شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)

گونه شناسى انديشه منجی موعود در اسلام

0 نظرات 00.0 / 5


پيش از اين در همين فصل نامه، (1) گونه هاى موعودباورى را در اديان مختلف، بجز اسلام، وارسى کرده بوديم. اين بررسى در خصوص اسلام به مجالى ديگر وانهاده شده بود که تحققش به اين زمان افتاد. هدف از اين کار، يکى آن بود که تصورات مبهم و احيانا ساده انگارانه اى را که درباره انديشه منجى و نجات موعود باب شده است و بى توجه به تمايزها و تفاوت هاى اين انديشه در اديان مختلف، همه را نفيا و اثباتا به يک حکم مى رانند، با نگاهى عالمانه تر جايگزين کنيم. آنچه در آن جا شده بود دو کار بود: يکى برشمردن گونه هاى کلّى موعودباورى، و ديگر، بررسى مختصر انديشه منجى موعود در چند دين و فرهنگِ مهم و شناخت ويژگى هاى نوعى (گونه شناختيِ) نجات و منجى موعود در آنها، که اکنون اين کار دوم را درباره اسلام بايد انجام دهيم. اما پيش از آن شايسته است درچند نمودارساده يادى ازآن گونه هاى بازشناخته درموعودباورى بکنيم:
اما موعود نجاتبخش جمعى را به ملاحظات مختلف مى توان دسته بندى کرد:
اکنون اگر بخواهيم انديشه منجى موعود را در هر دينى که مانند اسلام دربردارنده مذاهب مختلف با منابع حجيّت و ديدگاه هاى خاص خود است، با چنين رويکرد گونه شناسانه اى بکاويم منطقا دو راه پيش رو داريم. يکى آن که اين انديشه را در هسته مشترکى از منابع حجيت دينى، مثل قرآن و احاديث نبوى (صلى الله عليه و آله) بررسى کنيم، و ديگرى اين که، آن را در هر يک از مذاهب و يا مکتب ها جداگانه وارسيم. و چون اين هر دو راه مکمل يکديگر است، بنا به اهميت موعودباورى در اسلام، در اين بخش هر دو را، اما به اجمال، طى کرده ايم. اما در اين ميانه، اقدام سومى نيز صورت گرفته تا ميزان اهميت، جايگاه و فراگيرى آموزه مهدويت در تفکر اسلامى و جهان اسلام آشکارتر گردد. به اين منظور بازتاب آموزه اوليه موعود را در تاريخ تحولات سياسى اجتماعى اسلام به اختصار مرور کرده ايم.

سرچشمه هاى انديشه منجى موعود در قرآن و سنّت نبوى صلى الله عليه و آله

در قرآن آياتى چند در موضوعاتى مثل حتمى بودن غلبه نور الهى، (2) نويد اين که زمين به دست مؤمنان خواهد افتاد و خدا دينشان را پابرجا خواهد ساخت و ترس آنان را به امنيت و آرامش بدل خواهد کرد، (3) و يا اين که زمين را بندگان صالح خدا به ارث خواهند برد، (4) و... وارد شده است. برخى از اين آيات تنها به مدد روايات و تفسيرهاى مبتنى بر ديدگاههاى کلامى يا مصادر حجيت مذهبى (5) بر آموزه موعود دلالت توانند کرد. اما برخى ديگر دلالت مستقل ترى بر حتمى بودن وقوع حادثه اى از اين دست دارد، هرچند که اين آيات نيز از بيان کم و کيف ماجرا ساکت است، و مهم تر اين که صراحت کافى دراين که مصداق آن وعده ها همانا ظهور منجى جهانى اسلام، مهدى موعود (عج)، باشد ندارد. با وجود اين به نظر مى رسد حداقل سه آيه زير را بتوان سرمنشأ قرآنى موعودباورى مسلمين دانست:
1. «به تحقيق ما در زبور، پس از ذکر، نوشتيم که زمين را بندگان صالح من به ارث خواهند برد». (6)
2. «خدا به کسانى از شما که ايمان آورند و اعمال صالح انجام دهند وعده داده است که ايشان را در زمين جانشين گرداند، چنان که پيشينيان ايشان را جانشين ساخت، و دينى را که براى ايشان پسنديده پايدار سازد و ايشان را از پسِ ترس شان به ايمنى برگرداند تا مرا بپرستند بى آن که چيزى را شريک من گيرند...». (7)
3. «و اراده ما اين است که بر کسانى که در زمين مستضعف واقع شده اند منّت گذاريم و ايشان را امامان و وارثان قرار دهيم و در زمين به ايشان دولت بخشيم...» (8)
گرچه در تفسير و فهم اين آيات بحث هايى هست، و هرچند که نقش اصلى را در اعتبار و اصالت آموزه مهدويتْ اخبار و روايات برعهده دارد، امّا، به هرحال نقش بنيادين اين آيات را درشکل گيرى آموزه موعودنجاتبخش ومبانى نظريِ آن نمى توان ناديده گرفت. (9)
اين احتمال آن گاه تأييد مى شود که فراگيرى و عموميت موعود باورى در ميان ارباب مذاهب اسلامى و توده مسلمين و نيز تمسک آنان به اين آيات در تبيين کلامى انديشه مهدويت آشکار گردد.
اگر از اختلاف نظر تفسيرى درباره شأن نزول و مصاديق تاريخى اين آيات چشم پوشيم، قدر متيقّن از اين آيات اين سنّت قطعى و وعده تخلف ناپذير خداست که مؤمنانِ درست کردارِ خويش را، که بنا به شرايطى در ضعف و فتور سرکرده و صبر کرده اند، به نصر و ظفر رساند و ايمنى بخشد و دين پسنديده اش را پايدار سازد تا شرايط زيست موحدانه براى آنان فراهم آيد.
از اين قدر متيقن مى توان تحقق نوعى نجات سياسى اجتماعى به همراه اوضاع و شرايطى براى حيات دينى پايدار، مطمئن و متعالى را نتيجه گرفت. اين مقدار هرچند تا موعودباوريِ تمام عيار فاصله بسيار دارد، اما به خوبى مستمسک اعتقادات گسترده درباره موعود در ميان شمار کثيرى از مسلمانان گشته است. بديهى است ديگر داده ها و اجزاى آموزه مهدويت برگرفته از حديث نبوى، و در موارد خاص تر، از مصادر حجيت شرعى نزد مذاهب مختلف بوده است.
پس از قرآن، اگر بخواهيم اصالت و اعتبار آموزه مهدويت را در اسلام پى بگيريم، بايد سرچشمه هاى اين آموزه را در حديث نبوى بازجوييم. در اين گام اگر بتوانيم آنچه از حديث نبوى که تا جاى ممکن مقبوليت بيشترى در ميان عموم مسلمين داشته باشد را براى وارسى برگزينيم، مى توانيم اميدوارتر باشيم که سخن ما در باب «موعود باورى اسلامي» به مسّماى خود نزديکتر است. بنابر يک بررسى نقادانه (10)، تعداد 338 حديث از پيامبر اسلام درباره «مهدى موعود» در منابع روايى نقل شده است، که از اين ميان دست کم 46 روايت و اثر از حيث مبانى حديث شناسى از اعتبار علمى کافى برخوردار است، و به اصطلاح «صحيح»، يا حداقل «حسن» محسوب مى شود.
بدون شک اين ميزان روايت درباره «مهدويت» نه تنها از اصالت و اهميت اين آموزه در اسلام حکايت دارد، بلکه از اين بابت اسلام را در زمره جدى ترين اديان منجى باور قرار مى دهد.
اگر با اندکى تسامح همين 46 روايت نبوى را حداقل مشترک پذيرفته شده ميان بيشتر فرقه هاى اسلامى بينگاريم، مى توانيم محتواى آن را نيز فى الجمله به عنوان قدر مشترک آموزه مهدويت در سنت اسلامى برشناسيم. (11) در مجموع، از اين روايات چنين معلوم مى شود که: اسم موعود آخرالزمان اسم پيامبر و اسم پدرش اسم پدر پيامبر است؛ او از اهل بيت نبى صلى الله عليه و آله است؛ از نسل فاطمه عليهاالسلام است؛ پيشانى او برجسته (12) بينى او کشيده به پايين (13) است؛ خدا امر او را در يک شب اصلاح مى کند؛ پيش از ظهورش جهان را ظلم و جور فرا مى گيرد؛ او جهان را از قسط و عدل پرمى سازد؛ با او در ميان رکن و مقام بيعت مى کنند؛ هفت يا هشت يا نُه سال حکومت مى کند؛ در آخرالزمان مى آيد و قيامت پيش از آمدن او برپا نخواهد شد، حتى اگر از دنيا يک روز باقى مانده باشد خدا آن يک روز را چنان طولانى مى کند تا او بيايد و حکومت کند؛ خدا او را از باران سيراب مى سازد و با آمدنش زمين گياه مى روياند، چهارپايان افزون مى شوند، امتْ بزرگى مى يابد و به نعمت و رفاه مى رسد؛ او اموال را به درستى تقسيم مى کند و بى حساب عطا مى کند؛ عيسى بن مريم از آسمان نزول کرده پشت سر او نماز مى گزارد؛ نفس زکيه پيش از ظهور او کشته خواهد شد؛ ياران او به عدد رزمندگان بدر و مردمى قوى دلند. (14)
اين مقدار اطلاعاتِ مستند به منابع اوليه دينى، حداقلِ آن چيزى است که در ميان قاطبه مسلمانان در باب مهدى موعود مطرح است، اما از آن رو اهميت دارد که با غمض عين از برخى اختلافات جزئى، مورد وفاق و داراى اعتبار نزد فرقه هاى عمده اسلامى، اعم از شيعى و سنى، است. با وجود اين حجم از رواياتِ غيرقابل انکار در مجامع روايى، جايگاه انديشه منجى موعود اسلامى، که به طور خلاصه از آن با عنوان «مهدويت» ياد مى کنند، نزد همه فرقه هاى اسلامى در يک سطح نيست. از اين رو، گام دوم اين بررسى، يعنى بازشناسى رأى ارباب مذاهب درباره «مهدي»، ضرورت مى يابد. اما شايد مناسب تر آن باشد که بازتاب و نتايج عينى اين انديشه در جامعه و تاريخ تحولات سياسى اجتماعى اسلامى را پيش از آن بازجوييم. اين بررسى مى تواند به آشکار شدن ميزان اصالت و فراگيرى اين انديشه مدد رساند.

