شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)

خودشناسی / اخلاق و عرفان

0 نظرات 00.0 / 5


مهمترين اصل در عرفان اسلامي، معرفت نفس و خودشناسي است. اين اصل از خودقرآن کريم الهام گرفته است.
قرآن درباره نهاد و درون آدمي، همانند روانکاوي «نظريه اي چهار بعدي» را مطرح ساخته است، بنابر نفس شناسي قرآن، شخصيت آدمي يا روح انساني، از چهاربعد يا چهار گونه نفس تشکيل شده است :

1 - نفس اماره يا وسوسه گر به بدي

نفس اماره انسان را به دنبال تمايلات حيواني و شهوات مي کشاند. اصطلاح قرآن براي اين حالت نفس «اماره بالسوء»يعني بسيار فرمان دهنده به انجام پليدي است. (ان النفس لاماره بالسوء الا مارحم ربي) (1)
«يعني کار نفس اين است که انسان را زياد به کارهاي زشت امرمي کند».
نفس اماره نفسي شرور است که بايد مهارش کرد و شايد حديث نبوي : «اعدي عدوک نفسک التي بين جنبيک» «سرسخت ترين دشمن تو نفس تو مي باشد که در کنار تو است». ناظر به اين حالت نفس باشد.

2 - نفس لوامه ملامت گر يا وجدان اخلاقي

قرآن از آن به «نفس لوامه» تعبيرکرده است : (لا اقسم بيوم القيامه و لا اقسم بالنفس اللوامه) (2) .
«قسم به روز قيامت، و قسم به نفس لوامه، وجدان بيدار و ملامت گر».
«لوامه» هم مانند «اماره» صيغه مبالغه است يعني بسيار ملامت کننده. واين همان چيزي است که از آن به عنوان «وجدان اخلاقي» ياد مي کنند در بعضي از انسانها بسيار قوي و نيرومند است و در بعضي بسيار ضعيف و ناتوان، نفس اگر به اين مرحله برسد، کمالي براي او است.
انساني که داراي اين روحيه است اگرچه در برابر گناه مصونيت پيدا نمي کند وگاهي ممکن است لغزش پيدا کند، ولي بعد بيدار مي شود توبه مي کند و به مسيرسعادت باز مي گردد. به اين معني انحراف درباره او کاملا ممکن است ولي موقتي است نه دائم، گناه از او سر مي زند، اما چيزي نمي گذرد که جاي خود را به ملامت و سرزنش و توبه مي دهد.

3 - نفس ملهمه

مرحله سومي که از براي نفس در قرآن کريم ذکر شده است، نفس «ملهمه» است در سوره «شمس» آمده است : (و نفس و ما سويها فالهمها فجورها و تقويها) (3) . «قسم به نفس و آن موجودي که نفس را خلق کرده است که خداوند تبارک و تعالي باشد، قسم به نفس و قسم به خداي نفس که زشتيها وخوبيها را به نفس الهام کرده است».
در اين مرحله نفس به قدري بيدار شده که مورد توجه خدا قرار گرفته است و درهر کاري که برايش پيش مي آيد، مي تواند قضاوت صحيح کند به اين معني يک نحواتصالي به عالم غيب پيدا کرده است که مي تواند خوب و بد را تشخيص دهد.

