شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)

آفاق موسيقى در اسلام

1 نظرات 02.0 / 5


هدف اصلى در نظام آفرينش حيات برپايه کمال و بالندگى است. براين اساس ، نقش آفرين هستى در تدارک اين مقصود ،بهترين ابزار انتقال را در خدمت بشر قرار داده تا براى دريافت هدايت و سوق او در طريق سعادت، به شايستگى، او را کفايت نمايد. اينجاست که اهميت قوه سامعه و نيروى شنوائى به عنوان دريچه اى براى دريافت حقايق و پلى ارتباطى بين جهان بيرون و عالم درون، براى بشر روشن مى گردد. از طرفى عمده ترين مراکز اداره زندگى بشر در درون وى ، يکى پايگاه تفکر و انديشه يعنى «مغز» است که تدبير زندگى به دست اوست و ديگرى «قلب» است که مرکز رشد عواطف و احساسات و معنى و پايگاه تبلور عشق و ايمان مى باشد و مجراى ورود به هر دوى اينها از طريق دو حس عظيم باصره و سامعه ممکن و مقدور مى گردد. لذا قصور نسبت به هرکدام مسئوليت آور است و به تعبير قرآن کريم «اِنَّ السَمعَ وَ البصر والفُوادَ کُلُ اُولئِکَ کان عَنْهُ مَسوُولاً» (1) همانا گوش و چشم و دل انسان هر يک مورد سؤال قرار مى گيرد.
از ديدگاه روانشناسى قرآنى گاه اين مجارى با تعاملات ناشايست رفتارى مسدود مى گردد و گاه عواملى موجب انبساط آن مى شود و به تبع قبض و بسط اين مجارى ، انبساط و انقباض در روان انسان ايجاد مى گردد.
بنابراين ممکن است يک شنيدنى موجب سرور و نشاط و از سويى عامل بسط شکوفايى ذوق و قريحه در انسان گردد و به گونه اى که چشم جان او را بگشايد و نغمه هاى ملکوتى را پذيرا شود آنگونه که مادر عيسى زمزمه زيباى ملايک را مى شنيد، يا به تعبير قرآن کريم گاه يک نغمه الهى در درون بشر ، مبدأ تحول و دگرگونى مى گردد به صورتى که «اِذا تُلِيَتُ عَلَيْهِم آياتُهُ زادَتْهم ايمانا...» (2) يا «وَجَلت قلوبُهُم» و گاه آنچنان اين دريچه مسدود مى شود که روح هرگونه انبساط و شادابى را از دست مى دهد و به قبض و کدورت مى گرايد، ديگر نه واجد ذوق است نه طالب رشد؛ بسط آن سطحى و قبضش دايمى، حظّش از جمال ناقص و رضايت و بهره مندى او کاذب است، شوقش به لهو است و ميلش به لغو. اينها هستند که موسيقى را به ابتذال مبدل مى سازند و از مسير حقيقى به انحراف مى کشانند.
آنان که در برداشت از موسيقى هنر و انضباط نمى پذيرند ، روح آنان توان صعود ندارد اينجاست که تن به شبيه سازى و تشبهى ناموزون دست مى زند و از مواد افيونى و تخديرى کمک مى گيرند تا لحظاتى جسم و نفس خود را ازدست رنجهاى دنيوى رها سازند و در بى خيالى و غفلت به سر برند.
بشر از ابتدايى ترين زمان زندگى با موسيقى هاى طبيعى در متن خلقت مانوس بوده است ، آهنگ مرغان خوش الحان ، آب جويباران، ريزش آبشار، برخورد امواج با ساحل و... اولين آموزگار بشر در آموختن اين هنر بوده است.
انسان وقتى آواز پرندگان را شنيد مفتون نازک کاريها و ظرافت در طبيعت و شاهکارهاى آفرينش شد، در مقام تقليد و ترويج برآمد ، ابتدا از صداى خويش استفاده کرد و سپس از ابزارهاى طبيعى چون نى و دميدن هوا در چوب توخالى، و بعد ساختن سازها و ابزارهاى مختلف موسيقي.
و اما امروز موسيقى مبيّن احساسات يک ملت است و سرود ملى هر کشورى متناسب با فرهنگش مى باشد ، هنرهاى زيبا نماينده ذوق و روحيات ملل است. موسيقى زبان ادراکات و ترجمان دل است اگر مردم گرفتار آلام و مصايب زندگى شوند به قول مولوى در نى آنها آتش عشق مى افتد

بشنو از نى چون حکايت مى کند
و ز جدائى ها شکايت مى کند
اينجاست که از اين هنر دو نوع برداشت مى شود. اول : مفهوم عمومى آن که شامل هر صدا و آهنگ موزونى است که تأثير در روان آدمى دارد و دوم : مفهوم خاص موسيقى که به انواع گوناگون تقسيم مى شود.
و به تعبير ديگر گاه موسيقى طبيعى و گاه موسيقى هنرى و مصنوعى است، که نوع دوم همان محصول دست بشر است که گاه انسان را مى خنداند و گاه مى گرياند،گاه نشاط آور است و زمانى انسان را در دنيايى از تخيّل و پندار رها مى سازد.
بر اين اساس رسالت هنرمند بسيار قابل توجه است ، او دو مسئوليت دارد (در برابر خود و در برابر مردم) که در هر زمينه اگر قصور ورزد مورد سوال قرار مى گيرد.
اگر آهنگ، روحِ سازندگى و بالندگى داشت و احساسات درونى و پسنديده را به ترسيم کشاند هم براى هنرمند و هم براى جامعه پيام دارد.
اما اگر حامل پيام ارزشى نبود، منشأ بطالت و بيهودگى و لهو و لغو و در نهايت انحراف و افسردگى فرد و جامعه است و به عنوان يکى از ابزارهاى استعمار و استثمار مورد استفاده قرار مى گيرد.
از اين رو در فرهنگ اسلامى موضوع موسيقى و غنا مورد توجه و داراى اهميتى خاص است.

اسلام مکتب هنر و زيبايى

برخلاف تصوّر برخى که گمان نموده اند ، اسلام با هنر و زيبائى و خواندن و احساس و لطافت ذوق سازگار نيست و روح تقدس را دورى از زيبائى مى دانند، بايد گفت اسلام مکتب روح و عواطف و احساسات پاک فطرى است و قوانين و احکام آن با آهنگ موزون فطرت هماهنگ است.
خداوند سبحان در قرآن کريم مى فرمايد :
«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللّه ِ التّى اَخْرَج لِعبادِهِ وَ الطَيّباتِ مِنَ الرزّق...» (3)
بگو اى پيغمبر ، چه کسى زينت هاى خدا را که براى بندگان آفريده ، حرام کرده و از روزى حلال منع کرده است. امام صادق عليه السلام در اين زمينه بيانى دارند که :
«ما بَعَثَ اللّه ُ نبيّا اِلاّ بحُسنِ الصّوت» (4) خداوند پيامبرى را برنيانگيخت ، مگر آنکه صداى خوشى داشته باشد.
و همچنين امام صادق عليه السلام از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله نقل مى کنند که :
«اِنّ مِن اَجمَلِ الجِمال الشعرُ الحَسَنُ وَ نَغْمَةُ الصوِتِ الحَسَنِ» بدرستيکه از زيباترين جمالات موى زيبا و صداى زيبا است. به هرحال اين همه زينت و جمال بر در و ديوار هستى جهت بهره مندى و ابزارى براى هدايت و تعديل اوست لذا افراط در بهره ورى از زيبايى ها و پذيراشدن خواهش هاى نفسانى و محاسن را به استخدام رذايل درآوردن مذموم است چنانچه فرو بستن چشم و گوش از دريافت زيبايى ها و حرام پنداشتن حلال ها هم پسنديده نيست بلکه شايسته است در سايه فقه پويا و بالنده و با در نظرگرفتن زمان و مکان به بهزيستى مادى و معنوى پرداخت.
دين اسلام، دين فطرت، احساس، هنر، زيبائى و سهولت و آسانى است،
«يُريدُ اللّه ُ بِکُمْ اليُسْرَ وَ لايُريُد بِکُمُ العُسْر» (5)

