ارتباط مردگان با انسانهاى دنيايى



آيا اصولا ارواح مردگان توجهى به عالم دنيائى دارند؟ و از جريانات دنيا که در آنجا زندگى مى کردند باخبرند؟ و تاثير رفتار بازماندگان، در افعال و نتايج کار آنها چيست؟ و از اين برقرارى ارتباط چه نفعى عايدشان مى گردد؟ و به چه نحوه است؟ .
در مقاله گذشته ارتباط انسان هاى دنيائى را با ارواح مردگان و نحوه انجام آن را توضيح داديم. در اين مقاله مى خواهيم نحوه ارتباط مردگان با انسان هاى دنيوى و فاميل و خويشاوندان و نتيجه اين اعمال را بررسى نمائيم.
ارتباط مردگان با انسان هاى دنيوى در روايات و احاديث رسيده از پيشوايان اسلام به صورت زيارت و ملاقات آنان با انسان هاى دنيوى مطرح و ذکر گرديده است چنانکه اسحاق بن عمار که يکى از ياران امام موسى کاظم عليه السلام مى باشد، مى گويد :
«به امام کاظم گفتم : آيا مؤمن بعد از مردن، در عالم برزخ، اهل و عيال و خويشاوندان خويش را ملاقات مى کند؟ پاسخ دادند : آري» (1) .
حال اين سؤال مطرح است که آيا اين ملاقات و برقرارى رابطه انسان هاى مرده، در قالب مثالى با انسان هاى زنده در دنيا منحصر به مؤمنين است چنانکه ظاهر روايت بالا حکايت از آن دارد؟
پاسخ آن منفى است. زيرا روايات زيادى وارد است که مؤمن و کافر در اصل ملاقات، با يکديگر فرق ندارند، کفار و بدکاران و غير آنان نيز اصل رابطه با عالم دنيا با خويشاوندان و فرزندان خويش را مى توانند داشته باشند منتها طبق روايات و احاديث منقول، چگونگى ملاقات مؤمنين با کفار و مشرکين و بدکاران و غير آن با يکديگر فرق دارد و نتيجه آن دو نيز متفاوت است.
چنانکه در روايتى از «حفص بن بختري» از امام صادق عليه السلام چنين وارد است (2) :
امام صادق عليه السلام فرمود :
«مؤمن اهل و عيال و خويشاوندان خود را ديدار مى کند و مى بيند آنچه را که دوست دارد و از او مخفى مى شود آنچه را که آن را دوست ندارد و کافر نيز اهل و عيال خويش را ديدار مى کند و لکن مى بيند آنچه را که آن را دوست ندارد و از او مخفى مى شود آنچه آن را دوست دارد (يعنى درست نقطه مقابل ديدگاه مؤمن، زيرا اين نحوه ملاقات، موافق روحيه و اعمال مؤمن و کافر است چون اين حالت را از همان دنياى مادى به ارمغان آورده اند و درست نتيجه مستقيم افعال آن دو مى باشد» .
چنانکه خوانندگان عزيز ملاحظه مى کنند مؤمن و کافر در اصل ملاقات با زندگان دنيائى با خويشاوندان و اهل و عيال خويش، مساوى و برابر هستند و لکن در نحوه ملاقات و نتيجه حاصل از آن با يکديگر فرق دارند، مؤمن آنچه را که دوست دارد مى بيند و آنچه را که از آن کراهت دارد نمى بيند يعنى مؤمن يک حالت وجد و شادمانى و آرامش روح دارد و لکن کافر آنچه را که دوست ندارد مى بيند و آنچه را دوست دارد نمى بيند چون روحيه کافر با اين نوع نمايش و شرح حال و ملاقات، تناسب دارد چنانکه در روايتى از ابى بصير از امام صادق عليه السلام چنين نقل شده است (3) :
امام صادق عليه السلام فرمود :
«هيچ مؤمن و کافرى نيست جز اينکه اهل و عيال خويش را به هنگام ظهر ديدار مى کند و مؤمن موقعى که مى بيند اهل و عيالش، عمل نيکى انجام مى دهند، ستايش خدا مى کند ولى کافر هنگامى که مى بيند که وابستگان او عمل شايسته اى انجام مى دهند در عالم مثال، ناراحت شده و در نتيجه حالت حسرت به او دست مى دهد» .
