پاسخ ده پرسش (پیرامون امامت، خصائص و اوصاف حضرت مهدی علیه السلام)

 

 

مقدمه ناشر

بسم الله الرحمن الرحیم
حمد و سپاس خداوند جل و على را که عنایت نمود در آستانه یک هزار و یکصد و شصت و دومین سالروز ولادت پر برکت حضرت ولى عصر حجة بن الحسن العسکرى ارواحنا فداه چهارده اثر از سلسله مباحث امامت و مهدویت به قلم حامى و مروج مکتب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و نگهبان مخلص مرزهاى عقیده، مرجع عالیقدر حضرت آیة الله العظمى حاج شیخ لطف الله صافى گلپایگانى (مد ظله العالی) را به منتظران و شیفتگان لقاى آن حضرت تقدیم نماییم.
این آثار گرانقدر شامل بحثها، پرسشها و پاسخهاى گوناگون پیرامون زندگى، خصائص، اوصاف، غیبت و ظهور آن حضرت، توسط آن مرجع بزرگ در سنوات گذشته در مناسبتها و فرصتهایى پیرامون موضوع بسیار ارزنده و بنیادین «ولایت و امامت عامه و خاصه» خصوص امامت و مهدویت حضرت بقیة الله مولانا حجة بن الحسن العسکرى ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه تالیف و بوسیله ناشران معتبر کشور مکررا چاپ و نشر گردیده است.
نهمین اثر از این سلسله مباحث به نام «پاسخ ده پرسش»است، امیدواریم چاپ این کتاب شریف مورد رضاى خداوند متعال و منظور نظر کیمیا اثر حضرت بقیة الله مهدى موعود- عجل الله تعالى فرجه الشریف- و عاکفان عتبه مقدس آن غوث زمان و قطب جهان قرار گیرد.
بمنه و کرمه
انتشارات حضرت معصومه (علیها السلام)

 

 

1- پیرامون استمرار نظام امامت

سؤال :
آیا رژیم و«نظام امامت»، با پایان یافتن دوره غیبت صغرى و آغاز غیبت کبرى (سال 329 هجرى قمری) ، پایان یافت، و پس از ظهور حضرت مهدى (علیه السلام) این نظام از نو برقرار مى شود یا اینکه «نظام امامت»استمرار دارد.
جواب :
رژیم امامت، رژیمى است الهى و انقطاع ناپذیر و دوره فترت ندارد و در هر زمان و هر عصر وجود دارد، از عصر حضرت رسول اعظم (صلى الله علیه و آله) تا حال تشکیل و برقرار بوده و هست، و تا دنیا باقى است، برقرار خواهد ماند، چنانکه امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمود :
«لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ ، إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً ، و إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً ، لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ و بَيِّنَاتُهُ» (1)
«زمین از قائمى که براى خدا حجت باشد خالى نخواهد ماند (و این حجت) یا ظاهر و مشهور است و یا بیمناک و مستور، براى اینکه حجت هاى خدا و بینات او باطل نگردد و از بین نرود».
بر هر کس واجب است که «نظام امامت» را بشناسد و به آن ایمان داشته باشد، و در هر زمان و هر مکان، فقط مردم باید از این نظام اطاعت کنند، و هر کس، در هر کجا و هر نقطه اى از دنیا که باشد و هر شغل و کارى که داشته باشد- لشکرى باشد یا کشورى، بازرگان باشد یا پیشه ور، دانشمند باشد یا دانشجو- باید مطیع این رژیم و فرمانبر این نظام و برنامه هاى آن باشد، تفاوت نمى کند که این نظام مسلط بر اوضاع باشد یا مسلط نباشد، و حکومت هاى غاصب در امور مداخله داشته باشند، یا نداشته باشند.
این حکومت است و دین است و سیاست است و رژیم و نظام، پس اگر یک فرد مسلمان در دورترین نقاط چین یا اروپا یا آمریکا یا هر منطقه دیگر باشد که حکومتهاى غیر شرعى قدرت سیاسى و اداره امور را در دست داشته باشند، همان یک فرد باید مطیع نظام الهى امامت باشد تا در نظام حکومت خدا باشد و باید دستور العمل و برنامه کارش را از طریق نظام امامت تعیین کند، حتى اگر در منطقه حت حکومت رسمى کفار زندگى مى کند و کارمند مؤسسات و وزارتخانه ها و ادارات آنها نیز باشد باز هم باید فرمانبر نظام امامت باشد و از آن نظام دستور بگیرد و تابعیت آن را داشته باشد.
دور بودن از حریم و منطقه نفوذ رسمى این رژیم، شخص را از اطاعت و تابعیت آن، معاف نخواهد کرد.
ابوذر و سلمان و مقداد و عمار یاسر و اینگونه شخصیتها، در حال تسلط نظام غاصب، فرمانبر نظام امامت بودند، و امثال على بن یقطین و محمد بن اسمعیل بن بزیع نیز، اگر چه به ظاهر در دستگاه هارون و حکومت بنى عباس وارد بودند، اما در عین حال از نظام امامت اطاعت مى کردند.
هر کس باید مشخص سازد و تعیین کند که در زندگى و تمام شؤون و امور خود، از چه رژیم و نظامى اطاعت مى کند و تابع چه حکومتى است.
باید معلوم کند که تابعیت حکومت خدا را قبول کرده یا حکومت طاغوت را پذیرفته است، و مؤمن به خدا مى باشد، یا مؤمن به طاغوت.
متاسفانه بیشتر مسلمانان به این مساله بسیار مهم توجه کافى نکرده و معنى «ولایت» را درک ننموده و از اهمیت این بعد آن، که اطاعت باشد غفلت کرده اند و آنانکه خیلى مذهبى و متعهد هستند، به انجام یک سلسله فرائض و واجبات، و ترک محرمات، اکتفا مى کنند.
اما از اینکه در حال حاضر چه تابعیتى باید داشته باشند، غفلت دارند و اگر تابعیت حکومتهاى غیر شرعى را قبول نکرده باشند، تابعیت حکومت شرعى را هم آگاهانه نپذیرفته اند و به تعهدات و مسؤولیتهائى که در برابر آن دارند، توجه ندارند و تابعیت حکومت شرعى را یک مساله و وظیفه اسلامى نشمرده اند.
طبق مذهب اهل سنت که تشکیل حکومت شرعى، ممکن است به فترت و سستى برخورد نماید و در بعضى از زمانها به عللى نظام حکومت اسلامى تعطیل شود، و ممکن است در زمانى که حکومت شرعى تشکیل نشده مساله تابعیت از آن هم مطرح نباشد، و بلکه بى موضوع گردد.
اما طبق مذهب «شیعه» که نظام امامت، رژیم دائم و مستمر است، همیشه و در تمام شرایط، ابعیت حکومت شرعى یک فریضه اساسى و عمده است.
حکومت مخصوص ذات خدا است :
«ان الحکم الا لله»
و باید فقط خدا پرستش و اطاعت شود و اطاعت براى او خالص باشد و مردم در برابر حکومت و سلطنت و رژیم او خاضع و فرمانبر باشند :
«امر الا تعبدوا الا ایاه مخلصین له الدین»
دین قیم و مستقیم، این است :
«ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ» (2)
رژیم امامت، یعنى حکومت خدا، و تابعیت این رژیم، تسلیم حکم خدا بودن و در منطقه حکومت خدا زیستن و به حکومت غیر خدا عقیده نداشتن است.
تفاوت نمى کند در اعصارى که ائمه علیهم السلام حضور داشتند و غاصبان حکومت، مانع از مداخله رسمى آنها در کارها بودند، یا در عصر غیبت کبرى که امام (علیه السلام) غایب مى باشند، باید هر مسلمانى در این رژیم (نظام امامت) ثبت نام کند و از اینجا فرمان ببرد و شناسنامه حقیقى خود را از این حکومت بگیرد.
حکومت شرعى همیشه بر پا است و مرز و منطقه و کشور ندارد هر کجا یک فرد متشرع و یک مسلمان متعهد باشد، آنجا در قلمرو فرمان این حکومت محسوب است.
امروز مهمترین چیزى که باید به شیعیان خصوصا و به مسلمانان عموما تفهیم کرد، مساله رژیمى است که باید از آن تبعیت داشته باشند، و نظامى که باید از آن اطاعت نمایند.
این موضوع اگر کاملا درک شود یگانه وسیله اى است که از آن براى اصلاح امور و مبارزه با عوامل بیگانه استعمار و استعباد و استبداد، مى توان استفاده کرد.
این حکومت و نظام امامت بود که در واقعه تحریم تنباکو، حکومت انگلستان را به زانو در آورد و رشته استبداد ناصر الدین شاه را قطع کردو استعمارگران را در بیم و هراس انداخت.
و این ملت مسلمان و شیعه ایران بود که در این واقعه به دنیا اعلام کرد که تابعیت رژیمى را دارد که رهبرى آن با آیت الله مرحوم «میرزاى شیرازی»- اعلى الله مقامه- است»و تابعیت رژیم استبدادى ناصر الدین شاه را ندارد.
نظام امامت یکى از انقلابى ترین و سازنده ترین برنامه هاى اسلامى است (3) که متاسفانه از ان بطور کامل در پیشبرد مقاصد و اهداف اسلام، امر به معروف و نهى از منکر و مبارزه با تجاوز و استضعاف، استفاده نمى شود، و چنانکه باید به عموم تبلیغ نشده و ایمان به این نظام و ابعاد آن و تعهداتى که مؤمن به این نظام دارد، در یک سطح همگانى و با اهمیت عرضه نمى شود.
به نظر اینجانب تمام یا عمده نقاط ضعف و عقب ماندگى هاى جامعه، از عدم توجه به این برنامه و مشخص نکردن تابعیت و ملتزم نبودن به لوازم عقیده به امامت و نشناختن آن، مایه گرفته است، و اینکه بسیارى امامت را در عصر حاضر یک امر اعتقادى خارج از عمل مى شمارند و آن را مربوط به دوران و عصر حضور امام مى دانند، و نمى دانند که هم اکنون نیز نظام امامت قائم و بر پا است و فقط تبعیت ازآن، راه نجات دنیا و عقبى است.
عقیده به نظام امامت و حکومت شرعى، در تمام شؤون، قدرت سازندگى دارد، و شعبه اى از عقیده توحید خالص است که از آن انفکاک ندارد، و حدیث شریف معروف :
«من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة» (4)
همین استمرار و همین لزوم اطاعت دائم و در تمام اعصار و ازمنه و مناطق را تایید مى نماید و چون عقیده به نظام امامت رشته اى از عقیده به توحید و حکومت خدا و سلطنت حق است، هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناخته باشد، به مردن جاهلیت مرده است.
و چون اطاعت داشتن از نظامات دیگر، یک نوع شرک فکرى و عملى است، حضرت صادق (علیه السلام) در ضمن حدیثى مى فرماید :
«لاَ دِينَ لِمَنْ دَانَ اَللَّهَ بِوَلاَيَةِ إِمَامٍ جَائِرٍ لَيْسَ مِنَ اَللَّهِ» (5)
دینى نیست از براى کسى که خدا را به ولایت پیشواى ستمکارى که از جانب خدا نیست، عبادت کند».
و حضرت امام باقر (علیه السلام) مى فرماید :
«قال الله تبارک و تعالى : لَأُعَذِّبَنَّ كُلَّ رَعِيَّةٍ فِي اَلْإِسْلاَمِ دَانَتْ بِوَلاَيَةِ كُلِّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَيْسَ مِنَ اَللَّهِ وَ إِنْ كَانَتِ اَلرَّعِيَّةُ فِي أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِيَّةً وَ لَأَعْفُوَنَّ عَنْ كُلِّ رَعِيَّةٍ فِي اَلْإِسْلاَمِ دَانَتْ بِوَلاَيَةِ كُلِّ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اَللَّهِ وَ إِنْ كَانَتِ اَلرَّعِيَّةُ فِي أَنْفُسِهَا ظَالِمَةً مُسِيئَةً» (6)
«خداوند متعال فرموده است : البته عذاب خواهم کرد هر رعیتى را که در اسلام متدین گردد به ولایت هر پیشواى ستمکارى که از جانب خدا نیست، اگر چه رعیت در کارهاى خود نیکوکار و پرهیزکار باشد و البته عفو مى کنم از هر رعیتى که در اسلام متدین گردد به ولایت امام عادلى که از جانب خدا باشد، اگر چه در ذات خود ستمگر بدکردار باشد».
از امثال این احادیث (7) اهمیت امامت و رهبرى سیاسى، و نقش آن در اجتماع معلوم مى گردد و اینکه اگر ملتى و فردى در این اصل مسامحه کند و به نظامى که بر اوضاع مسلط است و به شرعى بودن آن، اعتنا نداشته باشد و در این موضوع خود را مسؤول نشمارد (اگر چه در کارهاى دیگرش مواظب دستورات شرع باشد) مستحق باز خواست و عذاب خواهد شد.
و نیز از این احادیث استفاده مى شود که نظام امامت، نظام محدودى نبوده و مستمر و جاودان مى باشد و به عصر حضور منحصر نیست همیشه منعقد است و هیچگاه تعطیل نشده و نخواهد شد.
در عصر ما نیز حکومت شرعى بر این اساس برقرار است و هیچ کس در ترک اطاعت آن و قبول نظامات دیگر معذور نیست و عقیده به وجود امام عصر (علیه السلام) و حیات آن حضرت معنایش اعتقاد به وجود حکومت شرعى و لزوم اطاعت از اوامر و پیشنهادها و دستورات فقهاى جامع الشرایط است.
باز تکرار مى کنیم که : منطقه نفوذ این حکومت مرز ندارد و تا هر کجا مسلمان و شیعه باشد، باید نفوذ داشته باشد و هر کس ما بین خود و خدا، باید از این نظام تبعیت کند، اگر چه این نظام، به حسب ظاهر استیلاء بر امور و تسلط حکومتهاى ظاهرى را نداشته باشد.
خلاصه، التفات به این مطلب بسیار لازم است که ما یک عقیده اى توحیدى داریم که :
«له الحکم و له الامر، و هو الحاکم، و هو السلطان و هو الولى، و هو المولى، و هو... و هو...»
«حکم براى خدا است، و فرمان مختص ذات او است و حاکم او است و سلطان و ولى و مولى او است و. . .».
بنابراین، هیچکس و هیچ گروه بر کسى نمى تواند حکومت کند، ولایت و سلطنت ندارد، مگر باذن الله و به حکم خدا، و همه مردم باید در تحت حکومت خدا و داخل در سلطان الله، و مطیع احکام الله و ساکن مملکت الله باشند.
پس حکومتهائى که من جانب الله نیستند، طبق هر رژیم و برنامه اى که باشند، باطل، و اطاعت از آنها بالذات حرام است، وفقط حکومت خلفاى الهى و کسانى که از جانب آنها نیابت دارند، شرعى و واجب الاتباع است و این منصب براى احدى غیر از آنها ثابت نیست.
خداوند متعال ما را به حقایق این امور هدایت فرماید.
و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین.