موسيقى چيست؟

ارباب لغت در تعريف موسيقى گفته اند :
موسيقى مأخوذ از Moosika يونانى يا Musica لاتينى است و ريشه آن Mosa يا Misse مى باشد که نام يکى از «نه رب النوع» اساطيرى يونان و حامى هنرهاى زيباست.(6)
در رسائل اخوان الصفا موسيقى به معنى غناء و موسيقار معادل مغنّى و دو کلمه موسيقات يا موسيقار در برابر آلت نوازندگى (ساز) ديده مى شود.
شيخ آذرى صاحب جواهر الاسرار گويد :
«مو» در لغت سريانى يعنى هوا و «سقي» به معنى گره است. يعنى موسيقيدان بواسطه ظرافت کار، گوئى هوا را گره مى زند.
موسيقى در لغت يونانى به معنى لحن است و بعضى آنرا مرکّب از «موسي» و «قي» مى دانند که «موسي» در لغت يونانى نغمه و سرود و «قي» به معنى موزون و دلپسند است و برخى غناء و موسيقى را از کلمه موسيقار يا موسيجه مى دانند و آنرا ساز درويشان و شبانان خوانند ، ولى موسيقار نام پرنده ايست که در منقار سوراخهاى بسيار دارد و از آن سوراخها آوازهاى خوش آيد که موسيقى از آن متخذ گرديده است.
موسيقى را موزيک هم مى نويسند اما از عصر فارابى به صورت موسيقى آورده شده است.
موزيک فارسى است، «موز» نام زنبور و صداى مگس و «ي» نسبت دارد.
درباره فارابى گفته اند براى اينکه بدست ماموران سلطان نيفتد شترى کرايه کرد و زنگهاى گردن او را طورى بست که بواسطه آواى آن يکسره صدها کيلومتر راه را رفت. باز ذکر کرده اند که در مجلس صاحب بن عبّاد آنگونه ساز زد که اول همه خنديدند، بعد گريستند در آخر از هوش رفتند و خواب رفتند و استاد هم رفت.(7)

موسيقى قبل از ظهور اسلام

تقريبا تمام کسانى که درباره موضوع موسيقى عرب نوشته اند از لحاظ منشاء اين هنر يا به ايران و يا به يونان نگريسته اند.
راجع به تاريخ موسيقى قبل از اسلام اطلاعات دقيقى در دست نيست. اما اين نکته حائز اهميت است که غناء و شراب و زن در جاهليت در قلوب اعراب بيشترين لذّات را داشت. داستانهاى بازار عکّاظ و مراسم حج نمايانگر علاقه آنها به غناء و موسيقى است.
مشرکان در عصر بت پرستى نيايش هاى خود را با ترنّم ها و موسيقى همراه مى کردند که هنوز هم در وجود تهليل و تلبيه نوع رقيقى از آن باقى مانده است.
موسيقى در نمايش اعمال فالگيران و غيبگويان عرب نقش عمده اى داشته است و عقيده داشتند که به کمک موسيقى مى توان جنّيان را آرام کرد و در زبان عربى صداى جنّ را «عَزْف» مى نامند که نام آلت خاصى در موسيقى است.
از عرب عهد جاهليت، به خصوص اهالى حيره، يمامه، يمن، نجد و حجاز قصايدى عالى با اسلوبى استوار درمدح و رثاء و حماسه و هجاء و وصف مناظر روايت شده که مهارت آن قوم را در هنر شاعرى و اثر شعر در زندگى عرب بدوى نشان مى دهد.
عرب جاهلى نغمه هاى ساده اى مى خوانده و از سازهاو افزارهاى مناسب با زندگى صحراگردى استفاده مى کرده است.
عمده آوازهاى آنها از جنس حداء، نصب و رکبان بوده که با آهنگ رفتار شتران بر روى ريگهاى صحرا تناسب داشت و شتربانان براى نشاط شتران و کاروانيان آنرا با لحن خاصى مى خواندند.
آوازهاى کوتاهى هم در جشنها و اجتماعات قبيله اى به طور دسته جمعى با رقص و پايکوبى اجراء مى کردند که هَزْج نام داشت.
وجود غزلهاى آهنگين در قصائد عرب پيش از اسلام و قصه دختران رامشگر و اخبار مطربان مکّه و متن سرودهاى که در مراسم حج و طواف کعبه و زيارت سائر بتکده ها اجراء مى شد نشانه نوعى موسيقى در عرب جاهليت است.
اعشى قيس ترانه گو و نوازنده مشهور عرب ملقّب به صنّاجه العرب (چنگ نواز تازيان) به تيسفون آمد و رفت مى کرد و براى شاهان ساسانى آواز مى خواند.
دختران خواننده در اين ايام از شهرتى برخوردار بودند البته صاحب الاغانى عقيده دارد که اينها يا از ايران بوده اند يا يونانيانى که از سوريه آمده اند.
در ميان آلات موسيقى نامهاى مِزْهَر (عود)، مِعزَفَه (قانون) قُصّابَه (فلوت)، مزمار (ناى زبانه دار)، دَف (دايره) را مى يابيم.
با همه اينها براى اعراب بدون عشق، شراب، قمار، شکار نشاط از آواز، شعر و شاعرى، کلام موجز و نافد که گوياى فطانت باشد تنها چيزهايى بود که اهميت داشت. او تنها اين امور را صواب مى دانست و فراتر از اينها فقط گور را مى ديد.
شاعرى و کاهنى در بازار مکّاره عکّاظ حيثيت داشت.
دختران خواننده (مغنيّات) در جشنهاى خانوادگى يا قومى شرکت مى کردند و موسيقى خاص اجراء مى نمودند.

اسلام و موسيقى

با ظهور پيامبر اسلام صلى اللّه عليه وآله در شبه جزيره عربستان، دوران جديدى در تاريخ اين منطقه گشوده نشد و با بعثت حضرت در حجاز که مرکز مهمى در شبه جزيره است شاهد تغييرات مهم فرهنگى، اقتصادى و سياسى گرديد.
با توجه به دقايق و لطايف هنرى که در اسلام است وقتى انسان به محدوديتها در شنود موسيقى برخورد مى کند به اين نتيجه مى رسد که حضرت عادت ها و رسوم عرب قبل از اسلام را که لهو و لعب بوده است، نهى فرموده اند. و اينکه حضرت هرگاه مى خواستند بيت شعرى را بخوانند به عمد وزن آن را مختلّ مى کردند ربطى به فقدان غريزه درکِ وزن ندارد چون از حضرت نقل شده که فرموده اند، هرآنچه گفتار نيکو بوده من خود آنها را گفته ام و پيامبر افصح الفصحاء بوده اند.
بلکه کوشش عمدى حضرت براى بى اعتنايى به اوزان عرب بدين جهت بوده است که مبادا ايشانرا با يک کاهن يا جادوگر اشتباه بگيرند اما با وجود اين حضرت پرهيزى از سجع (نثر مقفّي) نداشتند.
اذان بوسيله خود پيامبر معمول شده است و بلال حبشى نخستين مؤذن حضرت بوده اند و آهنگ اذان برخوردار از طبيعت تلاوت قرآن بوده است.
در آغاز اسلام از وسايل تبليغ دين همين تلاوت قرآن با صداى خوش بود و افراد زيادى به اين جهت به اسلام گرويدند و منافقين سعى داشتند تا مردم را از نزديکى به پيامبر صلى اللّه عليه وآله و يارانش برحذر دارند چرا که صداى دلنشين قرآن عده زيادى را به دين جذب نمود، معروف است وقتى امام سجاد عليه السلام قرآن مى خواند سقّاها و مردم مجذوب صداى زيباى آن حضرت مى شدند.
و اينکه در روايت آمده است قرآن را به الحان فسوق نخوانيد اشاره به اين واقعيت است که مانند اعراب جاهليت قرآن را به طريق لهو و لعب و زور نخوانيد.
و همچنين مى بينيم معجزه حضرت داوود صداى زيبا و دلپذير او بوده، هنگاميکه مى خواند پرندگان از حرکت مى ايستادند.
حضرت على عليه السلام که امام به حق شيعيان است خود شاعر، نويسنده و خطيب بود و نخستين شخصيتى بودند که از طريق مجاز کردن پژوهشهاى علمى و تحقيق روى علوم حمايت از هنرهاى مستظرفه را ارزانى داشتند.
اکنون بعد از بررسى کلمه موسيقى و بررسى آن قبل از اسلام به سراغ تعريف غنا مى رويم تا بتوان با تکيه بر شناخت موضوع، حکم شرعى آنرا تبيين نمود.

