شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)

حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) سرّ ليلة القدر

0 نظرات 00.0 / 5

 

چکيده

در اين نوشتار، سعى بر آن است نسبت و تعامل باطن و حقيقت وجود فاطمه زهرا عليهاالسلام با حقيقت وجود و باطن «ليلة القدر» مقايسه شود و در محورهاى «تعيّن و تعيين اصل وجود» و «هندسه خلقت و شريعت»، بر ويژگى هاى اشتراکى و مشابهت هاى اين دو آفريده عظيم تأکيد گردد. در اين مقاله، منزلت سه عالم «سرشت»، «سرنوشت» و «شخصيت حضرت فاطمه عليهاالسلام » با رويکردى تطبيقى بررسى مى شود.
 

 

 

مقدّمه

معرفت به همه مؤلّفه هاى شخصيتِ برجسته و هستيِ شاخص و ممتازِ يگانه زنان در همه اعصار و امصار و در دو عالم پيدا و پنهان بسيار مشکل و معسور مى نمايد؛ چه اينکه از حيث «هويّت وجودي» نه «ماهيت مفهومي» و حقايق درون ذاتى، از باب «وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ» (1) تکرارناپذير و همتانابردار و ادراک ناشدنى است؛ و هرچه از حيث وجودى، قوى تر، شديدتر و کامل تر بوده و تجرّد بيشترى داشته باشد و به هستى محض قرب يابد مصداق «لايُدرِکُه بُعدُ الهِمَم و لايَنالُه غَوصُ الفِطَن» (2) خواهد شد که نه حکيم با ادراک حصولى و نه عارف با ادراک حضورى خويش، توان درک و معرفت به قلّه هاى بلند و منيع ذات و شخصيت وجودى او را ندارد و عرفانِ به آن انسان کامل هر آينه اعتراف به «جهل» و «عجز» از معرفت به حقيقت ذاتى اوست.
اما راه ورود به بهشت ذات و جنّت وجود و هستى او نيز مسدود و بسته نيست، بلکه معرفت به مراتب و درجاتى از هستى و کمالات وجودى او ممکن و ميسور است؛ يعنى اکتناه به ذات انسان کامل، که مظهرى از «لَيْسَ کَمِثْلِهِ شَى ءٌ» (شوري: 11) و «وَلَمْ يَکُن لَّهُ کُفُوا أَحَد» (توحيد: 4) شده و جامع اسماء جمال و جلال الهى است و کون جامع، تا غيب و شهادت وجود مطلق و مضاف هستى را در خانه خويشتن به هم گِره زده، راه ورود به حقيقت ذاتش را بر روى نامحرمان و محرومان از تماشاگه راز مسدود مى نمايد و تنها محرمان دل در حرم وجود و حريم هستيِ تشبّه يافته به هستى مطلق و مطلق هستى او راه دارند تا «لم يَحجبُها عن واجبِ معرفتهِ» (3) نيز صورت پذيرد و الگوشناسى و الگوپذيرى در مقام استکمال وجودى با حرکت جوهرى، تجدّد امثالى و حرکت حبّى (4) تعيّن يابد.
شخصيت جامع الابعاد و بلکه جامع الاضداد انسان کاملى همچون فاطمه زهرا عليهاالسلام و وجود نورانى و الهى آن انسان معصوم و حجت بالغه و خليفه خداى سبحان به دليل قرب وجودى به وجود مطلق، قابل ادراک به تمام معنا و معرفت پذير به صورت کامل و جامع و تمام عيار نيست و از جمله، تشابه و تقارب وجودى ليلة القدر و فاطمه زهرا عليهاالسلام در همين نکته بليغ، عميق و انيق نهفته است که چنان که «لَيْلَةِ الْقَدْرِ وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْر» (قدر:12)، و «اِنّما سُمّيت فاطمةُ لاَنّ الخَلْقَ فُطِموا عَن معرفتِها» (5) و ليلة القدر مراتب پذير و مشکّک و فاطمه عليهاالسلام نيز از حيث وجودى مرتبه پذير و داراى درجات وجودى است که بايد براى ادراک به قدر ميسور و ممکنِ آن يادگار رسول خدا صلى الله عليه و آله رقاى وجودى و توسعه در هستى و بسط ذاتى يافت و به مقام ليلة القدر تقرّب پيدا کرد.
خداى سبحان عقل و دل انسان را مستعد و شايسته معرفت به اسوه هاى جمال و جلالى اش قرار داد که انسان متکامل در پرتو هدايت، حمايت، ارشاد و اشارت انسان کامل، که انسان مکمّل است، بايد به عقل پرورى و مهرورزى و محبتِ وجودى سير صعودى يابد و قوس صعود را در عوالم وجود طى نمايد تا به شبستان شهود و بزم وجود همچون فاطمه اى معصوم و ثمره شجره وجود بار يابد.
آرى، انسان هاى تشنه کمال و شائق وصال و مشتاق ديدار حضرت حق سبحانه راهى جز ورود به دارالشهود شخصيت بى همتاى انسان کاملى چون صديقه طاهره عليهاالسلام ندارند ... و نسل جديد و جوان جامعه جهانى امروز و مدينه فاضله اسلامى براى خروج از بحران هويّت و فقرشناسنامه حقيقى و رهايى از خطر و آفت فطرت سوز و ويرانگر جوهره وجود يعنى از خود بيگانگى بايسته است که از «فصل» و «غربت» با شخصيتى همچون فاطمه عليهاالسلام ، که در حکمت علمى و عينى، عرفان نظرى و عملى، اخلاق قولى و فعلى، درک و درد دينى، عدالت فکرى، اخلاقى و عملى، قسط فردى و اجتماعى، حکمت و حکومت فراگير و جهان شمول، عقل تعالى يافته در دو ساحت علاّمه و عمّاله و عشق و محبت راستين و جاودانه و خير جامع دنيا و آخرت و سعادت مادى و معنوى و ... سرآمد و الگوى جاودانه و تمام نانشدنى و به تعبير شيرين و دلنشين قرآن کريم، «کوثر» يا خير و نعمت فزاينده و متزايد و زوال ناپذير و ابدى است، انس ذهنى، ذاتى و عملى و حشر متافيزيکى و وجودى يافته، آن انسان برتر و نمونه را سرمشق حيات معقول و سرلوحه زندگى پاک خويش قرار دهد تا با فاطمه شناسى و فاطمه گرايى، حيات طيّبه يابد و به فطرت خويش بازگردد و به اصل خود واصل شود و بر روزگار فصل و فراق از خودِ حقيقى و منِ علوى خويش خط بطلان بکشد و به «از کجا آغاز کنيم» که پرسشى عقلانى و تکامل گرايانه است، با «از فاطمه» پاسخ دهد تا بازگشت به خويشتن را تجربه کند و دو سَرِ حلقه هستى و آغاز و انجام نظام وجود را دريابد، که حديث «لولا فاطمةُ لما خَلقتُکما» (6) از آغاز هستى با نام و ياد و حقيقت نورى فاطمه عليهاالسلام و حضور باهرالنور او در صحنه حشر اکبر و نغمه ملکوتى و غريو رحمانى «اَين الفاطميون» (7) به فرجام حيات ابدى و جاودانه انسان به هم سرشته گردد و انسان متکامل رهين فيض وجودى و نعمت پايدار کوثر آفرينش و گوهر خلقت و پاره تن سيّد کائنات و کُفو على عليه السلام قرار گيرد و در ظلّ توجهات آن انسان هادى، اين انسان هابط به مقام صعود در هبوط بپردازد و مصداق «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُه» (فاطر: 10) قرار گيرد تا در سايه سار شجره پاک و پرثمر ايمان و عمل صالح، به کمال امکانى خويش نايل گردد و آيه «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَة» (نحل: 97) را در فکر، فعل و انگيزه خويش متجلّى سازد و چنين انسانى هويّت مدار و شناسنامه دار و حقيقى شده در دار وجود، مفقودالاثر و بى هويّت و بى برکت نباشد، بلکه در هر مکان (8) و هر زمان، (9) مبارک گردد و کوثرشناسِ کوثرمنش، کوثر روش و کوثر گرايش و خود کوثرى شود که از هرچه تکاثر و کثرت است رهايى يابد و به مقام کوثر و وحدت دست يازد.
غرض اين است که انسانِ وامانده در طبيعت و سرگشته کوى ماديت و طوفان زده در صحراى حيرت و فارغ از هويّت و هستى خويش، ولى تشنه آب حيات و شيفته کمال، طمأنينه، سکونت و يقين و سعادت حقيقى و خوش بختى واقعى در پرتو بصيرت و تفقّه به شخصيت جامع الاطراف فاطمه عليهاالسلام و تأسّى به بينش، منش و روش زندگى او، در ابعاد فردى، خانوادگى و اجتماعى، راه نجات، رشد، فلاح، صلاح و رستگارى در پيش گيرد و با قراردادن آيينه فاطمى پيش روى خويش و تابلوى زيبا و نورانى و ماندگار آن يادگار پيامبر خدا محمّد مصطفى صلى الله عليه و آله ، به خويشتن شناسى، خويشتن يابى، بازشناسى و بازسازى وجود خود پرداخته، به خوديابى و بازيابى خويش و نقد و تأويل هستى و حياتش بپردازد؛
چه اينکه فاطمه عليهاالسلام در همه ساحت هاى عقلانى، نفسانى و جسمانى و ابعاد برهانى و عرفانى، بينش اسلامى و بصيرت دينى و معرفت اجتماعى و عدالت خواهانه و ولايت شناسى و ولايت يابى الگويى کامل است و علم و عمل، ايمان و خردورزى، و عقل و عشق را در حيات نورانى خود به ظهور رسانده است. پس معيار کمال هر چيزى همانا هستى اوّلى و ذاتى شى ء است، نه هستى مادى ثانوى و عرضى آن؛ زيرا حقيقت هر چيزى را صورت نوعيّه آن ترسيم مى کند که حاکى از نحوه هستى اوست، نه اوصاف بيرونى اش که ترجمان نحوه ارتباط او به خارج از حقيقتش مى باشند؛ و کمال ذاتى انسان، که همان هستى آگاه و فعّال اوست، به نحوه انديشه هاى صحيح است که از مبادى عالى دريافت مى کند و به نحوه نيّت و اراده تدبير بدن و جهان طبيعت است که همان عقل نظرى و عقل عملى او را تشکيل مى دهد.
و اگر حضرت فاطمه عليهاالسلام سيده زنان جهانيان است و غير از حضرت على عليه السلام احدى همتاى او نمى باشد تنها به لحاظ کمال وجودى آن بانوست، نه به لحاظ پيوندهاى اعتبارى او. (10)
در اين نوشتار، برآنيم که چنين انسان کاملى را از زبان انسان کامل، و قرآن ناطق را از زبان و طريق قرآن صامت شناسايى کنيم و فضايل و کرايم وجودى و اوصاف جمالى و جلالى فاطمى را از محضر پيامبر عظيم الشأن صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام جست وجو نماييم. موضوع فاطمه عليهاالسلام و ليلة القدر از يک سو، معسور و مشکل بودن معرفت به شخصيت حضرت زهرا عليهاالسلام ؛ و از سوى ديگر، ميسور و ممکن بودن ادراک نسبى و همسان با مرتبه وجودى خودمان را نشان مى دهد تا بر محور «اِنّ هذهِ القلوبَ اوعيةٌ فخيرُها اَوعاهَا» (11) و مدار «أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا» (رعد: 17)، به حضور وجودى کوثرى و کوثر وجودى اش باريابيم، تا به قدر سعه وجودى خويش، معارفى، حقايقى و انوارى فراچنگ آوريم و فراروى ارباب فضل و فيض و اصحاب کمال و کرامت و مشتاقان کوى ولايت قرار دهيم.