4 - نفس مطمئنه

عالي ترين مرحله نفس، مرحله اي است که نفس، متصل به حق مي گردد و به واسطه اين اتصال و ارتباط با خداوند، داراي اطمينان و آرامش کامل مي شود و به هيچ نحو تزلزلي در آن راه پيدا نمي کند.
در سوره «فجر» مي خوانيم : (يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربک راضيه مرضيه) (4) . «اي نفس مطمئنه! به سوي پروردگارت باز گرد، درحالي که هم تواز او خشنودي و هم او از تو».
در آيه ديگري دارد : (الا بذکر الله تطمئن القلوب) (5) . «با ياد خدا و توجه به خدا دلها آرام مي گيرند».
در حديثي که به «حديث عرفان» معروف است، پيامبر اکرم (ص) مي فرمايد : «من عرف نفسه فقد عرف ربه» (6) . «هرکس خود را بشناسد، پروردگار خود را شناخته است». «خواجه نصيرالدين طوسي» اين حديث را به اين صورت در کتاب خودآورده است : «من عرف نفسه فقد عرف ربه، تفکروا في آلاءالله و لا تتفکروا في الله» (7) . «هرکس نفس خود را بشناخت، خداي را بشناخت، فکر در نعمتهاي خداي کنيد نه در خداي».
طبق همين حديث «شناخت خود» برابر با شناخت خداوند بشمار مي رود.
در کتب پيامبران گذشته اين کلام معروف است که باانسان گفت : «يا انسان اعرف نفسک تعرف ربک» (8) «اي انسان خود را بشناس تا خدايت را بشناسي».
پس شناخت نفس کليد معرفت حق تعالي است و محور اساس تکامل و اول ظهور وپيدايش نور حقيقت مي باشد. و مقصود از نفسي که شناختن آن عين شناختن حق تعالي است، همان روح انساني است که از عالم امر پروردگار صادر گشته است (قل الروح من امر ربي) (9) .
کيفيه النفس ليس المرء يدرکها فکيف کيفيه الجبار ذي القدم هو الذي انشاء الاشياء مبتدعا فکيف يدرکه مستحدث النسم (10)
اکنون که انسان به کيفيت نفس خويش آگاهي نتواند داشت، پس چگونه مي تواند به چگونگي پروردگار قديم خود آگاهي يابد؟
اوست که همه موجودات را به قدرت خويش آفريده، پس آن کس که حادث است به درک ذات خالق خود، چگونه دست تواند يافت. به اين معني آن کس که از شناختن نفس خويش عاجز و ناتوان است، از معرفت آفريننده خود، ناتوانتر خواهد بود.
اول قدمي که انسان پا در جاده تکامل و سعادت مي گذارد، شناختن جسم خاکي وروح آسماني است يعني تميز دادن و فرق گذاردن بين بدني که از عالم ماديات سرشته شده و روحي که از عالم مجردات و ملکوت اعلي نزول يافته که انسان واقعي همان است تمام عيوب ما ناشي از اين است که خود را نمي شناسيم و خيال مي کنيم که فقط انسان همين بدن خاکي و احساسات حيواني است، غافل از اين که در پس پرده قواي مادي، روح الهي پنهان است که انسان حقيقي او است.
آدمي در پرتو خودشناسي به نيازهاي دروني و بروني خويش پي مي برد و عواملي که مايه تعالي و تکامل اوست، تشخيص مي دهد و سر انجام به کمالي که لايق مقام انسان است، نائل مي گردد.
اولياء گرامي اسلام ضمن روايات متعددي اهميت و ارزش خودشناسي را تذکر داده و يادآور شده اند که معرفت نفس مايه پيروزي و موفقيت انسانهاست وخودناشناسي موجب سقوط و تباهي آنان است.
علي (ع) مي فرمايد : «نال الفوز الاکبر من ظفر بمعرفه النفس» (11) . «کسي که به خودشناسي دست يافته از بزرگترين خير و خوبي برخوردار شده است».
باز علي (ع) فرمود : «من لم يعرف نفسه بعد عن سبيل النجاه و خبط في الضلال والجهالات» (12) . «کسي که خود را نشناسد از مسير صحيح و نجات بخش دور مي شودو به راه جهل و گمراهي مي گرايد».
مردي نزد رسول خدا (ص) آمد و پرسيد : «کيف الطريق الي معرفه الله»؟ «راه شناخت حق کدام است؟». حضرت فرمود : «معرفه النفس» (13) «شناخت خود».
امام باقر (ع) مي فرمايد : «ولا معرفه کمعرفتک بنفسک» (14) «هيچ شناختي همچون شناخت وجود خود نيست».
و علي (ع) فرموده : «معرفه النفس انفع المعارف» (15) «شناخت خود، سودمندترين شناختهاست».
«افضل العقل، معرفه الانسان بنفسه، فمن عرف نفسه عقل و من جهلهاضل» (16) . «برترين آگاهي، اين است که انسان خود را بشناسد، پس هرکس خودرا شناخت آگاه شد و هرکس نشناخت گمراه گشت».
بدون ترديد کسي که مي خواهد انسان باشد، و با سجاياي انساني زيست کند، بايدخود را بشناسد و به تزکيه نفس بپردازد، مالک اراده خود گردد، غرائز حيواني را با نيروي عقل و وجدان مهار نمايد.
علي (ع) فرمود : «العارف من عرف نفسه فاعتقها و نزهها عن کل ما يبعدها ويوبقها» (17) . «عارف و دانا کسي است که خود را بشناسد، موجبات آزادي خويش را فراهم آورد و نفس را از هر عاملي که باعث دوري از سعادت و کمالش مي شود، منزه دارد».
باز مي فرمايد : «عجبت لمن ينشد ضالته و قد اضل نفسه فلا يطلبها». «تعجب مي کنم از کسي که هميشه سراغ گمشده خود را مي گيرد ولي خود را گم کرده و هيچ در طلب آن نيست».
«عجبت لمن يجهل نفسه کيف يعرف ربه؟». «در شگفتم از کسي که خود رانشناخته، چگونه خدايش را مي شناسد».
«من عرف نفسه فقد انتهي الي غايه کل معرفه و علم». «هرکس خود را شناخت به پايان هر شناخت و آگاهي رسيده است».
«من لم يعرف نفسه، بعد عن سبيل النجاه حبط في الضلال والجهالات» (18) . «هرکس خود را نشناخته، از راه رستگاري دور گشته و در جهالت و گمراهي افتاده است». آري چيزي که هيچ ترديدي در آن نمي توان کرد، اين است که معرفت نفس برترين راه ها و نزديکترين راه به کمال است و تنها سخن در مورد کيفيت سير وپيمودن مسير اين راه است برخي چنين پنداشته اند که چگونگي پيمودن اين راه در شرع بيان نشده است و حتي برخي در کتابهاي خود نوشته اند که اين روش دراسلام همچون رهبانيت است که مسيحيان در دين مسيح، بدعت گذاشتند بي آنکه حکمي الهي در مورد آن نازل شده باشد.
و از همين روست که برخي از رياضتها و روشهاي مخصوص که در نزد اين گروه يافت مي شود، در کتاب و سنت و روايات اهل بيت يافت نمي شود و در سيره رسول خدا (ص) و خاندان پاک او مشاهده نشده است اما آنچه که نزد اهل حق، قيقت به شمار مي آيد و از کتاب و سنت آشکار مي شود، اين است که شريعت اسلام به هيچ وجه به غير خدا و اعتماد و گرايش به غير او را به سالکان راه اجازه نمي دهد. مگر اين که خود به لزوم و انجام آن فرمان داده باشد و همواره شريعت اسلام هيچ چيزي از لوازم سير به سوي الهي فرو گذار نکرده است.