بازتاب موعود باورى در تاريخ سياسى اسلام

بر پايه برخى تحقيقات، مفهوم «مهدي» از ابتداى اسلام مطرح بوده، اما گويا اين عنوان در آغاز جنبه «مسيانيک» (منجى موعود بودن) نداشته و فقط عنوانى افتخارآميز، به معناى «هدايتگر الهي» بوده است. (15) بنابراين بررسى، اولين بار که اين عنوان بر شخص معيّن و شناخته شده اى اطلاق شد، بر خود پيامبر صلى الله عليه و آله بود که حسان بن ثابت ايشان را به اين عنوان ستود. (16) پس از آن، جرير بن ابراهيم و سليمان بن صُرد، حسين بن على بن ابى طالب عليهماالسلام را پس از شهادت با عنوان «مهدى پسر مهدي» خوانده اند. فرزدق نيز بعدا وليد را به اين لقب ستوده است. (17)
پس از مرگ معاويه براى اولين بار اين واژه را براى فرمانروايى که انتظارش را مى کشند و مى آيد تا اسلام را به کمال اصلى خود برگرداند و دوباره احيا کند به کار بردند. عبداللّه بن زبير کسى بود که خلافت را به چنين وصفى مدعى شد. در کوفه نيز مختار بن ابى عبيده ثقفى، محمد بن حنفيه را «مهدي» اعلام کرد. (18) در برابر او، در بصره، موسى بن طلحه را «مهدى منتظر» مى پنداشتند، اما او خود را از فتنه کنار کشيد. از خلفاى بنى اميه، سليمان (966 / 17715) ظاهرا نخستين کسى بود که خود را «مهدى برپا کننده عدالت» پس از دوران سرکوب اجدادش شمرد و جدير و فرزدق در مديحه سرايى ها او را به اين عنوان ستودند. عمر دوم، جانشين سليمان نيز از سوى جدير به همين نام ستوده شد. جدير هشام را نيز به اين عنوان مدح گفته است، و فرزدق با تأکيدى کمتر يزيد دوم و پسرش وليد دوم را به عنوان «مهدي» خوانده است. (19) عمر دوم در مدينه از سوى جريان دينى سنّت گرا (محافظه کار) به عنوان مهدى پذيرفته شده بود و اين مستند به «اثري» از عمر اول و پسرش عبداللّه بود که در آن پيش گويى کرده است که از نسل او کسى خواهد آمد که جهان را پر از عدل و داد مى کند. اين ماجرا در مکه، بصره و ديگر مراکز اسلامى نيز قابل مشاهده بود. (20)
بارى، از آن جا که بدون وجود زمينه فرهنگى و دينيِ گسترده، هرگز امکان به کارگيرى عناوين و مفاهيم خاصى همچون «مهدي» و «قائم» در اجتماع پيروان اديان نظام مندى چون اسلام وجود ندارد، آنچه ياد شد شاهدى بر همين زمينه دينى رسوخ يافته تواند بود. اما اين انديشه نهادينه شده بعدها بروز و ظهور مهم ترى پيدا کرد و سبب پيدايش حرکت هاى موثرى شد.
موعودباورى اسلامى يا «مهدويت» نقش مؤثرى در ايجاد جريانات دينى سياسى در تاريخ اسلام ايفا کرده است. از اين ميان پنج يا شش نهضتِ متکى به انديشه «مهدويت» که به توفيقاتى در صحنه سياسى و اجتماعى دست يافته اند را مى توان برشمرد. اين چند جريان توانستند با اتکا به رسوخ و گستردگى اعتقاد به آمدن «مهدي»، به عنوان درهم کوبنده بساط ظالمان و رياکارانِ حاکم، توده ها را همراه خود کرده و به مقاصد سياسى خود دست يابند. پيدايى و رشد اين جريانات، صرف نظر ميزان راستى يا کژى آنها از راست باورى اسلامى، حکايتگر اصالت و ريشه دارى انديشه مهدويت در ذهنيت مسلمانان است:
1. فاطميان: فاطميان از گروه شيعيان اسماعيلى بودند که معتقد به امامت اسماعيل بن جعفر به عنوان امام هفتم، و غيبت فرزند وى محمد بن اسماعيل به عنوان نخستين امام «مستور» و «قائم» شدند. (21) ايشان در 352ه.ق/969م. در مصر به قدرت رسيدند و تا 554/1171 حکومت کردند. عبيداللّه بنيان گذار اسماعيليِ اين جريان در 296/910 مدعى مهدويت شد. مستمسک او نيز در اين ادعا اين بود که از نسل فاطمه عليهاالسلام است. او در راه مهاجرت به اسکندريه داعيانش را پيش فرستاد تا به مردم بگويند ظهور مهدى موعود بسيار نزديک است، و بعدها نيز خلافتى را که تأسيس کرد به نام «دولت مهدى موعود ناميد». (22) فاطميان مهدويت را به نوعى کيهان شناسيِ برگرفته از قنوصى گرى و انديشه نوافلاطونى پيوند دادند. (23) بعد از اين، در نوبت مهدويت در تشيع، دوباره به موضوع فاطميان خواهيم پرداخت.
2. موحدون: اين جريان به رهبرى ابن تومَرت (درگذشته در 524/1130) در مغرب پديد آمد. ايشان تا 652/1269 در مغرب و اسپانيا حکومت کردند. ابن تومرت ادعا کرد که وى همان «مهدى موعود» است که آمده تا اسلام حقيقى را زنده کند و مردم را از محنتِ به بار آمده از حکومت مرابطون برهاند. او براى توجيه اين ادعا، اعلام کرد که از قبيله قريش و خاندان هاشمى و از طريق امام حسن عليه السلام از نسل فاطمه عليهاالسلام است. پس از مرگ وى پسرش عبدالمؤمن کار او را به پايان برد و حکومتى مبتنى بر «مهدويت» برپا کرد که تا يک قرن دوام آورد. در اين نهضت تمايلات سنّى حاکم بود. (24)
آنچه در تحليل اين گونه جريان ها معمولاً مورد غفلت واقع مى شود، وجود زمينه هاى جدى و ريشه هاى عميق فکرى و دينى براى مفاهيم به کار گرفته شده در آنهاست. ابن تومرت با به کارگيرى انديشه «مهدويت» و عنوانِ «مهدي» در بستر فکرى جامعه اى غيرشيعى توفيقات چشمگيرى به دست آورد، که بعدها پايه گذار حکومتى گسترده گرديد. او به همين وسيله جامعه وسيعى از متدينان را با خود همراه کرد و هواداريِ عميق ايشان را به دست آورد.
سؤالى که در اين موارد بايد به آن سخت انديشيد اين است که آيا امکان آن هست که بدون وجود زمينه دينى و فرهنگى وسيع در ميان عامه متدينان و بدون مقبوليتِ عام انديشه مهدويت به عنوان يک آموزه اسلامى، داعيه دار چنين عنوانى شد، و مردم را از صميم دل همراه و موافق خود ساخت؟ از اين جا ضعف اين نظريه که مى گويد ابن تومَرت مفهوم «مهدي» و «مهدويت» را از انديشه هاى شيعى وام گرفت و در نهضت خود با موفقيت به کار بست (25) آشکار مى شود. چگونه مى توان در ميان جامعه اهل تسنن مغرب و شمال آفريقا با يک عقيده شيعى صرف که محتوايش ظهور مصلحى دينى بنا به وعده پيامبر است، به توفيقى چنين گسترده دست يافت. بدون شک اين نحو جريان هاى مبتنى بر «مهدويت» در جوامع سنّى در طول تاريخ، حکايتگر رسوخ جدّى اين انديشه و اصالت اسلاميِ آن است.
3. مهدويّت سودان: پس از روزگار موحدون تا به اين زمان شايد بيشترين بهره گيرى سياسيِ توفيق آميز از انديشه مهدويت را در سودان قرن نوزدهم شاهديم. در آن زمان در سودان، که بخشى از امپراطورى عثمانى بود، مردى به نام محمد احمد عليه حکمرانان آن ديار اعلام جهاد کرد. وى برخلاف رهبران سه نهضتِ پيش گفته، مهدويتِ خويش را با صبغه اى «آخرت شناختي» تبيين نمود، نه آن که خود را صرفا يک «مجدّد» بنامد. محمد احمد يک صوفى سنّى بود که مدعى شد در مکاشفه اى پيامبر صلى الله عليه و آله و يکى از شيوخ معروف را ديده که با او سخن گفته اند. وى با متحد ساختن مخالفان حکومت بر عليه ترکان عثمانى، مصريان و دولت انگليس، ارتشى به راه انداخت و در سال 1164/1881 تا 1268/1885 بيشتر سودان امروزى را تصرف کرد. او پيش از مرگش، در 1268/1885، تلاش کرد امت اوليه اسلام را احيا کند؛ به اين منظور، تشکيلات صوفى را منحل کرد، قانون اسلامى را سختگيرانه به اجرا درآورد و حکم به عقيده مندى به مهدويت خويش نمود. جانشين او، عبداللّهى، تا 1281/1898 حکومت کرد تا آن که حکومتش به دست انگليسى ها منهدم شد. اکنون هواداران مهدويت سودانى به صورت يک حزب مخالفِ حسن ترابى عمل مى کنند. (26)
4. بابيه و بهائيت: در سال 1213/1830، شخصى به نام على محمد در ايران مدعى شد که «بابِ» امام غايب شيعيان است. در پى اين دعوى، او همچنين مدعى نبوت و مظهريتِ نفس پروردگار گشت. (27) پس از دستگيرى و اعدامش، ميرزا حسينعلى نورى، ملقب به بهااللّه (در گذشته در 1275/1892) که از هواداران فعال او بود، مدعى عنوان «من يظهر اللّه»، کسى که خدا او را آشکار مى سازد، (28) گرديد. او به جاى فقه اسلامى قوانينى با معافيت ها و نرمش بيشتر وضع و آيين جديدى مستقل از اسلام ساخته و پرداخته کرد که هنوز پيروانى دارد.
5. احمديه (قاديانيه): اين جريان توسط شخصى به نام غلام احمد در 1263/1880 در منطقه قاديان پنجاب هند به راه افتاد. وى همچنين ادعا کرد که مظهر رجعت عيسى مسيح است. او «مهدى (عج)» را مظهر مسيح عليه السلام ، و محمد صلى الله عليه و آله و جلوه اى از کْرْشْنه هندوها دانسته است، (29) پيروان و اعضاى اين جريان در غرب به «احمدى ها» (30) و در بين مسلمانان به «قاديانى ها» معروفند. ايشان، به ويژه در آفريقا صاحب قدرت اند. (31)
بارى، (32) اين همه خيزش و حرکت هاى متکى به انديشه مهدويت در جهان اسلام، فارغ از حقانيت يا بطلان آنها، مى تواند ريشه دارى و فراگيرى اين انديشه را در ميان مسلمانان بيشتر برملا سازد. گام ديگر اين بررسى، يعنى بازشناسى نگاه و رأى مذاهب مختلف اسلامى درباره آموزه «مهدويت» و مفاهيم و اعتقادات مرتبط با آن، مى تواند، علاوه بر آشکار ساختن ميزان عموميت و اصالت آموزه مهدويت در اسلام، زمينه ساز شناخت گونه هاى مختلف اين انديشه در ميان مذاهب اسلامى نيز باشد.