 

 

2- چگونگى تسخیر جهان با یاران معدود

سؤال :
ممکن است توضیح دهید، چگونه با جمعیت روز افزون بشر که اکنون طبق آمارگیرى هاى دقیق از سه میلیارد بیشتر است، حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) با سیصد و سیزده نفر دنیا را مسخر مى فرماید؟
و چگونه ممکن است مثلا سه میلیارد نفر تسلیم یک جمعیت اندک معدود شوند و از عادات و اخلاق و برنامه ها و سنن خود دست بردارند؟
آیا غلبه آن حضرت بطور اعجاز و خرق عادت است یا آنکه با ملاحظه اسباب و علل و عوامل ظاهرى نیز غلبه و پیروزى آن جناب ممکن است؟
جواب :
بر حسب روایات و احادیث شریفه، وقتى حضرت صاحب الامر (علیه السلام) ظاهر مى شوند، نخست سیصد و سیزده نفر از خواص اصحاب آن حضرت در مکه حاضر خدمتش مى گردند و وقتى عده اصحاب و اجتماع کنندگان به ده هزار نفر رسید از مکه خارج مى شوند (8).
و اما غلبه آن حضرت و حکومت جهانى اسلام، ممکن است بطور اعجاز و خرق عادات انجام یابد و ممکن است با فراهم شدن اسباب و علل ظاهرى باشد و ممکن است به هر دو نوع واقع شود، چنانکه پیشرفت و غلبه پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله) و قواى اسلام به هر دو نوع بود.
اما بطور اعجاز و خرق عادت، محتاج به توضیح نیست که حصول چنین غلبه مطلق براى آن حضرت، به خواست خداوند، امرى است ممکن و معقول و با وعده هاى صریح و بشارتهاى حتمى که در قرآن مجید و احادیث متواتر داده شده، بدون شبهه حاصل خواهد شد و خداوند به مصداق آیه :
«كَم مِن فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَت فِئَةً كَثيرَةً بِإِذنِ اللَّهِ» (9)
«چه بسیارند گروه اندکى که به اذن خداوند، بر گروه بسیارى چیرگى مى یابند».
آن حضرت، اصحابش و عموم بندگان شایسته خدا را بر تمام علل غالب و حاکم، و وارث و مالک ارض قرار مى دهد.
و از لحاظ اسباب، و علل ظاهرى هم اگر موضوع را بررسى کنیم، حصول چنین فتح و غلبه و تشکیل آن حکومت الهى ممکن و عملى خواهد بود، زیرا آن حضرت در موقعى ظهور مى کند که اوضاع و احوال اجتماعى و اخلاقى و سیاسى کاملا مساعد باشد.
در آن موقع همه ملل از مدنیت معنوى و اخلاقى محروم، و دشمنى و کینه و ظلم و تجاوز، همه را نسبت به یکدیگر بد بین و از هم جدا ساخته و اتحاد، وحدت، همفکرى و همکارى، به کلى از میان بشر رخت بر بسته و از اینکه کسى بتواند بدون مدد غیبى جامعه را رهبرى کند، همه مایوس مى گردند و خلاصه همه با هم در مبارزه و جنگ و ستیز و همه از وضع خود ناراضى، و از مکتبهاى مختلف که عرضه مى شود نا امید بوده و منتظر تغییر رژیم و انقلاب و عوض شدن اوضاع، و کنار رفتن زمامداران خدانشناس و برداشته شدن مرزها و الغاى تجزیه ها و تقسیمها مى باشند.
در یک چنین موقعیتى، حضرت صاحب الزمان- ارواح العالمین له الفدا- و اصحابش، با نیروى ایمان و اخلاق حسنه و با نجات بخش ترین برنامه هاى عمرانى و اقتصادى و عدالت اجتماعى، براى انقلاب و دعوت به قرآن و اسلام، قدم به میدان مى گذارند و آن نهضت الهى و دعوت روحانى را شروع مى کنند و مردم را بسوى خدا و احکام خدا و زندگى برابرى و برادرى، عدل و امنیت، صفا و وفا، راستى و درستى و نظم صحیح، مى خوانند و خود و اصحابش، نمونه همه فضایل بشرى مى باشند و با نیروى ایمان و استقامت و پشتکار و همتى که مخصوص مؤمنان ثابت قدم است، هدف و مقصد خود را تعقیب مى نمایند.
معلوم است این جمعیت با آن برنامه ها و وضع کار، در آن دنیاى پر آشوب و غرق در طوفان گرفتاریها و فشارها، دلها را به خود متوجه نموده و فاتح و پیروز و موفق مى شوند و هیچ نیروئى نمى تواند در برابر آنها مقاومت کند.
و شاهد این حقیقت، همان ظهور رسول اکرم (صلى الله علیه و آله) و پیشرفت سریع دین اسلام و فتوحات محیر العقول مسلمین در قرن اول اسلام است، که یکى از علل ظاهرى آن پیروزیهاى پى در پى و در هم شکسته شدن ارتش هاى انبوه دولت شاهنشاهى ایران و امپراطورى روم، فساد اوضاع اجتماعى و ادارى ایران و روم بود که مردم این کشورهاى پهناور را براى قبول یک دعوت صحیح و حکومتى متکى به مبانى عدالت و مساوات آماده کرده بود.
مردمى که در برابر دستگاههاى دیکتاتورى و استبداد بسیار خشن و غیر انسانى سلاطین و امراى خود، از بنده هم خوارتر بودند و از حقوق انسانى محروم شده بودند، مردمى که به هر کس و هر مقام نظر مى کردند، یک نقطه روشن در او نمى دیدند، نه فرهنگ داشتند نه اقتصاد، نه عدالت، نه امنیت و نه... و نه...
از آن همه تعظیم و نیایش و بشر پرستى و استعباد سلاطین، خسته شده بودند و علاوه بر اینها ناراحت کننده ترین اختلاف طبقاتى نیز در بین آنها حاکم باشد که مملکت متشکل شده باشد از اکثریت قریب به اتفاق محروم و استضعاف شده و جمعیت معدود برخوردار و اختیار دار و مطلق العنان و بى جهت عزیز...
مسلم است وقتى به گوش مردم چنین مملکتى صداى روحانى و آزادى بخش :
«تَعالَوا إِلىٰ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَينَنا وَبَينَكُم أَلّا نَعبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلا نُشرِكَ بِهِ شَيئًا وَلا يَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضًا أَربابًا مِن دونِ اللَّهِ» (10)
برسد.
و آیه : «إِنَّ اللَّهَ يَأمُرُ بِالعَدلِ وَالإِحسانِ وَإيتاءِ ذِي القُربىٰ وَيَنهىٰ عَنِ الفَحشاءِ وَالمُنكَرِ وَالبَغيِ» (11)
«همانا خدا فرمان به عدل و احسان و به عطا و بذل به خویشان امر مى کند و از کارهاى زشت و منکر و ظلم نهى مى کند».
و اعلان :
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَىٰ وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ» (12)
«اى مردم ما همه شما را نخست از مرد و زنى آفریدیم، آنگاه شعبه هاى بسیار و فرق مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید، بزرگوارترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شما است».
و آیات دیگر را بشنوند، با نهایت استقبال به آن ایمان آورده و راه را براى پیشرفت آن باز مى کنند.
مردمى که از ظلم و ستم و خودخواهى سلاطین و ستمکاران آن عهد، به جان آمده بودند، به طور قطع یک دعوت خدائى و یک بانگ گوش نواز توحیدى را که بر اساس عدالت و الغاى امتیازات و مساوى بودن آقا و نوکر، شاه و رعیت، سیاه و سفید، در برابر قانون و عدالت است قبول مى کند و از این جهت آنهائى که این دعوت بر خلاف منافعشان بود هر چه خواستند از آن جلوگیرى کنند یا مردم را مانع از گرویدن به آن شوند، نتوانستند، همه جا انقلاب مى شد و در همه جا رژیم ظالم و وضع سابق را محکوم مى کردند و اوضاع تغییر مى کرد.
اوضاع جهان براى قبول دعوت حضرت امام زمان مهدى (علیه السلام) که همان دعوت به اسلام و قرآن است، مطابق اخبار، به مراتب از اوضاع عالم در زمان بعثت پیغمبر (صلى الله علیه و آله) آماده تر خواهد شد و همان طور که کلمه اسلام در آغاز ظهور اسلام به سرعت پیشرفت کرد و صداى توحید بر همه صداها غالب شد، و اسلامى که در مقدارى از تاریخش منحصر پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله) و على و خدیجه علیهما السلام بود، با فقدان وسایل در جهاد و دفع یورش مشرکان، بزودى موفق گردید، و لشکرهاى منظم مسلحى را که در دنیاى آن روز مجهزترین سلاحها را در دست داشتند درهم شکست و نابود ساخت.
همین طور امام زمان (علیه السلام) نیز با اصحاب و یاورانش که از ابتدا کار به تعداد مجاهدین میدان جهاد بدر مى باشند مى توانند دنیاى منقلب و نا آرام آن روز را آرام و مردم را چنان امیدوار به آینده درخشان و پر از خیر و رحمت و برکت نمایند که در سریع ترین فرصت همه به دین اسلام گرویده آمادگى خود را براى قبول یک سازمان الهى اسلامى محکم و پایدار، در تحت سرپرستى امام عصر (علیه السلام) نشان دهند.
«و ما ذلک على الله بعزیز»

 

 

3- نحوه پیروزى امام زمان (علیه السلام) بر سلاحهاى ویرانگر

سؤال :
در موقع ظهور امام زمان (علیه السلام) بطورى که از ترقى کنونى بشر در صنعت و تکنیک ملاحظه مى شود، دنیا مجهز به سلاحهاى بسیار مهیب و خطرناک خواهد بود.
آن حضرت در برابر این سلاحهاى مخوف، چگونه مانند جدش با شمشیر قیام خواهد کرد؟و چگونه با سلاحهاى قدیم، مثل شمشیر و غیره با ارتش هاى دنیاى آن روز جهاد مى نماید؟و آیا مى شود تصور کرد که کسى بتواند به وسیله شمشیر با بمبهاى ئیدروژنى و امثال آن، جنگ و نبرد کند؟
جواب :
اولا : مقصود از خروج با شمشیر، ماموریت به جهاد و توسل به اسلحه براى اعلاء کلمه حق است.
بنابر این قیام با شمشیر، کنایه از قیام با اسلحه و پیکار و جهاد و تعیین نوع ماموریت آن حضرت است و اینکه آن حضرت مامور به مصالحه با کفار نیست.
بدیهى است با هر اسلحه اى که لازم باشد، آن حضرت و اصحابش با کفار و ستمگران جهاد مى نمایند و از هرگونه اسلحه اى که در زمان ظهور آن حضرت متداول باشد، و به استعمال آن حاجت داشته باشند، استفاده مى نمایند.
ثانیا : از کجا که در زمان ظهور آن حضرت، این اسلحه هاى مهیب در اختیار بشر باقى باشد، زیرا ممکن است که در اثر حوادث و آشوبها و انقلابات شدید و جنگهاى خانمانسوز جهانى، که پیش از ظهور آن حضرت واقع مى شود دو ثلث بشر نابود شود، این اسلحه هاى جهنمى معدوم گردد و شاید کسى باقى نماند که بتواند از این اسلحه ها استفاده کند، یا آنها را تهیه نماید و این احتمال هم کاملا بجا و قابل توجه است.
یکى از امورى که در احادیث از آن خبر داده شده و اوضاع کنونى آن را ممکن الوقوع نشان مى دهد، جنگهاى جهانگیرى است که در اثر آن، بیشتر نقاط زمین از سکنه خالى مى گردد و شهرها ویران مى شود، وصدها میلیون بشر را رهسپار دیار عدم مى سازد.
تا یک قرن پیش، وقوع چنین جنگهایى بسیار بعید به نظر مى رسید، زیرا با آن اسلحه هاى سابق و با نبودن وسایل ارتباط جمعى بین شهرها و کشورها، اگر جنگى واقع مى شد، اولا پیش از آنکه خبرش به کشورهاى همسایه و یا دورتر برسد و دامنه جنگ گسترش یابد، آن جنگ به پایان مى رسید، و ثانیا در آن زمانها، تعیین غالب از مغلوب، خاتمه یافتن جنگ، تسلط یکى از دو طرف یا از بین رفتن طرفین، متوقف بر کشتارهاى عمومى و استعمال بمب و غیره نبود.
اما در عصر حاضر بطورى که همه پیش بینى مى نمایند با وسائل ارتباطى که همه عالم را به منزله یک شهر و یک محله نموده، و با اسلحه ها و تجهیزاتى که در دست زمامداران بى ایمان است و هیچ وسیله اى براى کنترل خشم و شهوت و جاه پرستى آنها نیست، اگر جنگ شروع شود، علاوه بر آنکه غالب از مغلوب تشخیص داده نمى شود و طرفین از بین مى روند، اکثر ملل و سکنه کره زمین ممکن است در ظرف چند ساعت فانى و نابود شوند.
پس اگر در احادیث شریفه فرموده اند : ظاهر نمى شود مهدى (علیه السلام) مگر آنکه ثلث مردم کشته شوند و ثلث آنها بمیرند و ثلث آنان باقى بمانند. و فرموده اند : این ظهور واقع نخواهد شد، تا وقتى دو ثلث مردم از بین بروند (13) نباید تعجب کرد، بلکه باید آن را نشانه علوم بى پایان حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه و آله) و ائمه طاهرین علیهم السلام و آگاهى آنها از آینده و اطلاعشان بر مغیبات به اذن و تعلیم خدا دانست و از معجزات و کراماتشان به شمار آورد.
«هُمْ مَوْضِعُ سِرِّهِ وَ لَجَأُ أَمْرِهِ وَ عَيْبَةُ عِلْمِهِ وَ مَوْئِلُ حُكْمِهِ وَ كُهُوفُ كُتُبِهِ وَ جِبَالُ دِينِهِ» (14).
«و لا یدخل الجنة الا من عرفهم و عرفوه و لا یدخل النار الا من انکرهم و انکروه» (15)
جعلنا الله من محبیهم و خدام شیعتهم.

