شيعه و مذاهب ديگر


اشاره

آنچه در پى مى آيد، حاصل سخنرانى حجة الاسلام والمسلمين جناب آقاى دکتر محمود تقى زاده داورى در جمع کارشناسان و مديران سازمان حوزه ها و مدارس علميه خارج از کشور مى باشد که در تاريخ 5/2/1383 ايراد گرديده است.

مقدّمه

«قُلْ يَا أهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوا إِلَى کَلِمَةٍ سَوَآءٍ بَيْنَنَا و بَيْنَکُمْ ألاَّ نَعْبُدَ الاَّ اللَّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِه شَيئا وَلا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضا أربَابا مِن دُونِ اللَّهِ.» (آل عمران : 64)
زبان و ذهن خود را به خداى بزرگ مى سپاريم و از او براى درستى روش و رفتار خود کمک مى خواهيم. در ايّام حزن و اندوه، به او پناه مى بريم و در ايّام فرح و شادى، او را فراموش نمى کنيم.
در ابتدا، صميمانه از مسئولان سازمان حوزه ها و مدارس علميه خارج از کشور براى برگزارى اين مجلس تشکّر مى کنم. «بررسى حوزه هاى جغرافيايى تعاملى و چالشى شيعه با مذاهب ديگر» عرصه بسيار گسترده اى است و با حجم اطلاعات اندکى که ما طى اين چند سال در مؤسسه شيعه شناسى جمع آورى کرده ايم، چندان سازگار نيست. به هر تقدير، تلاش مى کنم تا بحث از چارچوب عنوان مزبور فراتر نرود. بحث حاضر را در چهار بخش دسته بندى کرده ام :
بخش اول جنبه مقدّماتى دارد و به توضيح مفردات عنوان سخنرانى مى پردازد.
بخش دوم ضميمه اى است تاريخي.
بخش سوم به وضعيت شيعيان در عصر حاضر مى پردازد.
بخش چهارم با يک پيشنهاد به انتها مى رسد.

بخش اول : توضيح مفردات عنوان بحث

الف. حوزه هاى جغرافيايى مقصود از «حوزه هاى جغرافيايي»، جغرافياى سياسى است، نه معناى آب و هوا و اقليم و بوم شناسى صرف. جغرافياى سياسى عبارت از مناطقى است که در آن، کشور، دولت، ملت و تمدّن بنا شده اند؛ تنها به معناى يک دولت و يک فرهنگ نيست، بلکه يک حوزه تمدنى را نيز شامل مى شود که شامل چندين دولت، چندين فرهنگ و چندين ملّيت مى باشد. بنابراين، وقتى مى گوييم : «بررسى حوزه هاى جغرافيايي»، اين بررسى مى تواند حوزه هاى دولت ملت باشد که يکايک دولت ها را به صورت مجزّا شامل مى شود، و نيز مى تواند حوزه هاى تمدّنى را شامل شود که تمدّن هاى يهودى، مسيحى، هندى، چينى، اسلامى و غير آن ها را در برمى گيرد.

ب. تعامل و چالش هر يک از جريان تعامل و چالش مى تواند دو شکل به خود بگيرد : يکى شکل نظرى و عقيدتى است که بين صاحبان نظر و فکر در اين حوزه هاى تمدّنى مطرح مى شود، و ديگرى شکل فيزيکى و عملى است که مثلاً به صورت خشونت جسمى و بدنى درمى آيد و در منازعات دينى و مذهبى جلوه گرى مى کند و به قتل و جرح پيروان مذاهب مى انجامد. در بعضى حوزه هاى جغرافيايى، عمدتا چالش هاى عملى وجود دارند و در بعضى از حوزه ها نيز عمدتا چالش هاى فکرى و عقيدتى مطرحند.

ج. شاخه هاى مذهب شيعه همه مى دانيم که شيعه داراى فِرَق و شاخه هايى است، شامل شيعه اماميه اثنى عشريه، زيديه، اسماعيليه، بُهره، و شيعيان علوى ترکيه. در پاسخ به اين سؤال که «شيعه کيست» و به چه گروهى «شيعه» گفته مى شود، بايد گفت که ما در تاريخ شيعيان، سه رويکرد و سه گرايش مى بينيم که شيعه را با همين رويکردها مى توانيم تعريف کنيم : يکى رويکرد سياسى و جهادي؛ ديگرى رويکرد تفسيرى و معرفت شناختي؛ و سوم رويکرد عرفانى و باطني. البته اين تقسيم بندى، تقسيم بندى حقيقى نيست، بلکه براى تقريب به ذهن بيشتر خواننده مطرح مى شود، وگرنه هر سه رويکرد با هم قابل جمع هستند.
طبق رويکرد اول که رويکرد سياسى است «شيعه» عبارت است از : گروهى که معتقد به ولايت، وصايت و امامت اميرالمؤمنين امام على بن ابى طالب عليه السلام پس از پيامبر است و استناد مى کند به روايت معروف «مَنْ کنتُ مولاه فهذا عليٌّ مولاهُ» (1) که پيامبر آن را در «يوم الغدير» انشا فرمود، و نيز استناد مى کند به حديث «منزلت» که «أنتَ مِنّى بمنزلةِ هارونَ مِن مُوسى الاّ أنّه لانبيَّ بَعدي.» (2)
اما رويکرد دوم که رويکرد تفسيرى و معرفت شناختى است شيعه را گروهى مى داند که در تفسير و فهم کلمات قرآن و احاديث پيامبر، اولويت را به خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله مى دهد و به اين حديث شريف استناد مى کند : «اِنّى تارکٌ فيکم الثّقلينِ : کتابَ اللّهِ و عترتي.» (3) براى تفسير قرآن و فهم معانى آن، به حضرت على و محمّد بن على و جعفر بن محمد عليهم السلام مراجعه مى کند، نه به ابن عمر و قتاده و سُدّي؛ شيعه آراء آن ها را در تفسير قرآن حجّت نمى داند.
و رويکرد سوم که رويکرد باطنى و عرفانى است شيعه عبارت از گروهى است که به ولايت معنوى و باطنى حضرت على عليه السلام و اولاد معصوم او عليهم السلام به عنوان واسطه بين عالم لاهوت و عالم ناسوت معتقد است. بايد متذکّر شد که اکثريت جمعيت شيعه همواره به هر سه رويکرد با هم معتقد بوده اند؛ يعنى هم حاکميت پس از پيامبر را، حقّ حضرت على و اولاد معصوم او مى دانسته اند و هم اولويت حضرت على و اولاد معصوم او عليهم السلام را نسبت به ساير مفسّران در تفسير و توضيح آيات قرآنى و سنّت نبوى قبول داشته اند و هم به ولايت معنوى و باطنى حضرت على و اولاد معصوم او عليهم السلام معتقد بوده اند. ولى در عين حال، جمعيتى نيز بوده اند که تنها شيعه سياسى و انقلابى اند؛ به ولايت معنوى و عرفانى اعتقادى ندارند. در مقابل، شيعيان عرفانگرا و صوفى مسلک هم تنها به معنويت درونى على و اولاد معصوم او عليهم السلام دل خوش اند و از هرگونه جهاد و مبارزه و انقلابيگرى پرهيز مى کنند. (اين گروه امروزه عمدتا در انگليس و آمريکا متمرکزند و داراى نشريه و مجله و فعاليت هاى دانشگاهى وسيعى هستند.) دسته سومى هم هستند که ظاهرگرا و حديثگرا و آيينگرا، و اهل عمل و مناسک دينى اند و به شدت به ظواهر دين پاى بندند و کانّه به معنا و باطنِ اعمال توجّهى ندارند؛ قشرى محض هستند.

بخش دوم : ضميمه تاريخى

در ابتدا، بايد اظهار تأسف کرد که رابطه تاريخى شيعه با ساير مذاهب اسلامى به طور خاص و با ساير اديان به طور عام پر از چالش و منازعه است و نه مباحثه و مناظره. به طور کلى، تاريخ اديان همواره تاريخ خصومت و نزاع و جنگ بوده است. فيلمى اين روزها در همه دنيا در حال پخش است که غوغا به پا کرده، به نام «مصايب مسيح.» (4) يک هنرمند معروف اسکاتلندى به نام مِلْ گيبسون اين فيلم را کارگردانى کرده است. اين فيلم شهرت جهانى پيدا کرده و در همه کشورها در حال نمايش است البته بجز اسرائيل که در آن ممنوع شده. اين فيلم، رنج هايى را که حضرت عيسى مسيح عليه السلام توسط قوم يهود کشيده است، به خوبى به نمايش مى گذارد. نزاع يهوديت با مسيحيت و نزاع مسيحيت با اسلام، که در جنگ هاى صليبى، بخش عمده تاريخ روابط اديان بزرگ را پر مى کند، عمدتا همين جنگ و ستيز است. اما جنگ هاى صليبى و نزاع مسيحيت با اسلام، به لحاظ حوزه جغرافيايى، در منطقه اروپا و بخشى از خاورميانه (يعنى غرب خاورميانه) است که فلسطين را هم شامل مى شود. کشورهايى مثل اسپانيا، بلغارستان، يوگسلاوى، رومانى و کشورهاى حوزه بالکان، کشورهايى هستند که در اين جنگ درگير بوده اند. پس ما به لحاظ تاريخى، مهم ترين جنگ دينى که داشتيم عبارت بود از جنگ هاى صليبى که بين مسيحيت کاتوليک و اسلام سنّى روى داد. از عجايب روزگار اين است که در حال حاضر، اين منازعه تاريخى، به يک تعاون فزاينده چشمگير تبديل شده است. کاتوليسيسم امروزه دشمنى خود را کنار گذاشته و در همه کنفرانس هاى بين المللى، دنبال همکارى با جهان اسلام است.
از اين زمينه عام، وارد روابط خاص شيعه مى شويم : چالش با شيعه به طور تاريخى، عمدتا از ناحيه اهل سنّت بوده است. به دليل آنکه حاکميت در بخش غالب جهان اسلام، همواره با اهل سنّت بوده، شيعه، هم به لحاظ نظرى و انديشه اى و هم به لحاظ عينى و خارجى، توسط اهل سنّت تحت فشار قرار داشته است؛ هم امامان شيعى محصور خلفاى سنّى بودند و هم علماى شيعى محصور فقها و متکلّمان سني.
حال اگر بخواهيم بدانيم که کدام يک از مذاهب اهل سنّت جلودار چالش با شيعه بوده است، بايد گفت که دو مذهب در اين ميان همواره جلودار مخاصمه و منازعه با ما بوده اند : يکى مذهب حنبلى و ديگر مذهب حنفى، که پيروان آن ها نوعا در مناطق حجاز، عراق، شامات و شبه قارّه هند ساکن بوده اند. شيعه به لحاظ عقيدتى، با عناوينى همچون «رافضه»، «مُبدعه» و «غلات» همواره مورد طعن و طرد عالمان سنّى بوده و از اين رو، خلفاى سنّى، دايم جماعت شيعى را تحت تعقيب و فشار قرار مى داده اند. کشتار شيعيان محله «کرخ» بغداد، که زمينه مهاجرت شيخ طوسى را به نجف فراهم آورد، کشتار شيعيان در مکّه، مدينه، کربلا و نجف توسط وهّابيان، شهادت شهيد اول و ثانى در لبنان، و شهادت شهيد ثالث قاضى نوراللّه شوشترى (صاحب مجالس المؤمنين) در هند، موارد برجسته تاريخى اين ادعا هستند. بدين صورت، حوزه هاى جغرافيايى نحله هاى مذهبى که به طور تاريخى با شيعه در چالش و خصومت دايمى بوده اند نيز مشخص شدند.
اما در زمينه تعامل شيعه با ساير مذاهب، بايد گفت : به لحاظ تاريخى، شيعيان با دو مذهب مسيحيت ارتدوکس (يعنى ارامنه) و سنّى هاى شافعى، تعاون سازنده اى داشته اند. حتى در ايران عهد صفوى، زمين هايى براى ساختن کليسا در اختيار ارامنه قرار داده شدند.
بين شيعيان و ارامنه، چالشى وجود نداشته است. در زمان صفويه، ارامنه به خاطر فشار عثمانى هاى ترکيه، به ايران شيعى پناهنده شدند و در آذربايجان و اصفهان و سپس در تهران استقرار يافتند و با امنيتى کامل، مشغول زندگى شدند و به ساخت کليساهاى متعدّد پرداختند. من گزارشى از وزارت ارشاد ديدم که در آن آمده بود : يک نحله از مسيحيت در ايران زندگى مى کند که فقط پنج عضو دارد و در عين حال، داراى يک کليساى اختصاصى است؛ پنج نفر يک کليسا دارند! اين فوق العاده است. اين امنيت مذهبى چشمگير تا به امروز نيز همچنان ادامه دارد. در مجموع، مسيحيت ارتدوکس منطقه خاورميانه و آسياى ميانه به طور تاريخى رابطه خوبى با شيعيان ايران داشته اند، سالانه با مقامات بلندپايه مذهبى ايران ديدار مى کنند، بسيار همفکر و همدل هستند و در موضع گيرى هاى سياسى، رويدادها و مصايب طبيعى، تقريبا هماهنگ با جامعه شيعى ايران اتخاذ موضع مى کنند.
مذهب سنّى شافعى حوزه مصر نيز، هم به لحاظ ماهيت مذهب شافعى و هم به لحاظ حاکميت تاريخى فاطميان در مصر، تعامل مثبتى با شيعيان داشته اند. فتواى شيخ محمود شلتوت، مفتى بزرگ مصر (و شيخ الازهر)، در مشروعيت عمل به فقه مذهب جعفرى، اوج اين تعامل مثبت را نشان مى دهد. در واقع، بهترين تعامل سازنده اى که آن ها مى توانستند با شيعه داشته باشند، به رسميت شناختن شرعى اين مذهب بود که اين کار را انجام دادند. پس حوزه هاى جغرافيايى تعاملى با شيعه نيز به خوبى روشن شدند و مذاهب همکار با شيعه نيز به طور واضح معرفى گرديدند.

