از کوير عطش تا کوثر عطا



فاطمه زهرا (س)، سرور بانوان دو جهان، عطاى خداوند سبحان، کوثر قرآن، کفو و همتاى اميرالمؤمنان، يکى از علل آفرينش عالم امکان، سيده النساء العالمين و الگوى بى بديل براى تمام جهانيان مى باشد. با وجود اينکه کمتر کسى به کنه وجودى او رسيده، اما براى تشنه گان حقيقت، امکان دستيابى به ايشان از طريق علم و عمل به گفتار و سيره آن صديقه کبرى ميسور مى باشد. به منظور رسيدن به اين هدف، گروه معارف و مبانى فصلنامه در نظر دارد تا در سلسله مقالاتى به تشريح مکتب فاطمه زهرا (س) اقدام نمايد. بدين جهت در مقاله حاضر به طور اجمال به زندگى آن حضرت اشاره شده و در مقالات آتى به محور مهم الگو پذيرى از آن بانوى بزرگوار، به قلم استاد فرزانه حجت الاسلام والمسلمين جناب آقاى دکتر بهشتى خواهيم پرداخت.

آب دريا را اگر نتوان کشيد
هم به قدر تشنگى بايد چشيد
الگوپذيرى يا قهرمان گرايى، از ويژگيهاى انسان است. انسانها براى همنوعان خودشان الگو مى شوند، نه براى غير همنوعان. بنابراين بايد قهرمان و الگو را ازميان همنوعان خود بجويند، نه از ميان غير همنوعان. فرشتگان و موجودات مجرد حتى خود خدا هم الگوى ما نيستند. الگو بايد کسى باشد که محسوس و ملموس باشد. بايد قولش را با گوش خود بشنويم و فعلش را با چشم خود بنگريم و تقريرش را مشاهده کنيم و اگر معاصر ما نيست، از منابع مسلم و قطعى، سيره، سلوک و گفتارش را به دست آوريم و از راه و رسم او الهام بگيريم.

الگوى مطلق

قرآن کريم از دو نفر به عنوان الگوى مطلق ياد کرده است: اول: ابراهيم خليل؛ دوم: پيامبر اکرم (ص).
در باره ابراهيم خليل مى فرمايد: «قد کانت لکم اسوه حسنه فى ابراهيم و الذين معه» [1] (براى شما راه و رسم ابراهيم و کسانى که همراه او بودند، اسوه و الگويى نيکوست).در حقيقت خلق و سيره ابراهيمى الگوست. اعم از اينکه در وجود خود او باشد يا در وجود همراهان او. البته در وجود او، اصلى و در وجود همراهان، تبعى است.
در باره پيامبر گرامى اسلام مى فرمايد: «لقد کان لکم فى رسول الله اسوه حسنه لمن کان يرجوا الله و اليوم الاخر و ذکر الله کثيرا» [2] (حتماً براى شما در راه و رسم وسيره پيامبر خدا، اسوه و الگويى نيکوست، براى کسى که به خدا و روز قيامت اميدوار باشد و خدا را بسيار ياد کرده باشد). از اين رو براى امت اسلام، اين اسوه و الگو، محسوس و ملموس بود.

نام احمد نام جمله انبياست
چون که صد آمد نود هم پيش ماست
هر چه انسان، کاملتر شود، الگوهايى کاملتر نياز پيدا مى کند. چرا که هر تقاضايى در مقابل عرضه ايى است و انسانها به حکم فطرت خود، قهرمانگرايند. خداوند همين احتياج را با بعثت انبياء و نصب امامت برآورده کرده است. همچنانکه ابراهيم در عصر خويش الگوى مطلق بود؛ همراهانش به تبع او الگو بودند و پيامبر گرامى اسلام (ص) نيز براى هميشه الگوى مطلق است. همين که مقام عصمت، به خاتميت مى رسد، الگوى مطلق، ازلى و ابدى مى شود. پيش از ظهور او انسانها از تأسى به او قاصر بودند. لذا پيشگامانى مى آمدند که دلها را مجذوب او کنند و راه را براى آمدنش هموار سازند.
پس از وجود مقدس پيامبر، ساير معصومين اسوه مطلق هستند، هر چند آنها خود را تابع و فرع مى دانند.
اميرالمؤمنين (ع) در نامه خود به عثمان بن حنيف – که عامل بصره و برسفره پرزرق و برق برخى از شهروندان حضور يافته بود – نوشت: «الا و ان امامکم قد اکتفى من دنياکم بطمريه و من طعمه بقرصيه، الا و ان لکل مأموم اماماً يقتدى به و يستضيئى بنور علمه، الا و انکم لا تقدرون على ذلک ولکن اعينونى بورع و اجتهاد و عفه و سداد». [3] (آگاه باشيد که امام شما از دنياى شما به دو جامه کهنه و از طعام خود، به دو قرص نان اکتفا کرد. آگاه باشيد که هر مأمومى را امامى است، که به او اقتدا مى کند و به نور علمش روشنى مى گيرد، آگاه باشيد که شما بر اين کار توانايى نداريد، ولى مرا به ورع، کوشش، پاکدامنى و استوارى يارى کنيد).
به طور کلى مصرف کم و بازدهى بسيار، مطلوب است. ولى توانها و استعدادها فرق مى کند. هيچ کس در مصرف کم و بازدهى بسيار، به مقام ايشان نمى رسد؛ چرا که توان آنها را ندارد.

الگوهاى نسبى

هر کسى در حد خود مى تواند براى ديگران الگو باشد. هر کس بر حسب ايده اى که دارد، هر گاه در ديگرى، کمال آن ايده را يافت، به او تأسى مى کند. به همين جهت است که قرآن، اسوه هايى را معرفى و از آنها تعبير به «اسوه حسنه» نموده، تا انسانها بدانند که از هر کسى نبايد الگو گرفت و به هر کسى نبايد اقتدا کرد.

اى بسا ابليس آدم رو که هست
پس به هر دستى نبايد داد دست
در زندگى انسان نه تنها الگوى مطلق، که مطلق الگو هم تأثير دارد. هر زنى به هر اندازه که از کمال و هنر زن بودن برخوردار است، مى تواند بر زنان ديگر که در سطحى پايين ترند، الگو باشد. مردان نيز اين چنين هستند. پدر و مادر خوب براى فرزندان، الگو و اسوه هستند. خواهران و برادران بزرگتر، براى خواهران و برادران کوچکتر اسوه و الگويند. سران هر قومى براى قوم خود الگويند. به همين جهت در روايت نبوى آمده است که: «صنفان من امتى اذا صلحا صلحت امتى و اذا فسدا فسدت امتي» [4] (دو گروهند از امت من که هر گاه صالح شوند، امت من صالح مى شود. و هر گاه فاسد شوند، امت من فاسد مى شود). پرسيدند: آنها چه کسانى هستند؟ فرمود: «الفقهاء و الامراء» فقيهان و زمامداران.
آنان که به درجه انسان کامل نرسيده اند، الگوى مطلق نيستند. ولى به حکم عقل و نقل، مى توانند براى برخى از انسانها الگو باشند. قرآن کريم مى گويد: «و السابقون الاولون من المهاجرين و الانصار و الذين اتبعوهم باحسان رضى الله عنهم و رضوا عنه» [5] (و مهاجران و انصارى که از سبقت گيرندگان اوليه اند و کسانى که به نيکى، آنها را پيروى کرده اند، خداوند از آنها و آنها از خداوند خشنود هستند).