البته ملاقات مؤمن و کافر نيز آزادانه و بدون محدوديت انجام نمى گيرد، بلکه همراه آنها، دو فرشته مامور الهى نيز هستند چنانکه در روايتى از امام ابوالحسن اول (امام موسى بن جعفر عليه السلام) سؤال شده است :
آيا مؤمن با اهل و عيالش ديدار مى کند؟ (4) .
امام در پاسخ سؤال مذکور فرمود :
«آرى مؤمن با اهل و عيال خود ملاقات مى کند زيرا خداوند به او اجازه مى دهد همراه و فرشته اى که با او هستند و اعمال او را تحت کنترل دارند، با افراد فاميل خود ديدار کند» .
سؤال :
حال اين سؤال مطرح مى شود که مقدار اين ملاقات بين مردگان و زندگان چه مقدار بوده و چه زمانى مى باشد؟ .
پاسخ :
پاسخ اين سؤال اين است که مقدار اين ملاقات و فاصله زمانى بين ديدارها با ملاحظه ديدگاه پيشوايان اسلام ممکن است هر روز يا هر دو روز و يا هر سه روز و يا روز جمعه و... انجام پذيرد و زندگانى در عالم مثال و برزخ از اين جهت با يکديگر مختلف بوده، يکنواخت نيستند و مقدار اين ملاقات و کيفيت آن بستگى به مقدار و کمى و زيادى اعمال خوب و يا بد ميت در دنيا دارد چنانکه از امام صادق عليه السلام وارد شده است که فرمود :
«از مردگان کسانى هستند که هر روز جمعه، خويشاوندان خويش را ديدار مى کنند و برخى از آنان بر اساس اندازه و قدر اعمال و رفتارى که داشتند برنامه ديدار آنان با انسان هاى دنيائى، قرار داده شده است» (5) .
همچنين اسحاق بن عمار از امام ابوالحسن اول (موسى بن جعفر عليه السلام) چنين نقل مى کند :
«راوى مى گويد : از امام معصوم ابوالحسن اول عليه السلام سؤال کردم آيا مؤمن با اهل و عيال و خويشاوندان خويش بعد از مردن ملاقات مى کند؟ فرمود : آرى سپس سؤال کردم : مدت اين ملاقات چه مقدار است؟ فرمود : مقدار اين ملاقات وابسته است به اندازه فضائل و نيکى هاى آنان، برخى از مردگان در هر روز با خويشاوندان خويش ملاقات دارند و برخى از آنان در هر دو روز و برخى ديگر هر سه روز. راوى سپس مى گويد : امام عليه السلام در ضمن کلماتشان فرمودند : کمترين افرادى که مى توانند ملاقات با خويشاوندان خويش داشته باشند، همان روز جمعه مى باشد. سپس راوى سؤال مى کند که اين ملاقات در روز جمعه در کدام ساعت مى تواند باشد؟ فرمود : به هنگام ظهر» (6) .

جمع بندى روايات

از روايت بالا و ساير روايات منقول از پيشوايان اسلام چند مطلب مهم زير استفاده مى شود :
1. اصل ديدار مردگان و ملاقات آنان با اهل و عيال و خويشاوندان خويش يعنى ادامه رابطه آنان با انسان هاى دنيائى از ديدگاه پيشوايان اسلام، عملى بوده، امکان پذير است.
2. اين ملاقات مى تواند محدوديتى نداشته، ادامه داشته باشد.
3. آگاهى ارواح مردگان از وقايع دنيائى و شنيدن کلمات و ديدن اعمال انسان هاى دنيائى ممکن بوده، محقق است.