بخش سوم : وضعيت شيعيان در عصر حاضر

الف. حوزه هاى چالشى

امروزه مهم ترين تحقيقات در زمينه شيعه در حوزه هاى اروپا و آمريکا و توسط مسيحيان پروتستان و يهوديان آن ديار، و همچنين در اسرائيل، توسط يهوديان صهيونيست اين کشور جعلى و غاصب انجام مى شود. کشورهاى اروپايى و آمريکايى جلودار مطالعات شيعه شناختى هستند و هزينه هاى هنگفتى به اين امر اختصاص مى دهند، البته مطالعات شيعه شناختى امروزه تقريبا عالم گسترند و در شرق نيز گسترش محسوسى دارند؛ مثلاً، يک پروژه پنج ساله اى در دانشگاه توکيوى ژاپن با عنوان "Islamic Area Studies Project" (پروژه مطالعه حوزه هاى اسلامي) به سرپرستى پروفسور ساتو تِسوگيتاکا در سال هاى 1997 2002 به اجرا درآمده که جزو وسيع ترين پروژه هاى تحقيقات اسلام شناختى دنياست. بخش قابل توجهى از اين پروژه به شيعه و شيعيان اختصاص دارد. استراليا هم از اين امر مستثنا نيست. چند دانشگاه برجسته استراليا، يعنى دانشگاه هاى «کامبرا»، «سيدني» و «ملبورن» داراى بخش هاى شيعه شناسى و اسلام شناسى هستند و پروژه و کنفرانس سالانه دارند.
1. مؤسسات و مراکز مهم بين المللى : چند مؤسسه و مرکز مهم بين المللى را ذکر مى کنم، به اين لحاظ که آن ها در دنيا جزو مؤسسات آموزشى و پژوهشى پيشتاز هستند و ساير مؤسسات را تغذيه مى کنند : يکى، «مرکز مطالعات اسلامى آکسفورد» (5) است که با حمايت مالى سلطان بنين و پادشاه عربستان سعودى، پس از پيروزى انقلاب اسلامى در سال 1985 در دانشگاه «آکسفورد» انگليس تأسيس شد و خيلى زود اهميت يافت. مجله اى هم به نام مجله مطالعات اسلامى (6) منتشر مى کند که در کانون توجه مراکز آکادميک اسلام شناسى دنيا قرار دارد و در آن مطالعات مربوط به شيعه همواره بخش زنده و خواندنى آن را تشکيل مى دهد.
مرکز دوم، که از اهميتى مشابه برخوردار است، ولى از شهرت مشابه برخوردار نيست، «مرکز مطالعه اسلام و روابط مسيحيان مسلمانان» معروف به «CSIC» (7) است که در سال 1976 در دانشگاه «بيرمنگام» در شهر بيرمنگام انگلستان تأسيس شده است. اين مرکز از سال 1990 مجله اى را هر چهار ماه يکبار با عنوان اسلام و روابط مسيحيان مسلمانان منتشر مى کند که بسيار با اهميت است. از سال 1996 به بعد، اين مجله با مشارکت «مرکز شناخت مسيحيان مسلمانان» دانشگاه «جرج تاون» آمريکا منتشر مى شود.
«مرکز شناخت مسيحيان مسلمانان» تحت سرپرستى پروفسور جان اسپوزيتو، ويراستار کتاب مهم چهارجلدى جهان اسلام مدرن (8) است. ايشان به همراه همکارانشان در سال 1377 براى همايش «اسلام و سکولاريسم» به مدت دو روز به قم آمدند که بحث علمى نسبتا خوبى طرح گرديد و زمينه همايش سال 1378 در دانشگاه «جرج تاون» تحت عنوان «اسلام و پلوراليسم» را پديد آورد که يک گروه شش نفره از ايران براى شرکت در آن همايش به آمريکا رفت که اين جانب نيز عضو آن گروه بودم و در فرودگاه نيويورک با انگشت نگارى مواجه شديم که هم در ايران و هم در آمريکا انعکاس وسيع يافت و گروه ايرانى در اعتراض به اين عمل زشت، از شرکت در آن همايش خوددارى کرد و بلافاصله به ايران بازگشت نمود.
مرکز سوم «مرکز مطالعات فقه اسلامي» (9) در دانشگاه «هاروارد» است که در اواسط دهه 90 تأسيس شد. اين مرکز در سال 1991 در قالب «طرح مطالعه فقه اسلامي» (10) در مدرسه حقوق دانشگاه «هاروارد» شروع به کار کرد که در ادامه، تطوّر يافت و با حمايت کشورهاى عربى، بخصوص امارات متحده عربى، به صورت مرکزى مستقّل درآمد. جناب حجة الاسلام والمسلمين پروفسور سيدحسين مدرّسى طباطبائى نيز در شکل گيرى اين مرکز نقش عمده اى داشته اند. اين مرکز امروزه بسيار اهميت يافته و تحقيقات گسترده اى در زمينه فقه اسلامى، بخصوص فقه شيعه، انجام مى دهد، کنفرانس هاى مهمّى برپا مى کند، از استادان برجسته اين رشته از دنياى اسلام براى فرصت مطالعاتى دعوت به عمل مى آورد، و خلاصه به چالشگاه قابل توجهى براى دين و مذهب ما تبديل شده است.
از حوزه چهارمى که نبايد غفلت کرد، مطالعات شيعه شناسى دانشگاه هاى اسرائيل است. آن مقدارى که اين جانب اطلاع دارم، امروزه چهار دانشگاه مهم اسرائيل يعنى دانشگاه «حيفا»، دانشگاه «بارايلان»، دانشگاه عبرى «اورشليم»، و دانشگاه «تل آويو»، در زمينه تشيّع و شيعيان ايران مطالعه مى کنند. مرکز «موشه دايان» براى مطالعات آفريقا و خاورميانه، واقع در دانشگاه «تل آويو» در سال 1984، همايش بين المللى بسيار مهمى ترتيب داد و تقريبا از همه اسلام شناسان و ايران شناسان مخالف انقلاب اسلامى ايران دعوت به عمل آورد و سپس مجموع سخنرانى هاى ايراد شده در آن را در کتابى با عنوان تشيّع، مقاومت و انقلاب (11) به چاپ رساند. اهداف اين کتاب، که در واقع همان اهداف برگزارى همايش بين المللى در زمينه شيعه است، در ديباچه اى که ويراستار نگاشته، به خوبى شرح داده شده اند : «اين کتاب هدف دوگانه اى را تعقيب مى کند : يکى ارزيابى وضعيت حاضر شيعيان اکثرى (= شيعيان اثنى عشري) در هر منطقه از جهان، و ديگرى اندازه گيرى اثرات انقلاب ايران بر آن ها.»
2. کتاب ها و متون علمى : اکنون بايد به اطلاع شما برسانم که به نظر اين جانب، دوره چالش ما با اهل سنّت جدّا سپرى شده است. اهل سنّت هر چه در انبان اشکال تراشى خود داشته اند، در طول قرون متمادى گذشته عليه شيعه بسط داده و منتشر کرده اند. واقعا هيچ چيز جديدى در انبان عالمان شبهه انداز آن ها وجود ندارد. اکنون دوره مستشرقان و شبهات جديد آن هاست. امروزه اهل سنّت هم از شبهات مستشرقان ارتزاق مى کنند؛ زيرا مستشرقان با رويکردهاى جديدى که برگرفته از دانش اجتماعى جديدند، همه عرصه هاى مذهب تشيّع را، چه در آموزه هاى کلامى آن، چه در خاستگاه تاريخى آن، چه در بستر تمدنى اش و چه در وضعيت حاضر آن مورد تحقيق قرار داده اند.
اجازه دهيد چند متن را براى نمونه به شما معرفى کنم و بخش هايى از آن ها را براى اطلاع شما ترجمه نمايم :
الف) جامعه شناسى، اثر آنتونى گيدنز : متن اول از يکى از معروف ترين جامعه شناسان عصر حاضر به نام آنتونى گيدنز در کتاب درسى اش در زمينه جامعه شناسى مى باشد. وى تقريبا همه صفحات فصل مربوط به «دين» آن کتاب را به انقلاب اسلامى ايران اختصاص داده و حتى عکس اختصاصى اين فصل را هم از نقّاشى هاى بدنه آسمان خراش هاى تهران انتخاب کرده است که مرحوم امام رحمه الله و مقام معظّم رهبرى دام ظله و آقاى هاشمى رفسنجانى را در حال قنوت نماز نشان مى دهد. او در ذيل عنوان «اسلام و غرب» اين فصل، چنين آورده است :
در خلال قرون وسطا، يک نزاع کم و بيش مستمرّى بين اروپاى مسيحى و دولت هاى مسلمان وجود داشت که مناطق وسيعى از سرزمين هايى را، که بعدا به کشورهاى اسپانيا، يونان، يوگسلاوى، بلغارستان، و رومانى ناميده شدند، تحت کنترل خود داشت. غالب سرزمين هايى که توسّط مسلمانان فتح شده بودند، توسط اروپايى ها بازپس گرفته شدند و بسيارى از املاک و دارايى هاى آنان در شمال آفريقا با رشد قدرت کشورهاى غربى در قرون هجده و نوزده، مستعمره (غربى ها) گرديد. اين شکست ها براى دين و تمدّن مسلمانان فاجعه آميز بودند؛ زيرا متديّنان مسلمان بر اين عقيده بودند که آن ها نسبت به ساير (ملل و اديان) بالاترين، پيشرفته ترين و متعالى ترين (ملّت) هستند. در قرن نوزده، عدم توانايى مؤثّر جهان اسلام در مقاومت عليه گسترش فرهنگ غربى، منجر به شکل گيرى جنبش هايى گرديد که تلاش داشتند تا اسلام را در همان نيرومندى و خلوص اصلى اش مجدّدا برقرار سازند. ايده اصلى اين بود که اسلام بايد به چالش هاى غربى از طريق تأکيد بر هويّت اسلامى که ريشه در عقايد و اعمال خودى دارد پاسخ دهد.
اين ايده به شيوه هاى گوناگون در قرن نوزده بسط يافت و زمينه اى براى انقلاب اسلامى 79 1978 ايران پديد آورد. انقلاب مذکور ابتدا به وسيله مخالفت هاى داخلى با شاه ايران شعله ور گرديد که شکل هايى از مدرنيزاسيون غربى را پذيرفته بود و تلاش کرد تا آن ها را در کشورش به تحقّق درآورد؛ مثلاً، اصلاحات ارضى، حق رأى زنان و گسترش آموزش و پرورش سکولار (از جمله طرح هاى شاه بوده اند.) جنبشى که شاه را سرنگون ساخت، مردمى با منافع متفاوت را گردهم آورد که هيچ گاه همه آن ها به بنيادگرايى اسلامى مرتبط نبودند. شخصيت برجسته (اين جنبش) آية الله خمينى بود که تفسير راديکالى جديدى از ايده هاى شيعى ارائه داد.