غنا در لغت

نظر لغويين را درباره مفهوم و واژه غناء مورد بررسى و نقد قرار مى دهيم :
1 الغناء : «الصوت» (8)، اينکه جناب فيّومى در مصباح المنير بگويد غناء صوت است، مشکلى را حل نمى کند، پس حرف زدن و خميازه کشيدن هم حرام خواهد بود و اگر بگويد مرادِ صوت غناء است «دور» مى شود پس با اين تعريف فقط بيان مى کند غناء از مقوله فلز يا شيشه نيست.
2 غناء : «رفع الصوت» ، يعنى بلند کردن صدا، باز مشکلى را حل نمى کند.
3 غناء : «مدّالصوت» : کش دادن صدا که بزرگان اهل لغت گفته اند.
4 حسن الصوت : هر صداى زيبا و نيکو، از کلام محقق سبزوارى در کفايه استفاده شده است.
5 «تحسين الصوت» : زيبا سخن و نيکو کردن صدا.
6 «تحسين الصوت و ترقيقه» : زيبا ساختن و نازک گردانيدن صدا(9)
7 «تحسين الصوت و الترنّم» : زيبا ساختن به شکلى که سبب تغيير حال و تأثير در عواطف شود.
8 «مدُّ الصوت و موالاته» : کشيدن صدا و پياپى نمودن آن(10)
9 «ترديد الصوت بالالحان» : گرداندن صدا در حلق با نغمه ها و لحنها(11)
در اين تعاريف که از قول اهل لغت نقل شده است تفاوتهاى زيادى مشاهده مى شود و نمى تواند موضوع حکم شرعى باشد و در واقع اين تعاريف شرح الاسم و شرح اللفظ است. البته «ماده مشترک ميان الفاظ غنى، غناء، تغنّى، غُنّه، غَناء، صوت است.
درباره اين که چرا غنا از غنى گرفته شده شايد بتوان با توجه به شواهد تاريخى چنين ادعا کرد که غنا آواز و صوتى بوده که همواره در مجالس اغنياء خوانده مى شده و از نظر علم اشتقاق و ريشه شناسى لغت نيز چنين حدسى رواست» (12)
البته سرآمد همه تعاريف، تعريف صاحب صحاح از غناء است که گفته است : «الغناء هوالسماع» و نيز گفته است «جارية مسمعة اَيْ مغنيّه» کنيز سماع کننده يعنى کنيز غناء کننده.(13)

غناء در اصطلاح شرعى

مهمترين و مشکل ترين راه شناخت حکم غناء تعيين مفهوم و مصداق آن است، زيرا معناى واحدى پيرامون غناء عرضه نشده است.
اگر ماهيت غناء که موضوع اخبار و روايات است به درستى شناخته شود حکم آن نيز مشخص خواهد شد.
بايد تمام روايات را به معانى عرفى معنى کرد چون معصومين طبق عرف سخن گفته اند، يا به عبارت ديگر بايد مذاق شرع در تشخيص موضوع را بدست آورد، و براى اينکه معانى را از عرف بگيريم با عرفهاى مختلف روبرو مى شويم و استقراء تام لازم مى آيد که مشکل است. ولى در اين گفتار سعى بر اين است که تنقيح لازم در تشخيص اين مسأله بعمل آيد.

قول مشهور در تعريف غناء

«الغناء مَدّالصوت المشتمل على الترّجيع المُطرب» (14) يعنى غناء کشيدن صوت است که هم ترجيع و هم اطراب داشته باشد.
نخست بايد دو واژه طرب و ترجيع معنى شود تا تعريف مشهور معلوم شود.

معناى طرب

زمخشرى مى گويد : طرب : و هُوَ خفةٌ مِن سرورٍ اَوْ هَمّ. (15)
در قاموس المحيط هم نزديک به همين معنا را داريم : طرب سبک شدن از غايت شادى يا از غايت اندوه يا از غايت آرزوست.(16)
در واقع طرب يک نوع خفت و سبکى از شدت شادى يا از شدت حزن است که بر انسان عارض مى شود.
در فرهنگ لاروس معناى طرب اينگونه آمده : تکان خوردن از شدت شادمانى يا اندوه.(17)
لذا طرب را از لغات داراى معانى مخالف و ضد هم گرفته اند که هم حامل معناى شادمانى و هم حاوى غم و اندوه است.
دهخدا طرب را به فرح، نشاط، رامش، خوشى، خوشدلى، سرور، شاد شدن و شادى معنا مى کند.(18)
و هيات مطربان گروهى را گويند که با تغنى و نواختن آلات موسيقى ايجاد طرب کنند.
و طرب در اصطلاح صوفيه عبارت از انس با خداست.
در نتيجه بايستى گفت : طرب پيدايش حالتى روحى که انسان در اثر آن تعادل طبيعى را از دست مى دهد و در او حالتى پديد مى آيد که هيجان و شهوت برانگيز است چه از ناحيه حزن و چه از ناحيه شادي.
و از آن جا که روح انسان از لطافت و ظرافت خاصى برخوردار است ظهور تأثيرات خارجى در روح سريع و قوى مى باشد. و کار هنرمند از اين جهت منشا آثار روانى و روحى براى انسان است.

تحسين صوت و حالت اطراب

بر اين اساس گاه طرب مورد تحسين است و طرب ممدوح مى باشد مثل اينکه امام صادق عليه السلام مى فرمود : «على بن الحسين خوش آوازترين مردم در خواندن قرآن بود و سقايان به هنگام عبور از منزل وى براى استماع الحان خوش او توقف مى کردند و به نواى ملکوتى قرآن گوش مى دادند چنان که سنگينى مشکهاى خود را متوجه نمى شدند و برخى نيز (از فرط خوشى و طرب) از هوش مى رفتند.» (19)
در کلام ديگرى پيامبر اکرم مى فرمايد : «حَسِّنُوا القرآنَ بِاَصواتکم فَاِنَ الصوتَ الحَسَنِ يَزيدُ القرآنَ حُسْنا» (20) آواى قرآن را با الحان خود نيکو گردانيد که صوت زيبا به حسن لطافت قرآن مى افزايد.
لذا در صدر اسلام يکى از شيوه هاى تبليغ تلاوت قرآن با الحان زيبا بوده که غالبا شنوندگان را متأثر مى ساخت.
که اين نوع از طرب منشأ آثارى متناسب با کمال روحى انسان است و طربى معقول و مطابق گرايش اوست.
بنابراين طرب هنگامى محکوم به حرمت مى شود که صورتى مبتذل و غير واقعى و يا تخيلى پيدا مى کند و انسان را در يک حالت غفلت و از خود بيگانگى قرار مى دهد که در اين صورت در مقابل حکم شرع واقع مى شود.
لذا آهنگها و آوازهايى که تغافل و بى توجهى را بر روح و نفس مستولى سازد و سبب فساد قلب و روح انسان شود. از منظر انديشه اسلامى مطرود و محکوم است، زيرا عناصر کمال جويى و زيبا پسندى در آنها محو و صورتى نفس پسند و ظاهر فريب پيدا کرده است.

ترجيع و تحرير

درتعريف مشهور از غناء قيد ترجيع آمده که به معناى گردانيدن آواز در حلق گويند.
بعضى ترجيع را : «ادارة الصوت فى الحلق و تقارب حرکات الصوت و النفس» معنى نموده اند.(21)
در کتاب لسان العرب آمده است :
«رجّع الرجل اى ردّد صوته فى قرائةٍ اواذان او غناء او غير ذلک مما يَتَرنّم به» (22) يعنى مرد به گونه اى صدا را (در حلق) بگرداند در خواندن يا اذان يا غنا که موجب ترنم شود.
گفته شده : ترجيع در اذان بدين صورت است که قول «اشهدان لااله الا الله» و .... را دوبار تکرار کنند و ترجيع در صوت باز گرداندن صدا در حلق است همانگونه که اصحاب الحان صدا را در گلو مى اندازند.
ترجيع اذان، بلند گفتن شهادتين بعد آهسته گفتن و بازگردانيدن آواز در حلق است.(23)
المنجد ترجيع را بازگرداندن صدا در حلق معنى نموده و اضافه مى کند فى المصيبة «انا لله و انا اليه راجعون گفتن» (24) که به کلمه «استرجاع» معروف است.
صاحب کتاب موسيقى آوازى ايران ذيل «تحرير» مى نويسد : تحرير عبارت از صوتى آهنگين است که در اثر عبور هوا و ارتعاش تارهاى صوتى به وجود مى آيد که مى تواند شکل هاى مختلف به خود بگيرد. اداى تحريرها بنا به سليقه افراد مى تواند، فرم هاى مختلفى به خود گيرد که اين فرم هاى گوناگون را ادوات تحرير گويند مثل : (آه - آه - آه) (آ- ها، آ- ها) (ا- ها، ا- ها)... وخوانندگان قديم سعى مى نمودند به تحرير امکان بيشتر دهند. به همين جهت بلبل را سرمشق خود قرار داده و تنوّع تحرير را از اين پرنده خوش آهنگ آموخته اند(25)