جايگاه آموزه منجى موعود در مذاهب اسلامى

گستردگى و وفور روايات اسلامى درباره انتظار آمدن مهدى، بازتاب ناهمسانى در مذاهب و فرق مختلف داشته است. اما همان گونه که وجود اين منابع اقتضا مى کرده و هنوز مى کند، انکارِ يکسره اين آموزه براى هيچ فرقه اى آسان نبوده است. مذاهب و فرق اسلامى بر سر اين موضوع طيف رنگارنگى را پديد مى آورند. اما اگر بخواهيم در يک طرح ساده اين پديده را وارسيم، همان بهتر که ديدگاه سه جريان اصلى و عمده اسلامى، يعنى سنّى، شيعى و صوفى را پى جوييم:
اهل سنّت: نمى توان گفت آموزه مهدويت در ميان اهل سنّت همچون اصلى مسلّم و مطرح، و به تعبير فنّى، از ضروريات مذهب يا دين به شمار است. از طرفى اصول مذهب سنّى و منابع کلاميِ آن اين آموزه را انکار نکرده، بلکه در بسيارى از اين آثار از آن ياد کرده اند. علاوه بر منابع رواييِ مهمى همچون سنن ترمزى، سنن ابى داوود، مستدرک صحيحينِ حاکم نيشابورى، مسند ابن حنبل، و سنن ابن ماجه، شمار قابل توجهى از آثار عالمان سنّى را مى توان يافت که آموزه مهدويت را پذيرفته و نقل کرده اند. (33) اما اين آموزه را به صراحت در صحيح مسلم و صحيح بخارى، دو منبع روايى اصلى اهل سنّت، نمى توان يافت، و بسيارى از عالمان برجسته سنى، مثل غزالى، از بحث در اين باره اجتناب ورزيده اند. بنابر يک نظر، سبب اين رويکرد بيشتر ترس از برانگيخته شدن احساسات و جريانات انقلابى در جامعه اسلامى بوده است تا ترديد در اين عقيده. (34) انتقاد بى پرده از اين آموزه از سوى کسانى مثل ابن خلدون در مقدمه اش، که همه اسانيد مربوط به اين اعتقاد را زير سؤال مى برد، استثنايند. (35) موضع انکارگرانه کسانى مثل احمد امين مصرى در کتاب المهدى و المهدويه، شيخ عبداللّه بن محمود در لامهدى ينتظر بعد الرسول خير البشر، و شيخ محمود ابن القيم در المنار المنيف، را بيشتر بايد تحت تأثير امواج مدرنيسم در ميان نوانديشان مسلمان دانست. (36) گذشته از عالمان صاحب قلم سنى در اعصار گذشته، شمار زيادى از دانشمندان سنى معاصر را مى توان يافت که درباره آموزه مهدويت قلم زده اند و سخن به قبول گفته اند. از اين جمله است: شيخ ناصرالدين البانى، از نويسندگان جمله مجمع علمى عبرى در دمشق، شيخ عبدالمحسن بن حمد العباد، عضو هيئت علمى دانشگاه اسلامى مدينه، که يک سخنرانى از او با عنوان عقيدة اهل السنّة والاثر فى المهدى المنتظر منتشر شده و شيخ عبدالعزيز بن باز بر آن توضيحاتى از سر قبول افزوده است. (37) از وى همچنين مقاله مفصلى با عنوان الردّ على من کذّب بالاحاديث الصحيحه الوارده فى المهدى در مجله الجامعه الاسلاميه به چاپ رسيده است. دکتر احمد محمود صبحى، مدرس فلسفه در دانشکده ادبيات دانشگاه اسکندريه؛ سعيد ايوب، نويسنده و متفکر مصرى، در کتاب عقيدة المسيح الدّجّال فى الاديان؛ محمد بن احمد بن اسماعيل، نويسنده معاصر، در کتاب المهدى حقيقة لاخرافه. وى فهرستى بالغ بر شصت نفر از عالمان گذشته و معاصر را که در قبول عقيده مهدويت سخن رانده يا حديث نقل کرده اند را ذکر مى کند و در پى آن نيز سى و يک نفر ديگر را که احاديث مربوط به مهدى موعود را ضعيف دانسته اند برمى شمارد. از ديگر معاصران، دکتر محمد بيّومى مهران مصرى، استاد دانشکده آداب دانشگاه اسکندريه است. وى نام 12 کتاب از علماى اهل سنت را که درباره مهدى موعود نوشته اند مى برد و مدعى مى شود که آنچه علماى سنى در اين باره نوشته اند بيشتر از شيعيان است. او همچنين، به عنوان شاهدى بر فراگيرى و رسوخ و اصالت آموزه مهدويت، نمونه هايى از شعر شاعران را درباره مهدى موعود مى آورد. (38)
بنابراين، با وجود اختلاف نظر ميان دانشمندان اهل سنت درباره مهدويت، اگر در مقام جمع و تفريق برآييم، موافقتِ فى الجمله با اين آموزه را در ميان اهل سنت بسيار قوى تر و جلّى تر از مخالفت با آن مى يابيم، و اين بيشتر به سبب پشتوانه حديثى مستحکمى است که اين آموزه با خود دارد.
به هرحال، با وجود پذيرفته بودن خطوط اصلى مهدويت در مذهب سنّى نبايد از نظر دور داشت که مهدى موعود نزد بيشتر ايشان فقط خليفه (يا حاکمِ) مسلمان عادلى از اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله و از نسل فاطمه عليهاالسلام است که بعدا به گونه اى طبيعى متولد خواهد شد و عدل و دين را بر سراسر جهان خواهد گستراند. (39) البته باورهايى مثل رجعت عيسى، خروج دجّال، و نماز خواندن عيسى مسيح به امامت مهدى نيز، به سبب کثرت روايات، مورد پذيرش و باور اهل سنّت است. بدين سان، آموزه هايى مثل «غيبت» و «امامتِ» مهدى در طول اعصار، و اين که او فرزند بلافصل امام حسن عسکرى است را نمى توان به نحو فراگير به مذهب سنى نسبت داد، گرچه به کلّى هم نمى توان اهل سنّت را بيگانه با اين باورها شمرد.
در اواسط قرن هفتم / سيزدهم تعدادى از دانشوران سنّى در موافقت با اين اعتقاد که امام دوازدهم همان مهدى موعود بوده است، قلم زدند که اين دفاعيات کلامى منشأ تکانه قابل ملاحظه اى شد. در 648 / 11250، محمد بن يوسف گنجى قُرَشى، سيره نويس و محدث شافعى، که بعدها (در 658 / 1260) به خاطر همکارى با فاتحان مغول به قتل رسيد، کتاب البيان فى اخبار صاحب الزمان را تأليف و در آن تنها با تکيه بر روايات سنّى، مهدى بودن امام دوازدهم را اثبات کرد. در 650 / 1252، کمال الدين محمد بن طلحه عدَوى نصيبينى، عالم شافعى و وزير سابق ارطوقيد ملک سعيد، در کتاب مطالب السعول فى مناقب آل الرسول از امامت امام دوازدهم و مهدويت او دفاع کرد و مخالفت اهل سنّت با اين حقيقت را تخطئه نمود. سبط بن جوزى کمى پيش از مرگش در 654 / 1256 در دمشق کتاب تذکرة خواص الامّة بِذکر خصايص الامامه را نوشت و در آن مطالب منقول در منابع اهل سنّت درباره فضايل على عليه السلام و خاندانش، به ويژه امام دوازدهم، را جمع آورى کرد و در پايان اذعان نمود که امام دوازدهم «صاحب الزمان» و «قائم» و «مهدى موعود» بوده است. او در تأييد اين نظر به حديثى که آن را مشهور شمرده تمسک جسته است که مى گويد: «پيامبر خدا گفت: در آخرالزمان، مردى از خاندان من خروج مى کند که نامش نامِ من و کنيه اش کنيه من است، او جهان را پر از عدل خواهد کرد، همچنان که پر از جور شده باشد؛ او مهدى است». ابن جوزى، به اين ترتيب، از يکى از اعتراضات عمده اهل سنّت به مهدى بودن امام دوازدهم، يعنى محمد بن الحسن، که حديث عاصم در شکل مفصلّش آن را منوط به همانندى نام پدرش با پدر پيامبر صلى الله عليه و آله کرده طفره رفته است. (40)
صوفيه: اهل تصوف، در سرتاسر حوزه اسلامى، آموزه مهدويت را چونان اصلى سلوکى، و گاه جهانشناختى، باور داشته و به کار مى گيرند. ايشان به لحاظ کلامى نيز مدعياتى مشابه ساير مسلمين در اين باره دارند. محى الدين ابن عربى به عنوان فرد برجسته اين جريان، مهدى منتظَر را از نسل حسن بن على عليه السلام (41) و «خاتم الاوصياء» مى داند. بنابر برداشت او، مهدى کسى است که خواهد آمد تا قانون اسلام را با شمشير تکليف کند، و عيسى يکى از وزراى او خواهد بود. مهدى به اجتهاد خود عمل خواهد کرد و به قياس تکيه نمى کند. براساس پيش بينى او، فقهاى مذاهب با مهدى به مخالفت برخواهند خاست و تنها پيران و مرشدان صوفى از او حمايت خواهند کرد. (42) اين انديشه ها در آثار مربوط به مکتب ابن عربى شرح و تفصيل بيشترى يافته اند. ديدگاه هاى متفاوتى نيز در ميان صوفيه يافت مى شود که چندان محل اعتنا نيست. (43)
صوفيه در جزئيات آموزه مهدويت به موضع اماميه نزديک ترند. حلقه هاى صوفى حمايت بيشترى از مهدى بودن امام دوازدهم کرده اند. ابوبکر بيهقى (درگذشته در 458 / 1066) اظهار داشته است که برخى اهل کشف از صوفيه با آموزه اماميه درباره هويت مهدى و غيبت او موافق بوده اند. صوفى ايرانى، صدرالدين ابراهيم جوينى (اواخر قرن هفتم / سيزدهم) درکتاب فرائد السِمطين از آموزه اماميه در خصوص مهدى دفاع کرده است. (44) صوفى مصرى، شعرانى، در عين اين که در کل هيچ تعلق خاطرى به تشيّع نشان نمى دهد، در اليواقيت والجواهر (نوشته شده در 958 / 1551) اذعان مى دارد که مهدى پسر امام حسن عسکرى است که در سال 255 / 869 به دنيا آمده و زنده خواهد ماند تا عيسى را ملاقات کند، و آمدنش را بايد در سال 1030 / 1621 انتظار داشت. او ادعاى خويش را مستند به قول شيخ حسن عراقى، که مدعى ملاقات مهدى بود، و بر نقلى از ابن عربى در الفتوحات المکيه، که در آن مهدى موعود را با امام دوازدهم يکى مى گيرد، مى کند. (45) برخى چنين نقلى از ابن عربى را مجعول دانسته اند. لکن عموما مورد قبول عالمان سنى و شيعى قرار گرفته و آن را نقل کرده اند. (46)
شيخ صبّان مصرى (درگذشته در 1206 / 1792) در کتاب اسعاف الراغبين فى سيرة المصطفى وفضايل اهل بيت الطاهرين، ابن عربى را به خاطر حمايت از چنين عقيده اى، که آن را خلاف روايات مقبول عالمان سنى دانسته، نکوهش کرده است. (47) حسن عدوى حمزوى نيز به نوبه خود صبّان را به خاطر نقدش بر ابن عربى شماتت کرده است. وى در مشارق الانوار (که اولين بار در 1275 / 98158 به چاپ رسيد) بر آن عقيده شد که عارفان صوفى صادق ترين مفسران سنّت نبوى هستند. العدوى به منظور کمرنگ کردن لوازم شيعى عبارت شعرانى، آن را قدرى دگرگونه نقل کرده است. وى به تاريخ ولادت مهدى هزارسالى افزوده، و هم تاريخ ظهور وى و هم ادعاى ديدار شيخ حسن عراقى با او را پوشانده است. در اين صورت تاريخ ولادت مهدى 1255 / 1839 خواهد بود، و او صرفا يکى از اخلاف امام يازدهم است نه دوازدهمين امام شيعيان. شيخ شبلنجى مصرى نيز در کتاب نور الابصار فى مناقب آل النبى المختار، که در 1290 / 1873 تأليف کرده، به نسخه بردارى از نقل نادرست عدوى مبادرت ورزيده است. (48)