 

 

4- مکان حضرت مهدى (علیه السلام) در غیبت کبرى

سؤال :
در عصر غیبت کبرى، حضرت مهدی- ارواحنا فداه- در چه مکانى اقامت دارند؟و چگونه زندگى مى نمایند؟خوراک، غذا، لباس و خوابگاه ایشان چگونه است و از کجا تهیه مى شود؟
جواب :
اصولا باید توجه داشت که اگر در موضوع غیبت، اینگونه نقاط مکتوم بماند، ایجاد شک و شبهه اى نمى نماید، چنانکه روشن شدن آن نیز در ثبوت و اثبات اصل غیبت مداخله اى ندارد، و وقتى یبت شخص امام (علیه السلام) و مخفى بودن ایشان معقول و منطقى باشد (چنانکه هست و به آن ایمان داریم) مخفى بودن این خصوصیات به طریق اولى معقول و منطقى خواهد بود و جهل به این گونه امور، دلیل بر هیچ مطلبى نخواهد شد.
این پرسش ها، با پرسش از اینکه امام هم اکنون در چه نقطه اى است؟ یا با ما چند متر یا چند هزار کیلومتر فاصله دارد؟ یا امروز چه غذائى میل فرموده است؟یا چند ساعت استراحت کرده و چه مقدار راه پیمائى نموده فرقى ندارد و بى اطلاعى ما از آن به جائى ضرر نمى زند، و عقیده اى را متزلزل نمى سازد، خدائى که به حکمت بالغه و قوه قاهرة و مصلحت تامه خود، امام را در پرده غیبت قرار داده است، قادر است این خصوصیات را نیز طبق مصلحت از مردم پنهان سازد.
مع ذلک براى اینکه به این پرسش، پاسخ مختصرى داده شود، عرض مى کنیم بر حسب آنچه از بعضى از احادیث، و حکایات معتبر استفاده مى شود، امام- روحى له الفدا- در غیبت کبرى در مکان خاصى و در شهر معینى استقرار دائم ندارند که از آن مکان و آن شهر خارج نگردند و به محل دیگر تشریف نبرند، بلکه براى انجام وظایف و تکالیفى به مسافرت و سیر و حرکت، انتقال از مکانى به مکان دیگر، مى پردازند، و در اماکن مختلف بر حسب بعضى از حکایات، زیارت شده اند. و از جمله شهرهائى که مسلم به مقدم مبارکشان مزین شده است، مدینه طیبه، مکه معظمه، نجف اشرف، کوفه، کربلا، کاظمین، سامرا، مشهد، قم (16) و بغداد است، و مقامات و اماکنى که آن حضرت درآن اماکن تشریف فرما شده اند، متعدد است، مانند مسجد جمکران قم، مسجد کوفه، مسجد سهله، مقام حضرت صاحب الامر در وادى السلام نجف و در حله.
و بعید نیست که اقامتگاه اصلى ایشان، یا اماکنى که بیشترآمد و شدشان در آنجاها است، مکه معظمه و مدینه طیبه و عتبات مقدسه باشد.
اگر پرسش شود :
پس حضرت امام زمان- عجل الله تعالى فرجه- با کوه رضوى و ذى طوى چه ارتباطى دارند که در دعاى ندبه است :
«لَيْتَ شِعْرِي أَيْنَ اسْتَقَرَّتْ بِكَ النَّوَى بَلْ أَيُّ أَرْضٍ تُقِلُّكَ أَوْ ثَرَى أَ بِرَضْوَى أَوْ غَيْرِهَا أَمْ ذِي طُوًى» (17).
پاسخ داده مى شود :
راجع به این موضوع در کتاب فروغ ولایت (در بخش دوم) توضیح داده ایم، در اینجا هم بطور مختصر اشاره مى نمائیم که : این دو مکان بر حسب کتب معاجم و تواریخ نیز از اماکن مقدس است و محتمل است که حضرت بعضى از اوقات شریف خود را در این دو مکان به عبادت و خلوت گذارنده باشند و این جمله هیچ دلالتى بر این که این دو مکان، یا یکى از آنها، اقامتگاه دائمى آن حضرت است، ندارد.
چنانکه در کتاب فروغ ولایت شرح داده ام، این استفهامها استفهام حقیقى نیست، بلکه به انگیزه بیان سوز هجران و اظهار تاسف و تلهف از فراق و حرمان از فیض حضور و تاخیر عصر ظهور گفته شده است، علاوه بر اینکه بعضى از عبارات دعاى شریف ندبه دلالت دارد بر این که ایشان در بین مردم مى باشند و از بین مردم خارج نمى باشند، مثل این جمله :
«بِنَفْسِي أَنْتَ مِنْ مُغَيَّبٍ لَمْ يَخْلُ مِنّا, بِنَفْسِي أَنْتَ مِنْ نازِحٍ ما نَزَحَ عَنّا» (18)
اگر کسى سؤال کند :
پس این که در بعضى زبانها است و مخصوصا برخى از علماى اهل سنت آن را بازگو مى کنند و گاهى آن را بهانه حمله و جسارت به شیعه قرار مى دهند که اینان حضرت صاحب الامر (علیه السلام) را در سرداب سامرا مخفى مى دانند، چه مصدرى دارد؟
جواب داده مى شود که :
جز جهل بعضى از اهل سنت و غرض ورزى و خیانت برخى دیگر که شیعه اهل بیت علیهم السلام را متهم مى سازند و از دروغ پردازى و تهمت و افترا کوتاهى نمى کنند، هیچگونه مصدرى ندارد، و تمام اخبار و احادیث و حکایات این موضوع را که امام (علیه السلام) در سرداب سامرا مختفى مى باشند، رد مى نمایند و در کتاب منتخب الاثر و نوید امن و امان، نیز کذب این افتراء ثابت شده است، و در اخبار و احادیث حتى خبر رشیق، خادم معتضد عباسى اسمى از سرداب نیست (19).
فقط در یک روایتى که بر حسب آن، خانه آن حضرت بار دیگرمورد حمله سپاهیان دولتى قرار گرفت، از سرداب، صداى قرائت شنیدند اسمى از سرداب برده شده است (20) و طبق این روایت هم امام (علیه السلام) در حالى که فرمانده نظامیان با سربازانشان در سرداب را گرفته بودند حضرت از سرداب بیرون آمدند و تشریف بردند.
پس از آنکه سربازها همه رسیدند، فرمانده فرمان ورود به سرداب را داد سربازهائى که دیده بودند آن حضرت بیرون آمدند، گفتند : مگر آن کس نبود که بیرون رفت و بر تو عبور کرد؟گفت : او را ندیدم، چرا او را رها کردید؟گفتند : ما گمان مى کردیم تو او را مى بینی.
حاصل اینکه موضوع مختفى بودن آن حضرت در سرداب، یکى از دروغهاى بزرگى است که به شیعه بسته اند، ولى قابل انکار نیست که خانه حضرت امام حسن عسکرى (علیه السلام) سالها (در دوران غیبت صغری) مقر آن حضرت بوده است، و بعضى از خلفا هم این مطلب را مى دانستند. و لذا در روایت رشیق خادم است که معتضد، نشانى خانه و خادمى را که بر در آن ایستاده است به رشیق داد.
چنانکه از بعضى حکایات و تواریخ استفاده مى شود، معتمد خلیفه و راضى، بلکه احتمالا مقتدر نیز، از جریان امور، کم و بیش مطلع بوده اند، و امام (علیه السلام) و نواب او را مى شناختند، و بعد هم، از خلفاى دیگر که در عصر غیبت کبرى بوده اند، ناصرخلیفه که از اعاظم و علماى خلفاى بنى عباس است، عارف به آن حضرت بوده است و درى که هم اکنون بر صفه سرداب است و از آثار باستانى و نفایس اشیاى عتیقه است، در عصر او و به امر او، ساخته است.
به این جهت که خانه و سرداب موجود، از بیوت مقدس است و بدون شک و شبهه محل عبادت و مقر و منزلگاه سه نفر از ائمه اهل بیت علیهم السلام بوده است، از آغاز مورد نظر شیعیان و دوستان و حتى خلیفه اى مثل «ناصر» بوده، و عبادت و اطاعت خدا را در آن اماکن شریفه مغتنم مى شمردند و آن را از مصادیق مسلم آیه شریفه ذیل مى دانستند :
«فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ» (21)
«در خانه هایى خدا رخصت داده که آنجا (انبیاء و اولیاء) رفعت یافته و ذکر نام خدا شود و صبح و شام تسبیح و تنزیه ذات پاک او کنند».
و ما هم امروز، بر اساس همین ملاحظات، این اماکن رفیع را احترام مى کنیم و عبادت در آن اماکن را فوز عظیم مى شماریم و آرزومند زیارت سرداب و نماز و عبادت در آنجا مى باشیم.
اما پاسخ این پرسش که : لباس و غذا و خوابگاه ایشان چگونه است؟ آنچه مسلم است این است که در امور و کارهاى عادى، حضرت ملتزم به توجیهات و تکالیف شرعى مى باشند و آداب و برنامه هاى واجب و مستحب این کارها را مو به مو رعایت مى نمایند و محرمات و مکروهات را ترک مى فرمایند.
بلکه در مورد مباحات نیز، ترک و فعل ایشان، بر اساس دواعى عالى و مقدس است و براى دواعى نفسانى، کارى از آن حضرت، اگر چه فائده آن جسمانى و اشباع غرائز جسمى باشد، صادر نمى شود، به عبارت دیگر هر یک از اعمال و افعال، براى آن حضرت وسیله است نه هدف.
و اما اینکه امور معاش و تهیه غذا و پوشاک براى امام (ره) در عصر غیبت بطور عادى است یا به نحو اعجاز؟جوابش این است که : بطور عادى بودن این امور، امکان دارد و مانعى ندارد، چنانکه بر حسب بعضى از حکایات در برخى از موارد نیز به نحو اعجاز جریان یافته است.
در حالى که خداوند متعال، حضرت مریم مادر حضرت عیسی- على نبینا و آله و (علیه السلام)- را مخصوص به عنایت خود قرار دهد و از عالم غیب او را روزى دهد، چنانکه قرآن مجید صریحا مى فرماید :
«كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّىٰ لَكِ هَٰذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ۖ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ» (22)
«هر وقت زکریا به عبادتگاه مى آمد، روزى شگفت آورى مى یافت، مى گفت : اى مریم، این روزى از کجا براى تو مى رسد. پاسخ داد : این از جانب خداست که همانا خدا به هر که خواهد روزى بى حساب مى دهد». استبعادى ندارد که وصى اوصیاء و خاتم اولیاء و وارث انبیاء را از خزانه غیب خود رزق و روزى دهد و تمام وسایل معاش او را بهر نحوى که مصلحت باشد، فراهم سازد.
ان الله على کل شى ء قدیر

 

 