بررسى و تحليل

اگر قيد مطرب بودن در تعريف مشهور از غنا که گفته «الغناء مد الصوت المشتمل على الترجيع المطرب» ذکر نمى شد خيلى از صداها که در واقع طرب آور و سبک کننده عقل و خرد نيستند داخل در غنا مى شدند و حال آنکه با اين قيد بسيارى از صداها که داراى مد و ترجيع هستند مثل اذان و اقامه و دعا.... ولى صوت مطرب شمرده نمى شوند، غنا محسوب نمى شوند لذا صرف فراز و نشيب صدا ترجيع بدون طرب مصداق لهو و غناى حرام نيست.
بر اين اساس محقق کرکى مى گويد : «مجرد کشيده بودن صوت حرام نيست اگر چه آن صوت به حدى زيبا باشد که مجذوب دلها گردد، البته ماداميکه به حدى منتهى نشود که به سبب ترجيع مقتضاى اطراب و طرب آور گردد.»
و مراد از مطرب آن است که نسبت به خواننده و شنونده مطرب باشد يا شأنيت و اقتضاى اطراب را داشته باشد. (26)
تعريف امام خمينى (ره) از غناء :
ايشان در تعريف غناء مى فرمايند :
«فالا ولى تعريف الغناء بانه صوت الانسان الذى له رقّه و حسنُ ذاتى ولو فى الجمله و له شانية ايجاد الطرب بتناسبه لمتعارف الناس.(27)
غنا، صداى انسانى است که متضمّن نازک کارى و زيبائى ذاتى باشد و براى نوع انسانها ايجاد طرب نمايد.
در آهنگهاى فعلى گاهى صدائى واقعا نکره و خشن است ولى با تناسب آلات موسيقى صدا را طورى تنظيم مى کنند که خوش آيند شود به نظر شيخ محمد رضا اصفهانى (رحمه اللّه عليه) اگر موجب طرب شود حرام است ولى امام مى فرمايند بايد حسن ذاتى و لطافت هم داشته باشد تا عرف آنرا حرام بداند (پس صداى انسانهائى که رقت و حسن ذاتى ندارند از تعريف خارج شد.)
و ضمنا به امکان طرب بودن اشاره دارند چرا که حصول طرب تدريجى است گاهى بايد چند شعر خوانده شود تا آن حالت دست دهد پس حکم غنا به آن چيزى تعلق مى گيرد که شأن آن طرب آور بودن است اگر چه بعضى از بيت ها اين حالت را نداشته باشد.

مفهوم و مصداق غناء در اصطلاح شرع

تا اينجا نتيجه گيرى مى شود مفهوم اصطلاحى غناء در شريعت اسلامى که موضوع حرمت است بامفهوم لغوى و عرفى آن فرق مى کند، زيرا اهل لغت، مطلق صداى بلند، صداى زيبا، ترجيع صدا و... را غناء مى نامند ولى براساس دلائل در روايات، کلمه غناء، اخص بکار رفته است. (بعدا بحث مى شود).
زيرا از يکسو در روايات صداى زيبا و قرائت حسن حتى ترجيع دار مدح شده و از سوى ديگر غنا، حرام شمرده شده و اين دليل اخص بودن غناى حرام شرعى از غناى به معناى لغوى است.
علاوه بر اين در نفس روايات استدلال حرمت به قول زور و لهو و باطل است که ملاک، تطبيق با اينهاست. لذا موضوع حرمت لهو و باطل يا قول زور است نه صرف صداى زيبا يا زير و بم دار.
لذا اگر غناء را به معناى لغوى بگيريم، دو قسم خواهد بود :
1 غنائى که از نظر شرعى حرام و از مصاديق لهو و لغو و الفاظ باطل و قول زور باشد.
2 غنائى که از نظر شرع حرام نباشد که مطلق آواز است. اگرچه به ديد لغوى غنا محسوب مى شود.
و شايد کسانى که نفس غناء را حرام ندانسته بلکه حرمت را معلول عوارض خارجى دانسته اند معناى لغوى غناء را در نظر داشته اند.
و اگر غناء به معناى فقهى و روائى و شرعى را در نظر بگيريم غناء دو صورت نخواهد بود بلکه به طور مطلق حرام خواهد بود و شايد کسانى که نفس غناء را حرام دانسته اند غناء را به معناى اصطلاحى و شرعى گرفته اند.
ميان معناى لغوى و اصطلاحى غناء تعارض نيست، زيرا معناى لغوى عام است که هر آوازى را در برگيرد و معناى شرعى آواز خاص است به گونه آوازى که لهو و يا کلمات باطل باشد.
و در حقيقت شرع معناى جديدى را در نظر نگرفته بلکه موضوع حرمت را بيان داشته که مفهوم جديد تلقى شده شارع پس از افزودن قيدى بر غناء به معناى لغوى، آن را موضوع حرام قرار داده است.

مقايسه دقيق بين معناى لغوى و شرعى

اگر معناى لغوى و عرفى غناء با مفهوم اصطلاحى و شرعى به درستى تميز داده نشود خلط ميان آندو ابهام مى آورد، ابهامات و سردگمى هائى که براى عده اى پيش آمده معلول همين موضوع است.
زيرا اگر مجموع روايات صوت و غناء ملاحظه شود و موارد مدح و ذم سنجيده شود و توجه شود که روايات معصومين در عصرى صادر شده که غناء عملاً در دستگاه سلاطين و اشراف و اهل فسق همراه با لهو و لغو و گناه بوده و بيان ائمه انصراف به مصاديق خارجى آن دارد (نه معناى لغوي)، همان گونه که در استدلالات روايات معلوم است هرگونه ابهامى رفع خواهد شد. و مجبور نخواهند بود که قرائت قرآن يا مديحه سرائى و مرثيه خوانى براى اهل البيت عليهم السلام يا مارشهاى نظامى و سرودهاى جنگى که در زمان خود رسول اللّه هم بوده و يا سرودهاى مفيد و غناء در عروسيها را با تکلّف و استثناء از غناء خارج سازند.
با اين تنقيح معلوم مى گردد که همه اين موارد بدليل آنکه مصاديق لغو و لهو و زور نيستند موضوعا از حکم غناء خارج اند.
پس غناء به معناى شرعى که موضوع حرمت است اخصّ از غناى لغوى است و غناى لغوى به خودى خود حرمت نمى آورد مگر آنکه غناى شرعى بر آن منطبق شود. لذا در تشخيص موضوع شرع مى توان گفت نيازى به مراجعه به کتب لغت نداريم زيرا در عناصر خاصه استنباط (آيات و روايات) به گونه واضح غناى حرام تعيين شده است.

حکم غناء در اسلام

از احکامى که با دقت و کنکاش مورد توجه واقع نشده و يا اگر گرفته به صورت روشن و خالى از ابهام و دغدغه براى ديگران تبيين نشده و مکلفان همواره ناچار بوده اند با تامل و احتياط در آن عمل کنند غناء و موسيقى است.
علل عدم تبيين کامل حدود غناء شايد به دو جهت باشد :
1 آميختگى بعضى آوازها و سرودها با مسائل حرام و لغو و لهو و لعب و رقص و گناه، زيرا صرف آميختگى عاملى براى پرهيز بوده است.
2 اندک بودن موارد و کم تأثير بودن موضوع خوانندگى و سرود در جامعه چون راديو و تلويزيون هنوز اختراع نشده بود و لذا ضرورتى براى بحث بيشتر نبود. اما امروز اين نياز به شدت احساس مى شود خصوصا از سوى کسانى که به واقعيتهاى اجتماعى و عينى در زندگى و نيز به رابطه هنر با زندگى انسان و اخلاقيات و فرهنگ توجه کامل دارند.

عمده نظرات در اين باب

1 نظريه اى که معتقد است غناء به خودى خود مباح است و ممکن است به سبب عوارض خارجيه حرام يا مکروه گردد (نظر برخى علماى اهل سنت).
2 نظريه اى که غناء در هر حال حرام و حرمت را در نفس غناء نهفته مى داند.
فقهاى شيعه نظر دوم را پذيرفته اند و گفته اند آنچه مصداق غناست حرام است و حرمت بر نفس غناء بار مى شود.
از توجه به کلام برخى از فقهاى شيعه مانند ملاحسن فيض کاشانى صاحب وافى و محقق سبزوارى صاحب کفايه الاحکام به نظر مى رسد نظر نخست را پذيرفته اند ولى با دقت و تأمل در گفتارشان معلوم مى شود چنين نظرى ندارند.