 

 

 

سِرّ قَدْر و قَدَر (فاطمه عليهاالسلام و ليلة القدر)

گرچه قدرشناسى و فاطمه شناسى به آسانى فراچنگ نمى آيد، اما اندکى تلاش و خلوص در کاوش هاى قرآنى و کاوش در پژوهش هاى وحيانى، چه وحى وجودى و تکوينى و چه وحى تدوينى و تشريعى، به تدريج ما را به سوى ادراک فاطمه عليهاالسلام و قدر به پيش مى برد. آن گاه که به برخى ويژگى هاى مشترک و وحدت وجودى و تساوى، بلکه تساوق فاطمه عليهاالسلام و قدر بينديشيم، به راز و رمزها پى خواهيم برد؛ از جمله:
الف. فاطمه عليهاالسلام انسان کامل تکوينى است، و قرآن کريم کلام تدوينى جامع، که فاطمه عليهاالسلام صورت عينيّه و تکوينيه قرآن کريم و قرآن صورت تدوينيه و علميه فاطمه زهرا عليهاالسلام است؛ چه اينکه اهل بيت وحى عليهم السلام جامع کلام تکوين و تدوين و واجد کتاب حقيقت و شريعت و شامل نشئه حقيقى و اعتبارى اند؛ يعنى انسان کامل جامعِ عوالم کليِ عقل، مثال و ماده و بايد و نبايد در نظام تشريع است که مرحله اعلا و برين آن به «کتاب مبين» و «امّ الکتاب» منتهى مى گردد و موجود عينى است، نه اعتبارى، و تکوينى است، نه تدويني؛ که انسان کامل کون جامع و صاحب همه نشئات وجودى است که حتى فرشتگان شأنى از شئون وجودى اويند، تا چه رسد به مراتب ديگر هستي. (12) از اين رو، فاطمه زهرا عليهاالسلام واجد همه مراتب نظام خلقت و شريعت است. فاطمه زهرا عليهاالسلام از باب اينکه قرآن در حقيقت وجود و کُنه و وعاء هستى اش تجلّى يافت، ظهور قرآن و در نتيجه، ظهور علم الهى است (13) تا همه مقامات وجودى را در قوس نزول و صعود دارا باشد. فاطمه عليهاالسلام و قدر عين هم و مفسِّر حقيقت وجودى هم هستند، که رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «مَنْ عَرفَها حَقَّ مَعرفتِها أدرکَ ليلةَ القدرِ، و اِنّما سُمّيت فاطمةُ لِاَنَّ الخَلْقَ فُطِموا عَن کُنهِ مَعرِفتها.» (14)
استاد علاّمه حسن زاده آملى مى نويسند: «مبانى عقلى و نقلى داريم که منازل سير حبّى وجود، در قوس نزول، معبّر به ليل و ليالى است؛ چنان که در معارج ظهور صعودى، به يوم و ايّام؛ بعضى از ليالى ليالى قدرند و بعضى از ايام ايام اللّه. از اين اشارت در «اِنّا اَنزلناهُ فى ليلةِ القدرِ» (قدر: 11) و در حديث مذکور و نظاير آن ها تدبّر بفرما، اقرأ و ارقَ. اين فاطمه عليهاالسلام ، که ليلة القدر يازده کلام اللّه ناطق است، که امام صادق عليه السلام فرمود: کسى که حق معرفت به آن حضرت پيدا کند، يعنى به درستى او را بشناسد، ليلة القدر را ادراک کرده است...» (15)
در تفسير فرات کوفى آمده است: محمّد بن قسم بن عبيد به اسناد مُعَنْعن از أبى عبداللّه (حضرت امام صادق عليه السلام)، ما را حديث کرده که آن جناب در تفسير سوره مبارکه «قدر» فرموده است: «اِنّا اَنزلناهُ فى ليلَةِ القدرِ» ليله «فاطمه» است و قدر «اللّه» است؛ کسى که فاطمه را آن سان که حق معرفت اوست شناخت، همانا که ليلة القدر را ادراک کرده است. (16)
حال چنان که قرآن ظاهر و باطن، و محکم و متشابه دارد، فاطمه عليهاالسلام نيز داراى چنين مراتب و ظهور و بطونى است که نه قدرِ «قدر» را مى توان به حقيقت شناخت و نه قدرِ فاطمه عليهاالسلام را مى توان فهميد و فهماند و قدرشناسى کرد، که الفاطمةُ، ماالفاطمةُ و ما ادريکَ ماالفاطمةُ؟!
ب. ليلة القدر ظرف تقدير الهى در تکوين و تشريع و براى عالم و آدم است و ولايت على عليه السلام در چنين شبى تقدير شد که امّ و روح ليالى قدر زمانى است و پيش از آسمان ها و زمين است و فوق آن ها.
در کتاب معانى الاخبار با اسناد خود به مفضّل بن عمر آورده است: «ذکرَ عند ابوعبداللّه عليه السلام «ِانّا اَنزلناه فى ليلةِ القدرِ» قال: ما اَبْيَنَ فضلُها عليَ السوَر. قال: قلتُ: و ايُّ شى ءٍ فضلُها؟ قال: نُزلت ولايةُ اميرِالمؤمنين عليه السلام فيها. قلتُ: فى ليلةِ القدرِ الّتى نَرتجيها فى شهرِ رمضان؟ قال: نعم، هى ليلةُ قُدِرت فيها السمواتُ والارضُ و قُدِرت ولايةُ اميرِالمؤمنينَ فيها.» (17) انسان کامل، هم ظرف حقايق قرآنى است و هم صاحب ولايت کلّيه و مطلقه تا قوام وجود به آن روح کلى قرار گيرد که ليلة القدر در همه ازمنه و اعصار وجود دارد، «فِيهَا يُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِيم» (دخان: 4) تا بر تجدّد، استقبال و استمرار دلالت نمايد و ملائکه با روح القدس به اذن پروردگارشان سال به سال در زمان حيات رسول اللّه صلى الله عليه و آله بر آن جناب نازل شوند و پس از رحلت آن حضرت بر کسانى که از حيث صفات وجودى با پيامبراکرم صلى الله عليه و آله وحدت شخصيتى و وجودى دارند و خليفه الهى و خليفه رسول خدايند نازل گردند که چنين بود، هست و خواهد بود و سِرّ نزول فرشتگان بر فاطمه زهرا عليهاالسلام نيز دانسته خواهد شد؛(18)
چنان که فرمودند: با سوره قدر بر امامت ما احتجاج کنيد و بدانيد که در بحث و استدلال پيروز مى شويد؛ چون پس از رسول اکرم صلى الله عليه و آله حجت خدا بر خلق او همين سوره است. اين سوره سَروَر دين و بزرگ ترين دليل مذهب شما و نهايت دانش ماست. امام باقر عليه السلام فرمود: «يا معشرَ الشيعةِ! خاصِموا سورة «اِنّا اَنزلناهُ» تُفلِحوا. فَوَاللهِ اِنّها لَحجةُ اللّهِ تبارک و تعالى عَليَ الخلقِ بَعدَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله و اِنّها لَسيِّدةُ دينِکم و اِنّها لغايةُ عِلمنا...» (19)
پس فاطمه زهرا عليهاالسلام انسان کاملى است که قرآن بر او نازل گرديده و فرشتگان بر او نازل شده اند و در هر عصر، انسان کامل آن عصر محل نزول ملائکه و ميزبان آن ها خواهد بود. (20) تمام فرشتگان طواف کننده فاطمه عليهاالسلام در شب قدرند و شب قدر تکرار شونده خواهد بود (21) و اساسا فرشتگان با اراده انسان کاملى همچون فاطمه عليهاالسلام نيز نزول و عروج دارند و در خدمت اويند. (22) پس در ليلة القدر، تقدير و سرنوشت نظام وجود رقم مى خورد و فاطمه زهرا عليهاالسلام ظرف تحقق و تعيّن اين تقدير الهى است و واسطه فيض و فضل الهى به عالم و آدم و جهان غيب و غيب جهان، و همه چيزِ هستى از مدار وجودى او و مجراى هستى اش تشخّص مى يابد و هزاران نقش بر لوح عدم از قاف قدرت الهى و قلم خداوندى از رهگذر و نسيم قدسى وجود آن عزيز الوجود رقم خورده است.
مرحوم علاّمه طباطبائى رحمه الله نيز مراد از «قدر» در «ليلة القدر» را تقدير الهى در همه هستى و استمرار و تداوم آن دانسته اند. (23) تفسير نمونه نيز تقدير همه چيز و رابطه تقدير در شب قدر با اراده و اختيار انسان و نزول قرآن و نسبت و ترابط و تعامل تقدير در شب نوزدهم، تحکيم در شب بيست و يکم و امضا و تثبيت در شب بيست و سوم را شرح مى دهد. (24) از اين ها مى توان نسبت انسان کامل با ليلة القدر و نسبت آن دو با سرنوشت انسان و جهان را به خوبى شناخت و نقش حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام را در هندسه هستى و ليلة القدر بازيافت.
ج. شگفت آور است که بدانيم، هم شب قدر از حيث هويّت وجودى و ماهيت مجهول است و به آسانى فهم حقايق آن روزى هر کسى نخواهد شد مگر صلاحيت علمى و عملى براى سالک کوى قدر و هم حقيقت ذات و وجود فاطمه عليهاالسلام مجهول است، مگر براى اوحدى از انسان ها که در درجه اول، انسان هاى کامل هستند و آن گاه با حفظ مراتب وجودى، اولياى الهى و بندگان صالح و صاحب مقام ولايت در درجه دوم.
اما شب قدر مخفى است، به دو دليل:
1. اهميت بخشى و مراقبت از شب قدر تا بهترين و بيشترين بهره ورى براى اهلش حاصل آيد.
2. عظمت و فخامت شب قدر و ميزان تأثيرگذارى آن در جهان خلقت و شريعت و بدين سان، اولياءالله در ميان خلق و مؤمنان پنهان هستند و اينکه فاطمه زهرا عليهاالسلام ناشناخته ماند و در زمان حيات ظاهرى اش، مجهول و مظلوم واقع شد و پس از ارتحال از جهان فانى به سوى جهان باقى نيز قبر مطهّرش مجهول و ناشناخته است، خود حکايتى از عظمت و اهميت اين شخصيت ممتاز اسلامى در سرنوشت فرهنگى سياسى جهان اسلام و آيتى بر حقّانيت اسلام امامت، ولايت و انديشه، و انگيزه و عمل شيعه خواهد بود تا هماره عقول و قلوب را به سمت خويش معطوف دارد و تاريخ بشريت را از گذشته تاکنون و آينده، متوجه خويش سازد و اين خود سِرّى از اسرار آفرينش و راز سر به مهر کتاب خلقت و شريعت و جهان تکوين و تشريع است.