به دنبال انقلاب، [آية الله] خمينى دولتى ايجاد کرد که سازمان دهى آن بر اساس فقه سنّتى اسلامى بود. دين، آن گونه که در قرآن شرح داده شده، مبناى مستقيم همه عرصه هاى حيات سياسى و اقتصادى (جامعه) قرار داده شد. تحت (حاکميت) فقه اسلامى و يا شريعت بدان گونه که (در ايران) احيا گرديد زنان و مردان با شدت از يکديگر مجزّا شدند، زنان مجبور به پوشاندن بدن و سر خود در ملأ عام بودند، همجنس بازان به جوخه هاى اعدام فرستاده شدند و زناکاران سنگسار مى گرديدند. اين قوانين خشک و سخت، با يک جهان بينى ملّى گرايانه اى نيز همراه گرديدند که خود را، بخصوص در مقابل نفوذ غربى ها (يعنى نفوذ قوانين غربى در اين کشور)، قرار مى دهد.
هدف جمهورى اسلامى ايران، اسلامى کردن حکومت بود؛ يعنى دولت و جامعه را به گونه اى سازمان دهى کند که احکام اسلامى بر همه عرصه هاى جامعه، حاکم باشد. به هر حال، اين فرايند هيچ گاه کامل نشد و نيروهايى عليه آن در حال عمل هستند. زبيده (1996) سه گروه از گروه هاى [ايراني] را که عليه يکديگر در حال مبارزه اند، مشخص ساخته است : اصولگرايان (12) که علاقه مند در دست داشتن قدرت و تعميق انقلاب اسلامى هستند. آن ها همچنين معتقدند : انقلاب بايد فعّالانه به ساير کشورهاى اسلامى صادر گردد. محافظه کاران، (13) که غالبا از کارمندان و حقوق بگيران مذهبى تشکيل شده اند، فکر مى کنند که انقلاب به اندازه کافى به پيش رفته است. اين انقلاب به آن ها موقعيتى از قدرت در جامعه بخشيده که مى خواهند آن را دو دستى حفظ کنند. [و سرانجام] عمل گرايان (14) که به اصلاحاتى در بازار تمايل داشته و دوست دارند درهاى اقتصاد [کشور [را به روى سرمايه گذارى و تجارت خارجى باز کنند. آن ها با تحميل زبر و سخت احکام اسلامى بر زنان، خانواده و نظام حقوقى [جامعه [مخالفند.
اين گُسل هاى شکاف در درون جامعه ايرانى در دوره رهبرى رئيس جمهور اصلاح طلب، محمّد خاتمى، که متحدان او کنترل مجلس را در انتخابات فوريه 2000 مجدّدا تصاحب کردند، به طور آشکارى تا سطح [ظاهرى جامعه [رسيده است. وفات آية الله خمينى در سال 1989، ضربه اى براى عوامل اصولگرا و محافظه کار ايران بوده است.
گيدنز سپس در ذيل عنوان «گسترش احياگرى اسلامي» چنين ادامه مى دهد :
اگرچه ايده اى که اساس انقلاب ايران را تشکيل مى داد، طبق فرض، مى بايست تمامى جهان اسلام را در مقابل غرب متحد مى ساخت، ولى دولت هاى کشورهايى که شيعيان در آن ها اقلّيتى را تشکيل مى دهند، خود را با انقلاب اسلامى در ايران، کاملاً همسو نساخته اند. ولى در عين حال، بنيادگرايى اسلامى محبوبيت چشمگيرى در ميان [مردم] غالب اين دولت ها به دست آورده و شکل هاى گوناگونى از احياگرى اسلامى در جاهاى گوناگونى به وسيله اين انقلاب، برانگيخته شده است.
اگرچه نهضت هاى بنيادگراى اسلامى طيّ ده الى پانزده سال گذشته در بسيارى از کشورها در شمال آفريقا، خاورميانه و آسياى جنوبى نفوذ کسب کرده اند، ولى تنها در دو کشور در دست يافتن به قدرت [= دولت [موفق بوده اند : سودان از سال 1989 توسّط «جبهه نجات ملّي» (15) آقاى حسن ترابى اداره شده است، و رژيم بنيادگراى طالبان سلطه اش را بر دولت تِکّه تِکّه شده افغانستان در سال 1996 تحکيم کرده است. در تعدادى از کشورهاى اسلامى، گروه هاى بنيادگراى اسلامى نفوذ [و پيروزي] به دست آورده اند، ولى از دست يابى به قدرت منع شده اند. براى مثال در مصر، ترکيه و الجزاير، نهضت هاى بنيادگراى اسلامى به وسيله دولت و يا ارتش سرکوب شده اند.
بسيارى از [نويسندگان] اظهار نگرانى کرده اند که جهان اسلام به سوى يک مواجهه با بخش هايى از جهان، که عقايد و باورهاى [دينى [آن ها را ندارند، در حرکت است. دانشمند علوم سياسى [آمريکا]، ساموئل هانتينگتون (1993)، اظهار داشته است که مبارزه بين ديدگاه هاى اسلامى و غربى، در حالى که جنگ سرد پايان يافته و روند جهانى شدن سرعت گرفته، ممکن است به بخشى از «برخورد تمدّن ها» در سطح جهانى تبديل گردد. [ايده] «دولت ملّت» ديگر نفوذ غالبى در روابط بين الملل ندارد، در نتيجه، رقابت ها و کشمکش ها بين فرهنگ ها و تمدّن هاى بزرگ تر روى خواهند داد.
تاکنون، ما نمونه هايى از چنين کشمکش هايى در يوگسلاوى سابق، در بوسنى و در کوزوو يعنى منطقه اى که مسلمانان بوسنيايى و کوزوويى هاى آلبانى تبار، عليه صرب ها، که داراى فرهنگ مسيحى ارتدوکس هستند، جنگيده اند شاهد بوده ايم. چنين حوادثى بيدارى مسلمانان را به مثابه يک اجتماع جهانى، ارتقا بخشيده اند. همان گونه که بعضى از ناظران متذکر شده اند، بوسنى به يک نقطه تجمّع [و همفکرى [براى مسلمانان در سرتاسر جهان تبديل شده و احساس قطبى شدن و اصول گرايى را در جوامع اسلامى ايجاد و تشديد کرده و در همان حال، احساس مسلمان بودن را افزايش داده است. (احمد و دونان، 1994، ص 7 8)
ناظران ديگرى اظهار داشته اند که خطر مرتفع گشته و بنيادگرايى اسلامى در حال افول است. آن ها که بر اين نظرند، معتقدند که امروزه شانس اندکى براى بنيادگرايى اسلامى در سرتاسر کشورهاى اسلامى جهان وجود دارد که به قدرت دست يابد. در مواردى هم که بنيادگراها به قدرت دست يافته اند نظير ايران آن ها در ارائه يک الگوى زنده و جذّاب براى پيروى ساير دولت ها، ناموفق بوده اند. به نظر مى رسد حتى ايران نيز اکنون در حال تجربه کردن دموکراسى البته در حدّ محدود مى باشد. در عين حال، اين يک اشتباه است اگر مدّعى شويم که بنيادگرايى اسلامى در حال کم رنگ شدن است. در آغاز قرن بيست و يکم، اسلامگراهاى مخالف [دولت] در مالزى و ترکيه، تشکيل دولت داده اند. (16)
اين متنى بود که توسط يک جامعه شناس انگليسى به ظاهر مسيحى پروتستان، در يک کتاب رسمى درسى نگاشته شده و بسيار پرچالش و موذيانه است، اگرچه تلاش کرده تا حرف خود را از زبان ديگران بگويد و صبغه علمى و بى طرفانه بحث را حفظ کند، ولى بسيار ايدئولوژيک و گزنده است.
ب) معرفى شيعه؛ پايدارى و انقلاب، ويراسته مارتين کرامر : اما متن دوم، متنى است که از يک همايش بين المللى درباره شيعه در اسرائيل گردآورى و منتشر شده و من قبلاً آن را معرفى کرده و سطورى از آن را براى شما ترجمه نموده ام. بايد يادآورى کنم که در اين همايش، اسحاق رابين، نخست وزير مقتول اسرائيل، نيز حضور داشت که البته در آن وقت، هنوز نخست وزير نشده بود. اين کتاب از يک مقدّمه و پنج فصل تشکيل شده است. فصل اول با عنوان «تشيّع، اسلام و غرب» حاوى دو مقاله است. فصل دوم با عنوان «ايران : تشيّع و انقلاب»، شامل چهار مقاله است. فصل سوم با عنوان «عراق و خليج : بين شيعه گرايى و عرب گرايي»، حاوى سه مقاله است. فصل چهارم با عنوان «لبنان و سوريه : اعتراض وارثان محروم شده [از ارث]» شامل چهار مقاله است. و فصل پنجم با عنوان «جنوب آسيا : تشيّع در حال رشد» شامل سه مقاله است که مجموعا شانزده مقاله کتاب را تشکيل مى دهند.
مارتين کرامر، محقّق عنود، فحّاش و اسلام ستيز آمريکايى، اين کتاب را ويراستارى کرده است. وى علاوه بر ديباچه اى که در ابتداى اين کتاب در معرفى کنفرانس مزبور نگاشته، مقدّمه مفصّلى نيز در زمينه تاريخ و وضعيت موجود شيعيان آورده که نه تنها براى هر محقّق شيعه، بلکه براى هر محقّق اسلامگراى علاقه مند به عزّت و کرامت و استقلال مسلمانان نيز خواندنى و عبرت آموز است. وى اين چنين آغاز مى کند :
مذهب شيعه در طول تاريخ اسلام، به عنوان نوعى عقيده وجود داشته است، به طورى که امروزه از هر ده مسلمان شايد يک نفر به آن پايبند باشد. ايران تنها کشورى است که شيعيان، اکثريت غالب جمعيت آن را تشکيل مى دهند. در دو يا سه کشور ديگر نيز شمار شيعيان زياد است و در ساير نقاط جهان اسلام، شيعيان، يا در اقلّيت هستند و يا اصولاً وجود ندارند. اما با اين محاسبه سطحى، تأثير عميق مذهب شيعه بر اسلام معاصر و شناخت آن، ناديده گرفته مى شود؛ زيرا شيعيانى وجود دارند که مصمّم هستند جريان فکرى و سياسى نه تنها مذهب شيعه، بلکه کل اسلام را دگرگون سازند. اين شيعيان نه تنها به لحاظ مذهب، بلکه به خاطر جانب دارى از تغيير بنيادى و کسب قدرت، از ساير مسلمانان متمايزند. آن ها در ايران، بى هيچ سابقه اى دست به انقلاب زدند؛ در لبنان، عليه قدرت هاى محلى و جهانى جنگيدند و اکنون نيز برخى از آن ها آماده اند تا بار ديگر انقلابى برپا کنند؛ انقلابى که آرامش جهان اسلام را برهم خواهد زد و در همه جا، دشمنان اسلام را نگران خواهد کرد.
او در ادامه مى نويسد :