جهاد اکبر

از نظر عرفان اسلامي، نهاد آدمي طرفه معجوني از «فرشته» و«شيطان» يا آميزه اي از صفتهاي متضاد است، اين تضاد از نظر قرآن و عرفان ناچار تضادي بنيادي، دروني و ناچار هميشگي است و تفاوت انسانها نيز نسبت به يکديگر در پيروزي و عدم پيروزي در برقراري تعادل ميان اين «ابعادمتضاد» در درون خويشتن است.
در روايات اسلامي «جنگ با نفس» و پيکار با تضاد درون «جهاد اکبر» و«جهاد افضل» «برترين نبرد» ناميده شده است زيرا از يک طرف اين جنگ سخت و دشوار از تمام پيکارهاي خونين در ميدان جنگ سخت تر و مشقت بارتر است و ازطرف ديگر پيروزي بر دشمن دروني و غلبه بر نفس خودکامه به مراتب ارزنده تر وثمربخش تر از غلبه بر خصم بروني و پيروزي بر دشمن در صحنه هاي نبرد است!
خداوند متعال مي فرمايد : (و اما من خاف مقام ربه و نهي النفس عن الهوي فان الجنه هي الماوي) (19) . «اما آن کس که از مقام پروردگار خويش، پروا کند ونفس خود را از هوي و هوسها باز دارد بي شک در بهشت مسکن خواهد داشت» امام باقر (ع) فرمود : «لا فضل کالجهاد و لا جهاد کمجاهده الهوي» (20) «هيچ برتري و فضيلتي همانند جهاد نيست و هيچ جهادي در قدر و منزلت با جهاد نفس برابري ندارد». و برترين وظيفه هر عارف در هرحال شرکت در اين «برترين پيکار»است تا نفس را رام و مهار کند و از قدرتش بکاهد.
آري زيربناي ترقي و رکن اساسي تکامل انسان، جهاد با نفس و رام ساختن هوي وتمنيات حيواني است، سعادت مادي و معنوي ايجاب مي کند که آدمي غرائز کور وبي شعور را تعديل نمايد و تمايلات بي قيد و بند خود را محدود سازد.
امام صادق (ع) مي فرمايد : «لا تدع النفس و هواها فان هواها في رداها وترک النفس و ماتهوي دائها و کف النفس عما تهوي دوائها» (21) . «نفس خود رابا هوا و هوسها رها مکن چرا که هواي نفس سبب مرگ نفس است و آزادگذاردن نفس در برابر هواها درد آن است و باز داشتن آن از هوا و هوسهايش دواي آن است». نه تنها جهنم آخرت زائده هواپرستي است که جهنمهاي سوزان دنيا همچون ناامنيها، جنگها، خونريزيها، کينه توزيها همه ناشي از آن است.
علي (ع) فرمود : «جهادالنفس ثمن الجنه، فمن جاهدها ملکها و هي اکرم ثواب الله لمن عرفها» (22) . «جهاد بانفس بهاي بهشت است، پس کسي که با نفس خودجهاد کند، بهشت را مالک شود».
اين گرامي ترين پاداش خداست از براي کسي که آن را بشناسد پس کسي که سعادت دنيا و آخرت را مي خواهد، بايد مشقت تزکيه نفس را تحمل کند و به سختيهاي مجاهده تن دردهد و با تکلف بر هواي نفس خويش پيروز گردد و غرائز سرکش رامهار نمايد. علي (ع) فرموده است : «اکره نفسک علي الفضائل فان الرذائل انت مطبوع عليها» (23) . «فضائل اخلاق را به خود تحميل کن و خويشتن را با تکلف به ملکات حميده ملزم و متعهد نما، چه آن که نفس سرکش آدمي به طبع غرائزحيواني و صفات ناپسند گرايش دارد بايد با مجاهده و کوشش به راه فضيلت سوق داد و بامشقت و زحمت به سجاياي انساني متخلق ساخت».
زمانه گوهر آزادي آن زمان بنهد به دامنت که ز دام هوي شوي آزاد عنان خنگ شرف را کجا به دست آرد کسي که پا ز رکاب هوس برون ننهاد