 

 

 

قرآن شناس راستين يا شارح شريعت (فاطمه عليهاالسلام و قرآن)

انسان کاملى چون صديقه طاهره عليهاالسلام عالم به قرآن، عامل به قرآن و حامل قرآن کريم است و درجات قرآن با معارج انسان کامل تطابق دارد و نسبتى تام و تمام در ميانشان برقرار است و تمامى حقايق و معارف قرآنى به نحو اتم و اکمل، در انسان کامل و از جمله فاطمه زهرا عليهاالسلام مجتمعند؛ چه آنکه او «قول ثقيل» را در ثقل علمى و عملى اش تحمّل کرد: «إِنَّا سَنُلْقِى عَلَيْکَ قَوْلًا ثَقِيلًا.» (مزّمّل: 5)
علاّمه طباطبائى رحمه الله قول ثقيل را «قرآن عظيم» دانسته که از حيث تلقّى و دريافت معناى آن (ثقل علمي) و از حيث تحقّق به حقيقت توحيدى (ثقل عملي) «ثقيل» خوانده شد (25) و تنها انسان کامل حامل و وارث ثقل علمى و عملى آن و انسانى همچون فاطمه زهرا عليهاالسلام ، که «بتول» خوانده شد و در فرازى از سوره مزّمّل پس از آيه ياد شده نيز سخن از «وَتَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلًا» (مزّمّل: 8) آمده، مشعر به اين معناست که انسان بتول توان تلقّى و تحمّل و تحقّق قول ثقيل را داراست و البته راه اعتلاى انسان به فهم خطاب محمّدى صلى الله عليه و آله نيز مسدود نخواهد بود؛ بايد استکمال عقلى و باطنى داشت و مقامات معنوى و فتوحات غيبى نمود و حجاب زدايى از ملک تا ملکوت کرد و در پرتو نور آفتاب ولايت و عنايت انسان کامل، به خزاين اسرار و علوم الهى راه يافت. (26)
به هر تقدير، فاطمه عليهاالسلام و قرآن به هم سرشته و درهم تنيده اند و «لَنْ يفترقا» (27) هستند و او همه کمالات را از جهات چهارگانه دارا بود؛ يعنى نزاهت از نقص در وجدان کمال و رها شده، مصون از عيب در مقام دارايى کمال، و در دو مقام حدوث و بقا نيز واجد کمال امکانى و وجودى بود که به تعبير استاد جوادى آملى، «زيرا نه فاقد کمال هستند تا در حوزه تکامل آنان نقص راه يابد و نه آنچه دارند آفت زده است تا در قلمرو تعالى آن ها عيب رخنه نمايد و نه در مرحله حدوث، فاقد فضل و فيض ويژه بوده اند که مسبوق به نقص باشد و نه در نشئه بقا فاقد فوز و فيض مى شوند تا ترقّى آنان ملحوق به نقص يا عيب گردد. اين مقام جمع الجمعى مربّع را مى توان از عديل بودن آنان با کتاب بى بديل الهى يعنى قرآن استنباط کرد.» (28)
حال، نسبت فاطمه عليهاالسلام و قرآن کريم رادر چند نکته توضيح مى دهيم:
نکته اول: چنان که قرآن کريم يا قرآن صامت و وحى مُنْزَل الهى داراى صفات ثبوتيه و سلبيه يا جماليه و جلاليه است، فاطمه زهرا عليهاالسلام نيز داراى صفات مشترک با قرآن در دو بعد ايجابى و سلبى و جمالى و جلالى است. چنان که قرآن نور است (29) فاطمه عليهاالسلام نيز نور است، خداوند نيز نور است. (30) اين وحدت نورى بين آفريننده فاطمه عليهاالسلام و قرآن و متکلّم با کلام تکوينى (فاطمه عليهاالسلام) و کلام تدوينى (قرآن) نکته اى است بس مهم. قرآن قول فصل (31) است و فاطمه عليهاالسلام نيز فصل الخطاب؛ قرآن هدى (32) است، فاطمه عليهاالسلام نيز هدايت کننده انسان؛ قرآن رشد، (33) حق، (34) کريم، (35) شفاء، (36) رحمت، (37) برهان، (38) عزيز، (39) حکيم، (40) مطهَّر، (41) غير ذى عوج، (42) ذکر، (43) مصدِّق، (44) عظيم، (45) بيان، (46) و قيّم (47) است، فاطمه عليهاالسلام نيز بر اساس نصوص حديث و مجامع روايى و بخصوص متن دعاى «زيارت جامعه کبيره» رشد، حق، کريم، شفاء، رحمت، برهان، عزيز، حکيم، مطهّر، غير ذى عوج، ذکر، مصدّق، عظيم، بيان و قيّم، که دعاها و خطبه هاى حضرتش نيز از حيث علمى و فعل و تقرير، و سيره عملى ايشان از حيث عملى، دلالتى تام بر اين صفات وجودى مى نمايند.
نکته دوم: فاطمه عليهاالسلام از راسخان در علم (48) و تأويل شناسان و تأويلگران (49) قرآن کريم و قرآن شناسان و مفسِّران قرآن کريم (50) مى باشد که سير معرفتى سلوکى حضرتش از ظاهر قرآن و الفاظ کتاب وحى الهى تا اُمّ الکتاب و کتاب مکنون و لوح محفوظ کشيده شده است. فاطمه عليهاالسلام تمامى مراتب ليلة القدر را داراست و در باب علم و عرفان فاطمه عليهاالسلام به قرآن، توجه به حديث ذيل يک ضرورت و خود گوياى مقام قرآن شناسى و معرفت به همه مدارج و معارج وحى الهى و مقامات قرآنى است.
خودِ زجاجه وحى و ميوه نبوّت، امّ الائمّة المعصومين، سيدة نساء العالمين، فاطمه بنت رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، فرمود: «ستايش خداى را که مرا منکر امرى از کتابش قرار نداده و در هيچ حقيقتى از امرکتاب مرا سرگردان ننموده است.» (51) و ياد آورده اند: «زنى خدمت حضرت صديقه عليهاالسلام رسيد و سؤالى کرد و جواب شنيد تا ده سؤال؛ خجلت کشيد، عرض کرد: بر شما مشقّت نباشد. فرمود: اگر کسى اجير شود که بارى را به سطحى ببرد به صدهزار دينار، آيا بر او سنگين است؟ عرض کرد: نه. فرمود: من اجير شده ام براى هر مسئله به بيشتر از مابين زمين و عرش که از لؤلؤ پر شود.» (52)
حال چگونه او مفسِّر و مبيِّن قرآن نباشد که قرآن فرمود: «اِلاّ المطهَّرونَ» (واقعه: 76) و قرآن نيز مصداق «مطهّرون» را معرفى نموده (53) که حضرت فاطمه عليهاالسلام از جمله مطهّرون است و با ظاهر و باطن قرآن مساس دارد و معارف بيکران قرآن بر او مکشوف و معلوم است. (54) پس درس دين شناسى و درد دين دارى و مکتب قرآن شناسى و قرآن مدارى هر آينه در مکتب فاطمه عليهاالسلام قرار دارند.
نکته سوم: قرآن کريم در ترسيم و تصوير سيماى ملکوتى فاطمه عليهاالسلام و چهره نورانى و رحمانى اش، مشحون از آيات است که به حسب تفسير، تأويل، تطبيق و با تکيه بر مجامع روايى و حديثى، بر مقامات معرفتى و معنوى آن حضرت دلالت تام و کامل دارند، و از جمله آيات الهى، آيه تطهير «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَکُمْ تَطْهِيرا» (احزاب: 33) است که اراده در «اِنّما يريدُ اللّه» اراده تکوينى است؛ (55) خداى سبحان با اراده تکوينى تخلّف ناپذير خود، موهبت طهارتِ از هرگونه رجس را، خواه در انديشه هاى عقل نظرى و خواه در نيّت و اراده هاى عقل عملى، به اهل بيت عصمت عليهم السلام اعطا نمود و «انَّما» نيز اقتضاى حصر دارد و تطهير تکوينى را تنها به آن ذوات طاهره اختصاص داده است، و «يُريد» دلالت بر دفع هرگونه رجس است، نه رفع آن و با دوام و استمرار فيض، اذهاب رجس سازگار است. (56)
و در آيه مباهله «فَمَنْ حَآجَّکَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءکُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَى الْکَاذِبِين» (آل عمران: 61)، که دلالت بر مظهر جمال و جلال الهى بودن اهل بيت عليهم السلام و از جمله، فاطمه زهرا عليهاالسلام دارد، جلال و جمال فاطمه عليهاالسلام همتاى جلال و جمال على عليه السلام قلمداد شده است (57) و به تعبير استاد حسن زاده آملى، آيه مباهله دلالت بر تفضيل فاطمه معصومه عليهاالسلام بر همه زنان عالم دارد. (58)
البته آياتى همانند 92 آل عمران، 6 و 23 انسان، سوره کوثر، فرازهايى از سوره الرحمن و مطفّفين، که بر بحر نور و وحدت و مقام مقرّبين و ابرار و اصحاب يمين دلالت دارند و به صورت کامل و اظهر بر شخصيت حضرت صديقه طاهره عليهاالسلام دلالت مى نمايند، هر کدام نشانه هايى از آن بى نشان اند تا ما را به عمق و ژرفاى وجودى فاطمه زهرا عليهاالسلام دلالت نمايند.
پس قرآن کريم معرِّف و مفسِّر شخصيت فاطمه عليهاالسلام و فاطمه عليهاالسلام نيز مفسِّر و مبيِّن قرآن کريم است که دو قرآن ناطق و صامت همديگر را تفسير مى نمايند و اين بيانگر وحدتِ وجودى و جوهرى آيات بيّنات و وحى الهى با بقية النبوّه و پاره تن رسول خدا صلى الله عليه و آله مى باشد که او تفسير قرآن و قرآن تفسير اوست؛ يعنى قرآن فاطمه مجسّم و معيّن و مدوّن و فاطمه عليهاالسلام قرآن مجسّم و معيّن و مکوّن است، که القرآنُ معَ الفاطمة و الفاطمةُ معَ القرآن.

 

 

 