5- وظایف حضرت مهدى (علیه السلام) در عصر غیبت

سؤال :
امام (علیه السلام) در غیبت کبرى چه مسؤولیت هائى را بر عهده دارند؟و به چه کارها و اعمالى اشتغال دارند؟و این عمر طولانى را در چه شغل و عملى مى گذرانند؟و در برابر جوامع و افراد و شیعیان، چه برنامه اى را اجرا مى نمایند؟
جواب :
در غیبت کبرى کارها و مشاغل و مسؤولیت هاى امام (علیه السلام) بسیار حساس و مهم است و اگر چه تصرف و بسط ید و حکومت ظاهرى بر اوضاع ندارند و رتق و فتق امور را دیگران در اختیار گرفته و نظام حکم و اداره را به خود اختصاص داده و بندگان خدا را استضعاف و استعباد مى کنند، مع ذلک امام (علیه السلام) ناظر بر اوضاع مى باشند و عنایت هائى دارند و تصرفاتى مى نمایند.
و بالجمله شؤون امامت و رهبرى و زعامت را در حدود امکان متصدى شده و وظایف خود را به نحو احسن و اکمل انجام مى دهند، خلاصه، عمر طولانى ایشان در اطاعت خدا مى گذرد، هم تکالیف فردى خویش را انجام مى دهند و هم بر حسب حکایات متواتر، تکالیف اجتماعى را، آنچه مقتضى و مصلحت باشد، انجام مى دهند، مانند هدایت اشخاص، یارى دادن مؤمنین بر مخالفین در بحث و احتجاج، حل مسائل مشکل، نصیحت و موعظه افراد، شفاى امراض، هدایت گم شدگان و رساندن آنها به مقصد، تعلیم ادعیه، کمک مالى به نیازمندان، فریادرسى گرفتاران و درماندگان و زندانیان، یارى بیچارگان، که بیشتر این اعمال در ضمن ظهور معجزات، از آن حضرت صادر شده است (23).
به نظر اینجانب، یکى از امورى که نشانه تصرف آن حضرت در قلوب و توجه نفس قدسى و اثر عنایت ایشان است، همین بقاء سازمان رهبرى و تشکیلات علمى و تبلیغى شیعه، فعالیت حوزه هاى علوم دینى و تالیف کتابها، مجالس تبلیغ، استمرار رشته اجتهاد و استنباط احکام و تاییداتى است که على الدوام علماء و فقهاء از آن برخوردارند که در واقع اگر چه رسما حکومت از فقهاء که از جانب امام (علیه السلام) حکام شرعى مى باشند غصب شده است، مع ذلک حکومت آنها بر قلوب باقى است و مواد اطاعت اختیارى جامعه شیعه از علماء، به مراتب بیشتر از مواد اطاعت اجبارى آنها از رژیمى است که در هر منطقه و ناحیه برقرار است و از راه ناچارى از آن اطاعت مى نمایند.
اگر با دقت ملاحظه شود، رژیم رهبرى امام (علیه السلام) به واسطه علماء در سر تا سر زمین، در هر نقطه اى که یک نفر شیعه باشد، مورد قبول و احترام است، و حاکم همه، شخص حاکم الهى، یعنى حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) مى باشد.
مساله این است که تاسیسات رهبرى شیعه که با یک تعبیر بسیار کوتاه و غیر جامع و نارسا، در زمان ما آن را روحانیت و جامعه روحانیت مى گویند- با تمام موانعى که از آغاز عصر غیبت کبرى تا حال براى بقاء و عرض وجود- و اجراى بر نامه ها و مداخله در کارها و امر به معروف و نهى از منکر، مبارزات ایجابى و سلبى، تربیت علماء و هدایت جوامع شیعه، داشته است، در هر عصر و زمان به عنوان قوى ترین بنیاد، وظائف بزرگى را انجام داده و حافظ شیعه از انقراض بوده و هست.
هیچ جمعیت و هیاتى، مثل جامعه روحانیت، هدف تیرهاى خطرناک بیگانگان داخلى و خارجى نبوده و نیست. فرق مختلف و اقلیت هائى که بیگانگان آنها را به وجود آورده، یا فعلا به مزدورى و خیانت گرفته اند، با روحانیت، سخت دشمن هستند، و از زدن هیچ ضربت کشنده اى به این جامعه خوددارى نمى کنند و حتى با تهمت و بهتان و افترا مى کوشند تا اذهان عوام و جوانان را نسبت به آنان مشوب، و ایمان مردم را به آنها ضعیف سازند.
تبشیر و استعمار و الحاد و کمونیسم و مکتب هاى مختلف، همه با این طبقه به شدت وارد پیکار شده اند، و تمام امکانات مادى و قوائى را که دارند در این پیکار وارد کرده اند، و پولهاى گزاف و مبالغ سرسام آورى که در راه از پاى در آوردن روحانیت، و تزلزل آن صرف مى شودبیش از حد تصور است.
فقط گاهى آمارهائى که از دستشان در مى رود و منتشر مى شود، به ما نشان مى دهد که بیگانگان خصوصا حکومتهاى آنها، تا چه از حد از اسلام و نفوذ علماى اسلام در قلوب مردم نگران هستند و آن را ضد منافع خود و مانع در استیلاى آنان بر مسلمانان و معادن و ذخائر آنها مى دانند.
از یکسو زورمندان و طبقه حاکمه که همواره مى خواسته اند به شکل یک واحد ممتاز، انسانها را استعباد نمایند و حکومت فردى داشته باشند و از دیگران حق اظهار راى و حقوق انسانى دیگر را سلب نمایند و مردم را به تعظیم و تکریم خود و اظهار کوچکى و تملقهائى که ننگ انسانیت است وادار نمایند این طبقه را براى این مقاصد کثیف، خطر مى دانستند و براى محو آنها و بى ثمر ساختن تبلیغات و اعتراضات آنها، فعالانه کوشش مى کردند و حتى اگر مى توانستند اشتباه کارى کنند، افرادى را مى ساختند و تحت عناوین و القابى در برابر جامعه روحانیت به اسم عالم و روحانى معرفى مى کردند!
این اقویا و حکومت ها، از ظهور مفاهیم اسلامى و روشن شدن حقایق قرآن سخت بیمناکند، زیرا آنجا که قرآن است و آنجا که اسلام است و آنجا که نداى برابرى و مساوات
«إِنَّ أَكرَمَكُم عِندَ اللَّهِ أَتقاكُم إِنَّ اللَّهَ» (24)
«همانا گرامى ترین شما در نزد خدا پرهیزکارترین شما است».
بلند است، و آنجا که بانگ :
«وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» (25)
«و همانا ما در میان هر امتى پیغمبرى فرستادیم تا به خلق ابلاغ کند که خداى یکتا را بپرستید و از بتان دورى کنید».
شب و روز به گوش ها مى رسد، براى حکومت فردى و این تشریفات و تکریم ها و فرد پرستى ها و این امتیازات و این همه فاصله ها و جدائیها، جائى و حسابى نیست.
و این روحانیت است که رساندن و ابلاغ این نداها، و پیاده کردن این برنامه ها را به عهده گرفته است.
از سوى دیگر مى بینیم روحانیت شیعه چون به اصطلاح امروز دولتى نیست یعنى نمى تواند در نظامات غیر اسلامى (که متاسفانه در همه نقاط دنیا مسلط هستند) خود را ادغام کند که از آنها حقوق و بودجه بگیرد، و مجرى برنامه هاى خاص و معین شده باشد.
اگر چه در نظام اسلامى همه چیز تحت نظر حکومت و نظام اسلام است و رهبر اسلام بر همه امور نظارت دارد، و باید حسن جریان تمام رشته ها را کنترل کند و اداره نماید که از جمله رشته تبلیغات و ارشادات و علوم اسلامى و گسترش دادن آن در بین تمام مردم است بطورى که همه و همه، در مسائل اسلامى وارد گردند، و محققان عالیقدر بتوانند به تحقیق و بررسى مشغول باشند.
اکنون که رسما نظام اسلام بر تمام دنیا حاکم نیست، و نفوذ اسلام و برنامه هاى آن در نفوس باقى است، روحانیت و به عبارت دیگر : روات احادیث اهل بیت علیهم السلام به صورت صنف خاصى شکل گرفته است، ودر حقیقت از نظر هر فرد شیعه متوجه و آگاه، روحانیت همان نقش هیات حاکمه را، که باید ناظر بر اوضاع و تربیت و تعلیم و حسن جریان تمام امور باشد، اجرا مى نماید، ولى هر وقت نظام اسلامى رسما در تمام دنیا یا در یک جامعه پیاده شود، روحانیت به این شکل فعلى باقى نخواهد ماند که ما در این مقاله در مقام تفصیل و شرح این بحث نیستیم.
مقصود این است که روحانیت از جنبه بودجه و قوه و نظام مالى، نظامى که نیروى انتظامى و قوه مجریه رسمى آن را اجرا نماید ندارد، و این خود مردم هستند که با کمال اختیار و بدون این که تحت فشار مطالبه مامور و باز پرس و بازرس و اداره تشخیص مالیاتها و ادارات وصول و جرائم باشند، وجوه شرعیه خود را تمام و کمال، بدون اینکه یک ریال کمتر بدهند، با نهایت خلوص نیت و با افتخار، ادا مى کنند.
و عجیب این است که تبلیغاتى علیه پرداخت وجوه شرعى به علماء و مراجع در سطوح مختلف و به عناوین بسیار و بطور گسترده، ادامه دارد، مع ذلک تاثیرى نمى کند و توجه مردم به پرداخت این وجوه و تقویت بنیه مالى دستگاه رهبرى تشیع، هر روز بیشتر مى شود.
آرى دشمنان مى دانند که یکى از راه هاى مؤثر در از کار انداختن روحانیت و تعطیل حوزه ها و جلوگیرى از نشر معارف اسلام و تربیت علما و محققین روحانیت، استخدام کردن و دستگاهى و دولتى کردن افراد روحانى و تضعیف بنیه مالى اسلام مى باشد، از این جهت با حملات زبانى و قلمى و عملى، و تهمت و افترا و انتشارات فریبنده، مى کوشند تا سازمان رهبرى اسلام و مراکز فکرى و تحقیقى و ثقل روحانیت را نیازمند سازند، و همکاریهاى مالى مردم را قطع کنند، ولى آنچه ملاحظه مى کنیم هر چه سعى مى کنند با وسائل مختلف سمعى وبصرى تبلیغى که در دست دارند، مردم را از پرداخت وجوه شرعى و سهم مبارک امام (علیه السلام) (که پر برکت ترین و مقدس ترین وجوه است) باز دارند، رغبت مردم به پرداخت آن وجوه بیشتر مى شود و روز به روز وضع مالى حوزه هاى علمیه، و کمک هاى مالى به مبلغین، محکمتر و زیادتر مى شود.
چرا؟براى اینکه خدا مى فرماید :
«يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ» (26)
«مى خواهند نور خدا را با دهانشان خاموش سازند ولى خداوند، تمام کننده نورش مى باشد هر چند کفار، اکراه داشته باشند».
چرا؟براى اینکه قلوب، در تحت تصرف ولایتى امام (علیه السلام) قرار دارد (27) و هر چه دشمنان بخواهند با تمهیدات و نقشه ها قلوب را از علما و نواب امام (علیه السلام) منصرف سازند، نمى توانند.
باید این چراغ روشن بماند و حجتهاى امام (علیه السلام) در بین مردم باقى بمانند، و همانطور که خدا زمین و خلایق را بدون حجت نخواهد گذارد، امام (علیه السلام) نیز مردم و شیعیان را بدون حجتى از جانب خود نخواهد گذاشت، و این رشته نیابت و هدایت و حکومت از جانب امام (علیه السلام) همانطور که از آغاز و از عصر غیبت کبرى تا حال منقطع نشده، تا زمان ظهور آن حضرت نیز منقطع نخواهد شد :
«لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّة» (28)
«تا مردم بر علیه خداوند حجتى نداشته باشند».
حاصل اینکه امام (علیه السلام) در عصر غیبت بر امور نظارت دارند، و بطور مطلق از کارها کناره گیرى ندارند.
اگر گفته شود : حال که چنین است، اگر چه ظهور کلى حضرت صاحب الامر- ارواحنا فداه- متوقف بر حصول شرایط و مقدمات و اذن خداوند متعال است، ولى اگر اینگونه مداخلات و توجیهات و مقابلات و تشرف دادن اشخاص به سعادت لقاء و شرفیابى به حضور آن حضرت بیشتر باشد، که یک ظهور جزئى همیشه در بین باشد، اصلاحات مهمى انجام خواهد شد و بسیارى از مصالح تامین و مفاسد زیادى دفع مى گردد.
مثلا اگر آن حضرت با علماء و زعماء، به نحوى که او را هنگام ملاقات نشناسند و بعد بشناسند، دیدارى کند و آنها را راهنمائى بنماید، جریان امور مستقیم مى شود، پس چرا چنین برنامه اى نیست البته خود آن حضرت داناتر به وظایف خود هستند و آنچه را وظیفه دارند و به مقدارى که مصلحت باشد، این کارها را انجام مى دهند و یقینا بهر نحو عمل فرمایند، همان عین وظیفه و مصلحت است.
پاسخ این است که : سخن تمام همین است که گفته شود وظایف و تکالیف حضرت بیشتر از آنچه انجام مى دهند نیست، و آن حضرت، عالم به مصالح و موارد هستند، و در حدودى که مصلحت باشد و به نظام غیبت و تربیت امت و آماده ساختن آنها براى ظهور کلى، خلل وارد نشود، اقدام مى فرمایند.
و اگر بنا باشد که امور تحت نظر مستقیم ایشان قرار بگیرد و استناد علماء و خواص، و بلکه عوام، در اعمال و اقدامات به راهنمائیهاى شخصى و خاص ایشان باشد، یک باب دیگر باز مى شود، و نظام دین و نظامى که در عصر غیبت کبرى در نظر گرفته شده است، اختلال مى یابد، و براى هر لقاء و دیدار و استنادى، خرق عادت و ظهور معجزه لازم مى گردد، و ارتباط با امام (علیه السلام) در غیبت کبرى از غیبت صغرى هم بیشتر مى شود!
بنابر این برنامه و نظام غیبت کبرى، همین نظامى است که اجرا مى شود و از پیش معین شده است، و بیش از این سخن را در این بحث طولانى نمى کنیم و به این بیانات بلاغت نظام حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) کلام را تمام مى کنیم :
«فلا تستعجلوا ما هو کائن مرصد، و لا تستبطئوا ما یجى ء به الغد، فکم من مستعجل بما ان ادرکه و دانه لم یدرکه. و ما اقرب الیوم من تباشیر غد. یا قوم، هذا ابان ورود کل موعود و دنو من طلعة ما لا تعرفون، الا و ان من ادرکها منا یسرى فیها بسراج منیر، و یحذو فیها على مثال الصالحین لیحل فیها بسراج ربقا، و یعتق فیها رقا، و یصدع شعبا، و یشعب صدعا فى سترة عن الناس لا یبصر القائف اثره و لو تابع نظره. ثم لیشحذن فیها قوم شحذ القین النصل تجلى بالتنزیل ابصارهم، و یرمى بالتفسیر فى مسامعهم، و یغبقون کاس الحکمة بعد الصبوح» (29)
«در پیدایش تباهى هایى که واقع خواهد شد و انتظار آن مى رود، شتاب نکنید، و آن را دیر مپندارید که چه بسیار شتاب کننده اى در امرى که چون آن را دریابد، آرزو مى کند که اى کاش به آن نرسیده بود. و امروز، چه بسیار به علائم و آثار فردا نزدیک است.
اى گروه مردم، این زمان، موقع آمدن هر موعود، و گاه نزدیک شدن دیدار فتنه هائى است که از آن آگاه نیستید. آگاه باشید که هر کس از ما اهل بیت (حضرت صاحب الزمان (علیه السلام)) که آن فتنه ها را درک کند، در تاریکى آن حوادث، با چراغى نور دهنده (هدایت الهی) حرکت مى کند و بر روش نیکان رفتار مى نماید، تا آنکه در آن گرفتاریها، ریسمان گمراهیها را بگشاید و اسیر جهل و نادانى را آزاد کند و جمعیت اهل باطل را پراکنده سازد، و تفرقه اهل حق را پیوسته گرداند، در حالى که در پرده و پنهانى از مردم است، و حتى جوینده او نیز او را نمى یابد، هر چند که در پى او نظر افکند».
پس از آن گروهى (جهت برابرى با اهل باطل و حمایت از دین و امر به معروف و نهى از منکر و استقامت در راه حق) تیز (و نافذ و مؤثر) شوند، مانند شمشیرى که آن را شمشیر ساز تیز گرداند، بطورى که دیده هاى آنان به نور قرآن جلا داده شود و تفسیر قرآن در گوش ایشان القا گردد، و شبانگاه، جام حکمت بدانان نوشانند، بعد از اینکه، در بامداد هم آشامیده باشند.

 

 

6- زندگانى شخصى حضرت مهدى (علیه السلام)

سؤال :
آیا حضرت صاحب الامر (علیه السلام) همسر دارند و صاحب عائله و فرزند مى باشند.
اگر دارند کجا اقامت دارند و آیا آنها شناخته شده اند یا بطور ناشناس زندگى مى کنند و کسى آنها را نمى شناسد؟
جواب :
باید متذکر بود که جواب این پرسش، در هاله قدس غیبت امام (علیه السلام) قرار دارد و خفاء امر امام (علیه السلام) که یکى از نشانه ها و خصایص آن حضرت است، در پاسخ این سؤال نیز اثر مى گذارد، لذا بطور تحقیق و یقین نمى توان به آن پاسخ داد، چون در این زمینه احادیث و روایات اطمینان بخشى در دست نداریم، یا اینکه به نظر حقیرنرسیده است، و اگر در عصر ائمه علیهم السلام و در وقت صدور سایر روایات، اینگونه پرسش ها مطرح شده باشد، شاید بعضى از روات احادیث، براى اینکه در جوهر مطلب دخالت نداشته اند، به حفظ و ضبط احادیث آن همت نگماشته اند.
بعضى از روایاتى هم که در دسترس است با چشم پوشى از وضع سند و متون آنها، یا از جهت اختلاف نسخه یا غرابت متن، ضعف دارند. مانند روایت شیخ الطائفه (شیخ طوسى قدس سره) در کتاب «غیبت» از«مفضل بن عمر» از حضرت صادق (علیه السلام) روایت کرده که اگر چه این جمله آن :
«لا یطلع على موضعه احد من ولده و لا غیره» (30)
«بر مکان ایشان هیچ کس، حتى فرزندى از فرزندانش اطلاع ندارد».
که با قطع نظر از مناقشه بعضى در آن، بر وجود فرزند براى آن حضرت دلالت دارد. اما«غیبت نعمانی»این جمله را چنین روایت کرده است :
«لا یطلع على موضعه احد من ولى و لا غیره» (31)
«از مکان ایشان هیچ کس حتى دوستدارانشان نیز خبر ندارند».
با وجود این اختلاف، استناد به نقل «غیبت شیخ» اطمینان بخش نیست، بلکه نقل «غیبت نعمانی» از برخى جهات، مانند علو سند و لفظ حدیث، معتبرتر به نظر مى رسد. بعضى از روایات، مثل خبر «کمال الدین انباری» و خبر «زین الدین مازندرانی» از جهت غرابت و ضعف ظاهرى که در متن آنها است، قابل استناد نمى باشند.
و بعضى دیگر، همچون فقرات برخى از «ادعیه و زیارات» نیز صراحت ندارند، و قابل حمل بر عصر ظهور مى باشند. علاوه بر این، با فرض قبول دلالت، معترض خصوصیات و تفصیلات نبوده، فقط بطور اجمال، اصل متزوج بودن و فرزند داشتن آن حضرت را بیان مى کنند.
خلاصه سخن آنکه :
اگر چه همسر و فرزند داشتن آن حضرت محتمل است، اما در بررسى اخبار و احادیث به حدیث معتبرى که موجب اطمینان باشد، و خصوصا متضمن تفاصیل این موضوع باشد، نرسیدیم، و دنبال کردن و تعقیب این موضوع هم لزومى ندارد.
چنانکه وضع جناب «خضر»که به اتفاق شیعه و سنى در حیات است، و بنابر تفاسیر، همان بنده اى است که در سوره کهف، سرگذشت حضرت «موسی»با سرگذشت ایشان آمده است، از این جهات نیز بر ما نامعلوم است.
و همچنین وضع حضرت «عیسی»با اینکه زنده است، در این امور عادى، از جهات متعدد نا معلوم است. بلکه وضع «دجال»بنابر قول آنانکه فعلا او را زنده مى دانند، و«ابن صائد»و«ابن صیاد»که مسلم در«صحیح»و ترمذى و ابو داوود و ابن ماجه هر یک در«سنن»خود روایت نموده اند (32) از این جهات همه مجهول است، و با وجود این، اهل سنت به وجود آنها و حیات فعلى آنها معترفند.

