بقای روح پس از مرگ از ديدگاه قرآن



در مقاله گذشته گفتيم که مساله بقاي روح بعد از مرگ انسانها از جمله مسائل و معارف اسلامي بوده، همه مسلمين اعم از شيعه و سني و همه متکلمين اسلامي اعم از فرقه شيعه و معتزله و حتي اشاعره و ... اين حقيقت را از ديدگاه اسلام و قرآن و احاديث پذيرفته اند . اينک در اينجا اضافه مي کنيم که:
«غزالي» بر دلايل «ابن سينا» در مورد خلود نفس چند دليل شرعي مي افزايد (1) و آيه: «و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا . ..» (2). را ذکر کرده، ذيل آن روايتي از رسول خدا چنين نقل مي کند:
«ارواح الشهداء في حواصل طير خضر تسرح في رياض الجنة برحمة» «ارواح شهدا در باطن پرندگان سبز رنگ در استراحت بوده، در باغهاي بهشتي در سايه رحمت الهي زندگي مي کنند» .
سپس مي گويد: عقيده به بقاي روح در تمام انديشه هاي اسلامي و عرفاني موج مي زند، پيامبر صلي الله عليه و آله ميفرمايد: «مغفرت و رحمت براي کسي است که باقي است نه براي کسي که فاني است» . براهين عقلي غزالي جملگي ماخوذ است از ابن سينا چنانکه گويد: روح ناطق، فساد نمي پذيرد و دستخوش اضمحلال نمي شود و فاني نمي گردد و نمي ميرد، بلکه جوهري است ثابت، دائم و فساد ناپذير» (3).
جالب اين است که قرآن به دنباله آيه مذکور در بالا چنين مي فرمايد:
«فرحين بما آتاهم الله من فضله و يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم من خلفهم الا خوف عليهم و لا هم يحزنون» (4). «شهداء بعد از شهادت زنده بوده، به افرادي که پشت سر آنان قرار دارند و به آنها پيوسته اند، بشارت مي دهند و مي گويند که براي آنان ترس و اندوهي نيست» .
اين آيات از حيات شهيدان در راه خدا خبر مي دهند که هم آثار جسماني حيات را دارا هستند (آنجا که مي خورند) و هم آثار روحي و نفساني را دارا مي باشند آنجا که مي گويد: «فرحين بما آتاهم الله» يعني به آنچه خدا داده است، شادمانند (5).
بقاي روح منحصر به شهيدان نيست، بلکه يک مساله اصلي و کلي در کل خلقت انساني است چنانکه در قرآن حالات فرعونيان را نقل مي کند که بعد از مردن در آتش جهنم وارد مي شوند:
«النار يعرضون عليها غدوا و عشيا و يوم تقوم الساعة ادخلوا آل فرعون اشد العذاب» (6). «آل فرعون بامداد و عصر به آتش عرضه مي شوند و روزي که قيامت برپا مي شود، حکم مي شود که آل فرعون را به سخت ترين عذاب وارد کنيد» .
واضح است که منظور از آتش که آل فرعون صبح و شام بر آن عرضه مي شوند، آتش برزخي است چرا که آنها از دنيا رفته اند و هنوز هم قيامت برپا نشده است همانگونه که ذيل آيه گواهي مي دهد، اين تعبير شاهد زنده ديگري است بر بقاي روح چرا که اگر روح باقي نباشد، چه چيزي را صبح و شام بر آتش عرضه مي کنند؟ آيا تنها جسم بي جان و خاک شده را؟ اينکه تاثيري ندارد پس بايد روح آنها باقي بماند و داراي درک و شعور باشد و در عالم برزخ هر صبح و شام گرفتار عذاب الهي گردد .
تعبير به «غدو» و «عشي» (صبح و شام) ممکن است به خاطر آن باشد که موقع صبح و شام از مواقع قدرت نمائي طاغوتيان و عيش و نوش آنها است، درست در همين ساعات گرفتار مجازات الهي مي شوند!
تعبير به «يعرضون» (عرضه مي شوند) مسلما با داخل شدن در آتش که در ذيل آيه آمده، تفاوت دارد و ممکن است اشاره به نزديک شدن آتش به آنها باشد، يعني در برزخ نزديک آتش دوزخ مي شوند و در قيامت داخل آن!
بسياري از مفسران اين آيه را دليل بر عذاب قبر و برزخ گرفته اند (7) و مسلم است که عذاب قبر و برزخ بدون بقاي روح معني و مفهومي نخواهد داشت .