الگويى براى زنان

آرى، پيامبر خدا (ص) براى همه مسلمانها، بلکه بعنوان يک انسان کامل براى همه انسانها الگوست و در اين جهت ميان زن و مرد، فرقى نيست؛ ولى در عين حال، خلق و خوى ويژه زنانه و احساسات لطيف و عواطف رقيق جنس مؤنث و مسئوليتهايى که در نظام خلقت بر دوش او نهاده شده، ايجاب مى کند که زنان، الگويى مطلق و اسوه بى بديل، از جنس خود داشته باشند، تا بتوانند تمام آنچه عقول و عقلاء از جنس زن انتظار دارند و قرآن و سنت نيز مؤيد آنهاست، در راه و رسم و سيره اخلاقى يا اجتماعى و خانوادگى او مجسم و تبلور يافته، بنگرند و به او تأسى جويند. هنگامى که چشم، گوش، قوه عاقله و فاهمه انسان به يک حقيقت توجه داشته باشند، جاذبه هاى حقيقت، قوى و دافعه هاى باطل، محکم واستوار مى شود و آثار گران بهاى آن در زندگى شخص پديدار مى گردد. چه خوب است که انسان همان بشنود که مورد گواهى قلب سليم اوست و همان را ببيند که مى شنود و همان را بخواهد که ديده مى بيند و گوش مى شنود و وجدان پاک به آن گواهى مى دهد. اين همان اقليم عشق است که هاتف اصفهانى در باره آن مى گويد:

چشم دل باز کن که جان بينى
آنچه ناديدنى است آن بينى
گر به اقليم عشق روى آرى
همه آفاق گلستان بينى
آنچه بينى دلت همان خواهد
آنچه خواهد دلت همان بينى
درست است که زهرا (س) نسخه وجود پيامبر اکرم (ص) است؛ ولى در اين نسخه وجودى، مسائل بيشترى تبلور يافته است، که براى زنان در عرصه خانواده و قلمرو اجتماع، مفيدتر و آموزنده تر است.
کتاب تکوينى وجود پيامبر (ص)، کتابى جامع است و نياز به شرح دارد. زهرا (س)، شارح کمالات زنان و على (ع)، شارح کمالات مردان است. اگر اين دو نبودند، دشوار بود که همگان بتوانند از آن کتاب جامع بهره بگيرند. زنان از طريق زهرا (س) و مردها از طريق على (ع) به پيامبر مى رسند و همه انسانها از طريق پيامبر به خدا مى رسند. نزديکترين راه به سوى خدا، راهى است که از عترت، آغاز شود و از نبوت ختميه عبور کند و به خدا برسد، اين همان صراط مستقيم است.
«و ان هذا صراطى مستقيما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبيله» [6] (و اين است صراط مستقيم من، که شما بايد از آن تبعيت کنيد و راههاى ديگر را تبعيت نکنيد که شما را از راه خداوند، دور و پراکنده مى سازد).
اگر زهرا (س) نبود، راه بى نشان بود و زنان خدا جوى که بخاطر خدا پيامبر خاتم را مى جويند، سرگردان و گمراه مى ماندند و اگر على نبود، شهر علم و کمالات پيامبر، بى در و دروازه و دربان بود و مسافران شيفته و دل باخته اين شهر، راهى به داخل اين شهر نمى يافتند و از خداى خويش نيز دور مى ماندند.
حقوق، تکاليف و مسئوليتهاى زن را مى توان به سه قسم تقسيم کرد: فردى، خانوادگى ( چه در زير سايه پدر و مادر و چه در دوره همسردارى و مادري) و اجتماعي. نه حق بدون تکليف، کارساز است و نه تکليف بدون حق عملى است.
در اين ميان عقلاء، مصلحان دلسوز و در رأس آنها، پيامبران در باره اين حقوق و مسئوليتها، داد سخن داده اند که مى توان در کتب دينى، اخلاقى، سياسى، حقوقى، تاريخى و جامعه شناسى جلوه هاى بسيارى از آن را مطالعه کرد. اسلام در اين راه، آخرين گام را برداشته و «قول فصل» را آورد، به اين صورت که سخن آخر را در باب حقوق و تکاليف زن بيان نمود و راه را براى تکامل، آگاهى و آزادى زن از تمام قيود دست و پا گير و از تمام غلها و زنجيرها گشود.
طبعاً زن ايده آل، زنى است که حقوق و تکاليف فردى، خانوادگى و اجتماعى خود را به خوبى شناخته و به نحو احسن استيفا و عمل کند. اين مطلب مورد اتفاق همه اديان و مکاتب است. اگر اختلافى هم هست، در تعيين مصداق است. به اصطلاح، اختلاف صغروى است نه کبروي. بنابراين اگر دين يا مکتبى، زن را از داشتن حق و تکليف ساقط کند، بايد نامش را آنارشيسم نهاد.
پيام دين، پيامى است که از فراز اعصار و قرون بر گستره جهان پهناور انسانيت استمرار دارد و بايد مجتهدان و متخصصان گرانقدر، همواره مفسر و رساننده آن پيام باشند و دغدغه هرمنوتيک مسيحيت و يهوديت را به دل راه ندهند؛ چرا که مسيحيان و يهوديان، اولاً: با متون اصلى وحى ارتباط ندارند، بلکه با گزارشها و نقل قولهايى از اين و آن، روبرويند. ثانياً: آنچه در متون کتب مقدس آمده، به شطحيات صوفيان شبيه تر است، تا به بيان حقايق. ثالثاً: محتواى تورات و انجيل با عقل و علم در تعارض آشکار است. رابعاً: از نظر بيان احکام در فقر مطلق گرفتارند؛ از اينرو، ناگريز بودند دست به دامن تفسير هرمنوتيک شوند، تا دستشان براى تاويلات، توجيهات، جعل احکام و در پرده ابهام نگاه داشتن محتواى کتب مقدس باز باشد. [7]
ولى ما چه دغدغه اى داريم. پيامهاى اسلام، يا وحى است يا وحى گونه، بيان حقايق است نه شطح؛ با علم و عقل، هماهنگ است نه متعارض و از نظر بيان احکام، هر چه لازم بوده، بصورت مسائل جزيى يا قوائد کلى، مطرح کرده و از جامعيت و کمالى برخوردار است که شايسته جاودانگى و جهانى بودن است و تفسير سمانتيک [8]مى طلبد نه هرمنوتيک.
امت اسلامى همواره زنانى تربيت کرده که شايسته است به طور نسبى، الگو باشند. زن مسلمان معاصر، از اين الگوها کم ندارد. چرا که از بستر تاريخ، زنانى برخاستند که بشريت به وجود آنان افتخار مى کند [9] و امت اسلامى از داشتن افراد بيشمارى از زنان بعنوان الگو، به خود مى بالد. اما همه اينها بايد به يک الگوى مطلق منتهى شوند که کسى جز دخت والا گهر پيامبر، همسر اميرالمؤمنان و مادر حسنين و زينب قهرمان و ام کلثوم نام آور نيست. او کسى است که يازده امام معصوم که الگوهاى مطلق براى همه انسانهايند از نسل پاک او هستند و جز او، کسى شايسته چنين مقامى نيست.