 

 

7- پیرامون ظهور جزئى حضرت مهدى (علیه السلام) در ایام غیبت کبرى

سؤال :
چرا حضرت ولى عصر- عجل الله تعالى فرجه- براى رفع ظلم و ارشاد مردم، تا حدودى که ممکن است، ظاهر نمى شوند؟مگر امکان ندارد که تا وقت ظهور کلى که در شرایط خاص و آماده شدن طبیعت جهان و جهانیان واقع مى شود، امام (علیه السلام) در مناسبات و فرصتهائى ظاهر شوند و راهنمائیهائى بنمایند؟و به دوستان و شیعیان و حق پرستان مددهائى بدهند، و هر زمان خطرى براى ذات شریفشان جلو آمد، یا مصلحتى اقتضا کرد، غایب شوند؟و به همین نحو، ظهورهاى جزئى، یکى بعد از دیگرى داشته باشند تا آن ظهور کلى فرا رسد؟
جواب :
این نحو ظهور و غیبت، خلاف مصلحت نبوات و خلاف مصالح تربیتى جامعه است، و مانند مداخله یک قوه مستمر غیبى در کادر اختیار بشر و سلب اختیار از انسان مى باشد، و بالاخره با هدف خلقت انسان، تکامل عادى و اختیارى و سیر ارادى و تدریجى او بسوى کمالى که :
«إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا» (33)
«ما او را از آب نطفه مختلط خلق کردیم و داراى قواى چشم و گوش گردانیدیم».
آن را بیان مى دارد، سازگار نیست، و موجب وقوف و بازماندن بشر از سیر ترقى و کمال است، و مانند آن است که همه چیز، وابسته به معجزه گردد، و جریان طبیعى و عادى که سنت خدا بر آن قرار دارد، متروک شود.
ما مى دانیم که شرایط و مقدمات ظهور، دفعتا و بطور ناگهانى حاصل نمى شود (34) ، بلکه از قرنها پیش و به تدریج فراهم مى گردد و دنیا بسوى آن پیش مى رود و از آن استقبال مى نماید. بلکه ظهور، نتیجه حرکت و سیر جامعه انسانى و تحولات فکرى مختلف و دیدن مکتبها و کلاس هاى متعدد بسیارى است.
چنانکه مى دانیم، از مقدمات و شرایط ظهور آن حضرت، این است که باید سطح اندیشه و طرز تفکر مردم، آمادگى براى ظهور و قبول حکومت واحد و جهانى اسلام را داشته باشد و این ویژگى در اثر سیر عادى جامعه در جهات علمى و فکرى و سیاسى و اجتماعى حاصل مى گردد و این نحو غیبت و ظهور (غیبت در عین ظهورهاى پراکنده) مانع از حصول این اهداف و موجب غیر عادى شدن وضع رشد و ترقى افراد و جوامع خواهد شد. به علاوه، این ظهور و اختفا، اگر ملازم با شناختن شخص امام (علیه السلام) باشد، لازمه آن این است که هر وقت در بین حوادث، به حسب وضع عادى، اهل باطل بحسب ظاهر غالب شده و آن حضرت در خطر افتادند، او که برنامه اش یک سلوک عادى و رهبرى متعارف رهبران الهى است، براى حفظ جانش (که ودیعه خدا براى ظهور کلى است) مختفى گردد و مردم را تنها بگذارد. بدیهى است که این برنامه، عکس العمل مساعدى نخواهد داشت، و اگر با شناختن ایشان ملازم نباشد و متنکرا و بطور ناشناس باشد، این ظهور و غیبت نیست، بلکه استمرار غیبت است، زیرا که با مداخله داشتن در امور، بحسب امکان و مصالح، (که البته هست، هر چند ما نحوه دخالت ایشان را ندانیم) از کجا که آن حضرت مثلا در جنگهاى صلیبى شرکت نکرده باشند منتهى تحت فرمان کسى نبوده اند؟و یا اینکه اصحاب و خواص ایشان به فرمان ایشان شرکت نجسته اند.
ما در حوادث بسیار، تاثیر غیبى مى بینیم، که اگر عنایت غیبى نبود، وضع آن حوادث طور دیگر گشته بودو فاتحه اسلام خوانده شده بود، یا صدمات جبران ناپذیرى وارد مى شد. این حوادث بسیار است، حتى در عصر خود ما نیز مى توانیم مواردى را نشان بدهیم.
یک نفر دکتر پزشک، داستانى از یک نفر از مجروحین، در یکى از جنگهاى نواحى خراسان (که او را از اوتاد و وابستگان به حضرت شناخته و عجایب مهمى از او دیده بود) نقل مى کرد، که متاسفانه، هم از جهت اینکه حکایت طولانى بود و هم از جهت مرور زمان و اینکه در وقتى که این حکایت را براى مرحوم آیت الله والد- طاب ثراه- نقل مى نمود، من طفل بودم و کاملا آن را در ذهن نسپردم، نمى توانم به نحو صحیح و خالى از تحریف نقل کنم، ولى این حکایت این موضوع را کاملا روشن مى ساخت که افرادى هستند که در بعضى از امور و کارها و حوادث وارد مى شوند.
حال اسم آنها هر چه باشد، رجال الغیب یا ابدال یا اوتاد یا اصحاب خاص امام (علیه السلام) بالاخره معلوم است که تحت نظر و فرمان ولى امر- عجل الله تعالى فرجه- انجام وظیفه مى نمایند.
حاصل این است که : آنچنان نیست که امام (علیه السلام) در عصر غیبت بطور کلى از امور رعیت خود و جریان اوضاع بر کنار و بى تفاوت باشند، و شاید فرمایش رسول اکرم (صلى الله علیه و آله) در حدیث جابر، اشاره به همین نکته باشد، آنجا که عرضه داشت :
«و هل یقع لشیعته الانتفاع به فى غیبته؟ قال : إِي وَ اَلَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَّةِ إِنَّهُمْ يَنْتَفِعُونَ بِهِ وَ يَسْتَضِيئُونَ بِنُورِ وَلاَيَتِهِ فِي غَيْبَتِهِ كَانْتِفَاعِ اَلنَّاسِ بِالشَّمْسِ وَ إِنْ تَجَلاَّهَا اَلسَّحَابُ» (35)
«جابر پرسید آیا شیعه او در عصر غیبتش از او نفع مى برند؟
حضرت فرمود : آرى، سوگند به آن کس که مرا به پیغمبرى بر انگیخت در دوران غیبت او، به نور او روشنى مى گیرند و به ولایت او بهره مند مى شوند، مانند سود برى مردم از آفتاب پشت ابر».
یکى از اقسام استضائه و انتفاع از وجود امام (علیه السلام) همین مداخلات و تصرفات است که دلیل بر این است که امام (علیه السلام) امر شیعیان را مهمل نگذارده و رها نفرموده است چنانکه از آن حضرت در «احتجاج طبرسی» روایت شده است، فرمودند :
«إِنّا غَيْرُ مُهْمِلينَ لِمُراعاتِكُمْ، وَ لا ناسينَ لِذِكْرِكُمْ، وَ لَوْ لا ذلِكَ لَنَزَلَ بِكُمُ اللاَّْواهُ، وَ اصْطَلَمَكُمُ الاَْعْداءُ. فَاتَّقُوا اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ وَ ظاهِرُونا» (36)
«ما در مراعات شما کوتاهى نمى کنیم و شما را فراموش نمى نمائیم، و اگر این نبود، شر و بدى بر شما نازل مى گشت و دشمنان بر شما مستولى مى گردیدند».
در اینجا مناسب است به این مساله هم توجه شود که این درک شیعه، و ایمان به اینکه حضرت در پشت پرده، پشتیبان آنهاست و آنها را در مقاصد و اهداف اسلامى به انحاء مختلف و مناسب یارى مى دهد، نهضت ها و حرکات اسلامى و جنبش ها را مایه مى دهد، و انسانها را امیدوار مى سازد و به جهاد و کوشش بیشتر براى برقرارى نظام اسلام تشویق مى نماید.

 

 

آخرین نکته :

آخرین نکته اى که در اینجا تذکر آن لازم است این است که : این طرحها و پرسش ها در برابر یک امر واقع شده (غیبت امام (علیه السلام)) ، از جانب افرادى که در تعیین برنامه آن حضرت صلاحیت دخالت ندارند، اگر از جنبه فکرى تا حدى مفید شمرده شود، از جنبه عملى اثرى ندارد و واقعیت را عوض نمى سازد.
غیبت به این نحو که واقع شده، واقع شده است، مثل اینکه انسان یا مخلوقات دیگر، همه و همه، به همین نحو که آفریده شده اند، آفریده شده اند، و گفتن اینکه : «چرا این چنین شده، و چرا آنچنان نشده است؟»در کار دیگرى و در دائره اختیار و سلطنت و مالکیت و آزادى دیگرى، خصوصا خداى عالم قادر مختار حکیم، دخالت بیهوده است، و به فرمایش حکیم طوسى :
هر چیز که هست آن چنان مى باید و آن چیز که آنچنان نمى باید نیست
بنابر این، از جنبه عملى باید به برنامه این امر واقع شده، توجه داشت و تکالیف و وظایفى را که داریم انجام دهیم. آنچه واقع نشده است، نه با حیات و نه با معاش ما، و نه با دنیا و نه با آخرت ما، ارتباط ندارد.

 

 

8- بحثى پیرامون امکان شرفیابى به خدمت حضرت امام عصر (علیه السلام) در غیبت کبرى

سؤال :
چنانکه مى دانیم اشخاص جلیل القدر و مورد وثوق و اعتماد، در حکایات بسیارى که از حد تواتر هم گذشته است، تشرف بسیارى را به فیض حضور انور حضرت مهدى (علیه السلام) نقل نموده اند که با سندهاى معتبر، در کتابهاى مشهور ثبت و ضبط است.
در همین عصر خودمان نیز برخى به این سعادت عظمى نایل گردیده اند، با اینکه در توقیع صادر به نام جناب «على بن محمد سمری» نایب چهارم از «نواب اربعه» در عصر غیبت صغرى، اعلام شده است که.
«وَقَعَتِ اَلْغَيْبَةُ اَلتَّامَّةُ فَلاَ ظُهُورَ إِلاَّ بَعْدَ إِذْنِ اَللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ... وَ سَيَأْتِي شِيعَتِي مَنْ يَدَّعِي اَلْمُشَاهَدَةَ [أَلاَ فَمَنِ اِدَّعَى اَلْمُشَاهَدَةَ] قَبْلَ خُرُوجِ اَلسُّفْيَانِيِّ وَ اَلصَّيْحَةِ فَهُوَ كَذَّابٌ...» (37)
«غیبت کامل آغاز شده و هر کس پیش از«خروج سفیانی»و«صیحه آسمانی»ادعاى مشاهده نماید، کذاب و مفترى است».
بنابر این چون آن حکایات به هیچ وجه قابل خدشه نیست، این توقیع را چگونه باید تفسیر کرد؟
جواب :
این توقیع، اعلام پایان یافتن «غیبت صغری»و شروع «غیبت کبری»است در آن به جناب «على بن محمد سمری»- رضوان الله علیه- امر شده است که به احدى وصیت ننماید که بعد از او قائم مقام او و نایب خاص باشد.
و نیز اعلام صریح بطلان ادعاى افرادى است که در غیبت کبرى، ادعاى نیابت و سفارت خاصه و وساطت بین امام (علیه السلام) و مردم مى نمایند.
بنابر این، چنانکه بعضى بزرگان هم فرموده اند، ممکن است مراد از اینکه «مدعى مشاهده» کذاب و مفترى خوانده شده است، کسانى باشند که ادعاى نیابت کنند و بخواهند با دعوى مشاهده و شرفیابى، خود را واسطه بین امام و مردم معرفى نمایند، و همین حکایات و وقوع تشرف اشخاص به خدمت آن حضرت هم، قرینه و دلیل است بر اینکه در این توقیع، نفى مطلق مشاهده و شرفیابى مراد نیست، بلکه مقصود نفى ادعائى است که دلیل بر تعیین شخص خاصى به نیابت باشد.
و ممکن است مراد از توقیه مذکور نفى ادعاى اختیارى بودن مشاهده و ارتباط باشد، یعنى اگر کسى مشاهده و ارتباط را به اختیار خود ادعا کند، به این صورت که هر وقت بخواهد خدمت امام (علیه السلام) شرفیاب مى شود. یا ارتباط پیدا مى کند، کذاب و مفترى است و این ادعاء از احدى در غیبت کبرى پذیرفته نیست، یا اینکه چنین کسى که این سمت را به راستى داشته باشد، پیدا نخواهد شد، و اگر هم کسى آن را دارا باشد، از دیگران مکتوم مى دارد، و به کسى اظهار و افشا نمى نماید.
علاوه بر این، پیرامون این توقیع، توضیحات دیگرى نیز علماى اعلام داده اند و در کتابهائى مثل «جنة الماوی»مرحوم محدث نورى نقل شده است.
اجمالا با این توقیع، در آن همه حکایات و وقایع مشهور و متواتر نمى توان خدشه نمود، و بر حسب سند نیز، ترجیح با این حکایات است.
اگر خواننده عزیز، خود به کتابهائى مثل نجم الثاقب رجوع نماید، مى بیند که در این حکایات، وقایعى است که هرگز شخص عاقل در صحت آنها نمى تواند شک کند. بنابر این، هم شرفیابى اشخاص به حضور آن حضرت ثابت است و هم کذب و بطلان ادعاى کسانى که در غیبت کبرى ادعاى سفارت و یابت خاصه و وساطت بین آن حضرت و مردم را مى نمایند، معلوم است.

 

 

9- چگونگى غیبت حضرت مهدى (علیه السلام)

سؤال :
غیبت حضرت صاحب الامر (علیه السلام) چگونه است؟آیا جسم شریف ایشان از نظرها پنهان است؟و جسم حضرت اگر شناخته نشوند، دیده نمى شود؟یا اینکه جسم آن حضرت دیده مى شود، ولى کسى ایشان را نمى شناسد؟
جواب :
باید دانست که غیبت جسم شخص یا اشیاى دیگر، و مخفى ماندن فعل و عمل انسان از انظار حاضرین، در تاریخ معجزات و کرامات انبیاء و اولیاء و خواص مؤمنین، بى سابقه نیست، و مکرر اتفاق افتاده است. از جمله در تفسیر آیه کریمه :
«وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَابًا مَسْتُورًا» (38)
علاوه بر آنکه ظاهر آیه دلالت دارد بر اینکه خداى متعال، رسول اعظم (صلى الله علیه و آله) را در هنگامى که قرائت قرآن مى نمود، از کفارى که قصد ایذاى آن حضرت را داشتند، پنهان و مستور مى داشت، در برخى از تفاسیر است که خداوند متعال، پیغمبر (صلى الله علیه و آله) را در هنگام قرائت قرآن، از ابو سفیان، نضر بن حارث، ابو جهل، و حمالة الحطب، مستور مى فرمود. آنان مى آمدند و از نزد آن حضرت مى گذشتند و ایشان را نمى دیدند (39).
ابن هشام در«سیره»حکایتى از مستور ماندن وجود مقدس پیغمبر (صلى الله علیه و آله) از نظر ام جمیل (حمالة الحطب) روایت کرده که در پایان آن، این جمله را از پیغمبر (صلى الله علیه و آله) نقل نموده است :
«لقد اخذ الله ببصرها عنی» (40)
«خداوند دید او را از من گرفت و مرا از او پنهان نمود».
در وقت هجرت از مکه معظمه به مدینه طیبه نیز، بر حسب تواریخ معتبر، مشرکین که بر در خانه پیغمبر (صلى الله علیه و آله) براى کشتن او اجتماع کرده بودند، آن حضرت را ندیدند. بدین ترتیب که پیغمبر (صلى الله علیه و آله) بعد از آنکه حضرت على (علیه السلام) را مامور فرمود تا در بستر او بخوابد، بیرون آمد، و مشتى خاک بر گرفت و بر سر آنها پاشید و (یس و القرآن الحکیم) را تا (فهم لا یبصرون) قرائت کرد، و از آنها گذشت و کسى آن حضرت را ندید (41).
و در تفسیر الدر المنثور جلد 4، صفحه 186، حکایتى است طولانى راجع به خبرى که حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) آن را از پدر بزرگوارش، و آن حضرت از امام زین العابدین و او از امیر المؤمنین علیهم السلام روایت کرده است که از شواهد این موضوع است.
و نیز در تفسیر آیه کریمه :
«وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ»
«و در مقابل و پشت سر آنها مانعى قرار دادیم و آنها را به وسیله آن مانع، پوشاندیم، پس آنها نمى بینند».
در کتب تفاسیر، روایاتى است که دلالت بر این موضوع دارند (42).
در تاریخ زندگى ائمه علیهم السلام نیز بر این موضوع، شواهد متعددى وجود دارد، مانند غایب شدن حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) از نظر ماموران عبد الملک مروان، که علاوه بر علماى شیعه، علماى اهل سنت مثل «ابن حجر»نیز آن را روایت کرده اند.
پس مساله غایب شدن شخص، مساله اى واقع شده و سابقه دار مى باشد.
و اما خفاء عنوان و ناشناخته ماندن انسان، بدون غایب شدن بدن بسیار بسیط و ساده است و در بسیارى از موارد، محتاج به اعجاز و خرق عادات نمى باشد، و همواره اشخاصى را مى بینیم که کاملا در نظرها آشکارند، ولى آنها را نمى شناسیم.
پس از این مقدمه، در جواب سؤال گفته مى شود :
اگر چه فلسفه و صحت و فائده غیبت، به هر یک از دو نحو (غایب شدن جسم و ناشناس بودن) حاصل مى شود و این جهات که امر امام (علیه السلام) مخفى باشد و کسى او را نشناسد، یا نتواند متعرض ایشان گردد و سائر هدف ها و مقاصدى که در غیبت آن حضرت است، در هر دو حال حاصل است، اما از جمع بین روایات و حکایات تشرف افراد به خدمت آن حضرت و استفاده تفسیر بعضى از آنها از برخى دیگر، دانسته مى شود که غیبت آن حضرت به هر دو شکل (ناپیدا شدن و ناشناس بودن) وقوع دارد، و بلکه گاهى در زمان واحد هر دو شکل واقع شده است، یک نفر ایشان را دیده و نشناخته است، و دیگرى در همان حال، اصلا آن حضرت را ندیده است. چنانکه پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله) را در بعضى از وقایعى که به آن اشاره شد، بعضى مى دیدند و بعضى نمى دیدند.
نهایت این است که در«غیبت صغری»در برخى مواقع که مکان آن حضرت معلوم بوده است، غیبت غالبا به صورت غایت شدن جسم و بدن آن حضرت، و بلکه در بعضى حکایات، به صورت غایب شدن مکان و منزل ایشان نیز، بوده است، و بسا که حتى بعضى از نواب خاص- رضى الله عنهم- که از مکان آن حضرت مطلع بوده، و مى دانسته اند که آن حضرت کجا تشریف دارند، با وجود این، آن حضرت را در آن مکان رؤیت نمى کردند.
در«غیبت کبری»هم امکان دارد که نسبت به اغلب و اکثر مردم، غیبت به همین صورت باشد و در بعضى فرصتها و مناسبات و بعضى ازمنه و امکنه، نسبت به بعضى از افراد، امکان رؤیت جسم حاصل باشد، چه آنکه در حال رؤیت، آن حضرت را بشناسند (که به ندرت اتفاق مى افتد) یا اینکه بعد از تشرف و سعادت دیدار ملتفت این موضوع شوند، یا اصلا توجه پیدا نکنند.
اخبار و حکایات معتبر، این تفصیلات را روشن مى سازد، البته بر حسب بعضى از اخبار، در«موسم»، مانع رؤیت جسم مرتفع مى شود، ولى با دیدن جسم ایشان، کسى آن حضرت را نمى شناسد.
مطلبى که توجه به آن لازم است این است که : غیبت جسم، بدون اعجاز و خرق عادت واقع نمى شود، اما پنهان شدن نام و عنوان و ناشناخته بودن، به طور عادى نیز واقع مى شود، هر چند در بعضى مواقع، استمرار آن یا جلوگیرى از التفات اشخاص به استعلام و طلب معرفت، محتاج به خرق عادت و تصرف در نفوس است که خداوند قادر متعال براى تحقق اراده خود و حفظ ولى امر- عجل الله تعالى فرجه الشریف- تمام اسباب عادى و غیر عادى آن را به توسط خود آن حضرت و یا مستقیما- هر طور که مصلحت باشد- فراهم مى سازد.
«و ما ذلک على الله بعزیز»