4. مردگان در عالم مثال با جسد مثالى، از علوم دنيائى و کارهاى موجود و انجام شده اطلاعاتى دارند و ارواح مردگان همان ارواح داراى حواس باطنى و داراى حافظه و ذهن و علم و غير آن مى باشند که در دنيا داشته اند بلکه مقدارى نيز به جهت تجرد ارواح از مشکلات و محدوديتهاى جسمى و جسمانيت و ماده و ماديت وسيع تر گشته است. لذا از کارهاى خوب خويشاوندان خويش مسرور و شادمان مى گردند و از انجام اعمال بد آنان نيز اندوهناک و ناراحت مى شوند و از اينجا نيز روشن مى گردد که اعمال خويشاوندان و فرزندان و فاميل مردگان در آرامش و آسودگى آنان تاثير بسزائى دارند.

شواهد ديگر

از اينرو در روايات فراوانى وارد شده است که وقتى کسى مرد، او را تشييع جنازه کنيد زيرا روح مردگان بر بالاى سر جمعيت تشييع کننده حرکت مى کنند و ناظر جريان تشييع خود هستند.
و نيز در روايات معتبر زيادى وارد شده است که شخص را در حال مرگ و در حال احتضار، تنها نگذاريد و بالاى سر او قرآن بخوانيد تا احساس غربت و ناراحتى نکند (7) .
و نيز در روايات اسلامى در آداب تشييع جنازه و کيفيت دفن ميت، چنين وارد است : هنگامى که جنازه ميت به هنگام تشييع، به محل دفن او نزديک مى شود، چند قدم مانده به قبرش تابوت حامل جنازه را زمين بگذاريد و بعد به طرف قبر ببريد چون مرده محل دفن خود را مى بيند وحشت زده مى شود! .
و نيز در آداب دفن ميت در اسلام چنين آمده است که هنگام داخل نمودن جسد ميت به قبر نزديکان و عزيزان او در کنارش باشند تا باعث آرامش ميت باشد و نيز وارد شده است که بر روى قبر ميت، آب بپاشند و چراغ روشن بگذارند، اين عمل باعث روشنايى و آرامش روح ميت است و تحمل تاريکى را براى ميت سهل و آسان مى سازد! . پس اعمال انجام گرفته از طرف افراد فاميل و خويشاوندان، در تسکين و آرامش ارواح مردگان تاثير بسيار مثبتى دارد. لذا از امام على عليه السلام به هنگام مراجعت و بازگشت از جنگ صفين موقعى که به گورستان بيرون کوفه رسيد خطاب به ارواح مردگان درباره تقوا و پرهيزگارى چنين فرمود :
«اى ساکنين سراهاى ترسناک و جاهاى بى کس و بى آب و گياه و گورهاى تاريک، اى ساکنين خاک، اى دور ماندگان از وطن، اى بيکسان، اى ترسناکان، شما پيشرو مائيد که جلوتر رفته ايد و ما پيرو شمائيم که به شما مى رسيم اما در خانه تان ساکن شدند و اما زنانتان را تزويج کردند و اما دارائى هايتان را وارثان تقسيم کردند. اين، آگهى از چيزى است که نزد ما است پس خبر آنچه نزد شما است چيست؟ سپس به سوى يارانش نظر افکنده فرمود : بدانيد اگر مردگان را در سخن گفتن، اجازه و فرمان بود به شما خبر مى دادند که بهترين توشه در اين راه، تقوى و پرهيزکارى است» (8) .
چنانکه خوانندگان توجه دارند خطاب امام به مردگان و بيان مطالب جالب و عبرت آموز، مى تواند دليل و شاهد محکم و استوارى بر مطالب سابق باشد و از جمله آنها مى تواند شاهد گوياى سه مطلب زير باشد :
1. مرز بين مرگ و حيات بسيار کم و نزديک به هم است بطورى که با گفتن و خطاب به آنان، آنها مى شنوند.
2. ارواح، آنچه را که به آنان گفته مى شود مى شنوند و در صورت اجازه از ناحيه پروردگار عالم، مى توانند پاسخ بدهند و اخبار خود را و جريانات موجود و واقع شده بعد از مرگ در عالم مثال و عالم برزخ را بگويند و نقل کنند.