جهانى بودن و جاودانگى

الگوى مطلق، به شهر، ديار و زمان خاصى بستگى ندارد و الگوى همه قرون و اعصار است، نه قرن و عصر خاصي. او الگوى همه جهانيان است، نه کشور يا منطقه خاصي. او فرزند صالح انسانيت و پيشواى مطلق بشريت است.
در مواردى استثنايى، عقل و شرع حکم مى کنند که ما خود را براى رسيدن به آنها به تکلف نيندازيم. خود اسوه ها هم چنين انتظارى ندارند. ولى اگر استثنايى نيافتيم، مى گوييم: هر چه گفته و هر چه کرده و هر چه به تقرير، مهر و امضا زده، ملاک عمل براى ماست و نبايد تخلف کنيم. فرق نمى کند که ما قرن بيست و يکمى باشيم يا قبل، يا بعد.
طبيعى است که شرايط زمان و مکان متغير است و اين تغييرات، در بخشى از احکام که همان احکام متغير است، اثر مى گذارد. چنانچه پوشش بدن، در حدى که شرع مقدس از زن و مرد خواسته، حکمى است ثابت، ولى فرم و نوع و جنس لباس، امرى است متغير که بر حسب شرايط زمان و مکان متغير است و حکم دفاع از دين، امت، وطن و ناموس، حکمى است ثابت؛ ولى شکل آن، در شرايط زمان و مکان متغير است.
در حقيقت بايد گفت: در انسان دو جنبه است: يکى جنبه ثابت که به نوع انسان بستگى دارد و ديگرى جنبه متغير که به فرد فرد انسانها مربوط است. آنچه به نوع انسان مربوط است، همواره ثابت است و در مسير تکاملى انسان و در گذر اعصار و قرون و در اماکن مختلف تغيير نمى کند و آنچه به فرد فرد انسانها مربوط است، متغير است.

نيازهاى دوگانه

1 – نيازهاى اولى، که از عمق ساختمان جسمى و روحى بشر و از طبيعت زندگى اجتماعى او سرچشمه مى گيرد و تا انسان انسان است، نيازهاى جسمى و روحى او چه در قالب زندگى فردى و چه در قالب زندگى اجتماعى و چه در قالب زندگى خانوادگى، استمرار دارد.
مگر ممکن است انسان باشد، ولى خواب، خوراک، مسکن، پوشاک و همسر نخواهد؟ مگر ممکن است روزى انسان از علم، زيبايى، نيکى، پرستش، احترام، تربيت، حق و تکليف بى نياز گردد؟ مگر روزى خواهد آمد که انسان از معاشرت، مبادله، تعاون، عدالت، آزادى، مساوات، حکومت، قضاوت، اخوت، دفاع و خانواده بى نياز باشد؟ اين قبيل احکام به منزله گوهر دين است.
2 – نيازمنديهاى ثانوى، که از نيازهاى اولى برمى خيزد. مانند نياز به انواع آلالت و ادوات و وسائل زندگى که در هر عصرى با عصر ديگر فرق مى کند. اين نيازمنديها ناشى از توسعه و تکامل است، نردبانى به سوى توسعه بيشتر و تکامل برتر است. اين قبيل احکام به منزله صدف دين است. [10]
تشخيص گوهر و صدف دين، هنر بسيار بزرگى است که اسلام شناسان واقعى و مجتهدان حقيقى از آن برخوردارند. آنهايى که از اين هنر برخوردار نيستند، همه چيز را گوهر دين مى دانند. به عنوان مثال؛ علماى اخبارى از سوار شدن اتومبيل و هواپيما يا روشن کردن چراغ برق و استفاده از راديو و تلويزيون، بلند گو، روزنامه و مجله خوددارى مى کنند؛ چرا که اينها در عصر پيامبر نبوده و معتقدند که امروز هم مثل آن روز، بايد بر چارپايان سوار شد و از چراغهاى پى سوز استفاده کرد. آنها عقيده دارند که قاعده «لاضرر» مخصوص قضيه سمره بن جندب است که وقت و بى وقت به بهانه سرکشى درخت خرماى خويش مزاحم صاحبخانه مى شد و امروز نبايد بر مصاديق بارزتر ضرر که بسيار گسترده تر هم شده تطبيق داد. اينان براى دين، صدفى قائل نيستند. از نظر ايشان اسوه بودن پيامبر (ص) و زهرا (س) و ائمه اطهار (ع) به طرز لباس پوشيدن، حمام رفتن، سفر کردن، خط نوشتن، قرائت کردن، منبررفتن و همه جنبه هايى است که ما برخى را ثابت و مربوط به نوع انسان و برخى را متغير و مربوط به خصوصيات فردى انسانها مى دانيم.
همچنين کسانى که از هنر تشخيص گوهر و صدف دين برخودار نيستند، گمان مى کنند که همه چيز دين، متغير است. نماز، روزه، جهاد، حجاب، شوهردارى و مادرى زن، به انسانهاى سنتى و کهن مربوط است، نه بشر متمدن قرن بيست و يکم. امروز تمام سنتهاى اخلاقى، حقوقى، حکومتى، اجتماعى و دينى بايد تغيير کنند. همانطور که تفسير هرمنوتيک و قرائتهاى مختلف دين نيز همين را مى خواهد. اينها دين شناس نيستند، براى اينها گوهر و صدف يکى است و الگوها هم متغيرند. زهرا (س) زن ممتاز عصر خود بوده است. در عصر او، ارزشها و داوريها به او امتياز مى بخشيده است. امروز ارزشها تغيير کرده و داوريها عوض شده است. چگونه مى توان همچنان زهرا (س) را الگوى قرن بيست و يکم و همه قرنهاى آينده دانست. هنگامى که ارزش ها، ديدگاهها، قضاوتها و رويکردها عوض مى شود، الگوها هم عوض مى شوند. او فرزند زمان خودش بوده و ما فرزند زمان خويش هستيم.
اگر کاوه آهنگر در شاهنامه فردوسى يک قهرمان است، براى عصر ضحاک است که توانست با پرچمى از جرم مخصوص آهنگرى، ملتى را نجات بخشد. درفش کاويانى مظهر افتخار و شرف و مليت نژاد ايرانى آن روز بوده و ربطى به اين روزها و اين روزگار ندارد. ولى بايد گفت که چنين نيست، يعنى در داستان درفش کاويانى هم يک پوسته و يک گوهر وجود دارد که گوهرش ثابت و پوسته اش متغير است.
آيا اگر يهوديان و مسيحيان به دليلى که گفتيم – نتوانستند براى دين خود گوهرى بشناسند و همه چيز آن را متغير دانستند، ما هم ناگزيريم چنين باشيم؟ آيا شخصيت والاى فاطمه (س) را هم بايد به سرنوشت شخصيت اسثتنايى مريم، محکوم کنيم؟ آيا سکه قهرمانگرى مادر و خواهر موسى که آن همه تلاش کردند، تا جان موسى را از خطر حفظ کنند، از اعتبار افتاده است؟ آيا زنان برجسته تاريخ، فقط تعلق به عصر خود دارند؟ آيا آسيه که کاخ فرعونيان را لرزاند، همچنان يکى از الگوهاى نسبى نيست؟
حقيقت اين است که ما گرفتار دو طايفه ايم: يکى طايفه اى که اهل افراطند و ديگرى طايفه اى که اهل تفريطند. افراطيون همه چيز را گوهر پنداشته اند و اهل تفريط، همه چيز را صدف دين مى دانند.
با شخصيتها نيز همين برخورد مى شود. برخى همه چيز شخصيت را به عنوان گوهر دين، اخلاق و انسانيت تلقى مى کنند و بنابراين طوطى وار، از طرز راه رفتن، لباس پوشيدن، خوردن، خوابيدن و سخن گفتن او تبعيت مى کنند. اين روش، مشکلات فراوان دارد و نتيجه اى جز رکود و شکست به بار نمى آورد.