شيعه: آموزه مهدويت در اسلام بيشتر از همه مورد توجه تشيع بوده است، و شايد بتوان گفت اعتقاد به آمدن مهدى از اهل بيت پيامبر، نزد عموم شيعيان همچون رکنى ايمانى مورد اهتمام بوده و هست. تا جايى که گاه شيعه بودن را همين اعتقاد به غيبت مهدى در اين روزگار و آمدن شکوهمندش در سرانجام دانسته اند. (49)
لکن «مهدويت» در اين مذهب نيز به يک سان تجلّى نکرده است. فِرق و جريانات شيعى مختلف هرکدام به گونه اى خاص در اين باره انديشيده و معتقد شده اند. گرچه در اين ميانْ بررسى ديدگاه اماميه اثنى عشرى از اهميت بيشترى برخوردار است، اما در اين جستار از ذکر ديگر باورهاى شيعى در موضوع مهدى موعود گريزى نيست.
تکون و تطور آموزه مهدويت در تشيع: جريانات شيعى از همان قرن اول هجرى، بر پايه روايات مربوط به مهدى در سنّت نبوى، کسانى از اهل بيت را به عنوان «مهدي» برمى شناختند، و چون روزگار اين اشخاص به سر مى رسيد و در زمان حياتشان نيز نمى توانستند انتظارات مربوط به مهدويت را برآورند، هواخواهان گاهى اميد خويش را به رجوع دوباره شان بدل مى کردند. اين روند درباره محمد بن حنفيه، که مرگش را کيسانيه منکر شدند به خوبى قابل تشخيص است. ايشان بر اين باور بودند که وى در کوه رضوى پنهان است و برخواهد گشت تا بر جهان حکم براند. مشابه اين اعتقاد درباره پسر او، ابوهاشم (درگذشته در سال 98/716)، عبداللّه بن معاويه (درگذشته در 130/748)، محمد بن عبداللّه النفس الزکيه (درگذشته در 145 / 762)، امام جعفر صادق عليه السلام (درگذشته در 148 / 765) و شمار ديگرى در قرن هاى بعدى شکل گرفته است.
نکته شايان توجه اين که، سنّت شيعى به طور عام عنوان «قائم» را به مهدى موعود مى دهد. اولين بار شايد اين عنوان درباره محمد بن حنفيه به کار رفته باشد. (50) ريشه لغت هرچه باشد مفهوم آن در انديشه شيعى عبارت از کسى است که قيام مى کند و حکومت برپا مى سازد. اين مفهوم تا قبل از پايان عصر بنى اميه به طور شايع به کار مى رفت و تا حدود زيادى جايگزين «مهدي» در سنت اماميه شده بود. (51) اطلاق لفظ «قائم آل محمد» بر مهدى اشاره اى ضمنى به عدم قيام ديگران نيز دارد.
آموزه «غيبت» پس از مرگ امام هفتم، موساى کاظم عليه السلام (183 / 799) در ميان واقفيه گسترش يافت. ايشان معتقد بودند که او آخرين امام است و انتظار بازگشتش را به عنوان «مهدي» مى کشيدند. (52) برخى از آنان بر اين باور بودند که وى نمرده است و در خفا مى زيد، ولى بيشترشان معتقد بودند که او وفات کرده و دوباره زنده خواهد شد و قيام خواهد کرد. مستمسک ايشان در اين عقيده رواياتى بود که به امام جعفر صادق نسبت عليه السلام مى دادند، به اين مضمون که مهدى را «قائم» خوانند از آن رو که بعد از مرگش قيام خواهد کرد. يکى از پايه گذاران واقفيه در کوفه، به نام حسن بن على بن ابوحمزه بطائنى، (53) کتابى درباره «غيبت» نوشت. در اين دوران هم از واقفيه و هم از اماميه، که به تداوم امامت پس از امام کاظم عليه السلام عقيده داشتند، کتاب هايى درباره غيبت نوشتند. (54)
واقفيان روايات مربوط به «مهدي» و موضوع «غيبت» را که در سنت امامان پيشين گرد آمده بود، درباره مدعاى خويش به کار مى گرفتند. يکى از اين روايات، که در سندش حسن بن على بن ابى حمزه واقفى هست و به امام باقر عليه السلام نسبت مى دهند، اين است: «در صاحب اين امر سنّت هايى از انبيا هست: سنّتى از موسى بن عمران، سنّتى از عيسى، سنّتى از يوسف و سنّتى از محمد صلى الله عليه و آله : از موسى بن عمران اين را که او ترسنده و منتظر خواهد بود (خائفٌ يترقّب)، و اما سنّتى از عيسى اين که درباره او همان را گويند که درباره عيسى گفتند، و اما از يوسف زندان و غيبت را، و از محمد عليه السلام ، قيام با شمشير را...» در ادامه نيز به شرح زندانى شدن موساى کاظم عليه السلام و ادعاى کشته شدن او به دست دشمنان پرداخته است. (55) واقفيه به روايات ديگرى نيز تمسک کرده و آنها را بر امام کاظم عليه السلام تطبيق نموده اند. از جمله روايتى منسوب به امام صادق عليه السلام است که در آن به دو غيبت قائم، که يکى از ديگرى طولانى تر است اشاره دارد. واقفيان اين را حکايت از دو مورد زندانى که امام هفتم به دستور هارون الرشيد برده شد گرفته اند. (56) اين روايات را در سنّت اماميه به دو غيبت کوچک تر و بزرگ ترِ امام دوازدهم تفسير مى کنند.
از جريانات ديگر منتسب به تشيع سبَئيه هستند. ايشان را پيروان عبداللّه بن سَبَأ مى دانند که گويا على بن ابى طالب عليه السلام را نبى يا خدا شمرده و گروهى را به اين باور کشانده است، و خود على بن ابى طالب با شدت عمل آنان را سرکوب کرده است. گفته اند ايشان على را «مهدى منتظر» مى دانستند و پس از شهادت او معتقد شدند که او نمرده و به آسمان صعود کرده و به دنيا بازمى گردد تا از دشمنانش انتقام کشد. (57) سبئيه به «رجعت» نيز اعتقاد داشته اند. (58)
از جريانات شيعى، زيديه کمتر به آموزه «مهدويت» اعتنا داشته اند. از فرقه هاى زيدى، جاروديه که پيرو ابى الجارود زياد بن زياد بودند، عقايد مختلفى را در اين موضوع ابراز مى داشتند. برخى از آنان کَس خاصى را انتظار نمى کشيدند، بلکه بر اين باور بودند که هرکس از اولاد حسن يا حسين عليهماالسلام شمشير برکشد و قيام کند او «موعود منتظر» است. برخى نيز پس از کشته شدن محمد بن عبداللّه، نفس زکيه، معتقد شدند او نمرده است و او همان «مهدى منتظَر» است که هرگاه که زمين پر از جور شد برخواهد گشت و عدل را خواهد گستراند و بر جهان حکومت خواهد کرد. برخى ديگر از جاروديه به انتظار کسان ديگرى مثل، محمد بن قاسم، که در طالقان قيام کرد، و يا محمد بن عمر، که در کوفه به پاخاست، بودند. گروهى نيز منتظر بازگشت يحيى بن عمر بن يحيى بن حسين بن زيد بن على، که در سال 248 يا 250 به قتل رسيد، به سر مى بردند. (59)
از جمله کسانى که در ديد بخش قابل ملاحظه اى از جاروديه به عنوان «مهدى منتظر» شناخته شده محمد بن قاسم بود که در ايام معتصم عباسى در طالقان قيام کرد و مردم زيادى به گرد او آمدند اما مغلوب و زندانى شد. او بعد از مدتى از زندان گريخت و ديگر خبرى از وى نشد. درباره سرنوشت وى اقوال گوناگونى هست، اما عده اى از جاروديه معتقد شدند که او زنده است و نخواهد مرد تا زمين را پر از عدل و داد کند، چنان که پر از ظلم و جور شده باشد. (60) مسعودى در مروج الذهب در اين باره مى گويد: «هم اکنون، يعنى به سال سيصد و سى و دو، خلق بسيار از زيديه به امامت او قائلند و بسيارى از آنها معتقدند که محمد نمرده و زنده است و برون مى شود و زمين را که پر از ستم شده است از عدالت پر مى کند و مهدى اين امت هم اوست.» (61)
اسماعيليان از فرقه هاى شيعى اند که در موعودگرايى از جايگاه مهمّى برخوردارند. اسماعيليه، که در ميان فرقه هاى شيعى پس از اثنى عشريه پرشمارترين اند، تاريخ پرفراز ونشيبى داشته اند. آنها دوباردرقرون وسطا،درجريان دوره خلافت فاطميان ودولت نزاريان موفق به تأسيس حکومت گشته، قدرت سياسى قابل ملاحظه اى به دست آوردند. (62)
اسماعيليان بر سرجانشينى امام جعفرصادق در148/765 ازديگر شيعيان امامى جدا شدند. دعوت اسماعيليان از آغاز با موضوع «انتظار»، «غيبت» و «قيام و ظهور» امامى که در غيب شده و به زودى براى برپايى حکومت عدل ظهور خواهد کرد، عجين بود. ايشان امام موعود منتظر و ناطق هفتم را که در آينده انتظار ظهورش مى رفت، قائم خواندند. (63)
اسماعيليانِ نخستين، يا به تعبير قمى در المقالات والفرق، اسماعيليه خالصه، بر آن شدند که اسماعيل، فرزند امام صادق، نمرده است و نمى ميرد تا قيام کند و امور مردم را اصلاح نمايد و همو «قائم» است. (64)
از اسماعيليان گويا هيچ گروه به اندازه قرمطيان بر انديشه موعود تکيه نکرده اند. ايشان که پس از امام جعفر صادق عليه السلام امامت را در فرزند وى اسماعيل و پس از او در فرزندش محمد بن اسماعيل ديدند، مرگ محمد بن اسماعيل را منکر شده و گفتند او «غايب» گشته و در سرزمين روم پنهان شده است، و او «قائم مهدي» است. البته معنى «قائم» نزد آنها اين بود که وى با رسالت و شريعت تازه اى که شريعت محمد صلى الله عليه و آله را نسخ خواهد کرد مبعوث خواهد شد. (65)
اما اسماعيليان فاطمى،که به وجود بيش ازيک سلسله هفتگانه از ائمه به دور حضرت محمد صلى الله عليه و آله قائل شدند، ظهور «قائم» را در زمان هاى دورترى در آينده پيش بينى کردند. (66)
اين تا حدودى از آن سبب بود که چون حکومت فاطميان ادامه يافت و انتظارات آخرت شناختى مربوط به قائم برآورده نشد سلاله هاى بيشترى از ائمه هفتگانه در دور اسلام که اينک پيوسته بر طول آن افزوده مى شد مورد پذيرش واقع گشت. اين امر ظهور «قائم منتظر» را، که مى بايست دور آخر را آغاز کند، باز هم به آينده دورترى موکول مى کرد. فاطميان تا زمان مستنصر حتى از ظهور جسمانى محمد بن اسماعيل انصراف حاصل کرده و مفهوم ظهور روحانى شخصى از ذريه فاطمه عليهاالسلام را مطرح مى کردند. (67)
موضوع موعودگرايى گاه بروزات عجيبى در انديشه و عمل اسماعيليان داشته است. براى نمونه، پيران نزارى که در هند مبلغ فرقه نزاريه از شعب اسماعيليان گشتند، براى آن که مفاهيم دينى خود را در قالب انديشه هاى آشنا براى هندو تبليغ کنند، على بن ابى طالب عليه السلام را در جاى کَلْکى، (68) اَوَتاره دهم ويشنو، که به عقيده هندوها در آخرالزمان ظهور خواهد کرد و عدل و امن را خواهد گستراند (69) معرفى مى کردند. (70)
اين که اسماعيليان فعلى با وجود امامان و داعيان زنده اى که دارند، هنوز بر انديشه آمدن موعود آخرالزمان و «قائم» هستند و اين انتظار چه نقشى در زندگى دينى و معنويِ آنان بازى مى کند، خود جاى بررسى دارد.