مذهب تشيّع در بيشتر سده هاى هزاره اول اسلام، ايدئولوژى اقلّيت هاى محتاطى بود که تلاش مى کردند آرمان هاى مذهبى را با واقعيات روزمرّه آشتى دهند. مذهب تشيّع دوازده امامى، ايدئولوژى يکى از اين اقلّيت ها بوده است. تدابيرى که اين شيعيان انديشيده بودند، بسيار گسترده و فراگير بود، به طورى که حتى شامل تقيّه، يا کتمان عقايد واقعى نيز مى شد. ...
در چنين فضايى از تفکر بوده که برداشت مبتنى بر تطبيق و سازش، شکوفا شده و ريشه کن سازى بى عدالتى به زمانى موکول گرديده است که غيبت امام دوازدهم به سر آيد و با بازگشت خود، عدالت را در همه جا برقرار سازد. ...
آنچه [امام] خمينى در مباحثات اسلامى مطرح کرد، نوعى حکومت اسلامى نبود. پيش از او حکومت هاى بسيارى وجود داشتند که خود را از نظر قانونى، اسلامى مى دانستند و حتى بعضى از آن ها، مانند ايران پس از انقلاب، به عنوان «جمهورى اسلامي» معروف شدند. در اجراى قانون اسلامى، موضوعات جديدى مطرح نشده بودند؛ زيرا بنيادگرايان سنّى مذهب در سرتاسر جهان اسلام، رأسا چنين خواسته اى را مطرح کرده بودند و علماى شيعه قبل از [امام] خمينى چنين درخواستى داشتند. [امام] خمينى با طرد نفوذ بيگانگان و تسلّط قدرت هاى بزرگ، يک اعتراض سياسى را، که در همه جاى دنياى اسلام متداول بود، تکرار کرد.
آنچه که انقلاب [امام] خمينى به انديشه سياسى اسلام افزود، عبارت است از مفهوم «ولايت فقيه» يا حاکميت فقها. اين عقيده از نظر انقلاب اسلامى، همان مفهومى را دارد که ديکتاتورى پرولتاريا براى بلشويک ها داشت. طبق اين عقيده، فقط يک طبقه، که تاکنون از قدرت بى بهره بوده است، مى تواند منبع همه اختيارات سياسى مشروع محسوب شود. دفاع از اين عقيده در هر زمينه، معادل دعوت به انقلاب بود؛ زيرا تا پيش از پيروزى [امام] خمينى، هيچ رژيم اسلامى، صرف نظر از ميزان تعهد آن نسبت به اجراى قوانين اسلامى، عملاً در اختيار فقهاى مسلمان نبوده است. [امام] خمينى عقيده داشت که اين قانون که اساس هر حکومت اسلامى است تنها با يک حکومت روحانى قابل اجرا مى باشد.
وى در انتها مى گويد :
«اکنون لبنان، اميد ايران است. حتى ناظرانى که اخيرا در سياست خارجى ايران، علايمى از اعتدال مشاهده کرده اند، معتقدند که ايران در لبنان مصمّم است از طريق حمايت گسترده از حزب الله، دست به انقلاب بزند. البته محدوديت هاى جغرافيايى، انسانى و خلق و خوى سياسى، احتمالاً بيشتر شيعيان لبنان را به حمايت از «امل» کشانده اند، اما افزايش چشمگير نفوذ شيعيان در مسائل سياسى در لبنان، اين رؤيا را در ايران و بعضى شيعيان لبنان به وجود آورده است که دومين انقلاب کبير اسلامى در اين دهه، مى تواند در لبنان ظهور کند. در حقيقت، بذل مال، منابع و تلاش در اين زمينه بسيار بوده است؛ زيرا ايران اگر به موفقيت دست پيدا نکند، حتى ممکن است در جهان شيعه نيز منزوى شود.
هنوز نمى توان گفت که آيا شيعيان، امروزه در آستانه يک شکاف پايدار ميان طرفداران و مخالفان تشيّع انقلابى آن گونه که جمهورى اسلامى تبليغ کرده است قرار دارند يا نه. در عصر جديد، هيچ تغييرى، حتى بر اساس خطوط نادرست جديد زبان و ملّيت، به اندازه اين عامل، در راه ايجاد شکاف ميان شيعيان نيرومند نبوده است. با اين حال، نمى توان انکار کرد که پيام تشيّع انقلابى، آن چنان جاذبه اى دارد که مى تواند گاه همين شکاف ها را به يکديگر پيوند دهد. همه چيز به سرنوشت حکومت روحانى در ايران بستگى دارد. اين حکومت، برترى تشيّع ايرانى را در معرض خطرى بزرگ قرار داده است. ايران قريب پانصد سال در مرکز اسلام شيعه قرار داشته است. اما اگر جمهورى خواهان اسلامى شيعيان را به بدبختى بکشاند، ايمان آن ها را مسلّما نمى تواند از آن ها بگيرد. ولى شايد عصر برترى ايران در تشيّع نيز به اين طريق خاتمه يابد. (17)
اجازه دهيد از يک مقاله ديگر اين کتاب هم عباراتى نقل کنم. اين مقاله در واقع، سخنرانى پروفسور برنارد لوئيس، اسلام شناس جنگ طلب دانشگاهِ «پرينستون» آمريکا، است که با عنوان «شيعه در تاريخ اسلامي» ايراد شده. او يک يهودى انگليسى است که به آمريکا مهاجرت کرده و ايده هاى او بستر نظرى حمله آمريکا به عراق را فراهم آورده اند. او در نوشته هاى اخير خود، دشمنى و کينه چشمگيرى نسبت به مسلمانان و جوامع اسلامى ابراز مى دارد و در آمريکا نيز در زمره گروه هاى ضد مسلمان محسوب مى شود. وى در همان مقاله مزبور، در تعريف و تفاوت تشيّع و تسنّن آورده است :
چه فرق اساسى بين اسلام تشيّع و تسنّن وجود دارد؟ به جاى آنکه اوّلى را دربرگيرنده سنّت فرمانبرى و انقياد، و دومى را نمايانگر سنّت تندروى و مبارزه بدانيم، من تجديد نظرى را در اين زمينه پيشنهاد کرده و آن را بدين صورت مطرح مى کنم : سنّيگرى عبارت است از : همراهى با وضع موجود و نظام حاکم، و شيعه گرى عبارت است از : مخالفت با وضع موجود و نظام حاکم، که اغلب الزاما با نيت تغيير اين نظم همراه نيست.
از نقطه نظر سنّى ها، آنچه هست، از يک جنبه بسيار حايز اهميت، مشروع و بر حق است. به اعتقاد سنّى ها، پس از مرگ پيامبر، هدايت پروردگار به کل جامعه مسلمانان واگذار شده است. اين نظريه، در بسيارى از احاديث نبوى آمده است که در شاخص ترين آن ها، پيامبر اطمينان داده که «خداوند، به امّت من اجازه نخواهد داد تا بر سر يک اشتباه به توافق برسند». نظريه «سنّت و اجماع» اين اعتقاد را بيان مى دارد که جامعه تسنّن و سياست اسلامى، که بر آن حکومت مى کند، نمايانگر اعمال و اجراى اراده پروردگار براى نوع بشر است. بنابراين، چنين برداشت مى شود که پذيرش حقايق موجود، يک فريضه و اجبار مذهبى است؛ زيرا شايد بتوان گفت که انکار آن ها، اين ادعا را مى رساند که کل جامعه اسلامى در گناه زندگى مى کند و اين وضع، از ديدگاه سنّى ها غيرقابل قبول است.
شيعيان اعتقاد ديگرى دارند : از ديد شيعيان، تمامى دول اسلامى از زمان قتل على بن ابى طالب[ عليه السلام ] تا به امروز، نامشروع و يا در اميدوارکننده ترين صورت آن، موقّت بوده اند. هيچ مشروعيتى در نظم موجود، وجود ندارد. برعکس، اين اعتقاد عميق وجود دارد که تاريخ، مسير اشتباهى در پيش گرفته است. بعضى اوقات، واکنش در برابر اين روند، عبارت است از : تسليم انفعالى، برکنار ماندن و عقب نشينى به جاى درگيري. در ساير اوقات، شيعيان درگير برنامه ها و اعمالى مى شوند که هدف آن ها، بازگرداندن تاريخ به مسير صحيح است. و اين همان چيزى است که ما اکنون شاهد آن هستيم. اين فريادهاى خشم، خشونت، منجيگرى و تروريسم نيز همانند گذشته، از جاذبه روشن فکرانه قابل ملاحظه اى برخوردارند. البته هيچ تضمينى وجود ندارد که همواره نيز چنين خواهد بود. تمامى اين شورش ها، يا توسط کسانى که قبلاً قدرت را به چنگ آورده اند سرکوب شده اند و يا به شکلى فجيع تر، در اثر تغييرشکل يافتن و به فساد کشيده شدن پس از پيروزى، با شکست مواجه شده اند. (18)
ج) شيعيان عرب، مسلمانان فراموش شده، اثر گراهام فولر و رند رحيم فرانکه : متن سوم، کتاب شيعيان عرب؛ مسلمانان فراموش شده (19) است که توسط يک مأمور عالى رتبه سيا در لبنان به نام گراهام فولر، با همکارى يک زن آمريکايى عراقى تبار به نام رِند فرانکه نوشته شده است. اين کتاب بسيار مهم و خواندنى است، هم به لحاظ نحوه جمع آورى اطلاعات و هم به لحاظ تحليل اطلاعات و مشاوره اى که به دولت آمريکا داده است. به اعتقاد برخى از کارشناسان، توصيه هاى اين کتاب در تکوين سياست خارجى جديد آمريکا در منطقه خاورميانه و حمله به عراق، نقش جدّى داشته اند؛ زيرا گراهام فولر، نويسنده کتاب، به مدت هفده سال در خاورميانه داراى سمت هاى ديپلماتيک بوده و سپس در مقام معاون شوراى ملّى اطلاعاتى سازمان سيا براى پيش بينى هاى بلند مدت، انجام وظيفه کرده است.
فولر در تدوين اين کتاب، با قريب دويست تن از شخصيت هاى سياسى، اقتصادى، علمى و مذهبى جهان عرب (لبنان، عراق، کويت، بحرين و عربستان) ملاقات و مصاحبه داشته است. وى در بخش سپاس گزاريِ ابتداى کتاب، متذکّر شده که اين ملاقات ها و همچنين تأمين منابع تحقيقى مورد نياز، توسط «مؤسسة الخوئي» لندن ميسّر گشته و از اين رو، از سيدمجيد خوئى و سيديوسف خوئى، تشکر ويژه کرده است.
پيش از ترجمه بخش هايى از اين کتاب، اجازه دهيد کلّ کتاب را در چند جمله خلاصه وار براى شما شرح دهم : تمام حرف او اين است :
1. شيعيان عرب، توسط دولت هاى سنّى در فقر و محروميت نگه داشته شده اند و از اين رو، نسبت به وضعيت خود معترضند.
2. هرگونه تغيير در شرايط سياسى کشورهاى عراق، بحرين، کويت، عربستان و لبنان، زمينه حاکميت کامل و يا نسبى شيعيان را فراهم خواهد کرد.