الگو پذيرى از حضرت فاطمه (س)

1 – حيا و عفت در نگاه

اميرالمؤمنين (ع) مى فرمايد: ما نزد پيامبر (ص) نشسته بوديم. حضرت پرسيدند: بهترين کارها براى زنان چيست؟ همه ما از جواب عاجز مانديم. پس از پايان آن مجلس، نزد فاطمه (س) آمدم و سؤال را بازگو نموده، گفتم: هيچ يک از ما جواب آن را نمى دانستيم. فاطمه (س) فرمود:
«ولکنى اعرفه، خير النساء ان لايرين الرجال و لايراهن الرجال» ولى من مى دانم، بهترين زنان، کسانى اند که مردان را نبينند و مردان آنها را نبينند. از اينرو پيامبر خدا فرود: «فاطمه بضعه مني» [11] فاطمه پاره تن من است.
در روايت ديگرى آمده است که پيامبر گرامى اسلام از اصحاب خود سؤال کرد که زن چيست؟ گفتند: عورت است. پرسيد: چه زمانى زن به خدا نزديکتر است؟ کسى ندانست. هنگامى که فاطمه (س) شنيد فرمود: «ادنى ما تکون من ربها ان تلزم قعر بيتها» زن، هنگامى به خدا نزديکتر است که ملازم اندرون خانه اش باشد.
در روايت ديگرى آمده است که: نابينايى از فاطمه (س) اذن دخول خواست. فاطمه (س) خود را از او پنهان داشت. پيامبر خدا پرسيد: چرا پنهان شدي؟ او که تو را نمى بيند، پاسخ داد:
«ان لم يکن يرانى فانى اراه و هو يشم الريح» اگر او مرا نمى بيند، من او را مى بينم و او بوى مرا استشمام مى کند. از اين رو پيامبر خدا فرمود:« اشهدانک بضعه مني» [12] شهادت مى دهم که تو پاره تن مني.
در روايت ديگرى آمده که پيامبر خدا فرمود: «اذا کان يوم القيامه نادى مناد من بطنان العرش يا معشرالجمع نکسوا رؤوسکم و غضوا ابصارکم حتى تجوز فاطمه على الصراط» هنگامى که قيامت فرا مى رسد، منادى از بطن عرش ندا مى کند که اى مردم، سرهايتان را برگردانيد و ديدگان را فرو پوشيد تا فاطمه (س) از صراط بگذرد. سپس او به همراه هفتاد هزار حوريه از صراط مى گذرد. [13]
با توجه به مرورى که برروايات داشتيم، معلوم مى شود که ديدگاه حضرت زهرا (س) اين بوده که زن و مرد يکديگر را نبينند. بخصوص که اين امر را بعنوان يک فضيلت براى جنس زن ذکر کرده است نه بعنوان يک امر شخصي.
در اين زمينه، آيات قرآن کريم وظيفه زن را پوشش از نامحرم مى داند، نه اينکه خانه نشين يا پرده نشين بشود، البته اين، يک امر مستحبى است. بديهى است که مستحبات، افزون بر واجبات است. چنانچه اگر کسى واجب را ترک کند يا مرتکب حرام شود، مجازات مى شود، ولى انجام فعل مستحب يا ترک فعل مکروه فضيلت است و مجازاتى ندارد. قرآن کريم به پيامبر خدا چنين دستور مى دهد: «يا ايها نبى قل لازواجک و بناتک و نساء المؤمنين يدنين عليهن من جلابيبهن، ذلک ادنى ان يعرفن فلايؤذين . . . .» [14] اى پيامبر، به همسران و دخترانت و به زنهاى مؤمن، بگو که جلباب [15] خود را بر خويش فرو پوشند که اين، نزديکتر است به اينکه به عفت و پاکدامنى شناخته شود و مورد اذيت و آزار هوسرانان قرار نگيرند. از اين آيه معلوم مى شود که بر زنان و دختران پيامبر و زنان ديگر واجب بوده که در موقع خروج از خانه، از جلباب استفاده کنند. طبعاً چنين کارى واجب است.
در آيه ديگر مى فرمايد: «قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم و قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن و يحفظن فروجهن». [16] به مردان مؤمن بگو: (به خاطر عفت) ديدگان خود را فرو پوشند و فروج خود را حفظ کنند و به زنان مؤمن بگو: (به خاطر عفاف) ديدگان خود را فرو پوشند و فروج خود را حفظ کنند». به دنبال اين دستور عام براى اهل ايمان مى فرمايد: «وليضربن بخمرهن على جيوبهن» [17]بايد سرپوش خود را بر گريبانها بزنند. فلسفه اين دستور نيز روشن است. اگر سرپوش را بر گريبانها بزنند، گوش و گوشواره و مو و گردن هم پوشيده مى شود.
در مورد همسران پيامبر نيز دستوراتى داريم مبنى بر اينکه: «و قرن فى بيوتکنّ» [18] در خانه هاى خودتان قرار بگيريد و در جاى ديگر مى فرمايد: «اذا سالتموهن متاعاً فاسألوهن من وراء حجاب» [19]هر گاه کالايى از آنها درخواست مى کنيد، از پشت پرده درخواست کنيد. بدين روى ممکن است دستور اول از وقار باشد که در اين صورت، مى تواند عمومى باشد و ممکن است از قرار باشد، در اين صورت، اگر حمل بر وجوب شود، از دستورات مخصوص است. موقعيت زنان پيامبر ايجاب مى کرد که جز در مواقع ضرورى از خانه بيرون نيايند؛ چرا که ممکن بود هم براى خودشان مضر باشد و هم براى امت اسلامى، چنانکه مسافرت عايشه به بصره فاجعه آفريد.
در صورتى که دستور مزبور حمل بر استحباب شود، عموميت پيدا مى کند. ولى بهتر است که حمل بر وجوب شود؛ تا از مختصات باشد.
دستور دوم نيز از مختصات است. در فلسفه اين حکم فرموده است: «ذلکم اطهر لقلوبکم و قلوبهن» [20] اين کار براى پاکى دلهاى شما و ايشان، بهتر است. چنانچه علت حکم، حکم را تعميم و تخصيص مى دهد. پس اگر ننشستن در پرده، ضررى به طهارت نزند، وجوب آن منتفى است و اگر ضرر بزند، وجوب آن، همگانى است. اصل، طهارت دلهاست. بنابراين خروج از خانه و سفر، سخن گفتن با مردان، حضور در مجالس، محافل، کوچه، خيابان و بازار، اگر به طهارت دلها ضرر نزند و رفت و آمدها و گفتگوها در حد طبيعى و عادى باشد، منعى ندارد و اگر براى طهارت دلها مضر بوده و منشأ بى بند و بارى، هرزگى، وسوسه هاى شيطانى و خداى ناکرده نردبان زنا شود، ممنوع است وگرنه ممنوعيتى ندارد. حاصل آنکه طهارت مراتبى دارد؛ ممکن است از زنان پيامبر، مرتبه اعلاى طهارت خواسته شده باشد، ولى از سايرين توقع اين مرتبه نباشد.
