معيار اسلامى بودن فرق چيست؟



معيار اسلامى بودن يک فرقه يا مذهب کلامى اين است که اسلام را قبول داشته باشد، و به عبارت ديگر مسلمان باشد. حال سؤال اين است که اسلام چيست؟ و مسلمان کيست؟
اسلام در لغت مشتق از «سلم» و به معنى داخل شدن در سلامتى و آرامش و انقياد است. (1) و معنى اصطلاحى و شرعى آن عبارت است از تدين به دين اسلام. (2) حال اگر کسى به وجود خداوند و يگانگى او و نبوت پيامبر اکرم و آنچه او از جانب خداوند آورده است اقرار نمايد، مسلمان خواهد بود و اين نخستين مرتبه از اسلام و ايمان است که آثار شرعى اسلام که در کتب فقه بيان شده، بر آن مترتب مى گردد، يعنى جان و مال او حرمت پيدا مى کند، ارث مى برد، در قبرستان مسلمين دفن مى شود و ...
اينک عبارتهايى را از عده اى از بزرگان علماى شيعه و اهل سنت يادآور مى شويم :
1- صاحب عروة الوثقى گفته است :
«يکفى فى الحکم باسلام الکافر اظهاره الشهادتين و ان لم يعلم موافقة قلبه للسانه، لا مع العلم بالمخالفة» . (3)
در حکم به اسلام کسى که کافر بوده همين مقدار که شهادتين را اظهار کند، کافى است، هر چند موافقت قلب او با زبانش معلوم نباشد، ولى اگر علم به عدم موافقت قلب او با زبانش داشته باشيم، اظهار شهادتين، در حکم به اسلام او کافى نيست.
در مورد قيد اخير (علم به مخالفت) را از سوى مجتهدين و فقهاى معاصر آراى مختلفى ابراز شده است : امام خمينى آن را مطابق احتياط دانسته، ولى آيات عظام : خويى، گلپايگانى و خوانسارى، اظهار شهادتين را، هر گاه طبق موازين بوده و با شک و ترديد يا قرينه اى که بر عدم اعتقاد قلبى او دلالت مى کند همراه نباشد، کافى دانسته اند.
2- علامه مجلسى در تعريف اسلام چنين گفته است :
«الاسلام هو الاذعان الظاهر بالله و برسوله و عدم انکار ما علم ضرورة من دين الاسلام، فلا يشترط فيه ولاية الائمة عليهم السلام و لا الاقرار القلبى، فيدخل فيه المنافقون و جميع المسلمين ممن يظهر الشهادتين، عدا النواصب و الغلاة ...» . (4)
اسلام عبارت است از اذعان ظاهرى به وجود خدا و رسالت پيامبر اکرم و انکار کردن آنچه از ضروريات دين اسلام است، بنابر اين ولايت ائمه طاهرين در حکم به مسلمانى افراد شرط نيست، چنانکه اقرار قلبى نيز شرط نيست. در اين صورت منافقين و همه فرقه هاى مسلمين که شهادتين را اظهار کرده اند، جز نواصب و غلات، داخل در اسلام خواهند بود.
3- ملا على قارى در شرح فقه اکبر از ابو حنيفه نقل کرده که گفته است :
«لا نکفر احدا من اهل القبلة» .
آنگاه افزوده است : اين عقيده اکثر فقهاست. (5)
4- فخر الدين رازى گفته است :
«الکفر عبارة عن انکار ما علم بالضرورة مجى ء الرسول به، فعلى هذا لا يکفر احد من اهل القبلة» .
کفر عبارت است از انکار آنچه بالضرورة معلوم است که پيامبر اکرم از جانب خداوند آورده است. بنابر اين هيچ يک از اهل قبله تکفير نمى شود. (6)
5- مؤلف «المواقف فى علم الکلام» گفته است :
«اکثريت متکلمين و فقهاء بر اين عقيده اند که هيچ يک از اهل قبله تکفير نمى شود» . (7)
در اين جا يادآورى اين نکته لازم است که گاهى در احاديثى که از ائمه طاهرين عليهم السلام در باب عقايد روايت شده، برخى از عقايد نادرست از پاره اى فرق به عنوان عقيده اى کفر آميز يا شرک آلود به شمار آمده است، مانند اعتقاد به زيادت صفات خداوند بر ذات او و نظاير آن. کفر و شرک در اين گونه روايات ناظر به مراتب دقيق و عميق اسلام و ايمان است، نه مرتبه ظاهرى آن، چنانکه از ريا به عنوان شرک ياد شده است، و مقصود شرک خفى است. بدين جهت امام على عليه السلام نفى صفات زايد بر ذات را کمال اخلاص در توحيد دانسته، مى فرمايد :
«و کمال توحيده الاخلاص له، و کمال الاخلاص له نفى الصفات عنه» . (8)

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1- مجمع البيان، ج 1، ص 420، مفردات راغب، کلمه «سلم» .
2- اسلم فلان، اى تدين بالاسلام. اقرب الموارد، ج 1، کلمه «سلم» .
3- عروة الوثقى، مبحث نجاسات.
4- بحار الانوار، ج 68، ص 244.
5- شرح فقه اکبر، ص 189.
6- تلخيص المحصل، ص 405.
7- شرح المواقف، ج 8، ص 339.
8- نهج البلاغة، خطبه اول.