فاطمه و محمّد و على عليهم السلام ؛ روح واحد نور واحد

عرفان به فاطمه عليهاالسلام قرين و رهين عرفان به محمّد صلى الله عليه و آله و على عليه السلام نيز مى باشد؛ چه اينکه در انسان کامل بودن، در ليلة القدر و يوم الله بودن، در معصوم و حجت الهى بودن، در خليفة اللّه بودن و در نور واحد بودن، مشترک و داراى صفات وجودى واحدى اند و فاطمه عليهاالسلام غير از اينکه پاره تن رسول خدا صلى الله عليه و آله ، ميوه دل و نور چشم پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله است، از باب اينکه کفو على عليه السلام مى باشد و کفو او نفس پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله است، او نيز نفس پيامبر صلى الله عليه و آله است.
علاوه بر اين، در تفسير انفسى «ليلة القدر» آمده که ليلة القدر همانا بنيه محمّدى است که از آن به «صدر محمّد صلى الله عليه و آله » تعبير شده؛ چنان که در تفسير عرائس البيان آورده اند: «ليلةُ القدرِ هى البنيةُ المحمّديةُ حال احتجابِه عليه السلام فى مقامِ القلبِ بعدَ الشهودِ الذّاتيِ لاَنَّ الانزالَ لايُمکنُ الاّ فى هذه البُنيةِ فى هذهِ الحالةِ. و القدرُ هو خطرُه عليه السلام و شرفُه اذ لا يَظهرُ قدرُه و لايَعرفُه هو اِلاّ فيها.» (59)
و در بيان السعادة، از «بنيه محمّديه» به «صدر محمّد صلى الله عليه و آله » تعبير نموده و گفته است: «فى ليلةِ القدرِ الّتى هى صدرُ محمّد صلى الله عليه و آله » (60) و يا استاد علاّمه حسن زاده آملى مرقوم داشته اند: «و اِذا دريتَ اَنّ بقيةَ النبوّةِ و عقليةَ الرسالةِ و وديعةَ المصطفى و زوجةَ وليِّ اللّهِ و کلمةَ اللهِ التامّةِ فاطمةُ عليهاالسلام ذات عصمة ...» (61)
على عليه السلام نيز در توصيف آل النبى صلى الله عليه و آله مى فرمايد: «هُم موضعُ سِرّهِ و لجأُ اَمرِه و عَيبةُ علمِه و مُؤمّل حُکمه و کَهوفُ کُتبه و جِبالُ دِينه. بِهِم اَقام انحناءَ ظَهرِه و اَذهبَ ارتعادَ فرائِصه. لايُقاس بِه آلُ محمّدٍ صلى الله عليه و آله مِن هذهِ الاُمّة اَحدٌ و لا يُسوّى بِهم مَن جَرت نِعمتُهم عليه ابدا. هُم اَساسُ الدينِ و عِمادُ اليقينِ، اِليهم يَفى ءُ العالى و بِهم يَلحقُ التالى و لَهم خَصاصُ حَقِّ الولايةِ و فيهم الوصيّةُ والوارثةُ ...» (62)
در توصيف هاى امام على عليه السلام ، چند مطلب مهم وجود دارد:
الف. اهل بيت عليهم السلام جايگاه سرِّ، صندوق دانش، ملجأ حکم و کهف هاى کتاب خدا و کوه هاى دين اند که پشت خم شده دين به ايشان راست گرديده و لرزش پشت آن بدان ها آرام گشته است.
ب. احدى از اين امّت قابل قياس با آنان نيست؛ که ايشان اساس دين و استوانه هاى يقين هستند؛ که آنان واجد حق ولايت اند و در آن ها وصيت و وراثت موجود است.
پس هرگونه کمال علمى و عملى از همتايى آنان با قرآن کريم، همانندى آن ها با کشتى نوح، آمد و شد ملائکه و معدن علم و حکمت و جز آن براى حضرت فاطمه عليهاالسلام نيز وجود دارد و نيز از طريق شناخت شخصيت ممتاز و برجسته حضرت على عليه السلام نيز توان ورود به خانه وجود و شخصيت حقيقى فاطمه عليهاالسلام حاصل خواهد شد؛ چه اينکه در حديث آمده است: قال مولينا جعفر بنُ محمّدٍ الصادقِ: «لولا أنّ اللّهَ تبارک و تعالى خلَقَ الاميرَالمؤمنينَ عليه السلام لِفاطمةَ عليهاالسلام ما کان لَها کفوٌ على ظَهرِ الارضِ مِن آدمَ و مَنْ دونِه.» (63)
و يا در حديث آمده است که «لولاکَ لَما خلقتُ الافلاکَ و لولا عليٌّ لَما خلقتُکَ و لولا فاطمةُ لما خلقتُکما.» (64)
و يا اينکه حضرت محمّد صلى الله عليه و آله ، على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام مصداق آيه ولايت، مباهله، ذى القربى و تطهير هستند و کلمة اللّه، صراط اللّه، حبل اللّه، اسماءاللّه و وجه اللّه نيز خوانده شده اند.
حال آيا شناخت فاطمه عليهاالسلام با محمّدشناسى و على شناسى گِره نخورده است؟ و يا اميرالمؤمنين از پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله پرسيد: «أيُّنا أحبُّ اليکَ؟ أنا اَو هي؟ قال: هى أحَبُّ اليّ و اَنتَ اَعَزُّ عَلَيَّ»؛ (65) کدام يک از ما نزد شما محبوب تريم: من يا فاطمه؟ حضرت فرمود: فاطمه محبوب تر است و تو عزيزتري. به تعبير استاد جوادى آملى، چون هر کدام به نوبه خود مصداق کوثرند که خداى سبحان به پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله عطا فرمود و کوثر، که عطاى ويژه الهى است، هم محبوب است و هم عزيز. (66)
و يا رسول اللّه صلى الله عليه و آله فرمود: «فاطمةُ بضعةٌ مِنّى، يَسرُّنى ما يَسرُّها و يَغضِبنى ما يَغضِبُها.» (67)
از سوى ديگر، فاطمه زهرا عليهاالسلام صاحب مقام ولايت است که مقام معرفت تام و يقينى به ذات قدسى خداوند سبحان و فناى عالم و آدم در حضرت حق و شهود هستى به عنوان تجلّى خدا و ملک طلق حضرت حق مى باشد و صاحب ولايت به مقام نبوّت تعريفيه يا انبائيه رسيده که نبوّت ياد شده غير از نبوّت تشريعيّه است؛ چنان که استاد حسن زاده آملى نيز مرقوم داشته اند: «يَجبُ الفرقُ والتمييزُ بينَ النبوّتينِ التشريعيّةِ والانبأئيّة. فاِنّ النبوّةَ التشريعيّةِ قد خُتمتِ بِالرسولِ الخاتِمِ محمّدٍ صلى الله عليه و آله ، فحلالُه حلالٌ الى يومِ القيامةِ، و حرامُه حرامٌ الى يومِ القيامةِ، و اَمّا النبوّةَ الانبائيّةِ المُسمّاةُ بالنبوّةِ العامّةِ، والنبوةُ التعريفيّةِ والنبوّةُ المقاميّةِ اَيضا فهى مستمرّةٌ اِليَ الابدِ يَنتفعُ مِن تلکَ المأدُبةِ الأبديّةِ کلُّ نفسٍ مستعدةٍ لاَِن تَسمعَ الوحيَ الانبائيَ، فافهم!» (68)
ايشان در تفسير «کهف قرآن کريم» نيز با استناد به آيه «فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا» (کهف: 65)، مقوله انبياى تشريع و انبياى علم و سلوک را طرح و تبيين کرده اند (69) و اگرچه حضرت على عليه السلام هنگام غسل دادن بدن مطهّر رسول اللّه صلى الله عليه و آله خطاب به آن حضرت فرمود: «بأبى انتَ و أمّى، يا رسول اللّه! لقد انقطعَ بموتِکَ ما لم يَنقطع بموتِ غيرِکَ مِن النبوّةِ و الانباءِ و أخبارِ السماءِ» (70) که ناظر به ختم نبوّت و خاتميت و اکمال دين و نبوّت تشريعى است و پايان نزول وحى مخصوص رسالت اعلام شده، اما اصل نزول جبرئيل و القاى وحى به انسان کامل از حضرت فاطمه عليهاالسلام و امامان عليهم السلام نفى نشده است؛ چنان که در بحث فاطمه عليهاالسلام و ليلة القدر اشارتى بدان شد (71) و سير ضرورت نزول وحى و فرشتگان بر انسان کامل از القاى معارف و حقايق غيبى تا تحت ولايت و فرمان بودن فرشتگان براى انسان کامل، بلکه فرشته، شأنى از شئون وجودى انسان کامل است و عرضه اعمال امّت به انسان کامل دانسته شده است. (72)
از اين روست که نبوّت، امامت و ولايت به هم گره خورده اند و وجود يکى علت وجود ديگرى خواهد بود. با عنايت به جهات و حيثيات بحث و از مقوله نبوّت موهوب، عصمت غيراکتسابى، وحى غيرارادى، تداوم ولايت به وجود فاطمه عليهاالسلام و صيانت از ولايت تا مرز شهادت از سوى حضرت فاطمه عليهاالسلام ، خود تفسيرى بر پيوند وجودى محمّد صلى الله عليه و آله ، على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام خواهد بود که مقامات باطنى، صفات وجودى و امتياز ويژه ذوات مقدّس را روشن مى نمايد که در حديث آل عبا نيز مندرج است و اين بخش نوشتار به گوشه اى از اين پيوند وجودى اشاره داشت، ولى بحث تفصيلى آن مقام و موقعيتى ديگر مى طلبد تا مبانى عقلى، نقلى و عرفانى ابحاث طرح شده نيز روشن گردند.

 

 

 

کوثر آفرينش (فاطمه عليهاالسلام و فضايل الهى انساني)