بارى، اين جريان درباره فرقه هاى شيعى، فراگيرى و تنوع قابل ملاحظه اى نشان مى دهد. از اختلاف دراين باره که او فرزند چه کسى يا از نسل کيست گرفته تا اختلاف بر سر هويت و نام او، اقوال متعددى پديد آمده است. برخى او را محمد بن حنفيه و برخى ابوهاشم، پسر محمد حنفيه دانسته اند. گروهى، که به «مغيريه» نامبردارند، گفته اند مهدى همان محمد بن عبداللّه بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب، معروف به نفس زکيه است. اسماعيليه خالصه (اسماعيليان نخستين) اسماعيل پسر امام جعفر صادق را مهدى مى دانند. ناووسيّه خود امام صادق را مهدى موعود پنداشته اند. مبارکيه (از اسماعيليان) محمد بن اسماعيل بن جعفر را مهدى خوانده اند. واقفيه پس از رحلت امام موسى کاظم بر او توقف کرده در انتظار او نشستند. عسکريه امام حسن عسکرى را مهدى شمردند. محمديه ابوجعفر محمد بن على الهادى را مهدى موعود خواندند. و بالاخره اماميه اثنى عشريه فرزند امام حسن عسکرى را مهدى موعود مى دانند. (71) اما از اين ميان ديدگاه شيعه امامى اثناعشرى از اهميت و ويژگى هاى قابل ملاحظه اى برخوردار است.
اماميه اثنى عشري: شايد گزاف نباشد بگوييم مذهب اماميان دوازده امامى در ميان تمامى اديان و مذاهب موعودگراترين است. اما مهم تر اين که موعود ايشان ويژگى هاى خاصِ اين نگرش را با خود دارد. چنان که اماميان دوازده امامى مى انديشند، «مهدي» دوازدهمين نفر از سلسله امامان است. پس هرچه درباره «امام» هست درباره او نيز صادق است. در مذهب شيعه دوازده امامى «امام» وصى پيامبر، تداوم بخش رسالت و تبيين گر دينِ اوست. از اين گذشته او «حجت» است. سخنش سخن حق و صفاتش صفات خداست. از اين جهت به «اوتاره» هندوان يا «کلمة اللّه» مسيحيان مى ماند. اما گستره کمال او به اين منتهى نمى شود. او «باب اللّه» است، يعنى بشر از آستانه او و درْ او به خدا سير مى کند. علم و دانشِ او را کرانه نيست، اصلاً اين که هيچ پرسشى او را درمانده نکند و در دانشش به کسى محتاج نباشد علامتى است که مى توان با آن او را از ديگر مدعيان بازشناخت. (72) امام «صاحب الزمان» است، يعنى که در عصر و زمان خود همان کسى است که در صفات ارزشى انسانى در رأس هرمِ بشريت قرار گرفته، و از اين رو مقصود بالاصاله هر عصر هم اوست. او «صاحب الامر» نيز هست، گويى در کارکرد کيهانى خود قانون و ناموس باطنيِ هستى را نيز در يَد خود دارد. از اين رو، و بيشتر از آن جهت که «حجتِ» حق نماست، زمين از وجود او لحظه اى خالى نتواند ماند. (73)
اما گذشته از ويژگى هايى که مهدى موعود به لحاظ «امام» بودنش دارد، صفات و کارکردهاى مخصوصى نيز از جنبه «موعود منتظر» بودن براى او هست. روايات مربوط به آموزه شيعيان دوازده امامى درباره «مهدى قائم» را محمد بن ابراهيم نعمانى (اواسط قرن چهارم / دهم) در کتاب الغيبه و ابن بابويه (درگذشته در 381 / 991) در کتاب اکمال الدين شيخ طوسى (درگذشته در 460 / 1068) در کتاب الغيبه به طور مسند و به تفصيل گرد آورده اند.
بر پايه اين روايات، او فرزند بلافصل امام حسن عسکرى، يازدهمين امام شيعيان اثنى عشرى (درگذشته در 260 / 870) است که در سال 255 / 865 به دنيا آمده و پس از وفات پدرش به امر و قدرت خدا پنهان شده است. در نخستين غيبتش، که کوتاه مدت است، خواصى از پيروان جاى او را مى دانند، اما در غيبت دومش که طولانى خواهد بود، بجز پيروان بسيار نزديک او کسى مأوايش نمى داند. وقوع «غيبت» را امامان پيشين خبر داده بودند (74) تا شيعيان را براى اين وضعيت آماده سازند. آموزه «غيبت» و «انتظارِ فَرج» از مهم ترين آموزه هاى شيعه دوازده امامى است. براساس اين آموزه صبر بر غيبتِ امام و مقاومت در برابر ترديدها و شبهاتى که از اين بابت مؤمنان را تهديد مى کند، از طرفى، فضيلتى بزرگ، و از سويى امتحانى دشوار خواهد بود که در آن مؤمنان راستين بازشناخته مى شوند. «انتظار» نيز در فرهنگ شيعه دوازده امامى به دلالت همين روايات عبادتى بزرگ به شمار است. «غيبت» او، اما، به معناى جداييش از سرنوشت مادى و معنوى مردم نيست. جهانيان به طور عام، و مؤمنان به او و دين پدرانش به طور خاص، از عنايت و هدايت وى بهره مندند، چنان که در هنگام ابرى بودن آسمان ساکنان زمين را از خورشيد بهره هاست.
علائم و نشانه هايى هست که قبل از قيام او ظاهر مى شود. اين نشانه ها را به تفصيل در منابع ياد شده و ديگر منابع روايى آورده اند. از جمله شايع ترين اين علائم افزايش بيمارى ها، گران شدن هزينه هاى زندگى و پر شدن جهان از ظلم و جور است. (75) در اين منابع، نشانه هاى خاصى نيز ذکر کرده اند. عمده اين نشانه ها قيام هاى حق و باطلى است که پيش از قيام مهدى و نزديکى هاى آن رخ مى دهد. از قيام هاى حق طلبانه سه قيام شهرت دارد: اول قيام کسى به نام يمانى است که از يمن برمى خيزد. دوم، خراسانى است که با لشکرى که پرچم هاى سياه دارند از خراسان قيام مى کند و به حوالى دجله فرود مى آيد. در روايت است که چند نفر از اصحاب قائم در ميان لشکر اويند. سوم، قيام نفس زکيه است که با عده اى از صالحان برمى خيزد و کشته مى شود. (76)
از حوادث و قيام هاى باطل، که منابع روايى وعده آن را به عنوان حوادث نزديک به قيام قائم داده اند، يکى قيام شخصى به نام سفيانى است که در ماه رجب از شام سربرمى دارد و نُه ماه حکومت مى کند و لشکرى به قصد مبارزه با مهدى مى آرايد که به اعجاز الهى در زمين فرو مى رود. ديگرى، دجّال است که با ظاهرى عجيب ظهور مى کند و به دست مهدى کشته مى شود. (77) لازم به ياد است که برخى متفکران مسلمان اين گونه پيش گويى ها را وراى ظاهر سخن فهم کرده اند و عناوينى مثل سفيانى و دجّال را هر انسان حيله گر و فريبکار يا نظام هاى فرهنگى فاسد داشته اند. (78)
بارى، با قيام او تمامى اقوام و ملت ها بر دين اسلام جمع مى شوند؛ اما چنين نيست که او همه غيرمسلمان ها را نابود کند و فقط شيعيان خودش را بازگزارد، بلکه در آن وضعيت هرکس واقعا پيرو اوست از هر دين و ملتى به او خواهد گرويد و چه بسا افرادى از شيعه به او نگروند. نعمانى در کتاب غيبت خود روايتى را نقل مى کند که بنابر آن «وقتى قائم قيام مى کند برخى از کسانى که گمان مى رفت او از پيروان وى باشد از تحت لواى او خارج مى شود و کسانى که شبيه به پرستشگران خورشيد و ماه بودند داخل مى شوند. (79) او سرتاسر جهان را فتح مى کند. سيصد و سيزده نفر از نقاط مختلف جهان، بى آن که وعده اى در بين باشد، به گرد هم مى آيند، ايشان ياران خاص او هستند. او جهان را از عدل پر خواهد کرد و عقل مردمان به او کامل خواهد شد، و امنيت در همه جا برقرار مى گردد. از نظر مادى نيز رفاه براى همگان تأمين خواهد شد و زمين گنج ها و معادنش را ظاهر خواهد نمود. (80) از جمله حوادث مربوط به ظهور و قيام مهدى، نزول عيسى از آسمان است. بنابر نگرش اسلامى، او به قتل نرسيده بلکه به آسمان چهارم صعود کرده است. عيسى به امامت مهدى نماز خواهد گزارد و از ياران او خواهد بود. بر طبق اين روايات، مهدى به مدت نوزده سال و چند ماه حکومت خواهد کرد. (81)
نکته بسيار مهم درباره مهدى اين است که او گرچه به اسلام دعوت مى کند اما اسلام را به گونه اى تبيين خواهد کرد که مردم نمى شناسند، و اين در اصل همان چيزى است که پيامبر صلى الله عليه و آله براى مردم آورده بود. در روايات، اين پديده را چنين بيان کرده اند که «اسلام غريب و ناآشنا آغاز شد و دوباره به آن وضع برخواهد گشت. (82)
از جمله آموزه هاى شيعيِ مرتبط با موضوع موعود و قيام مهدى، آموزه «رجعت» است. بر پايه روايات گوناگونِ شيعى افرادى از گذشتگان در هنگام قيام مهدى بازخواهند گشت. در اين روايات اين موضوع به صور مختلف بيان شده است. گاهى «رجعت» فقط مخصوص کسانى دانسته شده که در ايمان يا کفر در نهايت کمال بوده اند. (83) گاه رجوع همه مؤمنان را وعده داده اند، و گاه رجوع انبيارا، يا رجوع پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را، يا رجوع على بن ابى طالب عليه السلام را، يا رجوع حسين بن على عليهماالسلام را، يا رجوع افرادى از هر امّت را، يا رجوع تعدادى از مؤمنين را، يا رجوع برخى از معصومين را به نحو اجمالي. درباره اين آموزه بحث هايى درگرفته، کسانى مثل مجلسى (درگذشته در 1111 / 1721) آموزه «رجعت» را از ضروريات غيرقابل ترديد شيعه دانسته اند. (84) و برخى ديگر فقط به نحو اجمال اصل «رجعت» را تأييد کرده و در جزئيات آن بحث و نظر روا داشته اند. (85)
درباره اين که آيا جهان با قيام قائم و حکومت او پايان خواهد گرفت و قيامت به پا خواهد شد نيز اقوال و روايات مختلف است. بر پايه برخى رواياتْ بعد از قائم نيز حکومت هايى خواهدبود. شيخ طوسى درکتاب الغيبه حديثى را آورده که درضمن آن امام صادق گفته است: «اى اباحمزه، بعد ازقائم، يازده مهدى از ما از اولاد حسين خواهند آمد». (86) اين مضمون را در جاهاى ديگر نيز آورده اند. از جمله در بعضى دعاهاى رسيده از امامان، که در آن بر جانشينان و ائمه پس از مهدى صلوات فرستاده شده و به آنها دعا کرده اند. (87) بنابراين دلايل، جهان بلافاصله پس از مهدى موعود پايان نمى پذيرد و حکومت صالحان بر زمين ادامه خواهد يافت. اما بر پايه برخى روايات ديگر «حجت» چهل روز پيش از بر پايى قيامت از دنيا خواهد رفت، که گاهى اين را بر غير امام مهدى (عج)، يعنى کسانى که پس از او خواهند آمد تطبيق مى کنند. (88)
مطلب آخر در موعودباورى شيعه اثنى عشرى، ميزان حضور اين باور در ميان توده پيروان و دين عامه است. اکنون در ايران، که عمدتا بر مذهب دوازده امامى هستند، اعتقاد به «مهدي» و انتظار او در صور گوناگون حضور و ظهور دارد. از مهم ترين جلوه هاى آن بر پايى مراسم و جشن هاى مولد مهدى (عج) در نيمه شعبان هر سال است. اين عيد از اعياد مهم ايشان محسوب مى شود و در سطح بسيار گسترده برگزار مى گردد.
تجلى آموزه «مهدويت» و انتظار آمدن امام دوازدهم در ادبيات دينى اين مردم نيز قابل توجه است، در مجموع آنچه در رواياتِ ياد شده درباره اين آموزه به دست آمد، به استثناء برخى جزئيات و موارد جزء باورهاى عمومى پيروان نيز هست.