3. بخش عمده نفت کشورهاى عرب خليج فارس در مناطق شيعه نشين واقع شده است.
4. شيعيان، يک جمعيت يکپارچه نيستند و سرنوشت مشترکى ندارند. شيعيان عرب با شيعيان ايران همسويى نداشته و با آمريکا دشمنى ندارند.
5. منافع درازمدت ايالات متحده آمريکا در منطقه اقتضا مى کند که با اين شيعيان از در مذاکره درآيد و به نفع آنان تغييراتى در کشورهاى عربى پديد آورد.
کتاب با اين عبارت آغاز مى شود :
سى سال پيش، کتابى درباره شيعيان توجه کسى را در غرب به خود جلب نمى کرد، بجز معدودى از متخصّصان منطقه اى امور خاورميانه. اما در سال 1979، شروع انقلاب ايران موجب شد شاخه شيعى افراط گرايى اسلامى آن، در نقشه ايدئولوژيکى خاورميانه جا پيدا کند و يک سلسله جنبش هاى چريکى و تروريستى را در منطقه توسط سازمان هاى شيعى عرب برانگيخت که ارتش غرب را به نحوى به مبارزه طلبيد؛ آنچه هرگز قبلاً در منطقه ديده نشده بود. نتيجه اين بود که متأسفانه جوامع شيعى خاورميانه عمدتا به اتخاذ سياست هاى خشونت، تحجّر و عمليات انتحارى در غرب شناخته شدند. چه چيزى شيعيان هر چند فقط تعداد اندکى از جمعيت آنان را به اين نوع سياست هاى صرفا خشن کشاند؟ نارضايتى از چه چيزى آن ها را به نوعى از بهت آميزترين و چشمگيرترين عمليات نظامى تروريستى و چريکى، که جهان در دو دهه قبل شاهد آن بود، واداشت؟
از نظر استراتژيکى، جمعيت شيعه جهان عرب، در قلب بزرگ ترين منطقه نفت خيز خاورميانه و در عرض شاه راه هاى نفتى خليج فارس قرار دارد. از بعد نظرى، شيعيان عرب به همراه ايران، مى توانند بيشتر منابع نفتى خليج را تحت کنترل کامل خود درآورند. در عين حال، اين جمعيت شيعه عرب، که قريب 14 ميليون نفرند و در پنج کشور حاشيه خليج پراکنده اند، براى سياستگذاران غربى کاملاً ناشناخته اند و نفوذ سياسى آن ها در همه جا، بجز ايران ناديده گرفته شده است. حتى امروزه نيز هنگام بررسى مکتب تشيّع، در ابتدا ايران که شيعيان در آن قدرت دارند مورد توجه علمى و سياسى غرب واقع مى شود، نه شيعيان جهان عرب. البته جوامع عرب منطقه عميقا از جمعيت شيعه خود آگاهند. از اين رو، در طول قرون، به صورتى حساب شده، با ايجاد تنش هاى داخلى و يک منبع فزاينده بى ثباتى، آن ها را سرکوب کرده اند.
اگر اسلام به عنوان يک دين، کم و بيش با سوء برداشت و پيش داورى در غرب روبه رو گرديده است، پس اسلام شيعى در رأس اين طيف منفى قرار دارد. تجربه آمريکا از ايران طى انقلاب ايران و بحران گروگان ها، که اعمال مخرّب تروريسم شيعى لبنان در دهه 1980 را به دنبال داشت، تصويرى از شيعيان به وجود آورد که هنوز هم پابرجاست. اين پندار کليشه اى غرب در مورد شيعيان عرب، آن ها را جماعتى يکپارچه تصوير مى کند که از جنبه ايدئولوژيکى، افراطى، وفادار به ايران، و به صورتى تعصّب آميز مخالف با غرب هستند. در واقع، تمامى اين تصميم ها، اگرچه جزئياتى از حقيقت را دربردارند، اما اساسا غلط اندازند.
وى ادامه مى دهد :
به دليل آنکه مطالعه شيعيان عرب در جوامع مختلفشان، موضوع پرحجمى است، توجه ما در اينجا اساسا به شئون عملى است، نه نظري. مسئله شيعيان به صورت مکرّر، در بحث هاى سياسى غرب و خاورميانه و در شرايط گوناگون مطرح مى شود. اين موضوع بر سياست عراق، بحرين، لبنان و عربستان سعودى سايه افکنده است. هر نوع بحثى که به سياست هاى ايران در منطقه مى پردازد، بايد همواره به نقش شيعيان عرب در خليج توجه کند. بحث هاى سياسى در مورد تروريسم و ضدتروريسم اغلب مستلزم بحث از سازمان دهى و فعاليت گروه هاى شيعى است. بحث در خصوص امکان برقرارى دموکراسى در عراق آينده، به علت نگرانى از اکثريت شيعه در عراق، که لازمه آن نفوذ ايرانيان در آينده اين کشور است، مکرّرا با شکست مواجه مى شود. ... ما درصدد پرداختن به مسائل عملى ذيل هستيم :
شيعيان کيستند و به دنبال چه چيزى هستند؟
ماهيت نقش آن ها در جامعه و سياست خاورميانه اى چيست؟
ماهيت مسئله «تشيع» از منظر جامعه و حکومت سنّى چيست؟
چطور تحرّکات سياست هاى حکومتى و نگرش هاى شيعى، توسعه منطقه اى و داخلى را تحت تأثير قرار مى دهند؟
شيعيان و حکومت، چه تدابيرى براى پرداختن به مسئله شيعيان اتخاذ خواهند کرد، بر فرض آنکه تدبيرى داشته باشند؟
حکومت هاى غربى بايد در زمينه سياست هاى آينده منطقه، چه ديدى نسبت به شيعيان داشته باشند، بخصوص از اين نظر که آن ها در حال دموکراتيک شدن هستند؟
ما علاقه منديم از طريق اين کتاب، شهروندان و سياست مداران (غربى و خاورميانه اي) را تشويق کنيم تا به جاى ناديده گرفتن مسئله شيعيان، به آن بينديشند و رويکردهاى خالى از تعصّب نسبت به چگونگى حلّ مسئله را بسط دهند. عقيده ما اين است که ايجاد جوامع قوى و با ثبات در خاورميانه تنها در صورتى ميسّر خواهند بود که همه شهروندان خود را وابسته به حکومت احساس کنند و در سعادت آن سهيم باشند. در نهايت، اين کتاب به دنبال اتحاد شيعيان عرب يا سنّى هاست، نه تفرقه آن ها. اعتقاد ما بر اين نيست که دشمنى شيعه و سنّى امرى مقدّر و تخلّف ناپذير است، بلکه معتقديم لازم است ماهيت مسئله شناخته شده، بررسى گردد.
در وهله بعد، معتقديم که سياست هاى آمريکا در منطقه، در مقايسه با آنچه تاکنون صورت گرفته، به گونه بسيار بهترى مى تواند منافع آمريکايى را (به هرگونه اى که تعريف شود) با منافع مردم منطقه تلفيق کند. ... سياست هاى آمريکا درباره خاورميانه، که با تنگ نظرى طرّاحى شده اند، بيشتر در پى آنند که در درجه نخست، بر نيازها و خواسته هاى اسرائيل تأکيد ورزند، و نيز بر نفت در تنگ نظرانه ترين معنا، به گونه اى که به نظام هاى اجتماعى و سياسى بسيار مهم و گسترده ترى که فرايند استخراج نفت از زمين و صادرات آن را احاطه کرده اند، توجهى اندک مى شود. اين سياست ها بر «مسائل امنيتي» به دقيق ترين معناى نظامى، تأکيد دارند (بيشتر به عنوان تنگناهاى مقطعى نظامي)، در حالى که نسبت به منافع دراز مدت منطقه و تحوّل سياسى آن بى اعتنايند. به علاوه، مداخله مکرّر غرب در طول ده ها سال، و نيز حمايت هاى عمدتا غيرانتقادى آمريکا از رژيم هاى استبدادى متعصّب، مانع بلوغ سياسى اين جوامع شده است. واشنگتن، بر خلاف سخن پردازى اش، توجه بسيار کمى به برقرارى دموکراسى در منطقه داشته است و فقدان حکومت مناسب در منطقه، که نتيجه اين امر است، تا به امروز، منشأ اوليه بحران و بى ثباتى بوده است. البته نفت و اسرائيل بخش عمده منافع ايالات متحده را تشکيل مى دهند و مخالفت با آمريکا براى آن است که معناى روشن ترى از نفع شخصى ارائه گردد که بهتر بتواند منافع ايالات متحده را با منافع مردم منطقه منطبق سازد. آشکار است که سياست هاى ايالات متحده در اين ناحيه (با بهاى سنگين براى همه) شکست خورده است ... .
غرب نيز در قالب اصطلاحات کليشه اى، به شيعيان مى نگرد، همچون گروهى يکدست که نشانه آن ها تعصّب مذهبى، روش هاى خشن و اعمال افراطى است و تمامى افراد آن مخالف ايالات متحده اند. اين تصوير فوق العاده ساده انگارانه مبتنى است بر احساسى ترين نمودهاى ابراز وجود شيعى که در دهه پس از انقلاب ايران، به اوج خود رسيد. موج کشنده انقلاب ايران، همان گونه که لبنان، عراق و منطقه خليج فارس را تحت تأثير قرار داد، همچنان که انتظار مى رفت، غرب را نيز به اين جهت سوق داد که شيعيان را متعصّب و ستيزه جو قلمداد کند و تفاوت هايى را که بين تشيّع ايرانى و عرب وجود دارد، در نظر نگيرد. کمبود پژوهش هاى علمى درباره شيعيان و بخصوص شيعيان عرب، پيش از ظهور ايران [آية الله] خمينى، به پيدايش چنين برداشت فراگيرى کمک کرده است. بنابراين، رويکرد غرب به تشيّع، بيشتر برداشت گرايانه است تا تحليلى، و مبتنى است بر تصاويرى که نماى بزرگ تر جهان شيعى را منعکس نمى سازد، و بيشتر منفعلانه اند تا تحقيقي.
در واقع، مسئله شيعيان در جهان عرب، پيچيده تر از اين حرف هاست. اين تحقيق در پى آن است که نشان دهد ميان عقايد مذهبى، دانش فرهنگى و حافظه تاريخى، نقاط مشترکى وجود دارند که معنايى از وحدت در ميان شيعيان، بخصوص شيعيان جهان عرب ايجاد مى کند. با اين حال، بايد اين امر را خاطرنشان کنيم که شيعيان يک گروه يکپارچه نيستند، بلکه در عقيده، هدف و نيز در ميزان وفادارى و پاى بندى به مواضع مشترک با يکديگر اختلاف دارند. (20)
نويسنده در بخش پايانى کتاب، نکاتى را خلاصه وار فهرست کرده که قابل توجهند :