در قرآن ملاحظه مى کنيم که دختران شعيب براى آب دادن و چرانيدن حيوانات از خانه بيرون آمده اند و سپس يکى از آنها که مشى شرمگينانه اى داشت، از سوى پدر مأمور شد که موسى را نزد او ببرد. بنابراين آمد و شد عادى و دور از جلوه گرى و طنازى که هيچ فسادى به دنبال ندارد، بلامانع است؛ ولى هر جا زمينه فساد فراهم شد، بايد تحت کنترل در آيد.
اکنون که آيات و روايات مربوط به بحث، مورد بررسى قرار گرفت، مرورى خواهيم داشت بر سيره و خلق و رفتار آن بانوى بزرگوار حضرت زهراى مرضيه (س) در مواقع لزوم و ضرورت، با مردان سخن مى گفتند و در قضيه فدک براى طلب حق خود به مسجد آمده و در حضور جمع، سخنرانى کردند. همچنين براى دفاع از امامت و خلافت اميرالمؤمنين (ع)، همراه حسنين، شبانه به در خانه انصار مى رفتند و آنها را به ياد وصاياى پيامبر گرامى اسلام مى انداختند.
از سوى ديگر ايشان پس از رحلت پيامبر بسيار مى گريستند و در حقيقت با زبان گريه، فرياد مظلوميت خود را به گوش مردم رسانيده و اتمام حجت مى کردند، تا آنجا که مردم گفتند: از بسيارى گريه تو به تنگ آمده ايم، يا شب گريه کن يا روز. پس از آن، ايشان روزها به قبرستان شهدا (بقيع يا احد) مى رفتند و گريه مى کردند. [21]
اين نيز شاهد ديگرى بر اين مدعا است که آن بزرگوار، گاهى که لازم مى شد، از خانه خارج مى گشت. سلمان فارسى مى گويد: هنگامى که على (ع) را براى بيعت به مسجد بردند، او نزد قبر پيامبر آمد و فرمود: پسر عمم را رها کنيد. به خدا سوگند، اگر رهايش نکنيد، موهايم را پريشان مى کنم و پيراهن پيامبر را بر سر مى نهم و به درگاه خدا استغاثه مى کنم؛ ناقه صالح، پيش خدا گرامى تر از من نبود. سلمان مى گويد: احساس کردم که پايه هاى مسجد دارد از جاى خود کنده مى شود. نزد او آمدم و گفتم: اى سيده من، پدرت رحمت بود، تو نقمت نباش. سپس پايه هاى مسجد آرام گرفت. [22]
جابر مى گويد: به همراه پيامبر به در خانه زهرا (س) رفتيم. حضرت سلام داد و اذن دخول خواست. فاطمه (س) اجازه دادند، پيامبر فرمود: با همراهم داخل شوم؟ عرض کرد: پوشش ندارم. فرمود: با زيادى ملحفه، سرت را بپوشان. آنگاه وارد شديم و ديديم صورت او مانند شکم ملخ زرد شده. پيامبر فرمود: چرا زرد شده اي؟ عرض کرد: از گرسنگي. [23]
از اينگونه شواهد روايى استفاده مى شود که حضرت زهرا (س)، مردانى را ديده و مردانى او را مى ديده اند و با آنها سخن مى گفته است.
در جاى ديگر جابر مى گويد: «ما رايت فاطمه تمشى الا ذکرت رسول الله» [24] راه رفتن فاطمه را نديدم، مگر اينکه به ياد راه رفتن پيامبر خدا افتادم.
سلمان مى گويد: ده روز پس از رحلت پيامبر (ص) از خانه بيرون آمدم، على (ع) مرا ديدار کردو فرمود: بعد از پيامبر به ما جفا کردي. گفتم: غم دورى پيامبر مرا از ديدار شما بازداشته است. فرمود: به منزل فاطمه برو که مشتاق است تو را ببيند. او براى تو تحفه اى فراهم کرده است. به خانه فاطمه رفتم، بر او عبايى بود. مرا که ديد، فرمود: بعد از پيامبر بر من جفا کردي؛ بنشين و به سخنم دقت کن. سپس داستان زيبايى براى سلمان گفته، خرمايى به او هديه کرد و حرزى به او تعليم داد که بر هر کس مى خواند، از تب نجات مى يافت. [25]
اگر بخواهيم به استقصاى روايات بپردازيم، اين بحث، بيش از حد لزوم و متعارف به طول مى انجامد. بطور اجمال مى توان گفت: در صورتى که خطر انحراف، فتنه و وسوسه هاى شيطانى نباشد و سلامت و طهارت قلب به خطر نيفتد، بيرون رفتن زنان از خانه وديده شدن آنها بوسيله مردان و بالعکس آن، ضرر و حرمتى ندارد. مع ذلک بايد حکم به استحباب آن کرد.
ضمن اينکه به مورد نماز خواندن در مسجد بسيار سفارش شده، ولى نماز زن در خانه، برنماز در مسجد برترى دارد و مستحب است که زن در خانه هم پوشيده ترين جا را انتخاب کند [26]و از امام ششم (ع) نقل شده است که:«خير مساجد نسائکم البيوت» [27]بهترين مساجد زنان شما، خانه هاست و نيز پيامبر گرامى اسلام در اين باره فرمود: «صلاه المراه وحدها فى بيتها کفضل صلاتها فى الجمع خمساً و عشرين درجه » [28]نماز زن در خانه به تنهايى، مانند نماز او در جمع است و بيست و پنج درجه دارد.
حسن ختام اين بحث و اسف انگيزترين آن، حديث زير است:
هنگامى که بيمارى زهرا (س) شدت يافت، به اسماء دختر عميس فرمود: نمى بينى چه حالى پيدا کرده ام؟! مبادا جنازه مرا بر روى تخته اى قرار دهيد ( که حجم بدن من آشکار باشد). گفتم: نگران نباش. تابوتى مطابق آنچه در حبشه ديده ام، براى تو مى سازم. فرمود: به من نشان بده. من چوبهايى تر، از درخت خرما فراهم کردم و بر روى تخت قرار دادم. اين اولين تابوتى بود که ساخته شد. زهرا (س) از ديدن آن لبخندى زد و اين در حالى بود که پس از رحلت پيامبر (ص)، هيچکس او را متبسم نديده بود. [29]