گونه شناسى موعود اسلامى

شايد بتوان موعود اسلامِ غيرشيعى و حتى اسلام شيعيِ غيردوازده امامى را به يک چشم نگريست، اما بدون شک موعود شيعى دوازده امامى ويژگى هايى دارد که انتظار مى رود در اين سنخ شناسى بازشناخته شود. موعود اسلامى (مهدي) به لحاظ ماهوى موعودى «شخصي» است، او فرد خاصى است که خواهد آمد و حکومت حق را احيا خواهد کرد. اما او را بايد به عنوان يک «موعود شخصى بشرى صرف» دانست، نه چون مسيح نزد مسيحيان که از «الوهيت» برخوردار است. اما درنگاه بعضى اماميانِ باطن گرا مهدى موعود را، که از سلاله امامان معصوم است، همچون اجدادش بايد بشرى با صفات الهى و ربوبى دانست. به هرحال او را نمى توان همسنگ مصلحان و رهبران عادى جوامع شمرد.
به لحاظ کارکرد، مهدى موعود را بايد در زمره «منجيان جمعي» (در برابرِ «موعود نجاتبخش فردي») شمرد، نه چون موعود بودايى مهايانه، که در انديشه نجات و به نيروانه رساندن يک بيک مردم است و هرگز حرکتى اجتماعى به پا نمى کند. اما «مهدى موعود» در نظرگاه شيعيان دوازده امامى، و شايد برخى جريانات صوفيانه سنّى، هدايتگرِ باطنى سالکان نيز هست، و جدا از آن قيام اجتماعى، به کمال رساندن سالکان و واصل کردن ايشان به مقام فنا را نيز برعهده دارد، از اين حيث با فرد فرد مردم سروکار پيدا مى کند.
«مهدى موعود» در ديدگاه اهل سنّت و بيشتر فرقه هاى شيعى کارکردى بيشتر اجتماعى دارد، اما در نظرگاه دوازده اماميان او نه يک «نجاتبخش صرفا اجتماعي» و نه «صرفا معنوي» است بلکه او با ظهور و قيام خويش علاوه بر آن که عدل و امن و رفاه را به ارمغان مى آورد، حق را نيز آشکار خواهد ساخت و عقول مردم را نيز به کمال خواهد رساند؛ در واقع او شرايط ديندارى و زيست موحدانه را فراهم خواهد کرد. بنابراين، او يک «نجاتبخش معنوى اجتماعي» است. تأکيد بر اين نگرش به «مهدي» را شايد بتوان از ويژگى هاى دوازده اماميان دانست.
به لحاظ دايره شمولِ نجاتگريِ مهدى موعود، به صراحت مى توان اذعان کرد که او موعودى «قوم مدار» نيست و به نجات همه جهانيان مى انديشد. به لحاظ آرمان، اگر «مهدي» را در پى احيا و تجديد و بازخوانى سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله و برپايى جامعه مؤمنان صدر اسلام بدانيم، که شايد در نگاه عام اهل سنّت و بسيارى از فرق شيعه چنين باشد، او موعودى «رو به گذشته» است، اما، اگر از نگاه روايات شيعيان دوازده امامى بخوانيم، گرچه او اسلام را تبيين مى کند اما قرائتى از آن به دست خواهد داد که همچون آغاز دعوت نبوى امرى غريب جلوه خواهد کرد، پس بايد او را موعودى «رو به آينده» انگاشت؛ و در ميان موعودهاى رو به آينده، در زمره «موعودهاى پاياني» قرار خواهد گرفت. هرچند در اين باب هنوز مجال تأمل و نظر هست.
چنان که خوانديم، به قاطعيت نمى توان براى «مهدي» «کارکردى کيهانشناختي» قائل شد. زيرا پيوند قيام او با پايان پذيرفتن عالم در پس اختلاف روايات به هاله ابهام فرو رفت. اما چنين مى نمايد که به هرحال به گونه اى مى توان اين اعتقاد که جهان به قيام او (ولو با تأخيرى جزئي) پايان مى پذيرد را به مقتضاى دلايل موجود نزديک تر دانست. علاوه بر اين، اگر ارتباط «مهدي» را به عنوان «حجّت» خدا و «صاحب الامر» با باطن و تدبير عالم به ياد آوريم، به گونه اى ديگر «کارکرد کيهاني» او را مى توان تصوير کرد.

کتاب نامه

1. قرآن مجيد.
2. معجم الايمان المسيحى، الاب جان کوربون، دارالمشرق، بيروت.
3. کتاب مقدس، ترجمه انجمن کتاب مقدس.
4. قاموس کتاب مقدس، ترجمه و تأليف مسترهاوکس، انتشارات اساطير، 1377.
5. A Popular Dictionary of Judaism: Lavinia and Dan Cohn-Sherbok: Curzon: 1997 (Rivised Edition).
6. The Encyclopedia of Religion, Mircea Eliade.
7. انيس الاعلام، محمدصادق فخرالاسلام، جلد5، نشر کتابفروشى مرتضوى، تهران، 1354.
8. احمد، موعود انجيل، جعفر سبحانى، نشر توحيد، 1361.
9. مقاله مسيحيت در انتظار منجى بشريت، على اميرى، از مجموعه مقالات دومين اجلاس دوسالانه بررسى ابعاد وجودى حضرت مهدى (عج).
10. اساطير هند، ورنيکا ايونس، باجلان فرخى، شناخت اساطير هند، 1373.
11. The Rider Encyclopedia of Eastern Pilosophy and Religion, Rider Books, also poblished by Shambhala.
12. Merriam - Websters Encyclopedia of World Religions.
13. آيين بودا، هانس ولفگانگ شومان، ع پاشايى، انتشارات فيروزه، 1375.
14. گات ها، سروده هاى زرتشت، ترجمه موبد فيروز آذر گشسب، انتشارات فروهر.
15. سوشيانت يا سيرانديشه ايرانيان درباره موعود آخرالزمان، على اصغر مصطفوى، چاپخانه ندا، تهران، 1361.
16. دين ايران باستان، اثر دوشن گيمن، ترجمه رويا منجم، انتشارات فکر روز، 1375.
17. تاريخ فلسفه چين، اثر جوجاى و وينبرگ جاى، ترجمه ع پاشايى، نشر گفتار، 1369.
18. A New Handbook of Living Religions; John R. Hinnells; Blackwell Publishers; 1997.
19. A Dictionary of Hinduism; Margaret and James Stutley; Routledg and Kegan, 1985.
20. الاحاديث الوارده فى المهدى فى ميزان الجرح والتعديل؛ (1) المهدى المنتظر فى ضوء الاحاديث والآثار الصحيحه، البَستَوي؛ انتشارات دارابن حزم، بيروت 1999م.
21. الموسوعه فى احاديث المهدى الضعيفه والموضوعه. البَستَوي؛انتشارات دارابن حزم، بيروت 1999م.
22. The Encyclopedia of Islam.
23. Encyclopedia of Millennialism and Millennial Movements, Richard Landes, Routledge, 2000.
24. الامام المهدى عند اهل السنّه، مهدى فقيه ايمانى، المجمع العالمى لاهل البيت، سال 1418.
25. مقدمه ابن خلدون، چاپخانه مصطفى محمد، مصر.
26. مع الدکتوراحمدامين فى حديث المهدى والمهدويه، محمدامين زين الدين، موسسه النعمان، بيروت.
27. بخوانند و داورى کنند، احمد کسروى، چاپخانه پيمان.
28. الفتوحات المکيه، ابن عربى، دار صادر، بيروت.
29. فرائد السمطين فى فضائل المرتضى والبتول والسبطين والائمه من ذريتهم عليهم السلام ، الجوينى، مؤسسه المحمودى، بيروت.
30. اليواقيت والجواهرفى بيان عقايدالاکابر،شعرانى،نشرشرکت مکتبة ومطبعة مصطفى البابى، مصر،1959.
31. اسعاف الراغبين فى سيرة المصطفى، شيخ محمد بن على الصبان، دارالفکر.
32. نورالابصار فى مناقب آل النبى المختار، شبلنجى، نشر دارالفکر.
33. تاريخ و عقايد اسماعيليه، دکتر فرهاد دفترى، ترجمه دکتر فريدون بدره اى، نشر فرزان روز.
34. الغيبه، شيخ طوسى، چاپخانه نعمان، نجف.
35. اثبات الوصيه، مسعودي.
36. مقالات الاسلامييين، اشعري.
37. مروج الذهب، ابوالحسن على بن حسين مسعودى، ترجمه ابوالقاسم پاينده، شرکت انتشارات علمى و فرهنگي.
38. الغيبه، نعمانى، مؤسسة الاعلمى، بيروت، 1403.
39. اصول کافى، کليني.
40. کمال الدين و تمام النعمه، صدوق، دارالکتب الاسلاميه.
41. منتخب الاثر، لطف اللّه صافى گلپايگانى، چاپ هفتم، نشر داوري.
42. بحارالانوار، دارالوفاء، بيروت.
43. تاريخ مابعد الظهور، محمد صدر، نشر دارالتعارف.
44. The Oxford Encyclopedia of the Islamic World, Oxford University Peress, 1995.
45. دايرة المعارف تشيع، احمد صدر حاج سيدجوادى و...، نشر شهيد سعيد محّبى، تهران، 1375.
46. دايرة المعارف بزرگ اسلامى، کاظم موسوى بجنوردى، مرکز دايرة المعارف بزرگ اسلامى، 1375.
47. تحقيق در تاريخ و فلسفه مذاهب اهل سنّت و فرقه اسماعيليه، يوسف غضبانى، مؤسسه مطبوعاتى فرّخى، تهران.
48. ترجمه فرق الشيعه نوبختى، دکتر محمدجواد مشکور، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، تهران، 1353.
49. تاريخ اسلام، فصل نامه تخصصى، مؤسس آموزش عالى باقرالعلوم، سال سوم، شماره 9.
50. مصلح جهانى و مهدى موعود از ديدگاه اهل سنّت، سيدهادى خسروشاهى، انتشارات اطلاعات، تهران، 1374.
51. سيماى حضرت مهدى در قرآن، سيدهاشم حسينى بحرانى، ترجمه سيدمهدى حائرى قزوينى، نشر آفاق، تهران، 1376 (نام عربى اين کتاب المحجّه فيما نزل فى القائم الحجّه است که با تحقيق و پاورقى محمدمنير ميلانى توسط مؤسسه الوفاء، در بيروت منتشر شده است).
52. مهدويت از نظر قرآن و عترت، خيراللّه مردانى، انتشارات آيين جعفري.
53. دانشنامه جهان اسلام، زيرنظر غلامعلى حداد عادل، بنياد دايرة المعارف اسلامى، تهران، 1376.
54. نجات بخشى دراديان، محمدتقى راشدمحصل، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، تهران، 1369.
55. ريحانة الادب، محمدعلى مدرس تبريزى، انتشارات خيام، تهران، 1374.
56. مهدى انقلابى بزرگ، ناصر مکارم شيرازى، مطبوعاتى هدف، قم.
57. انتظار مذهب اعتراض، على شريعتى، انتشارات ابوذر، تهران، 1352.
58. بهائيان، سيدمحمدباقر نجفى، کتابخانه طهورى، تهران، 1357.
59. موعود قرآن، صادق حسينى شيرازى، ترجمه و نشر مؤسسه الامام المهدى، 1360.
60. تاريخ فخرى، محمد بن على بن طباطبا (ابن طقطقي)، ترجمه محمد وحيد گلپايگانى، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1360.
61. تحول مبانى مشروعيت خلافت ازآغاز تافروپاشى عباسيان،دکترحاتم قادرى، انتشارات بنيان،1375
62. تاريخ الخلفاء، سيوطى، دارالقلم، 1406
63. المقالات والفرق، سعد بن عبداللّه اشعرى قمى، مرکز انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، 1361
64. تاريخ اسماعيليان، برنارد لويس، ترجمه فريدون بدره اى، انتشارات توس، تهران، 1362
65. نهضت قرامطه، استرن، مادلونگ، دخويه و ماسينيون، ترجمه و تدوين دکتر يعقوب آژند، مؤسسه مطالعات و انتشارات تاريخى ميراث ملل، تهران، 1368.