ادله قائلين به حرمت غناء

افرادى که نفس غناء را حرام شمرده اند به اجماع، آيات و اخبار تمسک نموده اند. ما هم ادله را ذکر نموده و پيرامون آنها بحث مى کنيم.

الف) اجماع علامه بزرگوار سيد على حائرى در کتاب رياض المسائل مى گويد :
«همانگونه که برخى از فقهاء گفته اند اجماع علماى اسلام بر حرمت غناء است و اين اجماع داراى ارزش و اعتبار است.(28)
مرحوم صاحب جواهر حرمت آنرا ضرورى مذهب مى دانند و علامه ملا احمد نراقى مى فرمايد : «با عدم خلاف بلکه نقل اجماعى که بر حرمت غناء شده، شايد بتوان گفت که حرمت غناء به سرحد استفاضه رسيده است و مى توان گفت که حرمت غناء به گونه اى قطعى است و حرمت آن از ضروريات دين به شمار مى آيد(29)
البته اين اجماع قابل ردّ است زيرا :
اولاً با وجود آراى مختلفى که نفس غناء را حرام ندانسته اند چگونه مى توان ادعا کرد که همه علماء بر حرمت غناء اجماع و اتفاق دارند؟
ثانيا، اجماع تعبّدى داراى حجيت و اعتبار است و اجماع مدرکى حجيّتش از باب مدرک است و در بحث غناء مستند فقها آيات و روايات است که بايد به اينها پرداخت.
ثالثا ملاک حجيت اجماع تعبدى از نظر انديشمندان شيعه کاشفيت از راى معصوم است نه خود اجماع و در اينگونه موارد معلوم نيست که اجماع داراى کاشفيت و اعتبار باشد که در اصول مفصل بحث شده است که شرح و بيان آن از حوصله اين مقاله خارج است.

ب) آيات آياتى که در زمينه اثبات حرمت غناء مورد استناد قرار گرفته عبارتست از :
1 «فَاجْتَنِبُوا الرِّجسَ مِن الأوثانِ و اجْتَنِبُوا قولَ الزُور» (30)
از پليدى حقيقى يعنى بتها اجتناب کنيد و نيز از قول باطل (مانند دروغ، شهادت ناحق و سخنان لهو و غناء) دورى گزينيد.
استناد به اين آيه مبتنى است به درک و فهم معناى زور و تطبيق آن برغناء و اين امرى است که نياز به دليل و اثبات دارد.
2 «وَ مِنَ النّاس مَنْ يَشْتِرَى لَهْوَ الحَديثِ لِيُضِلّ عَن سَبيلِ اللّه بِغَيرِ عِلمٍ» (31)
و برخى از مردم (فاسد و فتنه جو) کسى است که گفتار و سخنان لغو و باطل را به هر وسيله تهيه مى کنند تا خلق را به جهالت از راه خدا گمراه سازد.
مفسران در شأن نزول آيه دو احتمال داده اند :
آيه درباره فردى بنام نضربن حارث نازل شده که به ايران هم سفرى کرده است و داستان اساطير ايران را براى مردم عرب زبان بازگو مى کرده است تا مردم را از شنيدن آيات دلرباى قرآن باز دارد.
و برخى گفته اند آيه درباره شخصى نازل شده که کنيزى راخريده بود تا براى وى آوازه خوانى کند. استناد به اين آيه هم مبتنى است بر تطبيق لهو الحديث برغناء و اين نيز نياز به اثبات دارد.
3 «وَالذينَ هُمْ عَنِ اللّغوِ مُعْرِضُونَ» (32)
آنان که از لغو و سخن باطل اعراض و احتراز مى کنند.
استناد به اين آيه نيز در صورتى تمام خواهد بود که عنوان لغو برغناء تطبيق کند و اين نياز به شناخت لغو دارد.
4 «والذَّين لايَشهَدونَ الزوَر وَ اِذا مرّوا بِاللَّغوِ مَرّوا کِراما» (33)
(بندگان رحمان) آنان هستند که بنا حق شهادت ندهند و هرگاه به لغوى بگذرند، بزرگوارانه از آن در گذرند.
دراينجا هم محتاج تفسير لغت زور هستيم و بايد ثابت کرد که زور بر غناء صدق مى کند.
5 «و استَفزِز مَن استَطَعْتَ مِنهُم بِصَوتِک واَجِلبْ عَلَيِهمْ بِخَيلِک وَ رِجلِک» (34)
برانگيز و گمراه کن هرکس را که مى توانى از ايشان (مردم) را با آواز خودت و با جمله لشگر سوار و پياده ات برآنها احاطه کن» .
استفزاز به معناى تحريک و برانگيختن است و آن هم با استفاده از آوازه خوان بايد ببينيم دلالتى بر حرمت غناء دارد يا خير؟
6 «اَزِفَتِ آلازفةِ لَيْسَ مِنْ دونِ اللّه ِ کاشِفةً اَفَمِنْ هذا الحَديثِ تَعْجِبونَ و تَضحَکُونَ وَ اَنْتُمْ سامِدون» (35)
«روز قيامت بسيار نزديک است، هيچکس غير از خدا آن روز را آشکار نتواند ساخت. آيا از اين سخن کافران تعجب ميکنند و به مسخره برآن مى خندند و به روز سخت خود نمى گريند واى بشر نادان شما سخت غافليد» .
شاهد مثال دراين آيه، جمله «و انتم سامدون» است که براى اثبات حرمت غناء احتياج به غور و بررسى دارد.
آياتى که در زمينه غناء مورد استناد قرار گرفته است هيچکدام در بردارنده واژه غناء نيست و به صراحت درباره غناء نظر نداده است بلکه در بردارنده عناوين عامّى است که امکان تطبيق آنها برگونه هائى از غناست.
آنجا که غناء حاوى سخن باطل و بيهوده و گمراه کننده باشد و يا نفس غناء به صورت يک عمل باطل و زور و لغو در آمده باشد و عنوان قول زور، سخن بيهوده و لهو و لغو برآن صدق کند حکم حرمت دارد.
ولى از ظاهر و منطوق اين آيات بدون استفاده از روايات نمى توان حرمت مطلق آوازها را استفاده کرد.
لذا عمده ترين وجه استناد به اين آيات براى غناء، رواياتى است که در تفسير اين آيات وارد شده است، پس بايد ديد روايات در زمينه غناء داراى چه بيانى است.

ج) روايات صريح ترين عبارتهاى در مورد ممنوعيت غناء روايات هستند و استفاده از آيات مورد استناد نيز تا اندازه زيادى متکى بر روايات تفسيرى است :
در اينجا بايستى روايات را در دسته هائى قرار داده (که از جهت مضمون قريب به هم هستند) تا در مساله غناء به نتيجه نهائى برسيم.
ولى در مجموع، تواتر اجمالى و معنوى براى محقق و کاوشگر موضوع غناء، اين يقين را به بار مى آورد که غناء از نظر اسلام نکوهيده و ممنوع است و مورد نهى و انکار معصومين قرار گرفته است.
تا به جائى که در زمينه حرمت غناء صاحب جواهر ادعاى تواتر کرده است.(36)
و شيخ انصارى (عليه الرحمه) اخبار در حرمت غناء را مستفيضه گرفته اند.(37)
همچنين فخر المحققين در ايضاح در اين باره ادعاى تواتر کرده است.
«..... ولان هذه الروايه من الاحاد فلايعارض الدليل المانع لتواتره» .
يعنى اين روايت آحاد که دلالت بر جواز غناء در عروسيها دارد با روايت متواتره که غناء را منع مى کنند توان تعارض ندارد» (38)
و صاحب جواهر علاوه بر تواتر مى فرمايند :
«در تحريم غناء مثل تحريم زنا اخبار متواتره و ادله متکاثره است» (39)
و در بعضى روايات بعض اقسام غناء مثل حداء، غناء در عروسيها ..... مجاز شمرده شده است.