2 - عزت نفس

از روايات متعدد چنين بر مى آيد که شوهر، علاوه بر اينکه بايد خوراک و پوشاک و مسکن همسر را در حد کفايت تأمين کند، مستحب است بر عائله خود، در صورت امکان توسعه دهد. [30] امام رضا (ع) در اين باره فرمودند: «ينبغى للرجل ان يوسع على عياله لئلا يتمنوا موته» [31] سزاوار است که شخص بر عائله خود توسعه دهد که آرزوى مرگش را نکنند.
از سوى ديگر، اگر زن از مطالبات خود کم کند و از بهانه تراشيها و توقعات بکاهد، راه صواب رفته و زندگى خانوادگى را حلاوت و طراوت مى بخشد. چنانچه در اين مقوله نيز بايد زهرا (س) را به عنوان بهترين الگو معرفى کنيم. در روايتى آمده است که با نزول آيه «و ان جهنم لموعدهم اجمعين» [32]پيامبر خدا گريست و اصحاب، بدون اينکه گريه پيامبر را بدانند، گريه کردند. اصحاب مى دانستند که رهبر بزرگ اسلام از ديدن فاطمه (س) خوشحال مى شود. لذا سلمان را پى او فرستادند. هنگامى که نزد فاطمه رفت، ديد حضرت مشغول آرد کردن جو است و مى گويد:«ما عندالله خير وابقي» [33] از او تقاضا کرد که به ديدن پيامبر بشتابد. وى لباس خود را پوشيد و به راه افتاد. سلمان از ديدن لباس بسيار مندرس زهرا (س) ناراحت شد. هنگامى که به محضر پدر رسيد، عرض کرد: سلمان از لباس من تعجب کرد. به خدا از پنج سال پيش چيزى جز يک پوستين ندارم که روزها روى آن به شترمان علوفه مى دهيم، و شب ها بستر خواب ما است. بالش ما از پوستى است که درون آن از ليف خرما پر شده است. پيامبر خدا به سلمان فرمود: «ان ابنتى لفى الخيل السوابق» [34]دخترم فاطمه از گروه سبقت گرفتگان (به سوى حق تعالي) است.
زهرا (س) در عاليترين درجه زهد و پارسايى زندگى مى کرد و در سختيهاى زندگى هرگز نزد شوهر، زبان به گله و شکوه نگشود.
در روايت ديگرى آمده است که: حضرت فاطمه (س) عهده دار کارهاى خانه، خمير کردن و نان پختن بود و على (ع) براى او عهده دار کارهاى بيرون، از قبيل آوردن سوخت و تهيه مواد خوراکى شده بود. روزى على (ع) به خانه آمد. پرسيد: چيزى در خانه داري؟ پاسخ داد: به خدايى که حق تو را بزرگ داشته، از سه روز پيش هيچ چيزى در خانه نداريم. فرمود: چرا به من نگفتي؟ پاسخ داد: پيامبر مرا نهى کرد که از تو چيزى درخواست کنم. او به من فرمود: «لاتسألى ابن عمک شيئاً ان جاءک بشيءٍ والا فلا تسأليه» [35]از پسر عمويت چيزى نخواه. اگر چيزى آورد، آورد و اگر نياورد، درخواست نکن.
در جاى ديگر آمده است که روزى على (ع) گرسنه بود. از فاطمه پرسيد: چيزى دارى که مرا تغذيه کني؟ فرمود: دو روز است که چيزى براى خودم و حسنين و تو ندارم. پرسيد: چرا به من نگفتي؟ پاسخ داد: «يا ابا الحسن، انى لاستحيى من الهى ان اکلف نفسک ما لاتقدر عليه» [36] اى ابوالحسن از خدايم حيا مى کنم که تو را نسبت به آنچه بر آن قدرت ندارى، به تکلف اندازم.
هنگامى که اعرابى فقيرى، براى دريافت کمک به خانه او فرستاده مى شود، سوگند ياد مى کند که سه روز است گرسنه ايم و حسنين از شدت گرسنگى به ضعف گراييده اند. سپس براى اينکه فقير را محروم نکرده باشد، زره را به سلمان مى دهد تا گرو بگذارد و مقدارى جو و خرما قرض بگيرد. سلمان مأموريتش را انجام مى دهد. زهرا (س) جو را آرد و خمير و نان مى کند و به سلمان مى دهد که به همراه خرمايى که قرض گرفته اند، نزد پيامبر ببرد. سلمان عرض مى کند، يک گرده نان براى حسنين بردار. حضرت پاسخ مى دهند: اين را در راه خدا داده ايم، چيزى بر نمى داريم. [37]
عموم مفسرين نوشته اند که سوره «هل اتي» به اين مناسبت نازل شد که على (ع) و زهرا (س) نذر کردند تا براى شفاى حسنين (ع) سه روز روزه بگيرند. براى سه روز روزه يک صاع جو تهيه وسه قسمت کردند تا براى شفاى حسنين (ع) سه روز روزه بگيرند. ولى روز اول نان خود را به يتيم و روز دوم به مسکين و روز سوم به اسير دادند و خود با آب افطار کردند. آرى «و يطعمون الطعام على حبه مسکينا و يتيما و اسيرا». [38]در اين خانواده، زن، الگوى زنان؛ شوهر، الگوى مردان و کودکان، الگوى کودکان و خادم خانه، الگوى همه خادمان است.
در نهايت خاطر نشان مى کنيم که درخواست نکردن از شوهر نيز امرى مستحب است و اگر زن حقوق خود را مطالبه کند، فعل حرامى مرتکب نشده است. چنانکه اگر پر توقع باشد و بيش از حقوق خود مطالبه کند، حرام است.

3 – حضور اجتماعى

هيچ ترديدى نيست که حضور اجتماعى زنان و فعاليت آنها در عرصه هاى سياسى به خودى خود، نه تنها ممنوع نيست، بلکه مطلوب است. مگر اينکه به وظايف خانوادگى آنها لطمه زده و جنبه هاى اصيل مادرى و همسرى آنها را تحت الشعاع قرار دهد.
قابل توجه است که در صدر اسلام، برخى از زنان براى خدمات پشت جبهه، در جبهه هاى جنگ حضور مى يافتند که فاطمه زهرا (س) و دخترش نيز از قهرمان هاى اين ميدان هستند.
پس از غصب فدک، زهرا (س) با جمعى از زنان، نزد ابوبکر رفته و به گفتگو پرداخت. ابوبکر تصميم گرفت که بنويسد، فدک از آن زهراست. ولى عمر مانع شد و گفت: بايد فاطمه شاهد بياورد که فدک، ملک اوست. زهرا (س)، ام ايمن و على (ع) را معرفى کرد. عمر گفت: شهادت زن عجمى مورد قبول نيست. على (ع) هم ذى نفع است و نبايد به شهادت او توجه کرد. زهرا (س) خشمگين شد و پس از آن، روز به روز بيماريش شدت يافت. عمر و ابوبکر تقاضا کردند که براى عذر خواهى و احوالپرسى به ديدار زهرا (س) بروند. اميرالمؤمنين (ع) از فاطمه (س) اجازه گرفت و ايشان در جواب گفتند: خانه، خانه تو و زن آزاده، همسر توست. فرمود: خودت را بپوشان و به آنها اجازه ورود داد. آنها وارد شدند و سلام کردند و تقاضاى بخشايش کردند. او در حالى که رو به ديوار کرده بود، فرمود: چه چيز شما را وادار به عذر خواهى کرده است؟ گفتند: اعتراف مى کنيم که اسائه ادب کرده ايم. اميد عفو داريم. فرمود: اگر راست مى گوييد در باره آنچه از شما مى پرسم، مرا خبر دهيد. اگر عارف نباشم، سؤال نمى کنم. گفتند: سؤال کن. فرمود: شنيديد که پيامبر خدا فرمود: فاطمه پاره تن من است. هر کس او را بيازارد، مرا آزرده است؟ گفتند: آري. سپس حضرت دست به درگاه خدا برداشته و فرمودند: خدايا اينها مرا آزردند، من پيش تو و پيامبر شکايت مى کنم. به خدا از شما راضى نمى شوم، تا پدرم را ديدار کنم و به او خبر دهم که شما با من چه کرديد؟ او در باره شما حکم مى کند. ابوبکر گريه و ناله کرد. ولى عمر گفت: نبايد خليفه پيامبر، از سخن زنى پريشان شود. کم کم حال زهرا (س) سخت تر شد، چنانچه در نزديکى مرگ، وصيت کرد که نبايد دشمن بر نماز و جنازه ام حاضر شود. [39]
اينها نمونه هايى از حضور سياسى و اجتماعى اوست. خطبه ايشان به مناسبت غصب فدک، از جامع ترين و شيواترين خطبه هاست. چنانکه نطق شيوا و غراى زينب (س) در کوفه و شام نيز از نمونه هاى بارز حضور اجتماعى و سياسى زن مسلمان است.
فضه خادمه نقل کرده که در روز هفتم رحلت پيامبر خدا (ص)، زهرا (س) از خانه بيرون آمد، بدون اينکه حزن و گريه خود را کتمان کند. در آن روز خود را به قبر پيامبر رسانيد و در حالى که زنان بسيارى، با اشک و ناله او را يارى مى کردند، سخنانى گفت که مظلوميت على (ع) را آشکار مى کرد و اين خود حضورى جدى و حماسى در عرصه زندگى اجتماعى و سياسى بود. [40]
بنابراين، زن مسلمان امروز با داشتن الگوهاى برجسته اى چون زهرا (س) و زينب (س) و ديگر اسراى اهل بيت در ماجراى کربلا، بايد در مسائل اجتماعى و سياسى بى تفاوت نبوده و وظايف خويش را با حراست از وظايف مادرى و همسرى انجام دهد.