چنان که از مباحث مطرح شده فضايل، سجايا و مکارم اخلاقى و مقامات علمى و عملى صديقه طاهره عليهاالسلام به نحو اجمال تبيين شد و روش بحث نيز بهره ورى از آيات و احاديث بود، در اين فصل نيز دست کم به دو نکته مهم پرداخته مى شود:
الف. خطبه ها، ادعيه، نيايش ها و روايات حضرت زهرا عليهاالسلام حکايت از عمق انديشه، بصيرت دينى و معرفت اسلامى، جامعيت دين شناختى، روحيه عرفانى، انس و ارتباط با خدا و معنويت گرايى اصيل، ژرف انديشى در عرصه هاى فرهنگى، سياسى و اجتماعى آن حضرت دارند و کافى است نيم نگاهى به مجموعه معارف فاطمى داشته باشيم تا صلاحيت علمى و عملى حضرتش را در اسوه قرار گرفتن براى همه انسان ها در همه عصرها و نسل ها متوجه شويم که اين خود بحث مستقلى مى طلبد.
ب. توجه به برخى آيات و احاديث نبوى و مجموعه سخنانى ارزشمند از امامان معصوم عليهم السلام در تبيين اوصاف و فضايل فاطمى که در اين فصل مورد توجه واقع خواهند شد تا گوشه هايى از شخصيت نورانى حضرتش و رقيقه اى از حقيقت وجودى فاطمه زهرا عليهاالسلام روشن گردد:
1. فاطمه عليهاالسلام کوثر اعطا شده از سوى خداى سبحان به پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله و امّت ختميّه است که سوره کوثر در شأن و شخصيت آن حضرت نازل شده: «إنَّا أَعْطَيْنَاکَ الْکَوْثَرَ» (کوثر: 1) (73)
2. فاطمه عليهاالسلام کلمة اللّه است: «فَتَلَقّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَاتٍ.» (بقره: 37) (74)
3. فاطمه عليهاالسلام مايه شادى دل و سرور نفس رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، قرّه عين و اشک چشم در مقام شوق در پرتو نگاه رحمانى و عامل آرامش و آسايش جان رسول خدا صلى الله عليه و آله است که فرمود: «تَسُرُّ بها (75) تَقَرُّ بها عيني» (76) و «يَطمئنُّ بها قلبي.» (77)
4. فاطمه عليهاالسلام از مقرّبان و السّابقون (78) و اصحاب يمين (79) و ابرار (80) است. ويژگى هاى علمى و عملى، ايمانى و رفتارى اصحاب يمين و ابرار از زيرمجموعه هاى مقرّبان خواهد بود و فاطمه زهرا عليهاالسلام چون از مصاديق مقرّبان الهى است، همه آن ها را به نحو اتم و اکمل دارا مى باشد. (81)
5. فاطمه عليهاالسلام شخصيتى است که پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله در وصفش فرمود: «اُمّ ابيها و فداها ابوها» (82) و بر دست او بوسه مى زد و هماره هنگامى که فاطمه عليهاالسلام بر پيامبر صلى الله عليه و آله وارد مى شد، براى او بلند مى شد و به سوى او مى رفت؛ «قام اليها» (83) و در هنگام هجرت، مسافرت و جهاد، آخرين منزلى که ترک مى کرد منزل فاطمه عليهاالسلام بود و اولين منزلى که بدان وارد مى شد منزل فاطمه زهرا عليهاالسلام بود (84) که اين غير از ارتباط پدر و فرزندى و انس عاطفى، حکايت از امتياز وجودى و برترى سيده نساء عالمين مى نمايد که به تعبيري:
اين محبت از محبت ها جداست
حبّ محبوبِ خدا حبّ خداست.
6. فاطمه عليهاالسلام از حيث مرتبه وجودى و نسبت حقيقى با خدا و رسولش، به مقام و منزلتى رسيد که فانى فى الله شد و مظهرى از اسماء جمال و جلال الهى گشت، به گونه اى که پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله فرمود: خشنودى فاطمه، خشنودى من و غضب او، غضب من است. (85)
7. فاطمه عليهاالسلام شخصيتى است که پيامبر عظيم الشأن صلى الله عليه و آله در اوصاف و فضايل او تعابيرى به کار برده اند که هر کدام از آن تعابير آيتى بر مرتبه اى از مراتب شخصيتى حضرت زهرا عليهاالسلام است. در اينجا، تنها به برخى از آن ها اشاره مى کنيم:
اولين شخصى که در بهشت بر من وارد مى شود فاطمه است. (86)
همانا خداوند از رضايت تو راضى، و از خشم تو خشمگين مى شود. (87)
دخترم فاطمه حوريه اى است که صفات جسمى زنانه ندارد. (88)
فاطمه سرور زنان در روز قيامت است. (89)
او سيده زنان اهل بهشت است. (90)
فاطمه بخشى از وجود من است. (91)
اى فاطمه! آيا خشنود نيستى که سرور زنان جهانيان و سرور زنان اين امّت و سرور زنان اهل ايمان هستي؟ (92)
از سوى ديگر، اوصاف و اسماء فاطمه زهرا عليهاالسلام هر کدام ناظر بر مرتبه اى از هستى و شأنى از شئون وجودى اوست که نياز به تدبّر و تفسير دارد؛ مثل: فاطمه، صدّيقه، طاهره، زهراء، بتول، محدّثه و حوراء.
آنچه نيز در باب ايمان، جهاد فى سبيل اللّه، شجاعت و شهامت ايمانى و سياسى و اجتماعى، عبادت و عرفان، خلوص، ايثارگرى، وفاى به عهد، توفيق در همسردارى، تربيت فرزند، حضور در صحنه هاى فرهنگى، اجتماعى و غير آن ها از حضرت نقل شده است، خود بر جامعيت شخصيتى حضرت فاطمه عليهاالسلام و رشد متعادل و تربيت همه جانبه اش در مجاورت پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله و خانه وحى و رسالت دلالت دارد و او را برترين و والاترين اسوه و الگويى براى اهل بصيرت، سعادت و کمال قرار داده است. (93)

 

 

 

فاطمه عليهاالسلام و انسان امروز (الگوى جاودانه)

يکى از دغدغه ها و پرسش هاى نسل جديد و جوان جامعه نوين اين است که چه رابطه و نسبتى بين شخصيت حضرت فاطمه عليهاالسلام و شرايط، مقتضيات زمانى و مکانى و تحوّلات دنياى کنونى و دوران نوين وجود دارد؟ آيا در عصر جديد، مى توان امثال حضرت زهرا عليهاالسلام را الگويى تمام عيار براى خويش قرار داد يا نه؟ و البته چه بسا شبهاتى نيز در اين زمينه مطرح باشند. در ذيل، به اجمال و با پيوند محتوايى بحث با مباحث پيشين توجه به چند مسئله را به عنوان مسائل محورى مطرح مى نماييم:

 

 

 

الف. موانع فرهنگى

1. عدم معرفى جامع، منطقى، عقلانى و زمان آگاهانه حضرت زهرا عليهاالسلام به نسل جديد؛
2. عدم توجه به ادبيات و زبان نو در طرح و تحليل ابعاد شخصيتى حضرت فاطمه عليهاالسلام ؛
3. عدم تنوّع در روش و ارائه محصولات فرهنگى هنرى در معرفى ابعاد شخصيتى حضرت زهرا عليهاالسلام ؛
4. عدم سنجش شرايط سنّى، استعدادى، تحصيلى و طبقات اجتماعى در الگوسازى از انديشه، منش و روش فاطمه زهرا عليهاالسلام ؛
5. عدم تهذيب و پيرايش نقل هاى تاريخى و احاديث متنوّع و گاهى متضاد درباره ابعاد وجودى فاطمه زهرا عليهاالسلام .

 

 

 

ب. عوامل فرهنگى علمى

1. تبيين همه جانبه شخصيت صديقه طاهره عليهاالسلام با زبان نوين و ادبيات نوشتارى، گفتارى و سمعى بصرى و ارائه آن به نسل جوان و تشنه الگوهاى فراگير و جاودانه؛
2. پاسخ گويى عالمانه همراه با شرح صدر به پرسش ها و شبهاتى که در اذهان نسل جديد وجود دارند.
3. اجتناب از افراط و تفريط در تبيين شخصيت حضرت زهرا عليهاالسلام و دورى از التقاط انديشى، زمان زدگى و غرب زدگى از يک سو، و گريز از سطحى نگرى، قشرى گرايى، جمود و تحجّر و زمان ستيزى از سوى ديگر؛ انسان کاملى همچون فاطمه زهرا عليهاالسلام را بايد از چند منظر مورد سنجش و شناخت و آن گاه معرفى قرار داد:
الف. تبيين ابعاد و اوصاف چنين انسان کاملى براى اهل تخصص، حکمت و عرفان به وسيله محققان و پژوهشگران به صورت عميق و اجتهادى و با تکيه بر قرآن و سنّت؛
ب. تحليل ابعاد وجودى حضرتش براى نسل ميانه و طبقات متوسط از مؤمنان جامعه؛
ج. ارائه تصوير و تفسيرى عقلانى، کاربردى و تأثيرگذار از تمام وجوه شخصيتى حضرت زهرا عليهاالسلام براى نسل جوان و طبقه نوجوان و روشن فکران جامعه بر حسب مرتبه علمى و جايگاه اجتماعى آن ها به زبان روزآمد و کارآمد و در عين حال، جالب و جذّاب.
4. تبيين سيره علمى و عملى فاطمه زهرا عليهاالسلام ، هوشمندى، عناصر جهادى و حماسيِ انديشه و بينش فاطمى، حضور و ظهور منطقى، متعادل و زمان آگاهانه، مسئله شناسانه و دين مدارانه حضرت فاطمه عليهاالسلام در ساحت ها و عرصه هاى گوناگون اجتماعي.
ناگفته نماند از گذشته تاکنون تلاش هاى فراوانى در معرفى الگوى کامل فاطمى شده و کارهاى متعددى صورت پذيرفته اند، اما کافى و ناظر به شرايط روز نبوده اند. واقعا اگر انسان کامل و تمام عيارى همچون فاطمه زهرا عليهاالسلام را ديگران داشتند، با او چسان معامله مى کردند؟ به راستى، اگر شعاع شخصيت علمى و عينى صديقه طاهره عليهاالسلام آنچنان که بايسته و شايسته اوست معرفى گردد و الگوشناسى و الگوسازى هويّت و شخصيتش صورت پذيرد، جهانيان، بخصوص جوانان تشنه معرفت، معنويت، عدالت، موفقيت و پيشرفت، سعادت و کمال، پيرو او نخواهند شد؟
انسان ها داراى دو عقل نظرى و عملى، قواى ادراکى و تحريکى، انديشه و انگيزه، اراده و فعاليت هاى تدبيرى و التذاذى، ابعاد عقلانى و نفسانى و جسمانى، يا عقل و قلب و قالب هستند که معارف و معالم الهى و بشرى نيز معطوف به آن هاست و هر انسان طالب کمالى در صدد آن است که در چنين عرصه ها و جبهه هايى تکامل يابد و توسعه وجودى پيدا نمايد. حال اگر مقامات عقلانى، عرفانى و حکمتى حکومتى يا سيره فراگير علمى و عملى فاطمه زهرا عليهاالسلام آنچنان که بايد و شايد معرفى گردند در پذيرش عمومى و جلب توجه براى جامعه جوان و جهان جديد با همه رويکردها و رهيافت هاى گوناگون جذبه نخواهند داشت؟
بلکه با توجه به آنکه در جهان غربِ پيش از قرون وسطا، و غربِ عصر نوزايى (رنسانس) و غربِ معاصر، که الگوهاى مختلف را ديده و تجربه کرده است و حتى زنان و دختران غربى در پى گم شده خويش، آن هم در عصر نهضت هاى فمنيستى و ضد فمنيستى قرار دارند و روزگار وصل خويش را دنبال مى کنند و از الگوهاى محدود، متغيّر، زوال پذير، افراطى يا تفريطى خسته و وامانده اند، ضرورت الگوشناسى و الگوسازى بيش از پيش احساس مى گردد، و اگر زندگى فردى، خانوادگى و اجتماعى آن هم در بخش هاى اقتصادى، سياسى و اجتماعى، مديريتى، تربيت فرزند و صيانت جامع از کانون خانواده و حرکت بر اصل عقلانيت و عدالت، خردورزى و عاطفه محورى و مهروزى و در عين حال، داشتن فرديت کامل و مستقل و تعادل و توازن در رشد و شکوفايى قواى وجودى حضرت فاطمه عليهاالسلام تبيين، تحليل و ابلاغ گردد تحوّلى شگرف و انقلابى فرهنگى و درونى ايجاد خواهد شد و فاطمه شناسى و فاطمه گروى در ميان نسل امروز يک حقيقت تابنده و پاينده مى گردد. پس در صورت ارائه تصويرى روشن، درست، زمان شناسانه، نيازسنجانه، عالمانه و حساب شده از تمام هويّت و ماهيت و شاکله و شخصيت حضرت زهرا عليهاالسلام و نگاهى تاريخى، جامعه شناختى، تربيتى و روان شناختى، معرفت شناسانه و در دسترس به حضرتش، شکاف و انقطاع نسل امروز با آن کوثر هستى و گوهر وجود و الگوى جاودانه برداشته خواهد شد و آن فصل و انقطاع به وصل و اتصال وجودى با او تبديل خواهد گشت.