آري پيکار با «نفس اماره» به خاطر «مهار» آن نه تباهي مطلق آن، کارسخت و دشوار است و مسلما بدون تحمل رنج و مشقت امکان پذير نيست و لذا درعرفان اسلامي رياضت در حد مشروع و تحمل رنج و مشقت يکي از ارکان مهم آن شمرده شده است. و کاملا واضح است اين نوع رياضت با رياضت هاي جانفرساي برخي از فرق صوفيه از جمله «ملامتيه» فرق اساسي دارد آنها به بهانه «غلبه برنفس» و «غرور شکني» و «نفس کشي» کار «خودستيزي» و شکنجه پرستي را، تا بدانجا مي کشند که به هر پستي تن در مي دهند تا مورد «ملامت» و تحقيرمردمان قرار گيرند و از همين رو نيز آنان را «ملامتيه» يا «ملامتيان»ناميده اند.
اين قبيل مجاهدتها و رياضتها ممکن است به نظر خيلي سخت هم باشند و تحمل آنها و مداومت بر آنها مشکل هم باشد ولي مساله تنها اين نيست که انسان مجاهدت بکند و رياضت بکشد و به سختي بيفتد، بلکه نحوه مجاهدت و رياضت وکيفيت آن و نوع آن داراي اهميت است.
مجاهدت به نحو خاص شرعي و رياضت با کيفيت خاص است که مي تواند انسان رانجات بدهد و به نتيجه مطلوب برساند.
ناگفته نماند هر مجاهدت و رياضتي، اثر يا آثار خاصي را به دنبال خود دارد، چه بسا افرادي که در طريق سلوک نيستند و مقاصد ديگري را دنبال مي کنند وبراي رسيدن به مقاصد خويش دست به رياضتهاي سخت و دشوار مي زنند و بعد ازمدتها رياضت به يک سلسله آثار و احوال بخصوصي مي رسند ولي پيداست که اين قبيل افراد در طريق سلوک الي الله نبوده و اصلا منظور آنها تقرب به خداوندمتعال نمي باشد. پس يک فرد سالک به سلوک شرعي با يک مرتاض غير سالک فرق مي کند. به اين معني کسي که قصد حق دارد و در طلب حق گام برمي دارد و به مجاهدت و رياضت از نوع شرعي آن مي پردازد و طريقه انتخابي او از جانب حضرت احديت و از راه وحي به انسانها ابلاغ شده است، با کسي که قصد حق ندارد وبراي مقاصد ديگري به مجاهدت و رياضت مي پردازد و يا اين که قصد حق دارد ولي طريقه و مجاهدتها و رياضتهاي انتخاب شده توسط او، طريقه درستي نيست و طبعاخصوصيات و آثار و احوال غير مادي که براي اين دو، پيش مي آيد، با سالک الي الله متفاوت خواهد بود. و لذا پيامبر اکرم (ص) مسلمانان را از اعمال مرتاضانه و زهدها و رياضتهاي طاقت فرسا باز مي داشت «عثمان بن مظعون» راکه پشت و پا به لذائذ دنيا زده و به اعتکاف نشسته بود و زنش از او شکايت به پيامبر برد، از اين کار منع کرد و يکي ديگر از صحابه که تصميم گرفته بود خود را خصي کند به شدت مورد انتقاد و نکوهش پيامبر واقع شد و روايات متعدد از اين قبيل (24) . پس چه نيکوست اين سخن بعضي از اهل کمال که گفته است : «رهاکردن رياضات شرعي و گرايش به رياضتهاي شاق و دشوار در حقيقت گريختن از دشوارتر به سوي آسانتر است زيرا پيروي از شرع براي قتل نفس وکشتن مستمر و دائمي آن است که مادام که نفس موجود است اين رياضتها بر قراراست، اما رياضتهاي شاق و دشوار قتل دفعي و آني براي نفس هستند و از همين رو آسانترند و نياز به ايثار کمتري دارند».
خلاصه شريعت اسلام، در بيان کيفيت سير و سلوک از طريق معرفت نفس چيزي رافروگذار نکرده است.