4 – دفاع از ولايت

زهرا (س)، مظهر اطاعت بدون قيد و شرط از ولايت کبراى نبوى و خلافت عظماى علوى بود. او پدر را «يا رسول الله» خطاب مى کرد، تا جايى که رهبر بزرگ اسلام به او فرمود: بگو: پدر، که اين براى قلب يک پدر حيات بخش تر و براى تحصيل خشنودى خداوند، مؤثرتر است. [41]
فاطمه (س) در حيات پدر، الگوى اطاعت و دفاع از ساحت نبوت و رسالت بود و در دوران کوتاهى که پس از پدر در قيد حيات بود، با تمام توان در راه دفاع از اميرالمؤمنين (ع) به ميدان آمد و دور نيست که حضرت را «شهيده» اين راه بدانيم چنانچه روايات نيز گواه صادق اين مدعا مى باشد.
در بيمارى که منجر به مرگ آن حضرت شد، به همسر بزرگوار خود فرمود:« يابن عم، ما عهدتنى کاذبه و لاخائنه و لاخالفتک منذ عاشرتني». [42] پسر عمو، هرگز مرا دروغگو و خائن نيافتى و از روزى که با تو معاشرت کرده ام، با تو مخالفت نکرده ام. جمله اخير فراتر از وظايف يک زن در برابر شوهر است؛ چرا که مانعى نيست که زن در برخى از امور که شرع مقدس اجازه داده، با شوهر مخالفت کند. بلکه اين مطلب نشانگر حالت اطاعت و انقياد او در برابر مقام امامت و ولايت است که به هيچ وجه، مخالفت او جايز نيست. با اين سخن در حقيقت هدفش، دفاع از کيان اسلام و حمايت از امامى است که پس از پيامبر اکرم بايد تا قيامت استمرار داشته باشد.
در قسمتى از همان داستان غم انگيز که خلاصه آن را از زبان فضه نقل کرديم، چنين آمده است: «فمنبرک بعدک مستوحش» [43] بعد از تو منبرت به وحشت افتاده است. راستى اگر بعد از پيامبر، منبر او به اهلش سپرده مى شد، باز هم زهرا (س) چنين مى گفت! سپس فرمودند: چه گريه ها داريم؛ ابوالحسن مؤتمن، پدر دو فرزندى که حسن و حسين است. او برادر، ولى و حبيب توست. او که در کودکى تربيتش کردى و در بزرگى به برادرى برگزيدي. بهترين دوستان و اصحاب تو همان کسى است که در يارى تو و مهاجرت پيشقدم بود. پدر، ناله و آه ما فراگير و گريه، کشنده ما و افسوس، ملازم ماست. [44]اين جا عقل و احساس، گريه و منطق، ناله و استدلال، حماسه و تفکر، غيرت و تعقل، نوحه و خطابه، عزادارى و تحريک احساسات به هم درآميخته، تا فرياد مظلوميت، غربت، انزوا و ناتوانى مردى که در عالم اسلام، يگانه، بى همتا و بى بديل است، به گوش زن و مرد برسد. باشد که دلهاى مرده، زنده شوند و افرادى که خود را به خواب خرگوشى زده اند بيدار گردند.
بگذار تا شمع پرفروغ وجود مقدس زهرا (س) همراه اشک و آه و ناله ذوب شود و اين شجره طيبه اسلام از پا بيفتد، شايد آسياب امت بر محور عدل بچرخد و على (ع)، يعنى اسلام و قرآن ناطق، از غربت بيرون آيد و قلب شيفتگان حقيقت و معنويت و دل باختگان امامت و ولايت شاد گردد.
على را متهم مى کردند که پس از پيامبر، خود را باخته و ضعيف و رنجور شده و از مردن و کشته شدن بيمناک است وگرنه چرا در برابر اين همه مظلوميتها دم فرو بسته و شمشير در نيام نهاده و سکوت کرده است. هم خودش دفاع کرد و هم زهرا، هر دو فهمانيدند که اين سکوت قهرمانانه، راز و رمز ديگرى دارد، وگرنه على (ع) همان کرار غير فرار و همان اسدالله است. خودش فرمود: اگر سخن بگويم، مى گويند: بر حکومت حريص است و اگر سکوت کنم، مى گويند: از مرگ مى ترسد. هيهات! به خدا قسم، انس پسر ابوطالب به مرگ، از انس طفل به پستان مادرش بيشتر است». [45]
و زهرا (س) در مقام روشنگرى و معرفى دقيق مقام ولايت فرمود: اى پسر ابوطالب، همانند جنين که در رحم مادر زندانى است، زندانى شده اى و همچون آدم مظنون و متهم در حجره غم محبوس شده اى . . . . نه مدافعى دارم و نه کسى که دشمن را از من منع کند. در حالى که خشمم را پنهان مى کردم، از خانه بيرون رفتم و در حالى که سرکوب شده بودم، به خانه بازگشتم و هيچ اختيارى ندارم. واى بر من، واى بر من. ستون مستحکم زندگيم رفت و بازويم سست شد. شکايتم را پيش پدرم مى برم و پيش خدا دادخواهى مى کنم. خداوندا تو را نيرويى شديدتر است. [46]
اميرالمؤمنين (ع) در پاسخ او فرمود: واى بر تو نيست، واى بر دشمن توست. اى دختر پيامبر برگزيده و اى باقى مانده نبوت، من از دينم سست نشده و به خطا نرفته ام. . . . [47]
پيامبر خدا به اميرالمؤمنين فرمود: به زودى دو ستون زندگى تو فرو مى افتد و خداوند، خليفه من است بر تو. [48]
هنگامى که پيامبر خدا از دنيا رفت، اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «هذا احد رکنى الذى قال لى رسول الله» [49] و هنگامى که فاطمه (س) از دنيا رفت، فرمود: «هذا رکن الثانى الذى قال رسول الله» [50].
آرى، زهرا (س) بعد از پيامبر خدا، ستون مستحکمى بود که با تمام توازن خود به دفاع از ولايت برخاست و به حق، شهيده راه دفاع از ولايت است.