در حديثي از پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله مي خوانيم که فرمود: هر يک از شما که از دنيا مي رود، صبح و شام جايگاهش را در قيامت به او عرضه مي کنند اگر بهشتي باشد، جايش را در بهشت و اگر دوزخي باشد، در جهنم به او نشان مي دهند و به او گفته مي شود: «اين جايگاه تو است در قيامت و همين امر مايه نشاط يا شکنجه و عذاب او است» (8).
اين حديث نشان مي دهد که پاداش و کيفر برزخي، منحصر به شهيدان يا آل فرعون نيست و ديگران را نيز شامل مي شود (9).
چنانکه خوانندگان توجه دارند، اين آيه از حيات مجرماني مانند آل فرعون گزارش مي دهد که هم پيش از وقوع آخرت زنده اند و هم پس از برپائي آن، چيزي که هست، کيفر آنان پيش از برپائي آخرت، نشان دادن آنان بر آتش است، چنان که کيفر آنها پس از برپائي آخرت، ورود به خود آتش است (10).
اصولا اين نکته بسيار جالبي است که از کلمات گهربار امام علي عليه السلام نقل شده است:
«واعلموا انکم خلقتم للبقاء لا للفناء» (11). «بدانيد که شما انسانها براي جاويد ماندن آفريده شده ايد، نه براي از بين رفتن» .
راستي اگر تمام مردم به اين مساله اعتقاد داشته باشند، ديگر هيچ گونه فساد و تباهي در دنيا به وجود نمي آيد و ديگر ظلم و ستمي بر کسي روا نخواهد شد، اگر انساني علم پيدا کند که روز جزا و سزا براي هر کسي در انتظار است اين، معلوم مي دارد که حيات دائمي است و بقاي روح امر مسلم و پابرجاست خداوند در قرآن مجيد مکرر مي فرمايد: «من عمل صالحا فلنفسه و من اساء فعليها و ما ربک بظلام للعبيد» (12). «کسي که عمل صالحي انجام دهد، سودش به خود او باز مي گردد و هرکسي بد کند، به خويشتن بدي کرده است و پروردگارت هرگز به بندگان ستم نمي کند» .
و هم چنين مي فرمايد: «ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اساتم فلها ...» (13). «اگر نيکي کنيد به خودتان نيکي مي کنيد و اگر بدي کنيد، بازهم به خودتان بد مي کنيد» .
اين مساله که سود و زيان داشتن اعمال نيک و بد در پايان کار زندگي انسانها، امري مسلم است، خود دليل است براي آدمي که مراحلي در پيش رو دارد که در هر حال نتيجه کار و رفتار خود را خواهد يافت و اين معنا نشانگر اين حقيقت است که بعد از مرگ روح آدمي در جهان، ماندگار است تا صحت گفتار الهي ظاهر و آشکار گردد .
پس بقاي روح پس از مرگ امري مسلم است که امروزه از طرف دانشمندان علوم روحي و فلاسفه شرق و غرب مورد تاييد قرار گرفته و بزرگان اسلام هم با دلائل روشن اين امر را ثابت کرده و حکماء و عرفا مانند شيخ الرئيس و صدرالمتالهين و ديگران هرکدام در اثبات اين، بحثهاي مفصلي آورده اند که هيچ گونه شک و ترديدي براي اهل تحقيق باقي نمي گذارد (14).
در کتاب «روح، ماده، کائنات» نوشته دکتر «محسن فرشاد» پس از شرحي پيرامون اين معنا که اطلاق کلمه «من» همان اشاره بر روح است، چنين مي نويسد:
«هرجا که شخصيت اشخاص ارائه مي شود و يا آن که کسي بخواهد اظهار وجود نمايد، با تلفظ کلمه «من» وجود روحي خود را اثبات يعني اشاره به شخصيت روحي خود مي نمايد .