 

 

10- علت غیبت امام عصر (علیه السلام) با وجود آمادگى شرایط ظهور

سؤال :
«دوایت م. نلدسن»خاور شناس، پیرامون غیبت حضرت مهدى (علیه السلام) بیاناتى دارد و در آن به مناسبات متعدد اشاره کرده است.
از جمله مطالب او این است که : شیعه دورانهاى گوناگونى را پشت سر گذاشته، گاهى تشیع در اعتلا و قوت بوده است، مانند عصر «آل بویه» و «صفویه» و زمانى ظلم و جنگ و فتنه و فساد، در ممالک اسلامى شایع بوده است، مثل اعصار جنگهاى صلیبى و دوران هجوم و یورش مغول به شهرهاى ایران، مع ذلک امام مهدى ظهور نکرده اند، مانند آنکه علائم ظهور آشکار شده ولى امام ظاهر نشده باشند (43). او در این زمینه سخنان دیگرى از این قبیل گفته و دراذهان مردم پاره اى شبهه ایجاد کرده است.
جواب :
اصولا باید توجه داشت که سخنان خاور شناسان در مسائل اسلامى، بخصوص در مواردى که بر خلاف نظر محققان و دانشمندان مسلمان باشد، مورد اعتماد نیست، و به اعترافات و سخنان آنها، صرفا در برابر خودشان و براى ملل دیگر، و در مقام تایید و آراء علماى اسلام مى توان استشهاد کرد، ولى در مقام تحقیق و کشف حقیقت، به چند جهت که ذیلا یاد آور مى شویم، گفتار آنان اصل نبوده و قابل استناد نمى باشد :
1- بسیارى از خاور شناسان، عمال استعمار و صهیونیسم و تبشیر و دستگاه پاپ هستند و از جانب وزارت هاى مستعمرات یا مراکز دیگر حتى «یونسکو»- که تحت نفوذ کامل «صهیونیسم» قرار دارد- ماموریت دارند که مسلمانان کتاب و رساله و مقاله بنویسند.
این دسته از خاورشناسان، پیشقراول استعمار و غرب زندگى بوده و در جدا کردن مسلمانان از فرهنگ و آداب اسلام و تضعیف علائق اسلامى و کم کردن التزام مسلمانان از فرهنگ و آداب اسلام و تضعیف علائق اسلامى و کم کردن التزام مسلمانان به احکام و تعالیم دین نقش مؤثرى داشته، و نقشه هائى که علیه مسلمانان طرح کرده و پیشنهادهائى که بسا به صورت دلسوزى و دعوت به ترقى و تعالى مى دهند، از«سوء نیت»و خبث باطن آنها حکایت مى کند، و متاسفانه گفته هاى آنها در مطبوعات و جرائد و مجلات غرب زده و مقلد و مزدور مسلمانان نیز منعکس مى گردد. مثلا یکى از آنها مردى ست به نام «ماسینیون»که مامور وزارت مستعمرات فرانسه بود.
وى همان کسى است که پیشنهاد داد تا براى تجزیه و تفرقه ملل عرب و براى متروک کردن لغت قرآن و بیگانه کردن مسلمانان از منطق قرآن و هدایتها و ارشادات آن، باید در هر منطقه از بلاد عرب، لغتهاى محلى را رسمیت داد، تا به تدریج زبان قرآن و منطق و تعلیمات قرآن مهجور گردد و کسى چیزى از آن را درک نکند و همه از آن بیگانه شوند (44).
بعضى از این مستشرقان مانند «جولد تسیهر» در کتابهائى که نوشته اند، مغرضانه مطالب را تحریف کرده اند و مانند «لامنس» سعى مى کنند که در تاریخ اسلام تصرف نموده و واقعیات را انکار کنند و افرادى را که خیانت کرده و با مسیحیت همکارى داشته اند تبرئه نمایند، و حکومت هائى مثل حکومت «بنى امیه» را شرعى و نمونه نظام اسلام معرفى کنند!
برخى دیگر فریبکارانه پیرامون اسلام کتاب نوشته و قصدشان این بوده است که در یک یا دو مورد حساس، حقیقتى را مسخ یا تهمتى را به اسلام وارد کنند و بطورى آن را عرضه بدارند که حتى بسیارى از مسلمانها هم ملتفت سوء نیت و غرض آنها نگردند
برخى هم به منظور سابقه سازى براى اقلیتهائى که اختراع کرده یا تحت الحمایه و مزدور و جاسوس خود قرار داده اند، به استشراق مى پردازند و براى این اقلیت ها، تاریخ و نفوذ و دین جعل مى نمایند چنانکه در مورد وهابیها، قادیانى ها، بهائى ها، شیخى ها و حتى صوفیها کوتاهى نکرده و در خیانتها و جاسوسى هاى بزرگ، از آنها بهره برده اند.
2- گروه دیگرى از«خاور شناسان» به واسطه قلت اطلاع، و ضعف بررسى، اظهار نظرهاى غلط و جاهلانه و دور از حقیقت مى نمایند، و بسا که صلاحیت علمى و حدود اطلاعاتشان، از حد مسافرت عادى به چند کشور شرقى و کارمندى یک سفارتخانه یا یک مؤسسه در یک کشور شرقى، تجاوز نکند.
بدیهى است که بررسى ها و آراء این افراد، عامیانه و مبتذل و بى ارزش است. ولى با اینهمه، غرب زدگان شرق، چون شیفته هر راى و نظرى مى باشند که صاحبش اسم فرنگى داشته باشد و به او« مستر» یا« مسیو» یا« مسیس» یا« مادام» بگویند، به گفتار و نوشته هاى آنان به نظر احترام نگریسته و مثل اصل مسلمى مى پذیرند.
3- گروه دیگرى را تعصب مسیحیت، کور و کر کرده و بر اساس تعصب، از تحریف و قلب حقایق و بستن هر گونه تهمت و افترا به مسلمانان، باک ندارند.
4- بعضى از«خاور شناسان»به کاوش و تجسس از آراء غیر مشهور پرداخته و اسامى و نام هاى فرقه هاى از بین رفته یا وجود نیافته را زنده مى نمایند و این کار را به نظر خود کشفى شمرده و مسلمانان را متهم مى سازند.
5- برخى دیگر در مقام ایجاد تفرقه بین مسلمانان و آنان را در برابر و مقابل یکدیگر قرار دادن و به اتحاد اسلامى ضربه زدن، در بلاد اسلام گردش مى کنند، و از این فرقه یا اهل این منطقه چیزى را شنیده یا نشنیده، به فرقه دیگر و اهل منطقه دیگر مى رسانند و تخم عداوت و کینه و بدبینى را بین آنها مى پاشند.
6- بعضى دیگر براى اینکه وضع موجود را متزلزل ساخته و شعائر اسلامى را تضعیف نمایند در گذشته ها و سوابق بسیار دور ملل و جوامع تجسس مى کنند، و سپس با تجدید آن گذشته ها، فرهنگ مرده و کهنه را به آنها عرضه مى دارند و مردم را عقب گرا مى نمایند و التزام و تعهدشان را به سنن و شعائرى که به آن ملتزم و متعهد هستند، ضعیف مى سازند و سرگردان و بى علاقه و بى شخصیتشان کرده، خصائص دینى و قومى آنها را از آنان سلب مى نمایند.
7- معدودى مستشرقین بى غرض نیز هستند که تا حدودى صلاحیت بررسى و کاوش دارند و مقصودشان کشف حقایق و تحقیق ساده است که بر حسب درجات معلومات و تخصصى که دارند، نوشته هاى آنها ارزش دارد، ولى با وجود این، نوشته هاى این افراد نیز خالى از اشتباه نیست و نیاز به تحقیق و تلخیص دارد، هر چند بررسى هاى آنها در بعضى از رشته ها مفید، و مخصوصا براى رفع تهمتهائى که قرنها مسیحیت متعصب و خودخواه به اسلام زده است، سودمند مى باشد.
پس از این مقدمه مى گوییم : از بررسى کتاب «عقیدة الشیعه»استفاده مى شود که نویسنده، با اینکه شانزده سال در«مشهد مقدس»اقامت داشته است، ولى مسائل را با عینک حقیقت بینى مطالعه ننموده و حتى مانند یک فرد نه مسلمان و نه مسیحى دنبال تحقیق نبوده، بلکه اسلام و مجامع اسلامى و برنامه و آداب مسلمانان را، از دیدگاه یک نفر مسیحى مامور و گزارشگر، مطالعه مى کرده است.
لذا، اگر چه در بعضى موارد به ناچار اعترافاتى دارد و از خلال نوشته هایش حقایق بسیار روشن مى شود، ولى چون حقانیت اسلام را قبول نداشته و بررسى او هم براى حقیقت شناسى و رسیدن به دین حق نبوده است، در توجیه و تفسیر مسائل و حوادث، چنان روشى را پیش گرفته است که به «آشکار شدن بطلان کلیسا و مسیحیت کنونى و حقانیت اسلام» منتهى نگردد.
اینگونه بررسى و تحقیق در عقاید و آراء و جهات افتراق فرق، کار سازمانهاى شرق شناسى تبشیر و استعمار را آسان مى سازد و آنان را در راه گسترش نفوذ و تسلط بر کشورهاى شرقى یارى مى دهد.
کتاب «عقیدة الشیعه»باید مورد نقد و بررسى دقیق محققان شیعه قرار بگیرد، و پیرامون اشتباهات و غرض ورزیهائى که در آن است، توضیحات لازم داده شود.
نویسنده در قسمتهاى مختلف این کتاب، به گفته هاى خاور شناسان مغرض یا اشتباهکارى همچون : ارنولد، لامنس، نیکلسون، جولد تسیهر، براون، مویر، مرغلیوث، نیکلین، لسترینج، بر تن، ماکدونالد فریدلاندر، بروکلمن، ستانلى لین بول، سریرى سایکس، بردلیم رمزى و هیوارث، نیز استناد کرده و به نتایج بررسى هاى آنها اعتماد نموده است.
در بین خاور شناسان نامبرده، افرادى هستند که در قلب حقایق و تحریف مطالب و غرض ورزى و دشمنى با اسلام و مسلمین، مشهور و معروفند.
این مطالبى که او پیرامون غیبت امام (علیه السلام) در صفحه 348 و 349 کتاب مزبور نگاشته است، نمونه اى از اشتباهات او یا غرض ورزیها و دشمنیهاى او با شیعه و مسلمانان است.
زیرا هر کس در عقاید شیعه و اخبار و احادیث راجع به غیبت حضرت صاحب الامر (علیه السلام) و کتابهائى که در این موضوع نوشته شده، بررسى مختصر هم کرده باشد، مى فهمد که مساله انتظار و شرایط و برنامه آن، از دید شیعه و منطق احادیث و اخبار، از این مناسبتها که «نلدسن»ذکر کرده است، گسترده تر بوده، با اوضاع عمومى جهان ارتباط دارد و یک مساله طائفه اى و منطقه اى، و مربوط به گوشه اى از جهان نیست، بلکه مساله تمام زمین و تمام جهان و انقلاب جهانى مطرح است، مساله مهدویت با حکومت «آل بویه»و سلطنت «صفویه»با فرض اینکه برنامه کار آنها تا حدودى به نظام حکومت اسلام نزدیک بوده و احکام اسلام و نظام اسلام را تا آنجائى که حکومت و استبداد آنها در مخاطره قرار نگیرد پیاده مى کردند ارتباط ندارد.
در مساله آمادگى براى ظهور حضرت مهدى (علیه السلام) بایستى غیر از منطقه حکومت «آل بویه» و «صفویه»، وضع سائر مناطق و امکانات بسیار دیگر را نیز در نظر گرفت، تا معلوم شود که این ظهور، در آن زمانها انجام پذیر نبوده است. علاوه بر آنکه حضور آن حضرت یک ظهورى است که حصول تمام شرایط و زمینه ها و وقت آن را، فقط خدا مى داند.
همچنین از نظر جنگ و فتنه و فساد و بیدادگرى و خونریزى، وضع منطقه خاصى را نمى توان در نظر گرفت و شرایط ظهور را مساعد شمرد، زیرا که همیشه کم و بیش این حوادث بوده و هست، درمنطقه اى حکومت شر و ظلم و فساد وجود دارد و در منطقه دیگر حکومت بالنسبه معتدل تر به چشم مى خورد. اینها مناسباتى نیست که در آن، براى آن، ظهور کلى عدل و آرامش و نظام اصلح صورت پذیر باشد.
در«جنگهاى صلیبی»، ظلم و جور به اصطلاح عرفى، حتى در مناطق طرفین وجود نداشت، اگر چه ظلم و جور به معنى حقیقى وجود داشت- چون همه آن حکومتها بر اساس استضعاف و استبداد بودند- اما رشد جوامع به حدى نبود که آن را درک کنند، و سنگینى و فشارى را که آن حکومتها بر روح انسان دارد، احساس نمایند، و معدودى هم از مردمان آشنا باشد منطق حقیقى قرآن، اگر چه درک مى کردند، ولى در اقلیت محض بودند و جنگهائى را هم که آتشش روشن بود، عدل و حق خواهى مى شمردند.
در «هجوم مغول» نیز وضع به همین گونه بود، تاسیس حکومت جهانى اسلام و انقلاب عظیم توحیدى آن، امکان پذیر نبود، و همان مردمى که گرفتار این حمله بودند، این مسائل عالى را درک نمى کردند.
بر افرادى که به نسبت از اخیار شمرده مى شدند، افکار ضعیف پرور و از بین برنده شهامت و شجاعت و طرز تفکر درون گراى صوفیانه مسلط بود، که از عالم پهناور اسلام، حال مقاومت و دفاع از چنین یورشى را سلب کرده بود.
چنانکه داستان قتل شیخ «نجم الدین صوفی»در مسجد جامع و اهانتهائى که از جانب مغول به قرآن مجید و مقدسات اسلام شد، نمونه اى از این وضع اسفناک و افکار منحرف و راکد مسلمانان است. غرض اینکه، زمینه براى حکومت جهانى اسلام فراهم نبود، نه افکار و اندیشه ها و سطح بینش و بصیرت و رشد مردم آماده بود، و نه مردم، حاضر به فداکارى و همکارى در این سطح جهانى بودند.
چنانکه گفتیم ما نمى توانیم این شرایط را از هر جهت به دست بیاوریم، و حصول تمام آن مقدمات را در یک عصر معین پیش بینى کنیم، که مثلا در چند قرن و چند هزار سال فراهم مى شود. و اینکه بشر باید چه کلاسها و مکتبهائى را ببیند و چه رژیمهائى را پشت سر بگذارد، از اینکه آنها بتوانند اصلاحات را در سطح واحد و به نفع تمام بشریت انجام دهند، مایوس گردد و خود را براى استقبال از آن عصر علم و پاکى و عصر فضیلت و عدالت آماده کند.
حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) مى فرماید :
«مَا أَطْوَلَ هذَا الْعَنَاءَ، وَ أَبْعَدَ هذَا الرَّجَاءَ» (45)
«چه طولانى و دراز است این رنج و چه دور است این امید».
این همه اخبار که در آنها این جمله وارد شده است :
«يَمْلَأُ اَلْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً» (46)
«خدا پرمى کند به وسیله او زمین را از قسط و عدل بعد از اینکه پر شده باشد از ظلم و جور».
و مانند این فرمایش امیر المؤمنین (علیه السلام) که مى فرماید :
«ذَاكَ حَيْثُ تَكُونُ ضَرْبَةُ اَلسَّيْفِ عَلَى اَلْمُؤْمِنِ أَهْوَنَ مِنَ اَلدِّرْهَمِ مِنْ حِلِّهِ ذَاكَ حَيْثُ يَكُونُ اَلْمُعْطَى أَعْظَمَ أَجْراً مِنَ اَلْمُعْطِي ذَاكَ حَيْثُ تَسْكَرُونَ مِنْ غَيْرِ شَرَابٍ بَلْ مِنَ اَلنِّعْمَةِ وَ اَلنَّعِيمِ وَ تَحْلِفُونَ مِنْ غَيْرِ اِضْطِرَارٍ وَ تَكْذِبُونَ مِنْ غَيْرِ إِحْرَاجٍ . ذَاكَ إِذَا عَضَّكُمُ اَلْبَلاَءُ كَمَا يَعَضُّ اَلْقَتَبُ غَارِبَ اَلْبَعِيرِ» (47)
«این (ظهور و فرج) هنگامى به وقوع مى پیوندد که ضربت شمشیر بر مؤمن آسانتر است از بدست آوردن یک درهم حلال. این وقتى است که عطا شونده، اجر و مزدش، از عطا کننده عظیم تر باشد.
این هنگامى است که مست مى گردید از غیر شراب، بلکه از نعمت و نعمى، و سوگند یاد مى کنید نه از روى ناچارى، دروغ مى گوئید، نه از جهت ضرورت. این در زمانى است که بلاء شما را بگزد، چنانکه پالان، کوهان شتر را مى گزد».
این احادیث دور نمائى از وضع آن زمان است. اما چه اسباب و شرایطى فراهم مى شود که در زمین پر از ظلم و جور شود، و این سختیها و تغییرات پیش بیاید و این اسباب و شرایط، مقدماتش از چه زمان فراهم مى شود؟به نظر مى رسد که مرور اعصار و تحولات و پیدایش مکتبهاى گوناگون و رژیمها و نظامات در قرنها و دورنها، این اسباب را آماده مى سازند و جهان را براى این ظهور عظیم آماده مى نمایند.
«نلدسن»بدون توجه و بررسى این دقایق و نکات و جواب موضوع یا با توجه به اینها و بصورت مغرضانه مانند آنکه علائم و نشانیهاى ظهور آشکار شده باشد و امام (علیه السلام) ظاهر نشده باشد، در اینجا سخن گفته است و افکار افراد بى اطلاع و شیعه نشناس را گمراه کرده و تحقیق و بررسى را بد نام ساخته است.
بدیهى است که مسلمانان آگاه، در مورد نوشته ها و کتابهاى «خاورشناسان»که بیشتر یا مغرض، یا بى اطلاع هستند، به دستور : «الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ» (48)
« (اى رسول ما) بشارت رحمت ده بر آن بندگانى که چون سخن بشنوند نیکوتر آن را عمل کنند، آن کسانى که خدا آنان را به لطف خاص خود هدایت فرموده و آنان نیز به حقیقت، خردمندان عالمند».