5 – کرسى خطابه و تدريس

زن مسلمان امروز، بايد خطبه ها و خطابه هاى زهرا (س) و زينب (س) را که در شرايط روحى سخت ايراد کرده اند نه يکبار، بلکه بارها و بارها بخواند تا متوجه شود که الگوهاى واقعى يک زن مسلمان، چگونه در کنار وظايف مادرى و همسرى به بيان حقايق پرداختند و راز و رمز دقيق زندگى معنوى يک زن را آشکار ساختند. اين خطبه ها، هم درس اعتقادات استدلالى و هم درس اخلاق و ديندارى و هم محاجه و جدال احسن است.
زن مسلمان امروز اگر الگوى خود را اين افراد قرار دهد، در راه خودسازى و بارور کردن استعدادات خود تلاش مى کند و آن وقت است که مى تواند با ورود به دوران مسئوليت همسرى، مادرى و اجتماعى، موجودى مفيد و سازنده باشد و نه تنها برخورد انفعالى با مسائل زندگى نداشته باشد، بلکه برخوردى فعالانه و مؤثر داشته و وظيفه خود را به جامعه و اسلام ادا کند.
زن، رکن زندگى خانوادگى و اجتماعى است. حقيقتاً افتخار رکن بودن را پيامبر اکرم (ص)، به زهرا (س) داد؛ تا زنان مسلمان بدانند که عضو زايد اجتماع نيستند، بلکه بايد به نحو احسن، رسالت خود را درک نموده و جايگاه حقيقى خود را به دست آورند و حراست کنند.
چرا زن از روى بهشتى که پيامبر خدا زير پاى او قرار داده، خارج گردد و پاى به عرصه جهنم نهد؟!
راستى هيچ فکر کرده ايم ؟ بهشت، پاداش خون شهدا و عمل صالح پرهيزکاران و نيکان است و از عظمت، چيزى کم ندارد. ولى همين که از عظمت، هيچ کم ندارد، خاک زير پاى مادران واقعى است.

6 – جايگاه مادرى

روشن است که دنيا، دخترى، همسرى و مادرى همچون زهرا به خود نديده و نخواهد ديد. کدام دختر، افتخار فرزندى پدرى چون پيامبر و خديجه را يافته است؟ آن هم در حدى که وقتى بر پيامبر وارد شود، به تمام قامت در برابر او بايستد و در هر سفرى، آخرين وداعش با او و اولين ديدارش با او باشد و بگويد: پدرش به قربانش. کدام همسر افتخار داشتن شوهرى چون على را يافته است؟ آن هم در حالى که در طول حياتش، ازدواج با زن ديگر براى او حرام باشد و در دم مرگ به او بگويد: تو داناتر و نيکوکارتر و پرهيزکارتر و خداترس تر از آنى که با من ناسازگارى کرده باشي. فراق و فقدان تو بر من بسى دشوار است و مصيبت تو مصيبت پيامبر را برايم تازه کرده و غم جانکاه جدايى تو پايان ندارد. [51] کدام مادر افتخار مادرى حسنين، زينب و ام کلثوم را يافته است؟ مادرى که از نسل پاک او، يازده امام معصوم به دنيا آمدند و آخرين آنها، حجت بالغه خداوند بر روى زمين است و سرانجام جهان را به نور عدل و امامت خود منور خواهد کرد.
زهرا (س)، همان مادرى است که گام به گام، مراقب فرزندان است. روزهايى که پيش از شب قدر است، آنها را مى خواباند که شب قدر بيدار باشند و از فضيلت احيا بى بهره نباشند.
همسر و مادرى که در بستر مرگ وصيت مى کند که على با خواهر زاده او ازدواج کند، چرا که هم مردان ناچار به ازدواج هستند و هم بچه ها بايد گرفتار نامادرى بدخويى نشوند. پس مى تواند نايب خوبى براى زهرا باشد و جاى خالى مادر را پر کند. [52]
چنين الگويى، شايسته است که همواره مد نظر زنان مسلمان باشد و از فضايل و کمالات او در مسند فرزندى، همسرى و مادرى بهره کامل بگيرند.
بدان اميد که بهره ما از فضائل اين بانوى بزرگوار، پدر، همسر، مادر و فرزندان او وافر باشد.

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
[1] - ممتحنه، 4.
[2] - احزاب، 22، راغب اصفهانى مى گويد: «اسوه و اسوه، مانند قدوه و قدوه، حالتى است که انسان در آن حالت، در تبعيت غير است، چه نيکو چه زشت، چه مفيد و چه مضر؛ از اين جهت است که خداوند در آيه، آن را متصف به نيکى کرده است». (المفردات فى غريب القرآن: اسا، ص18)
[3] - نهج البلاغه، نامه 45.
[4] - سفينه البحار،1/30: امر
[5] - توبه، 100.
[6] - انعام، 153
[7] - دکتر يثربى، کتاب نقد، ش 5و 6.
[8] - سمباتيک = علم معاني.
[9] - زنان نامدار، به همين قلم.
[10] - مقاله استاد مطهرى و نسبيت معرفت دينى به قلم على دژاکام، کتاب نقد، ش 5 و 6.
[11] - بحارالانوار، 43/54 و باب 3، ح 48.
[12] - همان، ص 91،باب 4، ح 16.
[13] - همان، ص 53، باب 3، ح 48
[14] - احزاب، 59.
[15] - جلباب بنابر قول مجمع البيان پوششى است که سر و صورت را مى پوشاند. (ج 8،ص 396).
[16] - نور، 30.
[17] - احزاب، 33.
[18] - احزاب، 33.
[19] - همان، 53.
[20] - احزاب، 53.
[21] - بحارالانوار، 43، 35و 36 و باب 3، ح 39.
[22] - همان.
[23] - همان، ص 63، باب 3، ح .53.
[24] - همان، ص 53، باب3، ح 48.
[25] - همان، ص66 تا 68، باب 3، ح 59.
[26] - وسائل الشيعه، باب 30 از ابواب احکام مسجد، 3/511.
[27] - همان،ح 2.
[28] - همان، ح 5.
[29] - بحارالانوار، 43/189، باب 7، ح 19.
[30] - وسائل الشيعه، ابواب النفقات، باب 15،15/223.
[31] - همان، باب20، ح 6، ص 249.
[32] - حجر، 13.
[33] - قصص، 60.
[34] - سفينه البحار، 1 /571: زهد.
[35] - بحارالانوار، 43/31، باب3، ح 38.
[36] - همان، ص 59، باب 3، ح 51.
[37] - تفسير مجمع البيان، ج 9 و 10، ص 404.
[38] - انسان، 9.
[39] - بحارالانوار، 43، ص 198، 199.
[40] - همان، ص175، باب 7، ح 15.
[41] - هنگامى که آيه شريفه «لاتجعلوا دعاء الرسول کدعاء بعضکم بعضا» (النور، 63) نازل شد، فاطمه هم گفت: يا رسول الله. ولى پيامبر به او فرمود: اين آيه در باره تو نازل نشده است. بلکه در باره اهل جفا و غلظت نازل شده، بگو:«يا ابه فانها احيى للقلب و ارضى للرب» (بحارالانوار، 43/33).
[42] - بحار الانوار، 43/191، باب 7، ح 19.
[43] - همان، ص 176، باب 7، ح 15.
[44] - همان.
[45] - نهج البلاغه، خطبه 5، باب 6، ح 4.
[46] - بحارالانوار، 43/148.
[47] - همان.
[48] - همان، ص 173، باب 7، ح 14.
[49] - همان.
[50] - همان.
[51] - همان، ص 191، باب 7، ح 20.
[52] - همان.