شيعيان جامعه اى متجانس و يکپارچه نيستند. وضعيت اقتصادى و اجتماعى انشعاباتى عرضى در آن ها پديد آورده و جهت گيرى سياسى و ميزان پاى بندى مذهبى نيز تقسيماتى طولى ايجاد کرده است. به علاوه، جوامع شيعى کشورهاى گوناگون با فرهنگ هاى سياسى وابسته به آن ها، با يکديگر متفاوتند. از اين رو، اين فکر که شيعيان گروهى يکپارچه هستند، انديشه اى غلط انداز است ... .
عراق تقريبا از تمامى جهات، مرکز اصلى و کانون تشيّع و به ويژه تشيّع عرب است. صرفا در قرن شانزدهم [ميلادي] بود که تشيّع به مذهب رسمى ايران تبديل شد و نيز در اواسط قرن بيستم بود که ايران به جاى عراق، براى مباحثات دينى شيعيان مرکزيت يافت. (علت آن نيز عمدتا اين بود که آزار و اذيت شديد و اعدام روحانيان برجسته شيعه در عراق، بيشتر آنان را به ايران کشاند.)
در نتيجه، جهان عرب استيلاى تشيّع را به ايران واگذارده است. اگر روزگارى شيعيان عراق به قدرت سياسى متناسب با جايگاه اکثريتى خود دست يابند، عراق به تدريج موقعيت خود را به عنوان مرکز تشيّع عربى باز خواهد يافت و (به احتمال اندک، با مشارکت قم) مرکزى براى تمامى شيعيان جهان اسلام خواهد شد.
آموزه هاى سياسى ايران لزوما از نظر الهيّاتى براى تمامى شيعيان الزام آور نيستند، هرچند براى هواداران جدّى اصل ولايت فقيه [آية الله [خمينى، ديدگاه هايى که از سوى رهبران رده بالاى سياسى ايران اظهار مى شوند، همچون اصول دينى ارزشمندند. ايده هاى مذهبى افراطى ايران (که تمامى شيعيان، حتى در داخل ايران با آن ها موافق نيستند) همچنين ممکن است در ميان آن ها که خود را ستم ديده مى دانند و راه چاره اى جز [توسّل] به قواى بيگانه ندارند، طنين انداز شوند.
تشيّع به هيچ وجه ذاتا با غرب دشمنى ندارد. طرز فکر شيعيان درباره غرب متفاوت است، اما بيشتر متأثر از اين عوامل است : (1) جهت گيرى سياسى فرد؛ (2) نگرش هاى غربيان نسبت به شيعيان؛ و (3) ميزان حمايت غرب از حکومت هايى که شيعيان را سرکوب مى کنند. افزون بر اين، عواملى که اعراب و مسلمانان ديگر را تحت تأثير قرار مى دهند (از جمله مسئله اعراب اسرائيل و برداشت غرب از اسلام) بر شيعيان نيز اثر خواهند داشت. براى مثال، در کويت شيعه و سنّى (حتى اسلامگرايان) بر اين نکته اتفاق نظر دارند که حضور نظامى آمريکا براى امنيت کويت در مقابل عراق «شرّى ضروري» است.
افراط گرايى سنّيان اسلامگرا احتمالاً بيش از افراط گرايى شيعيان اسلامگرا براى رژيم هاى منطقه تهديدآميز است. هر دو گروه بيش از هر چيز با حکومت هايشان در ستيزند؛ حکومت هايى غيرانتخابى که اغلب خودکامه، سرکوبگر، فاسد و فاقد صلاحيتند. در برخى از کشورها، شيعيان به اين منظور، خواستار تغيير در وضعيت موجودند که از راه هاى قانونى به قدرت داخلى بيشترى دست يابند. اين کار به خودى خود، تهديدى براى غرب در پى ندارد. (21)
کتاب در نهايت، با ارائه راه حلّى به دولت آمريکا، با اين مضمون خاتمه مى پذيرد :
انگيزه شيعيان براى اصرار بر به کارگيرى هرچه بيشتر روش دموکراتيک در جهان عرب فراوان است. به همين دليل، تعهد دراز مدت و اعلام شده (و البته آزمون نشده) آنان به دستورالعملى دموکراتيک بايد براى غرب اطمينان بخش باشد؛ چراکه غرب براى دموکراتيک سازى به عنوان يک شکل حکومتى، که به اعتدال و ثبات بيشتر مى انجامد، ارزش قايل است. البته هيچ کس نمى تواند تضمين کند هنگامى که شيعيان در منطقه اى که روش دموکراتيک در تاريخ آن هرگز رسوخى نداشته است به قدرت دست يابند، از احزاب و گروه هاى ديگر دموکراتيک تر خواهند بود. روش به قدرت رسيدن يک گروه با آزادى خواهى سياسى متعاقب آن ارتباط زيادى دارد. دست يابى به قدرت از طريق انقلاب، در شرايطى طاقت فرسا، نامناسب ترين موقعيت براى آغاز حکومت ليبرال است.
هنگامى که شيعيان در اجتماع و نظام سياسى مقبوليت يابند، وارد مرحله سياسى جديدى خواهند شد که مشخصات آن عبارتند از : رقابت هاى داخلى شيعيان، انشعابات، گروه بندى هاى جديد، و ائتلاف با گروه هاى غيرشيعه. اين فرايند هم اکنون در کويت و نيز در ميان شيعيان آواره عراق مشهود است.
روى هم رفته، خط مشى افراطى ايران طى دو دهه گذشته بيشتر موجب پيچيده ترشدن حيات سياسى شيعيان عرب شده است. ما معتقديم گسترش مقامات دينى محلّى (مرجع تقليد) در هر کشور به نفع تمامى شيعيان در همه جا خواهد بود؛ چرا که [اين کار] فرصتى براى مراجع دينى خارجى باقى نمى گذارد تا بر شيعيان غيرمحلى نفوذ سياسى و مذهبى بى مورد داشته باشند. اين وضعيت موجب خواهد شد که از ترس اعراب سنّى در زمينه برخوردارى شيعيان از حمايت «قدرت هاى خارجي» بخصوص ايران غيرعرب، کاسته شود.
مسئله کليدى اين است که چگونه مى توان از تبديل شدن ماهيت امور سياسى منطقه به «بازى با حاصل صفر» ميان سنّيان و شيعيان جلوگيرى کرد [يعنى چنين نباشد که منفعت يک گروه لزوما به ضرر گروه ديگر بينجامد.] يک راه آن پذيرش برخى از اشکال نمايندگى تناسبى يا فرقه گرايى سياسى به گونه متداول در لبنان است. با اينکه فلسفه سياسى ايالات متحده اين سازوکار سياسى را ناخوشايند مى داند، نمايندگى تناسبى و تضمين جايگاه و اختيارات خاص براى هر جامعه مى تواند در دوران انتقال در بحرين و عراق که فوق العاده دشوار خواهد بود موجب اطمينان خاطر گردد. نمايندگى تناسبى در عربستان سعودى نيز مى تواند براى شيعيان مصونيت هايى ايجاد کند. در صورتى که کارايى نظامى سياسى کنونى کويت با موفقيت استمرار يابد، اين کشور ديگر به چنين نظامى نياز نخواهد داشت. با اين همه، اين خطر وجود دارد که نمايندگى تناسبى نيز روابط نسبى را که بر اساس تعداد، معيّن مى گردد عينى سازد، که در اين صورت، تغيير آن دشوار خواهد بود و به خودى خود، از گسترش صف بندى هاى سياسى، که فراسوى منافع قومى يا فرقه اى است، جلوگيرى مى کند. (22)
د) دوره شکل گيرى شيعه اثنى عشرى : حديث به مثابه گفتمان بين قم و بغداد، اثر اندرو نيومن : آخرين کتابى که به حضورتان معرفى مى کنم، کتاب دوره شکل گيرى شيعه اثنى عشرى : حديث به مثابه گفتمان بين قم و بغداد نوشته اندرو نيومن، اسلام شناس جوان انگليسى، است. (23) او در اين کتاب، که ظاهرا رساله دکترى او نيز بوده، به سه محدّث برجسته شيعى و سه اثر حديثى مهم آن ها مى پردازد : احمد بن محمّد بن خالد برقى (م 285 ه. ق) و کتاب المحاسن او؛ حسن بن صفّار قمى (م 290 ه. ق) و کتاب بصائر الدرجات او، و محمّد بن يعقوب کلينى (م 329 ه. ق) و کتاب الکافى وى که مورد پژوهش نيومن قرار گرفته اند. وى در مقدّمه اين کتاب مى نويسد :
پژوهش پيرامون شيعه دوازده امامى فقط اخيرا به عنوان يک رشته علمى در غرب مطرح شده است. واقعه روشن فکرانه اى که از ظهور پژوهش پيرامون شيعه دوازده امامى به عنوان يک حوزه متمايز خبر داد، کنفرانس استراسبورگ پيرامون شيعه امامى در سال 1968 بود، که فقط ده سال قبل از انقلاب ايران صورت گرفت. از آن زمان به بعد، محققان اين حوزه به دو شاخه منشعب شده اند :
1. کسانى که عموما به ابعاد عقايد و اعمال شيعه دوازده امامى، آن گونه که در آثار علماى شيعه ترسيم شده، پرداخته اند. اين آثار از ابتداى غيبت امام دوازدهم تا رسميت يافتن مذهب تشيّع در ايران در قرن دهم ه. ق / شانزدهم م. نگاشته شده اند؛ يعنى در طول تقريبا هفت قرن که تشيّع در يک ساختار سياسيِ تحت سلطه اهل سنّت در اقلّيت بود و محققان شيعه آثار خود را غالبا به زبان عربى مى نوشتند.
2. کسانى که از قرن دهم ه. ق / شانزدهم م. در وهله اول به وقايع و گرايش ها در ايران علاقه مند بودند؛ يعنى ايران نوين که غالبا آغاز آن را سال 907 ه. ق / 21501 م. مى دانند؛ يعنى زمانى که [شاه] اسماعيل، اولين شاه صفوى (حکومت از 907 ه. ق / 1501 م تا 930 ه. ق / 1524 م.) تبريز را به تصرف درآورد و اعلام کرد که مذهب قلمرو حکومت صفويه، تشيّع دوازده امامى است. مطالعه شيعه دوازده امامى از اين مقطع زمانى، با مطالعه ايران به عنوان يک «دولت ملت» همپوشى داشته است.
وى سپس در معرفى کتاب خود مى گويد :
پژوهش حاضر بر آن است که ابعاد سه مجموعه از اولين مجموعه هاى روايى شيعه دوازده امامى را، يعنى محاسنِ برقى (م 274 280 ه. ق / 94 887 م) بصائر الدرجات صفّار قمى (م 290 ه. ق / 903 902 م)، که هر دو در قم و در اواخر قرن سوم ه. ق / نهم م گردآورى شده اند، و الکافى فى علم الدين را، که در اوايل قرن چهارم ه. ق / دهم م توسط کلينى (م 329 ه. ق / 941 940 م) در بغداد گردآورى شده است، به صورت تطبيقى بررسى کند البته با تأکيد بر اينکه اين مجموعه ها آثارى متمايزند که طى هفتاد سال پس از غيبت امام دوازدهم در سال 260 ه. ق / 873 874 م توسط اشخاص متفاوتى که در دو محيط مجزّا زندگى مى کرده اند، گردآورى شده اند.