 

 

 

نتيجه گيرى

فاطمه زهرا عليهاالسلام همچون ليلة القدر، حضورى مستمر، کارآمد و تأثيرگذار در همه عرصه هاى هستى دارد و ظرف وجودش ظرف تحقق اراده و مشيّت الهى و افاضه فيض ربوبى است. او اگرچه به مثابه «قدر»، قدرش ناشناخته مانده است و بايد تأويل حقيقت و کنه وجودش را در قيامت مشاهده کرد، اما به مقدار ممکن و ميسور، بايد به سراغ اين انسان کامل مکمّل و هادى و اسوه ابدى رفت و به او قرب وجودى يافت. فاطمه عليهاالسلام خود قرآن مجسّم و وحى معيّن و از مفسّران و تأويل شناسان و راسخان در علم است که مصداق «اولواالعلم»، «اولواالالباب»، «اوتواالعلم»، «اولواالايدى والابصار»، «اهل تفکر و تذکّر»، برهان و عرفان يا عقل و عشق است و اين همه حقايق معرفتى سلوکى در درياى هستى او متموّج اند و صلاحيت تام و کامل براى الگوبودن و اسوه انسان ها قرار گرفتن، تا خود معيارى براى صحّت و قبولى و ارزش و اعتبار عقايد، اخلاق و اعمال يا نظام منسجم و به هم پيوسته و معرفت دينى قرار گيرد. (94) او، که در حکمت و سلوک، ولايت و امامت، جهاد و حماسه سازى، حضور بالقوّه و بالفعل در متن جامعه، تفسير دين، دين شناسى و دين دارى، حکمت نظرى و عملى، بينش و گرايش و دانش و منش، سرآمد روزگار براى تمام اعصار و امصار است و بقية النبوّة و صراط مستقيم هدايت و کمال و آيت سعادت و علامت خوش بختى راستين و گنجينه علم، عقل و معنويت و نعمت فزاينده و تمام ناشدنى حضرت حق يا کوثر است، براى همه انسان هاى مشتاق کمال و کرامت و شائق فضيلت و شرافت، منبعى زلال از معرفت، محبت، عبوديت و ولايت به شمار مى آيد.

 