پس اعتقاد به وجود يک روح مطلق که «من» است، و يک شکل «اتري» دارد، و کاملا از بدن «من» جدا است، در قرن نوزدهم قابل قبول نبوده اما امروزه بيشتر قابل قبول است . سابقا عقيده داشتند که روح در بعضي از قسمت هاي بدن قرار دارد مانند عضو صنوبري قلب يا مخچه، اما امروز پذيرفته اند که هر قسمتي از بدن يعني تمام قسمت ها، به نحوي در زندگي همه قسمت هاي بدن که زندگي روحي را مي سازند، مؤثر است . و «من» به اعتبار اين قسمت ها و اندام ها باقي بوده و اگر آنها از بين بروند، آيا مي توان گفت که باز روحي باقي خواهد ماند؟
براي پاسخ به اين سؤال بايد ديد بعد از مرگ، از بدن ما چه چيزي باقي مي ماند؟
اگر ذرات ما باقي مي ماند علم فيزيک مي گويد اين ذرات داراي زندگي نامتناهي هستند . پس به اين معنا مي توان گفت که ماجراي روح در جهان کائنات ماجراي ميلياردها الکترونيکي است که اين جهان را پر نموده و مي توانند در اين دستگاه چهار بعدي مخصوص، اطلاعات ذخيره نمايند و آنچنان اين اطلاعات را براي امور خود بکار برده و ترکيب نمايند که پيشرفته ترين مغزهاي ما را متحير مي سازد بنابراعتقاد فلاسفه فيزيک دانان، هر يک از سلولهاي بدن ما داراي حدود صد ميليارد الکترون روحي است که حاصل «من» يا روح انسان است و سلولهاي بدن ما طبيعتا به ميلياردها مي رسد احتمالا همان قدر در بدن خود براي حمل در جهان الکترون داريم که در جهان کائنات ستاره و سياره وجود دارد باز صنعت، ما را در برابر ارقام نجومي قرار داده است چه در سطح روح و چه در سطح ماده» (15). پس مي توان اين ادعا را دقيق دانست که جدائي روح از بدن موجب فناي او نخواهد بود و هرگاه فساد و تباهي بدن موجب فساد و از ميان رفتن روح نباشد، از هيچ راه ديگري فساد و تباهي بر او راه نخواهد يافت .
بنابر گفته برخي از حکما، روح و ساير مجردات قابل هيچ گونه عدمي نيستند مگر عدم ذاتي و اين که در قرآن مجيد آمده است: «... کل شي هالک الا وجهه ...» (16) «همه چيز جز ذات (پاک) او فاني مي شود» . در نزد اهل تحقيق اين معنا حمل بر عدم ذاتي است (17). برخي از روان پژوهان چنين قائلند که چون روح از بدن مفارقت کند، پس به ذات خود قائم باشد و آزادي و استقلال خود را حفظ مي نمايد (18).
شايد اين اشاره به اين حقيقت باشد که چنين قائلند: چون روح جزئي افاضه شده از کل است و کل، فناپذير نيست، لذا از اين هت بقاي روح ثابت است چنانکه در قرآن اين آيه وارد شده است . . «... . و نفخت فيه من روحي ...» (19). «. . در او از روح خود دميدم ...» . و برخي ديگر از مفسران بقاي روح را اين گونه معني مي کنند که هر چيزي که به نحوي با ذات پاک باريتعالي پيوند و ارتباطي داشته باشد از آن نظر فنا و هلاک براي او نيست (20)

--------------------------------------------
پي نوشت ها :
1) علم النفس از ديدگاه دانشمندان اسلامي و تطبيق آن با روانشناسي جديد، ص 18، تاليف دکتر حسن احدي، و شکوه السادات جمالي، تاريخ نشر سال 1363، چاپ دوم .
2) آل عمران، 169 .
3) منبع قبل، به نقل از حنا الفاخوري و خليل البحر، ص 71 .
4) آل عمران، 170 .
5) منشور جاويد، تاليف استاد جعفر سبحاني، ص 222 .
6) سوره غافر، 46 .
7) مجمع البيان، ج 7، ص 535 - تفسير فخر رازي، ج 27، ص 73 - قرطبي، ج 8، ص 573 - الميزان، ج 17، ص 354 .
8) مجمع البيان، به نقل از صحيح بخاري و مسلم، ص 7 و 8 و ص 526 .
9) پيام قرآن، ج 7، ص 282 .
10) منشور جاويد، ص 22 و 223 .
11) نقل از کتاب حقيقت روح، دانشي اندک از علم الارواح، تاليف احمد زمرديان، ص 90 .
12) فصلت، 46 .
13) اسراء، 7 .
14) حقيقت روح دانشي اندک از علم الارواح، ص 91 و 92 .
15) منبع قبل، ص 92 و ...
16) قصص، 88 .
17) منبع قبل، ص 95 .
18) منبع قبل، ص 95 .
19) ص، 72 .
20) منبع قبل ، ص 95 .