او در توضيح بخش ها و فصول کتاب خود، چنين آورده است :
بخش اول اين پژوهش، شرايط سياسى اجتماعى و روحى شيعه و بخصوص اماميه را در قرن سوم ه. ق / نهم م در بغداد و شهرهاى ايرانى رى و قم بررسى مى کند. ... فصل هاى اول و دوم [اين بخش] بيانگر اين هستند که گرچه شهرت قرن سوم ه. ق / نهم م احتمالاً به خاطر چند غارت بغداد، تأسيس سامرّاء، قبضه قدرت توسط سپاهيان به اصطلاح ترک، تجزيه سياسى حکومت عبّاسى، و ظهور حديث پژوهى اهل تسنّن باشد، اما اين قرن يک قرن بسيار شيعى نيز بود. فصل سوم [اين بخش] وضعيت اسلام، بخصوص اسلام شيعى، را در همين دوره در ايران بررسى مى کند، به ويژه با تأکيد بر قم و رى که کلينى پيش از آمدنش به بغداد، در آن ها سکونت داشت ... بخش دوم کتاب، هم اسناد و هم محتواى احاديث المحاسن، بصائر الدرجات و الکافى فى علم الدين را بررسى مى کند تا نشان دهد که دو کتاب اول و بخصوص بصائر منحصرا حاصل وضعيت قم تحت محاصره در اين دوره و خطاب به آن بوده اند.
فصل چهارم بيانگر اين است که آنچه از محاسن باقى مانده، حاکى از علاقه گردآورنده آن به استمرار عقيده و عمل از دوره حضور ائمّه در جامعه است ... فصل پنجم بيانگر اين است که اگر بصائر الدرجات صفّار تاکنون در مباحث ماهيت مذهب شيعه مفيد بوده، تا حدّ زيادى به دليل آن است که مجموعه اى بوده که در قم و براى قم در بافت وضعيت روحى و سياسى دائما متزلزلى که اين دولت شهر شيعى، هم در بافت منطقه اى و هم در بافت محلى داشته، تدوين شده است. فصل هاى ششم، هفتم و هشتم کتاب، کافى را به عنوان مجموعه اى مشخصا قمى، که براى جامعه امامى بغداد تدوين شده به تصوير مى کشد. اسناد کافى نشان مى دهند که اين مجموعه، حتى بيش از دو مجموعه قبلى، به مراتب قمى و خصوصا اشعرى است. (24)
به هر حال، اين کتاب نيز توسط «مؤسسه شيعه شناسي» ترجمه شده و اکنون در حال بازبينى و نقّادى است. امروزه ثقل مطالعات مراکز اسلام شناسى مغرب زمين، تشيّع سياسى و انقلابى است که در ايران اسلامى ما تجسّم يافته است. عناوين و مفاهيم سياسى اسلام و تشيّع از قبيل ولايت، امامت، فقاهت، جهاد، امر به معروف و نهى از منکر، تقيّه، شهادت، روحانيت، مرجعيت، انتظار، مهدويت و امثال آن، جدّى ترين مباحث مورد توجه مستشرقان را تشکيل مى دهند.
مستشرقان در نشر و اشاعه پژوهش هاى خود نيز چندين مجله پرآوازه بين المللى منتشر مى کنند که مطالعه آن ها حايز اهميت است؛ به تعدادى از آن ها اشاره مى کنم :
ه) مجلات : يکى مجلّه مطالعات اسلامى (25) است که به صورت فصل نامه توسط «مرکز مطالعات اسلامى آکسفورد» منتشر مى شود. ديگرى فصل نامه جهان مسلمان (26) است که توسط يک مرکز آمريکايى منتشر مى شود. سومى فصل نامه بررسى کتب مربوط به جهان مسلمان (27) است که توسط بنياد اسلامى انگلستان منتشر مى شود و چهارمى مجلّه بين المللى مطالعات شيعى (28) است که به صورت دو بار در سال، با مشارکت چند مؤسسه آمريکايى منتشر مى شود.
بايد متذکّر شد که ايده اين مجله آخر در ملاقاتى که خانم ليندا کلارک، از اعضاى مؤسّس اين مجله، با اين جانب در قم در تابستان 1381 داشتند، مطرح شد و اين جانب به ايشان گفتم که ما در «مؤسسه شيعه شناسي» درصدد راه اندازى مجله اى با ويژگى هايى معيّن هستيم و ايشان اين ايده را به آمريکا منتقل کردند و با تبانى دوستانشان، بدون اطلاع ما، اين مجله را بيرون آوردند. البته ما به طور تصادفى با اين مجلّه آشنا شديم و نشر آن را در صورتى که همساز با آرمان هاى شيعى باشد، گامى مثبت تلقّى مى کنيم، ولى در عين حال، ما خود فصل نامه شيعه شناسى را منتشر کرده ايم که اکنون شماره 6 آن از چاپ خارج شده و شما با آن آشنا هستيد.
و) دائرة المعارف ها : در اينجا مايلم دو دائرة المعارف مهم را هم نام ببرم : يکى دائرة المعارف اسلام (29) چاپ لندن است که مهم ترين نقطه مشارکت مستشرقان در زمينه مطالعات اسلامى است و تاکنون حدود ده جلد آن منتشر شده است. تقريبا يک سوم از اين ده جلد درباره شيعه است. از ويژگى هاى چشمگير اين دائرة المعارف آن است که بر خلاف ساير نوشته هاى مستشرقان، که گاهى با مشارکت عالمانى از کشورهاى اسلامى انجام مى شود، همه نويسندگان آن غربى هستند، اعم از يهودى، مسيحى، بهائى، سکولار و لائيک! قريب يک سال است که واژگان شيعى اين دائرة المعارف در مؤسسه «شيعه شناسي» در حال ترجمه و نقد مى باشند و تاکنون قريب يکصد مقاله آن ترجمه شده اند.
دائرة المعارف دوم، دائرة المعارف ايرانيکا (30) است که به سرپرستى احسان يار شاطر در آمريکا نوشته شده و کانون همه ايرانيان فرارى در خارج است و تاکنون قريب دوازده جلد آن به چاپ رسيده است. به دليل آنکه يار شاطر بهائى مذهب است، بلندترين مقاله آن را به بهائيت اختصاص داده و به اسلام و تشيّع بسيار کم رنگ پرداخته که همين امر، انتقادات زيادى را متوجه او ساخته و تغيير در خط مشى اين دائرة المعارف را پديد آورده است. مستشرقان هم در تدوين اين دائرة المعارف مشارکت جدّى داشته اند.
بايد متذکّر شوم که مؤسسه «شيعه شناسي» به سبب کارورزى پژوهشگران خود، در ابتدا ترجمه و نقد واژگان شيعى در دائرة المعارف آمريکانا را آغاز نمود که اين کار در سال گذشته پايان يافت و اين پژوهش به صورت يک کتاب مستقل با عنوان تصوير شيعه در دائرة المعارف آمريکانا به چاپ رسيد و نقد انگليسى آن مقالات نيز در حال تنظيم نهايى براى چاپ است.
اين ها چالش هايى بودند که ما در آمريکا و اروپا پيش رو داريم. در عين حال، از يک چالش مستمرّ سنّتى نيز نبايد غافل ماند، و آن نقش جلودارانه دانشگاه حجاز (عربستان سعودي) در توسعه مطالعات انتقادى عليه شيعه است، که مهم ترين عرصه پژوهشى اين دانشگاه را تشکيل داده و سالانه چندين کار در قالب رساله دکترا، طرح پژوهشى و امثال آن به چاپ مى رساند؛ در لبنان، پاکستان و هندوستان هم کتاب چاپ مى کند و در آنجا و ساير کشورها پخش مى نمايد.
اما به لحاظ عملى، امروزه پاکستان عمدتا، و افغانستان و هند تا حدّى، مهم ترين حوزه هاى چالش فيزيکى با شيعيان را تشکيل مى دهند. شيعه کشى هنوز در اين بلاد تمرين مى شود و هر ساله تکرار مى گردد. اين ها کانون هايى هستند که به لحاظ عملى و فيزيکى با شيعه چالش دارند و ما همواره در آنجا خسارت مى دهيم.
ز) طرح «مطالعات مناطق اسلامي» ژاپن : بايد يادآورى کرد که مطالعات اسلام شناسى و شيعه شناسى در ژاپن و استراليا نيز در دو دهه گذشته فوق العاده برجسته شده اند. طرح عظيمى را ژاپنى ها به مدت پنج سال (1997 تا 2002) با عنوان «مطالعات مناطق اسلامي» (31) به انجام رساندند که هنوز محصول آن منتشر نشده است. بخش قابل توجهى از اين طرح به مطالعات شيعى اختصاص دارد و تقريبا مشارکت اسلام شناسان جهانى را به همراه داشته است. اين پروژه شش بخش دارد :
بخش اول. انديشه و سياست در دنياى اسلام؛ که سه زير مجموعه دارد : 1. انديشه هاى اسلامى جديد و جنبش هاى اسلامى معاصر؛ 2. اسلام و روابط بين الملل؛ 3. فقه، حقوق اسلامى و جامعه. در هر يک از اين سه عرصه، پنج استاد به اضافه شاگردانشان کار مى کنند.
بخش دوم. جامعه و اقتصاد در جهان اسلام؛ که خود اين هم سه زير مجموعه دارد : 1. اسلام و توسعه اجتماعى، اسلام و توسعه اقتصادي؛ 2. اسلام و جنبش هاى مردمى در جهان اسلام؛ 3. اقوام و ملت ها در جهان اسلام، مسلمان هاى معاصر و کشمکش هاى فرهنگي.
بخش سوم. منابع براى مطالعه جهان اسلامى معاصر؛
بخش چهارم. نظام هاى اطلاعاتى جغرافيايى براى مطالعه مناطق اسلامي؛
بخش پنجم. تاريخ اسلامى و فرهنگ؛
بخش ششم. منابع براى مطالعه تمدن اسلامي.
غير از يک بخش از اين شش بخش، که زمينه تاريخى و تمدّنى دارد، ساير بخش ها مربوط به عصر حاضر مى باشند. زير فصل هاى اين بخش ها نشان مى دهند که اين تحقيقات عمدتا حول ايران و جنبش هاى اسلامى منبعث از آن دور مى زنند. اين مطالعه، که در سال 2002 به پايان رسيد و هنوز اطلاعاتش به چاپ نرسيده، گسترده ترين کار ميدانى بوده که انجام شده است. ژاپنى ها در زمينه نفت، نگران هستند و با اين بهانه، مطالعات پراهميتى را با نام «اسلام» انجام مى دهند.
اين ها حوزه هاى چالشى ما بودند که عرض شد البته برخى نظرى و برخى عملي.