روايات در ذيل آيات

درباره آيه «وَاجْتَنِبُوا قولَ الزُّور» از ابى بصير نقل شده که امام صادق عليه السلام فرمودند : قول زور همان غنا است.(40)
درباره آيه «وَ مِنَ النّاسَ مَن يَشترى لَهْوَ الحَديثِ...» امام صادق عليه السلام فرمودند : «غنا از آن چيزهايى است که خداوند در قران فرموده آن گاه اين آيه را تلاوت کرد.(41)
و درباره آيه «وَ الذين هُمْ عَنِ اللّغوِ مُعْرضون» امام عليه السلام آن را بر غنا تطبيق دادند.(42)
همانگونه که گفتيم اصل حرمت غناء از اين روايات استفاده مى شود ولى اينکه غناى حرام چيست؟ آيا از مقوله کلام است يا از مقوله کيفيت عارض بر صوت؟ آيا شامل تغنّى مى شود يا استماع غناء را نيز در برمى گيرد؟ و آيا موضوع حرام در غناء آواز تنهاست و يا با چيز ديگر (به گونه لهو و لعب يا کلام باطل)؟
اينها سئوالاتى هستند که بايد جوابشان را از روايات بگيريم و از طرفى هيچکدام از اين پرسشهاى اصولى و مهم به گونه صريح در متن احاديث جواب داده نشده است.
اينکه برخى گمان برده اند در بيان روايات تعارض است يا آيات مورد استناد در غناء در برخى ديگر از روايات به غير غناء تفسير شده است و اين موجب تعارض ميان دو دسته از روايات ميشود؛ گمانى نارواست چرا که عنوان «قول زور» و «لهوالحديث» و «لهو و زور» عام است و مانعى ندارد که در يک روايت بر برخى از مصاديق و در روايت ديگر بر دسته ديگرى از مصاديق حمل شده باشد.

نتيجه گيرى از روايات

ظاهرا از روايات بدست مى آيد که غناء از جهت اينکه مصداق لهو و باطل است حرام مى باشد ولکن ناگفته نماند که اگر بين صوت لهوى و باطل از نسب اربعه تساوى باشد، چنانچه اقوى هم همين است که غناء عبارت از صوت لهو و باطل است، مطلب تمام است.
پس بايستى گفت : «صوتِ لهوي» حرام است، غناء هم اگر صوت لهوى است در نتيجه حرام مى باشد. و اگر غناء اعم از صوت لهوى باشد واجب است آنرا قيد بزنيم به آنچه عنوان صوت لهوى و باطل را داراست.
پس در نتيجه، حرام آن است که از آهنگهاى اهل فسوق و معاصى باشد يعنى آنچنان آهنگى که در دربار طواغيت و پادشاهان معمول بود که عموما با لغو و لهو و غفلت و خروج از حالت عادى همراه بود اجراء مى شد.
در اين روايات پارامترهاى حرمت غناء، لهو و لغو و باطل گرفته شد که مبناى ما در حرمت غناء همين موارد است ضمنا در استدلال به روايات علاوه برسند و جهت صدور، بايستى روايات معارض را هم بايد بررسى کرد، آيا در روايات اين باب تعارض وجود دارد يا خير؟ آيا فقيهى به جواز فتوى داده است؟ لازم است روايات ضعيف از صحيح تميز داده شود. ولى آنچه از مجموع روايات استنباط مى شود اينکه غناء از نظر اسلام نکوهيده است.

تعيين دقيق مصاديق غناى حرام

در اصطلاح فقه اسلامى و با استفاده از آيات و رواياتى که گذشت آن غناء و آوازى حرام است که يکى از شرائط زير را دارا باشد :
1 غناء و آوازى که به گونه لهو يا لغو يا زور و باطل که با مجالس لهو مناسبت دارد باشد. يعنى آواز داراى ارزش صحيح و آثار نباشد.
خواه چنين آوازى همراه با قول و کلامى باشد يا نباشد و چه آن کلام هم لهو و لغو و باطل باشد يا نه مانند کلمات قرآن وحديث.
2 غناء و آوازى که در بردارنده الفاظ و مطالب و مفاهيم لهو و لغو و باطل باشد خواه به گونه آواز اهل فسوق باشد يا نه.
يعنى ممکن است سرودهاى شهوانى و الفاظ و مفاهيم پست با يک صداى معمولى و صوت متوسط و حتى صداى خشن خوانده شود و با اين حال حرام باشد زيرا محتوى و مفاهيم آن ممنوع است.
3 غناء و آوازى که داراى لحن اهل فسوق و گناه باشد (معمولاً اهل گناه و معصيت داراى الحان و شيوه هاى خاصى در خواندن سرودها و اشعار و نوازندگى هستند).
استفاده از شيوه ها و الحان و آوازه هاى خاص اهل گناه غناء و حرام به شمار مى آيد. گرچه معمولاً الحان اهل فسوق، لهو و لغو و باطل است ولى اين تعبير داراى ويژگى خاصى است، حتى در موردى که نفس لحن، لهو نباشد اگر از الحان اهل فسوق به شمار آيد حرام خواهد بود. (اين موضوع نظير تشبّه به کفار است).
امام صادق عليه السلام از رسول خدا نقل ميکند :
«اِقْرَوُءا القُرآنَ بِاَلحان العرب وَ اَصواتِها و اِيّاکم وَ لُحُونَ اهل الفُسُوق و اَهلِ الکبائر.....» (43)
4 صدا وآوازى که انسان را ازياد خدا دور بدارد (الملاهى التى تصدّ عن ذکر اللّه کالغناء و ضرب الاوتار)(44) ابزار آنچه که مانع از ذکر و ياد خدا گردد مثل غنا و زدن تار.
در اين روايت حرمت ملاهى معلّق شده بر وصف «صدّعن ذکراللّه » و در جاى خود ثابت شده تعليق حکم بر وصف مشعر به عليت است، يعنى علت حرمت ملاهى (وغناء) به خاطر اين است که انسان را ازياد خدا باز مى دارد.
بنابراين هرگاه غناء و ساير آهنگها و موسيقى ها مانع ازياد خدا نباشد بلکه انسان را به ياد خدا بيندازد حرام نيست.
بعضى از عالمان و عارفانى که در جامعه اهل سنت و شيعه صوت و صداى زيبا را حلال دانسته اند بر اين عقيده بوده اند که صداى زيبا انسان را به ياد خدا مى اندازد.
حضرت امام على بن الحسين عليه السلام در مرسله فقيه در پاسخ مردى که پرسيده بود مى خواهم جاريه اى را خريدارى کنم که داراى صوت و آواز است آيا جائز است يا خير؟
فرمود : «لا باس لواشتريتَها فَذَکَرَتْک الجنّه» .
و اما ظاهر رواياتى که با اين روايت معارضه و ناسازگارى دارد مانع از اخذ به آن نمى شود. زيرا جمع موضوعى (عام وخاص، مطلق و مقيد، مجمل و مبين) امکان پذير است و نيز از جانب سند نيز به اعتقاد بعضى منجبر به عمل است.
5 آوازى که همراه با معصيت باشد مانند آواز زن که با حضور نامحرمان پديد آيد، ولى اگر نامحرم و مردان اجنبى حضور نداشته باشند و آن را نشنوند و خود آواز ومحتواى آن ممنوع نباشد اشکالى ندارد.
خواندن زنان خواننده و هنرمند در عروسيها براى زنان هيچ اشکالى ندارد و در اين زمينه روايات زيادى وارد شده است.
اما خواندن زنان و مردان به طور جمعى (گروه همخوان، گروه کُر) اگر موجب فسادى نشود ظاهرا اشکالى ندارد زيرا دليل مذکور شامل اين صورت نمى شود و اگر از مصاديق مشکوک بود قاعده حليت محکم است.