لطف الله صافى گلپایگانى
28 جمادى الاولى 1398 ه. ق
مطابق 15 خرداد 1357 ه ش

پى نوشت ها :

1- نهج البلاغه، حکمت 147، و به تذکرة الحفاظ ذهبى، ج 1، ص 12، نیز مراجعه شود.
2- سوره یوسف، آیه 40.
3- ایمان و عقیده به این نظام کمترین فائده اش باز دارى و کنترل هر نظام دیگر است که بر اوضاع مسلط شده باشد، عقیده به نظام امامت، آن نظامات غیر شرعى را نیز محدود مى کند و از دیکتاتورى و مطلق العنانى آنها جلوگیرى مى نماید، و افراد را از اینکه دربست خود را در اختیار آنها بگذارند، مانع مى شود. نظام امامت در هر مرحله اى از نفوذ که باشد در همان مرحله نظام بازدارى از ظلم و فساد و استضعاف است که بیشتر از این در اینجا مجال شرحش نیست.
4- منتخب الاثر ص 15.
5- کافى ج 1، ص 375.
6- کافى، ج 1، ص 376، ح 4.
7- مخفى نماند که احادیث بسیار در موضوع ولایت اهل بیت علیهم السلام و اینکه هیچ عملى بدون ولایت نفع نمى دهد وارد است، که قسمتى از آنها را در کتاب «امان الامة»نقل کرده ام، و همه بر اهمیت نظام امامت و اینکه باید امت آن را تعظیم نموده و از آن اطاعت داشته باشند، دلالت دارند.
8- رجوع شود به منتخب الاثر، ب 5، ف 7، ص 475 و 476.
9- سوره بقره، آیه 249.
10- سوره آل عمران آیه 64.
11- سوره نحل آیه 90.
12- سوره حجرات آیه 13.
13- رجوع شود به منتخب الاثر، ف 6، ب 5، ص 452 و 453.
14- نهج البلاغه خطبه 2.
15- نهج البلاغة خطبه 3.
16- از حکایات جالب و مورد اطمینان که در زمان ما واقع شده، این حکایت را که در هنگام چاپ این کتاب برایم نقل شد و در آن نکات و پندهائى است، جهت مزید بصیرت خوانندگان که به خواندن این گونه حکایات علاقه دارند، در اینجا یادداشت را ضمیمه کتاب مى نمایم :
چنانکه اکثر مسافرینى که از قم به تهران و از تهران به قم مى آیند، و اهالى قم نیز اطلاع دارند، اخیرا در محلى که سابقا بیابان و خارج از شهر قم بود، در کنار راه قم- تهران، سمت راست کسى که از قم به تهران مى رود- جناب حاج ید الله رجبیان از اخیار قم، مسجد مجلل و با شکوهى به نام مسجد امام حسن مجتبى (علیه السلام) بنا کرده است که هم اکنون دائر شده و نماز جماعت در آن منعقد مى گردد.
در شب چهار شنبه بیست و دوم ماه مبارک رجب 1398- مطابق هفتم تیر ماه 1357- حکایت ذیل را راجع به این مسجد شخصا از صاحب حکایت جناب آقاى احمد عسکرى کرمانشاهى که از اخیار بوده و سالها است در تهران متوطن مى باشد، در منزل جناب آقاى رجبیان با حضور ایشان و برخى دیگر از محترمین، شنیدم.
آقاى عسکرى نقل کرد : حدود هفده سال پیش، روز پنج شنبه اى بود، مشغول تعقیب نماز صبح بودم. در زدند. رفتم بیرون، دیدم سه نفر جوان که هر سه میکانیک بودند، با ماشین آمده اند. گفتند : تقاضا داریم امروز روز پنج شنبه است، با ما همراهى نمائید تا به مسجد جمکران مشرف شویم، دعا کنیم، حاجتى شرعى داریم.
اینجانب جلسه اى داشتم که جوانها را در آن جمع مى کردم و نماز و قرآن مى آموختم. این سه جوان از همان جوانها بودند. من از این پیشنهاد خجالت کشیدم، سرم را پائین انداختم و گفتم : من چکاره ام بیایم دعا کنم. بالاخره اصرار کردند، من هم دیدم نباید آنها را رد کنم، موافقت کردم. سوار شدم و بسوى قم حرکت کردیم.
در جاده تهران (نزدیک قم) ساختمانهاى فعلى نبود، فقط دست چپ یک کاروانسراى خرابه به نام «قهوه خانه على سیاه»بود، چند قدم بالاتر، از همین جا که فعلا«حاج آقا رجبیان»مسجدى به نام مسجد امام حسن مجتبى (علیه السلام) بنا کرده است، ماشین خاموش شد.
رفقا که هر سه میکانیک بودند، پیاده شدند، سه نفرى کاپوت ماشین را بالا زدند و به آن مشغول شدند. من از یکنفر آنها به نام على آقا یک لیوان آب گرفتم براى قضاى حاجت و تطهیر، رفتم که بروم توى زمینهاى مسجد فعلى، دیدم سیدى بسیار زیبا و سفید، ابروهایش کشیده، دندانهایش سفید، و خالى بر صورت مبارکش بود، با لباس سفید و عباى نازک و نعلین زرد و عمامه سبز مثل عمامه خراسانیها، ایستاده و با نیزه اى که به قدر هشت نه متر بلند است زمین را خط کشى مى نماید. گفتم اول صبح آمده است اینجا، جلو جاده، دوست و دشمن مى آیند رد مى شوند، نیزه دستش گرفته است.
(آقاى عسکرى در حالى که از این سخنان خود پشیمان و عذرخواهى مى کرد گفت : )
گفتم : عمو!زمان تانک و توپ و اتم است، نیزه را آورده اى چه کنى، برو درست را بخوان. رفتم براى قضاى حاجت نشستم.
صدا زد : آقاى عسکرى آنجا ننشین، اینجا را من خط کشیده ام مسجد است.
من متوجه نشدم که از کجا مرا مى شناسد، مانند بچه اى که از بزرگتر اطاعت کند، گفتم چشم، پا شدم.
فرمود : برو پشت آن بلندی.
رفتم آنجا، پیش خود گفتم سر سؤال با او را باز کنم، بگویم آقا جان، سید، فرزند پیغمبر، برو درست را بخوان. سه سؤال پیش خود طرح کردم.
1- این مسجد را براى جن مى سازى یا ملائکه که دو فرسخ از قم آمده اى بیرون زیر آفتاب نقشه مى کشى، درس نخوانده معمار شده ای؟!.
2- هنوز مسجد نشده، چرا در آن قضاء حاجت نکنم؟.
3- در این مسجد که مى سازى جن نماز مى خواند یا ملائکه؟.
این پرسش ها را پیش خود طرح کردم، آمدم جلو سلام کردم. بار اول او ابتداى به سلام کرد، نیزه را به زمین فرو برد و مرا به سینه گرفت. دست هایش سفید و نرم بود. چون این فکر را هم کرده بودم که با او مزاح کنم و (چنانکه در تهران هر وقت سید شلوغ مى کرد، مى گفتم مگر روز چهار شنبه است) عرض کنم روز چهار شنبه نیست، پنج شنبه است، چرا آمده اى میان آفتاب.
بدون اینکه عرض کنم، تبسم کرد.
فرمود : پنج شنبه است، چهار شنبه نیست. و فرمود : سه سؤالى را که دارى بگو.
ببینم!
من متوجه نشدم که قبل از اینکه سؤال کنم، از ما فى الضمیر من اطلاع داد. گفتم : سید فرزند پیغمبر، درس را ول کرده اى، اول صبح آمده اى کنار جاده، نمى گوئى در این زمان تانک و توپ، نیزه بدرد نمى خورد، دوست و دشمن مى آیند رد مى شوند، برو درست را بخوان.
خندید، چشمش را انداخت به زمین، فرمود : دارم نقشه مسجد مى کشم. گفتم : براى جن یا ملائکه؟فرمود : براى آدمیزاد، اینجا آبادى مى شود.
گفتم : بفرمائید ببینم اینجا که مى خواستم قضاى حاجت کنم، هنوز مسجد نشده است؟
فرمود : یکى از عزیزان فاطمه زهرا علیها السلام در اینجا بر زمین افتاده، و شهید شده است، من مربع مستطیل خط کشیده ام، اینجا مى شود محراب، اینجا که مى بینى قطرات خون است که مؤمنین مى ایستند، اینجا که مى بینى، مستراح مى شود، و اینجا دشمنان خدا و رسول به خاک افتاده اند. همینطور که ایستاده بود برگشت و مرا هم برگرداند، فرمود : اینجا مى شود حسینیه، و اشک از چشمانش جارى شد، من هم بى اختیار گریه کردم.
فرمود : پشت اینجا مى شود کتابخانه، تو کتابهایش را مى دهی؟گفتم : پسر پیغمبر، به سه شرط، اول اینکه من زنده باشم.
فرمود : ان شاء الله.
شرط دوم این است که اینجا مسجد شود.
فرمود : بارک الله.
شرط سوم این است که بقدر استطاعت، و لو یک کتاب شده براى اجراى امر تو پسر پیغمبر بیاورم، ولى خواهش مى کنم برو درست را بخوان، آقا جان این هوا را از سرت دور کن.
دو مرتبه خندید مرا به سینه خود گرفت. گفتم : آخر نفرمودید اینجا را کى مى سازد؟فرمودید الله فوق ایدیهم.
گفتم : آقا جان، من اینقدر درس خوانده ام، یعنى دست خدا بالاى همه دستهاست.
فرمود : آخر کار مى بینى، وقتى ساخته شد به سازنده اش از قول من سلام برسان.
مرتبه دیگر هم مرا به سینه گرفت و فرمود : خدا خیرت بدهد.
من آمدم رسیدم سر جاده، دیدم ماشین راه افتاده. گفتم : چطور شد؟گفتند : یک چوب کبریت گذاشتیم زیر این سیم، وقتى آمدى درست شد. گفتند : با کى زیر آفتاب حرف مى زدی؟گفتم : مگر سید به این بزرگى را با نیزه ده مترى که دستش بود، ندیدید؟من با او حرف مى زدم. گفتند : کدام سید؟ خودم برگشتم دیدم سید نیست، زمین مثل کف دست، پستى و بلندى نبود، هیچ کس نبود.
من یک تکانى خوردم. آمدم توى ماشین نشستم، دیگر با آنها حرف نزدم. به حرم مشرف شدم، نمى دانم چطورى نماز ظهر و عصر را خواندم. بالاخره آمدیم جمکران، ناهار خوردیم. نماز خواندم. گیج بودم، رفقا با من حرف مى زدند، من نمى توانستم جوابشان را بدهم.
در مسجد جمکران، یک پیر مرد یک طرف من نشسته، و یک جوان طرف دیگر، من هم وسط ناله مى کردم، گریه مى کردم. نماز مسجد جمکران را خواندم، مى خواستم بعد از نماز به سجده بروم، صلوات را بخوانم، دیدم آقائى سید که بوى عطر مى داد، فرمود : آقاى عسکرى سلام علیکم. نشست پهلوى من.
تن صدایش همان تن صداى سید صبحى بود. به من نصیحتى فرمود. رفتم به سجده، ذکر صلوات را گفتم. دلم پیش آن آقا بود. سرم به سجده، گفتم سر بلند کنم بپرسم شما اهل کجا هستید، مرا از کجا مى شناسید. وقتى سر بلند کردم، دیدم آقا نیست.
به پیر مرد گفتم : این آقا که با من حرف مى زد، کجا رفت، او را ندیدی؟گفت : نه.
از جوان پرسیدم، او هم گفت، ندیدم. یک دفعه مثل اینکه زمین لرزه شد، تکان خوردم، فهمیدم که حضرت مهدى (علیه السلام) بوده است. حالم بهم خورد، رفقا مرا بردند آب به سر و رویم ریختند. گفتند : چه شده؟خلاصه، نماز را خواندیم، به سرعت بسوى تهران برگشتیم.
مرحوم حاج شیخ جواد خراسانى را لدى الورود در تهران ملاقات کردم و ماجرا را براى ایشان تعریف کردم و خصوصیات را از من پرسید، گفت : خود حضرت بوده اند، حالا صبر کن، اگر آنجا مسجد شد، درست است.
مدتى قبل، روزى یکى از دوستان پدرش فوت کرده بود، به اتفاق رفقاى مسجدى، او را به قم آوردیم به همان محل که رسیدیم، دیدیم دو پایه خیلى بلند بالا رفته است پرسیدم، گفتند : این مسجدى است به نام امام حسن مجتبى (علیه السلام) پسرهاى حاج حسین آقا سوهانى مى سازند، و اشتباه گفتند.