ب. حوزه هاى تعاونى

1) علل و عوامل ايجاد دوستى و تعاون بين مذهب شيعه و مسيحيت : اما حوزه هاى تعاونى، از عجايب روزگار اين است که امروزه بيشترين تعاون مثبت بين مذهب شيعه و مذهب کاتوليک صورت مى گيرد؛ تا ديروز عناد و دشمنى بود و امروز دوستى و تعاون در سطح جهاني. در توجيه اين امر، عوامل ذيل را مى توان دخيل دانست :
1. گسترش خداناگرايى در جهان : شکّى نيست مذهب شيعه توانمندى هاى نظرى بسيار نيرومندى دارد و مذهب کاتوليک مى تواند از اين توانمندى ها براى گسترش خداگرايى و معنويت گرايى در دنيا استفاده کند.
2. شيوع مارکسيست : اشتباه فاحشى خواهد بود اگر فکر کنيم حال که اتحاد جماهير شوروى متلاشى شده، مارکسيسم هم مرده است. مارکسيسم به لحاظ سياسى مُرد، اما به لحاظ نظرى در همه دانشگاه هاى دنيا و در همه جريان هاى روشن فکرى دنيا حضور دارد؛ در کلاس هاى درس و نظريه هاى اجتماعى حضور دارد. مارکسيسم به لحاظ سياسى نتوانست يک الگوى ارضاکننده ارائه دهد و امروز تنها در کوبا و کره شمالى و تا حدّى در ويتنام غلبه دارد، ولى به لحاظ نظرى، در همه درس هاى علوم انسانى مطرح است و نظريه تاريخى و جامعه شناختى مارکس و «نئومارکسيسم» در همه رشته هاى علوم انسانى و اجتماعى طرح و بررسى مى شود.
3. شيوع همجنس بازى : امروزه همجنس بازى به صورت علنى و مجاز در تعدادى از کشورهاى پروتستان مذهب رواج دارد. بعضى از کشورهاى پروتستانى، مثل آمريکا، انگليس، استراليا و کانادا آن را به رسميت شناخته اند، در حالى که کاتوليک ها اين کار را قبول ندارند و با مسلمانان و شيعيان در مبارزه با آن مشارکت مى کنند.
4. مسئله سقط جنين : کاتوليسم با آن مخالف است و در همايش هاى بين المللى مى تواند از شيعه به عنوان يک متحد استفاده کند.
5. مسئله فمينيسم : امروزه جنبش پرجُنب و جوشى در دنيا وجود دارد. فمينيست ها در همه عرصه هاى تمدّنى، ايده هايى متضاد با ايده هاى رايج دارند؛ حتى در زمينه خدا نيز به «خداى زن» معتقدند و مى گويند : خداى اديان الهى، خداى مردانه است و بايد تغيير يابد! اجازه دهيد نکته جالبى را عرض کنم. دوستى مى گفت : انجمن فلسفه آمريکا دو سال قبل مصوّبه اى را اعلام کرد و بر همه اعضاى خود مقرّر نمود که از اين به بعد، براى واژه انسان کلمه Man را به کار نبرند، بلکه از واژه human استفاده کنند، زيرا واژه Manتعبيرى مردسالارانه است! فمينيسم جنبش خطرناکى است و معلوم نيست سرانجام آن به کجا خواهد رسيد.
6. رواج لذّت گرايى، پوچ گرايى و خشونت گرايى در جهان : اين امور امروزه توسط مراکز سينمايى، مطبوعاتى، هنرى و فرهنگى کشورهاى پيشرفته صنعتى به طور چشمگيرى ترويج مى شوند.
7. مسئله «عدالت خواهي» آمريکاى لاتين و «الهيّات رهايى بخش» آن خطّه را هم بايد اضافه کنيم. کاتوليک هاى السالوادر، کوبا، مکزيک، ونزوئلا، کلمبيا و مانند آن عدالت خواه و حامى محرومان هستند و با ما ايده هاى مشترک فراوانى دارند.
غير از کاتوليک ها، که ما با آن ها ارتباط خوبى داريم و عمدتا در اروپا و آمريکا هستند، ما همچنين رابطه حسنه اى هم با کليساى ارتدوکس داريم که پيروان آن در لبنان، عراق، سوريه و آسياى ميانه و ترکيه و يونان و روسيه سکونت دارند. اين ها مواردى از رابطه هاى مثبت و تعاملات سازنده اى بود که ما با جهان مسيحيت داريم.
2) دوستى و تعاون بين مذهب شيعه و مذهب شافعى : اما در ميان مذاهب اسلامى، ما به لحاظ تاريخى، رابطه بسيار خوبى با مذهب شافعى مصر و اردن داشته ايم. دانشگاه «الازهر» همواره نوشته هاى خوبى در زمينه مذهب جعفرى و ولاى اهل بيت پيامبر عليهم السلام منتشر مى کند. اردنى ها هم اخيرا يک کرسى شيعه شناسى در مقطع دکترا در دانشگاه «امّان» ايجاد کرده اند که قابل توجه مى باشد. در مجموع، اين ها عرصه هاى تعاملى بودند که در عصر حاضر وجود دارند. خوش بختانه تعامل با اين مذاهب امروزه نهادينه شده است و در قالب دو همايش سالانه استمرار مى يابد :
يکى همايش سالانه «سازمان کنفرانس اسلامي» است که جناب حجة الاسلام والمسلمين آقاى تسخيرى به عنوان نماينده ايران در آن شرکت مى کند. «دارالتقريب بين المذاهب الاسلامية»، که جناب ايشان عهده دار مسئوليت آن هستند و در عهد مرحوم آية الله العظمى بروجردى ريشه دارد، تعامل مثبت بين مذهب شيعه و مذهب شافعى را نشان مى دهد.
دوم همايش سالانه «اسلام و مسيحيت» است که مسائل مشترک بين اسلام و مسيحيت را به بحث مى گذارد و نقاط مشترک را تقويت مى کند. جمعى از عالمان شيعه و مسيحى، اعم از کاتوليک، پروتستان و ارتدوکس در اين نشست سالانه، که به همّت «سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي» برگزار مى شود، شرکت مى کنند.
به نظر مى رسد تعامل ما با جهان کاتوليک امروزه جنبه کاربردى محسوسى دارد؛ يعنى آن ها به خاطر نيازهاى روزمرّه اى که دارند، به سوى ما مى آيند. ولى اين همکارى بايد عقيدتى شود؛ يعنى زمينه هاى دينى آن بسط يابند. آيه اى که در ابتداى بحث خود قرائت کردم، «قُل يَا أهلِ الکتابِ تَعالوا...» مى تواند بسترهاى عقيدتى لازم براى همکارى ما را فراهم آورد. همکارى يک سنّى شافعى با ما داراى خاستگاه دينى و عقيدتى روشنى است؛ آن ها ولاى اهل بيت پيامبر عليهم السلام را قبول دارند و اين امر زمينه نظرى کاملاً مساعدى براى همکارى است، ولى مذهب مسيحيت چنين نيست. آن ها پيامبر و امامان ما را قبول ندارند. به همين دليل، بايد کار بيشترى در بستر نظرى صورت گيرد تا همکارى ها از حالت کاربردى خارج گردند.

بخش چهارم : پيشنهادات

مطالعات مربوط به تشيّع و شيعيان امروزه بايد در طرح هاى پژوهشى کوتاه مدت و بلندمدت، به صورت روشمند و آکادميک در عرصه هاى ذيل انجام پذيرند :

1. الهيّات حوزه هاى علميه ما تقريبا در شبهاتى که اهل سنّت مطرح مى کنند، متمرکز هستند. سالانه، که به عربستان سعودى مى رويم، کتاب هايى را که فلان نويسنده وهّابى در نقد تشيّع نوشته است، تهيه مى کنيم و سپس به صورت فردى، به نقد و بررسى آن ها مى نشينيم. ولى امروزه کار از اين امر فراتر رفته است؛ زيرا اکنون مصدر و منبع تقريبا تمامى شبهات عليه ما، مستشرقان هستند. در عرصه الهيّات، بايد رويکرد ما به سمت نوشته هاى مستشرقان باشد. مدام بايد آن ها را کنترل کنيم، اعم از سايت ها، کنفرانس ها، پژوهش ها و ....، دايم ببينيم در سال جارى چه عرصه اى از عرصه هاى مطالعات شيعى مورد علاقه آن ها واقع شده و کدام بخش را در دست مطالعه دارند و کنفرانس مى گذارند. ما در اينجا يعنى در قم بايد فعاليت هاى آن ها زير نظر داشته باشيم و متقابلاً پاسخ هاى مناسب عرضه کنيم.

2. تاريخ در زمينه تاريخ سياسى شيعه، کتاب به اندازه قابل قبولى نوشته شده و در دسترس است. اما در زمينه تاريخ اجتماعى شيعه، تقريبا هيچ کتابى نداريم. تاريخ شيعه در تاريخ روابط قدرت خلاصه نمى شود، عرصه هاى تاريخى شيعه همواره در قالب تاريخ دولت مردان شيعى و يا ضدشيعى مورد مطالعه قرار مى گيرند، و حال آنکه تاريخ اجتماعى اين قوم نيز به همان اندازه تاريخ سياسى با اهميت است؛ از قبيل : خانواده، همسرگزينى، اقتصاد و معيشت، علوم و فنون و دانشگاه ها، نظام هاى آموزشى و تربيتى، اوقاف و نذورات، اوقات فراغت و تفريحات، شهرنشينى و روستانشينى، هنر و معمارى، خطّاطى و نگارگرى، ارتش و پليس و نظام قضايى، مدارس و حوزه هاى علميه و مساجد و حسينيه ها، و مزارات و مقابر و ده ها امر اجتماعى ديگر از اين قبيل که بايد به طور مستوفا مورد مطالعه و پژوهش قرار گيرند. تدوين اين نوع تاريخ به لحاظ کمبود منابع مطالعاتى، بسيار پرهزينه است و ما براى اين کار، بايد بودجه اختصاص دهيم و به دنبال تربيت کارشناس باشيم.

3. جامعه شناسى (جوامع و گروه هاى شيعي) متأسفانه ما امروزه در حوزه هاى علميه خود، هيچ پژوهشى در زمينه مطالعات جامعه شناختى انجام نمى دهيم. فقط مستشرقان و غربى ها هستند که ما را مطالعه مى کنند. من با شرمندگى و با تأسف کامل، عرض مى کنم که ما امروزه، حتى اگر بخواهيم آمارى در مورد تعداد جمعيت شيعه دنيا ارائه دهيم، بايد به سايت «CIA» و امثال آن مراجعه کنيم. روز عاشوراى سال گذشته، بنده به محضر مبارک حضرت آية الله فاضل لنکرانى دام ظله مشرّف شدم. جناب ايشان از من پرسيدند : جمعيت شيعيان جهان چقدر است؟ عرض کردم آمار دقيقى ندارم، ولى حدس مى زنم بايد بين 250 تا 300 ميليون نفر باشد. ايشان فرمودند : سال گذشته هم آقاى دکتر ولايتى اينجا آمدند و من از ايشان همين مسئله را پرسيدم، ايشان گفتند : من نمى دانم! حالا سؤال من از اولياى بزرگ حوزه اين است که آيا صحيح است که يک قوم و قبيله اى تعداد جمعيتش را، آداب و رسوم و شعائرش را خودش نداند و اقوام ديگرى با اغراض آلوده، براى او شناسنامه بنويسند؟ متأسفانه مطالعات جامعه شناختى نه تنها در بين ما رايج نيستند و ترويج نمى شوند، بلکه اگر فردى به طور خودجوش، اين کار زمين مانده را بردارد و اين پژوهش ها را انجام دهد، مورد حمايت قرار نمى گيرد و مى گويند : فلانى بى سواد است، مطالب مجله اى جمع آورى مى کند، به لحاظ علمى کم بار و کم بنيه است و نظير آن. ولى به هر تقدير، اشخاصى بايد ايثار کنند و در اين عرصه هاى زمين مانده وارد شوند تا با حول و قوّه الهى، خلأها پر گردند و شيعه پژوهشى به صورت رشته اى مستحکم و استوار در محيط هاى آموزشى و پژوهشى کشور جا بيفتد.
در خاتمه، صميمانه از صبر و حوصله شما تشکر مى کنم و براى شيعيان حضرت على عليه السلام در اطراف و اکناف جهان، آرزوى عزّت و کرامت و تفوّق دارم. والحمدلله رب العالمين.

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403 / 1983، ج 37، ص 108، حديث 1 / محمد بن حسن صفّار قمى، بصائر الدرجات، تهران، مؤسسة الاعلمى، 1362، ص 97، حديث 5.
2. محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 37، ص 256، حديث 11 / احمد بن محمد بن خالد برقى، المحاسن، تهران، دارالکتب الاسلامية، 1330، ج 1، ص 159، حديث 97.
3. محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 23، ص 106، حديث 7 / شيخ مفيد، الارشاد، قم، مؤسسه آل البيت، ج 1، ص 233.
4. The Passion of Christ.
5. Oxford Center for Islamic Studies.
6. Journal of Islamic Studies.
7. The Centere for the Study of Islam and Cristian-Muslim Relations.
8. Modern Islamic World.
9. Centre for Islamic Legal Studies.
10. Harward Law Schools Islamic Legal Studies Program.
11. Shiism, Resistance, and Revolution, ed.by : Martin kramer (London, Mansell Publishing Limited, 1987).
12. the radicals.
13. the conservatives.
14. the pragmatists.
15. «حزب امّت» صحيح است؛ زيرا جبهه نجات ملّى در الجزاير است، نه سودان. م.
16. Antony Giddens, Sociology, 4th edition, pp. 589-950.
17. Martin Kramer, Introduction in Shiism; Resistance and Revolution, (London, 1987), pp. 1-18.
18. Bernard Lewis, "The Shia in Islamic History", in Shiism, Resistance, pp. 21-30.
19. Graham E. Fuller, & Rend Rahim Francke, The Arab Shiite; The Forgotten Muslims, (New York, St. Martin Press, 1999).
20. Ibid, pp. 1-8.
21. Ibid, pp. 253-256.
22. Ibid, pp. 257-59.
23. Andrew J. Newman, The Formative Period of Twelver Shiism : Hadith as Discourse Between Qum and Baghdad (Curzon, 2000).
24. Ibid, pp. xiii-xxii.
25. Journal of Islamic Studies.
26. The Muslim World.
27. The Muslim World Book Review.
28. International Journal of Shia Studies.
29. The Encyclopaedia of Islam.
30. Encyclopaedia Iranica.
31. Islamic Area Studies.

--------------------------------------------------------------------------------
*. عضو هيأت علمى دانشگاه قم و رياست مؤسسه شيعه شناسي.