالحسن اشعري، مقالات الاسلاميين واختلاف المصلين، تصحيح هلموت ريتر (چاپ سوم، دارالنشر فرانز شتاينر، قيسبادان، 1400 ق)، بخش مقدمة الناشر; مقدمه مقالات الاسلاميين، ترجمه محسن مؤيدي (چاپ اول، چاپخانه سپهر، تهران، 1362) .
83) التنبيه والرد، تحقيق محمد زاهد بن حسن کوثري.
84) التنبيه والرد، ص 18.
85) همان، ص 33.
86) همان، ص 23.
87) مناظرات جرت في بلاد ماوراء النهر في الحکمة والخلاف وغيرهما بين الامام فخرالدين رازي و غيره (چاپ اول، مجلس دائرة المعارف العثمانية، حيدرآباد، هند، 1355ق)، ص 25.
88) براي اطلاع بيشتر از کتاب الفصل و شرح حال ابن حزم مراجعه شود به: دکتر محمود علي حماية، ابن حزم و منهجه في دراسة الاديان (چاپ اول، دارالمعارف، قاهره، 1983م) ; و مقدمه کتاب الفصل.
89) الفصل، ج 2، ص 265- 275.
90) همان، ج 5، ص 35.
91) همان، ص 33.
92) همان، ص 35- 50.
93) بيان الاديان، تحقيق عباس اقبال، ص 44.
94) عباس اقبال که در سال 1312 به تصحيح اين کتاب پرداخته، به اين باب دسترسي نداشته است، اما اخيرا چاپي جديد از اين کتاب به کوشش دکتر سيدمحمد دبيرسياقي در سال 1376 ش توسط انتشارات روز به بازار عرضه شده که محتوي چهار باب قبلي به تصحيح عباس اقبال و باب پنجم به تصحيح محمدتقي دانش پژوه است.
95) اين کتاب با تحقيق و تحشييه دکتر بشار قوتکوآي به چاپ رسيده است.
96) الفرق المفترقة، ص 31.
97) براي اطلاع بيشتر رک: خيرالدين زرکلي، الاعلام (چاپ نهم، دارالعلم للملائين، بيروت، 1990م)، ج 6، ص 215.
98) مناظرات جرت في بلاد ماوراءالنهر في الحکمة والخلاف وغيرها بين الامام فخرالدين رازي و غيره، ص 25.

نظر خود را اعلام كنید

نظرات كاربران

نظری وجود ندارد
*
*

شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)