وارد قم شدیم، جنازه را بردیم باغ بهشت، دفن کردیم. من ناراحت بودم. سر از پا نمى شناختم به رفقا گفتم : تا شما مى روید ناهار بخورید، من الآن مى آیم. تاکسى سوار شدم، رفتم سوهان فروشى پسرهاى حاج حسین آقا پیاده شدم. به پسر حاج حسین آقا گفتم : اینجا شما مسجد مى سازید؟گفت : نه. گفتم : این مسجد را کى مى سازد؟
گفت : حاج ید الله رجبیان. تا گفت «ید الله»، قلبم به تپش افتاد. گفت : آقا چه شد؟صندلى گذاشت، نشستم. خیس عرق شدم، با خود گفتم «ید الله فوق ایدیهم»، فهمیدم حاج ید الله است. ایشان را هم تا آن موقع ندیده و نمى شناختم. برگشتم به تهران به مرحوم حاج شیخ جواد گفتم.
فرمود : برو سراغش، درست است.
من بعد از آنکه چهار صد جلد کتاب خریدارى کردم، رفتم قم، آدرس محل کار (پشمبافی) حاج ید الله را پیدا کردم، رفتم کارخانه، از نگهبان پرسیدم، گفت : حاجى رفت منزل. گفتم : استدعا مى کنم تلفن کنید، بگوئید یک نفر از تهران آمده، با شما کار دارد. تلفن کرد، حاجى گوشى را برداشت، من سلام عرض کردم، گفتم : از تهران آمده ام، چهار صد جلد کتاب وقف این مسجد کرده ام، کجا بیاورم؟
فرمود : شما از کجا اینکار را کردید و چه آشنائى با ما دارید؟گفتم : حاج آقا، چهار صد جلد کتاب وقف کرده ام.
گفت : باید بگوئید مال چیست؟.
گفتم : پشت تلفن نمى شود، گفت : شب جمعه آینده منتظر هستم کتابها را بیاورید منزل چهار را شاه، کوچه سرگرد شکر اللهى، دست چپ، در سوم. (لازم به تذکر است که این آدرس مال زمان سابق بوده که هم اکنون تغییر نام یافته است) .
رفتم تهران، کتابها را بسته بندى کردم. روز پنج شنبه با ماشین یکى از دوستان آوردم قم، منزل حاج آقا، ایشان گفت : من اینطور قبول نمى کنم، جریان را بگو، بالاخره جریان را گفتم و کتابها را تقدیم کردم. رفتم در مسجد هم دو رکعت نماز حضرت خواندم و گریه کرد.
مسجد و حسینیه را طبق نقشه اى که حضرت کشیده بودند، حاج ید الله به من نشان داد و گفت : خدا خیرت بدهد، تو به عهدت وفا کردی.
این بود حکایت مسجد امام حسن مجتبى (علیه السلام) که تقریبا بطور اختصار و خلاصه گیرى نقل شد. علاوه بر این، حکایت جالبى نیز آقاى رجبیان نقل کردند که آن را نیز مختصرا نقل مى نمائیم :
آقاى رجبیان گفتند : شب هاى جمعه، حسب المعمول، حساب و مزد کارگرهاى مسجد را مرتب کرده و وجوهى که باید پرداخت شود، پرداخت مى شد. شب جمعه اى، «استاد اکبر»، بناى مسجد، براى حساب و گرفتن مزد کارگرها آمده بود، گفت : امروز یک نفر آقا (سید) تشریف آوردند در ساختمان مسجد و این پنجاه تومان را براى مسجد دادند، من عرض کردم : بانى مسجد از کسى پول نمى گیرد، با تندى به من فرمود : «مى گویم بگیر، این را مى گیرد»، من پنجاه تومان را گرفتم روى آن نوشته بود : براى مسجد امام حسن مجتبى (علیه السلام).
دو سه روز بعد، صبح زود زنى مراجع کرد و وضع تنگدستى و حاجت خودش و دو طفل یتیمش را شرح داد، من دست کردم در جیب هایم، پول موجود نداشتم، غفلت کردم که از اهل منزل بگیرم، آن پنجاه تومان مسجد را به او دادم و گفتم بعد خودم خرج مى کنم و به آن زن آدرس دادم که بیاید تا به او کمک کنم.
زن پول را گرفت و رفت و دیگر هم با اینکه به او آدرس داده بودم، مراجعه نکرد، ولى من متوجه شدم که نباید پول را داده باشم و پشیمان شدم.
تا جمعه دیگر استاد اکبرى براى حساب آمد، گفت : این هفته من از شما تقاضائى دارم، اگر قول مى دهید که قبول کنید، بگویم. گفتم : بگوئید. گفت : در صورتى که قول بدهید قبول کنید، مى گویم. گفتم : آقاى استاد اکبر اگر بتوانم از عهده اش برایم، گفت : مى توانی. گفتم : بگو. گفت : تا قول ندهى نمى گویم. از من اصرار که بگو، از او اصرار که قول بده تا من بگویم.
آخر گفتم : بگو قول مى دهم. وقتى قول گرفت، گفت : آن پنجاه تومان که آقا دادند براى مسجد، بده به خودم. گفتم : آقاى استاد اکبر، داغ مرا تازه کردی. (چون بعدا از دادن پنجاه تومان به آن زن پشیمان شده بودم و تا دو سال بعد هم، هر اسکناس پنجاه تومانى به دستم مى رسید، نگاه مى کردم شاید آن اسکناس باشد) .
گفتم : آن شب مختصر گفتى، حال خوب تعریف کن بدانم. گفت : بلى، حدود سه و نیم بعد از ظهر هوا خیلى گرم بود. در آن بحران گرما مشغول کار بودم، دو سه نفر کارگر هم داشتم، ناگاه دیدم یک آقائى از یکى از درهاى مسجد وارد شد، با قیافه اى نورانى، جذاب، با صلابت، که آثار بزرگى و بزرگوارى از او نمایان است، وارد شدند دست و دل من دیگر دنبال کار نمى رفت، مى خواستم آقا را تماشا کنم.
آقا آمدند اطراف شبستان قدم زدند تشریف آوردند جلو تخته اى که من بالایش کار مى کردم، دست کردند زیر عبا پولى در آوردند، فرمود : استاد این را بگیر، بده به بانى مسجد.
من عرض کردم : آقا بانى مسجد پول از کسى نمى گیرد، شاید این پول را از شما بگیرم و او نگیرد و ناراحت شود. آقا تقریبا تغییر کردند، فرمودند : «به تو مى گویم بگیر. این را مى گیرد». من فورا با دست هاى گچ آلود، پول را از آقا گرفتم، آقا تشریف بردند بیرون.
پیش خود گفتم : این آقا در این هواى گرم کجا بود؟یکى از کارگرها را به نام مشهدى على، صدا زدم، گفتم : برو دنبال این آقا به بین کجا مى روند؟با چه کسى و با چه وسیله اى آمده بودند؟مشهدى على رفت. چهار دقیقه شد، پنج دقیقه شد، ده دقیقه شد، مشهدى على نیامد، خیلى حواسم پرت شده بود، مشهدى على را صدا زدم پشت دیوار ستون مسجد بود، گفتم : چرا نمى آئی؟
گفت : ایستاده ام آقا را تماشا مى کنم، گفتم : بیا، وقتى آمد، گفت : آقا سرشان را زیر انداختند و رفتند، گفتم : با چه وسیله ای؟ماشین بود؟گفت : نه، آقا هیچ وسیله اى نداشتند، سر به زیر انداختند و تشریف بردند. گفتم : تو چرا ایستاده بودی؟گفت : ایستاده بودم آقا را تماشا مى کردم.
آقاى رجبیان گفت : این جریان پنجاه تومان بود، ولى باور کنید که این پنجاه تومان یک اثرى روى کار مسجد گذارد خود من امید اینکه این مسجد به این گونه بنا شود و خودم به تنهائى آن را به اینجا برسانم، نداشتم. از موقعى که این پنجاه تومان به دستم رسید، روى کار مسجد و روى کار خود من اثر گذاشت. (پایان حکایت)
نگارنده گوید : اگر چه متن این حکایت ها، بر معرفى آن حضرت، غیر از اطمینان صاحب حکایت به اینکه سید معظمى که نقشه مسجد را مى کشید و در مسجد جمکران با او سخن فرمود، شخص آن حضرت بوده است، دلالت ظاهر دیگر ندارد، اما چنانکه «محدث نوری»در باب نهم کتاب شریف «نجم ثاقب»شرح داده است، وقوع این گونه مکاشفات و دیدارها، براى شیعیان آن حضرت، حد اقل از شواهد صحت مذهب و عنایات بواسطه یا بلا واسطه آن حضرت به شیعه است، و بالخصوص که مؤید به حکایات دیگرى است که متن آنها دلالت بر معرفى آن حضرت دارد. بعضى از آن حکایت ها در همین عصر خود ما واقع شده است و به یارى خداوند متعال در کتاب جدیدى که مخصوص تشرفهاى معاصرین است، در اختیار شیعیان و ارادتمندان آن غوث زمان و قطب جهان- ارواحنا فداه- قرار خواهد گرفت، ان شاء الله تعالى، و ما توفیقى الا بالله.
17- کاش مى دانستم که کجا دلها به ظهور تو قرار و آرام خواهد یافت، آیا در کدامین سرزمین اقامت دارى در زمین «رضوا»یا غیر آن در دیار ذى طوا متمکن گردیده ای؟
18- جانم به قربانت، اى حقیقت پنهانى که از ما دور نیستى، و اى دور از وطن که کنار از ما نیستی.
19- منتخب الاثر، ف 4، ب 1، ص 370، ح 14.
20- منتخب الاثر، ص 373.
21- سوره نور، آیه 36.
22- سوره آل عمران، آیه 37.
23- رجوع شود به «دار السلام»عراقى، «نجم ثاقب»، «جنة الماوی»، «عبقرى الحسان»و بحار و غیره.
24- سوره حجرات آیه 13.
25- سوره نحل آیه 36.
26- سوره صف آیه 8.
27- بسیارى به وسیله خواب ارشاد شده اند که حتى تعیین بدهى آنها در خواب شده و بعد که رسیدگى کرده اند مطابق مبلغ تعیین شده بود، نه کمتر و نه زیادتر و از خوابهاى عجیب، که دلیل بر عنایات حضرت به جامعه روحانیت است و اینکه این جامعه جند و سپاه آن حضرت مى باشند، خواب صادق و عجیب آقاى حاج ابو القاسم کوپائى اصفهانى است.
28- سوره نساء آیه 165.
29- نهج البلاغه فیض الاسلام خطبه 150.
30- غیبت شیخ، ص 102.
31- منتخب الاثر، ص 252.
32- به کتاب منتخب الاثر ص 274 و 275 مراجعه شود.
33- سوره دهر آیه 2.
34- این نکته با مساله دفعى و ناگهانى بودن ظهور آن حضرت، که بر حسب روایات، اصل مسلم ظهور آن حضرت است، منافات ندارد، زیرا غرض ما از این شرایط و مقدمات، امورى است که بر حسب اراده و حکمت بارى تعالى، قبل از ظهور، باید تحقق یافته باشد بطورى که آن ظهور ناگهانى، موجب آن تحول عظیم و تغییر مسیر حرکت جهان گردد.
35- منتخب الاثر، ف 1، ب 8، ص 101، ح 4.
36- ج 2، ص 323.
37- منتخب الاثر، ف 4، ب 3، ص 400، ح 13.
38- و هنگامى که قرآن را قرائت مى نمائى ما در میان تو و کسانى که ایمان به آخرت نمى آورند، پرده پوشیده و پنهانى قرار مى دهیم. سوره بنى اسرائیل آیه 45.
39- مجمع البیان، روح المعانى، و الدر المنثور.
40- سیره ابن هشام، ج 1، ص 378 و 379، و روایات دیگرى از«ابن مردویه»، «بیهقی»، «ابى یعلی»، «ابى نعیم»، «ابى شیبه»، و«دار قطنی»، در الدر المنثور در تفسیر آیه شریفه نقل شده است.
41- سیره ابن هشام، ج 2، ص 95 و 96. طبقات ابن سعد، ج 1، ص 228. کامل ابن اثیر، ج 2، ص 103. و از کتب معاصرین : مع الانبیاء فى القرآن، ص 367.
42- التبیان، الدر المنثور، نور الثقلین. مجمع البیان و تفاسیر دیگر.
43- کتاب «عقیده الشیعه»، ص 348 و 349.
44- چنانکه تغییر خط و الفبا که در ترکیه عملى شد و اکنون هم استعمار آن را در نقاط دیگر زمزمه مى کند، به همین منظور بود که جامعه «ترک»از اسلام و قرآن مجید و کتابها و معارف اسلام بیگانه گردد و خیال استعمار و غرب و مسیحیت از جانب او راحت باشد و«سلطان محمد فاتح»دیگر پیدا نشود.
45- نهج البلاغه صبحى صالح، خطبه 187.
46- منتخب الاثر، ف 2، ب 1.
47- نهج البلاغه، صبحى الصالح، خطبه 187.
48- سوره زمر آیه 17 و 18.