فقهاء و حکم غناء و آثار آن

شيخ الطائفه مى گويد :
غناى محرم موجب فسق فاعل آن است و شهادت او پذيرفته نيست چه بواسطه صوت فاعل آن باشد يا بواسطه ابزارى چون نى، تار، طنبور.... اما زدن با دايره در عروسى ها و ميهمانى بواسطه ختنه فرزند مکروه است.
محقق کرکى در جامع المقاصد دارد :
مجرد کشيدن صدا حرام نيست اگر چه مورد تمايل نفس باشد مادامى که به حدى نرسد که موجب اطراب همراه با ترجيع و از خود بى خود شدن باشد.
مقدس اردبيلى در مجمع الفائده مى فرمايند :
«مزد گرفتن، ياد گرفتن، ياد دادن و شنيدن غناء حرام است.»
شهيد ثانى و شيخ يوسف بحرينى دارند :
«غناء کشيدن صداى مشتمل بر ترجيع مطرب است و بدون وصفين حرام نمى باشد» (45)
علامه حلى در تحرير الاحکام مى فرمايند :
«غناء حرام است و تعليم آن و اجرت فاعل آن هم حرام و فقط اجرت زن خواننده مباح است مادامى که سخنان باطل نگويد و با آلات لعب همراه نباشد.»
شيخ اعظم انصارى (رحمه اللّه عليه) بعد از بيان اينکه در غناء «لا خلاف فى حرمته فى الجمله» مى فرمايند :
«آنچه از ادله بدست مى آيد صدايى که همراه با ترجيع و بر طريق لهو باشد حرام است و همانا لهو چنانچه به واسطه ابزار بدون بکارگيرى صوت باشد... و فرقى ندارد بين استعمال آن در کلام حق يا باطل.»
آية اللّه سيد ابوالقاسم خوئى غنائى که بروجه لهو و باطل باشد حرام مى دانند :
«اگر غناء به صورت لهو و باطل باشد حرام است و معتبر صدق عرفى است...»
حضرت امام خمينى (رضوان اللّه عليه) در تحرير الوسيله پيرامون حکم غناء مى فرمايند :
«اشتغال به کار غناء و شنيدن آن و معامله با آن حرام است، مقصود از غناء صداى خوب نيست بلکه غناء عبارتست از کشيدن صدا و بالا و پائين بردن (چه چه زدن) با کيفيت خاص که را مشگر (شادى آور) و طرب انگيز باشد و مناسب مجالس لهو و محافل طرب و آلات لهو و ملاهى باشد و فرقى نمى کند که اين غناء درکلام حق باشد يا باطل حتى اگر در قران، دعا، ..... باشد که دراين موارد عقاب چند برابر شود.(46)
مرحوم آيه اللّه سيد ابوالحسن اصفهانى در کتاب وسيله النجاة مى فرمايند :
«خوانندگى و نواختن موسيقى و کسب نمودن با آن حرام است و گوش کردن به آن نيز حرام و معصيت مى باشد» (47)
آيه اللّه سيد محمد تقى خوانسارى معيار در غناء را صوت خوش نمى دانند بلکه کيفيت خاصه اى مى دانند که مناسب مجلس اهل طرب باشد و در عرف تعبير به آوازه خوان شود.(48)
مراجع تقليد عصر حاضر در رساله هاى عمليه خود مساله شماره 930 (رساله امام 921) متفق القول و بطور اجمالى فرموده اند :
«اگر در اذان و اقامه صدا را در گلو بيندازد چنانچه غناء شود يعنى بطور آوازه خوانى که در مجالس لهو و بازيگرى معمول است اين حرام است و اگر نشود مکروه است»

موسيقى و غناء در ديدگاه مقام معظم رهبرى

استفتائات

فرق بين موسيقى حلال از موسيقى حرام چيست؟ و آيا موسيقى کلاسيک حلال است ضابطه در شناخت اين موضوع چيست؟ آنچه که از ديدگاه عرف موسيقى قرين با لهو و طرب باشد که متناسب با مجالس لهو و باطل است، اين نوع از موسيقى حرام است و فرقى ندارد بين موسيقى کلاسيک و غيره و تشخيص اين موضوع به نظر عرفى مکلف برمى گردد، و اگر موسيقى داراى شرايط نباشد فى النفسه اشکالى ندارد.

مراد از موسيقى مطرب و قرين با لهو [ که موضوع از براى حرمت است ] چيست؟ و ملاک تشخيص اين نوع موسيقى از غير آن چگونه است؟ موسيقى مطرب قرين با لهو آن گونه از موسيقى است که نوعا انسان را از حالت طبيعى خارج مى سازدو به سبب داشتن محتواى خاصى که متناسب با مجالس لهو و معصيت است و مرجع در تشخيص موضوع عرف است.

غنا چيست؟ آيا فقط صداى انسان است يا اينکه صداهايى را هم که از آلات موسيقى برمى خيزد، شامل مى شود؟ مراد از غنا صداى انسان است اگر با ترجيع و گرداندن صدا در گلو و قرين با طرب و از خود بيخود شدن همراه باشد به گونه اى که متناسب با مجالس لهو و معصيت است و آوازخوانى به اين شکل حرام است و استماع آن هم حرام، اما صداهاى حاصل از آلات موسيقى غنا محسوب نمى شود، اما اگر از آلات مخصوص لهو باشد يا بر صداى حاصل از آن عنوان موسيقى قرين با لهو و طرب صادق باشد آن هم حرام است.

آياآموزش موسيقى و خصوصا سنطور جايز است و اگر اين آموزش موجب ترغيب و تشجيع ديگران باشد حکم چيست؟ استفاده از آلات موسيقى اگر به منظور اجراى سرودهاى انقلابى و مذهبى يا اجراى برنامه هاى مفيد و ارزشمند و امثال آن از امورى که غرض عقلايى بر آن مترتب است اشکالى ندارد به شرط آنکه مستلزم مفسده نباشد. و تعليم و تعلم براى اين غرض اشکال ندارد.
اما ترويج موسيقى و اهتمام و اشتغال به آن با اهداف حکومت اسلامى منافات دارد و قيام به ترويج و نشر آن در مرکز تعليم سزاوار نيست خصوصا بين جوانان زيرا صلاحى در اين آموزش نمى باشد.

آيا موسيقى سنتى و اصيل ايرانى حرام است يا حلال؟ آنچه که عرفا از نوع موسيقى قرين با لهو و متناسب با مجالس معصيت باشد حرام است مطلقا چه ايرانى باشد چه غير آن و چه از انواع موسيقى سنتى و اصيل باشد و چه نباشد.

حکم استفاده از «دايره زنگي» براى زنان در مجالس عروسى چيست؟ بکارگيرى آلات موسيقى جهت آوازه خوانى به صورت موسيقى قرين با لهو و طرب جايز نيست ولى بعيد بنظر نمى رسد بکارگيرى اين وسيله زمانى که با آوازخوانى در مجلس زفاف عروسى باشد.

آيا جايز است زدن به ظروف و ادواتى که از آلات موسيقى محسوب نمى شود در محافل عروسى و اگر صدا به خارج از مجلس برود و در معرض سماع مردان قرار گيرد حکم چيست؟ ملاک نحوه استفاده از آن است اگر به صورت متداولى که در عروسيها به نحود تقليدى انجام مى شود تا مادامى که مفسده اى بر آن بار نشود و عرفا به آن، مجلس لهو نگويند اشکالى ندارد.

درباب موسيقى عرفانى و اينکه آيا موسيقى موجب وصول و تقرب است يا خير؟ ايشان مى فرمايد : موسيقى از طرق وصول به پروردگار شمرده نمى شود، و اين مهم از خلال موسيقى بدست نمى آيد مضاف بر اينکه ترويج موسيقى و اهتمام و اشتغال به آن با اهداف حکومت اسلامى منافات دارد.(49)

غناءهاى مجاز

مشهور فقهاء 2 مورد را از حکم حرمت غناء خارج نموده اند.

الف) حداء بايد دانست حداء (صداى مخصوصى است که براى سير شتران به گونه خاصى در حلقوم بازگردانده مى شود که در نتيجه آن شتران از نشاط خاصى در هنگام سير برخوردار مى شوند) را از حکم حرمت غناء استثناء نموده اند.

ب) غناء در عروسيها مورد ديگرى که استثناء شده حکم حرمت غناء، غناء کنيزه آوازه خوان در عروسى هاست. البته به شرط اينکه محرّم ديگرى با آن غناء اصطکاک نداشته باشد.
يعنى سخنان و حرفهاى باطل و يا آلات موسيقى محرمه همراه نباشد و يا مردهاى نامحرم بر مجلس زنها داخل نشوند.
مشهور فقهاء اين نوع غناء را استثناء کرده اند.(50)
اما به نظر نگارنده اگر قائل به استثناء شديم بايد در خصوص مغنيّه (خواننده زن) اکتفاء شود نه مغنّى (خواننده مرد) و آن هم در «زفّ عرائس» (شب عروسي) نه در هر جشنى که حتى از مقدمات عروسى باشد (مثل بله بران - عقد و.....).