پى نوشت ها :
1.صافات: 164
2. نهج البلاغه، خطبه 1، ص 22.
3. همان، خطبه 49.
4. حسن حسن زاده آملى، گشتى در حرکت، تهران، مرکز نشر فرهنگى رجاء، ص 44108 و ص 304336.
5. همو، فصّ حکمةٍ عصمتيّةٍ فى کلمةٍ فاطميّة، (با ترجمه فارسي) قم، قيام، 1378، ص 2224.
6. شيخ على نمازى، مستدرک صفينة البحار، تحقيق شيخ حسن نمازى، قم، جامعه مدرسين، 1419 ق، ج 8، ص 243 و ج 3، ص 169.
7. زينب فواز العاملى، معجم، اعلام النساء، ج 3، ص 1216.
8. مريم: 31.
9. ابراهيم: 22.
10. عبداللّه جوادى آملى، سرچشمه انديشه، قم، اسراء، 1382، ج 2، ص 6870.
11. نهج البلاغه، حکمت 147.
12. ر. ک: عبدالله جوادى آملى، پيشين، ج 2، ص 108110 / همو، تفسير موضوعى قرآن مجيد، ج 1، ص 214223 / حسن حسن زاده آملى، ادب فناى مقربان، ج 1، ص 150151 / همو، انسان و قرآن، تهران، الزهراء، 1364، ص 138139.
13. حسن حسن زاده آملى، انسان و قرآن، ص 136 / داود صمدى آملى، شرح دفتر دل، قم، نبوغ، 1379، ج 2، ص 497499.
14. هر کس فاطمه را آن گونه که سزاست بشناسد، ليلة القدر را درک کرده است و علت نام گذارى وى به فاطمه آن است که خلايق از کُنْه معرفت فاطمه محروم و بريده شده اند. (حسن حسن زاده آملى، فصّ حکمةٍ عصمتيّةٍ فى کلمةٍ فاطميّة، (با ترجمه فارسي) قم، قيام، 1378، ص 2224.)
15. حسن حسن زاده آملى، انسان و قرآن، ص 213 / همو، شرح فصّ حکمةٍ عصمتيّةٍ فى کلمةٍ فاطميّةٍ، چ سوم، قم، طوبى، 1382، ص 260261 / داود صمدى آملى، پيشين، ج 2، ص 492493.
16. همان، ص 212 و 261 / حسن حسن زاده آملى، هزار و يک کلمه، ج 3، ص 44 / داود صمدى آملى، پيشين، ج 1، ص 660662.
17. نزد امام صادق عليه السلام درباره «ِانّا اَنزلناه فى ليلةِ القدرِ» سخن به ميان آمد، حضرت فرمود: چقدر فضيلت آن بر ساير سوره ها آشکار است! راوى مى گويد: گفتم: چه فضيلتى دارد؟ فرمود: ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام در آن نازل شده است. گفتم: در شب قدرى که اميد داريم در ماه رمضان باشد؟ فرمود: بله، آن شب قدرى است که آسمان ها و زمين و ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام در آن مقدّر شده اند. (حسن حسن زاده آملى، انسان و قرآن، ص 242.)
18. همان، ص 244245.
19. همان، ص 242 / محمّد بن يعقوب کلينى، کافى، ج 1، ص 249، ح 6 و نيز ر. ک: حسن حسن زاده آملى، ادب فناى مقرّبان، ج 1، ص 142.
20. همان، ص 249.
21. عبدالعلى بن جمعه عروسى حويزى، نورالثقلين، ج 5، ص 639، ح 105.
22. حسن حسن زاده آملى، ادب فناى مقربان، ج 1، ص 153.
23. سيدمحمّدحسين طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، ج 20، ص 470.
24. ناصر مکارم شيرازى و ديگران، تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الاسلاميه، چ سى و يکم، 1383، ج 27، ص 187189.
25. سيدمحمّدحسين طباطبائى، پيشين، ج 20، ص 139.
26. ر. ک. به: حسن حسن زاده آملى، انسان و قرآن، ص 120153.
27. ابوعيسى بن سوره، سنن ترمذى، ج 5، ص 434، ج 2813.
28. عبداللّه جوادى آملى، سرچشمه انديشه، ج 2، ص 110.
29. نساء: 174.
30. نور: 35.
31. طارق: 13.
32. بقره: 185 و 2.
33. جن: 2.
34. فصّلت: 42.
35. واقعه: 77.
36. يونس: 57 / اسراء: 82.
37. اسراء: 82 / فصّلت: 2.
38. نساء: 174.
39. فصّلت: 41.
40. فصّلت: 42 / يس: 2.
41. بيّنه: 2.
42. زمر: 28.
43. حجر: 9.
44. آل عمران: 3.
45. حجر: 87.
46. آل عمران: 138.
47. کهف: 1 و 2.
48. آل عمران: 7.
49. همان.
50. احزاب: 33.
51. حسن حسن زاده آملى، فصٍّ حکمةٍ عصمتيّةٍ فى کلمةٍ فاطميّة، ص 65 / همو، شرح فصٍّ حکمةٍ عصمتيّةٍ فى کلمةٍ فاطميّة، ص 294.
52. همو، هزار و يک نکته، ج 2، نکته 932 / همو، شرح فصٍّ حکمةٍ عصمتيّةٍ فى کلمةٍ فاطميّة، ص 295.
53. احزاب: 33.
54. همو، سرچشمه انديشه، ج 2، ص 7577.
55. همان، ص 7174.
56. حسن حسن زاده آملى، سرچشمه انديشه، ج 2، ص 74 / فصٍ حکمةٍ عصمتيّةٍ فى کلمةٍ فاطميّه، ص 7677.
57. عبدالله جوادى آملى، سرچشمه انديشه، ج 2، ص 84.
58. همو، شرح فصِ حکمةٍ عصمتيّةٍ فى کلمةٍ فاطميّه، ص 193 و 203.
59. ليلة القدر بنيه محمّدى صلى الله عليه و آله با انسان کامل است که به واسطه آن به مقام «قلب» احتجاج شده است، پس از شهود ذاتي؛ چرا که انزال قرآن صورت نمى گيرد، مگر بر چنين قلب و سينه منشرح و به قدر بزرگى منزلت و جايگاه و شرف آن حضرت صلى الله عليه و آله مى باشد و چنين سينه اى شايستگى آن را دارد که بر آن قرآن نازل شود و به سوى آن نزول قرآن صورت گيرد. (مقام قلب، مقام شهود حقايق اشيا به نحو تمييز و تفصيل است که پس از مقام روح مى باشد که مقام روح مقام لفّ و جمع است و در آن امتياز منتفى است.)
60. به نقل از: حسن حسن زاده آملى، انسان و قرآن، ص 216217 / همو، فصّ حکمةٍ عصمتيّة فى کلمةٍ فاطميّة، ص 24.
61. اکنون که فهميدى بقيه نبوت و عقليه رسالت و وديعه مصطفى و زوجه ولى الله و کلمه تامّه الهى، فاطمه عليهاالسلام ، حايز مقام عصمت است ... . (حسن حسن زاده آملى، شرح فصّ حکمةٍ عصمتيّة فى کلمةٍ فاطميّة، ص 152.)