--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1 . فصل نامه هفت آسمان، شماره دوازدهم و سيزدهم، ص107 تا 130.
2. توبه، 32
3. نور، 55 و قصص، 5 و 6
4. انبياء، 105
5. مراد از «مصادر حجيت مذهبي» حجت هاى شرعى خاصى است که تنها براى برخى مذاهب با مکاتب اعتبار شرعى دارد، مثل روايات امامان شيعه عليهم السلام براى پيروان ايشان. براى آشنايى بيشتر با اين روايات بنگريد به: سيماى حضرت مهدى در قرآن، اثر سيدهاشم حسينى بحرانى همچنين بنگريد به مهدويت از نظر قرآن و عترت، به قلم مرداني.
6. «ولقد کتبنا فى الزبور من بعد الذکر أن الارض يرثها عبادى الصالحون»، انبياء، 105
7. وعداللّه الذين آمنوا منکم وعملوا الصالحات ليستخلفنّهم فى الارض کما استخلف الذين من قبلهم وليمکننّ لهم دينهم الذى ارتضى لهم وليبدلنّهم من بعد خوفهم امنا يعبدوننى لايشرکون بى شيئا...» نور، 55.
8. «ونريد أن نمنّ على الذين استضعفوا فى الارض ونجعلهم ائمّه ونجعلهم الوارثين ونمکّن لهم فى الارض...»، قصص، 5 و 6.
9. لازم به تأکيد است که نويسنده اين سطور در اين جا نخواسته است ادعا کند که اين آيات درصدد تبيين انديشه موعود بوده اند يا نبوده اند، بلکه فقط بر آن نظر است که اين آيات از جمله مبانى کلامى اين انديشه در ميان مسلمين بوده است، و اين از تمسک موعودباوران مسلمان به اين آيات آشکار است. بنگريد به: موعود قرآن، صادق حسينى شيرازى، ترجمه موسسة الامام المهدي.
10. کتابى در سالهاى اخير نوشته و منتشر شد که کار و بار اصلى اش بررسى روايات نبوى صلى الله عليه و آله در خصوص «مهدى موعود» و آموزه «مهدويت» بود. اين کتاب 338 حديث از پيامبر اسلام در اين موضوع را به لحاظ سندى بررسى کرده و صحيح و ضعيف و مسند و مرفوع و صريح و غيرصريح آن را از هم بازشناخته است. کتاب الاحاديث الوارده فى المهدى فى ميزان الجرح والتعديل در دو مجلد با دو عنوانْ در معرض است؛ يکى المهدى المنتظر فى ضوء الاحاديث والآثار الصحيحه واقوال العلماء وآراء الفرق المختلفه، و دومى با عنوان الموسوعه فى احاديث المهدى الضعيفه والموضوعه. چند ويژگى در اين اثر هست که آن را شايسته اتکاى اين بررسى مى سازد. نخست آن که، کل اين اثر حاصل رساله فوق ليسانسِ دکتر عبدالعليم عبدالعظيم البَستَوى در دانشگاه ام القرى در شهر مکه است، که در زمان تأليف رساله، سال 1398 ه . ق.، از دانشکده هاى دانشگاه ملک عبدالعزيز در جده بوده است. به همين ملاحظه، مراحل تحقيق، تدوين و اصلاح کتاب تحت اشراف عالمان برجسته مذهب وهابى انجام شده و از صافى اين نگاه گذشته است. مى دانيم که «مهدويت» از شاخصه هاى مهم مذهب تشيع، و به ويژه، فرقه اماميه اثناعشريه است، و باز مى دانيم که مذهب وهابيت وسواس و تعصب زيادى در جرح و تعديل عقايد منسوب به تشيع از خود نشان مى دهد، و به جهاتى سخت گيرانه ترين موضع در قبال عقايد و آموزه هايى از اين دست از سوى مذهب وهابى، و به ويژه، محافل و مجامع حوزوى و دانشگاهيِ آن اتخاذ مى شود. به همين ملاحظه، هر مقدار اذعان و اعترافِ کتابى از اين دست، درباره آموزه اى از اين نوع، مهم تلقى مى شود. دوم آن که، اين اثر، به عنوان يک کار دانشگاهى، تا حدود زيادى از شرايط تحقيق برخوردار است، گرچه در پاره اى موارد از موضع تحقيق علمى خارج و به ورطه تخريب فرقه اى در غلطيده است. بنابراين، شايد بتوان نتيجه گيرى هاى حديث شناختى اين کتاب را، دست کم در بُعد حدّاقليِ قضيه، به لحاظ علمى قابل تأمل دانست؛ هرچند به اين اندک کار تحقيق در اين موضوع تمام نخواهد بود.
بارى، اين کتاب از ميان اين 338 روايت، با دقت و وسواس، 46 حديث و اثر را به عنوان صحيح يا حسن برگزيده و 292 روايت را ضعيف يا موضوع (ساختگي) شناخته است. البته برخى از احاديث ضعيف را به عنوان احاديثى که از طرق صحيح نيز نقل شده اند ياد کرده است. اين حجم از روايات معتبر، با وجود اختلاف مضمون، مؤلف وهابى کتاب را واداشته است تا، شايد به رغم تمايل فرقه اى خويش که در مقدمه کتاب نيز آشکار نموده است، اصل آموزه مهدويت را در سنّت نبوى با درجه بسيار بالايى از تکرار و اعتبار ثابت و مسلّم بداند.
11. گرچه اين تسامح ممکن است نزد برخى ارباب مذاهب بيش از حد تلقى گردد، ولى با وجود تکرار مضامين مشترک در احاديث مختلف و با سلسله سندهاى گوناگون اين اشکال قابل اغماض است.
12. اجلى الجبهه
13. أقنى الانف
14. الاحاديث الوارده فى المهدى فى ميزان الجرح والتعديل؛ (1) المهدى المنتظر فى ضوء الاحاديث والآثار الصحيحه، البَستَوي؛ انتشارات دارابن حزم، بيروت 1999م. ص358355.
15 . The Encyclopedia of Islam, v.5, p. 1230-38.
16. دکتر محمدجواد مشکور در مقدمه ترجمه فرق الشيعه نوبختى، شعر حسان را اين گونه نقل کرده است:
ما بال عينک لاتنام کأنما کحلت مآقيها بکحل الارمد
جزعا على «المهدي» اصبح ثاويا يا خير من وطى الحصى لاتبعد
بأبى و أمّى من شهدت وفاته فى يوم الاثنين النبى المهتدى
نامبرده، همچنين بيتى را از جريرِ شاعر آورده که در آن ابراهيمِ پيامبر عليه السلام را به عنوان «مهدي» ستوده است:
ابونا ابواسحاق يجمع بيننا أبٌ کان «مهديا» نبيّا مطهّرا
17 . The Encyclopedia of Islam, v. 5, p. 1230-38.
همچنين بنگريد به: تاريخ اسماعيليان، ص34.
18. برنارد لويس، اين را نخستين کاربرد مفهوم «مهدي» و «قائم» در يک سياق مسيحايى دانسته است. (تاريخ اسماعيليان، ص34)
19. پيشين.
20. پيشين.
21. بنگريد به تاريخ اسماعيليان، مقدمه، ص 10.
22. تحقيق در تاريخ و فلسفه مذاهب اهل سنّت و فرقه اسماعيليه، ص357 تا 359.
23. همان، ص190؛ البته شايد بتوان انديشه ادوار جهانى و ديگر عقايد از اين دست را در اسماعيليان نخستين نيز يافت. در اين باره بنگريد به: تاريخ و عقايد اسماعيليه، ص109 تا 168، همچنين درباره قرمطيان از اسماعيليه نيز عقايد نوافلاطونى گزارش کرده اند. بنگريد به: نهضت قرمطيان، ص61 و 62.
24. همان، همچنين بنگريد به: مقدمه ترجمه فرق الشيعه، محمدجواد مشکور، ص157
25. بنگريد به: مقاله ابن تومرت و موحدون، فصل نامه تاريخ اسلام، شماره 9.
26. همان، ص190
27. بنگريد به: بهائيان، سيدمحمدباقر، نجفى، وهمچنين دانشنامه جهان اسلام، جلد1، ص16 تا 19
28. دانشنامه جهان اسلام، جلد4، ص733 تا 744
29. دايرة المعارف تشيع، جلد اول، ص534. کْرْشْنه (krEsEna) يکى از مهم ترين اَوَتاره ها (avataIras)، يا تنزلات خداوند در زمين، در عقيده هندوهاى پيروِ مذهب ويشنو (visEnu) است.
30. لازم به يادآورى است که فرقه هاى ديگرى نيز به عنوان «احمديه» نامبردارند که نبايد آنها را با احمديه قاديانيه خلط کرد. از جمله فرقه اى منسوب به احمد بن موسى بن جعفر عليه السلام ، که اکنون اثرى از آن نيست، و همچنين فرقه اى از شاخه هاى طريقت شاذليه که به احمديه و ادريسيه نامبردارند. بنگريد به: دايرة المعارف بزرگ اسلامى، جلد هفتم، ص345.
31. همچنين بنگريد به:
The Oxford Encyclopedia of the Islamic World, V. 1, p. 54-57.
32. برخى منابع غربى، عباسيان را نيز جزء جريانات متکى بر انديشه مهدويت شماره کرده اند. دولت عباسيان در سال 133 / 750 خلافت را از دست بنى اميّه به درآورد و به قدرت رسيد. بنابر اين گزارش، نهضت عباسيان تب «انتظار مهدى موعود» و اظهار تمايلات شيعى را دستاويزى براى بهره گيرى از حمايت مردم رنج کشيده و زير محنت ظلم امويان قرار داد. مبلغانِ آنها عنوان «المهدي» را براى رهبران اين جريان روا مى داشتند تا ايشان را در ذاکره توده مسلمان مصاديق «مهدى موعود» و «مجدِّدِ اسلام» قلمداد کنند، اما بعد از سقوط بنى اميه و استقرار حکومت عباسى زمان آن رسيد تا شعارهاى عدالت مهدوى و حکومت آل رسول را کنار نهند. براساس اين گزارش، برخى خلفاى عباسى عنوان «المهدي» را به همين منظور براى خود حفظ کردند. به نقل از:
Encyclopedia of Millennialism and Millennial Movements,Richard Landes,Routledge,2000,p.189.
نگارنده اين سطور در منابع تاريخى شاهد محکمى را در تأييد نظريه پيش گفته نيافت. مهم ترين روايت مورد استفاده عباسيان در اثبات و تأييد مشروعيت حکومتشان روايتى است که در آن پيامبر صلى الله عليه و آله به عباس عموى خود وعده داده است که خلافت، يا پادشاهى، به اخلاف وى خواهد رسيد. (تاريخ فخرى، محمد بن على بن طباطبا معروف به ابن طقطقى، ص191) بر پايه گزارش ابن طقطقى، مردم به سبب اوضاع و احوال پيش آمده و وجود اين روايت، صبح و شام منتظر دولت معهود بودند. علاوه بر اين، ابراهيم امام، برادر سفاح عباسى، با تمسک پيش گويى مشهورى که گفته بود «پرچم هاى سياه از خراسان به طرفدارى اهل بيت بيرون خواهد آمد» مبلغانى را به آن جا اعزام کرد و سپس ابومسلم خراسانى را فرستاد تا هوادارانى از آن سامان گردآورد. (همان) شعارى که بيشتر به عباسيان نسبت مى دهد، شعار «الرضا من آل محمد صلى الله عليه و آله » است (بنگريد به: تحول مبانى مشروعيت خلافت، ص124). با وجود اين، بعيد نيست عباسيان از انديشه «موعود» که در روايات نبوى ارائه شده نيز به نوعى بهره فراوان برده باشند. مؤيد اين نظر رواياتى از پيامبر صلى الله عليه و آله و رؤيايى از منصور عباسى است که سيوطى در تاريخ الخلفا (ص299 تا 300) نقل کرده است.