نتيجه بحث

از بحثهاى گذشته معلوم شد که غناء بر دوگونه است :
غناء به معناى لغوى و غناء به معناى شرعي.
غناى به معناى شرعى موضوع حرمت است که آن اخص از غناى لغوى است و به خودى خود داراى حرمت نيست مگرآنکه غناى شرعى بر آن منطبق گردد و بدين جهت براى تعيين غناى حرام، مراجعه به معناى لغوى تعيين کننده نمى باشد. زيرا در عناصر خاصه استنباط (آيات و رايات) به گونه اى واضح و روشن غناى حرام تعيين شد.
در هر حال عدم دقت کافى محققان و صاحب نظران در تفکيک بين اين دو معنى و بعضى امور ديگر، موجب شد که اختلاف در کلمات آنان در تعريف اين واژه پديدار شود . مفهومى به اين روشنى و وضوح از مجمل ترين موضوعات استنباطى به شمار آيد، به حدى که تبديل به يک ضرب المثل در موارد اجمال مفاهيم الفاظ درآمده باشد، وقتى مفهوم کلمه اى روشن نباشد مى گويند : مفهوم اين واژه مثل مفهوم غناء مجمل است.
ولى با تفکيک معناى لغوى غناء از معناى شرعى آن که موضوع حرمت است اشکالات و ابهاماتى که در تعاريف اهل لغت و اهل استنباط براى اين واژه بود به گونه کامل برطرف مى شود.
در سايه اين مباحث پرداختيم به تعيين دقيق غناى حرام که از راه غور و تامل در منابع و پايه هاى شناخت بدست آمده است.
آن غناء و آوازى حرام است که يکى از شرايط زير را دارا باشد :
1 غناء و آوازى که به گونه لهو و لغو يا زور و باطل که با مجالس لهو مناسب دارد باشد.
2 غناء و آوازى که در بردارنده الفاظ و مفاهيم پست و جنبه هاى شهوانى باشد.
3 غناء و آوازى که داراى لحن اهل فسوق و گناه باشد.
4 صدا و آوازى که انسان را ازياد خدا دور بدارد.
5 آوازى که همراه با معصيت باشد مانند آواز زن در حضور مردان نامحرم.
براساس آنچه آورديم به نظر نگارنده آوازهائى که بر اساس غرض صحيح و داراى سبک و شيوه متقن و متمايز از الحان اهل فسوق و شيوه هاى لهو و باطل باشد و مفاهيم را در برداشته باشد و روح جامعه را براى تخلّق به نيکى ها آماده کند و مفاهيم مذهبى و عقيدتى را با لطافت در قلبها جاى دهد و روحيه مقاومت و مبارزه با دشمنان وطن و مذهب را تقويت نمايد و جلوى تمايل و گرايش نسلها را به سوى آوازهاى فاسد و مفسد و آهنگهاى مهيج شهوانى سد کند (مانند بسيارى از سرودهاى صدا و سيما) نه تنها هيچ گونه اشکال شرعى را به همراه ندارد بلکه بسيار خوب و پسنديده است.
و انشاء اللّه گامهاى استوارتر و مثبت تر و دقيق تر در اين راستا همسو با موازين شرعى و احکام اسلامى برداشته شود.
منتهى بايد توجه داشت که بيان اين مطالب سبب تجّرى افراد ناآگاه نشود و گمان نکنند که آوازها و آهنگهائى که در زمان پيش از جمهورى اسلامى به گونه لهو و فساد انگيزى ساخته شده و فقهاء آنها را حرام دانسته اند و يا آوازها و آهنگهائى که توسط عناصر فاسد و فاسق به صورت مخفى سروده و نواخته شده است و همچنين آهنگها آوازهاى را ديوهاى خارجى که به گونه لهو و لعب است نيز بدون اشکال است.
بلکه اصولاً مصداق اصلى غناء همين آوازها و آهنگهائى است که به منظور فسادانگيزى تهييج شهوت و به هدردادن وقتها و نيروها و انحراف عواطف و تشويق اعصاب و تخدير قواى نسلها به خصوص جوانان توسط مستکبران و طاغوتيان و عناصر ناصالح و خوشگذران تهيه مى شود و در اختيار افراد قرار مى گيرد.
بنابراين ادله حرمت غناء شامل آوازهائى که همراه با لهو و لغو و گناه و معصيت نباشد بلکه بالاتر که سرودهاى مفيد و آموزنده باشد نمى شود و اگر احيانا در موردى شک شد حکم به حليت مى شود (به شرطى که از نوار مرزى تخطى ننمائيم).
در خاتمه هم به اين نکته اشاره مى نماييم که :
بسيارى از آنان که هر صوت و صداى زيبائى را غناى حرام پنداشته اند ريشه اصلى برداشتهاى غلط ايشان در ذهنيت نا صحيح آنان نسبت به دين و شريعت و روح اسلام و معنويت نهفته است.
زيبائيها در جهان مادى از يک جهت مايه جذب انسان به سوى منشأ جمال و کمال هستى است و از جهت ديگر ملاک آزمايش و گرايش انسان به زيبائيهاى معنوى است. اين است که در بهره ورى از مظاهر زندگى نبايد از راه مستقيم و حداعتدال منحرف شده و نبايد گرفتار افراط و تفريط شد.
افراط در بهره ورى از زيبائيهاى هستى بدان است که آدمى حدود و مقررات الهى را ناديده انگارد و به خواهش دل و هواى نفس، زيبائيها را به استخدام رزائل اخلاقى و زشتى ها درآورد. و آنچه مايه جذب به سوى پروردگار است عامل جدائى انسان ازياد خدا شود و تفريط بدان است که چشم فروبندد و دست برگوش نهد و لب فروبندد و زيبائيهاى آفرينش را نبيند و نشناسد و حلال خدا را حرام پندارد و تکامل معنوى خويش را در سايه بيزارى و فرار از لطف و رحمت و نعمت و فضل پروردگار بجويد.
اميد است که امت اسلامى در هر زمينه اى از افراط و تفريط در امان بماند و در سايه فقه واقعى پويا و بالنده و مترقى و پرتحرک که همان فقه سنتى است به بهزيستى مادى و معنوى دست يافته و جايگاه رفيع خويش را در فرهنگ و دانش و تکامل جوامع بشرى بدست آورده و حفظ کند.

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1- اسراء، 36
2- انفال، 2
3- اعراف، 32
4- وافى، ج 2، جزء 5
5- بقره، 185
6- شعر و موسيقى، ابوتراب رازانى، ص 60
7- احياء العلوم غزالى، ص 797
8- المصباح المنير، فيومى، ج2، ص 65
9- النهاية فى غريب الحديث و الاثر، ج 3، ص 391
10- لسان العرب، ابن منظور، ج 15، ص 13
11- الفقه على المذهب الاربعه، ج2، ص 42
12- فصلنامه هنر، ش 28، بهار 74، ارجمند
13- صحاح اللغة، جوهرى، باب الواو و الياء.
14- صاحبان معظم شرايع و ارشاد و جامع المقاصد و دروس و...
15- اساس البلاغة، زمخشرى، ص 277
16- قاموس المحيط، فيروز آبادى، ج 1، ص 101
17- فرهنگ لاروس، ص 1540
18- فرهنگ دهخدا، ج 44، ص 198
19- اصول کافى، ج 2، ص 616
20- وسايل الشيعه، ج 4، ص 859
21- الغناء فى الاسلام، ص 9، عسيلى
22- لسان العرب، ابن منظور، ج 8، ص 115
23- منتهى الارب، ج 2، ص 43
24- المنجد، ص 250
25- موسيقى آوازى ايران، ص 2325
26- جامع المقاصد فى شرح القواعد کتاب المتاجر، ص 204
27- مکاسب محرمه، امام خمينى (ره)، ص 202
28- رياض المسائل، سيد على حائرى، بخش متاجر
29- مستندالشيعه، ملا احمد نراقى، ج2، ص 340
30- حج، 30
31- لقمان، 5
32- مؤمنون، 3
33- فرقان، 72
34- اسراء، 64
35- نجم، 57 تا 61
36- جواهرالکلام، نجفى، ج 22، ص 49
37- رواياتى که چندين بار تکرار شده ولى به حد تواتر نرسيده است.
38- ايضاح، فخرالمحققين، ج1، ص 405
39- جواهر الکلام، نجفى، ص 405
40- وسائل الشيعه، ج 12 - ص 222
41- همان، ص 226
42- تفسير قمى، ص 444
43- وسائل الشيعه، ج 4، ص 858
44- همان، ج 10، ص 229
45- مسالک الافهام، ج 1، شهيد ثانى
46- تحريرالوسيله، ج 1، امام خمينى (ره)، ص 49
47- وسيله النجاة، ج 2، ص 3
48- رساله منتخب الاحکام
49- اجوبة الاستفتائات، ج 2، ص 22 الى 27، باب موسيقى و غنا
50- شيخ الطائفه در نهايه و محقق در مختصر و علامه در مختلف و شهيد اول در دروس و شهيد ثانى در مسالک و مقدس اردبيلى در شرح ارشاد

نظر خود را اعلام كنید

نظرات كاربران

افشین منوچهرابادی:
2013-08-11 15:11:41
از مقاله بسیار کامل و جامع و به روز شده شما بسیار متشکرم. فقط از حکم مراجع متقدم کمتر استفاده شده بود

------------------------------
وبسایت الحسنین (علیهما السلام) : از اینکه مطالب وبسایت و تلاش های این مجموعه مورد توجه مخاطبین گرامی قرار گرفته است، بسیار خرسند و مفتخریم.
*
*

شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)