--------------------------------------------
پي نوشت ها :
1- سوره يوسف : 53.
2- قيامت : 1 و2.
3- سوره شمس : 7.
4- سوره فجر : 27 و28.
5- سوره رعد : 28.
6- بحارالانوار، ج 2، ص 32، ح 23.
7- اخلاق محتمشي، ص 8، چاپ دانشگاه تهران.
8- کيمياي سعادت، غزالي، ج 1، ص 41.
9- سوره اسراء : 85.
10- اخلاق محتشمي، ص 8.
11- غرر الحکم، ص 775.
12- فهرست غرر، ص 287.
13- بحار، ج 70، ص 72.
14- تحف العقول، ص 208.
15- غرر الحکم، ج 2، ص 288.
16- غرر الحکم، ج 2، ص 288.
17- فهرست غرر، ص 243.
18- آمدي، در کتاب غرر و درر از کلمات قصار حضرت علي (ع) در حدود 22 حديث در معرفت نفس روايت کرده است.
19- سوره النازعات : 40 - 41.
20- مستدرک، ج 2، ص 271.
21- نورالثقلين، ج 5، ص 7 ، 5 ، حديث 45.
22- غرر و درر، ج 3، ص 366.
23- فهرست غرر، ص 309.
24- براي بقيه روايات در اين مورد رجوع شود به تحقيق و بررسي در تاريخ تصوف، ص 128 به بعد.

نظر خود را اعلام كنید

نظرات كاربران

نظری وجود ندارد
*
*

شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)