حتى مى توان گفت که درک و شنوائى آنان از انسان هاى دنيائى بيشتر و واضح تر است. چنانکه در تواريخ معتبر وارد شده است که پس از خاتمه جنگ بدر رسول الله صلى الله عليه و آله دستور داد جنازه هاى بزرگان مشرکين را در چاه هاى (متروک) بدر بريزند آنگاه آنان را مورد خطاب قرار داده فرمود :
«آيا آنچه پروردگارتان به شما وعده داده بود، حق يافتيد؟ من آنچه پروردگارم به من وعده داده بود، حق يافتم. اصحاب رسول الله صلى الله عليه و آله با تعجب عرض کردند يا رسول الله با مردگان سخن مى گوييد؟ فرمود : شما شنواتر از آنان نيستيد، لکن آنان قدرت سخنگوئى با شما را ندارند» (9) .
3. قبور، منزل و ماواى و جايگاه اصلى ارواح است.
پس رابطه با ارواح از نظر اسلام نه تنها از لحاظ علمى مانعى ندارد، بلکه احضار ارواح (اسپريتيسم) که امروز مسلم شده است، آن را تاييد مى کند و عالمى به نام عالم مثال وجود دارد که ارواح در آنجا خوب و يا بد، خوش و يا ناخوش زندگى مى کنند.
لذا چنانکه در مقالات گذشته بررسى کرديم، طبق دستورات اسلام زيارت اهل قبور در عرض هفته خصوصا در برخى از ايام، امرى مستحب است.

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1) قلت له : المؤمن يزور اهله؟ فقال : نعم... . فروع کافى، ثقة الاسلام کلينى رازى متوفاى، 328 - 329، ه.ق، ج 3، ص 230.
2) قال : ان المؤمن ليزور اهله فيرى ما يحب و يسترعنه ما يکره و ان الکافر ليزور اهله فيرى ما يکره و يسترعنه ما يحب. (همان، ح 1) .
3) ما من مؤمن و لا کافر الا و هو ياتى اهله عند زوال الشمس فاذا راى اهله بالصالحات حمدالله على ذلک و اذا راى الکافر اهله يعملون بالصالحات کانت له حسرة. (همان، ح 2) .
4) المؤمن يزور اهله؟) «فقال نعم يستاذن ربه فياذن له فيبعث معه ملکين...» (همان، ح 1) .
5) و منهم من يزور کل جمعة و منهم من يزور على قدر عمله، (همان، ح 1) .
6) قلت لابى الحسن الاول عليه السلام يزور المؤمن اهله؟ فقال : نعم فقلت : فى کم؟ قال : على قدر فضائلهم منهم من يزور فى کل يوم و منهم من يزور فى کل يومين و منهم من يزور فى کل ثلاثة ايام قال : ثم رايت فى مجرى کلامه انه يقول : ادناهم منزلة يزور کل جمعة قال : فى اى ساعة؟ قال : عند زوال الشمس...» .
7) همان.
8) يا اهل الديار الموحشة و المحال المقفرة و القبور المظلمة يا اهل التربة يا اهل الغربة يا اهل الوحدة يا اهل الوحشة انتم لنا فرط سابق و نحن لکم تبع لاحق اما الدور فقد سکنت و اما الازواج فقد نکحت و اما الاموال فقد قسمت، هذا خبر ما عندنا فما خبر ما عندکم؟ ثم التفت الى اصحابه فقال : ام لواذن لهم فى الکلام لا خبروکم : ان خير الزاد التقوي. (نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام، تهران، 1330ش، ج 1، ص 1137) .
9) هل وجدتم ما وعد ربکم حقا؟ فانى قد وجدت ما وعدنى ربي. فقال المسلمون : يا رسول الله اتنادى قوما قد جيفوا؟ قال : ما انتم باسمع لها اقول منهم و لکنهم لا يستطيعون ان يجيبوا» . (ابن هشام، السيرة النبوية، چ قاهره، ج 2، ص 292) .