33. مهدى فقيه ايمانى در الامام المهدى عند اهل السنّه 67 کتاب از عالمان سنى که درباره مهدى موعود به نحو ايجابى قلم زده اند را برمى شمرد و بخش هاى مربوط را عينا عرضه مى کند. از اين ميان مواردى هست که از عالمان برجسته سنى اند. موضع ابن تيميّه (728661 ه )، که از عالمان سنّى تأثيرگذار و تندرو است، در اين فهرست اهميت مى يابد. وى نيز به صحت روايات نبوى حاکى از قيام يک نفر از اولاد نبى صلى الله عليه و آله از نسل فاطمه عليهاالسلام اذعان مى کند.
34 . The Encyclopedia of Islam, v.5, p. 1235
البته بايد ديد آيا بجز فراوانى روايات مربوط به مهدى در منابع روايى مهم و معتبر و اذعان شمار قابل توجه از عالمان سنى به اصالت اين آموزه، شاهد ديگرى نيز در تأييد اين نظر مى توان يافت، يا نه.
35. مقدمه ابن خلدون، چاپخانه مصطفى محمد، مصر، ص199
36. بنگريد به: مع الدکتور احمد امين فى حديث المهدى والمهدويه، محمد امين زين الدين، موسسه النعمان، بيروت. اين گونه رويکردها منحصر به حوزه اهل سنت و دانشمندان متعلق به آن نيست، بلکه در کشورهاى شيعى نيز کسانى مثل احمد کسروى با رهيافتى سنّت ستيزانه کل منجى باورى اسلامى و دينى را تخطئه کرده اند. بنگريد به: بخوانند و داورى کنند، احمد کسروى، چاپخانه پيمان. برخى ديگر از عالمان و نويسندگان مخالف مهدويت در جهان اسلام عبارت اند از:
امام شاطبى، در الاعتصام، شيخ محمد عبدالعزيز المانع، در الکواکب الدريه (البته وى بعدا در تحديق النظر باخبار الامام المنتظر در رأى خود تجديدنظر کرده است)، ابوالاعلى مودودى در رساله البيانات عن المهدى، محمد رشيد رضا، در تفسير المنار، محمد فريد وجدى، مؤلف دايرة المعارف قرن بيستم، شيخ محمد عبده و...؛ دکتر احمد محمود صبحى، استاد فلسفه در دانشکده آداب دانشگاه اسکندريه اين موضع انکارگرانه برخى از محققان معاصر را ناشى از دو چيز مى داند: 1. گذشت زمانى بالغ بر چهارده قرن، 2. جو فکرى ضدحکومت ديني. بنگريد به: نظريه الامامة لدى الشيعه الاثنى عشريه، دکتر احمد محمود صبحى، دارالمعارف بمصر، ص403 تا 405؛ درباره مخالفت عالمان نامبرده با آموزه مهدويت و نقد اين مخالفت ها بنگريد به: مصلح جهانى و مهدى موعود از ديدگاه اهل سنت، ص161 تا 296.
37. درکتاب «مصلح جهانى ومهدى موعود ازديدگاه اهل سنت» سيدهادى خسروشاهى متن سخنرانى شيخ عبدالحسن العباد را آورده است.
38. همه موارد بالا در: الامام لامهدى عند اهل السنه، ص595 تا 668.
39. در اين باره بنگريد به: مقدمه محمدجواد مشکور بر ترجمه فرق الشيعه نوبختى، ص158 و 159. نويسنده ابن مقدمه عنوان «مهدى نوعي» را براى تبيين نظريه اهل سنّت در موضوع مهدويت برگزيده است.
40 . The Encyclopedia of Islam, v. 5.
41. در اصالت اين نقل از ابن عربى بحث هايى هست که در ضمنِ همين بخش به آن اشاره خواهد رفت.
42. الفتوحات المکيه، ابن عربى، جزء سوم، باب 336 (ص 327 از نسخه دار صادر، بيروت)
43 . The Encyclopedia of Islam, v.5, p. 1235
44. فرائد السمطين فى فضائل المرتضى والبتول والسبطين والائمه من ذريتهم عليهم السلام ، الجوينى، مؤسسه المحمودى، بيروت، جلد 2، ص343310.
45. اين مطلب را شعرانى در اليواقيت والجواهر، جلد دوم ص143 آورده است. اما در فتوحات موجود، که گفته مى شود در چنين مواردى با تغيير و تحريف به دست ما رسيده، مهدى موعود را از نسل حسن بن على خوانده است. (اليواقيت والجواهر فى بيان عقايد الاکابر، شعرانى، نشر شرکت مکتبة ومطبعة مصطفى البابى، مصر، 1959)
46 . The Encyclopedia of Islam, v. 5, p.1237
47. اسعاف الراغبين فى سيرة المصطفى، شيخ محمد بن على الصبان، دارالفکر، ص161154، اين اثر، در نسخه در دسترس، در حاشيه کتاب نورالابصار فى مناقب آل النبى المختار، تأليف شبلنجى، نشر دارالفکر، چاپ شده است.
48. نورالابصار فى مناقب آل النبى المختار، شيخ مؤمن بن حسن بن مؤمن الشبلنجى، دارالفکر، ص187.
49. بنگريد به: The Encyclopedia of Islam, v. 5, p. 1235
50 . The Encyclopedia of Islam, v. 5, p. 1235
51. همان
52. برخى «واقفيه» را در معناى عام بر همه کسانى که بر واپسين امام خويش برمى ايستادند و معتقد به بازگشت قريب الوقوع او به عنوان مهدى بودند اطلاق کرده اند. بنگريد به: تاريخ و عقايد اسماعيليه، دکتر فرهاد دفترى، ترجمه دکتر فريدون بدره اى، نشر فرزان روز، ص123
53. از اصحاب و راويان امام صادق و امام کاظم عليهماالسلام و از سران واقفيه. وى عصاکش ابوبصير يحيى بن ابوالقاسم (متوفى 150) بود و از او احاديث بسيار نقل کرده است (دانشنامه جهان اسلام، جلد 3، ص489).
54. The Encyclopedia of Islam, v. 5, p. 1236
55. اين روايت در منابع اماميه، همچون کمال الدين و تمام النعمه، از صدوق، و کتاب الغيبه، از شيخ طوسى، اثبات الوصيه، اثر مسعودى، دقيقا به اين صورت نيامده، براى مثال در سنّت مربوط به يوسف امورى مثل «ستر» و مخفى شدن و اين که مردم او را مى ديدند ولى نمى شناختند، يا «غيبت»، يا زيبايى و گشاده دستى را ذکر کرده اند، همچنين چيزى که بتوان بر امام کاظم عليه السلام منطبق کرد نگفته اند. لطف اللّه صافى گلپايگانى در منتخب الاثر، برخى از اين روايات را يکجا آورده است.
56 . The Encyclopedia of Islam, v. 5, p. 1236
57. بنگريد به: ترجمه فرق الشيعه، ص40
58. مقالات الاسلامييين، اشعرى، جلد اول، ص85
59. مقالات الاسلاميين و در مقاتل الطالبين.
60. مقالات الاسلاميين، 1/149. همچنين درباره اوبنگريد بهمقاتل الطالبين، اثر ابى فرج اصفهانى، نشر شريف رضى، ص464 تا 473
61. مروج الذهب، ابوالحسن على بن حسين مسعودى، ترجمه ابوالقاسم پاينده، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، جلد 2، ص6465
62. تاريخ و عقايد اسماعيليه، مقدمه، ص پانزده و شانزده.
63. تاريخ و عقايد اسماعيله، ص640
64. بنگريد به: المقالات والفرق، ص80، از کتاب تاريخ اسماعيليان از اين گروه با نام اسماعيليه واقفه و اسماعيليه اصلى ياد مى کند، تاريخ اسماعيليان، پيشگفتار مترجم (دکتر فريدون بدره اي)، صفحه 9.
65. المقالات والفرق، ص83 و 84، همچنين بنگريد به: نهضت قرامطه.
66. تاريخ و عقايد اسماعيليه، ص165.
67. تاريخ و عقايد اسماعيليه، ص269
68. kalki
69. بنگريد به بخش آيين هندو از همين نوشتار
70. تاريخ و عقايد اسماعيليه، ص551 و 552
71. مقدمه ترجمه فرق الشيعه نوبختى، محمدجواد مشکور، ص158
72. کتاب الغيبه، نعمانى، بابِ «ما يعرف به عليه السلام»
73. بنگريد به: اصول کافى، کتاب الحجّه، باب «اَنّ الارض لاتخلو من حجّة». و براى اطلاع از هويت و جايگاه امام در نگرش شيعه دوازده امامى بنگريد به: الغيبه، صدوق، ص8147
74. کمال الدين و تمام النعمه، صدوق، دارالکتب الاسلاميه، ابواب 24 تا 38
75. منتخب الاثر، لطف اللّه صافى گلپايگانى، چاپ هفتم، نشر داورى، ص452439
76. چنان که گذشت، نفس زکيه عنوانى بود که به محمد بن عبداللّه بن حسن بن على بن ابى طالب عليه السلام داده اند. وى از اصحاب امام صادق عليه السلام بود که در سال (145 / 762) قيام کرد و کشته شد. (ص35 از همين نوشتار، و ريحانة الادب، ج6، ص221) به اين ترتيب در سنت اسلامى حداقل دو تفسير يا دو مصداق براى نفس زکيه هست.
77. بنگريد به: منتخب الاثر، ص454، کمال الدين، ج2، بحارالانوار، جلد 52 و 53، ينابيع الموده، غيبة النعمانى و...
78. بنگريد به: مهدى انقلابى بزرگ، ناصر مکارم شيرازى، ص193 تا 201، و انتظار مذهب اعتراض، على شريعتى، ص49.
79. اذا خرج القائم، خرج من هذا الامر من کان يرى انّه من اهله، ودخل فيه شبه عبدة الشمس والقمر.» الغيبه، نعمانى، ص217، باب «ماجاء فى ذکر الشيعه عند خروج القائم.»
80. منتخب الاثر، ص468 تا 478، در نگرش هاى مختلف، اين اخبار را به صورت هاى گوناگون تفسير و تأويل کرده اند.
81. الغيبه، نعمانى، ص2231، البته در اين باره روايات مختلفى وجود دارد؛ بنگريد به: منتخب الاثر، صافى گلپايگانى، فصل نهم.
82. «الاسلام بدأ غريبا و سيعود غريبا کما بدأ فطوبى للغرباء.» الغيبه، نعمانى، بابى با همين عنوان. در اين روايات اين جمله را به دعوت قائم تفسير کرده اند که «قائم ما وقتى قيام مى کند، مردم را به چيز جديدى خواهد خواند، چنان که رسول خدا مردم را به آن چيز خواند.»
83. «...لايرجع الا من محض الايمان محضا او محض الکفر محضا» بحارالانوار، ج13، ص210
84. پيشين
85. بنگريد به: تاريخ مابعد الظهور، محمد صدر، نشر دارالتعارف، ص629 تا 639
86. «يا اباحمزه، انّ منّا بعد القائم احد عشر مهديا من ولد الحسين»، الغيبه، شيخ طوسى، چاپخانه نعمان، نجف ص285
87. مفاتيح الجنان معرب، شيخ عباس قمى، ص542
88. بنگريد به: تاريخ مابعدالظهور، ص644

نظر خود را اعلام كنید

نظرات كاربران

نظری وجود ندارد
*
*

شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)