62. آنان (اهل بيت پيامبر عليهم السلام) مرکز اسرار خدا، پناهگاه دستور و خزينه علم پروردگارند؛ آنان سرچشمه دستور خدا، نگهبان کتاب هاى الهى و پشتوانه دين خدايند. به وجود خاندان رسالت انحراف هاى دين برطرف مى گردد و تزلزل آن فرو مى نشيند. اين خانواده اساس دين و تکيه گاه يقين اند. پيشگامان به آنان بازمى گردند و عقب ماندگان به ايشان مى رسند. اين خانواده از امتيازات حکومت برخوردارند و سفارش هاى جانشين براى آن حضرت صلى الله عليه و آله و دريافت علوم و مال مخصوص ايشان مى باشد. (نهج البلاغه، خطبه 2.)
63. امام صادق عليه السلام فرمود: اگر خداوند متعال اميرالمؤمنين على عليه السلام را براى فاطمه عليهاالسلام نمى آفريد براى فاطمه عليهاالسلام همتايى از آدم و غير آن روى کره زمين نبود. (محمّد بن يعقوب کلينى، پيشين، ج 1، کتاب «الحجه»، باب «مولد الزهراء»، ص 461.)
64. اى محمّد صلى الله عليه و آله اگر تو نبودى عالم را نمى آفريدم و اگر على نبود تو را خلق نمى کردم و اگر فاطمه نبود تو و على را نيز نمى آفريدم. (محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 15، ص 28 و 29؛ ج 57، ص 19، 201؛ ج 60، ص 303 / عبدالحسين امينى، پيشين، ج 2، ص 300، ج 5، ص، 435، ميرزا حسين نورى طبرسى، پيشين، ج 2، ص 615. و نيز براى شرح و بسط و تفسير حديث مطرح شده، ر. ک: محمدعلى گرامى، لولا فاطمةُ.)
65. اميرالمؤمنين عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه و آله سؤال کرد: کدام يک از ما پيش تو دوست داشتنى تريم: من يا فاطمه عليهاالسلام ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: فاطمه را بيشتر دوست مى دارم، ولى تو نزد من عزيزتري. (محسن الامين، اعيان الشيعه، ج 1، ص ص 307 / احمد بن شعيب نسائى، خصائص، ص 37.)
66. عبداللّه جوادى آملى، سرچشمه انديشه، ج 2، ص 8485.
67. محسن الامين، پيشين، ج 1، ص 307 به نقل از: ابوالفرج اصفهانى، الاغاني.
68. بايد بين دو نبوّت تشريعى و انبائى تفاوت قايل شد؛ زيرا نبوّت تشريعى به رسول خاتم محمّد صلى الله عليه و آله خاتمه يافت. پس حلال آن حضرت تا روز قيامت حلال است و حرام وى تا روز قيامت حرام. اما نبوّت انبائى، که به «نبوّت عامّه» و «نبوّت تعريفي» و نبوّت مقامى نيز موسوم است، هميشه تا ابد مستمر است و از اين سفره ابدى همه نفوس مستعد بهره مند مى شوند تا از وحى انبائى بشنوند. فافهم. (حسن حسن زاده آملى، فصّ حکمةٍ عصمتيّةٍ فى کلمةٍ فاطميّة، ص 26 / همو، شرح فصّ حکمةٍ عصمتيّةٍ فى کلمةٍ فاطميّة، ص 324336.)
69. همو، شرح فصّ حکمةٍ عصمتيّةٍ فى کلمةٍ فاطميّة، ص 324336 / سيدمحمّدحسين طباطبائى، پيشين، ج 13، ص 341385 / ناصر مکارم شيرازى و ديگران، پيشين، ج 12، ص 520538 و ص 549552.
70. نهج البلاغه، خطبه 235.
71. عبداللّه جوادى آملى، تفسير موضوعى قرآن مجيد، ج 3، ص 400413 / همو، زن در آينه جلال و جمال، ص 142181 / همو، ولايت در قرآن، ص 275320 / حسن حسن زاده آملى، ادب فناى مقرّبان، ج 1، ص 147.
72. حسن حسن زاده آملى، ادب فناى مقرّبان، ج 1، ص 150158.
73. ر. ک. به: الميزان / ناصر مکارم شيرازى و ديگران، پيشين، ج 27، ص 376375 / فضل بن حسن طبرسى، مجمع البيان، تهران، مکتبة العلمية الاسلاميه، ج 5، ص 550 / حسن حسن زاده آملى، شرح فصّ حکمةٍ عصمتيّةٍ فى کلمةٍ فاطميّة، ص 134 و 142143 / عبداللّه جوادى آملى، سرچشمه انديشه، ج 2، ص 99107.
74. ر. ک. به: عبدالله جوادى آملى، زن در آينه جلال و جمال، ص 143144 / ناصر مکارم شيرازى و ديگران، پيشين، چ چهل و ششم، ج 1، ص 199 / فضل بن حسن طبرسى، پيشين، ج 1، ص 8889.
75. محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 83، ص 67.
76. همان.
77. همان.
78. واقعه: 796.
79. منافقين: 1928.
80. انسان: 521.
81. سيدمحمّدحسين طباطبائى، پيشين، ص 353357 و 213229 / ناصر مکارم شيرازى و ديگران، پيشين، ج 26، ص 270281، ج 25، ص 342359 / مرتضى مطهّرى، آشنايى با قرآن، ج 6، ص 8794 و 219 تا 225.
82. شيخ صدوق، الامالى، مجلس 41، ح 7، ص 141.
83. ابن عبدالبر، الاستيعاب، ج 2، ص 751.
84. همان، ج 3، ص 750.
85. ابن قتيبه، الامامة والسيّاسة، ج 1، ص 14 / زينب فواز العاملى، پيشين، ج 4، ص 1214.
86. ابن صباغ، الفصول المهمه، ص 129.
87. محمد بن ابى بکر الشلى، المشروع الروى، ص 86.
88. محب الدين طبرى، ذخائر العقبى، ص 26.
89. ابونعيم اصفهانى، حلية الاولياء و طبقات الاصفياء، ج 2، ص 42.
90. محمّد بن اسماعيل بخارى، صحيح بخارى، ج 5، ص 20.
91. محمّد بن احمد ذهبى، سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 96 / ابن حجر عسقلانى، الاصابة، ج 4، ص 336.
92. حاکم نيشابورى، المستدرک على الصحيحين، ج 3، ص 156.
93. در اين زمينه، ر. ک. به: عذرا انصارى، جلوه هاى رفتارى حضرت زهراء / سيدجعفر شهيدى، زندگانى فاطمه زهرا عليهاالسلام / محمّد دشتى، نهج الحياة فرهنگ سخنان فاطمه عليهاالسلام .
94. عبدالله جوادى آملى، سرچشمه انديشه، ج 2، ص 106107 / همو، زن در آينه جلال و جمال، ص 142144 / همو، تفسير موضوعى قرآن مجيد، ج 1، ص 3760.

 

 

نظر خود را اعلام كنید

نظرات كاربران

نظری وجود ندارد
*
*

شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)